به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

y.mehrabi

  • فاطمه سیما سعیدیان، فرزانه سروقدی، عطیه آموزگار، لادن مهران، سارا مهدوی، یدالله محرابی، فریدون عزیزی، هنگامه عبدی*
    مقدمه

    با توجه به داده های متناقض موجود در مورد ارتباط بین ویتامین D و بیماری های خود ایمنی تیروئید، هدف این مطالعه بررسی ارتباط بین ویتامین D و آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی (TPOAb) بود.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه 695 نفر؛ شامل 369 زن وارد و براساس سطوح سرمی 25 هیدروکسی ویتامین D [D (OH)25] به چهار گروه تقسیم شدند. وضعیت آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی بین دسته های مختلف کمبود ویتامین D مقایسه شد و ضریب همبستگی آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی و ویتامین D برآورد شد. برای بررسی ارتباط بین وضعیت ویتامین D و مثبت بودن TPOAb از تحلیل رگرسیون لجستیک چندگانه استفاده شد.

    یافته ها

    شیوع کمبود ویتامین دی،  82درصد بود. تفاوت آماری معنی داری در شیوع آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی مثبت در گروه های مختلف ویتامین D وجود نداشت؛ (0/18=p-value) و این یافته با در نظر گرفتن تیتر آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی به عنوان یک متغیر پیوسته نیز تغییر نکرد. تجزیه و تحلیل رگرسیون لجستیک چندگانه ارتباط معناداری بین وضعیت ویتامین D و مثبت بودن آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی نشان نداد. در مورد عملکرد تیروئید، یک رابطه منفی ضعیف بین 25 هیدروکسی ویتامین D و هورمون محرک تیروئید در مردان و یک رابطه مثبت ضعیف بین 25 هیدروکسی ویتامین D و هورمون تیروکسین آزاد در زنان نشان داده شد.

    نتیجه گیری

    مطالعه ما در جمعیت با شیوع بالای کمبود ویتامین D، هیچ ارتباط آماری معناداری را بین سطوح سرمی ویتامین D و سطوح آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی یا آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی مثبت نشان نداد.

    کلید واژگان: ویتامین D, آنتی بادی ضد پراکسیداز تیروئیدی, بیماری های خود ایمنی تیروئید
    FS .Saeidian, F. Sarvghadi, A .Amouzegar, L .Mehran, S. Mahdavi, Y. Mehrabi, F .Azizi, H .Abdi*
    Introduction

    Considering the inconsistent data on the relationship between vitamin D (VD) and autoimmune thyroid diseases, we aimed to investigate associations of VD with anti-thyroid peroxidase antibody (TPOAb).

    Materials and Methods

    For this study, 695 subjects, including 369 women, were enrolled. TPOAb status was compared between different categories of VD deficiency (VDD), and correlations between TPOAb and VD were estimated. Multiple logistic regression analysis investigated the associations between VD status and TPOAb positivity.

    Results

    The prevalence of VDD was 82%. There was no statistically significant difference in the prevalence of TPOAb positivity among different VD groups (p-value=0.18), a finding that did not change when TPOAb titer was considered a continuous variable. Multiple logistic regression analysis showed no significant relationships between VD status and TPOAb positivity. Regarding thyroid function, a weak negative correlation between 25(OH) D and TSH in men and a weak positive correlation between 25(OH) D and FT4 in women was demonstrated.

    Conclusion

    Our study in a population with a high prevalence of VDD revealed no statistically significant associations between serum VD levels and either TPOAb levels or TPOAb positivity.

    Keywords: Vitamin D, Anti-Thyroid Peroxidase Antibody, Thyroid Autoimmunity
  • مونا پورقادری، فاطمه محمدی نصرآبادی*، مرتضی عبدالهی*، آناهیتا هوشیارراد*، محمدرضا خوش فطرت، فاطمه اسفرجانی، دلارام قدسی، مرجان عجمی، سید رضا سبحانی، علی میلانی بناب، مینا اسماعیلی، نسرین امیدوار، لیلا آزادبخت، یدالله محرابی، مجید کاراندیش، محمدرضا وفا، حامد پورآرام، سید محمد حسینی، فرزانه صادقی قطب آبادی، الناز جعفروند، احمد اسمعیل زاده، حسین فرشیدی
    سابقه و هدف

    سبد غذایی مطلوب ابزاری علمی و قوی برای تدوین سیاست های غذا و تغذیه، برنامه ریزی های اجرایی و ارزشیابی عملکرد برنامه ها در جهت تامین امنیت غذایی و حفظ سلامت تغذیه ای جامعه است. مطالعه حاضر در قالب یک پژوهش مقطعی با هدف الف) بازنگری سبد غذایی مطلوب برای جامعه ایرانی 1392 بر پایه اصول نظام غذا و تغذیه پایدار - به عنوان راهنمایی برای سیاست گذاری در حوزه غذا و تغذیه - و ب) تدوین سبد غذایی مطلوب پایدار و مقرون به  صرفه ایران 1402 - به عنوان ابزاری ضروری در مطالعات و برنامه  ریزی در حوزه رفاه و حمایت اجتماعی - انجام شد.

