بررسی و نقد نظریه های قلمروسازی ژئوپولیتیکی کشورها و تبیین مدل نظری مطالعه موردی: روسیه در اوراسیا
قلمروسازی که کنشی هدف مند به منظور اعمال نظارت انحصاری بر فضای جغرافیا ست، بخش مستمری از فعالیت بازیگران سیاسی در عرصه روابط بین الملل محسوب می شود که به لحاظ تاریخی با زندگی بشر پیوند خورده است. انعقاد پیمان وستفالی (1648) و ظهور دولت مدرن، مفهوم قلمروسازی را به گونه ای با حاکمیت و نظام سیاسی مرتبط ساخته که آنها برایر بقا به شدت ملزم به کسب قدرتند. تاثیر بی بدیل عناصر فضای جغرافیایی بر قدرت، پیوسته عاملی پرجاذبه و مورد علاقه حکومت ها جهت نیل به قلمروسازی می باشد. مقاله حاضر که ازنظر هدف، بنیادی کاربردی است با رویکرد توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به دنبال پاسخ به چرایی و چگونگی قلمروسازی ژیوپولیتیکی کشورهاست. ازهمین رو، با تحلیل و نقد دیدگا ه های نظریه پردازان رشته های جغرافیا، ژیوپولیتیک، علوم سیاسی،... و مکاتب فکری و فلسفی مرتبط با قلمروسازی که قدرت را جهت تحقق اهدافی چون سلطه، برد، نفوذ و ایجاد نظم جهانیی جستجو می کنند، نظریه تازه و جامع تری را در زمینه عوامل موثر بر کنش قلمروسازی ژیوپولیتیکی کشورها ارایه می نماید. یافته های تحقیق که درقالب مدل پایانی آمده است، نشان می دهد متغیرهای گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی هم زمان در ارتباطی متقابل، عامل کنش قلمروسازی ژیوپولیتیکی کشورها به منظور تصاحب یا نظارت بر فضاهای برخوردار از عناصر قدرت آفرین محسوب می شوند.
قلمروسازی ، ژئوپولیتیک ، دولت ملت ، قدرت ، روابط بین الملل
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.