جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "theism" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «theism» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
مسائل و مشکلات بشر، کتمان ناشدنی هستند. در این گذر مکاتب و آرا و اندیشه های اندیشمندان و روان شناسان به یاری مشکلات انسان ها آمده اند. از جمله راه کارهای حل معضلات بشری، نظریه ی معنادرمانی یا لوگوتراپی از دکتر فرانکل است. وی باور دارد که کوشش فرد برای یافتن معنا در زندگانی مهم ترین نیروی محرکه وی است. مولوی شاعر و عارف فرهیخته نیز به گونه ای در مثنوی خویش از معنای زندگی و به تبع معنادرمانی جهت رفع رنج های انسانی می-گوید. این پژوهش بر آن است که معنادرمانی در مثنوی را از منظر مولانا و بر طبق نظر فرانکل مورد بررسی قرار دهد. در این گذر خواهیم دید که زندگی و درد و رنج و مرگی که در آن نهان است، پوچ و بی اساس نیستند بلکه با دریافت معنای آنان و الگو گرفتن از آن ها و مطابقت زندگی خویش با ناملایمت های طبیعی آن می توان به آرامش رسید. قابل ذکر است که عشق و وصول به پروردگار از راهکارهای معنادرمانی مولاناست "از یک سو و از سوی دیگر مناسک دینی و مفاهیم نمادین و ثانویه آن ها و کارکردهای احتماعی و روان شناختی آن از دیگر ساز و کارهایی است که او برای معنا بخشیدن به زندگی مورد تاکید قرار می دهد "و ویکتور فرانکل نیز خدامحوری و دوری از پوچی را مهمترین نسخه ی معنادرمانی می داند.
کلید واژگان: معناداری, مثنوی مولانا, فرانکل, زندگی, مناسک دینیHuman issues cannot be concealed. In this transition, the schools and opinions of philosophers and psychologists have helped humans solve their problems. Dr. Frankl's logotherapy is one of the solutions to human problems. He believed that people’s efforts to find meaning in life would be their most important impetus. In his Masnavi, Molana, a poet and an educated mystic, discussed the meaning of life and logotherapy for the relief of human suffering. This study aims to analyze logotherapy in Masnavi from Molana’s perspective and that of Frankl's theory. We will see that life and its hidden pain, suffering, and death are not empty and baseless. However, we can achieve peace by perceiving their meanings, modeling their concepts, and adapting our lives to natural adversities. Furthermore, love and devotion to God a method of Molana's logotherapy. In addition, religious rituals and their symbolic and secondary concepts as well as their social and psychological functions are among the other mechanisms that he emphasized to give meaning to life. Similarly, Viktor Frankl considered God-centeredness and avoidance of absurdity to be the most important versions of logotherapy.
Keywords: Logotherapy, Molana’S Masnavi, Frankl, Absurdity, Human, Theism, Religious Rituals, Love -
از منظر طبیعت گرایی هستی شناختی، وجود علت فراطبیعی برای جهان، در تقابل با علم است و اساسا جهان از چنین علتی بی نیاز است. ازنظر طبیعت گرایی روش شناختی نیز علم و روش آن موفق ترین راهبرد و روش برای فهم ساختار جهان و روابط علی حاکم بر آن است. با نگاه به موضوع از منظر فلسفه نظری که متعلقی جز جهان خارج ندارد، در می یابیم که علم در حیطه روشی خود سهمی محدود در تبیین طبیعیت دارد و اگر یافته های تجربی برآمده از آن در تعامل با مبانی متافیزیکی علم نباشد، نمی تواند نظریات قاطعی در تبیین جهان ارائه دهد و در عرصه هستی شناختی نیز تهی است. به نظر می رسد با درنظرگرفتن پیوند علم و متافیزیک می توان در راستای دفاع از خداباوری -به مثابه عنصر مکمل تبیین نظام هستی- از الهیات فلسفی بهره جست و ورود علم به حیطه هستی شناسی را امری غیرعلمی و مغالطه آمیز دانست. «الیس» با نظر بر ذات گرایی در علم بر این باور واقع بینانه است که موجودات به جای اینکه بی خاصیت باشند، قوا و استعداد هایی دارند که ذات و خواص ذاتی آن ها را تشکیل می دهند و سرشت آن ها را فعال و پرخاصیت می سازند. از این ره آورد روشن می شود که طبیعت گرایی به مثابه روشی در فهم طبیعت مادی، ارزشمند است، بدون اینکه با علت ماورائی در تقابل باشد. طبیعت گرایی روش شناختی، تلازمی با طبیعت گرایی هستی شناختی ندارد و آنچه این دو را به هم نزدیک می کند مبانی متافیزیکی علم است که به تنهایی در الهیات و تبیین هستی شناختی طبیعت راه گشاست. در مجموع، ذات گرایی جدید با برقراری تلازم بین خواص ذاتی و هستی اشیا، بنیانی عینی و واقعی بر اثبات مبانی متافیزیکی علم بنا می کند تا الهیات نیز از آن راهی در خداباوری بگشاید.کلید واژگان: طبیعت گرایی هستی شناختی, طبیعت گرایی روش شناختی, ذات گرایی, مابعدالطبیعه, خداباوریAccording to ontological naturalism, the existence of an incorporeal cause for the world is in conflict with science, and basically the world does not need such a cause. According to methodological naturalism, too, scientific method is the most successful method for understanding the structure of the world and the causal relationships governing it. Looking at the issue from the perspective of theoretical philosophy, which does not belong to anything other than the outer world, we find that science has a limited share in the explanation of nature in terms of its method, and if the empirical findings arising from it are not in interaction with the metaphysical foundations of science, then it cannot have decisive theories in the explanation of the world and has nothing to say in the ontological issues. It seems that by considering the link between science and metaphysics, one can use philosophical theology in order to defend the belief in God as a complementary element in the explanation of the world of existence, and the use of science in the realm of ontology is considered unscientific and fallacious. Regarding essentialism in science, Ellis believes realistically that instead of lacking properties, creatures have powers and capacities that make up their essence and inherent properties and make their nature active and full of properties. It can be concluded that naturalism is valuable as a way of understanding material nature, without being in conflict with the transcendental and incorporeal cause. Methodological naturalism does not necessarily correlate with ontological naturalism, and what brings these two closer together is the metaphysical foundations of science, which alone is efficient in theology and the ontological explanation of nature. In sum, new essentialism establishes a connection between the inherent properties and the existence of things, and builds an objective and real foundation on the proof of the metaphysical foundations of science, from which theology can open a way to prove the belief in God.Keywords: Ontological Naturalism, Methodological Naturalism, Essentialism, Metaphysics, Theism
-
در این مقاله به بررسی دیدگاه ویلیام لین کریگ در باب نسبت دین و اخلاق می پردازیم. از نظر کریگ، معرفت به ارزش ها و تکالیف اخلاقی ابتنائی بر خداباوری ندارد، زیرا خداوند وظایف اخلاقی را در قلب تمام آدمیان نگاشته است. با این حال، در ساحت هستی شناختی، بهترین تبیین برای واقع گرایی اخلاقی خداباوری است. واقع گرایان خداناباور، اگر بخواهند از مغالطه طبیعت گرایانه اجتناب بورزند، باید واقعیات اخلاقی را از سنخ هویات انتزاعی افلاطونی، مانند اعداد و گزاره ها، بدانند. در مقابل، خداباوری نیازی به تمسک به هویات افلاطونی ندارد؛ زیرا خداوند، به مثابه موجود انضمامی، خیر اعلی و منشا هر گونه خیر اخلاقی است. در نقد دیدگاه کریگ بیان می شود که (1) ویژگی واقعی معادل با امر ماهوی نیست، و بنا بر یک خوانش از مور، محمولات اخلاقی جزء معقولات ثانیه فلسفی اند و به عین وجود موضوعات موجود هستند؛ (2) می توان، با تمرکز بر وجود «شر اخلاقی»، استدلال کریگ را معکوس نمود و استدلالی به نفع وجود شیطان نیز اقامه کرد؛ (3) لازمه استدلال کریگ نفی هر گونه تکلیف اخلاقی از خداناباوران است؛ (4) اطاعت از امر خدا، به خاطر امر خدا، نامعقول است و کریگ پاسخ مقنعی به اشکال دور نمی دهد.
کلید واژگان: واقع گرایی, ناواقع گرایی, خداباوری, خداناباوری, هویات انتزاعی, معقولات ثانیه فلسفی, ویلیام لین کریگThis paper scrutinizes William Lane Craig’s perspective on the relationship between religion and ethics. According to Craig, knowledge of moral values and obligations is not inherently tied to theism, as he posits that God has embedded moral obligations within the human heart. However, in terms of ontology, Craig contends that theism provides the best explanation for moral realism. Atheistic realists, in avoiding the naturalistic fallacy, are urged to conceptualize moral properties as abstract Platonic entities akin to numbers and propositions, a stance unnecessary within the theistic framework where God, a concrete entity, serves as the supreme good and ultimate source of moral goodness. Critically assessing Craig’s viewpoint, the paper contends that 1) real property should not be conflated with an essential constituent. Drawing on Moore’s perspective, moral predicates are construed as second-order philosophical concepts inherently tied to the existence of subjects. 2) By centering on the existence of “moral evil,” Craig’s argument can be inverted, providing grounds for an argument supporting the existence of Satan. 3) The consequence of Craig’s argument is the negation of any moral obligation for atheists. 4) Positing obedience to God’s command solely for its own sake as irrational, Craig’s argument may potentially exhibit circular reasoning.
Keywords: Realism, Non-Realism, Theism, Atheism, Abstract Entities, Second-Order Philosophical Concepts, William Lane Craig -
مسئله شر از دیرباز چالشی بزرگ در برابر خداباوری بوده و در طول تاریخ بحث های فراوانی حول این مسئله از جانب خداباوران و خداناباوران مطرح شده است. اما آنچه می تواند مشکلی جدیدتر برای خداباوری در نظر گرفته شود استدلال اختفای الهی است. شباهت های فراوان میان این دو استدلال برخی را بر آن داشته است که یکی از این دو را به دیگری تحویل ببرند و صرفا یکی را اصیل به شمار آورند. ممکن است یکی از مفاهیم شر و پنهان بودن خدا به دیگری تحویل برده شود، یا یکی از استدلال های اقامه شده مبتنی بر آنها، و یا تحویل در هر دو مورد رخ دهد. با توجه به گستردگی دامنه هر دو استدلال، آنچه این مقاله صرفا در پی آن است بررسی دلایل کسانی است که معتقدند اختفای الهی چیزی جز صورت بندی دیگری از شر نیست و لزومی ندارد به طور مستقل به آن پرداخت. این دلایل می تواند شامل مواردی همچون تشابه ساختار منطقی، روش، نتیجه و پاسخ ها باشد تا نشان دهد استدلال اختفای الهی یا اساسا مستقل نیست و یا اگر هم باشد، دلیل بسیار ضعیف تری نسبت به شر به حساب می آید، پس شایسته توجه چندانی نیست. نتیجه ای که در پایان حاصل می شود این است که به رغم همه قرابت ها و شباهت های موجود، چنین فروکاستنی کاملا نارواست و هر دو مسئله، فارغ از قابلیت مستدل ساختن ادعا، به تنهایی ارزشمند، قابل بررسی و اصیل است.کلید واژگان: اختفای الهی, مسئله شر, خداباوری, خداناباوری, تحویل گراییThe problem of evil has always been a challenge against theism and there has been a lot of disputation about it. What can be considered as a newer challenge to theism is the very problem of divine hiddenness. There are multiple similarities between the two arguments which have caused some thinkers to reduce one to another and to count only one of them as original. It is possible that one of the very concepts of evil or hiddenness be reduced to another one, or one of the arguments that is grounded on them, or the reduction occurs in both phases. Regarding the vastitude of the domain of each problem, what we solely aim at is inspecting the reasons of ones who hold that divine hiddenness is nothing but one articulation of the problem of evil and it is not necessary to be regarded as independent. These reasons range from a sort of resemblance of their logical structure, methodology, conclusion, or responses in order to show that either the problem of divine hiddenness is not independent at all or if it is, it makes a much less severe case against theism in comparison to the problem of evil so it’s not worthy of any concern. What will be eventually concluded is that despite having plentiful available similarities, this kind of reduction is not justified and each problem, regardless of their ability to prove what they claim, is independently precious, inspection-worthy, and original.Keywords: Divine Hiddenness, Problem Of Evil, Theism, Atheism, Reductionism
-
هرچند مباحث مدون و مکتوب بسیاری درباره زیبایی در آثار افلاطون، ارسطو، فیثاغوریان و دیگر فیلسوفان یافت می شود، اما این مباحث تقریبا از سده هجدهم به این سو، به صورت قلمروی معرفتی مطرح شد. در میان فلاسفه و متفکران غرب، زیبایی و حقیقت آن، به نحوی مطرح شده که یکی از براهین اثبات وجود خدا به این عنوان نام گرفته است. ماهیت برهان زیبایی و چگونگی اثبات وجود خداوند از طریق زیبایی های جهان، مسئله ای است که لوئیس به آن پرداخته و این پژوهش سعی دارد دیدگاه های وی را بررسی و تحلیل کند. بر این اساس، نگارندگان با طرح پرسش های فرعی تر و با روش توصیفی-تحلیلی می کوشند تا ابعاد این مسئله را مطالعه و بررسی کنند. یافته های پژوهش نشان می دهد که این استدلال با دو طریق معرفت شناختی و هستی شناختی سعی بر اثبات وجود خداوند دارد. این شیوه ها به توانایی ما در شناخت زیبایی یا بر وجود فی نفسه زیبایی متمرکزند. دیدگاه سی اس لوئیس درباره زیبایی، از غنا و برجستگی خاصی برخوردار است و روشن شده است که وی اشتیاق به زیبایی را میلی طبیعی می داند که نیاز به متعلقی دارد و از طریق ارتباط بین زیبایی طبیعت و وجود خداوند، به عنوان خالق جهان به اثبات برهان می پردازد. اگرچه اشکال هایی چون رد میل وجود اشتیاق و وجود موارد نقض برای ارضای امیال انسان بر این برهان وارد شده است، ولی به عنوان ابتکاری نو در قرن معاصر همچنان مرکز توجه استکلید واژگان: برهان زیبایی, معرفت شناسی, هستی شناسی, سی.اس.لوئیس, خداباوریPhilosophy, Volume:21 Issue: 2, 2024, PP 61 -78While discussions on beauty in the works of philosophers like Plato, Aristotle, Pythagoreans, and others have been documented, it became a significant epistemological domain from the 18th century onwards. The connection between beauty and its truth has been articulated among Western philosophers as evidence for God's existence. The nature of the aesthetic argument and how it proves the existence of the divine through the beauties of the world is explored by Louis in a manner that the researcher seeks to analyze. Based on this, the writer, through sub-questions and a descriptive-analytical approach, aims to study and examine the dimensions of this issue. The research findings indicate that this argument attempts to prove the existence of God through both epistemic and ontological ways. These methods focus on our ability to recognize beauty or the inherent beauty in existence itself. C.S. Lewis's perspective on beauty is rich and distinctive, illuminating that he considers the longing for beauty a natural inclination connected to a dependency and, by establishing a link between the beauty of nature and the existence of God as the creator of the world, he provides evidence for this argument. Although challenges such as the rejection of natural inclination and the existence of counterexamples for satisfying human desires have been raised against this argument, it remains a novel initiative in the contemporary era. It continues to be a focal point of attentionKeywords: Aesthetic Argument, Epistemology, Ontology, C .S. Lewis, Theism
-
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 46 (بهار 1403)، صص 313 -327دین دارای ابعاد مختلفی از جمله ابعاد اعتقادی، اخلاقی، تجربی، مناسکی- عبادی، اسطوره ای-روایی، اجتماعی و مادی است. تجربه دینی یکی از ابعاد دین است و هم بعنوان یک واقعیت مهم دینی دارای مناسبات مختلفی با دیگر ابعاد آن است. از این رو شناخت نوع مناسبات تجربه دینی با ابعاد دین اهمیت زیادی دارد. پرسش تحقیق آن است که چه نسبتی میان تجربه دینی با ابعاد مختلف دین قابل تصور است؟ در پاسخ به این سوال، ابتدا بایستی به اهمیت تلقی های مختلف از دین و سپس تجربه دینی توجه داشت؛ یعنی نوع خوانش ما از تجربه دینی، نسبت آن را با ابعاد دین تعیین می کند. همچنین تلقی ما از دین، در تعیین ماهیت و تنوع ابعاد آن بسیار مهم است. در این زمینه، می توان با نظر به دو سنت مهم دینی موجود در جهان، یعنی سنت خداباوری و خداناباوری، به اهمیت امر متعالی و جنبه الهی/قدسی دین، توجه داشت و حداقل بر نقش ابعاد اعتقادی، اخلاقی، روایی-اسطوره ای، تجربی، نهادی-حقوقی/اجتماعی، عبادی-مناسکی (شعائری) و مادی دین توجه داشت که هریک مناسبات خاصی با تجربه دینی دارند؛ بویژه ابعاد اعتقادی و شعائری که می توانند مورد توجه بیشتری قرار دارند. در این زمینه، به نظر می رسد بعد اعتقادی می تواند ایجاد کننده یا تفسیرگر تجربه دینی، بعدعبادی-شعائری نمایش گر و تجلی کننده و تکرار نمادین تجربه های دینی، و بعد روایی-اسطوره ای انتقال دهنده ماهیت آن به نسل های بعدی، بعد اخلاقی هم موجد و هم بسط سلوکی نتیجه تجربیات دینی، و بعد مادی نیز تجسم گر خارجی و زمینه ساز وقوع تجربه های دینی باشند. ضمن اینکه توجه به نظریات مطرح در دو رویکرد ذات گرایی و ساختار گرایی درباب تجربه های دینی و تقسیم تجربه های دینی به دوگونه مینوی و شهودی-نظری، نوع مناسبات آنها را با ابعاد دین متنوع و پیچیده تر خواهد ساخت.کلید واژگان: تجربه دینی, ابعاد دین, باورها, شعائر, امر مینوی, سنت خداباوریReligion has different aspects and dimensions including doctrinal, moral, empirical, mythical-narrative, ritual, social, and material ones. Religious experience is one of the dimensions of religion and is a significant religious fact and aspect that has diverse relations with other dimensions of religion. Hence, recognizing the kind of religious experience’s relations with religion’s dimensions has its special significance. So the question of research is what relations can be conceivable between religious experience and the dimensions of religion? To answer such a question, first, we should pay attention to the importance of different tendencies toward religion and religious experiences, that is, our understanding of religious experience defines its relation with religion’s dimensions. Our understanding of religion, also, is significant in determining its essence and diverse aspects or dimensions. In this case, considering two important religious traditions of the world, namely classic monotheism and atheism, we can notice the significance of the Transcendent Being or Sacredness/Divine aspect of religion, and think of some dimensions of religion such as doctrinal, moral, mythical-narrative, empirical, social, ritual or material that each one has its special relation with religious experience, although creedal and ritual ones can be more respectable. In this case, it seems the doctrinal dimension can make or interpret religious experiences, ritual and worshiping dimention shows and manifests its symbolic repeatation. Mythical-narrative one can transfer virtues of religious experiences to the next generations, moral one can make and extend the results of religious experiences, and material one can manifest externally and make the background for the next religious experiences. In the meantime, paying attention to noticeable theories such as essentialism and structuralism about religious experiences, and dividing them into two nouminous and intuitive-theoretical experiences, can make complicated and plural of their relations with some dimensions of religion.Keywords: Religious Experiences, religion’s dimensions, Creeds, Rituals, numinous, Theism
-
سازگاری گرایی موضعی است که نظریه تکامل و خداباوری مداخله گرا را جمع پذیر می داند. سازگاری گرایان هدایت شده بودن اجزاء یا ویژگی های زیست کره را با شانسی بودن فرایند تکاملی جمع پذیر می دانند. پرسش مهم پیش روی سازگاری گرا این است که آیا معنای شانس و هدایت شدگی جمع پذیرند؟ واژه «شانس» به چه معناست؟ آیا شانسی بودن به معنای غیرهدایت شده بودن است؟ هدف ما در این نوشتار ارایه پاسخی به این پرسش ها است. در بررسی این پرسش ها، بر پاسخ ون اینواگن متمرکز می شویم. او متذکر می شود که (1) واژه «شانس» معانی متعددی دارد که (2) برخی از این معانی با هدایت شده بودن جمع پذیر هستند و (3) معنایی از واژه «شانس» که در نظریه تکامل مد نظر است در این دسته قرار می گیرد. بحث خواهیم کرد که در هر سه مورد حق با ون اینواگن است، اما او موفق نشده است که معنای مطلوب سازگاری گرا را ارایه کند. ون اینواگن علت نداشتن را با غایت نداشتن خلط کرده است، اما رویکرد او ترمیم پذیر است. استدلال خواهیم کرد که معنای شانس و هدایت شدگی جمع پذیر هستند.
کلید واژگان: نظریه تکامل, خداباوری, سازگاری گرایی, شانس, هدایت شدگی, ون اینواگنAre the meanings of “chance” and “guidedness” consistent? The goal of this article is toprovide an affirmative answer to this question and thereby defend compatibilism (or accommodationism), which is the position that evolutionary theory and interventionist theism can coexist harmoniously. Compatibilists, such as van Inwagen (2003), Bartholomew (2008), Dowe (2011), Bradley (2012), and Sober (2014) argue that certain components or features of the biosphere exhibit both chancy and divinely guided aspects. What is chance?The concept of chance, in its scientific sense, is closely related to the concept of probability. One can interpret the probabilities used in scientific theories ontologically. If so, by “chance” we mean whatever objective property in the world the term “ontological probability” picks out (Suárez, 2022).[1] The received view suggests that chance and randomness are identical but technically speaking, “chance” describes the process that leads to the production of an outcome, while the term “random” describes the outcome itself.(Von Mises’ definition of randomness): A sequence, such as a sequence of zeroes and ones, is considered random when no successful gambling strategy can be made to predict the next number in the sequence. In other words, a sequence is random if it cannot be exploited by a gambling system for prediction. (Eagle, 2021)Furthermore, “chance” is often used synonymously with “coincidence.” Coincidence refers to the co-occurrence of two independent deterministic chains of events. In this sense, being chancy implies having a cause. Sometimes “chancy” is used synonymously with “accidental.” In this sense, a chance event does not possess a specific purpose. It is important to note that not every coincidence is considered an accident (Dowe, 2011).Genetic mutations serve as quintessential examples of chance events in evolutionary theory, as they do not occur in response to environmental threats or opportunities faced by species. In other words, there is no statistical relationship or correlation between the usefulness to a particular species of a potential mutation and the probability of that mutation occurring.The compatibility of “chance” and “guidedness”The incompatibilist might argue that chance processes cannot be divinely guided because the very meaning of being guided is not compatible with the meaning of being chancy. In response, van Inwagen (2003) points out that 1) the term “chancy” has multiple meanings, such that (2) some of these meanings can coexist with the idea of being guided, and (3) the meaning of “chancy” relevant to evolutionary theory falls within this category. Therefore, the argument just presented is not valid. Van Inwagen believes that the compatibilist perspective favors considering “chance” as coincidence. Being a coincidence requires having a cause, but having a cause does not necessarily imply having a purpose or being divinely guided. The question facing the compatibilist is whether chance is compatible with being divinely guided. Hence, van Inwagen mistakenly conflates having a cause with being guided.However, van Inwagen's approach can be modified. There are meanings of “chance” and “guided” according to which these two concepts can be considered compatible. To illustrate this, let’s consider a chain of events as follows:Mutation 1, the occurrence of feature 1 in species A; mutation 2, the occurrence of feature 2 in species B; mutation 3, the occurrence of feature 3 in species A; mutation 4, the occurrence of feature 4 in species C, and so on.This chain is random in the sense that knowing one part of it does not allow for predictions of the next event with significant probability. Genetic mutations are chance events; there is no statistical correlation between the usefulness of a particular mutation and the probability of its occurrence. If such a correlation existed, probabilistic predictions would be possible. However, it can still be argued that this chain is guided, meaning that its members are deliberately chosen by an intelligent agent. Having a pattern is a property that describes the relationship among the members of the sequence while being deliberately chosen is a property that results from the fact that each member, and consequently the whole sequence, is somehow related to an external entity, say an intelligent agent.Thus, there is no prima facie contradiction in considering a sequence of events to be random and at the same time divinely guided. One might object that although it may not seem contradictory at first, no truly random sequence can be guided. However, it remains unclear what kind of argument could support this claim solely through an analysis of the meanings of “chance” and “guidedness.” One might argue that being random suggests a lack of direction while being guided requires having a specific direction. Alternatively, one might argue that being random implies that attempting to regenerate the same sequence via a chance process would most likely fail, whereas being guided suggests otherwise. While these objections carry weight, they all require an additional premise beyond the mere meanings of “chance” and “guidedness.”One way to understand “chancy” as opposed to “guided” is to define chance within the incompatibilist sense as follows:The incompatibilist meaning of “chancy”: not being intentionally brought about by an intelligent agent, either human or non-human, nor being necessitated by the laws of nature. (van Woudenberg, 2013)In this sense, a chance event cannot be guided. However, it is worth noting that evolutionary theory itself does not make any claims about intentional agency. The defender of the incompatibilist meaning seems to have assumed ontological naturalism, but not methodological naturalism. It is evident that ontological naturalists tend to favor the incompatibilist meaning. Van Inwagen (2013) highlights that methodological naturalism does not necessitate a scientific theory to explicitly deny the existence and effects of supernatural agents. If a methodological naturalist wishes to adopt the incompatibilist meaning, she or he must make an additional argument that goes beyond merely considering the meanings of “chance” and “guidedness”. [1]. For a defense of the existence of chance in the world, see van Inwagen (1995), Sober (2010), Bradley (2012), and Emery (2022).
Keywords: the theory of evolution, Theism, Compatibilism, chance, Guidedness, Van Inwagen -
خداناباوری میراث دوره جدید تلقی می شود. هیوم را آغاز این میراث برمی شمارند. آنتونی فلو به رغم پنجاه سال گرایش بر الحاد، با طرح پرسشهایی در باب رنجوری این رویکرد، لرزه هایی بر ساختار این میراث افکنده و از امکان وجود خدا سخن گفته است. پرسشهای او در باب تشکیک مدعیات خداناباوری را نمی توان تنها نقض یا اشکال و امکان ردیه ای تلقی کرد. تکانه ای که وی با پرسش از امکان وجود خدا بر مبنای شالوده های علم در دوران آینده طرح کرد سه نتیجه به بار آورد. نخست ایجاد حفره ای اساسی در ادعاهای هیومی و الحاد، دوم امکان وارسی دوباره مدعیات الحاد و بازخوانی ادله خداناباوران و نقد و خدشه نظری بر آن و امکان نامدلل بودن نقض ها و ایرادها و سوم بازگشت به واخوانش صحیح و دقیق براهین خداباوران در اثبات وجود مبدیی شعورمند در خلقت جهان.ایده اصلی نوشتار حاضر آن است تا ابتدا رویکرد و دوره نخستین دیدگاه فلو در باب عدم امکان اثبات ایجابی خداباوری مورد واگشایی قرار گرفته، سپس دستاوردهای سه گانه بر تکانه های نظری بر میراث الحاد تبیین شده و در پایان اندیشه اصلی او در دوره دوم فکری بررسی و تحلیل گرددکلید واژگان: خداناباوری, براهین, خداباوری, آنتونی فلو, میراث الحادQabasat, Volume:28 Issue: 109, 2023, PP 5 -26Atheism is considered a legacy of the new age. Hume is considered the beginning of this legacy. Despite fifty years of atheism tendency, Antony Flew has thrown tremors into the structure of this heritage by raising questions about the suffering of this approach and has spoken about the possibility of God’s being. His questions about doubting the claims of atheism cannot be considered only as violations or fault and the possibility of refutation. The impulse that he proposed by asking about the possibility of God's being based on the foundations of science in the future produced three results. First, creating a fundamental hole in Hume's claims and atheism, secondly, the possibility of re-examining the claims of atheism and re-reading the arguments of atheists and criticizing it and the possibility of unproven of violations and objections, and thirdly, returning to the correct and accurate re-reading of the arguments of the theists in proving the being of an intelligent principle in the creation of the world.The main idea this article is that first the approach and period of Flow’s first intellectual period regarding the impossibility of positive proof of theism is analyzed, then are explained the triple achievements on the theoretical impulses of the heritage of atheism and at the end his main thought in the second intellectual period is analyzed.Keywords: atheism, Arguments, theism, Anthony Flow, heritage of atheism
-
فصلنامه اندیشه دینی، پیاپی 87 (تابستان 1402)، صص 103 -126
از موضوعات مهم در الاهیات و فلسفه، سخن در باب خداباوری و نقطه مقابل آن، یعنی الحاد است. خداناباوران با رد جهان بینی یکتاپرستی، ایمان و سرسپردگی به فرد یا چیزی، باور به خدای متشخص و نقش آفرین در هستی و زندگی انسان، باورها و قوانین قطعی و دگم، مناسک و شعایر توحیدی، جاودانگی طلبی و آرمان شهرگرایی ادیان توحیدی و...، در صدد ارایه دیدگاهی مستقل و به دور از و بلکه در مقابل داشته های خداباوران هستند. در اینجا مساله مهم این است که، آیا ملحدان و خداناباوران در ادعای استقلال خویش و دوری از خداباوری در جهان نگری، باورها و کارکردها حقیقتا صادق هستند یا خیر. این نوشتار، با روش توصیفی تحلیلی و با شواهد متعدد و البته تنها توسط بخشی از آنها، این ادعا که الحاد ایده ای کاملا مستقل و متضاد و در مقابل خداباوری است، را به چالش کشیده، آن را ناراست دانسته است. شواهد و دلایل ما را به این نتیجه می رساند که الحاد ایده ای خام و ناپخته و غیرقابل دفاع و در بهترین حالت، یک کپی بردای ناشیانه و از سر استیصال از خداباوری است و بنابراین، دیدگاهی قابل دفاع و عمل نیست.
کلید واژگان: خداباوری, خداناباوری, الحاد, یکتاپرستی, ایمان, خدای متشخصTalking about the belief in God and its opposite point, atheism, is one of the essential topics in theology and philosophy. Rejection of monotheistic worldview, negation of faith and surrender to any supernatural object or person, disbelief in the existence of a personal God who plays a role in human existence and life, denial of fixed beliefs and laws and monotheistic dogma or rites and rituals, negation of immortality and utopianism of monotheistic religions and so on, are the common characteristics of atheists. But the question is whether atheists really are honest in their claim of independence and distance from theism in their worldview, beliefs, and actions. With a descriptive-analytical method and by presenting numerous pieces of evidence, this article has challenged the claim that atheism is a totally independent and contradictory idea and is opposed to theism and considered it false. The result of this evidence and reasons is that atheism is a crude, immature, and indefensible idea and, at best, a clumsy, unjustified, and impractical copycat of theism.
Keywords: theism, atheism, monotheism, faith, personal God -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 43 (Summer 2023)، صص 468 -488آیا تبیین های خداناباورانه می توانند جهان و انسان را تبیین کنند؟ آیا استدلال های قیاسی خداباورانه می توانند تبیین معقولی از جهان ارایه نمایند؟ بسیاری از فیلسوفان دین معاصر براین باورند که استدلال های قیاسی بر اثبات وجود خدا نامعتبرند، چون یا از نظر صورت قیاسی، نامعتبرند یا مبتنی بر یک یا چند مقدمه کاذب یا غیریقینی هستند. از این رو، به استدلالات غیرقیاسی در باب وجود خدا روی آوردند. هدف این نوشتار بررسی و ارزیابی یکی از این استدلال های جالب توجه جدید، یعنی استدلال استقرایی سویینبرن است. روش این تحقیق کتابخانه ای و استدلالی است که از طریق مطالعه، بررسی و تحلیل ذهنی مفاهیم، گزاره ها و استدلال ها انجام می گیرد. ادعای سویینبرن این است که تبیین های انسان انگارانه و ماده انگارانه نمی توانند جهان و انسان را تبیین کنند. در مقابل، وی سه استدلال از وجود جهان، وجود قوانین علمی و قوانین فرایند تکامل؛ برای وجود خدا به عنوان سه استدلال استقرایی تاییدی استفاده می کند و از انباشت آنها خداباوری را به عنوان استنتاج بهترین تبیین نتیجه می گیرد. نتیجه چنین استدلالاتی این است که خداباوری می تواند بهترین تبیین نهایی جهان باشد. همچنین نشان داده خواهد شد که این گونه استدلال ها با چالش های کمتری مواجه بوده و می توانند احتمال وجود خدا را به مراتب افزایش دهند.کلید واژگان: خداباوری, سوئینبرن, استدلال استقرائی, خداناباوری, استنتاج بهترین تبیینCan atheistic explanations scientifically explain the world and humans? Can theistic deductive arguments provide a rational explanation of the world? Many philosophers of contemporary religion believe that deductive arguments for the existence of God are invalid because they are either deductively invalid or based on one or more false or uncertain premises. Hence, they turned to non-analogical arguments about the existence of God. The purpose of this paper is to examine and evaluate one of these interesting new arguments, the Swinburne inductive argument. This research paper is a library-based theoretical analysis that is done through the concepts, propositions, and arguments. Swinburne claims that humanistic and materialistic explanations cannot explain the world and humans. In contrast, he has three arguments for the existence of the universe, the existence of scientific laws, and the laws of the process of evolution; He uses the existence of God as three affirmative inductive arguments and concludes the accumulation of theism as the best explanation. The result of such arguments is that theism can be the ultimate explanation of the world. It will also be shown that such arguments are less challenging and can greatly increase the likelihood of God's existence.Keywords: Theism, Swinburne, inductive argument, inference to the best explanation
-
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 43 (Summer 2023)، صص 489 -509مفهوم گرایی راه حلی برای حل مشکلی است که افلاطون گرایی برای خداباوری ایجاد می کند. این دیدگاه که توسط آلوین پلانتینگا و گرگ ولتی، دو فیلسوف معاصر آمریکایی، ارایه شده است، معتقد به واقع گرایی ناافلاطونی در مورد کیفیت وجودی قضایا، جهان های ممکن و اعیان ریاضی است؛ یعنی این امور را گرچه موجود می داند، لکن برای آنها وجود انضمامی و نه انتزاعی قایل است و جهت تلایم با خداباوری، این امور را به مثابه اندیشه های خداوند در نظر می گیرد. کریگ، فیلسوف خداباور معاصر آمریکایی، معتقد است این دیدگاه نمی تواند به عنوان راه کاری مناسب در نظر گرفته شود؛ چراکه انضمامی انگاشتن اموری مثل اعیان ریاضی قابل پذیرش نیست؛ علاوه بر اینکه مفهوم گرایی در توجیه قضایای کاذب با مشکل مواجه است. همچنین مفهوم گرایی مستلزم اتصاف خداوند به اندیشه های سخیف است و در تقریر ولتی از مفهوم گرایی، چالش افلاطون گرایی همچنان به قوت خود باقی است. با بررسی که انجام شد به نظر می رسد برخی از اشکالات کریگ به دیدگاه ولتی و پلانتینگا از مفهوم گرایی وارد است. همچنین می توان اشکال جدی تری به مفهوم گرایی به تقریر ولتی و پلانتینگا وارد نمود. پلانتینگا و ولتی از علم شهودی غفلت نموده اند و علم خداوند را به علم حصولی فروکاسته اند؛ چرا که اگر علم خداوند به نحو شهودی در نظر گرفته شود، در عین قایل شدن به واقع گرایی نسبت به اعیان ریاضی، قضایا و جهان های ممکن، این امور به نحو بسیط در وجود حق حضور دارند؛ نه به نحو مفاهیم جداگانه.کلید واژگان: مفهوم گرایی الهی, اعیان انتزاعی, افلاطون گرایی, خداباوری, کریگDivine Conceptualism is a solution to the problem that Platonism poses for theism. This view is put forward by Alvin Plantinga and Greg Welty, two contemporary American philosophers, argues for a Platonic realism about propositions, possible worlds, and mathematical abstract objects; That is, although it considers these abstract objects to exist, it considers them to be concrete and not abstract, and in order to reconcile with theism, it considers these objects as the thoughts of God. Craig, a contemporary American theist philosopher, argues that this view can not be considered a sutible solution; Because it is not acceptable to consider abstracts as mathematical objects as concrete; In addition, conceptualism has difficulty in justifying false propositions. Conceptualism also requires God's attribution to malicious thoughts, and in Welty's interpretation of conceptualism, the challenge of Platonism remains. Examining what has been done, it seems that some of Craig's objections to Welty and Plantinga's view of conceptualism are true. More serious objections of conceptualism can also be introduced into Welty and Plantinga's views. Plantinga and Welty have neglected intuitive(direct) Knowledge and reduced God's knowledge to acquired(indirect) knowledge; For if the knowledge of God is to be regarded intuitively, while at the same time realizing the realities of mathematics, propositions, and possible worlds, these objects are simply present in the existence of God; Not in the sense of separate concepts.Keywords: Divine Conceptualism, Platonism, Theism, abstracts objects, Realism.Craig
-
This paper argues that it is not reasonable for a critical rationalist to be a religious believer in the Abrahamic tradition. The argument is distinctive, in that it takes seriously the critical rationalist view that we should abandon ‘justificationist’ argument. What this means, is that the structure of argument then becomes a matter of offering theories as resolutions of problems, and then judging how they fare in the face of ongoing critical appraisal. The paper surveys issues in several areas, including God and what is good; homosexuality; mysticism; and messianic ideas. It argues that, unless the believer engages in intellectual retreat (something that is unacceptable for the critical rationalist), the problem-situation facing the believer appears to be so daunting that it would be unreasonable for them to hope that they can overcome it.
