به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mahsa abbasi

  • مهسا عباسی، حسین درخشان خواه، سهیلا کاشانیان، ژیلا ایزدی*، محمد سلیمان بیگی
    مقدمه

    هیدروکسی آپاتیت یکی از ضروری ترین بیوسرامیک های زیست فعال و زیست سازگار است. به علت خواص منحصربه فرد و شباهت ساختاری آن به استخوان، کاربردهای بسیاری در پزشکی، دندان پزشکی و مهندسی بافت استخوان دارد؛ بنابراین، روش ها و راهکارهای فراوانی برای تهیه هیدروکسی آپاتیت مطالعه شده است. هدف از انجام این مطالعه بهینه سازی نانوکریستال های هیدروکسی آپاتیت تهیه شده از منابع زیستی، با کارایی و کیفیت بالاتر بود.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه، هیدروکسی آپاتیت از صدف های سفید دریایی با روش هایی آسان و مقرون به صرفه ازجمله اولتراسونیک، هیدروترمال و تجزیه حرارتی- اولتراسونیک سنتز و تجزیه و تحلیل شد. صدف های سفید دریایی حاوی کربنات کلسیم (CaCO3)  هستند. برای سنتز هیدروکسی آپاتیت از حلال های دوست دار محیط زیست مانند آب (سنتز سبز) و از دی آمونیوم هیدروژن فسفات (ADP) به عنوان منبع فسفات استفاده گردید.

    یافته های پژوهش:

     هیدروکسی آپاتیت سنتزشده با روش اولتراسونیک به عنوان روش مناسب انتخاب شد؛ زیرا که در نتایج EDX، درصد عناصر موجود اکسیژن و فسفر (O, P) در هیدروکسی آپاتیت سنتزشده با روش اولتراسونیک با داده های کارت استاندارد، HA~1.67 مطابقت دارد و به همین علت، روش اولتراسونیک نسبت به دو روش دیگر (هیدروترمال و تجزیه حرارتی- اولتراسونیک) مناسب تر بود. در FTIR  گروه های فسفات، هیدروکسید و کربنات (PO43-)، OH و CO32- مشاهده گردید که نشان دهنده سنتز هیدروکسی آپاتیت هستند. با SEM و FE-SEM مورفولوژی و اندازه ذرات هیدروکسی آپاتیت در nm  5/16 تا 80/70 دیده شد. در تجزیه وتحلیل XRD، بلورینگی و سوزنی شکل بودن ساختار هیدروکسی آپاتیت تایید گردید. نتایج سازگاری خونی نشان داد که هیدروکسی آپاتیت همولیز چشمگیری نداشته است و بررسی سازگاری سلولی هیدروکسی آپاتیت بر سلول های شبه استخوانی (MG63)، نرخ بقای بیش از 90 درصد را نشان داد و تکثیر سلولی از نظر آماری (Graph pad prism vol.10) معنی دار بود (P<0.05).

    بحث و نتیجه گیری

    روش اولتراسونیک یکی از بهترین روش های تهیه هیدروکسی آپاتیت است که انجام واکنش ها در دمای پایین، ارزان و مقرون به صرفه بودن از ویژگی های مثبت آن است و می تواند موانع صنعتی ازجمله طولانی بودن فرایند تولید را برطرف کند. نتایج نشان داد که ماده تولیدشده با این روش ساختار شش ضلعی با اندازه نانومتر با زیست سازگاری مناسب داشت.

    کلید واژگان: هیدروکسی آپاتیت, روش اولتراسونیک, زیست سازگاری
    Mahsa Abbasi, Hossein Derakhshankhah, Soheila Kashanian, Zhila Izadi*, Mohammad Soleiman Beigi
    Introduction

     Hydroxyapatite is one of the most essential bioactive and biocompatible ceramics. Due to its unique properties and its structural similarity to bone, it has many applications in medicine, dentistry, and bone tissue engineering. Therefore, many methods and strategies have been studied to prepare hydroxyapatite. The purpose of this study was to optimize hydroxyapatite nanocrystals prepared from biological sources with higher efficiency and quality.

    Materials & Methods

    This study synthesized and analyzed hydroxyapatite from White Sea shells using simple and affordable methods like ultrasonic, hydrothermal, and thermal-ultrasonic decomposition. White seashells contain carbonate-calcium (CaCO3). For the synthesis of hydroxyapatite, environmentally friendly solvents such as water (green synthesis) and di ammonium hydrogen phosphate (ADP) were used as a source of phosphate. The data were analyzed using Graph Pad Prism V.10 statistical software, and the level of significance was considered less than 0.05.

    Results

    Hydroxyapatite was synthesized by the ultrasonic method and was chosen as the most appropriate. Because in the EDX results, the percentage of elements oxygen and phosphorus (O, P) in the hydroxyapatite synthesized by the ultrasonic method corresponds to the data of the standard card, HA~1.67, and for this reason, the ultrasonic method is better than the other two methods (hydrothermal and thermal-ultrasonic decomposition) and is more suitable. In FTIR, phosphate, hydroxide, and carbonate (PO43-), OH, and CO32- groups were observed, which indicate the synthesis of hydroxyapatite. With SEM and FE-SEM, the morphology and size of hydroxyapatite particles were observed to be between 16.5 and 70.80 nm. XRD analysis, crystallinity, and needle-like structure of hydroxyapatite were observed. The blood compatibility results showed that hydroxyapatite had no significant hemolysis. Examining the cell compatibility of hydroxyapatite on bone-like cells (MG63) showed a survival rate of over 90%, and cell proliferation was statistically (Graph Pad Prism 10) significant (P < 0.05).

    Conclusion

    One of the most effective methods for preparing hydroxyapatite involves conducting the reactions at the bottom; the ultrasonic method's affordability and cost-effectiveness are among its positive features, as it can generate multiple processes throughout the production process. The results demonstrated that this method produced a material with a hexagonal structure, nanometer size, and suitable biocompatibility.

