به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "میشل فوکو" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"

تکرار جستجوی کلیدواژه «میشل فوکو» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • امیررضا شاطی زاده ملک شاهی*، محمود صوفیانی، محمد اصغری
    فوکو در متن «سوژه و قدرت» (1982)، 2 سال پیش از مرگش، گفت که درون مایه کلی پژوهش هایش نه «قدرت» بلکه «سوژه» است. درسنامه های «سوبژکتیویته و حقیقت» (1981-1980) و «هرمنوتیک سوژه» (1982-1981) نیز موید این تاکید بودند بالاخص که او پروبلماتیک کلی این درس ها را «سوژه مندی و حقیقت» می دانست تا نشان دهد سوژه باید در نسبت با حقیقت، مسئله مند شود. او سرانجام در پیشگفتار «تاریخ سکسوالیته» (1984) و 8 سال پس از جلد اول آن، صورت بندی کلی فرآیند اندیشه اش و چرایی معطوف شدن به «تبارشناسی» را ارائه داد؛ برمبنای این مقدمه، این مقاله پس از تبیین چگونگی نسبت سوژه با شبکه قدرت و حقیقت به این نتیجه رسیده است که روش و رویکرد بررسی سوژه «تبارشناسی و مسئله مندی» است و عرصه مرجع و حوزه تحقیق بازشناسی و برساختن خود به منزله سوژه، تاریخ انسان میل گر و متعاقب آن سکسوالیته است. درواقع «تکنیک های خود» مرتبط با سامانه سکسوالیته، ارتباط دائمی فرد با خودش را سبب می شوند و این چیزی نیست جز تولید دائمی سوژه مندی؛ پس با مطالعه تاریخ این تکنیک ها می شود به تاریخ سوژه مندی دست یافت اما این تاریخ زمانی منجر به دست یابی به تبارشناسی سوژه می شود که تقاطع تکنیک های خود و استیلا با همدیگر را تحلیل کنیم و تقاطع تکنیک خود و استیلا نیز چیزی نیست جز معنای «حکومت مندی» و «حکم رانی»، آن هم حکم رانی به معنای هدایت رفتارها و مدیریت امکان ها به واسطه انواع بازی های حقیقت، براین اساس نتیجه می شود که سکسوالیته نه تنها حوزه ای مناسب برای مطالعه تبارشناسانه تاریخ سوژه مندی و تکنیک های خود بلکه حوزه ای غنی است برای فهم حکم رانی و روش های پیچیده تر کارکرد رویه های قدرت.
    کلید واژگان: سوژه, سوژه مندی, تبارشناسی, تکنیک خود, میشل فوکو
    Amirreza Shatizade Malekshahi *, Mahmoud Sufiani, Muhammad Asghari
    In his text Subject and Power (1982), written two years before his death, Foucault stated that the central theme of his research was not "power" but the "subject." His lecture series Subjectivity and Truth (1980-1981) and The Hermeneutics of the Subject (1981-1982) also confirmed this emphasis, particularly as he considered the overarching problematic of these lectures to be "subjectivity and truth," demonstrating that the subject must become problematized in relation to truth. Finally, in the preface to The History of Sexuality (1984), eight years after the first volume was published, he provided a general outline of his intellectual trajectory and explained why he shifted toward "genealogy." Based on this introduction, the present article, after explaining how the subject relates to the network of power and truth, concludes that the method and approach to studying the subject are "genealogy and problematization." The domain of inquiry into the recognition and construction of the self as a subject is the history of the desiring human and, consequently, sexuality. In fact, the "techniques of the self" associated with the system of sexuality maintain the individual's constant relationship with themselves, which results in the continuous production of subjectivity. Therefore, by studying the history of these techniques, one can arrive at the history of subjectivity. However, this history only leads to the genealogy of the subject when we analyze the intersection of techniques of the self and domination, which is essentially the meaning of "governmentality"—the governance of behavior and the management of possibilities through various truth games. Thus, it is concluded that sexuality is not only an appropriate domain for genealogical study of the history of subjectivity and techniques of the self but also a rich field for understanding governmentality and the more complex ways in which power functions.
    Keywords: Subject, Subjectivity, Genealogy, Techniques Of The Self, Michel Foucault
  • سید محمود حسینی ده میری، ابوالفضل داوودی رکن آبادی *، شاپور بهیان، سید رحمان مرتضوی باباحیدری

    در دوره ایلخانی و پس از مسلمان شدن غازان خان، ساخت وساز مساجد و توجه به تزئینات آن، اهمیت بسیاری یافت و در کنار سایر تلاشهای سیاسی جهت مشروعیت بخشی مغولان، مورد توجه قرار گرفت. ایجاد مشروعیت و محبوبیت در بین مردم، همیشه به وسیله شمشیر و قدرت نظامی، اتفاق نمی افتد و می تواند با سازوکارهای ایدئولوژیک، رقم بخورد. فوکو معتقد است که قدرت، در شبکه ای از روابط درهم پیچیده، نفوذ دارد و ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می سازد. وی معتقد است که هرجا قدرت هست، مقاومت نیز وجود دارد. در دوره ایلخانی هویت ایرانی در تقابل با هویت مغولی و غیر ایرانی قرارگرفت و مذهب اسلام به عنوان منبع اصلی مشروعیت بخشی هویت مغولان، اهمیت یافت و در ادامه ساخت مساجد و توجه به محرابهای خاص با آیات مشخص، در دستور کار حکومت، هنرمندان و بانیان قرار گرفت. هدف این پژوهش،  بررسی گفتمان قدرت در دوره ایلخانی و آشکارنمودن انگیزه های حکمرانان ایلخان از ساخت محراب های خاص با آیات مشخص است. این پژوهش در جستجوی یافتن پاسخ به این سوال است که: چگونه انگیزه های قدرت در بین حکمرانان ایلخان، به ایجاد محراب های خاص با آیات مشخص، کمک نموده است؟ روش تحقیق در پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی و با رویکرد کیفی بر اساس تحلیل گفتمان فوکو، به بررسی آیات کتیبه در محراب های دوره ایلخانی می پردازد. نتایج نشان می دهد که درساخت محراب های ایلخانی، آیات خاص با معانی و مضامین سیاسی، مورد علاقه ایلخانان نقش بسته است و ایلخانان از ساخت این محراب ها، مقاصد سیاسی خاص و انگیزه هایی، همچون مشروعیت طلبی حکومت را دنبال می کردند.

    کلید واژگان: ایلخانی, گفتمان, محراب, میشل فوکو
    Seyed Mahmoud Hosseini Deh Miri, Abolfazl Davodi Roknabadi *, Shapour Bahyan, Seyed Rahman Mortazavi Babaheydari

    During the Ilkhanid period, after Ghazan Khan converted to Islam, the construction of mosques and paying attention to the decoration of mosques became very important, and it was considered alongside other political efforts to legitimize the Mongols. Establishing legitimacy and popularity among the people does not always happen with the sword and military power and can be achieved with ideological mechanisms. Foucault believes that power influences a network of complex relationships, determines the structure of society, and legitimizes it. He believes that where there is power, there is also resistance. During the Ilkhanid period, Iranian identity was contrasted with Mongolian and non-Iranian identities, and the religion of Islam became important as the main source of legitimizing the identity of the Mongols. As mosque construction continued, paying attention to special altars with specific verses was on the agenda of the government, artists, and founders. The purpose of this research is to examine the discourse of power in the Ilkhanate period and to reveal the motives of the Ilkhan rulers to build special altars with specific verses. This research is in search of an answer to the question: How did the motivations of power among the Ilkhan rulers help to create special altars with specific verses? The research method in this research is descriptive-analytical, and with the philosophical approach of discourse analysis, it examines the verses of the inscriptions on the altars of the Ilkhanid period. The results show that in the construction of patriarchal altars, certain verses with political meanings and themes favored by the patriarchs were involved, and the patriarchs pursued specific political goals through the construction of these altars.

    Keywords: Altar, Discourse, Ilkhani, Michel Foucault
  • حسن نورمحمدی*

    «عقلانیت حکمرانی» از جمله مفاهیمی است که مشکلات و چالش های گوناگونی پیش روی انسان کنونی قرار داده است. این پژوهش «کتابخانه ای» و «توصیفی تحلیلی» با روش شناسی «بنیادین» به تحلیل مبانی هویت عقلانیت حکمرانی در اندیشه میشل فوکو با رویکردی انتقادی از منظر مبانی حکمت متعالیه پرداخته و در این رویکرد انتقادی، هستی عقلانیت حکمرانی متعالیه تشخص و تعین یافته است. آنچه از این پژوهش روشن می شود این است که هویت عقلانیت حکمرانی فوکو رویکردی سلبی را دنبال می کند و فوکو با ایستادن بر سلب ها، عقلانیت حکمرانی خود را توصیف می کند. هویت عقلانیت حکمرانی فوکو رهایی از قالبی واحد برای حکمرانی است. عقلانیت حکمرانی فوکو معطوف به انسان امروزی، به معنای خرد مهار قدرت و راهکار های آن است. هویت عقلانیت حکمرانی در اندیشه فوکو با سلب های هستی شناختی دارای ویژگی های جدایی عالم لاهوت از ناسوت، انکار ذات و جوهر اشیا، مرکزیت زدایی، نفی غایت محوری، نفی قواعد عام و جهانشمول، کثرت گرایی و قبول گسست، نفی خاستگاه و قبول تصادف است و در مبانی معرفت شناختی نیز قدرت محور تمام و کمال معرفت به شمار آمده است. اما این عقلانیت حکمرانی با توجه به نقد مبانی هستی شناختی حکمت متعالیه که دارای ویژگی های واقعیت محوری، اصالت الوجود، تشکیک وجود، اصل علیت، علت غایی و تطابق عوالم و در مبانی معرفت شناختی دارای ویژگی حقیقت محوری معرفت است، رد می شود و هویت عقلانیت حکمرانی فوکو زایل می گردد.

    کلید واژگان: حکمت متعالیه, میشل فوکو, عقلانیت حکمرانی, هستی شناسی, معرفت شناسی
  • محمدعلی عبدالمحمدی، نادر شایگان فر*

    پروبلماتیزه کردن مفهومی مهم در اندیشه های فوکو است که در سرتاسر تحلیل های تاریخی او نقش اساسی دارد. او پروبلماتیزه کردن را تفسیر خاصی از نشانه ها می داند. از سوی دیگر، او در تحلیل های خود، اهمیت هنر در تفسیر تاریخ را هم سطح با دیگر حوزه ها قرار می دهد. مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که پروبلماتیزه کردن در اندیشه های او چه نسبتی با هنر دارد. برای پرداختن به این مسئله ابتدا جایگاه این مفهوم در اندیشه فوکو بررسی شد و سپس با استفاده از بخش هایی که او به تحلیل آثار هنری پرداخته است رابطه هنر با این مفهوم مورد مداقه قرار گرفت. نتیجه حاصل شده اینگونه بود که فوکو به دو معنا مفهوم پروبلماتیزه کردن را استفاده می کند. در معنای اول به امری تاریخی اشاره دارد که به وسیله دانش و قدرت پروبلماتیزه شده و حقایقی پیرامون آن به وجود آمده است. در معنای دوم برای او، پروبلماتیزه کردن فعالیتی فلسفی- تاریخی است که به وسیله آن تاریخ اکنون تحلیل می شود. بررسی ها نشان داد که در تحلیل های تاریخی او، هنر در جایگاه استراتژی دانش یا تکنیک قدرت، موضوعات مختلف را پروبلماتیزه می کند. از سوی دیگر، تحلیل برخی آثار هنری برای فوکو به مثابه فعالیتی فلسفی است تا که تاریخ اکنون را پروبلماتیزه کند. بر همین اساس هنر با هر دو معنای پروبلماتیزه کردن رابطه مستقیم و درونی دارد.

    کلید واژگان: میشل فوکو, پروبلماتیزه کردن, هنر
    Mohammad Ali Abdolmohammadi, Nader Shayganfar *

    Problematization is an important concept in Foucault’s thoughts and one that plays a fundamental role throughout his historical analyzes. He sees problematization as a special interpretation of signs. On the other hand, in his analyzes, he equates the importance of art in interpreting history with other fields. The main issue of the present study is how the problematization in his thoughts is related to art. To address this issue, first the place of this concept in Foucault’s thought was examined and then with the help of the sections by which he has analyzed works of art, the relationship between art and this concept was examined. The result was that Foucault used the concept of problematization in two senses, In the first sense, it refers to a historical matter that has been problematized by knowledge and power, In the second sense for him, it is the problematization of a philosophical-historical activity by which “the history of present” is analyzed. Studies have shown that in his historical analysis, art as a strategy of knowledge or technique of power problematizes various issues. For Foucault, on the other hand, the analysis of some works of art is a philosophical activity to problematize the history of present. Accordingly, art has a direct and internal relationship with the two meaning of problematization.

    Keywords: Michel Foucault, Problematization, Art
  • ساجده علامه*، رضا نواح

    بازاندیشی نه تنها به عنوان مهمترین ویژگی زندگی در جهان مدرن معرفی می گردد بلکه از مهمترین دغدغه ها و چالش های اندیشه متفکران علوم اجتماعی معاصر نیز است.  در آراء متفکرانی مانند آنتونی گیدنز  بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی دوران مدرن و بخش جدایی ناپذیر از زندگی سیاسی و اخلاقی معاصر مطرح می گردد. در حالی که میشل فوکو این پرسش را در برابر ما می نهد که چگونه بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی در دنیای مدرن می تواند همچنان در کنار روابط قدرت و بازتولید اشکال اجتماعی سلطه قرار داشته باشد؟ این مقاله با بهره گیری از نگاه تبارشناسانه فوکویی تلاشی است در جهت توضیح این سوال که چگونه بازاندیشی به مهمترین ویژگی عصر مدرن تبدیل شده است؟ بنابراین، با تکیه بر متون اصلی، در بخش اول به طرح بازاندیشی در آراء گیدنز به عنوان ویژگی اصلی دنیای مدرن پرداخته و در بخش دوم، با نگاه تبارشناسانه فوکو به توضیح چگونگی تبدیل بازاندیشی به ویژگی اصلی دنیای مدرن می پردازیم. این مقاله به ما نشان خواهد داد که تا چه اندازه باید اعتماد خود به بازاندیشی در دنیای مدرن را  مورد ارزیابی مجدد قرار دهیم.

    کلید واژگان: بازاندیشی, آنتونی گیدنز, میشل فوکو
    Sajedeh Allameh *, Reza Navah

    Reflexivity not only is one of the most remarkable characteristics of modern life but also depicts an important idea challenge of the contemporary social sciences’ thinkers.  For such sociologists like Anthony Giddens reflexivity plays a key role in modern era as an inseparable part of political and moral everyday life. Meanwhile, Michel Foucault raise the question in which he asks how reflexivity can be exist in the realm of power relations and reproduction of social forms of domination. This paper attempts to clarify the process of transformation of reflexivity as the most important feature of modern life through applying Foucault’s genealogic point of view. relying on original materials, we looks at the definition of reflexivity for Giddens in the first section and then in the second part we intend to use the Foucault’s genealogic point of view to elaborate the process of transformation of reflexivity to the main feature of modern world. This article will show us the importance of re-evaluation of our trust to the reflexivity in the modern world.

    Keywords: Reflexivity, Anthony Giddens, Michel Foucault
  • فاضل اسدی امجد، امین پورحسین اصلی*، سید محمد مرندی

    این مقاله در صدد تحلیل هستی‌شناسانه نظریات چارلز داروین و میشل فوکو با هدف دست‌یابی به وجوه اشتراک بین آن دو است. در نگاه نخست مقایسه چارلز داروین با میشل فوکو مقایسه‌ای ناهمگون است و شاید در بهترین حالت بعید به نظر ‌آید؛ زیرا از یک سو، شالوده تفکر فوکویی را که یکی از پایه‌های اصلی جنبش «پسامدرن» است، مفهوم نسبی‌گرایی (relativism) شکل می‌دهد؛ از سوی مقابل، تفکر داروینی، یا همان داروینیسم، به‌عنوان نظریه‌ای در حوزه علوم تجربی و به‌طور خاص علم زیست‌شناسی، بیشتر با عینیت‌گرایی (objectivism) شناخته می‌شود که در تضاد با نسبی‌گرایی (relativism) است. برخلاف تصور بسیاری از داروینیست‌ها و متفکرین پسامدرن و فوکویی، نوشتار حاضر تلاش می‌کند تا با بررسی بنیان‌های فلسفی داروینیسم و نگرش فوکویی اثبات کند که هر دوی آنها از منظر هستی‌شناسی بر دو اصل «ماتریالیسم» و «پوزتیویسم» بنا گذارده شده‌اند.

    کلید واژگان: چارلز داروین, میشل فوکو, ماتریالیسم, پوزیتیویزم, هستی شناسی مشترک
    Fazel Asadi Amjad, Amin Pourhossein Asli *, Sayyid Mohammad Marandi

    The present article attempts to analyze and compare the views of Charles Darwin and Michel Foucault from an ontological point of view, claiming that there are serious ontological common grounds between the two. At first glance, such a comparison seems to be a bit odd and somehow impossible. The oddity of such a comparison is due to the point that, on the one hand, Michel Foucault is deemed as one of the vanguards of postmodern movement and as a result emphasizes and is associated with concepts such as relativism; on the other hand, the Darwinian viewpoint, or simply Darwinism, as a biological theory is more concerned and associated with "objectivism," as opposed to "relativism." In contrast to the views of many Darwinists and postmodern Foucauldian thinkers, the researcher attempts to, through an ontological study, demonstrate that the Darwinian and Foucauldian viewpoints share common ontological bases, namely, materialism and positivism.

    Keywords: Charles Darwin, Michel Foucault, materialism, positivism, common ontological ground
  • حسن عبدی، رمضانعلی فاضل *

    تبارشناسی میشل فوکو، با تکیه بر مبانی معرفتی ویژه خود، نظریه است که هدفمندی و جهت دار بودن ذاتی را نفی می کند. مهم ترین مبانی معرفتی آن را نام انگاری، قدرت محوری، باور به تصادف، برساخت گرایی، تاریخی نگری، نسبی دانستن فهم و حقیقت، انسجام گرایی در توجیه شناخت تشکیل می دهد. این مبانی معرفتی، بر پایه اصول حکمت صدرایی قابل ارزیابی انتقادی است؛ اصولی مانند اصل واقعیت، تقسیم وجود به مستقل و رابط، اصل علیت، وحدت نظام هستی و هدفمندی آن، وجود سنت های الهی در تدبیر جوامع و تاریخ، وجود حقایقی ثابت، امکان شناخت مطلق و یقینی، مبناگرایی در توجیه شناخت، واقع نمایی شناخت، دو ساحتی بودن انسان، اصالت روح انسان، آگاهی، اراده و هدف مندی انسان، فطرت مشترک انسان ها، معتبر بودن روش های تجربی، عقلی و شهودی.

    کلید واژگان: میشل فوکو, مبانی معرفتی, تبارشناسی, ارزیابی انتقادی, حکمت صدرایی
    Hassan Abdi, Ramazan Ali Fazel

    Michel Foucault’s genealogy is a theory which emphasizes on his epistemic principles and denies inherent purposefulness and orientation. The most important epistemic principles of this theory are nominalism, power-centeredness, fortuitism, constructivism, historiography, considering intellect and truth as relative, adopting coherent theory about the justification of cognition. These epistemic principles can be evaluated according to the Mulla Sadra's philosophical principles, such as: the principle of reality, dividing existence into independent and copulative, the principle of causality unity of the system of being, and its purposefulness, the existence of divine traditions in managing societies and history, the existence of incontrovertible facts, the possibility of absolute and certain cognition, fundamentalism in the justification of cognition, verisimilitude of cognition, the two-dimensional nature of man, the originality of human soul, awareness, man’s will and purposefulness, the common nature of human beings, and validity of empirical, rational and intuitive methods.

    Keywords: Foucault, epistemic principles, genealogy, critical assessment, Mulla Sadra's philosophy
  • حمید پارسانیا، ظاهر یوسفی *

    رهایی و مقاومت به مثابه هدف نهایی طرح های پژوهشی فوکو، مسئله است که در عین اهمیت، کمتر بدان توجه شده است. این مقاله، پس از توصیف و تحلیل مقاومت از منظر فوکو، به نقد مبنایی آن بر بنیاد برخی مفروضات انسان شناسی مفروض در آن پرداخته است. ازآنجاکه سوژه زدایی یا نفی سوژه، کانون بحث مقاومت در اندیشه فوکو می باشد، مقاومت همچون سوژه بر محور های سه گانه حقیقت، قدرت و اخلاق دوران دارد. مقاومت چون کاربست نیرو، در مقابل قدرت و رژیم حقیقت آن است همچون قدرت دارای دو شکل ایجابی و سلبی است. شکل ایجابی مقاومت، که خارج از چارچوب سلطه به وجود می آید، از دید فوکو به صورت زیبایی شناسی خود ظهور می کند. اما جوهر مقاومت سلبی را نفی و امتناع از انقیاد حاصل از رژیم حقیقت - قدرت و محدودیت های بر سازنده آن، در جهت نیل به رهایی و آزادی شکل می دهد که خود به دو صورت نظری و عملی قابل تقسیم است.

    کلید واژگان: میشل فوکو, قدرت, حقیقت, مقاومت, سوژه زدایی, سیاست حقیقت, اخلاق مقاومت, مبانی انسان شناسی
    Hamid Parsania, Zaher Yosefi

    The question of deliverance and resistance which represents the final aim of Michel Foucault's research projects, has not received due attention in spite of their importance.
    Having described and analyzed Foucault’s view about resistance, this paper fundamentally criticizes it in reference to certain anthropological assumptions included in it.
    Since Foucault’s thought on resistance is centered on the negation of the subject, resistance, like the subject, concentrate on three questions: truth, power and morality. Resistance, like the application of power is, in contrast with power and its regime of truth, like power, has two forms: positive and negative.
    Foucault’s sees that the positive form of resistance that comes into being outside the framework of hegemony, manifests itself as an aesthetic form.
    But, the essence of negative resistance is formed by the negation and rejection of subjection resulting from the truth-power regime and the limitations placed on its maker, in order to achieve deliverance and freedom which can be divided into two forms: theoretical and practical.

    Keywords: Michel Foucault, power, truth, resistance, de, subjectification, truth policy, morality resistance, foundations of anthropology
  • محمد توکل، نوح منوری
    در مقابل الگوی کلاسیک جامعه شناسی معرفت، که در آن رابطه ای علی از جامعه به معرفت وجود دارد، جامعه شناسی معرفت جدید، به فضای فرهنگ و تفسیر معنایی پرداخت و بر اساس آن، درک گفتمانی معرفت اهمیت یافت. در این مقاله، ضمن شرح تاریخچه مختصری از جامعه شناسی معرفت، زمینه نظری کاربرد نظریه گفتمان در جامعه شناسی معرفت واکاوی می شود. به عنوان نمونه ای از تلاش، برای پیوند صریح این دو حوزه برنامه تحقیقاتی راینر کلر با عنوان «رویکرد جامعه شناسی معرفت به گفتمان» معرفی و نقد می شود. نگاه کلر به جامعه شناسی معرفت، برگر و لاکمن و نظریه گفتمان میشل فوکو است. نوآوری کلر را می توان در تصریح رابطه بین نظریه گفتمان و جامعه شناسی معرفت دانست. دو انتقاد به کار کلر وارد است: اول اینکه، او توضیح نمی دهد گفتمان ها چگونه ظاهر می شوند، هژمونیک می شوند و گفتمان های هژمونیک چگونه به چالش کشیده می شوند. همچنین تمرکز راینر کلر بر تحلیل گفتمان، موجب می شود که پاسخ وی به مسئله تعین اجتماعی معرفت، در هال های از ابهام قرار گیرد.
    کلید واژگان: گفتمان, جامعه شناسی معرفت, میشل فوکو, برگر و لاکمن, راینر کلر
    Mohammad Tavakol, Noah Monavvari
    New sociology of knowledge, as distinct from the classical pattern of sociology of knowledge, in which society has a causal relationship with knowledge is concerned with cultural atmosphere and semantic interpretation, and this renders important the understanding of discourse of knowledge. Giving a brief account of the history of sociology of knowledge, the present paper seeks to expound the theoretical background of discourse theory in sociology of knowledge.
    This paper cites Claire Rayner’s research program entitled "sociology of knowledge approach to discourse" as an example of attempting to explicitly like these two areas and criticizes it .
    Claire’s look at sociology of knowledge corresponds to that of Berger and Luckmann and Michel Foucault's discourse theory. Claire’s innovation can be understood through demonstrating the relationship between discourse theory and sociology of knowledge.
    Two objections are raised against Claire’s work. First, she does not explain how discourses develop and become hegemonic and how hegemonic discourses are challenged.
    Secondly, Rayner Claire’s focus on discourse analysis makes her response to the question of social determination of knowledge highly abmigueous.
    Keywords: discourse, sociology of knowledge, Michel Foucault, Berger, Luckmann, Rayner Claire
  • مهدی حسین زاده یزدی، منیره زین العابدینی رنانی، سیدمحسن ملاباشی
    میشل فوکو ازجمله اندیشمندان بسیار تاثیرگذار معاصر در جهان بود. او نقدهایی جدی به اندیشمندان پیش از خود مطرح کرد و از بسیاری از آن ها نیز تاثیر پذیرفت. این مقاله در پی بررسی مبانی معرفتی تبارشناسی اوست. در بررسی مبانی معرفتی به این پرسش ها پاسخ داده می شود که تعریف فوکو از حقیقت چه بود؟ برای دستیابی به حقیقت چه راهی را برگزید؟ آیا فوکو نسبی نگر بود؟ فوکو در چه ساحتی نسبی نگر بود و مبنای نسبی گرایی او چه بود؟ در بررسی مبانی معرفتی تبارشناسی باید گفت فوکو در این دوره در تعریف حقیقت پیرو نظریه انسجام گرایی بود. همچنین، در تبارشناسی رویکردی نام انگارانه داشت و از انواع نسبی گرایی، فوکو نسبی اندیشی هستی شناسانه و نسبی اندیشی شناخت شناسانه را برگزید. او در تبارشناسی به پیروی از نیچه و رویکردهای نسبی نگر هستی شناسانه او بر این نکته تاکید کرد که قدرت به واسطه گفتمان صدق و کذب، گزاره ها را در هر دوره تعیین می کند.
    کلید واژگان: میشل فوکو, تبارشناسی, مبانی معرفتی, نسبی گرایی و نظریه انسجام
    Mehdi Hoseinzadeh Yazdi, Monire Zinolabedini, Mohsen Mollabashi
    Michel Foucault was a contemporary philosopher with a global influence. He proposed serious critiques to the earlier intellectuals and was also influenced by many of them. The present study will only examine the epistemic principles of his genealogy through answering questions such as “how did Foucault define the truth? What path did he take to get to the truth? Was Foucault a relativist? In what domain was he a relativist and what was the basis of his relativism?” The analysis of the epistemic principles of genealogy showed that Foucault remained loyal to the theory of Coherentism in defining the truth through both stages. Moreover, in genealogy had nominalistic approaches and Foucault's choice of the varieties of relativism was ontological relativism and epistemological relativism. Loyal to Nietzsche and his ontological-relativist approaches, he extended the relativism maintained in genealogy and emphasized that, during every period in history, power determines the truth or falsehood of premises through discourse.
    Keywords: Michel Foucault, Genealogy, Epistemic Principles, Relativism, Theory of Coherentism
  • فاطمه توفیقی
    یکی از مهم ترین سوالاتی که ذهن پژوهشگران فوکو را درگیر کرده، این است که آیا نظریات او درباره قدرت موقعیتی برای اعمال آزادی و شورش فراهم می کند. همچنین در پی این سوال یکی از معماهای پیش روی پژوهشگران این بوده است که مواضع او درباره انقلاب ایران چگونه با مواضعی که درباره آزادی و قدرت داشته است، سازگاری می یابد. در این مقاله به بررسی نقش آزادی و سوژگی در آثار فوکو با تاکید بر انقلاب ایران خواهیم پرداخت. از نظر وی در موقعیتی که قدرت در همه جا نفوذ یافته است، یک امکان مهم برای اعمال فاعلیت (سوژگی) «تمرین های معنوی» است – یعنی یک مجموعه از فعالیت ها که در جهت خودسازی انجام می گیرد. انقلاب ایران یک نمونه از این نوع سوژگی را به نمایش می گذاشت، زیرا بسیاری از انقلابیون همزمان به خودسازی درونی و ایجاد تحول بیرونی می پرداختند. فوکو باور داشت که تشیع انقلابی به دلیل وجود رویکردهای باطنی امکان اعمال آزادی را فراهم می کند. البته چنین ترکیبی از آنجا که در مقوله های ذهنی غربی نمی گنجید، برای ایشان قابل هضم نبود.
    کلید واژگان: میشل فوکو, انقلاب ایران, قدرت, فاعلیت (سوژگی), معنویت سیاسی
    Fatemeh Toufiqi
    concerns the possibilities for agency and revolt in his perspective. In addition, these scholars have debated whether his stance on the Iranian revolution can in any way be compatible with his theories on power and freedom. In this essay, I will study the possibilities for freedom and subjectivity in Foucault’s works, especially his Iran writings. According to Michel Foucault, when power has pervaded every sphere of human life, an important possibility for subjectivity can be found in “spiritual exercises” – a series of exercises for self-cultivation. The Iranian revolution represented these spiritual exercises, since many revolutions were engaged in internal self-fashioning as well as external change. The French scholar believed that, because of its esoteric teachings, Shi’ite Islam provided these chances for freedom. Clearly, these conclusions were not easily acceptable for the Western audience, who are not accustomed to these categories.
    Keywords: Michel Foucault, Iranian Revolution, “spiritual exercises”, Power, freedom, subjectivity
  • اکرم نوری زاده، یوسف شاقول
    این مقاله برآن است تا این نقد ساندل را بررسی نماید که این مقدمه اصل تفاوت راولز در توزیع دارایی ها، که هیچ کسی مستحق و مالک حقیقی داشته هایش نیست و بنابراین دارایی های هر فرد، باید بعنوان دارایی های عمومی تلقی گردد که همه در سودهای آن سهیم باشند، مستلزم برداشتی جماعت گرایانه از “خود”،(Self) به عنوان مالکی که گسترده تر از مالک فردی است و می توان آن را“خود” جماعتی خواند، می باشد، که این تلقی از خود و مالکیت، با فرد گرایی و لیبرالیسم وظیفه گرایانه(Ontological Liberalism) راولز در تعارض است.
    رابرت نوزیک اصل تفاوت راولز را بدین صورت نقد می نماید که اصل تفاوت و بازتوزیع دارایی ها، مستلزم گرفتن مالیات از ثروتمندان برای کمک به فقرا است و این باعث بهره برداری از حاصل زحمت ثروتمندان و به بردگی گرفتن آنها است و با آزادی فردی لیبرالیسم در تعارض است. مولف این مقاله بر آن است تا از طریق تحلیل و ارزیابی این دو نقد، ویژگی ها و قابلیت های اصل تفاوت در نظریه عدالت راولز را روشن تر سازد.
    کلید واژگان: میشل فوکو, تلیبرالیسم, اصول عدالت, اصل تفاوت, فردگرایی, عدالت بازتوزیعی, تقدم حق بر خیر, بارشناسی, مبانی معرفتی, نسبی گرایی و نظریه انسجام
    Akram Noorizadeh, Yoosef Shaqool
    This essay wants to consider this critique of Sandel that one introduction of difference principle in distribution of possession which says no one deserves his possessions and endowments in society, so this possessions should be regarded as common assets and all in the society should be share in the benefits of this endowments, is involved a communitarian concept of self wich is more extended owner than individual one. This kind of self can be called communitarian self and contradicts with individualism and deontological liberalism in the view of Rawls, sandel says.Nozick critiques Rawls’s difference principle also. He says that difference principle requires take tax from riches to help disadvantage members of society and this causes that we use benefites of riches’s labor arbitrary and it is to say that we make them slave in this way. It is appearent this action is in contradiction with individual freedom. Nozick belives that because redistributive of asset is not acceptable for liberalism, there is no necessary to based on difference principle to redistribute in society.we should allow anybody to start with endowments which achieves them in a just way.Here with analysis and evaluate of this two objects, it want to be explained the characters of difference principle more than the past.
    Keywords: Liberalism, Principles of Justice, Difference Principle, Redistributive Justice, The Primacy of right over Good
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال