به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب

zahra ganji norouzi

  • محمدعلی رحیمی، صمد امامقلی زاده*، غلامحسین کرمی، مهدی دلقندی، زهرا گنجی نوروزی

    تغییر کاربری اراضی و کاهش سطوح نفوذپذیر ناشی از توسعه شهری، یکی از دلایل اصلی سبب افزایش دبی اوج و حجم رواناب ناشی از بارش ها شده است که این موضوع باعث آبگرفتگی معابر و خسارت به مناطق شهری می گردد. با برآورد دقیق میزان رواناب و طراحی مناسب شبکه زهکشی شهری و همچنین مدیریت این رواناب می توان از خسارات سیلاب های شهری کاست. مدل بارش-رواناب SWMM یکی از کاراترین مدل ها در طراحی زهکش ها و مدیریت رواناب شهری می باشد. از آنجایی که مدل های هیدرولوژیکی قبل از استفاده باید مورد ارزیابی قرار گیرند، بنابراین در این مطالعه مدل SWMM با استفاده از 6 رخداد بارش-رواناب برای شهر شاهرود ارزیابی شد و کارایی شبکه زهکش شهری برای سیلاب با دوره های بازگشت 2 تا 15 سال مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور هیدروگراف سیلاب 6 رخداد بارش در دو خروجی اصلی شهر اندازه گیری شد. نتایج نشان داد مدل SWMM با داشتن میانگین ریشه دوم مربعات خطای نرمال شده (NRMSE) حدود 20 درصد و"R" ^"2" حدود 90/0 در مرحله اعتبارسنجی دارای کارایی مناسب در شبیه سازی هیدروگراف سیلاب بوده است. همچنین بررسی عملکرد زهکش های شهری نیز نشان داد که برای بارش های با دوره بازگشت 2، 5، 10 و 15 سال، به ترتیب 1/9، 8/31، 4/36 و 41 درصد کانال ها دچار آبگرفتگی می شوند.

    کلید واژگان: رواناب, سیلاب شهری, شاهرود, مدل SWMM, هیدروگراف
    MohammadAli Rahimi, Samad Emamgholizadeh *, Gholam Hossein Karami, Mahdi Delghandi, Zahra Ganji Norouzi

    The change of land use and the reduction of permeable surfaces due to urban development have caused an increase in the peak discharge and volume of runoff due to rainfall, which causes flooding of roads and damage to urban areas. By accurately estimating the amount of runoff and properly designing the urban drainage network, as well as managing this runoff, the damages of urban floods can be reduced. SWMM rainfall-runoff model is one of the most efficient models in the design of drains and urban runoff management. Since the hydrological models must be evaluated before use, in this study the SWMM model was evaluated using 6 rainfall-runoff events for the city of Shahrood and the efficiency of the urban drainage network for floods with return periods of 2 to 15 years was investigated. For this purpose, six flood hydrographs of precipitation events was measured at the two main outlets of the city. he results showed that the SWMM model with the mean square root of the normalized error (NRMSE) of about 20% and R2= 0.90 in the validation stage has a suitable efficiency in simulating the flood hydrograph. Also, also the examination of the performance of urban drains showed for precipitation with a return period of 2, 5, 10 and 15 years, 9.1, 31.8, 36.4 and 41% of the canals are flooded, respectively.

    Keywords: Hydrograph, runoff, Shahroud, SWMM Model, Urban Flood
  • سروش سلیمانیان، زهرا گنجی نوروزی*، وجیهه درستکار، محمدهادی موحدنژاد، ماشالله رضاکاظمی
    با افزایش روز افزون جمعیت و افزایش مصرف آب در بخش های کشاورزی و صنعت، ورود آلاینده های مختلف به محیط زیست و منابع آب و خاک افزایش یافته است. از جمله آلاینده ها می توان به فلز سنگین کادمیوم اشاره کرد که علاوه بر سمیت، مشکلات عمده ای را بر سلامت موجودات زنده می توانند ایجاد کنند. در این مطالعه با روش جذب، حذف این فلز کادمیوم از آب توسط سه جاذب رس سپیولیت، زغال زیستی ذرت و کمپلکس رس و زغال زیستی ذرت بررسی شد. برای این منظور آزمایش مربوط به هم دماهای جذب و سینتیک جذب توسط سه جاذب مورد مطالعه انجام شد. پارامترهای موثر بر فرآیند جذب شامل: قابلیت جاذب ها با تغییر غلظت اولیه محلول کادمیوم و حضور جاذب ها با تغییرات زمان تماس بررسی شد. ظرفیت جذب جاذب ها با افزایش غلظت کادمیوم از 150 تا 800 میلی گرم بر لیتر افزایش، اما درصد جذب با افزایش غلظت کاهش یافت. نتایج نشان داد که بیشترین ظرفیت جذب در کادمیوم مربوط به جاذب زغال زیستی ذرت می باشد، این در حالی است که جاذب کمپلکس رس و زغال زیستی از جاذب رس ظرفیت جذب بیشتری داشت. جهت مطالعه فرآیند جذب، همدماهای لانگمویر و فروندلیچ برای هر عنصر و جاذب بررسی گردید و مشخص شد جذب کادمیوم توسط جاذب ها از هر دو مدل تبعیت می کنند. مدل فروندلیچ با داشتن بالاترین ضریب تبیین (R2) و کمترین مجموع مربعات خطای معیار (SSE) بهترین برازش را با داده های آزمایشگاهی نشان داد. اثر زمان تماس جاذب بر میزان جذب بررسی و مشخص شد که راندمان جذب با افزایش زمان تماس افزایش یافت. برازش مدل های سینتیک شبه مرتبه اول، شبه مرتبه دوم، الوویچ و پخشیدگی درون ذره ای برای کادمیوم در غلظت های 150 و 600 میلی گرم بر لیتر در زمان های 30 تا 1440 دقیقه انجام یافت. مدل الوویچ در غلظت های 150 و 600 میلی گرم بر لیتر کادمیوم بهترین برازش را با داده های آزمایشگاهی نشان داد. در غلظت های 150 کمپلکس رس-زغال زیستی عملکرد بهتری در جذب از خودش نشان داد ولی در بقیه غلظت های کادمیوم، زغال زیستی جاذب بهتری نسبت دو جاذب دیگر بود. بر مبنای نتایج استنباط شده از آزمایش های جذب می توان بیان کرد بیوچار ذرت نسبت به کمپلکس رس و بیوچار و کمپلکس رس و بیوچار نسبت به رس قابلیت بالایی در حذف فلزات سنگین از آب های آلوده دارد که می توان از این جاذب ها به عنوان یک ماده ارزان قیمت و موثر در حذف آلاینده های نظیر کادمیوم استفاده کرد.
    کلید واژگان: کادمیوم, زغال زیستی, کمپلکس رس-زغال زیستی, سینتیک, مدل لانگمویر و فروندلیچ
    Soroush Soleymanian, Zahra Ganji Norouzi *, Vajiheh Dorostkar, Mohamad Hadi Movahednejad, Mashallah Rezakazemi
    With increasing population and water consumption in agriculture and industry, the entry of various contaminants into the environment and soil and water resources has been increased. Cadmium heavy metal is known as one of the polluting elements. In addition to toxicity, it has adverse effects on the health of living organisms, too. In this study, the adsorption method was investigated by the three adsorbents of sepiolite clay, corn biochar, and clay and corn biochar complex on the removal of cadmium metal from water. For this purpose, experiments related to adsorption isotherms and adsorption kinetics were performed by the three adsorbents. Parameters affecting the adsorption process include type of adsorbent, change in initial concentration of cadmium solution, and changes in adsorbent contact time were investigated. The adsorption capacity of the adsorbents increased with increasing cadmium concentration from 150 to 800 mg/l, but the adsorption percentage decreased with increasing concentration. The results showed that the highest adsorption capacity in cadmium was related to corn biochar, while the clay-biochar adsorbent had more adsorption capacity than clay adsorbent. Langmuir and Freundlich isotherms for each element and adsorbent were investigated to study the adsorption process. It was found that the adsorption of cadmium by the adsorbents follows both models. Freundlich model with the highest coefficient of determination (R2) and the lowest sum of squares of standard error (SSE) showed the best fit with laboratory data. The effect of adsorbent contact time on the adsorption rate was investigated and found that the adsorption efficiency increased with increasing contact time. Fitting quasi-first-order, quasi-second-order, Elovitch, and intra-particle dispersion models for cadmium at concentrations of 150 and 600 mg/l was performed at 30 to 1440 min. The Elovich model at concentrations of 150 and 600 mg/l cadmium showed the best fit with laboratory data. At concentrations of 150, clay-biochar complexes showed better adsorption performance, but at other concentrations of cadmium, biochar was a better adsorbent than the other two adsorbents. Based on the results inferred from adsorption experiments, it can be stated that the corn biochar compared to clay and biochar and clay and biochar complex compared to clay has a high ability to remove heavy metals from contaminated water, which can be used as a cheap and practical material used to remove contaminants such as cadmium.
    Keywords: Cadmium, Biochar, Clay-Biochar complex, kinetics, Langmuir & Freundlich model
  • سلیمه اسحاقی ایل بیگی، زهرا گنجی نوروزی*، وجیهه درستکار، محمدهادی موحدنژاد، مجید اطاری

    در کشورهایی که شرایط آب هوایی آن خشک و نیمه خشک است، حفظ منابع آب حایز اهمیت می باشد. برای این منظور اقدام به ارایه مدل های مختلف جهت تعیین میزان آسیب پذیری مناطق گردید. در این تحقیق به تهیه نقشه آسیب پذیری آبخوان سبزوار با استفاده از مدل دراستیک پرداخته شده است. آبخوان سبزوار واقع در شمال شرق ایران با مساحت 4/5455 کیلومترمربع دارای آب وهوای خشک و کویری با تابستان های گرم و خشک و زمستان های سرد می باشد. مدل دراستیک از طریق همپوشانی 7 لایه (عمق آب زیرزمینی، تغذیه خالص، محیط آبخوان، نوع خاک، توپوگرافی، تاثیر منطقه غیراشباع و هدایت هیدرولیکی آبخوان) به دست می آید و نقشه دقیق از آسیب پذیری آبخوان نشان می دهد. برای ترسیم نقشه مدل دراستیک از نرم افزار ArcGis10.5 استفاده شده است. مقدار عددی مدل دراستیک در منطقه موردمطالعه بین 81 تا 159 (از آسیب پذیری کم تا آسیب پذیری زیاد) به دست آمده است. نقشه دراستیک نشان داد، مساحت خیلی کمی از غرب منطقه موردمطالعه دارای آسیب پذیری کم و مناطق مرکزی دشت دارای آسیب پذیری بالا می باشد. بقیه قسمت های دیگر منطقه دارای آسیب پذیری متوسط می باشد. عمق کم آب زیرزمینی در مناطق مرکزی دشت و همچنین شیب کم در ناحیه فوق بیشترین تاثیر را در آسیب پذیری منطقه دارد. با توجه به حجم فعالیت های کشاورزی در مناطق مرکزی دشت، بایستی تمهیداتی در جهت جلوگیری از آلودگی احتمالی آبخوان صورت گیرد. با توجه به اینکه غلظت نیترات در منابع آب زیرزمینی در منطقه موردمطالعه در دسترس نبود، لذا از هدایت الکتریکی به منظور صحت سنجی پهنه بندی مدل دراستیک استفاده گردید. همپوشانی هدایت الکتریکی با نقشه دراستیک نشان داد، که در مرکز دشت که آسیب پذیر می باشد، هدایت الکتریکی بالا می باشد. این امر نیز می تواند دقت و صحت سنجی مدل دراستیک را تایید کند.

    کلید واژگان: آبخوان سبزوار, مدل دراستیک, آلودگی آب, ایران, هدایت الکتریکی
    Salimeh Eshaghi Ilbeygi, Zahra Ganji Norouzi *, Vajiheh Dorostkar, MohamadHadi Movahednejad, Majid Atari

    In countries with arid and semi-arid climates, conserving water resources is important. For this purpose, different models were presented to determine the vulnerability of areas. In this research, a vulnerability map of Sabzevar aquifer has been prepared using a drastic model. Sabzevar aquifer located in the northeast of Iran with an area of 5455.4 square kilometers has a dry and desert climate with hot and dry summers and cold winters. The drastic model is obtained through 7-layer overlap (groundwater depth, net nutrition, aquifer environment, soil type, topography, influence of unsaturated area and hydraulic conductivity of the aquifer) and shows a detailed map of the aquifer vulnerability. ArcGis10.5 software was used to draw the drastic model map. The numerical value of the drastic model in the study area is between 81 and 159 (from low vulnerability to high vulnerability). Drastic map showed that a very small area from the west of the study area has low vulnerability and the central areas of the plain have high vulnerability. Other parts of the region are moderately vulnerable. Shallow groundwater depth in the central areas of the plain and also low slope in the above area has the greatest impact on the vulnerability of the region. Due to the volume of agricultural activities in the central areas of the plain, measures should be taken to prevent possible contamination of the aquifer. Due to the fact that the concentration of nitrate in groundwater sources was not available in the study area, so electrical conductivity was used to validate the zoning of the drastic model. The overlap of electrical conductivity with the drastic map showed that the electrical conductivity was high in the center of the vulnerable plain. This can also confirm the accuracy of the drastic model.

    Keywords: Sabzevar aquifer, DRASTIC model, Water Pollution, Iran, Electrical conductivity
  • وجیهه درستکار*، زهرا گنجی نوروزی، صفورا ناهیدان
    چرخه های تر و خشک شدن در خاک دارای اثرهای مثبت و منفی بر پایداری ساختمان خاک می باشد. مواد آلی می تواند پیامدهای این چرخه ها را در خاک تحت تاثیر قرار دهد. این پژوهش با هدف بررسی اثر هم زمان چرخه های تر و خشک شدن و مواد آلی بر شاخص های پایداری ساختمان خاک در روش ارزیابی منحنی مشخصه رطوبتی پر انرژی انجام گرفت. برای این منظور بقایای گلرنگ در سه سطح صفر، 1 و 2 درصد در شش تیمار چرخه های تر و خشک شدن شامل صفر، 1، 2، 4، 8 و 10 چرخه در سه تکرار به صورت آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که افزایش تعداد چرخه های تر و خشک شدن از صفر تا 4 چرخه با افزایش حجم منافذ قابل زهکشی و کاهش مکش در نقطه عطف منحنی رطوبتی سبب افزایش شاخص پایداری و نسبت پایداری ساختمان خاک شد. افزایش بیش تر تعداد چرخه ها پایداری ساختمان و شاخص ها مربوطه را کاهش داد. افزایش ماده آلی نیز سبب بهبود ساختمان خاک به ویژه در تیمار 2 درصد بقایا شد و اثر مخرب اعمال 10 چرخه تر و خشک شدن را کاهش داد. شاخص S در تیمار اعمال 4 چرخه حداکثر بود و با افزایش بیش تر تعداد چرخه ها کاهش یافت. در مجموع می توان نتیجه گرفت که وقوع تعداد اندک چرخه های تر و خشک شدن باعث بهبود وضعیت ساختمانی خاک و کیفیت فیزیکی خاک می شود، اما اعمال چرخه های پی در پی می تواند آثار مخرب به دنبال داشته باشد.
    کلید واژگان: توزیع منافذ خاک, چرخه های تر و خشک, شاخص کیفیت S, منحنی مشخصه رطوبتی پر انرژی
    Vajiheh Dorostkar *, Zahra Ganji Norouzi, Safoora Nahidan
    Introduction Conservation and improvement the soil structural stability play a key role in soil management in agro ecosystems especially in arid and semiarid region with high erosion potential. Soil structure is an important soil physical property and has many effects on other soil physical, chemical and biological behaviors such as retention and movement of water, nutrients and pollutions, soil hydraulic and mechanical properties, soil aeration and erosivity. Wetting and drying cycles are one of important environmental factor affecting soil structural stability. Previous studies showed inconsistent results about the positive or negative effects of wetting and drying cycles on soil stability. This study was conducted to investigate the effect of wetting and drying cycles on the soil structural stability in the presence of safflower residues. Materials and Methods The agricultural soil was collected from the soil surface layer (0–20 cm) of Shahrood in Semnan province and passed through a 4 mm sieve. An experiment was conducted including two treatments i.e. number of wetting and drying cycles (0, 1, 2, 4, 8 and 10 cycle) and amount of safflower residues (0, 1 and 2 g 100 g-1 soil ). Plant residues were collected from safflower fields and after drying, milled and passed through a 1 mm sieve. Then crop residues were mixed into soil. The wet and dry cycles were applied during 2 month. In wetting periods the soil was kept in filed capacity and in dry periods the soil was kept in electrical oven in 40°C. The soil organic carbon and soil diluted acid carbohydrate concentration were measured at the end of the experiment. The soil structural stability was measured using high energy moisture curve. The soil drainable pores, soil suction at inflection point, stability index, stability ratio and Dexter's S index were calculated. Results and Discussion The greatest soil organic carbon was observed in control treatment (0 wet and dry cycle) and then it was decreased by increment of cycles in all crop residues levels. These cycles improve the microbial activity during the rewetting process and increase decomposition of crop residues. The soil organic carbon and diluted acid carbohydrate were highest in treatments including 2 g residues 100g-1 in all studied wet and dry cycles. The greatest soil drainable pore volume and the lowest soil suction at inflection point were found in treatment including 4 wet and dry cycles. The results showed that 2 and 4 cycles increased the soil drainable pore volume by 58 and 106 % compared to the control treatment (no applied cycle). More increment of wet and dry cycles decreased the soil drainable pore volume and this factor was declined by 40 % in 10 cycles treatment compared to 4 cycles. It means that wet and dry cycles can improved the soil structure because of rearrangement of soil particles and improvement of soil particle contact points. However, the high number of wet and dry cycles destructed the aggregate and decreased their stability. In addition, the physical protection of soil aggregates from soil organic matters declined through aggregate breakdown. This phenomenon provided fresh organic matter for decomposers and consequently the aggregate stability decreased. Appling only one wet and dry cycle could not significantly improve the stability ratio. This ratio improved considerably when 2 and 4 cycles were used. Following the aggregate breakdown in treatments including more than 4 cycles, the stability ratio decreased in all crop residue levels. Our results showed that the greatest and the lowest volume of coarse and medium pore were observed in 4 and 10 wet and dry cycles treatments but the greatest and the lowest volume of fine pores were observed in 10 and 4 wet and dry cycles treatments. It means that the structural stability improvement during 0-4 cycle changed the pore distribution and made larger pores but the aggregate breakdown with more than 4 cycles changed the pore volume again and increased the portion of finer pores. Conclusion Our results showed that the low number of these cycles can improve the soil aggregation and aggregate stability but the high number of these cycles has negative effect on aggregate stability. However, the presence of organic matter in soil can decreased the negative effect of wet and dry cycles. These results confirmed the importance of incorporating crop residues in to the soils after crop harvest.
    Keywords: HEMC method, Soil pore distribution, S quality index, Wet, dry cycles
  • وجیهه درست کار *، زهرا گنجی نوروزی
    اصلاح خاک به کمک افزودن بقایای گیاهی به آن بسیاری از ویژگی های خاک را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف از این پژوهش بررسی اثر بقایای برگ سنجد و زردآلو (به میزان صفر، 1 و 3 درصد) بر پایداری ساختمان خاک به روش منحنی مشخصه پرانرژی خاک (HEMC) در شوری های مختلف خاک (1، 5 و 10 دسی زیمنس بر متر) بود. نتایج نشان داد که افزودن بقایای برگ زردآلو سبب افزایش بیش تر کربن آلی خاک و غلظت کربوهیدرات قابل عصاره گیری با اسید رقیق خاک و کاهش تنفس میکروبی نسبت به بقایای برگ سنجد شد. افزایش سطح بقایا و شوری نیز سبب افزایش کربن آلی و غلظت کربوهیدرات ها در خاک شده است. همچنین تنفس میکروبی خاک با افزایش شوری کاهش یافته است. در روش مرطوب کردن آهسته تفاوتی بین بقایای مورد استفاده از نظر تاثیر بر حجم منافذ قابل زهکش خاک (VDP) ، مکش در نقطه عطف منحنی رطوبتی (τd) و شاخص پایداری (SI) مشاهده نشد. اما در روش مرطوب شدن سریع، تاثیر برگ زردآلو بر افزایش حجم منافذ قابل زهکش خاک و شاخص پایداری بیش تر از برگ سنجد بوده است. این امر نشان دهنده ناپایداری ساختمان خاک موردمطالعه و پاسخ متفاوت آن نسبت به دو ماده آلی مورد استفاده بوده است. افزایش مقدار بقایا با افزایش کربن آلی خاک و غلظت کربوهیدرات ها در خاک و افزایش شوری با افزایش غلظت کاتیون های دو ظرفیتی سبب بهبود نسبت پایداری و نسبت حجم منافذ قابل زهکشی در دو روش مرطوب سازی سریع و آهسته در خاک شده است. نتایج این پژوهش نشان داد که استفاده از بقایای گیاهی بومی در خاک هایی با ورودی کم مواد آلی می تواند باعث تغییرات مثبت در بهبود وضعیت فیزیکی خاک شود که این تغییرات در دراز مدت احتمالا به باروری خاک کمک خواهد نمود.
    کلید واژگان: مواد آلی, منحنی مشخصه رطوبتی, خاک دانه سازی
    Vajiheh Dorostkar*, Zahra Ganji Norouzi
    Soil improvement with plant residues incorporation influences many soil properties. This study was conducted to investigate the effect of apricot and winter olive leaves (0, 1 and 3 g residue 100g-1 soil) on the soil structural stability using high energy moisture curve (HEMC) method in different soil salinity levels (1, 5 and 10 dS m-1). Apricot residues increased the soil organic carbon content and diluted acid carbohydrates and decreased the soil basal respiration more than the winter olive leaves. Increasing residues and salinity levels have also increased the soil organic carbon and the carbohydrates concentration in the soil. Also, the soil basal respiration has been reduced by increasing salinity. There were no significant differences between the apricot and winter olive residues in terms of their effectiveness on the soil drainable porosity (VDP), the soil suction in inflection point (τd) and the stability index (SI) in slow wetting method. However, the apricot leaves increased the soil drainable porosity and the stability index more than the winter olive in fast wetting method. This finding shows the different response and the structural instability of the soil for the two proposed organic matters. Plant residues increment by improving soil carbon and carbohydrates concentration, and salinity increment by improving divalent cation concentration have enhanced the soil stability ratio and the soil VDP ratio in both; fast and slow wetting methods. The results of this study showed that the application of native crop residues in the soils with low organic matter could improve the soil physical characteristics and these changes probably recover the soil physical fertility in the long term application.
    Keywords: organic matter, soil water characteristic curve, aggregation
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال