mohammad reza hamedi nia
-
زمینه و هدف
تنظیم تعادل انرژی در انسان مسئله پیچیده و مبهمی است. مطالعات مختلف حاکی از رابطه بین فعالیت بدنی و ایجاد تعادل منفی انرژی در بدن است. هدف از این مطالعه، تعیین اثر فعالیت های بدنی مختلف وامانده ساز بر اشتها، کالری دریافتی، کالری مصرفی وعلاقه مندی به غذا در دختران دانشجو بود.
روش تحقیق:
روش تحقیق به صورت نیمه تجربی بود. تعداد 10 داوطلب دختر به صورت غیر تصادفی و داوطلبانه انتخاب شدند. آزمودنی ها دو پروتکل تمرینی شامل شنا و دویدن را با شدت 80 درصد حداکثر ضربان قلب تا حد واماندگی و یک پروتکل تمرین مقاومتی را با شدت 80 درصد یک تکرار بیشینه تا حد واماندگی در 3 جلسه اجرا نمودند. میزان اشتها، کالری دریافتی و علاقه مندی به غذا از طریق پرسشنامه توسط آزمودنی ها ثبت گردید. انرژی مصرفی نیز از طریق فرم ثبت اطلاعات در LSD مربوط به فعالیت بدنی 24 ساعته ثبت شد. از روش تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و آزمون تعقیبی برای تجزیه و تحلیل داد ه ها استفاده شد.
یافته هاتمایل به غذا خوردن فقط بلافاصله بعد p>0/05 سطح معن یداری پیدا کرد. احساس گرسنگی نیز فقط بلافاصله)p=0/ از تمرین مقاومتی، نسبت به تمرین دویدن، افزایش معنی داری) 001داشت؛ در حالی که احساس سیری و توانایی)p=0/ بعد از تمرین شنا، نسب به تمرین دویدن، افزایش معنی داری) 001بین تاثیر یک جلسه تمرین شنا، .)p <0/ غذا خوردن در چهار زمان، بین سه نوع تمرین تفاوت معن یداری نداشت) 05 دویدن و تمرین مقاومتی دایره ای وامانده ساز از لحاظ اثر گذاری بر تمایل به غذا خوردن به غذا، کالری دریافتی و دیده نشد.
نتیجه گیریبین فعالیت های مختلف تمرینی از لحاظ اثر)p <0/ کالری مصرفی؛ تفاوت معنی داری) 05 گذاری بر کالری دریافتی، کالری مصرفی و اشتها تفاوت معناداری وجود نداشت؛ و این بدان معناست که بدون در نظر گرفتن نوع فعالیت به اجرا درآمده، تمرین سبب تعادل کالریکی منفی می شود؛ تغییری که احتمالا نمی تواند در کوتاه مدت جبران شود.
کلید واژگان: شنا, دویدن و تمرین مقاومتی وامانده ساز, اشتها, کالری دریافتیBackground and AimThe regulation of energy balance in humans is a complex and ambiguous issue. Various studies have shown the relationship between physical activity and creating a negative energy balance in the body. The aim of this study was to compare the effects of the different exercise types on appetite, calorie intake, calorie consumption and food liking in girl students.
Materials and MethodsBased of this semi-experimental study,10 girl students were randomly and voluntarily chosen among all university students. The subjects performed two protocols of swimming and running (80% of the maximum heart rate up to exhaustion), and one protocol of resistance training (80% of a maximum repetition up to exhaustion) during three sessions. Appetite, calorie intake and food intake were recorded by a standard questionnaire. Energy intake also was recorded by 24-hour physical activity form. Analysis of variance with repeated measures and LSD tests were applied to analyze the data at the significant level of p < 0.05.
ResultsThe tendency to food had a significant increase immediately after the resistance training compared to running (p= 0.001). Feeling hungry had a significant increase (p = 0.001) compared to running training immediately after swimming training, while the feeling of satiety and the ability to eat at four times, did not showed any significant difference between the three types of exercise (p < 0.05). Moreover, between the effect of one session of swimming, running, and exhaustive circular resistance training there was no significant difference in the tendency to food, calorie intake and calorie consumption (p < 0.05).
ConclusionThere was no significant difference between different training activities in terms of calorie intake, calorie consumption and appetite. This means that regardless of the type of activity, exercise can causes a negative caloric balance; a change that probably cannot be compensate during short term.
Keywords: Exhaustive exercise training, Appetite, calorie intake -
زمینه و هدف
شایع ترین علت بروز پلی نوروپاتی، بیماری دیابت می باشد. تاکنون مطالعات بسیار کمی در زمینه اثر تمرین ترکیبی بر عوارض بیماری دیابت و نوروپاتی محیطی دیابتی انجام شده است. هدف این پژوهش، بررسی تاثیر چهار ماه تمرین ترکیبی (مقاومتی- هوازی) بر هموگلوبین گلیکوزیله، کلسترول تام، تری گلیسرید و مقاومت به انسولین در زنان یایسه مبتلا به نوروپاتی محیطی دیابتی بود.
مواد و روش هابدین منظور 21 بیمار مبتلا به نوروپاتی محیطی در دو گروه کنترل و تجربی قرار گرفتند. گروه تجربی به مدت چهار ماه تمرینات ترکیبی مقاومتی- هوازی سه جلسه در هفته انجام دادند. نمونه سرم آزمودنی ها قبل و پس از ماه اول، دوم، سوم و چهارم تمرین، در حالت ناشتایی به دست آمد. داده ها با استفاده از روش آماری ANOVA یک طرفه و ANOVA با اندازه گیری مکرر تحلیل شد.
یافته هاسطوح کلسترول تام، تری گلیسرید، هموگلوبین گلیکوزیله، مقاومت به انسولین، وزن و درصد چربی در گروه تجربی نسبت به گروه کنترل تغییر معنی داری نداشت (0/05>P).
نتیجه گیریتثبیت قند و هموگلوبین گلیکوزیله بیماران نوروپاتی دیابتی و افزایش نیافتن سطوح کلسترول تام، تری گلیسرید و مقاومت به انسولین طی چهار ماه به لحاظ بالینی اهمیت زیادی دارد و نشان می دهد تمرین مقاومتی- هوازی منظم می تواند پیشرفت و عوارض بیماری را به تاخیر اندازد.
کلید واژگان: مقاومت به انسولین, هموگلوبین گلیکوزیله, کلسترول, نوروپاتی دیابتی, زنان یائسهIntroductionThe most common cause of polyneuropathy is diabetes. Very few studies have investigated the effects of combined training on diabetes and diabetic-peripheral neuropathy complications. The purpose of this study was to investigate the effect of four months aerobicresistance training on glycosylated haemoglobin, total cholesterol, triglyceride and insulin resistance in postmenopausal women with diabetic-peripheral neuropathy .
Materials and methodsFor this purpose, 21 patients with diabetic neuropathy, were divided into two groups of control (n =10) and experimental (n =11). The experimental group performed resistance - aerobic training three sessions per week for four months. Subjects’ fasting serum samples were obtained before the start of the study and after the first, second, third and fourth months of training. Data were analyzed by one-way ANOVA and repeated measures ANOVA .
ResultsTotal cholesterol, triglyceride, insulin resistance and glycosylated hemoglobin levels, as well as weight and fat percentage in the experimental group did not change significantly (P> 0.05) .
ConclusionStabilized glucose and glycosylated hemoglobin in diabetic-neuropathy patients and no increase in total cholesterol, insulin resistance and triglyceride levels within four months is clinically important and indicate that regular resistance - aerobic training can delay progression and complications of the disease.
Keywords: insulin resistance, Glycated Hemoglobin, CHOLESTEROL, Diabetic Neuropathie -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و هشتم شماره 1 (پیاپی 114، فروردین و اردیبهشت 1400)، صص 11 -20زمینه و هدف
مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع چاقی و عوامل مرتبط با آن در زنان شهر بجنورد انجام شد.
مواد و روشدر این مطالعه 380 نفر از زنان 50 - 30 ساله شهر بجنورد انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته برای جمع آوری اطلاعات مربوط به دلایل زاد و ولد چاقی تحلیل شد و پرسشنامه فعالیت بدنی بک Beck Physical Activity Questionnaire)) برای تعیین میزان فعالیت بدنی زنان مورد استفاده قرار گرفت.
یافته هادر این بررسی شیوع چاقی و اضافه وزن در زنان 50 - 30 ساله شهر بجنورد به ترتیب 21/8 درصد و 43/4 درصد بود.
نتایجنتایج نشان داد که سن اولین زایمان (0/06=p)، مدت زمان شیردهی (0/25=p)، سن اولین قاعدگی (0/24=p)، مدت تماشای تلویزیون در شبانه روز (0/61=p)، شاخص فعالیت بدنی در حین کار (0/36=p) و حین ورزش بین سه گروه، تفاوت معنی داری نداشت (0/21=p). سن (0/00=p)، تعداد فرزندان (0/01=p)، تعداد بارداری (0/00=p)، مدت استفاده از قرص های ضدبارداری (0/03=p) و نشستن و عدم فعالیت بدنی (0/01=p) در زنان طبیعی نسبت به زنان چاق، به طور معنی داری، کمتر و شاخص فعالیت بدنی در اوقات فراغت (0/00=p) و سن ازدواج (0/03=p) بیشتر بود. برای کاهش چاقی توصیه می شود زنان فعالیت بدنی بیشتری انجام دهند و اطلاع رسانی بیشتر برای آشنایی مردم به ویژه زنان با عوامل مرتبط با چاقی، عوارض و بیماری های ناشی از چاقی و در نهایت پیشگیری و کاهش بیماری های مزمن و هزینه های ناشی از برنامه های درمانی آنها انجام شود.
کلید واژگان: چاقی, ورزش, زنان, اضافه وزنIntroductionThe purpose of this study was the investigation of obesity prevalence and some related factors in Bojnord female.
Materials and MethodsThe samples consisting of 380 females of 3050 years of age, were selected based on random cluster sampling method. A researcher made questionnaire was prepared for gathering data about breeding and obesity. The Beck questionnaire was used to measure the physical activity level.
ResultsThe results showed that the prevalence of obesity and overweight in the female aged 30-50 years of the city of Bojnord were 21.8 and 43.4 percent, respectively.
ConclusionThe results also showed that age of the first Parturition (P=0/06), lactation duration (P=0/26), the age of the first menstrual period (P=0/24), TV watching duration in 24 hours (P=0/61), physical activity index during job (P=0/36) and exercising (P=0/21) among three groups were not significantly differnece. Age (P=0/00), children number (P=0/01), pregnancy number (P=0/00), duration of consumption of Oral contraceptive pill (P=0/03), sitting and physical inactivity in female normal weight in comparison with obese female (P=0/01)were significantly lower, and physical activity index in leasure time (P=0/00) and marriage age (P=0/03) were higer. Considering the high prevalence of obesity and overweight in Bojnord, it is recommended that women do more physical activity and further information be made for women about obesity-related risk factors, recognize symptoms and illnesses caused by obesity and ultimately prevent and reduce chronic diseases and their costs resulting from treatment programs should be done
Keywords: Obesity, Exercise, women, overweight -
مقدمه
نوروپاتی دیابتی، از شایع ترین و سخت ترین عوارض دیابت است. تاکنون در زمینه اثر تمرین مقاومتی - هوازی بر نوروپاتی محیطی دیابتی مطالعات محدودی انجام شده است، مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر حجم تمرین ترکیبی (مقاومتی- هوازی) بر تغییرات نوروتروفینی، درد نوروپاتی، استقامت هوازی و قدرت عملکردی پایین تنه در زنان یایسه مبتلا به نوروپاتی محیطی دیابتی انجام شد.
روش کاراین مطالعه کاربردی و به روش نیمه تجربی در سال 1396 بر روی 21بیمار مبتلا به نوروپاتی محیطی دیابتی در شهرستان سبزوار انجام شد.افراد در دو گروه تجربی و کنترل قرار گرفتند. تنها گروه تجربی به مدت 4 ماه تمرینات ترکیبی مقاومتی- هوازی انجام دادند. سطوح سرمی نوروتروفین مشتق شده از مغز در زمان های قبل و پس از ماه اول، دوم، سوم و چهارم تمرین، در حالت ناشتایی به دست آمد. درد نوروپاتی با استفاده از مقیاس آنالوگ بصری و استقامت هوازی و قدرت عملکردی پایین تنه به ترتیب با استفاده از آزمون 6 دقیقه راه رفتن ریکلی جونز و آزمون نشستن و برخاستن روی صندلی ارزیابی شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آنالیز واریانس اندازه گیری تکراری و آنوای یک طرفه انجام شد. میزان p کمتر از 0/05 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هاسطوح نوروتروفین سرمی در گروه تجربی نسبت به کنترل افزایش معنی داری نداشت (0/05>p). شاخص درد نسبت به گروه کنترل کاهش معنی داری داشت (0/05>p) و به همراه آن استقامت هوازی و قدرت عملکردی پایین تنه نسبت به گروه کنترل افزایش معنی داری داشت (0/05>p).
نتیجه گیریدو ماه تمرین ترکیبی (مقاومتی - هوازی) همراه با کاهش درد، استقامت هوازی و قدرت عملکردی پایین تنه را تقویت می کند. به طور احتمالی برای افزایش سطح نوروتروفین سرمی باید دوره تمرین طولانی تر از 4 ماه باشد.
کلید واژگان: تمرین ترکیبی, زنان یائسه, شاخص عملکردی, نوروپاتی دیابتیIntroductionDiabetic neuropathy is one of the most common and severe complications of diabetes. Very few studies have investigated the effects of resistance-aerobic training on diabetic-peripheral neuropathy. This study was performed with aim to investigate the effect of combined exercise (Resistance - Aerobic ) on neurotrophic changes, neuropathic pain, aerobic endurance and lower body strength in postmenopausal women with diabetic peripheral neuropathy
MethodsThis practical and semi experimental study was performed on 21 patients with diabetic peripheral neuropathy in Sabzevar in 2017. The subjects were assigned into experimental and control groups. The experimental group performed resistance-aerobic exercises for four months. In fast condition, serum level of Brain-derived neurotrophic factor were taken before the start of the study and after the first, second, third and fourth months after the study. The neuropathic pain was measured with visual analog scale. Six-minute walking test (Rickly Jones) and sitting and standing test were used to estimate aerobic endurance and lower trunk performance, respectively. Data were analyzed by SPSS software (version 16) and Repeated Measure variance analysis and one-way ANOVA. P
ResultsSerum neurotrophin levels were not significantly increased in the experimental group compared to the control group (P> 0.05). Pain index significantly decreased compared to the control group (P< 0.05). Aerobic endurance and lower trunk functional strength significantly increased compared to the control group (P< 0.05).
Conclusiontwo months of combined exercise (Resistance - Aerobic ) reduces pain index and strengthens aerobic endurance and lower trunk functional strength. Probably, to increase serum neurotrophin levels, the training period should be longer than four months.
Keywords: Combined exercise, Diabetic Neuropathies, Performance index, Postmenopausal women -
هدف
تمرینات منظم ورزشی برای پیشگیری و درمان دیابت نوع2 مفید می باشد. هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر 12هفته تمرین ترکیبی هوازی-مقاومتی بر سطوح کمرین و امنتین در مردان مبتلا به دیابت نوع 2 بود.
مواد و روش هادر پژوهش کار آزمایی بالینی حاضر، 20 بیمار مبتلا به دیابت نوع2 به صورت تصادفی در دو گروه تمرین ترکیبی هوازی-مقاومتی (10نفر) و کنترل (10نفر) تقسیم شدند. آزمودنی ها در گروه تمرینی 12هفته تمرین هوازی-مقاومتی را 3 جلسه در هفته با شدت مشخص (مقاومتی: 70-60% یک تکرار بیشینه، هوازی: 70-60% ضربان قلب بیشینه) اجرا کردند. به منظور اندازه گیری کمرین، امنتین، مقاومت به انسولین و گلوکز ناشتا، نمونه گیری خونی قبل و پس از 12هفته برنامه تمرینی، به عمل آمد.
یافته هابعد از 12 هفته، سطوح کمرین (01/0=p)، مقاومت به انسولین (01/0=p) و گلوکز ناشتا (001/0=p) در گروه تمرین ترکیبی نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری کاهش و حداکثر اکسیژن مصرفی (001/0=p) به طور معناداری افزایش یافت. تغییر معنی داری در سطوح امنتین (37/0=p) مشاهده نشد.
نتیجه گیری12 هفته تمرین ترکیبی هوازی-مقاومتی در مردان مبتلا به دیابت نوع 2 سطوح کمرین، مقاومت به انسولین و گلوکز ناشتا را کاهش می دهد اما تاثیری بر سطوح امنتین این بیماران ندارد.
کلید واژگان: ورزش, دیابت شیرین نوع 2, مقاومت به انسولین, پروتئین کمرین, پروتئین امنتینKoomesh, Volume:22 Issue: 1, 2020, PP 155 -163IntroductionRegular exercise training has been shown to be a useful option to treat and prevent type 2 diabetes. Correspondingly, the purpose of this study was to investigate effects of 12 weeks of combined aerobic-resistance exercise training on levels of chemerin, omentin and insulin resistance in men with type 2 diabetes.
Materials and MethodsIn this clinical trial research, 20 male patients with type 2 diabetes were randomly divided into two groups combined aerobic-resistance training (n=10) and control (n=10). Subjects in training group performed 12 weeks aerobic-resistance training, 3 weekly training sessions with given intensity (aerobic: intensity of 60-70% maximum heart rate resistance: intensity 60-70% repetition maximum). Blood sampling was taken measurements of for chemerin, omentin resistance, fasting glucose and insulin resistance in the beginning and after 12 training protocol weeks were conducted.
ResultsAfter 12 weeks, in the combined training group chemerin (p=0.01), resistance insulin (p=0.01) and fasting glucose (p=0.001) decreased significantly and Vo2max increased significantly (p=0.001) than the control group. Significant change was not observed at the levels of omentin (p=0.37).
Conclusion12 weeks of aerobic-resistance training in men with type 2 diabetes decreased the levels of chemerin, insulin resistance and also fasting glucose, but did not affect the level of omentin.
Keywords: Exercise, Diabetes Mellitus Type 2, Insulin Resistance, Chemerin Protein, Omentin Protein -
زمینه و هدف
مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری التهابی و مزمن دستگاه عصبی مرکزی همراه با اتیولوژی ناشناخته است. با توجه به اثرات مثبت فعالیت ورزشی در این بیماران و کمبود اطلاعات در زمینه تمرینات ترکیبی، هدف این مطالعه بررسی اثر یک دوره تمرین ترکیبی بر سطوح TNF-α و TGF-β1 سرمی در زنان مبتلا به MS بود.
مواد و روش هاآزمودنی های تحقیق حاضر شامل 20 زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس، با دامنه سنی20-50 سال و با درجه ناتوانی 2- 5، بودندکه به صورت تصادفی در دو گروه کنترل (10 نفر، سن 66/5±64/36 سال) و تجربی (10 نفر، 76/5±4/37 سال) قرار گرفتند. ازمودنی ها به مدت 12 هفته و 3 جلسه در هفته (دو جلسه تمرین استقامتی و یک جلسه تمرین مقاومتی) تمرینات مورد نظر را اجرا کردند.
نتایجیافته ها نشان داد، وزن و درصد چربی بدن در اثر تمرین تغییر معناداری نداشته است. در حالیکه تمرین سبب کاهش معنادار میزان ناتوانی بیماران (002/0 = P) شد. در خصوص متغیر های بیوشیمیایی TNF-αو TGF-β1 تمرین هیچ گونه تغییر معناداری در این شاخص ها ایجاد نکرد.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده به نظر می رسد تمرین ترکیبی گزینه ای مناسب جهت بهبود درجه ناتوانی بیماران MS باشد، ولی بر شاخص های التهابی و بیوشیمیایی مرتبط با این بیماری اثرگذار نبود.
کلید واژگان: تمرین ترکیبی, MS, TNF-α, TGF-β1Background and PurposeMultiple sclerosis is an inflammatory and chronic central nervous system with unknown etiology. The purpose of this study was to evaluate the effect of combined exercise training on the serum levels of TNF-α and TGF-β1 in women with MS, considering the positive effects of exercise in these patients and the lack of information on combined exercises.
MethodsTwenty 20-50 years old women participated and were divided into 2 comparable groups of control (n=10) and experimental (n=10) based on their multiple sclerosis and the disability grade of 2-5 (EDSS). Afterwards, the subjects participated in the training programs for twelve weeks, 3 sessions/week.
ResultsData were analyzed using dependent and independent T-tests (α=0.05). The results revealed no difference on body weight and fat percentage. Although, exercise training significantly decreased the disability grade (P=0/002). Furthermore, exercise training did not illustrate any change in the biochemical factors such as TNF-α (P= 0/34) and TGF-β1 (P= 0/46) serum.
ConclusionComparison between the control and experimental groups revealed that the combine training would be a good option to enhance disability grade in multiple sclerosis patients. However, it revealed no effect on the inflammatory and biochemical indicators associated with this disease.
Keywords: combined exercise training, MS, TNF-α, TGF-β1 -
زمینه و هدفبا توجه به اثرات مثبت فعالیت ورزشی در بیماران MS و تاثیری که بر عناصر و اجزای مختلف سیستم ایمنی دارد و کمبود اطلاعات در زمینه تمرینات ترکیبی، هدف تحقیق حاضر بررسی اثر یک دوره 12 هفته ای تمرین ترکیبی بر سطوحBDNF ، عوامل هماتولوژیک و برخی از شاخص های سیستم ایمنی در زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بود..مواد و روش هابه این منظور، تعداد 24 زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس 20 تا50 ساله با درجه ناتوانی(EDSS) بین 2 تا 5 به صورت تصادفی در دو گروه گواه(12 نفر) و آزمایش(12 نفر) قرار گرفتند. برنامه تمرین شامل12 هفته و 3جلسه در هفته(دو جلسه تمرین هوازی و یک جلسه تمرین مقاومتی) بود.یافته هایافته ها نشان داد که در گروه تمرینی میزان لنفوسیت ها(0001/ 0 p=)، منوسیت ها(0001/ 0 p=) و نوتروفیل ها(003/ 0 p=) به طور معناداری افزایش یافتند، اما تغییر معنی داری در شمار پلاکت ها(11/ 0 p=)، میزان گلبول های قرمز(34/ 0 p=)، هماتوکریت(08/ 0 p=) و BDNF (10/ 0 p=) مشاهده نشد. همچنین در گروه گواه نیز هیچ گونه تغییر معنی داری دیده نشد.نتیجه گیریبه طور کلی می توان گفت که انجام برنامه های تمرین ترکیبی شامل وهله های فعالیت هوازی و مقاومتی در 3 روز غیر متوالی در هفته، برای زنان مبتلا به MS سودمند بوده و پیشنهاد می گردد. اما به نظر می رسد که برای اثر گذاری بیشتر تمرین، به ویژه بر شاخص های هماتولوژیک و نوروتروفیک، بهتر است بار تمرینات، بیشتر در نظر گرفته شود.کلید واژگان: تمرین ترکیبی, مالتیپل اسکلروزیس, BDNF, سیستم ایمنیBackground andPurposeConsidering the positive effects of exercise in multiple sclerosis patients and the effect on the elements and components of the immune system and the lack of information in the field of combined training, The purpose of the present study was to investigate the effect of 12-week resistance and endurance training program on the serum levels BDNF, hematological factors and some immune system indices in women with multiple sclerosisMethodologyTwenty four 20-to-50-year-old women with multiple sclerosis and a disability level of 2-5 as measured by EDSS (Expanded Disability Status Scale) were randomly assigned to two groups of control (12 patients) and experimental (12 patients). The participants received exercise training three sessions a week for 12 weeks (two sessions of aerobic training and one session of resistance training).ResultsThe results showed a significant increase in Lymphocytes (p=0.0001), Monocytes (p=0.0001) and Neutrophils (p=0.003) in the experimental group but there was no significant change in the number of platelets (p = 0.19), red blood cells (p=0.34), hematocrit (p=0.08) and BDNF (p=0.10). Also no significant changes was observed in the control group.ConclusionsThe combined exercise training, including aerobic and resistance training, in three non-consecutive days per week is helpful for women with MS. However, it seems that a more intensive exercise training is more effective.Keywords: Concurrent training, Multiple Sclerosis, BDNF, Immune system
-
زمینه و هدفافزایش هزینه انرژی در پیشگیری و درمان چاقی و کاهش عوارض آن می تواند از طریق تحریک عوامل مرتبط با قهوه ای شدن بافت چربی سفید صورت گیرد که آیریزین و FGF21 ازجمله این عوامل هستند. این مطالعه به منظور تعیین اثر 12 هفته تمرینات تناوبی سنگین و سبک بر سطح آیریزین و عامل رشد فیبروبلاست 21 (FGF21) زنان چاق و دارای اضافه وزن انجام شد.روش بررسیاین کارآزمایی بالینی روی 35 زن دارای اضافه وزن و چاق (سن 3.58±39.8 سال و شاخص توده بدن 3.37±27.1 کیلوگرم بر متر مربع) از بین شرکت کنندگان در فراخوان انجام شد. شرکت کنندگان به طور تصادفی ساده در سه گروه تمرین تناوبی سنگین (12نفر)، تمرین تناوبی سبک (12نفر) و گروه کنترل (11نفر) قرار گرفتند. برنامه تمرینی شامل 12 هفته تمرینات تناوبی سنگین و سبک به مدت 25 تا 60 دقیقه در هر جلسه و سه جلسه در هفته بود. قبل و بعد از دوره تمرینی برای اندازه گیری شاخص های آیریزین و FGF21 سرمی از همه آزمودنی ها درحالت ناشتا خونگیری شد.یافته هاسطح FGF21 سرمی تنها پس از 12هفته تمرین تناوبی سنگین در مقایسه با گروه کنترل افزایش یافت (P<0.05). در حالی که تغییری در سطح آیریزین سرمی متعاقب هر دو نوع تمرین تناوبی سنگین و سبک در مقایسه با گروه کنترل مشاهده نشد. همچنین درصد چربی بدن، نسبت دور کمر به دور لگن و BMI آزمودنی های گروه های تمرین تناوبی سبک و سنگین در مقایسه با گروه کنترل کاهش آماری معنی داری یافتند (P<0.05). VO2max دو گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل افزایش آماری معنی داری نشان داد (P<0.05).نتیجه گیری12هفته تمرین تناوبی سبک و سنگین بدون تغییر در سطح سرمی آیریزین، تاثیر مطلوبی بر افزایش VO2max و بهبود ترکیب بدن داشت. همچنین تمرین تناوبی سنگین باعث افزایش معنی دار FGF21 می شود که می تواند از طریق قهوه ای کردن بافت چربی سفید در کاهش وزن موثر باشد.کلید واژگان: تمرین تناوبی, چاقی, آیریزین, عوامل رشدی فیبروبلاستBackground and ObjectiveIncreasing the cost of energy in obesity preventing and treating and reducing its complications can be achieved by stimulating the factors including Irisin and FGF21 associated with browning of the white adipose tissue. The aim of this study was to determine the effect of 12 weeks of light and heavy interval exercises on the level of irisin and FGF21 in obese and overweight women.MethodsThis clinical traial study was done on 35 overweight and obese women (39.8±3.85 years old and body mass index 27.1±3.37 kg/m2). The subjects were divided randomly into three groups of interval exercises including Heavy (n=12), light (n=12), and control (n=11) groups. The training program included 12 weeks of heavy and light interval exercises for 25 to 60 minutes per session and three sessions per week. Before and after the training period, irisin and FGF21 serum indices were measured for each subject.ResultsSerum level of FGF21 increased only after 12 weeks of heavy interval training (P<0.05). However, there was no change in serum irisin levels after both heavy and light interval exercises. Body fat percentage, waist to hip ratio, and BMI Subjects of light and heavy interval exercises reduced and VO2max increased significantly compared to control group (P<0.05).Conclusion12 weeks of low and heavy interval training without altering serum levels of irisin have a beneficial effect on increasing VO2max and improving body composition. Also, heavy interval training has a significant increase in FGF21, Which can be effective in weight loss through the browning of white adipose tissue.Keywords: Interval training, Obesity, Irisin, Fibroblastic growth factors
-
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و یکم شماره 6 (پیاپی 161، بهمن و اسفند 1397)، صص 1302 -1313مقدمههدف از مطالعه حاضر مقایسه چگالی ماده سفید و خاکستری مغز، عملکرد شناختی و برخی فاکتور های آمادگی جسمانی در زنان سالمند فعال و کم تحرک بود.روش کارمطالعه حاضر، پژوهشی علی مقایسه ای بود. جامعه آماری مدنظر سالمندان عضو کانون جهاندیدگان شهر شیراز بودند.از بین آن ها25 زن سالمند با دامنه ی سنی86-60 سال به صورت داوطلبانه (با میانگین قد 155/63 سانتیمتر، وزن 64/65کیلوگرم و BMI 27/28کیلوگرم بر متر مربع) شرکت داشتند. آزمودنی ها پرسشنامه ارزیابی وضعیت ذهنی (فلستین و همکاران 1975) را جهت ارزیابی دمانس واندازه گیری نمره عملکرد شناختی تکمیل کردند. تصاویر MRI از سر آزمودنی ها جهت بررسی چگالی ماده سفید و خاکستری به دست آمد. تجزیه و تحلیل تصاویر به روش ریخت سنجی بر اساس وکسل (آشبرونر و فریستو 1997) انجام شد. علاوه براین با استفاده از پرسشنامه فعالیت بدنی بک (1982) نمره فعالیت بدنی آزمودنی ها به دست آمد و آزمودنی ها به صورت هدفمند دو گروه فعال و کم تحرک تقسیم شدند. آزمونهای عملکردی استقامت عضلانی، قدرت عضلانی بالاتنه و پایین تنه و انعطاف پذیری بالاتنه و پایین تنه اجرا شد.نتایجچگالی ماده سفید و خاکستری مغز و نمره عملکرد شناختی بین دو گروه فعال و کم تحرک، تفاوت معناداری نداشت. اما میانگین نمره فعالیت بدنی و شاخص های آمادگی جسمانی، استقامت عضلانی، قدرت عضلانی بالاتنه و انعطاف پذیری بالاتنه درگروه فعال به طور معناداری بیش از گروه کم تحرک بود.نتیجه گیریبین دو گروه فعال و کم تحرک از نظر چگالی ماده سفید و خاکستری کل مغز تفاوتی مشاهده نشد. در صورتی که اگر این امکان وجود داشت که مقایسه ناحیهای و بین اجزا مغز انجام میشد، احتمالا تفاوت معنی داری مشاهده میشد.کلید واژگان: سالمند, فعال وکم تحرک, ماده سفید مغز, ماده خاکستری مغز, عملکرد شناختیIntroductionThe purpose of this study was to compare the white and gray matter of the brain, cognitive function and some physical fitness factors active and low active elderly women.Materials and MethodsThis study was a causal-comparative study. The statistical population was the elderly of the members of the Jahanideh Shahr club. Among them, 25 elderly women aged 60-86 years were volunteered (average height 155.63 cm, weight 65.64 kg, and BMI 28.27 kg / m2).. Subjects completed the Mental Status Questionnaire (Feltin et al., 1975) for assessing dementia and measuring cognitive performance score. MRI images were obtained from the subjects to examine the white matter and gray matter content. The analysis of the images was done by Voxel-based morphometric method (Ashbourne and Fristo 1997). In addition, physical activity score of Beck (Baecke & et al 1982) was measured and the subjects were divided Purposefully into active and low active groups. Functional tests of upper and lower muscular endurance and strength and lower extremity flexibility were performed.ResultsThere was no significant difference between the two groups (active and low active) in density of the white and gray matter of the brain and the cognitive performance score. However, the mean score of physical activity and physical fitness indices, muscular endurance, upper strength and upper flexibility in the active group was significantly more than that of the low active group.ConclusionThere was no difference between the two active and non-active groups in white matter and gray matter of the whole brain. However, if there was a possibility of a regional comparison between the components of the brain, probably, a significant difference could be observed.Keywords: Elderly_active & sedentary_White Matter_grey matter_Cognitive function
-
مقدمهیکی از رایجترین شرایط به چالشکشیدن دستگاه فیزیولوژیک انسان ورزش است. هدف از این پژوهش، بررسی اثر هشت هفته تمرین هوازی، بی هوازی و مقاومتی روی برخی از عوامل سیستم اندوکانابینوئید، سروتونین، بتااندورفین و BDNF در مردان جوان بود.روش کارسی و دو مرد جوان (25-19 سال) داوطلب که بطور منظم فعالیت بدنی نداشتند، به صورت تصادفی در چهار گروه هشت تایی تقسیم بندی گردیدند و به مدت هشت هفته به تمرینات ورزشی مختلف پرداختند. یک گروه برای تمرینات هوازی (تمرین دویدن با شدت 70-65 درصد حداکثر ضربان قلب 3 جلسه در هفته) ، یک گروه برای تمرینات بی هوازی (تمرین دویدن با شدت حداکثر ضربان قلب، 3 جلسه در هفته) ، گروهی برای تمرینات مقاومتی دایرهای (6-8 ایستگاه که 8-12 بار تکرار می شدند و به مدت سه بار در هفته) و در نهایت یک گروه به عنوان کنترل انتخاب شدند. برای اندازه گیری عوامل سیستم اندوکانابینوئید، سروتونین، بتا اندورفین و BDNF از روش الایزا استفاده شد. داده ها با استفاده از روش آماری آنووا و آنکووا و تی وابسته درسطح معنی داری 0/05 تحلیل شدند.یافته هاداده ها نشان دادند که هشت هفته تمرین هوازی منجر به افزایش معنی دار سروتونین (P=0/008) نسبت به گروه کنترل و تمرین مقاومتی شد (P=0/03) شد. هشت هفته تمرین هوازی (P=0/005) و بی هوازی (P=0/01) منجر به افزایش معنی دار BDNF شد. تمرینات هوازی، بی هوازی و مقاومتی اثر معنی داری روی آراشیدونیل گلیسرول (P=0/19) و بتااندورفین (P=0/45) نداشت. هشت هفته تمرین مقاومتی منجر به کاهش معنی دار آناندامید نسبت به گروه کنترل شد (P=0/05). میزان شادی در هر سه گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل افزایش معنی دار داشت (P=0/04).نتیجه گیرینتایج افزایش میانجی های مرتبط با شادی را نشان میدهد، در مورد تاثیر خاص ورزش طولانی مدت بر روی سیستم اندوکانابینوئید، نتیجه گیری قطعی دشوار است. به نظر میرسد ورزش هوازی نسبت به سایر تمرینات موجب شادی بیشتر در آزمودنی ها شده است.کلید واژگان: آناندامید(AEA), 2- آرشیدونیل گلیسرول ( 2-AG), بتااندورفین, سروتونین, BDNF, تمرینIntroductionOne of the most common conditions for challenging the human physiological system is exercise. The aim of this study was to investigate the effect of eight weeks of aerobic, anaerobic and resistance training on some agents of endocannabinoid system, serotonin, beta-endorphin and BDNF in young men.MethodsThirty-two young men (19-25 aged) who did not have regular physical activity were randomly divided into four groups of eight and completed different sports exercises for eight weeks. A group for aerobic exercises (practice running with 65-70% maximum heart rate, 3 sessions a week), an anaerobic exercise group (practice running with maximum heart rate, 3 sessions per week), a group for circular resistance exercises (6-8 stations that were repeated 8-12 times, 3 sessions per week) and finally a group was selected as a control. ELISA method was used to measure endocannabinoid, serotonin, beta-endorphin and BDNF system factors. The data were analyzed using ANOVA and ANCOVA and dependent t-test at a significant level of 0.05.ResultsThe data showed that eight weeks of aerobic training resulted a significant increase in serotonin (P = 0.008) compared to the control group and resistance training (P = 0.03). Eight weeks aerobic training (P = 0.005) and anaerobic exercise (P = 0.01) resulted in a significant increase in BDNF. Aerobic, anaerobic and resistive exercises had no significant effect on arachidonyl glycerol (P = 0.19) and beta-endorphin (P = 0.45). Eight weeks resistance training resulted a significant reduction of anandamide compared to control group (P = 0.05). The happiness level in all three training groups was significantly higher than the control group (P = 0.04).ConclusionsThe results show an increase in mediators associated with happiness, it is difficult to conclude definitely about especial effect of long-term exercise on endocannabinoids system. Aerobic exercise seems to have increased happiness in the subjects than other exercises.Keywords: Anandamide (AEA), Arachidonoyl Glycerol (2-AG), Beta-Endorphin, Serotonin, BDNF, Training
-
فصلنامه علوم زیستی ورزشی، پیاپی 38 (پاییز 1397)، صص 359 -375سالمندان، علیرغم نیاز به تمرینات مقاومتی، معمولا از انجام این تمرینات بخصوص در شدت بالا امتناع می کنند، یکی از روش های جایگزین، تمرین مقاومتی همراه با محدودیت جریان خون می باشد. لذا هدف از مطالعه، بررسی تاثیر تمرین مقاومتی با و بدون محدودیت جریان خون بر قدرت، استقامت عضلانی، غلظت سرمیCAF و P3NP در زنان سالمند بود. بدین منظور 40 زن سالمند با میانگین سنی 3±62 سال برای مطالعه انتخاب شدند. آزمودنی ها به طور تصادفی به چهار گروه مساوی 10 نفره، تمرین مقاومتی با محدودیت جریان خون (4 ست 30،15،15،15 تکراری با شدت 30-20 درصد 1RM) ، تمرین مقاومتی بدون محدودیت جریان خون (4 ست 30،15،15،15 تکراری با شدت 30-20 درصد 1RM) ، تمرین سنتی (4 ست 12-8 تکراری با شدت 80 درصد 1RM) و گروه کنترل تقسیم شدند. آزمون ها و نمونه گیری خونی قبل و پس از دوره تمرینی 12 هفته ای گرفته شد. از روش تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه-گیری مکرر برای بررسی اثرات تمرین استفاده گردید. قدرت و استقامت عضلانی پایین تنه و بالاتنه به طور معنی داری در هر سه گروه تمرین، در مقایسه با گروه کنترل افزایش داشت (در همه موارد 05/0p<) و بین سه گروه تمرینی اختلاف معنی داری مشاهده نشد (05/0p>). همچنین هیچ کدام از برنامه های تمرینی تاثیر معنی داری بر سطوح سرمی CAF (94/0=p) و P3NP (49/0p=) نداشتند. در نتیجه بین سه روش تمرینی در بهبود اثرات ناشی از تمرین مقاومتی اختلاف معنی داری مشاهده نشد، لذا احتمالا بتوان گفت تمرین مقاومتی با شدت پایین، با و بدون محدودیت جریان خون مساوی با تمرین سنتی باعث تغییرات مطلوب در فاکتورهای جسمانی سالمندان زن می شود.کلید واژگان: پایانهN پپتاید پروکلاژن نوع III, سالمندی, قطعه پایانه C آگرین, محدودیت جریان خونSport Biosciences, Volume:10 Issue: 38, 2018, PP 359 -375The elderly, despite their need to resistance training, usually abstain from these types of training especially at high intensities. One of the alternative methods is resistance training with blood flow restriction. Therefore, the present study aimed at investigating the effect of resistance training with and without blood flow restriction on muscle strength, muscle endurance and serum concentrations of CAF and P3NP in elderly women. 40 elderly women (mean age of 62±3 years) were selected for this study. Then, they were randomly divided into four equal groups (n=10 for each group): resistance training with blood flow restriction (4 sets of 30,15,15,15 repetitions, 20–30% 1RM), resistance training without blood flow restriction (4 sets of 30,15,15,15 repetitions, 20–30% 1RM), traditional training (4 sets of 8-12 repetitions, 80% 1RM), and control. Blood samples and tests were taken before and after 12 weeks of training. ANOVA with repeated measures was used to assess the effects of training. Lower and upper extremity muscle strength and endurance significantly increased in three training groups compared with the control group (P<0.05). There was no significant difference among three training groups (P>0.05). Also, none of the training protocols had a significant effect on plasma levels of CAF (P=0.94) and P3NP (P=0.94). Therefore, no significant difference was observed among the three training groups in improving the effects of resistance training so it can be asserted that low intensity resistance training with and without blood flow restriction, similar to traditional training, resulted in desirable changes in physical factors of the elderly women.Keywords: Aging, blood flow restriction, C-terminal agrin fragment, procollagen type III-N-terminal peptide
-
فصلنامه فیزیولوژی ورزشی، پیاپی 39 (پاییز 1397)، صص 143 -164هدف پژوهش حاضر، پیش بینی زمان رسیدن به واماندگی در سرعت های مختلف از روی برخی متغیرهای فیزیولوژیک و جسمانی در مردان جوان بود. تعداد 75 نفر از دانشجویان پسر (سن: 22/1 ± 74/20 سال، وزن: 78/10 ± 25/67 کیلوگرم، قد 06/0 ± 3/174 سانتی متر و توان هوازی 29/3 ± 1/47 میلی لیتر بر وزن بدن در دقیقه) به صورت نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ارزیابی های تن سنجی و فیزیولوژیک شامل آستانه لاکتات، توان هوازی و بی هوازی، ضربان قلب استراحتی، سطح فعالیت بدنی، سرعت در حداکثر اکسیژن مصرفی، استقامت و قدرت پایین تنه و توان انفجاری پایین تنه انجام شد. برای ثبت ضربان قلب، اشباع اکسیژن و زمان دویدن، آزمودنی ها یک وهله فعالیت دویدن روی نوار گردان را با سرعت های 8، 10، 12 و 14 کیلومتر در ساعت و شیب صفر تا واماندگی انجام دادند. یافته ها نشان داد که سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب حین فعالیت، ضربان قلب استراحتی، سطح فعالیت بدنی و توان انفجاری پایین تنه، عوامل پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت هشت کیلومتر در ساعت هستند (0. 05P≤) ؛ سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سابقه دویدن، ضربان قلب استراحتی، سرعت در آستانه لاکتات و وزن، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت 10 کیلومتر در ساعت هستند (0. 05P≤). سرعت در آستانه لاکتات، سابقه دویدن، وزن، ضربان قلب استراحتی و توان بیشینه، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی در سرعت 12 کیلومتر در ساعت هستند (0. 05P≤) و سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سطح فعالیت بدنی، وزن، توان بیشینه و سابقه دویدن، پیش بینی کننده زمان رسیدن به واماندگی آزمودنی ها در سرعت 14 کیلومتر در ساعت هستند (0. 05P≤). سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، ضربان قلب استراحتی و سابقه دویدن، در اکثر سرعت ها مشترک بودند. براساس نتایج، برای پیش بینی زمان رسیدن به واماندگی می توان از سرعت حداکثر اکسیژن مصرفی، سابقه دویدن، ضربان قلب استراحتی و آستانه لاکتات استفاده کرد.کلید واژگان: زمان رسیدن به واماندگی, متغیرهای فیزیولوژیک, پیش بینی عملکرد, سرعت دویدنSport Physiology, Volume:10 Issue: 39, 2018, PP 143 -164The purpose of this study was to predict the time to exhaustion based on some physiological and anthropometric parameters in young men. A total of 75 male students (20.74±1.22 years, 67.25±10.78 kg, and 174.3±0.06 cm) were selected using convenience (availability, maximal oxygen uptake 47/1±3/29 ml/kg/m-1) sampling. Firstly, anthropometric variables and physiological parameters involving lactate threshold, aerobic and anaerobic power, resting heart rate, physical activity, velocity at maximal oxygen uptake, lower-body endurance as well as strength and lower-body explosive power were measured. Also, to measure the heart rate, O2 saturation and running time, all subjects participated in a bout of treadmill running to exhaustion at four different speeds (8, 10, 12, and 14 km/h-1), with slope set at zero. The results show the velocity at maximal oxygen uptake, heart rate, resting heart rate, physical activity, and lower-body explosive power predicted time to exhaustion at a speed of 8 km/h-1(P≤0.05). The velocity at maximal oxygen uptake, running history, resting heart rate, V. lactate, and weight predicted time to exhaustion at a speed of 10 km/h-1 (P≤0.05),V. lactate, running history, weight, resting heart rate and maximum power time to exhaustion at a speed of 12 km/h-1 (P≤0.05), Thevelocity at maximal oxygen uptake, physical activity, weight, maximum power, and running history were the prediction factors of time to exhaustion at a speed of 14 km/h-1 (P≤0.05). The velocity at maximal oxygen uptake, resting heart rate and running history were common at most speeds. According to the results of time to exhaustion, the velocity at maximal oxygen uptake, running history, resting heart rate, and lactate thresholds can be used.Keywords: Time to Exhaustion, Physiological Parameters, Performance Prediction, Running Speed
-
زمینه و هدفرایج ترین فعالیت ورزشی مورد استفاده در مراکز بازتوانی قلبی برنامه تمرین هوازی است که جهت افزایش توان هوازی و کاهش توده چربی بیماران قلبی عروقی شدیدا توصیه شده است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر هشت هفته تمرین هوازی بر بیان ژن LXR و سطوح نیمرخ لیپیدی در مردان میانسال پس از جراحی عروق کرونری می باشد.مواد و روش هاآزمودنی های را20مرد میانسال که قبلا عمل CABG انجام داده بودند،تشکیل دادند که به طور تصادفی به دو گروه کنترل (10نفر) و تمرین هوازی (10نفر) تقسیم شدند. گروه تمرینی، تمرینات هوازی را به مدت هشت هفته/ سه جلسه در هفته/ با شدت60 تا 80 درصد ضربان قلب انجام دادند. 48ساعت قبل از شرو ع تمرین و48ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی از تمامی آزمودنی ها خونگیری به عمل آمد و پس از جداسازی پلاسما و مونوسیت ها، اندازه گیری شاخص های مورد مطالعه انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های پارامتریک و ناپارامتریک درسطح معنی داری 05/0p≤ انجام گردید.یافته هاافزایش معنی دار بیان ژن LXR و HDL و کاهش معنی دار مقادیر پلاسمایی کلسترول تام، نسبت آپوB به آپوA، LDL و تری گلیسرید در گروه تجربی نسبت به گروه کنترل و افزایش معنی دار بیان ژن LXR و HDL و کاهش معنادار سطوح LDL، تری گلیسرید، کلسترول تام و نسبت آپوB به آپوA را نسبت به پیش آزمون در گروه تجربی مشاهده شد.نتیجه گیریبهبود سطوح نیمرخ لیپیدی و افزایش بیان ژن LXR متعاقب هشت هفته تمرینات هوازی، آن را به عنوان بخشی از مراحل بازتوانی قلبی که می تواند در کاهش روند آترواسکلروز و پیشگیری از عود مجدد بیماری مثمرثمر باشد مطرح می کند.کلید واژگان: LXR, نیمرخ لیپیدی, تمرین هوازی, عمل بای پس عروق کرونرBackgroundAerobic exercise is the most popular sport activity in cardiac rehab center for increase aerobic ability and decrease in fat mass of cardiovascular disease , the aim of this study was to investigate the effect of eight weeks aerobic exercise on LXR gene expression and lipid profile in middle aged men after CABG.Materials and MethodsThe subjects were 20 CABG middle aged male patient were randomly assigned into two group : control (N=10), and aerobic training (n = 10) groups. Exercise group performed aerobic exercises for 8 weeks with an intensity 60% to 80% of heart rate. 48 hours before exercise and 48 hours after the last training session, all subjects blood samples were taken and plasma and monocyte isolation were performed to measure the indices. Data analysis were performed by using t-test and independent t-test, and non-parametric Mann-Whitney and Wilcoxon tests were performed at a significant level of p≤0.05.ResultsSignificant increase in expression of LXR gene value and HDL and significant decrease in total cholestrole, apo A and B ratio, LDL,TGS in experimental group compared to the control group compared to the control group has seen.ConclusionImprovement of lipid profiles levels and enhancing the expression of LXR gene after 8 weeks of aerobic exercises showed that Performing regular aerobic exercises as part of the cardiac rehabilitation can be effective in reducing the incidence of atherosclerosis and preventing recurrence of the patientKeywords: LXR, lipid profiles, aerobic exercise, coronary artery bypass surgery
-
اهداف: عدم تعادل و اختلال در عملکرد روزانه (نشستن، برخاستن و راه رفتن) عمده علائم بالینی بیماری ام اس و فعالیت بدنی و ورزش یک روش غیردارویی مهم در بازتوانی و کنترل علائم بالینی آن می باشد. بنابراین، هدف پژوهش حاضر مطالعه اثر تمرین ترکیبی با غالب هوازی و مصرف مکمل کوآنزیم Q10 بر عملکرد عضلانی مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش هادر این مطالعه نیمه تجربی، 28 بیمار ام اس (با مقیاس ناتوانی 3 الی 5) با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه تجربی (تمرین ترکیبی+ مکمل Q10، تمرین ترکیبی+ دارونما، مکمل Q10) و یک گروه کنترل (دارونما) تقسیم شدند. گروه تمرین ترکیبی + مکمل Q10 و تمرین ترکیبی + دارونما یک برنامه تمرین ترکیبی شامل دو جلسه تمرین استقامتی (با شدت 50% حداکثر ضربان قلب در ابتدا و 60% در آخر دوره) و یک جلسه تمرین مقاومتی (با شدت 50% یک تکرار بیشینه در ابتدا و 60% در انتهای دوره) در هفته را به مدت هشت هفته انجام دادند. مکمل Q10 به مقدار روزانه 200 میلی گرم به صورت کپسول تجویز و از نشاسته نیز به عنوان دارونما استفاده شد. استقامت و سرعت راه رفتن با استفاده از آزمون های برخاستن از صندلی، 6 دقیقه پیاده روی، برخاستن از صندلی و راه رفتن و زمان 7. 5 متر راه رفتن قبل و بعد از هشت هفته تمرین اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون های آنالیز کواریانس و t همبسته در سطح معنی داری 0. 05>p تجزیه و تحلیل شد.
یافته هانتایج حاکی از کاهش معنی دار مدت زمان برخاستن و نشستن و افزایش معنی دار استقامت و سرعت راه رفتن گروه های تمرین مکمل و تمرین نسبت به گروه مکمل و دارونما بود.
نتیجه گیریتمرین ترکیبی همراه با مصرف مکمل Q10 و حتی به تنهایی نیز منجر به بهبود عملکرد عضلانی از جمله نشستن، برخاستن و راه رفتن بیماران مبتلا به ام اس می شود. بنابراین این روش می تواند به عنوان یک روش تکمیلی در کنار درمان دارویی برای بهبود علائم بالینی این بیماری مفید باشد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, تمرین ترکیبی, مکمل کوآنزیم Q10AimsImbalance and disruption in daily functioning (sitting, standing up and walking) are major clinical symptoms of MS, while physical activity and exercise is an important non-pharmacological method in the rehabilitation and control of clinical signs of the disease.
Materials & MethodsCombined exercise + Q10 and combined exercise groups performed a combined exercise program including two sessions of aerobic training (50 to 60 max HR at the beginning to the end) and one session of resistance training (50-60% 1RM from beginning to end) three sessions per week. Daily 200 mg of CoQ10 supplement was prescription in capsule form and starch was also used as placebo. Endurance and speed of walk were measured by using of up & go, 25 foot walking, 6 min walking and chair stand test before and after training protocol. Data were analyzed with analysis of covariance and t-test at a significance level of P<0.05. Findings: The results showed a significant decrease in the time of the standing and sitting tests, also a significant increase in endurance and speed of walking in combined exercise training + Q10 supplementation and combined exercise training groups versus Q10 supplementation and placebo groups.
ConclusionCombined exercise training with coenzyme Q10 supplementation or alone can lead to improved muscular function such as sitting, standing and walking in patient with MS. Therefore, this method can be used as a complementary tool in addition to drug therapy for the improvement of clinical symptoms of these patients
Keywords: Multiple Sclerosis, Exercise training, Coenzyme Q10 -
زمینه و هدفدر زمینه انتقال اثر و نوع تمرین مقاومتی- توانی جهت ایجاد سازگاری های مطلوب عصبی- عضلانی در بازیکنان فوتبال همواره اختلاف نظر وجود دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر 12 هفته تمرینات مقاومتی- توانی با بارهای مختلف، بر سازگاری های عصبی- عضلانی بازیکنان فوتبال دانشگاهی بود. روش تحقیق: در این تحقیق نیمه تجربی، 36 آزمودنی از 4 دانشگاه از شهرستان کاشمر انتخاب و به روش نمونه گیری تصادفی، به 3 گروه مساوی12 نفری شامل گروه بار سبک (70-60 درصد 1RM) ، گروه بار متوسط (80-70 درصد 1RM) و گروه بار سنگین (90-80 درصد 1RM) تقسیم گردیدند. برنامه تمرینات مقاومتی- توانی به مدت 12 هفته و هر هفته 3 جلسه، برای تمام گروه ها اجرا گردید. در مراحل پیش آزمون و پس آزمون، آمپلی تود الکترومایوگرافی و میانگین فرکانس توان در دو عضله پهن خارجی و داخلی، قدرت عضلانی، توان بی هوازی، میانگین و اوج توان انفجاری پایین تنه اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی LSD و آزمون t زوجی در سطح معنی داری 0/05>p مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته هااعمال بار 90-80 درصد (بار سنگین) یک تکرار بیشینه باعث افزایش معنی داری در میانگین فرکانس توان عضله پهن خارجی نسبت به بارهای 70-60 درصد و 80-70 درصد یک تکرار بیشینه شد (به ترتیب با 0/01=p و 0/02=p). به علاوه، اعمال بار سنگین باعث افزایش معنی داری در مقادیر آمپلی تود الکترومایوگرافی عضلات پهن خارجی (0/01=p) و پهن داخلی (0/006=p) و قدرت عضلانی پایین تنه (0/01=p) نسبت به بار سبک گردید. همچنین اعمال بار سنگین و متوسط باعث افزایش معنی داری در توان بی هوازی پایین تنه (به ترتیب با 0/0001=p و 0/02=p) نسبت به بار سبک گردیدند.نتیجه گیریدر برنامه ریزی تمرینات مقاومتی- توانی برای تیم های فوتبال، بهتر است از بار سنگین با سرعت بالا و تکرار کم استفاده شود.کلید واژگان: تمرینات مقاومتی- توانی, سازگاری های عصبی- عضلانی, بازیکنان فوتبالBackground and AimThere is disagreement about transmitting the effects and the kind of strength- power training for making optimal neuromuscular adaptations in soccer players. The aim of the present study was the effect of 12 strength-power training weeks with different loads on neuromuscular adaptations in college soccer players.Materials and MethodsIn this Quasi-experimental study, 36 subjects from 4 universities were divided into 3 equal groups based on a random sampling. Strength-power training program were carried out for 12 weeks (3 sessions per week) for all groups. In stages of pre test and post test were taken electromayographic amplitude and mean power frequency of vastus lateralis and medialis muscles, lower body muscular strength, anaerobic power, explosivepeak and average power. Data were analyzed using analysis of covariance and LSD Post hoc of and paired t- test in significant level of p<0.05.ResultsThe load of 80-90 % of 1RM caused a significant increases in vastus lateralis mean power frequency compared to the loads of 60-70 % and 70-80 % of 1RM (p=0.01 and p=0.02 respectively). Also the load of 80-90 % of 1RM caused a significant increases in vastus lateralis (p=0.01) and medialis (p=0.006), electromayographic amplitude and lower body muscular strength (p=0.01) compared to the load of 60-70 % of 1RM .
The loads of 80-90 and 70-80% of 1RM caused a significant increases in lower body anaerobic power (p=0.0001 and
p=0.02 respectively) compared to the load of 60-70 % of 1RM.ConclusionIt's advisable to use the load of 80-90 % of 1RM with high speed and low repetition in planning the strength- power training form taking optimum neuromuscular adaptationsKeywords: Strength-power training, Neuromuscular adaptations, Soccer players -
زمینه و هدف
فعالیت بدنی و ورزش یکی از عوامل تحریک ترشح فاکتورهای رشد عصبی در بیماران ام اس می باشد. بنابراین هدف این پژوهش، مطالعه اثر تمرین ترکیبی با غالب هوازی و مصرف مکمل کوآنزیم Q10 بر مقادیر سرمی BDNF و NGF در مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش هادر این مطالعه نیمه تجربی، 28 بیمار ام اس (5-3=EDSS) با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه تجربی (تمرین ترکیبی+ مکمل Q10، تمرین ترکیبی+ دارونما، مکمل Q10) و یک گروه کنترل (دارونما) تقسیم شدند. دو گروه تجربی یک برنامه تمرین ترکیبی شامل دو جلسه تمرین هوازی و یک جلسه تمرین مقاومتی را سه جلسه در هفته به مدت هشت هفته انجام دادند. مکمل Q10 به مقدار روزانه 200 میلی گرم تجویز شد. نمونه خون 24 ساعت قبل از اولین جلسه و هم چنین 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین و پس از 10 ساعت ناشتایی شبانه به منظور اندازه گیری مقادیر سرمی BDNF و NGF جمع آوری شد. داده ها با استفاده از آزمون های تحلیل کواریانس و تی همبسته در سطح معنی داری 05/0>p تجزیه و تحلیل شد.
یافته هانتایج حاکی از عدم تغییر معنی دار مقادیر سرمی BDNF و NGF در هر سه گروه تجربی نسبت به گروه کنترل بود (05/0 ≤ p).
نتیجه گیریتمرین ترکیبی همراه با مصرف مکمل Q10 منجر به تغییر غلظت BDNF و NGF در بیماران مبتلا به ام اس نشد. بنابراین، لازم است مدت و شدت این نوع تمرینات و هم چنین دوز مکمل Q10 تغییر یابد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, تمرین ترکیبی, کوآنزیم Q10, فاکتور رشد مشتق از مغز, فاکتور رشد عصبBackground And AimPhysical activity and exercise are as the methods stimulating the secretion of nerve growth factors in MS patients. Therefore, the purpose of this study was to investigate the effects of combined exercise training with aerobic dominant and supplementation of coenzyme Q10 on serum BDNF and NGF levels in patients with multiple sclerosis.
Materials And MethodsIn the semi-experimental research, twenty-eight MS patients (EDSS=3-5) were selected by using available sampling method and randomly divided into three experimental groups (combined exercise training Q10 supplementation, combined exercise training placebo, and Q10 supplementation) and one control group. two experimental groups performed a combined exercise program include two sessions of aerobic training and one session of resistance training three sessions per week for eight weeks. 200 mg of Q10 supplement was prescribed per day. Blood samples (after 10 hours fasting) were collected 24 hours before the first and 24 hours after the last session of exercise for evaluation of serum levels of BDNF and NGF. Data were analyzed with analysis of covariance at a significance level of pFindings: The results showed no significant changes in serum levels of BDNF and NGF in the three experimental groups compared to the control group (p≥0.05).
ConclusionCombined exercise training with coenzyme Q10 supplementation cannot lead to changes in serum concentration of nerve growth factors (BDNF, NGF) in patients with MS. Therefore, it is necessary to change the duration and severity of this type of training as well as dose of Q10 supplementation.
Keywords: Brian derived neurotrophic factor, Coenzyme Q10, Combined exercise training, Multiple sclerosis, Nerve growth factor -
هدف پژوهش حاضربررسی موانع و محدودیت های توسعه ورزش هندبال در شهرستان سبزوار و ارائه راهکارهای توسعه پایدار بود.
این پژوهش از نوع توصیفی- پیمایشی بود و به شکل میدانی انجام شد. ابزار تحقیق، پرسشنامه محقق ساخته ای بود که پس از تایید روایی و پایایی مورد استفاده قرار گرفت (95/0=α). جامعه آماری تحقیق شامل کارشناسان، متخصصین و مربیان صاحب نظر در حوزه هندبال بودند (250 نفر). روش نمونه گیری به صورت هدفمند بود. از آزمون کلموگروف اسمیرنوف جهت بررسی نرمال بودن توزیع داده ها، برای تعیین معناداری تفاوت بین دیدگاه های گروه های پاسخ دهنده از آزمون ولچو برای بررسی دیدگاه های گروه های پاسخ دهنده از آزمون تعقیبی دانت استفاده شد. برای اولویت بندی موانع و گویه ها از آزمون تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد. پس ازتجزیه و تحلیل اطلاعات به تعیین راهکارهای توسعه پایدار بر اساس روش دلفی پرداخته شد.
صنعتی نبودن شهر سبزوار و محدودیت در پشتیبانی مالی از بخش صنعتی، ضعف مدیریت در فدراسیون هندبال و هیئت هندبال سبزوار، عدم استفاده از مربیان با تجربه، متخصص و متعهد در هندبال شهرستان، عدم وجود سازوکاری جهت تشویق و تقدیر از افراد و دست اندرکاران و حامیان ورزش هندبال شهرستان و عدم استفاده بهینه از اماکن و تاسیسات ورزشی موجود مهم ترین موانع توسعه هندبال از دیدگاه پاسخ دهندگان بوده است.کلید واژگان: موانع, توسعه, هندبال, راهکار, سبزوارObjectiveThe purpose of the study was to investigate the barriers and restrictions of the handball development in Sabzevar and providing strategies development solutions.MethodologyThe research was a descriptive survey study. The research tool was a researcher made questionnaire which was used after determining superficial and content validity and reliability(α= 0.95). Confirmatory factor analysis was used to confirm the tool validity. The research society were all the handball specialists and coaches in Sabzevar (220 persons). The statistical sample selection was purposive. Kolmogorov-Smirnov test was used to assess the normality of data distribution, as well as Welch test was used to determine a significant difference between the respondents views and Dunnett post hoc test was used to consider the respondents views. Confirmatory factor analysis test was used to prioritize the barriers.ResultsLack of industry in Sabzevar and limitation in financial support from the industrial, weakness of the management in the Handball Association of Sabzevar, lack of experienced coaches and experts in Sabzevar, absence of a mechanism to encourage and appreciate the people and fans involved in handball in the city and lack of efficient use of available facilities were the most important barriers for handball development in Sabzevar..ConclusionProfiting of private sector, benefiting of competent, skillful and experienced staffs, protecting local sport publications and initiation of websites exclusively for handball and suitable utilization of sport facilities are some of the suggested strategies in current research which perhaps are keys for raising interest and revitalization of handball in Sabzevar.Keywords: Barriers, Development, Handball, Strategy, Sabzevar -
مقدمههدف مطالعه ی حاضر بررسی مقالات چاپ شده در نشریات علمی – پژوهشی داخل کشور در بخش علوم ورزشی و در حوزه ی متابولیسم ورزشی از سال 1390 تا سال 1394 بود.روش هابه این منظور از 27 نشریه ی چاپ شده در حوزه ی علوم ورزشی 9 نشریه انتخاب شد و با مراجعه به سایت خود نشریات و پایگاه های جهاد دانشگاهی (SID) و بانک اطلاعات نشریات کشور (Magiran) مقالات استخراج شد. در این فرآیند 766 مقاله مورد بررسی قرار گرفت.یافته هااز 766 مقاله ی مورد بررسی با توجه به شاخص های مورد اندازه گیری، 223 مقاله در حوزه ی متابولیسم ورزشی قرار گرفت. بیشترین مقالات در نشریه ی سوخت و ساز فعالیت ورزشی چاپ شده بود، 57/53 درصد مقالات چاپ شده در این نشریه در حوزه ی متابولیسم ورزشی بود. متوسط نویسندگان هر مقاله 28/3 نفر بود. سهم دانشگاه های دولتی در تولید مقالات 78 درصد به تنهایی و 17 درصد با دانشگاه های آزاد بود. در ارتباط با بیشترین متغیر مستقل مورد استفاده در تحقیقات می توان گفت تمرینات هوازی (استقامتی) 09/29 درصد از کل متغیرهای مورد استفاده در تحقیقات بود. از 223 مقاله ی مورد بررسی 89 مقاله پاسخ به فعالیت های ورزشی و 134 مقاله سازگاری نسبت به تمرینات ورزشی را مورد مطالعه قرار داد. بیشترین آزمودنی های مورد استفاده در تحقیقات دانشجویان و موش ها با 5/16 و 14/16 درصد از کل مقالات بود. تعداد آزمودنی های مورد استفاده در هر مقاله به طور میانگین 62/23 نفر بود. تقریبا 60 درصد مقالات هیچ نوع شاخص عملکردی یا جسمانی را اندازه گیری نکرده بودند. از میان شاخص های متابولیسمی مورد اندازه گیری، شاخص های اکسیدانی و آنتی اکسیدانی با 69/11 درصد در رتبه ی اول قرار داشت.نتیجه گیریبا توجه به نتایج فوق هماهنگی، اولویت و سیاست گذاری در حوزه ی پژوهش های متابولیسم ورزشی ضروری به نظر می رسد.کلید واژگان: نشریات پژوهشی ورزشی, متابولیسم ورزشی, بررسی مقالاتAbstract: The purpose of the present study was the investigation of the published articles in sport and Persian peer- reviewed journals in the field of exercise metabolism during 2011 to 2015 years.MethodsIn this regard, 9 out of 27 published journals on sport sciences were selected and were extracted by referring to the related websites, Jahad Daneshgahi and the country Information Database for Articles. 766 articles were investigated during the process.ResultsAccording to measured indicators, 223 articles were placed in the field of exercise metabolism. The Most articles have been published in the Journal of Metabolism and Exercise. 53.57% of the published articles in this journal were in the field of exercise metabolism. The average number of authors for each paper was 3.28. State Universities share in the production of the articles was 78% alone and 17% in partnership with Azad University. The Most independent variables used in the studies, were aerobic training (endurance) which 29.09% of all variables used in the study were included. From of 223 investigated papers 89 papers have been investigated the responses to exercise and 134 papers have been investigated the adaptation to exercise Training. The most of the study subjects were students and mice, with 16.5 and 16.14%, respectively. The number of the study subjects used in each article was 23.62 people on average. Almost 60% of the articles did not investigate on any performance or physical indicators. Among the measured metabolic markers, the oxidant and antioxidant markers was in the first place (16.69%).ConclusionRegarding the above-mentioned results, coordination, prioritization and policy making in the field of exercise metabolic researches seems necessary.Keywords: Peer, reviewed journals, Exercise metabolism, Papers investigation
-
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و چهارم شماره 1 (پیاپی 90، فروردین و اردیبهشت 1396)، صص 79 -88اهداف بازتوانی قلبی از مهم ترین اقدامات جهت اثربخشی عمل جراحی قلب و کاهش عوارض آن در بیماران قلبی- عروقی است. تمرینات ورزشی به سبب کم هزینه و جذاب بودن مشوقی برای شرکت بیماران در این برنامه هاست. فعالیت ورزشی روی ترکیبات سلول خونی، به ویژه تعداد گلبول های سفید خون، سوخت وساز، متابولیت ها، پپتید و بیان ژن در انواع مختلف اثر دارد؛ لذا، هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرین هوازی بربیان ژن ABCG5 مونوسیت ها در مردان میان سال پس از عمل بای پس قلبی است.
مواد و روش ها جامعه آماری را 20 مرد بیمار میان سال تشکیل دادند که قبلا عمل بای پس عروق کرونر انجام داده بودند. این افراد، پس از انتخاب، به طور تصادفی به دو گروه کنترل (10 نفر) و تمرین هوازی (10 نفر) تقسیم شدند. قبل و بعد از جلسه های تمرینی از آزمودنی های دو گروه خون گیری به عمل آمد. جداسازی مونوسیت ها به روش سانتریفیوژ و تخلیص m-RNA به وسیله Real-Time PCR انجام شد. داده ها با آزمون آماری تحلیل واریانس با اندازه های تکراری (نرم افزار SPSS نسخه 16) تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها گروه تجربی در نتیجه هشت هفته تمرین هوازی افزایش معنا داری در بیان mRNA ژن ABCG5 در مقایسه با گروه کنترل تجربه کردند.
نتیجه گیری به نظر می رسد تمرین ورزشی به عنوان بخشی از مراحل بازتوانی قلبی در بیماران تحت عمل پیوند بای پس شریان کرونر با تحت تاثیر قراردادن بیان ژن ABCG5 که در سوخت وساز چربی درگیر است، فرایند انتقال معکوس کلسترول را بهبود می بخشد.کلید واژگان: تمرین هوازی, عمل بای پس عروق کرونر, ABCG5Background and ObjectivesCardiac rehabilitation is the most important proceeding to reduce the effects of heart surgery and its effects on cardiovascular disease. Exercise training because of low cost and being attractive can be a motivation for patients with cardiac rehabilitation programs.Exercise has influence on blood cellular components, especially the number of white blood cells, metabolism, metabolites, peptides and different type of gene expression.The aim of this study was to examine the effect of aerobic training on monocytes gene expression ABCG5 in middle-aged men after heart bypass surgery.Materials and MethodsIn this semi-experimental study, 20 middle-aged malepatient who had coronary artery bypass surgery, were subjected to the study and were randomly assigned into two groups: control (N=10) and aerobic training (N = 10) groups. Blood samples were taken from subjects before and after training sessions.Monocytes isolated by centrifugation and m-RNA purified by Real-Time PCR was performed.Data were analyzed by ANOVA with repeated measures (SPSS version 16).ResultsResults showed that, as a result of exercise training, there was significant increase in mRNA expression of gene ABCG5 in the experimental group than control group.ConclusionIt seems that exercise training as part of the cardiac rehabilitation in patients undergoing coronary artery bypass grafting can improve the reverse cholesterol transport process in the patients by impressing the expression of genes involved in lipid metabolism.Keywords: ABCG5, Aerobic Training, Coronary artery bypass graft -
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثر مداخله پیش آماده سازی ایسکمی با سه وضعیت اعمال در بالاتنه، پایین تنه و ترکیب بالاتنه با پایین تنه بر اجرای آزمون ویژه جودو و عملکرد بی هوازی جودوکاران بود. 13 جودوکار به صورت داوطلبانه در این مطالعه شرکت نمودند. هر آزمودنی در چهار جلسه مجزا و به صورت تصادفی و موازنه متقابل، دو آزمون ویژه جودوی متوالی با فاصله 90 ثانیه و پس از 15 دقیقه و نیز یک آزمون بی هوازی رست را در چهار وضعیت بدون اعمال ایسکمی (وضعیت کنترل)، اعمال ایسکمی در دست، اعمال ایسکمی در پا و نیز اعمال ایسکمی به صورت هم زمان در دست و پا اجرا کرد. شایان ذکر است که مداخله پیش آماده سازی ایسکمی در سه دور پنج دقیقه ای انسداد با پنج دقیقه رپرفیوژن متعاقب انجام شد. همچنین، درادامه از روش آماری آنالیز واریانس با اندازه های تکراری و آزمون تعقیبی بون فرونی استفاده گردید. نتایج نشان می دهد که در وضعیت اعمال ایسکمی هم زمان در دست و پا، شاخص آزمون ویژه جودوی دوم کمتر از وضعیت های دیگر و تعداد اجراها در آزمون دوم جودو و همینطور حداکثر و میانگین برون ده توان به صورت معناداری بیشتر از دیگر وضعیت ها بود (P≤0.05). همچنین، میزان درک فشار در وضعیت اعمال پیش آماده سازی ایسکمی هم زمان در دست و پا کمتر از سایر وضعیت ها بود(P≤0.05). طبق یافته های پژوهش به نظر می رسد که اگر پیش آماده سازی ایسکمیک در اندام های بیشتر و با حجم عضلانی بزرگ تری اعمال شود، بر اجرای آزمون ویژه جودو و عملکرد بی هوازی جودوکاران اثر بیشتری دارد.کلید واژگان: ایسکمی, رپرفیوژن, آزمون ویژه جودو, عملکرد بی هوازیThe purpose of this study was to determine the Effect of ischemic Preconditioning (IPC) in upper limb, lower limb and Combination lower and upper limb on specific judo fitness test (SJFT) and Anaerobic performance in judo athletes. In a randomized, crossover study, 13 judo athletes participate in this study and Performed two SJFT with 90 second between trials and a RAST test after 15 min rest, in four Condition: IPC Treatment in arms, legs, arms and legs and a sham Intervention. IPC treatment consisted of 3, 5 min bouts of ischemia, followed each by 5 min of Reperfusion. One-way Repeated measures ANOVA and Benferroni post-hoc test was used. IPC treatment in arms and legs resulted in an improvement in total throws and index of SJFT2, peak power and mean power than in other status (P≤0.05). IPC treatment in arms and legs also decreased rate of Perceives exertion than other condition (P≤0.05). In conclusion, if ischemic preconditioning applied in more limbs and with greater muscular tissue, it Improves SJFT and anaerobic power in judo athletes.Keywords: Ischemia, Reperfusion, Special Judo Test, Anaerobic Performance
-
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر زمانبندی های مختلف تمرین پلایومتریک بر تغییرات هورمونی، هایپرتروفی عضلانی و خاصیت ارتجاعی عضلات پا می باشد. بدین منظور،36 ورزشکار مرد (با میانگین سنی 64/2±58/21 سال، قد 01/6±42/174 سانتی متر و وزن 68/05±9/69 کیلوگرم) به صورت داوطلبانه در این مطالعه شرکت نمودند. پیش آزمون شامل: اندازه گیری متغیر های آنتروپومتریکی، سطح مقطع عضلات ران، شاخص ارتجاعی عضلات پا و خون گیری ناشتا بود. درادامه، آزمودنی ها به سه گروه تمرینی موجی روزانه، موجی هفتگی و سنتی و نیز یک گروه کنترل تقسیم شدند و برنامه تمرینی به مدت شش هفته و هر هفته سه جلسه انجام گرفت. شایان ذکر است که پس از 48 ساعت از آخرین جلسه تمرین، پس آزمون به عمل آمد. همچنین، تغییرات بین گروهی با روش آماری آنکوا و آزمون تعقیبی ال اس دی بررسی گردید و تغییرات درون گروهی نیز با استفاده از آزمون تی زوجی آنالیز گشت. سطح معنا داری نیز معادل (P˂0.05) در نظر گرفته شد. یافته ها نشان می دهد که زمانبندی موجی روزانه و موجی هفتگی تمرین پلایومتریک باعث افزایش معنا دار غلظت استراحتی هورمون تستوسترون، نسبت تستوسترون به کورتیزول و سطح مقطع عضلات ران نسبت به پیش آزمون و گروه کنترل شده است. زمانبندی سنتی تمرین پلایومتریک نیز تنها منجر به بهبود معنا داری نسبت به پیش آزمون شده است. علاوه براین، براساس نتایج مشخص می شود که هر سه نوع زمانبندی تمرین پلایومتریک، تاثیر معناداری بر شاخص ارتجاعی عضلات پا نداشته اند. با توجه به نتایج و درصد تغییرات به نظر می رسد که زمانبندی های غیر خطی تمرین پلایومتریک در بهبود تغییرات هورمونی، وضعیت آنابولیسم، هایپرتروفی عضلانی و خاصیت ارتجاعی عضلات پا، دارای کارایی بیشتری نسبت به زمانبندی سنتی می باشند.کلید واژگان: زمانبندی, تمرین پلایومتریک, تغییرات هورمونی, هایپرتروفی عضلانی, خاصیت ارتجاعی عضلات پاHormonal response to training is dependent on various factors. However, A few studies have examined the effects of plyometric training on hormonal changes. The purpose of present study was to investigate the effect of different periodization of plyometric training on hormonal changes, muscle hypertrophy and leg muscles elastic property. For this, thirty six male athletes (age 21.58±2.64, height 174.42± 6.01, weight 69.05±9.68) volunteered to participate in this study. Pretest was including measurements of anthropometric variables, thigh muscles CSA, leg muscles elastic index and fasting blood sampling. Then, the participants divided into three training groups include traditional, Daily undulating and weekly undulating groups and one control group. The Training program performed in 6 weeks with 3 sessions per week. 48 hours after the last training session posttest was performed. Intragroup changes analyzed by ANCOVA statistical method and LSD post hoc test. As well as, intergroup changes analyzed by paired t-test. The significant level set P˂0.05. The findings showed that daily undulating and weekly undulating periodization of plyometric training significantly improved resting concentration of testosterone, testosterone to cortisol ratio, and thigh muscles CSA than the pretest and control group. But traditional periodization of plyometric training only improved than the pretest. All three periodization models of plyometric training werent significant effect on leg muscles elastic index. According to the results and Percent change it seems that non-linear periodization of plyometric training has to more efficient than the traditional periodization in improvement of hormonal changes, anabolism status, muscle hypertrophy, and leg elastic muscles property.Keywords: Periodization, Plyometric Training, Hormonal Changes, Muscle Hypertrophy, Leg Muscles Elastic Property
-
زمینه و هدفدر مطالعه حاضر تاثیر دو شیوه تمرینی استقامتی تناوبی شدید و مقاومتی دایره ای بر عملکرد ریوی و ترکیب بدن در دختران دارای اضافه وزن بررسی شد.
روش تحقیق: از بین دختران داوطلب واجد شرایط 45 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه تمرین مقاومتی دایره ای، تناوبی شدید و کنترل جای گرفتند. گروه های تمرینی 8 هفته، هفته ای 3 جلسه به تمرین پرداختند. تمرین مقاومتی در 7 ایستگاه، 2 نوبت، 15-8 تکرار و شدت 85-65 درصد یک تکرار بیشینه و تمرین تناوبی به صورت دویدن های 2 دقیقه ای با شدت 95-85 درصد ضربان قلب بیشینه، 11-8 تکرار و استراحت فعال (40-30 درصد ضربان قلب بیشینه) اجرا گردید. قبل و بعد از دوره تمرینی، شاخص های تنفسی، ترکیب بدن، قدرت و استقامت عضلانی و حداکثر اکسیژن مصرفی اندازه گیری شدند. نتایج با آزمون های تحلیل واریانس یک سویه، تعقیبی LSD و t وابسته استخراج گردید و سطح معنی داری 0/05>p در نظر گرفته شد.یافته هابین تاثیر دو نوع تمرین بر بازدم با فشار در اولین ثانیه (FEV1) ، ظرفیت حیاتی با فشار (FVC)، نسبت بازدم با فشار در ثانیه اول بر ظرفیت حیاتی با فشار (FEV1/FVC) و جریان بازدمی 75- 25 درصد (FEF 25- 75%)، وزن، شاخص توده بدن و محیط کمر به لگن؛ تفاوت معنی داری وجود نداشت (0/05< p)؛ اما FVC در گروه تمرین مقاومتی نسبت به حالت پایه بهبود یافت (0/03=p). توده بدون چربی تنها در گروه مقاومتی افزایش معنی داری داشت (0/03=p)، اما درصد چربی در دو گروه تمرین مقاومتی و تناوبی (به ترتیب با 0/008=p و 0/01=p) کاهش معنی داری پیدا کرد.نتیجه گیریانجام یک دوره تمرینات تناوبی شدید یا مقاومتی دایره ای تاثیر معنی داری بر اغلب شاخص های تنفسی پویا نداشتند؛ اما به نظر می رسد تمرین مقاومتی به بهبود بیشتری در FVC و ترکیب بدنی شرکت کنندگان منجر می شود.کلید واژگان: اضافه وزن, ترکیب بدن, عملکرد ریوی, تمرین تناوبی شدید, تمرین مقاومتی دایره ایBackground And AimIn the present study two types of endurance training as, high intensity interval training and circuit resistance training on pulmonary function and body composition were studied among some overweight females.Materials And MethodsIn this research forty-five qualified females volunteered and were randomly divided into three groups including circuit resistance, high-intensity interval and control groups. Subjects in the training group were trained for 8 weeks with 3 time intervals. The resistance group practiced 2 circles, each consisting of 7 stations; each station included 2 sets of 8-15 repetitions, with an intensity of 65-85% 1RM. In the interval group subjects performed training at intensity of 85-95% of maximum heart rate with 8-11 repetitions including 2 minutes running and 2 minutes active resting time between intervals (30-40% HRmax). Before and after the end of the training sessions,spirometry, body composition, muscular strength and endurance and VO2max were taken. Data were analyzed byone-way ANOVA, LSD post hoc and dependent t-test.ResultsThe results showed no significant difference between study groups concerning forced expiratory volume (FEV1), force vital capacity (FVC), FEV /FVC, forced expiratory flow 25-75% (FEF25-75%), body weight, body mass index and wait to hip ratio (pConclusionThe results of the present study suggest that training with period of intensity interval training and circuit resistance, do not affect on most dynamic respiratory indices, but it seems that resistance training have been the more improving in FVC and on some of the indicators of body composition in overweight females.Keywords: Overweight, Body composition, Pulmonary function, High, intensity interval training, Circuit resistance training -
فصلنامه فیزیولوژی ورزشی، پیاپی 29 (بهار 1395)، صص 103 -118هدف از این پژوهش، تعیین تاثیر هشت هفته تمرین ترکیبی (مقاومتی و تسهیل عصبی عضلانی گیرنده های عمقی) بر عملکرد عضلانی و حرکتی و نیز درجه ناتوانی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز می باشد. بدین منظور، 37 زن و مرد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس به صورت هدفمند و تصادفی به دو گروه تمرین (تعداد 19 نفر با میانگین سنی 51/6±53/34 سال، وزن 4/13±02/67 کیلوگرم و درجه ناتوانی 21/1±55/2)و گروه کنترل (تعداد 18 نفر با میانگین سنی 93/4±78/36 سال، وزن 13/10±92/66 کیلوگرم و درجه ناتوانی 97/0±88/2) تقسیم شدند. گروه تمرین به مدت هشت هفته در یک برنامه تمرین ترکیبی (تمرین قدرتی و تمرین تسهیل عصبی عضلانی گیرنده های عمقی) شرکت کرد. همچنین، پیش و پس از پروتکل تمرینی، عملکرد عضلانی و حرکتی و نیز درجه ناتوانی بیماران ارزیابی گردید. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تی مستقل و وابسته استفاده شد. نتایج نشان می دهد هشت هفته تمرین ترکیبی موجب افزایش معنادار قدرت پایین تنه (P=0.001)، قدرت بالاتنه (P=0.001)، تعادل پویا (P=0.001)، انعطاف پذیری (P=0.001)، استقامت راه رفتن (P=0.001) و سرعت راه رفتن (P=0.001) گردیده است؛ اما هیچ تفاوت معناداری در فاکتور درجه ناتوانی (P=0.32) مشاهده نمی شود؛ بنابراین، یک دوره تمرین ترکیبی (مقاومتی تسهیل عصبی عضلانی گیرنده های عمقی) باعث افزایش قدرت، تعادل، انعطاف پذیری، مسافت و سرعت راه رفتن در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بدون تغییر درجه ناتوانی آن ها می گردد؛ لذا، پیشنهاد می شود این نوع تمرینات به عنوان بخشی از مداخله درمانی در برنامه توانبخشی و بهبود این بیماران مورد توجه قرار گیرد.کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, تمرین مقاومتی, تمرین تسهیل عصبی, عضلانی گیرنده های عمقیSport Physiology, Volume:8 Issue: 29, 2016, PP 103 -118The purpose of the present study was to examine the effect of 8 weeks of Combined (resistance and Proprioceptive neuromuscular facilitation) training on Muscular performance and Functioning, and the degree of disability of patients suffering from multiple sclerosis. To this end, thirty-seven male and female subjects with Multiple Sclerosis were randomly- purposefully assigned to the experimental (n=19, age=34.53±6.51, Weight=67.02±13.14, EDSS=2.55±1.21) and control (n=18, age=36.78±4.93, Weight=66.92±10.13, EDSS=2.88±0.97) groups. The experimental group received a combined (resistance and Proprioceptive neuromuscular facilitation) training program for 8 weeks. In the experimental group, the Muscular performance and Functioning, and the degree of disability of the subjects were evaluated before and after the training protocol. The obtained Data were analyzed using independent T-test and paired sample T-test. The Results showed that 8 weeks of Combined training caused a significant increase in lower body strength (P=0.001), upper body strength (P=0.001), Dynamic balance (P=0.001), flexibility (P=0.001), gait speed and endurance (P=0.001) factors. But there was seen no statistically significant gain in the degree of disability factor (P=0.32). Therefore, a period of 8 weeks of Combined training (resistance and PNF) caused a significant increase of strength, balance and speed and distance of walking, without lowering the degree of disability factor. Therefore, it is suggested that this type of training be considered as part of the intervention in the rehabilitation program and improvement of patients.Keywords: Multiple sclerosis, Resistance training, Proprioceptive neuromuscular facilitation training
-
زمینه و اهدافهدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر زمانبندی های مختلف تمرین پلایومتریک بر سازگاری الکتروفیزیولوژیک عضلات پای مردان ورزشکار بود.مواد و روش ها36 مرد ورزشکار به طور داوطلبانه در این مطالعه شرکت کردند. پیشآزمون شامل اندازه گیری متغیرهای آنتروپومتریک و ثبت فعالیت الکتریکی عضلات پا بود. سپس، آزمودنی ها به چهار گروه شامل موجی روزانه، موجی هفتگی و سنتی و کنترل تقسیم شدند. برنامه تمرینی به مدت 6 هفته و هر هفته 3 جلسه انجام شد. بعد از 48 ساعت از آخرین جلسه تمرین پسآزمون انجام شد. تغییرات بین گروهی با روش آماری ANCOVA و آزمون تعقیبی LSD و تغییرات درون گروهی با آزمون t زوجی تجزیه و تحلیل شد.یافته هایافته های مطالعه حاضر افزایش معنیدار فعالیت عصبی-عضلانی عضلات همسترینگ، عضلات دوقلو و عضله سرینی بزرگ در فاز پرش و عضلات چهار سران و همسترینگ در فاز فرود را با هر سه تمرین پلایومتریک با زمانبندی سنتی، موجی روزانه و موجی هفتگی نشان داد. همچنین، نسبت فعال سازی مشترک عضلات چهارسران به همسترینگ، چهارسران به دوقلو و چهارسران به سرینی کاهش معنی داری با هر سه زمانبندی تمرین پلایومتریک داشت . بین سه مدل زمانبندی تمرین تفاوت معنی داری در نسبت فعالسازی وجود نداشت .نتیجه گیریهر سه مدل زمانبندی تمرین پلایومتریک باعث بهبود سازگاری های عصبی-عضلانی شد و تفاوت معنی داری بین مدل های زمانبندی وجود نداشت. بنابراین، بار حجمی کل تمرینات پلایومتریک بسیار مهم تر از تغییرات در شدت و حجم برای بهبود سازگاری های عصبی-عضلانی میباشد.کلید واژگان: زمانبندی تمرین, تمرین پلایومتریک, الکترومایوگرافی سطحی, سازگاری عصبی, عضلانیBackground and Objectivesthe purpose of present study was investigating an effect of different periodization of plyometric training on electrophysiological adaptations of leg muscles in male athletes.
Material andMethodsthirty six male athletes volunteered to participate in this study. Pretest was including measurements of anthropometric variables and record electrical activity of leg muscles. Then, the participants divided into four groups include traditional, Daily undulating, weekly undulating and control groups. The Training program performed in 6 weeks with 3 sessions per week. 48 hours after the last training session posttest was performed. Between-group changes analyzed by ANCOVA statistical method and LSD post hoc test, as well as within-group changes analyzed by paired t-test.ResultsResults of present study were indicated significant increases in neuromuscular activity of hamstring muscles, gastrocnemius and gluteus major muscles in the jump phase and hamstring and quadriceps muscles in the landing phase with all three periodization models of plyometric (p˂0.05). As well as, quadriceps to hamstring, quadriceps to gastrocnemius and quadriceps to gluteus coactivation ratio had a significant decreases with all periodization models (p˂0.05). There are no significant differences in coactivation ratio among plyometric training periodization models (p˃0.05).Conclusionall three periodization models of plyometric training were improved in neuromuscular adaptations and there are no significant differences between periodization models. Therefore, total volume load of plyometric training is more important than the variation of training volume and intensity for improvement in neuromuscular adaptations.Keywords: Training Periodization, Plyometric Training, Surface Electromyography, Neuromuscular Adaptation -
تاثیر هشت هفته تمرین ترکیبی بر قدرت عضلانی، تعادل و ظرفیت عملکردی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیسزمینه و هدفمولتیپل اسکلروزیس یک بیماری مزمن در سیستم اعصاب مرکزی است که مسیرهای حرکتی را تحت تاثیر قرار می دهد و به ضعف و خستگی عضلانی منجر می شود. هدف از این پژوهش بررسی تاثیر هشت هفته تمرین ترکیبی (مقاومتی و تسهیل عصبی-عضلانی گیرنده های عمقی) بر قدرت عضلانی، تعادل و ظرفیت عملکردی این بیماران بود.مواد و روش هابدین منظور، 37 زن و مرد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بصورت هدفمند و تصادفی به دو گروه هدف ( 19 نفر با میانگین سن 51 /6 ± 53 /34 سال، میانگین وزن 4/ 13 ± 02 /67 کیلوگرم و درجه ناتوانی 21 /1 ± 55 /2) و گروه کنترل ( 18 نفر با میانگین سن 93 /4± 78 /36 سال، میانگین وزن 13 /10 ± 92 /66 کیلوگرم و درجه ناتوانی 97 /0 ± 88 /2) تقسیم شدند. گروه هدف در یک برنامه تمرین ترکیبی (تمرین قدرتی و تمرین تسهیل عصبی-عضلانی گیرنده های عمقی) به مدت هشت هفته شرکت کردند. قبل و بعد از پروتکل تمرینی، قدرت عضلانی، تعادل و ظرفیت عملکردی بیماران ارزیابی گردید. برای تحلیل داده ها از آزمون t وابسته در سطح معنی داری ( 05/P< 0 ) استفاده شد.یافته هانتایج نشان داد هشت هفته تمرین ترکیبی موجب افزایش معنی دار قدرت عمومی ( 001/P= 0 )، قدرت بالاتنه ( 001/P= 0 )، تعادل پای برتر ( 003/P= 0 )، تعادل پای غیربرتر ( 001/P= 0 ) و استقامت راه رفتن ( 001/P= 0 ) شد. همچنین هیچ تفاوت معنی داری در فاکتور سرعت راه رفتن ( 12/P= 0 ) مشاهده نشده است.نتیجه گیرییک دوره تمرین ترکیبی، منجر به افزایش قدرت، تعادل و استقامت راه رفتن در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس می گردد. لذا پیشنهاد می شود این نوع تمرینات نیز به عنوان بخشی از مداخله درمانی در برنامه توانبخشی و بهبود مبتلایان مورد توجه قرار گیرد.کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, تمرین مقاومتی, تمرینات کششیIntroduction and Aims: Multiple Sclerosis (MS) is a chronic disease of the central nervous system that affects motor pathways, leading to muscle weakness and muscle fatigue. The purpose of the present study was to investigate the influence of 8 weeks of combined (resistance and proprioceptive neuromuscular facilitation) training on the muscle strength, the balance and functional capacity in patients with MS.Materials And MethodsTo this end, thirty-seven male and female subjects with Multiple Sclerosis were randomly-purposefully assigned to the experimental (N=19, Age=34.53±6.51, Weight=67.02±13.14, EDSS=2.55±1.21) and control (N=18, Age=36.78±4.93, Weight=66.92±10.13, EDSS=2.88±0.97) groups. The experimental group received a combined (resistance and proprioceptive neuromuscular facilitation) training program for 8 weeks. In the experimental group, the muscular strength, balance and functional capacity of the subjects were measured before and after the training protocol. The collected data were analyzed using paired sample T-test at α = 0.05 level of significance.ResultsThe results of the study showed that there was a significant increase in general strength (P=0.001), upper strength (P=0.001), dominant leg balance (P=0.003), non-dominant leg balance (P=0.001) and gait endurance (P=0.001) factors, while there was observed no increase in the gait speed factor (P=0.12).ConclusionBased on the findings of the present study, a period of combined training produced a significant increase of strength, balance and distance of walking. Therefore, it is suggested that this type of training be considered as a part of the intervention in the rehabilitation program to improve the physical condition of the patients.Keywords: multiple sclerosis, resistance training, muscle stretching exercises
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.