بیوک تاجری
-
مقدمه
پرفشاری خون بیماری است که علاوه بر عوامل زیستی، عوامل روانشناختی نیز در آن نقش دارند و ابتلای به آن با پیامدهای روانی و بهداشتی فراوانی همراه است. این پژوهش با هدف مقایسه درمان مثبتگرا با درمان شناختی-تحلیلی بر نشخوار خشم و مولفه های آن در مبتلایان به پرفشاری خون اجرا شد.
مواد و روش هااین پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و گروه کنترل با پیگیری سه ماهه بود. تمامی مراجعان با پرفشاری خون به بیمارستان لاله شهر تهران سال 1401 به تعداد 218 نفر جمعیت مطالعه را تشکیل دادند، که با نمونهگیری در دسترس 45 نفر انتخاب و در سه گروه مساوی گمارش شدند. گردآوری اطلاعات علاوه بر چکلیست اطلاعات جمعیت شناختی، با پرسشنامه نشخوار خشم Sukhodolsky انجام شد. درمان مثبتگرا طبق پروتکل Seligman و درمان شناختی-تحلیلی طبق پروتکل Ryle طی 8 جلسه اعمال شد. دادهها توسط آنالیز واریانس با اندازه گیری های مکرر تحلیل شد.
یافته هانمرات نشخوار خشم (48/89=F و 63/0=η)، پسفکرهای خشم (71/9=F، 25/0=η)، افکار انتقام (15/25=F، 47/0=η)، خاطرات خشم (55/13=F، 32/0=η) و شناختن علت (59/24=F، 46/0=η) در گروه های آزمایش، در مقایسه با گروه کنترل بهطور معنی داری بهبود یافت و این بهبود در مرحله پیگیری پایدار بود (05/0>P). آزمون بنفرونی بین دو شیوه درمانی از نظر میزان اثربخشی تفاوت معنی داری نشان نداد (05/0<P).
نتیجه گیریهر دو رویکرد درمانی بر کاهش شاخصهای نشخوار خشم در مبتلایان به پرفشاری خون سودمندی داشتند. پیشنهاد میشود در طرحریزی مداخلات توانبخشی و درمانی جهت ارتقای عملکرد هیجانی-رفتاری این بیماران از تمرینات برگرفته از این رویکردها بیشتر استفاده گردد.
کلید واژگان: درمان مثبتگرا, درمان شناختی-تحلیلی, نشخوار خشم, پرفشاری خونIntroductionHypertension is a disease that, in addition to biological factors, psychological factors also play a role in it, and suffering from it has many psychological and health consequences. Therefore, this study was conducted with the aim of comparing positive psychotherapy with cognitive-analytical therapy on anger rumination and its components in hypertensive patients.
Material and MethodsThis study was a quasi-experimental study with pre-test, post-test, and a control group with 3-month follow-up. All patients suffering from high blood pressure in the first 6 months of 2023 at Laleh Hospital in Tehran (218 people) formed the statistical population of the study, out of which 45 people were selected by convenience sampling and randomly assigned into three equal groups of 15. To collect data, along with the demographic information checklist-form made by the researcher, Sukhodolsky’s Anger Rumination Scale was also used. Intervention was respectively applied for participants in positive therapy and cognitive-analytical therapy sessions according to Seligman et al.'s and Ryle et al.'s protocols during 8 sessions. Data were analyzed by repeated measures ANOVA
ResultsThe scores of anger rumination (η=0.63, F=89.48) and anger afterthoughts (η=0.25, F=9.71), thoughts of revenge (η=0.47, F=25.15), anger memories (η=0.32, F=13.55), and understanding of causes (η=0.46, F=24.59) in the test groups in the post-test stage significantly improved compared to the control group and, this improvement remained stable in the follow-up stage (p<0.05). Also, the results of Benferroni's post hoc test showed no significant difference between the two treatment approaches in terms of effectiveness (p>0.05).
ConclusionBoth treatment approaches had a positive effect on reducing anger rumination indices in hypertensive patients. It is suggested to use more exercises derived from these approaches in planning rehabilitation and therapeutic interventions to improve the emotional-behavioral performance of these patients.
Keywords: Positive Psychotherapy, Cognitive-Analytical Therapy, Anger Rumination, Hypertension -
مقدمه
بیماری آلوپسی آرهاتا علت مراجعه 2 الی 3 درصد از بیماران پوستی به مراکز پوستومو است. همچنین، یافته ها حاکی از نقش خودتنظیمی هیجانی در سببشناسی و تداوم آسیبهای روانی بهویژه بیماران پوستی است. لذا این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و درمان فراشناختی بر خودتنظیمی هیجانی در مبتلایان به آلوپسی آرهاتا انجام شد.
مواد و روش هاپژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل با پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی مبتلایان به آلوپسی آره آتا مراجعه کننده به مراکز تخصصی پوستومو شهر تهران سال 1401 بود که با نمونه گیری هدفمند تعداد 45 نفر انتخاب و به شیوه انتصاب تصادفی در سه گروه مساوی 15 نفری گمارش شدند. برای گردآوری اطلاعات علاوه بر چکلیست اطلاعات جمعیت شناختی، از پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی Mars استفاده شد. مداخلات درمانی طی 9 جلسه (یک جلسه 90 دقیقه ای) برای گروه های آزمایش اعمال شد. داده ها توسط آنالیز واریانس دوطرفه با اندازه گیری های مکرر تحلیل شد.
یافته هاشناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان فراشناختی در مقایسه با گروه کنترل باعث بهبود مولفه های شناختی (77/7=F و 256/0=η)، رفتاری (99/8=F و 295/0=η)، تغییر موقعیت (50/4=F و 173/0=η)، تغییر عاطفی (33/9=F و 303/0=η)، خلق منفی (57/6=F و 234/0=η) و خلق مثبت (75/8=F و 289/0=η) خودتنظیمی هیجانی در مبتلایان به آلوپسی آرهاتا شدند (05/0>P). همچنین، بین اثربخشی دو درمان تفاوت معنی داری مشاهده نشد (05/0<P).
نتیجه گیریبا توجه به نتایج، متخصصین فعال در حوزه آلوپسی آرهاتا میتوانند در بهبود خودتنظیمی هیجانی این افراد استفاده از روشهای شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و درمان شناختی را در کنار سایر درمانها مدنظر قرار دهند.
کلید واژگان: شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی, درمان فراشناختی, خودتنظیمی هیجانی, آلوپسی آرهاتاIntroductionAlopecia areata is the reason why 2-3% of skin patients refer to skin and hair centers. Also, the findings indicate the role of emotional self-regulation in the etiology and persistence of psychological injuries, especially in skin patients. Therefore, this study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of mindfulness-based cognitive therapy and metacognitive therapy on emotional self-regulation in patients with alopecia areata.
Materials and MethodsThis was a quasi-experimental study with a pre-test, post-test, and control group design with a 3-month follow-up. The statistical population included all patients with alopecia areata who referred to specialized skin and hair centers in Tehran in 2023 (178 people); out of which 45 people were selected by purposive sampling and randomly assigned into three equal groups of 15 people. In addition to the demographic information checklist, the Mars’ Emotional Self-Regulation Questionnaire was used to collect information. Therapeutic interventions were applied during 9 90- minute sessions for the experimental groups. Data were analyzed by two-way repeated measures ANOVA.
ResultsMindfulness-based cognitive therapy and metacognitive therapy improved the scores of cognitive (η=0.256 & F=7.77), behavioral (η=0.295 & F=8.99), change of position (η=0.173 & F-4.50), emotional change (η=0.303 & F=9.33), negative (η=0.234 & F=6.57), and positive mood (η=0.289 & F=8.75) in patients with alopecia areata compared to the control group (p<0.05). Also, no statistically significant difference was observed between the effectiveness of the two intervention methods (p>0.05).
ConclusionAccording to the results, active specialists in the field of alopecia areata can consider the use of mindfulness-based cognitive therapy and metacognitive therapy in the emotional self-regulation recovery of these people, along with other treatments.
Keywords: Mindfulness-Based Cognitive Therapy, Metacognitive Therapy, Emotional Self-Regulation, Alopecia Areata -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و هفتم شماره 4 (پیاپی 196، مهر و آبان 1403)، صص 1300 -1311مقدمه
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی گروه درمانی شناختی رفتاری و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودشفقتی بیماران دیالیزی انجام شد.
روش کارروش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری بود، جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران دیالیزی مراجعه کننده به مرکز دیالیز بیمارستان خاتم الانبیا در شهرستان شاهرود در سال 1402 به تعداد 211 نفر بودند. نمونه پژوهش شامل 45 نفر و روش نمونه گیری هدفمند استفاده شد. ابزارهای پژوهش شامل؛ پرسشنامه خودشفقتی نف (2003)، پروتکل درمان شناختی-رفتاری (والساراج و همکاران، 2021) و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی(سگال و همکاران، 2013) بود. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته تجزیه و تحلیل شد.
نتایجنتایج نشان داد که دو شیوه مداخله درمان شناختی رفتاری و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودشفقتی بیماران دیالیزی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. بین نمرات خودشفقتی در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری صرف نظر از نوع مداخله، تفاوت وجود داشت. از بین دو روش مداخله درمان شناختی رفتاری و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، درمان شناختی رفتاری در افزایش خودشفقتی در بیماران دیالیزی موثرتر بود (001/0>P)
نتیجه گیریبا هر دو روش درمان شناختی رفتاری و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی به ویژه درمان شناختی رفتاری که موثرتر بود، می توان بهبودی بیماران دیالیزی را تسریع کرد.
کلید واژگان: خودشفقتی, درمان شناختی رفتاری, درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی, بیماران دیالیزیIntroductionThe aim of comparing the effectiveness of cognitive behavioral therapy group and cognitive therapy based on mindfulness on self-compassion in hemodialysis patients.
MethodsThe research method was a semi-experimental pre-test-post-test with a control group with follow-up. The statistical population of this research included all hemodialysis patients referred to the dialysis center of Khatam Al-Anbia Hospital in Shahrood city in 1402, numbering 211 people. The research sample included 45 people and the purposive sampling method was used. Research tools include; The questionnaire was the self-compassion questionnaire of Neaf (2003), as well as the therapeutic protocol of cognitive-behavioral therapy (Valsaraj et al., 2021) and cognitive therapy based on mindfulness (Segal et al., 2013) was used. The data was analyzed using the statistical test of mixed analysis of variance.
ResultsThe findings showed that the two intervention methods of cognitive behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness had a significant effect on improving self-compassion in hemodialysis patients in the post-test. There was a difference between the scores of the self-compassion in the three stages of pre-test, post-test and follow-up regardless of the type of intervention. Among the two intervention methods of cognitive behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness, cognitive behavioral therapy was more effective in increasing self-compassion in hemodialysis patients (P<0.001).
ConclusionIt can be concluded that with both methods of cognitive behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness, especially cognitive behavioral therapy which was more effective, the recovery in hemodialysis patients can be accelerated.
Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Cognitive Therapy Based On Mindfulness, Self-Compassion, Hemodialysis Patients -
مقدمه
بررسی درک از بیماری در بیماران قلبی عروقی در سازگاری با شرایط این بیماری بسیار مهم است، بنابراین مطالعه حاضر باهدف تعیین اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر ادراک بیماری و سازگاری روانشناختی بیماران کرونر قلبی انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان و مردان مبتلابه بیماری کرونر قلبی مراجعه کننده به مرکز تخصصی بیمارستان میلاد تهران در سال 1401 بودند که 30 نفر واجد شرایط که داوطلب مشارکت در پژوهش بودند، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش در هشت جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان پذیرش و تعهد قرار گرفتند، اما گروه کنترل درمان روتین دریافت کرد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسش نامه های ادراک بیماری بردبنت و همکاران (2006) و سازگاری وینبرگر (1991) بود. جهت تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بین گروهی استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد بین گروه ها در پس آزمون و پیگیری ادراک بیماری و سازگاری روانشناختی در بیماران کرونر قلبی تفاوت معناداری وجود دارد و برنامه پذیرش و تعهد بر بهبود ادراک بیماری و سازگاری روانشناختی دارای ماندگاری اثر در دوره پیگیری بود (05/0>P).
نتیجه گیرینتایج نشان داد درمان پذیرش و تعهد بر بهبود ادراک بیماری و سازگاری روانشناختی بیماران کرونر قلبی موثر بود. بنابراین متصدیان نظام سلامت و بهداشت در حوزه درمان و مشاوره بیماران مبتلابه کرونری قلب، می توانند از درمان پذیرش و تعهد، به عنوان یک درمان مکمل و روش درمانی کارآمد در ارتقای ادراک بیماری و سازگاری روانشناختی بیماران کرونر قلبی استفاده نمایند.
کلید واژگان: درمان پذیرش و تعهد, ادراک بیماری, سازگاری روانشناختی, بیماران کرونر قلبیIntroductionExamining the perception of the disease in cardiovascular patients is very important in adapting to the conditions of this disease, so the present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of acceptance and commitment therapy on the perception of the disease and psychological adaptation of coronary heart patients.
MethodThe present study was a semi-experimental study with a pre-test-post-test design and a control group with a three-month follow-up period. The statistical population included all women and men suffering from coronary heart disease who referred to the specialized center of Milad Hospital in Tehran in 2022, and 30 eligible people who volunteered to participate in the research were selected by purposive sampling and randomly divided into two experimental groups (15 people). and witnesses (15 people) were divided. The experimental group received acceptance and commitment therapy in eight 90-minute sessions, but the control group received routine therapy. The data collection tools included Bradbent et al.'s (2006) and Weinberger's (1991) adaptation questionnaires. In order to analyze the data, SPSS version 22 software and variance analysis test with repeated measurement between groups were used.
FindingsThe results showed that there is a significant difference between the groups in the post-test and follow-up of disease perception and psychological adaptation in coronary heart patients, and the acceptance and commitment program on improving disease perception and psychological adaptation had a lasting effect in the follow-up period (P<0.05). .
ConclusionThe results showed that acceptance and commitment therapy was effective in improving disease perception and psychological adaptation of coronary heart patients. Therefore, health care providers in the field of treatment and counseling of patients with coronary heart disease can use acceptance and commitment therapy as a complementary treatment and an efficient treatment method in improving disease perception and psychological adaptation of coronary heart patients.
Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Illness Perception, Psychological Adjustment, Coronary Heart Patients -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 137 (امرداد 1403)، صص 1035 -1052زمینه
اختلال های هیجانی شامل هیجان هایی در کودکان است که با سن آن ها متناسب نیست، با وضعیت فرهنگی آن ها همخوانی ندارد. پژوهش ها نشان داده است که هر دو شیوه بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فرا جمجمه ای بر اختلال های هیجانی موثر است. با این حال در زمینه مقایسه تاثیر این دو بر اختلال های هیجانی در کودکان مبتلا به شب ادراری شکاف تحقیقاتی وجود دارد.
هدفپژوهش حاضر با هدف مقایسه تاثیر بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فراجمجمه ای بر اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری به اجرا در آمد.
روشروش پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری دو ماهه بود، جامعه آماری این پژوهش، تمامی کودکان مبتلا به شب ادراری مراجعه کننده به مراکز مشاوره آموزش و پرورش منطقه 5 شهر تهران درسال 1400 بودند. روش نمونه گیری هدفمند بود، 60 کودک انتخاب و سپس به صورت تصادفی در سه گروه 20 نفره گمارده شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه مشکلات رفتاری هیجانی راتر (1991) بود. برنامه های مداخله ای تحریک الکتریکی فراجمجمه ای و بازخورد عصبی در مورد گروه های آزمایش استفاده شد، گروه گواه مداخله ای دریافت نکردند و داده ها با روش آماری تحلیل واریانس مختلط با استفاده از نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شد.
یافته هابین میانگین نمرات پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری نمرات اختلالات هیجانی در مراحل سه گانه پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری درمانی تفاوت معنادار وجود دارد (0/05 >P). با توجه به میانگین تفاوت ها و این که میانگین گروه بازخورد عصبی از گروه تحریک الکتریکی فراجمجمه ای بیشتر بوده است. نتایج آزمون بون فرونی نشان داد که روش بازخورد عصبی بر اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری موثرتر بود.
نتیجه گیریبا هر دو شیوه مداخله بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فراجمجمه ای، می توان اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری را کاهش داد و مداخله بازخورد عصبی در درمان شب ادراری کودکان موثرتربود.
کلید واژگان: کودکان مبتلا به شب ادراری, بازخورد عصبی, تحریک الکتریکی فراجمجمه ای, اختلالات هیجانیBackgroundEmotional disorders include emotions in children and adolescents that are not appropriate to their age, not consistent with their cultural status. Studies have reported on the effect of neurofeedback and TDCS are effective to improvement of emotional disorders. there was a research gap in comparing the effect of these two on emotional disorders in children with enuresis.
Aimsthe aim of this study to compare the efficacy of neurofeedback and TDCS on emotional disorders in children with enuresis.
MethodsResearch method was quasi-experimental with pre-test, post- test, three-month follow-up with control group. The statistical population of this research was all children suffering from nocturnal enuresis who referred to Educational consulting centers of district 5 of Tehranin 1400. The sampling method was purposive and (considering the inclusion and exclusion criteria), 60 children were selected, and then randomly assigned to three groups of 20 people. The research tool was Rutter's emotional behavioral problems questionnaire (1991). neurofeedback and TDCS intervention programs were used in the experimental groups. The control group did not receive treatment and the data was analyzed using the statistical test of mixed analysis of variance.
ResultsThere is a significant difference between the average scores of pre-test, post-test and follow-up scores of emotional disorders in the three phases of pre-test, post-test and treatment follow-up. onsidering the average differences and the fact that the average of the neurofeedback group was higher than the transcranial electrical stimulation group. The results of the Bonferroni test showed that the neurofeedback method was more effective on the emotional disorders of children with enuresis.
ConclusionWith both methods of neurofeedback & TDCS (especially neurofeedback) emotional disorders of children with enuresis can be reduced. neurofeedback intervention is more effective in treating to children with enuresis.
Keywords: Children With Enuresis, Neurofeedback, Transcranial Electrical Stimulation, Emotional Disorders -
مقدمه
پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر واقعیت درمانی و درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودکارآمدی والدگری زوجین فرزندپذیر کودکان بی سرپرست بهزیستی انجام گرفت.
روش کاراین پژوهش از نظر هدف کاربردی بوده و ازلحاظ روش نیمه آزمایشی با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود که در آن از طرح پیش آزمون- پس آزمون با پیگیری استفاده شد. از بین کلیه زوج های فرزندپذیر مراجعه کننده به سازمان بهزیستی شهر تهران در سال 1401 با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 45 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) گمارش شدند. گروه آزمایش اول به مدت 10 جلسه درمان گروهی مبتنی بر واقعیت درمانی و گروه آزمایش دوم به مدت 10 جلسه درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند. شرکت کنندگان هر سه گروه در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مقیاس خودکارآمدی والدگری دومکا و همکاران (1996) را تکمیل کردند. یافته های به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در فضای نرم افزار SPSS-26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که بین نمرات گروه کنترل و آزمایش تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>P). در مقایسه با گروه کنترل، گروه های آزمایشی خودکارآمدی والدگری زوجین فرزندپذیر کودکان بی سرپرست بهزیستی را بهبود بخشیدند. باوجوداینکه بین دو رویکرد آزمایشی تفاوت معناداری وجود نداشت؛ اما تاثیر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نسبت به واقعیت درمانی اندکی بیشتر بود.
نتیجه گیریدرمان های گروهی مبتنی بر واقعیت درمانی و مبتنی بر پذیرش و تعهد از اثربخشی قابل توجهی در جهت بهبود خودکارامدی والدگری زوجین فرزندپذیر کودکان بی سرپرست بهزیستی برخوردار است. از این رو متخصصین، پژوهشگران و درمانگران این حوزه می توانند از این مداخلات به ویژه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به عنوان گزینه های موثر جهت بهبود خودکارامدی این افراد استفاده کنند.
کلید واژگان: واقعیت درمانی, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, خودکارآمدی والدگریIntroductionThe present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of group therapy based on reality therapy and group therapy based on acceptance and commitment on the self-efficacy of parenting of adoptive couples of orphaned welfare children.
MethodsThis research was practical in terms of purpose and in terms of semi-experimental method with two experimental groups and one control group, in which a pre-test-post-test design with follow-up was used. From among all adoptive couples referring to the welfare organization of Tehran city in 2023, 45 people were selected using available sampling method and randomly assigned to three groups (two experimental groups and one control group). The first experimental group received group therapy based on reality-therapy for 10 sessions and the second experimental group received group therapy based on acceptance and commitment for 10 sessions. The participants of all three groups completed the parenting self-efficacy scale of Dumka et al. (1996) in the pre-test, post-test and follow-up stages. The obtained findings were analyzed using ANOVA with repeated measures and Bonferroni's post hoc test in SPSS-26 software.
ResultsThe results of covariance analysis showed that there is a significant difference between the scores of the control and experimental groups (P<0.001). Compared to the control group, the experimental groups improved the parenting self-efficacy of adoptive couples of welfare orphans. Although there was no significant difference between the two experimental approaches; But the effect of therapy based on acceptance and commitment was slightly higher than reality therapy.
ConclusionGroup therapies based on reality therapy and based on acceptance and commitment have significant effectiveness in improving the self-efficacy of parenting of adoptive couples of orphaned welfare children. Therefore, experts, researchers and therapists in this field can use these interventions, especially treatment based on acceptance and commitment, as effective options to improve the self-efficacy of these people.
Keywords: Reality Therapy, Therapy Based On Acceptance, Commitment, Parenting Self-Efficacy -
مقدمه
افزایش فشار خون در بزرگسالی با افول امید در بیماران مبتلا به پرفشاری خون همراه است و به نظر می رسد به کمک درمان گروهی وجودی می توان امید را در بیماران مبتلا به پرفشاری خون بهبود بخشید. هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی "درمان گروهی وجودی" بر امید در بیماران مبتلا به پرفشاری خون است.
روش کارروش مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل بیماران مبتلا به بیماری پرفشاری خون مراجعه کننده به بیمارستان آتیه تهران در فصل پاییز و زمستان سال 1401 بودند. از میان آن ها 30 تن به روش نمونه گیری هدفمند غیر تصادفی انتخاب و با گمارش تصادفی و به روش قرعه کشی در گروه مداخله و گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه جمعیت شناختی و "مقیاس امید اسنایدر" (Snyder Hope Scale) بود. روایی محتوای ابزارها به روش کیفی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ اندازه گیری شد. پس از اجرای 10 جلسه "درمان گروهی وجودی" برای گروه مداخله، داده ها در نرم افزار اس پی اس اس نسخه 24 تحلیل شد.
یافته هادرمان گروهی وجودی بر زیر مقیاس های تفکر گذرگاه و تفکر عاملی (001/0=P) اثرگذار بود و اثر افزاینده داشت. اثر زمان موجب افزایش زیر مقیاس های تفکر گذرگاه و تفکر عاملی (001/0=P) نسبت به مرحله پیش آزمون شد. اثر متقابل زمان*گروه ها نسبت به گروه کنترل (001/0=P) بر زیر مقیاس های تفکر گذرگاه و تفکر عاملی اثرگذار بود.
نتیجه گیری"درمان گروهی وجودی" در افزایش امید در بیماران مبتلا به پرفشاری خون اثربخش بود. پیشنهاد می شود که جهت افزایش امید در بیماران مبتلا به پرفشاری خون، دوره های "درمان گروهی وجودی" برای این بیماران در کنار درمان های دارویی برگزار شود.
کلید واژگان: امید, پرفشاری خون, درمان وجودی, نیمه تجربیIntroductionAn increase in blood pressure in adulthood is associated with a decline in hope in hypertensive patients, and it seems that with the help of "Existential Group Therapy", hope can be improved in hypertensive patients. The aim of the present study was the effectiveness of "Existential Group Therapy" on hope in patients with hypertension.
MethodsThe study method was semi-experimental with a pre-test, post-test and follow-up design with a control group. The statistical population of this research included patients suffering from high blood pressure referred to Atiyeh Hospital in Tehran in Autumn and Winter of 2022. Among them, 30 people were selected by purposeful sampling and randomly and with lottery assigned to the intervention group and the control group. Research instruments included demographic questionnaire and "Snyder Hope Scale". Content validity of the instruments was measured by qualitative method and reliability by internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient. After conducting 10 sessions of "Existential Group Therapy" for the intervention group, the data were analyzed in SPSS .24.
Results“Existential Group Therapy” had an effect on the subscales of pathways thinking and agency thinking (P=0.001) and had an increasing effect. The effect of time increased the subscales of pathways thinking and agency thinking (P=0.001) compared to the pre-test stage. The interaction effect of time*groups compared to the control group (P=0.001) was effective on the subscales of pathways thinking and agency thinking.
Conclusions"Existential Group Therapy" was effective in increasing hope in patients with hypertension. It is suggested that in order to increase hope in patients with high blood pressure, "Existential Group Therapy" courses should be held for these patients along with drug treatments.
Keywords: Hope, Hypertension, Existential Therapy, Semi-Experimental -
مجله روانشناسی و روانپزشکی شناخت، سال یازدهم شماره 1 (پیاپی 52، فروردین و اردیبهشت 1403)، صص 152 -167مقدمه
استفاده از درمان گروهی وجودی و درمان گروهی ذهن آگاهی در ارتقای تاب آوری و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پرفشاری خون سودمند به نظر می رسد.
هدفهدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان گروهی وجودی و درمان گروهی ذهن آگاهی بر تاب آوری و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به پرفشاری خون بود.
روشروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل بیماران مبتلا به بیماری پرفشاری خون مراجعه کننده به بیمارستان آتیه تهران در شش ماهه دوم سال 1401 بودند که از میان آن ها 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در 2 گروه مداخله و 1 گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل مقیاس تاب آوری کانر دیویدسون (2003) و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (1989) بود. پس از اجرای 10 جلسه درمان گروهی وجودی و 10 جلسه درمان گروهی ذهن آگاهی برای گروه های مداخله، داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و در نرم افزار اس پی اس اس نسخه 24 تحلیل شد.
یافته هانتایج آزمون تعقیبی بن فرونی حاکی از تفاوت معنادار میانگین های گروه های آزمایش و گواه با یکدیگر و نشان دهنده اثربخشی درمان های وجودی و ذهن آگاهی بر متغیرهای تاب آوری و کیفیت زندگی در گروه های آزمایش بود (01/0>P).
نتیجه گیریپیشنهاد می شود که در جهت افزایش تاب آوری و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پرفشاری خون دوره های درمان وجودی و درمان ذهن آگاهی برای این بیماران در کنار درمان های دارویی برگزار شود
کلید واژگان: پرفشاری خون, تاب آوری, ذهن آگاهی, کیفیت زندگی, وجودIntroductionThe use of existential group psychotherapy and mindfulness group therapy seems to be beneficial in improving the resilience and life quality of patients with hypertension.
AimThe present study aimed to compare the effectiveness of existential group psychotherapy and mindfulness group therapy on resilience and life quality in patients with hypertension.
MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test, post-test, and follow-up plan with a control group. The statistical population of this study included patients suffering from hypertension referred to Atiyeh Hospital in the second six months of 2022, and 30 of them were selected by purposive sampling and randomly assigned to 1 intervention group and 1 control group. The research tools included a demographic questionnaire, the "Connor-Davidson Resilience Scale (2003), and the World Health Organization Quality of Life Questionnaire (1989). After conducting 10 sessions of existential group psychotherapy and 10 sessions of mindfulness group therapy for the intervention groups, the data were analyzed by using the method of variance analysis with repeated measurements and in SPSS version 24 software.
ResultsResults of the Bonferroni post hoc test indicate a significant difference between the averages of the experimental and control groups for resilience and life quality variables and indicate the effectiveness of existential and mindfulness therapies. These results show that existential and mindfulness therapies were effective on the variables of resilience and life quality in the experimental groups (P<0.01).
ConclusionIt is suggested that to increase the resilience and life quality of patients suffering from hypertension, courses of existential psychotherapy and mindfulness therapy should be held for these patients along with drug treatments.
Keywords: existential, hypertension, mindfulness, life quality, resilience -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 131 (بهمن 1402)، صص 2247 -2262زمینه
پیروی از درمان، یک مشکل بهداشتی عمومی و ویژه در درمان بیماری های مزمن است. بر اساس پیشینه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از جنبه هیجانی و مصاحبه انگیزشی از جنبه شناختی بر پیروی از درمان موثر است، اما در زمینه کاربرد این درمان ها و مقایسه آن ها در پیروی از درمان در جامعه مورد تحقیق شکاف پژوهشی وجود دارد.
هدفپژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و مصاحبه انگیزشی بر پیروی از درمان در زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد.
روشروش تحقیق شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری بود، جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی زنان 30 - 50 ساله مبتلا به سرطان پستان بودند که جهت درمان به بیمارستان فیروزگر در شهر تهران در سال 1401 مراجعه کردند که جراحی ماسکتومی دریافت کردند. نمونه پژوهش از نوع در دسترس و شامل 45 نفر (برای هر گروه 15 نفر؛ یعنی 15 نفر در گروه آزمایشی اول، یعنی 15 نفر در گروه آزمایشی دوم و 15 نفر نیز در گروه کنترل) بود. ابزار پژوهش شامل؛ پرسشنامه پیروی از درمان مدانلو (2013)، خلاصه جلسات مصاحبه انگیزشی میلر و رولینک (2012) و خلاصه جلسات درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (هیز و همکاران، 2019) بود. هر دو درمان به مدت 60 دقیقه در هر جلسه ارایه شد و داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته و برنامه SPSS-26 تجزیه و تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان داد که درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش و مصاحبه انگیزشی بر نمرات پیروی درمانی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. پیگیری سه ماهه هم پایداری این اثر را نشان داد. مداخله آزمایشی منجر به تغییر در گروه آزمایش شده است و میزان پیروی درمانی اقزایش یافته است (01/0 <p). همچنین میانگین پیروی از درمان در گروه درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش از گروه مصاحبه انگیزشی بیشتر بود.
نتیجه گیریبا دو روش درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش و مصاحبه انگیزشی، می توان پیروی درمانی را در زنان مبتلا به سرطان پستان بهبود داد و با افزایش پیروی از درمان، بهبودی این زنان تسریع شد.
کلید واژگان: پیروی از درمان, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, مصاحبه انگیزشی, زنان مبتلا به سرطان پستانBackgroundAdherence to treatment as a public health issue is critical in the treatment of chronic illnesses. therapies Studies have reported on the effect of acceptance and commitment therapy to improvement adherence to treatment, also, motivational interviewing by empowering effect on this behavior. However, compares the effect these in women with breast cancer has been overlooked.
Aimsthe aim of this syudy is to compare the efficacy of acceptance and commitment therapy & motivational interviewing on adherence to treatment in women with breast cancer.
MethodsResearch method was quasi-experimental with pre-test, post- test, three-month follow-up with control group. The statistical population consist of all patients (30-50) suffering from breast cancer and applied to Firoozgar Hospital located in Tehran City in 1401 years and operate by mastectomy surgery. Sampling method was Convenience Sampling. 45 available patients selected (fifteen in each experimental group) and replaced randomly in experimental group1 (acceptance and commitment therapy) and experimental group2 (motivational interviewing). Fifteen other patients placed in control group and did not receive any training. The adherence to treatment Inventory (Modanloo, 2013) was administered pre-test, post-test and follow-up. Packages were the training packages were ACT package (Dall et al, 2017) and motivational interviewing package (Miller & Rollnick, 2012). Both applied on experimental groups (sixty minutes each session) weekly and the control group did not receive any training. The data analyzed by mixed analysis variance.
ResultsResults showed that both of ACT & motivational interviewing were affected the same on increasing to adherence to treatment (p<0.001). Three- month follow-up confirmed these results. Use to ACT & motivational interviewing (especially ACT) can to increase to adherence to treatment in women with breast cancer.
ConclusionACT & motivational interviewing (especially ACT) affective to raise the adherence to treatment and is necessary for using from these methods to improve therapy of these women with breast cancer and these components affective to raise the health of these patients
Keywords: Adherence to Treatment, ACT, Motivational Interviewing, Women with Breast Cancer -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 131 (بهمن 1402)، صص 2285 -2300زمینه
ویروس کووید-19 به دلیل فراگیری و عدم اطمینان از نتیجه درمانی، موجب پریشانی زیادی در بیماران می شود که حتی ممکن است فرد را دچار تروما کند. چندین مطالعه نقس سبک های کنار آمدن و حرمت خود را در بهبودی از بیماری نشان داده اند. اما در مطالعه نقش میانجی حرمت خود در رابطه بین سبک های کنار آمدن و رشد پس از سانحه در بیماران کرونایی شکاف تحقیقاتی وجود داشت.
هدفپژوهش حاضر با هدف پیش بینی رشد پس از سانحه بر اساس سبک های کنار آمدن با میانجی گری حرمت خود در بیماران بهبود یافته از کووید 19انجام شد.
روشروش توصیفی از نوع همبستگی بود، جامعه آماری این پژوهش شامل بیماران کرونایی بهبودیافته در شهرستان ساری در نیمه دوم سال 1401 بودند. نمونه پژوهش حاضر بر اساس نمونه گیری در دسترس و به تعداد 250 نفر بود. ابزار پژوهش شامل، پرسشنامه رشد پس از سانحه (تدسچی و کالهون، 1996)، پرسشنامه سبک های کنار آمدن (پارکر و اندلر، 1990) و پرسشنامه حرمت خود (کوپر اسمیت، 1967) بود. به منظور تحلیل آماری داده ها، از تحلیل مسیر و آزمون معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد رابطه مثبت و معنادار بین سبک های کنار آمدن، حرمت خود و رشد پس از سانحه در بیماران بهبود یافته از کووید 19 وجود داشت. همچنین حرمت خود در رابطه متقابل بین سبک های کنار آمدن و رشد پس از سانحه در بیماران بهبود یافته از کووید 19 به طور معنادار و مثبت نقش میانجی گر داشت.
نتیجه گیریبخشی از اثر متقابل سبک های کنار آمدن بر رشد پس از سانحه با حرمت خود قابل توجیه است و داشتن سبک های کنار آمدن سالم با همراهی عامل حرمت خود سالم، منجر به رشد پس از سانحه در بیماران بهبود یافته از کووید 19 ، شد
کلید واژگان: رشد پس از سانحه, سبک های کنار آمدن, حرمت خود, بیماران کرونایی بهبودیافتهBackgroundThe covid-19 causes a lot of distress in patients due to its prevalence and the uncertainty of the treatment result, which may even cause a person to experience trauma. Several studies have shown the role of coping styles and self-esteem in recovery from illness. However, there was a research gap in the study of the mediating role of self-esteem in the relationship between coping styles and post-traumatic growth in patients with corona.
AimsThe aim is to prediction post-traumatic growth based on coping styles with mediated by self-esteem in recovered corona patients.
MethodsThe procedure of this research was descriptive and correlation. The statistical population of this study were all recovered patients with corona disease in Sari city in the second half of 2022. We selected 250 patients (18-55 years) based on Green formula. Method of sampling was convenience. The instruments of this study were post-traumatic growth questionnaire of Tedeschi & Calhoun (1996), self-esteem Cooper Smith test (1967), coping styles Parker & Endler (1990). The collective data was analyzed by structural equation modeling and path analysis.
ResultsThe results show that there ara positive and significant relationship between problem-focused coping style, negative and significant relationship between emotion-focused and avoidant- focused styles and post-traumatic growth in recovered corona patients. Also the data showed that self-esteem mediates the relationship between coping styles and post-traumatic growth positive significantly in recovered corona patients (p<0.001).
Conclusionit can be said that part of the effect coping styles on post-traumatic growth could be applied through self-esteem. Problem-focused coping style as well as self-esteem led to high post-traumatic growth in recovered corona patients.
Keywords: coping styles, post-traumatic growth, self-esteem, improved corona patients -
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی طرح واره درمانی مبتنی بر مدل ذهنیت مدار بر بدتنظیمی هیجانی و خودشناسی انسجامی در نوجوانان خودآسیب رسان بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه نوجوانان پسر بزهکار دارای تجربه خودآسیب رسانی کانون اصلاح و تربیت شهر تهران در سال 1401 بود که از بین آنها با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 36 نفر انتخاب شدند. این تعداد در بین گروه طرح واره درمانی مبتنی بر ذهنیت مدار و گروه گواه به طور تصادفی جایگزین شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه خودشناسی انسجامی قربانی و همکاران (2008، ISK) و بدتنظیمی هیجانی گراتز و همکاران (2004، DERS) جمع آوری شد. مداخله طرح واره درمانی مبتنی بر مدل ذهنیت مدار در 20 جلسه 90 دقیقه و هفته ای یک بار برگزار شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد تفاوت بین مرحله پیش آزمون و پس آزمون بدتنظیمی هیجانی (05/0>p، 89/9-=d) و پیش آزمون پیگیری بدتنظیمی هیجانی (05/0>p، 8/12-=d)، معنادار بود. همچنین تفاوت بین مرحله پیش آزمون و پس آزمون خودشناسی انسجامی (05/0>p، 63/8-=d) و پیش آزمون پیگیری خودشناسی و انسجام (05/0>p، 71/3-=d) نیز معنادار بوده است. نتیجه گیری می شود طرح واره درمانی مبتنی بر مدل ذهنیت مدار بر بدتنظیمی هیجانی و خودشناسی انسجامی موثر و ماندگار است.
کلید واژگان: بدتنظیمی هیجانی, خودشناسی انسجامی, طرح واره درمانی مبتنی بر مدل ذهنیت مدارThe aim of the present study was to determine the effectiveness of schema therapy based on the mindset model focused on emotional dysregulation and coherent self-knowledge in self-harming teenagers. This research was a semi-experimental type with a pre-test, post-test, and control group design with a 3-month follow-up period. The statistical population of the research was all delinquent male teenagers who experienced self-harm in the Tehran Correctional Center in 2022, and 36 of them were selected using a targeted sampling method. This number was randomly replaced between the schema therapy group and the control group. Data were collected using Ghorbani et al.'s (2008) Cohesive Self-Knowledge Questionnaire (ISK) and Gratz et al.'s (2004) Emotional Dysregulation Questionnaire (DERS). Schematic therapy intervention based on the oriented mindset model was held in 20 sessions of 90 minutes and once a week. Data were analyzed using analysis of variance with repeated measurements. The results showed the difference between the pre-test and post-test stage of emotional dysregulation (p<0.05, d=-9.89) and the pre-test follow-up of emotional dysregulation (p<0.05, d=-12.8). , is significant. Also, the difference between the pre-test and post-test stage of self-knowledge of coherence (p<0.05, d=-8.63) and the pre-test of follow-up of self-knowledge and coherence (p>0.05, d=3.71) is meaningful. It is concluded that the therapeutic scheme based on the mindset-orientation model on emotional dysregulation and self-knowledge is effective and lasting.
Keywords: Emotional dysregulation, coherent self-knowledge, therapeutic schema based on the mindset-oriented model -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و ششم شماره 4 (پیاپی 190، مهر و آبان 1402)، صص 927 -938مقدمه
پژوهشگران رویکردهای درمانی مختلفی را در جهت کاستن از عوارض روانشناختی بیماری سرطان پستان مورد بررسی قرار داده اند. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی رویکرد شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان هیجان مدار بر تحمل پریشانی و رشدپس ازسانحه بهبودیافتگان سرطان پستان بوده است.
روش کاردر پژوهشی از نوع مطالعات آزمایشی با طرح نیمه آزمایشی تعداد 45 نفر از زنان بهبودیافته سرطان پستان شهر تهران حضور داشتند که در سه گروه گمارده شدند. درمان هیجان مدار در طی 10 جلسه و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در طی 8 جلسه بر روی زنان دچار سرطان اجرا شد، اما گروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت ننمودند. داده ها از طریق پرسش نامه رشد پس آسیبی (تدسچی و کالهون، 1996) و مقیاس تحمل آشفتگی (سیمونز و گاهیر، 2005) جمع آوری و با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره و نرم افزار spss22 تجزیه و تحلیل شدند.
نتایجیافته ها نشان داد بین میانگین سه گروه آزمایش و کنترل در متغیر تحمل پریشانی و رشد پس از سانحه تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>P) بدین ترتیب که هر دو درمان بر تحمل پریشانی و رشد پس از سانحه تاثیر معناداری دارد (05/0>P)، اما هیچ یک از درمان ها بر درمان دیگر برتری ندارد (05/0<P).
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که هم رویکرد شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی و هم درمان هیجان مدار می توانند در بهبود وضعیت روانشناختی زنان دچار سرطان اثرگذار باشند.
کلید واژگان: سرطان پستان, تحمل پریشانی, رشد پس از سانحه, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, درمان هیجان مدار. پی نوشت: این مطالعه فاقد تضاد منافع می باشدIntroductionResearchers have investigated different treatment approaches in order to reduce the psychological effects of breast cancer. The aim of the present study was to compare the effectiveness of the cognitive approach based on mindfulness and Emotion Focused Therapy on distress tolerance and post-traumatic growth of breast cancer survivors.
MethodIn a research of the type of experimental studies with a semi-experimental design, 45 women who recovered from breast cancer in Tehran were present, and they were assigned to three groups. Emotion Focused therapy was implemented during 10 sessions and cognitive therapy based on mindfulness during 8 sessions on women with cancer, but the control group did not receive any intervention. The data were collected through the post-traumatic growth questionnaire (Tadeschi and Calhoun, 1996) and the disturbance tolerance scale (Simmons and Ghahir, 2005) and were analyzed using multivariate analysis of covariance and spss22 software.
ResultsThe findings showed that there is a significant difference between the average of the experimental and control groups in the variable of distress tolerance and post-traumatic growth (P<0.05), so that both treatments have an effect on distress tolerance and post-traumatic growth. The accident has a significant effect (P<0.05), but none of the treatments is superior to the other treatment (P<0.05).
ConclusionAccording to the findings of the research, it can be concluded that both the cognitive approach based on the conscious mindfulness and emotion focused therapy can be effective in improving the psychological condition of women with cancer.
Keywords: Breast Cancer, Distress tolerance, Post-Traumatic Growth, mindfulness based cognitive therapy, Emotion Focused Therapy -
هدف
زنان نابارور در زندگی با اضطراب زیادی مواجه می شوند و به نظر می رسد که درمان های برگرفته از موج سوم روان درمانی بتواند در کاهش اضطراب آنها موثر واقع شود. در نتیجه، هدف این مطالعه مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب زنان نابارور بود.
روش پژوهش:
پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش زنان نابارور مراجعه کننده به کلینیک های دارای پزشک متخصص باروری شهر تهران در سال 1401 بودند. نمونه پژوهش 45 نفر بودند که پس از بررسی معیارهای ورود به پژوهش با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه مساوی شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه جایگزین شدند. هر یک از گروه های آزمایش به تفکیک 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان های مبتنی بر شفقت و شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند و در این مدت گروه گواه درمانی دریافت نکرد. داده ها با سیاهه اضطراب بک و همکاران (1988) گردآوری و با روش های تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS تحلیل شدند.
یافته هاتحلیل ها نشان داد که هر دو روش درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با گروه گواه باعث کاهش اضطراب زنان نابارور شدند و اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت در مقایسه با درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب آنان بیشتر بود (001/0>P).
نتیجه گیریطبق نتایج پژوهش حاضر و با توجه به اثربخشی بیشتر درمان مبتنی بر شفقت در مقایسه با درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب زنان نابارور، پیشنهاد می شود که درمانگران در مداخله های خود از روش درمان مبتنی بر شفقت استفاده نمایند.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر شفقت, درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی, اضطراب, زنان نابارورAimInfertile women face a lot of anxiety in life, and it seems that treatments derived from the third wave of psychotherapy can be effective in reducing their anxiety. As a result, the aim of this study was comparing the effectiveness of compassion focused therapy and mindfulness-based cognitive therapy on the anxiety of infertile women.
MethodsThe present research in terms of purpose was applied and in terms of implementation method was semi-experimental with a pretest, posttest and two month follow-up plan with the control group. The research population consisted of infertile women who referred to clinics with a fertility specialist of Tehran city in 2022 year. The research sample was 45 people who were selected by purposive sampling method after checking the inclusion criteria and randomly divided into three equal groups including two experimental groups and one control group. Each of the experimental groups underwent eight sessions of 90-minute the therapies of compassion focused and mindfulness-based cognitive, separately and the control group during this time did not receive therapy. The data were collected with Beck et al's anxiety inventory (1988) and analyzed with mixed variance analysis and Bonferroni post hoc test in SPSS software.
ResultsThe analyzes showed that both compassion focused therapy and mindfulness-based cognitive therapy in compared to the control group reduced the anxiety of infertile women, and the effectiveness of compassion focused therapy in compared to mindfulness-based cognitive therapy was more effective in reducing their anxiety (P<0.001).
ConclusionAccording to the results of the present study and considering the greater effectiveness of compassion focused therapy in compared to mindfulness-based cognitive therapy in reducing the anxiety of infertile women, it is suggested that therapists in their interventions used from compassion focused therapy.
Keywords: compassion focused therapy, Mindfulness-based cognitive therapy, anxiety, Infertile Women -
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تحمل پریشانی در زنان نابارور
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تحمل پریشانی در زنان نابارور به اجرا درآمد. روش تحقیق حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری بود، جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان نابارور 30 - 40 ساله شهر تهران بود. نمونه پژوهش حاضر شامل 45 نفر و روش نمونه گیری، در دسترس بود. ابزار پژوهش شامل؛ پرسشنامه تحمل پریشانی سیمونز و گاهر (2005)، خلاصه طرح جلسات درمان مبتنی بر شفقت (گیلبرت، 2015) و خلاصه طرح جلسات درمان شناختی مبتنی ذهن آگاهی (صادقی، سجادیان و نادی، 1400) بود. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان دادکه دو شیوه درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر نمرات تحمل پریشانی در پس آزمون اثر معنی دار دارد. مداخله آزمایشی منجر به تغییراتی در گروه آزمایش شده که 31/0 کل تغییرات ناشی از عمل آزمایشی بوده است (p<0/01) و در مقایسه درمان مبتنی بر شفقت در افزایش تحمل پریشانی زنان نابارور موثرتر بوده است.می توان نتیجه گرفت که با دو روش درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی ذهن آگاهی ، می توان تحمل پریشانی را در زنان نابارور افزایش داد.
کلید واژگان: تحمل پریشانی, درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی, درمان مبتنی بر شفقت, زنان نابارورthe aim of The present study was comparing the effect of Compassion Focused Therapy (CFT) & Mindfulness-Based cognitive therapy on ambiguity tolerance in infertile women. Research method was quasi-experimental with pre-test, post- test, three-month follow-up with control group. The statistical population consist of 30-40 years old infertile women resident in Tehran city in 1400 years. Sampling method was Convenience Sampling. 45 available students selected and replaced randomly in group 5. The ambiguity tolerance Inventory (Simons & Gaher, 2015) was administered pre-test, post-test and follow-up. The training packages were Compassion Focused Therapy package (Gilbert, 2015) and Mindfulness-Based cognitive therapy package (Sadeqhi, Sajjadian & Nadi, 1400). CFT and MBCT applied on experimental groups (ninety minutes each session) weekly and the control group did not receive any training. The data analyzed by mixed analysis variance.
ResultsResults showed that both of Compassion Focused Therapy (CFT) on & Mindfulness-Based cognitive therapy were affected the same on increasing to ambiguity tolerance, in infertile women (p<0.005). Three- month follow-up confirmed these results. Then by use to CFT and MBCT (especially CFT) can to increase to ambiguity tolerance in infertile women.
ConclusionThen, CFT and MBCT (especially CFT) affective to raise the ambiguity tolerance and is necessary for using from these methods to improve ambiguity tolerance and psychological health of these infertile women.
Keywords: Ambiguity Tolerance, Compassion Focused Therapy, mindfulness-based cognitive therapy, infertile women -
مقدمه و هدف
مداخله های روانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان بسیار کمک کننده هستند. بنابراین هدف پژوهش، تطبیق مداخله های روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر تصویر بدنی در بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
روش کارجامعه آماری این مطالعه شامل 80 نفر بیمار 30-50 سال مبتلا به سرطان پستان در سال 99- 1398 بود که جهت درمان به مرکز تحقیقات سرطان بیمارستان شهدای تجریش مراجعه داشتند. نمونه آماری بر اساس نمونه گیری در دسترس شامل 45 نفر بود که به سه گروه روان نمایشگری (15 نفر)، شناختی- رفتاری (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسیم شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه تصویر بدنی فیشر (1970) و پروتکل های درمانی روان نمایشگری (قطبی نژاد و همکاران، 1398) و درمان شناختی- رفتاری (خرازی و همکاران، 1397) بود که پروتکل روان نمایشگری در 12 جلسه، هر جلسه 60 دقیقه، در طی 6 هفته متوالی و هفته ای 2 جلسه و پروتکل شناختی- رفتاری در 10 جلسه، هر جلسه 60 دقیقه، در طی 5 هفته متوالی و هفته ای 2 جلسه برقرار شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس آمیخته استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که دو شیوه درمانی روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر تصویر بدنی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. همچنین بین نمرات تصویر بدنی در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری صرف نظر از گروه، تفاوت وجود داشت.
نتیجه گیریبه طور کلی می توان بیان کرد که روش های درمان شناختی- رفتاری در درمان تصویر بدنی موثرتر است و می توان از این مداخله برای کاهش اختلالات روانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان به کار برد.
مقدمه و هدفمداخله های روانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان بسیار کمک کننده هستند. بنابراین هدف پژوهش، تطبیق مداخله های روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر تصویر بدنی در بیماران مبتلا به سرطان پستان بود.
روش کارجامعه آماری این مطالعه شامل 80 نفر بیمار 30-50 سال مبتلا به سرطان پستان در سال 99- 1398 بود که جهت درمان به مرکز تحقیقات سرطان بیمارستان شهدای تجریش مراجعه داشتند. نمونه آماری بر اساس نمونه گیری در دسترس شامل 45 نفر بود که به سه گروه روان نمایشگری (15 نفر)، شناختی- رفتاری (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسیم شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه تصویر بدنی فیشر (1970) و پروتکل های درمانی روان نمایشگری (قطبی نژاد و همکاران، 1398) و درمان شناختی- رفتاری (خرازی و همکاران، 1397) بود که پروتکل روان نمایشگری در 12 جلسه، هر جلسه 60 دقیقه، در طی 6 هفته متوالی و هفته ای 2 جلسه و پروتکل شناختی- رفتاری در 10 جلسه، هر جلسه 60 دقیقه، در طی 5 هفته متوالی و هفته ای 2 جلسه برقرار شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس آمیخته استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که دو شیوه درمانی روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر تصویر بدنی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. همچنین بین نمرات تصویر بدنی در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری صرف نظر از گروه، تفاوت وجود داشت.
نتیجه گیریبه طور کلی می توان بیان کرد که روش های درمان شناختی- رفتاری در درمان تصویر بدنی موثرتر است و می توان از این مداخله برای کاهش اختلالات روانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان به کار برد.
کلید واژگان: بهزیستی ذهنی, درمان شناختی- رفتاری, روان نمایشگری, سرطان پستانIntroduction & ObjectiveOne of the major problems of today's societies is chronic diseases that have created many tensions along with the heavy costs that impose on the economies of countries. Among these chronic diseases is cancer, which, by disrupting human life, overshadows the cultural, family, and social dimensions. Breast cancer is a common malignant disease that affects women in many communities. Diagnosis and treatment of this disease have changes in sexual function, negative self-image, communication problems, and the like, and thus has special effects on the well-being of life and mental health. Human society has always valued the beauty of the human body, but this beauty has not been defined in all cultures and throughout history. Body image is partly the result of personal experiences, personality, and various social and cultural factors, including the definition of beauty. A person's feelings about his or her physical appearance in the eyes of others or the cultural ideals in which he or she lives shape his or her body image. It is important to know that a person's perception of their appearance can be different from others' perception of their appearance or social standards. Body image also has a wide range of psychological and physical effects on the individual. Body image is one of the important categories in the formation of individual identity and the concept of "self". People who have a positive body image accept and love their body as it is, and are more resilient to the pressures that are unrealistically available for girls to be slimmer and boys to be more muscular, resulting in less depression. By having a positive body image, a person accepts his body as it is, and this enables him to focus his mind and energy on the growth and expansion of other aspects of his life. The cognitive-behavioral model is introduced by Beck for the first time. Beck's model explains how emotional problems can arise through patterns of negative thoughts, and also shows that such problems can be addressed by altering thought processes. The cognitive-behavioral model combines the role of human behavior in the development and maintenance of such problems. Corrections such as cognitive and cognitive-behavioral are sometimes used interchangeably in different articles. In general, cognitive therapy has educational, cognitive, and behavioral aspects. The educational aspects include explaining cognitive triangles, schemas, and wrong logic to the patient. The therapist should explain to the patient that they are formulating hypotheses together and testing them during treatment. Cognitive therapy requires a complete description of the relationship between depression and thinking, emotions, and behavior, as well as the philosophy of all aspects of therapy. Behavioral aspects of treatment include the use of relaxation training, regular desensitization, self-control training, self-review, role modeling, behavior modification, assertiveness training, role-playing and reverse role-play, homework, exercise, and more. According to the studies, it seems that both therapeutic approaches have been effective on breast cancer separately, and on the other hand, because no research has shown the effectiveness of these two approaches on the body image level in patients, according to the researcher. Has not been studied in breast cancer, so the research question is how to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and psycho-display on the level of body image in women with breast cancer and which type of treatment is more effective?
MethodsThis quasi-experimental study was designed with pre-test, post-test, and two-month follow-up with a control group that was approved by the code of ethics with the number IR.IAU.Dubai.REC.1399.017 from the Islamic Azad University of Dubai. The researchers also followed the ethical protocols of Helsinki Studies, and the subjects' information remained anonymous, and all of this information will remain secure after the study. The study population was women with breast cancer who were referred to Shohada Tajrish Hospital in Tehran in 2009-2010. The sample of the present study included 45 people (15 people for each group; that is, 15 people in the experimental group 1 and 15 people in the experimental group 2 and 15 people in the control group). In this study, the available sampling method was used; among the patients who were referred to the Cancer Research Center at Shohada Tajrish Hospital and underwent a mastectomy, 45 were selected and again randomly assigned to three groups and 15 experimental (two groups) in each group waiting for treatment. The protocols were psychotherapy (Ghotbi Nejad et al., 2019) and cognitive-behavioral therapy Kharazi et al. (2018) (sixty minutes per session). For data collection, in addition to the demographic information form, including age, the Fisher's body image test was developed by Fisher in 1970 and contains 46 items. A mixed analysis of variance was used to analyze the data.
ResultsThe results showed that the two methods of group therapy, psychoactive and cognitive-behavioral, had a significant effect on body image after the test. There was also a difference between body image scores in the three stages of pre-test, post-test, and follow-up, regardless of group.
ConclusionThe results showed that among the methods of cognitive-behavioral therapy and psychotherapy, group cognitive-behavioral therapy was more effective in improving the body image of women with breast cancer. Cognitive-behavioral therapy with components affecting the improvement of body image can enable the ability to effectively cope with challenges and stressful situations, which is one of the most important types of coping, meaningful situations. Achieving this capability is the main goal of the cognitive-behavioral approach because the main premise of this approach is to change the cognition of a person's entire behavioral and emotional system. In this approach, the person removes the control of his psychological system from the domination of subconscious factors such as negative automatic thoughts and consciously and actively determines his mood and behavioral system through direct control of his cognitive system. Therefore, during treatment, more adaptive cognitions based on unconditional self-acceptance and self-esteem and in accordance with logical facts and norms replace distorted and excessive images and thoughts about body image, self-esteem, decreased awareness, and fear of negative evaluations and thoughts and cognitions. They will be negative and ultimately improve the body image, and on the other hand, negative cognitive dimensions are a natural part of the mental system of individuals.
Keywords: Mental Well-Being, Cognitive-Behavioral Therapy, Psychotherapy, Breast Cancer -
مقدمه
درمان های روانشناختی جهت ارتقای تاب آوری و بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتا به پرفشاری خون حایز اهمیت است. هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی "درمان گروهی ذهن آگاهی" بر تاب آوری، کیفیت زندگی و پر فشاری خون در بیماران مبتا به پرفشاری خون می باشد.
روش کار :
روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل زنان و مردان مراجعه کننده به بیمارستان آتیه تهران با شکایت پرفشاری خون در فصل پاییز و زمستان سال 1401 بودند که از میان آن ها 30 تن به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و با گمارش تصادفی درگروه مداخله و گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه جمعیت شناختی، "مقیاس تاب آوری کانر دیویدسون" (Connor-Davidson Resilience Scale)، "پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت" (World Health Organization Quality of Life Questionnaire) و "فشارسنج جیوه ای" (mercury sphygmomanometer) بود. روایی محتوای ابزارها به روش کیفی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ و پایایی"فشارسنج جیوه ای" به روش بازآزمایی با فاصله زمانی 3 بار اندازه گیری بر روی بیماران مبتلا به پرفشاری خون اندازه گیری شد. پس از اجرای 10 جلسه "درمان گروهی ذهن آگاهی" برای گروه مداخله، داده ها در نرم افزار اس پی اس اس نسخه 24 تحلیل شد.
یافته ها:
درمان گروهی ذهن آگاهی" بر تاب آوری، کیفیت زندگی و پرفشاری خون در گروه مداخله اثرگذار بود (001/0=P). اثر زمان بر تاب آوری، کیفیت زندگی و پر فشاری خون نسبت به مرحله پیش آزمون اثرگذار بود (001/0=P).
نتیجه گیری:
درمان گروهی ذهن آگاهی" در افزایش تاب آوری و کیفیت زندگی و کاهش فشارخون بیماران مبتلا به پرفشاری خون اثربخش بود. پیشنهاد می شود که در جهت افزایش تاب آوری و کیفیت زندگی و کاهش فشار خون بیماران مبتلا به پرفشاری خون، دوره های "درمان گروهی ذهن آگاهی" برای بیماران در کنار درمان های دارویی برگزار شود.
کلید واژگان: پرفشاری خون, تاب آوری, ذهن آگاهی, کیفیت زندگیIntroductionIt is important to provide psychological treatments to improve the resilience and quality of life of patients with hypertension. The aim of the present study is to determine the effectiveness of "Mindfulness Group Therapy" on resilience and quality of life in patients with hypertension.
MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test-post-test-follow-up plan with a control group. The statistical population included men and women who referred to Atiyeh Hospital in Tehran with complaints of high blood pressure in the fall and winter of 2022, and 30 of them were selected by convenience sampling and randomly assigned to the intervention group and control group. Research instruments include demographic questionnaire, "Connor-Davidson Resilience Scale", "World Health Organization Quality of Life Questionnaire" and "Mercury Sphygmomanometer". The content validity of the instruments was measured by qualitative method and reliability by internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient and the reliability of "Mercury Sphygmomanometer"" by retest method with a time interval of 3 measurements on patients with high blood pressure. After conducting 10 sessions of “Mindfulness Group Therapy” for the intervention group, the data were analyzed in SPSS. 24.
Results"Mindfulness Group Therapy" was effective on resilience, quality of life and hypertension in the intervention group (P=0.001). The effect of time on resilience, quality of life and hypertension was effective compared to the pre-test stage (P=0.001).
Conclusions"Mindfulness Group Therapy" was effective in increasing resilience and quality of life and reducing blood pressure in patients with hypertension. It is suggested that in order to increase resilience and quality of life and reduce blood pressure of hypertensive patients, "Mindfulness Group Therapy" courses should be held for patients along with drug treatments.
Keywords: High Blood Pressure, Resilience, Mindfulness, Quality of Life -
هدف
سالمندان دیابتی با مشکلات فراوانی از جمله افزایش استرس ادراک شده و درد مزمن و کاهش پیروی از درمان مواجه هستند. بنابراین، هدف این مطالعه تعیین اثربخشی درمان پذیرش و تعهد بر استرس ادراک شده، درد مزمن و پیروی از درمان در سالمندان دیابتی بود.
مواد و روش هااین مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش سالمندان دیابتی مراجعه کننده به مراکز بهداشتی شهر رفسنجان بودند که 30 نفر از آنها پس از بررسی ملاک های ورود به مطالعه با روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مساوی گمارده شدند. گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه درمان پذیرش و تعهد را بر اساس پروتکل واولز و همکاران (2007) دریافت و گروه کنترل در لیست انتظار برای آموزش ماند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه استرس ادراک شده کوهن و همکاران (1983)، پرسشنامه درد ملزاک (1975) و پرسشنامه فعالیت های خودمراقبتی دیابت توبرت و گلاسگو (1994) بودند. داده ها با آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری در نرم افزار SPSS ورژن 25 تحلیل شدند.
یافته هایافته ها نشان داد که بین گروه های آزمایش و کنترل از نظر هر سه متغیر استرس ادراک شده، درد مزمن و پیروی از درمان در سالمندان دیابتی تفاوت معناداری وجود داشت. به عبارت دیگر، درمان پذیرش و تعهد باعث کاهش استرس ادراک شده و درد مزمن و افزایش پیروی از درمان در سالمندان دیابتی شد (001/0>P).
نتیجه گیریبر اساس یافته های این مطالعه، متخصصان و درمانگران سلامت می توانند از روش درمان پذیرش و تعهد در کنار سایر روش های درمانی برای کاهش استرس ادراک شده و درد مزمن و افزایش پیروی از درمان در گروه های آسیب پذیر از جمله سالمندان دیابتی استفاده کنند.
کلید واژگان: درمان پذیرش و تعهد, استرس ادراک شده, درد مزمن, پیروی از درمان, سالمندان دیابتیPurposeDiabetic elderly people face with many problems including increased perceived stress and chronic pain and reduced treatment adherence. Therefore, the aim of this study was to determine the effectiveness of acceptance and commitment therapy on perceived stress, chronic pain and treatment adherence in diabetic elderly.
Materials and MethodsThis study was quasi-experimental with a pretest and posttest design with a control group. The research population was consisted of elderly diabetics who referred to the health centers of Rafsanjan, which 30 people of whom were selected as a sample after reviewing the inclusion criteria and randomly were replaced into two equal groups. The experimental group received 8 sessions of 90 minutes the acceptance and commitment therapy based on the protocol of Vowles et al (2007) and the control group remained on the waiting list for training. The research tools were included Cohen et al.'s perceived stress questionnaire (1983), Melzak's pain questionnaire (1975), and Toobert and Glasgow's diabetes self-care activities questionnaire (1994). Data were analyzed by multivariate analysis of covariance test in SPSS version 25 software.
FindingsThe findings showed that there was a significant difference between the experimental and control groups in terms of all three variables of perceived stress, chronic pain and treatment adherence in diabetic elderly. In the other words, acceptance and commitment therapy reduced perceived stress and chronic pain and increased treatment adherence in diabetic elderly (P<0.001).
ConclusionBased on the findings of this study, health professionals and therapists can use acceptance and commitment therapy along with other treatment methods to reduce perceived stress and chronic pain and increase treatment adherence in vulnerable groups including the diabetic elderly.
Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Perceived stress, Chronic pain, Treatment Adherence, Diabetic Elderly -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 123 (خرداد 1402)، صص 557 -572زمینه
تصویر بدنی تجسم درونی ظاهر بیرونی فرد است که این بازنمایی ابعاد جسمانی، ادراکی و نگرشی را در بر می گیرد. تحقیقات نشان داده که هر دو شیوه آموزش ذهن آگاهی و خودمراقبتی بر تصویر بدنی موثر است. با این حال در زمینه مقایسه تاثیر این دو بر تصویر بدنی در زنان مبتلا به سرطان پستان شکاف تحقیقاتی وجود داشت.
هدفپژوهش حاضر با هدف مقایسه تاثیر آموزش ذهن آگاهی و خودمراقبتی بر تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان به اجرا در آمد.
روشروش تحقیق شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری بود، جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه بیماران 30 - 50 ساله مبتلا به سرطان پستان بودند که جهت درمان به کلینیک پزشک متخصص مراجعه کرده و تشخیص سرطان پستان دریافت کرده بودند. نمونه پژوهش از نوع در دسترس و شامل 45 نفر (برای هر گروه 15 نفر؛ یعنی 15 نفر در گروه آزمایشی 1، یعنی 15 نفر در گروه آزمایشی 2 و 15 نفر نیز در گروه کنترل) بود. ابزار پژوهش شامل؛ آزمون تصویر بدنی فیشر (1970)، خلاصه طرح جلسات آموزش ذهن آگاهی کابات زین (2015) و خلاصه طرح جلسات آموزش خود مراقبتی کلارک و همکاران (2014) بود. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته تجزیه و تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان دادکه دو شیوه آموزش ذهن آگاهی و آموزش خودمراقبتی بر نمرات تصویر بدنی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. اثر گروه با توجه به سطوح زمان اندازه گیری متفاوت است. مداخله آزمایشی منجر به تغییراتی در گروه آزمایش شده که 0/31 کل تغییرات ناشی از عمل آزمایشی بوده است (0/1 <p). با توجه به این که میانگین گروه آموزش ذهن آگاهی از گروه آموزش خودمراقبتی بیشتر بوده است، بنابراین آموزش ذهن آگاهی در افزایش تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان موثرتر بوده است.
نتیجه گیریبا هر دو شیوه آموزش ذهن آگاهی و آموزش خودمراقبتی، می توان تصویر بدنی را در زنان مبتلا به سرطان پستان بهبود داد.
کلید واژگان: خود مراقبتی, ذهن آگاهی, تصویر بدنی, زنان مبتلا به سرطان پستانBackgroundBody image refers to how an individual sees their own body and how attractive they feel themselves. Studies have reported on the effect of mindfulness training to improvement body image, also, self-care by empowering effect on this behavior. However, compares the effect these trainings in women with breast cancer has been overlooked.
Aimsthe aim of this syudy to compare the efficacy of mindfulness training & self-care training on body image in women with breast cancer.
MethodsResearch method was quasi-experimental with pre-test, post- test, three-month follow-up with control group. The statistical population consist of all patients (30-50) suffering from breast cancer and applied to cancer research center Taleqani Hospital located in Tehran City in 1400 years and operate by mastectomy surgery. Sampling method was Convenience Sampling. 45 available patients selected (fifteen in each experimental group) and replaced randomly in experimental group1 (mindfulness training) and experimental group2 (self-care training). Fifteen other patients placed in control group and did not receive any training. The body image Inventory (Fisher, 1970) was administered pre-test, post-test and follow-up. The training packages were mindfulness training package (cabatzin, 2015) and self-care training package (Clark ET all, 2014). Both traininges applied on experimental groups (ninety minutes each session) weekly and the control group did not receive any training. The data analyzed by mixed analysis variance.
ResultsResults showed that both of mindfulness training & self-care training were affected the same on increasing to body image (p<0.001). Three- month follow-up confirmed these results. Use to mindfulness and self-care training (mindfulness) can to increase to body image in women with breast cancer.
Conclusionmindfulness & self-care training (especially mindfulness) affective to raise the body image and these components affective to raise the health of these patients
Keywords: Body Image, Mindfulness, Self-Care, Women with Breast Cancer -
پیش بینی عملکرد ورزشی براساس اعتمادبه نفس و هدف گزینی اسکیت بازانزمینه و هدف
یکی از متغیرهای مهارت های روانشناختی اعتمادبه نفس است؛ هدف گزینی یکی مهارت های مهم روانشناختی برای ورزشکاران است. هدف این مطالعه بررسی پیش بینی عملکرد ورزشی براساس اعتمادبه نفس و هدف گزینی اسکیت بازان است.
روشروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی از نوع تحلیل رگرسیون است؛ جامعه آماری شامل اسکیت بازان شهر ساوه در سال 1400 بود. روش نمونه گیری، نمونه گیری هدفمند بود. شرکت کنندگان شامل 106 نفر بود که به شیوه در دسترس انتخاب شدند. آن ها ابزار سنجش آمادگی روانی اوتاوا (دوراند بوش و همکاران، 2001) و مقیاس عملکرد ورزشکاران (ناحوم، 2016) را تکمیل کردند.
یافته هانتایج نشان داد که رابطه معناداری بین متغیرهای پژوهش وجود دارد. همچنین عملکرد ورزشی اسکیت بازان براساس اعتمادبه نفس و هدف گزینی پیش بینی می شود.
نتیجه گیریبراساس نتایج مشاهده شده می توان نتیجه گرفت عملکرد ورزشی اسکیت بازان براساس اعتمادبه نفس و هدف گزینی را پیش بینی کرد.
Prediction of Sports Performance Based on Self-Confidence and Goal-Setting Among Roller SkatersBackground and ObjectiveOne of the psychological skill variables is self-confidence; goal-setting is one of the important psychological skills for athletes. The aim of this study is to investigate the prediction of sports performance based on self-confidence and goal-setting among roller skaters.
MethodThe present research is a descriptive correlation study using regression analysis; the statistical population consisted of roller skaters in the city of Saveh in the year 2021. The sampling method was purposive sampling. The participants included 106 individuals who were selected through purposive sampling. They completed the Ottawa Mental States Assessment Tool (Durand-Bush et al., 2001) and the Athlete Subjective Performance Scale (Nahum, 2016).
ResultsThe results indicated a significant relationship between the research variables. Furthermore, the sports performance of roller skaters is predicted based on self-confidence and goal-setting.
ConclusionBased on the observed results, it can be concluded that the sports performance of roller skaters can be predicted based on self-confidence and goal-setting.
-
سابقه و هدف
با توجه به همهگیری بیماری کووید 19 و آمار بالای مرگومیر ناشی از آن، یکی از مسایل روانشناختی که بعد از همهگیری کووید 19 افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند، سوگ و داغدیدگی است. ازاینرو، نیاز به بررسی اثربخشی شیوهنامههای مشاوره سوگ برای ارایه خدمات مناسب به افراد سوگوار در دوران همهگیری وجود دارد. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی رواندرمانی معنوی چندبعدی بر تجربه سوگ و شدت سوگ در بازماندگان متوفیان ناشی از کووید 19 بود.
روش کارپژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و مرحله پیگیری است. جامعه آماری پژوهش تمام افراد سوگواری بود که یکی از اعضای خانواده شان را بهدلیل بیماری کووید 19 در سال 1401-1400 از دست داده بودند. از میان این افراد 34 نفر بهصورت هدفمند نمونه پژوهش در نظر گرفته شدند و بهصورت تصادفی به دو گروه 17 نفره (آزمایش و کنترل) تقسیم شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تجربه سوگ و مقیاس شدت سوگ بود. در این پژوهش همه موارد اخلاقی رعایت شده است و مولفان تضاد منافعی گزارش نکردهاند.
یافتهها:
نتایج تحلیل آماری بهروش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر نشان داد که رواندرمانی معنوی چندبعدی در بهبود تجربه سوگ و کاهش شدت سوگ در بازماندگان متوفیان ناشی از کووید 19 اثربخش بود. همچنین اثر تعاملی گروه × زمان برای مولفههای احساس گناه، تلاش برای توجیه، واکنشهای بدنی، قضاوت شخص با دیگران و خجالت و شرمندگی تجربه سوگ در مقدار 01/0؛ برای مولفه احساس ترکشدن در مقدار 05/0 و همچنین برای متغیر شدت سوگ در مقدار 01/0 معنادار بود.
نتیجهگیری:
بر اساس یافتههای بهدستآمده، پژوهش حاضر از اثربخشی مشاوره معنوی در بهبود تجربه سوگ و کاهش شدت سوگ قویا حمایت کرده است. یافتهها نشان میدهد که توجه به ویژگیهای زمینهای افراد همانند مذهب و دین میتواند در کاربست مشاوره مفید و موثر واقع شود.
کلید واژگان: روان درمانی معنوی چندبعدی, سوگ, شدت, کووید 19Background and ObjectiveDue to COVID-19 pandemic and high rate of its mortality, grief and bereavement are one of the psychological problems experienced by the people. There is a need to examine the efficacy of grief counseling protocols in providing good services during the COVID-19 pandemic. The aim of the study was to compare the effect of spiritually multidimensional Psychotherapy on grief experience and grief intensity.
MethodsThis is a quasi-experimental study with a pre-test post-test design with a control group and follow-up. The population consisted of all people who had lost a member of their family due to COVID-19. Thirty-four individuals were selected through purposive sampling based on their acceptance to participate in the study and having inclusion criteria and were randomly assigned to experimental and control groups (17 in each group). In the three stages of pre-test, post-test and follow-up, data were collected by the Grief Intensity Scale and Grief Experience Questionnaire. In the present study, all ethical considerations were observed and the authors reported no conflict of interests.
Results:
The results showed that spiritually multidimensional psychotherapy was effective in alleviating grief experience and reducing grief intensity (P<0.05).
ConclusionThe results of this study strongly support the effectiveness of spiritually multidimensional psychotherapy in alleviating grief experience and reducing grief intensity. Also, the results showed that religious background of individuals should be attended to in theory and practice of psychotherapy.
Keywords: COVID-19, Grief, Intensity, Spiritually Multidimensional -
زمینه
یکی از مشکلات عمده در زنان متاهل خودکارآمدی جنسی پایین و وجود طرحوارهای ناسازگار اولیه است که بر میزان رضایت زناشویی آنها تاثیر دارد.
هدفپژوهش حاضر با هدف پیش بینی رضایت زناشویی بر اساس خودکارآمدی جنسی و طرحواره های ناسازگار اولیه در زنان متاهل به اجرا در آمد.
روشروش پژوهش از نوع توصیفی و همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش عبار است از کلیه زنان سنین 30-50 ساله متاهل ساکن در منطقه 4 تهران که تعداد 100 نفر از زنان متاهل با روش نمونه گیری از نوع در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه رضایت زناشویی اینریچ (1989)، پرسشنامه طرحواره یانگ (1994) و پرسشنامه خودکارآمدی جنسی (1392) بودند و جهت تحلیل آماری داده ها ضمن رعایت مفروضههای آزمون آماری از آزمون همبستگی پیرسون و آزمون رگرسیون سلسله مراتبی استفاده شد.
یافتهها:
نتایج نشان داد که متغیر خودکارآمدی جنسی 7/26 درصد از واریانس رضایت زناشویی را به صورت مثبت و معنادار در زنان متاهل تبیین میکند (01/0 p<، 278/0=β)و با اضافه شدن متغیر طرحوارههای ناسازگار اولیه به متغیر خودکارآمدی جنسی، 8/55 درصد از واریانس رضایت زناشویی را در زنان تبیین و پیش بینی می-کند (01/0 p<، 715/39= F) و بین این متغیرها رابطه متقابل برقرار است. لذامیتوان نتیجهگیری کرد که فرضیه های پژوهش تایید شد و خودکارآمدی جنسی و طرحوارههای ناسازگار اولیه، رضایت زناشویی را در زنان متاهل 30-50 ساله را پیش بینی میکند و در رضایت زناشویی نقش معناداری دارد.
نتیجهگیری:
با افزایش خودکارآمدی جنسی و کاهش طرحوارههای اسازگار اولیه میتوان می توان رضایت زناشویی را در زنان متاهلی را افزایش داد و ایجاد محیط سرشاز از خودکارآمدی با عملکرد بهتر در زندگی زناشویی رابطه دارد.
کلید واژگان: خودکارآمدی جنسی, رضایت زناشویی, طرحواره های ناسازگار اولیه, زنان متاهلIntroductionone of major problems in married women is low sexual efficacy & early maladaptive schemas which effect to marital satisfaction them. The purpose of this study was to predicting marital satisfaction on based to sexual efficacy & early maladaptive schemas in 30-50 years married women.
MethodThe research method was descriptive and correlation design. The statistical population consists of all Married Women (30-50 years) located in Tehran City in 1400. One hundred women by convenience sampling selected. The research tools included questionnaires of Vaziri & lotfi Sexual self-efficacy scale, yang & brown early maladaptive schemas test & inrich marital satisfaction. The statistical method of the study was Hierarchical multivariate regression.
ResultsThe findings show that the relationship between Sexual self-efficacy and marital satisfaction was examined in the first hypothesis. The results indicated that Sexual self-efficacy can predict marital satisfaction in married women (%26/7). The relationship between early maladaptive schemas and marital satisfaction was examined in the second hypothesis. The results indicated that early maladaptive schemas level can predict marital satisfaction in married women. This study revealed that there is a significant relationship between women Sexual self-efficacy with their early maladaptive schemas and marital satisfaction (%55/8). Conciusion: As the results indicated, growth and promotion of the Sexual self-efficacy can be considered as methods for improving patient’s early maladaptive schemas. This can be promoted and revolted through a rich Sexual self-efficacy environment and leads to better performance in the life.
Keywords: early maladaptive schemas, marital satisfaction, Sexual self-efficacy, married women -
زمینه و هدف
</span> عوامل روان شناختی بسیاری در بروز و وخامت بیماری آسم دخیل است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی ایمن سازی درمقابل استرس و روان شناسی مثبت نگر بر اضطراب و پیروی از درمان بیماران مبتلا به آسم انجام شد. </span></span></span></span>
روش بررسی</span> روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی </span>با استفاده از طرح پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری سه ماهه همراه با گروه گواه </span>بود. جامعه آماری را تمامی بیماران مبتلا به آسم مراجعه کننده به بیمارستان میلاد تهران در سال 1398 تشکیل دادند. از بین آن ها 45 نفر از افراد واجد شرایط براساس معیارهای ورود و خروج و داوطلب مشارکت با شیوه نمونه گیری دردسترس وارد مطالعه شدند و به صورت تصادفی در سه گروه پانزده نفره آموزش روان شناسی مثبت نگر، آموزش ایمن سازی درمقابل استرس و گواه قرار گرفتند. جمع آوری داده ها با استفاده از سیاهه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) و مقیاس پیروی از درمان موریسکی (موریسکی و همکاران، </span>1986</span>) صورت گرفت. داده ها </span>با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، آزمون های تعقیبی توکی و بونفرونی، آزمون های تحلیل واریانس و خی دو در </span></span></span>سطح معناداری</span> 0٫05 ازطریق </span>نرم افزار </span>SPSS</span> نسخه 22 تحلیل شد.</span> </span></span></span></span></span>
یافته ها</span> تحلیل واریانس متغیرهای اضطراب و پیروی از درمان برای اثر زمان، اثر گروه و </span>اثر زمان*گروه</span> معنادار بود (0٫001></span>p</span>). </span>آموزش روان شناسی مثبت نگر و آموزش ایمن سازی درمقابل استرس بر اضطراب و پیروی از درمان موثر بود </span>(0٫001></span>p</span>)</span>. همچنین در متغیرهای اضطراب </span>(0٫</span>017</span>=</span>p</span>) </span>و پیروی از درمان </span>(0٫001></span>p</span>)</span> بین دو نوع آموزش تفاوت معنادار وجود داشت. در گروه های آزمایش، </span>میانگین نمرات متغیرهای مذکور در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری با پیش آزمون داشت (0٫001></span>p</span>)، اما تفاوت معناداری بین مراحل پس آزمون و پیگیری در میانگین نمرات متغیرهای پژوهش مشاهده نشد که حاکی از ماندگاری اثربخشی دو نوع آموزش در مرحله پیگیری بود (0٫05<</span>p</span>).</span></span></span></span></span>
نتیجه گیری</span> براساس یافته های پژوهش نتیجه گرفته می شود، آموزش روان شناسی مثبت نگر تاثیر بیشتری درمقایسه با آموزش ایمن سازی درمقابل استرس بر کاهش اضطراب و افزایش پیروی از درمان بیماران مبتلا به آسم دارد. </span></span></span></span></span>
کلید واژگان: روان شناسی مثبت نگر, ایمن سازی درمقابل استرس, اضطراب, پیروی از درمان, آسمBackground & Objectives</span> Asthma is a psychosomatic disease with different physical and mental dimensions, each of which can aggravate the other. Properly treating this disease requires appropriate medical and psychological measures. Psychologists are interested in the widespread prevalence of psychological disorders, especially anxiety and depression, among patients with asthma. Research shows that people with asthma who report more symptoms of anxiety are more likely to need medical treatment, frequent hospitalizations, and emergencies. These people are more incapable of daily activities and show more behavioral problems. One of the most critical issues among patients is adherence to treatment because non –compliance is always an important and multifaceted problem in the field of health. So, the present study aimed to investigate the effectiveness of stress inoculation and positive psychology on anxiety and adherence to treatment in patients with asthma.</span></span>
Methods</span>The present quasi –experimental study employed a pretest –posttest and three –month follow –up design with a control group. The statistical population included all patients with asthma referred to the specialized and sub –specialized center of Milad Hospital in Tehran City, Iran, in 2019. Of whom, 45 eligible individuals (based on inclusion and exclusion criteria) volunteered to participate in the study. They were randomly assigned to three groups: positive psychology training, stress inoculation training, and the control group. Data were collected using the Beck Anxiety Inventory (Beck et al., 1988) and the Morisky Medication Adherence Scale (Morisky et al., 1986). Positive psychotherapy training was conducted in fourteen 90 –minute sessions twice a week for two months. Immunization training against stress was conducted during nine 90 –minute sessions. No intervention was provided for the control group.</span> Central and dispersion indices such as mean and standard deviation were used to describe the data. For data analysis, repeated measures analysis of variance, Tukey and Bonferroni post hoc tests, analysis of variance, and the Chi –square test were used in SPSS.22 software. The significance level of the tests was considered 0.05. </span></span>
Results</span> The analysis of variance of variables of anxiety and adherence to treatment was significant for time effect (p<0.001), group effect (p<0.001), and time*group effect (p<0.001). Positive psychology training and stress inoculation training were effective on anxiety (p<0.001) and adherence to treatment (p<0.001). Also, there was a significant difference between the two types of training in variables of anxiety (p=0.017) and adherence to treatment (p<0.001). In the experimental groups, the mean scores of variables of anxiety and adherence to treatment in the posttest and follow –up stages were significantly different from the pretest stage (p<0.001), but there was no significant difference between the posttest and follow –up stages in the mean scores of variables of anxiety (p=0.105) and adherence to treatment (p=0.804), indicating the durability of the effectiveness of the two types of training over time.</span></span></span>
Conclusion</span> Based on the findings of this study, positive psychology training had a greater effect on reducing anxiety and increasing adherence to treatment of patients with asthma than stress inoculation training.</span></span></span></span>
Keywords: Positive psychology, Stress inoculation, Anxiety, Adherence to treatment, Asthma -
زمینه و هدف
سرطان از جمله بیماری های شایع است که با توجه به لزوم مداخله برای بهبود ویژگی های زنان مبتلا به سرطان پستان و پژوهش های اندک درباره اثربخشی شناختی رفتاری، پژوهش حاضر به مقایسه اثربخشی روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر بهزیستی ذهنی در زنان مبتلا به سرطان پستان پرداخت.
روش کارجامعه آماری این پژوهش نیمه آزمایشی شامل کلیه بیماران 30-50 سال مبتلا به سرطان پستان در سال 99- 1398 بودند که جهت درمان به پزشک متخصص و مرکز تحقیقات سرطان در بیمارستان شهدای تجریش مراجعه کرده و تحت عمل جراحی ماستکتومی قرار گرفتند. نمونه پژوهش حاضر براساس نمونه گیری در دسترس و مبتنی بر هدف شامل 45 نفر بود که به سه گروه آزمایشی روان نمایشگری، گروه آزمایشی شناختی- رفتاری و گروه کنترل تقسیم شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه بهزیستی ذهنی ریف (1989) و پروتکل های درمانی روان نمایشگری (قطبی نژاد و همکاران، 1398) و درمان شناختی- رفتاری خرازی و همکاران (1397) (هر جلسه شصت دقیقه) بود. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس آمیخته استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که دو شیوه درمان گروهی روان نمایشگری و شناختی- رفتاری بر بهزیستی ذهنی در پس آزمون اثر معنی دار داشت. همچنین بین نمرات بهزیستی ذهنی در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری صرف نظر از گروه، تفاوت وجود داشت. از بین روش های درمان شناختی- رفتاری و روان نمایشگری، درمان گروهی شناختی- رفتاری در بهبود بهزیستی ذهنی زنان مبتلا به سرطان پستان موثرتر بود.
نتیجه گیرینتایج نشان دهنده با استفاده از شیوه درمان شناختی رفتاری می توان بهزیستی ذهنی زنان مبتلا به سرطان پستان را بهبود بخشید.
کلید واژگان: بهزیستی ذهنی, درمان شناختی- رفتاری, روان نمایشگری, سرطان پستانBackground & AimsCancer is considered the major health problem in the 21st century. The increasing growth of cancer in about last two decades and the detrimental effects it has had on the physical, mental, social and economic aspects of human life have, more than ever, caused concern among experts. Cancer is a "life-threatening disease" that kills more than 6.7 million people each year. Breast cancer is the second most common cancer in women. It is a highly heterogeneous disease in which hereditary and environmental risk factors play a role, leading to the accumulation of masses and progressive genetic and epigenetic changes in breast cancer cells. In recent years, the Psychodrama approach has been used in the psychological improvement of cancer patients. In this type of treatment, screening is used to promote the mental health of patients. Researchers have examined the usefulness of Psychodrama in the emotional regulation of patients. People who have a high level of interaction with others, their emotions are dominant and use less logical thinking in the face of different situations. These people are in dire need of approval from important people in their lives and therefore are more disposed to psychological problems such as depression in the event of stress and interpersonal problems. Psychodrama can be effective in reducing their integration by developing the role of individuals and increasing their spontaneity and creativity. In fact, Psychodrama is a method of therapy that helps participants in a process to recreate their social and psychological issues in a real context, because this treatment provides an opportunity for them to be able to vent their emotions in the right direction. Psychodrama is one of the types of group therapies that help a person to review and discover the psychological dimensions of his problem by showing them and not just through dialogue. This approach, which uses mental imagery, imagination, physical actions, and group dynamics, is a combination of art, play, emotional sensitivity, and outspoken thinking that facilitates the release of trapped emotions to help individuals acquire new and more effective behaviors and to open up undiscovered ways of resolving conflict as well as recognizing one's own form. Psychodrama connects cognitive analysis with experimental and action dimensions. In practice, implementing interpersonal interaction in a problem, involving the body and mind that an event is taking place in the present, conveys ideas and feelings to a person's level of awareness that are not possible only in the case of talking about that issue. Non-verbal aspects not only affect the quantity and quality of the relationship, but are also clues to latent internal motivations and attitudes, such as behaviors with more anger or more obvious states of fear that raise awareness of emotions Which may be hidden in the person. Cognitive-behavioral therapy is a combination of theories and techniques of behavior therapy and cognitive therapy. Behavioral and cognitive approaches both derive to some extent from the empirical tradition and its emphasis is on increasing cognitive skills and decreasing maladaptive cognitive activities, and it also uses behavioral tasks to change behavior and these methods are used for patients according to their progress in each session. In a research entitled “The effect of group training on cognitive-behavioral therapy based on improving quality of life on hope and happiness in people with breast cancer” Naqibi, Saeedi and Khazaei found that there is a significant difference between the experimental and control groups in the variables of hope and happiness after adjusting the pre-test scores. A cancer diagnosis can affect the emotional health of patients, families, and caregivers. Common feelings during this life-changing experience include anxiety, distress, and depression. Roles at home, school, and work can be affected. It's important to recognize these changes and get help when needed.
MethodsThe current study was a quasi-experimental design of pre-test-post-test with a control group with follow-up. The statistical population of this study included all women aged 30-50 years with breast cancer who referred to a specialist doctor's clinic for treatment and received a diagnosis of breast cancer. The sample of the current study consisted of 45 people (15 people for each group; ie 15 people in experimental group 1, ie 15 people in experimental group 2 and 15 people in control group). In this study, the available sampling method was used; Among the people who were introduced through surgical clinics or through other specialists. About 45 patients were selected and randomly assigned again in three groups and 15 experimental (two groups) and control in each group. Inclusion criteria were; 1- Not using psychotropic drugs, narcotics and psychological therapies during the study, 2- Being over 30 years old, 3- Not having acute or chronic mental disorders, and 4- Expressing satisfaction for the participation of the subjects and criteria for leaving The study included; 1- Not attending the experimental sessions and intervention for more than two sessions, 2- Not wanting to continue attending the experimental sessions and intervention and 3- Having a severe psychiatric disorder that needs immediate treatment. The Reef Psychological Well-being Questionnaire (1989) was administered pre-test, post-test and follow-up. The therapeutic packages of psychodrama therapy and cognitive behavior therapy applied on experimental groups (ninety minutes each session) weekly and the control group did not receive any therapy.
ResultsResults showed that both of cognitive behavior therapy & psychodrama are affected the same on increasing to Mental well-being level of patients with breast cancer. Three- month follow-up confirmed these results.
ConclusionBy use to cognitive behavior therapy & psychodrama (especially CBT) can to increase Mental well-being level in women with breast cancer. Then this component affective to raise the health of these patients. This research has been done sectional and it is necessary to control comorbidities. The available research sample may not be representative of all patients. The results of the present study can be generalized to breast cancer patients with demographic characteristics related to this study and if it needs to be generalized to other women, this should be done with caution and sufficient knowledge. The treatment protocols implemented in this study were not implemented as a specific program for breast cancer patients, but a group training program was used. Due to the time constraints, if the time and conditions for follow-up and follow-up are possible in a longer period of time, we can talk about the treatment results with more certainty and confidence. However, due to executive and financial problems and time limitations of the dissertation, this opportunity was not provided in this study.
Keywords: Psychological Wellbeing, Cognitive Behavior Therapy, Psychodrama, Breast Cancer -
زمینه و هدف
با توجه به آثار منفی روانی بیماری ایدز در بیماران مبتلا به این بیماری، این پژوهش با هدف اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر تاب آوری، بهزیستی روان شناختی و کیفیت زندگی مبتلایان به HIV صورت گرفت.
روش کارپژوهش حاضر آزمایشی و از جمله طرح های پیش آزمون-پس آزمون با یک گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه بیماران HIV+ مرکز بیماری های رفتاری به تعداد 330 نفر در سال 1397 بود که به روش نمونه گیری هدفمند تعداد 30 نفر از افرادی که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند و برای این پژوهش اعلام آمادگی کردند، وارد مطالعه شدند. داوطلبین به طور تصادفی در یک گروه 15 نفره آزمایش و یک گروه 15 نفره کنترل جایگزاری شدند. گروه های آزمایش تحت 8 جلسه مداخله 120 دقیقه ای درمان متمرکز بر شفقت قرار گرفتند. گروه گواه تا پایان جلسات هیچ مداخله ای دریافت نکرد. از تحلیل کوواریانس برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد.
یافته هایافته ها حاکی از آن بود که درمان متمرکز بر شفقت، بر همه متغیرهای پژوهش شامل تاب آوری، بهزیستی روانشناختی و بعد جسمانی و روانی کیفیت زندگی تاثیرگذار بوده است و در سطح 001/0 معنادار می باشند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج می توان اذعان داشت که درمان متمرکز بر شفت می تواند به عنوان یک راهکار روان درمانی در بهبود سطح کیفیت زندگی بیماران مبتلا به ایدز بکار رود و چنین رویکرد درمانی به عنوان یک عامل غیردارویی می تواند در جهت سلامت روانی زندگی بیماران مبتلا به ایدز استفاده شود.
کلید واژگان: درمان متمرکز بر شفقت, تاب آوری, بهزیستی روان شناختی, کیفیت زندگی, HIV+Background & AimsAcquired Immune Deficiency Syndrome (AIDS) is a chronic disease with a high mortality rate and is completely different from other diseases. It is an infectious disease caused by HIV, which is transmitted through contact between blood and semen. The disease is a rapidly expanding health challenge, and research findings show that people struggling with chronic diseases such as HIV + show high levels of psychological problems and dysfunction. HIV + is also associated with low resilience. Resilience is the ability to adapt to stressors in the face of adversity, which is a learnable skill and its mechanisms moderate the relationship between pain and its consequences. In other words, resilient and stubborn people can overcome a variety of adverse effects, have a greater ability to solve problems and respond better to adverse conditions to maintain their psychological well-being. Accordingly, research shows that people with HIV + have low psychological well-being in addition to low resilience. Psychological well-being is the pursuit of perfection in the realization of one's potential, which includes self-acceptance, positive relationships with others, autonomy, purposeful living, personal growth, and mastery of the environment. Unfortunately, in addition to affecting and lowering the quality of life of an infected person, HIV + can also affect the functioning of the family and the quality of life of those around them, including parents. Quality of life is a social concept according to which a person gives a mental understanding of the good or bad of life. Accordingly, the World Health Organization defines the quality of life as an individual's perception of life in the context of society's culture and values in line with the individual's goals and interests and relates it to physical, mental, beliefs, self-reliance, and social relationships. Knows. Therefore, some researchers believe that there is as much quality of life as there are people on earth because everyone can give a different perception and meaning to life. Compassion-focused therapy (CFT) was proposed by Paul Gilbert. Although the components of this treatment were initially proposed by Neff and he introduced them as awareness, kindness to oneself, and a sense of fellowship with humanity, it was Gilbert who used these structures in treatment sessions and introduced CFT. Although research findings support the effectiveness of compassion-focused therapy in a wide range of clinical problems, the researcher's research shows that so far a study on the effect of this treatment on variables of resilience, psychological well-being, and quality of life in HIV + patients Has not taken place. Accordingly, this study seeks to answer the question of whether a course of treatment focused on compassion has a significant effect on resilience, psychological well-being, and quality of life of HIV + patients?
MethodsThe present study was applied and included experimental designs of pre-test-post-test with an experimental group and a control group. The statistical population of the study is all 330 HIV + patients in the Center for Behavioral Diseases in 1397. According to Fidel and Tapachik's (2001) purposeful sampling method, 107 people (104+ number of dependent variables) had the criteria for inclusion in the study. They were selected from the mentioned community. For screening, the selected candidates first answered the Connor and Davidson Resilience Questionnaire (2003), the Reef Psychological Well-Being Questionnaire (1989), and the Weir and Sherborn Quality of Life Questionnaire (1992), followed by 55 people with the lowest scores. Were selected in response to the questionnaires, and finally 30 people who met the inclusion criteria and declared their readiness to conduct the study were included in the study. Candidates were randomly assigned to a 15-member experimental group and a 15-member control group. Inclusion criteria included at least one year of HIV + infection, not receiving any other psychological intervention during the study, the age range of at least 20 and at most 30 years, higher education, single marital status, and no gender consideration is. Exclusion criteria included the unwillingness of volunteers to continue the sessions and the absence of more than one session in group interventions. The experimental groups underwent 8 sessions of 120-minute treatment focused on compassion therapy (CFT). The control group did not receive any intervention until the end of the study. At the end of the interventions, all three groups were re-evaluated and the results of the interventions were compared with each other. To evaluate the stability of treatment, 1 month after the interventions, the volunteers were re-evaluated. The instruments of this study included the Connor and Davidson Resilience Questionnaire (2003), the Reef Psychological Well-Being Questionnaire (1989), and the Weir and Sherborne Quality of Life Questionnaire (1992). Data analysis was performed in two parts: descriptive and inferential. Covariance analysis was used to analyze the data.
ResultsThe findings indicate that the independent variable, ie compassion-focused treatment, has affected all research variables including resilience, psychological well-being, and physical and psychological quality of life, and are significant at the level of 0.001.
ConclusionExplaining the findings of this study in the sense that compassion-focused therapy affects the variables of resilience, psychological well-being, and quality of life, it can be said that compassion-focused therapy, like acceptance and commitment therapy, is opposed to clinical diagnosis. And these variables, as described earlier, are positive psychological variables. The three basic principles taught to people living with HIV in this treatment include mindfulness awareness, common human principles, and self-kindness. People in the group learned how to be kinder to themselves and useless self-blame. This may also provide a good explanation for how this affects research variables.
Keywords: Compassion-Focused Therapy, Resilience, Psychological Well-Being, Quality of Life, HIV + -
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی کیفیت زندگی حرفه ای بر اساس جو سازمانی با میانجیگری راهبردهای مقابله با استرس در کارکنان سازمان تامین اجتماعی انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه کارکنان شعبات اداره کل سازمان تامین اجتماعی استان تهران در سال 1400 بودند که در استخدام سازمان تامین اجتماعی می باشند و بر اساس فرمول تابانیک فیدلر تعداد 184 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل؛ پرسشنامه کیفیت زندگی حرفه ای قاسم زاده (1384)، پرسشنامه جو سازمانی هوی، تراتر و کوت کمپ (1991) و پرسشنامه راهبردهای مقابله لازاروس فولکمن (1974) بود. جهت تحلیل داده ها از آزمون آماری مدل معادلات ساختاری و تحلیل مسیر استفاده گردید. یافته ها نشان داد که ضریب مسیر غیرمستقیم بین جو سازمانی و کیفیت زندگی حرفه ای مثبت و در سطح معناداری 01/0 معنادار است (01/0>p، 268/0=β). راهبرد مسیله محور مقابله با استرس به طور مثبت رابطه بین جو سازمانی و کیفیت زندگی حرفه ای را میانجیگری می کند و راهبرد هیجان محور م به طور منفی رابطه بین جو سازمانی و کیفیت زندگی حرفه ای را میانجیگری می کند و با همراهی راهبردهای مقابله با استرس در رابطه بین جو سازمانی و کیفیت زندگی حرفه ای در کارکنان تامین اجتماعی، افزایش نشان داد. همچنین مدل مفهومی برازش مطلوب دارد. می توان نتیجه گیری کرد که اثر متقابل جو سازمانی و کیفیت زندگی حرفه ای با راهبردهای مقابله با استرس قابل توجیه است و جو سازمانی مطلوب با اضافه شدن عامل راهبرد مسیله محور ، منجر به کیفیت زندگی حرفه ای بهتر در کارکنان شد.
کلید واژگان: جو سازمانی, راهبردهای مقابله با استرس, کیفیت زندگی حرفه ای, کارکنانThe aim of current study is to examine modeling of prediction to work quality of life based on organizational climate with mediating to stress coping strategies. The proced Employees ure of this research was descriptive and correlation. The statistical population of this study is all personel in Branches of General Administration at 1400 years working in social security organization. We selected 184 Employees based on Green formula. Method of sampling was convenience. The instruments of this study were work quality of life questionnaire of qasemzadeh (1384), Hoy, Tarter & Kottkamp's organizational climate questionnaire (1991) & Lazarus & Folkman's stress coping strategies inventory (1974). The collective data was analyzed by structural equation modeling. The data showed that stress coping strategies mediates the relationship between organizational climate and work quality of life positive significantly in in Employees with social security organization. Also problem-focused coping strategy positive significantly and emotion-focused coping strategy negative significantly mediates the relationship between organizational climate and work quality of life. Also organizational climate has a positive effect on work quality of life. Based on the findings, it can be said that part of the effect of organizational climate on work quality of life could be applied through stress coping strategies. The better organizational climate as well as problem-focused coping strategy led to high health-related quality of life in Employees in Branches of General Administration working in social security organization.Keywords: organizational climate, stress coping strategies, work quality of life, Employees
Keywords: organizational climate, stress coping strategies, work quality of life, Employees
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.