سید محمد حکاک
-
آراء ابن سینا درباره استقرا در میان فیلسوفان مسلمان و حتی در میان فیلسوفان غیرمسلمان متقدم، در شمار دقیق ترین نظرها است. این فیلسوف نامدار ایرانی، در همان چهارچوب ارسطویی به نقد استقراء ارسطو پرداخت و توانست با نقدی عالمانه، ناکارآمدی آن را نشان دهد. او با معرفی دقیق و موشکافانه مفهوم تجربه، استقرا را با یک قیاس خفی همراه کرد تا از رهگذر این همراهی مشکل دستیابی به یقین را حل کند؛ اما این یقین نمی توانست مطلق باشد، به همین دلیل به تعیین شرایط حصول یقین همت گماشت. او نشان داد که یقین حاصل از تجربه، یقین مشروط است و تنها تحت شرایطی خاص حاصل می شود؛ اما کبرای قیاس خفی، قاعده اتفاقی است که نقدهای بسیاری به آن وارد شده است. یکی از این نقدها، که مهم ترین آن ها نیز هست، تجربی بودن قاعده اتفاقی است. در این مقاله پس از بیان نظر ابن سینا، قول خواجه نیز درباره تجربه و استقرا ذکر، و با استفاده از نظر خواجه درباره تجربه، تحلیلی عقلی از قاعده اتفاقی بیان می شود؛ سپس نشان می دهد که قاعده اتفاقی، قاعده ای عقلی است و با استفاده از اصل علیت می توان تبیینی عقلی از آن بیان کرد.کلید واژگان: استقراء, تجربه, علت بالذات, علت بالعرض, قاعده اتفاقیIbn Sina's views on induction are considered among the most accurate, not only among Muslim philosophers but also among early philosophers in general. This renowned Iranian philosopher critiqued Aristotle's theory of induction while still working within the Aristotelian framework. Through his scholarly critique, he exposed its limitations. He then introduced the concept of experience in a precise manner and combined induction with a hidden analogy to address the problem of achieving certainty through induction. However, he recognized that this certainty could not be absolute. Therefore, Ibn Sina sought to determine the conditions for obtaining certainty. He showed that certainty derived from experience is conditional, achievable only under specific circumstances. The first premise of his hidden analogy is the ‘Random Rule’ (qaʿidat al-ittifaqi), which has been subject to much criticism. One of the most significant criticisms concerns the empirical nature of the Random Rule. This article will first explain Ibn Sina's perspective. It will then examine Khwajah Nasir's views on experience and induction. By drawing on Khwajah Nasir's ideas, the article will present a rational analysis of the Random Rule, demonstrating that it can be explained rationally using the principle of causality and is not merely an empirical rule.Keywords: Induction, Experience, Random Rule, Accidental Cause, Essential Cause
-
ادوارد هانسلیک، نخستین متفکر صورت بنیاد یا فرمالیست در حوزه موسیقی، بر آن بود که موسیقی صورت ها یا فرم های متحرک طنین ها یا نت هاست. وی این گزاره را مبنا قرار می دهد و چنین استدلال می کند که موسیقی چیزی جز فرم نیست و محتوا یا درون مایه ای بیرون از فرم یا صورت خود ندارد. ازاین رو، موسیقی نمی تواند احساسی را که از بیرون بر آن وارد می شود بیان کند، بلکه اگر احساسی نیز وجود دارد، برآیند خود صورت ها و ساختار موسیقی است. تفاوت موسیقی با دیگر هنرها در همین است که نمی تواند بازنماینده واقعیت باشد. بنابراین، قضاوت زیباشناختی درباره موسیقی باید اندیشه ورزانه و مبتنی بر تامل باشد و نه احساس. درون مایه موسیقی نیز نمی تواند مفهومی باشد و ،ازاین رو، زیبایی موسیقی غایتمند نیست و امری خودمختار و خودبسنده است. ردپای تمام این اندیشه های هانسلیک را می توان در نقد سوم ایمانویل کانت با عنوان سنجش داوری زیباشناختی یافت. کانت بر آن بود که زیبایی در صورت پدیده هاست و هرگونه داوری زیباشناختی باید صرفا برمبنای صورت انجام پذیرد. همچنین کانت اعتقاد دارد که قضاوت زیباشناسانه نباید برمبنای غرض و علاقه شخصی و یا غایتی خاص باشد، بلکه باید کلیت و عمومیت داشته باشد تا بتواند به مثابه حکمی کلی عرضه گردد، یعنی احساسات فردی و شخصی نباید در قضاوت دخیل گردد. رویکرد هانسلیک به نقد موسیقی نیز بر همین مبناست.
کلید واژگان: «ادوارد هانسلیک», «صورت یا فرم», «صورت بنیادی یا فرمالیسم», «فلسفه ی نقادی کانت», «نقد زیباشناسانه»Eduard Hanslick, the first formalist thinker in music criticism, believed that music is the moving forms of tones. He argues that music is nothing but a form without any content or theme outside of its form. Therefore, music cannot express the feeling that comes from the outside, but if there is a feeling, it is the result of the forms and the structure of the music itself. The difference between music and other arts is that it cannot represent reality. Therefore, aesthetic judgment on music should be thoughtful and based on reflection rather than feeling. The content of music cannot be conceptual and the beauty of music is not objective. We can find these concepts by Hanslick in Immanuel Kant's The Critique of Judgment. Kant believes that beauty appears in the form of phenomena, on which any aesthetic judgment should be based. Also, Kant believes that aesthetic judgment should not be based on personal interest or a specific goal, but should be general and universal so that it can be presented as a universal (subjectively necessary) judgment, that is, individual and personal feelings should not be involved in the judgment. Hanslik's approach to music criticism is also based on this concept.
Keywords: Eduard Hanslick, Form, Formalism, Critical Philosophy of Kant, Aesthetics -
در این مقاله می کوشیم با بیان معانی گوناگون «گرایش تلویحی» (Implicit Bias) تبیین دقیقی از مفهوم و انواع آن به دست دهیم. این گرایش ها به واسطه انجام آزمون های تجربی و به نحو غیرمستقیم در هر فردی می توانند مشخص شوند. چنین گرایش هایی دارای پیامدهای معرفتی متفاوتی هستند که از جمله مهم ترین آن ها می توان به شکاکیت اشاره کرد. جنیفر سول استدلال کرده است که ما دلایل بسیار خوبی در دست داریم که نشان می دهد داوری ها، تصمیم ها و ارزیابی های ما درباره گزاره ها و استدلال ها تحت تاثیر گروه های اجتماعی ای قرار دارد که فرد اقامه کننده آن استدلال یا گزاره عضوی از آن است، و چنین تاثیری به قدری زیان آور است که می تواند در اکثر موارد ما را به اشتباه دچار کند. بدین ترتیب، او اشاره می کند ما در اکثر داوری های روزمره خودمان دچار اشتباه می شویم، و این شکاکیتی را در پی دارد که برای مقابله با آن به اقدامی عملی نیازمندیم. ما استدلال می کنیم که دیدگاه سول از جهات گوناگونی دارای ابهام است: (1) تقریر وی از شکاکیت بسته به اتخاذ نوع خاصی از معنا برای گرایش تلویحی است و لزوما شامل معانی دیگر نمی شود. (2) دیدگاه سول بر خوانش خاصی از تجربه گرایی استوار است که در پی آن ذهن در ساختن باور هیچ مشارکتی ندارد و مانند ماشینی خنثی عمل می کند. (3) استدلال سول یک استدلال خودویرانگر است. (4) او هیچ معیار و سازوکار دقیق و کلی برای اثرپذیری افراد از گرایش های تلویحی بیان نکرده است. (5) ارزیابی او از عدم تاثیر شکاکیت سنتی در زندگی عملی نادرست است. (6) در نهایت، این اثرپذیری در هر فردی متفاوت از فرد دیگر است و شدت و ضعف آن در افراد مختلف روشن نیست.
کلید واژگان: گرایش تلویحی, شکاکیت, معرفت شناسی, داوری, جنیفر سولIn this paper, we attempt to explain the concept and types of “Implicit Bias” by outlining its various meanings. These biases can be indirectly identified in anyone through experimental tests. These biases have different epistemological consequences, namely skepticism. Jennifer Saul has argued that we have very compelling reasons to believe that our judgments, decisions, and evaluations of propositions and arguments are influenced by the social groups that the person making that argument or statement is a member of. Thus, she points out that we make mistakes in the majority of the judgments we make on a daily basis. In light of this, we may be skeptical about the need to take practical action. We argue that Saul’s view is ambiguous in several ways: 1) Her discussion of skepticism depends on adopting a certain type of meaning for implicit bias and does not necessarily include other meanings. 2) In Saul’s view, the mind does not participate in the creation of belief and acts as a neutral machine. 3) Saul’s argument is self-defeating. 4) She has not given precise and general criteria for implicit bias effectiveness. 5) Her evaluation of traditional skepticism’s ineffectiveness in society is incorrect. Finally, 6) the degree of effectiveness varies from person to person, and the extent of its strength or weakness differs from person to person.
Keywords: implicit bias, skepticism, epistemology, Judgment, Jennifer Saul -
نسبت اروس، تخنه و فلسفه در دو محاوره مهمانی و فدروس افلاطون (با تاکید بر نقد آراء ولاستوس و نوسباوم)
«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معانی مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفه افلاطون نیز با تعابیر گوناگونی آمده است. این تنوع معانی سبب شده که مفسران وی در تفسیر آن مرتکب خطا شوند؛ از جمله در ترجمه اروس به عشق. در مقاله حاضر به بررسی معنای اروس در دو محاوره مهمانی و فدروس افلاطون، و ارتباط آن با «فلسفه» و «تخنه» پرداخته شده است. اروس در محاوره مهمانی، پس از بیان چند معنای مختلف، سرانجام بمعنای اشتیاق و آرزو به مشاهده زیبایی مطلق بکار رفته که در حقیقت همان فلسفه است، چراکه در اندیشه افلاطون، تفاوت میان ایده خیر (که فلسفه انگیزهیی برای مشاهده آن است) و ایده زیبایی، تفاوتی اعتباری است؛ بدین معنا که ایده خیر و زیبایی مطلق یک حقیقتند که از دو دریچه به آن نگریسته شده است. حال از آنجاکه دیالکتیک یعنی فعالیتی که در آن جزییات کثیر از واحد، و واحد از جزییات کثیر شناخته میشود در محاوره فدروس بعنوان ابزار تخنه (Technites) معرفی شده، میتوان چنین نتیجه گرفت که عاشق افلاطونی بمعنایی که در این مقاله مطرح شده و فیلسوف جز از طریق تخنه به درک ایده زیبا (یا خیر) نایل نخواهند شد. تحلیل مباحث مقاله، با تکیه بر نقد آراء دو مفسر افلاطون، پروفسور گرگوری ولاستوس و مارتا نوسباوم، انجام خواهد شد.
کلید واژگان: اروس, تخنه, فلسفه, دیالکتیک, مهمانی, فدروس, افلاطونEros, the Greek god of love, in addition to its different meanings in the pre-Socratic mythological and philosophical history, has been used in Plato’s philosophy in different senses. This diversity has misled its interpreters in translating it into erroneous meanings such as love. The present paper examines the meaning of eros in Plato’s two Dialogs of Symposium and Phaedrus and then explores its relationship with philosophy and techne. In the dialog of Symposium, after being used in some different meanings, Eros is used in the sense of the longing and desire for observing absolute beauty, which is the same philosophy. This is because in Plato’s philosophy, the difference between the Idea of the good (philosophy is a motive for viewing it) and the Idea of beauty is mentally-posited. In other words, the Ideas of the good and absolute beauty are the same truth that is viewed from two points of view. Now that dialectics – an activity in which multiple details are recognized from the one and the one from multiple details – is introduced in the dialog of Phaedrus as an instrument of techne, it can be concluded that the Platonic lover, and the philosopher cannot perceive the Idea of beauty (or the good) unless through techne. The major problems in this paper are discussed based on the views of two interpreters of Plato, Gregory Velastos and Martha Nussbaum.
Keywords: Plato, techne, Symposium, Phaedrus, Eros, philosophy, dialectics -
باور ما به واقعیت اشیا و اشخاصی که با آنها سروکار داریم موضوع بحثی بنیادی در فلسفه موسوم به مسئله جهان خارج است. پرسش های اساسی این است که آیا ما به وجود جهان خارج معرفت داریم و آیا جهان خارج وجود دارد یا نه. معرفت شناسی بارکلی و تحلیل او از وجود اشیا او را بدان سو رهبر است که معرفت به وجود جهان خارج را به مثابه امر مدرک بپذیرد و معرفت به وجود جهان خارج را به مثابه امر مستقل از ذهن رد نماید. وجودشناسی بارکلی، که نتیجه مستقیم معرفت شناسی او و تحلیل او از مفهوم وجود است، او را به این نظر می کشاند که وجود اشیای مادی مستقل از ذهن را رد نماید، نظری که به تصورباوری بارکلی معروف است. ما در این مقاله برهان مبتنی بر تحلیل وجود، برهان مبتنی بر اصل شباهت، برهان مبتنی بر رد انتزاع و شاه برهان بارکلی را بررسی و نقد نموده و به این نتیجه رسیده ایم که همه برهان های او بر رد جهان محسوس، هرچند به لحاظ ساختار منطقی معتبرند، اما، به علت اشتمال بر مقدمه ای نادرست، از اثبات مدعای او ناتوان اند.
کلید واژگان: بارکی, ایده آلیسم, برهان تحلیل وجود, برهان رد ماده باوری, برهان شباهت, برهان رد انتزاع, شاه برهانOur belief in the reality of objects and agents is subject of the problem of external world, as a fundamental problem in philosophy. The main questions are whether we know the external world and whether such a thing exists. Berkeley's ontology as a direct consequence of his epistemology as well as his analysis of the concept existence leads him to accept external world existence as a perception and to refute independent existence of external objects, i.e. his idealism. We addressed here some of his main arguments: the argument from analysis of concept existence, the argument from likeness, the argument from abstractness refutation, and the Master Argument, to argue for validity and unsoundness of the arguments.