Keywords: Popper, Critical Rationalism, religion, fallibility, Theism, objective value, suffering, homosexuality, Mysticism, Eschatology -
گراهام اپی فیلسوف معاصر استرالیایی، خداناباور طبیعت گراست که هرگونه علت ماوراء الطبیعی را انکار می کند . مسیله تحقیق این است که؛ مبانی اپی در جایگزینی طبیعت گرایی به جای خداباوری چیست؟ یافته های تحقیق که با روش تحلیلی برهانی به دست آمده، نشان می دهد؛ مبانی معرفت شناختی، روش شناختی و هستی شناختی اپی که بر اساس آن طبیعت گرایی را باورپذیرتر از خداباوری می داند واقع بینانه نیستند و دارای چالش ها و لغزش های اساسی است. در معرفت شناختی؛ نگرش وی از برهان موفق با چالش های عدیده ای روبه روست؛ در روش شناسی، استنادش بر اصل سادگی است اما وی با ادعای سادگی طبیعت گرایی در برابر خداباوری، پاسخ درخوری در برابر سوالات زیادی که مطرح می شود فراهم نمی آورد و معضلات فلسفی کلامی در باب آن را برطرف نمی سازد. در هستی شناختی نیز طبیعت گرایی جایگزین برتری برای خدا نیست و احتمال جایگزینی طبیعت گرایی به جای خداباوری بسیار ضعیف است؛ هم چنین اپی تبیین درستی از علیت ندارد و علیت را با اصل موجبیت خلط کرده است.
کلید واژگان: گراهام اپی, مبانی, برتری, طبیعت گرایی, خداباوریGraham Oppy, a contemporary Australian philosopher, is a naturalistic atheist who denies any supernatural causes. The problem of research is that; What are Oppy's principles in replacing naturalism instead of theism? The findings of the research, which were obtained with the analytical method of evidence, show that Oppy's epistemological, methodological and ontological foundations, based on which he considers naturalism more believable than theism, are not realistic and have fundamental challenges and slippages. In epistemology, his view of a successful argument faces many challenges; in methodology, he relies on the principle of simplicity, but by claiming the simplicity of naturalism against theism, he does not provide adequate answers to the many questions that are raised and does not resolve the theological philosophical problems about it. Ontologically, naturalism is not a substitute for God's supremacy, and the possibility of replacing naturalism with theism is very weak. Also, Oppy does not have a correct explanation of causality and has confused causality with the principle of determinism.
Keywords: Graham Oppy, Basics, Superiority, Naturalism, Theism -
پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت)، سال بیست و یکم شماره 1 (پیاپی 41، بهار و تابستان 1402)، صص 167 -185
در یک دهه اخیر جریانی نوظهور در سنت فلسفه تحلیلی به نام فلسفه مبتنی بر آزمون به وجود آمده است که بر لزوم مراجعه میدانی به شهود عامه و مقایسه آن با شهود فلاسفه برای فهم و تحلیل مسایل فلاسفی تاکید دارد. یکی از مسایل مهم فلسفی و الهیاتی که می توان با چنین رویکردی بدان پرداخت مسیله شر است. از آنجا که در فلسفه دین مسیله شر به دو شکل منطقی و قرینه ای مطرح شده است، پرسش نامه های پژوهش به گونه ای طراحی گردید که پوشش دهنده هر دو برداشت باشد، هرچند تاکید بیشتری بر مسیله قرینه ای شر شده بود. جامعه آماری این پژوهش 100 نفر از افراد مختلف جامعه بودند که مطالعات خاصی در زمینه های فلسفی و الهیاتی نداشتند. یافته های این پژوهش نشان داد که همدلی عامه مردم با تقریر منطقی از مسیله شر بیشتر از همدلی شان با تقریر قرینه ای از این مسیله است. با این حال، نسبت میان پاسخ های داده شده به کل پرسش ها از ناسازگاری قابل توجه در دیدگاه عامه درباره مسیله شر و نسبت آن با خداباوری حکایت دارد.
کلید واژگان: خداناباوری, خداباوری, فلسفه مبتنی بر آزمون, مساله شر, سازگاری منطقیExperimental philosophy is a new approach in analytic philosophy emerging in the last decade. Experimental philosophy emphasizes the intuitions of ordinary people and compares them with philosophers' intuitions to understand and analyze philosophical problems. One important philosophical and theological issue that can be addressed with such an approach is the problem of evil. Since in the philosophy of religion, the problem of evil is raised in two logical and evidential forms, the research questionnaires were designed to cover both accounts, although more emphasis was placed on the evidential problem of evil. The statistical population of this research was 100 people from different social groups who did not have special studies in philosophical and theological fields. The findings of this research show that the public's sympathy with the logical account of the problem of evil is more than their sympathy with the evidential one. However, the ratio between the answers and all the questions indicates a significant inconsistency in the folks' understanding of the problem of evil and its relationship with theism.
Keywords: Atheism, Theism, Experimental Philosophy, Problem of Evil, Logical Consistency -
سم هریس، یکی از سردمداران خداناباوری جدید، به تعارض رابطه دین و اخلاق معتقد است. بر خلاف آنچه عموم متدینان فکر می کنند، او دین را نه مبنای اخلاق، بلکه ویرانگر آن می داند. برای اثبات این مدعا، او به دو طریق عمل می کند. نخست، تمسک به بررسی های میدانی و استنباط این که در کشورهای دین دار اخلاق نوعا در سطحی نازل قرار دارد و بالعکس در کشورهای خداناباور در وضعیت مناسبی است. او در شیوه اول از معیارهایی همچون رفاه مادی، حقوق زنان، رعایت مسایل بهداشتی، رعایت حقوق بشر، دسترسی همگانی به آموزش و غیره به عنوان شاخص های یک جامعه اخلاقی نام می برد. در اینجا او به کمک آمارهای میدانی به دنبال القای آن است که کشورهای خداناباور در شاخص های فوق در موقعیت به مراتب بهتری نسبت به کشورهای خداباور قرار دارند، و در نتیجه این خداناباوری است که جامعه را اخلاقی تر کرده است. دوم، از طریق بررسی آموزه های دینی و توجه به آموزه هایی همچون جهاد و شهادت و تاکید بر خشونت بار بودن آن، که در این صورت دیگر جایی برای دفاع از منبعیت دین باقی نمی ماند. در این مقاله به طرح و بررسی مدعیات سم هریس راجع به رابطه دین و اخلاق پرداخته ایم و به این نتیجه رسیده ایم که این مدعیات دچار اشکالات مهمی از جمله تلقی نادرست از اخلاق و ارزش ها و مبانی آنها، عدم تعیین دقیق معنای خداباروی و خداناباوری، عدم توجه به شاخص های مختلف در حیات اخلاقی انسان، رویکرد غیرعلمی در ارزیابی شاخص های اخلاقی کشورهای خداباور و خداناباور، بی توجهی به جنایات خداناباوران در طول تاریخ و نیز نگاه سطحی و نادرست به آموزه های دینی است.
کلید واژگان: سم هریس, خداناباوری جدید, دین, اخلاق, خداباوریA leading figure of "new atheism", Sam Harris, maintains that religion and morality are in conflict. He, despite what religious believers generally think, does not take religion to be a basis for morality, instead, he believes that religion devastates morality and the moral system. In order to substantiate this claim, Harris takes two ways. First, based on some surveys, he argues that religious countries witness a moral decline, while atheist countries are morally in an acceptable situation. Accordingly, he seeks to induce by field studies that atheist countries are in a much better position than the theist countries in the moral indicators such as material well-being, respect for women's rights, human rights, etc.. As a result, it is atheism that has made society more moral. Second, by inspecting some religious doctrines, he decides that they are sources of violence and clashes among human beings and, consequently, lead societies toward moral decline. In this article, we examine Harris' claims concerning the relationship between religion and morality, concluding that they suffer from following flaws: not accurately determining the meaning of theism and atheism, misunderstanding about moarality and values, not paying attention to various indicators in human moral life, taking a weak scientific approach in evaluating the moral indicators of theist and atheist countries, not paying attention to the crimes of atheists throughout history, and having a superficial and false understanding of religious teachings.
Keywords: Sam Harris, New atheism, Religion, Morality, Theism -
موضوع این مقاله، دفاع تبیینی از خداباوری روشی مبتنی بر استنتاج بهترین تبیین وبر اساس احتمال محوری است که سوینبرن از آن دفاع می کند. در این روش، خداباوری توحیدی، بسان یک فرضیه قلمداد شده، به رقابت با سایر فرضیه های رقیب، نظیر مادی گرایی، انسان گرایی وخداباوری غیرتوحیدی، سپرده میشود. این رقابت در قالب استنتاج بهترین تبیین وبا توجه به معیارهای ارزیابی فرضیهها صورت میگیرد. در این مقاله، با بیان عناصر اصلی دیدگاه سوینبرن، به بررسی دیدگاه او پرداختهایم. روش ما، تحلیلی و عقلی (با تکیه بر داده های حاصل از مطالعه منابع) است. مهم ترین نتیایجی که رسیدهایم این است که کمیت گرایی سوینبرن در دفاع از خداباوری، استفاده از مقدمات مورد چالش، چالشی بودن عنصر سادگی، وعدم کفایت تبیین علی از جمله مهمترین چالش هایی هستند که دیدگاه سوینبرن با آنها مواجه است.کلید واژگان: دفاع تبیینی, استنتاج بهترین تبیین, تبیین, خداباوری, سوینبرنPhilosophy & kalam, Volume:55 Issue: 2, 2023, PP 465 -487Explanatory defense of theism is a method based on "inference to the best explanation", and probability that Swinburne defends. In this method, monotheistic theism, as a hypothesis, competes with other competing hypotheses, such as materialism, humanism, and non-monotheistic theism. This competition is in the form of inference to the best. In this article, we examine Swinburne's method by stating the main elements of his view. We have come to the conclusion that Swinburne's quantitate method in defense of theism, the use of challengeable premises, and non-adjutancy of causal explanation are among the most important challenges to which his view is faced.Keywords: Explanation, Theism, Explanatory defense, Richard Swinburne
-
مطابق با تلقی نیوداروینیست های ماده گرا، حیات و همه امور مربوط به آن صرفا نتیجه عملکرد قوانین مادی بوده و هیچ عامل غیرمادی یا ماورایی در ایجاد آن دخالتی نداشته است. از این رو، برای ارایه تبیینی جامع و نهایی درباره جانداران نیز تنها کافی است قوانین مادی را بشناسیم و همه امور را به این قوانین فرو بکاهیم. تامس نیگل، فیلسوف ذهن و از مخالفان ماده گرایی، با استدلال هایی نظیر نامحتمل بودن پیدایش حیات از ماده بی جان، غیر ضروری بودن عملکرد قوانین فیزیکی، وجود آگاهی و فروکاست ناپذیری آن به امور فیزیکی و نهایتا ناکارآمدی نظریه انتخاب طبیعی در تبیین عقل، به نقد نیوداروینیسم ماده گرایانه می پردازد. اما دیدگاه خداباورانه را نیز با این استدلال که اولا باعث ایجاد دوگانگی و شکاف تبیینی میان امر ذهنی و امر فیزیکی می شود و ثانیا این دیدگاه نیز همچون دیدگاه ماده گرایان تبیین را به نقطه نهایی نمی رساند، مورد نقد قرار می دهد. در مقابل، پیشنهاد وی فرضیه همه جاندار انگاری است که مدعی ارایه فهمی طبیعی، ضروری، جامع و در عین حال غیرمادی از طبیعت است. هدف این مقاله که به روش تحلیلی- انتقادی انجام پذیرفته است، در وهله اول، نقد نیوداروینیسم ماده گرایانه با بهره بردن از آراء انتقادی نیگل، و در وهله دوم، استدلال بر این نکته است که بر اساس اصل استنتاج بهترین تبیین، خداباوری در مقایسه با ماده انگاری و فرضیه نیگل، تبیین قابل قبول تری است.کلید واژگان: نئوداروینیسم مادی, همه جاندار انگاری, خداباوری, استنتاج بهترین تبیین, تامس نیگلAccording to materialist neo-Darwinists, life and all things related to it are merely the results of the operation of material laws, and no immaterial or transcendental factor has been involved. Therefore, in order to provide a comprehensive and ultimate explanation of living things, it is enough to know the material laws and reduce everything to these laws. Thomas Nagel, a prominent philosopher of the mind and one of the opponents of materialism, argued that the existence of life from inanimate matter was improbable, that physical laws are not self-sufficiency, that consciousness existed and that it could not be reduced to physical matters, and then natural selection theory can not explain reason. But he also critiques materialist neo-Darwinism. But it also criticizes the theistic view, arguing that it firstly creates a dilemma and explanatory gap between the mental and the physical, and secondly that it does not, as the materialists’ view, bring the explanation to an end. In contrast, he proposes the theory of panpsychism for the constitutive aspect of his view and natural teleology for its historical aspect. The purpose of this analytical-critical article is, firstly, to critique materialist neo-Darwinism using Nagel's critical views, and secondly, to argue that, based on the principle of inference of the best explanation, theism in A comparison with Nagel's materialism and the panpsychistic hypothesis is a more plausible explanation.Keywords: Material neo-Darwinism, panpsychism, theism, inference of the best explanation
-
افلاطونیان معاصر اذعان می کنند که برخی اعیان انتزاعی، مانند: اعیان ریاضی به نحو ضروری، فرازمانی، نامخلوق و مستقل وجود دارند. از سوی دیگر، بر اساس الهیات کتاب مقدس و الهیات کلاسیک خداوند تنها موجود قایم بالذات و مستقل است. بنابراین، افلاطون گرایی برای الهیات کلاسیک چالشی مهم ایجاد می کند که بر اساس آن، خداوند تنها واقعیت مستقل، ضروری و نامخلوق نیست. ویلیام کریگ، فیلسوف خداباور معاصر آمریکایی، معتقد است خداباوری توحیدی با افلاطون گرایی دچار مشکل می شود. در نتیجه، یک خداباور توحیدی نمی تواند در باب اعیان انتزاعی به دیدگاه واقع گرایی افلاطونی قایل شود و معتقد باشد که اعیان انتزاعی هویاتی نامخلوق، ضروری و فرازمانی هستند. کریگ معتقد است قایل شدن به موجوداتی با این ویژگی ها با کمال خداوند، قدرت مطلق و آموزه خلقت ناسازگار است و برای اثبات دیدگاه ناسازگاری افلاطون گرایی با الهیات سنتی مسیحی به برخی آیات انجیل استناد می جوید. وی بر این باور است که با گذر از نگاه واقع گرایی به دیدگاه ناواقع گرایی در باب اعیان انتزاعی، چالش فوق برطرف می شود. به نظر می رسد استدلال های کریگ با توجه به مباحث مقدمات حکمت در علم اصول قابل دفاع نباشد و استفاده اطلاق و عمومیت مخلوق بودن ماسوی الله از آیات مورد استناد او صحیح نیست.
کلید واژگان: اعیان انتزاعی, افلاطون گرایی, خداباوری توحیدی, کریگContemporary Platonists acknowledge that some abstract objects, such as mathematical objects, exist necessarily, eternally and independent. On the other hand, biblical theism and classical theism acknowledge that God is the sole ultimate reality. This is the challenge that Platonism has posed to the theology of the Scriptures and classical theology, as a result of which God is not the only independent, necessary, and uncreated reality. William Craig, a contemporary American theist philosopher, believes that theism is undone by Platonism. Thus a theist cannot hold a Platonic realist view of abstract objects; And believes that abstract objects exist and are also uncreated, necessary and eternal. Craig believes that believing in beings with these qualities is incompatible with God's perfection, and the doctrine of creation. Craig cites some biblical verses to prove his view of the incompatibility of Heavyweight Platonism with traditional Christian theism. He believes that by moving from a realistic to an Anti-realistic view of abstract objects, the above challenge will be solved. Craig's arguments do not seem to be defensible in view of wisdom rudiments in the science of Asul (the science of principles) And the use and generalizations of the creation from the verses cited by him is not correct. In the end, Craig's main claim of passing from the Platonic realism to the view of anti-realism seems perfectly justified, although his method does not seem correct.
Keywords: Abstract Objects, Platonism, theism, Craig -
بشر از ابتدای حیات خود تا کنون به دنبال دلیلی برای مبدا هستی است و این مسیله، زمینه مباحثه اندیشمندان را فراهم کرده است. آنتونی فلو از جمله اندیشمندانی است که با تکیه بر قرینه گرایی و به دنبال واکاوی جهانبینی دینی، ابتدا به خداناباوری و سپس به خداباوری روی می آورد. فلو با توجه به رویکردش، به دنبال قراین علمی و تجربی برای باورهای خود بود که با توسل به همین رویکرد و چینش آن در قالب برهان غایت شناختی، در نهایت به خداباوری می رسد که واکاوی این قراین موضوع این نوشتار است. در نتیجه آشکار خواهدشد که این دلایل علمی و تجربی تا اندازه ای می توانند قراین مفیدی برای خداباوری باشند ولی ماهیت علم، نبود ثبات و دگرگونی است که سستی مهمی برای امور معرفتی قلمداد می شود. همچنین اگرچه فلو با توسل به آن ها از یک خداباور طبیعی فراتر نمی رود، ولی به دخالت خداوند در طبیعت بعد از خلقت اشاره می کند که نشان دهنده نبود انسجام کافی اندیشه او بعد از دگرگونی عقیده است. در نهایت باید گفت که با توجه به خداباور طبیعی بودن او، خداباوری اش در عمل تفاوت چندانی با خداناباوری او ندارد.کلید واژگان: خداباوری طبیعی, خداباوری دینی, خداناباوری, آنتونی فلو, برهان غایت شناختیSince the beginning of his life, man has been looking for a reason for the origin of existence, and this issue has provided the basis for discussion among thinkers. Antony Flew is one of the thinkers who, based on evidentialism and following the analysis of religious worldview, first turns to atheism and then to deism. According to his approach, Flew sought scientific and experimental evidence for his beliefs, which by resorting to this approach and its arrangement in the form of teleological argument, finally leads to deism that the analysis of these evidences is the subject of this article. As a result, it will become clear that these scientific and empirical reasons can be useful evidence for deism to some extent, but the nature of science is the lack of stability, and transformation, which is considered an important weakness for epistemological matters. Also, although Flew does not go beyond deism by appealing to them, he refers to God's intervention in nature after creation, which indicates the lack of sufficient coherence of his thought after the change of belief. Finally, it should be said that considering his deism, his belief in practice is not much different from his atheism.Keywords: Deism, theism, atheism, Antony Flew, Teleological Argument
-
شر گزاف شری است که موجود عالم و قادر مطلق بتواند مانع آن شود بی آن که به سبب این ممانعت، خیری برتر از دست رود، و یا شری بدتر یا برابر با آن ایجاد شود. ویلیام رو معتقد است وجود شر گزاف تهدیدی جدی برای خداباوری است. پترسون با توسل به اراده آزاد، آن دو را سازگار می داند. به نظر هسکر استراتژی پترسون در خصوص شر صرف موفقیت آمیز است ولی در خصوص شر گزاف کارآمد نیست. پاسخ هسکر در دسته پاسخ های همسازگرایانه قرار می گیرد با این تفاوت مهم که به نظر او، خداباوری و وجود شر گزاف نه تنها سازوار هستند بلکه وجود شر گزاف برای باورمند بودن به خداوند با اوصاف اصلی الهی، ضروری تلقی می شود. هسکر به مفهوم "اخلاق ژرف" متوسل می شود. به نظر او، برای آنکه انسان ها انتخاب های اخلاقی مهم داشته باشند، اخلاق نباید تضعیف شود. به نظر هسکر این پاسخ، برخلاف پاسخ اختیارگرایانه، حتی در مواجهه با شر طبیعی گزاف نیز کارگر است زیرا فضایل اخلاقی زیادی هستند که در مواجه آدمی با بلایای طبیعی امکان تحقق دارند؛ خیرهایی همچون آگاهی، دوراندیشی، شجاعت، احتیاط، هم کاری و... . در این مقاله، استدلال هسکر و برخی از انتقادهای وارد بر این استدلال را مورد بررسی قرار داده ایم.
کلید واژگان: خداباور, مسئله شر, شر گزاف, اخلاق ژرف, ویلیام هسکرGratuitous evil is an instance of evil that an omniscient and omnipotent being could prevent it without thereby losing some greater good or creating some equal or greater evil. William Rowe believes that the existence of gratuitous evil is a serious threat to theism. Peterson argued that the two are compatible by use of free will. According to Hesker, Patterson's strategy on gratuitous evil is not effective. Hasker's answer falls into the category of compatibilist answers, but his view indicates an important difference, i.e. theism and the existence of gratuitous evil are not only compatible, but also the existence of gratuitous evil is necessary to believe in God with all the main divine attributes. Hasker uses the concept of "significant morality". In his opinion, in order for human choices to be morally significant, morality must not be undermined. According to Hasker, this answer_ unlike the libertarianism respond_ is useful when one encounters gratuitous natural evil, because there are many moral virtues that can be realized in the face of natural suffering and Goods such as awareness, foresight, courage, caution, cooperation, etc. In this article, we examine Hasker's argument and some of the criticism that follows it.
Keywords: Theism, The Problem of Evil, Gratuitous evil, significant morality, William Hasker
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.