آرشیو چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷، شماره ۳۱۹۷
ادبیات
۸
مرور

جنگ در بیمارستان روانی

«آن ها آنجا هستند. پسرهای سیاه با لباس های سفید که در هال هستند و قبل از آنکه من به آنها برسم تمیزکاری را تمام کرده اند. وقتی از خوابگاه خارج می شوم، آن ها در حال تمیزکردن هستند. هر سه تای آن ها عبوس اند و از همه چیز نفرت دارند، از آن ساعت روز، از جایشان در آنجا و آدم هایی که باید دوروبرشان کار کنند. وقتی آن ها این گونه نفرت دارند، بهتر است شما را نبینند. من به آرامی از کنار دیوار می خزم، ولی آن ها ابزار خاصی دارند که ترس مرا شناسایی می کند، و همگی سرشان را بلند می کنند، هر سه با هم. چشمانشان از میان چهره های سیاهشان می درخشد؛ مثل درخشش یک لامپ رادیو در پشت رادیویی قدیمی». این آغاز رمان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» کن کیزی است که به تازگی با ترجمه حسین کاظمی یزدی توسط انتشارات کتاب سرای نیک به چاپ رسیده است.

«پرواز بر فراز آشیانه فاخته» رمانی مشهور است که البته در ایران بیشتر با نسخه سینمایی اش شناخته می شود که با عنوان «دیوانه از قفس پرید» ترجمه شده است. مترجم رمان، در یادداشت ابتدایی کتاب، به تفاوت های میان رمان و نسخه سینمایی برگرفته از آن اشاره کرده و درواقع به ویژگی هایی در روایت رمان اشاره کرده که در فیلم مغفول مانده است. او این ویژگی ها را به دو دسته صوری و محتوایی تقسیم کرده و سپس در توضیح آن ها نوشته: «اولین تمایز این رمان با نسخه سینمایی اش شیوه روایت است. درحالی که فیلم از منظر یک دانای کل تصویر می شود، راوی رمان یکی از شخصیت های آن، رئیس برومدن، است که سرخ پوستی است دورگه با زبانی پیچیده. او که متاثر از داروهای روان درمانی است، در خلال روایت موقعیت ها، از پس لایه های عمیق ذهنش خاطراتی را احضار می کند و با روایت آن موقعیت درهم می آمیزد، خاطراتی که در زندگی اش در قبیله ای سرخ پوستی و گذراندن سال های زیادی در جنگ جهانی دوم در گروهان الکترونیک در ارتش آمریکا ریشه دارد». در نسخه سینمایی اثر، همه این ویژگی ها تغییر کرده و درواقع نقش راوی ناچیز و کمرنگ شده است. دیگر تفاوت اصلی رمان و نسخه سینمایی اش، تفاوت محتوایی است: «... به لحاظ محتوایی این اثر بر پایه ضدیت با نظام سرمایه داری، زندگی ماشینی و ساختار نظام مند غیرانسانی استوار است که می توان گفت از میان این سه اصل هیچ نشانی از مورد اول و دوم در فیلم نیست؛ البته بر فیلمی هالیوودی برای طفره از ضدیت با نظام سرمایه داری حرجی نیست. راوی در جاهای مختلف به مسئله خرید روستاهای سرخ پوستان به دست دولت آمریکا و آواره سازی آن ها در شهرها به نفع نظام سرمایه داری اشاره می کند. همچنین اشاراتی مالیخولیایی دارد به وجود دستگاه ها و ماشین های نظارتی و کنترلی (که اتفاقا امروزه برای ما خیلی قابل فهم است). سومین ستونی که رمان بر پایه آن استوار است بن مایه اصلی نسخه سینمایی است: شخصیت مک مورفی – که بزرگی اش، به چشم راوی، فراتر از انسانی معمولی است- همچون عاملی انسانی در ساختار نظام مند غیرانسانی نفوذ کرده سعی می کند آن را تخریب کند. همچنین تغییر راوی اول شخص به دانای کل در نسخه سینمایی کیفیت بیان این اصل را تا حد زیادی پایین آورده است». به اعتبار این تفاوت هاست که به قول مترجم، کسی که فیلم را هم دیده باشد در خواندن رمان با اثری کاملا متفاوت روبرو می شود. قهرمان رمان کن کیزی، رندل پاتریک مک مورفی، نام دارد که مردی بی ادب و پرخاشگر و پرسروصداست و با تکبر در بیمارستانی روانی راه می رود و بر آنجا مسلط می شود. او مبارزی باقدرت است که کم کم بقیه بیماران را هم دور خود جمع می کند و نظم سخت بیمارستان را به چالش می کشد. در بخشی دیگر از رمان می خوانیم: «متوجه شدم که چشمانم را بسته ام. از وقتی صورتم را روی پنجره گذاشته بودم، چشمانم را بسته بودم، انگار می ترسیدم بیرون را ببینم. حالا باید بازشان می کردم. چشمانم را باز کردم و برای اولین بار فضای بیرون بیمارستان را دیدم. ماه بر فراز چمن زار ارتفاعش پایین بود و خارهای درختان بلوط و توت فرنگی در افق، رویش را خط خطی کرده بودند. ستارگان کنار ماه کم رنگ بودند. هرچه از هاله نور دور ماه بزرگ دورتر می شدند، روشن تر و شجاع تر می شدند. چیزی دقیقا شبیه به همین صحنه را به یاد آوردم؛ وقتی با پدر و عموهایم به شکار رفته بودیم و من زیر پتویی که مادربزرگ بافته بود، دراز کشیده بودم و کمی آن طرف تر مردان دور آتش نشسته بودند و در سکوت شیشه ای عرق کاکتوس را دست به دست می کردند. آن ماه بالای فلات اورگن را دیدم که همه ستارگان دورش را شرمنده کرده بود. آن شب همان طور بیدار مانده بودم تا ببینم آیا ماه تاریک تر و ستارگان روشن تر می شوند یا نه؛ تا این که کم کم شبنم روی گونه هایم نشست و مجبور شدم پتو را روی سرم بکشم».