نقد معرفت شناختی دیدگاه دانش/ قدرت در جغرافیای سیاسی و ژیوپلیتیک
نسبت دانش (جغرافیا) با ارزش (قدرت) یکی از بحث های مهم فلسه علم می باشد، در این زمینه به عقیده غالب فیلسوفان علوم اجتماعی، از دیدگاه منطقی، هیچ گونه ارتباط تولیدی میان گزاره های مربوط به پدیدارهای عینی و حقیقی (هست ها) با گزاره ها و قضایای ارزشی و اعتباری (بایدها) وجود ندارد و واقعیت ها دربردارنده عناصر ارزشی نیستند و در ذات خود فارغ از تعلقات افراد می باشند اما در عین حال، دانش و عینیت در محیط بیرونی و در عمل، نسبتی وثیق با ارزش ها و تعلقات دارند. در مقابل عده ای از جمله اصحاب مکاتب انتقادی معتقدند که میان معرفت و ارزش های انسان چنان آمیختگی و وابستگی وجود دارد که اساسا وجود دانش عینی فارغ از تعلقات، ناممکن است. در این راستا کسانی همچون ویتفوگل و اتوا جغرافیا و ژئوپلیتیک را مجموعه ای از «دانش/ قدرت» و ایدئولوژی طبقه بورژوا و بلکه جغرافیا را تولید قدرت می دانند. در این مقاله با آوردن گزاره های متعددی از جغرافیای انسانی و طبیعی نشان داده شد که هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی علم جغرافیا فارغ از ارزش ها می باشد اما در مرحله کاربرد، این علم می تواند در خدمت قدرت ها و ایدئولوژی ها قرار بگیرد. بنابراین، مدعای اندیشمندان مکاتب انتقادی مبنی بر مسبوقیت دانش به ارزش ها ناشی از خلط میان «نظر و عمل» یا «معنا و کاربرد» است و ایشان با خلط میان «معنای دانش با کاربرد دانش» این دو امر را یکی انگاشته و از این رو معتقدند که دانش و معرفت در ذات خود با اهداف عملی و کاربردی آمیخته و اساسا دانش بی طرف و غیرمسبوق به اهداف و جهت گیری های کاربردی و ارزشی وجود ندارد.
دانش ، ارزش ، ایدئولوژی ، جغرافیای سیاسی
-
تبیین ماهیت گزاره ها و قضایا در جغرافیا با تاکید بر جغرافیای سیاسی
، محمود واثق*، عباس نجار
فصلنامه فضای جغرافیایی، بهار 1403 -
بررسی و تبیین اندیشه های سیاسی هگل و تاثیرات آن در جغر افیای سیاسی
کیومرث یزدان پناه درو*، عظیم زمانی،
فصلنامه پژوهش های جغرافیای انسانی، تابستان 1402