مقایسه میان رویکرد شوپنهاور و حضرت مولانا در باب رهایی از درد و رنج
آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی قرن 19 میلادی در کتاب مهم خود «جهان همچو خواست و بازنمود» جهان را اراده و خواست و سراسر رنج می داند. او معتقد است زندگی سراسر شر است؛ زیرا که انسان همیشه خواستی دارد و این خواستن ها را پایانی نیست. برای رهایی از رنج دو راه را پیشنهاد می کند، یکی راه موقت و کوتاه مدت که پناه بردن به هنر و ژرف اندیشی هنری است و دیگری راه درازمدت که دل کندن از دنیا و نفی و انکار خواست است. او معتقد است که برای رهایی از رنج باید نفس را کشت از طرفی مولانا عارف بزرگ قرن 7 ه.ق نیز بر این عقیده است که انسان مادامی که در دنیا است از رنج و درد هجران حق در ناله و فغان است، همچنین دردهایی نیز هست که انسان خود، مسبب آن است. برای رهایی موقت از درد هجران به سماع می پردازد و راه درازمدت برای رهایی از درد و رنج را فنا می داند. این نوشتار در پاسخ به این سوال که چه شباهت هایی و تفاوت هایی مابین رویکرد شوپنهاور و مولانا دیده می شود، ابتدا به بررسی درد و رنج و علت آن در اندیشه شوپنهاور و مولانا پرداخته سپس راه های رهایی از رنج در دید هر دو بررسی شده است تا نگرش دو اندیشمند، یکی از عالم فکری غرب و دیگری شرق، به یک موضوع واحد، مورد تطبیق قرار گیرد. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تطبیقی و روش گردآوری مطالب کتابخانه ای است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.