به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

شهریار گیتی

  • مهدی عبدی، عسگر صلاحی*، شهریار گیتی
    با طرح نظریه های نو، نقد و بررسی آثار ادبی مسیر متفاوتی را پیش گرفته است و حوزه های جدیدی چون مطالعات بین رشته ای به وجود آمده که موجب شناخت ظرفیت و دریافت های نو از آثار ادبی شده است. از جمله این مطالعات، بررسی بین ادبیات داستانی و نمایشی است. این دو حوزه که از دیرباز با هم پیوند داشته اند، در دوره معاصر، به ویژه با پیشرفت و گسترش سینما، بسیار به هم نزدیک شده اند. از این رو، امروز نمایش از ظرفیت های ادبیات داستانی و ادبیات داستانی از برخی ویژگی های درام استفاده می کند، تا جایی که ادبیات داستانی به عنوان بن مایه آثار نمایشی و سینمایی نقش پررنگی در تولید این آثار دارد. با این توضیح، در این پژوهش سعی می شود دو اثر «کوزیما یا تقریبا گراتزیا» از «گراتزیا دلددا» و «آینه های دردار» از «هوشنگ گلشیری» بر اساس الگوی گوستاو فرایتاگ، نمایشنامه نویس و منتقد آلمانی نقد و بررسی شود. الگوی فرایتاگ اساسا یک ساختار نمایشی است که در یک رمان، فیلم یا دیگر آثار داستانی به آشکارسازی رویدادها به ترتیب تاریخ وقوع می پردازد. این الگو، هرمی پیشنهادی است برای تحلیل ساختار روایی داستان های تراژیک و شامل پنج قسمت یا مرحله مقدمه یا معرفی، کنش صعودی و گره افکنی، نقطه اوج، کنش نزولی و سقوط و وقوع فاجعه و گره گشایی است که در کنار بررسی این مراحل نمایشی، امکان بررسی آثار را بر اساس ساختار سه پرده ای فراهم می آورد. شیوه این پژوهش، توصیفی تحلیلی و به روش کتابخانه ای و اسنادی در قالب مطالعه تطبیقی است. بر اساس یافته های پژوهش، این دو اثر با مراحل پنج گانه این الگو تطابق، و نیز ساختاری نمایشی دارند. اگرچه این دو اثر از دو مکتب و سبک متفاوت است، اما تطابق آن ها با این الگو نشان می دهد که این دو اثر ساختار مشترکی دارند و ورای روایت داستانی، ویژگی نمایشی نیز دارند و قابلیت پرداخت ساختاری سه پرده ای در آن ها دیده می شود که به عنوان الگویی روایی در آثار نمایشی محسوب می گردد.
    کلید واژگان: هوشنگ گلشیری, آینه های دردار, گراتزیا دلددا, کوزیما یا تقریبا گراتزیا, نمایش (درام), هرم فرایتاگ
    Mehdi Abdi, Asgar Salahi *, Shahriyar Giti
    With the development of new theories, the critique of literary works has taken a different path, and new areas such as interdisciplinary studies have emerged that they have led to the recognition of new capacities and perceptions of literary works. One of these studies is between fiction and dramatic literature. These two fields have been connected for a long time and have become very close in the contemporary period, especially with the development and expansion of cinema, so today, the drama uses the capacities of fiction and fiction uses some features of drama to some extent. Fiction literature as the basis of dramatic and cinematic works has a significant role in the production of these works. With this explanation, this study tries to critique the two works "Cosima or almost Grazia" by "Grazia Deledda" and " Lidded Mirrors" by "Houshang Golshiri" based on the model of Gustav Freytag, a German playwright, and critic. The Freytag pattern is essentially a theatrical structure that reveals events in chronological order in a novel, film or other work of fiction. This model is a proposed pyramid for analyzing the narrative structure of tragic stories and includes five parts or stages, including Introduction, Rise, climax, Return or Fall, and Catastrophe, Allows the study of works based on a three-curtain structure. The method of this research is descriptive-analytical and library and documentary method in the form of comparative study. Based on the research findings, these two works correspond to the five stages of this model and have a dramatic structure. Although these two works are from two different schools and styles; But their conformity with this pattern shows that these two works have a common structure and beyond the narrative, they also have dramatic feature and have the ability to pay for a three-act structure that is considered as a narrative model in drama.
    Keywords: Hooshang Golshiri, Lidded Mirrors, Grazia Deledda, Cosima, drama, Pyramid of Freytag
  • اعظم سروری، شکرالله پورالخاص*، بیژن ظهیری ناو، شهریار گیتی

    گرایش پسافمنیستی در جریان پست مدرن با هدف نفی تفاوت جنسیتی و اثبات حق آزادی و آگاهی زنان، اصول اخلاق سنتی را که نگاهی مطلق به رفتارهای اخلاقی و غیر اخلاقی داشته و برخی از این رفتارها را بنابر جنسیت زنانه به آنان نسبت می دهد، رد کرده به نسبی بودن اصول اخلاقی اعتقاد دارد. همین اندیشه وارد حوزه ی شعر و ادبیات شده و در غزل پست مدرن با نگاهی نسبی به اخلاق و شکستن باورهای سنتی در مورد زن و اخلاق زنانه، موجب پیدایش ادبیات اروتیکی شده که تاکیدش بیشتر برجنبه ی جنسی و جسمانی عشق است. غزل پست مدرن زمینه را برای اعتراض شاعران بر ضد این نگاه سنتی مهیا کرد و به شاعران زن جرات داد با ذکر مسایل اوروتیکی از حصاری که عرف و سنت به نام اخلاق دورشان کشیده بود، خود را برهانند. این پژوهش که به روش کتابخانه ای و توصیف و تحلیل صورت گرفته، سعی بر این دارد، دیدگاه های پسافمینیستی را با رویکرد نسبی انگاری اخلاقی در غزل پست مدرن بررسی کند و نشان دهد چگونه نگاه ابزاری و جنسیتی به زنان می تواند اثرات سویی بر فکر و اندیشه جامعه داشته باشد

    کلید واژگان: پسافمینیسم, نسبی انگاری اخلاقی, زن, غزل پست مدرن, اروتیک
    Azam Sarvari, Shokrallah Pouralkhas *, Bijan Zahirinav, Shahryar Giti

    The post-feminism tendency in postmodernism, with the aim of denying gender differences and proving women's right to liberty and awareness, has rejected the principles of traditional ethics, which have an absolute view of moral and immoral behaviors and attribute some of these behaviors to women according to gender. Instead, this tendency believes in relativism of moral principles.Having entered literature and consequently poetry and postmodern sonnets, the same idea, with a relative look at ethics and in an attempt to break away from traditional beliefs about women and feminine ethics, has led to the emergence of erotic literature, which emphasizes the sexual and physical aspects of love.Postmodern lyricism paved the way for poets to protest against the traditional view, and encouraged female poets to,by mentioning erotic issues,free themselves from the barriers that custom and tradition, in the name of morality, had extended around them.The present study, which has relied on library research through a descriptive method, tries to comparethe post-feminist perspectives with the approach of moral relativism in postmodern sonnets and shows how erotic and sexual-oriented views toward women can leave negative effects on the thoughts of society.

  • مهرداد آقایی، شهریار گیتی، ابراهیم پورحنیفه *

    قدرت بالای زبان عربی در اشتقاق و توانمندی آن در استخراج واژگان و ساختار جمله ها و گستردگی اشتقاقی جملات، ویژگی خاصی به زبان عربی بخشیده است که سایر زبان های دنیا یارای همتایی با آن را ندارند. از سوی دیگر قرآن نیز استمرار و جاودانگی آن را تضمین نموده و آن را ابزار فکر و بیان برای ملت های مختلف شامل مسلمان و حتی غیر مسلمان قرار داده است. برای نگارش و استخراج قواعد نحوی، صرفی و جمله ها و اسلوب های بلاغی آن، به لطف اسلام بزرگانی از سرزمین فارس به زبان عربی گرایش پیدا کردند به طوری که در زبان عربی استاد خود عرب ها نیز شدند. جناس از جمله فنون مهم ادبی است که اغلب در صدر آرایه های لفظی و گاه در صدر کتب بدیعی قرار دارد. در باب اهمیت آن، همین بس که برخی آن را در پیوندی درونی با ای هام و استخدام دانسته اند. جناس کارکردهای مختلف دارد که می تواند ابزار ایجاد فنون دیگری نیز باشد. از برخی از انواع آن می توان در لغز و تعمیه نیز استفاده نمود. با توجه به اهمیت این صنعت در عرصه شعر و ادب اشکالاتی نیز وجود دارد که گاه در برخی از کتب بدیعی مصادیقی درباره آن صورت گرفته و هم چنین اشتراکاتی که با سجع دارد لزوم بازنگری به این صنعت و نقد و بررسی آن قوت می یابد. مثلثات مجموعه ای متشکل از نظم و نثر است که قطرب دانشمند بصری مبدع آن بوده و ساختار آن بدین شکل است که در آن سه کلمه با صیغه صرفی و همسان وجود دارد و تنها تغییر در اولین حرف اصلی(فاءالفعل)این کلمات است که موجب تغییر معنا می شود مانند واژه سلام همراه با فتحه(سلام) و کسره(سلام) و ضمه(سلام) که همان معادل کلمات هم نویسه و هم نگاشت در زبان فارسی و جناس محرف از منظر علم بدیع است. از این رو این سه واژگان را مثلثات(سه وجهی) نامیده اند.

    کلید واژگان: صنایع بدیعی, جناس, مثلثات, زبان عربی, قطرب
  • چیمن فتحی*، رامین محرمی، بیژن ظهیری ناو، شهریار گیتی

    شاهنامه فردوسی، حماسه منظوم اساطیری ایران، بر مدار ستیز نیروهای عینیت یافته ناساز عالم، یعنی ایران و انیران و نبرد شخصیت ها و قهرمانان آن، می گردد؛ زیرا از دیدگاهی فلسفی، طرح هستی تاریخ اساطیری ایران هم اساسا بر مبنای هماویزی دوگانه های ناساز افکنده شده است. یکی از مهم ترین دیدگاه های فلسفی به تاریخ، نگرش فریدریش هگل، فیلسوف تاریخ گرای آلمانی، است. در این نگرش، ماهیت و هدف تاریخ، همان ماهیت انسان است و ماهیت انسان، رسیدن به خودآگاهی و آزادی است و این آزادی تنها به نحو تدریجی و دیالکتیکی تحقق پذیر است؛ از این رو، در فلسفه هگل، جنگ وسیله ای برای پیش برد دیالکتیک تاریخ به شمار می آید و ایجاد پیکار میان شخصیت های انسانی، به مثابه خدایگان و بنده، اساس رسیدن به خودآگاهی معرفی شده است. نبرد بین انسان ها در شاهنامه فردوسی هم گفتار «خدایگان و بنده» در فلسفه هگل را به ذهن متبادر می کند. در بخش اساطیری شاهنامه، دست یابی به خودآگاهی و تحقق آن در تاریخ اساطیری ایران، تنها از راه نبرد دو سوی مخالف، به مثابه خدایگان و بنده، در نبردهای بین جمشید و ضحاک، ضحاک و کاوه (و آن گاه فریدون)، فرزندان فریدون، شهادت ایرج و کین خواهی (دادباوری) او به وسیله منوچهر روی می دهد. این جستار، با رویکردی تحلیلی توصیفی به تحلیل فلسفه تاریخ شاهنامه فردوسی، با تاکید بر گفتار «خدایگان و بنده» پرداخته و به این نتیجه رسیده است که در این حماسه اساطیری، همه ستیزگی ها هر بار به گونه ای آمیختگی وحدت بخش نائل می آیند که هم تراز لحظه های سنتز یا هم نهاد دیالکتیکی هگلی و در حقیقت، اسباب فراگرد تاریخی و راه رسیدن به خودآگاهی و آزادی از رهگذری دیالکتیکی است و این همان امکان خوانش فلسفه تاریخ اساطیری ایران در شاهنامه فردوسی برپایه فلسفه تاریخ هگلی است.
    ف

    کلید واژگان: لسفه تاریخ اساطیری ایران, شاهنامه فردوسی, فلسفه تاریخ هگل, خدایگان و بنده
    Chiman Fathi*, Ramin Moharrami, Bijan Zahiri Nav, Shahriar Giti

    Firdowsi's Shahnameh, the poetic mythological epic of Iran, is created on the base of opposite forces of the world, namely Iran and Aniran and the battles of their people, because the design of the mythological history of Iran is also basically created on the intercourse of opposites .One of the most comprehensive philosophical views on history is  Friedrich Hegel's attitude. In this view, the nature and purpose of history is the same as nature of the human, and the nature of the human is the attainment of consciousness and freedom. This freedom can only be realized gradually and dialectically; hence, in the Hegelian philosophy the war is a way to dialectical furtherance of history and the inception of the struggle between human beings, as gods and servants, has been introduced as the basis for achieving self-consciousness. The battle between human beings in Firdowsi's Shahnameh resembles the dialectical relation of "Gods and Servants" in Hegel's philosophy. In the mythological part of Shahnameh, the achievement of self-consciousness is only through the battle of the two sides of the opposition, as gods and servants in the battles between Jamshid and Zahak, Zahak and Kaveh (and then Fereydoun), the sons of Fereydoun, and the subsequent martyrdom of Iraj and his reprisal by Manuchehr. This essay, with an analytical-descriptive approach, will analyze the philosophy of the history of Firdowsi's Shahnameh, emphasizing  the relation between "gods and servants", and concludes that in this work all conflicts will achieve a resolution that can be identified as the moments of Hegelian dialectic, and in fact, the path to self-awareness and freedom, and this is the same as the possibility of reading  philosophy of mythical history of Iran in Firdowsi's Shahnameh based on Hegelian philosophy of history.

    Keywords: Philosophy of mythological history of Iran, Firdowsi's Shahnameh, Hegelian philosophy of history, gods, servants
  • چیمن فتحی، رامین محرمی*، بیژن ظهیری، شهریار گیتی
    باوجود هماهنگی و همسانی شاهنامه ی فردوسی با آنچه هگل در درس گفتارهای زیبایی شناسی درباره ویژگی های حماسه اصیل برمی شمارد، وی شاهنامه را حماسه ای غیرمنسجم و فاقد مرکز عملکردی مستقل می خواند که نمی توان به آن عنوان حماسه واقعی را داد. او حماسه اصیل را جلوه تمامیت جهان یک قوم می داند که حاصل تعین یابی و تظاهر انسانی اسطوره های نامنسجم و نابسامان پیشین، یعنی ایده آل شدگی طبیعت به وسیله روح است. بنابراین شعر حماسی اصیل را، به مثابه نخستین مرحله خودآگاهی روح مطلق، می توان هنر ناب (مطلق) تلقی کرد که با ایجاد نوعی خودآگاهی جمعی در اجتماع تاریخی، از بالاترین درجه هم نوایی ذهن و عین برخوردار است. زیبایی شناسی شاهنامه ی فردوسی هم بر تحقق عینی محتوای اساطیری آن، یعنی «ستیزگی و آمیزگی نیروهای متضاد هستی»، از رهگذار گرایش های اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و به تعبیر دیگر بر تظاهر یگانگی اندام وار دوگانه ها استوار است. در این مقاله، نخست با استفاده از دیدگاه خود هگل درباره حماسه اصیل و نیز با بهره گیری از یافته های پژوهش های دیگران، به نظرات او درباره شاهنامه پاسخ داده شده است؛ سپس با تکیه بر مقولاتی خاص از «فلسفه روح» هگلی، ازجمله خانواده، نظام نیازها و کشور یا دولت، در مقوله اخلاق اجتماعی، به شیوه تحلیل تطبیقی، سرشت زیبایی شناختی شاهنامه در خلال تمامیت حماسی، در مولفه های برون همسری، تضاد و تمامیت در جهان پهلوان شاهنامه، بن مایه های واگشتی و کلیت در طبقات چندگانه اجتماعی نشان داده شده؛ و بدین ترتیب، با تطبیق عناصر تمامیت بخش حماسی در شاهنامه بر اصلی ترین شاخصه های حماسه اصیل هگلی، بیان شده است که شاهنامه ی فردوسی نیز، همچون بعضی از بزرگ ترین حماسه های اصیل جهان، با برخورداری از شاخص ترین ویژگی های حماسه اصیل برخلاف دیدگاه هگل حماسه ای اصیل است و ضمن دربرداشتن قدرت انتقال فهم مشترک دینی و اخلاقی از جهان، هنری جهان شمول و ماندگار شمرده می شود.
    کلید واژگان: زیبایی شناسی شاهنامه ی فردوسی, فلسفه هنر هگل, عین و ذهن, یگانگی
  • شهریار گیتی، حسن نریمانی*، حسین محسنی
    این مقاله ضمن اشاره به برخی از توانایی ها و روحیات لازم برای حرفه مترجمی، به نقد ترجمه کتاب «العبرات» منفلوطی با عنوان «سیل سرشک»و خطاهای شایع در این کتاب پرداخته است که به دنبال عدم تسلط به زبان مبدا و مقصد پیش می آیند. ترجمه این کتاب را قاسم مختاری، محمود دهنوی و نوذر عباسی برعهده داشته اند. به طور کلی این نوشته دربر گیرنده دو بخش می باشد. بخش اول شامل تسلط به زبان مقصد و خطاهای ناشی از عدم تسلط بر آن (ترجمه ای نامتناسب با سبک متن مبدا، انتقال ساختار زبان مبدا به زبان مقصد و کاربرد نامناسب عبارت ها و واژگان و اشتباه در جمله بندی) وبخش دوم شامل تسلط بر زبان مبدا وخطاهای ناشی از عدم تسلط به آن (ترجمه اشتباه، حذف ترجمه، جعل ترجمه، ترجمه تحت اللفظی و انتقال نامانوس) می باشد.
    کلید واژگان: نقد ترجمه العبرات, ترجمه از عربی به فارسی, ضرورت تسلط بر زبان مبدا و مقصد, خطاهای شایع در ترجمه
    Shahriar Giti, Hasan Narimani*, Hosein Mohseni
    In addition to proposing some characteristics of a good translator, the current study tries to investigate common errors in the translation of the book al-‘Abarāt which are the consequence of incompetency in the source and target languages. This book was translated by Qasem Mokhtari, Mahmoud Dehnavi and Nozar Abbasi. In general, the study comprises two parts. The first part discusses mastery over target language and the resultant errors due to its absence (inappropriate translation with regard to the source text style, structure transition from the source to the target language, inappropriate application of words and expressions, and word order problems), and the second part handles the issue of mastery over the source language and errors occurring due to the lack of mastery over it (wrong translation, deletion, forgery, literal and negative transfer).
    Keywords: translation criticism of al Abarāt, Arabic into Persian translation, necessity for mastery over the target, source languages, the most common errors in translation
  • ابوالحسن امین مقدسی، شهریار گیتی
    نیما و بیاتی در ادبیات معاصر فارسی و عربی از پیشگامان شعر نو به شمار می آیند. گرچه میان این دو شاعر ارتباط و پیوندی نبوده است، اما هم زمانی و زیستن در شرایط سیاسی اجتماعی مشابه و زیر سلطه استبداد و اختناق، داشتن تعهد اجتماعی همراه با روحی سرکش و معترض به وضع موجود و جبهه گیری در برابر آن، آشنایی با آثار شاعران نمادگرای فرانسه و گرایش به سمبولیسم، جنبه های مشترکی به شعر آن دو بخشیده است. از آن جمله می توان به حضور سهمگین شب در اشعار ایشان به عنوان نماد استبداد و سیاهی و خفقان اشاره کرد. این مقاله ضمن اشاره به کارکرد نماد شب در شعر معاصر، به تحلیل دو شعر «هست شب» و «اللیل فی کل مکان» از نیما و بیاتی می پردازد؛ سپس وجوه تشابه و افتراق آن دو را بیان می کند
    کلید واژگان: شعر نو, شب, آشنایی زدایی, نیما یوشیج, عبدالوهاب بیاتی
    Abol, Hasan Amin Moqaddasi, Shahriyār Gity
    Both Nimā and Al–Bayāti are one of the vanguard poets in contemporary literature of Iran and Iraq. Although it is not connection between them, but the synchronic conditions and living in analogous politic and social conditions, and inferior absolutism and stifling atmosphere, having social commitment with mulish and protester soul against society and taking up a fortified state against that, and acquainting symbolist poets of French literature, and trend to symbolism, have given very communications between their poetry. For example we can allude to dreadful attendance of “night“in their poems by absolutism and tense atmosphere sign.This essay by allusion to function of “night “in contemporary poems, analyze two poems: “Hast shab“and “Allayl –lo fi kolle makanen“of Nimā and Al–Bayāti. Afterwards explains the similarity and differentiation between them
    Keywords: Modern poetry, night, defamiliarization, Nimā Al– Bayāti
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال