فلسفه همچون زندگی؛ سعادت به مثابه بنیاد فلسفه در اندیشه ارسطو
ارسطو انسان را موجودی میداند که همواره میخواهد، اراده میکند و بهسوی خواستش حرکت میکند و در ابتدای اخلاق نیکوماخوسی، حقیقت وی را چنین تصویر میکند. در نگاه او، طلب، جوهر جان آدمی است و کسی که «نمیخواهد» چونان جماد مرده شمرده میشود. از اینرو، مبدا و مقصد تمام افکار و اعمالش مطلوبی است که میطلبد، غایتی است که دنبال میکند، آشکارا آن را خیر خود میداند و درست به همین دلیل انتخابش کرده و برای دستیافتن بدان میکوشد، از اینرو، بهدرستی گفته شده است که خیر آگاثس ((αγαθός=غایت همهچیز است. (اخلاق نیکوماخوسی، 2-3 الف 1094) اما غایتهایی که انسان در پی آنهاست، متفاوتاند: بعضی خود اعمالاند و بعضی دیگر، نتایجی بیرون از اعمال هستند که آنها را بهوجود میآورند. (اخلاق نیکوماخوسی، 3-5 الف 1094) غایتهایی که خود، فینفسه، خواسته میشوند نتیجه این ضرورت عقلی هستند که امکان ندارد هر چیز را برای چیزی دیگر بهنحو نامتناهی بخواهیم؛ زیرا خواست باید به غایتی منتهی شود. پس از سر ضرورت باید غایتی نهایی وجود داشته باشد که به همه غایتهای واسطه معنا بخشد.