مبانی جنایت علیه کودکان از منظر محاکم بین المللی و فقه اسلامی
تمام انسان ها از هر قوم و قبیله، نژاد و مذهب، دین و عقیده اتفاق نظر دارند که یکی از محوری ترین اعمال فردی و اجتماعی، تربیت و هدایت درست کودکان برای آینده میباشد. اقدامی که شرط ضروری و انکار ناپذیر رشد و ترقی جامعه انسانی تلقی می شود. موضوع خصومت های مسلحانه در عصر حاضر یکی از موضوعات مهم درعرصه بین المللی و داخلی است.جهان هر روزه شاهد جنگ های بین المللی وداخلی می باشد.پیش گیری از این مخاصمات در گرو توسعه مردم سالاری و رعایت حقوق بشر و حکومت قانون در ابعاد گوناگون آن است. دراین میان کودکان عامل برانگیختن جنگ ها نیستند ولی همواره به گواه تاریخ بیشترین صدما ت را در اثر جنگ ها به صور گوناگون متحمل شده و می شوند. از مشکلات حاد بین المللی کودکان مسیله تجاوز نظام یافته علیه کودکان درمناقشات مسلحانه است که با هدف پاکسازیقومی و... به طور وحشیانه صورت می پذیرد. منظور از رویه قضایی در معنی مطلق مجموع آراء دادگاه ها و در معنی خاص روش یکسان دادگاه ها یا دسته ای از آنها در مورد مسیله حقوقی معین و تکرار آن به صورتی می باشد که بتوان گفت در صورت مواجه شدن با مورد مشابه همان روش اتخاذ خواهد می شود. به عبارتی رویه قضایی را می توان عرف دادگاه ها نامید. مسلما برخورد قاطع وجدی جامعه بین المللی می تواند تاثیرمطلوبی در جلوگیری از ارتکاب به این اعمال غیرانسانی داشته باشد. تمرکز اصلی این پژوهش بر بررسی مسیله جنایت علیه کودکان و نوجوانان در دادگاه های بین المللی خاص است. وضعیت حقوقی کودکان و نوجوانان به دلیل اهمیت ویژه ای که دارد تحت نظارت مجریان قانون، قرار می گیرد. کودکان به نمادهای ناخواسته درگیری های مسلحانه و خشونت شدید تبدیل شده اند و این پژوهش بیان می دارد ،دیوان بین المللی کیفری خاص تاکنون نتوانسته حمایت های بایسته وشایسته لازم را از کودکان در سطح بین المللی بنماید.