به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "گورکانی" در نشریات گروه "هنر و معماری"

جستجوی گورکانی در مقالات مجلات علمی
  • سمیرا رویان*
    ایران و هند سابقه طولانی در تعاملات فرهنگی دارند، ولی مهاجرت تعداد زیادی از هنرمندان و نخبگان صفوی به دربار گورکانی در خلال قرن های دهم و یازدهم هجری، نقطه عطفی در تاریخ این ارتباطات فرهنگی به شمار می رود. اهمیت این تعاملات فرهنگی در بهره گیری از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی دربار گورکانی و انتقال کانون نوآوری های ادب فارسی از ایران صفوی به هند گورکانی به وضوح نمایان است. بر مبنای این پیشینه موجود، هدف پژوهش حاضر آن است که با واکاوی ویژگی های سبکی و عناصر بصری آثار نگارگران ایرانی در دربار گورکانی و پیگیری سیر تحول سبک و نقش مایه ها در آثار این هنرمندان و پروژه های تحت نظارتشان، به تبیین جایگاه هریک از فرهنگ های دخیل و قابل رویت در این آثار بپردازد. بر این اساس نمونه های پژوهش با رویکرد نشانه شناسی فرهنگی مورد مطالعه قرار گرفتند. در این رویکرد، نگارگری دربار گورکانی به عنوان «متن بینافرهنگی» و فرهنگ گورکانی به عنوان مرکز یا به عبارتی «خویشتن» در نظر گرفته شدند، درحالی که فرهنگ ایرانی و فرهنگ هندو «دیگری» محسوب گشتند.نتیجه آنکه گورکانیان با آرمانی سازی فرهنگ فارسی که در آن زمان مقبولیت و جایگاه خاصی در جهان اسلام داشت، سعی داشتند بر تمایز خود با فرهنگ دیگری هندو تاکید کنند. این فرایند به جذب کامل فرهنگ فارسی و طرد کامل دیگری هندو در نگارگری گورکانی منجر نشد تا آنجا که به رغم غلبه عناصر و ترکیب بندی های ایرانی، نگارگری گورکانی بسیار طبیعت گراتر از همتای پارسی اش می باشد. نگارگری گورکانی یک متن بینافرهنگی است که در آن فرهنگ ایرانی و به تبع آن فرهنگ مغولی (به واسطه همزادپنداری خودش با فرهنگ ایرانی) در مرکز و فرهنگ هندو در حاشیه است، ولی این متن هویتش را از جابه جایی مداوم مرزهای مرکز و حاشیه می گیرد.
    کلید واژگان: ارتباطات بینافرهنگی, نشانه شناسی فرهنگی, هنرمندان مهاجر, نگارگری, گورکانی, صفوی
    Samira Royan *
    Iran and India enjoy a long history of cultural interactions. Meanwhile, the migration of many Safavid artists and elites to the Mughal court, and the promotion of the Persian language in India are marked as turning points in the history of Indo-Iranian cultural relations. Iranian migrant painters had a privileged position in the Mughal court by creating many works and educating many apprentices. Considering the works of Iranian immigrant artists in the Mughal court as an intercultural text, this study has tried to examine the Mughal court painting thorough intercultural semiotics. The main purpose is to find the Mughal approach in cultural relations with Iran and to identify the limits and roles of each culture involved in these interactions. For this purpose, samples of the works of Iranian painters or projects under their supervision in the Mughal court were studied with a cultural, semiotic approach. The Mughal fascination with Iranian culture and art at the Indian court provided favorable conditions for the influence of Iranian artists, elements and compositions. Furthermore, the Mughal painting is considered much more naturalistic than its Persian counterpart.    As a result, the Mughal tried to emphasize their difference from Hindu culture, as “the other”, by idealizing Persian culture, which at that time had immense popularity and position in the Islamic world. This process did not lead to the complete absorption of Persian culture and the total rejection of Hindu culture in Mughal paintings; hence, the elements of Indian painting in Mughal art were still visible. Mughal painting is an intercultural text in which Iranian culture and consequently Mongol culture (due to its identification with Iranian culture) is centralized and the Hindu culture left to the sideline. Yet, this text reclaims its identity from the constant interchange of the center’s and margin’s borders.
    Keywords: Cultural Interactions, Cultural Semiotics, Migrant Artists, Safavid, Mughal Empire, Painting
  • مهرنوش سلطانی*، صمد سامانیان، مهرداد سلطانی
    بیان مسئله

     تنگ بری یکی از عناصر وابسته به معماری در ایران عصر صفوی و هند گورکانی است. روابط فرهنگی و سیاسی صفویان و گورکانیان نقش بسزایی در تعامل و نفوذ هنر بین دو کشور داشته است، به طوری که بسیاری از هنرها از جمله هنر تزیینی «تنگ بری» که در هند با نام «چینی خانه» شناخته می شود، بر اثر همین تبادلات رونق یافته است. بر این اساس انجام مطالعه تطبیقی جهت بررسی این آثار به لحاظ ویژگی های شکلی و کاربرد آن در فضاسازی معماری ایران دوره صفوی و هند دوره گورکانی، مسئله اصلی این پژوهش است. این پژوهش با بررسی ویژگی های فرمی، نقوش و تکنیک های اجرای تنگ بری، نگرش متفاوت هنرمندان در شیوه های به کارگیری این تزیین در بناهای دو سرزمین را مشخص می کند.

    هدف پژوهش

     بررسی تاثیر مراودات فرهنگی ایران دوره صفوی و هند دوره گورکانی بر روند تحول عنصر تنگ بری، شناخت ویژگی های شکلی و چگونگی به کارگیری این تزیین در بناهای دو کشور از اهداف اصلی پژوهش است. هدف ثانویه پژوهش استفاده از دانش به دست آمده از موضوع در طراحی زیورآلات و صنایع دستی است که البته در این مقاله به این موضوع پرداخته نشده است.    

    روش پژوهش

     پژوهش حاضر بر اساس تحلیل یافته های تاریخی و توصیف نقوش بر مبنای دانش نظری و بصری شکل گرفته است و شیوه های گردآوری اطلاعات شامل پیمایش میدانی بناها، مطالعه منابع داخلی و خارجی معتبر و کسب اطلاع از اشخاص صاحب نظر است.

    نتیجه گیری

    این بررسی نشان می دهد عنصر تزیینی چینی خانه تحت تاثیر تنگ بری های ایران و طی روابط فرهنگی ایران و هند در دوره صفوی وارد هنر هندوستان شده است و به لحاظ گونه شناسی، به سه فرم کلی «محرابی»، «ظرفی» و «کتیبه ای» در تزیینات تنگ بری هر دو دوره صفوی و گورکانی قابل دسته بندی است. تکنیک ها و مصالح به کاررفته در نمونه های ایرانی و هندی دارای تفاوت هایی با یکدیگر بوده لیکن به صورت کلی تنگ بری های ایرانی با تنوع شکلی بیشتر، در فضاسازی داخلی کاربرد داشته اند. در مقابل نمونه های موجود در هند از تنوع در تکنیک های ساخت برخوردار بوده و بیشتر در نماسازی سطوح خارجی مورد استفاده قرار گرفته اند.

    کلید واژگان: تزئینات معماری, تنگ بری, چینی خانه, صفوی, گورکانی
    Mehrnoush Soltani *, Samad Samanian, Mehrdad Soltani
    Problem statement

    Tongborie” is one of the dependent elements of architecture in the Safavid Iran and Mughal India eras. Safavids and Mughals cultural and political relations have had a significant role in art influence between two countries so that many arts including Tongborie decorative art which is known as “Chini-khana” in India has gained popularity because of these relations. The main statement of this study is investigating these works in terms of form and application in the architecture of the Safavid Iran and Mughal India eras. This study determines different attitudes of artists in the application of these patterns in the monuments of two lands by investigating form features, patterns, and Tongborie application techniques.

    Research objective

    The main objective of this study is to investigate how cultural relations between Safavid  Iran and Mughal India influence the evolution of Tongborie objects, the recognition of form features, and the use of these designs in monuments of two countries. The secondary aim is to use of resulted knowledge in designing jewelry and handcrafts which has not been addressed in this article.

    Research method

    The present study has been based on historical findings analysis and description of patterns based on theoretical and visual knowledge and data collection methods including a field survey of monuments, study of internal and external creditable sources, and obtaining knowledge from experts.

    Conclusion

    This study shows that the decorative element of Chini-khana has entered Indian art under influence of Iran Tongbories and can be categorized into three general forms “Altar”, “Container”, and “Epigraph” Techniques and materials used in Iranian and Indian models have had differences. Iranian Tongbories have been used in interiors with more variety of forms. In contrast, extent models in India have had a variety in mason techniques and have often been used in the landscaping of external surfaces.

    Keywords: Architectural works, Tongborie, Chini-khana, Safavid, Mughal
  • مصطفی رستمی *، یاسمن یوسفی
    هند، سرزمین مردمانی است که با لبخند از کنار کسانی که به هیچ یک از عقاید آنان باور ندارند عبور می کنند. هنر هند، دارای سبک ها و مکاتب موازی بسیاری بوده و تاثیرات خارجی فراوانی را نیز پذیرفته است. این تاثیرات، گاهی نهادینه تر از نمودهای داخلی دیده می شوند. به نظر می رسد هنر هندوستان آن چنان که تشنه پذیرش عناصر بیگانه است، اشتیاقی به یکپارچه سازی سبک های داخلی ندارد. حال سوال اصلی آن است که هریک از مکاتب هنری هند از کدام مذاهب تاثیر پذیرفته و به چه میزان به ریشه های آیینی و سنتی خود وفادار مانده است. هدف پژوهش حاضر آن است که با مقایسه دو نگاره از مکاتب راجستانی و گورکانی، میزان تاثیر آن ها بر یکدیگر و نفوذ شاخصه های اعتقادی دو آیین هندو و اسلام را در آثار تطبیق دهد. یافته ها نشان می دهد دو اثر یادشده، از دیدگاه زیبایی شناختی به اصول سنتی خود وفادار بوده اند؛ اما نگاره شری راگا، از دیدگاه نمادشناختی، تاثیرات اسلامی را نمایان می سازد و تصویر جهانگیرشاه، دارای نشانه هایی از میتراییسم و هندوییسم است که نشانه نفوذ مذهب سبک در شکل گیری آثار است.
    کلید واژگان: راجستانی, راگامالا, جهانگیرشاه, گورکانی, نگارگری هند
    Mostafa Rostami*, Yasaman Yousefi
    India, is a land of different nations who smile with those people who do not believe any of their opinions. Along with the arrival of Islam in India by Arab merchants in 712 AD, the followers also continued to exist side by side with others, and formed part of the multi - religious society until Gurkaniyans came to power. But, at this time, the local governments of different faiths and beliefs still had their place, but sometimes they had not peaceful coexistence and many wars and conflicts also occurred between them. Nevertheless, association of different religions in India and the establishment of laws, such as cultural integration by Mughal kings has been led to integration of different beliefs and opinions and new religions such as Sikh have been developed from the integration. This regulation came into existence as a conscious effort to harmonize Islam and Hinduism. Sikh religion is in fact a compilation of beliefs, Hinduism and Islam Which are the two major religions in India. These new religions have major effect on India’s Art. According to studies, it can be said that Art in the Indian subcontinent essentially belongs to religious systems of Brahma, Hindu, Buddhism, Jain, Islam, Sikh, naturism, and Christian. The art has in fact styles many parallel styles, schools and Methods and has been subjected to many external influences .Sometimes these influences are seen more institutionalized than the internal representations. It seems that Indian art is so hungry for acceptance of foreign elements, has no desire to integrate internal styles. In fact, the influx of different influences on artists has led to the Indian art could not develop a characteristics style with a fixed properties. However, the application of all elements and Ingredients in the art is always to express symbolic purposes of an artist. Now the main question is that, which religions have effected each of the schools of Rajasthani art and Gurkany art and to what extent they have been faithful to their traditional roots and ritual. The purpose of this study is to compare the two paintings index of Rajasthani and Gurkany schools, their effects on each other and assess the influence of beliefs characteristic of Hinduism and Islam in the works and assessing and comparing the accuracy of works, study and analysis the similarity in order to achieve their artistic characteristics of each style. To achieve these goals, used the descriptive analytical method. The results show that two works from an aesthetic point of view have been faithful to their traditional and religious principles. But the image of Sri Raga shows Islamic influences from the symbolic perspective and the image of Jahangir Shah is faithful to Indo - Iranian Aryan origins and has sings of Mithraism and Hinduism. This could indicate the influence of Sikh religion in the formation of the two works. The impact of cultural integration policies Akbar Shah at this era is apparent and obvious and a suitable context for the growth of these emerging religions has been provided.
    Keywords: Indian Paintings, Rajisthani, Gurkany, Ragamala, Jahangir Shah
  • مریم خلیل زاده مقدم، ابوالفضل صادق پور فیروزآباد
    پارچه بافی ازجنبه کاربردهای فراوانی که در میان تمامی اقشار جامعه دارد، یکی از پیشروترین و گسترده ترین صنایع در بین کشورهای مسلمان، از جمله ایران و هند به شمار می رود. به همین دلیل سده های نهم تا یازدهم هجری قمری - پانزدهم تا هفدهم میلادی از نظر پیشرفت و گسترش هنر پارچه بافی صفوی و گورکانی با اهمیت است. این دو با داشتن ارتباط فرهنگی و هنری در سده های پیشین، به ویژه در زمان حکومت صفویه، تاثیرات بسیاری در هنرهای مختلف، به ویژه هنر پارچه بافی بر یکدیگر داشته اند. در این پژوهش با مطالعه هنر پارچه بافی ایران عهد صفوی، تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری آن با یکی از تمدن های هم عصرش یعنی تمدن مغولی هند(گورکانی)، به صورت تطبیقی بررسی می گردد. محور اصلی این-پژوهش؛ طرح ها و نقش های بافته شده در پارچه های صفوی و گورکانی است، بر همین اساس، ابتدا ویژگی ها و شیوه های پارچه بافی صفوی و گورکانی بررسی و سپس با دسته بندی طرح ها و نقوش بافته شده به سه گروه نقوش گیاهی، انسانی، حیوانی و نقوش خط نگاره نمونه های به-دست آمده از پارچه های هر دوره به صورت تطبیقی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است.
    کلید واژگان: پارچه, صفوی, گورکانی, بررسی تطبیقی نقوش
    Maryam Khalilzadeh Moghadam, Abolfazl Sadeghpour Firouzabad
    Because of having all aspects of applications among many segments of society، textile is one of the leading and largest industries in the Muslim countries، including Iran and India. For this reason Ninth to eleventh centuries AH (fifteenth to seventeenth AD) centuries are important in progression of textile art in Safavid and Gurkanid eras. By having cultural and artistic ties in the previous centuries، particularly during the Safavid state; they have had effects on each other in many different arts، specially the art of textiles. In this article، through analysis of the art of Safavid textiles and its influence on or taking influence by Gurkanid، one of its contemporaneous civilizations is comparatively studied. The main base of the research is woven designs and motifs in Safavid and Gurkanid textiles. Therefore، firstly characteristics and methods of textile weaving in Safavid and Gurkanid eras has been studied through categorizing woven designs into three groups including: Plant motifs، human، animal designs and pictographs. Then available samples of Safavid and Gurkanid textiles have been studied comparatively.
    Keywords: textiles, Safavid, Gurkanid, comparative study designs
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال