rezvan kheirandish
-
اهداف
تعادل عاملی مهم برای موفقیت و سلامت کوهنوردان است. هدف از پژوهش حاضر بررسی آثار جداگانه و توامان تحریک الکتریکی مغز و داروی استازولامید بر تعادل مردان کوهنورد بود.
مواد و روش ها12مرد کوهنورد (انحراف استاندارد±میانگین سن، قد و وزن به ترتیب: 6/4±8/39 سال، 8/7±4/177 سانتی متر و 9/1±1/79 کیلوگرم) در این پژوهش دوسوکور شرکت نمودند. آزمودنی ها تحت شش شرایط: 1)استازولامید و تحریک ناحیه قشر حرکتی اولیه(M1) 2)استازولامید و تحریک ناحیه قشر خلفی-جانبی پیش پیشانی(DLPFC) 3)استازولامید و شم 4)دارونما و تحریک M1 5)دارونما و تحریک DLPFC 6)دارونما و شم قرار گرفتند. در هر جلسه آزمودنی ها پس از 30 دقیقه نشستن در شرایط هایپوکسی (O2=13%)، به مدت 20 دقیقه تحت تحریک مغزی قرار گرفتند. سپس، هر آزمودنی با توجه به استقامت هوازی خود، یک وهله فعالیت وامانده ساز را با 60% سرعت هوازی بیشینه روی نوارگردان انجام داد. بلافاصله پس از فعالیت، تعادل پای تکیه گاه و غیرتکیه گاه اندازه گیری شد. برای تحلیل داده ها از آزمون آنوای دوراهه با اندازه گیری های تکراری استفاده گردید.
یافته هادر شرایط هایپوکسی، تحریک ناحیه M1 و DLPFC نسبت به شرایط تحریک شم اثر مثبت معناداری بر تعادل پای تکیه گاه پس از فعالیت وامانده ساز گذاشت (به ترتیب: 02/0=p و 03/0=p). اما بین این دو نوع تحریک تفاوت معناداری وجود نداشت. برای پای غیرتکیه گاه تفاوت معناداری بین شرایط تحریک نواحی مختلف مشاهده نشد. همچنین، بین مصرف استازولامید و دارونما بر تعادل پای تکیه گاه و غیر تکیه گاه تفاوت معناداری دیده نشد.
نتیجه گیریتحریک ناحیه M1 و DLPFC می تواند باعث بهبود تعادل پای تکیه گاه کوهنوردان هنگام کوهنوردی در ارتفاع شود.
کلید واژگان: تحریک الکتریکی, هایپوکسی, دیاموکس, آزمون تعادلObjectivesBalance is an important factor for the success and health of mountaineers. This study aimed to investigate the separate and combined effects of electrical brain stimulation and acetazolamide on the balance of male mountaineers.
Methods & Materials:
12 male mountaineers (mean±standard deviasion of age, height, and weight was respectively: 39.8±4.6 years, 177.4±7.8 cm, and 79.1±1.9 kg) participated in this double-blind study. Participants were exposed to six conditions: 1)Acetazolamide-M1 stimulation 2)Acetazolamide-DLPFC stimulation 3)Acetazolamide-sham 4)Placebo-M1 5)Placebo-DLPFC 6)Placebo-sham. In each session, subjects received 20 minutes of brain stimulation, after being exposed to 30 minutes of hypoxia (O2=13%) in a sitting position. Then, participants performed an endurance-exhausting task at 60% of maximal aerobic speed on the treadmill, considering their aerobic endurance. Immediately after the task, the balances of the supporting and nonsupporting legs were measured. The two-way repeated measures ANOVA was used for statistical analysis.
ResultsIn hypoxic conditions, stimulation of the M1 and DLPFC regions had a significant positive effect on the balance of the supporting leg compared to the sham stimulation conditions (p=0.02 and p=0.03, respectively). However, there was no significant difference between these two types of stimulation. For the nonsupporting leg, no significant difference was observed between the stimulation conditions in different areas. In addition, no significant difference was seen between the use of acetazolamide and sham on the balance of the supporting and nonsupporting legs.
ConclusionsStimulation of the M1 and DLPFC areas can improve the balance of the supporting leg of mountaineers during high-altitude climbing.
Keywords: electrical stimulation, Hypoxia, diamox, balance test -
تاثیر یک شبانه روز محرومیت از خواب و مصرف کافئین بر عملکرد عضلانی و فیزیولوژیکی پسران هندبالیست نخبهمقدمه و هدف
برخی تحقیقات تاثیر بی خوابی بر عملکرد ورزشکاران را مورد مطالعه قرار داده اند. اما پژوهشی جهت بررسی تاثیر مصرف مکمل کافیین متعاقب محرومیت 24 ساعته از خواب یافت نشد. بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر حاد مصرف کافیین متعاقب 24 ساعت محرومیت از خواب بر عملکرد عضلانی و فیزیولوژیکی پسران هندبالیست بود.
مواد و روش هادر این مطالعه دو سوکور و نیمه تجربی، 40 پسر هندبالیست (با میانگین سنی: 3.36±17.66 سال، قد: 7.29±179.47 سانتی متر، وزن: 14.04±82.27 کیلوگرم)، به طور تصادفی به چهار گروه (هر گروه 10 نفر) مکمل کافیین + محرومیت از خواب، دارونما + محرومیت از خواب، گروه بی خوابی و گروه خواب کامل تقسیم شدند. گروه مکمل یک ساعت قبل از شروع آزمون کپسول حاوی کافیین (5 میلی گرم به ازای هرکیلوگرم وزن بدن افراد) و گروه دارونما (پودر نشاسته) را مصرف کردند. از آزمون آماری آنووا یک راهه (ANOVA) برای مقایسه بین گروه ها سطح معناداری (0.05≥P) استفاده شد.
یافته ها24 ساعت محرومیت از خواب بر استقامت عضلات شکمی و انعطاف پذیری تاثیر معناداری نداشت (0.05≤P). اما محرومیت از خواب موجب کاهش معنادار قدرت، توان و استقامت عضلانی کمربند شانه ای آزمودنی ها شد (0.05≥P). همچنین مصرف کافیین بعد از 24 ساعت محرومیت از خواب باعث بهبود قدرت و توان عضلانی در گروه مکمل نسبت به گروه دارونما شده بود (0.05≥P). اما بین استقامت عضلانی گروه کافیین با گروه دارونما تفاوتی مشاهده نشد (0.05≤P).
بحث و نتیجه گیریبا توجه به نتایج، می توان بیان نمود که عملکرد جسمانی و فیزیولوژیکی به دلیل توام شدن فشار روانی ناشی از بی خوابی و استرس ناشی از فعالیت ورزشی دچار اختلال می شود. بنابراین پیشنهاد می شود برای جبران بی خوابی و بهبود عملکرد از مکمل کافیین استفاده شود.
کلید واژگان: پسران هندبالیست, عملکرد عضلانی و فیزیولوژیکی, کافئین, محرومیت از خوابIntroduction and purposeSome studies have studied the effect of insomnia on the performance of athletes. However, no research was found to investigate the effect of caffeine supplementation after 24-hour sleep deprivation. Therefore, the aim of the present study was to investigate the acute effect of caffeine consumption following 24 hours of sleep deprivation on the muscular and physiological performance of handball players.
Material and MethodsIn this double-blind and semi-experimental study, 40 male handball players (average age: 17.66±3.36 years, height: 179.47±7.29 cm, weight: 82.27±14.04 kg), were randomly divided into four groups (10 people in each group): caffeine supplement + sleep deprivation, placebo + sleep deprivation, insomnia group and complete sleep group. The supplement group took caffeine capsules (5 mg per kilogram of body weight) and the placebo group (starch powder) one hour before the test. One-way ANOVA statistical test was used to compare the significance level (P≤0.05) between groups.
Results24 hours of sleep deprivation had no significant effect on abdominal muscle endurance and flexibility (P≤0.05). However, sleep deprivation caused a significant decrease in the strength, power and muscular endurance of the subjects' shoulder girdle (P≥0.05). Also, consuming caffeine after 24 hours of sleep deprivation improved muscle strength and power in the supplement group compared to the placebo group (P≥0.05). However, there was no difference between the muscle endurance of the caffeine group and the placebo group (P≤0.05).
Discussion and ConclusionAccording to the results, it can be stated that the physical and physiological performance is disturbed due to the combination of mental pressure caused by insomnia and stress caused by sports activity. Therefore, it is suggested to use caffeine supplement to compensate for insomnia and improve performance.
Keywords: Boys handbal, Muscular, physiological function, Caffeine, Sleep deprivatio -
زمینه و هدفآیریزین مایوکاینی است که در اثر فعالیت ورزشی حاد از عضله ترشح شده و مصرف انرژی را افزایش می دهد. هدف از پژوهش حاضر تعیین پاسخ غلظت سرمی آیریزین و مقاومت به انسولین به یک جلسه تمرین حاد پیلاتس در زنان چاق غیرفعال است.مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون بود. جامعه آماری این تحقیق را زنان چاق غیرفعال شهر اهواز تشکیل دادند که 21 آزمودنی با (میانگین سنی 0/10±1/39 سال و میانگین BMI 4/3±9/35 کیلوگرم بر مترمربع) به طور تصادفی به دو گروه تجربی (12 نفر) و کنترل (9 نفر) تقسیم شدند. گروه تمرینی به 60 دقیقه تمرین پیلاتس با شاخص درک فشار بورگ 16-14 پرداختند، درحالی که گروه کنترل هیچ گونه فعالیت ورزشی نداشتند. نمونه های خونی قبل (پس از حداقل 8 ساعت ناشتایی) و بلافاصله پس از فعالیت پیلاتس برای اندازه گیری سطوح آیریزین، گلوکز، انسولین و مقاومت به انسولین جمع آوری شد. برای تجزیه و تحلیل داده های آماری از آزمون تی وابسته و تحلیل کواریانس استفاده شد و ارتباط بین متغیرهای تحقیق با آزمون هم بستگی پیرسون محاسبه گردید.نتایجنتایج نشان داد، پس از یک جلسه تمرین پیلاتس سطوح سرمی گلوکز (23/0(P=، انسولین (44/0(P=، مقاومت به انسولین (50/0(P= و آیریزین (14/0(P= در گروه تمرین در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری پیدا نکرد (05/0<P). همچنین، هیچ رابطه ای بین آیریزین با گلوکز، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین مشاهده نشد (05/0<P).نتیجه گیریاگرچه مطالعه در این زمینه در آغاز راه است، اما به نظر می رسد تمرین حاد پیلاتس تاثیری بر سطوح گلوکز، انسولین، مقاومت به انسولین و آیریزین ندارد.کلید واژگان: آیریزین, تمرین حاد پیلاتس, چاقی, مقاومت به انسولینBackground & ObjectiveIrisin is myokine, that is secreted by acute exercise activity from the muscle and increases energy consumption. The purpose of this study was to determine the response of irisin serum and insulin resistance to acute pilates training sessions pilates training in obese sedentary women.Materials & MethodsThis research is a semi experimental study with pre-and post-test design. The statistical population of this study was made up of disabled obese women in Ahwaz, with 21 subjects (mean age 39.1±10.0 years and BMI 35.9±3.4 kg/m2) were randomly divided into Pilates group (n=12) and control group (n=9). The training group performed 60-minute Pilates training with a14-16 Borg perceived perception index, while the control group did not exercise. After at least 8 hours-fasting, blood samples were collected before and immediately after each activity, to measure the levels of Irisin, glucose, insulin and insulin resistance. Data were analyzed with paired-sample t-test and ANCOVA and the relationship between the variables was calculated by Pearson correlation test.ResultsThe results indicated no significant changes in blood glucose, insulin, insulin resistance index and serum Irisin levels in Pilate’s group compared with the control group after a Pilates exercise session (p≥0.05). Furthermore, correlation was not between Irisin to, glucose, insulin, and insulin resistance index (p≥0.05).ConclusionAlthough research on this regard is a beginning pathway. However, Acute Pilates exercise does not seem to have an effect on glucose, insulin, insulin resistance, and Irisin level.Keywords: Irisin, Acute Pilates training, Obesity, Insulin Resistance
-
مقدمهانگیزش برای فعالیت های مختلف قویا تحت تاثیر ادراکات خودمختاری فرد نسبت به آن فعالیت ها قرار می گیرد. هدف از این پژوهش، مطالعه ارتباط بین انگیزش موقعیتی و شدت ادراک شدۀ تمرین در زنان چاق برای پیش بینی تغییر در احساس مثبت ناشی از یک جلسه تمرین پیلاتس بود.روشدر پژوهش شبه تجربی حاضر، 17 زن چاق با میانگین وزن، 0/10 ± 4/87، سن، 0/10±1/39 و شاخص توده بدن، 4/3 ± 9/35 به طور داوطلبانه شرکت کردند. شرکت کنندگان قبل از انجام برنامه تمرینی به پرسش نامه احساسات مثبت و مقیاس انگیزش موقعیتی پاسخ دادند. سپس به تمرین پیلاتس پرداخته و بلافاصله بعد از انجام تمرین، مجددا پرسشنامه احساسات مثبت را تکمیل کردند. شدت تمرین توسط مقیاس میزان فشار ادراک شده، بعد از تمرین سنجیده شد. داده ها از طریق آزمون تی زوجی و رگرسیون سلسله مراتبی تحلیل شدند.یافته هانتایج نشان دهندۀ تفاوت معنادار بین احساس مثبت قبل و بعد از تمرین بود (5 0/0 ≥P). تجزیه و تحلیل رگرسیون بازگوکنندۀ پیشی بینی معنادار احساسات مثبت توسط تعامل انگیزش درونی و میزان شدت ادراک شده و همچنین تعامل شان با عامل تنظیم شناسایی شده (05/0≥P) بود.نتیجه گیرییافته های حاضر نشان داد انگیزش درونی به عنوان عامل قوی برای انجام پیش بینی احساسات مثیت در زنان چاق است. بنابراین، تقویت انگیزش درونی در زنان چاق جهت انجام فعالیت بدنی و حصول احساس مثبت ناشی از آن توصیه می شود.کلید واژگان: انگیزش موقعیتی, چاقی, تمرین پیلاتس, احساس مثبتObjectiveThe motivation for various activities is strongly influenced by individual perceptions of one’s activities toward those activities. The purpose of this study was to investigate the relationship between situational motivation and perceived intensity of exercise in obese women to predict a change in positive effect from a Pilates exercise session.MethodsIn this quasi-experimental study, 17 obese women with a mean weight of 87.4 ± 0.10, age 39.10 ± 10.0, and a body mass index of 35.9 ± 3.5 voluntarily participated. They responded to the positive affective questionnaire and situational motivation scale before the exercise program. Then performed Pilates training and immediately after the training, they again completed the positive affective questionnaire. The perceived was also measured after exercise. Data were analyzed by paired t-test and hierarchical regression.ResultsThe results showed a significant difference in the level of positive affect after-before exercise (P≤0.05). Predictive regression analysis was a positive effect on the interaction of internal motivation and perceived severity, as well as their interaction with the identified adjustment factor (P≤0.05).ConclusionThe current findings showed that Pilates exercises improve positive effect in obese women, also internal motivation was seen to be a strong predictor. According to the finding, strengthening the internal motivation in obese women is recommended for physical activity and attaining the positive effect of it.Keywords: Situational motivation, Obesity, Pilates practice, Positive affect
-
سابقه و هدفچاقی اثرات زیان باری بر مکانیسم های تنفسی دارد و یک ریسک فاکتور برای مشکلات تنفسی تلقی می شود. هدف از پژوهش حاضر تاثیر برنامه تمرینی منتخب پیلاتس بر برخی شاخص های تنفسی زنان چاق غیرفعال می باشد.مواد و روش هااین تحقیق تجربی تصادفی، با طرح پیش و پس آزمون روی 24 زن چاق غیرفعال با میانگین سنی 61/8±4/38 سال و میانگین BMI 95/2±6/35 کیلوگرم بر مترمربع انجام شد. شرکت کنندگان به صورت تصادفی به دو گروه تمرین (15 نفر) و کنترل (9 نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی در برنامه تمرین پیلاتس (به مدت 8 هفته، 3 جلسه در هفته) شرکت کردند، درحالی که در این مدت گروه کنترل در هیچ برنامه تمرینی شرکت نداشتند. برخی شاخص های تنفسی قبل و بعد از برنامه تمرینی توسط دستگاه اسپیرومتر اندازه گیری شد.نتایجتمرین پیلاتس باعث افزایش10 درصدی ظرفیت حیاتی (IVC)، 19 درصدی حجم ذخیره دمی (IRV)، 51 درصدی حجم ذخیره بازدمی (ERV)، 29 درصدی حجم جاری (VT)، 88 درصدی اوج جریان بازدمی (PEF)، 28 درصدی اوج جریان دمی (PIF)، 55 درصدی حداکثر جریان بازدمی 25 درصد (MEF25)، 63 درصدی حداکثر جریان بازدمی 50 درصد (MEF50)، 89 درصدی حداکثر جریان بازدمی 75 درصد (MEF75) و 93 درصدی حداکثر جریان بازدمی 85-75 درصد (MEF75-85) شد؛ تغییرات همه شاخص ها، به غیر از شاخص های IRV و VT معنی دار بود.نتیجه گیریبه نظر می رسد تمرینات پیلاتس در زنان چاق غیرفعال باعث افزایش کارایی عضلات تنفسی شده و از طریق افزایش برخی شاخص های تنفسی باعث بهبود عملکرد ریه می شود.کلید واژگان: پیلاتس, چاقی, شاخص های تنفسیFeyz, Volume:22 Issue: 2, 2018, PP 153 -161BackgroundObesity has adverse effects on respiratory mechanisms and is considered as a risk factor for respiratory problems. The aim of the present study was to investigate the effect of the selected Pilates exercise program on some respiratory parameters of obese sedentary women.Materials And MethodsIn this randomized experimental study with pre- and post-test design, 24 inactive obese women (with the mean age 38.4±8.61 years and BMI 35.6±2.95 kg/m2) were randomly divided into two groups of exercise (n=15) and control (n=9). The experimental group participated in a Pilates training program) 8 weeks, 3 times per week), while the control group did not participate in any training program. Some respiratory parameters were measured before and after the training program by a spirometer.ResultsThe results showed that Pilates training increased vital capacity (IVC) by 10%, inspiratory reserve volume (IRV) by 19%, expiratory reserve volume (ERV) by 51% , tidal volume (VT) by 29%, peak expiratory flow (PEF) by 88%, peak inspiratory flow (PIF) by 28%, maximum expiratory flow 25 (MEF25) by 55%, maximum expiratory flow 50 (MEF50) by 63%, maximum expiratory flow 75 (MEF75) by 89%, maximum expiratory flow 75-85 (MEF75-85) by 93% , which this increase was not significant in the IRV and VT indexes.ConclusionIt seems that Pilates exercises can increase the performance of the respiratory muscles in obese sedentary women and improve lung function by increasing some respiratory parameters.Keywords: Pilates, Obesity, Respiratory indexes
-
هدف تحقیقآیریزین مایوکین، آدیپوکین، و نوروکین جدیدی است که اخیرا در انسان و موش کشف شده است، شواهد نشان می دهد آیریزین در انسان، با چاقی و دیابت ارتباط دارد، لذا پژوهش حاضر با هدف تاثیر تمرین بلند مدت پیلاتس بر سطح سرمی آیریزین و شاخص مقاومت به انسولین زنان چاق، انجام شده است.روش تحقیقپژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون بود. در این تحقیق 24 زن چاق(میانگین سنی61/8±4/38 سال و میانگین BMI 95/2±6/35 کیلوگرم بر مترمربع)، به طور داوطلبانه شرکت کردند و به طور تصادفی به دو گروه تمرین پیلاتس(15 نفر) و کنترل(9 نفر) تقسیم شدند. گروه تمرین به مدت هشت هفته، سه جلسه در هفته به تمرین پیلاتس با RPE 16-14پرداختند، در حالی که گروه کنترل هیچ گونه تمرینی نداشتند. نمونه های خونی قبل و بعد از تمرین اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده های آماری از آزمون تی وابسته و تحلیل کواریانس استفاده شد.نتایج تحقیقتحلیل آماری نشان داد، پس از هشت هفته تمرین پیلاتس سطوح سرمی گلوکز، انسولین، مقاومت به انسولین و آیریزین در گروه تمرین در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری پیدا نکرد(05/0<P). همچنین، هیچ رابطه ای بین آیریزین با BMI، وزن، گلوکز، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین مشاهده نشد.بحث و نتیجه گیرینتایج حاکی از این است که انجام هشت هفته تمرین پیلاتس، اثری بر سطوح گلوکز، انسولین، مقاومت به انسولین و آیریزین زنان چاق ندارد.
کلید واژگان: پیلاتس, چاقی, مقاومت به انسولین, آیریزینPurposeIrisin is a novel myokine, adipokine and neurokine that recently discovered in humans and mice.
Evidence suggests that Irisin is associated with obesity and diabetes. The purpose of this study was to determine the effect of 8-weeks Pilates training programs on serum irisn levels and insulin resistance index in obese
women.MethodsThis research is a semi experimental study with pre-and post-test Design. In this quasiexperimental study, 24 obese women (mean age 38/4±8/61 years and BMI 35/6±2/95 kg/m2) volunteered to participate in this study and were randomly divided into Pilates group (n=15) and control group (n=9). Pilates training program performed in 8 weeks, 3 times per week, and 14-16 RPE While the control group did not exercise. Blood samples were obtained before and after training to measure glucose, insulin, insulin resistance and Irisin. Data were analyzed with paired-sample t-test and ANCOVA.ResultsThe results indicated no significant changes in blood glucose (p=0.44), insulin (p=0.81), insulin resistance index (p=0.85) and serum Irisin levels(p=0.86) in Pilate’s group compared with the control group after 8 weeks (p>0.05). Furthermore, correlation was not between Irisin to BMI, weight, glucose, insulin, and insulin resistance index (p≥0.05). The results were showed increase VO2max after the Pilates exercises(p<0.05)ConclusionsThis finding revealed that 8 weeks Pilates training cannot be considerable impact on glucose, insulin, insulin resistance index and
serum Irisin levels in obese women.Keywords: Pilates, Obes, Insulin resistance index, Irisin
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.