Keywords: Berkeley, Idealism, the argument from likeness, the argument from abstractness refutation, the Master Argument -
فصلنامه قبسات، پیاپی 100 (تابستان 1400)، صص 149 -168
اسپینوزا فیلسوف معروف اروپا در دوره جدید در بخش اول از مهمترین کتاب خود، یعنی «اخلاق» نسبتا بهتفصیل درباره خدا سخن گفته است. او خدا را جوهر می نامد که دارای صفات نامتناهی است و طبیعت عبارت از حالات صفات نامتناهی اوست. بنابراین جوهر، صفت و حالت سه عنصر اصلی واقعیت در نظر اسپینوزاست. مهمترین مسئله در فلسفه اسپینوزا نظر اوست درباره تعالی یا عدم تعالی خدا از طبیعت. به بیان دیگر این مسئله که طبیعت که مجموعه نظام حالات خداست همان خداست یا نه، خدا علاوه بر ظهور در حالات، حقیقتی است متعالی از آنها. به عبارت سوم آیا اسپینوزا معتقد به «همهخدایی» است که بر اساس آن خدا همان کل طبیعت است که هر شییی جزیی از آن را تشکیل می دهد یا نه، او برای خدا وجودی متعالی از طبیعت هم قایل است؟ در این مقاله با استناد به متن سخن اسپینوزا، «همهخدایی»بودن او نفی شده و همچنین اثبات شده است که برهان او بر وجود خدا همان برهان وجودی آنسلم نه بلکه برهان صدیقین است که بر پایه آن خدا وجود صرف و بنابراین واجب الوجود است.
کلید واژگان: جوهر, صفت, حالت, خدا, طبیعتQabasat, Volume:26 Issue: 100, 2021, PP 149 -168The famous European philosopher of the new era, Spinoza, has quite elaborately spoke of God in his most important book, i.e. “Ethics”. He believes God is an essence who has infinite attributes and the nature is a mode of His infinite attributes. Therefore, according to Spinoza, essence, attribute and mode are the three main elements of reality. The most important issue in the philosophy of Spinoza is his idea on whether God transcended nature or not. In other words, is nature – which is a sum of the system of God’s modes – the same as God or not; is God – in addition to His manifestation in modes – a reality which is transcendental over them all {or not}? In the third words, does Spinoza believe in “pantheism” according to which God is the sum of nature and everything is a part of it, or he believes God has an existence that transcends the nature? Relying on the text of Spinoza’s speech, this article shows that his pantheism is rejected; it is also proved that his argument on God’s existence is the same as the Anselm existential argument; rather it is the Seddiqin argument according to which God is mere existence and therefore has a necessary existence.
Keywords: essence, Attribute, mode, God, nature -
متافیزیک یا مابعدالطبیعه واژه یی است که اولین بار بعنوان نام آن بخش از آثار ارسطو که در مجموعه آثار او پس از کتاب فیزیک قرار گرفته بود، بوسیله گردآورنده آن آثار انتخاب شد، سپس عنوان همان علمی شد که ارسطو در آن بخش بدان پرداخته بود؛ علمی که درباره، احکام موجود بما هو موجود بحث میکند. از آنجا که این دانش درباره مسایل اساسی بشری همچون خدا، نفس و اختیار بحث میکند، در تاریخ فلسفه همواره مصداق اصلی فلسفه بوده و فقط در دوره جدید است که معرفت شناسی اهمیتی بیشتر از آن پیدا کرده است؛ بعلاوه فیلسوفانی همچون دیوید هیوم و امانویل کانت، اعتبار آن را انکار کرده اند. از نظر هیوم متافیزیک دانشی بیمعنی است، چون مفاهیم آن فاقد معنی هستند اما از دیدگاه کانت مفاهیم متافیزیک و بتبع آن، گزاره های آن، معنادار هستند ولی بحث درباره آنها برای عقل نظری ناممکن است و حل مسایل متافیزیک را باید در حوزه عقل عملی یا اخلاق جست. در این مقاله به گزارش و سنجش نظر این دو فیلسوف پرداخته میشود.
کلید واژگان: متافیزیک, معرفت شناسی, هیوم, کانت, عقل نظری, عقل عملی -
فصلنامه قبسات، پیاپی 92 (تابستان 1398)، صص 36 -57
سه تا از صناعات پنجگانه ارسطویی برهان، خطابه و جدل است. ارسطو و منطق دانان مسلمان بهدقت و تفصیل آنها را از لحاظ ماده و صورت و هدف و نتیجه بیان نموده اند. روشهای دعوت قرآنی در سوره نحل بهترتیب چنین آمده است: حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن. معنای این سه کلمه هم با تحقیق در عرف قرآن آشکار است. برخی منطق دانان و بعضی از مفسران مسلمان سه روش یادشده را با سه فن ارسطویی منطبق دانسته اند. بعضی این روشها و آن سه فن را کاملا یکی محسوب کرده اند و بعضی- خصوصا با نظر به قید حسنهبودن موعظه و احسن بودن جدل- به انطباق جزئی قائل شده اند. در این مقاله دیدگاه منطق دانان و مفسران یادشده بعد از گزارش مورد سنجش و ارزیابی قرار گرفته اند و حاصل این سنجش و ارزیابی چنین است که حکمت مبتنی بر برهان است؛ یعنی سخن حق مطابق با واقع است، ولی نه اینکه هر سخن حق مطابق با واقعیت حکمت است و جدل احسن با جدل ارسطویی انطباق جزئی دارد و موعظه حسنه را با خطابه هیچ نسبتی نیست.
کلید واژگان: برهان, خطابه, جدل, حکمت, موعظه حسنهQabasat, Volume:24 Issue: 92, 2019, PP 36 -57Three out of five Aristotlian Arts are argument, rhetoric, and dialectic. These are glossed by Aristotle and Muslim logicians accurately in respect of matter, form, end, and conclusion. The ways of Quranic invition are asserted as wisdom (Hikmat), good instruction (Mauizah Hasana) and best dialectic (Jidal Ahsan), respectively. The meaning of these words are obvious according to Quranic tradition. The three mentioned ways have been counted as equal to these three Aristotlian arts by some Muslim logicians and some interpreters of Quran:Some have counted them as perfectly correspondent and some have counted partially correspondent – especially for the goodness of instruction and bestness of dialectic – The logicians’ and interpreters’ viewpoints are quoted and critisised in this article, and concluded that wisdom is the argument in respect of logical structure – and not with other respects – best dialectic partially corresponds with Aristotlian dialectic, and good instruction is in no relation with rhetoric.
Keywords: argument, rhetoric, dialectic, Wisdom, Good instruction -
باور ما به واقعیت اشیاء و اشخاصی که با آن ها سروکار داریم، موضوع بحثی بنیادین در فلسفه با نام «وجود جهان خارج» است. پرسش اساسی آن است که آیا ما به وجود جهان خارج معرفت داریم یا نه. از مهم ترین پاسخ هایی که به این مسئله داده شده است، نظریه واقع باورانه جان لاک است که در این مقاله دیدگاه او را بررسی می کنیم. از نظر لاک، ما به وجود جهان خارج مادی معرفت حسی داریم، اما آنچه او «معرفت حسی» می نامد، در ظاهر با تعریف کلی معرفت در فلسفه او ناسازگار است. ما پس از بررسی رهیافت های فیلسوفان معاصر نشان می دهیم که معرفت حسی با تعریف معرفت در فلسفه لاک سازگار است. در همین زمینه به بررسی دلائل موافق با معرفت حسی به جهان خارج و پاسخ لاک به شکاکیت می پردازیم. همچنین در این مقاله آمده است که از نظر لاک، یقینی ترین معرفت به وجود جهان خارج، معرفت ما به وجود خداوند است. نیز نشان خواهیم داد که در نظر او، ما به وجود اذهان دیگر یا جواهر روحانی معرفت نداریم و اطمینان ما به وجود آن ها از طریق ایمان است.کلید واژگان: جان لاک, وجود جهان خارج, معرفت حسی, وجود خدا, وجود اذهان دیگرOur belief in the reality of things and people that we encounter is the topic of a fundamental discussion in philosophy known as "the existence of the external world." The essential question is whether we have knowledge of the existence of the external world or not. One of the most important answers that have been given to this issue is John Locke's theory of belief in reality which has been discussed in this paper. According to Locke, we have sensory knowledge of the external material world but what he refers to as "sensory knowledge" is apparently inconsistent with the general definition of knowledge in his philosophy. After studying the approaches of contemporary philosophers, we will show that sensory knowledge is consistent with the definition of knowledge in John Locke's philosophy. We will also review the arguments for sensory knowledge of the external world and John Locke's answer to skepticism. Also discussed in this paper is Locke's view that the most certain knowledge of the external world is our knowledge of the existence of God as well as that according to him, we do not have knowledge of other minds or spiritual essences and our certainty in regards to their existence is through faith.Keywords: John Locke, existence of the external world, sensory knowledge, existence of God, existence of other minds
-
مشکل استقرا یکی از مسائلی است که فیلسوفان بسیاری برای حل آن کوشیده اند. اینکه آیا می توان با مشاهده جزئیات به دانش کلی و یقینی دست یافت، مسئله ای بوده که در تمام ادوار ذهن فیلسوفان را به خود مشغول داشته است. فارابی نیز در این مسیر گام نهاده و سعی کرده است در ابتدا استقرا را در قالب قیاس بریزد تا بتواند نتیجه حاصل از آن را یقینی کند؛ اما خودش ناکارآمدی آن را در می یابد، سپس با تلفیق استقرا و تمثیل، روشی جدید پیشنهاد می کند. در این نوشتار، درابتدا شرح فارابی بر استقرای ارسطو آنچنانکه در آنالوطیقای اول آمده، بررسی می شود. در مرحله بعد نظر فارابی در کتاب القیاس می آید و سپس «نقله» که حاصل تلفیق تمثیل و استقراست، به عنوان راهکار پیشنهادی او برای حل مشکل استقرا معرفی می شود. در آثار حکما و منطق دانان مسلمان ممکن است این بحث، یعنی نقله در ذیل بحث تمثیل مطرح شده باشد؛ ولی به نظر می رسد این کار تحت تاثیر متکلمان صورت گرفته باشد. تکنیک نقله ازآنجاکه امکان گسترش علم را فراهم می سازد، بیشتر برای حل مشکل استقرا کارآمد است. در ادامه تجربه در آثار فارابی بررسی می شود و در آخر، پس از تحلیل نظر فارابی در خصوص قیاسی کردن استقرا به این نتیجه می رسیم که قیاس به دلیل داشتن تفاوت ماهوی با استقرا، ابزار مناسبی برای توجیه استقرا نیست و نقله نیز هرچند دانش عمیق تری در باب موضوع مورد نظر تولید می کند، همچنان در دست یافتن به یقین ناکام می ماند.کلید واژگان: فارابی, استقرا, نقله, استدلال به شاهد بر غایب, تجربهThe Induction Problem is a problem that many philosophers have tried to solve. To acquire a certain and universal knowledge by observing particular instances has puzzled philosophers of all ages. Al-Farabi, the Muslim logician who introduced Greek Philosophy to Islamic World for the first time, also walked down this path and tried to reshape induction in the form of deduction to attain results with certainty but he soon found out about the inadequacy of this method, therefore he combined induction and analogy in effort to suggest a new method.
In this paper, first Al-Farabi's review on Aristotle's induction in Analytica Priora is discussed. Next, Al-Farabi's notions in Al-Qyas book are reviewed. Then "Naghlah", the integrating result of analogy and induction, is introduced as his proposing solution for The Induction Problem. Most of Muslim philosophers and logicians has discussed Naghlah under the category of analogy in their works, but it seems that they have been influenced by "Motekallemin". Since Naghlah method makes a broader knowledge possible, it is more adequate to solve The Induction Problem.
After that, Experience in Al-Farabi's works is discussed and then by analyzing Al-Farabi's notions on deducing the induction, it is concluded that deduction is inanely distinct from induction, so it is not an appropriate tool to justify induction and though "Naghlah" provides a much more profound knowledge about the subject, it is unable to yield the truth either.Keywords: Al-Farabi, induction, Naghlah, Inference from present to absent, Experience -
فصلنامه قبسات، پیاپی 84 (تابستان 1396)، صص 53 -72برهان تمانع از جمله برهان های اقامهشده بر یگانگی خداست. این برهان در آیه 22 سوره انبیاء آمده است. متکلمان و فیلسوفان اصطلاح تمانع را از مفاد آیه برگرفته و وضع نموده اند. آنان این برهان را ناظر به توحید در خالقیت و وجوب وجود دانسته و با این کار علاوه بر تقریر یک برهان کلامی و فلسفی، درواقع، آیه را نیز تفسیر کرده اند. استاد مطهری از جمله این گروه است اما علامه طباطبایی برهان را ناظر به توحید ربوبی می داند؛ بدان دلیل که مسئله مورد اختلاف بین قرآن و بتپرستان همین موضوع بوده است نه توحید خالق که مورد قبول بتپرستان بوده است. او در المیزان و نهایه الحکمه برهان را به گونه ای تقریر می کند که منتج به توحید رب، یعنی مالک مدبر عالم گردد. البته در نهایه الحکمه اشاره ای به آیه ندارد؛ همچنانکه در المیزان نیز اشاره ای به بحث های متکلمان و فیلسوفان ندارد؛ بهطوری که حتی از استعمال اصطلاح تمانع نیز اجتناب می کند. در این مقاله بعد از تقریر استاد مطهری و استاد طباطبایی، به مقایسه و ارزیابی آنها از لحاظ فلسفی و تفسیری پرداخته ایم.کلید واژگان: برهان تمانع, خالق, رب, مطهری, طباطباییQabasat, Volume:22 Issue: 84, 2017, PP 53 -72Seyyed Mohammad Hakkak*
Mutual Hindering proof is one of the proofs for God's unity. This proof is mentioned in Verse 22 of Surah Anbia'. Philosophers and theologians have extracted and set this expression based on the content of this verse. They believe this proof concerns the unity of the Creator and the necessity of being and also believe, in addition to presenting a theological and philosophical proof, they have in fact interpreted the verse as well. For example Professor Motahhari is among this group while Allameh Tabatabai believes this proof concerns the unity of Divinity because this has been the conflict between Quran and the idolaters not the unity of the Creator which was accepted by the idolaters. He explains the proof in his Al-Mizan and Nahayat-ol-Hekmah such that it ends up with the unity of Divinity, i.e. the owner and manager of the world. In fact he does not mention the verse in Nahayat-ol-Hekmah and does not mention the discussions of the theologians and philosophers in Al-Mizan such that he even avoids using the word mutual hindering. Recounting the discussions of professor Motahhari and Allameh Tabatabai, I will compare and evaluate them from the point of view of philosophy and interpretation.Keywords: mutual hindering proof, the Creator, the Divinity, Motahhari -
صدور، بنیاد کل نظام فلسفی فلوطین است. با وجود این و علی رغم اینکه فلوطین متفکری دقیق است، تبیین او از صدور آمیخته به استعاره های مختلف است. برخی محققان معتقدند علت این امر، غنای سنت فلسفی فلوطین و تلاش او برای هضم و جذب فلسفه گذشتگان، خصوصا فلسفه ارسطو و پوسایدونیوس است. ولی به اعتقاد برخی دیگر، فلوطین از طریق استعاره های صدور، قصد دارد نظریه بدیعی را تبیین کند که می توان آن را نظریه فعالیت دوگانه نامید. بر اساس این نظریه، هر شیء کاملی، علاوه بر فعالیتی درونی که جوهر حقیقی آن را تشکیل می دهد، دارای فعالیتی برونی است که همچون تصویری از آن منتشر می شود. فعالیت برونی احد، عقلی بالقوه و نامتعین است که ابتدا گستاخی می کند و از احد جدا می شود. اما سپس پشیمان به سوی او بازمی گردد و با این بازگشت، متعین می شود. در این مقاله، به ارائه تفسیر مفصلی از تبیین های استعاری و غیر استعاری فلوطین از نظریه صدور و لوازم آن پرداخته ایم.کلید واژگان: صدور, فلوطین, تبیین استعاری, تبیین غیراستعاری, نظریه فعالیت دوگانهJournal of Recognition, Volume:9 Issue: 2, 2016, PP 201 -218Emanation is the base of total philosophy of Plotinus. In spite of this and despite he is an accurate thinker; his explanation of it is blended with different metaphors. Some researchers believes that this is because of his attempt to absorb ancient philosophies, specially the philosophy of Aristotle and Posidonius, into his rich philosophical tradition. But, some others believes that Plotinus applies these metaphors to explain some new theory which is called double act doctrine. On the base of this theory, every complete thing, in addition to its internal activity which is its true nature, has an external activity which is flow from it as a portrait. The external activity of the One is a potential indeterminate intellect which at first has the audacity to separate from the One. But, after separation, comes back to it apologetically which results in his completion. In this paper, we elaborate Plotinus' metaphorical and non-metaphorical explanation of emanation and its requisites.Keywords: Emanation, Plotinus, Metaphorical explanation, Nonmetaphorical explanation, double act doctrine
-
ساده ترین و عمومی ترین و به اعتباری موثرترین برهان در خداشناسی، برهان نظم است. این برهان به علت عمومی بودن، یعنی گستردگی حوزه اقامه کنندگان و مخاطبان برهان تا حد تقریبا عموم آدمیان، مورد بی دقتی هایی در تقریر و فهم و مدعای آن واقع شده است؛ تا آنجا که شبهه هایی نابجا بر آن وارد کرده اند. استاد مطهری و استاد جوادی آملی دو فیلسوف متکلم و متکلم فیلسوف هستند که درباره این برهان بحث کرده اند. در بحث استاد مطهری به شبهه های نابجای دیوید هیوم فیلسوف انگلیسی توجه ویژه شده و بدانها پاسخ داده شده است. در این نوشتار، پس از بحثی کلی درباره برهان نظم و بیان پیشینه آن در فلسفه و کلام اسلامی، تبیین و مقایسه آرای این دو فیلسوف در خصوص جنبه های گوناگون این برهان آمده است. در ضمن مقایسه، آرای اختلافی دو حکیم گران قدر داوری شده است. همچنین در پایان مقاله، نظری جدید در خصوص نتیجه برآمده از برهان آمده است.کلید واژگان: برهان نظم, نظام فاعلی, نظام غایی, مطهری, جوادی آملیThe argument of order is the most simple, common and affective argument in theism. Due to its generality, or the wide range of the presenters and the addressees of this argument which almost cover all human beings, it has some inaccuracies in its explanation, understanding , and its main claim; this is to an extent that some improper doubts has been posed about it. Professors Motahhari and Javadi Amoli, as two theologian philosophers and philosopher theologians, have discussed this argument. Professor Motahhari has especially paid attention to the unacceptable doubts of David Hume, the English philosopher, and has answered them. I will first present a general discussion on the 'argument of order' and its background in philosophy and Islamic Kalam, and will then explain and compare the views of the two philosophers about the different aspects of the argument of order. Comparing the views of the two valuable theosophists, I have judged about the discrepancies of the two views. At the end of the article a new view about the result of the argument is presented.Keywords: argument of order, the agent system, the final system, Motahhari, Javadi Amoli
-
فلوطین به سه اقنوم احد، عقل و نفس قائل است که اقنوم دوم قابل تطبیق با صادر اول است. احد عقل را بی آن که بداند، به وجود می آورد. عقل به مثابه ی تصویر احد، ابتدا واحد و نامتعین است، اما سپس میلی گناه آلود او را از احد جدا می کند. عقل پس از جدایی، گویی پشیمان می شود و دوباره به سوی احد بازمی گردد. این بازگشت باعث متعین شدن عقل و کامل شدن فعلیت او و پیدایی ایده ها می شود. با این که تبیین فلوطین تفاوت های زیادی با آراء مستنبط از متون دینی در خصوص صادر اول دارد و به علاوه، بر اساس زمینه ی فکری کاملا متفاوتی شکل گرفته است، مشابهت هایی نیز میان این دو وجود دارد. همچنین دست کم در برخی موارد، تفاوت ها کمتر از چیزی است که به نظر می آید. در این مقاله، مسائل درخور مقایسه ی دو دیدگاه تبیین و بررسی خواهد شد.کلید واژگان: صادر اول, فلوطین, آیات, روایات
-
کلیات در طول تاریخ فلسفه یکی از مهم ترین و بحث برانگیزترین مسایل بوده است. برخی تا اندازه ای به آن اهمیت داده و که آن را وجه تمایز انسان از حیوان دانسته اند و برخی دیگر آن را در حد یک نام تنزل داده اند. اهمیت این موضوع در ادوار مختلف تاریخ فلسفه متفاوت بوده، اما در دوره قرون وسطی بسیار بیش از سایر دوره ها به این موضوع اهمیت داده می شده است. لاک و پس از او، بارکلی که هر دو میراث دار فلسفه قرون وسطی نیز بودند، ناگزیر به این موضوع پرداخته و نظریات بدیعی را در این باب ارائه کرده اند. این مقاله به بحث درباره نظریات این دو فیلسوف اختصاص دارد. در ابتدا نظریه لاک و مشکلات آن و سپس آن نظریه بارکلی و نقاط قوت و ضعف آن بیان می شود و در ادامه، یک طریق میانه برای توصیف کلیات ارائه خواهد شد که جامع نظر هر دو فیلسوف و دربرگیرنده نقاط قوت هر دو خواهد بود.کلید واژگان: کلیات, لاک, بارکلی, واقع گرایی, نام گرایی, تصورگرایی
-
فلوطین دمیورژ را عقل تلقی می کند و ایده های افلاطونی را به درون عقل می برد و در عین حال، هر ایده را نه اندیشه ای وابسته به عقل، بلکه عقلی تلقی می کند که با اندیشیدن به خود، به همه ی ایده ها می اندیشد و بدین ترتیب با کل اقنوم عقل عینیت می یابد. این نظریه که به «نظریه ی درونیت» مشهور است از مشخصات بارز فلسفه ی فلوطین و یکی از بحث برانگیزترین مسائل در حیطه ی فلسفه های نوافلاطونی است. این نظریه تا حدودی در اثولوجیا انعکاس یافته و از منابع ملاصدرا درخصوص واحد و کثیر تلقی کردن عقل به عنوان صادر اول است. در این مقاله، پس از تبیین نظریه ی فلوطین و زمینه های آن، به آرای ملاصدرا در خصوص وجوه وحدت و کثرت عقل و تاثیرپذیری او از اثولوجیا -در کنار آیات و احادیث- می پردازیم.کلید واژگان: فلوطین, ملاصدرا, عقل, عقول جزئی, واحد کثیرMetaphysic, Volume:7 Issue: 1, 2015, PP 65 -82Plotinus considers Demiurge as intellect and the Platonic ideas as its thoughts. At the same time, he does not regard the existence of these thoughts as dependent on the intellect's reflection, but each of them as an independent particular intellect, whose self-thinking requires all ideas to be thought, as if it is identical with the whole hypostasis of intellect. This theory, which is called "Internality Thesis", is one of the outstanding features of Plotinu's philosophy and one of the most problematic issues in Neo-platonic philosophies. This theory has been reflected in Theologia to some extent and is one of Mullā-Sadrā's resources to believe in the unity and multiplicity of intellect as the first emanated being. This paper, after discussing the Plotinus theory and its context, is going to study Mullā-Sadrā's view on the unity and multiplicity of intellect, and his being affected by Theologia as well as by the verses and traditions.Keywords: Plotinus, Mullā Sadrā intellect, ý particular intellects, One, Many
-
از جمله برهان های اقامه شده بر وجود خدا برهان صدیقین است. امتیاز این برهان بر سایر برهان ها آن است که در آن از هیچ یک از مخلوقات خدا برای اثبات وجود خدا استفاده نشده است.
تقریر ملاصدرا و تقریر علامه طباطبایی دو تقریر از این برهان است. در این مقاله نشان داده شده است که این دو تقریر، برخلاف تفاوت ظاهری و برخلاف تلقی مشهور، در اصل تفاوتی ندارند و هر دو، بعد از قبول اصالت وجود، چیزی جز تامل در حقیقت وجود، که وجودش به ضرورت ازلی موجود و بنابراین واجب الوجود است، نیستند. در ضمن، در مقاله نشان داده شده است که تقریر علامه طباطبایی مبتنی بر اصالت وجود است، نه اصالت واقعیت. هم چنین، هیچ کدام از دو تقریر، در واقع، برهان نیست (چون در آن ها حد وسطی وجود ندارد). برهان صدیقین صرفا بیانی است از بداهت وجود خدا.
کلید واژگان: بداهت, برهان صدیقین, حقیقت وجود, علامه طباطبایی, ملاصدرا, واجب الوجودAmong the arguments presented to prove God is Seddiqin argument. The advantage of this argument to other arguments is that it does not use any creatures of God to prove the existence of God. Tow versions of this argument are Mulla Sadra's and Allameh Tabatabaees. This paper depicts that these arguments - contrary to their apparent difference and common understanding - are not essentially different, and both - after admitting the principiality of existence - are nothing but reflection in the truth of absolute pure existence, the existence of which is an eternal necessity and thus necessary being. Furthermore the paper shows that Allameh Tabatabaee's argument is based on the principiality of existence and not on the principiality of reality. Also neither of the arguments is, in fact, an argument (becase they have no midle term). The Seddiqin argument is just a statement of the evidence of the existence of God.Keywords: Seddiqin argument, Mulla Sadra, Allameh Tabatabaee, the truth of pare existence, necessary being, evidency -
نظریه صدور فلوطین (نظریه فعالیت دوگانه)، حاصل تلاش او برای پاسخ دادن به انتقاد های ارسطو بر افلاطون، در مسئله بهره مندی اشیا از مثل است. فلوطین نه تنها در اصل ایجاد مسئله برای او، بلکه در زبان و اصطلاحاتی که برای بیان آرای خویش به کار می گیرد (مانند ماده معقول، دویی نامتعین و فعالیت)، تحت تاثیر ارسطو است. همچنین، نظریه فعالیت دوگانه، از جنبه های مهمی تحت تاثیر نظریه قوه و فعل ارسطو و فاعلیت غایی محرک اول است. بر اساس این تاثیرپذیری ها، می توان گفت فلوطین به همان میزان که نوافلاطونی است، نوارسطویی هم هست و فلسفه او نه تقلیدی صرف، بلکه ترکیب مبتکرانه ای میان آرای افلاطون و ارسطو است.
کلید واژگان: ارسطو, صدور, فلوطین, نظریه فعالیت دوگانهPlotinus'' attempt to counter the Aristotle critiques on Plato''s theory of ideas، leads to his theory of emanation، which is called double act doctrine. Plotinus is influenced by Aristotle، not only in raising the problem of emanation quality، but the language and terms (including reasonable matter، indefinite dyad and activity) that are used to describe his theory. Also، the theory of the double act doctrine in some important respects is influenced by Aristotle''s theory of potentiality and actuality، and the ultimate agency of unmoved first motivator. On the Base of these influences، Plotinus is a Neo-Aristotelian just as he is a Neo-Platonist philosopher and his ideas aren''t pure imitation، but creative synthesis between the ideas of Plato and Aristotle.
Keywords: Plotinus, Aristotle, Emanation, Double act doctrine -
حدیث اول از باب حدوث اسماء اصول کافی که به حدیث «حدوث اسماء» مشهور است، از مشکلات و متشابهات احادیث و مشتمل بر معرفت برجسته ای از معارف فراوان موجود در روایات اهل البیت (ع) است و به دلیل جذابیت محتوای آن، مورد تفسیرهای متعدد واقع شده است. بر اساس این حدیث که مبین ترتب و تنزل و تکثر اسماء الهی است، مخلوق اول اسمی است که چهار جزء دارد که یک جزء آن در حجاب سه جزء دیگر قرار گرفته است. آن سه جزء یا سه اسم، هرکدام دارای چهار رکن اند و هر رکنی سی اسم در ذیل خود دارد تا درنهایت به سیصدوشصت اسم بالغ شود. در آخر حدیث، اشاره ای مشتمل بر تفسیر و تعلیل به آیه «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی» شده است. در میان تفسیرهای متعدد این حدیث، تفسیر ملاصدرا در شرح اصول کافی و تفسیر علامه طباطبایی در المیزان و رساله الاسماء به جهاتی از جمله مهم ترین و موثرترین شرح های موجودند. در این مقاله به بیان و مقایسه تحلیلی این دو تفسیر پرداخته ایم.
کلید واژگان: مخلوق اول, صادر اول, اسم مکنون, وجود منبسط, عقل اول اصل آنتروپیک (, انسان مداری) (Anthropic Principle), برهان تنظیم ظریف (Fine, Tuning Argument), چالش آنتروپیک (Anthropic objection)Two Interpretations of the First Emanation Being and Its Components in the Hadith of Huduth al-Asma'The first hadith of the chapter ‘Huduth al-Asma’ in Usul al-Kafi، which is one of the most difficult and problematic hadiths and is known as the hadith of ‘Huduth al-Asma’، consists of significant knowledge prevalent in the narratives of the Ahl al-Bayt (A. S.). Because of its attractive content، the hadith has been an object of various interpretations. According to this hadith، which accounts for the sequence، degree، and plurality of the Divine Names، the first creature is a name with four components، one of which is under the veil of the three others. Each of these three components or names has four pillars، and each pillar has thirty names. Thus، the sum total of the names amounts to three hundred and sixty names. At the end of the hadith، there is an exegesis of the 110th Verse of Surat Al-''Isrā'' that says “Say، ‘Call upon Allah or call upon the Most Merciful. Whichever [name] you call - to Him belong the best names. ’” Among the different interpretations of this hadith، the ones by Mulla Sadra in Sharh Usul al-Kafi and Allameh Tabataba’i in Al-Mizan and Risalah al-Asma are the most important and influential interpretations. In this paper، the two interpretations are explained and analyzed comparatively.Keywords: First Creature, First Emanation, Concealed Name, Unfolded Being (al, Wujud, ul, Munbasit), First Intellect -
بعضی مفاهیم هستند که از طریق حس وارد ذهن نشده اند، نظیر علت و معلول، جوهر و عرض، وجود و عدم، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان و امتناع. فلاسفه بر سر این مفاهیم بحث بسیار و آرای متفاوت اظهار کرده اند. بعضی آن ها را فطری دانسته اند. جمعی سعی در توجیه حصول آن ها از راه حس نموده اند. گروهی منشا آن ها را طبیعت و روان آدمی و در نتیجه، آن ها را موهوم انگاشته اند. فیلسوفان مسلمان این مفاهیم را معقولات ثانیه و انتزاعات عقل از معقولات اولیه و درعین حال مفاهیمی حقیقی دانسته و از میان آن ها «علامه طباطبائی» ضمن بیان نظریه ای بدیع در باب حصول علم، نحوه حصول آن ها را نیز ارائه نموده است. یکی از نظریات درخصوص مفاهیم مورد بحث، نظریه «کانت» فیلسوف آلمانی است. وی براساس نظریه ای کلی که درباره معرفت دارد، این مفاهیم را مقولات ذهن یا صور پیشینی شناخت می داند. این مقاله بعد از بیان آنچه در بالا گفته شد و با استفاده از نظریه علامه طباطبائی، مساله وجود صور پیشینی معرفت – خواه کانتی و خواه غیر کانتی – را مورد بحث قرار داده و درنهایت وجود این صور را مطلقا منتفی دانسته است.
کلید واژگان: ماده, صورت, معقول ثانی, علم حصولی, علم حضوری, مقولاتCause and effect, essence and accident, existence and nonexistence, unity and plurality and necessity and contingency are among the concepts which do not enter the mind through senses. This has caused controversies among the philosophers. Some consider them to be innate. Others seek to justify their acquisition through senses. A third group believes them to be rooted in the nature and mankind’s soul and, thus, illusive. Muslim philosophers consider them to be secondary intelligibles and real concepts. As a Muslim philosopher, Allameh Tabataba’i holds a noble theory about the acquisition of knowledge. Moreover, Kant has a theory about the said concepts. He considers them to be mental categories or a priori forms of knowledge. This paper investigates the possibility of Kantian and non-Kantian a priori forms of knowledge and concludes that they do not exist at all.Keywords: substance, form, secondary intelligible, acquisitive knowledge, intuitive knowledge, categories -
یکی از اصلی ترین مسائل خداشناسی، مسئله فاعلیت خداست. فاعلیت خدا- همانند فاعلیت هر فاعل دیگری- ربطی کامل به علم او به فعلش دارد که آن نیز یکی دیگر از اساسی ترین مسائل الهیات است. مسئله فاعلیت خدا از آغاز تکون فلسفه اسلامی مورد توجه فیلسوفان مسلمان بوده است. یکی از نظریه های غالب در این باب، نظریه فاعلیت بالعنایه است. ابن سینا قائل به این نظریه است و صدرالدین محمد شیرازی (ملاصدرا) آن را پذیرفته و تغییراتی در آن داده است. نظریه ای دیگر در این مبحث نظریه عرفاست.
از نظر عرفا خدا فاعل بالتجلی است: فعل او ظهور اوست. حکیم ملاصدرا این نظریه را نیز پذیرفته است و بین آن با نظریه فاعلیت بالعنایه تعارضی نمی بیند. علامه طباطبایی نیز هردو نظریه را قبول دارد، نهایت آنکه در نظریه فاعلیت بالعنایه مورد قبول او اراده خدا به علم او برنمی گردد، بلکه از صفات فعل او محسوب است و این، بارزترین تفاوت بین رای او و رای ملاصدرا در این باب است.
کلید واژگان: ملاصدرا, علامه طباطبایی, فاعل بالعنایه, فاعل بالتجلی, علم, ارادهOne of the main theistic questions is the question of God's agency. His agency, like the agency of any other agent, is completely related with his knowledge of his action, which is another main question in theology. God's agency has been recognized by Muslim philosophers from the very first creation of Islamic philosophy. One of the main theories in this regard is the theory of agent-by-foreknowledge. One of the believers of this theory is Ibn-Sina. Molla-Sadra has also accepted it and has changed some parts of it. The theory of the mystics is another theory posed in this regard. They believe God is agent-by-self-manifestation; His action is his manifestation. Molla-Sadra has accepted this theory as well and believes there is no contradiction between this theory and the theory of agent-byforeknowledge. Allamah Tabatabai has accepted the two theories as well; yet in his accepted theory of agent-by-foreknowledge, God's will does not return to his knowledge rather his will is an active attribute. This is the main difference between his theory and Molla-Sadra's theory in this regard.Keywords: Molla, Sadra, Allamah TabatabaI, agent, by, foreknowledge, agent, by, self, manifestation, knowledge, will -
در نظر کانت، معرفت مشتمل بر ماده ای و صورتی است. ماده ی آن از طریق حس به دست می آید و صورت را، ما در دو مرحله ادراک حسی و فهم بدان می بخشیم: درمرحله ادراک حسی، مکان و زمان را، و در مرحله فهم دوازده مقوله را. و آنچه از این رهگذر می شناسیم، پدیدار است نه شیء فی نفسه. اما عقل ما به اقتضای طبیعت خود، پا را از حوزه ی پدیدار بیرون می نهد و تصوراتی را می سازد که در واقع توهمند. یکی از این تصورات، تصور نفس است. عقل می خواهد با چهار استدلال مغالطی، چهار مطلب را در خصوص نفس اثبات کند: جوهریت، بساطت، شخصیت و تمایزش از ماده (نفس وجودی یقینی دارد و ماده وجودی مشکوک). ریشه ی همه این مغالطات این است که «من می اندیشم» یا «من» که در نظر کانت یک شرط پیشینی و صوری شناخت است، یکی شیء عینی و یک متعلق معرفت شناخته می شود. در ضمن کانت در مغالطه ی چهارم با طرح نظریه ایده آلیسم استعلایی به مخالفت با ایده آلیسم به معنی متعارف آن می پردازد و تصورات موجود در ذهن را به معنی خاصی بیرونی می داند.
کلید واژگان: نفس, مغالطه ی منطقی, مغالطه ی استعلایی, پدیدار, ایده آلیسم استعلاییAccording to Kant, knowledge includes matter and form. Its matter comes form the sense, and the forms are drived from perception and understanding: In perception we have two intuitional categoties that called space and time, and in the stage of understanding 12 other categories. What we know in this process is phenomenon not nomenon (the thing in itself). However, our reason, by its nature, transcends from the realm of phenomenon, and constructs ideas, which are, in fact, illusions. Such an idea is the idea of the soul. Reason is intended by means of four paralogical demonstrations, proves four subjects about the soul: Substantiality, simplicity, identity, and its distinction from matter (the soul has certain existence but the matter has doubtful existence). "I think" or "I", which according to Kant is an apriori and formal condition of knowledge, is the origin of all these paralogisms, and assums an objective thing or a subject of knowledge. Moreover, in the Fourth paralogism, Kant disagrees with idealism in its current meaning, by proposing the theory of transcendental idealism, and considers the ideas of the mind as external in a particular sense. -
از حکیم رفیعی قزوینی آثار اندکی باقی مانده است، اما همین اندک مشتمل بر نوآوری هایی است. در این مقاله به پنج نوآوری از این فیلسوف و عارف الهی پرداخته شده است، راجع به این مباحث:1. درباره معنای کمال الهی در جنب جمال و جلال الهی، که وی برخلاف مشهور آن را نه مجموع جمال و جلال بلکه امری ورای آن دو گرفته و عبارت دانسته است از تمامیت ذات الهی به عینیت ذات و صفات و عینیت خود صفات با هم.
در ذیل همین بحث، حکیم رفیعی تعریفی از جمال و جلال ارائه می دهد که جامع تعریف فیلسوف و عارف است و خود این تعریف نیز خالی از ابتکار نیست.
2. در شرح عبارت «اللهم انی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک»، که او علاوه بر معنایی که در مرحله اول به ذهن می آید، معنایی ذکر می کند که حکایت از ذهن جوال و نوجوی او دارد.
3. در خصوص نفی ترکیب از ذات الهی و بیان اینکه ترکیب به هر نحوی که باشد، مستلزم امکان است، که او در این مسئله برهانی اقامه می کند و در انتها می گوید که آنچه گفتیم در هیچ کتابی مکتوب نیست.
4. در توضیح این سخن حکما که تاثیر جسمی در جسمی دیگر نیازمند وضع و محاذات است، مراد از وضع و محاذات را نوعی اتحاد و اتصال می داند.
5. در نقد این سخن مشهور که اراده غیر از شهوت است و از همین رو، انسان گاهی چیزی را اراده می کند که متعلق شهوت او نیست و گاهی چیزی را مورد شهوت قرار می دهد که اراده اش بدان تعلق نگرفته است.
کلید واژگان: جمال, جلال, کمال, ترکیب, امکان, وجوب, قوه جسمانی, وضع, محاذات, اراده, شهوتAmong the works of Hakim Rafii Qazvini, just few books have surviued. However, these few embrace certain novel ideas. The present article deals with the following five innovations by this divine philosopher and mystic: 1. Regarding the meaning of divine perfection in the light of divine beauty (Jamal) and majesty (Jalal), Hakim Rafii does not consider it, opposing the dominant view, a combination of the above two. Rather, he counts it a fact beyond divine beauty and majesty consisting of the integrity of divine essence, i.e. the sameness of the essence and attributes along with the identity of each attribute with another. Under the same topic Hakim Rafii Qazvini gives a definition of beauty and majesty combining that of philosophers and maystics. Thus, the definition has a touch of innovation. 2. Commenting on the supplication phrase "Allahumma inniAsaluka bima Tujibuni bihi Hina Asaluk", i.e. O Allah! verily I ask you that by which you are going to answer me when asking you”, Hakim Rafii presents a meaning – other than the common one – which implies his curious and initiative mind. 3. Concerning the negation of composition from divine essence and the fact that composition, whatsoever, requires possibility, Hakim Rafii presents an argument asserting that, “what we mentioned here is not written or found in any book.”4. Commenting on the philosopher's quotation, “Influnce of one body on another requires position (wad) and parallelism (muhadhat), he considers these two as a type of union and link.5. Criticizing the well- known citation, “will (Iradah) is different from desire (shahwah).’’ Thus man may sometimes will something not desired by him, and on other occasions, he may desire something not willed by him. -
-
تجریه دینی یکی از مصطلحات جدید غربیان در حوزه دین پژوهی است مراد آنان از این اصطلاح در عین اختلافی که درتفسیر آن دارند اتصال آدمی با امر قدسی است این اصطلاح در متون اسلامی نیامده است هرچند در کتاب های عرفانی اصطلاح نزدیک به آن موجود است در این مقاله اصطلاح تجربه دینی به معنایی اعم از آن چه مقصود غربیان است به کار رفته است به گونه ای که در برگیرنده تجریه عرفانی و تجریه فلسفی می پردازد و بعد از آن تجربه دینی را به منزله طیفی گسترده از شناخت عقلی قلبی و فطری از خدا تا شناخت عمیق فلسفی و معرفت وگرایش عرفانی و از آن ها بالاتر تا مرحه نبوت و دریافت وحی مورد بحث قرار می دهد.کلید واژگان: تجریه ظاهری, تجربه باطنی, تجربه فلسفی, تجربه عرفانی, تجربه دینی
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.