جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "subject" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «subject» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
ایمانوئل لویناس یکی از مهمترین فیلسوفان عصر جدید به شمار میآید. اهمیت فلسفه او در اخلاق نمایان میشود. در فلسفه اخلاق لویناس، سوژه محوری از اولویت خارج میشود و «دیگری» و «چهره» او در اولویت قرار میگیرند؛ به نحوی که چهره دیگری بر پیامهای اخلاقی دلالت میکند و سوژه با دریافت این پیامهای اخلاقی، احساس وظیفه میکند تا خود را در برابر دیگری پاسخگو و مسئولیتپذیر بداند؛ اما پرسش این است که در فلسفه اخلاق لویناس، مقصود از «چهره» در مواجهه با دیگری چیست؟ و وجه اخلاقی آن با چه مبنایی قابل توجیه است؟ آیا میتوان آن را بر مبنای هستیشناسی و معرفتشناسی یا روانشناسی و زبانشناسی توجیه کرد؟ لویناس هنگامی که فلاسفه غربی میکوشیدند به سوژه اولویت ببخشند و همه موضوعها را به هستیشناسی و معرفتشناسی تقلیل دهند، بازتعریفی از مفهوم دیگری و چهره دیگری را ارائه میدهد. نگارنده باور دارد بنیان اخلاقی چهره دیگری را میتوان بر اساس چهار مبنای: 1-هستیشناسی، 2-معرفتشناسی، 3-روانشناسی و 4-زبانشناسی بررسی کرد؛ به گونهای که در نهایت، بتوان بنیان اخلاقی اندیشه لویناس را در مبنای زبانی او کشف کرد.کلید واژگان: سوژه, دیگری, چهره, مبنای توجیه, پیامهای اخلاقی, زبانشناسیMetaphysic, Volume:16 Issue: 2, 2024, PP 59 -79Immanuel Levinas is considered one of the most important philosophers of the new age. The importance of his philosophy is shown in ethics. In the moral philosophy of Levinas, the central subject is left out of priority and his "other" and his "face" are given priority in such a way that the other's face indicates moral messages and the subject feels duty upon receiving these moral messages. consider himself accountable and responsible to the other. But the question is, what is the meaning of "face" in facing the other in Levinas's moral philosophy? And on what basis can its moral aspect be justified? Can it be based on ontology and epistemology, or psychology and linguistics? Levinas, when Western philosophers tried to give priority to the subject and reduce all issues to ontology and epistemology, provided a redefinition of another concept and another face. The author believes that the moral foundation of another figure can be examined based on four bases: 1- ontology 2- epistemology 3- psychology 4- linguistic so that finally the moral foundation of Levinas's thought can be discovered in his linguistic basis.Keywords: Subject, Other, Face, Basis Of Justification, Moral Messages, Linguistics
-
فوکو در متن «سوژه و قدرت» (1982)، 2 سال پیش از مرگش، گفت که درون مایه کلی پژوهش هایش نه «قدرت» بلکه «سوژه» است. درسنامه های «سوبژکتیویته و حقیقت» (1981-1980) و «هرمنوتیک سوژه» (1982-1981) نیز موید این تاکید بودند بالاخص که او پروبلماتیک کلی این درس ها را «سوژه مندی و حقیقت» می دانست تا نشان دهد سوژه باید در نسبت با حقیقت، مسئله مند شود. او سرانجام در پیشگفتار «تاریخ سکسوالیته» (1984) و 8 سال پس از جلد اول آن، صورت بندی کلی فرآیند اندیشه اش و چرایی معطوف شدن به «تبارشناسی» را ارائه داد؛ برمبنای این مقدمه، این مقاله پس از تبیین چگونگی نسبت سوژه با شبکه قدرت و حقیقت به این نتیجه رسیده است که روش و رویکرد بررسی سوژه «تبارشناسی و مسئله مندی» است و عرصه مرجع و حوزه تحقیق بازشناسی و برساختن خود به منزله سوژه، تاریخ انسان میل گر و متعاقب آن سکسوالیته است. درواقع «تکنیک های خود» مرتبط با سامانه سکسوالیته، ارتباط دائمی فرد با خودش را سبب می شوند و این چیزی نیست جز تولید دائمی سوژه مندی؛ پس با مطالعه تاریخ این تکنیک ها می شود به تاریخ سوژه مندی دست یافت اما این تاریخ زمانی منجر به دست یابی به تبارشناسی سوژه می شود که تقاطع تکنیک های خود و استیلا با همدیگر را تحلیل کنیم و تقاطع تکنیک خود و استیلا نیز چیزی نیست جز معنای «حکومت مندی» و «حکم رانی»، آن هم حکم رانی به معنای هدایت رفتارها و مدیریت امکان ها به واسطه انواع بازی های حقیقت، براین اساس نتیجه می شود که سکسوالیته نه تنها حوزه ای مناسب برای مطالعه تبارشناسانه تاریخ سوژه مندی و تکنیک های خود بلکه حوزه ای غنی است برای فهم حکم رانی و روش های پیچیده تر کارکرد رویه های قدرت.کلید واژگان: سوژه, سوژه مندی, تبارشناسی, تکنیک خود, میشل فوکوIn his text Subject and Power (1982), written two years before his death, Foucault stated that the central theme of his research was not "power" but the "subject." His lecture series Subjectivity and Truth (1980-1981) and The Hermeneutics of the Subject (1981-1982) also confirmed this emphasis, particularly as he considered the overarching problematic of these lectures to be "subjectivity and truth," demonstrating that the subject must become problematized in relation to truth. Finally, in the preface to The History of Sexuality (1984), eight years after the first volume was published, he provided a general outline of his intellectual trajectory and explained why he shifted toward "genealogy." Based on this introduction, the present article, after explaining how the subject relates to the network of power and truth, concludes that the method and approach to studying the subject are "genealogy and problematization." The domain of inquiry into the recognition and construction of the self as a subject is the history of the desiring human and, consequently, sexuality. In fact, the "techniques of the self" associated with the system of sexuality maintain the individual's constant relationship with themselves, which results in the continuous production of subjectivity. Therefore, by studying the history of these techniques, one can arrive at the history of subjectivity. However, this history only leads to the genealogy of the subject when we analyze the intersection of techniques of the self and domination, which is essentially the meaning of "governmentality"—the governance of behavior and the management of possibilities through various truth games. Thus, it is concluded that sexuality is not only an appropriate domain for genealogical study of the history of subjectivity and techniques of the self but also a rich field for understanding governmentality and the more complex ways in which power functions.Keywords: Subject, Subjectivity, Genealogy, Techniques Of The Self, Michel Foucault
-
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و ششم شماره 1 (پیاپی 112، بهار و تابستان 1403)، صص 223 -242قاعده «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه»، ازجمله قواعدی است که منطق دانان در منطق بیان کرده و در بحث موضوع علم و نیز عرض ذاتی با تفصیل بیشتری به آن پرداخته و آن را در سایر علوم، مانند فلسفه و طب و... به کار برده اند. سخن در این است که آیا این قاعده شامل همه علوم، ازجمله علم اصول می شود؟ مسلم این است که با پیشرفت و گستردگی علوم، شاخه هایی از دانش به وجود آمده که در گستره این قاعده گنجانده نمی شوند و در آن ها از مباحثی سخن گفته می شود که به تعبیر منطقی، از عوارض ذاتی موضوع آن علم خارج هستند. یکی از این علوم، علم اصول فقه است. علمای این علم در بحث موضوع آن، برحسب این قاعده دچار تشتت رای شده و نظریات متفاوتی از این قبیل ارائه داده اند: دادن وحدت مسائل به هدف آن، نفی عرض ذاتی بودن مسائل علم و قرائت جدیدی از عرض ذاتی. در این نوشتار به بیان منشا این تشتت آرا می پردازیم و معتقدیم که عدم التفات در گستره این قاعده و مباحث مربوط به این قاعده که منطق دانان بیان کرده اند، زحمت اصولیان در توجیه نظر خویش را مضاعف کرده است.کلید واژگان: عوارض ذاتی, موضوع علم اصول, منطق, موضوع عام, مسائل علمThe rule "the subject of every field of knowledge is that whose essential properties are discussed in that field" is stated by logicians in logic and discussed in more detail in the discussion of the subject of a field of knowledge and its essential properties, and finally it is used in other fields, such as philosophy and medicine. The question is whether this rule embraces all fields, including the principles of jurisprudence. What is certain is that with the expansion of disciplines, there have emerged branches of knowledge that are not included in the scope of this rule because they discuss topics that are -logically speaking- beyond the essential properties of the subject of that branch. One of these disciplines is the principles of jurisprudence. According to this rule, the scholars of this filed hold mixed opinions in determining its subject and have presented different ideas such as: considering the unity of issues based on the unity of the goal, denying that the issues are the essential properties of the subject, and offering a new reading of the essential properties. In this article, we are going to explain the origin of this confusion of opinions and we argue that ignoring the scope of this rule and other discussions related to this rule in logic, has doubled the effort of the experts of the principles of jurisprudence in justifying their opinion.Keywords: Essential Properties, The Subject Of The Principles Of Jurisprudence, Logic, Subject, Issues
-
این مقاله با تاکید بر اندیشه پیتر برن، که یکی از مهم ترین چهره های شاخص فلسفه دین معاصر است، افزون بر تبیین دیدگاه او درباره رئالیسم و نارئالیسم و همچنین خداباوری، دین و الاهیات، به واکاوی و بررسی بنیان های فلسفی این مسئله پرداخته است. نظرگاه پیتر برن با این که یک رویکرد انتقادی به ابعاد مختلف نارئالیسم است، دربردارنده تمییزی اساسی میان خداباوری و الاهیات در اتخاذ نظرگاه رئالیستی و نارئالیستی درباره آن هاست. با توجه به تفکیک دو ساحت الاهیات و خداباوری، می توان چنین گفت که وی معتقد به نارئالیستی بودن الاهیات-لیبرال- به عنوان یک رشته علمی و آکادمیک و رئالیستی بودن دین، خدا و گفتمان خداباورانه است. در نظرگاه او، غایت گفتمان خداباورانه به موجودی فراذهنی، فرادنیایی و متعالی اشاره دارد. این نوشتار در نهایت به واکاوی و بررسی مبانی فلسفی این موضوع پرداخته و اشارت اجمالی پیتر برن در بررسی ریشه تمایز رئالیسم و نارئالیسم و همچنین تفسیر نارئالیستی مدرن از دین را مورد مداقه قرار داده و افزون بر واکاوی ریشه های مسئله رئالیسم و نارئالیسم دینی و با تاکید بر نسبت سوژه و ابژه - بالاخص در فلسفه کانت - به نقد و بررسی این بنیان فلسفی در نظرگاه پیتر برن پرداخته است.
کلید واژگان: رئالیسم, نارئالیسم, سوژه و ابژه, الاهیات, دین, خداThis article, emphasizing Peter Byrne’s thought, one of the most important figures of contemporary religious philosophy, in addition to explaining his views on realism and non-realism as well as theism, religion, and theology, analyzes the philosophical foundations of this issue. Byrne’s critical approach to various dimensions of non-realism contains a fundamental distinction between theism and theology in adopting a realist and non-realist point of view about them; considering the separation of the two fields of theology and theism, he believes in the unrealistic nature of liberal theology as an academic discipline and the realism of religion, God, and theistic discourse; the purpose of the theistic discourse refers to an extra-mental, extra-mundane, transcendent entity. Ultimately, has analyzed the philosophical foundations of this issue; and Peter Byrne’s brief reference in examining the origin of the distinction between realism and non-realism, and also highlighted the modern non-realistic interpretation of religion, and in addition to analyzing the roots of the problem of religious realism and non-realism and by emphasizing the relationship between subject and object-especially in Kant’s philosophy, he has reviewed this philosophical foundation in the opinion of Peter Byrne.
Keywords: Realism, Non-Realism, Subject, Object, Theology, Religion, God -
بنابر ادعای فخر رازی و طوسی، جهت عقد الوضع در نگاه فارابی امکان و در نگاه ابن سینا فعلیت است. آنها پس از این انتساب، دیدگاه فارابی را نادرست و دیدگاه ابن سینا را تایید میکنند. اگرچه فارابی اشاره مستقیمی به جهت عقد الوضع ندارد ولی از مجموع عبارات او عقدالوضع به لفظ مفرد کلی در ناحیه موضوع قضایای محصوره تعریف میشود. درواقع، در این نگاه عقدالوضع، خود، به یک قضیه حملیه جهت پذیر تحلیل می شود. از طرفی با بررسی متون ابن سینا روشن میشود او تعیین جهت عقدالوضع را منوط به تحلیل جهت قضیه میداند، اما نهایتا دو جهت امکان و فعلیت را به عقدالوضع نسبت میدهد و نه فقط فعلیت را. بنابراین، ادعای دو شارح بزرگ ابن سینا در فعلی دانستن جهت عقدالوضع نزد ابن سینا، صحیح نیست. در این مقاله نشان میدهیم اولا فارابی و ابن سینا هر دو از جهت امکانی سخن گفته اند و ثانیا نقد فخر و طوسی به جهت امکان در عقدالوضع مطابق با نگاه خود ابن سینا صحیح نیست.
کلید واژگان: فارابی, فخررازی, طوسی, ابن سینا, عقدالوضع, امکانLogical Studies, Volume:14 Issue: 2, 2024, PP 177 -201The relationship between term-subject and subject in the attrebutive theorem is (‘عقدالوضع’-Aghd Al-Vaz). According to Al-Razi pruport, the modal of that relationship in Al-farabi’s viewpoint is contingency but Al-Tousi says Al-Farabi’s viewpoint is possibility modal. So at last, two of them don’t accept Al-Farabi’s holistic view. On the other hand both of them say that Avicenna, however, accepts actuality modal for ‘Aghd Al-Vaz’ in every theorem and this is the true modal. So Al-Farabi doesn’t talk about the modal of Aghd Al-Vad completely but it is understood that he looks at the relationship as a kind of theorem which accepts modals. Therefore, Avicenna doesn’t accept actuality modal for all theorems. So in this article, first of all we are going to check that possibility modal and contingency modal as a modal of Aghd Al-Vaz is accepted by both Al-Farabi and Avicenna; in the second step we are going to show that the critic of Al-Razi and Al-Tousi in Al-Farbi is not seemed true.
Keywords: Farabi, Razi, Tousi, Avicenna, Subject, Possibility -
در مقاله ای با عنوان «پارادوکس امتناع تناقض: گزارش و گشایش»، مهدی عظیمی کلامی از ملاصدرا در پاسخ به پارادوکس امتناع تناقض ذکر می کند و بیان می کند که ملاصدرا با فرض اینکه «اجتماع نقیضان» موضوع و «ممتنع» محمول است، اجتماع نقیضان موجود را به حمل اولی و اجتماع نقیضان ممتنع را به حمل شایع اخذ کرده و به این نحو پارادوکس را پاسخ می دهد. عظیمی پارادوکس را زاییده ی فهم نادرست ساختار آن می داند و ساختار ~(A&~A) □ را برای «اجتماع نقیضان ممتنع است» پیشنهاد می کند که در آن دیگر نیازی به موضوع نیست تا پارادوکس پیش آید. اما اولا او بدون هیچ دلیلی ساختار موضوع-محمولی را برای «اجتماع نقیضان ممتنع است» نفی می کند؛ ثانیا ساختار پیشنهادی را نیز فیلسوفان مسلمان در کنار ساختار قبلی برای اصل امتناع تناقض متذکر می شوند ولی در ظاهر پارادوکسی بر آن وارد نیست تا راه حل طلب کند؛ ثالثا با نگاهی دقیقتر پارادوکس بر ساختار پیشنهادی نیز وارد است؛ و رابعا ~(A&~A) □ ترجمه کاملی از اصل امتناع تناقض نیست.کلید واژگان: امتناع تناقض, موضوع, پارادوکس, گزاره, وجود ذهنیLogical Studies, Volume:14 Issue: 2, 2024, PP 145 -160In an article titled " Non-contradiction Paradox", Mahdi Azimi mentioned Mulla Sadra's words are in response to the non-contradiction Paradox. Azimi says that Mulla Sadra examines the statement “the aggregation of the pair of contradictories is impossible” then using the subject-predicate structure Mulla Sadra tries to solve the paradox by distinction between two type of predication called ‘awwali’ and ‘shayi’. Azimi considers the paradox to be the result of its structure and proposes the structure □~(A&~A) for the statement “the aggregation of the pair of contradictories is impossible”. In this structure, there is no need for a subject for a paradox to occur. But firstly, he rejects the subject-predicate structure for that statement without any reason. Secondly, Muslim philosophers mention the proposed structure along with the previous structure for the principle of Non-contradiction but the proposed structure does not produce a paradox that requires a solution. Thirdly, with a closer look, there is a paradox on the proposed structure. Fourthly, □~(A&~A) is not a complete translation of the principle of Non-contradiction.Keywords: Non-Contradiction, Subject, Paradox, Proposition, Mental Existence
-
هگل دریافت که نقدهای جدی به فلسفه کانتی، فلسفه را چنان در موقعیت دشواری قرار داده است که تنها راه برای نجات شناخت آدمی از آن ها تحول در مبنای کانت است. از نظر کانت برای تامین اعتبار شناخت، ابژکتیویته باید سوبژکتیو می شد؛ اما ناقدان او معتقد بودند که چنین چیزی عملا منجر به گرفتاری سوژه درون سپهر خود می شود. ما معتقدیم هگل با تحول در مبنای سوبژکتیویته از رهگذر تغییر من به روح و ابژکتیو کردن سوبژکتیویته توانست تا ضمن غلبه بر شکاف ها و بحران های فلسفه کانتی، از متافیزیکی غیرجزمی، تاریخی و انضمامی سخن بگوید. این مقاله تلاش کرده تا نشان دهد که تحول بنیادین در مبنای متافیزیک در اصل معادل ظهور بیناسوبژکتیویته نزد هگل است. ازاین رو ادعای اصلی ما در این مقاله آن است که میان بیناسوبژکتیو شدن فلسفه و ابژکتیو شدن سوبژکتیویته نسبت کاملا مستقیمی برقرار است؛ به طوری که میزان موفقیت و رضایت بخشی تلاش های پساکانتی در سنت ایدیالیسم آلمانی را از این زاویه می توان ارزیابی کردکلید واژگان: سوژه, دیگری, مابعدالطبیعه, بیناسوبژکتیویتهSophia Perennis, Volume:20 Issue: 1, 2023, PP 125 -149Kant argued that in order to bring about validity for knowledge we have to make a paradigm shift. The paradigm shift which was well known as copernican revolution was based on this assumption that the one who observing could be able to determinate objects. For Kant subject as observer has the ability to determine the world transcendentally. For Hegel the Kantian paradigm shift count as subjetivising the objectivity. He blames Kant for not seeing this basic fact that, subject himself become in the objectivity and the relation could not be as Kant was assuming. Hegel by replacing the transcendental I with Giest attempts to instead of making objectivity, subjective, do the reverse. In this article we argue that by objectivizing the subjectivity, Hegel not inly became able to overcome the problems posed by Kantian philosophy but also assumes subjectivity as intrinsically intersubjectiveKeywords: subject, other, Metaphysics, Intersubjectivity
-
در این مقاله با تحلیل معنای جوهر در اندیشه فیلسوفان تجربی و به ویژه هیوم نشان خواهیم داد که نفی جوهر چه تاثیری در شکل گیری نظریه معرفت و شیء فی نفسه کانت داشته است. کانت برای حل معضل شناخت از یک طرف جوهر به معنایی که هیوم مورد انکار قرار می دهد را به شی فی نفسه تبدیل می کند، و از این طریق می کوشد تا اساس مستحکمی برای پدیدارها فراهم سازد، و فلسفه خود را از غلطیدن در ورطه ایده آلیسم مطلق رهایی بخشد؛ از طرف دیگر با انقلاب کپرنیکی جوهر را به یکی از مقولات و تعینات فاعل شناسا مبدل می سازد، و از این طریق نقش اساسی و مهم آن را در تشکیل شناسایی حفظ می کند و مسیر مطابقت عین را با ذهن هموار می سازد. بنابراین کانت به یک معنا جوهر در نزد پیشینیان را حفظ می کند ولی هیچ نقش معرفتی برای آن قایل نیست. اما می کوشد تا به معنایی دیگر نقش معرفتی جوهر را حفظ کند.
کلید واژگان: کانت, هیوم, شی فی نفسه, جوهر, ماندگاری, مقولات فاهمه, انقلاب کپرنیکیIn this article with a study of the meaning of substance in empirical philosophers’ viewpoints, we show that Hume's negation of substance has influenced Kant's theory of knowledge. To solve the problem of knowledge, Kant, on the one hand, turns the substance negated by Hume into a thing in itself. In this way, he tries to provide a strong foundation for the phenomena and keep his philosophy from falling into the abyss of absolute idealism. On the other hand, with the Copernican revolution, he turned the substance into one of the categories and determinations of the subject. In this way, he kept its essential role in the formation of knowledge and paved the way for the object to correspond with the mind. Therefore, in a sense, Kant preserves the substance in the meaning of the predecessors, but no epistemic role is possible for this meaning; however, he tries to maintain the epistemic position of the substance in another sense. The reason why Kant, while transforming the substance of the predecessors into a thing in itself, did not abandon the substance, but presented another definition of it, was to be able to explain perception. Because he needed a permanent thing, of course, a permanent thing that can be pointed to its position with the subject, not an unchanging existence that is unknown with the objects.
Keywords: Kant, Hume, thing in itself, subject, substance, Copernican revolution -
نشریه فلسفه غرب، پیاپی 5 (بهار 1402)، صص 65 -92ایمانوئل لویناس را یکی از مهم ترین فیلسوفان عصر جدید می شمارند. اهمیت فلسفه او بیشتر در اخلاق نمایان می شود. فلسفه اخلاق لویناس بر محور «دیگری» می چرخد. در ساختار فلسفه اخلاق وی سوژه محوری از اولویت خارج می شود و دیگری اولویت پیدا می کند. دیگری برای لویناس یک انسان منفعل نیست، بلکه انسانی فعال است که چهره او بر پیام ها و فرامین اخلاقی دلالت می کند و سوژه نیز با دریافت این پیام ها و فرامین اخلاقی، در خود احساس وظیفه می کند که خود را در برابر دیگری پاسخگو و مسئولیت پذیر بداند. استمرار این پاسخگویی و مسئولیت پذیری به زندگی اخلاقی منتهی می شود. اما مسئله این است که رهیافت زندگی اخلاقی در ساختار فلسفه اخلاق لویناس بر چه مبنایی استوار است؟ به تعبیر دیگرک مولفه های یک زندگی اخلاقی در ساختار فلسفه اخلاق لویناس کدام اند؟ لویناس بر این باور است که سوژه هنگام مواجهه با چهره دیگری، میل و کششی درونی نسبت به دیگری پیدا می کند. این میل و کشش درونی نسبت به دیگری که از میل سوژه به نامتناهی و کمال سرچشمه می گیرد، یک میل بنیادین و متافیزیکی است و به رابطه و تعامل اخلاقی سوژه با دیگری و در نهایت، به زندگی اخلاقی منجر می شود. سوژه در درون زندگی اخلاقی، هویت حقیقی خود را که یک هویت اخلاقی است، پیدا می کند و با پرورش استعداد های اخلاقی خود، در مسیر نامتناهی شدن و دست یابی به کمالات گام بر می دارد.کلید واژگان: سوژه, چهره, دیگری, زندگی اخلاقی, احساس وظیفه, مسئولیت نامتناهیImmanuel Levinas is considered one of the most important philosophers of the new age. The importance of his philosophy is more apparent in the field of ethics. Levinas's moral philosophy revolves around the "other". In the structure of Levinas's moral philosophy, one central subject is out of priority and another is given priority. For Levinas, the other is not a passive person, but an active person whose face indicates messages and moral commands, and the subject, by receiving these messages and moral commands, feels the duty to be accountable and responsible to the other. to know The continuity of this accountability and responsibility leads to a moral life. But the problem is that the approach to moral life in the structure of Levinas's moral philosophy is based on what basis? And in other words; What are the components of a moral life in the structure of Levinas's moral philosophy? Levinas believes that the subject finds an inner desire and pull towards the other when facing another's face. This internal desire and tension towards the other, which originates from the subject's desire for infinity and perfection, is a fundamental and metaphysical desire and leads to the subject's moral relationship and interaction with the other and ultimately to moral life. Within the moral life, the subject finds his true identity, which is a moral identity, and by cultivating his moral talents, he steps on the path of becoming infinite and achieving perfection.Keywords: Subject, Face, Other, Moral Life, Sense Of Duty, Infinite Responsibility
-
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و سوم شماره 2 (پیاپی 107، پاییز و زمستان 1400)، صص 201 -222
رویکرد دکارت و سنت فلسفی پس از وی به آگاهی، پیامدهای معرفتی را به دنبال داشت. تمایز سوژه و ابژه و مسیله نحوه ارتباط ذهن و بدن که موجب گرفتاری ذهن در میان تصورات خود شده و درنهایت منجر به مسیله «تنگنای شخصی» گردید. همچنین مشکل این همانی شیء ادراکی، شکاکیت، و بحث ارزش گذاری با توجه به شکاف میان ذهن و عین، به طور خلاصه از پیامدهای این رویکرد به شمار می روند. با عنایت به این مسیله، رویکردهای بدیل برای مرتفع ساختن این پیامدها از سوی فیلسوفان ارایه گردید. ازجمله این رویکردها، پدیدارشناسی در تقریر هوسرل، هیدگر و مرلوپونتی است. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، با به میان کشیدن حیث التفاتی و همچنین هیدگر با آموزه «بودن در جهان» و مرلوپونتی با ایده بدن های آگاه، توصیفی از سازوکار و ویژگی های آگاهی به دست دادند. مقاله حاضر در تلاش است تا مشکلات نظام معرفتی دکارتی-اروپایی را بررسی کرده، سپس نحوه مواجهه با مشکلات پیش آمده را نشان داده، و درنهایت ویژگی های هر رویکرد را تحلیل و نقادی کرده و تبیین کند که آیا رهیافت های بدیل توانسته اند مشکلات پیش آمده را مرتفع سازند یا خیر؟
کلید واژگان: آگاهی, معرفت شناسی, سوژه و ابژه, پدیدارشناسی, نظریه ایدهها, ذهن و بدن, دکارت گراییThe approach of Descartes and his subsequent philosophical tradition to consciousness did have epistemological consequences. The distinction between subject and object, and the question of how the mind and body relate, the entanglement of the mind in its ideas that led to the problem of “egocentric predicament,” the problem of the identity of the perceptual object, skepticism, and the issue of valuation regarding the gap between the mind and the object are some consequences of this approach. Consequently, alternative approaches have been proposed by philosophers to avoid such consequences. Among these approaches is phenomenology with the narratives of Husserl, Heidegger, and Merleau-Ponty. Husserl’s transcendental phenomenology with its intentionality, Heidegger’s doctrine of “being-in-the-world” and Merleau-Ponty’s idea of conscious bodies tried to explain the mechanism and characteristics of consciousness. The present article seeks to examine the problems of the Cartesian-European epistemological system, to show how to deal with these problems, and finally to analyze and critique the characteristics of each approach to see whether these alternative approaches could have managed to solve these problems or not.
Keywords: consciousness, Epistemology, subject, object, Phenomenology, theory of ideas, soul, body, Cartesianism -
محوریت مفهوم استعلایی در فلسفه کانت تا جایی است که کانت این وصف را به عنوان شاخص اصلی فلسفه خود بر می گزیند و فلسفه کانت را با تعبیر استعلایی، از دیگر نظام های فلسفی تشخیص می دهند. استاد سید فاطمی سعی دارند که دیدگاه خود در مبانی نظری حقوق بشر را به اتکای فلسفه کانت صورت بندی نمایند و مفهوم انسان استعلایی را برای تحقق حقوق بشر معاصر شرطی اساسی تلقی می کنند.به نظر می رسد مفهوم استعلایی در نظام فکری استاد سید فاطمی، با مفهوم اصلی آن در فلسفه کانت فاصله زیادی دارد. به همین دلیل تلاش ایشان برای ابتنای دیدگاه خود بر فلسفه کانت، مناقشه ای اساسی دارد. استاد سید فاطمی بدون توجه به ابعاد گسترده این مفهوم در پرتو انقلاب کوپرنیکی و نظام ایدیالیسم استعلایی کانت، آن را به کار برده اند و در نتیجه با رویکردی پیشاکانتی که مستلزم رویکرد جوهری به انسان و غفلت از شرایط استعلایی سوژه است، از این مفهوم بهره برده اند، درحالی که مفهوم استعلایی در فلسفه کانت معطوف به شرایط امکان در پرتو سوبژکتیویته است و هیچ نسبتی با تلقی استاد سید فاطمی از انسان استعلایی به عنوان انسان انتزاعی غیر معطوف به عرضیات ندارد.
کلید واژگان: انسان استعلایی, انقلاب کوپرنیکی, حقوق بشر, سوژه, سید فاطمی, کانتIn Kant's philosophy, the concept of "transcendental" is so important that he has coined such a term as a core index for his philosophy to distinguish his in contrast to other philosophical systems. Professor Fatemi has tried to base his view about the theoretical principles of human rights on Kant's philosophy considering the concept of "transcendental man" as the fundamental condition for the realization of contemporary human rights. The concept of "transcendental man" in professor Fatemi's system of thought seems far cry from that in Kant's philosophy. Accordingly, his efforts to do that are open to a major objection. Failing to consider the wide range of this concept in the light of Kant's Copernican Revolution and system of transcendental idealism, professor Fatemi has adopted a pre-Kantian approach to use the term which entails an approach of substance to man neglecting the transcendental conditions of the subject. This is while, the concept of "transcendental" in Kant's philosophy concerns terms of the possibility in the light of subjectivism and has no relation to professor Fatemi's attitude towards "transcendental man" as an abstract man along with no accident.
Keywords: transcendental man, Copernican Revolution, Human rights, subject, professor Fatemi, Kant -
Badiou offers a concept of the subject that is completely intertwined with event and truth; in his view, the subject is not an isolated and secluded entity that is supposed to contemplate the world only, rather it is linked to the event, and as a faithful element, initiates the process of truth. Every human being is not necessarily a subject, but in the face of an event and the acceptance of its occurrence, the person in the situation can become the subject. For Badiou, the subject is only part of the process of truth, and this reduces the subject to a part of a material process that has no existential independence. He explicitly states that the subject subordinates to the truth and considers the subjectification of some members of the situation as the result of the occurrence of an event and the beginning of the process of truth. The authors are of the view that Badiou's theory of the subject eventually leads to the relativity of the subject and makes it impossible to provide any explanation about the existence of the subject. He considers truth to be not general but dependent on any particular situation in which the event takes place; again, in his view, truth has a general proclamation and address. But in the authors' view, his type of explanation of the subject also makes the generality of the proclamation of truth relative and so, the truth cannot be generic anymore.Keywords: Subject, Situation, Event, truth, Dialectic
-
مسیله ی اصلی مقاله ی پیش رو این است که آیا نظریه ی بینامتنیت- در شکل و روایت کلاسیک اش، یعنی آنچنان که ژولیا کریستوا، واضع لفظ بینامتنیت، آن را روایت و صورتبندی کرده است- می تواند در حکم یک روش برای فهم معنای زبان و متون دینی به کار آید؟ و اینکه با به کارگیری بینامتنیت می توان به یک معنای واحد، کامل و نهایی رسید؟ و به فرض حصول معنا، وضعیت عینیت فهم زبان دین و متون دینی چگونه خواهد بود؟ ضمنا به این پرسش نیز پاسخ داده ایم که با تاکید بر ویژگی بینامتنی متون، همچون پویایی و فرآوری مداوم متون، در جریان بینامتنیت، معنای متن می تواند همان مقصود نویسنده ی متن باشد؟ کریستوا بر دو مولفه سوژه و زبان در کنار ساختار، برای حصول معنا تاکید دارد با تکیه بر این دو مولفه ی مهم کریستوایی که اساس شکل گیری بینامتنیت را تشکیل می دهد بحث در دو محور بررسی می شود.1. با در نظر گرفتن این نکته که معنا حاصل همکاری و پیوند زبان و سوژه است، عینیت فهم معنای گزاره های دینی و اساسا زبان دین در دو شکل مکتوب و گفتاری آن به چه نحو خواهد بود؟2. بینامتنیت امکان روشی برای فهم معنای زبان دین را فراهم خواهد کرد؟ که درنتیجه درخواهیم یافت کاربست بینامتنیت در وادی زبان دین به موجب پویایی زبان و سوژه ی سخن گو کریستوایی امکان حصول یک معنای واحد را نخواهد داشت و با توجه به این نتیجه عینیت فهم معنای زبان دینی فرضیه ای نادرست است و بینامتنیت در قامت یک روش برای حصول معنا به کار نخواهد آمد.
کلید واژگان: ژولیا کریستوا, پساساختارگرایی, بینامتنیت, سوژه, معنا, زبان دینThe main topic of the present article is whether the theory of intertextuality - in its classical form and narration formulated by Julia Kristeva, the author of the word intertextuality - can be used as a way to understand the meaning of language and religious texts? And that using intertextuality can achieve a single, complete and final meaning? And assuming meaning, what will be the state of objectivity in understanding the language of religion and religious texts? We have also answered the question that by emphasizing the intertextuality of texts, such as the dynamics and continuous processing of texts, during intertextuality, can the meaning of the text be equated with the author of the text? To gain meaning, Kristeva emphasizes the two components of subject and language alongside structure. Based on these two important components of Kristeva, which form the basis of the formation of intertextuality, the discussion is examined in two axes. Given that meaning is the result of cooperation and connection between language and subject, what is the purpose of understanding the meaning of religious propositions and basically the language of religion in both written and spoken forms? Does intertextuality provide a way to understand the meaning of the language of religion? As a result, we find that the use of intertextuality in the Valley of the Language of Religion cannot achieve a single meaning due to the dynamics of the language and the subject matter of Kristeva.
Keywords: Julia Kristeva, Post structuralism, Intertextuality, Subject, Meaning, Religious language -
کانت هر سه مسیله اساسی فلسفه را به مسیله ای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمی گرداند و حل آن را بر عهده انسان شناسی فلسفی می گذارد. باری، اگر از این دید در مهم ترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورت بندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفه استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساسا در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی می شود و نه انسان. اما به رغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان می اندازد. آموزه وحدت استعلایی ادراک نفسانی کانت، نه تنها بیانگر یک نظریه متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورت بندی دیدگاه کلی انسان شناختی کانت است در بستر فلسفه استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسان شناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هسته مرکزی این دیدگاه انسان شناختی را موقع دوگانه انسان در کیهان تشکیل می دهد، که بر حسب آن می توان تنش میان مرکزیت و هم زمان، حاشیه ای بودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاست ناپذیری اش بیان کرد. این دیدگاه انسان شناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاست ناپذیر نهفته در آن، «تنش انسان شناختی» می نامیم.کلید واژگان: انسان شناسی, کانت, سوژه, متافیزیک سوبژکتیویته, هایدگر, تحلیل دازاین, تنش انسان شناختیPhilosophy, Volume:20 Issue: 1, 2022, PP 133 -150It is widely known that Kant refers all the three basic problems of philosophy to the single ultimate question “what is man?”, the task of finding a solution for which is assigned to the philosophical anthropology. One considers Critique of Pure Reason in this regard, however, one surprisingly finds that this question is entirely absent from Kant’s own magnum opus. By its very nature indeed, transcendental philosophy is incapable of arising this question thus formulated, since it eventually leads to a subject, not to a human being. Heidegger’s exegetical reading of Kant notwithstanding, one should not simply conclude, however, that the question of the essence of man eventuates by Kant in the formation of a metaphysics of subjectivity. Kant’s doctrine of transcendental unity of apperception is not so much a subject-centered metaphysical theory, of the sort that Heidegger assumes, as it denotes a transcendental formulation of Kant’s general anthropological conception. What lies at the core of this anthropological view is the twofoldness of human place in cosmos, in terms of which the tension between the marginality and, simultaneously, centrality of man in relation to the world can be articulated. We refer to this anthropological conception as “anthropological tension”, due to the irreducible duality that lies at its core.Keywords: Anthropology, Kant, subject, Metaphysics of Subjectivity, Heidegger, Daseinsanalysis, Anthropological Tension
-
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچه ای نوین را به بحث تجربه می گشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربه باوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بی واسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بی واسطه ابژه ها تکیه دارد، صورت می پذیرد. پیامد این برداشت، دستیابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیسته هایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل به واسطه معانی ایدیال صورت می گیرد و این دسته از معانی حول محور یک خوداستعلایی قرار دارند که مرکز کنش ها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت می پذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت می دهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تاثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.کلید واژگان: هوسرل, سوژه, گفتار, منطق, پدیدارشناسی استعلایی, معناشناسی منطقیHusserl in his method of phenomenology casts a new light on the discussion of experience through a new definition of cognition and avoids the error of preceding philosophers, classic empiricists, in particular; thus the cognition is no longer based on the immediate experiences of the world but it is based on intentional experience which relies upon immediate intuition of objects. The result of this perception is a live experience. Therefore, for Husserl, knowing the world around us is based on the lived which is based on the intentionality of consciousness. For Husserl, talking about this intentional world happens through ideal meanings and this group of meanings rests around the axis of a transcendental ego which is the center of intentional actions and moods. Therefore, the analysis of the speech act of this “ego” is done through semantics and based on transcendental logic and it is separated from syntactic theory. Husserl makes this new change to move the transcendental subject into the intersubjective world. In the present research, the objective is to analyze the effect of logical semantics on speech and transition to the intersubjective world.Keywords: Husserl, subject, Logic, transcendental phenomenology, logical semantics
-
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 38 (بهار 1401)، صص 644 -669
پرسش اصلی پیش روی این مقاله این است که چه تفاوت ها یا شباهت های مهمی میان تحلیل های ارسطو و فرگه از گزاره حملی وجود دارد؟ بر اساس دیدگاه مشهور و رایج، ارسطو گزاره حملی را به سه جزء موضوع، محمول و رابطه تحلیل می کند؛ درحالی که در اندیشه فرگه، گزاره حملی به دو جزء متغیر (بخش اسمی) و تابع (بخش محمولی) تحلیل می شود؛ لذا این دو تحلیل، به کلی متفاوت از یکدیگرند و هیچ شباهت قابل ملاحظه ای میان آن ها وجود ندارد. من در مقاله ای دیگر استدلال کرده ام که در اندیشه ارسطو گزاره حملی در تحلیل منطقی، برخلاف تحلیل زبانی، همواره به دو جزء اصلی موضوع و محمول تجزیه می شود. در اینجا نشان داده ام با پذیرش و مبنا قرار دادن این تحلیل آشکار می شود: اولا شباهت های مهمی میان تحلیل های ارسطو و فرگه از گزاره حملی وجود دارد؛ 1) هر دو تحلیل، دوجزیی است 2) ارسطو هم مانند فرگه «گفته شدن به چیزی دیگر» را ویژگی اساسی محمول می داند. ثانیا و درعین حال، این دو تحلیل تفاوت های مهم و سرنوشت سازی با یکدیگر دارند؛ 1) ارسطو «گفته شدن به چیزی دیگر» را صرفا ویژگی ذاتی جایگاه «محمول» می داند؛ اما فرگه آن را نه تنها ویژگی ذاتی «تابع» بلکه ویژگی ذاتی مفاهیم کلی که در جایگاه تابع قرار می گیرند، هم می داند و بر همین اساس 2) فرگه برخلاف ارسطو معتقد است مفاهیم کلی از نظر منطقی هرگز نمی توانند موضوع قرار گیرند. این دیدگاه فرگه مبتنی بر قول به «تمایز بنیادی شیء و مفهوم» است. بنابراین، ریشه اصلی تفاوت های میان این دو تحلیل را باید در همین قول جستجو کرد..
کلید واژگان: ارسطو, فرگه, اجزاء گزاره حملی, مقایسه و تطبیق, موضوع و محمول, تابع و متغیرThe main question of this article is that what are the important differences or similarities between Aristotle's and Frege's analysis of the categorical proposition? Based on the famous view, Aristotle analyzes the categorical proposition into three components: Subject, Predicate and Relation; while Frege analyzes the categorical proposition into two components of Variable and Function, and therefore; these two analyses are completely different and there is no similarity between them. In the other article, I have argued that in the Aristotle's viewpoint, in the logical analysis of the categorical proposition, against its linguistic analysis, it is divided into two main components of subject and predicate. At this article, I have shown that by accepting of this analysis and based on it, it becomes clear that: firstly, there are important similarities between these two analyses: 1) both are two-part analyses 2) Aristotle, like Frege, considers «to be attributed to something else» to be the essential feature of the predicate part; Secondly, there are important differences between them: 1) Aristotle considers «to be attributed to something else» to be merely the essential property of the Role of Predicate, but Frege considers it to be also the essential property of general concepts that replaces in this role, and therefore 2) Frege, against Aristotle, maintains that general concepts cannot be the subject of propositions. This viewpoint of Frege is based on the «Fundamental distinction between Object and Concept». Therefore the root of the differences between the two analyses should be sought in this assertion..
Keywords: Aristotle, Frege, components of the categorical proposition, comparative studies, subject, predicate, variable, function -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 37 (زمستان 1400)، صص 709 -740زمان در تفسیر اونتولوژیک هایدگر از کانت چه نقش و جایگاهی دارد؟ تفسیر هایدگر از فلسفه کانت، تفسیری بحث برانگیز و متفاوت از جریان تفسیرهای معمول از فلسفه او است. هایدگر در پرتوی فهم معنای وجود به تفسیر کانت می پردازد و قصد دارد پروژه کانت را به معنای کلی، یک پروژه اونتولوژیک قلمداد کند. حال، ما با توجه به پرسش اصلی این مقاله، درصدد هستیم تا نقش محوری زمان را در تفسیر هایدگر از کانت نشان دهیم، نقشی که به گمان ما، خط اصلی و رشته پیونددهنده دیدگاه های هایدگر در باب کانت است و بدون درنظر گرفتن آن، فهم چگونگی تفسیر هایدگر از کانت، چندان راه به جایی نخواهد برد.کلید واژگان: زمان, سوژه, خیال, استعلا, اونتولوژی, متافیزیک, وجودWhat is the role of Time in Heidegger's ontological interpretation of Kant? Heidegger's interpretation of Kant is a controversial and different one in current interpretation of Kant's philosophy. In the light of understanding the meaning of Being, Heidegger works out Kant and intends to consider Kant's project as an ontological one. Now with regard to the main question of this article, we want to show essential and basic role of Time in Heidegger's interpretation of Kant. The role which, in our view, is a connective thread in Heidegger's idea about Kant as far as we can't understand mechanism of Heidegger's interpretation without it.Keywords: Time, Subject, imagination, Transcendence, Ontology, metaphysics, being
-
آیا تردید در بدیهیات با بداهت آنها تنافی دارد؟ آیا ممکن است بدیهیترین امور نیز مورد تردید واقع شوند و این با بداهت آنها تنافی نداشته باشد؟ آنچه موجب تفاوت میان گزارههای بدیهی و نظری است، نیاز و عدم نیاز به تعریف و استدلال است. سر بازگشت معرفتهای نظری به معرفتهای بدیهی را نیز در این ویژگی مهم باید جستوجو کرد. اما تعمیم ناخودآگاه این بینیازی به بینیازی در سایر امور، موجب بروز مشکلاتی در معرفت به گزارههای بدیهی شده است. به همین دلیل ضروری است از میان کلمات اندیشمندان، مباحثی درباره این ویژگی و تمایز آن با ویژگیهای دیگر این نوع از علوم داشته باشیم. با این بررسی آشکار میشود که تصدیق بیواسطه گزارههای بدیهی بر خلاف تصور اولیه که آسان به نظر میآید دارای شرایطی است که توجه نکردن به آنها موجب اشتباه در تشخیص و تصدیق بدیهیات میشود. در این مقاله پس از بررسی تعریف و بیان ویژگیهای گزارههای بدیهی، به شرایط و امور مورد نیاز بدیهیات اشاره شده است.
کلید واژگان: شک, بدیهی, التفات, توجه, فاعل شناسا, شرایط بداهتIs doubt in axioms inconsistent with their being axiomatic? Is it possible to cast doubt on the most axiomatic realities while this not being inconsistent with their being axiomatic? What makes a difference between axiomatic and theoretical propositions is their being in need or being needless of definition and reasoning. This is the key point in the return of the theoretical knowledge to axiomatic knowledge. However, extending this needlessness to needlessness in other affairs has led to emergence of difficulties in knowing axiomatic propositions as well. So, it is necessary to discuss some points, posed among scholars, about this feature and its distinction from other features of this type of science. Through this investigation, it is clarified that the immediate affirmation of axiomatic propositions, contrary to the initial assumption –which seems easy – has some conditions that causes mistakes in identifying and affirming axioms if ignored. In this article, after investigating the definition and stating the features of axiomatic propositions, we have mentioned the conditions and affairs needed by the axioms.
Keywords: doubt, axiom, attention, paying heed, subject, conditions of being axiomatic -
جنبه فاعلی نفس در پیدایش ادراک مورد پذیرش ابن سینا و ملاصدراست پذیرش این دیدگاه دو پرسش اساسی به دنبال دارد که محور پژوهش حاضر را شکل می دهد پرسش اول این که چگونه نفس قدرت بر ایجاد صورت ادراکی دارد در حالی که خود در ابتدا فاقد آن می باشد و در پرسش دوم مطرح می گردد با توجه به این که امیال و گرایش های نفسانی در جهت گیری اراده موثر می-باشد چگونه می توان بین فاعلیت ارادی نفس در پیدایش ادراک و نظریه مطابقت و معیار صدق آن وجه جمعی ارایه داد در پاسخ به پرسش اول بیان می گردد نفس در ابتدا پذیرنده می باشد و بعد از تحصیل ملکه ی صور جنبه فاعلی ظهور می یابد و در پاسخ به پرسش دوم بیان می گردد که اراده نفس در تحصیل مقدمات پیدایش صور ادراکی موثر است همچنین فاعلیت نفس نسبت به صور حسی فاعلیت بالطبع می باشد که اراده در آن دخالت ندارد و در باب تصدیقات اولی نفس بالضروره به ثبوت محمول برای موضوع حکم می کند و در تصدیقات نظری که به بدیهیات بازمی گردد هنگامی که مقدمات قیاس در کنار یکدیگر قرار گرفتند نتیجه براساس قاعده علیت از آن حاصل می گردد و اراده نفس در تعیین نتیجه دخالتی ندارد در نتیجه خدشه ای به دیدگاه مطابقت وارد نمی گردد.
کلید واژگان: فاعل, نفس, اراده, ادراک, مطابقتThe actuality of the soul in the emergence of perception accepted by Ibn Sina and Mulla Sadra. The acceptance of this view has two fundamental questions that shape the focus of the present research. The first question is how the power soul has a perceptual appearance, while at the very beginning it lacks it. And in the second question, considering that desires and sensual tendencies are in the direction of effective will, how can one between the selfish self-activity in the emergence of perception and the theory of conformity and the criterion of the truth of that collective form in response to The first question is expressed that the soul first accepts and after the study of the queen of the form, an object appears and in response to The second question states that self-determination in education is the basis of the emergence of perceptual forms. Also, self-actualization is related to the sensory forms of the subject matter, whose will does not interfere with it, and in relation to the first testimonies of the soul, it is necessary to make predicate proof for the subject and In the assertions of the theorem that returns to the axioms, when the initiation of analogy is put together, the result is derived from the causal principle, and the will of the soul does not interfere in determining the outcome, hence the inference does not conform to the viewpoint.
Keywords: Subject, soul, will, Perception, match -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 34 (بهار 1400)، صص 327 -344
فلسفه مدرن همواره با دو مفهوم سوبژه و ابژه مواجه بوده و هر فیلسوفی در نظام فلسفی خود به تعریف این مفاهیم پرداخته است. دکارت به عنوان مبدع مفهوم سوبژه در شکل مدرن آن و کانت به عنوان فیلسوفی که سوبژه دکارتی را تعمیق بخشید، توانستند تلقی خود را از این دو مفهوم به مثابه اموری غیرقابل خدشه تثبیت کنند. ژان بودریار متاثر از آن، با بررسی وانموده ها در ادوار گوناگون، پس از بیان سه رده نمادین، تولید و فراواقعیت، به نحو ضمنی به تحلیل مواجهه میان سوبژه و ابژه پرداخته است. او تصویر واقعیت را به مثابه ابژه ای قلمداد می کند که با پیشرفت تکنولوژی، جایگزین واقعیت ابژکتیو می شود و فراواقعیت، این جایگزینی را کتمان می کند. در قرن جاری، استیلای رسانه های تصویری باعث شد، بودریار رده دیگری را با نام فرکتال اضافه کند که محصول فراوانی تکثیر تصویر واقعیت و تهی شدن آن از معنا بوده است. در دهه گذشته و پس از درگذشت بودریار، با روی کار آمدن تکنولوژی جدید گوشی های تلفن همراه و ظهور شبکه های اجتماعی، واقعیت فرکتال، در وضع بسط یافته ای قرار گرفت که معلول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی مجازی است و از فرط این تورم، فاصله میان سوبژه و ابژه به کلی از بین رفته، سوبژه معنای خود را از دست داده و شبکه جای هر واقعیتی را پر کرده است. این شرایط را که محصول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی است، می توان نظم جدیدی در بسط رده چهارم نظریه بودریار قلمداد کرد و نام واقعیت متورم را برای آن پیشنهاد داد.
کلید واژگان: سوبژه, ابژه, بودریار, فراواقعیت, واقعیت فرکتال, واقعیت متورمWestern Philosophy has been preoccupied with the duality of subject and object and every modern philosopher has engaged with these concepts in accordance with their philosophical paradigms. Rene Descartes coined the modern conception of subject and Emanuel Kant expanded the Cartesian subject and provided a stable and non-negotiable theory of subject. Jean Baudrillard too has engaged with the duality of subject and object, though in implicit terms, through exploring simulation and simulacrum in the the three stages of symbolic, production and hyperreality. According to Baudrillard the image of reality has replaced the objective reality in the age of technological advancements and hyperreality is active to deny this very process. Upon the expansion of mass media in the twenty first century, Baudrillard added a new dimension to his theory: Fractal Reality, which is the result of the proliferation of images and the emptiness of meaning in the post-modern age. With the rise of cellphone technology and social media and endless inflation of images in the last decade, it appears that Fractal Reality has become even more intense. This “inflation,” has caused the dissolution of subject and object and with the demise of this duality, social media has replaced every reality and the subject has lost its meaning. This condition that is the result of the inflation of the endless images in social media may be called “inflated reality.” This concept furthers Baudrillard’s fractal reality and invites this French philosopher to the study of social media culture.
Keywords: Subject, object, Baudrillard, Hyperreality, Fractal Reality, inflated reality
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.