فلسفه جنگ و ضد جنگ در شاهنامه فردوسی با نگاهی دیگر
در اثر پرآوازه و کم نظیر فردوسی، زمینه های تحقیق و پژوهش از جنبه های گوناگون؛ به ویژه جنگ فراهم است. اما بر خلاف تصور عصر حاضر که صلح را لازمه این عصر نمیدانند در شاهنامه، هم از جنگ هم از ضد جنگ یا همان صلح دوستی و صلح طلبی ستایش شده است.جنگ در دنیای دیروز و امروز نه به عنوان یک پدیده منفی؛ حتی در جایگاه یک عنصر پیش برنده در نگره های سیاسی، اخلاقی، علمی، فلسفی و... ستایش نیز شده است. تا آن جا که فلسفه جنگ و صلح از دیرباز توجه بسیارانی چون افلاطون، ابن خلدون، هراکلیتوس، کانت، هابز، نیچه، هایدگر و دیگران را به خود جلب کرده است.
جنگ در نظر فردوسی نه برخاسته از سرشت آدمی است و نه موجب پستی جنگجو. اما با این همه، فردوسی نه تنها ستایشگر جنگ نیست؛ بلکه به مقوله «ضد جنگ» جدا از عوامل استثنایی و بناچاری آشتی در جنگها مثل قحطی، بلایای طبیعی و خواب دیدن و... آگاهانه و خردمندانه بر عدم جنگ یا ضدجنگ تاکید میکند. در شاهنامه، جنگ و ضدجنگ هر دو حضوری قوی دارند. هر جا که جنگ است، صلح طلبی و ضد جنگ نیز حضور دارد. با آن همه توصیفات بینظیر از جنگها، گاهی جنگ عامل شرمندگی انسان بیان میشود و فردوسی خواسته و میل درونی خود را در ذهن و زبان شخصیتهای شاهنامه میکارد تا به ضدجنگ بودن خود اشاره کرده باشد.
روش مطالعه در این پژوهش بر اساس تحلیلی- توصیفی و بر پایه منابع کتابخانه ای توام با تحلیلهای فردی است.
یافته ها :
هیچ جنگی در شاهنامه از سر هوس یا فتنه انگیزی اتفاق نیفتاده است. فلسفه معروفترین جنگها و ضد جنگها در شاهنامه عموما بر فلسفه وطن خواهی، بدی ستیزی، انتقام، آزستیزی و دینی استوار است. بررسی جنگها بر اساس این تقسیم بندی پنج گانه، دری تازه به روی خواننده نسبت به شاهنامه میگشاید.
نتیجه گیری :
نتایج پژوهش، بیانگر آن است که جنگ در شاهنامه دارای فلسفه هایی است که بیانگر ارزشها و اندیشه های انسانی و ستوده ایرانیان است. این جنگها همراه با نیم نگاهی به ضدجنگ، نشان از منطقیترین و انسانیترین جنگها در تاریخ ایران باستان دارد. نویسنده در این مقاله با ارائه ابیات فراوانی توانسته فلسفه جنگها را به خوبی و مستند نشان بدهد.