    مواد و روش ها

    پس از اخذ نظرات صاحب نظران و ذی نقشان از حوزه های مختلف، داده های گزارش بررسی الگوی مصرف مواد غذایی و وضعیت تغذیه ای خانوار و فرد در کشور در سال 98-1397 و اطلاعات پیمایش هزینه -درآمد خانوار مرکز آمار ایران به عنوان ورودی  های مدل بهینه (مقدار واقعی مصرف گروه های غذایی توسط مردم، سهم کمی اقلام غذایی، متوسط و طیف قیمت گروه های غذایی، مقادیر مورد نیاز انرژی، درشت مغذی ها و ریزمغذی ها) و همچنین جدول ترکیبات غذایی ایران استفاده شدند. انرژی، پروتئین و مواد مغذی برای گروه های سنی و جنسی بر اساس آخرین مراجع WHO/FAO  تعریف شد؛ به طوری که 100٪ نیاز به انرژی در سبد غذایی مطلوب و دست کم 95٪ نیاز به انرژی و 80% نیاز به مواد مغذی کلیدی برای سبد غذایی مطلوب مقرون به صرفه (B2, Vit. A, Fe, Ca) پوشش داده شود. ملاحظات راهنماهای غذایی ملی و بین المللی با هدف ارتقاء سلامت و پیشگیری از بیماری ها عبارت بودند از: چربی 30-15٪؛ کربوهیدرات 75-55٪؛ پروتئین 15-10٪؛ اسید چرب اشباع کمتر از 10٪؛ قندهای ساده کمتر از 10٪ انرژی؛ مجموع گروه سبزی و میوه بیش از 400 گرم. Solver به عنوان افزونه ای از برنامه Excel، برای بهینه سازی مقادیر سبد غذایی مطلوب و مقرون به صرفه مورد استفاده قرار گرفت. به منظور اعمال ملاحظات پایداری، دو شاخص زیست محیطی ردپای آب و ردپای کربن برای سبدها محاسبه گردید.

    یافته ها

    مقادیر پیشنهادی سرانه مواد غذایی (گرم در روز) برای سبد غذایی مطلوب ایران-1402 عبارتند از: نان 290؛ برنج 70؛ ماکارونی 25؛ حبوبات و مغزها 30؛ سیب زمینی 70؛ سبزی ها ؛ میوه ها 200؛ گوشت قرمز 30؛ گوشت سفید (مرغ و ماهی) 60؛ تخم مرغ 40؛ لبنیات 300؛ روغن های گیاهی مایع 35 ؛ قند و شکر 30. از میان ریزمغذی های کلیدی، ریبوفلاوین و ویتامین A بیشتر از مقدار مورد نیاز و آهن و کلسیم در محدوده 85-80% نیاز تامین می شوند. سبد غذایی مطلوب طراحی شده برای سال 1402 در مقایسه با سبد غذایی مطلوب سال 1392، 5% ردپای آب و 2% ردپای کربن کمتری دارد. اندک افزایش پایداری زیست محیطی سبد غذایی مطلوب سال 1402 نسبت به سبد سال 1392، به طور عمده ناشی از کاهش سهم گوشت ها، میوه و برنج و افزایش سهم حبوبات بوده است. افزایش میزان لبنیات یکی از دلایلی است که پایداری زیستی سبد غذایی مطلوب جدید را محدود کرده است.

    نتیجه گیری

    تغذیه صحیح و کافی حق انسان و پیش نیاز توسعه همه جانبه و پایدار جامعه است. سبدهای غذایی مطلوب و سبدهای غذایی مقرون به صرفه گامی بزرگ به سوی آینده ای سالم تر و مرفه تر برای همگان است. چگونگی تدوین و اجرای سیاست ها و برنامه های غذا و تغذیه در سطح کلان و اثرات و پیامدهای آن در سطح خانوار و فرد، در قالب یک برنامه جامع و مدون، به طور مداوم باید ارزیابی و رصد شود.

    کلید واژگان: سبد غذایی مطلوب, سبد غذایی مقرون به صرفه, رژیم غذایی پایدار, ایران
    M .Pourghaderi, F. Mohammadi-Nasrabadi*, M .Abdollahi *, A. Houshiar -Rad *, M.R. Khoshfetrat, F .Esfarjani, D .Ghodsi, M .Ajami, R .Sobhani, A .Milani Bonab, M .Esmaeili, N .Omidvar, L.Azadbakht, Y. Mehrabi, M. Karandish, M.R .Vafa, H .Pouraram, M .Hosseini, F .Sadeghi-Ghotbabadi, R. Jafarvand, A .Esmaeilzadeh, H .Farshidi
    Background and Objectives

    The optimal food basket is a scientific and powerful tool for developing food and nutrition policies, executive planning and assessment of programs to ensure food security and maintain the nutritional health of the community. This cross-sectional study was carried out with the aim of a) revising the optimal food basket of Iranians-2013 based on the principles of sustainable food and nutrition systems as a guide for policy making in the field of food and nutrition; and b) compiling a thrifty optimal food basket of Iran-2023 as a necessary tool in welfare and social support studies and planning.

     Materials & Methods

    After collecting opinions of experts and stakeholders from various fields, data of the reports on the comprehensive study of the food consumption patterns and the nutritional status of the Iranian households and individuals, 2017–2018, and information of the statistics center (quantity of consumption of food groups by people, quantitative share of food items, average and price range of food groups, necessary quantities of energy, macronutrients and micronutrients) as well as the Iranian food composition table were used as inputs of the model. Energy, protein and nutrients were defined for age and sex groups based on the latest WHO/FAO references as 100% of the energy needs in the optimal food basket, at least 95% of the energy requirements and 80% of the key nutrients (vitamin B2, vitamin A, Fe and Ca) for the thrifty food basket were covered. Considerations of national and international dietary guidelines promoting health and preventing diseases included fats, 15–30%; carbohydrates, 55–75%; proteins, 10–15%; saturated fatty acid, less than 10%; simple sugars, less than 10% energy; and total vegetables and fruits, more than 400 g. Solver was used as a Microsoft Excel add-in program to optimize the optimal and thrifty food basket values. To apply sustainability considerations, two environmental indicators of water and carbon footprint were calculated for the baskets.

