تبیین هایدگری دوسویه تقابلی مرگ انسانی و هویت بومی در دو فیلم «از کرخه تا راین» و «یک بوس کوچولو»
مرگ به عنوان یک امر طبیعی در هر فرهنگی بار معنایی خاصی دارد. از این رو مرگ را نمی توان صرفا یک رخداد زیستی دانست. چه، جهان فرهنگی پیرامون انسان، مشحون از مناسبات معنایی است که هر رخدادی در آن قالب قابل تفسیر و معناست.طبیعی است «مرگ» به عنوان یک امر محتوم و قطعی جایگاه مهمی را در نظام معنایی و قلمروی فرهنگی هر جامعه ای داشته باشد. چه، نوع انسان به عنوان یک موجود خلاق و خودآگاه در این قلمرو معنایی برای خود، هویتی کسب می کند و «مرگ و زندگی» خود را نیز در آن چارچوب معنا خواهد کرد. از این رو مرگ ارتباط تنگاتنگی با بومی دارد که باشندگان در آن زندگی می کنند. این رابطه دو سویه بین فرد و خاستگاه بومی اش آنچنان مهم و حیاتی است که در صورت بروز هرگونه اختلال در این رابطه یقینا فرد را دچار بحران هویتی خواهد ساخت. در این سطور سعی خواهد شد با الهام از اندیشه های لوکاچ در باب شخصیت مساله دار و نیز نظر هایدگر در باب بوم و مرگ دو فیلم «یک بوس کوچولو» ساخته بهمن فرمان آرا و «از کرخه تا راین» اثر ابراهیم حاتمی کیا را مورد تحلیل قرار دهیم.
جامعه شناسی مرگ ، هویت ، هویت بومی ، سینما ، سینمای ایران
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.