جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "پروبیوتیک" در نشریات گروه "گیاهپزشکی"
تکرار جستجوی کلیدواژه «پروبیوتیک» در نشریات گروه «کشاورزی»-
نماتدهای ریشه گرهی (.Meloidogyne spp) از مهمترین نماتدهای خسارتزا در بین نماتدهای انگل گیاهی بوده و خسارت قابل توجهی به محصولات کشاورزی وارد می نمایند. باکتری های پروبیوتیک، با اثرگذاری مستقیم بر بیمارگرها و القای مقاومت و تحریک رشد گیاهان، ازکارایی بالایی جهت کنترل بیماری های گیاهی برخوردارند. در این تحقیق، از سه گونه پروبیوتیک Pseudomonas chlororaphis RO1، Bacillus subtilis RO9 وBacillus subtilis RO8 جهت کنترل نماتد ریشه گرهی کیوی در شرایط آزمایشگاه،گلخانه و باغ استفاده گردید. شاخص های آلودگی به نماتد شامل تعداد گال، توده تخم، جمعیت لارو و تخم در هر گرم ریشه، تعداد لاروهای سن دوم در صد گرم خاک و فاکتور تولیدمثل مورد ارزیابی قرار گرفتند. بررسی گلخانه ای در قالب طرح کاملا تصادفی با 11 تیمار و سه تکرار برای هر مرحله و آزمایش باغی در قالب بلوک های کامل تصادفی با چهار تیمار و سه تکرار در باغ کیوی واقع در منطقه پاشاکی از توابع شهرستان سیاهکل اجرا شد. جمعیت نماتدها در خاک و ریشه قبل از اعمال تیمارها و در پایان تحقیق مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که تمامی تیمارها در کنترل شاخص های آلودگی به نماتد موفق عمل نموده و با تیمار شاهد دارای اختلاف معنی دار بودند. در شرایط آزمایشگاهی، باکتریB. subtilis RO9 با ایجاد 8/48 درصد مرگ و میر در لاروها ، بیشترین تاثیر را از خود نشان داد. همچنین در شرایط گلخانه، کاربرد مجدد باکتری های RO9 B. subtilis و RO1 P. chlororaphis منجر به کاهش چشمگیری در تعداد گال، توده تخم و جمعیت لارو سن دوم نماتد در خاک و همچنین جمعیت تخم و لارو نماتد در ریشه گردید. نتایج آزمایش باغی نشان داد که بعد از نماتدکش راگبی، باکتری RO9 B. subtilis (2/41%) در کاهش جمعیت تخم و لارو در ریشه موثرتر از باکتری RO1 P. chlororaphis (1/%31) بوده است. باکتری RO1 P. chlororaphis در کاهش جمعیت لاروهای سن دوم در خاک و تعداد گال در ریشه (3/32%، 3/47 %)، بعد از نماتدکش راگبی، بهترین اثر را داشت. در کاهش فاکتور تولید مثل، هر دو جدایه باکتری (64/0 و 7/0) با تفاوت کمی نسبت به نماتدکش راگبی (41/0)، عملکرد مطلوبی از خود نشان دادند. در مراحل آزمایشگاهی و گلخانه ای، اثر تیمار تلفیقی (کاربرد توام دو باکتری RO1 و RO9) نسبت به کاربرد هر یک از آنها به تنهایی، روی شاخص های بیماری زایی نماتد قابل توجه نبود. نتایج این پژوهش نشان داد که استفاده از باکتری های پروبیوتیک P. chlororaphis RO1 و B .s subtilis RO9در دو نوبت کاربرد می تواند در کنترل نماتد مورد توجه قرار گرفته و جا دارد که اثر باکتری روی خسارت نماتد و شاخص های عملکرد گیاه بررسی شود.
کلید واژگان: پروبیوتیک, Pseudomonas Chlororaphis, Bacillus Subtilis, شاخص های زیستی, نماتد ریشه گرهیRoot knot nematodes (Meloidogyne spp.) are one of the most damaging nematodes among plant parasitic nematodes and cause significant damage to agricultural products. Probiotic bacteria, by having a direct effect on the pathogen, inducing plant resistance and stimulating plant growth, have shown high efficiency in controlling plant diseases. In this study, three species probiotic bacteria Pseudomonas chlororaphis RO1, Bacillus subtilis RO9, and Bacillus subtilis RO8 were used to control root–knot nematodes under laboratory, greenhouse, and kiwifruit orchard conditions. The nematode infection indices including gall number, egg mass number per gram of root, population of juveniles and eggs per gram of root, number of second–stage juveniles per 100 grams of soil, and the reproduction factor were evaluated. In the laboratory conditions, this investigation was carried out in a completely randomized design with 11 treatments and three replicates for each stage, while the field experiment was conducted in complete randomized blocks with four treatments and three replicates in a kiwifruit orchard located in the Pashaki region of Siahkal and the population of nematodes in the soil and roots was investigated before applying the treatments and also at the end of the research. The results showed that all treatments were successful in controlling nematode infection indices and significantly differed from the control treatment. So, they caused the reduction of nematode infection indices in all the investigated indicators. In the laboratory conditions, bacteria Bacillus subtilis RO9 showed the highest impact, with an increase in larval mortality rate (48.8%) compared to the control. Additionally, in the greenhouse conditions, the reapplication of, B. subtilis RO9 and P. chlororaphis RO1 bacteria led to a significant decrease in the number of galls, egg mass, and population of second–stage juveniles in the soil, as well as the population of eggs and juveniles in the roots. The field experiment results indicated that after Rugby nematicide, the B. subtilis RO9 bacteria (41.2%) was more effective than the P. chlororaphis RO1 bacteria (31.1%) in reducing ‘eggs and juveniles’ population in the roots. P. chlororaphis RO1 bacteria had the best effect in reducing the population of second–stage juveniles in the soil and the number of galls in the root (32.3%, 47.3%), after Rugby nematicide. Both bacterial strains showed very favorable performance in reducing the reproduction factor with (0.64 and 0.7), with little difference compared to the chemical nematicide Rugby (0.41). In different stages of the experiment (laboratory and greenhouse), the combined treatment (simultaneous application of both bacteria RO1 and RO9) was not significantly effective in nematode disease indices compared to the individual application of these bacteria. Therefore, the results indicated that the use of probiotic bacteria P. chlororaphis RO1 and B. subtilis RO9 at two times can control the nematode and it is worthwhile to investigate the effect of bacteria on nematode damage and plant performance indicators..
Keywords: Probiotic, Bacillus Subtilis, Pseudomonas Chlororaphis, Biological Indices, Root–Knot Nematode -
هلیوتیس (یا کرم میوه خوار گوجه فرنگی) با نام علمی (Lep.: Noctuidae) Helicoverpa armigera یکی از مهمترین و قدیمی ترین آفت محصولات زراعی کشور بخصوص استان گلستان می باشد، که همه ساله موجب تحمیل هزینه های مدیریتی هنگفتی برای بهره برداران می شود، و نیز به دلیل استفاده از انواع آفت کش های شیمیایی موجب مضرات زیست محیطی برای اکوسیستم زراعی کشور می گردد. برای جلوگیری از کاربرد آفت کش های شیمیایی بی رویه، و به دلیل بروز مقاومت این آفت به بسیاری از آفت کش ها، بررسی کارایی سایر روش های کنترل از جمله استفاده از قارچ های بیمارگر حشرات و آفت کش بیولوژیک Bacillus thuringiensis قابل تامل است. در این پژوهش، به بررسی میزان کارایی سه فرمولاسیون مختلف از قارچ بیمارگر حشرات Beauveria bassiana و یک حشره کش بیولوژیک بر اساس ماده موثره Bacillus thuringiensis subsp. kurstaki (بایولپ پی) و یک حشره کش ارگانیک بر پایه گیاه (روی اگرو) در شرایط آزمایشگاهی و همین طور در دو مزرعه گوجه فرنگی استان گلستان پرداخته شد. همچنین میزان سوراخ شدگی میوه های گوجه فرنگی نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج زیست سنجی آزمایشگاهی فرمولاسیون های مختلف قارچ B. bassiana با غلظت 107×1 کنیدی بر میلی لیتر روی لارو سن سوم نشان داد که هر سه فرمولاسیون مختلف از قارچ عامل بیمارگر بین 84 تا حدود 91 درصد مرگ و میر روی لاروهای سن سوم ایجاد کردند. نتایج زیست سنجی آزمایشگاهی غلظت های مختلف ترکیب زیستی بایولپ پی روی لارو سن سوم کرم میوه خوار پس از گذشت هشت روز نشان داد که با افزایش غلظت مصرف، میزان مرگ و میر نیز به طور معنی داری افزایش می یابد. بالاترین میزان مرگ و میر با 33/93 درصد در غلظت یک و نیم در هزار و کمترین میزان مرگ و میر با 89/48 درصد در غلظت نیم در هزار مشاهده شد. نتایج بررسی ها در مزارع گوجه فرنگی روستای قلعه محمود گرگان نشان داد که کارایی تیمارهای بکار رفته با گذشت زمان افزایش می یابد و بالاترین درصد کارایی در همه ی تیمارهای آزمایشی در روزهای هفتم و دهم پس از محلول پاشی بین حدود 50 تا 60 درصد بوده است. در زمین گوجه فرنگی ایستگاه چالکی گرگان، درصد کارایی فرمولاسیون های قارچی در روز دهم محلول پاشی کاهش یافته بود. در ارتباط با درصد سوراخ شدگی میوه ها نیز در هر دو زمین مطالعه شده، تیمار شاهد و تیمار قارچی حاوی آب مقطر در یک گروه آزمایشی قرار گرفتند و بیشترین میزان سوراخ شدگی میوه ها را نشان دادند. به طور کلی با توجه به کاهش کارایی فرمولاسیون های قارچی در روز دهم محلول پاشی، می توان نتیجه گرفت که تکرار محلول پاشی عوامل کنترل زیستی، برای کنترل بهتر آفت الزامی است و یا تلفیق این روش ها با آفت کش های کم خطر یا ارگانیک باید مدنظر قرار گیرد.
کلید واژگان: پروبیوتیک, کنترل بیولوژیک, باکتری, قارچ, بیمارگر, کرم غوزهHeliothis (or tomato fruit borer) with the scientific name Helicoverpa armigera (Lep.: Noctuidae) is one of the most important and the oldest pest of crops in the country, especially in Golestan Province, which causes huge management costs for farmers, and also due to the use of various types of chemical pesticides every year it causes environmental damage for the agricultural ecosystem of the country. In order to prevent unnecessary spraying and due to the resistance of this pest to many pesticides, it is necessary to consider the effectiveness of other control methods, including the use of insect pathogenic fungi and biological pesticides containing Bacillus thuringiensis. In this research, the effectiveness of three different formulations of the insect pathogenic fungus Beauveria bassiana and a biological insecticide based on the active ingredient B. thuringiensis subsp. kurstaki (Biolep P) and an organic insecticide based on plants (Rui Agro) were studied in laboratory conditions and also in two tomato field of Golestan Province. The perforation rate of tomato fruits was also investigated. The laboratory bioassay results of different formulations of B. bassiana with a concentration of 1×107 conidia/ml on 3rd instar larvae showed that all three different formulations of the pathogenic fungus caused between 84 and 91% mortality. The laboratory bioassay of different concentrations of Biolep P on the 3rd instar larvae of the H. armigera after eight days showed that when the concentration of Biolep P increased, the mortality rate also increased significantly. The highest mortality rate was observed with 93.33% in the concentration of 1.5 ml/L and the lowest mortality rate was observed with 48.89% in the concentration of 0.5 ml/L. The results in the tomato fields of Qaleh Mahmud village showed that the efficiency of the applied treatments increases with time. The highest percentage of efficiency in all experimental treatments on the 7th and 10th days after foliar spraying was between 50 and 60 percent. In the tomato field of Chalaki Agricultural Research Station, the efficiency (%) of fungal formulations was reduced on the 10th day of foliar application. In relation to the percentage of fruit perforation in both fields studied, the control treatment and the fungal treatment containing distilled water were placed in the same experimental group and showed the highest percentage of fruit perforation. In general, it can be concluded that repeated foliar spraying of biological control agents is necessary for better pest control or the combination of these methods with low–risk or organic pesticides should be considered..
Keywords: Biological Control, Bacteria, Fungus, Entomopathogenic, Fruit Borer -
این پژوهش به منظور بررسی توان زنبور عسل در مصرف نشاسته به عنوان جایگزین شهد و اثر پروبیوتیک تجاری پروتکسین بر قابلیت هضم نشاسته در دستگاه گوارش زنبور عسل انجام شد. در آزمایش اول تعداد 36 کندو به طور تصادفی در شش گروه همسان قرار گرفتند و هر گروه یکی از جیره های آزمایشی، تیمار اول جیره فقط بر پایه شربت شکر (گروه شاهد)، تیمار دوم جیره پایه حاوی یک گرم بر لیتر پروتکسین، گروه سوم جیره پایه حاوی 10 درصد نشاسته، گروه چهارم جیره پایه حاوی 20 درصد نشاسته (S20)، گروه پنجم جیره پایه حاوی 10 درصد نشاسته و یک گرم بر لیتر پروتکسین (S10P) و گروه ششم جیره پایه حاوی 20 درصد نشاسته و یک گرم بر لیتر پروتکسین (S20P) را دریافت کردند. در آزمایش دوم زنبورهای تازه ظاهر شده در شش گروه در داخل قفس هایی در انکوباتور قرار داده شده و تیمارهای اشاره شده بالا را به مدت 21 روز دریافت کردند (در دمای 1 ± 34 درجه سلسیوس و رطوبت نسبی 50 درصد). در پایان هر دو آزمایش تعداد 100 عدد زنبور کارگر از هر تیمار انتخاب و از نظر میزان جذب نشاسته، وزن خشک، جمعیت میکروبی بخش های مختلف دستگاه گوارش، غلظت پروتئین و چربی بدن آن ها ارزیابی شدند. نتایج این آزمایش نشان داد، پروتکسین به طور معنی داری جذب نشاسته را در گروه S20P نسبت به گروه های دیگر افزایش داد (P≤0.05). همچنین حضور نشاسته در جیره زنبورها سبب افزایش معنی دار وزن خشک، غلظت پروتئین و چربی بدن زنبورها شد (P≤0.05). پروتکسین جمعیت میکروبی را در بخش های مختلف دستگاه گوارش زنبورها افزایش داد (P≤0.05). بر اساس نتایج این آزمایش به نظر می رسد افزودن همزمان نشاسته و پروتکسین می تواند تاثیر مثبتی بر سلامتی و قدرت کلنی داشته باشد.
کلید واژگان: پروبیوتیک, جذب نشاسته, جمعیت میکروبی, زنبورهای کارگرImpact of Protexin on digestibility of corn starch by honey bee Apis mellifera (Hymenoptera: Apidae)This study was conducted to investigate the ability of bees to consume starch as a substitute for nectar and influence a commercial probiotic namely Protexin® on starch absorption. In the first experiment, 36 honey bee hives were randomly allocated into six similar groups and fed using one of the diets, first group received sugar syrup as control treatment, second group received sugar syrup supplemented with 1 g/L of Protexin® (P), third group received sugar syrup supplemented with 10% of the starch (S10), fourth group fed using sugar syrup supplemented with 20% of the starch (S20), fifth group received sugar syrup supplemented with 10% starch and one g/L of Protexin® (S10P) and sixth group fed using sugar syrup supplemented with 20% of starch and one g/L of Protexin® (S20P). In the second experiment, newly emerged worker bees were kept in laboratory cages and fed using the above-mentioned experimental treatments for 21 days (at 34 ± 1 ˚C and 50% R.H.). At the end of both experiments, 100 worker bees from each treatment were selected to evaluate the starch absorption, the microbial population at the bee’s digestive tract, body weight, body protein, and lipid content. The results indicated that the starch absorption in the colonies fed by S20P treatment was significantly higher than that in the rest of the treated colonies (P≤0.05). The supplementation of diet with starch significantly enhanced their body weight, protein, and lipid content in both of the experiments (P≤0.05). Moreover, Protexin® increased the bee’s gut microbial population at colony and cage conditions (P≤0.05). It is concluded that the dietary supplementation of the corn starch and Protexin® could have a beneficial effect on the health and strength of the bee colonies.
Keywords: Microbial population, Probiotic, Starch absorption, Worker bees -
به منظور بررسی پتانسیل باکتری پروبیوتیک Bacillus subtilis در تولید بیوفیلم و کلنیزاسیون ریشه گندم، از 11 سویه این باکتری استفاده شد. آزمایش ها در قالب طرح کاملا تصادفی و در چهار تکرار انجام شد. بنابر نتایج حاصل از این پژوهش، میزان تولید بیوفیلم و بیوسورفکتانت ها در ریزوباکتری های مورد مطالعه تنوع بالایی نشان داد و بیشترین مقدار تولید این متابولیت ها در سویه های B3، B1 و B4 دیده شد. بررسی میزان کلنیزاسیون با استفاده از باکتری های موتانت مقاوم به آنتی بیوتیک های ریفامپی سین و نالیدیکسیک اسید انجام شد. سویه های B4 و B3 به ترتیب با جمعیت های FU/g 107×41/4 و cfu/g 107×35/4، بیشترین میزان کلنیزاسیون ریشه را نسبت به سایر سویه ها داشتند. میزان تشکیل بیوفیلم و تولید بیوسورفکتانت ها با کلنیزاسیون ریشه گندم به ترتیب 74/0 و 80/0 همبستگی داشتند. در بخش دیگر این تحقیق، اثر این سویه ها روی فاکتورهای رشدی گیاه گندم مورد ارزیابی قرار گرفت. کلیه سویه ها موجب افزایش طول ریشه و اندام هوایی شدند و بیشتر سویه ها اثر افزایشی در وزن خشک ریشه و اندام هوایی نشان دادند. براساس یافته های این پژوهش، سویه های باکتری که پتانسیل بالایی در تولید بیوفیلم و بیوسورفکتانت ها داشتند، ریشه گندم را به خوبی کلنیزه نمودند و غالب سویه ها اثر افزاینده روی فاکتورهای رشدی گندم نشان دادند.کلید واژگان: باسیلوس سابتیلیس, بیوفیلم, بیوسورفکتانت ها, پروبیوتیک, محرک رشدA total of 11 probiotic strains of Bacillus subtilis were used to evaluate the potential of biofilm formation and wheat root colonization. Experiments carried out in a completely randomized design with four replications. According to results of this study, biofilm formation and biosurfactants production showed a high diversity in studied rhizobacteria, B3, B1 and B4 strains produced the maximum amount of mentioned metabolites. Evaluation of root colonization was performed using rifampicin and nalidixic acid resistant mutants. B4 and B3 with 4.41×107 cfu/gand 4.35×107 cfu/g had the highest root colonization compared to other strains. Correlation of 0.74 and 0.80 was obtained between biofilm formation and biosurfactants production with wheat root colonization, respectively. In another part of this study, the effects of studied strains were evaluated on wheat plant growth factors. All probiotic rhizobacteria strains increased the length of roots and aerial part of wheat and most of them increased dry weight of roots and aerial part. Based on the findings of this research, strains with high potential in biofilm formation and biosurfactants production were colonized wheat root very well and most of studied strains showed the effect of increasing on wheat growth factors.Keywords: Bacillus subtilis, biofilm, biosurfactants, growth promoting, probiotic
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.