شناسایی ابعاد ناسیونالیسم قومی بلوچها در پاکستان با اتکا به آراء رندال کالینز

کشور پاکستان از بدو تاسیس در سال 1947 با مسیله قومیت بلوچ به عنوان مسیله ای دارای ابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و منطقه ای روبه رو بوده است. متاسفانه پیوستگی جغرافیایی و زبانی واجد تاثیراتی بر وضعیت بلوچ ها در ایران نیز بوده است، از این رو تحلیل جامعه شناختی این مسیله اهمیت دارد. پژوهش پیش رو در پی پاسخ به این سوال است که مسیله قومیت در بلوچستان پاکستان از منظر جامعه شناسی خرد و کلان واجد چه ابعادی است؟ برای پاسخ به این سوال با استفاده از چهارچوب نظری برگرفته از آرا رندال کالینز تلاش شده به این سوال پاسخ داده شود. در این مقاله از روش تحلیل اسنادی استفاده شده است. به نظر می رسد مولفه های مختلفی چون مناسبات استعماری گذشته، استفاده ابزاری از هویت ها در دوره استعمار، عنصر ژیوپلتیک، نوع رفتار سرداران و بزرگان طوایف بلوچ، کارکرد دولت مدرن و تصویر شکست ها و پیروزی های بزرگ و سرنوشت ساز بر روی ذهنیت قومیت بلوچ در شکل گیری مسیله قومی در بلوچستان پاکستان تاثیرگذار بوده است. توجه به مسایل مربوط به جامعه شناسی کلان و خرد به صورت هم زمان از نقاط قوت چهارچوب نظری کالینز است در عین حال این چارچوب نظری نقاط ضعفی هم دارد که در انتهای مقاله به آن ها پرداخته شده است. چارچوب نظری برگرفته از آرا کالینز قادر است ریشه های شکل گیری، استمرار و حتی آینده مسیله قومیت بلوچ در بلوچستان پاکستان را به خوبی توضیح دهد. این پژوهش از جمله تحقیقات کیفی است که قصد دارد یک مورد مطالعاتی را به صورت عمیق مورد مطالعه قرار دهد.