جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "paradigm" در نشریات گروه "ادبیات و زبان ها"
تکرار جستجوی کلیدواژه «paradigm» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
در پژوهش های میان رشته ای دهه های اخیر، به نسبت میان فلسفه و نظریه های ادبی توجه فراونی شده است؛ با این حال، ویژگی قاطبه این دست از پژوهش ها، مواجهه ی «کلی» و «نادقیق» با «فلسفه» و «نظریه ادبی» بوده است. در پژوهش حاضر با اتخاذ رویکردی میان رشته ای، نشان داده می شود که می توان «نظریه های ادبی» را به دو قسم از نظریه هایی که در تعامل و دیالکتیک با فلسفه «تحلیلی» و «قاره ای» (اروپایی) هستند، تقسیم کرد. نظریه هایی چون واکنش خواننده، پدیدارشناسی، روان کاوی و...، به واسطه رویکرد تفسیری و ذهنی، گرایش به «فلسفه قاره ای» (اروپایی) دارند؛ حال آنکه نظریه هایی چون فرمالیسم، ساختارگرایی و زیرمجموعه های آن، نظیر روایت شناسی و مردم شناسی ساختارگرا، با فلسفه تحلیلی، قرابت و هم پوشانی دارند. مقاله حاضر نشان خواهد داد که فلسفه تحلیلی، به واسطه عناصری چون انضمامیت، عینی گرایی، آزمایش محوری، تدقیق، تکرارپذیری و نتایج ثابت و فاصله گیری از ذهنیت گرایی و نسبی گرایی، با «فرمالیسم روس» و «ساختارگرایی» هم پوشانی دارد و اصطلاحات کلیدی نظریه های فرمالیسم (عنصر غالب) و ساختارگرایی (الگوهای مشترک) با نگرش علمی تحلیلی توماس کوهن و اصطلاحات کلیدی او، پارادایم و علم هنجارین، در قرابت بنیادین است.کلید واژگان: فلسفه تحلیلی, پارادایم, میان رشته ای, نظریه ادبی, فرمالیسم, ساختارگرایی, عنصر غالبAnalytical Philosophy and its Relationship with the Literary Theories of Formalism and StructuralismIn the interdisciplinary researches of recent decades, much attention has been paid to the relationship between philosophy and literary theories. However, the characteristic of this type of research has been mostly a kind of "general" and "imprecise" encounter with "philosophy" and "literary theory". The current research, by adopting an interdisciplinary approach, shows that "European" literary theories can be divided into two types of theories that are in interaction and dialectic relationship with "analytical" and "Continental" philosophies. Theories such as reader response, phenomenology, psychoanalysis, etc., are oriented towards "Continental philosophy" (European) due to their interpretive and subjective approach, while theories such as formalism, structuralism and its subcategories, such as narratology and structural anthropology, have affinities with analytical philosophy. This article will show that analytical philosophy, through features such as concreteness, objectivism, experimentalism, precision, repeatability and fixed results, and its distance from subjectivism and relativism, has commonalities with "Russian Formalism" and "Structuralism" and the key terms of the theories of formalism (the dominant element) and structuralism (common patterns) are integrally related to Thomas Cohen's scientific-analytical approach and his key terms, paradigm and normative science.Keywords: Analytical Philosophy, Paradigm, Interdisciplinary, Literary Theory, Formalism, Structuralism, Dominant Element
-
این مقاله، به تعریف، تبار نمایشی، و به ویژه به سه خاستگاه اسطوره ای و دین شناختی و سیاسی- اجتماعی تعزیه اشاره می کند. پرسش اصلی این است که تعزیه چه خاستگاه هایی دارد و علل شکل گیری تعزیه در گفتمان شیعی کدام است. روش تحقیق به صورت کیفی- تبیینی و با استفاده از ابزار کتاب خانه ای در دسترس و از میان منابع مبنایی متعدد ایرانی و غیرایرانی خواهد بود. از حیث اسطوره شناختی، تعزیه با برخی آیین های کهن ایرانی از جمله «مصایب میترا»، «یادگار زریران» و به ویژه «سوگ سیاوش» در ارتباط است که به طریق اولی، ذیل عنوان کلی «ایزد شهیدشونده» قرار می گیرند. از حیث دین شناختی، به ارتباط تعزیه با آموزه های اسلامی و به ویژه اندیشه بنیادین تقابل خیر و شر اشاره می شود و از ارتباط احتمالی تعزیه با نمایش مصایب و آلام مسیح در سنت مسیحی قرون وسطایی نیز سخن گفته می شود. از حیث سیاسی- اجتماعی نیز اشاره می شود که چگونه گفتمان شیعی در پی باور به این حقیقت که حکومت الهی را غصب کرده اند، کوشیده است اولا در طول تاریخ برای احقاق حق قیام کند. در ثانی، تعزیه به مثابه نمایشی دینی را با سنت ها و آیین های ملی خود ممزوج، و بر تقابل همیشگی خیر و شر تاکید کند. این سه خاستگاه اسطوره ای و دینی و سیاسی- اجتماعی، بستر را برای بررسی ارتباط تعزیه با تراژدی فراهم می کند.
کلید واژگان: تعزیه, درام اسلامی, خاستگاه اسطوره ای, خاستگاه دینی, خاستگاه سیاسی- اجتماعیThis article delves into the definition, performative lineage, and, notably, the three origins—mythical, religious, and socio-political—of ta'ziyyeh. The primary inquiry is the roots of ta'ziyyeh and the reasons behind its formation within the Shi'a discourse. The research employs a qualitative-explanatory approach, utilizing available library tools and drawing from diverse Iranian and non-Iranian primary sources. From a mythological perspective, ta'ziyyeh is associated with ancient Iranian rites, including the "lamentations of Mithra", "the legacy of Zoroastrian Zerir" and, notably, "the mourning of Siavash", all falling under the overarching title of "Divine Martyrdom." From a religious standpoint, the article explores the ties between ta'ziyyeh and Islamic teachings, particularly the fundamental ideology of the dichotomy of good and evil.Additionally, the potential connection between ta'ziyyeh and the representation of the sufferings of Christ in medieval Christian traditions is discussed. From a socio-political perspective, the article examines how the Shi'a discourse, driven by the belief in the usurpation of divine governance by oppressors, has historically endeavored to assert its rights through uprising. It explores how ta'ziyyeh, as a religious performance, intertwines with its Iranian national traditions and rituals to emphasize the eternal confrontation between good and evil. These three mythological, religious, and socio-political origins lay the groundwork for establishing the connection between ta'ziyyeh and tragedy in further research.
Keywords: Quranic Stories, Ta’Ziyeh, Modern Drama, Paradigm, Salvation, Good & Evil -
In this article, we first discuss the rationale behind opening up a dialogic space between sociocultural theory and other compatible theories. In the second section, a brief sketch of sociocultural theory in the field of second language acquisition (SLA) is provided. In the third section, exploring the constitutive relationality that ineluctably holds between a given SLA theory and its putative worldview, we enunciate implications and categorical influence of worldviews on day-to-day research inquiries and scientific practices of the SLA scientific community. Then, we set out to delineate scientific development in SLA invoking a Kuhnian perspective with a honed focus on the theory-laden nature of empirical evidence as well as the key notions of paradigm, disciplinary matrix, and incommensurability of competing theories. In the fourth section, we specifically settle our attention on the issue of incommensurability of, and inter-theory dialogues between, SLA theories with a view to the articles which are included in the special issue and discuss their theoretical and practical implications. We conclude with some remarks on the importance of adopting a weltanschauung-centered perspective about doing research activities, theory choice, and scientific development in SLA for advancing a principally unified and scientifically coherent understanding and explanation of second language developmental processes.
Keywords: Sociocultural Theory, second language acquisition, intertheory dialogue, Vygotsky, Kuhn, paradigm, disciplinary matrix, incommensurability, scientific change, worldview -
در این مقاله علل گرایش قابل ملاحظه مخاطبان انگلیسی قرون 19 و 20 به شعر حافظ، طبق نظریه خوانندهمحور دریافت بررسی می شود. توجه به شعر حافظ در این مقطع خاص زمانی ناگهان اوج گرفت. این رویکرد، علل اجتماعی، فرهنگی و ادبی خاصی داشت که در نظریه دریافت با اصطلاح پارادایم تعریف شده اند. با تبیین پارادایمهای ادبی جامعه انگلستان، افق انتظارات ادبی در مقطع مذکور مشخص می شود و از این طریق، علل گرایش انگلیسی ها در این مقطع زمانی به شعر حافظ معلوم میگردد. افق انتظار مهم ترین بحث نظریه دریافت است که هانس روبرت یایوس مطرح کرد و منظور از آن، تمامی عوامل اجتماعی و ادبی برانگیزاننده مخاطب برای رجوع به یک اثر ادبی است. مخاطب انتظارات خود را از متن در قالب این افق ها مشخص میکند. اگر انتظار خواننده از متن برآورده شود، خوانش متن ادامه می یابد وگرنه متن مرده تلقی خواهد شد. نتیجه بررسی نشان می دهد درباره شعر حافظ در زمان و مکان مذکور با پدیده امتزاج افقها و پایایی خوانش مواجه هستیم و دقیقا در این دوره پارادایمهای ادبی انگلستان چنان متحول شدند که غزلیات حافظ توانست افق انتظار ادبی انگلیسی ها را اقناع کند و حتی از سطح انتظاراتشان فراتر رود و بر شکلگیری آثار آنان تاثیر بگذارد.
کلید واژگان: زیبایی شناسی دریافت, غزلیات حافظ, انگلستان, پارادایم, افق انتظاراتIn this article, the causes of 19-20th-century’s English audience's considerable attention to Hafiz poems are studied regarding the reader-oriented Reception Theory. This approach had special social, cultural, and literary causes defined in the Reception Theory as paradigms. By identifying the social-literary paradigms of England, the literary and social Horizons of Expectation in this period are explained. The Horizon of Expectation is the most important discussion in Reception Theory of Robert Jauss, which includes all literary and social factors which stimulate readers to refer to a literary work. The readers identify their expectations according to these horizons. If their expectations from the text are satisfied, they continue reading; otherwise, the text is considered as a "dead". In the case of Hafiz poems in 19th-20th century, we consider the combinations of horizons and readings. The results show that in these centuries, the social-literary paradigms in Britain were so developed that Hafiz poems could satisfy the social-literal expectations of England and even go beyond them.
Keywords: Reception Aesthetics: Hafiz Poems, England, Paradigm, Horizon of Expectation -
سبک هندی یکی از متمایزترین سبک های شعری کلاسیک فارسی است که با سبک های قبل و بعد از خود تمایزاتی آشکار داشته و اصول و موازین خاص خود را داراست. از جمله ی این عناصر تمایزبخش بسامد فراوان کاربرد اسلوب معادله است. توجه ی ویژه ی شاعران این سبک به اسلوب معادله، موضوعی که همگان به آن اذعان دارند. نگارنده ی این جستار، بر این باور است که این موضوع، یعنی بسامد چشمگیر اسلوب معادله در شعر سبک هندی را می توان از چشم انداز نظریه ی تامس کوهن، فیلسوف برجسته ی علم، تبیین کرد و به چرایی این امر پاسخ داد. این رویکرد به ما می گوید که اساس هر پارادایم، یک یا چند الگو است که هنجارها و گزاره های پذیرفته شده ی هر دوره را شکل می دهند. بر اساس یافته های این پژوهش، تلفیق، زمینی شدن و تناسب سه الگویی هستند که گزاره های معنادار این عصر را می سازند و از آنجا که اسلوب معادله در ساختار خود، تمام الگوهای این دوره را به همراه دارد، برای شاعران این سبک، شگردی جذاب و مورد علاقه بوده، به گسترده ترین شکل مورد استفاده ی آنها قرار گرفته است.کلید واژگان: اسلوب معادله, سبک هندی, تامس کوهن, پارادایمThe Indian style is one of the most distinctive poetry styles in classical Persian poetry. It has distinctive differences with its preceding and following styles. As such, it enjoys its own principles and traits. As a case, the high frequency of allegory application is one of its most distinctive elements. There is a consensus that the poets following this particular style drew their special attention to allegory and the function that this literary device might play in the structure and meaning of their poems. In this paper, the researcher argues that the underlying reason of the high frequency of allegory in the Indian-style poetry can be clarified using the ideas of Thomas Kuhn, who is a prominent philosopher of science. This approach can raise our awareness that any paradigm is framed in one or more frameworks that shape the possibly accepted propositions and norms in any specific period. Findings of this study represent three different patterns, namely synthesis, secularism, and symmetry, which are the main observed patterns shaping the meaningful propositions in Safavid era. Since allegory is embedded with all patterns related to this period in their own structure, the poets following this specific style perceived allegory as an appealing and attractive one and, hence, they applied it extensively.Keywords: allegory, Indian style, Thomas Kuhn, Paradigm
-
گذار از دوگانه مرسوم و متداول «زیربنا روبنا» و عبور از بزنگاه های شناخته شده سیاسی اجتماعی به عنوان محرک ها و متغیرهای اصلی در شکل گیری موضوعات و مفاهیم، امکانی در نقد ادبی فراهم می سازد که بتوان از زوایای متفاوت به متون نگریست و از این طریق، لایه های معنایی متن را آشکار ساخت. با توجه به این مسیله، در جستجوی مبنای نظری اندیشه های نیست انگارانه صادق هدایت می توان در کنار توجه بر نقش مولفه های مهمی از قبیل مولفه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی، به عامل و محرک بسیار مهم دیگری اشاره کرد و در پرتو آن، توضیحی برای اندیشه های این نویسنده مطرح ارایه داد. در نوشتار حاضر، محورهای فکری صادق هدایت که ناظر بر جهانی پوچ، فاقد معنا و غایت و نیز سرشار از تناقض های چندبعدی و پیچیده است، در پرتو یک انقلاب علمی مورد بازخوانی قرار گرفته است. مراد از انقلاب علمی در این نوشتار، مفهومی است که تامس سامویل کوهن، فیلسوف و نظریه پرداز تاریخ علم در قرن بیستم، آن را برای توضیح و تبیین پاره ای از تحولات فکری و اجتماعی در سنت های غربی به کار گرفته است. کوهن معتقد بود که تحول در علم، عامل چرخش ها و تغییرات بنیادین در الگوهای فکری، سرمشق ها یا پارادایم ها می شود. نتایج تحقیق حاضر که از بررسی پاره ای از داستان های کوتاه، نمایش نامه ها و نیز مقاله های صادق هدایت به دست آمده است، نشان می دهد که ذهنیت غالب این نویسنده و روشنفکر مطرح، در مواجهه با هستی و به طور کلی، مبنای نظری تفکرات وی، در برخورد با اندیشه های ماتریالیستی و تکامل گرایانه چارلز داروین صورت بندی شده است. از این چشم انداز، جهان ابزورد صادق هدایت و غالب محورهای فکری او، ریشه در یک چرخش یا انقلاب در عرصه علم تجربی دارد. این انقلاب که در نتیجه آن، روایت های تازه و بدیعی از انسان و مناسبات او در هستی و قرایت تازه ای از مفهوم خداوند، در مقابل کلان روایت های سنتی و کلیشه ای مطرح شد، موجب به وجود آمدن نوعی گسست معرفت شناسانه گشت و نوشتار حاضر سعی کرده است که صادق هدایت را در این گسست بسیار مهم و بنیادین فهم نماید.کلید واژگان: صادق هدایت, ادبیات داستانی, پارادایم, نیست انگاری, ادبیات ابزوردTransition from common and prevalent dual substructure and superstructure and crossing political, social well known situation as main motives and vanables in formation of subject and concepts providing a possibility in literary criticism in order to regard. Contexts from different angles and through this reveal contexts semantic layers. Regarding this issue, in questing theoretical basis of Sadegh Hedayats nihilistic thoughts we can point another important factor and motive besides regarding the role of important components such as economic, social and political components and in the light of it present an explanation for the thoughts of this prominent author. In this article Sadegh Hedayats Thought that indicate an absurd world, meaningless and purpose and full of Multidimensional and Complicated Contradictions, are being readout in the light of a “Scientific revolution”. What is meant by scientific revolution in this article is a concept that is used by Thomas Samuel Kuhn the theorist of Philosophy of Science In the twentieth century, in order to explain the some of the most important intellectual and social changes in Western traditions. He believed that scientific revolutions would create new paradigms. The results of this research that are obtained from studying some of Sadegh Hedayats short stories, scripts and articles, indicate that dominant mentality of this contemporary author and intellectual in confronting with world and generally the theoretical basis of his thoughts, are conformated by confrontation with Charles Darwins materialistic and evolutionary thoughts. From this perspective Hedayats absurd world and his dominant mental axes, are rooted in an evolution and revolution in the field of experimental science. This revolution which in the result proposed the new and novel narratives of mankind, world, and god against Traditional grand narrative and Cliché narrative were leaded to engender a type of epistemological rupture and the present article tries to make understand Sadegh Hedayat in this important rupture.Keywords: Sadegh Hedayat, Fiction, Paradigm, nihilism, Absurd literature
-
در مورد چگونگی پیشرفت علم، تا کنون دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است که در این بین، تامس کوهن، نظریه پرداز فلسفه ی علم، پیشرفت و تحول در علم را حاصل ناکارآمدی اصول اصلی یا پارادایم-های یک علم و ظهور و جایگزینی اصول رقیب آن می داند. کوهن، این نظریه را در قالب الگویی چند مرحله ایی با نام های: علم عادی، بحران، انقلاب و علم عادی جدید، تبیین کرده است که البته هر کدام از این مراحل دارای تعاریف خاص خود است؛ الگوی تامس کوهن چنان انعطاف پذیراست که در بررسی تحولات انقلابی در علوم گوناگونی از جمله ادبیات نیز قابل انطباق و به کارگیری است؛ در این میان چگونگی تحول شعر سنتی به شعر نو در ادبیات فارسی از جمله مواردی است که می تواند بر اساس الگوی کوهن مورد ارزیابی قرار گیرد؛ با توجه به این امر، تحول نیما در شعر سنتی و ایجاد قالب شعر نو، باید برای کسب عنوان «انقلاب شعری» دارای ویژگی های مرحله انقلاب باشد، چرا که نبود ویژگی های این مرحله در شعر نو نیما، عنوان «پدر شعر نو فارسی» را برای او مورد تشکیک قرار خواهد داد. در این پژوهش که با روش تحلیلی- تطبیقی صورت گرفته است، تحول نیما در شعر سنتی، از نظر انقلابی بودن یا نبودن، در سه سطح زبانی، فکری و ادبی بر اساس الگوی پیشرفت علم کوهن مورد بررسی قرارگرفته شده است. نتایج این پژوهش حاکی از این امر است که بر اساس این الگو ، شعر نیما بیش از هر مورد، دارای ویژگی های مرحله بحران است تا مرحله انقلاب.
کلید واژگان: شعر نو نیما, تامس کوهن, بحران, انقلاب, پارادایمThomas Kuhn, the well-known theorist of philosophy of science, believes that the development of a science happens when its paradigms fail and it is replaced by the principles of its rival. According to Kuhn the development of a science is not uniform but has alternating ‘normal’ and ‘revolutionary’ (or ‘extraordinary’) phases. Kuhn’s theory is so flexible that it can be used to explain revolutionary developments in any other area including literature. Accordingly, it is viable to analyze how traditional Persian poetry changes to modern poetry in light of Kuhn’s theory. The question is whether the transformation created by Nima in Persian poetry has the characteristics of the Kuhnian revolutionary phase. If not, Should we doubt his title “ the father of new Persian poetry”? The present article investigates the revolutionary or non-revolutionary features of Nima’s poetry according to Kuhn’s theory. It is suggested that his poetry can be positioned as having the characteristics of the “crisis phase” than including those of the “revolutionary phase”.
Keywords: Nima’s New Poetry, Thomas Kuhn, Crisis, Revolution, Paradigm -
This study aimed to explore the role of language type in personality ethic- as a social paradigm. To do so, 30 Iranian advanced bilingual EFL university students were selected based on their performance on the OPT. Then, they were asked to respond to an ethical survey as modelled by Poulshock in two Persian and English versions at the time interval of one month. Their responses to both versions of the survey were compared. The results revealed that there were noticeable inconsistencies between the results of the two Persian and English surveys; yielding support to the role of language type in personality ethic- as a social paradigm of people.Keywords: Bilingual, Ethic, Language, Paradigm, Personality ethic, Social paradigm
-
در زبان فارسی، فرایندی وجود دارد که درآن تک صیغه های دوره میانه دیگر به عنوان صیغه فعل شناخته نمی شوند، بلکه به عنوان عنصری بسیط، نه مشتق، در دستگاه فعلی پذیرفته و دوباره صرف می شوند.
دلیل فرایند مذکور این است که با از بین رفتن برخی امکانات فعلی زبان فارسی، مانند شناسه های فعلی، صیغه های مختلفی که با استفاده از آن امکانات ساخته شده اند و هنوز در زبان باقی مانده اند به صورت لغات بسیط و قالبی درمی آیند. زیرا امکاناتی که آن صیغه ها بر آن اساس ساخته شده اند، ناشناخته اند. از سوی دیگر تحت تاثیر قاعده قیاس نیز صیغه های بی قاعده، به تدریج به سوی قاعده مند شدن پیش می روند.
این فرایند تاریخی را می توان در دو سطح مشاهده کرد: 1/ سطح واژگانی ؛ 2/ سطح ساختی. در سطح واژگانی دو تک صیغه سوم شخص مفرد و فعل امر مفرد از مصدر «بودن» در دوره نو ماده پنداشته و مجددا صرف شده اند: 1/ هست؛ 2/ باش. در سطح ساختی دو ساختمان فعلی به صورت کلی، نه از مصدری خاص، مجددا صرف شده اند: 1/ صیغه سوم شخص مفرد فعل التزامی (فعل دعا)؛ 2/ فعل تمنایی.کلید واژگان: فارسی (نو و میانه), فعل, ماده, صیغگان, قیاسThere is a process in Persian language in which Middle period's single paradigm are not recognized as a paradigm, but are accepted as a simple element, and not derived, in the verbal system and are re-conjugated. The reason is that with the loss of some verbal features in Persian such as verb determinates, several paradigms constructed by using those features, and still existing in language, have turned into simple and fixed words; the features constructing those paradigms are also unknown. On the other hand, affected by the analogy rule, irregular paradigms gradually move toward regulation. This historical process can be observed at two levels: 1. Lexical- Morphological level, 2. Morphological level. In Lexical-Morphological level two third person singular single paradigms, and the imperative verb of "to be" (būdan) have been considered as stems and re-conjugated in the new period: 1. hast, 2. bāš. In Morphological level, two verbal constructions, in general, and not from a specific infinitive, have been re-conjugated: 1. third person singular of the implicit verb; 2. optative verb.Keywords: Middle, New Persian, Verb, Stem, Paradigm, Analogy -
در رده شناسی سنتی، زبان ها بر اساس تصریفی و غیرتصریفی بودن طبقه بندی می شوند اما نه تنها بر این اساس نمی توان مرز دقیقی بین زبان ها قائل شد بلکه در الگوهای تصریفی نیز یکدستی مشاهده نمی شود. با طرح مفهوم «گونه متعارف تصریف» می توان تعاریف مشخصی برای تعیین محدوده صرف تصریفی و غیرتصریفی ارائه کرد اما تعیین معیارهایی که ابعاد مختلف گونه متعارف را مشخص می کنند، می تواند به تشخیص و تعریف مواردی بیانجامد که از این گونه متعارف و استاندارد تخطی کرده اند و نوعی گونه غیرمتعارف به شمار می روند. در این پژوهش سعی بر آن است که الگوی تصریف در صیغگان تصریفی برای یک واژه واحد و نیز برای واژه های متفاوت در یک طبقه تصریفی بررسی گردد، بر اساس معیارهای مطرح در هر الگوی تصریف، موارد انحراف از گونه متعارف دسته بندی شود و نهایتا با تمرکز بر معیارهای موجود، دو نوع خاص از این گونه های غیرمتعارف یعنی نقش زدودگی و همتابینی در داده های زبان فارسی مورد بررسی قرار گیرد.کلید واژگان: صورت های تصریفی, گونه متعارف, نقش زدودگی, همتابینیIn traditional Typology languages are classified according to whether they are inflectional or non-inflectional. This classification does not provide the means to demarcate languages; on the other hand, there is no uniform inflectional pattern. The concept of "canonical inflection" can offer some specific definitions to define the scope of inflectional and non-inflectional structures. Then different inflectional patterns can be investigated and as a result the deviation from the concept can lead us to find the non-canonical inflection. In this study the paradigm of one word along with different words of the same inflectional class will be studied. Deviations from the canonical inflection will be classified and as per canonical inflection two specific types of deviations i.e. deponency and syncretism will be studied in Persian language.Keywords: paradigm, canonical inflection, deponency, syncretism
-
سبک هندی یکی از سبک هایی است که با سبک های قبل از خود، یعنی خراسانی و عراقی، تفاوتهای آشکاری دارد و اغلب متخصصان و منتقدان، این سبک را به منزلهی نوعی گسست ادبی میدانند که به سبب آن، شعر فارسی یک دورهی متمایز و قیاسناپذیر از دوره های قبل را تجربه کرده است. نویسندگان این مقاله بر این باورند که این موضوع، یعنی تمایز و قیاسناپذیری این سبک را میتوان از چشم انداز نظریهی تامس کوهن، فیلسوف برجستهی علم، تبیین کرد و به چگونگی و چرایی این تمایز پاسخ داد. با این رویکرد، سبک هندی را نمیتوان ادامه و دنبالهی سبک عراقی دانست؛ بلکه این سبک، دارای پارادایم خاص خود است و شاعران این سبک به مجموعهای از اصول و موازین مشترک پایبندند که با موازین دوره های قبل، قابل مقایسه نیست و بر این اساس، مفاهیم، روش ها و مشاهدات شاعران این دوره، با دیگران متفاوت است و بدین سبب، این سبک با سبک های دیگر قابل قیاس نیست.
کلید واژگان: سبک هندی, تامس کوهن, شعر, قیاسناپذیری, پارادایمBoostan Adab, Volume:6 Issue: 3, 2014, PP 21 -44Indian style has obvious differences in comparison with previous styles (i. e. Iraqi and Khorasani)، and most experts and critics regard Indian style as a break in literary development whereby Farsi tradition experienced a distinct and incomparable period. The authors of the present article believe that incommensurability and distinction of Indian style can be clarified through the theory of Thomas Kuhn، eminent philosopher of science، and its nature and its causes can be accounted for. Thus، Indian style cannot be taken as a sequel of Iraqi style; rather، it has its own paradigm and its practitioners obey a certain set of shared rules and principles different from previous periods. Accordingly، themes، methods and observations of these poets differ from their predecessors، making this style incommensurable with other styles.Keywords: Indian Style, Thomas Kuhn, Poetry, Incommensurability, Paradigm -
در این تحقیق، روی کرد معیار را که در چهارچوب رده شناسی صرفی به دست داده شده است، در زبان فارسی، برخی گویش های آن و نیز برخی دیگر از زبان هایی که در سرزمین پهناور ایران، بدان ها تکلم می شود، بررسی کرده ایم. در روی کرد معیار، برخلاف بیشتر روی کردهای صرفی دیگر که به پدیده های زبانی پربسامد می پردازند، به پدیده های کم بسامد نیز توجه می شود و از منظر این روی کرد، بسامد کم، دلیل اهمیت کم نیست؛ بنابر این، بی قاعدگی ها یا موارد غیرمعمول که معمولا از سوی دیگر روی کردها کنار گذاشته می شوند، در این روی کرد، با توجه به معیارهایی رده بندی می شوند و از طریق این رده بندی ها، صورت-های ممکن در زبان ها مشخص می شوند. دو پدیده مطرح در روی کرد معیار، عبارت اند از: همایندی و صورت های مکمل. گر چه این دو پدیده در صرف زبان فارسی، نادرند، مواردی استثنایی از آن را می توان یافت. بررسی برخی دیگر از گونه ها و زبان های موجود در ایران نشان می دهد که همایندی در صیغه های فعل در زبان های کردی کرمان شاهی، کزیکی، کردی مهابادی، سیستانی، کرمانجی خراسانی، کاخکی، خانیکی و فردوسی، پدیده ای غالب و رایج است و در گویش های لری و ترکمنی هم به صورتی نه چندان متداول وجود دارد؛ اما در گویش های تایبادی، کاشمری، رقه ای، شویلاشتی، خوافی، دلبری، رامسری، اصفهانی و کلیمی اصفهانی همایندی وجود ندارد. در این بررسی، سلسله مرتبه صیغگان را به دست آورده و دریافته ایم که برخی معیارها برای تعیین نمونه معیار در صورت های مکمل، بر زبان فارسی منطبق است و صورت های مکمل نیز به میزانی اندک در تمام زبان ها و گونه های بررسی شده دیده می شوند.
کلید واژگان: رده شناسی, صرف, صیغگان, روی کرد معیار, همایندی, صورت های مکملThis research concerns the study of the canonical approach in morphology of Persian, some of its dialects and some of the other Iranian languages, based on a typological perspective. Canonical approach involves taking definition to build theoretical spaces of possibilities. The canonical instances are not necessarily the most frequent ones, and may indeed be rare, but they fix a point from which occuring phenomena can be calibrated. Two major morphological phenomena in this approach are syncretism and suppletion. Although these are rare in Persian, some exceptional cases are seen in it. Studies of other languages and dialects in Iran show that syncretism is a prevalent phenomenon in paradigms of Kermanshahi Kurdish, Kazaki, Mahabad Kurdish, Sistani, Khorasan Kurmanji, Kakhki, Khanyki and Ferdowsi. This phenomenon in Lori and Turkmen is not very prevalent. But there is not any syncretism in Taybadi, Kashmari, Roqhei, Shouylashty, Khafi, Delbari, Ramsari, Esfahan and Jewish Esfahan. Acquiring the hierarchy of paradigm is one result of this research. It also became clear that it is possible to apply some canons of defining the canonical samples in Persian. There are few cases of suppletion in those languages and dialects as well.Keywords: typology, morphology, canonical approach, paradigm, syncretism, suppletion -
نخستین برخورد جهان عرب با غرب را می توان در سالهای پایانی قرن هجدهم، همزمان با حمله ناپلئون به مصر، ردیابی کرد که نقش بسزایی در بیداری جهان عرب داشت. یکی از حوزه هایی که بشدت از این موضوع تاثیر پذیرفت، ادبیات است که با ظهور بزرگانی چون بارودی، احمد شوقی و... به دگرگونی در محتوا دست یافت و پا را از این حد فراتر نگذاشت ولی پس از 1947؛ با ظهور شاعرانی چون نازک-الملائکه و بدر شاکر السیاب، ساختار شعر درهم شکسته و شعر نو طرح اندازی میشود. یکی از شاعرانی که نقش بسزایی در این قضیه دارد، صلاح عبدالصبور است که با تاثیرپذیری از تی.اس.الیوت، ساختار شعر قدیم عرب را درهم شکسته و تمامی تلاش خود را به کار می گیرد تا محتوا را نیز، دگرگون نموده و ادبیات را درخدمت انسان و انسانیت قرار دهد. این نوشتار بر آن است تا با بهره گیری از اشعار وی و تحلیل آنها، برخی از مهمترین مولفه های نوگرایی در اشعار او را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد که عبارت است از: الگوگریزی، تصویرپردازی با نگاه اگزیستانسیالیستی و واقعگرایانه به مشکلات انسان در جامعه، و میراث سنتیکلید واژگان: صلاح عبدالصبور, میراث سنتی, تصویرپردازی, الگوگریزیThe first exposure of Arabic world to the western world may be traced at the final years of 18th century simultaneously with Napoleon‘s Invasion to Egypt that played an essential role in awakening of western world. Literature is one of the areas that have been extremely influenced by this issue where it has been dramatically affected in terms of content by emergence of some great literary figures like Baroodi and Ahmad Shoghi etc while it did not exceed from this extent. But after 1947, by advent of poets such as Nazek Al- Malaekeh and Badr Shakir Al- Siab, poetic structure has broken and Free Verse is designated. One of poets that have played crucial role in this field is Salah Abdul Saboor, who has broken structure of classic Arabic verse under the influence by T.S. Eliot and he make every effort to transform the content as well and to serve literature for the sake of human and humanity. This essay is intended to explore and analyze some of foremost innovative components in his verses by employing his poems and analysis on them that is: Paradigm- Phobia, characterization by existansialistic and realistic persepective toward human’s problems in society and traditional heritageKeywords: Salah Abdul Saboor, Paradigm, Phobia, Characterization, Traditional Heritage
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.