    Results

    The recommended per capita quantities of food in grams per day for the optimum food basket of Iran-1402 included bread, 290; rice, 70; pasta, 25; legumes and nuts, 30; potatoes, 70; vegetables and fruits, 200; red meat, 30; white meat (chicken and fish), 60; eggs, 40; dairies, 300; vegetable oils, 35; and sugar, 30. In the key micronutrients, riboflavin and vitamin A were provided more than the necessary quantity and iron and calcium in a range of 80–85% of the requirement. The optimal food basket designed-2023 included 5% less water footprint and 2% less carbon footprint than that the optimal food basket did for 2013. Mild increases in the environmental sustainability of the optimal food basket-2023 was majorly due to decreases in the share of meats, fruits and rice and increases in the share of legumes, compared to the food basket-2013. Increasing the quantity of dairy products is one of the reasons that weaken the environmental sustainability of the novel optimal food basket.

    Conclusion

    Availability of sufficient appropriate nutrition is a human right and a prerequisite for comprehensive sustainable development. Optimum and thrifty food baskets include a big step towards a healthier and more prosperous future for everyone. It is necessary to design and implement food and nutrition policies at macro-levels and continuously assessment and monitoring of their effects on the households and individuals.

    Keywords: Optimal food basket, Thrifty food basket, Sustainable diet, Iran
  • روشنک روستایی، ابوالقاسم جزایری*، مجید حاجی فرجی، شیما جزایری، یدالله محرابی
    سابقه و هدف

    اختلالات خوردن (Eating disorders) سندروم های روانشناختی مرتبط با چاقی هستند که وضعیت تغذیه افراد را به شدت تحت تاثیر قرار می دهند. مطالعه حاضر با هدف تعیین الگوهای غذایی غالب و رابطه آن با اختلالات خوردن در دختران نوجوان شهر تهران انجام پذیرفت.

    مواد و روش ها

    این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 515 نفر از دختران دانش آموز دبیرستانی (231 نفر مبتلا و 284 نفر غیرمبتلا) انجام پذیرفت. کلیه دانش آموزان پرسشنامه های وضعیت جمعیت شناختی، رضایت از فرم بدن و پرسشنامه تکرر مصرف کیفی را تکمیل نمودند. الگوهای غذایی با روش تحلیل عاملی تعیین شدند. جهت به دست آوردن الگوهای غذایی مستقل از تحلیل مولفه های اصلی با چرخش واریماکس و مقادیر ویژه استفاده شد و سه الگوی غذایی به دست آمد. OR و فاصله اطمینان 95% برای ابتلا به اختلالات خوردن (متغیر وابسته) در رابطه با هر الگوی غذایی (متغیر مستقل) با استفاده از آنالیز رگرسیون لجستیک و در سه مدل با تعدیل اثر متغیرهای مخدوشگر محاسبه شد.

    یافته ها

    سه الگوی غذایی غالب در افراد مورد مطالعه شناسایی گردید که عبارت بودند از: الگوی غذایی پر کربوهیدرات و پرچرب، الگوی غذایی پر پروتئین و پرچرب و الگوی غذایی پر فیبر و کم چرب. نسبت شانس تعدیل شده و فاصله اطمینان 95% در چارک های امتیاز الگوهای غذایی غالب نشان داد که شانس ابتلا به اختلالات خوردن در چارک های الگوی غذایی پر پروتئین و پرچرب کاهش یافت و پس از تعدیل عوامل مخدوش کننده نیز روند کاهشی معنی دار در شانس ابتلا به اختلالات خوردن دیده می شود. در چارک های الگوی غذایی پر فیبر و کم چرب نیز شانس ابتلا به اختلالات خوردن روند افزایش معنی داری را نشان داد. هیچ یک از ویژگی های دموگرافیک، وزن و رضایت از بدن، در هیچ مدلی رابطه معنی داری را با اختلالات خوردن نشان ندادند.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد الگوی پرفیبر-کم چرب (گیاهخواری) در نوجوانان با اختلالات خوردن مرتبط باشد و احتمالا نوجوانانی که الگوهای غذایی گیاهخواری دارند، بیشتر از سایرین درگیر رفتارهای ناسالم کنترل وزن می شوند.

    کلید واژگان: الگوهای غذایی غالب, اختلالات خوردن, نوجوان
    R.Roustaee, A. Djazayery, M.Hajifaraji, Sh. Djazayery, Y.Mehrabi
    Background And Objective

    Eating disorders are known as obesity related syndromes، which can affect the nutritional status of individuals dramatically. The present study was conducted to determine major dietary patterns among female students with eating disorders and some of their related factors.

    Materials And Methods

    This cross-sectional study was conducted on 515 female high school students in Tehran (231 sample with eating disorder). All participants fulfilled demographic، a modified version of the Body Shape Satisfaction Scale (BSSS) and semi-quantitative food frequency questionnaires. Dietary patterns were defined by using factor analysis. Principal Component Analysis (PCA) with Varimax rotation was used to extract independent dietary patterns، and three interpretable factors were obtained. OR and 95% CI for eating disorders (dependent variable) in relation to each dietary pattern (independent variable) were calculated using logistic regression in the three models by adjusting for the effects of confounding variables.

    Results

    Three major dietary patterns were obtained: High carbohydrate-high fat pattern، High proteinp-high fat pattern، and High fiber-low fat pattern. The findings showed that the odds ratio of eating disorder reduced in high protein-high fat diet significantly and after adjustment of confounding factors، this reduction still remained significant. The odds ratio of eating disorder increased in high fiber-low fat dietary pattern significantly in all models. None of the demographic characteristics، weight، or body satisfaction showed any significant relationship with eating disorders.

    Conclusion

    It seems that a high fiber–low fat (vegetarian) dietary pattern is related to eating disorders، and adolescents who follow such pattern are more likely to engage in unhealthy weight control behaviors.

    Keywords: Major dietary patterns, Eating disorders, Adolescent
  • رضوانه چراغی، یدالله محرابی*، محمدرضا اشراقیان، حسین دلشاد، حمید علوی مجد

    هدف این مطالعه مقایسه عملکرد رگرسیون لجستیک چند سطحی و معمولی در تعیین عوامل مرتبط با گواتر در کودکان با توجه به ساختار سلسله مراتبی داده ها می باشد.

    مواد و روش ها

    آزمودنی های مطالعه شامل 35747 دانش آموز 10-8 ساله ساکن 30 استان کشور بودند و داده ها توسط پژوهشکده ی علوم غدد درون ریز و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای و خوشه ایجمع آوری شدند. وضعیت گواتر، جنس، محل سکونت، ارتفاع از سطح دریا و شیوه ی نگهداری نمک یددار در خانواده ها ثبت شد. مدل چند سطحی برای تحلیل داده ها استفاده و با یافته های حاصل از رگرسیون لجستیک معمولی مقایسه شد.

    یافته ها

    مطالعه نشان داد که 74/5% دانش آموزان دارای گواتر بودهاند در رگرسیون لجستیک دوسطحی، واریانس در سطح دوم (شهرستان) 941/0 با خطای معیار 092/0 (001/0p<) و نسبت شانس ارتفاع از سطح دریا 27/1(62/1 و 78/0) بهدست آمد. در رگرسیون سه سطحی نسبت شانس ابتلا به گواتر در دانش آموزان دختر 08/1 (34/1 و 04/1) و روستایی 36/1 (47/1 و 24/1) معنی دار بود. مقدار واریانس در سطح سوم (استانها) 031/1 با خطای معیار 287/0 برآورد شد (001/0p<).

    نتیجه گیری

    یافته ها نشان داد استفاده از مدل رگرسیون کلاسیک منجر به کم برآوردی واریانس برآورد متغیرها نسبت به مدل های دوسطحی و سه سطحی می شود.

    کلید واژگان: مدل چندسطحی, رگرسیون لجستیک, ساختار سلسله مراتبی, گواتر
    Rezvaneh Cheraghi, Dr. Y. Mehrabi, Dr Mohamadreza Eshraghian, Dr Hossein Delshad, Dr Hamid Alavi Majd
    Introduction

    The aim of this research was comparison of multilevel and ordinary logistic regression in determining goiter related factors in children, based on hierarchical structure of the data.

    Materials And Methods

    Data of 35747 schoolchildren, aged 8-10 years, was collected in 2007 by the Research Institute of Endocrine Sciences, Shahid Beheshti University of Medical Sciences. Stratified and cluster random sampling methods were employed in 30 provinces across the country. Goiter status, sex, area of residence, altitude from sea level and status of Iodized salt storage in households were documented. Multilevel logistic regression model was applied and the results compared to those obtained using ordinary logistic regression.

    Results

    The study showed that 5.74% of the pupils suffered from goiter. The variance of the 2nd level (districts) was estimated as 0.941 (SE=0.092) in the two-level model (p<0.001), in which no significant relation was seen between goiter and altitude from sea level (OR=1.27 95%CI: 0.78, 1.62). In the three-level model, the variance in the third level (provinces) was 1.031 (SE=0.287) (p<0.001). In the final three-level model, only sex and area of residence were found to be significant.

    Conclusion

    Results showed that, compared to two and three level logistic regression models, the variances of parameter estimates are underestimated in the ordinary logistic regression.

  • حسین چیتی، فرهاد حسین پناه*، یدالله محرابی، فریدون عزیزی
    مقدمه

    شیوع چاقی در کودکان و نوجوانان و به تبع آن سندرم متابولیک، در دهه های اخیر افزایش یافته است. تعیین شیوع این سندرم در گروه های مختلف وزنی، منجر به غربالگری و مداخله ی مناسب و در نهایت، کاهش عوارض مرگبار آتی بیماری های قلبی عروقی و دیابت می شود. مطالعه ی حاضر جهت تعیین شیوع سندرم متابولیک در درجه های متفاوت وزنی نوجوانان انجام شد.

    مواد و روش ها

    در یک مطالعه ی مقطعی در افراد شرکت کننده در فاز سه ی مطالعه ی قند و لیپید تهران، 1523 نوجوان 19-10 ساله (708 پسر و 815 دختر) بررسی شدند. شیوع سندرم متابولیک بر اساس تعریف های تغییر یافته ی ATP III، AHA، NHANES III و IDF برای رده ی سنی نوجوانان، در گروه های متفاوت دارای وزنی طبیعی، در خطر اضافه وزن و اضافه وزن متوسط و شدید به تفکیک جنس، گروه سنی، وضعیت منارک دختران و سابقه ی فامیلی دیابت برآورد شد و داده ها با استفاده از آزمون های تی، من ویتنی و نیز رگرسیون لجستیک چندگانه مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

    یافته ها

    15% نوجوانان در خطر اضافه وزن، 2/4% افراد دچار اضافه وزن متوسط و 6/4% دچار اضافه وزن شدید بودند و تفاوت معنی داری از نظر فراوانی گروه وزنی در دو جنس وجود نداشت (381/0=P). شیوع کلی سندرم متابولیک بر اساس تعریف های ATP III، AHA، NHANES III و IDF به ترتیب 5/9، 1/5، 8/17 و 8/5% بود که در پسران به طور مشخص، شایع تر از دختران بود. بر اساس تعریف های فوق، شیوع سندرم متابولیک به ترتیب در گروه دارای وزن طبیعی 2/2، 9/0، 6/8 و 8/0%، در گروه در معرض خطر اضافه وزن 5/21، 11، 4/36 و 11%، در گروه دارای اضافه وزن متوسط 2/42، 4/23، 1/64 و 8/32% و در گروه دچار اضافه افزایش وزن شدید 9/62، 6/38، 1/67 و 1/47% بود (001/0P<). شیوع هر یک از عوامل خطرساز سندرم متابولیک و هم چنین همزمانی وجود این عوامل، با ارتقای گروه وزنی افزایش یافت. فراوانی سندرم متابولیک بعد از منارک با قبل از منارک، فقط بر اساس تعریف IDF، تفاوت معنی داری داشت (04/0=P). فراوانی سندرم متابولیک در وجود سابقه ی فامیلی دیابت بیشتر از موارد منفی این سابقه بود (001/0P<).

    نتیجه گیری

    مطالعه ی حاضر شیوع بالای اضافه وزن، چاقی و سندرم متابولیک را در نوجوانان تهرانی نشان می دهد. با افزایش وزن، شیوع سندرم متابولیک افزایش می یابد. سندرم متابولیک در پسران، افراد با سابقه ی مثبت فامیلی دیابت و دوران پس از منارک شیوع بالاتری دارد. این اطلاعات می تواند در برنامه های اصلاح شیوه ی زندگی نوجوانان مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: سندرم متابولیک, شیوع, نوجوانان, گروه های وزنی, عوامل خطرساز
    H. Chiti, F. Hoseinpanah, Y. Mehrabi, F. Azizi
    Introduction

    The metabolic syndrome is a constellation of risk factors that increase the incidence of cardiovascular disease and type 2 diabetes mellitus. The prevalence of obesity and metabolic syndrome in adolescents is escalating worldwide. Understanding the rising prevalence of this syndrome could help decrease the occurrence of fatal cardiovascular and diabetic complications. The present study was carried out to determine the prevalence of metabolic syndrome in adolescents with varying degrees of obesity, in order to conduct and implement, timely screening and interventions.

    Materials And Methods

    In a cross-sectional study conducted within the framework of the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS), phase 3, 1523 adolescents, 708 boys and 815 girls 10-19 years of age, were investigated. The prevalence of metabolic syndrome, based on modified definitions for ATP III, AHA, NHASES III and IDF, was determined in varing degrees of body weight (normal, at risk of overweight, moderate and severe overweight) and compared in different sex, age groups, menarche status and familial history of diabetes mellitus. Data was analyzed using the and Mann-Whitney tests and multiple logistic regression.

    Results

    Overall, 15 percent of adolescents were at risk of overweight, 4. 2 percent had moderate overweight and 4. 6 percent were severely overweight, with no significant difference between the two sex groups (P=0. 381). Overall, the prevalence of metabolic syndrome, based on definitions for ATP III, AHA, NHANES III and IDF, was 9. 5, 5. 1, 17. 8 and 5. 8 percent, respectively, which was significantly higher in boys than in girls. Based on the 4 defintions, the prevalence of metabolic syndrome in the normal weight group was 2. 2, 0. 9, 8. 6, 0. 8 percent respectively, in the at risk of overweight group it was 21. 5, 11, 36. 4 and 11 percent, in moderate overweight group it was 42. 2, 23. 4, 64. 1 and 32. 8 percent, and in the severe overweight group it was 62. 9, 38. 6, 67. 1 and 47. 1 percent, respectively (P<0. 001). The prevalence of each metabolic risk factor and the number of these factors was higher in overweight adolescents. Only by the IDF definition, the prevalence of metabolic syndrome was significantly higher after-menarche than before it (P=0. 04). All definitions showed the higher prevalence of metabolic syndrome in positive familial history of diabetes mellitus (P<0. 001).

    Conclusion

    This study showed a high prevalence of overweight, obesity and metabolic syndrome in Tehranian adolescents, with significantly higher prevalence of metabolic syndrome in more obese adolescents. Metabolic syndrome was more prevalent, in boys, thosepersons with positive familial history of diabetes mellitus and in after-menarche aged girls,which data can be put to use in lifestyle modification programs.

  • زهرا حیدری، فرهاد حسین پناه، یدالله محرابی، فریدون عزیزی*
    مقدمه

    هدف از این مطالعه بررسی قدرت پیش بینی بروز سندرم متابولیک بر اساس تعاریف MODIFIED ATP III و IDF توسط هر یک از مولفه های آن بود.

    مواد و روش ها

    این مطالعه ی هم گروهی مشاهده ای در 2279 فرد 20 ساله و بالا تر غیر مبتلا به سندرم متابولیک براساس معیار ATPIII و 2310 فرد 20 ساله و بالاتر غیر مبتلا به سندرم متابولیک براساس معیار IDF از افراد شرکت کننده در فاز یک مطالعه ی قند و لیپید تهران انجام شد.

    یافته ها

    بعد از میانگین 5/6 سال پیگیری، 462 نفر (231 مرد و 231 زن) براساس معیار ATP III و 602 نفر براساس معیار IDF (360 مرد و 242 زن) به سندرم متابولیک مبتلا شدند. در بین مبتلایان براساس معیار ATP III بالاترین نسبت شانس (Odds ratio) در مردان مربوط به چاقی مرکزی (6/5-2/1) 6/2 و در زنان مربوط به افزایش تری گلیسرید (12/4-03/2) 8/2 بود. بالاترین مقدار Odd''s ratio براساس معیار IDF در هر دو گروه مردان (7/3-2/2) 8/2 و زنان (3/4-9/1) 9/2 مربوط به افزایش تری گلیسرید بود. سطح زیرمنحنی ROC برای مولفه های دورکمر، تری گلیسرید و HDL-C در هر دو گروه مردان و زنان و براساس هر دو معیار، نزدیک ترین سطح زیر منحنی به سطح زیر منحنی روک برای همه ی مولفه های سندرم متابولیک بود و سطح زیر منحنی دو مولفه ی دور کمر و تری گلیسرید و یا دور کمر و HDL-C براساس هر دو معیار در هر دو گروه تفاوت واضحی با سطح زیر منحنی کل مولفه ها نداشت.

    نتیجه گیری

    دو مولفه ی دور کمر و تری گلیسرید و یا دور کمر و HDL-C می تواند قدرت پیش بینی به اندازه ی همه ی مولفه های سندرم متابولیک، برای بروز آن داشته باشد. بنابراین اندازه گیری دور کمر، تری گلیسرید و HDL-C به عنوان جزیی از برنامه ی بیماریابی به منظور شناسایی افراد در معرض خطر ابتلا به سندرم متابولیک و عواقب ناشی از آن توصیه می شود.

    کلید واژگان: سندرم متابولیک, ATP III, IDF, مولفه ها, پیش بینی
    Z. Heidari, F. Hosseinpanah, Y. Mehrabi, F. Azizi
    Introduction

    This study amis at determining which components of the metabolic syndrome are the best predictors of its development.

    Material And Methods

    In this cohort study, from the participants of the cross sectional phase of the Tehran Lipid and Glucose Study(TLGS), 2279 subjects (aged 20-87) who did not have the metabolic syndrome, based on modified ATP III criteria, and 2310 subjects (aged 20-87) without the metabolic syndrome according to IDF criteria were followed.

    Results

    After a mean interval of 6.5 years, 462 and 602 new cases of the metabolic syndrome were diagnosed on basis of the modified ATP III and IDF criteria, respectively. The adjusted odds ratio for development of the metabolic syndrome by ATP III criteria was highest for central obesity in men, 2.8 (2.2-3.7) and for triglycerides in women, 2.8 (2.0-4.1). The adjusted odds ratio for development of the metabolic syndrome by IDF criteria was highest for triglycerides in both men and women, OR being: 2.8 (2.2-3.7) and 2.9 (1.9-4.3) respectively. The area under the ROC curves for waist circumference, triglycerides and HDL were the highest. A model that included waist circumference and triglycerides or waist circumference and HDL predicted the metabolic syndrome as well as a model that included all five metabolic syndrome components.

    Conclusion

    High risk subjects should undergo periodic screening, including measurement of waist circumference, triglycerides and plasma HDL, for timely prediction of development of metabolic syndrome.

  • حمید علوی مجد، محسن واحدی، یدالله محرابی، بهار نقوی
    سابقه و هدف

    به کارگیری فناوری ریزآرایه DNA که امکان بررسی بیان هزاران ژن را به طور هم زمان در حداقل زمان ممکن می سازد، در سال های اخیر موجب تولید حجم انبوهی از داده های بیان ژنی شده است. تحلیل آماری این داده ها شامل مواردی چون نرمال سازی، خوشه بندی، طبقه بندی است. هدف این مقاله بررسی نحوه به کارگیری روش های آماری خوشه بندی در داده های ریز آرایه DNA است.

    روش بررسی

    در این تحقیق داده های سرطان پستان وانت ور و همکاران (2002) مربوط به جهش های ژنتیکی BRCA1 و BRCA2، تحلیل شده است. مجموعه داده ها شامل 18بیمار با جهش BRCA1 و 2 بیمار با جهش BRCA2 است. داده های بیان ژنی سرطان پستان با استفاده از روش های آماری سلسله مراتبی و غیر سلسله مراتبی خوشه بندی گردید. در هر دو روش خوشه بندی، داده ها به دو خوشه تقسیم شدند. روش های مختلف خوشه بندی با توجه به گروه بندی واقعی (BRCA1، BRCA2) مقایسه شدند. نرم افزار R برای تحلیل داده ها استفاده شد.

    یافته ها

    ویژگی روش خوشه بندی سلسله مراتبی در تشخیص ژن BRCA1، 94 درصد و حساسیت آن 100 درصد بدست آمد. ویژگی روش خوشه بندی غیر سلسله مراتبی در تشخیص ژن BRCA1، 89 درصد و حساسیت آن 100 درصد بدست آمد که نشان دهنده عملکرد مناسب دو روش خوشه بندی است. روش خوشه بندی سلسله مراتبی بر اساس ادغام بر حسب میانگین مناسب ترین روش در بین همه روش های بررسی شده است. نمونه شماره 95 طبق نتایج همگی روش های خوشه بندی در گروه BRCA2 قرار گرفت در صورتی که بر اساس یافته های بالینی در گروهBRCA1 قرار دارد.

    نتیجه گیری

    با توجه به انطباق قابل توجه نتایج خوشه بندی با گروه بندی واقعی داده ها، می توان از این روش های آماری در مواردی که اطلاع دقیقی از گروه بندی واقعی داده ها در دست نیست، استفاده کرد. به علاوه نتایج خوشه بندی ممکن است زیر گروه هایی از نمونه ها را به نحوی متمایز کند که برای انطباق آن با یافته های بالینی، پژوهش های آزمایشگاهی یا بالینی جدیدی لازم باشد.

    کلید واژگان: ریزآرایه DNA, خوشه بندی, بیان ژن, سرطان پستان
    H .Alavimajd, M .Vahedi, Y. Mehrabi, B. Naghavi
    Background

    Microarray DNA technology has paved the way for investigators to expressed thousands of genes in a short time. Analysis of this big amount of raw data includes normalization, clustering and classification. The present study surveys the application of clustering technique in microarray DNA analysis.

    Materials and methods

    We analyzed data of Van’t Veer et al study dealing with BRCA1 and BRCA2 mutations in breast cancer. It was consisted of 18 patients with BRCA1 and 2 patients with BRCA2 mutation. Gene expression data were clustered using hierarchical and non-hierarchical approach. Then different clustering approaches were compared according to the actual classification with R software.

    Results

    Hierarchical clustering showed a sensitivity of 94% and specificity of 100% in detecting BRCA1 gene. These figures were 89% and 100% for non-hierarchical clustering, respectively, indicating a satisfactory performance for both approaches. All clustering approaches classified sample No. 95 in BRCA2 group, however, clinical manifestations put her in BRCA1 group.

    Conclusion

    With respect to satisfactory coincidence between clustering and actual classification results, clustering approach could be applied for cases when actual classification is missing.

    Keywords: DNA microarray, Clustering, Gene expression, Breast cancer
  • مریم اردشیری، نارسیس دفتریان، یدالله محرابی، فریدون عزیزی
    مقدمه

    شایعترین تظاهر خارج تیروئیدی بیماری گریوز افتالموپاتی است. تظاهرات این بیماری شامل بیرون زدگی چشم، تورم پلک، التهاب ملتحمه، اختلال حرکتی عضلات خارج کره چشم، زخم قرنیه، درگیری عصب بینایی و سرانجام نابینایی است. هدف از این مطالعه آگاهی از شیوع تظاهرات افتالموپاتی گریوز و یافتن عوامل تشدیدکننده شدت و فعالیت بیماری بوده است.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه توصیفی، از مجموع 560 بیمار با تشخیص پرکاری تیروئید، 117 بیمار مبتلا به افتالموپاتی گریوز در محدوده سنی 14 تا 74 سال که به یک مرکز خصوصی فوق تخصصی از بهمن 1380 تا آبان 1381 مراجعه می نمودند مورد مطالعه قرار گرفتند. اطلاعات بیماران در پرسشنامه ثبت می شد و تمام بیماران مورد معاینه تیروئید و چشم قرار می گرفتند. جهت تعیین سیر فعالیت بیماری، بیماران به فاصله یک تا سه ماه بعد مجددا معاینه می شدند. ارتباط میان شدت و فعالیت افتالموپاتی با جنس، سن، طول مدت پرکاری تیروئید، مصرف سیگار، کارکرد تیروئید و دریافت ید رادیواکتیو بررسی شد.

    یافته ها

    شیوع علایم بالینی کشیدگی چشم به تنهایی در 4/91%، فقط وجود یک علامت 9/6%، درگیری بافت نرم چشم 9/17%، بیرون زدگی چشم 4/56%، اختلال حرکتی عضلات چشم 7/13% و اختلال عصب بینایی در 1/5% بیماران وجود داشت. هیچ یک از بیماران زخم قرنیه نداشتند. در مردان اختلال حرکتی عضلات چشم بیشتر از زنان بود (8/27% در مقابل 4/7%؛ 05/0p<). افتالموپاتی فعال در افرادی که ید دریافت کرده بودند کمتر از افرادی بود که دریافت نکرده بودند (3/33% در مقابل 62%؛003/0 p<). شیوع افتالموپاتی فعال در مردان بیشتر از زنان بود (4/69% در مقابل 8/35%؛ 01/0p<). سابقه بیماری خودایمنی و سابقه فامیلی بیماری تیروئید در 6/8% و 9/47% افراد وجود داشت. همچنین درصد سیگاری ها در مردان و زنان بیشتر از جمعیت جامعه بوده است.

    نتیجه گیری

    در مقایسه با یافته های دیگر کشورها، افتالموپاتی گریوز در بیماران بررسی شده در تهران حدود یک دهه زودتر خود را نشان می دهد. سن بالای 40 سال و جنس مرد، به عنوان عامل خطرساز بروز افتالموپاتی گریوز در این مطالعه مطرح شدند.

    کلید واژگان: گریوز, افتالموپاتی, تظاهرات چشمی
    M. Ardeshirei, N. Daftariyan, Y. Mehrabi, F. Azizi
    Introduction

    Graves’ disease is a very common thyroid disease with ophthalmopathy being the most obvious extrathyroid manifestation of this disease. The ocular changes include proptosis, eyelid edema, conjunctivitis, chemosis, extraocular muscle involvement, corneal ulcer, optic neuritis and blindness. This study was conducted to determine the factors that aggravate the severity and activity of the disease.

    Materials And Methods

    This is a descriptive study performed on 117 patients (aged 14 to 74 years) with Graves’ ophthalmopathy, referring to a private endocrine clinic in Tehran, between January and November 2002. Following completion of a questionnaire for each patient, thyroid and ophthalmologic examination were done. The second ophthalmologic examinations was conducted after an interval of one to three months, for evaluation of activity. Correlations between severity and activity with factors such as sex, age, duration of disease, smoking, thyroid function and treatment with Iodine were evaluated.

    Results

    Evaluation of subjects revealed the following prevalences: lid retraction 91.4% only signs, no symptoms 91.4%, soft tissue swelling 17.9%, proptosis 56.4%, extraocular muscle(EOM) involvement 13.7%, optic neuritis 5.1%, and none had corneal ulcer. EOM involvement was higher in men than in women. (27.8% vs. 7.4%) (P<0.05). The prevalence of active ophthalmopathy was higher in men than in women (69.4% compared to 35.8%) (P<0.001) and lower in patient that had iodine ablation 33.3% vs. 62% (P<0.003). Statistics of subjects seen to have autoimmune disease and family histories of thyroid disease were 8.6% and 47.9% respectively. In both sexes smoking was higher than in the general population (P<0.01).

    Conclusion

    This study revealed that, as compared to other countries, Graves’ ophthalmopathy is seen to occur almost a decade earlier in the Iranian subjects studied. Individuals aged over 40 and males seen to be more at risk as compared to others.

    Keywords: Graves, Ophthalmopathy
  • حمیدرضا بذرافشان، سکینه محمدیان، فریدون عزیزی، یدالله محرابی
    سابقه و هدف

    تالاسمی ماژور شایع ترین کم خونی وراثتی می باشد. در این بیماران به دلیل تزریق منظم خون، مقادیر زیادی آهن وارد بدن بیمار می شود. اختلالات اندوکرین بدلیل جایگزینی آهن در سیستم غدد درون ریز در این بیماران شایع می باشد که از بالاترین موارد آن می توان به هیپوگنادیسم اشاره نمود. در این پژوهش تاخیر بلوغ جنسی در بیماران تالاسمی گرگان و ارتباط آن با میزان فریتین سرم، مورد بررسی قرار گرفت.

    مواد و روش ها

    این مطالعه به روش مورد شاهدی بر روی 110 بیمار تالاسمی ماژور در محدوده سنی 18-8 سال که جهت دریافت خون به بیمارستان کودکان طالقانی گرگان مراجعه می کردند، و 62 فرد شاهد (31 دختر، 31 پسر) در همان گروه سنی با الکتروفورز هموگلوبین طبیعی انجام پذیرفت. بیماران تالاسمی به دو گروه دارای فریتین کمتر از 1500 میلی گرم در دسی لیتر (31 دختر، 18 پسر) و بالاتر از این میزان (27دختر، 24 پسر) تقسیم شدند. در تمامی گروه ها مراحل بلوغ جنسی بر مبنای جدول مارشال- تانر در مقیاس5-1 ارزیابی گردید.جهت بررسی بهترگروه های1و2 به سه زیرگروه 11-8،14-12،18-14سال تقسیم شدند.

    نتایج

    در مورد بلوغ دختران 11-8 سال بین دو گروه مورد مطالعه و گروه شاهد اختلاف معنی داری مشاهده نشد. در زیرگروه دختران 14-12 ساله بین بیماران گروه اول و دوم اختلاف معنی دار (P<0.01) در بلوغ مشاهده شد.در گروه 18-14 سال هیچیک از دختران بیمار به مرحله بلوغ کامل نرسیده بودند درحالی که تمامی نمونه های شاهد بالغ بودند. در مورد پسران ظهور بلوغ نسبت به شاهد کاهش داشت و در هیچ مورد علائم بلوغ کامل یافت نشد، که این تاخیر در گروه دوم بارزتر بود.

    استنتاج

    این بررسی نشان می دهد که در بیماران مبتلا به تالاسمی، در صورت عدم کنترل افزایش فریتین، بروز بلوغ جنسی در هر دو گروه دختران و پسران، با تاخیر همراه است.

    کلید واژگان: تالاسمی, فریتین, بلوغ جنسی, مراحل بلوغ مارشال, تانر
    H.R. Bazrafshan, S. Mohammadian, F. Azizi, Y. Mehrabi

    Background and purpouse: Thalasemia major is one the most prevalent congenital anemia. These patients recieved much rate of iron, due to frequent blood transfusion. Indocrine disorders are prevalent due to replacement of iron in indocrinal gland system, example can be of hypogonadism. In this study the delay of puberty in thalasemic patients of Gorgan city and its relevance to the rate of ferritin was evaluated.

    Materials And Methods

    This was a case control study conducted on 110 thalasemia major patients in the age group of 8-18 referred to Taleghani pediatric Hospital to receive blood. In 62 control group patients (31 females and 31 males) electeropheresis was done on their blood. The talassemic patients were divided into two groups on the basis of ferritin level. Those with ferritin level less than 1500 mg/dl (31 females, 18 males) In all the groups the stages of sexual puberty was calculated on the basis of Marshal-Tanner table with the 1-5 scale. For better studying of the groups of one and two, they were divided in subgroups of 8- 11, 12- 14, 14- 18 years of age.

    Results

    There was no significant difference of puberty in the control and case group of age 8- 11 years old. But there was a significant difference (P<0.01) in the case and control group of 12- 14 years old. And in the age group of 14- 18 result was different, that means, none of female case group had complete puberty while in the female control group all had complete puberty. In case of males, onset of puberty was less as compaire to control group and none had complete puberty. Coclusion: This study showed that if the ferritin level in talassemic patient is not under control, it would lead to delayed sexual puberty in both sexes

    Keywords: Thalassemia Major, Endocrine disorder, Sexual puberty
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال