سید مصطفی موسوی اعظم
-
جنون به مثابه یک مسئله پزشکی، اجتماعی، ادبی و فلسفی همواره مورد توجه صاحبان اندیشه قرار داشته است. ابن سینا، در مقام یک فیلسوف-پزشک، این موضوع را در دو ساحت پزشکی (فیزیکی) و فلسفی (متافیزیکی) مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. در چارچوب علم پزشکی، او بر اساس سازوکار مزاج انسان به تحلیل چرایی وقوع جنون می پردازد. اما اختلالات مزاجی نقطه آغاز تبیین فلسفی ابن سینا از اوهام مالیخولیایی است، و نوآوری ابن سینا را باید در این ساحت جستجو کرد. اختلال مزاجی منجر به اختلال در عملکرد روح بخاری می گردد، و این منجر به اختلال در رابطه نفس (قوه عاقله) و بدن می شود. از رهگذر این اختلال، گسستی میان صور ذهنی فرد مجنون و واقعیت ایجاد می شود؛ چراکه قوه مخیله، به عنوان مولد صور خیالی، و حس مشترک، به عنوان موطن صور محسوس و خیالی، بر اثر قطع یا تضعیف ارتباطشان با قوه عاقله، امکان تفکیک صور موهم از واقعی را از فرد مجنون سلب می کنند. درمان هایی را که ابن سینا در جهت بهبودی جنون پیشنهاد می دهد باید در همین بستر، یعنی تقویت ارتباط نفس ناطقه با بدن، توجیه و تحلیل کرد. مسئله اصلی این پژوهش تبیین پدیده جنون از نگاه ابن سینا با رهیافتی توصیفی- تحلیلی است، و سعی بر آن است تقریر دقیق و جامع از دیدگاه او بر اساس مبانی طبی و فلسفی ارائه شود.
کلید واژگان: ابن سینا, جنون, مزاج, روح بخاری, قوه مخیله, حس مشترکMadness as a medical, social, literary, and philosophical issue has always been the focus of thinkers. Avicenna, as a philosopher-physician, investigated and analyzed this issue in two medical (physical) and philosophical (metaphysical) areas. In the framework of medical science, based on the mechanism of human temperament, he analyzes why madness occurs. However, temperamental disorders are the starting point of Avicenna’s philosophical explanation of melancholic illusions, and Avicenna’s innovation was sought in this field. Temperament disorder leads to a disorder in the functioning of the rūh-i bukhārī, and this leads to a disorder in the relationship between the rational soul (nafs-i nāteqah) and the body. Through this disorder, a disconnection is created between the mental forms of the madmen and reality, because the imaginative (mukhayyalah) faculty as the generator of imaginary forms, and the common sense (ḥiss al-mushtarak) as the home of tangible and imaginary forms due to the disconnection or weakening of their connection with the intellectual faculty, deprives the insane person of this possibility to separate the illusive forms from the real. The main problem that this research delves into is to explain the phenomenon of madness from Avicenna’s point of view with a descriptive-analytical approach, and it is an attempt to provide a detailed and comprehensive presentation of his point of view based on medical and philosophical foundations.
Keywords: Avicenna, Madness, Temperament, Rūh-I Bukhārī, Imaginative Faculty, Common Sense -
تعادل، یکی از ایده های محوری در تاریخ فکری سیمون وی است که با بررسی آن می توان رخنه نگرش خاص او را در تمام ابعاد زندگی به نظاره نشست. سیمون وی، در خلال شرح خویش از مفهوم تعادل تلاش دارد با حفظ ارزش های انسانی میان انسان و نیروهای حاکم در طبیعت و همچنین، میان انسان و نیروهای حاکم در جامعه هماهنگی ایجاد کند. او با کمک گرفتن از معنای کار، تعادل را برای رسیدن به عدالت در بستر جامعه بررسی می کند. وی از رهگذر ایده تعادل مفاهیمی چون قدرت، حیثیت و جامعه سرکوب شده را تحلیل می کند و انقلاب را برای نجات جامعه سرکوب شده ناکارآمد می داند. سیمون وی نشان می دهد که آدمی چگونه می تواند با تغییر در نگرش به زندگی و عنصر رضایت، خود را از «سلطه» رهایی بخشد و ازطریق پیوند با امر غیرشخصی میان انسان و تمام نیروهای حاکم، اعم از اجتماعی و طبیعی، و میان خودش و آنها تعادل ایجاد کند. بدین نحو، تعادلی که وی مطرح می کند، نه تنها به هیچ گونه حزب و یا سیاستی وابسته نیست، حتی از متکی بودن به علم که دستاورد بشری جهت سهولت در زندگی است، به دور است. هدف از نگارش این مقاله آشنایی مختصر با فلسفه سیاسی سیمون وی با محوریت آموزه «تعادل» است که تاکنون به آن توجه نشده است.کلید واژگان: سیمون وی, تعادل, کار, سرکوب, قدرت, حیثیتEquilibrium is one of the central ideas in Simone Weil's intellectual history, which can be examined to recognize the bias of her attitude in all aspects of her life. Through the expression of equilibrium, Simone Weil, by preserving human values, tries to create a harmony between man and the forces that govern nature, as well as between man and the forces that govern society. With the help of the meaning of work, she examines the equilibrium in order to achieve justice in the context of society in such a way that the human personality remains intact. Through the idea of equilibrium, she analyzes concepts such as power, prestige, and oppressed society, and considers the revolution ineffective in saving an oppressed society. Simone Weil shows how man, by changing his attitude to life, can free himself from domination with the help of the element of satisfaction; and how man, through connecting with impersonal matter between man and all the ruling forces (both social and natural), can make an equilibrium between himself and them. In this way, the equilibrium which she puts forward is not only dependent on any party or policy, but also free from reliance on science, which is the human achievement of making life easier.Keywords: Simone Weil, equilibrium, work, oppression, Power, prestige, consent
-
سیمون وی بیش از هر فیلسوف و عارفی به توجه التفات داشته است. تفکرات او درباره توجه صرفا یک مسئله شناختی، علمی یا روان شناختی نیست، بلکه تاثیرات مستقیم و دامنه داری در آموزش، الهیات و حتی سیاست دارد. او توجه را به عنوان یک روش زندگی چه در سطح فردی و چه در سطح سیاسی-اجتماعی معرفی می کند. به باور سیمون وی، هرچند انسان چیزی را با توجه کردن خلق یا ایجاد نمی کند، اما موجب حیات بخشیدن به چیزی می شود که مورد توجه واقع شده است، و البته آن توجهی به امور پیرامون حیات می بخشد که «ناب» باشد. توجه ناب عاری از هر گونه دلبستگی است و انسان از طریق آن خود را از امور تخیلی و توهمی می رهاند و به حقیقت نایل می گردد. به همین خاطر آنچه آدمی را به توجه ناب رهنمون می سازد تمنای بدون مقصود است. از سوی دیگر سیمون وی از تعلیق اندیشه به عنوان وضعیتی از توجه ناب نام می برد که همان تاب آوردن خلا و در انتظار نشستن است. در نظر سیمون وی، توجه ناب می تواند به مثابه عشق در نظر آید، زیرا همان طور که توجه رضایت دادن به چیزی غیر از خود است، عشق نیز نیازمند شناسایی واقعیت با روی گردانی از خود است. سیمون وی اخلاق مبتنی بر توجه را مطرح می کند و با معطوف کردن توجه به سمت پروردگار، نه تنها اخلاق فردی، بلکه معرفت شناسی و فلسفه سیاسی-اجتماعی اش را بنا می کند و توجه را، در کنار لطف الهی، همچون پادزهری برای نجات انسان ضروری می داند.کلید واژگان: توجه, توجه ناب, عشق, تخیل, سیمون ویSimone Weil has considered attention more than any other philosopher and mystic. Her thoughts on attention are not merely cognitive, scientific, or psychological issues, rather, it has direct and far-reaching effects on education, theology, and even politics. She expresses attention as a way of life, both at individual and socio-political levels. According to Simone Weil, although man does not create or make anything by paying attention to it, attention brings life to what is being attended to. Only that man's attention to surrounding matters is a life-giving one which is “pure”. Pure attention is free from any attachments and through which man frees himself from imaginary and illusory matters and achieves the truth. What leads a person to pure attention is “to desire without an object”. On the other hand, Simone Weil refers to the suspension of thought as a state of pure attention, which is to endure void and wait. In Simone Weil's view, pure attention can be considered as love, because just as attention is consenting for anything other than oneself, so love also requires recognizing reality by turning away from oneself. Simone Weil introduces attention-based ethics, and by turning one's attention to God, not only she builds her individual ethics, but also her epistemology and socio-political philosophy. And along with divine grace, she considers attention as an antidote which is necessary for man's salvation.Keywords: attention, pure attention, Love, Imagination, Simone Weil
-
خلق معکوس یکی از ایده های محوری در عرفان سیمون وی است که نخستین بار از سوی او در گفتمان الهیاتی و عرفانی مسیحیت مطرح گردید. فهم ایده خلق معکوس در گروی فهم مدل آفرینش از منظر سیمون وی است. به باور سیمون وی، خدا از روی عشق برای آنکه جهان خلقت تحقق یابد از خدایی خود کناره گیری می کند. در آفرینش، همان طور که خدا خودش را از الوهیتش تهی می کند تا آدمی و جهان خلقت وجود داشته باشند، در خلق معکوس نیز انسان باید با تقلید از خدا خودش را از آنچه که به او داده شده است تهی کند تا بتواند آن گونه که خدا می خواهد در آفرینش مشارکت کند. خلق معکوس صرفا به معنای تقلید از انقطاع خدا از الوهیتش نیست؛ بلکه یک کنش منفعلانه است که در این عمل، پس از ترک دلبستگی ها و خیال اندیشی ها باید تنها چشم به راه بود. سیمون وی از رهگذر عمل خلق معکوس، چگونگی نفی خود پرستی و دوری جستن از خود محوری را تبیین می کند.
کلید واژگان: آگاهی, جاذبه, خلق معکوس, سیمون وی, ضرورت, فنا, واقعیتReligions & Mysticism, Volume:54 Issue: 1, 2021, PP 195 -215Decreation is one of the central ideas in Simone Weil’s mysticism that first was introduced by her into theological and mystical discourse of Christianity. Understanding the idea of decreation depends on understanding Weil’s model of creation. She believed that God, out of love, withdraws from His divinity so that the world of creation to be realized. Just as, in creation, God empties Himself of His divinity in order for man and the world to exist, so in decreation, man, by imitating God, also must empty himself of what have been given to him so that he can participate in creation as God wills. Decreation isn’t just imitating God detaching Himself from His divinity; rather, it is a passive action which, in practice, must be waited for after giving all the attachments and fantasies up. Simone Weil, through the act of decreation, explains how to deny selfishness and avoid self-centeredness.
Keywords: decreation, necessity, Gravity, consciousness, Reality, destruction -
ملاصدرا نخستین فیلسوف اسلامی است که تحت تاثیر روایات اسلامی و عارفان پیش از خود از "مرگ فرشتگان" بحث کرده است. تحلیل مرگ ملایکه بدون پرداختن به قیامت کبری در نظام فکری ملاصدرا ممکن نیست. او از طریق مبانی عرفانی به تحلیل قیامت کبری می پردازد و بر این اساس مرگ فرشتگان را توجیه پذیر می داند. او از دو منظر به تبیین مرگ فرشتگان می پردازد: نخست؛ فنای اسمایی به تجلی ذات الهی در قیامت کبری. براین اساس در قیامت کبری فرشتگان با تجلی ذات الهی فانی می شوند. نخستین بار داود قیصری از این منظر به توجیه و تبیین مرگ فرشتگان پرداخته است و ملاصدرا با تفصیل بیشتر به آن می پردازد. دوم؛ موت صعق که همان بازگشت به عدم خویشتن در ذات الهی است که در قیامت کبری اتفاق می افتد. تبیین دوم ابداعی ملاصدرا است.کلید واژگان: مرگ فرشتگان, ملاصدرا, مرگ انسان کبیر, انسان کامل, موت صعق, قیامت کبریPhilosophy & kalam, Volume:54 Issue: 1, 2021, PP 185 -202Mullā Ṣadrā, being influenced by Islamic traditions and his preceding mystics, is the first Islamic philosopher who has discussed about the "death of angels" in his philosophy. However, without a precise perception of the Major Resurrection, it would be impossible to analyze the death of angels in Ṣadrā's philosophical system. He analyzes the nature of the Major Resurrection through mystical fundamentals, on the basis of which he considers the angels' death to be justifiable. He has elaborated the angels' death from two perspectives: first, nominal annihilation through the manifestation of God's essence in the Major Resurrection. In this analysis, which has been broached earlier by Davoud Gheisari, the angels annihilate with the manifestation of God's essence in the Major Resurrection Day. Second, swooning death (i.e. death by swooning), which represents returning back to the non-existence in the divine essence. This type of death occurs on the Day of Major Resurrection .Ṣadrā, in various instances, has considered the latter type of death as being true for the angels.Keywords: Death of Angels, Mullā Ṣadrā, Perfect Human, Swooning Death, Major Resurrection
-
جهان همواره دستخوش شری ویرانگر بوده است و هر انسانی در مسیر زندگی اش رنج را به نحوی تجربه کرده است. پس اگر به دیده اغماض به شر ننگریم، درمی یابیم که بررسی رنج بشری می تواند بخشی از پاسخ های انسان را در خصوص شر بدهد. سیمون وی، با مطرح کردن محنت، نه تنها در تلاش است به برخی پرسش های درباره شر پاسخ دهد، بلکه به واسطه محنت انسان را با ابعاد دیگرش آشنا می سازد و آن را گامی در جهت خودشناسی معرفی می کند. برای انسان از خود بیگانه دنیای مدرن، پاسخ به چرایی محنت، موهبتی رهایی بخش به موجب بازگشت به خویشتن حقیقی خویش است، چراکه آنچه انسان را حقیقتا آزاد می کند، فهم حقیقت است و محنت انسان را در رسیدن به آن یاری می رساند. در این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با مراجعه به آثار اصلی سیمون وی و شارحان او مسئله محنت در اندیشه این بانوی فرانسوی بررسی می شود.کلید واژگان: حقیقت, خودشناسی, سیمون وی, شر, محنتThe world has always been subject to a destructive evil, and every human being has experienced suffering in some way in his/her life. Therefore, if we do not look at evil with the connivance, we can find that the study of human suffering can constitute a part of the human's answers about evil. By propounding affliction, Simon Weil not only tries to answer some questions about evil, but also introduces the human to his other dimensions through affliction, as she introduces it as a step towards self-knowledge. For the self-alienated human of the modern world, the answer to causes of affliction is a liberating gift due to his return to his true self, because what truly liberates the human is the understanding of truth, and affliction helps him to achieve it. Therefore, in this article, the issue of affliction in the thought of this French scholar is examined in a descriptive-analytical manner by referring to Simone Weil's main works and those of her commentators.Keywords: Affliction, evil, self-knowledge, truth, Simone Weil
-
یکی از مسایل اختلافی میان عالمان سنت اسلامی در حوزه تفسیر قرآن، که از دیرباز تاکنون همواره محل نزاع بوده، اختلاف در ریشه واژه «نبی» است. برخی این واژه را برآمده از «نبا» به معنای خبر می دانند و برخی از «نبو» به معنی بلندی و رفعت. ابن عربی هر دو ریشه را در ماده نبی پذیرفته است و طبق نظریه او «نبی مهموز» فرع و متولد از «نبی واوی» است. به عبارتی «نبا» مشتق از «نبو» است. از شروط تحقق اشتقاق اکبر مناسبت معنایی است که ابن عربی در راستای دفاع از دیدگاه خود تبیینی ارایه نکرده است. با وجود این به باور نگارندگان بر اساس مبانی وجودشناسی ابن عربی می توان مناسبت معنایی میان دو ریشه واژه «نبی» یافت. «نبی واوی» اشاره به نبوت در معنای باطنی آن دارد که همان حقیقت محمدیه به مثابه صادر نخستین است، که دارای شریف ترین و عالی ترین شان و رفعت در عالم آفرینش است. اما «نبی مهموز» بازگشت به جنبه ظاهری نبوت دارد که از آن تعبیر به نبوت تشریعی می شود که قوام آن به ابلاغ خبر است. بدین معنا «نبی مهموز» (نبی به معنای خبر) فرع بر «نبی واوی» (نبی به معنای رفعت) است که پس از شهود باطن نبوت از سوی نبی، او بار دیگر به سوی خلق باز می گردد و از اسمی که خود مظهر آن است خبر می دهد. از این رو از حیث وجودشناسانه اطلاق هر دو معنا بر واژه نبی توجیه پذیر و صادق است.
کلید واژگان: ابن عربی, واژه شناسی, معناشناسی, نبوت ظاهری, نبوت باطنی, نبی, ولایت مطلقه -
نسخ در تشریع یکی از مسایل مهم در علوم تفسیر، اصول فقه و کلام اسلامی است. عالمان اسلامی در مورد چیستی نسخ، امکان عقلی و وقوعی آن و اشکالات وارد بر آن سخن گفته اند. در عرفان نظری با توجه به دگر گونی تعریف نبوت و به تبع آن دین و شریعت، به نظر می رسد مفهوم نسخ نیز به نحوی ویژه مطرح شده باشد. در این نوشتار ابتدا در واژه نسخ و ریشه آن تدقیق شده، سپس مباحث کلامی و اصولی درباره نسخ ارایه شده است. در ادامه، ضمن گزارشی از تعریف نبوت و شریعت در قرایت عرفانی به تحلیل و بررسی مفهوم نسخ از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی پرداخته شده است. عارفان با تکیه بر مبانی خویش نسخ را راجع به زمان و ظهور اسماء الله دانسته اند. به این نحو که هر پیامبر مشرعی، شریعتش مستند به اسمی از اسماء الله است و با اتمام زمان و سیطره آن اسم یا به تعبیری افول آن اسم، شریعتی دیگر مستند به اسمی دیگر حاکم می شود و شریعت قبل را تحت سیطره خویش می برد. در این حال، شریعت قبل به شریعت جدید منسوخ شده است. بر پایه این تفسیر به دیگر مسایلی که در خصوص مفهوم نسخ مطرح می شود پاسخ داده اند.
کلید واژگان: نسخ شرایع, هستی شناسی نبوت, ظهور تدریجی و تاریخی اسماء الله, ختم نبوت -
نظریات فخررازی در بحث شر به چهار بخش کلی تقسیم می شود: 1. پیش فرض های الهیاتی مسئله شر؛ وی در این موضع مدعی است که فلاسفه قایل به حسن و قبح شرعی اند و خداوند را فاقد اختیار می دانند. ازاین رو، شایستگی بحث درباره این مسئله را ندارند؛ 2. نقد دیدگاه ثنویت و فلاسفه؛ وی در رویکردی مخالف با ثنویت، سرمنشا شرور را ذات الهی می داند و در عین حال، با دیدگاه فلاسفه، که قایل به مجعول بالعرض بودن شرور ند، مخالفت می کند؛ 3. طرح انتقاداتی به دیدگاه عدمی بودن شرور (دیدگاه منسوب به افلاطون)؛ که از جمله آنها، نقض این دیدگاه از طریق احساس درد و رنج است؛ 4. بیان اشکالاتی بر نظریه تقسیمی شرور (منسوب به ارسطو)؛ در این موضع، وی تصریح می کند که ملازمه ای میان عالم ماده و شرور نمی بیند. و از سوی دیگر، این پیش فرض را که عالم ماده دارای شر قلیل و خیر کثیر است، به چالش می کشد.
کلید واژگان: فخررازی, شر, عدمی انگاری شر, شر ادراکی, نظریه تقسیمی شرورFakhr Razi's theories on evil are divided into four general sections: 1. theological presuppositions of the problem of evil; in this case, he claims that, philosophers believe in legal good and badness, and lack of God’s authority; therefore, they do not deserve to discuss this issue. 2. Criticizing the views of dualists and philosophers; in an anti-dualism approach, he sees the essence of God as the source of evil, and at the same time, he opposes the views of philosophers who regard evil as an accidental factitious. 3. Criticizing the non-existential approach to evil (attributed to Plato's view): and rejecting this view through the feeling of pain and suffering. 4. Criticizing the evil division theory (attributed to Aristotle); he states that he does not see a connection between the material world and evil. On the other hand, he challenges the assumption that, the material world has very little or no evil, and multitude good.
Keywords: Fakhr Razi, evil, non-existential approach to evil, perceptual evil, evil division theory -
فلسفه و ادبیات از روزگاران دور ارتباطی بسیار نزدیک داشته اند و همواره مکتب های فلسفی بر ادبیات جهان تاثیرگذار بوده است که از جمله آنها می توان به اگزیستانسیالیسم اشاره داشت. از سوی دیگر، ادبیات به مثابه یک روش، بر فلسفه اگزیستانسیالیسم تاثیرگذار بوده و برخی فیلسوفان در قالب های گوناگون ادبی مانند رمان، شعر، نمایشنامه و... مفاهیم فلسفی را وارد حوزه ادبی کردند. اگزیستانسیالیسم، به دغدغه های مشترک وجود خاص آدمی می پردازد. دغدغه هایی چون رنج آدمی، معنای زندگی، جاودانگی، امید، عشق، ایمان، نومیدی، بیهودگی جهان، آزادی، مرگ و دیگر مباحث وجودی انسان. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی نمودهای اگزیستانسیالیستی رمان "الشحاذ" را نمایان می سازد. مهم ترین مولفه هایی که در این پژوهش به عنوان مدار اصلی بازکاوی اندیشه های اگزیستانسیالیستی مورد توجه قرار گرفته اند عبارتند از: مرگ اندیشی، معنای زندگی، عقل ستیزی، آزادی و سرگردانی، دلهره و اضطراب، و نگاه حسرت آلود به گذشته (تنهایی اگزیستانسیال). نتیجه ی پژوهش حاکی از آن است که علاوه بر نمودهای محتوایی، عنوان رمان نیز (گدا) بیانگر نوعی استیصال آدمی است و شاهدی بر اگزیستانسیالیستی بودن رمان است. با نشان دادن سویه های اگزیستانسیالیستی رمان و تحلیل آن به مدد آراء فیلسوفان این مکتب فلسفی، نمایان می شود که این اثر نجیب محفوظ در زمره آثار ادبیات اگزیستانسیالیستی قرار دارد به نحوی که درک عمیق و صحیح رمان، در گروی تحلیل و موشکافی پیش فرض های اگزیستانسیالیستی نجیب محفوظ است.کلید واژگان: اگزیستانسیالیسم, مرگ اندیشی, معنای زندگی, نجیب محفوظ, الشحاذPhilosophy and literature have always had a close connection, and each has a great impact on the other. Existentialism is one of the philosophical schools that are closely related to the literature. Similarly, literature as an approach has affected existentialism. Some figures such as Jean-Paul Sartre, Simon de Beauvoir, Albert Camus, Dostoevsky, and Gabriel Marcel have introduced philosophical concepts through various literary forms. Existentialism addresses the common concerns of human existence, such as human suffering, the meaning of life, immortality, hope, love, faith, disappointment, futility of the world, liberation, death, and other human existential issues.
Through a descriptive-analytical method, the present study aims at the existentialist manifestations of the novel Al-Shahaz. The most important components that have been considered in this research as the main axis of revising existentialist thoughts are mortality, the meaning of life, liberation, wandering, dread, anxiety, and a luscious look at the past. The result of the research suggests that the profound and proper understanding of the novel Al-Shahaz is based on the analysis of existentialist presuppositions. The title of the novel (i.e. beggar) is a manifestation of human destitution, which provides evidence for this claim. The existentialist strains of the novel postulate it in the category of existentialist works of the literature.Keywords: Najib Mahfouz, Al-Shahaz, Existentialism, Death thinking, Meaning of life -
از قدیمی ترین و مهم ترین مسایل متافیزیک چگونگی پیدایش کثرت و ربط آن به وحدت بوده است. ابن سینا در این مسئله دیدگاهی دارد که آکوییناس در آثار خود، آن را روایت کرده است. دو نقد بر روایت آکوییناس از ابن سینا وارد است: 1. آکوییناس در گزینش برخی از واژگان لاتین برای رساندن مقصود ابن سینا به طور دقیق عمل نکرده است؛ 2. او واژه «قوه» را در روایت خود آورده و آن را بر همه ماسوی الله اطلاق کرده است؛ حال آنکه چنین اصطلاحی در ادبیات سینوی (به ویژه در کتاب شفا) مشاهده نمی شود. پس مسئله اصلی تحقیق این است که چرا آکوییناس چنین روایتی از نظام خلقت ابن سینا ارایه می دهد؟ به باور نگارندگان قراینی وجود دارد که آکوییناس از طریق غزالی با این نظر ابن سینا آشنا شده و همین امر در روایت او از ابن سینا تاثیرگذار بوده است. خوانش و معادل سازی آکوییناس هرچند از جهاتی متفاوت با عبارات ابن سینا است، اما درعین حال می توان آن را سازگار با نظام فلسفه ابن سینا دانست.
کلید واژگان: ابن سینا, آکوئیناس, کثرت, قوهOne of the oldest and most important metaphysical problems is the creation of the multiplicity of things and their relations to oneness. Avicenna adopted a viewpoint on the issue that Aquinas has recited it in his works. Aquinas' narration from Ibn Sina would be criticized on two grounds; First, Aquinas has not acted carefully in choosing some of the Latin words to reflect the Avicenna's point. Second, in the Aquinas' narration, the term "potential" is used referring to everything except God, while such a term does not appear in the Avicennian literature- especially in Shifa (Book of Healing). Thus, the main problem of this study is that, why did Aquinas present such a reading of Ibn Sina's creation system? According to the authors, there are pieces of evidence that show Aquinas learned about Avicenna's viewpoint through al-Ghazali’s treatises. This had a great influence on his recitation of Avicenna. Although reading and terms of Aquinas are in some ways different from the Avicenna's, it can be considered compatible with Avicenna's philosophy.
Keywords: Avicenna, Aquinas, Multiplicity, Creation, potentiality -
برخی از تاریخ نگاران فلسفه، تفکر یونانی را یک شناخت بصر محور می دانند. از آنجا که یکی از اضلاع هندسه معرفتی فلسفه اسلامی تفکر یونانی است نگارندگان این پرسش را روبه روی خویش یافتند که آیا شناخت بصر محور را می توان در جریان تفکر فیلسوفان اسلامی رصد نمود؟ بسیاری از واژگان مستعمل در منطق و فلسفه همانند تصور، صورت، وجود عینی، ظهور، تبیین و...تداعی کننده و تایید گر چنین شناختی است. نگارندگان در این جستار دایره پژوهش خود را محدود به مسئله وجود ذهنی ملاصدرا کرده اند و به این مسئله پرداخته اند که معلومات و مدرکات ما نه تنها از تاثیر حواس ظاهری در امان نیستند؛ بلکه بیش از دیگر حواس تحت تاثیر قوه بینایی اند. ملاصدرا در مواضعی، خصوصا صور عقلی، سعی در دوری جستن از حس محوری (و بصر محوری) مبتنی بر نظام هستی شناختی و معرفت شناختی فلسفه اش می کند، اما به نظر می رسد اگر در خلال بررسی سخنان او در وجود ذهنی پرسشهایی از زاویه ی دیدی خاص مطرح شود، او هم دچار چالش های جدی درون سیستمی می گردد. به باور نگارندگان، مقوله شناخت در نظام فلسفی ملاصدرا، دست کم بر پایه آنچه در وجود ذهنی می گوید تحت تاثیر نمودهای حسی معلومات خارجی است و بیش از سایر حواس، بینائیده شده است و این نکته علاوه بر صور جزئی بر صور کلی صادق است.کلید واژگان: وجود ذهنی, بصر محوری, ملاصدراIn Islamic philosophy, intellectual perception has a higher situation than sensory perception, and then it is not sense-based cognition. Vision-based knowledge is a cognition in which the sense of sight prevails over other aspects of epistemology. The authors are seeking to study Mulla Sadra's vision-based perspective on mental existence after finding the criteria for research. Much of Mulla Sadra's use of visual terms in explaining his views on mental existence can be the first sign of his vision-based tendency. In this paper, after a separation of knowable forms into particular and universal, aspect of the visionbased tendency of each of these two kinds is examined and it has been shown that the subsistence of issuing of particular (sensual and imaginary) forms of an essay is basically the vision-based aspect; In this approach it means, the visual aspect of the external object is inseparable of its mental existence. Since Mulla Sadra's claim is in the universal forms (rational) view of the distant one, it was found that this idea is not empty of vision-based tendency; Though Mulla Sadra has been a success to defeating the sense-based tendency. According to the authors, the category of knowledge in the philosophical system of Mulla Sadra, at least based on what he said in mental existence theory, is influenced by the sensual appearance of objective knowable and more than other senses are affected by vision, and furthermore this outcome includes particularities in universals.Keywords: Mental Existence, Vision-based Tendency, Mulla Sadra
-
آشنایان با دیدگاه های سیمون وی، به خوبی از ژرفا و عمق آرای عرفانی او آگاه اند. در این پژوهش مکانیسم رهایی از خود و یگانگی با حقیقت مطلق (خدا) در چهارچوب نظام عرفانی سیمون وی بررسی می شود. به باور او، آدمی برای حفظ توازن درونی، نباید خلاهای به وجود آمده در درونش را با امور موهوم و خیالی پر کند. آدمی با انقطاع از امیال و تاب آوردن خلاهایی که عامل عدم توازن اند، پذیرش محنت ناب و خلق معکوس زمینه دریافت لطف الهی را فراهم می سازد. با ظهور لطف الهی، انسان به خود حقیقی اش یعنی امر مقدس غیرشخصی و تفاوت آن با خود خودپنداشته آگاه می شود. طالب حقیقت باید یک گام فراتر گذارد و با فانی کردن من، تنها داشته اش را به پروردگار بازگرداند.
کلید واژگان: سیمون وی, توازن, خلا, تخیل, توهم, لطف, خلق معکوس, خود, من, امر غیرشخصی -
فصلنامه اندیشه دینی، پیاپی 67 (تابستان 1397)، صص 113 -130از مبانی تاثیرگذار در حکمت صدرایی، «تحقق مفاهیم گوناگون به وجود واحد» است که با وجود پژوهش های فراوان ازسوی صدراپژوهان، به نقش و جایگاه آن پرداخته نشده است. پژوهش حاضر حاکی از آن است که بسیاری از نوآوری های فلسفی ملاصدرا در گروی فهم دقیق جایگاه قاعده ی «تحقق مفاهیم گوناگون به وجود واحد» است. به کارگیری این قاعده ازسوی ملاصدرا و ارائه ی دیدگاه نوین و نقد آرای پیشنیان در مسائلی چون رابطه عاقل و معقول، ترکیب اتحادی، اصالت وجود و ماهیت، تبیین ملاک حمل شایع صناعی، رابطه ی نفس و قوا و رابطه ی اسما و صفات با ذات الهی، از یافته های این پژوهش است که به تفصیل بدان اشاره می شود. روش پژوهش در این مقاله، توصیفی-تحلیلی است که با مراجعه و استفاده از منابع اصلی صورت گرفته است.کلید واژگان: واحد, فلسفه, ملاصدرا, قاعده, کارکرد
-
فیلسوفان مسلمان در برخی از مواضع که کثرت وجودی (خارجی) برقرار نیست، علیت را متحقق دانسته اند، که ملاصدرا این قسم علیت را به تحلیل عقلانی می داند. علیت جوهر برای عرض، ماده برای صورت، ماهیت برای لوازم خود و… را می توان از مصادیق علیت تحلیلی دانست. علیت تحلیلی کارکردهای متعددی در فلسفه ی اسلامی به دنبال دارد. این کارکردها به دو دسته طبقه بندی می شوند: کارکردهای معرفت شناختی و کارکردهای هستی شناختی. در این مقاله به کارکردهای هستی شناختی علیت تحلیلی پرداخته می شود. کارکردهای هستی-شناختی علیت تحلیلی عبارتند از: 1. علیت وجود برای ماهیات، حیثیات اندماجی و شانی، و تحقق ثبوتی آنها. 2. رفع تناقضات درون متنی در مسائلی مانند رابطه ی «علیت و کثرت» ، «ادله ی حرکت جوهری» و «توقف ممتنعین یا واجبین بالذات بر یکدیگر». 3. اثبات وحدت شخصیه ی وجود. 4. نزاع معنوی فیلسوف و متکلم در باب ملاک احتیاج معلول به علت. : 1. علیت وجود برای ماهیات، حیثیات اندماجی و شانی، و تحقق ثبوتی آنها. 2. رفع تناقضات درون متنی در مسائلی مانند رابطه ی «علیت و کثرت» ، «ادله ی حرکت جوهری» و «توقف ممتنعین یا واجبین بالذات بر یکدیگر». 3. اثبات وحدت شخصیه ی وجود. 4. نزاع معنوی فیلسوف و متکلم در باب ملاک احتیاج معلول به علت.کلید واژگان: علیت تحلیلی, کثرت تحلیلی, کثرت خارجی, برهان, ملاصدراMuslims philosophers in some of matters whic isnt plural accept the causal relation. This causality was named rationl analysis by Mulla Sadra. The causality of substance for accident, matter for the form and essence for its necessary accedens are examples of analytical causality. Analytical causality has numerous functions in Islamic philosophy which are in tow category: epistemological and ontological. The ontological functions of analytical causality are reality of essences, resolving of intertextual inconsistencies for example causality and multiplicity and arguments of substentioial movement, proving of personal unity of existence and resolving the problem of criterion of dependence of effect to causeMuslims philosophers in some of matters whic isnt plural accept the causal relation. This causality was named rationl analysis by Mulla Sadra. The causality of substance for accident, matter for the form and essence for its necessary accedens are examples of analytical causality. Analytical causality has numerous functions in Islamic philosophy which are in tow category: epistemological and ontological. The ontological functions of analytical causality are reality of essences, resolving of intertextual inconsistencies for example causality and multiplicity and arguments of substentioial movement, proving of personal unity of existence and resolving the problem of criterion of dependence of effect to causeKeywords: analytical causality, analytical multiplicity, existentioal multiplicity, argument, Mulla Sadra
-
انقسام علیت به خارجی و تحلیلی، کارکردهای فراوانی در فلسفه اسلامی دارد که گستره برهان از جمله آنهاست. برهان به عنوان تنها روش معتبر منطقی در اکتساب یقین، از رهگذر علیت تحلیلی بستر تحولات و کارکردهایی است. 1. کارآمدی برهان اقترانی حملی، 2. حصرگرایی اقسام برهان در «لم»، «دلیل» و «إن مطلق» (معلولین علت واحده) و رد برهان «ملازمات عامه» و 3. امکان طرح برهان «لم» در اثبات وجود حقتعالی و نقد برهان «شبه لم» از جمله تاثیرات علیت تحلیلی در گستره برهان است.کلید واژگان: کارکرد, علیت تحلیلی, برهان ملازمات عامه, برهان لم, برهان إن مطلق, برهان شبه لمDividing causality into external and analytical ones has many functions in Islamic philosophy; one of them is in the sphere of argument (burhān). Argument as the only reliable logical method in obtaining certainty is the breeding ground for some evolutions and functions through analytical causality: (1) the efficiency conjunctive categorical argument, (2) exclusivism of various types of argument in apriori, cause, and absolute inna (the effects of one cause), and refutation of argument of general concomitants, and (3) the possibility of putting forward an apriori argument in proving existence of God Almighty and review of the quasi-apriori argument are among the effects of analytical causality in the realm of argument.Keywords: function, analytical causality, the argument of general concomitants, apriori argument, argument of absolute inna, quasi-apriori argument
-
یکی از اشکالات وارد به امکان فلسفه تطبیقی، قیاس ناپذیری سنت های فلسفی است. مقصود از قیاس ناپذیری آن است که فرهنگ های متفاوت بستر رشد نظام ها یا اندیشه هایی می شوند که از لحاظ ساختار مفهومی، روش ها و ابزار مورد استفاده با یکدیگر تفاوت های اساسی دارند، و از این رو، نمی توان نظریات فلسفی را به شکلی بین فرهنگی مورد مقایسه قرارداد. شیانگ لانگ جانگ ریشه امکان ناپذیری مقایسه را نبود وضعیت تطبیقی می داند. مراد از وضعیت تطبیقی، وضعیتی است که در آن مقایسه کننده همزمان بر موارد مورد مقایسه و نسبت بین آنها اشراف داشته باشد تا بتواند مقایسه ثمربخشی داشته باشد. مقاله می کوشد که نشان دهد که برای تحقق امکان فلسفه تطبیقی پژوهش گر باید با قرار گرفتن در حالت بیناپارادایمی وضعیت تطبیقی را پدید آورد. قرار گرفتن در حالت بیناپارادایمی رهاکردن خود از محدودیت های درون پارادایمی و به فعلیت رساندن پتانسیل «در میان قرار گرفتن» است. با قرار گرفتن در حالت بیناپارادایمی و ایجاد وضعیت تطبیقی می توان به مقایسه ای ثمربخش بین سنت های فلسفی دست یافت.کلید واژگان: فلسفه تطبیقی, قیاس ناپذیری, وضعیت تطبیقی, حالت بیناپارادایمی, مقایسه میان فرهنگیOne of the criticisms of comparative philosophy is the incommensurability of different traditions. That is, various systems or disciplines, conceptually and methodologically different, are grown in the context of different traditions and thus making them incommensurable. Xianglong Zhang holds that incommensurability is because of the lack of grounds for comparison. To accomplish fruitful comparisons, one ought to fully discern the points of comparison. The originality of the current paper is its attempt to draw attention to the point that comparative philosophy should be approached through an inter-paradigmatic stand. It can be attained when the researcher transcends the limits of paradigms. Inter-paradigmatic perspective along with grounds for comparison when maintained leads to effective comparison of philosophical traditions.Keywords: Comparative Philosophy, Incommensurability, Comparative Situation, Inter, Paradigmatic, Intercultural Comparison
-
هدف پژوهش حاضر بررسی دیدگاه دبیران درباره موانع کاربست یافته های پژوهشی در آموزش وپرورش است. روش پژوهش توصیفی تحلیلی است؛ به این صورت که در بخش اول، با تحلیل اسنادی، موانع کاربست یافته های پژوهشی استخراج شده و در بخش دوم، با روش پیمایشی، دیدگاه دبیران درباره موانع کاربست یافته های پژوهشی بررسی شد. در بخش اول، جامعه آماری شامل متون نظری و پژوهشی مرتبط با موانع کاربست یافته های پژوهشی است و در بخش دوم، جامعه آماری شامل همه دبیران دوره دوم متوسطه در استان کهگیلویه و بویراحمد در سال 1394 است که با استفاده از فرمول له وی و لمی شو[1] تعداد 298 نفر نمونه برآورد و برای نمونه گیری از روش خوشه ایچندمرحله ای استفاده شده است. ابزار پژوهش، در بخش اول، جدول تحلیل محتوا و در بخش دوم، پرسش نامه محقق ساخته مبتنی بر موانع استخراجی بوده که روایی و پایایی آن تایید شده است. در یافته های تحلیل اسنادی، موانع مدیریتی ساختاری، اقتصادی مالی، فرهنگی اجتماعی، ارتباطی اطلاع رسانی و انگیزشی انسانی شناسایی و در بررسی میدانی مشخص شد که همه موانع استخراجی در سطح 05/0 از کاربست یافته های پژوهشی در آموزش وپرورش جلوگیری می کند.کلید واژگان: دبیران, دوره دوم متوسطه, موانع کاربست یافته های پژوهشیThe aim of this study is to identify implementation barriers of research findings to education system of Iran and to validate it by teachers of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad province. The research is a descriptive-analytical study; so, it was carried out by documentary analysis of identified barriers to the application of research findings and by validating foresaid barriers via surveying. In the first step, statistical population -all of the relevant theoretical and research literature were analyzed without sampling and in the next step, by the use of cluster sampling method and Levy and Lemeshow formula, 298 teachers were chosen as statistical sample. Research data were gathered through a content analysis table and a researcher-made questionnaire based on extracted barriers, the reliability and validity of which has been confirmed. Documentary analysis resulted in identification of managerial/ structural, economic/ financial, cultural/ social, communicational/ informational barriers.Keywords: Implementation Barriers of Research Findings, Secondary Education, Teachers
-
جستار حاضر، بنیانی از سامانه معرفتی حکمت متعالیه را در حوزه هستی شناختی آشکار می سازد: «کثرت تحلیلی». کثرت تحلیلی، از جایگاه حیاتی در حکمت صدرایی برخوردار است، به گونه ای که مباحثی چون رابطه وجود و ماهیت، ماده و صورت، جنس و فصل، جوهر و عرض و... متاثر از آن است. مساله اصلی این جستار تحلیل معنایی کثرت تحلیلی و تعیین جایگاه معرفتی و هستی شناختی آن است. کثرت تحلیلی از نگاه صدرا کثرت برآمده از معانی و مفاهیم متعددی است که عقل با تحلیل عقلانی از وجود واحد درمی یابد. تصریحات صدرا بر نفس الامری بودن کثرت تحلیلی حکایت دارد. از مبانی پیدایش و توسعه این کثرت می توان به مساله اتحادی وجودی و امکان تحقق موجودات کثیر به وجود واحد اشاره داشت.کلید واژگان: کثرت, کثرت تحلیلی, نفس الامر, هستی شناسی, نسب تحلیلیOntological Researches, Volume:5 Issue: 9, 2016, PP 105 -125This article has explained one of the critical epistemological structures of transcendental wisdom in ontological domain: i.e. analytical multiplicity. Analytical multiplicity has a vital position in Sadraean wisdom, as far it has influenced many philosophical issues like: the relation between being and quiddity, matter and form, genus and differentia, substance and accident. The main problem of this article is the Semantic Analysis of the Analytical multiplicity and determination of its epistemological and ontological position. According to Mulla Sadra, Analytical multiplicity means: human reason can obtain the multiplicity through unity of existence by many concepts and meanings. Mulla Sadra explicitly declares the domain of factuality of analytical multiplicity. By the element of the origination and development of the multiplicity in the external world, we can achieve the existential unity and possibility of the various existents which denote to the oneness.Keywords: Multiplicity, Analytical Multiplicity, Factuality, Ontology, Analytical Relations
-
این نوشتار سعی بر تبیین چیستی علیت تحلیلی، قسمی مغفول از علیت، دارد. روشنسازی معنای علیت، نخستین گام است و بدین منظور دو مقدمه بیان می شود. نخست مقام «مفهوم»، «معنا»، «مصداق» و «واقع» طرح، و سپس بیان می شود که ساحتی که فیلسوف در آن سیر می کند، معناست. دوم آنکه امر واحد می تواند مصداق معانی کثیر قرار گیرد. بنا بر این دو مقدمه، طرح علیت تحلیلی نه تنها معقول، بلکه ضروری می نماید. فلاسفه اسلامی هرچند بر وجود علیت تحلیلی به منزله قسمی از علیت تصریح نداشته اند، بارها لفظ علیت را در مواضعی به کار برده اند که میان علت و معلول تغایر وجودی برقرار نیست. بر اساس قاعده «لاتلازم من دون علیه»، که همه فلاسفه اسلامی آن را قبول دارند، می توان تلازمات میان اعتباریات نفس الامری، وجود و ماهیت، واجبین بالذات (اسماء و صفات الهی با ذات الهی) و ممتنعین بالذات (دور و تقدم شی ء بر نفس) را به علیت تحلیلی بازگرداند. به رغم اشتراک معنایی، علیت خارجی و تحلیلی در معقول اولی یا ثانی بودن، مصداق متقابلین واقع شدن، و گستره از یکدیگر متمایزند. طرح علیت تحلیلی، تبیین دیگری از انقسام علیت را می طلبد که در پایان به آن اشاره می شود.
کلید واژگان: علیت, معنا, مفهوم, تلازم, علیت تحلیلی, علیت خارجی, تحلیل, توقفThe present article is an attempt towards explaining the nature of a neglected type of causality, i.e. analytical causality. Clarification of the meaning of causality is the first step. Two premises are raised in this regard. Firstly the distinction between "concept", meaning, extension, and reality is made. Then it is explained that the principal field of research for philosophers here is the meaning. Secondly a single affair is capable of applying to multiple meanings. According to these two premises, analytical causality seems not only reasonable but necessary. Although not asserting analytical causality as a type of causality, Islamic philosophers have frequently used the word "causality" in cases where no existential otherness is present between the cause and effect.Based on the rule of "there is no concomitance without causality" recognized unanimously by Islamic philosophers, it is possible to justify the following examples as those of analytical causality: the concomitance between subjective considerations as fact- themselves, that of existence and quiddity, that of the two necessary beings by themselves (names and attributes of God with His essence), and that of the two impossible beings by themselves (circularity in argument and priority of a thing to itself). In spite of equivocal homonymy, external and analytical causality are distinct as being primary intelligible or secondary one, being an example of two opposites or not, and their domain. Proposing analytical causality requires further explanation towards classification of causality finally dealt with in the article.Keywords: causality, meaning, concept, concomitance, analytical causality, external causality, analysis, abeyance -
The faculty of Delusion or Vahm has several aspects like proving it, being independent from other faculties of rational soul, how delusional concepts were comprehended and understood the concepts, material or immateriality of this faculty, and the conjunction of it to the practical and theoretical reason. In this research, Ibn Sinas views in theses aspects are studied and explained. In this regard, it has been proved that the proving of this faculty, independency of it from reason and rational soul, and materiality of it are incorrect even according to the philosophy of Avicenna himself. The two demonstrations that proving the independency of faculties of rational soul have no indication for independency of delusion and changelessness of the concepts which this faculty comprehend are the sign of its immateriality and their subject.Keywords: Ibn Sina, Delusion, Rational soul, Comprehension, Concepts
-
در رویکرد مشهور، علیت مستلزم کثرت وجودی، اعم از تباینی و تشکیکی، میان علت و معلول است؛ با این حال، خود فلاسفه در مواضعی که کثرت وجودی برقرار نیست، علیت را متحقق دانسته اند. صدرا این قسم علیت را به تحلیل عقلانی می داند و آگاهانه ملازمه ای بین «علیت» و «کثرت وجودی» نمی یابد. تئوری علیت تحلیلی مستلزم توسعه معنای علیت است و می باید تعریفی ارائه کرد که انطباق پذیر بر هر یک از کثرات وجودی و تحلیلی باشد. بر اساس مبانی حکمت متعالیه، دو تعریف از علیت بیان می شود که توامان انطباق پذیر بر کثرت وجودی و تحلیلی است. نخست، رابطه توقف میان دو موجود؛ دوم، رابطه توقف میان دو مصداق. از آن جا که کثرت «موجود» و «مصداق» لزوما «کثرت وجودی» را به دنبال ندارد، اگر دو «موجود» و دو «مصداق» در خارج به دو «وجود» تحقق یابند، علیت خارجی است و اگر به یک «وجود» موجودند، علیت تحلیلی است. با پذیرش دو تعریف فوق علیت مستلزم کثرت وجودی (خارجی) نیست، بلکه مستلزم مطلق کثرت است، اعم از آن که کثرت وجودی باشد یا تحلیلی. می توان کاربردهای فراوانی از علیت تحلیلی به دست آورد که برخی قبل از حکمت متعالیه و برخی بعد از آن، رواج یافته است: علیت ماهیت برای لوازم خود، علیت امکان برای احتیاج، علیت در برهان اقترانی حملی، علیت عرض برای عرض، علیت جوهر برای عرض، علیت صورت (فصل) برای ماده (جنس) و علیت ماده و صورت برای ذات ماهیتکلید واژگان: علیت, کثرت, علیت تحلیلی, علیت خارجی, کثرت تحلیلی, کثرت وجودی (خارجی), توقفPhilosophers usually believe that causality entails the existential diversity of the cause and the effect. However، for the cases in which there is not any existential diversity، they assert that causality is actualized as well. According to Mullā Sadrā، this kind of causality has to be known by rational analysis. So، the causality does not imply existential diversity. The theory of analytic causality entails development of the meaning of causality and we have to propose a definition of causality which is consistent with both analytic and existential diversity. According to principles of Transcendent Philosophy، there are two definitions of causality which is consistent with both analytic and existential diversity. While the former is “the dependence between two being”، the latter is “the dependence between two referents”. Since the diversity of “being” and “referent” does not essentially entail “existential diversity”، if two “beings” and two “referents” are actualized by two “existence”، the causality is objective and if not، it is analytic. Based on these definitions، causality does not entail existential diversity. Rather، it entails mere diversity، either existential or analytic. There are a number of applications for analytic causality including causality of essence for its implications، causality of contingency for need، the causality in conjunctive-categorical argument، causality of accident for accident، causality of substance for accident، causality of form (genus) for matter (difference)، and causality of the matter and the form for the essence.Keywords: Causality, Diversity, Objective Causality, Analytic Diversity, Existential Diversity, Dependence
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.