آذر طل
-
مقدمه
ترجیحات غذایی تعیین کننده انتخاب غذا هستند و به طور قابل توجهی با رژیم غذایی و پیامدهای سلامتی ارتباط دارند. چاقی و اضافه وزن یکی از مشکلات سلامتی نوجوانان در دنیا می باشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین ارتباط وضعیت ترجیحات غذایی و شاخص توده بدنی (Body mass index یا BMI) با متغیرهای دموگرافیک در دانش آموزان دوره دوم ابتدایی شهرستان ملکان در استان آذربایجان شرقی انجام شد.
روش هااین مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی- تحلیلی بود که بر روی 582 دانش آموز دختر و پسر مقطع ابتدایی دوره دوم مدارس دولتی و غیر انتفاعی سه شهر شهرستان ملکان (ملکان، لیلان و مبارک شهر) به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی دو مرحله ای انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسش نامه دو قسمتی سوالات زمینه ای و پرسش نامه محقق ساخته ترجیحات غذایی به صورت آنلاین در بستر برنامه پرس لاین جمع آوری گردید. از نسبت روایی محتوا (Content validity ratio یا CVR) و شاخص روایی محتوا (Content validity index یا CVI) برای روایی و از ضریب Cronbach´s alpha جهت پایایی پرسش نامه استفاده شد (98/0 = CVI، 91/0 = CVR). داده ها با استفاده از آزمون های Mann–Whitney، t، One-way ANOVA، Kruskal-Wallis و 2c در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هابین ترجیحات غذایی دانش آموزان با متغیرهای جنسیت (001/0 > P)، سن (027/0 = P)، پایه تحصیلی (027/0 = P)، تحصیلات مادر (028/0 = P)، شغل مادر (002/0 = P)، تحصیلات پدر (046/0 = P)، محل سکونت (001/0 = P) و درامد خانواده (002/0 = P) ارتباط معنی داری مشاهده شد. همچنین، بین BMI دانش آموزان با نوع مدرسه (002/0 = P)، تحصیلات پدر (033/0 = P) و سن مادر (013/0 = P) رابطه معنی داری وجود داشت.
نتیجه گیرینتایج حاکی از ارتباط بین ترجیحات غذایی و BMI نوجوانان با متغیرهای دموگرافیک می باشد که با توجه به وجود عوامل خطر، لازم است آموزش مدیریت وزن خانواده محور ارایه گردد. اهمیت توجه به راهبردهای بالقوه برای تقویت الگوهای تغذیه سالم نوجوانان و ارایه برنامه آموزشی که بتواند رفتارهای غذایی کودکان را بهبود بخشد و بار احتمالی بیماری های مرتبط با رفتار غذایی مانند چاقی را بر سیستم مراقبت های بهداشتی کشور کاهش دهد، لازم به نظر می رسد.
کلید واژگان: ترجیحات غذایی, اضافه وزن, چاقی, نوجوانان, شاخص توده بدنیBackgroundFood preferences determine food choices, which are significantly associated with overweight/obesity and health outcomes worldwide. Obesity and overweight is one of the health problems of adolescents in the world. This study aimed at determining the relationship between food preferences, body mass index (BMI), and demographic variables among second-year primary school students of Malekan City, located in East Azerbaijan Province, Iran, during 2022 to 2023.
MethodsThis cross-sectional and descriptive-analytical study was conducted on 582 male and female primary school students in the second grade in both public and private schools of the three towns of Malekan City (Malekan, Lilan, and Mubarakshahr) with a two-stage random cluster sampling method. A two-part online questionnaire including questions on background information and a researcher-made checklist of food preferences was used to collect data. Content validity ratio (CVR), content validity index (CVI), and Cronbach's alpha were used to check the validity and reliability of the questionnaire, respectively (CVI = 0.98, CVR = 0.91). Data were analyzed using Mann-Whitney test, t-test, one-way analysis of variance (ANOVA), Kruskal-Wallis test, and chi-square test at a significance level of 0.05 using SPSS software.
FindingsThere was a significant association between food preference and sex (P < 0.001), age (P = 0.027), educational grade (P = 0.027), mother’s education (P = 0.028), mother’s job (P = 0.002), father’s education (P = 0.046), residence (P = 0.001), and family income (P = 0.002). There was a significant relationship between BMI with school type (P = 0.002), father’s education (P = 0.033), and mother’s age (P = 0.013).
ConclusionThe results of this study indicate the relationship between food preferences, BMI, and demographic variables of adolescents. Paying attention to the potential strategies to strengthen healthy eating patterns of adolescents and providing an educational program that can improve children’s eating behavior and reduce the possible burden of diseases related to eating behavior such as obesity on the country's health care system seem necessary.
Keywords: Food preferences, Overweight, Obesity, Adolescents, Body mass index -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال بیست و یکم شماره 1 (پیاپی 81، بهار 1402)، صص 17 -32زمینه و هدف
توجه به کیفیت مراقبت های پریناتال و شناسایی عوامل قابل اجتناب و غیرقابل اجتناب مادری و ارتقاء مهارت ها و دانش مراقبین بهداشت و درمان مطابق جدیدترین یافته های علمی برای انجام اقدامات پیشگیرانه و مداخله ای مناسب جهت شروع و به پایان رساندن یک بارداری موفق و مدیریت مناسب در نظام سلامت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این مطالعه با هدف مقایسه پیامدهای نامطلوب بارداری در جمعیت زنان باردار و زایمان کرده با و بدون سابقه ابتلا به کووید-19 طراحی و اجرا شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی توصیفی-تحلیلی به بررسی 4124 نفر از زنان باردار و زایمان کرده (با و بدون سابقه ابتلا به کووید-19) از تاریخ 01/12/1398 الی 29/12/1400، که اطلاعات شان در سامانه سیب دانشگاه علوم پزشکی بابل ثبت شده بود، پرداخته است. چک لیست اولیه طراحی، تدوین و به روش پنل خبرگان اعتبارسنجی شد. اطلاعات بر اساس چک لیست جمع آوری و شیوع پیامدهای مادری و نوزادی مورد نظر در دو بخش مادران باردار، با و بدون سابقه ابتلا به کووید-19 تعیین و مقایسه شد. تجزیه و تحلیل داده ها توسط آزمون های توصیفی از قبیل کای اسکویر و تست دقیق فیشر با استفاده از نرم افزارهای 24 SPSS و STATA نسخه 22 انجام و پیامدهای نامطلوب و با فراوانی بالا پس از ابتلا به کووید-19 تعیین گردید.
یافته هانتایج نشان داد که پیامد عوارض مامایی و بیماری های مادر (فشار خون، دیابت، حداقل یکی از موارد خونریزی حین بارداری، زایمان زودرس، زایمان دیررس و پارگی زودرس کیسه آب) در457 نفر (8/27%) و مسایل پزشکی و جراحی (وزن گیری نامناسب و حوادث ترومبوآمبولیک) در 206 نفر (5/12%) شایع ترین پیامدها در مادران باردار با سابقه ابتلا به کووید -19بوده اند. همچنین تفاوت معنی دار آماری در دو گروه مادران باردار با و بدون سابقه ابتلا به کووید -19در مسایل پزشکی و جراحی (P=0.001) و عوارض مامایی و بیماری های مادر (p=0.002) وجود داشت. در بخش ارتباط پیامدهای نامطلوب نوزادی در مادران باردار با و بدون سابقه ابتلا به کووید -19تفاوت معنی دار آماری بین دو گروه با و بدون سابقه ابتلا از نظر آپگار دقیقه یک و دقیقه پنج نوزاد (001/0˂p) و تغذیه انحصاری با شیر مادر (P=0.001) و وجود علایم کووید-19 در نوزاد بنا به تشخیص پزشک (001/0˂p) وجود داشت.
نتیجه گیریبه نظر می رسد کووید-19 در بارداری با افزایش خطر برخی از پیامدهای نامطلوب مادری و نوزادی مرتبط است. بنابراین در پیامدهای قابل مداخله از طریق آموزش بهداشت، ایجاد نگرش صحیح جهت مدیریت مطلوب تر، افزایش مهارت و توانمندی ارایه دهندگان و ارتقاء دانش گیرندگان خدمت با تدوین برنامه های آموزشی جذاب و نوآور ضروری است.
کلید واژگان: کووید 19, بارداری, زایمان, زنان باردار, پیامدهای مادر و نوزاد, بسته آموزشی مجازیBackground and AimConsidering the quality of prenatal care services, indentification of the avoidable and inevitable maternal factors and proper promotion of the knowledge and skills of health care service providers is vital for providing suitable preventive and interventional services with the aim of ensuring a successful pregnancy and proper management in the health care system. This study was conducted to compare the adverse pregnancy outcomes among women with or without a history of Covid-19 in the pregnancy and postpartum stages covered by the Babol University of Medical Sciences, Babol, Iran.
Materials and MethodsThis was a descriptive-analytical cross-sectional study including 4124 women, either pregnant or after a recent childbirth (with or without Covid-19) between 20.2.2020 and 29.3.2022, registered in the Sib electronic system (hereinafter Sib) of Babol University of Medical Sciences, Babol, Iran. Using a checklist developed and validated by an expert panel data were collected on the prevalence of maternal and neonatal outcomes in mothers with or without a history of Covid-19 and compared. The data collected were analyzed with SPSS 24 using descriptive tests such as chi-square and Fisher's exact test and STATA version 22, and the adverse outcomes with high frequencies following Covid-19 were determined.
ResultsAnalysis of the data showed the following to be the most common outcomes among mothers with a history of Covid-19: 1. obstetric complications and maternal disorders/diseases (hypertension, type-2 diabetes mellitus, at least one case of bleeding during pregnancy, premature/delayed birth and premature rupture of the amniotic sac, n= 457, 27.8%); 2. medical and surgical problems (unhealthy pregnancy weight gain and thromboembolic events, n=206, 12.5%). In addition, there was a statistically significant difference between the two groups of pregnant mothers with and without a Covid-19 infection as regards medical and surgical problems (P=0.001) and obstetric complications and maternal diseases (p=0.002). As regards the adverse neonatal outcomes in pregnant mothers with and without a history of Covid-19, there was a statistically significant difference between the two groups in terms of Apgar score at minutes 1 and 5 (p≥0.001) and exclusive breastfeeding (P=0.001) and the presence of Covid-19 symptoms in the baby (p<0.001).
ConclusionBased on the findings of this study it seems that Covid-19 infection during pregnancy is associated with a higher risk of some of the undesirable maternal and neonatal outcomes. Therefore, it is essential to plan and implement programs for health education, creation of a sound attitude towards better management, enhancement of the skills and capabilities of the health-care providers and, finally, promotion of the knowledge of service recipients.
Keywords: Covid-19, Pregnancy, Childbirth, Pregnant Women, Maternal, Neonatal Outcomes, Virtual Educational Package -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال بیستم شماره 3 (پیاپی 79، پاییز 1401)، صص 279 -294زمینه و هدف
ترجیحات غذایی و سواد سلامت از تعیین کننده های کلیدی انتخاب غذا در دوران کودکی و نوجوانی است که موجب بروز بیماریهای مزمن در دوره بزرگسالی می گردد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط ترجیحات غذایی، سواد سلامت و شاخص توده بدنی در بین دانش آموزان ابتدایی شهرستان ملکان در استان آذربایجان غربی در سال1401-1400 طراحی و انجام شد.
روش کاراین مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی-تحلیلی با شرکت 582 دانش آموز دختر و پسر، مقطع ابتدایی دوره دوم (پایه های چهارم، پنجم، ششم) مدارس دولتی و غیرانتفاعی سه شهر، شهرستان ملکان(ملکان، لیلان و مبارکشهر) با روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی دومرحله ای انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه سه قسمتی؛ سوالات زمینه ای، سوالات سواد سلامت نوجوانان و پرسشنامه محقق ساخته ترجیحات غذایی به صورت آنلاین در بستر برنامه پرس لاین، جمع آوری گردید. از نسبت روایی محتوا و شاخص روایی محتوا برای روایی و از شاخص آلفای کرونباخ برای پایایی پرسشنامه استفاده شد (98/0 CVI= ، 91/0CVR=، آلفای کرونباخ بالای 7/0). تجزیه وتحلیل داده ها توسط آزمونهای من ویتنی، تی تست، تحلیل واریانس یک طرف، کروسکال والیس و کای اسکویر در سطح معناداری 05/0 با استفاده از نرم افزار SPSS 26 انجام شد.
نتایجبین ترجیحات غذایی دانش آموزان با متغیرهای سواد سلامت ارتباط معنی دار آماری مشاهده شد(001/0˂(p. میانگین سواد سلامت دانش آموزان دختر(49/36±7/ 55) کمی بیشتر از میانگین سواد سلامت پسران(79/29±9/49) بود ولی میانگین نمره سواد سلامت کل دانش آموزان در محدوده نه چندان کافی تعیین شد (33/00±9/52). همچنین بین نمایه توده بدنی دانش آموزان با ترجیحات غذایی(001/0˂p) و سواد سلامت(001/0˂p) رابطه آماری معنی داری مشاهده شد.
نتیجه گیریبا توجه به اینکه سواد سلامت نوجوانان، در محدوده نه چندان کافی بود و بین سواد سلامت، ترجیحات غذایی و نمایه ی توده بدنی در نوجوانان ارتباط مثبت گزارش شده به این شکل که با افزایش سواد سلامت، ترجیحات غذایی سالم نیز ارتقا می یابد، به نظر می رسد استفاده از مداخلات مبتنی برچارچوب تیوریک در بین دانش آموزان در جهت افزایش سواد سلامت و تصحیح ترجیحات غذایی آنان بتواند راهبردهای بالقوه ای جهت تعدیل شاخص توده بدنی و نهایتا پیشگیری از چاقی و اضافه وزن در این گروه سنی باشد.
کلید واژگان: ترجیحات غذایی, سواد سلامت, اضافه وزن, چاقی, نوجوانان, شاخص توده بدنیBackground and AimFood preferences and health literacy ─ key determinants of food choices in childhood and adolescence ─ are determinants of chronic diseases in adulthood. This study aimed to determine associations between food preferences, health literacy and body mass index (BMI) among elementary school students in Malekan city, west Azarbayejan Province, Iran in 2021-2022.
Materials and MethodsThis cross-sectional descriptive-analytical study included 582 male and female primary-schoolers in the fourth, fifth and sixth grades in both the public and private schools in Malekan County (Malekan, Lilan, and Mubarakshahr) selected by the two-stage randomized cluster method. A questionnaire including background questions and questions about health literacy and a researcher-made checklist of food preferences was used to collect data online using the Pros-Online Platform. The content validity ratio and index were used to determine validity and Cronbach's alpha index to check for the reliability of the questionnaire (CVI=0.98, CVR=0.91, Cronbach's alpha > 0.7). Data were analyzed using Mann-Whitney, t-test, one-way analysis of variance, Kruskal-Wallis and Chi-square tests at a significance level of 0.05 using SPSS 26.
ResultsThe average health literacy score of all the students was rather low (52.9±00.33), that of the female students (55.7±36.49) being slightly higher than that of the boys (49. 9±29.79). Further analysis of the data showed that there was a statistically significant relationship between the students' food preferences and health literacy variables (p<0.001). Furthermore, statistically significant relationships were observed between the students' BMI and their food preferences (p˂0.001) and health literacy (p˂0.001).
ConclusionConsidering the low level of health literacy of the adolescents and a positive relationship between health literacy, food preferences and BMI in adolescents, it can be concluded that increasing their health literacy will improve their healthy food choices. Therefore, it seems that interventions based on a theoretical framework aiming at increasing the students’ health literacy and improving their food preferences can be beneficial to them as a potential strategy for improving their healthy eating patterns resulting in preventing overweight and obesity.
Keywords: Food Preferences, Health Literacy, Overweight, Obesity, Adolescents, BMI -
زمینه وهدف
فعالیت بدنی و تغذیه، مباحث مهمی درسلامت نوجوانان می باشند. هدف این مطالعه تعیین عوامل پیشگویی کننده آگاهی و رفتارهای تغذیه ای و فعالیت بدنی در دانش آموزان دختر پنجم ابتدایی بود.
روش کاراین مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی-تحلیلی، روی480 دانش آموز دختر پنجم ابتدایی در شهرستان قدس، در سال 1399-1400 به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته، دو قسمتی سوالات زمینه ای وسوالات آگاهی و رفتار تغذیه ای و فعالیت بدنی، به صورت مجازی از طریق پیام رسان شاد جمع آوری شد. از نسبت و شاخص روایی محتوا برای روایی و از شاخص همبستگی درون خوشه ای برای پایایی پرسشنامه استفاده شد. در تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، و تحلیل رگرسیون چندگانه با استفاده از نرم افزار27 SPSS انجام شد.
نتایجنتایج تحلیل رگرسیون چندگانه حاکی از تاثیر متغیر های آگاهی تغذیه ای بر رفتار تغذیه ای(001/0>p، 159/0= β) و آگاهی فعالیت بدنی بر رفتار تغذیه ای بود(008/0=p، 120/0=β) در صورتی که متغیر آگاهی فعالیت بدنی بر رفتار فعالیت بدنی موثر نبود و همچنین متغیر آگاهی تغذیه ای نیز بر رفتار فعالیت بدنی تاثیری نداشت.
نتیجه گیریافزایش آگاهی در زمینه تغذیه و فعالیت بدنی، رفتار تغذیه ای دانش آموزان را بهبود می دهد ولی این افزایش آگاهی روی رفتار فعالیت بدنی تاثیری ندارد، به نظر می رسد سبک زندگی بی تحرک و وجود پاندمی COVID-19 به میزان چشمگیری باعث کاهش فعالیت بدنی شده است. با افزایش آگاهی، تا حدودی می توان رفتار تغذیه ای و فعالیت بدنی را بهبود بخشید.
کلید واژگان: آگاهی تغذیه ای, آگاهی فعالیت بدنی, رفتار تغذیه ای, رفتار فعالیت بدنی, دانش آموزان, پیشگویی کنندهBackground and AimPhysical activity and nutrition are important topics in adolescent health. This study aimed to determine the predictors of nutritional knowledge, behaviors, and physical activity in fifth-grade elementary school female students
Materials and MethodsThis cross-sectional descriptive-analytical study was performed on 480 female students in the fifth grade of the elementary school in Gods city in 2020-2021 by cluster random sampling. Data were collected using a researcher-made questionnaire two-part questionnaire of contextual questions and questions about knowledge, nutritional and physical activity, virtual in the Shad messenger. The content validity ratio and content validity index was used to determine validity, and the intra-cluster correlation index to determine the reliability, of the questionnaire. In data analysis, descriptive statistical tests, Pearson
correlation coefficient, and multiple regression analysis were performed using SPSS 27.ResultsThe results of multiple regression analysis showed the effect of nutritional knowledge variables on nutritional behavior (p <0.001, β = 0.159) and physical activity knowledge on nutritional behavior (p = 0.008, β = 0.120) if the Physical activity knowledge variable was not effective on physical activity behavior and also nutritional knowledge variable had no effect on physical activity behavior.
ConclusionIncreasing knowledge of nutrition and physical activity improves students' nutritional behavior, but this increase in knowledge does not affect physical activity behavior. The sedentary lifestyle and the presence of the Covid-19 pandemic appear to have significantly reduced physical activity. By increasing knowledge, nutritional behavior and physical activity can be improved to some extent
Keywords: Nutritional Knowledge, Knowledge of Physical Activity, Nutritional Behavior, Physical Activity Behavior, Students, Predictor -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال نوزدهم شماره 4 (پیاپی 76، زمستان 1400)، صص 433 -450زمینه و هدف
بیماری های قلبی و عروقی شایع ترین علت مرگ ومیر در بیشتر کشورهای جهان و پرفشاری خون مهمترین علت از کارافتادگی به شمار می رود. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیرمداخله ی آموزشی بر اساس مدل فرانظری بر میزان آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، پیگیری رژیم غذایی و فشار خون، در زنان میانسال مبتلا به پرفشاری خون مبتنی بر کاربرد مدل فرانظری طراحی و اجرا شد.
روش کارمطالعه حاضر یک پژوهش نیمه تجربی با جامعه آماری زنان میانسال (59-30) سال مبتلا به پرفشاری خون مراجعه کننده به مراکز و پایگاه های بهداشتی درمانی تحت پوشش منطقه 21 تهران در سال 1400-1399بود. تعداد 164 نفر (82نفر گروه کنترل و 82 نفر گروه مداخله) با تخصیص تصادفی به روش بلوک های چهار تایی تصادفی شده در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. پرسشنامه چند وجهی برای هر دو گروه کنترل و مداخله تکمیل و فشار خون افراد اندازه گیری گردید. سپس مداخله آموزشی به مدت یک ماه در قالب محتوای مجازی به صورت تشکیل گروه واتس اپ و طراحی و تدوین 56 عدد پادکست و کلیپ آموزشی با حداکثر زمان چهار دقیقه مبتنی بر سازه های مدل فرانظری بر روی گروه مداخله اجرا و بعد از گذشت زمان یک و سپس شش ماه بعد از مداخله پرسش نامه برای ارزیابی مجدد به هر دو گروه داده شد و مجددا فشار خون افراد کنترل شد. برای تجزیه تحلیل داده ها از آمار توصیفی با استفاده از نرم افزار SPSS25 استفاده شد.
نتایجقبل از مداخله در این مطالعه میانگین و انحراف معیار، فشارخون سیستولیک و دیاستولیک به ترتیب 49/0±35/1و41/0±84/1 میلیمتر جیوه بود. قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر متغیر های زمینه ای و سازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، پیگیری رژیم غذایی، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک، شاخص توده بدنی (BMI) و همچنین سازه های مدل فرانظری تفاوت معناداری نداشتند. یک ماه پس از مداخله در سازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، سازه خودکفایتی مدل فرانظری و فشار خون سیستولیک اختلاف معنا دار در بین دو گروه مشاهده و کنترل مشاهده گردید (001/0>p) و سپس بعد از 6 ماه درسازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری (007/0>p)، پیگیری رژیم غذایی (001/0>p) و سازه های مراحل تغییر (001/0>p) و خودکفایتی (001/0=p) مدل فرانظری اختلاف معنادار مشاهده شد.
نتیجه گیرینتایج مطالعه نشان داد که مداخله آموزشی توانست باعث افزایش آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، افزایش حس خود کارآمدی و خودکفایتی افراد شده، همچنین پیگیری رژیم غذایی را در آنها تدام ببخشد.
کلید واژگان: ادراک بیماری, مدل فرانظری, پرفشاری خون, زنان میانسالBackground and AimCardiovascular diseases are the most common cause of death in most countries of the world, hypertension being the most important cause of disability. The aim of this study conducted in 2020-2021 was to determine the effect of educational intervention on the nutritional knowledge, illness perception and dietary adherence in hypertensive middle aged women based on the transtheoretical model (TTM).
Materials and MethodsThis was a quasi-experimental study on middle-aged women (30-59 years old) suffering from hypertension referred to the health centers and health bases in the 21st district of Tehran in 2020-2021. A total of 164 subjects were randomly assigned to the intervention (n=82) or control (n=82) group by randomized quadruple blocks. A multifaceted questionnaire was completed for both the control and intervention groups and their blood pressure measured. This was followed by a one-month virtual education for the intervention group in the form of a WhatsApp group and designing and developing fifty-six podcasts and educational clips with a maximum duration of four minutes based on the transtheoretical model constructs. After a lapse of one and six months both groups completed the questionnaire again and their blood pressure was measured. Descriptive statistics and general linear model were used for data analysis using the SPSS version 25 (p<0.05).
ResultsBefore the intervention the mean age of the subjects was 50.16 years and their systolic and diastolic blood pressures were 1.35 and 1.84 mmHg, respectively, and there were no statistically significantly differences between the two groups as regards contextual variables, constructs of nutritional awareness, disease perception, diet adherence, systolic and diastolic blood pressures and body mass index (as an ananthropometric index) and transtheoretical model constructs. Data one month after the intervention revealed significant differences (p<0/001) between the two groups (p <0/001) as regards the constructs of nutritional awareness, disease perception, self-sufficiency construct of the transtheoretical model and systolic blood pressure. Six months after the intervention significant differences were observed between the two groups as regatds nutritional awareness constructs, disease perception (p<0.007), diet adherence (p<0.001), stages of change constructs (p<0.001) and self-sufficiency (p<0.001) of the transtheoretical model.
ConclusionThe results of this study show that educational intervention based on the transtheoretical model in middle-aged women with hypertension can increase their nutritional knowledge, illness perception, self-sufficiency, self-adequacy and diet adherence.
Keywords: Illness Perception, Transtheoretical Model, Hypertension, Middle-Aged Women -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال نوزدهم شماره 3 (پیاپی 75، پاییز 1400)، صص 275 -292زمینه و هدف
عملکرد مادران در مورد تغذیه انحصاری با شیر مادر تابعی از سطح آگاهی و نحوه نگرش آنان به این موضوع می باشد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر مداخله مبتنی بر مدل فرانظری برآگاهی، نگرش و عملکرد جهت شیردهی انحصاری در مادران سه ماهه سوم بارداری مراجعه کننده به بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی گلستان سال 1399-1400 طراحی و اجرا گردید.
روش کاراین مطالعه از نوع مداخله ای نیمه تجربی با دوگروه مداخله و کنترل بر 120 مادر باردار در سه ماهه سوم بارداری که به صورت تخصیص تصادفی با روش بلوک های چهارتایی تصادفی شده در دو گروه 60 نفری مداخله و کنترل انجام شد. پرسشنامه شامل مشخصات دموگرافیک، اطلاعات مامایی و پرسشنامه محقق ساخته بر اساس مدل فرانظری بود. برنامه آموزشی به دلیل پاندمی کرونا ، بخشی به صورت حضوری به مدت5 جلسه آموزشی (30 دقیقه ای) سه بار در هفته و با رعایت پروتکل های بهداشتی و بقیه به صورت مجازی از طریق پیام رسان واتساپ و تلگرام به صورت (پادکست، فیلم آموزشی، پمفلت و پوسترالکترونیکی) برگزار گردید. داده ها یک و شش ماه بعد از مداخله با استفاده از نرم افزار SPSS16 با استفاده از آزمون های توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایجقبل از مداخله، میانگین نمرات در حیطه آگاهی، نگرش، عملکرد و سازه های مدل فرانظری در دو گروه مداخله و کنترل تفاوت معنی دار آماری با یکدیگر نداشتند اما بعد از مداخله آموزشی میانگین آگاهی، نگرش، عملکرد و سازه های مراحل تغییر، منافع درک شده و موانع درک شده در موازنه تصمیم گیری و خودکارآمدی یک و شش ماه بعد از مداخله تفاوت معناداری داشت (001/0>p).
نتیجه گیریبه نظر می رسد تغییر برنامه شیردهی در مادران باردار بر اساس مدل فرانظری قادر باشد آگاهی، نگرش و عملکرد آنان را در شیردهی انحصاری بهبود ببخشد.
بخشی به صورت حضوری به مدت5 جلسه آموزشی (30 دقیقه ای) سه بار در هفته و با رعایت پروتکل های بهداشتی و بقیه به صورت مجازی از طریق پیام رسان واتساپ و تلگرام به صورت (پادکست، فیلم آموزشی، پمفلت و پوسترالکترونیکی) برگزار گردید. داده ها یک و شش ماه بعد از مداخله با استفاده از نرم افزار SPSS16 با استفاده از آزمون های توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.نتایجقبل از مداخله، میانگین نمرات در حیطه آگاهی، نگرش، عملکرد و سازه های مدل فرانظری در دو گروه مداخله و کنترل تفاوت معنی دار آماری با یکدیگر نداشتند اما بعد از مداخله آموزشی میانگین آگاهی، نگرش، عملکرد و سازه های مراحل تغییر، منافع درک شده و موانع درک شده در موازنه تصمیم گیری و خودکارآمدی یک و شش ماه بعد از مداخله تفاوت معناداری داشت (001/0>p).
نتیجه گیریبه نظر می رسد تغییر برنامه شیردهی در مادران باردار بر اساس مدل فرانظری قادر باشد آگاهی، نگرش و عملکرد آنان را در شیردهی انحصاری بهبود ببخشد.
کلید واژگان: شیردهی, آگاهی, نگرش, عملکرد, بارداری, مدل فرانظریBackground and AimThe practice of breastfeeding among mothers is affected by their knowledge of, and attitude to, it. Therefore, this study aimed to determine the effect of intervention, using the transtheoretical model (TTM), on the knowledge, attitude and practice of exclusive breastfeeding among pregnant women in the third trimester referred to Golestan University of Medical Sciences in hospitals in 2021.
Materials and MethodsThis quasi-experimental intervention was conducted on 120 pregnant women in the third trimester of pregnancy randomly assigned to an intervention (n = 60) or a control (n = 60) group using the permuted block randomization. The data collection tools were a two-part questionnaire to collect data on demographic and obstetric characteristics and a researcher-made questionnaire based on the TTM. Due to the coronavirus Epidemic the education was conducted partly face-to face in five 30-minute sessions three times a week observing the health protocols and partly virtually via WhatsApp and Telegram messenger (audio file, video tutorial, electronic pamphlets and posters). The data collected one and six months after the intervention were analyzed using the SPSS software version 16, the tests being descriptive and inferential tests.
ResultsThe mean scores of knowledge, attitude, practice and the TTM constructs were not statistically significant between the intervention and control groups before the education intervention. One and six months after the intervention the mean scores of knowledge, attitude and practice and the TTM constructs, as well as perceived barriers and benefits in decision-making and self-efficacy were found to be significantly different between the intervention and control groups (p< 0.001).
ConclusionBased on the findings it seems that breastfeeding education of pregnant women based on the transtheoretical model can improve their knowledge, attitude and practice as regards exclusive breastfeeding.
Keywords: Breastfeeding, Knowledge, Attitude, Practice, Pregnancy, Transtheoretical Model -
زمینه و هدف
مبتلایان به دیابت برای پایداری رفتارهای خود مراقبتی نیازمند حمایت مداوم هستند. استفاده از نیروهای حمایتی برای بهبود سطح خود مدیریتی دیابت احساس می شود. این مطالعه با هدف مقایسه اثربخشی مداخله آموزشی مجازی مستقیم و غیرمستقیم بر ارتقای رفتارهای خود مدیریتی و کنترل دیابت در زنان مبتلا به دیابت نوع دو طراحی و در سال 1399 اجرا شد.
روش کارمطالعه کارآزمایی بالینی حاضر بر روی 100 زن مبتلا به دیابت نوع دو تحت پوشش سه مرکز بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران که با تخصیص تصادفی به دو گروه آموزش مستقیم و غیرمستقیم (هر گروه 50 نفر) تقسیم شدند، اجرا شد. پرسشنامه، ابزار استاندارد خودمدیریتی دیابت بود. کلیه آموزش ها براساس آخرین نسخه (DSME) Diabetes Self-Management Education ارایه شد. جلسات براساس مدل خودمدیریتی دانشگاه استنفورد شامل شش جلسه 90 دقیقه ای در طول سه هفته تشکیل گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS 16 و آزمون هایی نظیر آنالیز کوواریانس تجزیه و تحلیل شد.
نتایجنمره خودمدیریتی در گروه آموزش مستقیم و غیرمستقیم به ترتیب در پیگیری سه و شش ماه بعد و نمره HbA1c دو گروه سه و شش ماه بعد محاسبه شد که این اختلافهای آماری معنی داری بود (05/0 >p) این درحالی است که بین دوگروه در نمره خودمدیریتی وHbA1c درپیش آزمون اول و دوم اختلاف آماری معنی داری یافت نشد (05/0 <p).
نتیجه گیریآموزش خودمدیریتی دیابت (DSME) به عنوان مداخله آموزشی در زمینه ارتقای رفتارهای خودمدیریتی و کنترل دیابت می تواند هم در گروه آموزش مستقیم که توسط محقق و هم در گروه آموزش غیرمستقیم که توسط رابطین آموزش دیده اجرا شد، اثربخش بوده و منجر به تحقق هدف نهایی یعنی کنترل دیابت گردد. پیشنهاد می گردد مسیولان و سیاستگزاران حوزه سلامت به استفاده از نیروهای داوطلب آموزش دیده توجه ویژه مبذول دارند.
کلید واژگان: آموزش مستقیم, آموزش غیر مستقیم, زنان, دیابت نوع دو, رفتارهای خودمدیریتی, کنترل دیابتBackground and AimPatients with diabetes need continous support for sustainable self-care behaviors. The use of supportive forces to improve the level of self-management of diabetes is felt. The aim of this study was to compare the effectiveness of direct and indirect virtual educational interventions on the promotion of self-management behaviors and diabetes control in women with type 2 diabetes. The study was conducted in 2019.
Materials and MethodsThis clinical trial study included 100 females with type 2 diabetes under the coverage of three health centers affiliated to Tehran University of Medical Sciences, randomly divided into two groups of direct and indirect education (50 subjects in either group). A questionnaire was used as the standard tool of diabetes self-management. The education imparted to the subjects was based on the latest version of Diabetes Self-Management Education (DSME), and the educational sessions were based on the Stanford Universitychr('39')s self-management model, including six 90-minute sessions during three weeks. Data were analyzed using SPSS-16 statistical software, the statistical tests being covariance analysis, etc.
ResultsThere were no statistically significant differences between the direct and indirect educational groups as regards the self-management scores and HbA1c levels in the first and second pre-tests (p<0.05). However, both the self-management scores and HbA1c levels of the two groups, determined at 3- and 6-month follow-ups, were found to be statistically significantly different (p<0.05).
ConclusionThe findings of this study indicate the feasibility of using volunteers, after empowering them properly, to implement diabetes self-management educational interventions.
Keywords: Direct Education, Indirect Education, Women, Type 2 diabetes, Self-Management Behaviors, Diabetes Control -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال هجدهم شماره 4 (پیاپی 72، زمستان 1399)، صص 417 -434زمینه و هدف
با توجه به رشد و گسترش فزاینده آلودگی ها با برخی ویروس های منتقله از طریق خون و همچنین از آنجایی که تاکنون ابزار احتیاطات استاندارد مبتنی بر مدل اعتقاد بهداشتی تدوین نشده است، پژوهش حاضر با هدف تعیین عوامل پیش گویی کننده تبعیت از احتیاطات استاندارد مبتنی بر مدل اعتقاد بهداشتی بمنظور پیشگیری از صدمات سر سوزن (Needle Stick) در کارکنان بیمارستان های آموزشی شهر سنندج در سال 1398 انجام شد.
روش کاراین پژوهش توصیفی- تحلیلی بر روی 450 نفر از کارکنان واحدهای درمانی و غیردرمانی بیمارستان های آموزشی شهر سنندج با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های من ویتنی یو و کروسکال والیس، همبستگی، آنالیز واریانس یک طرفه، رگرسیون چند متغیره و مجذور کای با استفاده از نرم افزار آماری SPSS 22 انجام شد.
نتایجتحلیل رگرسیون چند متغیره نشان داد از بین سازه های مدل اعتقاد بهداشتی، سه سازه حساسیت درک شده (033/0= p)، منافع درک شده (032/0 و خودکارآمدی (001/0= p) پیش بینی کننده عملکرد پرسنل (اجرای احتیاطات استاندارد) بودند. در زمینه اجرای احتیاطات استاندارد 22% ، 3/75% و 7/2% از پرسنل به ترتیب دارای سطح عملکردی پایین، متوسط و بالا بودند.
نتیجه گیریسازه های حساسیت درک شده، منافع درک شده و خودکارآمدی از عوامل پیش گویی کنندگی قویتر در تبعیت از احتیاطات استاندارد می باشند.
کلید واژگان: سر سوزن, کارکنان, بیمارستان, احتیاطات استاندارد, مدل اعتقاد بهداشتیBackground and AimDespite the increasing prevalence of infection with some blood-borne viruses, no standard precautions have been developed so far based on the Health Belief Model (HBM). This study aimed to assess, based on the HBM, the predictors of adherence to standard precautions in preventing needle stick injuries among the Personnel of Sanandaj Teaching Hospitals, Sanandaj City, Iran in 2020.
Materials and MethodsThis cross-sectional study included 444 medical and non-medical staff members of the Sanandaj teaching hospitals in Sanandaj City, Iran, using a researcher-developed questionnaire. Descriptive and analytical data analysis was performed using Mann-Whitney U and Kruskal-Wallis tests, Pearson correlation coefficient, one-way analysis of variance, multivariate regression and the chi-square test, the software being SPSS version 22.
ResultsThe results of multivariate regression analysis showed that from among the HBM constructs, three constructs, namely perceived sensitivity (p=0.033), perceived benefits (p=0.032) and self-efficacy (p=0.001), were the predictors of staff duty performance (implementation of standard precautions) in preventing needle stick injuries. As regards the implementation of standard precautions, 22%, 75.3% and 2.7% of the staff members had a low, medium and high performance level, respectively.
ConclusionThe constructs of perceived sensitivity, perceived benefits and self-efficacy are the strongest predictors in adherence to standard precautions.
Keywords: Needle Stick, Staff, Hospital, Standard Precautions, Health Belief Model -
مقدمه
در طراحی مداخلات، اصلاح رفتار در مورد استفاده از وسایل حفاظت فردی، شناسایی و تحلیل مخاطبان جایگاه مهم و ویژه ای دارد. هدف از این مطالعه، تعیین عوامل پیش بینی کننده آگاهی برای استفاده از وسایل حفاظت فردی بر اساس سازه های تیوری شناختی اجتماعی در کارگران کارخانه آلومینیوم ایران در سال 1397 بود.
روش کاردر این مطالعه توصیفی تحلیلی که به روش مقطعی اجرا شد، با مراجعه به خط تولید کارخانه آلومینیوم ایران در شهر اراک، پرسشنامه محقق ساخته بر اساس سازه های تیوری شناختی-اجتماعی، شامل سوالات مربوط به اطلاعات دموگرافیک، آگاهی و پرسشنامه محقق ساخته مبتنی بر سازه های تیوری شناختی - اجتماعی (Social Cognitive Theory)، توسط 188نفر از کارگران شاغل تکمیل شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از آمار توصیفی، آزمون های chi-square و تحلیل رگرسیون لجستیک، در نرم افزار SPSS نسخه 24 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. سطح معنی داری کمتر از 0.05 در نظر گرفته شد.
یافته هااز میان کارگران شرکت کننده در پژوهش، (88نفر)8/46 درصد افراد از آگاهی متوسط و(100نفر) 2/52 درصد از آگاهی بالایی برخوردار بودند. از میان متغیر های دموگرافیک، وضعیت تاهل، سطح تحصیلات، میزان درآمد، سن، سابقه کار و وضعیت استخدامی(05/0>p) و تمام سازه های تیوری شناختی- اجتماعی (05/0>p)، با میزان آگاهی ارتباط معنی داری داشتند که از بین آنها سطح تحصیلات و وضعیت استخدامی در مجموع 6/80 درصد و سازه های خودکنترلی، محیط و خودکارآمدی موانع درک شده 64 درصد از احتمال قرار گرفتن کارگران در گروه با آگاهی بالا را تبیین می نمود.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان داد که متغیر های سطح تحصیلات، وضعیت استخدامی، سازه های خودکنترلی، محیط و خودکارآمدی موانع درک شده می تواند جهت طراحی مداخلات آموزشی به منظور بهبود آگاهی کارگران در زمینه استفاده از وسایل حفاظت فردی موثر باشد.
کلید واژگان: وسایل حفاظت فردی, آگاهی, تئوری شناختی اجتماعی, کارخانه آلومینیومIntroductionDesigning behavioral modification interventions for the use of personal protective equipment (PPE) warrants the audiences identification and analysis. This study aimed to determine the predictive factors for using (PPE) based on Social Cognitive Theory (SCT) constructs among workers of Iran Aluminum Factory, 2018.
Material and MethodsIn this descriptive analytical study with cross-sectional method, a researcher-made questionnaire including demographic information, knowledge questionnaire and designed items based on the SCT construct, was fulfilled by 188 workers employed in production line of Iran Aluminum Factory in Arak. The collected data was analyzed using descriptive statistics, Chi-square and logistic regression analysis on SPSS 24. The significance level was set at P< 0.05.
ResultsAmong the participants, 46.8% (n=88) and 52.2% (n=100) of workers had moderate and high level of knowledge, respectively. Demographic variables such as marital status, educational level, income, age, work experience and employment status (p <0.05), as well as all SCT constructs (p <0.05) had a significant relationship with knowledge. Logistic regression analysis revealed that the level of education and employment status with probability of 80.6% and self-control, environment and self-efficacy of perceived barriers constructs, with a 64% probability could explained workers in high-knowledge group.
ConclusionThe present study revealed that the variables such as level of education, employment status, self-control, environment and self-efficacy of perceived barriers could be effective in designing educational interventions to improve workers’ knowledge on using personal protective equipment.
Keywords: Personal Protective Equipment (PPEs), Knowledge, Social Cognitive Theory, Aluminum Factory -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال هجدهم شماره 3 (پیاپی 71، پاییز 1399)، صص 261 -274زمینه و هدف
آموزش به بیمار جزء اساسی در کنترل دیابت است و استفاده از نظریه ها یا مدل های آموزشی جهت افزایش دانش سلامت در بیماران مبتلا به دیابت ضروری است. پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر بهبود عادات تغذیه ای بیماران مبتلا به دیابت نوع دو در شهرستان مراغه با استفاده از مدل فرانظری در سال طراحی و اجرا شد.
روش کارمطالعه حاضر یک مداخله تصادفی شده با گروه کنترل بود که در سال 97-96 روی 136 مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهرستان مراغه با تخصیص تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل (هر گروه 68 نفر) انجام شد. ابزار گرد آوری اطلاعات، پرسشنامه سه قسمتی مشخصات دموگرافیک و پرسشنامه مرتبط با تعیین عادات روزمره تغذیه ای بیماران مبتنی بر مدل فرانظری بود. برنامه آموزشی به مدت 4 جلسه آموزشی (60- 45 دقیقه ای) و هفته ای یکبار برگزار گردید. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار16 SPSS در سطح معنی داری کمتر از 05/0 با استفاده از آزمون های توصیفی و استنباطی نظیر ANCOVA مورد تجزیه و تحلیل و مقایسه قرار گرفت.
نتایجقبل از مداخله، دو گروه مقایسه و کنترل از نظر متغیرهای دموگرافیک وعادات تغذیه ای، سازه های مدل فرانظری و HbA1c تفاوت معنی داری نداشتند (05/0<p). پس از مداخله آموزشی میانگین نمرات سوالات مرتبط با بر مدل فرانظری وHbA1c از نظر آماری معنی دار بود (01/0<P).
نتیجه گیرینتایج مطالعه مبین آن بود که کاربرد مدل فرانظری بر بهبود عادات تغذیه ای افراد دیابتی موثر است.
کلید واژگان: دیابت نوع 2, مدل فرانظری, عادات تغذیه ایBackground and AimPatient education is an essential component of diabetes control, and increasing the health knowledge of diabetic patients based on suitable educational theories is crucial. This study aimed to determine the effect of educational intervention using the Transtheoretical Model (TTM) on improving the nutritional habits among patients with type-2 diabetes mellitus in Maragheh city, Iran during 2017-2018.
Materials and MethodsThis study was a randomized controlled trial conducted on 136 diabetic patients under coverage of Maragheh health centers, Maragheh city, Iran, randomly divided into two groups of intervention and control (68 participants in each group). The data collection tool was a three-part questionnaire with questions/items related to demographic characteristics and nutritional habits, as well as constructs of TTM and HbA1c based on the TTM. The educational program included four weekly sessions of 45-60 minutes each. The data were analyzed using the SPSS16 software, the statistical tests being descriptive and inferential tests such as ANCOVA; the significance level was set as a p-value < 0.05.
ResultsBefore the intervention, the comparison and control groups did not differ significantly as regards demographic variables, HbA1c, TTM constructs and nutritional habits (p<0.05). After the educational intervention, the mean scores of nutritional habits, constructs of TTM and HbA1c were statistically significant in patients with type 2 diabetes (p <0.01).
ConclusionThe study results reveal that the application of transtheorical model can improve the nutritional habits of diabetic patients.
Keywords: Type-2 Diabetes, Transtheorical Model, Nutritional Habits -
زمینه و هدف
یکی از نیازهای مهم در عرصه سلامت، وجود ابزارهای اندازه گیری استاندارد به منظور ارزشیابی وضعیت سلامت است. پژوهش حاضر با هدف طراحی و تعیین روایی و پایایی ابزار تیوری رفتار برنامه ریزی شده در رابطه با توانمندی دریافت مراقبت سلامت در زنان متاهل سنین باروری انجام شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی با استفاده از پرسشنامه خود ایفا با شرکت 488 زن متاهل (49-15 ساله) با روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای از مراکز بهداشتی درمانی جنوب وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1397 انجام شد. روایی پرسشنامه با استفاده از روش های روایی صوری، محتوا و ملاک، و پایایی آن با استفاده از روش های آلفای کرونباخ و آزمون ویلکاکسون تحت نرم افزارSPSS-24 تعیین شد.
یافته ها:
پس از بررسی نتایج روایی، چهار سوالی که شاخص روایی محتوایی آن ها کمتر از حد مجاز بود، اصلاح شدند و تغییرات لازم در آن ها صورت گرفت. سپس مراحل روایی آن ها تکرار شد تا مقدار مطلوب، یعنی نسبت روایی محتوا بیش از 62/0 و شاخص روایی محتوا بیشتر از 79/0 حاصل گردد. پایایی سوالات نیز با مقدار بیشتر از 7/0 تایید شد. پایایی آزمون- باز آزمون و همسانی درونی پرسشنامه تیوری محور توانمندی دریافت مراقبت سلامت قابل قبول بود (96/0= α). شاخص روایی محتوا و نسبت روایی محتوا (87CVI=%،89 (CVR=% نیز قابل قبول بود.
نتیجه گیری:
این پرسشنامه تیوری محور به عنوان یک ابزار روا و پایا می تواندوسیله مناسبی جهت سنجش توانمندی دریافت مراقبت سلامت در جمعیت زنان متاهل سنین باروری باشد.
کلید واژگان: توانمندی دریافت مراقبت سلامت, زنان سنین باروری, روایی, پایایی, تئوری رفتار برنامه ریزی شدهJournal of Health, Volume:11 Issue: 4, 2021, PP 518 -528Background & objectivesOne of the most important requirements in the health fields is the availability of standard measurement tools to assess the health status. This study aimed to design and determine the validity and reliability of health care empowerment questionnaire among women in reproductive age based on the theory of planned behavior.
MethodsThis cross-sectional study was performed on 488 married women (15-49 years old) using self-administered questionnaire that were selected by multistage random sampling method in south health centers affiliated to Tehran university of medical sciences in 2018. The validity of the questionnaire was determined using content, criterion and face validity, and its reliability was determined using Cronbachchr('39')s alpha and Wilcoxon test using SPSS-24 software.
ResultsIn order to evaluate the validity, four questions with less content validity indices were modified and the necessary changes were made. Then, their validity steps were repeated and desired values, i.e., the content validity ratio more than 0.62 and content validity index more than 0.79, were obtained. The reliability was calculated in the value greater than 0.7. Test-retest reliability and internal consistency of the theory-based questionnaire of health care empowerment were acceptable (α=0.96). The content validity index and content validity ratio were also satisfactory (CVI=87%, CVR=% 89).
ConclusionThis theory-oriented questionnaire can be used as a valid and reliable tool for assessing the health care empowerment among married women in reproductive age.
Keywords: Health Care Empowerment, Women in Reproductive Age, Validity, Reliability, Theory of Planned Behavior -
زمینه و هدف
پوکی استخوان (Osteoporosis) یک بیماری خاموش و پیش رونده است که با افزایش سن موجب ناتوانی و معلولیت در افراد، به خصوص در زنان می شود و تبعات جبران ناپذیری در زندگی آنان ایجاد می کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت جهت پیش گیری از استیوپروز در زنان تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی شبکه بهداشت جنوب تهران انجام یافته است.
روش بررسیمطالعه حاضر یک پژوهش نیمه تجربی با دو گروه مداخله و کنترل از نوع قبل و بعد است که در مورد 162 نفر (81 نفر گروه مداخله و 81 نفر گروه کنترل) از زنان سنین 30 تا 49 سال مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال 1397 انجام یافت. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات زمینه ای و فردی، پرسشنامه محقق ساخته براساس سازه های مدل بزنف و پرسشنامه استاندارد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت HPLP II بود. قبل از اجرای مداخله آموزشی و شش ماه پس از اجرای آن، پرسشنامه ها برای هر دو گروه مداخله و کنترل تکمیل شد. تجزیه و تحلیل داده ها در نرم افزار SPSS نسخه 21 با استفاده از آزمون های آماری کای دو، تی تست، و تی زوجی در سطح معناداری از 05/0p< انجام گرفت.
یافته هامیانگین سنی زنان در این مطالعه 47/5±79/37 سال بود. قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر متغیرهای زمینه ای و فردی و سازه های مدل بزنف تفاوت معناداری نداشتند (05/0<p). پس از مداخله آموزشی میانگین نمره سازه های مدل بزنف و ابعاد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنادار نشان داد (001/0>p).
نتیجه گیرینتایج مطالعه نشان دهنده تاثیر مثبت مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت به منظور پیش گیری از استیوپروز در زنان بود. به کارگیری این مدل به عنوان یک الگوی موفق در مداخلات آموزشی در پیش گیری از استیوپروز در زنان توصیه می شود.
کلید واژگان: مداخله آموزشی, رفتار سالم, استئوپروزHayat, Volume:26 Issue: 3, 2021, PP 309 -326Background & AimOsteoporosis is a silent and progressive disease that causes disability in people particularly women, with age and has irreversible consequences in their lives. This study aimed to determine the effect of an educational intervention program based on BASNEF model on prevention of osteoporosis among women referred to health centers in the south of Tehran.
Methods & MaterialsThis is a quasi-experimental study with two groups of intervention and control, performed on 162 women (81 in the intervention group and 81 in the control group) aged 30-49 years, referred to health centers in the south of Tehran in 2018. The data collection tool included demographic information, a researcher-made questionnaire based on BASNEF model constructs and another part of the questionnaire was Health Promotion Standards Questionnaire (HPLP II). Questionnaires were completed for both the intervention and control groups before and six months after the intervention. Data were analyzed by the SPSS software using chi-square, t-test, and paired t-test at a significance level of 0.05.
ResultsThe mean of women’s age in this study was 37.79±5.47 years old. There was no significant difference in demographic variables and BASNEF model constructs before the intervention (P>0.05). After the intervention, the mean score of BASNEF model constructs and the dimensions of health promoting behaviors significantly increased in the intervention group (P<0.001).
ConclusionThe study results revealed a positive effect of the BASNEF model-based educational program on health promoting behaviors regarding osteoporosis prevention among women. It is suggested to use this model as a successful model in educational interventions to prevent osteoporosis in women.
Keywords: educational intervention, health behavior, osteoporosis -
مقدمه
افراد با سواد سلامت محدود، رفتارهای ارتقا دهنده سلامت ضعیف تری از خود نشان می دهند. پژوهش حاضر با هدف تعیین وضعیت سواد سلامت و رفتارهای ارتقا دهنده سلامت در دانش آموزان دختر مقطع دوم متوسطه شهر تهران در سال 1397 انجام شد.
روش ها:
این مطالعه توصیفی- تحلیلی بر روی 370 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای انجام گردید. اطلاعات به وسیله پرسش نامه دموگرافیک و زمینه ای، پرسش نامه سواد سلامت نوجوانان (Health Literacy Measure for Adolescents یا HELMA) و پرسش نامه رفتارهای ارتقا دهنده سلامت (Health Promotion Lifestyle Profile-II یا HPLP-II) جمع آوری شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:
میانگین نمره رفتارهای ارتقا دهنده سلامت، 11/24 ± 54/57 (متوسط) و میانگین نمره سواد سلامت، 87/12 ± 92/59 (نه چندان کافی) بود. بیشترین میانگین نمره ابعاد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت و سواد سلامت به ترتیب به حیطه های کنترل استرس (55/65) و درک (15/74) و کمترین میانگین نمره به حیطه های مسوولیت پذیری در قبال سلامت (18/50) و محاسبه (69/43) اختصاص داشت. بین سواد سلامت و رفتارهای ارتقا دهنده سلامت ارتباط مستقیم و معنی داری مشاهده گردید (43/0 = r، 001/0 > P) و آن ها با مطالعه مجله و روزنامه و علاقه به موضوعات سلامت ارتباط مستقیم و معنی دار و با ساعات استفاده از اینترنت و ارزیابی وضعیت سلامت دارای ارتباط معکوس و معنی داری بود. بین رفتارهای ارتقا دهنده سلامت با پایه تحصیلی (35/0- = r، 001/0 > P) و سن (31/0- = r، 001/0 > P) ارتباط معکوس و با رشته تحصیلی (30/0 = r، 001/0 > P) ارتباط معنی داری وجود داشت.
نتیجه گیری:
با توجه به نتایج به دست آمده، لزوم تدوین برنامه های مدون آموزشی جهت ارتقای این دسته از رفتارها و افزایش سواد سلامت در فضای مجازی ضروری می نماید.
کلید واژگان: رفتارهای سلامتی, سواد سلامت, دانش آموز, نوجوانانBackgroundPeople with limited health literacy show a low level of health promoting behaviors. This study is performed aiming to determine relationship between health literacy status and health promoting behaviors among female high school students in Tehran, Iran, in 2018.
MethodsThis descriptive-analytic study was conducted on 370 people using cluster sampling method. Data were collected through demographic and background questionnaires, Health Literacy Measure for Adolescents (HELMA), and Health Promoting Lifestyle Profile II (HPLP-II) and analyzed using descriptive and analytical tests in SPSS software.
FindingsThe mean scores of health promotion behaviors and health literacy were 57.54 ± 11.24 (moderate) and 59.92 ± 12.87 (inadequate), respectively. The highest mean scores of health promotion behavior and health literacy dimensions were stress control (65.55) and perception (74.15) and the lowest mean scores were health responsibility (50.18) and calculation (43.69), respectively. There was a direct and significant relationship between health literacy and health promotion behaviors (r = 0.43, P < 0.001) with the study of magazines and the interest in health issues. However, the relationship between the use of the Internet and the evaluation of the health status with these dimensions was inverse and significant. There was an inverse relationship between the health promoting behaviors with educational stage (r = -0.35, P < 0.001) and age (r = -0.31 , P < 0.001), and a significant relationship with the field of study (r = 0.30, P < 0.001).
ConclusionAccording to the study results, it is necessary to develop curriculum for promoting these behaviors and increase the health literacy in cyberspace.
Keywords: Health behaviors, Health literacy, Student, Adolescents -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال هجدهم شماره 2 (پیاپی 70، تابستان 1399)، صص 159 -172زمینه و هدف
با وجود پیشرفت های سریع تشخیصی و درمانی، بیماران مبتلا به بیماریهای عروق کرونر نیاز به خودمراقبتی دارند. هدف این مطالعه، تعیین عوامل پیشگویی کننده کفایت سلامت درک شده در بیماران مبتلا به بیماری مزمن عروق کرونر در سال 1398 بود.
روش کاراین مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی-تحلیلی و روی 700 بیمار مزمن عروق کرونر مراجعه کننده به مرکز قلب و عروق شهید رجایی تهران به روش در دسترس انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه چهار قسمتی سوالات زمینه ای، کفایت سلامت درک شده (PHCS) Perceived Health Competence Scale، کیفیت زندگی و تبعیت از درمان مدانلو جمع آوری شد. از نسبت روایی محتوا و شاخص روایی محتوا برای روایی و از شاخص آلفای کرونباخ برای پایایی پرسشنامه PHCS استفاده شد. در تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، آنالیز معادلات ساختار یافته Stractural Equation Modeling (SEM) و تحلیل رگرسیون چند متغیره با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 انجام شد.
نتایجنتایج تحلیل رگرسیون چند متغیره نشان داد بعد جسمانی (08/1=β،001/0< p) و روانی (85/0=β ، 001/0p <) کیفیت زندگی و اهتمام به درمان (12/0=β،01/0= p)، تمایل به مشارکت در درمان (12/0=β ، 05/0=p) و تردید در اجرا (1/0=β،001/0p <) در زمینه تبعیت از درمان، ارتباط مستقیم و معنی داری با کفایت سلامت درک شده داشت. بین متغیر سن (13/0-=β،03/0=p) با وضعیت کفایت سلامت درک شده ارتباط معکوس و معنی داری وجود داشت.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج مطالعه، میانگین نمره "بسیار خوب" برای تبعیت از درمان و میانگین نمره "ضعیف" برای کیفیت زندگی، اتخاذ استراتژی های بهبود کیفیت زندگی در دو بعد جسمی و روانی می تواند منجر به بهبود سطح کفایت سلامت درک شده در بیماران قلبی عروقی گردد. تمرکز بر خرده مقیاس تمایل به مشارکت در درمان در زمینه تبعیت از درمان می تواند در بهبود کفایت سلامت درک شده بیماران موثر باشد.
کلید واژگان: کفایت سلامت درک شده, کیفیت زندگی, تبعیت از درمان, بیماری های قلبی عروقیBackground and aimDespite rapid diagnostic and therapeutic advances, patients with chronic coronary artery disease (CCAD) should adopt self-care behaviors. This study aimed to determine predictors of perceived health competence among CCAD patients in Tehran, Iran in 2019-2020.
Materials and MethodsThis cross-sectional study was conducted among 700 patients with CCAD referred to Shahid-Rajaie Cardiovascular Center in Tehran selected using the available sampling method. Data were collected using the perceived health competence scale (PHCS), 12-item quality of life scale and Modanloochr('39')s adherence to treatment scale questionnaires. The content validity ratio and content validity index were used to determine validity, and the Cronbachchr('39')s alpha to determine reliability, of the PHCS questionnaire. Data analysis was performed using descriptive statistics, Pearson correlation coefficient, Structural Equation Modeling (SEM), the software being SPSS25.
ResultsThe multivariate regression analysis showed that perceived health competence had statistically significant direct associations with physical (β = 1.08, p< 0.001) and psychological (β = 0.85, p< 0.001) domains of quality of life, commitment to treatment (β = 0.12, p =0.01), willingness to participate in treatment (β = 0.12, p = 0.05) and uncertainty about implementation (p = 0.1, p‹ 0.001) of adherence to treatment. There was a significant indirect association between age and perceived health competence (β = -0.13, p = 0.03).
ConclusionBased on the findings, considering a “very good” and a “poor” mean score for adherence and the quality of life among the patients, respectively, adopting strategies for promoting quality of life in both the physical and mental dimensions can lead to improvements in perceived health competence in cardiovascular patients. In addition, it seems that focusing on subscales of “willingness to participate in treatment” might help in improving the patientschr('39') perceived health competence.
Keywords: Perceived Health Competence, Quality of Life, Adherence to Treatment, Cardiovascular Disease -
زمینه و هدف
در دوران بارداری بنا به دلایلی همچون عدم آگاهی کافی و نداشتن خودکارآمدی، فعالیت های بدنی زنان باردار کاهش پیدا می کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر خودکارآمدی، آگاهی از منافع و نکات ایمنی در فعالیت بدنی زنان باردار در سال 1397 اجرا شد.
روش کاراین مطالعه از نوع مداخله ای تجربی با دو گروه مداخله و کنترل بود. 144 زن باردار مراجعه کننده به مراکز بهداشتی-درمانی جنوب تهران به صورت تخصیص تصادفی مراکز به دو گروه کنترل و مداخله (هر کدام 72 نفر) تقسیم شد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل سوالات زمینه ای، پرسشنامه های خودکارآمدی فعالیت بدنی، منافع فعالیت بدنی، نکات ایمنی فعالیت بدنی حین بارداری و نسخه کوتاه پرسشنامه بین المللی فعالیت بدنی (IPAQ) بود. در گروه مداخله، آموزش ها طی یک ماه به گروه مداخله ارایه گردید. جهت بررسی تاثیر مداخله، پرسشنامه ها 3 ماه بعد برای هر دو گروه مداخله و کنترل تکمیل گردید.
یافته هامتغیرهای زمینه ای به جز سن ازدواج (0/400=p) و میزان تحصیلات همسر (0/032=p) بین دو گروه با هم اختلاف معنادار نداشتند. میانگین نمره خودکارآمدی فعالیت بدنی، در دو گروه قبل از آموزش باهم اختلاف معنادار نداشت ولی میانگین آن بعد از مداخله در دو گروه معنی دار بود (014/0p=)، همچنین در گروه مداخله قبل و بعد از آموزش با هم اختلاف معناداری داشتند (0/001>p). نمره آگاهی از منافع (قبل از آموزش 0/552=p، بعد از آموزش 0/002=p) و نکات ایمنی فعالیت بدنی (قبل از آموزش 95/0p=، بعد از آموزش 0/001>p) در دوران بارداری قبل از آموزش با هم اختلاف معنادار نداشتند ولی بعد از آموزش بین دو گروه اختلاف معنادار مشاهده شد. در گروه مداخله قبل و بعد از آموزش از نظر وضعیت فعالیت بدنی اختلاف معناداری مشاهده شد (0/002=p).
نتیجه گیرینتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که انجام یک مداخله آگاهی بخش می تواند برای بهبود آگاهی زنان باردار از منافع و نکات ایمنی فعالیت بدنی در دوران بارداری و همچنین بهبود خودکارآمدی آنان برای انجام فعالیت بدنی در دوران بارداری موثر باشد.
کلید واژگان: زنان باردار, فعالیت بدنی, خودکارآمدی, منافع درک شده, نکات ایمنیBackgroundPhysical activity is decreased during pregnancy due to insufficient knowledge of advantages and lack of self-efficacy for physical activity. This study aimed to determine the effect of educational intervention to improve self-efficacy, knowledge of advantages and safety tips for physical activity among pregnant in 2018.
MethodsThis study as an experimental interventional one with two intervention and control groups conducted among 144 pregnant women referred to health centers in south of Tehran. Participants were randomly assigned to control and intervention groups (n= 72). Background information, physical activity self-efficacy questionnaire, physical activity benefits, physical activity safety tips during pregnancy, and a short version of the International Physical Activity Inventory (IPAQ) were used to collect data. Intervention was set to the intervention group in four sessions during one month. Participants in both groups filled the questionnaires to assess the effect of intervention three months after intervention.
ResultsThe background variables excepting marriage age (p=0.004) and the spouse's education (p=0.032) was not significant between the two groups. Mean score of physical activity self-efficacy before the intervention was not significant between the two groups but, after the intervention, it was significant in both groups (p=0.014). Moreover, in intervention group, there was a significant relation in the intervention group before and after intervention, (p<0.001). Between two groups, there was no significant differences about the knowledge of benefits (p=0.552), and physical activity safety points (p=0.95) before intervention, but these two outcomes had significantly difference after intervention (p=0.002 and p<0.001, respectively). There was a significant difference in physical activity in intervention group before and after intervention (p=0.002).
ConclusionThe study results revealed that conducting educational intervention can be effective to improve pregnant women awareness about the advantages and benefits of physical activity and to improve their self-efficacy during pregnancy.
Keywords: Pregnant women, physical activity, self-efficacy, perceived benefits, safety points -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال هفدهم شماره 3 (پیاپی 67، پاییز 1398)، صص 213 -228زمینه و هدف
انتخاب رفتارهای سالم در نوجوانی از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا این رفتارها در این دوران یایه ریزی می شود. از طرف دیگر، توجه به سلامت دختران از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا این رفتارها را به نسل بعدی نیز منتقل می کنند. از این رو هدف این مطالعه شناسایی نقش تعیین کنندگی سواد سلامت و متغیرهای زمینه ای در رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت در بین دانش آموزان دختر مقطع دوم متوسطه شهر تهران بود.
روش کاراین مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی-تحلیلی و بر روی 370 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای در سال 1397 انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه های دموگرافیک، سواد سلامت نوجوانانHELMA و رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت (HPLPII) جمع آوری گردید. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS 25 استفاده شد.
نتایجنتایج تحلیل رگرسیون چندمتغیره نشان داد سواد سلامت (39/0=β و 001/0>p)، علاقه به موضوعات سلامت (35/1=β و 001/0>p)، مطالعه مجله و روزنامه (76/0=β و 007/0=p) تحصیلات پدر(002/0=p)، شاخص توده بدنی(022/0=p)، رشته تحصیلی (001/0>p)، اولین منبع اطلاعات سلامت (001/0>p) و محل زندگی (023/0=p) ارتباط مستقیم و معنی داری با رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت داشتند. بین سن (69/1-=β و 001/0>p) و ارزیابی وضعیت سلامت (67/1-=β و 01/0>p) با رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت ارتباط معکوس و معنی دار بود.
نتیجه گیریبا توجه به اینکه میانگین نمره سواد سلامت در طبقه بندی "نه چندان کافی" و نمره رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت دختران دانش آموز در سطح متوسط بود، لزوم تدوین برنامه های آموزشی جهت افزایش سواد سلامت در طراحی و اجرای مداخلاتی جهت ارتقاء این دسته از رفتارهای مرتبط با سلامت در دانش آموزان باید مد نظر قرارگیرد.
کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, سواد سلامت, دانش آموزان دختر, نوجوانانBackground and AimSince many of the healthy behaviors are adopted and develop during adolescence, proper choice of such behaviors is very important in this period of life. In addition, paying attention to the health of girls is crucial because they will transfer such behaviors to the next generation. Therefore, this study aimed to identify the role of health literacy and demographic variables in determining health-promoting behaviors among second-grade high school girl students in the City of Tehran, Iran.
Materials and MethodsThis descriptive-analytic cross-sectional study was conducted on 370 female students using cluster sampling method in 2018. Data were collected using demographic, Health Literacy Measure for Adolescents (HELMA) and Health-Promoting Lifestyle Profile II (HPLPII) questionnaires and analyzed using SPSS25.
ResultsThe results of multivariate regression analysis revealed that there were statistically significant direct associations between health-promoting behaviors and the following variables: one’s health literacy (β= 0.39, p<0.001), interest in health topics (β= 1.35, p<0.001), reading of journals and newspapers (β=0.76, p= 0.007), father's education (p= 0.002), body mass index (p= 0.022), field of study (p<0.001), the first source of health information (p<0.001) and place of residence (p = 0.023). Further analysis of the data showed an indirect association between health-promoting behaviors and age (β= -1.69, p<0.001) and health assessment (β=-1.67, p<0.01).
ConclusionBased on the findings it is concluded that the subjects’ health literacy and health-promoting behavior scores were “not sufficient” and “intermediate”, respectively. It is recommended to design and implement appropriate training/intervention programs aiming at increasing the heath literacy and promoting health behaviors of female students.
Keywords: Health-Promoting Behaviors, Health Literacy, Female Students, Adolescents -
مقدمه
سطح مطلوب توانمندی زنان، موجب قدرت بخشی به آنان برای تصمیم گیری مستقلانه درباره موضوعات اساسی زندگی می گردد. هدف از این مطالعه، تعیین عوامل موثر در توانمندی دریافت مراقبت سلامت بر اساس تئوری رفتار برنامه ریزی شده، در زنان متاهل در سنین باروری بود.
روش کاردر مطالعه مقطعی تحلیلی حاضر، 488 نفر از زنان متاهل در سنین باروری مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال 1398، جامعه پژوهش را تشکیل دادند. ابزار گردآوری داده ها، یک پرسشنامه سه قسمتی شامل اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه محقق ساخته مبتنی بر تئوری رفتار برنامه ریزی شده و پرسشنامه استاندارد توانمندی دریافت مراقبت سلامت بود. داده ها با استفاده از آزمون های آماری از جمله میانگین، انحراف معیار و ضریب همبستگی پیرسون تحت نرم افزار SPSS نسخه 24 و آنالیز مسیر با استفاده از شاخص های برازش مدل تحت نرم افزارAmos نسخه 22 تحلیل شد.
یافته هامیانگین سن شرکت کنندگان در پژوهش، 1/7 ± 6/33 سال بود. نگرش (001/0 p< ، 62/0 β=) نسبت به هنجار ذهنی (001/0 p< ، 18/0 β=) از قدرت پیشگویی کننده بالاتری برای پیش بینی قصد رفتار برخوردار بود. بر اساس نتایج تحلیل مسیر، 30 درصد از واریانس قصد رفتاری و 03/0 حیطه تصمیم گیری، 02/0 حیطه تعامل و 05/0 واریانس حیطه درجه کنترل توسط سازه های مدل تبیین گردید. نتایج مطالعه نشان داد سازه نگرش و هنجارذهنی بهترین پیش گویی کننده قصد رفتار دریافت مراقبت سلامت بودند (001/0 <p).
نتیجه گیری :
نتایج نشان داد که بعد کنترل رفتاری درک شده، نقشی در تببین رفتار دریافت مراقبت سلامت نداشت و قصد رفتاری نقش کمرنگی در تبیین رفتار دریافت مراقبت سلامت در زنان متاهل در سنین باروری داشت. این موضوع نشان می دهد که توجه به سایر عوامل روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی در فرآیند اخذ تصمیم برای دریافت مراقبت سلامت در زنان متاهل سنین باروی ضروری است.
کلید واژگان: توانمندی دریافت مراقبت سلامت, زنان متاهل, سنین باروری, تئوری رفتار برنامه ریزی شدهIntroductionThe optimal level of women's capability can empower them to make the decision independently of the main issues of their health. This study aimed to identify the determinants of health care empowerment based on the Theory of Planned Behavior among married women in the reproductive age of southern Tehran.
MethodsIn this analytical cross-sectional study, 488 married women in reproductive ages which had attended in health care centers in southern Tehran in 2019. Data collecting instruments were three-part questionnaires including demographic information, researcher-made questionnaire based on the Theory of Planned Behavior and Healthcare Empowerment Questionnaires (HCEQ). Data were analyzed using mean, standard deviation, Pearson correlation coefficient and path analysis using fit indices in the SPSS-24 and AMOS-22.
ResultsThe mean age of participants was 33.6 ± 7.1. Subjective norm (P < 0.001 ،β = 0.18) in comparison to attitude (P < 0.001 ،β = 0.62) had greater predictive power for intention behavior. According to the results of path analysis, 30% of the variance of behavioral intention, 0.03 of the variance of decision dimension, 0.02 of the variance of interaction dimension, and 0.05 of the variance of control degree were explained using the model constructs, and the study results revealed that the attitude and subjective norm constructs were the best predictors of health care delivery behavior (P < 0.001).
ConclusionsThe results show that the perceived behavioral control and behavioral intention are not reliable predictors of health care empowerment among married women in reproductive age. Other psychological, social, and cultural determinants should be investigated to find the main determinants to improve women’s healthcare empowerment
Keywords: Health care empowerment, Married women, Reproductive age, Theory of Planned Behavior -
هدف
لیشمانیوز جلدی در بخش قنوات استان قم آندمیک است. این مطالعه به منظور تعیین تاثیر مداخله آموزشی مبتنی بر مدل شناختی اجتماعی بر ارتقاء رفتارهای پیشگیرانه از لیشمانیوز جلدی صورت گرفت.
مواد و روش هااین مطالعه به صورت مداخله ای نیمه تجربی بود که بر روی 292 نفر از مراجعه کنندگان به مراکز بهداشتی قنوات استان قم طی سال های 96-1395 انجام شد. شرکت کنندگان با تخصیص تصادفی و با استفاده از روش بلوک های تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. شش ماه بعد از مداخله آموزشی، پرسش نامه محقق ساخته برای دو گروه تکمیل گردید. برای بررسی هم زمان اثر چند متغیر از رگرسیون خطی استفاده شد.
یافته هابعد از مداخله آموزشی، بین میانگین نمره ی مربوط به سازه های آگاهی و درک موقعیت، انتظار پیامد (001/0p<) ، خودکفایتی (003/0p<) ، خود کنترلی (005/0p<) و عملکرد (05/0p<) از مدل شناختی اجتماعی در زمینه ارتقاء رفتارهای پیشگیری کننده از لیشمانیوز جلدی درگروه مداخله، رابطه معنی دار مشاهده گردید اما بین ارتقاء رفتارهای پیشگیری کننده از بیماری و سازه ارزش پیامد، رابطه معنی داری دیده نشد (103/0p<).
نتیجه گیریآگاهی مردم در زمینه راه های پیشگیری از بیماری در سطح مطلوبی نبود. بنابراین جهت ارتقاء این سازه، پیشنهاد می گردد تئوری شناختی اجتماعی می تواند جهت کاهش موانع موجود در برنامه آموزش و ارتقاء سطح آگاهی جامعه مورد استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: لیشمانیوز جلدی, تئوری شناختی اجتماعی, رفتارهای پیشگیری کننده, رفتار بهداشتیKoomesh, Volume:20 Issue: 4, 2018, PP 692 -698IntroductionCutaneous leishmaniasis (CL) is an endemic disease in Ghanavat of Qom province. This study aimed to determine effect of educational intervention based on social cognitive theory on promoting preventive behaviors of CL disease.
Materials and MethodsThis study was a semi-experimental intervention (quasi-experimental) that was performed on 292 patients referred to ghanavat health centers in Qom province during the years 2016-2017. Then, participants divided randomly in two groups with complete block randomization method. Six months after the training, post tests were completed by both interventional and control groups. The linear regression used to investigation the effect of several variables.
ResultsAfter the intervention, in treated group, the mean score of the structures of knowledge and situations perception, outcome expectations (p < 0.001), self-sufficiency (p < 0.003), self-control (p < 0.005) and performance (p < 0.05) of Social Cognitive Theory in term of promotion of preventive behaviors of CL, a significant relationship was observed. But, a significant relationship was not found between the structure outcome value and promotion of preventive behaviors of the disease (p < 0.103).
ConclusionPeople were not well aware of ways to prevent disease. Therefore, in order to promote this structure, it is suggested that social cognitive theory can be used to reduce the barriers in the education program and promote the level of community awareness.
Keywords: Cutaneous Leishmaniasis, Social Cognitive Theory, Preventive Behaviors, Health Behavior -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال شانزدهم شماره 2 (پیاپی 62، تابستان 1397)، صص 51 -66زمینه و هدفمفهوم توانمندی در علوم مرتبط با سلامت بر مسوولیت پذیری فردی و توانایی افراد بر حفظ سلامتی خود متمرکز است. پژوهش حاضر باهدف تعیین عوامل موثر بر توانمندی دریافت مراقبت سلامت در زنان سنین باروری در سال 1396 طراحی و اجرا شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی با مشارکت 549 نفر از زنان سنین باروری مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران با نمونه گیری خوشه ایو چند مرحله ای انجام شد. ابزار این مطالعه پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و ابزار سنجش توانمندی دریافت مراقبت سلامت و خرده مقیاس های آن بود که به روش خود ایفا تکمیل گردید. تحلیل داده ها از آزمون های توصیفی و تحلیلی و تحلیل رگرسیون چند متغیره استفاده شد.نتایجسطح تحصیلات همسر، اشتغال زنان، بعد خانوار، قومیت، داشتن سابقه بیماری مزمن و وضعیت اقتصادی پیش گویی کننده خرده مقیاس درجه کنترل بود. سطح تحصیلات همسر "زیر دیپلم و دیپلم"، بعد خانوار "3-2 " و "4-3 " فرزند و وضعیت اقتصادی "میزان درآمد کاملا کفاف زندگی را می دهد"، خرده مقیاس قدرت تعامل را پیشگویی کردند. متغیر های سطح تحصیلات همسر "زیر دیپلم و دیپلم"، بعد خانوار "با 3-2 و 4-3 فرزند"، شاغل بودن زنان و داشتن بیماری مزمن خرده مقیاس درجه تصمیم گیری را تبیین می نمود.نتیجه گیریبه نظر می رسد شرایط فردی، خانوادگی و اقتصادی– اجتماعی خانواده در توانمندی زنان در دریافت خدمات سلامتی موثر است. لزوم رویکرد خانواده محور در دریافت خدمات سلامت باروری ضروری به نظر می رسد.کلید واژگان: توانمندی, درجه کنترل, قدرت تعامل, درجه تصمیم گیری, دریافت مراقبت سلامت, زنانBackground and AimIn health promotion, empowerment is a process through which people gain greater control over decisions and actions affecting their health. This study aimed to assess the predictive factors of health care empowerment among women in reproductive age in 2016.Materials and MethodsThis cross-sectional study was conducted on 549women in reproductive age referring to health centers in South Tehran. The participants were recruited through cluster and multi-stratified sampling. Data were collected using the Health Care Empowerment Questionnaire (HCEQ), which has three subscales, namely, degree of control, involvement in interactions and involvement in decision-making. The data were analyzed using the descriptive and analytical tests and multi-regression analysis.ResultsHusbands' education level, women's employment, family size, ethnicity, history of chronic diseases and economic status were predictors of degree of control. Husbands' education level (under high school diploma and high school diploma), family size (2-3, 3-4) and moderate economic status (sufficient income) predicted involvement in interactions. In addition, husbands' education (incomplete high school diploma and high school diploma), family size (2-3, 3-4), women's employment and history of chronic diseases predicted involvement in decision-making.ConclusionThe findings indicate that various individual, family and socio-economic conditions of reproductive-age women influence their potential empowerment for receiving health care services. A family-based approach to facilitate receiving reproductive health care seems to be essentiaKeywords: Empowerment, Degree of Control, Involvement in Interactions, Involvement in Decision-Making, Health Care Empowerment, Women -
زمینه و هدفرفتارهای ارتقاء دهنده سلامت یکی از معیارهای عمده تعیین کننده سلامت بشری و راهی به منظور رسیدن به کیفیت زندگی بهتر است. سلامت زنان تضمین کننده سلامت کودکان و خانواده می باشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین عوامل موثر بر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و شادکامی در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران طراحی و انجام شد.روش کاراین مطالعه توصیفی تحلیلی با مشارکت 461 نفر از زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران در سال 1396 انجام شد. نمونه گیری به روش خوشه ایو چند مرحله ای انجام شد. متناسب با حجم مراجعان هر مرکز، وزن برای آن در نظر گرفته و پس از انتخاب مراکز به روش سیستماتیک از میان مراجعان هر مرکز در طول یک هفته و در مجموع در طول یک ماه نمونه ها جمع آوری شد. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی و مرتبط با سلامت آن ها، پرسشنامه رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و پرسشنامه شادکامی آکسفورد بود که به روش خود ایفا تکمیل گردید. برای تحلیل داده ها از شاخص های توصیفی و آزمون های استنباطی و رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شد. سطح معنی داری برای این مطالعه 05/0>p در نظر گرفته شد.یافته هااکثریت افراد شرکت کننده (55%) 257 نفر درگروه سنی بین 40-25سال قرار داشتند. میانگین و انحراف معیار همه ابعاد رفتارهای ارتقاء دهنده سلامتی با افزایش سن، کاهش می یافت. متغیرهای وضعیت اقتصادی، تحصیلات، بعد خانوار و وضعیت تاهل با متغیر شادکامی ارتباط معنی داری نشان دادند. زنانی که وضعیت اقتصادی خود را «کاملا کفاف زندگی را می دهد» توصیف نمودند، نمره بهتری از رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت را نسبت به سایر گروه ها کسب نمودند (14/19± 97/46). کمترین میانگین و انحراف معیار شادکامی مربوط به زنان بازنشسته (65/ 19±55/23) بود.نتیجه گیریبا توجه به نتایج بدست آمده از مطالعه، متغیرهای سن، وضعیت اقتصادی، تحصیلات و برخی عوامل جمعیت شناختی به طور قابل ملاحظه ای با رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و میزان شادکامی زنان ارتباط داشت. همچنین، میانگین پایین نمره شادکامی با میانگین پایین ابعاد رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت رابطه مستقیم نشان داد. پیشنهاد می شود برنامه ریزان و سیاستگزاران حوزه سلامت برای ارتقاء میزان شادکامی زنان از طریق بهبود رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت اقدام نمایند.کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, شادکامی, مراقبت سلامت, زنانBackgroundHealth promoting behaviors are one of the main determinants of human being health as a way to achieve better quality of life. This study aimed to determine effective factors on health promoting behaviors and happiness among women referred to health centers of south of Tehran.MethodsThis descriptive-analytical study conducted with 461 women referred to health centers of south of Tehran using multi stage and cluster sampling method in 2016. In order to data gathering, a self-administered questionnaire consisted of demographics, health promoting behaviors and Oxford happiness scales were used. Descriptive and inferential tests and multivariate variance analysis (MANOVA) were performed to data analysis. The significant level was set less than 0.05.ResultsThe majority of participants 257(55%) was in the aged between 25-40 years old. The mean and SD of all dimensions of health promoting behaviors decreased with increasing age. Out of all demographics, economic status, level of education, family size and marital status had significant relation with happiness. Women with high economic level achieved better health promoting behaviors score (49.96±19.14). The less mean and SD of happiness was related to retired women.ConclusionBased on study results, age, Economic level, level of education had significant association with health promoting behaviors and happiness. Low level of happiness was related to low value of Health Promoting behaviors domains. It is a necessity to pay more attention to improve health promoting behavior to gain high level of happiness.Keywords: Health Promoting behaviors, Happiness, Health care, Women
-
مقدمهسلامتی، مفهومی متاثر از مجموعه پیچیده ای از عوامل جسمی، روانی- اجتماعی، مذهبی، محیطی و فرهنگی است. هدف از انجام مطالعه حاضر، روان سنجی نسخه فارسی ابزار رفاه روانی، جسمی و معنوی (Mental، Physical and Spiritual Well-being Scale یا MPS) و خرده مقیاس های آن در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو بود.روش هاپس از بررسی ابزارهای موجود و با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران، ابزار MPS تهیه شده توسط Vella-Brodrick و Allen انتخاب و ترجمه- بازترجمه شد. این پژوهش توصیفی- تحلیلی، بر روی 500 نفر از بیمارن مبتلا به دیابت نوع دو که به روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای انتخاب شده بودند، انجام گرفت. داده ها با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی در نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. آزمون های پایایی در دو بعد تکرارپذیری (شاخص همبستگی درونی خوشه ای) و سازگاری درونی (Cronbach¢s alpha) مورد استفاده قرار گرفت. از آنالیز عاملی تاییدی جهت تعیین تعداد شاخص های پرسش نامه و از آزمون های Kaiser-Meyer-Olkin (KMO) و کرویت Bartlett به ترتیب برای تست پیش فرض های تحلیل عاملی تاییدی و کفایت نمونه استفاده شد.یافته هاضریب اعتبار ابزار بر پایه Cronbach¢s alpha، 58/0به دست آمد. 22 سوال در سه حیطه تعیین شده، 71/42 درصد از کل واریانس را تبیین نمود. همبستگی بین متغیرهای پنهان و آشکار نیز بیشتر از 5/0 بود که شواهدی از اعتبار همگرا را نشان داد.نتیجه گیرینتایج بررسی روان سنجی نسخه فارسی ابزار MPS مطابق با ابزار اصلی تهیه شده توسط Vella-Brodrick و Allen، در حد مرزی بود. پیشنهاد می شود مطالعات آینده با ایجاد تغییرات در شرایط دموگرافیک و یا تغییر در گروه هدف، دوباره مورد ارزیابی قرار گیرد.کلید واژگان: روانسنجی, ابزار, رفاه روانی, جسمی و معنوی, ابزار, دیابت نوع دوBackgroundHealth concepts is influenced by complex of physical, mental, social, spiritual, cultural, and environmental factors. This study aimed to assess the psychometric properties of Persian version of mental, physical, and spiritual well-being scale and its subscales among the patients with type 2 diabetes mellitus.MethodsAfter reviewing the available instruments in this field and considering cultural and social condition of Iranian community, Vella-Brodrick and Allens mental, physical, and spiritual standard well-being scale and its subscales was selected, translated, and back translated to Persian. This cross-sectional study conducted on 500 patients with type 2 diabetes mellitus. Sampling was performed using cluster and multistage sampling method. Construct validity was determined using explanatory factor analysis. Internal consistency was ascertained using Cronbachs alpha. The stability was confirmed using intraclass correlation coefficients. The suitability of the data analysis was tested using the Bartlett's chi-square test of sphericity, and the sampling adequacy using Kaiser-Meyer-Olkin (KMO) test.
Findings: Total Cronbachs alpha was 0.58. 22 question in 3 determined areas explained 42.71 of the total variance. Cumulative variances of all the different subscales were more than 0.5 which showed the credential convergence.ConclusionThis study results revealed that psychometric properties of Persian version of Vella-Brodrick and Allens mental, physical, and spiritual well-being scale and its subscales were borderline and not at optimal level. It seems that the scale should be assessed again after making changes in demographic characteristics or target group.Keywords: Psychometrics_Mental_physical_spiritual well-being scale_Type 2 diabetes -
بررسی تاثیر مداخله آموزشی مبتنی برتئوری شناختی اجتماعی برخودمراقبتی و خودمدیریتی درزمینه مصرف منطقی آنتی بیوتیک هامقدمهآنتی بیوتیک ها از بین داروهای امروزی بیشترین داروی تجویزی هستند. مصرف غیرمنطقی آنتی بیوتیک ها باعث پیامدهای نامناسبی ازجمله افزایش هزینه های درمانی و مقاومت آنتی بیوتیکی می شود . افزایش خودمراقبتی و خودمدیریتی میتواند باعث کاهش نیاز به مراقبت های اولیه شود . باتوجه به ضروری بودن الگوی صحیح آنتی بیوتیک ها پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی مبتنی برتئوری شناختی اجتماعی برخودمراقبتی و خودمدیریتی برمصرف منطقی آنتی بیوتیک ها درمراجعین به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال96- 95انجام گرفت.روش کاراین مداخله ازنوع تجربی(IRCT2016092412460N11) و بر روی 260 نفراز مراجعین به مراکزبهداشتی درمانی جنوب تهران انجام گردید. نمونه گیری به صورت خوشه ای(8 مرکز انتخاب و از 6 مرکز هرکدام 30 نفر و از 2مرکز هرکدام 40 نفر) به صورت تصادفی انتخاب گردید و در دوگروه 130نفری (مداخله و کنترل ) قرارگرفتند . مداخله در چهارجلسه ی آموزشی در مدت45 دقیقه انجام شد . مداخله ی آموزشی در خصوص خودمراقبتی و خودمدیریتی در مصرف منطقی آنتی بیوتیک ها با استفاده از روش های سخنرانی، پرسش و پاسخ ، بحث گروهی و یادآمد آموزشی با استفاده از پیامک و در اختیار قرار دادن پوسترها و پمفلت های آموزشی در گروه مداخله انجام شد . شش ماه پس از اتمام آموزش ها افراد گروه مداخله ، پرسشنامه هارا تکمیل کردند . ابزارگردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه چند وجهی ( اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه استاندارد خودمراقبتی و خودمدیریتی و سوالات محقق ساخته مرتبط با سازه های تئوری شناختی اجتماعی ) بود . داده های گرداوری شده با استفاده از نرم افزار SPSSنسخه 23 مورد بررسی قرارگرفت . از آزمون های آماری کای دو ، tمستقل ، tزوجی برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد .یافته هاقبل از مداخله دو گروه از نظر متغیرهای دموگرافیک، سازه های مدل و سوالات خودمراقبتی و خودمدیریتی تفاوت معنی داری نداشتند (05/0 . (p>پس از مداخله ی آموزشی میانگین نمره سازه های تئوری شناختی اجتماعی، سوالات خودمراقبتی وخودمدیریتی درگروه مداخله افزایش معنی دار داشت (001/0> p).نتیجه گیریمداخله آموزشی براساس تئوری شناختی اجتماعی میتواند در بهبود خودمراقبتی و خودمدیریتی در زمینه مصرف منطقی آنتی بیوتیک ها درافراد موثر باشد.کلید واژگان: خودمراقبتی, خودمدیریتی, تئوری شناختی, اجتماعی, مصرف منطقی آنتی بیوتیک, مداخله آموزشیThe effect of educational intervention based on Social Cognitive Theory on self- care and self-management in rational use of antibioticsIntroductionAntibiotics are the most widely used prescription medications today. Irrational consumption of antibiotics has adverse effects, including increased therapeutic costs and antibiotic resistance. Increasing self-care and self-management can reduce primary care. Given the necessity of the correct pattern of antibiotics, this study aimed to determine the effect of educational intervention on self-care and self- management in the rational use of antibiotics based on Cognitive Social Theory in Clients to health centers in south of Tehran.MethodThis experimental study was performed on 260 clients of the health centers in the south of Tehran. Using clustering sampling, the subjects were assigned to two 130-member groups as the control and the intervention groups. 8 centers were chosen for the study. (180 subjects were selected from 6 centers - 30 subjects from each center. The other 80 subjects were chosen from 2 centers, 40 subjects from each center). The intervention was carried out in 45 minutes in four educational sessions. Educational intervention on self-care and self-management in the rational use of antibiotics was done using lecture, question and answer methods, group discussion and educational reminder and also using texting, posters and delivering educational pamphlets in the intervention group. The effect of training was assessed on all intervention groups six months after the intervention. The instrument of the study included a 3-part questionnaire: demographic information and self-care researcher-made questionnaires, self-management, and questions of the cognitive-social theory constructs. Data analyses were performed by software SPSS version 23using chi-square test, independent t-test, and covariance analysis.ResultsBefore intervention, the two groups did not have a significant difference in terms of demographic variables, model constructs and self-management and self-management questions (p>0/05). After educational intervention, the mean scores of social cognitive theory constructs, self-care questions, self- management in the intervention group were significantly increased.ConclusionEducational intervention based on social cognitive theory could be effective to improve self-care and self-management in the field of rational use of antibiotics in individuals.Keywords: Self, care, self –management, Social Cognitive Theory, Rational use of aantibiotics, Educational intervention
-
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال پانزدهم شماره 4 (پیاپی 60، زمستان 1396)، صص 377 -388زمینه و هدفکیفیت زندگی به عنوان شاخصی تاثیرگذار در سلامت عمومی و همچنین بهداشت روان در نظر گرفته می شود. با افزایش طول عمر افراد، اهمیت رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت با در نظر گرفتن حفظ عملکرد افراد و بالا رفتن کیفیت زندگی آنان، به طور مستمر بیشتر نمایان می گردد. هدف از این مطالعه تعیین پیشگویی کننده های کیفیت زندگی در رابطین سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران بود.روش کاراین مطالعه به صورت مقطعی-تحلیلی بر روی 200 نفر از رابطین سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران که به روش نمونه گیری خوشه ایانتخاب شدند، انجام گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه های روا و پایای رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت HPLPII و کیفیت زندگی (SF-36) و سازه های مدل بزنف به انضمام متغیرهای جمعیت شناختی بود. روایی و پایایی پرسشنامه سازه های مدل بزنف مورد سنجش قرار گرفت (88% : α). تحلیل داده ها با استفاده ازآزمون های توصیفی و رگرسیون خطی چندگانه در سطح معنی داری کمتر از 05/0 با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.نتایجتحلیل رگرسیونی نشان داد که متغیر سن (003/0=p)، عوامل قادر کننده (02/0=p) و رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت کلی (001/0>p) قوی ترین عوامل پیشگویی کننده برای کیفیت زندگی بودند.نتیجه گیریمطالعه حاضر کارایی مدل بزنف در پیشگویی رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت جهت داشتن کیفیت زندگی را تایید نمود .به کارگیری این مدل می تواند منجر به شناسایی عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی رابطین سلامت گردیده و در تدوین برنامه آموزشی مناسب موثر گردد.کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, کیفیت زندگی, رابطین سلامت, مدل بزنفBackground And AimQuality of life is considered as an effective indicator for general, as well as mental, health. With increasing longevity of individuals, health-promoting behaviors and rising quality of life will become much more important. This study aimed to determine the quality of life predictors among health volunteers in South Tehran Health Centers.Materials And MethodsThis cross-sectional study was conducted on 200 health volunteers of South Tehran Health Centers selected by cluster sampling. Data were collected using valid and reliable questionnaires for demographic variables, Health-promoting Behaviors (HPLPII) and Quality of life (SF-36), as well as the BAZNEF model constructs, whose validity and reliability were assessed (α: %88). Data analysis was done using the SPSS24 software, the statistical tests being descriptive statistics and multi-linear regression; a p-valueResultsRegression analysis revealed that the strongest predictors for the quality of life were age (p=0.003), enabling factors (p=0.02) and general health-promoting behaviors (pConclusionThe findings of this study confirm the suitability of the BAZNEF model for predicting health-promoting behaviors for the quality of life. Using this model can help in identifying factors influencing the quality of life of health volunteers and designing an appropriate educational program for them.Keywords: Health-Promoting Behaviors, Quality of Life, Health Volunteers, BAZNEF Model
-
مقدمهافزایش مقاومت آنتی میکروبی، نتیجه افزایش مصرف آنتی بیوتیک در مواقع غیر ضروری است. گونه های مقاوم و کاهش کارایی آنتی بیوتیک ها باعث تحمیل هزینه های زیادی به سیستم سلامت شده است. پژوهش حاضر، با هدف تعیین عوامل پیش بینی کننده خودمراقبتی، آگاهی و باور عمومی در مصرف منطقی آنتی بیوتیک ها بر اساس تئوری شناختی- اجتماعی در مراجعان مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران طراحی و اجرا شد.روش هامطالعه حاضر تحلیلی با مشارکت 260 نفر از مراجعان به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال 1396 انجام شد که به روش تصادفی از 8 مرکز تابعه دانشگاه وارد مطالعه شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل اطلاعات جمعیتی شرکت کنندگان و پرسش نامه سوالات خودمراقبتی، آگاهی و باورعمومی و پرسش نامه محقق ساخته بر طبق تئوری شناختی- اجتماعی بود که به روش خودگزراش دهی تکمیل گردید. برای تحلیل داده ها، از نرم افزار SPSS، آزمون های رگرسیون خطی و ضریب همبستگی Pearson استفاده شد. سطح معنی داری در مطالعه حاضر کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.یافته هامیانگین و انحراف معیار سنی شرکت کنندگان 4/12 ± 3/36 سال بود. از میان سازه های تئوری شناختی- اجتماعی، دانش، خودکنترلی و خودمدیریتی سهم معنی داری در تبیین خودمراقبتی داشت (05/0 > P). سازه دانش تنها سازه ای بود که آگاهی را پیش بینی کرد (05/0 > P). سازه دانش، انتظارات پیامد، موانع درک شده و سازگاری عاطفی سازه هایی بود که باور عمومی را تبیین نمود (05/0 > P).نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان داد که سازه های تئوری شناختی- اجتماعی می تواند جهت طراحی مداخلات آموزشی برای بهبود خودمراقبتی، آگاهی و باور عمومی در زمینه مصرف منطقی آنتی بیوتیک ها موثر باشد.کلید واژگان: خودمراقبتی, خودمدیریتی, تئوری شناختی-اجتماعی, آنتی بیوتیک
-
مقدمهکیفیت زندگی موضوعی پیچیده و چند بعدی است که دو مقیاس سلامت جسمی و سلامت روانی را شامل می شود. کیفیت زندگی به این مفهوم است که فرد چگونه جنبه های مختلف زندگی اش را ارزیابی میکند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر برنامه آموزشی مبتنی بر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت بر بهبود کیفیت زندگی در رابطان سلامت بر اساس الگوی بزنف در سال 96-95 طراحی و اجرا شد.مواد و روش کاراین مطالعه از نوع نیمه تجربی بود که بر روی 200 نفر از رابطان سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران که به روش نمونه گیری خوشه ایدر دو گروه 100نفری مداخله و مقایسه قرار گرفتند، انجام شد . مداخله در شش جلسه آموزشی در مدت45-30 دقیقه انجام شد و شش ماه بعد از مداخله آموزشی پیگیری صورت گرفت. مداخله آموزشی در خصوص رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و کیفیت زندگی با استفاده روش های سخنرانی، پرسش و پاسخ، بحث گروهی و یادآمد آموزشی با استفاده از پیامک، در اختیار قرار دادن پوسترها و پمفلت های آموزشی در گروه مداخله انجام شد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه های روا و پایای رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت HPLPII و کیفیت زندگی (SF-36) و پرسشنامه محقق ساخته الگوی بزنف بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری کای دو ، t مستقل، tزوجی در سطح معنی داری کمتر از 0/05 با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.یافته هانتایج مطالعه نشان داد دو گروه از نظر میانگین نمره، سازه های الگوی بزنف و ابعاد کیفیت زندگی رفتارهای ارتقا پس از مداخله آموزشی به جز عدم محدودیت در ایفای نقش به علت مشکلات عاطفی و سلامت روان اختلاف معنادار داشتند.بحث و نتیجه گیرینتایج مطالعه نشان دهنده تاثیر مثبت برنامه آموزشی بر اساس مدل بزنف در افزایش رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و در نتیجه بهبود کیفیت زندگی در رابطان سلامت بود.کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, کیفیت زندگی, رابطان سلامت, الگوی بزنف, مداخله ی آموزشیObjective(s)This study aimed to assess the effectiveness of an educational intervention on health promoting behaviors to improve and quality of life among health volunteers.MethodsThis experimental study conducted on 200 health volunteers of health centers in Tehran, Iran. The intervention included six educational sessions each lasting for 30-45 minutes. Follow up assessment performed six month later. Study instruments included the Health-promoting Behaviors (HPLP-II), Quality of life (SF-36) and a designed questionnaire based on the BAZNEF constructs.ResultsThe findings revealed that, before intervention, there were no significant differences in demographics, and health-promoting behaviors between two groups (p>0.05). After the intervention, mean scores of the BASNEF model constructs, health-promoting behaviors, and quality of life (except for role emotional and mental health) increased significantly in the intervention group (pConclusionThe study results revealed that the BASNEF-based intervention was effective in improving health promoting behaviors and quality of life among health volunteers.Keywords: Health-promoting Behaviors, Quality of life, Health Volunteers, BAZNEF Model, Intervention Educational
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.