    Keywords: Hydroxyapatite, Ultrasonic Method, Biocompatibility
  • محمدحسین وزیریان، وحید عبدالمنافی*، مهسا عباسی، سعید پایدارفرد

    هدف پژوهش حاضر مقایسه سبک های اسنادی، طرحواره های ناسازگار اولیه و نگرش های ناکارآمد بین افراد سالم و افراد مبتلا به افسردگی اساسی با عود مکرر بود. این مطالعه از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه آماری این پژوهش دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه های شهر تهران بوده است. روش نمونه گیری در این پژوهش از نوع غیرتصادفی و هدفمند بود که برای هر گروه 50 نفر در نظرگرفته شد. برای سنجش متغیرهای مدنظر از پرسشنامه افسردگی گلدبرگ(1972)، مقیاس سبک های اسنادی (1984)، طرحواره های یانگ (1998) و پرسشنامه نگرش های ناکارآمد(1978) استفاده شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیری یک راهه تجزیه و تحلیل شد. افراد افسرده با عود مکرر در قیاس با افراد سالم در سطح نگرش ناکارآمد و در همه طرحواره ها به طرز معناداری نمرات بالاتری کسب کردند. همچنین در سبک اسناد، افراد سالم به طرز معناداری بیشتر از اسنادهای پایدار و درونی بر وقایع مثبت و افراد افسرده با عود مکرر به طرز معناداری از اسنادهای پایدار، درونی و کلی برای وقایع منفی استفاده می کنند. بنابراین به هدف پیشگیری از عود در افسردگی، پیشنهاد می شود به کارگیری مداخلاتی که ساختارهای آسیب زای یادشده را هدف قرار می دهند، در اولویت قرار گیرد.

    کلید واژگان: سبک های اسنادی, نگرش های ناکارآمد, طرحواره های ناسازگار اولیه, عود افسردگی
    Mohammadhosain Vazirian, Vahid Abdolmanafi*, Mahsa Abbasi, Saeed Paidarfard

    The present study aimed to compare attributional styles, early maladaptive schemas, and dysfunctional attitudes between normal people and people with recurrent major depression. The research design was causal-comparative. The statistical population of this research was postgraduate students of Tehran universities. The sampling method was the Convenience judgmental Sampling method. 50 people were considered for each group. Goldberg Depression Questionnaire (1972), Attributional Styles Scale (1984), Young Schema Questionnaire (1998), and Dysfunctional Attitudes Questionnaire (1978) were used to measure the considered variables. Data were analyzed using a one-way multivariate analysis of variance. Compared to normal people, depressed people with frequent relapse scored significantly higher on the dysfunctional attitude level and in all of the early maladaptive schemas. Also, in the style of attributions, normal people significantly use stable and internal attributions for positive events, while depressed people with frequent relapse significantly use stable, internal, and global attributions for negative events. Therefore, to prevent relapse in depression, it is suggested to prioritize the use of interventions that target these cognitive structures.

    Keywords: Attributional Styles, Dysfunctional Attitudes, Early Maladaptive Schemas, Depression Relapse
  • حامد خرمی، مهسا عباسی، سپیده گراوند، فائزه عباسی، محمدابراهیم مینایی*
    مقدمه

    اندوسولفان یک حشره کش و کنه کش با کلر ارگانیک است که در سطح جهانی در حال حذف شدن است. نگرانی های فزاینده ای در مورد اثرات اندوسولفان به دلیل ماندگاری آن در محیط و سمیت وجود دارد. جایگزین های آن ها شامل حشره کش های جدیدتر، کم دوام و سمی تر و همچنین شیوه های مدیریت یکپارچه آفات است که استفاده کلی از آفت کش ها را کاهش می دهد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه با رویکردی آسان، CdTe QDهای با پوشش اسیدتیوگلیکولیک (TGA) از طریق روش های هیدروترمال سنتز شدند و به عنوان نانو حسگرهای فلورسنت جدید برای سم آلی کلر در نمونه های بیولوژیکی استفاده شدند. این سنسور موجود همچنین می تواند برای تشخیص داروی اندوسولفان در نمونه های آماده شده با گزینش پذیری عالی، حساسیت بالا، محدوده خطی وسیع و حد تشخیص کم استفاده شود؛ بنابراین، این روش یک رویکرد نسبتا عملی و اقتصادی ارائه می کند.

    یافته ها

    این نوع نانوحسگر فلورسنت  CdTe QDs برای تعیین اندوسولفان در سطح میکرومولار قابل قبول است. طبق نتایج XRD هیچ تغییری در ساختار کریستالی CdTe QDs ایجاد نشد. شدت فلورسانس با تغییر حجم بافر و CdTe QD، pH، قدرت یونی و زمان افزایش و یا کاهش می یابد. طبق نتایج با استفاده از روش طیف جذبی UV-Vis، مکانیسم خاموش کردن بررسی شد.

    بحث و نتیجه گیری

    یک نوع استراتژی ساده IFE در مقایسه با فرایندهای پیچیده و پرهزینه در تعیین اندوسولفان مورد مطالعه قرار گرفت که می تواند به عنوان یک روش جایگزین ساده، اختصاصی و فوری برای حل مشکل واقعی تشخیص اندوسولفان توصیه شود.

    کلید واژگان: تلورید کادمیوم (Cdte), حسگر فلورسنت, اندوسولفان, نقطه کوانتومی, کلر آلی
    Hamed Khorami, Mahsa Abbasi, Sepideh Geravand, Faeze Abbasi, Mohammadebrahim Minaie*
    Background

    Endosulfan is an organochlorine insecticide and acaricide that is being phased out globally. There are significant environmental concerns of endosulfan due to its persistence and toxicity. Their alternatives include newer, less persistent, and more toxic insecticides, as well as the integrated weed management practices that are used.

    Materials and Methods

    In this study, with a facile method, CdTe QDs coated with ioglycolic acid (TGA) were synthesized through hydrothermal methods. And they were used as new fluorescent nanosensors for chlorine poison in biological samples. This sensor can also be used for endosulfan drug detection with excellent sample resolution, wide linear range, and low detection. Therefore, this method is a relatively practical and economical method.

    Results

    This type of CdTe QDs fluorescent Nano sensor is acceptable for the determination of endosulfan at the micromolar level. According to the XRD results, there was no change in the crystal structure of CdTe QDs. The fluorescence intensity increases or decreases by changing the volume of buffer and CdTe QD, pH, ionic strength and time.

    Conclusion

    A simple type of IFE method was studied in comparison with complex and expensive processes in the determination of endosulfan, which can be recognized as a simple, specific and immediate alternative method to solve the real problem.

    Keywords: Cadmium Telluride (Cdte), Fluorescent Sensor, Endosulfan, Quantum Dot, Organic Chlorine
  • مینا رستمی، مرتضی سلیمانی، مهسا عباسی، علیرضا صادقی، وحید توپچی خسروشاهی*، پویا دواساز ربانی، پریناز سادات امیری سرارودی
    مقدمه
    عوامل روان شناختی ممکن است در بروز و تشدید بیماری های قلبی عروقی نقش داشته باشند. مطالعه ی حاضر با هدف تعیین رابطه ی سبک های دلبستگی، ناپختگی عاطفی و ناگویی هیجانی در بیماران قلبی عروقی شهر زنجان انجام گرفت. 
    مواد و روش ها
    پژوهش حاضر مطالعه ای توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری این پژوهش شامل طیفی متشکل از 670 بیمار مبتلا به بیماری های قلبی عروقی مراجعه کننده به کلینیک قلب و عروق بیمارستان آیت الله موسوی زنجان در فاصله ی زمانی فروردین تا شهریور 1398 بودند. حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 244 نفر برآورد شد. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسش نامه ی استاندارد سبک های دلبستگی بزرگسالان هازن و شیور، ناگویی هیجانی تورنتو و بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا بود. تحلیل داده ها با کمک نرم افزار SPSS 24 و با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه انجام شد. 
    یافته ها
    نتایج آنالیز همبستگی پیرسون نشان داد که رابطه ی مثبت و معناداری بین ناگویی هیجانی با نداشتن ثبات عاطفی (P<0.01, r=0.014)، فروپاشی شخصیت (P<0.01, r=0.36) و ناپختگی عاطفی (P<0.01, r=0.38) وجود داشت. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که نداشتن ثبات عاطفی (0.009=P)، فروپاشی شخصیت (0.0016=P) و ناگویی هیجانی (0.009=P) به طور معناداری سبک ایمن را در بیماران قلبی و عروقی پیش بینی می کنند. همچنین، دشواری در توصیف احساسات، سبک اجتنابی را به طور معناداری پیش بینی می کند (0.034=P). ناپختگی عاطفی (0.006=P) و دشواری در تشخیص احساسات (0.009=P) نیز به طور معناداری سبک دوسوگرا را پیش بینی می کنند.
    نتیجه گیری
    ویژگی های شخصیتی و ناگویی هیجانی می توانند به عنوان شاخص هایی برای پیش بینی سبک های دلبستگی و رفتارهای اجتماعی استفاده شوند و به طور خاص، نداشتن ثبات عاطفی، فروپاشی شخصیت و ناگویی هیجانی می توانند سبک ایمن و سبک دوسوگرا را تا حدودی پیش بینی نمایند. همچنین، دشواری در توصیف احساسات و ناپختگی عاطفی نیز توان پیش بینی سبک اجتنابی را دارند. این نتایج می تواند به درک بهتر رفتارهای فرد و طراحی راهکارهایی برای بهبود رفتار کمک کنند.
    کلید واژگان: سبک های دلبستگی, بلوغ عاطفی, نشانه های عاطفی, بیماران, بیماری های قلبی- عروقی
    Mina Rostami, Morteza Soleimani, Mahsa Abbasi, Alireza Sadeghi, Vahid Toupchi Khosroshahi *, Pooya Davasaz Rabbani, Parinaz Sadat Amiri Sararoodi
    Introduction
    Psychological factors might play a role in the onset and exacerbation of cardiovascular disease. This study aimed to determine the relationship between Alexithymia and Emotional Maturity with the mediation of Attachment Styles among cardiovascular patients in Zanjan, Iran.
    Methods
    The present study has a descriptive-correlational design. The statistical population of this study encompassed a range of 670 patients with cardiovascular diseases who were referred to the Cardiology Clinic of Ayatollah Mousavi Hospital in Zanjan from March and August 2019. The sample size was estimated to be 244 people using Cochran formula. Data collection tools included Hazen and Shaver’s standard adult attachment style questionnaire, Toronto’s ataxia, and Singh and Bhargava questionnaires. The Pearson correlation coefficient and multiple regression analyses were done using SPSS 24 software.
    Results
    There was a positive correlation between alexithymia with emotional instability (r=0.14, P<0.01), personality decay (r=0.36, P<0.01), and emotional maturity (r=0.38, P<0.01). The results of multiple regression analysis showed that emotional instability (P=0.009), personality decay (P=0.016), and emotional immaturity (P=0.009) significantly predicted secure style. Additionally, difficulty in describing emotions significantly predicted avoidant style (P=0.034). Emotional maturity (P=0.006) and difficulty recognizing emotions (P=0.009) also significantly predicted ambivalent style.
    Conclusion
    Personality traits and emotional alexithymia can be used as indicators for predicting attachment styles and social behaviors, and specifically, lack of emotional stability, personality disintegration, and emotional alexithymia can predict secure and ambivalent styles to some extent. Also, difficulty in describing emotions and emotional immaturity have the ability to predict the avoidant style. These results can help to better understand individual behaviors and design solutions to improve behavior.
    Keywords: Attachment Styles, Emotional Maturity, Affective Symptoms, Patients, Cardiovascular diseases
  • محمد سلیمان بیگی*، مهسا عباسی، هما کهزادی

    یک روش نوین، تک ظرفی و دومینو برای سنتز وینیل اترها بدون استفاده از کالیست و فلز در حضور آرژنین و دی متیل سولفوکسید گزارش می شود. آرژنین، به عنوان یک آمینو اسید ارزان و در دسترس در پیشبرد این واکنش،  به ویژه تبدیل بنزیل الکل به آلدهید،  نقش به سزایی داشته است. دی متیل سولفوکسید افزون بر آن که حلال واکنش است به عنوان منبع کربن در سنتز بنزیل وینیل اترها موثر است. در شرایط بهینه واکنش، تعدادی از مشتق های بنزیل وینیل اتر با بازده خوب تا درخشان و در زمان  مناسب سنتز شدند. بازده بالا (57تا87%)، جداسازی آسان، به کارگیری مواد ارزان و در دسترس، به صرفه بودن از نظر زمان و هزینه پایین واکنشگرها از جمله مهم ترین برتری های این واکنش می باشد.

    کلید واژگان: واکنش دومینو, اکسایش, بنزیل الکل, وینیل اتر, دی متیل سولفوکسید, آرژنین
    Mohammad Soleiman Beigi *, Mahsa Abbasi, Homa Kohzadi

    Herein, a one-pot, new, and domino method for the synthesis of benzyl vinyl ethers without the use of a metallic catalyst in the presence of arginine and dimethyl-sulfoxide has been reported. Arginine, as an inexpensive and available amino acid, has contributed to the advancement of this reaction. Dimethyl sulfoxide, in addition to the reaction solvent, is effective as a carbon source in the synthesis of benzyl vinyl ethers. Under optimal reaction conditions, a series of benzyl vinyl ether derivatives was synthesized from good to excellent yields and at relatively convenient times. High efficiency (87-87%), easy separation, cheap and affordable materials, cost-effectiveness in terms of time and cost and low-cost reactants are the most important advantages of these reactions.

    Keywords: Domino reaction, Oxidation, Benzyl alcohols, Vinyl ethers, Dimethyl sulfoxide, Arginine
  • آزاده گنجه*، مهسا عباسی
    گیم-تیاتر یک پدیده بینارسانه ای و نوظهور در هنرهای اجرایی است، که از پیوند فضای ویدیوگیم ها و تیاتر پدید آمده است. مشارکت تماشاگران در گیم-تیاتر  رکنی ضروری و جدانشدنی از آن است. بنابراین اگرچه پیشرفت اجرا و شکل گیری درام از الگوهای معمول تیاتر ارتودوکس پیروی نمی کند اما هسته درام می تواند با استفاده از مفهوم جایگشتی از متون در نظریه بینامتنیت از الگوی درام ارسطویی شکل گیرد. با بررسی عناصر و الگوی ساختاری درام ارسطویی، تحول و تبدیل شاخصه های درام و ساختار متن اجرا در گیم-تیاتر مورد توجه قرار گرفته است. در گیم-تیاتر نمایشنامه به عنوانی متنی نوشتاری و معین، ماده اولیه ای است که در ترکیب با ضروریات پرفورماتیو تیاتر فراگیر  به تولید «متن اجرا» ی پویا و منعطف منجر می شود. پیش بینی گزینه هایی برای انتخاب تماشاگران جهت پیش برد کنش ها، شخصیت بخشی به مشارکت کنندگان و چگونگی ایجاد فضای یک تیاتر فراگیر گام هایی مهم در پروسه تولید «متن اجرا» است. درام ارسطویی متن آشنای تماشگر-اجراگر است که فرصت کنشگری را فراهم می کند. این مقاله با بررسی تاثیرات و اهمیت حضور تماشاگر در نقش یکی از کاراکترها و بدل شدن او به اجراگر در فضای اجرا برای پیشبرد کنش های نمایشنامه، به چگونگی اثرگذاری امر مشارکت در متن اجرای گیم-تیاتر به عنوان تیاتری بینارسانه ای و فراگیر می پردازد.
    کلید واژگان: گیم تئاتر, تئاتر فراگیر, مشارکت تماشاگر, متن اجرا, بینامتنیت
    Azadeh Ganjeh *, Mahsa Abbasi
    Game-theater is a hybrid phenomenon which arises from the Intermediality of video game and theater. This inter-medial production carries the features and specifications of both performing events. The immersed atmosphere of this hybrid performative phenomena leads to a unique theatrical experience, actively engaging participants in the performance space. Although theatre audiences always participate in any theatre as a spectator, in Game-theatre, audience participation is not passive since it is inevitably necessary for the completion of the performance. The audience is not only the player of a video game but also acts as a character in the play. Therefore, the spectator is transforming to spect-actor. Other creative members of the group (including actors) should adjust and react according to this active participation. In this interactive theatre production, the spect-actor is free to choose actions, interact with actors and wander in the architectural space of the performance on the basis of a story telling event. Considering the nonlinear, live and interactive nature of this production, the script keeps an open structure in order for the variables that are brought into the performance by the audience participation. In other words, the participant’s choices, actions and gestus in combination with a narrative dramatic core give birth to a performance-text particularly designed for an immersive and interactive performance. This text transforms with each and every participant. The participant not only interacts with the performance on stage but also with the script. These features give an unpredictable characteristic to game-theatre, however the shaping the whole process is based on a dramatic core which is a way to unify all actions. Furthermore, it helps the performance to maintain its goal that is the final promised achievement similar to video games. This final achievement and predictable future is very similar to the determined destiny of a tragic character. During the performance, the spect-actor should challenge with side quests, a turning point and a resolution to carry on the predesignated mission. One should note that in the first encounters with a production, the spectator doesn’t have skills and knowledge equal with other prepared members of the performance group. Therefore, the simplicity and familiarity of the narrative and the initial introduction of characters are essential. Aristotelian drama can provide an appropriate narrative core to encourage role-playing and action. However, according to the dynamic and ever-changing nature of game-theater, the script is not anymore a solid base from which to perform, but it should be considered as a foundation material which undergoes a transformation. Hence, the concept of change in media according to the theory of intertextuality, can validate the inevitable dynamic transformation of Aristotelian plays into a performance text while performing game-theater. In this process, the encounter of spectator as a cultural text with an Aristotelian drama as the hypertext, produces a performative intertext. This intertext contains both verbal and performing elements and should remain open to audience participation. This study tries to explain how the process of interaction and co-execution affects the structure and dramatic elements of an Aristotelian drama as an appropriate dramatic core for game-theater.
    Keywords: Game-Theater, Immersive Theater, Audience Participation, Intertextuality, Performance-Text
  • محمدرضا نقصان محمدی، مهسا عباسی*
    بافت های تاریخی که در زمان برپایی و شکل گیری، فضایی پاسخگو به نیازهای ساکنین خود بوده اند؛ در پی تحولات و تغییر در نیازهای زیستی، اجتماعی و اقتصادی، اکنون فاقد عملکرد قوی هستند و پویایی و حیات خود را از دست داده اند. محدوده سرو دوم واقع در محله نبادان (از قدیمی ترین محلات و هسته اولیه شهر) ابرکوه با قدمتی بالا که در گذشته به عنوان یک فضای پویا در خدمت مردم بوده است؛ اکنون تخریب، و تبدیل به محلی متروکه گشته است. در کنار اهمیت نوع مداخله در بافت های فرسوده تاریخی، ارتباط و نسبت این مداخله با بافت تاریخی نیز مطرح است.بی توجهی به زمینه و بستر فرهنگی اجتماعی در قالب مداخلات ناموجه، نه تنها موجب سلیقه ای شدن طراحی در بافت تاریخی خواهد شد، بلکه به تدریج نابودی هویت آن ها را سبب می شود. هدف این مقاله شناسایی اجزا و مولفه های زمینه فرهنگی، اجتماعی محدوده سرو دوم ابرکوه به منظور استفاده از آن در بازطراحی در بافت تاریخی است. الگوی مفهومی مقاله براساس روش تحقیق توصیفی تحلیلی است و ابتدا با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای به تبسیط مفهوم فرهنگ، زمینه گرایی فرهنگی و اجزای آن پرداخته شده و سپس مصداق آن در محدوده سرو دوم مورد شناسایی واقع شده است.
    کلید واژگان: فرهنگ, زمینه گرایی فرهنگی, ابرکوه
    Mohammadreza Noghsanmohammadi, Mahsa Abbasi *
    Historical textures that were responsive spaces for their inhabitants' needs, are no longer strong to function properly during the transformations and changes of biological, social and economic needs, and lost their dynamic life .The Surrounding Area of the Second Sarv located in Nebadan neighborhood (one of the oldest neighborhoods of Abarkuh province) which used to be a lively space for the people, is now destroyed and abandoned. With the emphasis on the importance of infill development as a type of intervention in decaying historical fabric, relationship between the new plane and the historical fabric is too important. Ignoring the socio-cultural context in the form of unjustified interventions will not only lead to the taste of design in the historical context, but will also gradually lead to the destruction of their identity. The purpose of this article is to identify the parts and components of the cultural context of the Surrounding Area of the Second Sarv in Abarkooh for redesigning it in the historical context. The conceptual model of the present article is based on a descriptive-analytical research method. First, the concept of culture, cultural contextualism, and its components are identified. Then the effects of cultural contextualism are examined on the Surrounding Area of the Second Sarv
    Keywords: culture, Cultural Contextualism, Abarkooh
  • Behnaz Ebadian, Mahsa Abbasi, Arezoo Mazaheri Nazarifar
    Background

    Temporomandibular disorder (TMD) is a common condition affecting the temporomandibular joint and causes pain and discomfort. However, the role of factors contributing to this problem is still controversial. The purpose of this cross‑sectional study was to determine the correlation of occlusal factors and parafunctional habits with TMD and The determination of TMD prevalence among patients referring to Isfahan Dental School in 2017.

    Materials and Methods

    In this cross‑sectional study, A total of 200 patients between 20 and 50 years were examined and questioned based on the Research Diagnostic Criteria for Temporomandibular Disorders assessment instrument. The association of occlusal factors (dental relationship, lateral occlusal scheme, horizontal differences between centric occlusion and Maximum intercuspation (MI), difference between MI and mandibular resting position) and parafunctional habits (bruxism/ clenching and habits) with TMD was analyzed using Chi‑square tests and independent sample t‑test (α = 0.05). Binomial logistic regression analysis was performed with respect to confounding variables.

    Results

    The prevalence of TMD in the studied sample was 58.9%. Only bruxism showed a significant difference between TMD and non‑TMD groups (P < 0.05). Other parafunctional and occlusal factors did not act as influential factors for TMD.

    Conclusion

    Parafunction may play an important role in the initiation of TMD, although other habits and occlusal factors are considered as noninfluential factors. However, larger sample size and multicenter sampling are recommended for the future studies.

    Keywords: Occlusion, prevalence, temporomandibular joint disorders
  • سیدمهدی مداحی، مهسا عباسی*

    صرفه جویی در مصرف انرژی یکی از چالش های مهم جهان است. در سال های اخیر، نگرانی های زیادی در خصوص تبعات زیست محیطی مصرف انرژی ایجاد شده است. در کشور ما، بخش ساختمان حدود 40 درصد از کل مصرف انرژی را به خود اختصاص می دهد. پوسته ساختمان به عنوان واسطه اصلی بین فضای بیرون و درون نقش اساسی در کنترل شرایط محیطی ایفا می کند. این پژوهش به بررسی رفتار حرارتی جداره های خارجی ساختمان در شهر مشهد می پردازد. روش تحقیق در این پژوهش ترکیبی بوده و از طریق مطالعات میدانی جداره های خارجی رایج در ساختمان های شهر مشهد شناسایی شده و در نرم افزار دیزاین بیلدر شبیه سازی شده است، همچنین تعدادی از جداره های خارجی جدید که زمینه اجرای آن ها در شهر مشهد محدود است نیز مورد بررسی قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهد که ضعیف ترین دیوار از نظر پاسخ دهی حرارتی در بین دیوارهای خارجی رایج در شهر مشهدHCB1 (دیوار با بلوک سفالی 15 سانتی متری) و بهینه ترین دیوار از نظر صرفه جویی انرژی حرارتی A2 (دیوار با بلوک ACC 10 سانتی متری و عایق پلی استایرن) می باشد که با استفاده از این دیوار به میزان 50 درصد در بار کل و 73 درصد در اتلافات دیوار صرفه جویی می شود، البته دیوار L2 (دیوار با بلوک لیکا 10 سانتی متری و عایق پلی استایرن) در فصول سرد سال عملکرد بهتری دارد و به دلیل ضریب پذیرندگی1 بالاتر مانع خروج گرمای داخل به بیرون می شود، در نتیجه انرژی که برای تامین گرمایش ساختمان لازم است نسبت به بقیه دیوارها کم تر است، همچنین در مورد اجرای سیستم نمای خشک هر کدام از دیوارها مشاهده می شود که با اجرای نمای خشک از بار کل و اتلافات حرارتی دیوار کاسته می شود.

    کلید واژگان: آسایش حرارتی, صرفه جویی انرژی, جداره های خارجی, پوسته ساختمان, شهر مشهد
    Mahdi Madahi, Mahsa Abbasi *

    Energy saving is one of the most important challenges of today's world. In recent years, increasing concern about the environmental consequences of energy consumption and global warming has doubled the importance of this issue. In our country, the building sector accounts for about 40% of the total energy consumption. The building plays as the main intermediary between the outside and inside of the essential role in controlling the environmental conditions and providing comfort to the inhabitants of the building. This research investigates thermal behavior of external walls of buildings in Mashhad city. The research method was combined in this research and was identified by field studies of the common external walls in Mashhad buildings and simulated in the design of the Billboard software, and have been investigated in terms of energy consumption, as well as a number of new external walls Which are limited to the implementation of them in Mashhad, have been investigated in terms of thermal performance in the Designer Billboard software. The results show that the weakest wall in terms of thermal response between the exterior walls in the city of Mashhad HCB1 and the optimal wall in terms of energy saving and the appropriate thermal response A2, which uses this wall at 50% load The total and 73% are saved in wall losses, although the L2 wall performs better in the cold seasons, and prevents the outflow of heat inside the admittacne because of the energy required to provide the heating of the building. It is less than the rest of the walls, as well as the implementation of the dry facade system of each wall, which is observed by executing The dry façade of the total load and the heat dissipation of the wall are reduced.

    Keywords: Thermal Comfort, energy savings, external walls, the shell of the building, The City of Mashhad
  • مهسا عباسی، مسعود صباغی

    در تشخیص عیب مبتنی بر سیگنال، روش های پردازش سیگنال یکی از موارد اساسی محسوب می شوند. این روش ها که پایه و اساس مرحله استخراج ویژگی در عیب یابی را تشکیل می دهند، در سه حوزه زمان، فرکانس و زمان-فرکانس انجام می شوند. در این مقاله به تشخیص عیب گریز از مرکز موتور القایی با استفاده از درخت تصمیم در حوزه زمان-فرکانس پرداخته شده است. بدین صورت که با استفاده از ویژگی های آماری، ویژگی های سیگنال ولتاژ کویل استخراج شده و مراحل کشف عیب و دسته بندی عیوب با استفاده از روش المان محدود دنبال می شود. با توجه به هدف تشخیص می توان سه استراتژی را دنبال کرد. در ابتدا حالت سالم را از تمام حالات معیوب، سپس سه حالت سالم و عیب گریز از مرکز دینامیک و عیب گریز از مرکز استاتیک و درنهایت هر یک از 7 حالت سیستم (سالم، دینامیک 10 درصد، دینامیک 30 درصد، دینامیک 50 درصد، استاتیک 10 درصد، استاتیک 30 درصد، استاتیک 50 درصد) را جداسازی کرد که برای هرکدام صحت تشخیص عیب متفاوتی حاصل خواهد شد.

    کلید واژگان: تشخیص عیب, موتور القایی, درخت تصمیم, خروج از مرکز
    Mahsa Abbasi, Masoud Sabaghi

    In signal based fault diagnosis signal processing plays a key role. Signal processing techniques include the time domain, frequency domain and time-frequency area techniques. In this project, eccentricity fault diagnosis of the induction motor using the decision tree and coil voltage is investigated. With respect to diagnosis goal, three strategies can be followed. Isolation of faulty and healthy states, isolation of healthy, dynamic eccentricity and static eccentricity, and isolation of seven states of system (healthy, dynamic 10%, dynamic 30%, dynamic 50%, static 10%, static 30%, static 50%).

    Keywords: Fault diagnosis, Induction motor, Decision tree
  • Ramin Mosharraf, Farzad Ziaei, Mahsa Abbasi
    Objectives

    Pressure transmission under denture bases can vary depending on the denture tooth material. The aim of the present study was to evaluate pressure transmission under denture bases using denture teeth of different materials in direct and indirect tooth contacts.

    Materials and Methods

    In this in-vitro study, the pressure transmission generated by five types of denture teeth, including ceramic, nanocomposite, composite-acrylic resin, cross-linked acrylic resin, and polymethyl methacrylate (PMMA), under direct and indirect pressures was evaluated (n=10). The maximum pressure (MPa) was measured using a strain gauge. Data were statistically analyzed with one-way analysis of variance (ANOVA; α=0.05).

    Results

    The denture tooth material had a significant effect on pressure transmission under denture bases (P<0.001). Under direct load, ceramic and PMMA teeth exhibited the maximum and minimum pressures, respectively, contrary to indirect load (P<0.001).

    Conclusions

    Pressure transmission under denture bases significantly varies with the use of different denture tooth materials. Acrylic teeth could be the most favorable choice to reduce the pressure beneath denture bases. Nanocomposite and acrylic resin-composite teeth may be used as alternatives

    Keywords: Denture Bases, Occlusal Forces, Acrylic Resins, Pressure, Artificial Tooth
  • محمود صبوحی، سعید نصوحیان، امین داوودی، محمدرضا مالکی پور، لیلا خدیوی بروجنی، مهسا عباسی
    مقدمه
    از آنجا که لابراتوارها و دندان پزشکان، ارتباط نزدیکی دارند و کنترل عفونت نقش مهمی در جلوگیری از انتقال و سرایت انواع پاتوژن ها و بیماری ها دارد و با توجه به اینکه بسیاری از لابراتوارها از این مساله آگاهی کامل ندارند، هدف از انجام این مطالعه، طراحی پرسش نامه ای به منظور ارزیابی اطلاعات دندان پزشکان و لابراتوارهای دندان پزشکی در خصوص جلوگیری از سرایت متقاطع بیماری ها می باشد.
    مواد و روش ها
    برای این مطالعه، تعداد 250 دندان پزشک و 50 لابراتوار (دارای مجوز) انتخاب شدند و بطور تصادفی پرسش نامه هایی در زمینه ی کنترل عفونت بین آنها توزیع و جمع آوری گردید. پس از جمع آوری اطلاعات، داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ی 22 و آزمون کای اسکوئر مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت (p value < 0/05).
    یافته ها
    در مقایسه ی بین دندان پزشکان عمومی و متخصص از جهت کاربرد دستکش، ماسک و عینک محافظ، تفاوت آماری معنی داری مشاهده نشد (p value < 0/05). بین دندان پزشکانی که در مطب و کلینیک کار می کردند از لحاظ کاربرد عینک محافظ، تفاوت معنی دار نبود (p value = 0/384)، ولی در کاربرد دستکش تفاوت آماری دیده شد (p value = 0/02). بیشترین مواد قالب گیری مصرفی سیلیکون های تراکمی (90/4 درصد) و آلژینات (90 درصد) بود و 88 درصد از دندان پزشکان همیشه اقدام به شستن قالب ها بعد از قالب گیری می کردند، 0/8 درصد هرگز این کار را انجام نمی دادند. ضد عفونی کردن قالب ها در لابراتوارها تنها در 8 درصد موارد به صورت روتین انجام می شد.
    نتیجه گیری
    کنترل عفونت متقاطع بین لابراتوار و مطب، نیاز به توجه دارد به طوری که دندان پزشکان و تکنسین های لابراتوار در رابطه با کنترل عفونت متقاطع، احساس مسوولیت کمی می کنند.
    کلید واژگان: کنترل عفونت, عفونت متقاطع, مواد ضد عفونی کننده, مواد قالب گیری, لابراتوارهای دندانی
    Mahmoud Sabouhi, Saied Nosouhian, Amin Davoudi, Mohammadreza Malekipour, Leila Khadivi Boroujeni, Mahsa Abbasi
    Introduction
    Dentists and all related oral hygiene occupations are endanger of cross contamination because of close contacts with patients. Dental laboratories are one of those which have a direct contact with dentist and cross infection control plays an important role to prevent exposure to pathogens. According to the fact that many dental laboratories are not well informed about cross infection control; the aim of this study is to prepare a questionnaire for evaluating both dentists and dental laboratories knowledge about cross control infections.
    Materials and Methods
    250 dentist and 50 dental laboratories were randomly chosen and prepared questionnaire distributed. The collected data were analyzed by SPSS software and Chi-Square test.
    Results
    There was no significant differences between general and post graduated dentist in using gloves, masks and protective eye glasses (p value > 0.05).the results showed no significant differences in uses of protective eye glasses between dentist who worked in clinics and private offices (p value = 0.384), but there was significant differences in using gloves (p value = 0.02).condensation silicones (90.5%) and alginates (90%) were the most impression materials and 88% of dentist rinsed the impressions always while 0.8% never did that.
    Conclusion
    The cross control infection is not sufficient among dental laboratories and clinics and it is need to pay more attention.
    Keywords: Cross infection, Detergents, Dental impression materials, Dental laboratories
  • Behnaz Ebadian, Ramin Mosharraf, Mahsa Abbasi
    Background
    Residual thermal stresses in dental porcelains can cause clinical failure. Porcelain cooling protocols may affect the amount of residual stresses within porcelain and also porcelain–zirconia bond strength. The objective of this study was to assess the effect of cooling protocols on the fracture load of porcelain veneered zirconia restorations.
    Materials And Methods
    Forty zirconia bars (31 mm × 6.5 mm × 1.35 mm ± 0.1 mm) were fabricated by computer‑aided design and computer‑aided manufacturing technology. Half of the specimens were immersed in the coloring agent for 2 min before sintering (yellow group). Thus, the specimens were divided into two groups of white (W) and yellow (Y) samples (n = 20). Heat‑pressed ceramic was applied to all bars. After pressing, half of the samples in each group were immediately removed from the oven (fast cooling) while the other specimens remained in the partially open door (30%) oven until the temperature reached to 500°C. Samples were thermocycled for 5000 cycles and subjected to modified four‑point flexural strength test by a universal testing machine at a crosshead speed of 0.5 mm/min. Two‑way ANOVA, One‑way ANOVA followed by post hoc Tukey honest significant difference tests were used for data analysis (α = 0.05).
    Results
    Fractures were cohesive in all samples (within the porcelain adjacent to the interface). Two‑way ANOVA showed that the effect of cooling protocol on the fracture load of samples was statistically significant (P
    Conclusion
    Slow cooling protocol should be preferably applied for zirconia restorations. Coloringagent used in this study had a significant negative effect on fracture load.
    Keywords: Computer‑aided design, dental bonding, dental porcelain, zirconium oxide
  • محمود صبوحی، سعید نصوحیان، سمیه شهیر، نجمه روشن ضمیر، مهسا عباسی
    مقدمه
    تطابق یک رستوریشن ریختگی برای دوام آن ضروری است که تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله آلیاژ مصرفی قرار می گیرد. با توجه به تولید آلیاژ بدون بریلیوم نیکل- کروم مینالوکس در ایران، هدف از این پژوهش، مقایسه ی اختلاف عمودی مارژین آلیاژ سوپرکست و مینالوکس ایرانی بود.
    مواد و روش ها
    این پژوهش تجربی- مشاهده ای، 60 عدد الگوی مومی از روی یک دای فلزی آماده شده برای روکش چینی متصل به فلز PFM ((Porcelain fused metal با فینیش لاین چمفر ساخته شد. نمونه ها به دو گروه 30تایی تقسیم شدند: در کستینگ گروه اول، از آلیاژ سوپرکست و در کستینگ دوم از آلیاژ مینالوکس استفاده شد. بعد از آماده شدن کستینگ ها با حداقل اصلاح سطوح داخلی بر روی دای فلزی نشانده شدند و میانگین اختلاف مارژین عمودی در چهار نقطه ی باکال، لینگوال، مزیال و دیستال کوپینگ اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از SPSS نسخه ی 22 و آزمون آماری t با سطح معنی داری 05/0 آنالیز شدند.
    یافته ها
    نتایج به دست آمده از بررسی های آماری نشان داد که میزان اختلاف مارژین عمودی برای کستینگ با آلیاژ سوپرکست، 35/117 و برای کستینگ با آلیاژ مینالوکس، 57/137 میکرومتر بود که تفاوت معنی داری داشتند (031/0 = p value).
    نتیجه گیری
    یافته های این پژوهش نشان داد که آلیاژ سوپرکست به علت اختلاف مارژین عمودی کمتر نسبت به مینالوکس دارای دقت مارژین بیشتری برای ساخت ترمیم های دندان پزشکی می باشد.
    کلید واژگان: تطابق مارژین دندانی, آلیاژ دندانی, آلیاژهای نیکل- کروم
    Mohammad Sabouhi, Saied Nosouhian, Somaeh Shaher, Najmeh Roshanzamer, Mahsa Abbasi
    Introduction
    The fitness of a restoration is essential for its longevity, which is affected by different factors, including the type of the alloy used. Due to the production of Minalux nickel-chromium, beryllium-free, alloy in Iran, the aim of this study was to compare vertical margin discrepancy between Supercast and Iranian Minalux alloys.
    Materials and Methods
    In this experimental/observational study, 60 coping wax patterns were fabricated on a metal die which was prepared for porcelain-fused metal crown (PFM) with chamfer finishing line and divided into 2 groups of 30. In the first group, Supercast alloy and in the second group Minalux alloy were used. Castings were prepared and seated on the metal die after minimal internal surface adjustment. The vertical margin discrepancies were measured at four locations (buccal, lingual, mesial and distal) of the die and casting. Then the vertical margin discrepancy in each group was statistically analyzed with SPSS 22, using t-test (α = 0.05).
    Results
    Mean vertical margin discrepancy in first group (Supercast alloy) was 117.35 µm, with 137.57 µm in the second group (Minalux alloy). The castings with Supercast alloy were significantly different (p value = 0.031) from the Minalux alloys.
    Conclusion
    The results show that the Supercast alloy, due to lower vertical marginal discrepancy compared to Minalux, is better for fabrication of dental restorations.
    Keywords: Dental alloy, Dental margin adaptation, Nickel-chromium alloys
  • فریده گرامی پناه، رامین مشرف، مهسا عباسی
    مقدمه
    امروزه اوردنچرهای متکی بر ایمپلنت (Implant-supported overdentures) به عنوان جایگزین هایی موفق برای دست دندان های معمولی، جایگاه ویژه ای پیدا کرده اند. یکی از شایع ترین تعمیرات لازم، انجام عملیات ری لاین برای اصلاح تطابق اوردنچر با مخاط زیرین به ویژه در سال اول بعد از تحویل است. هدف از این مقاله مروری بر روش های مختلف ری لاین موجود در دو نوع اوردنچر متکی بر ایمپلنت (اوردنچرهای متکی بر اتچمنت های بال و بار) بود.
    شرح مقاله: این مطالعه یک مقاله ی مروری است که با جستجو در منابع کتابخانه ای و سایت اینترنتی Pubmed بین سال های 1994 تا 2012 با استفاده از کلید واژه های ری لاین و اوردنچر متکی بر ایمپلنت انجام شده است. برای ری لاین اوردنچر های متکی بر بال اتچمنت می توان از روشAbutment level با یا بدون برداشتن کپ قدیمی در زمان قالب گیری استفاده کرد و در نهایت کپ جدید را به صورت Indirect یاDirect (Chair side) جای گذاری کرد. البته در روش Chair side باید بر مشکلاتی چون چگونگی ثابت سازی کپ نگه دارنده در یک جهت خاص و جلوگیری از ورود آکریل به داخل اندرکات ها غلبه کرد. روش دیگر برای ری لاین این دسته از اوردنچرها استفاده از Open impression coping و انجام قالب گیری در سطح Fixture می باشد. در اکثر روش های ری لاین اوردنچر های متکی بر بار اتچمنت، اتصال جزء نگه دارنده (Clip) به بیس دنچر به یکی از دو روش مستقیم و غیر مستقیم صورت می گیرد (قالب گیری از ریج باقیمانده و بار، Pickup بار توسط قالب، استفاده از (Long waxing screw، open impression coping). در بیشتر روش هایی که تاکنون در مورد قالب گیری های ری لاین یا ری بیس بار اتچمنت ها پیشنهاد شده اند، امکان ثبت دقیق شکل آناتومیک بافت های نرم زیر اتچمنت بار وجود ندارد.
    نتیجه گیری
    مراحل کلینیکی ری لاین در اوردنچرهای متکی بر بال اتچمنت احتمالا ساده تر و با شیوع کمتر نسبت به اوردنچرهای متکی بر بار اتچمنت است. در تمام این روش ها لازم است که همانند تمامی روش های ری لاین در پروتزهای دندانی، در ابتدا تماس های اکلوزال بررسی و در صورت لزوم اصلاح گردند و سپس تمامی اندرکات های داخلی و لایه نازکی از تمامی سطوح بافتی و لبه های دنچر تراشیده شوند.
    کلید واژگان: ری لاین, ری بیس, اوردنچر متکی بر ایمپلنت
    Farideh Geramipanah, Ramin Mosharraf, Mahsa Abbasi
    Introduction
    Implant-supported overdentures have attained a special place as a successful alternative to conventional complete dentures. One of the most necessary repair procedures is relining to improve overdenture fit with underlying mucosa, particularly in the first year after delivery. The purpose of this study is to review various methods of relining in two types of implant-supported overdentures (ball and bar attachments).
    Search strategy: All the relevant articles indexed in Pubmed from 1994 to 2012 were searched for the purpose of this review, using the following key words: reline, rebase and implant-supported overdentures. In ball attachment-supported overdentures we can use “abutment level” reline method with or without removal of the old cap during impression taking and then put the new caps directly (chair side) or indirectly in place. Of course, in the direct method we should overcome problems like holding the retentive caps in a specific direction and preventing penetration of acrylic resin into the undercuts. Another method for relining these overdentures is to use open impression coping and perform fixture level impression taking. Most of the relining methods of bar attachment-supported overdentures are based on direct or indirect clip attachment to denture base (taking an impression of the residual ridge and bar and use of open impression coping and a long waxing screw). In most of the relining methods which have been suggested for bar attachment-supported overdentures, it is not possible to accurately register the anatomic form of soft tissues under the bar attachment.
    Conclusion
    Clinical stages of relining in ball attachment-supported overdentures are probably simpler and less common than bar attachment overdentures. In these methods it is necessary to check occlusal contacts and correct them if necessary, like all the relining methods of complete denture and then remove a thin layer of denture inner surface, denture borders and undercuts.
    Keywords: Implant, supported overdenture, Rebase, Reline
  • Mohamadreza Nami, Maliheh Kamali, Mahsa Abbasi, Elham Farsi
    Applying intelligent agents in engineering has become one of novel subjects in implementation of distributed systems. Autonomy, Social Ability, Reactivity and Proactiveness are definitive properties of intelligent agents to improve e-government functionalities. The purpose of this paper is to present an agent-based model for e-government. It categorizes the properties of intelligent agents and proposes a framework for improvement of e-government functionalities. Merging agent-oriented methodologies and self-managing can increase reliability in implementation of complex parts of e-government.
سامانه نویسندگان
  • مهسا عباسی
    مهسا عباسی
    (1399) کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی، دانشگاه سوره
  • دکتر مهسا عباسی
    دکتر مهسا عباسی
    دانشجوی دکتری شیمی آلی، دانشگاه ایلام، ایلام، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال