به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

shahed masoudi

  • ماروس رفیعی، شاهد مسعودی*، مسعود خاکپور
    مقدمه

    ابتلا به بیماری سرطان، بحرانی آسیب زا می باشد که تاثیر به سزایی در ابعاد گوناگون زندگی شخص دارد. بنابراین هدف این پژوهش بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر انعطاف پذیری شناختی، سرخوردگی زناشویی و رشد پس از آسیب در زنان مبتلا به سرطان در شهر مشهد بود.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح  پیش آزمون -پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری زنان مبتلا به سرطان مراجعه کننده به بیمارستان امید و مراکز تخصصی مشهد در سال 1400 بود. از میان این افراد، 36 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه شامل 18 نفر) جایگزین شدند. سپس طرحواره درمانی (به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای) روی گروه آزمایش اجرا شد و گروه کنترل هیچگونه درمانی دریافت نکرد. هر دو گروه به پرسشنامه های انعطاف پذیری شناختی دنای و ونادروال (2010)، سرخوردگی زناشویی کایزر (1993) و رشد پس از آسیب تدسچی و کالهون (1996) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بنفرونی با نرم افزار آماریSPSS  نسخه 23 تحلیل شدند.

    نتایج

    یافته ها نشان داد که مداخله طرحواره درمانی بر افزایش انعطاف پذیری شناختی، افزایش رشد پس از آسیب و کاهش سرخوردگی زناشویی در زنان مبتلا به سرطان موثر بوده است (01/0 ≥p).

    نتیجه گیری

    از آنجا که طرحواره درمانی اثرات مطلوبی روی متغییرهای پژوهش پیش رو داشته است، بنابراین استفاده از آن به منظور روش درمانی موثر جهت حمایت از بیماران خاص سرطانی پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: طرحواره درمانی, رشد پس از آسیب, سرخوردگی زناشویی, انعطاف پذیری شناختی
    Marous Rafiee, Shahed Masoudi *, Masoud Khakpour
    Introduction

      The aim of the current study was to investigate the effectiveness of schema therapy on cognitive flexibility, marital frustration and post-traumatic growth in women with cancer in Mashhad.

    Methods

    The research method was semi-experimental research with a pre-test and post-test design with a control group. The statistical population included all women with cancer who referred to Omid hospital and specialized centers in Mashhad in 1400. 36 women with cancer (18 women in each group). Then schema therapy (for 8 sessions of 90 minutes) was performed on the experimental group and the control group did not receive any therapy. Both groups responded to the cognitive flexibility questionnaires of Denay and Vanaderval (2010), marital frustration by Kaiser (1993) and post-traumatic growth by Tedeschi and Calhoun (1996). Data analysis was performed using the repeated measures analysis of variance test and Bonferroni post hoc test using SPSS statistical software (version 23).

    Results

    The findings showed that schema therapy was effective in increasing cognitive flexibility, increasing post-traumatic growth and decreasing marital frustration in women with cancer (p ≥ 0/01).

    Conclusion

    Since schema therapy had favorable effects on the upcoming research variables, it is therefore suggested to use it as an effective treatment method to support special cancer patients.

    Keywords: Schema Therapy, Positive Therapy, Post-Traumatic Growth, Marital Frustration, Cognitive Flexibility
  • آرزو نیستانی، شاهد مسعودی*، سحرسادات نظم بجنوردی

    هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش مهارت های دیالوژیکی به مادران بر عزت نفس، مهارت های ارتباطی و نگرش فرزند به مادر در دانش‏آموزان پایه ششم ابتدایی شهر بجنورد بود. پژوهش حاضر ازنظر هدف کاربردی و ازلحاظ روش انجام، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون بود. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل کلیه مادران دانش‏آموزان پایه ششم ابتدایی مدارس سطح شهرستان بجنورد بودند. با توجه به نامعلوم بودن تعداد اعضای جامعه آماری پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 60 نفر از مادران دانش‏آموزان مدارس منتخب به عنوان نمونه در دو گروه 30 نفره، کنترل و آزمایش موردبررسی و مطالعه قرار گرفتند. پرسشنامه های استفاده شده در این تحقیق شامل مقیاس عزت نفس کوپراسمیت (1967), مهارت های ارتباطی جرابک (2004) و نگرش فرزند به مادر هودسون (1992) بود. برای تحلیل داده ها و فرضیه ها از روش آزمون آماری «تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر» و نرم افزار SPSS استفاده گردید. یافته ها نشان داد که آموزش مهارت های دیالوژیکی به مادران بر عزت نفس، مهارت های ارتباطی و نگرش فرزند به مادر در دانش آموزان تاثیر مثبت و معناداری دارد.

    کلید واژگان: مهارت دیالوژیکی, عزت نفس, مهارت ارتباطی, نگرش, دانش آموز
    Shahed Masoudi*, Sahar Sadat Nazm Bojnourdi

    The aim of the present study was to investigate the effect of teaching dialogic skills to mothers on self-esteem, communication skills and child-to-mother attitude in sixth grade elementary school students in Bojnord city. The present study was a semi-experimental study with a pre-test-post-test design. The statistical population of the current research included all the mothers of sixth grade students in Bojnord city level schools. Due to the unknown number of members of the statistical population of the research, using the available sampling method, 60 mothers of students of selected schools were investigated and studied in two groups of 30 people, control and experiment. Questionnaires used in this research included Cooper Smith's self-esteem scale (1967), Jarbak's communication skills (2004) and Hudson's attitude towards mother (1992). To analyze the data and hypotheses, the statistical test method "Repeated Measurement Variance Analysis" and SPSS software were used. The findings showed that teaching dialogic skills to mothers has a positive and significant effect on students' self-esteem, communication skills, and child-to-mother attitude

    Keywords: Dialogical Skill, Self-Esteem, Communication Skill, Attitude, Student
  • مقدمه

    در این مطالعه نقش تاب آوری، منبع کنترل و سلامت اجتماعی در پیش بینی رشد پس آسیبی در بیماران سرطانی بررسی شد.

    روش کار

    در این مطالعه همبستگی-رگرسیون در شهر مشهد، 212 بیمار (143 زن و 69 مرد) مبتلا به سرطان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسشنامه های رشد پس از آسیب، تاب آوری، منبع کنترل و سلامت اجتماعی به صورت آنلاین تکمیل و داده ها با استفاده از روش های همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه در نرم افزار SPSS نسخه 26 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین تاب آوری، منبع کنترل و سلامت اجتماعی با رشد پس آسیبی، رابطه معنی داری وجود دارد (05/0P<).همچنین، نتایج نشان داد که تاب آوری و سلامت اجتماعی پیش بینی کننده رشد پس ازآسیب هستند (05/0P<). با این حال، منبع کنترل نمی تواند رشد پس از آسیب را در بیماران سرطانی پیش بینی کند (05/0<P)

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته ها، اگر تاب آوری و سلامت اجتماعی بیشتر باشند، می توانند رشد پس آسیبی را در بیماران سرطانی پیش بینی کنند.

    کلید واژگان: تاب آوری, رشد پس آسیبی, سلامت اجتماعی, سرطان, منبع کنترل
    Nina Rambod *, Shahed Masoudi, Haydeh Hashemizadeh
    Introduction

    In this study, the role of resilience, locus of control, and social health in predicting post-traumatic growth in cancer patients was investigated. 

    Materials and Methods

    In this correlation-regression study in Mashhad-Iran, 212 patients (143 women and 69 men) with diagnosed cancer were selected using the convenient sampling method. Post-traumatic growth, resilience, locus of control, and social health questionnaires were used online. Data were analyzed using Pearson correlation and multiple regression methods in SPSS version 26 software. 

    Results

    The results showed that there is a significant relationship between resilience, locus of control, and social health with post-traumatic growth (P< 0.05). Also the results showed that resilience and social health are predictors of post-traumatic growth (P< 0.05). However, the locus of control cannot predict post-traumatic growth in cancer patients (P> 0.05).

    Conclusion

    Based on the findings, if resilience and social health are more, it can predict post-traumatic growth in cancer patients.

    Keywords: Cancer, Locus of control, Post-Traumatic Growth, Resiliency, Social health
  • مریم فولاد، شهناز نوحی*، حکیمه آقایی، شاهد مسعودی
    زمینه و هدف

    امروزه اینترنت به عنوان ابزاری بسیار مهم برای آموزش، سرگرمی، به اشتراک گذاشتن اطلاعات و ارتباطات تلقی می شود و به بخش جدایی ناپذیری از زندگی افراد تبدیل شده است. در مطالعات مختلف عوامل متعدد موثر در اعتیاد به شبکه های اجتماعی مجازی، بررسی شده است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر مدل سازی اعتیاد به شبکه های اجتماعی مجازی براساس طرح واره های ناسازگار اولیه با نقش میانجی هویت معنوی در نوجوانان دختر بود.

    روش بررسی

    روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی تحلیلی بود که در قالب مدل سازی معادلات ساختاری ارایه شد. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانش آموزان دبیرستانی شهر بابل در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند که با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس 320 نفر به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. به منظور جمع آوری داده ها پرسش نامه اعتیاد به شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل (خواجه احمدی و همکاران، 1395) و پرسش نامه طرح واره ناسازگار اولیه یانگ (یانگ، 2005) و پرسش نامه هویت معنوی (رستمی و جوکار، 1393) به کار رفت. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارهای SPSS نسخه 24 و Amos نسخه 24 و همبستگی پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری صورت گرفت. سطح معناداری همه آزمون ها 0٫05 بود.

    یافته ها

    بررسی ضرایب مسیرهای مختلف نشان داد، طرح واره ناسازگار با هویت معنوی (0٫011=p، 0٫65=Beta) و اعتیاد به شبکه های مجازی (0٫001>p، 0٫65=Beta) به طور معناداری رابطه مستقیم دارد؛ اما بین هویت معنوی با اعتیاد به شبکه مجازی (0٫072=p، 0٫16=Beta) رابطه مستقیم مشاهده نمی شود. شاخص های نکویی برازش مدل مفهومی برازش داده شده برابر با 3٫9=CMIN/df، 0٫95=GFI، 0٫939=NFI و 0٫071=RMSEA، به دست آمد.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های این پژوهش، به نظر می رسد طرح واره های ناسازگار اولیه در نوجوانان دختر با اثرگذاری بر هویت معنوی موجب افزایش اعتیاد به شبکه های اجتماعی مجازی خواهد شد.

    کلید واژگان: اعتیاد به شبکه های اجتماعی مجازی, طرح واره های ناسازگار اولیه, هویت معنوی
    Maryam Foulad, Shahnaz Nouhi*, Hakime Aghae, Shahed Masoudi
    Background & Objective

    Today, the Internet has become an essential tool for education, entertainment, information sharing, and communication, turning into an integral part of people's lives. The use of the Internet is expanding in various aspects of human life. So, it is crucial to understand how people interact with it. As disorders related to people's interactions with the Internet and social media are emerging as an important scientific research topic, various studies have examined the factors that play a role in addiction to virtual social networks. Therefore, this study aimed to model the addiction to virtual social networks based on early maladaptive schemas with the mediating role of spiritual identity in female adolescents.

    Methods

    Due to its nature, the present research was descriptive–analytical using structural equation modeling. The statistical population comprised all female high school students in Babol City, Iran, in the academic year of 2017–18. A total of 320 female students were selected using the available sampling method. Fifteen people are needed for each observed variable in modeling research (16). There are also 10 observed variables based on the conceptual model (Figure 1). Therefore, 150 people were needed in this study. However, because the participants may not complete all the questionnaires, 380 questionnaires were distributed among students, of which 320 were fully completed and returned. Therefore, in this study, to reduce the sampling error and prevent the dropout of the subjects, 320 people were selected using the available sampling method. To collect the data, we used the Addiction to Mobile–Based Social Network Questionnaire (Khajeh Ahmadi et al., 2016), the Young Early Maladaptive Schema Questionnaire (Young, 1990), and the Spiritual Identity Questionnaire (Rostami and Jokar, 2014). The inclusion criteria comprised female adolescents studying in high school, living with their parents, not suffering from a specific physical illness or mental disorder, and not taking special psychological treatment or medication. The exclusion criterion included a lack of cooperation in completing the questionnaires. The Pearson correlation was performed for data analysis, and the structural equation model was constructed using SPSS software version 24 and Amos version 24. The significance level of all tests was set at 0.05. In this study, ethical standards, including informed consent and confidentiality of the participants' information, were observed. The participants were also free to leave the research at any time. They provided personal data at the start of the test. They were assured that their information would remain confidential.

    Results

    The study of direct path coefficients between different paths showed that the maladaptive schema had significant direct relationships with spiritual identity (p=0.011, β=0.65) and addiction to virtual networks (p<0.001, β=0.65). However, the spiritual identity was not directly related to virtual network addiction (p=0.072, β=0.16). The fit indices of the fitted conceptual model were as follows: CMIN/df=3.9, GFI=0.95, NFI=0.939, RMSEA=0.071).

    Conclusion

    Based on the findings of this study, early maladaptive schemas in female adolescents will increase addiction to virtual social networks by affecting spiritual identity.

    Keywords: Addiction to virtual social networks, Early maladaptive schemas, Spiritual identity
  • حبیبه غفاری، فرزانه میکائیلی منیع*، شاهد مسعودی
    مقدمه

    عوامل گوناگونی در سطوح شخصیتی و روانی مانند احساس حقارت، هیجان خواهی و سبک های دلبستگی به تفکیک و نیز در تعامل با یکدیگر بر رابطه بین زوجین اثر گذاشته و منجر به افزایش گرایش آن ها به سمت خیانت زناشویی می شوند. در این راستا پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان هیجان مدار بر احساس حقارت، هیجان خواهی و سبک های دلبستگی زنان متاهل دارای تجربه روابط فرا زناشویی انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی آماری آن را کلیه زنان شهر مشهد درگیر یا دارای تجربه روابط فرا زناشویی که در مراکز مشاوره پیدایش شهر مشهد دارای پرونده مشاوره ای بودند، تشکیل داد؛ که 40 نفر از زنان که شروط ورود به پژوهش را داشتند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) جایگزین شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه سبک دلبستگی هازن و شیور (1986)، هیجان خواهی زاکرمن (1979) و احساس حقارت آیزنک (1988) بود. برای گروه آموزش در طی 9 جلسه درمان هیجان مدار ارایه شد و گروه گواه تحت هیچ گونه مداخله ای قرار نگرفت. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق تحلیل کوواریانس تک و چندمتغیره و با استفاده از نرم افزار 22-SPSS انجام شد.

    نتایج

    یافته ها نشان داد که آموزش درمان هیجان مدار بر هیجان خواهی، احساس حقارت و بر هر سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا موثر است (0/05>,0/001=P).

    نتیجه گیری

      نتایج نشان دهنده اثربخشی درمان هیجان مدار بر احساس حقارت، هیجان خواهی و سبک های دلبستگی زنان متاهل دارای تجربه روابط فرا زناشویی بود. بنابراین درمانگران و روان شناسان می توانند از این روش درمانی جهت بهبود سلامت روان شناختی به ویژه کاهش احساس حقارت، هیجان خواهی و بهبود سبک های دلبستگی ایمن استفاده کنند.

    کلید واژگان: درمان هیجان مدار, هیجان خواهی, احساس حقارت, سبک دلبستگی, روابط فرا زناشویی
    Habibeh Ghaffari, Farzaneh Mikaeli Manee*, Shahed Masoudi
    Introduction

    Various factors at the personality and psychological levels, such as feelings of inferiority, excitement seeking, and attachment styles separately and in interaction with each other, affect the relationship between couples and lead to an increase in their tendency towards marital infidelity. In this regard, the present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of emotion-oriented therapy on feelings of inferiority, sensation-seeking, and attachment styles of married women with experience of extramarital relationships.

    Methodology

    The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with a control group. Its statistical population was made up of all the women of Mashhad who were involved in or had experience of extramarital relationships and who had a counseling case in Pidaish counseling centers of Mashhad; 40 women who met the conditions to enter the research were selected by available sampling method and randomly replaced in two experimental (20 people) and control (20 people) groups. The data collection tool was Hazen and Shaver's attachment style questionnaire (1986), Zuckerman's sensation seeking (1979) and Eysenck's inferiority complex (1988). The training group was given emotional therapy during 9 sessions, and the control group was not subjected to any intervention. Data analysis was done through univariate and multivariate covariance analysis using SPSS-22 software.

    Results

    The findings showed that emotion-oriented therapy training is effective on sensation seeking, feelings of inferiority and on all three secure, avoidant and ambivalent attachment styles (P=0.001).

    Conclusion

    The results showed the effectiveness of emotion-oriented therapy on feelings of inferiority, sensation-seeking, and attachment styles of married women with experience of extramarital relationships. Therefore, therapists and psychologists can use this treatment method to improve psychological health, especially to reduce feelings of inferiority, sensation seeking, and to improve secure attachment styles

    Keywords: emotional therapy, sensation seeking, feelings of inferiority, attachment style, extramarital relationships
  • بیتا طهرانچی، فرزانه میکائیلی منیع*، شاهد مسعودی
    مقدمه

    مواجهه مکرر پرستاران با شرایط دردناک و رنج آور بیماران در بخش های مختلف می تواند منجر به کاهش کیفیت زندگی حرفه ای در آنان گردد که خود می تواند زمینه ساز آسیب های روانی، همچون افت کیفیت مراقبت و برآیندهای مراقبت از بیماران شود. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش ذهنیت های طرح واره ای در پیش بینی کیفیت زندگی کاری پرستاران با توجه به نقش میانجی بهزیستی روانی انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه از نوع طرح های همبستگی پیشرفته مبتنی بر روابط ساختاری و روش تحلیل داده ها، مدل سازی معادله ساختاری در میان 300 نفر از پرستارانی که در فاصله زمانی اردیبهشت تا آبان 1400 در 8 بیمارستان خصوصی شهر مشهد مشغول به کار بودند، انجام گرفت و برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های ذهنیت طرحواره ای یانگ (2008)، بهزیستی روانی ریف (1989) و کیفیت زندگی کاری قاسم زاده (1384) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با کمک نرم افزارهای آماری SPSS و PLS و آزمون معادلات ساختاری انجام شد.

    یافته ها

    نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که بین ذهنیت های طرح واره ای با کیفیت زندگی کاری پرستاران با میانجی گری بهزیستی روانی رابطه معنی داری وجود دارد و متغیر ذهنیت های طرحواره ای قادر است از طریق بهزیستی روانی 87/2 درصد از تغییرات کیفیت زندگی کاری را بیان کند.  

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده، پیشنهاد می شود برای بهبود کیفیت زندگی کاری پرستاران ذهنیت های طرح واره ای آنان را تعدیل و بهزیستی روانی آنان را بهبود بخشید.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی کاری, ذهنیت های طرح واره ای, بهزیستی روانی
    Bita Tehranchi, Farzaneh Mikaeli Manee*, Shahed Masoudi
    Introduction

    Nurses’ frequent confrontation with critical and painful conditions of patients in different wards can decrease the quality of professional life that can lead to psychological damages such as decline in quality of care-taking and outcomes of care-taking programs. In this regard, the present study aimed to investigate the role of schematic mentalities in predicting the nurses’ quality of professional life with respect to the mediating role of psychological well-being.

    Methods

    This study was conducted on 300 nurses who worked in 8 private hospitals in Mashhad city (Iran) between May and November 2021. Yang's (2008) schematic mentality questionnaires, Riff's psychological well-being (1989) and Ghasemzadeh's quality of professional life (2004) were used to collect data. Data analysis was done using SPSS and PLS statistical software and structural equation test.

    Results

    The results of data analysis showed that there is a significant relationship between schema mentalities and the quality of work life of nurses with the mediating role of mental well-being, and It is able to create 87.2% of changes in the quality of working life through mental well-being.

    Conclusion

    According to the results, it is suggested to adjust the schema mentalities of nurses and improve their mental well-being in order to improve the quality of their professional life.

    Keywords: quality of working life, schematic subjectivities, psychological well-being
  • Habibeh Ghaffari*, Farzaneh Mikaeli Manee, Shahed Masoudi
    Background

    Marital infidelity damages marriage and increases the tensions between couples. The present study aims to evaluate the effect of group narrative therapy on feeling of inferiority and attachment styles in married women experienced marital infidelity.

    Methods

    This is a quasi-experimental study with a pretest/posttest design using a control group. The study population consists of all women experienced marital infidelity referred to Peidayesh Counseling Center in Mashhad, Iran. Of these, 40 eligible women were selected using a convenience sampling method and assigned into intervention (n=20) and control (n=20) groups. Data collection tools were Hazan and Shaver (1986)’s Adult Attachment Questionnaire and Eysenck (1988)’s Inferiority Questionnaire. Group narrative therapy was performed in the intervention group at 7 sessions while the control group did not receive any intervention. Data analysis was performed by univariate and multivariate analysis of covariance in SPSS software, v. 22.

    Results

    Group narrative therapy had significant effects on feeling of inferiority and all three secure, avoidant and ambivalent attachment styles (P=0.001).

    Conclusion

    Group narrative therapy can reduce feelings of inferiority and avoidant and ambivalent attachments and increase secure attachment in women experienced marital infidelity. This method can be used to improve psychological problems of these women.

    Keywords: Narrative therapy, Feeling of inferiority, Attachment, Marital
  • بیتا طهرانچی، فرزانه میکائیلی منیع*، شاهد مسعودی
    پیش زمینه و هدف

    مواجهه مکرر پرستاران با شرایط دردناک و رنج آور بیماران در بخش های مختلف می تواند منجر به کاهش کیفیت زندگی حرفه ای در آنان گردد که خود می تواند زمینه ساز آسیب های روانی، همچون افت کیفیت مراقبت و برآیندهای مراقبت از بیماران شود. در این راستا، پژوهش حاضر باهدف بررسی رابطه بین تیپ های شخصیتی - شغلی و کیفیت زندگی کاری پرستاران با میانجی گری هوش اجتماعی انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه از نوع مطالعات همبستگی پیشرفته مبتنی بر روابط ساختاری و روش تحلیل داده ها است که با مدل سازی معادله ساختاری در میان 300 نفر از پرستارانی که در فاصله زمانی اردیبهشت تا آبان 1400 در 8 بیمارستان خصوصی شهر مشهد مشغول به کار بودند، انجام گرفت. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های تیپ شخصیتی مایرز- بریگز (1998)، هوش اجتماعی ترومسو سیلورا، مارتین، یوسن و داهل (2001) و کیفیت زندگی کاری قاسم زاده (1384) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها نیز با کمک نرم افزارهای آماری SPSS و PLS و آزمون معادلات ساختاری انجام شد.

    یافته ها

    نتایج تجزیه وتحلیل داده ها نشان داد که بین تیپ های شخصیتی - شغلی با کیفیت زندگی کاری پرستاران با میانجیگری هوش اجتماعی رابطه معنی داری وجود دارد، و متغیر تیپ با ساختار قادر است از طریق هوش اجتماعی 47 درصد از تغییرات کیفیت زندگی کاری را بیان کند که بیشترین اثر غیرمستقیم را داراست. کم ترین میزان اثر غیرمستقیم نیز مربوط به تیپ شهودی است.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده، پیشنهاد می شود برای بهبود کیفیت زندگی کاری پرستاران تیپ های شخصیتی - شغلی و هوش اجتماعی آنان را بهبود بخشید.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, تیپ های شخصیتی, هوش اجتماعی
    Bita Tehranchi, Farzaneh Mikaeli Manee*, Shahed Masoudi
    Background & Aims

    Frequent exposure of nurses to painful and excruciating conditions of patients in different wards can lead to a decrease in their quality of professional life, which in turn can cause to psychological injuries such as a decrease in the quality and outcome of the patient care. In this regard, the present study was conducted to investigate the relationship between personality-occupational types and quality of work life of nurses mediated by social intelligence.

    Materials and Methods

    This study is an advanced correlational one was performed by modeling structural relationships, data analysis method, and structural equation on 300 nurses working in 8 private hospitals in Mashhad, Iran, between May and November 2021. The Pesonality Type Questionnaire (Myers-Briggs, 1998), Social Intelligence Scale (Tromso Silvera, Martin, Eusen & Dahl, 2001), and the Quality of Work Life Questionnaire (Qasemzadeh, 2005) were used to collect data. Data analysis was performed using SPSS and PLS statistical software programs and structural equation modeling.

    Results

    The results of data analysis showed that there was a significant relationship between personality-occupational types and the quality of nurses' working life by mediating social intelligence, and the variable “Structural” type is able to explain 47% of changes in quality of work life through social intelligence which has the most indirect effect on it. The lowest indirect effect is related to intuitive personality type.

    Conclusion

    According to the obtained results, it is suggested that to improve the quality of work life of the nurses by improving their personality-occupational types and social intelligence.

    Keywords: Quality of Life, Personality Types, Social Intelligence
  • مریم فولاد، حکیمه آقایی*، شهناز نوحی، شاهد مسعودی
    هدف

    هدف پژوهش حاضر ارایه مدل اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی بر اساس پریشانی‌های روانشناختی با نقش میانجی سبک فرزندپروری ادراک‌شده در دختران نوجوان بود.

    روش‌ شناسی

     این مطالعه مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش دانش‌آموزان دختر دوره دوم متوسطه شهر بابل در سال تحصیلی 99-1398 بودند. حجم نمونه طبق فرمول کوکران 200 نفر برآورد که با روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی (Khajeahmadi et al, 2017)، مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (Lovibond & Lovibond, 1995) و مقیاس سبک فرزندپروری ادراک‌شده (Grolnick et al, 1997) بودند. داده‌ها با روش‌های ضرایب همبستگی پیرسون و مدل‌یابی معادلات ساختاری در نرم‌افزارهای SPSS-23 و AMOS-24 تحلیل شدند.

    یافته‌ ها

    یافته‌ها نشان داد که مدل اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی بر اساس پریشانی‌های روانشناختی با نقش میانجی سبک فرزندپروری ادراک‌شده در دختران نوجوان دارای برازش مناسبی بود. یافته‌های دیگر نشان داد که پریشانی‌های روانشناختی بر سبک فرزندپروری ادراک‌شده اثر مستقیم و منفی و بر اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی اثر مستقیم و مثبت و سبک فرزندپروری ادراک‌شده بر اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی اثر مستقیم و منفی داشت. همچنین، دیگر یافته‌ها نشان داد که پریشانی‌های روانشناختی با نقش میانجی سبک فرزندپروری ادراک‌شده بر اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی اثر غیرمستقیم و مثبت داشت (05/0>P).

    بحث و نتیجه‌گیری

     نتایج نشان‌دهنده نقش میانجی سبک فرزندپروری ادراک‌شده در مدل اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی بر اساس پریشانی‌های روانشناختی در دختران نوجوان بود. بنابراین، جهت کاهش اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی برنامه‌ریزی جهت کاهش پریشانی‌های روانشناختی و بهبود سبک فرزندپروری ادراک‌شده ضروری است.

    کلید واژگان: شبکه های اجتماعی مجازی, پریشانی های روانشناختی, سبک فرزندپروری ادراک شده, دختران نوجوان
    Maryam Foulad, Hakime Aghae *, Shahnaz Nouhi, Shahed Masoudi
    Purpose

    The aim of present research was presenting the model of addiction to virtual social network based on psychological distress with the mediating role of perceived parenting style in adolescent girls.

    Methodology

    This study was a cross-sectional from type of correlation. The study population was senior female students of Babol city in the 2019-20academic years. The sample size according to Cochran's formula was estimated to be 200 people who were selected by multi-stage cluster sampling method. The research instruments were included the addiction to virtual social network questionnaire (Khajeahmadi et al, 2017), depression anxiety stress scale (Lovibond & Lovibond, 1995) and perceived parenting style scale (Grolnick et al, 1997). Data were analyzed with using Pearson correlation coefficients and structural equation modeling in SPSS-23 and AMOS-24 software.

    Findings

    The findings showed that the model of addiction to virtual social network based on psychological distress with the mediating role of perceived parenting style in adolescent girls had a good fit. Other findings showed that psychological distress had a direct and negative effect on perceived parenting style and a direct and a direct and positive effect on addiction to virtual social networks and perceived parenting style had a direct and negative effect on addiction to virtual social networks. Also, other findings showed that psychological distress with the mediating role of perceived parenting style had an indirect and positive effect on addiction to virtual social networks (P<0.05).

    Conclusion

    The results indicated the mediating role of perceived parenting style in the model of addiction to virtual social network based on psychological distress in adolescent girls. Therefore, to reduce the addiction to virtual social networks, planning is essential to reduce psychological distress and improve perceived parenting style.

    Keywords: Virtual social network, Psychological distress, Perceived parenting style, Adolescent girls
  • سمیرا شیدا*، داود رضی رودی، الناز فروغی، شاهد مسعودی
    مقدمه

    یکی از مشکلات افراد بعد از ازدواج، خودمتمایزسازی پایین آنهاست، بطوری که این افراد هنوز به طور عاطفی برای روابط صمیمی جهت دستیابی به بلوغ بهینه با دیگران مشکل دارند. هدف پژوهش حاضر، پیش بینی خودمتمایزسازی بر اساس مدل های ارتباطی خانواده و تیپ های شخصیتی زنان متاهل بود.

    روش پژوهش

    جامعه آماری این پژوهش شامل همه زنان متاهل مراجعه کننده به فرهنگسرای شهرداری شهر مشهد در سال 1399 بود، که حدود 460 نفر بودند. روش نمونه گیری پژوهش در دسترس و بر اساس جدول کرجسی و مورگان تعداد 210 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. نمونه مورد نظر به سه پرسشنامه مدل های ارتباطی خانواده ریتچی و فیتزپاتریک، فرم تجدیدنظر شده پرسشنامه پنج عاملی شخصیت نیو و خودمتمایزسازی (DSI) پاسخ دادند. به منظور تحلیل داده ها در این پژوهش از شاخص های آمار توصیفی و آمار استنباطی ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیره استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاکی از آن بود که بین مدل های ارتباطی خانواده و تیپ های شخصیتی با خودمتمایزسازی در زنان متاهل رابطه وجود دارد. در واقع مدل ارتباطی گفت و شنود خانواده (001/0P<)، برون گرایی، باز بودن و سازگاری (05/0P<)  با خودمتمایزسازی در زنان متاهل، رابطه مثبت و معناداری دارند. دو مدل ارتباطی همنوایی و شخصیت روان رنجور با خودمتمایزسازی دارای رابطه منفی و معناداری دارند. همچنین از بین مدل های ارتباطی خانواده و تیپ های شخصیتی، ابعاد همنوایی و گفت و شنود، باز بودن، سازگاری و باوجدان بودن، خودمتمایزسازی را پیش بینی می کنند، اما روان رنجور خویی و برون گرایی قابلیت پیش بینی معنادار خودمتمایزسازی را نداشتند.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج پژوهش می توان چنین برداشت نمود که زنان متاهلی که همنوایی و گفت و شنود بیشتری در خانواده آنها وجود دارد، همچنین گشودگی، سازگاری و باوجدان بودن بیشتر در آنها دیده می شود، به احتمال بیشتری خودمتمایزسازی داشته اند. لذا مدل های ارتباطی مطلوب در خانواده و تیپ های شخصیتی سازگارانه تر افراد، با خودمتمایزسازی بیشتر افراد همراه خواهد بود.

    کلید واژگان: تیپ های شخصیتی, خودمتمایزسازی, مدل های ارتباطی خانواده
    Samira Sheyda *, Davood Razairoodi, Elnaz Froughi, Shahed Masoudi
    Introduction

    The aim of this study was to predict self-differentiation based on family communication models and personality types of married women

    Method

    The statistical population of this study includes all women in Mashhad. Among the married women who referred to the municipal cultural centers, which were about 460 people, which were by cluster sampling method and based on Krejcie and Morgan table 210 People were selected as a sample. They answered three questionnaires of family communication models, personality types and self-differentiation. In order to analyze the data of this study, descriptive statistics of mean and variance and inferential statistics of Pearson correlation coefficient and regression were used

    Results

    The results showed that there is a relationship between family communication models and personality types with self-differentiation in married women. In fact, the communication model of family dialogue, extraversion, openness and adaptation to self-differentiation in married women have a positive and significant relationship.

    Conclusion

    The two communication models of conformity and neurotic personality have a negative and significant relationship with self-differentiation. Also, among the communication models of family and personality types, the dimensions of conformity and dialogue, openness, adaptability and conscientiousness predict self-differentiation, but neuroticism and extroversion are predictable. They do not have a meaningful nose of self-differentiation.

    Keywords: Family communication models, Personality types, Self Differentiation
  • حسین هادی طرقی، شاهد مسعودی*
    مقدمه 

    مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد(ACT) بر بهبود کیفیت خواب سالمندان دارای درد مزمن انجام شد. 

    روش کار

    این پژوهش از نوع پژوهش های نیمه آزمایشی(طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل نابرابر بود). جامعه آماری این پژوهش شامل همه سالمندان 65 سال و بالاتر مقیم خانه سالمندان در مشهد در سال 1396 بود که تعداد 24 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. در این پژوهش جهت اندازه گیری درد مزمن از مقیاس درد مزمن مک گیل(1975) و برای اندازه گیری کیفیت خواب از پرسشنامه کیفیت خواب پیتزبورگ(1993) استفاده گردید.مداخله درمانی طی 8 جلسه 90 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. پس از پایان دوره گروه درمانی، از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد و برای تحلیل داده ها از روش تحلیل کواریانس تک متغییره استفاده شد.

    نتایج 

    نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به طور معنا داری بر بهبود کیفیت خواب سالمندان دارای درد مزمن موثراست (0،05p <).

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش بیانگر است که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود کیفیت خواب  سالمندان مبتلا به درد مزمن موثر است.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, کیفیت خواب, سالمندان, درد مزمن
    Hossein Hadi Toroghi, Shahed Masoudi *
    Introduction

    This study examined the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) on the Improvement of sleep quality in elderly people With Chronic Pain was conducted.

    Materials and Methods

    This study was a semi-experimental (Pretest- post test plan the unequal control group) and to the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) based on the Improvement of sleep quality in elderly people With Chronic Pain. the study population included all elderly people 65  years old and older with chronic pain  at neshat old people's home in the city of Mashhad in 2018, that 24 of them voluntarily selected by convenience sampling and randomly assigned to experimental and control groups (12 people). in this study, used McGill's Chronic Pain scale (1975) and Pittsburgh Sleep Quality Questionnaire (1993). after the formation of groups, was conducted. (ACT) in 8 sessions of 90 minute. upon completion of the training program, from both groups were post test. Data for the analysis of covariance was used.

    Results

    Data analysis showed that "act" improving sleep quality among elderly people With Chronic Pain (p < 0/05).

    Conclusion

    The results indicate that acceptance and commitment therapy is effective on sleep quality in elderly people With Chronic Pain.

    Keywords: Group-Based Acceptance, Commitment Therapy, Sleep Quality, Elderly, Chronic pain
  • سحر تمدنی آصف آباد، شاهد مسعودی*، لاله کوهستانی
    مقدمه
    همسر آزاری به عنوان روندی از بدکارکردی خانواده، یک آسیب پنهانی و تهدید جدی علیه سلامت روانی زنان مطرح می‏باشد. از این رو، هدف پژوهش حاضر، پیش بینی پذیرش همسر آزاری در زنان بر اساس دو متغیر تصویر تن و درماندگی آموخته شده می‏باشد.
    روش کار
    طرح مورد استفاده در این پژوهش توصیفی از نوع پس رویدادی و همبستگی می‏باشد. جامعه آماری این پژوهش زنان مراجعه کننده به پزشکی قانونی در فاصله زمانی 6 ماه از اسفند 96 تا  شهریور 97  تشکیل دادند که از این بین به شیوه نمونه گیری در دسترس 400 زن برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند گرفتند که با استفاده از پرسشنامه همسرآزاری قهاری و همکاران (2006)، پرسشنامه  تصویر تن فیشر (1970)، و پرسشنامه درماندگی آموخته شده سلیگمن (1971) با استفاده از رگرسیون همزمان مورد ارزیابی قرار گرفتند.
    نتایج
    نتایج آزمون نشان داد که درماندگی آموخته شده، 23% از واریانس همسر آزاری و متغیر تصویر تن، 3/1 % از واریانس همسر آزاری را پیش بینی می‏کند. به عبارت دیگر می‏توان گفت، هر چقدر درماندگی آموخته شده در فرد بیشتر باشد، پذیرش همسر آزاری در فرد بالا می‏رود.
    نتیجه گیری
    هر یک از این متغیر‏ها می‏تواند نقش بزرگی در پذیرش همسر آزاری در زنان داشته باشد و زنان با داشتن هر یک از این مقیاس‏ها ممکن است بیشتر در معرض آسیب قرار داشته باشند. لذا، با توجه به نقش هر یک از متغیر‏ها در همسر آزاری می‏توان در جهت پیشگیری از این معضل در مداخله و درمان و حتی مشاوره های پیش از ازدواج از آن بهره برد.
    کلید واژگان: همسر آزاری, درماندگی آموخته شده, تصویر تن انگاره
    Sahar Tamadoni Asef Abad, Shahed Masoudi *, Laleh Kohestani
    Introduction
    wife abuse as a dysfunctional procedures, it is the matter of concern as hidden damage and serious fulmination against women. Therefore the aim of this study is prediction of acceptance wife abuse based on helplessness, and body image on women.
    Methods
    The design used in this study is a descriptive post-event and correlation study. The statistical population of this study consisted of women referring to forensic medicine within 6 months from Esfand 96 to Shahrivar 97, among which 400 women were selected by convenience sampling method. Data were analyzed using concurrent regression.
    Results
    The result showed that helplessness %23 and body image %1/3 can predict the variance of wife abuse. In the other words the more helplessness adoption of spouse abuse in person rises.
    Conclusion
    Therefore each of these variables can play a main role in accepting wife abuse in women and the women with these personality may be more vulnerable to damage, so considering the role of each variable in wife abuse it can be used to prevent this problem in intervention and treatment even premarital counseling.
    Keywords: Wife abuse, Helplessness, Body image
  • حسین هادی طرقی*، شاهد مسعودی
    یکی از بیمارهای مزمن همراه با سالمندی درد مزمن است. این نوع درد سبب ایجاد استرس در سالمندان می شود. پژوهشگران به دنبال درمان این استرس با روش های غیر دارویی هستند. بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی رویکرد درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بصورت گروهی بر کاهش استرس ادراک شده سالمندان مبتلا به درد مزمن بود. این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش را کلیه سالمندان مبتلا به درد مزمن شهر مشهد در سال 1396 تشکیل می دادند. نمونه آماری شامل 24 نفر بود که با استفاده از نمونه گیری در دسترس و بر اساس ملاک های ورود به مطالعه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 12 نفر) جایگزین شدند. به منظور سنجش استرس ادراک شده از مقیاس استرس ادراک شده کوهن و جهت اندازه گیری درد مزمن از پرسشنامه دردهای مزمن ملزاک و مک گیل استفاده شد. گروه آزمایش تحت درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد طی 8 جلسه 90 دقیقه ای قرار گرفت و گروه کنترل، هیچ گونه مداخله درمانی دریافت نکرد. جهت تجزیه و تحلیل از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیره استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد نمرات استرس ادراک شده گروه آزمایش به طور معناداری نسبت به گروه کنترل کاهش (05/0P<) یافته است. بنابراین درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش استرس ادراک شده موثر بوده است. یافته های این پژوهش ضرورت استفاده از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را برای کاهش استرس ادراک شده سالمندان خاطر نشان می سازد، بنابراین پیشنهاد می شود در ارائه خدمات روان شناختی برای سالمندان از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد استفاده گردد.
    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, استرس ادراک شده, سالمندان, درد مزمن
    Hossien Hadi Toroghi *, Shahed Masoudi
    Chronic pain seems to be one of the chronic diseases associated with the elderly which causes stress in the elderly. Researchers are looking to treat this stress through non-pharmacological methods. Therefore, the present research aimed to determine the effectiveness of acceptance and commitment therapy on the reduction of perceived stress in the elderly afflicted with chronic pain. This research was a quasi-experimental study with a pretest-posttest and control group design. The statistical population included all the elderly with chronic pain living in Mashhad during 2017. For this aim, 24 of the elderly were chosen through a convenience sampling method along with inclusion criteria and placed randomly into two groups of experimental and control (with 12 members). Research tools consisted of the Cohen Perceived Stress Scale and the McGill Pain Questionnaire. Acceptance and commitment therapy was administered to the experiment group in eight 90-minute sessions, while the control grope received no intervention at the same time. Research data were analyzed using the univariate analysis of covariance (ANCOVA). Results indicated the reduction of scores of perceived stress in the experimental group in comparison to that of the control group (P<0.05). Thus, acceptance and commitment therapy appears to be effective in the reduction of perceived stress in the elderly afflicted with chronic pain. The findings demonstrate the necessity of using acceptance and commitment therapy to reduce perceived stress in the elderly. Therefore, acceptance and commitment therapy is suggested to be used to provide psychological services for the elderly.
    Keywords: Acceptance, commitment therapy perceived stress, elderly, Chronic pain
  • معصومه کردی، محدثه بخشی، شاهد مسعودی، حبیب الله اسماعیلی
    سابقه و هدف
    رضایت مادر از تجربه زایمان ممکن است انتقال به دوره مادر شدن را تحت تاثیر قرار دهد. مداخلات آموزشی طی بارداری ممکن است سبب بهبود توانایی مادر جهت مقابله با استرس و ارتقاء شایستگی نقش مادری و افزایش رضایتمندی مادر گردد. لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر برنامه آموزش روانشناختی در دوران بارداری بر رضایتمندی از زایمان و شایستگی نقش مادری در زنان نخست زا انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی روی 122 زن نخست باردار با سن حاملگی 28-14 هفته مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر مشهد در سال 1395-1394 انجام شد. افراد به صورت تصادفی با استفاده از قرعه کشی به دو گروه مداخله و کنترل تخصیص یافتند. گروه مداخله، 3 جلسه برنامه آموزش روانشناختی را دریافت کردند. ابزار پژوهش شامل مقیاس رضایتمندی از زایمان مک کی، احساس والدین از شایستگی و افسردگی پس از زایمان ادینبورگ بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آمار توصیفی و تحلیلی صورت گرفت.
    یافته ها
    میزان رضایتمندی مادر از زایمان در گروه مداخله به طور معنی دار بیش تر از گروه کنترل بود (046/0=p) ، به طوری که میزان رضایتمندی کامل از زایمان در گروه مداخله 3/23 درصد و در گروه کنترل 9/12 درصد بود. میانه نمره شایستگی نقش مادری در گروه مداخله 61 (10) و گروه کنترل 5/54 (12) بود و بین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود داشت (003/0= p).
    استنتاج: براساس یافته های این پژوهش، برنامه آموزش روانشناختی در دوران بارداری، سبب افزایش رضایتمندی مادر از زایمان و ارتقاء شایستگی نقش مادری می گردد.
    کلید واژگان: رضایتمندی, زایمان, نقش مادری, بارداری, زنان نخست زا, آموزش روانشناختی
    Masoumeh Kordi, Mohaddeseh Bakhshi, Shahed Masoudi, Habibolah Esmaily
    Background and
    purpose
    Women's satisfaction with childbirth may influence their transition to motherhood. Training interventions during pregnancy may improve the ability of expectant mothers to cope with stress, promote the maternal role competence, and increase mothers’ satisfaction. This study aimed at investigating the effect of prenatal psychological trainings on satisfaction with childbirth and maternal role competence in primiparous women.
    Materials and methods
    This clinical trial was conducted in 122 primigravid women at 14-28 gestational age attending the Healthcare Centers in Mashhad, Iran 2015-2016. The subjects were divided into two groups of intervention and control using drawing. The intervention group received psychological trainings in three sessions. Mackey Childbirth Satisfaction Rating Scale, The Parenting Sense of Competence Scale, and Edinburgh Postnatal Depression Scale were administered. Data were analyzed applying descriptive and analytical statistics.
    Results
    Satisfaction with childbirth experiences was significantly higher in the intervention group compared to that in the control group (23.3% and 12.9%, respectively, P= 0.046). The mean scores for maternal role competence in intervention group and controls were the values61 (10) and 54/5 (12), respectively, indicating significant differences between the two groups (P= 0.003).
    Conclusion
    According to current findings, prenatal psychological trainings increased mothers’ satisfaction with childbirth and enhanced maternal role competence.

    (Clinical Trials Registry Number: IRCT2017071135008N1)
    Keywords: satisfaction, childbirth, maternal role, pregnancy, primigravid women, psychological training
  • Masoumeh Kordi, Mohaddeseh Bakhshi, Shahed Masoudi, Habibolah Esmaily
    Background
    Severe fear of childbirth (FOC) is the most important cause of elective and emergency cesarean section and results in an unpleasant experience among women. Implementing a psychoeducational program can promote mothers’ knowledge and reduce the FOC.
    Aim: the aim of this study was to determine the effect of childbirth psychoeducational program on the FOC intensity in primigravid women.
    Method
    This randomized clinical trial was conducted on 122 primigravid women with a gestational age of 14 to 28 weeks referred to healthcare centers of Mashhad, Iran, during 2015-2016. The Wijma Delivery Expectancy/Experience Questionnaire (W-DEQ), versions A and B, was used for the data collection. The subjects had the FOC scores of 66 or higher based on the W-DEQ, version A. The women in the intervention group received the psychoeducational program for three weeks (one 90-minute session per week) by a clinical psychologist; however, the control group underwent the routine prenatal care. The FOC intensity was reassessed using W-DEQ, version B, six weeks postpartum in both groups. Data analysis was performed in SPSS, version 20, using Mann-Whitney U and Wilcoxon tests.
    Results
    The mean age of the subjects was 23.2±3.6 and 24.2±4.4 years in the intervention and control groups, respectively. After the intervention, the Mann-Whitney U test demonstrated a significant difference between the intervention (83.5±21.7) and control (92.6±18.4) groups regarding the mean FOC score (P=0.001).
    Implications for Practice: The childbirth psychoeducational program could diminish the FOC in primigravid women with severe FOC. We recommend midwives and expert psychologists to incorporate psychoeducational programs in childbirth classes.
    Keywords: Education, Fear, Natural delivery
  • شاهد مسعودی، حمیدرضا حاتمی، مرتضی مدرس غروی، شکوه سادات بنی جمالی
    اضطراب مرگ را احساس وحشت، دلهره و نگرانی از مرگ و نیستی تعریف می کنند. هدف پژوهش حاضر، تعیین نقش واسطه ای طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین سبک های دلبستگی و اضطراب مرگ در بیماران مبتلا به سرطان بود. بدین منظور طی یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، 367 نفر(140 زن و 227 مرد) از بیماران مبتلا به سرطان که در فاصله ی زمانی مهر 93 تا مرداد 94 به مرکز تخصصی و انکولوژی امام رضا(ع)، بیمارستان قایم و بیمارستان امید مشهد مراجعه کرده بودند، به صورت نمونه ی داوطلب انتخاب و از نظر اضطراب مرگ، دلبستگی بزرگسال و طرحواره های ناسازگار اولیه مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین سبک های دلبستگی با اضطراب مرگ از طریق میانجیگری طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه ی معنا داری وجود دارد و طرحواره های ناسازگار اولیه توانسته اند به عنوان متغیر میانجی، رابطه ی سبک های دلبستگی با اضطراب مرگ را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین، همراه کردن مداخلات روان شناختی برای تغییرالگوهای رفتاری ناسالم و مشاوره باروان شناسان برای شناسایی و تعدیل طرحواره های ناسازگار اولیه درکنار درمانهای اصلی جسمانی، می تواند در کاهش صدمات روانی بیماران مبتلا به سرطان موثر باشد.
    کلید واژگان: اضطراب مرگ, سبک های دلبستگی, طرحواره های ناسازگار اولیه, سرطان
    Shahed Masoudi, Hamidreza Hatami, Morteza Modares Gharavi, Shokooh Sadat Bani Jamali
    Death anxiety is defined as feelings of panic, anxiety and fear of death and non-existence. The aim of this study is to examine the mediating role of early maladaptive schemas in relation to attachment styles and anxiety of death among patients with cancer. For this purpose, in a descriptive correlational study, 367 patients (140 women and 227 men) were selected through volunteering sampling from cancer patients referred to specialized and oncology centre of Emam Reza, Ghaem Hospital and Omid Hospital in Mashhad between September 93 to August 94. The participants were evaluated for death anxiety level, adult attachment style, and early maladaptive schemas. The results showed that there is a significant relationship between attachment styles and anxiety of death through mediation of early maladaptive schemas, and that early maladaptive schemas have been able to affect, the relationship between attachment styles and the anxiety of death as a mediator variable. Thus, using the psychological interventions for alteration of unhealthy behavioral patterns, and counseling a psychologist to identify and modify the primary schemas, alongside the primary medical techniques, can help to reduce the psychological harm among the cancer patients.
    Keywords: Death anxiety, attachment styles, early maladaptive schemas, cancer
  • Eiman Dorreh, Shahed Masoudi, Nasrin Refaee Saeedi
    The main aim of the current study was to examine the relationships between job involvement، responsibility and job satisfaction with job burnout. A sample of 180 workers at Arak Aluminum Factory completed Kanungo Job Involvement Scale، Maslach and Jackson Job Burnout Inventory، Spector Job Satisfaction Survey and California Personality Inventory (CPI). Analysis of data by Pearson moment correlation coefficient statistical analysis indicated that there were significant statistical relationships among the four variables of the study. Also، regression analysis indicated that a linear combination of predictor variables of job involvement، job satisfaction and responsibility was able to predict31. 8% of changes in the criterion variable of emotional exhaustion as the main component of job burnout. Also، job involvement and job satisfaction had the highest role in predicting the emotional exhaustion.
    Keywords: job satisfaction, job burnout, job involvement, responsibility
  • Shahed Masoudi, Morteza Modares Gharavi, Bahram Ali Ghanbari Hashemabadi, Amirreza Haghighi
    Objective
    This research has been done according to the cognitive-behavioural theories and biochemical model in order to evaluate the efficiency of Group Cognitive-Behaviour Therapy in combination with Pharmacotherapy on Mania and Depression Symptoms and Awareness of warming signs of relapse in patients with Bipolar Disorder.Methods and Materials: In this study with the experimental pretest- posttest- follow up plan, 30 women suffering from bipolar disorder, randomly assigned to receive either the group cognitive-behaviour therapy (experimental group, n=15) or usal treatment (control group, n=15);and were follow-up for a six months. patients in both groups were prescribed standard Pharmacotherapy. First all subjects were put to a pretest in equal conditions with measures of scale 2 and 9 of MMPI Test, and warming signs checklist. Then the experimental group received group cognitive-behaviour therapy for 8 sessions in addition to their medication therapy. The control group only received medicine. At the end of the experiment, all subjects were tested under equal conditions. After completion of the treatment process, the subjects of both groups were supervised for 6 months. The findings of the study were analyzed by the statistical method of Multi-variable analysis of variance with repetitive measurements.
    Results
    The findings showed that the group cognitive-behaviour therapy had been significantly more efficient in reduction of mania symptoms{p=0/03} and increment of awareness of warming signs of relapse {p=0/00} in comparison with control group; but there is no significantly differences in depression symptoms between two groups.
    Conclusion
    The findings of this study suggest the beneficial effect of Group cognitive-behaviour therapy in reducing of mania symptoms and increment of awareness of warming signs of relapse. Therefore, it can be used as a complementary treatment by clinicians.
  • شاهد مسعودی، سیدمحمود طباطبایی، مرتضی مدرس غروی، بهرام علی قنبری هاشم آبادی
    مقدمه
    پژوهش حاضر با هدف ارزیابی میزان تاثیر گروه درمانی شناختی رفتاری در افزایش تبعیت از درمان دارویی و بهبود عملکرد بین فردی در بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی یک انجام شد.
    روش کار
    آزمودنی ها 30 زن مبتلا به اختلال دو قطبی یک بستری در بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد بودند که به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش وشاهد قرار گرفتند. پس از ریزش اولیه، هر گروه شامل 11 نفر بود و هر دو گروه در شرایط یکسان با مقیاس های گروه (ب) آزمون کالیفرنیا و فرم پرستاری ارزیابی شدند. گروه آزمایش افزون بر دارودرمانی در 8 جلسه ی گروه درمانی شناختی رفتاری شرکت کردند و گروه شاهد تنها دارو مصرف نمودند. در پایان دوره ی درمان غیر دارویی و 6 ماه پس از آن هر دو گروه بار دیگر ارزیابی شدند. یافته های پژوهش با آزمون تحلیل واریانس چند متغیری و تی مستقل تحلیل شدند.
    یافته ها
    گروه درمانی شناختی رفتاری توام با مصرف دارو به طور معناداری نسبت به دارودرمانی در افزایش تبعیت از درمان دارویی (با اطمینان 99/0) و بهبود عملکرد بین فردی بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی یک (مقیاس های برداشت خوب، اشتراک، تحمل، خویشتن داری، مسئولیت پذیری با اطمینان 99/0 و مقیاس اجتماعی شدن با اطمینان 95/0) موثر بوده است.
    نتیجه گیری
    گروه درمانی شناختی رفتاری به عنوان یک رویکرد درمانی مکمل می تواند در افزایش تبعیت از درمان دارویی و بهبود عملکرد بین فردی بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی یک موثر باشد.
    کلید واژگان: اختلال دو قطبی, دارو درمانی, شناختی رفتاری, عملکرد بین فردی, گروه
    Shahed Masoudi, Seyyed Mahmoud Tabatabaei, Morteza Modarres Gharavi, Bahram Ali Ghanbari Hashemabadi
    Introduction
    Bipolar disorder is a common psychological disorder which affects the patient's life due to early onset, frequent episodes, long term treatment and losing social relationships. The present research aims at evaluating the rate of effectiveness of group cognitive-behavioral treatment on higher adherence to pharmacotherapy and improvement of interpersonal-relationship in patients suffering from bipolar disorder.
    Materials And Methods
    The research subjects included 30 females suffering from bipolar disorder, hospitalized in Ibn-e-Sina psychiatry hospital, Mashhad. The participants were selected by their availability and were randomly distributed in experimental and control groups.After the primary dropping out, each group consisted of 11 members took medicine. California test (category B) and nursing form made the pretest of the study, given to the subjects in equal conditions. The experimental group received group cognitive-behavioral therapy in 8 sessions as well as their medication therapy. The control group only received medicine. At the end of the experiment and 6 months later, all subjects were tested under equal circumstances. The findings of the study were analyzed through multi-variable variance analysis and t- test.
    Results
    The cognitive-behavioral therapy group has been efficiently significant in increment of medication compliance (P<0.01) and improvement of interpersonal relationship (good impression, communality, tolerance, self-control, responsibility (P<0.01) and socialization (P=0.04) in comparing with the control group.
    Conclusion
    Cognitive behavioral therapy group can be efficient in increment of medication compliance and improvement of personal relationships; therefore, cognitive-behavioral therapy group can be used as a complementary treatment by the clinicians.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال