فهرست مطالب
فصلنامه معرفت فلسفی
سال بیستم شماره 2 (پیاپی 76، تابستان 1401)
- تاریخ انتشار: 1401/06/21
- تعداد عناوین: 7
-
-
صفحه 7
علم حضوری نفس به خود از نظر سهروردی، مبنای شناختشناسی وی و اساس معرفتشناسی اکثر متفکران بعد از وی را تشکیل میدهد. سهروردی با دلایلی علم حضوری نفس به ذات، علم حضوری نفس به افعال و انفعالات ذات و علم حضوری نفس به قوای ذات را اثبات میکند و میکوشد نفس را بهعنوان فاعل شناسایی معرفی نماید که برای ادراک ذات و قوای ذات نهتنها به واسطهای نیاز ندارد، بلکه نمیتواند نیاز داشته باشد. به نظر سهروردی علم حصولی هم بهعنوان امر عارض بر نفس وقتی توجیه مستدلی پیدا میکند که پیش از آن علم نفس به ذات خود پذیرفته شده باشد؛ زیرا مادام که یک ذات خود را نیابد اوصاف و عوارض خود را نمیتواند بیابد و بر این مبنا گسترهای قابل توجه برای علم حضوری قایل است. این مقاله به ارایه استدلالهای سهروردی بر علم حضوری نفس، پرداخته و ارزشمندی و کارآیی آنها را بررسی نموده و نقدهای وارد بر آنها را پاسخ میدهد. در نهایت این مقاله نشان میدهد که این استدلالها گرچه تکیه بر اصول منطقی دارند، ولی از لحاظ ارزشمندی و همچنین گستره ادراکات و مدرکات در یک سطح نیستند و برای پذیرش استدلالها، هم توجه به مبانی خاص سهروردی بهعنوان پیشفرض نیاز است و هم قابلیت و توانایی نفس درباره ادراکات متفاوت باید مورد عنایت قرار گیرد.
کلیدواژگان: علم حضوری، نفس، ادراک، سهروردی -
صفحه 21
زگزبسکی با انکار اصل مساوات عقلانی، باور را با مرجعیت یعنی رجوع به دیگری، موجه میکند. او برای توضیح این شیوه، از اعتماد به قوای شناختی و حالات هیجانی-احساسی خود آغاز میکند. به نظر زگزبسکی اعتماد شناختی به خود، دارای دو سطح اعتماد ارتکازی و اعتماد متاملانه است. در ابتدا فاعل شناسا بیدرنگ به قوای شناختیاش اعتماد میکند، اما در ادامه حتی با آگاهی از آسیبهایی که به کارکرد قوای شناختی صدمه میزند، به قوای شناختی اعتماد میکند، زیرا برای داشتن یک زندگی عادی چارهای غیر از این ندارد. تنها کاری که فاعل شناسا میتواند انجام دهد آن است که از روی وظیفهشناسی و جدیت از قوای شناختیاش بهره ببرد. به نظر زگزبسکی، نمیتوان به طور سازواری به قوای شناختی خود اعتماد کنیم و به دیگران بیاعتماد باشیم، زیرا با بیاعتمادی به دیگران دچار خودگرایی شناختی میشویم؛ ازاینروی اگر فاعل شناسای دیگر از قوای شناختیاش در چنین وضعیتی بهره ببرد، به باور او اعتماد میکنیم. زگزبسکی برخی حالات عاطفی-هیجانی مانند احساس تحسین را قابل اعتماد میداند و به آن در وضعیت وظیفهشناسی و جدیت اعتماد میکند. از جمله کارکردهای این حالات عاطفی-هیجانی، تشخیص الگوی قابل اعتماد است. نوشتار پیشروی تلاش میکند تا این دیدگاه را شرح دهد و در حد بضاعت ارزیابی کند. واکاوی این دیدگاه از آن روی اهمیت دارد که در تراث اسلامی نیز مراجعه به خبره، اصلی مهم محسوب میشود، اما مبنای آن از دیدگاه مورد بحث متفاوت است.
کلیدواژگان: اعتماد به خود، اعتماد به دیگری، توجیه، لیندا زگزبسکی -
صفحه 45
تبیین علم پیشین الهی از دشوارترین مسایل فلسفه و کلام بهشمار میآید و اندیشمندان مختلف به بررسی آن پرداختهاند تا از غموضات آن بکاهند. در این میان برخی علم پیشین الهی را ذاتی و برخی مغایر ذات دانستهاند. در میان قایلان به علم پیشین مغایر، برخی آن را متصل به ذات و برخی منفصل از ذات ترسیم کردهاند. ما در این مقاله ابتدا اجمالا به نظریات مختلف ارایهشده در بحث علم الهی اشاره کرده و سپس علم پیشین مغایر متصل و علم پیشین ذاتی را مورد مداقه و بررسی قرار داده، ویژگیهای هریک را منقح ساختهایم و در پایان با ذکر ادله و قراینی محکم اثبات کردهایم که ابنسینا و صدرالمتالهین به علم پیشین ذاتی و علم پیشین مغایر متصل معترفاند و در قبول این دو علم البته هر علم در جایگاه خود، هم داستان و همزبان هستند.
کلیدواژگان: علم الهی، علم قبل از ایجاد، ابن سینا، صدرالمتالهین، علم پیشین مغایر متصل، علم پیشین ذاتی -
صفحه 59
روش اصل موضوعی، شیوهای در استدلال و پایهریزی علوم قیاسی است که با مبنا قرار دادن تعداد معدود و محدودی مبادی اولیه تصوری و تصدیقی تحت عناوین اصطلاحات تعریفنشده، تعاریف، اصول متعارفه و اصول موضوعه و با استفاده از ابزار منطق، در سایه گریز همیشگی از تناقض و دوری از خطا در جریان استدلال، بستر یک ساختار علمی متقن را ایجاد مینماید. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا به روش اصل موضوعی میتوان اثبات یکی از مسایل حکمت متعالیه یعنی «وحدت شخصی وجود» را بازسازی نمود؟ و فرضیه موردنظر این است که میتوان با لحاظ مقدماتی ازجمله چهار اصطلاح تعریفنشده که اولین آنها «وجود» است و نیز هفت تعریف، همچون تعریف اصیل و اعتباری، همچنین اصول متعارفهای مانند «ما اشیای کثیری را ادراک مینماییم» و در نهایت تنها اصل موضوعه یعنی «اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت» که هرچند خود در حکمت متعالیه اثبات گردیده، ولی در این سیر استدلالی خاص به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته شده، با شیوهای در حد امکان نزدیک به این روش، این اثبات را انجام داد.
کلیدواژگان: روش اصل موضوعی، اصطلاحات تعریف نشده، اصول موضوعه، وحدت شخصی وجود، علیت -
صفحه 77
این مقاله با نظر به مراحل تولید علوم انسانی، به دنبال بررسی نقش ارزشها در این علوم از نگاه علامه طباطبایی است. بدین منظور با روش کتابخانهای اطلاعات لازم از میان آثار علامه طباطبایی گردآوری و با روش تحلیلی بررسی گردیده است. پاسخ کلی به این پرسش از منظر علامه این است که هر مرحلهای از مراحل تحقیق علوم انسانی که با فعل اختیاری انسان سروکار داشته باشد ارزشها در آن مرحله تاثیرگذار خواهند بود. اما بررسی جزیی این مراحل نشان میدهد که ارزشها در انتخاب مسیله تحقیق و تنوعبخشی به مسایل مورد تحقیق، تاثیر دارند، گرچه این امر ضرورتا موجب تفاوت در پاسخ مسایل این علوم نمیگردد. نقش اساسی ارزشها در علوم انسانی دستوری نمایان میگردد و آن تعیین اهداف این علوم و جهتدهی به شکلگیری مسایل این علوم و گاه بیان پاسخ مسایل این علوم است و این تاثیر امری اجتنابناپذیر است. اما در مرحله پاسخگویی به مسایل علوم انسانی توصیفی، وظیفه محقق تعهد به رعایت ضوابط علم و مبارزه با عوامل روانی مزاحم است.
کلیدواژگان: آموزه های ارزشی، علوم انسانی، علامه طباطبائی -
صفحه 97
پژوهش بنیادی درباره هنر دینی به عنوان یکی از برجستهترین پدیدههای انسانی و تاثیرگذار در زیست فردی، اجتماعی و تمدنی ضرورت دارد. یکی از عرصههای هنر دینی، واقعنمایی آن است. جستار حاضر این پرسش را به روش تحلیلی بررسی میکند که هنر دینی به عنوان فرایندی ظریف و پیچیده معطوف به درون انسان، چگونه با واقعیت تطبیق داده میشود؟ فرضیهای که پژوهش پیش رو پی میگیرد این است که واقعگرایی هنر دینی با سنجه غایات ارزیابی میشود. هر هنری، از آن جهت که هنر است و زیبا مینماید، ارزشمند و دینی نیست. ارزشگذاری صورت و محتوای هنری، براساس مبانی غایتشناسی آن رقم میخورد. دستاورد پژوهش آن است که محک واقعنمایی هنر دینی ناظر به غایات و مصالح و مفاسد واقعی است. هنر، وقتی دینی است که از واقعیات جهان غیب (جهانبینی الهی) در کارگاه روح الهام گرفته و مخاطب هنر را به مصالح و مفاسد واقعی رهنمون باشد.
کلیدواژگان: واقع گرایی، هنر دینی، واقعیت، حقیقت، فطرت -
صفحه 115
هرچند تمدن اسلامی از دیرباز شاهد تبلور آثار هنری بوده، اما در این تمدن فاقد حکمت (فلسفه) هنر دینی هستیم. با این حال میتوان براساس حکمت اسلامی درباره هنر اسلامی نظریهپردازی کرد. آموزه علتهای چهارگانه یکی از آموزههای مهم در حکمت اسلامی است که میتوان از این آموزه در هنر اسلامی بهره برد. علت فاعلی و علت غایی هنر اسلامی در نهایت به حقتعالی میرسد. علت صوری آثار هنری نیز هرچند در وهله نخست به عالم مثال میرسد، اما نهایتا این علت نیز به عالم عقل و بالاتر از آن به صقع ربوبی منتهی میشود. علت مادی آثار هنری نیز به آثار مصنوع و طبیعت میرسد.
کلیدواژگان: هنر اسلامی، حکمت متعالیه، علت های چهارگانه، اثر هنری، هنرمند