به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « فلسفه نوافلاطونی » در نشریات گروه « علوم انسانی »

  • اختیار بخشی *
    رینولد الین نیکلسون، مولوی شناس مشهور انگلیسی، در شرح بیتی از مثنوی که در آن کلمه «صدور» آمده، این کلمه را در مفهوم اصطلاحی نوافلاطونی آن، یعنی بر اساس نظریه صدور در دستگاه فلسفی فلوطین، شرح کرده است. این تحقیق با بررسی پیشینه پژوهش، بررسی موارد و ریشه های تکوین ایده تاثیرپذیری مولوی از نظریه صدور نوافلاطونی در ذهن نیکلسون، بررسی معانی صریح و ضمنی کلمات صدور و صدر در زبان های عربی و فارسی و بررسی معنی و بسامد این کلمات در آثار صوفیانه و دیدگاه عرفانی مولوی، به نقد ایده تاثیرپذیری مولوی درباره مفهوم صدور در دستگاه فلسفی فلوطین پرداخته است. در بخش های مختلف این مقاله، آرا و نظریات موافقان تاثیرپذیری مولوی از فلوطین، از جمله نیکلسون، ادوارد هنری وینفیلد، عبدالحسین زرین کوب و قاسم غنی با آرا و نظریات مخالفان این تاثیرپذیری، از جمله ویلیام چیتیک و بدیع الزمان فروزانفر مقایسه و تحلیل شده است.
    نتیجه بررسی نشان می دهد که مولوی در هیچ یک از آثار خود، کلمه صدور را در قالب نظریه فلسفی نوافلاطونی فلوطینی آن به کار نبرده است. در بیت مورد بحث در این مقاله نیز، مقصود مولوی از کلمه صدور، مانند همه موارد کاربرد این کلمه در آثار مولوی، به معنی لغوی صریح این لغت عربی، یعنی سینه ها مراد بوده است که مولوی آن را متناسب با مفهوم صوفیانه آن، به عنوان ظرف و ابزار معرفت، در جا و مقام مناسب به کار برده است. ازاین رو نظریه اخذ و اقتباس مولوی از نظریه صدور نوافلاطونی و تقلید او از آرای فلسفی فلوطین، خطای روش شناختی در مولوی شناسی و مثنوی پژوهی است.
    کلید واژگان: جلال الدین محمد مولوی, مثنوی, صدور, فلسفه نوافلاطونی, رینولد آلن, نیکلسون}
  • زهرا عبدی
    موضوع نوشتار حاضر نقش مسیحیت در انتقال علوم یونانی بخصوص فلسفه به ایران عصر ساسانی است. دین مسیحی در ابتدا شکلی برادرانه و تعاون گونه داشت و بعدها بود که معلمین و قدسین مسیحی جهت تثبت و تعلم خداشناسی ناچار به استفاده از یک دستگاه فلسفی شدند که آن را از آراء فیلسوفان یونانی یعنی افلاطون، ارسطو و پیروان آنها نظیر نوافلاطونیان اقتباس کردند. بدعتهایی نظیر نستوری، منوفیزیست و... نیز که در مسیحیت پدید آمدند با تکیه بر آراء فلسفی، خداشناسی نظری خود را تعلیم دادند. همچنین مسیحیان سریانی زبان حوزه بین النهرین که اغلب نستوری بودند، در مدارس خود آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان را به سریانی ترجمه میکردند تا ضمن آموزش فلسفه در حوزه دینی از آن استفاده کنند. مهاجرت این جمعیتها به ایران بر اثر پناهندگی یا اسارت باعث انتقال علوم یونانی به ایران شد. نوشتار حاضر به استناد منابع کتابخانه‏ یی و به روش توصیفی تحلیلی این مباحث را مورد بررسی قرار داده است.
    کلید واژگان: مسیحیت, ایران, ساسانیان, علوم یونانی, فلسفه, فلسفه نوافلاطونی}
    Zahra Abdi
    The present paper explores the role of Christianity in the transfer of Greek sciences, particularly philosophy, to Iran during the Sassanid period. Initially, Christianity enjoyed a brotherly and cooperative nature; however, later, in order to consolidate the status of theology and teaching it, Christian teachers and saints had to use a philosophical system, which they adapted from Greek philosophers, including Plato, Aristotle, and their followers, such as neo-Platonists. Some innovative branches of Christianity such as Monophysites and Nestorians began teaching their theoretical theology based on certain philosophical ideas. Moreover, the Syriac-speaking Christians of Mesopotamia, who were mainly Nestorian, translated the works of Plato, Aristotle, and neo-Platonists into Syriac in their schools so that, while teaching philosophy, they could use them in their own religious field. The emigration of these groups to Iran, whether as refugees or captives, resulted in the transfer of Greek sciences to Iran. In this paper, the writer has discussed the above issues based on library resources and following the descriptive-analytic method.
    Keywords: Christianity, Iran, the Sassanid, Greek sciences, philosophy, neo-Platonic philosophy}
  • رضا اشرف زاده، روجا پورفرج بیگ زاده
    عرفان اسلامی پدیده ای شکل گرفته در بستر تفکرات فلسفی و کلامی است این جریان پربار فرهنگی، بار سنگینی از مضامین و آموزه های مکاتب فکری پیشین را بر دوش می کشد. فلسفه نوافلاطونی یکی از مهمترین آبشخورهای عرفان و تصوف اسلامی است و باروری این مکتب از مطالعه آثار برجسته ترین عارفان سده های ششم و هفتم هجری یعنی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری و جلال الدین محمد بلخی آشکار می گردد. کشف، دسته بندی و تبین مولفه های موجود در نظام فلسفی نوافلاطونیان در سروده های عطار و مولوی، حاکی از ژرفای تاثیرپذیری این دو قله رفیع عرفان اسلامی از تعالیم فلوطین است. این مقاله با ارایه شواهدی سعی در بازنمایی این تاثیر عمیق و بنیادین دارد.
    کلید واژگان: عرفان اسلامی, فلسفه نوافلاطونی, فلوطین, عطار و مولوی}
    Reza Ashraf Zadeh, Roja Poorfaraj Beigzadeh
    Islamic mysticism is a phenomenon formed on the grounds of philosophical and theosophical thoughts. This rich cultural process holds many meanings and teachings of previous schools of thought. Neo-Platonic philosophy is an important origin for Islamic mysticism and Sufism, reflected in the works of the outstanding mystics of the 6th and 7th Hegira centuries: Farid al-Din Attar Neishaburi and Jalal al-Din Mohammad Balkhi. Discovery, classification, and explication of the components existing in the Neo-Platonic philosophical system in Attar’s and Mowlavi’s poems reveal deep influences of Plato on these two summits of Islamic mysticism. The present article tries to present some evidence for this deep and basic influence.
    Keywords: Keywords: Islamic mysticism, Neo, Platonic philosophy, Plato, Attar, Mowlavi}
  • محمدعلی سلطان مرادی، یحیی بوذری نژاد
    زیبایی در فلسفه فلوطین و سهروردی، دارای جنبه‏ های تطابق و تفاوت است. از دیدگاه فلوطین، هستی سه اقنوم دارد: احد که تمام زیبایی‏ ها از او ناشی شده اند. پس از او عقل که اعظم موجودات است، پس از آن نفس؛ که این سه اقنوم در نظامی سلسله مراتبی از یکدیگر ناشی می شوند. نقس از عقل ناشی می شود و عقل به نوبه خود از احد.
    نظریه شهاب الدین یحیی سهروردی، موسس فلسفه اشراق، ریشه در اندیشه حکمای ایران باستا، فیلسوفان اسلامی و فلسفه نوافلاطونی دارد. وی مراتب هستی را از نورالانوار آغاز می کند، سپس از انوار قاهره صحبت می کند و سپس در پایان از انوار مدبره افلاک و ابدان سخن می‏ گوید.
    در این مقاله، پس از گزارش خطوط اصلی تفکر این دو فیلسوف در تعریف، مراتب و ادراک زیبایی، به مقایسه مراتب زیبایی به مقایسه زیبایی شناختی مراتب نور در نظام سهروردی با وجود در فلسفه فلوطین می پردازیم. در پایان نقاط قوت و ضعف هر دو دستگاه را بررسی می کنیم و نشان می دهیم چه ارتباطی بین زیبایی و کمال بشری در فلسفه‏ اشراق و فلسفه نوافلاطونی فلوطین وجود دارد.
    کلید واژگان: زیبایی شناسی, هستی شناسی, سهروردی, افلوطین, اشراق, فلسفه نوافلاطونی}
    Mohammad Ali Sultanmoradi, Yahya Bouzarinejad
    There are similarities and differences in the philosophies of Plotinus and Suhrawardi with respect to the beauty. According to Plotinus, Being has three Hypostases: (1) the One, which is the source of any beauty; the intellect, which is the greatest being; and (3) the soul. These three hypostases are originated in a hierarchical order. The philosophy of Shahab al-din Suhrawardi has its roots in the thoughts of ancient Iranian wisdom, Islamic philosophers and neoplatonic philosophy. He started the levels of being from the light of lights. Then he speaks of supreme lights. And, in the end, he talk about lights that manage the heavens and bodies.
    In the present paper, after a discussion about the thoughts of these two philosophers on the definition, levels and perception of beauty, we will compare the aesthetics of Light levels in Suhrawardi’s philosophy with being levels in Plotinus’s philosophy. In the end, the strengths and weaknesses of these systems will be evaluated, and we will show the relation between human beauty and perfection in Suhrawardi’s philosophy and that of Plotinus.
    Keywords: Suhrawardi, Plotinus, ontology, aesthetics, illuminative philosophy, neo-Platonism}
  • امیرحسین ساکت*
    انفصال ایده ها و اشیاء از یکدیگر که از آن با عنوان خوریسموس یاد می شود باعث بروز مشکلاتی در وجودشناسی و شناخت شناسی افلاطون شده است. در صورت قطع ارتباط ایده ها و افراد، در وجود شناسی با این مشکل مواجه می شویم که چگونه ممکن است ایده ها علت افرادی باشند که با آنها ارتباطی ندارند. در شناخت شناسی باید به این مساله پاسخ دهیم که اگر ایده ها با افراد ارتباطی نداشته باشند چگونه می توان از طریق اشیاء به شناخت ایده ها دست یافت. افلاطون و فیلسوفان بعدی هریک به نحوی می کوشند تا به مساله خوریسموس پاسخ دهند. پروکلوس در پاسخ به این مساله از دو اصل «حد وسط» و «وجود متقابل چیزها در یکدیگر» استفاده کرده است که اگرچه سابقه آنها به فیلسوفان قبلی و حتی به آثار افلاطون باز می گردد اما نخستین بار پروکلوس آنها را بسط داد و به طور گسترده به کار برد. بر طبق اصل اول واسطه هایی میان ایده و افراد وجود دارند که فیض ایده را به افراد می رسانند و همچنین امکان شناخت ایده را از طریق افراد فراهم می سازند. بر طبق اصل دوم صورتی از ایده در افراد تجسم می یابد و در عین حال افراد نیز به نحوی بالقوه در ایده متعالی وجود دارند.
    کلید واژگان: پروکلوس, افلاطون, فلسفه نوافلاطونی, خوریسموس, صدور, نظریه مثل}
    Amirhossein Saket*
    The separation between ideas and particulars, known as KHORISMOS, leads to some ontological as well as epistemological problems for Plato. On the supposition that Ideas and particulars are separated, we’ll face with a problem in ontology that how is it possible that Ideas be the cause of particulars which have no link with each other. In epistemology this question has to be replied that if the Ideas have no link with particulars, how is it possible to know Ideas through particulars? Plato and the following philosophers, applying their own methods and principles, suggest different solutions. To solve the problem, Proclus makes use of two principles which could be designated as “middle term” and “all in all but appropriately”, both of them have been preceded by the previous philosophers and even Plato, but he was the first who began to use them so vastly and explained them. According to the first principle, there are mediators between Ideas and particulars which transfer the emanation of Ideas to particulars and also prepares the possibility of knowing the former through the latter. According to the second principle, a form of the Idea corporifies in particulars and at the same time, particulars exist potentially in the transcendant Idea.
    Keywords: Proclus, Plato, Neoplatonism, Chorismos, Emanation, Idea}
  • امیرحسین ساکت اف
    به عقیده افلاطون ایده ها مدلول اصلی نامها هستند و دلالت نامها بر اشیاء فقط به نحو ثانوی و به سبب شباهت اشیاء به ایده ها ممکن است. ارسطو که منکر وجود مفارق ایده هاست برخلاف افلاطون عقیده دارد که نامها در وهله اول بر محسوسات دلالت می کنند و دلالت آنها بر مفاهیم انتزاعی دلالتی ثانوی است. تلفیق آراء افلاطون و ارسطو در فلسفه نوافلاطونی سبب خلط این دو نظریه شد و بر اثر آن بسیاری از نوافلاطونیان به تبعیت از ارسطو نامها را دال بر محسوسات شمردند. فلوطین و پروکلوس تنها نوافلاطونیانی بودند که به این خلط پی بردند و به پیروی از افلاطون ایده ها را مدلول اصلی نامها دانستند. اما تفاوت ایده ها و اشیاء چنان زیاد است که افلاطون اطلاق نامها را بر ایده ها و اشیاء به اشتراک لفظی می داند و این باعث بروز مشکلاتی در فلسفه او می شود. علیت مستلزم شباهتی میان علت و معلول است اما اگر تفاوت ایده ها و اشیاء به حدی باشد که نتوان نامها را به اشتراک معنوی بر آنها اطلاق کرد چگونه ممکن است که ایده ها علت اشیاء باشند؟ فلوطین و پروکلوس می کوشند تا دلالت نامها را بر ایده ها و اشیاء به نحوی توضیح دهند که شباهت و متعاقبا رابطه علی میان آنها نقض نشود.
    کلید واژگان: فلسفه نوافلاطونی, پروکلوس, فلوطین, یامبلیخوس, دلالت, تشکیک}
    According to Plato the ideas are the main object of the names and the signification of names to the particular things is possible only in a secondly way and only because of their likeness to the ideas. Aristotle denies the existence of the ideas and, contrary to Plato, believes that names signify firstly to the particulars and their signification to the abstract conceptions is possible only in a secondly way. The neoplatonic reconciliation of Plato’s theories with that of Aristotle made the neoplatonists , following Aristotle, considere the names as signifying to the particulars. Plotin and Proclus were the only ones who realized the false reconciliation between Platonic and peripatetic theories and, following Plato, emphasized that names signify first and truly to the ideas. But the difference between the ideas and the particulars is so extensive that Plato considers the applying of names to both of them as synonymously and this makes him some problems: on the one hand causality implicates the likeness between cause and effect but, on the other hand, how is it possible for the ideas to be the cause of the particulars, if the ideas and the particulars are so different that the names are applied to them synonymously. Plotin and Proclus try to explain the signification of names to ideas and particulars in a manner, so that not their likeness to each other nor the subsequent causality between them would be refused.
    Keywords: neoplatonism, proclus, plotin, iamblichus, signification}
  • مهدی عظیمی
    «فرفوریوس» بمعنای «ارغوانی» نام یکی از برجسته ترین نمایندگان فلسفه نوافلاطونی است که هم خودش و هم مکتبش تاثیر انکارناپذیری بر فلسفه اسلامی داشته اند. آموزه کلی های پنجگانه او بصورت موشکافانه تر و گسترش یافته تر در مدخل همه منطق نوشته های دوره اسلامی نشست. نظریه او در باب اتحاد عاقل و معقول، نخست از سوی ابن سینا فرو نهاده شد و سپس ملاصدرا آن را پذیرفت و برکشید. خداگون شدن بمثابه غایت اخلاق آموزه یی است که فرفوریوس از استادش فلوطین برگرفته بود و از سوی اندیشمندان مسلمان قبول عام یافت. رنگ و بویی از تناسخ باوری فرفوریوس را در پاره یی از سخنان فارابی و ابن سینا میتوان رصد کرد؛ گرچه آن دو منکر تناسخ باوری یونانی بودند. فرفوریوس منطق را در صدر نظام آموزشی مکتب نوافلاطونی نشاند که این نیز در اهتمام نوافلاطونیان مسلمان به منطق بی اثر نبوده است. او معتقد به همرایی بنیادین افلاطون و ارسطو و جاودان خرد بود که هر دو تاثیر آشکاری بویژه بر فارابی داشته اند.
    کلید واژگان: فرفوریوس, فلسفه نوافلاطونی, فلوطین}
    Mehdi Azimi
    Porphyry or porphyries (meaning clad in purple) is the name of one of the most prominent exponents of Neo-Platonic Philosophy. Both the philosopher himself and his school exercised an undeniable influence over Islamic philosophy in the past. His doctrine of the five universals can be seen in the preface of all logical books of the Islamic period in a more analytic and extensive fashion. His theory of the union of the intellect and the intelligible was first degraded by Ibn Sina and then accepted and expanded by Mulla Sadra. Becoming God-like as the end of ethics was a doctrine which Porphyry had borrowed from his master Plotinus, and which Muslim thinkers unanimously accepted. Moreover, a taint of Porphyry’s belief in transmigration can be observed in some of the words of Farabi and Ibn Sina. However, both of them rejected the Greeks’ idea of transmigration. Porphyry placed logic at the top of the educational system of the Neo-Platonic School, which influenced Muslim Neo-Platonists’ attention to logic. He believed in the fundamental agreement between Plato, Aristotle, and perennial philosophy, both of which clearly affected Farabi’s ideas in particular.
    Keywords: Porphyry, Neo, Platonic Philosophy, Plotinus}
  • شروین مقیمی زنجانی، حاتم قادری
    بیشتر شارحان فلسفه کلاسیک به ویژه کسانی که بر فلسفه فلوطین تمرکز کرده اند، برآنند که وی بر خلاف فیلسوفان دوره شکوفایی فلسفه در یونان، به خصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفه سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک به عنوان شالوده و مبنای فلسفه سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی و عدالت به صورت مستقل نپرداخته است و از این حیث نمی توان وی را فیلسوف سیاسی قلمداد نمود، اما به زعم ما می توان دلالت ها و تضمناتی سیاسی را در فلسفه] «غیرسیاسی» وی مورد ملاحظه قرار داد و از آن طریق طرحی از «فلسفه سیاسی» فلوطین تدوین کرد. تلاش ما در این مقاله، احصای برخی از مهم ترین این دلالت ها و مرتبط ساختن آن ها با یکدیگر به نحوی است که بتوان از آن منظومه ای ناظر بر آرمانی سیاسی تدوین کرد.
    کلید واژگان: فلسفه سیاسی, فلسفه نوافلاطونی, فلوطین, سیاست, افلاطون (جمهور و قوانین)}
    Shervin Moqimi Zanjani, Hatam Qaderi
    Interpreters of classical philosophy, especially those concentrating on the philosophy of Plotinus, mostly believe that he, in contrast with Plato who laid the foundations of political philosophy, was not concerned with politics and the introduction of an efficient political system as the basis for the classical political philosophy. While Plotinus did not explicitly address issues such as administration, government, freedom, and justice, the authors of this paper believe that his non-political philosophy carries some political implications which can be tapped to compile his political philosophy. Therefore, they seek to find and fit these implications together in order to complete the picture of Plotinus’s political philosophy.
    Keywords: political philosophy, neo, platonic philosophy, Plotinus, politics, Plato, Republic, Laws}
  • حاتم قادری، مصطفی یونسی، شروین مقیمی زنجانی
    در این مقاله برآنیم تا با تشریح مبانی نوافلاطونی امام شناسی ناصرخسرو قبادیانی، حکیم برجسته اسماعیلی سده پنجم هجری و مقایسه آن با برخی مفروض های بنیادین اندیشه یونانی که در فلسفه فلوطین در مقام بنیادگذار فلسفه نوافلاطونی بازتاب یافته است، به یک نتیجه گیری در حوزه اندیشه سیاسی دست یازیم؛ بنابراین منظر اصلی ما در این بررسی، منظری سیاسی است نه فلسفی کلامی. به این اعتبار تلاش ما توضیح امام شناسی ناصرخسرو با تاکید بر وجوه سیاسی تفکر وی خواهد بود. این بررسی نشان خواهد داد که به رغم وام داری امام شناسی ناصرخسرو به فلسفه نوافلاطونی، تفکر اسماعیلی ناصرخسرو ناسازگاری های بنیادینی با فلسفه نوافلاطونی دارد. ناسازگاری هایی که از حیث بحث در اندیشه سیاسی واجد کمال اهمیت اند. فلسفه نوافلاطونی در عین اینکه هیچ دعوی ای نسبت به اقتدار و مرجعیت پیشینی فیلسوف نوافلاطونی ندارد، بر فضایل مدنی به عنوان مرحله نخست حصول رستگاری و سعادت تاکید می کند. این در حالی است که امام اسماعیلی ناصرخسرو واجد کیفیتی منحصربه فرد و یگانه، یعنی همان دانش باطنی است که از طریق آن، هم صاحب اقتدار دنیوی است و هم مرجعیت اخروی. از سوی دیگر در پس امام شناسی ناصرخسرو، به دلایلی که خواهد آمد، دغدغه ای اساسا شرقی یا به تعبیری ایرانی نهفته و آن ضرورت وجود فردی است که همزمان سعادت این جهانی و رستگاری آن جهانی را به ارمغان می آورد.
    کلید واژگان: امام شناسی, فلسفه نوافلاطونی, عقل, دانش باطنی, فلوطین, ناصرخسرو, وجوه سیاسی}
    Hatam Ghadery, Mostafa Younesie, Shervin Moghimi
    Exploring Naser Khosrow’s -the eminent theosophist of the fifth decade A.H- neoplatonism basics of Imamology, and comparing it with some fundamental assumptions in Greek thought reflected in Plotinus philosophy as the founder of Neoplatonism philosophy, this article attempts to reach to some conclusions regarding the Islamic thought. Therefore, our main perspective in this study is rather a political perspective than a theologico-philosophical one. On this account, emphasizing the political aspects of Naser Khosraw’s thought; we attempt to explain his Imamology. This study reveals that despite the fact that Naser Khosraw’s Imamology has borrowed from the Neoplatonist philosophy, Naser Khosraw’s Ismaili thought has fundamental incompatibilities with this philosophy, incompatibilities which bear the utmost importance in terms of discussing political thought. Posing no claim on a-priori authority of The Neoplatonist philosopher, the Neoplatonist philosophy stresses on the civil virtues as the initiating stage of attaining salvation and happiness. It is while the Naser Khosraw`s Ismaili Imam, has a unique specificity, e.g. the esoteric knowledge through which he posses both the worldly and heavenly authority. On the other side, there is basically an Eastern or in a sense, Iranian, concern lied behind Naser Khosraw’s Imamology and that is the essentiality of an individual bringing about both human and divine salvation and happiness.
    Keywords: Imamology, Neoplatonist Philosophy, Wisdom, Inner Knowledge, Plotinus, Naser Khosraw, Political Aspects}
  • حمیرا زمردی، ایمان منسوب بصیری
    کشف المحجوب هجویری یکی از قدیم ترین و عمده ترین منابع عرفانی ادب پارسی است، از این رو می تواند در جستجوی مآخذی که در ایجاد عرفان ایرانی-اسلامی نقش داشته اند، موثر باشد. مآخذی که مؤلف گاه بدون آنکه از نام و نشان اصلی آنها آگاه باشد استفاده کرده است، یعنی کتبی که در نهضت ترجمه از زبان های گوناگون به ویژه یونانی به تازی در آمده اند و بعضا نام صحیح اثر و مولف در نزد نویسندگان اسلامی ناشناخته بوده است. زیرا مطابق رسم قدما ایشان کمتر به ذکر نام منبع قول خود می پرداخته و اقوال منقول را به صورت عام در مطاوی گفتار خویش مندرج می ساخته اند و همین امر موجب شده که مؤلف را صاحب قول بدانند. در این مقاله سعی بر آن است که علاوه بر ذکر منابع برخی عبارات، از آبشخور های مشترکی که در شکل گیری عرفان اسلامی و مسیحی تاثیرگذار بوده اند، سخن به میان آید و تاثیر آن ها در کشف المحجوب بررسی شود. بدیهی است که در این طریق، توارد و تداعی معانی در ایجاد افکار مشترک مؤثر است و نمی توان هر شباهتی را قطعا حاکی از برداشت و اقتباس دانست.
    کلید واژگان: کشف المحجوب, امثال و حکم, فلسفه یونان, فلسفه نوافلاطونی, فرهنگ مسیحی}
    Homeira Zomorodi, Iman Mansub Bassiri
    Kashf-ol-Mahjub of Hujwiri is one of the most authoritative ancient sources of the mysticism in Persian literature. So it might be useful in searching for the unknown sources influential in forming Persian-Islamic mysticism, which have mostly been used by the author without mentioning them since during the translation movement, mainly from Greek into Arabic, the exact titles or authors of most translated works were ignored, and remained unknown for Muslim writers. This was because, traditionally, ancient authors rarely mentioned the source of their citation. This resulted in the fact that some considered the second author the true owner of the quotation. In this article, introducing the sources of some phrases used in this book, we have tried to show the common sources in forming Islamic and Christian mysticism and to investigate their traces in Kashf-ol-Mahjub. Clearly, it might be the case that association of ideas has developed common thoughts between these two cultures. It is hard to render every similar idea to adaptation, or a direct influence of one on the other.
  • عبدالمجید حیرت سجادی
    در مقاله ی حاضر یکی از منابع اولیه ی تاریخ نگاری فیلسوفان یونانی در جهان اسلام، با عنوان آراء الفلاسفه، یا اختلاف الاقاویل فی المبادی، معرفی شده است که از آن نسخه ی خطی منحصر به فردی باقی مانده است. در سده های نخستین اسلامی آراء الفلاسفه را، به غلط، ترجمه ی عربی اثری از آمونیوس می پنداشته اند، اما اهمیت و تاثیر این رساله در استنادها و اقتباسهایی که دانشمندان برجسته اسلامی نظیر بیرونی و شهرستانی از آن داشته اند، آشکار می شود. نتیجه توجه به جایگاه آمونیوس هرمیایی و مروری بر مضامین نقل شده در این اثر نشان می دهد که باید آن را علاوه بر وجه تاریخ نگارانه اش در ردیف متون منحولی قرار داد که گرایش فلسفی مسلط نوافلاطونی را در دوره ی تکوین فلسفه ی اسلامی بازتاب می دهند.
    کلید واژگان: آراء الفلاسفه, آمونیوس, تاریخ نگاری فلسفه, فلسفه نوافلاطونی}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال