سه خوانش از ایده ی «گلدونه»، در نمایشنامه «گلدونه خانوم» اسماعیل خلج
نویسنده:
نوع مقاله:
مقاله پژوهشی/اصیل (دارای رتبه معتبر)
چکیده:
گلدونه/ گلدونه های ترسیم شده در نمایشنامه ی «گلدونه خانوم» اسماعیل خلج (1324-حاضر) - که از مطرح ترین آثار تولیدشده در « کارگاه نمایش» (1348-1358) است- ، واجد ظرفیت تفسیرپذیری چندگانه اند. چراکه، نه در قالب بدنی واحد، بلکه به شیوه ای متکثر تجسد می یابند. شیوه ای که درنهایت به گستردگی معنایی آن منتج می شود. ازاین رو، این اثر باب تفاسیر و خوانش های متعدد را پیش روی مخاطب می گشاید. گشایشی که با نقطه ی ثقل قرار گرفتن گلدونه، انسجام خود را بازمی یابد. بدین معنا که گلدونه هم باب را می گشاید، و هم به نحوی از فراخی آن می گریزد؛ چراکه نقطه مرکزی و ارتباط دهنده اجزا، به شمار می آید.با این تفاسیر، در پژوهش حاضر سه خوانش از ایده ی- و نه شخص- گلدونه مدنظر خواهد بود؛ یکی برمبنای «زبان»، دیگری با مرکزیت «فضا» و درنهایت با نگاهی به «بدن» مندی گلدونه. انتخاب این سه وجه به شیوه ای استقرایی اتفاق افتاده است. بدین معنا که، از مواجهه با اثر و براساس استفاده شاخصی که نویسنده از این سه سطح به منصه ظهور گذاشته است گزینش حاصل شده؛ و نه برمبنای فرض و چارچوبی ابتدایی. از امر خاص آغاز شده تا به الگویی کلی راه یافته است. بنابراین روش اصلی صورت بندی پژوهش، تحلیل مضمون استقرایی بوده، به لحاظ پیشبرد تحلیل ها نیز به شیوه توصیفی- تحلیلی اتکا می شود.نتایج حاصل، حاکی از آن است که باوجود تکثر ظاهری، فصول مشترکی، گلدونه های ترسیم شده را به هم متصل کرده است. در زبان هریک به نحوی تاکید بر روایات گذشته - گذشته ای است که تصور وجود «اخلاقیات» را به اشخاص القا می کند- رویت پذیر است. در خوانش فضا، هر چهار تن نشانی از فضای آرمانی پیشین که حال به اضمحلال گرویده، بر خود حمل می کنند. در تحلیل بدن نیز گلدونه ها درنهایت، در قالب بدنی مشترک- زری- تجسد می پذیرند. حرکات پایانی زری، خبر مضمحل شدن گلدونه ای فراتر از یک شخص را به رسایی هرچه تمام تر نمایان می کند. لحظه مرگ یک ایده ی جمعی، که در قالب بدنی زنانه بر صحنه ترسیم می یابد.
کلیدواژگان:
ادبیات نمایشی ایران ، اسماعیل خلج ، گلدونه خانوم ، زبان ، فضا ، بدن
زبان:
فارسی
صفحات:
49 تا 62
لینک کوتاه:
https://www.magiran.com/p2486764