علی طلائی
-
مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال بیست و نهم شماره 4 (پیاپی 115، زمستان 1402)، صص 438 -459اهداف
پژوهش حاضر باهدف پاسخگویی به این پرسش انجام شد که آیا مداخله ترکیب آموزش حافظه کاری با آموزش کنترل توجه بر کاهش ولع مصرف،کاهش تکانش گری و افزایش حافظه کاری بیماران مبتلابه مصرف اپیوئید تحت درمان نگهدارنده با متادون موثر است؟
مواد و روش هااین پژوهش یک کارآزمایی بالینی تصادفی سازی شده و کنترل شده بود. از مراجعین کلینیک های ترک اعتیاد سطح شهر مشهد، تعداد 50 نفر که واجد معیارهای ورود بودند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. روش و اهداف مطالعه قبل از امضای فرم رضایت آگاهانه به طور کامل برای آن ها توضیح داده شد. شرکت کنندگان به طور تصادفی تعداد 25 نفر در گروه آزمایش و تعداد 25 نفر در گروه کنترل جایگذاری شدند. برای گروه آزمایش نحوه استفاده از مداخله توضیح داده شد و اپلیکیشن موبایل در اختیار آن ها قرار گرفت. برای ارزیابی این افراد پیش از مداخله و پس از پایان مداخله از ابزارهای اندازه گیری برای سنجش ولع مصرف از پرسش نامه سنجش وسوسه مصرف مواد پس از ترک، برای سنجش تکانش گری از مقیاس تکانش گری بارات و برای سنجش حافظه کاری از خرده مقیاس فراخنای ارقام از حافظه کاری وکسلر استفاده شد. از درصد و توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار برای پردازش اطلاعات توصیفی و از آزمون پارامتریک تحلیل کوواریانس چندمتغیره برای تحلیل های استنباطی استفاده شد.
یافته هاترکیب آموزش حافظه کاری با آموزش کنترل توجه تاثیر معناداری بر کاهش ولع مصرف و تکانش گری بیماران در گروه آزمایش نسبت گروه کنترل داشته است و تاثیر معناداری بر افزایش حافظه کاری گروه آزمایش نسبت گروه کنترل نداشته است (0/05>P).
نتیجه گیرییافته های پژوهش حاضر حاکی از این است که مداخله ترکیب آموزش حافظه کاری با آموزش کنترل توجه می تواند مداخله کمکی موثری در افراد تحت درمان نگهدارنده با متادون باشد. کاهش تکانش گری و ولع مصرف را در بازه زمانی 4 هفته و صرف زمانی کوتاه برای این تمرین جدید شناختی نیز می توان مشاهده کرد. باتوجه به اینکه در این نوع درمان کمکی درمانگر یا پژوهشگر در کنار شرکت کنندگان هنگام انجام تمرین، حضور فیزیکی ندارد، لازم است به ایجاد ویژگی هایی که باعث جذابیت بیشتر اپلیکیشن های بازتوانی شناختی و کاربری آسان تر برای افراد می شود توجه بیشتری کرد. می توان در پژوهش های آینده اپلیکیشن بازتوانی عصبی را در اختیار جوامع پژوهشی غیرمبتلا به اعتیاد که دارای نقص شناختی می باشند، قرار داد تا تاثیر آن مورد سنجش قرار گیرد.
کلید واژگان: درمان متادون, حافظه کاری, ولع مصرف, رفتار تکانشی, عملکردهای اجراییObjectivesThis study aims to investigate the effect of combined working memory training (WMT) and attention control training (ACT) on craving, impulsivity, and working memory of opioid addicts under methadone therapy.
MethodsThis is a randomized controlled clinical trial. Participants were 50 male opioid addicts who were selected from addiction treatment clinics in Mashhad, Iran. After their random allocation to the intervention and control group, the intervention group received WMT+ACT for 4 weeks using a mobile application. Pre- and post-test assessments were conducted using a craving scale, Barratt impulsiveness scale, and Wechsler's digit span test. Descriptive statistics and multivariate analysis of covariance were employed for data analysis.
ResultsThe combined intervention significantly reduced craving and impulsivity in the intervention group compared to the control group, but it had no significant effect on working memory (P>0.05).
ConclusionThe mobile-based WMT+ACT intervention is a useful intervention for male opioid addicts under methadone therapy.
Keywords: Methadone maintenance treatment, Working memory, Craving, Impulsivity behavior, Executive functions -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و ششم شماره 4 (پیاپی 190، مهر و آبان 1402)، صص 820 -831
مقدمه:
این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی درمان فراشناختی با تحریک جریان مستقیم،روان درمانی غنی نشده با تحریک جریان مستقیم فراجمجمه ای و روان درمانی به تنهائی (درمان فراشناختی) بر الگوی امواج مغزی افراد مبتلا به افسردگی اساسی انجام گردید.
روش کار:
روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود.جامعه آماری پژوهش بیماران سرپایی زن و مرد با دامنه سنی 20 تا 60 سال با تشخیص اولیه افسردگی اساسی مبتلا به یک دوره منفرد یا مکرر (مدت زمان 4 هفته)،مطابق با معیارهای DSM-5 بودند که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در چهار گروه آزمایشی و گروه کنترل قرار گرفتند.برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه افسردگی بک و برای ثبت فعالیت قشر پیش پیشانی (PFC) از دستگاه ثبت الکتروانسفالوگرافی استفاده گردید. مداخله به صورت گروهی در 10جلسه آموزشی 90 دقیقه ای برای آزمودنیهای گروه آزمایش اجرا گردید و افراد گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند.داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیری و آنالیز واریانس برای اندازه های تکراری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایجنتایج نشان داد مداخلات اثر معناداری بر بهبود الگوی امواج مغزی افراد افسرده داشته است (05/0<p) و تاثیر آموزش روان درمانی غنی شده با تحریک جریان مستقیم فراجمجمه ای بیشتر می باشد و این اثر در طول دوره نیز پایدار بوده است. بنابراین می توان از آموزش روان درمانی غنی شده با تحریک جریان مستقیم فراجمجمه ای به عنوان یک ابزار کارآمد و پایا برای کاهش افسردگی و بهبود فرکانسهای مغزی در بیماران افسرده بهره جست.
کلید واژگان: درمان فراشناختی, تحریک جریان مستقیم, فراجمجمه ای, افسردگی, امواج مغزیThis research aimed to compare the effectiveness of metacognitive therapy with direct current stimulation, non-enriched psychotherapy with transcranial direct current stimulation, and psychotherapy alone (metacognitive therapy) on the brain wave patterns of people with major depression. The method of this research was semi-experimental, with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population of the research was male and female outpatients with an age range of 20 to 60 years with a primary diagnosis of major depression suffering from a single or repeated course (4 weeks), aligned to the DSM-5 criteria, which were selected by purposeful sampling and were randomly divided into four experimental groups and a control group.A Beck depression questionnaire was used to collect data, and an electroencephalography recording device was used to record the activity of the prefrontal cortex (PFC). The intervention was carried out in groups in 10 training sessions, each lasting 90 minutes, for the subjects of the experimental group, and the subjects of the control group did not receive any intervention. Data were analysed using multivariate analysis of covariance and ANOVA for repeated measures. The results showed that the interventions had a significant effect on improving the brain wave pattern of depressed people (P<0.05).The effect of psychotherapy training enriched with transcranial direct current stimulation is greater, and this effect has been stable during the course.As a result, psychotherapy training enriched with transcranial direct current stimulation can be an effective and stable tool to reduce depression and improve brain frequencies in depressed patients.
Keywords: Metacognitive Therapy, Transcranial Direct Current Stimulation, Depression, Brain Waves -
مقدمهواقعیت مجازی به عنوان یکی از جدیدترین فناوری ها، در زمینه های مختلف از بازی های ویدیویی تا مسافرت و تحقیقات، به کار گرفته شده است. این فناوری به عنوان یک راهکار درمانی نیز برای برخی اختلالات روانی مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال، نگرش بیماران مبتلا به اختلالات روانی نسبت به استفاده از واقعیت مجازی هنوز مشخص نیست. به همین دلیل، در این مطالعه، پرسش نامه ای با هدف بررسی میزان پذیرش تکنولوژی واقعیت مجازی در بین بیماران مبتلا به اختلالات روانی طراحی شده است.روش کاراین مطالعه بر اساس مطالعه Megan Liu و همکاران طراحی و پیاده سازی شد. روایی و پایایی پرسش نامه در سال 1400 انجام شد. در این مطالعه برای بررسی روایی محتوایی از ضریب های CVR و CVI استفاده شد و با کمک روش آلفای کرونباخ، پایایی درونی آن تعیین گردید.نتایجپرسشنامه ترجمه شده دارای23 سوال بود که 16 سوال تخصصی آن در 6 بعد مختلف قرار گرفت. شاخص روایی محتوا 8/ 0 تعیین شد که عددی قابل قبول برای این پرسش نامه می باشد. همچنین آلفای کرونباخ 7/. به دست آمد و همبستگی بین سوالات در سطح معناداری 0.0001 قابل قبول بودنتیجه گیریبر اساس نتایج مطالعه حاضر درباره بررسی شاخص های روایی و پایایی مرتبط با پرسش نامه ذکر شده مشخص گردید که پرسش نامه مذکور از روایی و پایایی مناسبی برای بررسی میزان پذیرش تکنولوژی واقعیت مجازی در بین بیماران مبتلا به اختلالات روانی برخوردار می باشد.کلید واژگان: پرسشنامه, واقعیت مجازی, تکنولوژی, روایی و پایایی, اختلالات روانیIntroductionVirtual reality, as one of the newest technologies, has been used in various fields from video games to travel and research. This technology is also used as a therapeutic solution for some mental disorders. However, the attitude of patients with mental disorders towards the use of virtual reality is still unclear. Therefore, in this study, a questionnaire was designed to investigate the level of acceptance of virtual reality technology among patients with mental disorders.Materials &MethodsThis study was designed and implemented based on a research by Megan Liu et al. The validity and reliability of the questionnaire were evaluated in the year 2021 2021. In this study, CVR and CVI coefficients were used to assess the content validity, and its external reliability was determined using Cronbach's alpha.Results: The translated questionnairs consisted of 23 questions, 16 of which were specialized and categorized into 6 different dimensions. The content validity index was 0.8, which is an acceptable value for this questionnaire. In addition, Cronbach's alpha was estimated to be 0.7, and the correlation between the questions was shown to be permitted at a significant level of 0.0001.ConclusionAccording to the results, the questionnaire had high validity and reliability to assess the acceptance of virtual reality technology among patients with mental disordersKeywords: Questionnaire, Virtual Reality, technology acceptance, Validity, Reliability, Mental disorders
-
مقدمه :
افراد مبتلا به ملال جنسیتی، بین جنسیتی که برای آن ها تعیین شده است و جنسیت تجربه شده/ ابراز شده ی خود، ناهمخوانی محسوسی دارند. این مطالعه با هدف اطلاع از درک و تجربه ی والدین افراد مبتلا به اختلال ملال جنسیتی در مورد وضعیت فرزندشان می باشد.
روش هااین مطالعه از نوع تحلیل محتوای کیفی است که به روش انجام مصاحبه ی نیمه ساختاریافته با 15 نفر از والدین افراد دچار ملال جنسی ارجاع شده به بیماستان ابن سینا مشهد در سال 1399 انجام شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش Strauss و Corbin استفاده شد. از نرم افزار MAXQDA نسخه ی 10 به منظور سازمان دهی و کدگذاری داده های کیفی استفاده گردید.
یافته هادر مجموع، 15 مصاحبه و 121 کد مفهومی استخراج شد. 58 درصد از فرزندان دچار اختلال هویت جنسی، دختر بودند. میانگین سن این افراد در زمان شرکت در مطالعه، 24 سال، میانگین سن تصمیم گیری برای انجام عمل جراحی، 21 سال و میانگین سن شروع علایم در کودکی، 9 سال بود. یافته های به دست آمده در این مطالعه، در شش مقوله ی مرکزی با عناوین تجربه ی والدین از کودکی فرزند دچار ملال جنسیتی، رفتارهای مشاهده شده نامتعارف در نوجوانی و جوانی فرد مبتلا به اختلالات جنسی از دید والدین، احساسات والدین، سوء رفتار والدین، علل ایجاد این مشکل از دید والدین، تجربه ی خود فرد از اختلال هویت جنسی قرار گرفتند.
نتیجه گیریبا توجه به بیان تجربیات والدین و اطلاع از چالش های متعدد میان خانواده ها و فرزندان در این خصوص، جهت ارتقای کیفیت زندگی و بهبود سلامت روان افراد مبتلا به ملال جنسیتی، لزوم مداخلات آموزشی در سطوح عمومی و تخصصی ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: ملال جنسیتی, تجربه, گراندد تئوری, والدینBackgroundPeople with gender dysphoria have a noticeable discrepancy between their assigned gender and their experienced/expressed gender. This study aims to know the understanding and experience of parents of people with gender dysphoria about their child's condition.
MethodsWith the available sampling method, interviews were conducted with 15 parents of gender dysphoria referred to Ibn Sina Hospital in Mashhad in 2019. Strauss and Corbin method was used for data analysis. A semi-structured interview was conducted. MAXQDA software was used to organize and code qualitative data.
FindingsIn total, 15 interviews and 121 conceptual codes were extracted. About 58% of children with gender identity disorder were girls. The average age of these people at the time of participation in the study was 24 years, the mean age since deciding to perform surgery was 21 years, and the average age of onset of symptoms in childhood was 9 years. The findings obtained in this study, in six central categories with the titles as follows: parents' experience since the childhood of a child suffering from gender dysphoria, unusual behaviors observed in adolescence of a person with gender dysphoria from the perspective of parents, parents' feelings, parents' misbehavior, the causes of this from the parents' point of view, the problem with the individual's own experience of gender identity disorder.
ConclusionConsidering the expression of parents' experiences and knowledge of the many challenges between families and children in this regard, in order to improve the quality of life and improve the mental health of people suffering from gender dysphoria, the need for educational interventions at general and specialized levels seems necessary.
Keywords: Gender dysphoria, Experience, grounded theory, Parents -
زمینه و هدف
اوتیسم بیماری اختلال طیفی است که مبتلایان آن از اضطراب، نقص در حافظه و درد ، رنج میبرند. شیر شتر دارای خواص آنتی اکسیدانی، تعدیل کننده سیستم ایمنی و ضدالتهاب است. هدف مطالعه حاضر تعیین تاثیر شیر شتر بر درد، اضطراب و حافظه فضایی زاده های نر موش های صحرایی ماده مدل اوتیسمی القاء شده توسط والپروییک اسید است.
روش هادر یک مطالعه تجربی، به موشهای صحرایی ماده نژاد ویستار، والپروییک اسید با دوز 500 میلی - گرم/کیلوگرم در روز 5/12 حاملگی، به صورت داخل صفاقی تزریق شد. نوزادان نر حاصله به پنج گروه شش تایی دستنخورده، ریسپریدون، شیر خام شتر+ ریسپریدون، شیر پاستوریزه شتر+ ریسپریدون و والپروییک اسید تقسیم شدند. در مرحله درمان ریسپریدون با دوز (2/0 میلی گرم/کیلوگرم) به صورت داخل صفاقی به زاده های نر موش های صحرایی ماده تزریق شد و شیر شتر (10 میلیلیتر/کیلوگرم) روزانه به مدت 42 روز (از روز 35ام پس از تولد) توسط سوزن گاواژ به آنها خورانده شد. پاسخ به درد، اضطراب و یادگیری فضایی بعد از اتمام دوره درمان در روزهای 84- 77 مورد ارزیابی قرار گرفت. داده ها با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه و دوطرفه و آزمون مقایسات چندگانه Tukey تحلیل شدند.
نتایجپاسخ به درد، اضطراب و یادگیری فضایی در همه گروه های درمانی در مقایسه با گروه دست نخورده پس از درمان 42 روزه شیر شتر به ترتیب p<0.05 ،p<0.01 و p<0.001 و متفاوت بود. هم چنین بین شیر خام شتر+ ریسپریدون و گروه ریسپریدون در آزمون پاسخ به درد و نیز زمان یافتن سکو در آزمون حافظه فضایی اختلاف معنیداری مشاهده شد.(p<0.05)
نتیجه گیریبا توجه به اثربخشی شیر شتر در بهبود علایم اوتیسم مانند اضطراب، نقص در حافظه و یادگیری احتمالا میتوان شیر شتر را به عنوان یک مکمل غذایی مناسب برای بیماران اوتیسمی توصیه نمود.
کلید واژگان: اوتیسم, اضطراب, حافظه و یادگیری, شیر شتر, والپروئیک اسید, موش صحراییBackground & AimAutism is a disorder characterized by anxiety, impairment in memory, and pain. Camel milk has antioxidant, immunomodulatory, and anti-inflammatory properties. This study aimed to determine the effect of camel milk on pain, anxiety, and spatial memory in male offspring of female model rats induced via valproic acid.
MethodsIn an experimental study, female Wistar rats were injected intraperitoneally valproic acid (500 mg/kg) on day 12.5 of gestation. Then, male offspring were divided into five groups (n=6) including Naïve, risperidone, raw camel milk + risperidone, pasteurized camel milk + risperidone, and valproic acid. In the treatment phase, risperidone was injected at a dose of 0.2 mg/kg, and camel milk was given 10 ml/kg daily for 42 days with a gavage needle on the 35th day after the birth. Pain response, anxiety test, and spatial memory were measured before treatment on days 30 to 35 and also after completion of treatment on days 77-84. Data were analyzed using one-way and two-way ANOVA and Tukey’s multiple comparison tests
ResultsAfter receiving valproic acid and birth of offspring, there was a significant difference in pain response, anxiety, and spatial learning and memory between the naïve group compared to the entire groups after 42 days of treatment (p <0.05, p <0.01). P <0.001, respectively). Response to pain and anxiety decreased after receiving camel milk. Also, there was a significant difference between raw camel milk + risperidone and risperidone group in pain response test and platform finding time in spatial memory test (p <0.05).
ConclusionWith the improvement of autism symptoms such as anxiety, memory impairment and learning, camel milk can probably be recommended as a suitable dietary supplement for autistic patients.
Keywords: Autism spectrum disorder, Anxiety, Memory, learning tests, Camelus milk, Valproic acid, Rat -
Background
Respiratory disorders during sleep are considered a health problem affecting the life quality. There is some evidence indicating the higher prevalence of apnea in substance-dependent patients. However, there is no information on the prevalence of the disease in people under methadone maintenance therapy (MMT). Therefore, the present study was designed to estimate the disease rate in these patients and consider the relationship of the increasing risk of apnea with some psychiatric problems.
MethodsStudy group included 152 individuals under the MMT program. Baseline data were collected with the interview, and patients were considered using the STOP-BANG questionnaire to evaluate the risk of apnea. Furthermore, Epworth Sleepiness Scale (ESS), Fatigue Severity Scale (FSS), Hamilton Anxiety Rating Scale (HAM-A), and Hamilton Depression Rating Scale (HDRS) tests were performed for all participants. Data were analyzed using SPSS software.
FindingsBased on the STOP-BANG score categories, 37.5%, 40.1%, and 22.4% of patients indicated low, intermediate, and high risk of apnea, respectively. Moreover, severe daytime sleepiness, fatigue, depression, and anxiety were observed in 5.3%, 5.5%, 6.0%, and 21.1% of participants, respectively. Sex (P = 0.007) and daytime sleepiness (P = 0.048) were significantly different between low and high-risk groups of apnea after adjustment. Besides, age (P < 0.001) and fatigue (P = 0.007) were factors predicting the STOP-BANG score.
ConclusionThese findings revealed the higher prevalence of apnea in MMT patients compared to the general population of Iran and rising of the risk of apnea along with an increase in age and fatigue score. However, attention to the sleep disorders in MMT is a prominent factor that should be considered as a route of therapy.
Keywords: Respiration disorders, Apnea, Opiate substitution treatment, Substance-related disorders -
مقدمه
با توجه به افزایش شیوع نارضایتی جنسیتی در دهه گذشته و مطالعات اندک در این زمینه در ایران، این مطالعه با هدف ارزیابی ویژگی های اپیدمیولوژیک افراد تراجنسی در شمال شرق ایران انجام شد.
روش کاردراین مطالعه توصیفی مقطعی در سال 2018-2019 در سازمان پزشکی قانونی خراسان رضوی، کلیه افرادی که به دلیل نارضایتی جنسیتی و درخواست تغییر جنسیت در طول سالهای 2013-2017 به سازمان پزشکی قانونی مراجعه کرده بودند، در مطالعه شرکت کردند. برای تکمیل اطلاعات، محققان با افراد واجد اطلاعات شخصی در پرونده، تماس گرفتند. صد و دو مورد بین سالهای 2013 تا 2017 در کمیسیون روان پزشکی سازمان پزشکی قانونی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته هافراوانی بیماران مبتلا به نارضایتی جنسیتی از سال 2013 (24.8 درصد) تا 2015 (9.9 درصد) کاهش یافته و از 2017 (29.7 درصد) افزایش یافته است. اکثر افراد تراجنسی 22 ساله بودند. نرخ بیکاری قبل از عمل 17.5 درصد و پس از جراحی 23.2 درصد بود. از نظر سابقه بیماری سایکوتیک، 20.6 درصد از تمام افراد تراجنسی دارای سابقه اقدام به خودکشی، 15.7 درصد خودزنی، 3.9 درصد خالکوبی و 8.8 درصد سوء مصرف مواد بودند. اکثر شرکت کنندگان دارای مدرک دیپلم و کاردانی (43 درصد) و در درجه بعدی مدرک کارشناسی و بالاتر (37 درصد) بودند.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان داد که در دوره پنج ساله مطالعه، بیشترین آمار تغییر جنسیت مربوط به سال 2016 بوده که ممکن است به دلیل افزایش آگاهی و کاهش انگ نارضایتی جنسیتی در سال های اخیر باشد.
کلید واژگان: پزشکی قانونی, نارضایتی جنسیتی, همه گیری شناسیIntroductionConsidering the increase in prevalence of gender dysphoria during the last decade and few studies in this issue in Iran, this study aimed to assess the epidemiological characteristics of transgender individuals in the northeast of Iran.
Materials and MethodsThis study is a cross-sectional descriptive study done in Khorasan Razavi Forensic Medicine Organization in 2018-2019. All individuals referred to Forensic Medicine Organization due to gender dysphoria and applying for sex reassignment during 2013-2017 were included in the study. To complete the information, the researchers contacted people using personal information in their case files. One-hundred two cases between 2013 until 2017 were assessed in the psychiatric commission of forensic medicine organization.
ResultsThe frequency of patients with gender dysphoria has decreased from 2013 (24.8%) to 2015 (9.9%), and from this year to 2017 (29.7%) has increased. Most of the transgender individuals were 22 years old. The unemployment rate before sex reassignment surgery was 17.5% and after surgery was 23.2%.Regarding the history of psychotic disease, 20.6% of all transgender individuals had a history of suicide attempt, 15.7% self-cutting, 3.9% tattoo, and 8.8% had substance abuse. Most of the participants had diploma and associate degree (43%), and then bachelor and higher degree (37%).
ConclusionThe present study showed that over the five-year period of the study, the most requested sex reassignment was related to the year 2016. This may be due to increased awareness and reduced stigma of this issue in recent years.
Keywords: Epidemiology, Forensic medicine, Gender dysphoria -
مقدمه
ترس اجتماعی می تواند به کاهش موفقیت و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان پزشکی بیانجامد. با توجه به افت توانایی افراد مبتلا به ترس اجتماعی در برقراری ارتباطات اجتماعی، به نظر می رسد مولفه های هوش هیجانی با آن ارتباط دارد. این مطالعه در جستجوی علل مرتبط با ترس اجتماعی، علاوه بر ارزیابی میزان آن در دانشجویان پزشکی، به بررسی ارتباط هوش هیجانی با ترس اجتماعی پرداخته است.
روش کاردر این مطالعه ی توصیفی تحلیلی، به روش سرشماری 244 نفر از دانشجویان پزشکی مقطع علوم پایه دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 91-90 با پرسش نامه های ترس اجتماعی LSAS و هوش هیجانیSREIT ارزیابی شدند. تحلیل داده ها با نرم افزار spss 16 و به کمک آزمون تحلیل واریانس یک طرفه و ضریب همبستگی پیرسون و تی تست انجام شد.
یافته هانتایج نشان دادند که میانگین نمرات هوش هیجانی در دانشجویان 74/21 ±34/43 و میانگین نمرات ترس اجتماعی 98/15±52/123 بودند. ارتباط معکوس بین هوش هیجانی و ترس اجتماعی (001/0=p) مشاهده شد. هوش هیجانی در زنان بیشتر از مردان بود (006/0=p) و بین هوش هیجانی و معدل تحصیلی ارتباط معناداری وجود داشت (001/0>p). بین هوش هیجانی و ترس اجتماعی در دانشجویان ترم های 3-1و 5، معدل های کمتر از 17، افراد بومی مشهد و غیربومی ساکن خوابگاه و افراد با درآمد خانوادگی متوسط و بالاتر رابطه منفی معناداری مشاهده شد (05/0>p).
نتیجه گیریرابطه معکوس و معنیداری بین ترس اجتماعی و هوش اجتماعی در دانشجویان پزشکی وجود دارد.
کلید واژگان: ترس اجتماعی, دانشجویان پزشکی, هوش هیجانیIntroductionSocial phobia may interfere with academic achievements in medical students. According to the fact that individuals with social phobia have difficulty in establishing social relationships, it can be concluded that social phobia is reversely related with emotional intelligence. This research investigates the causes of social phobia in medical students and its relationship with emotional intelligence.
Materials and MethodsIn this descriptive-analytical study, 244 medical students of Mashhad University of Medical Sciences who were doing basic sciences course in the academic year of 2012-2013 participated. The level of social anxiety and emotional intelligence were assessed by the Liebowitz Social Anxiety Scale (LSAS) questionnaire and the Schutte Self Report Emotional Intelligence Test (SSEIT). The collected data was analyzed by employing SPSS 16 and statistical tests including ANOVA, Pearson’s correlation coefficient and T-distribution.
ResultsThe average scores of emotional intelligence and social phobia were 43.34±21.74 and 123.5±15.98 respectively. There was an inverse relationship between social phobia and emotional intelligence (P= 0.001). The average emotional intelligence of women was higher than men (P=0.006). Grade Point Average (GPA) was remarkably linked to emotional intelligence (P<0.001). We also showed a negative significant relationship between social phobia and emotional intelligence in students of semesters 1, 2, 3 and 5, in students with GPA below 17, in local students, in non-local students living in dormitories and in those from families with medium and high incomes (P<0.05).
ConclusionThere is a significant and inverse relationship social phobia and emotional intelligence in medical students.
Keywords: Emotional intelligence, medical students, Social phobia -
مقدمه
پژوهش حاضر باهدف بررسی رابطه بین عوامل فراتشخیصی و علائم روان پریشی در افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا انجام گردید.
روش کاردر یک پژوهش توصیفی- همبستگی تعداد 60 نفر از افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا شهر مشهد و نیشابور در سال 1396 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. مقیاس نشانگان علائم مثبت و منفی (کی و همکاران، 1987)، مقیاس تحمل ناپذیری بلاتکلیفی (کارلتون و همکاران، 2007)، اجتناب شناختی (سکستون و دوگاس، 2008)، پرسشنامه فراشناخت (ولز و کارترایت-هاتون، 2004)، پرسشنامه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و کراج، 2006) و مقیاس پذیرش و عمل (بوند و همکاران، 2011) در مورد شرکت کنندگان اجرا گردید. داده های پژوهش با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد که بین عوامل فراتشخیصی، یعنی تحمل ناپذیری بلاتکلیفی (01/0=p)، اجتناب شناختی (01/0=p)، باورهای منفی نسبت به نگرانی (01/0=p)، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان ناسازگار (01/0=p) و سازگار (05/0=p) و همچنین اجتناب تجربه ای (01/0=p) با علائم روان پریشی رابطه وجود دارد. بعلاوه، اجتناب تجربه ای و تحمل ناپذیری بلاتکلیفی پیش بینی کننده علائم روان پریشی در افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا می باشند.
نتیجه گیرینتایج پژوهش حاضر بر اهمیت عوامل فراتشخیصی در تجربه علائم روان پریشی افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیا تاکید دارد.
کلید واژگان: اسکیزوفرنیا, علایم روان پریشی, عوامل فراتشخیصی, هیجانIntroductionThe present study aimed to investigate the relationship between transdiagnostic factors and psychotic symptoms in individuals with schizophrenia disorder. Materials and
MethodsIn this descriptive-correlational study, 60 individual with schizophrenia disorder in Mashhad and Neyshabur in 2017 were selected by convenience sampling method. The participants completed Positive and Negative Syndrome Scale (PANSS), Intolerance of Uncertainty Scale (IUS), Cognitive Avoidance Questionnaire (SAQ), Metacognition Questionnaire (MCQ), Acceptance and Action Questionnaire-II (AAQ-II) and Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ). Data were analyzed by Pearson correlation and regression analysis.
FindingsThe result showed that there are significant relationships between transdiagnostic factors, namely intolerance of uncertainty (p=0.01), cognitive avoidance (p=0.01), experiential avoidance (p=0.01), worry about worry (p=0.01), adaptive (p=0.01) and maladaptive (p=0.05) cognitive emotion regulation, and psychotic symptoms. In addition, experiential avoidance and intolerance of uncertainty predicted psychotic symptoms in individuals with schizophrenia disorder.
ConclusionsThe results of this study emphasize the importance of transdiagnostic factors in experience of psychotic symptoms in individuals with schizophrenia disorder.
Keywords: Emotion, Psychotic symptoms, Schizophrenia, Transdiagnostic Factors -
مقدمهافسردگی یکی از شایعترین اختلالات اعصاب و روان در میان جوامع بشری است. امروزه، تحریک مستقیم جریان درونجمجمهای(tDCS) به عنوان یک روش جدید در درمان افسردگی شدید شناخته شده است. مطالعات زیادی ارتباط بین تحریک مستقیم جریان درون جمجمهای و افسردگی را بررسی کردهاند، اما تحقیق در زمینهی تاثیر این روش درمانی بر فعالیت عصبی محدود است.هدفهدف اصلی این تحقیق، ارائهی شاخصی مناسب برای ارزیابی تغییرات ناشی از تحریک مستقیم جریان درون جمجمهای در فعالیت مغزی بیماران افسرده ، با استفاده از مولفه های پتانسیلهای وابسته به رخداد مغزی (ERP) است.روشدر این مطالعه، هفت بیمار افسردهی شدید (چهار مرد و سه زن) با میانگین سنی 85/34 و انحراف استاندارد 25/4 سال شرکت کردند. ابتدا از شرکتکنندگان خواسته شد تا پرسشنامهی افسردگی بک و اضطراب هامیلتون را تکمیل کنند. پس از آن، به مدت پنج دقیقه سیگنال مغزی پایهی هر فرد درحالت چشم بسته و چشم باز در سه کانال Fz،Cz و Pz ثبت شد. سپس همزمان با ثبت سیگنال مغزی، از آزمودنی ها خواسته شد در آزمون استروپ شرکت کنند. این آزمون با360 تحریک (120 تحریک متجانس، 120 تحریک نامتجانس و 120 تحریک خنثا) ، در مجموع 12 دقیقه طول میکشد. پس از ثبت امواج مغزی،، قشر پشتیجانبی پیشپیشانی (DLPFC) نیمکرهی چپ بیماران ، با استفاده از تحریک مستقیم جریان درونجمجمهای شش روز متوالی ، روزی 20 دقیقه، با جریان یک میلیآمپر تحریک شد .در پایان دورهی درمانی، مشابه جلسهی اول ، امواج مغزی بیماران ثبت شد.یافته هابرای تحلیل داده ها، پس از حذف نویز و آرتیفکت، با روش میانگینگیری سنکرون ، مولفه های پتانسیلهای وابسته به رخداد مغزی و سپس ، پنج ویژگی متناسب با ضرایب ویولت هر باند فرکانسی این مولفه ها، در هر نوع تحریک استخراج شد. برای انتخاب ویژگی بهینه، بین درصد تغییرات ویژگی ها بعد از اعمال تحریک مستقیم جریان درونجمجمهای و قبل از آن با درصد تغییرات حاصل از آزمون استروپ افراد( پیش و پس از دورهی تحریک) همبستگی گرفته شد. بر اساس نتایج ، بعد از تحریک مستقیم جریان درون جمجمه ای، زمان نهفتهگی مولفهیN400 به طور معناداری کاهش یافت. همچنین بین بهبود صحت پاسخگویی به تحریکات متجانس و نامتجانس و افزایش ضرایب ویولت باند آلفا، همبستگی معناداری به این شرح مشاهده شد: 9060/0r= ، 0128/0p= ، 95/0r= ، 0037/0p= در کانال Pz.نتیجه گیریطیف توان باند آلفا در ناحیهی پریتال میتواند با میزان بهبود افسردگی ناشی از اعمال تحریک مستقیم جریان درون جمجمه ای ارتباط معناداری داشته باشد.کلید واژگان: افسردگی, تحریک فراجمجمه ای مغز به صورت جریان مستقیم, آزمون استروپ, مولفه های پتانسیل های وابسته به رخداد مغزیIntroductionThe main goal of this study is to present a proper index to assess the changes in brain activities of patients with severe depression by applying Transcranial Direct Current Stimulation (tDCS), using Event Related Potentials (ERPs).MethodSeven patients with severe depression (four males, with mean age 34.85±4.25), participated in this study. First, the participants were asked to fill out Hamiltons anxiety and Becks depression questionnaires. Simultaneous to recording their brain signals, subjects were asked to participate in Stroop test. This test entails 360 stimulations which include 120 congruent, 120 incongruent, and 120 neutral stimulations lasting for 12 minutes. After recording the brainwaves, the Dorso Lateral Prefrontal Cortex (DLPFC) in patients left hemisphere is stimulated using tDCS, with 1mA current for 20 minutes, each session.ResultsTo analyze the data, ERP components were extracted using synchronous averaging. Then, five features proportional to Wavelet coefficients of each frequency band in every stimulation types were extracted from ERP components. Correlation between percentages of changes and the subjects Stroop test results were calculated before and after applying tDCS and the stimulation period. The results showed that the latency period of N400 component after applying tDCS was decreased significantly. Furthermore, a significant correlation was observed between congruent and incongruent stimulations and the increase in the Wavelet coefficients of alpha band in Pz channel with p=0.0128, r=0.9060 and p=0.0037, r=0.95 respectively.ConclusionConsequently, the alpha band power spectrum of parietal lobe will be significant correlation with the depression level by applying tDCS.Keywords: Depression, Transcranial Direct Current Stimulation, Stroop Test, event related potentials, dorsolateral prefrontal cortex
-
مقدمههم ابتلایی های روان پزشکی شامل اختلالات شخصیت در افراد با بیزاری جنسیتی شایع هستند و مطرح شده است که شیوع و شدت اختلالات شخصیت در افراد با بیزاری جنسیتی مرد به زن و زن به مرد، با یکدیگر تفاوت دارد. این مطالعه با هدف بررسی تفاوت های میان ویژگی های جمعیت شناختی و اختلالات شخصیت در افراد با بیزاری جنسیتی مرد به زن و زن به مرد انجام شد.روش کاراین مطالعه ی مقطعی در سال 1395 در مرکز تحقیقات روان پزشکی و علوم رفتاری بیمارستان ابن سینا دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شد. 20 فرد با بیزاری جنسیتی مرد به زن و20 فرد با بیزاری جنسیتی زن به مرد با روش نمونه گیری غیر احتمالی وارد این مطالعه شدند. اختلالات و رگه های شخصیت با استفاده از روش ارزیابی شدلر و وستن-200 (SWAP-200) سنجیده شد. داده ها با استفاده از آزمون های تی، مجذور خی و دقیق فیشر و رگرسیون لجستیک در نرم افزار SPSS نسخه ی 16 تحلیل شدند.یافته هامیزان بی کاری فعلی (001/0=P) و سابقه ی ترک تحصیل (025/0=P) در افراد با بیزاری جنسیتی مرد به زن بیشتر از بیزاری جنسیتی زن به مرد بود. در مجموع یک یا بیش از یک اختلال شخصیت در 24 (60%) نفر از افراد مورد مطالعه مشاهده شد. اختلال شخصیت نمایشی در افراد بیزاری جنسیتی مرد به زن شایع تر از زن به مرد بود (041/0=P) و افراد با بیزاری جنسیتی زن به مرد، نمرات عملکردی بالاتری را به دست آوردند (02/0=P). سطح تحصیلات پایین تر و شروع بیزاری جنسیتی در نوجوانی و بزرگسالی به صورت معنی داری با وجود اختلال شخصیت مرتبط بود.نتیجه گیریاختلالات شخصیت در هر دو گروه افراد با بیزاری جنسیتی مرد به زن و زن به مرد، شایع هستند و باید در ارزیابی و برنامه ی درمانی آن ها مورد توجه قرار گیرند. افراد با بیزاری جنسیتی مرد به زن، ممکن است عملکرد اجتماعی و روانی پایین تری داشته باشند.کلید واژگان: اختلال شخصیت, بیزاری جنسیتی, روش ارزیابی شدلر و وستن, 200IntroductionPsychiatric co-morbidities including personality disorders (PD) are common among gender dysphoria (GD) subjects. It has been proposed that prevalence and severity of PD may have differences in male-to-female (MtF) and female-to-male (FtM) individuals. This study was conducted to evaluate differences in demographics and personality disorders between MtF and FtM GD subjects.Materials And MethodsThis cross sectional study was conducted in Ibn-e-Sina hospital GD clinic and research center, Mashhad, Iran. Forty subjects including 20 MtF GD and 20 FtM GD were enrolled in this study using non-probability sampling method. Personality traits (PT) and disorders were assessed using Shedler-Westen Assessment Procedure (SWAP-200). Data were analyzed by t-test, χ2 and Fischer's exact test, and logistic regression in SPSS software version 16.ResultsSchool refusal (P=0.025) and unemployment (P=0.001) were more common in MtF than FtM GD subjects. Totally, one or more PD was diagnosed in 24 (60%) subjects. Histrionic personality disorder was more prevalent in MtF than FtM GD subjects (P=0.41). FtM GD persons achieve better high function scores (P=0.02). Lower education and adult onset of GD were significantly correlated to personality disorders in GD subjects.ConclusionPersonality disorders are prevalent in both male to female and female to male gender dysphoria subjects, and this should be taken into account in the assessment and treatment planning of gender dysphoria patients. Male to female gender dysphoria may have lower social and psychiatric functions than female to male gender dysphoria subjects.Keywords: Gender dysphoria, Personality disorders, Shedler-Westen Assessment Procedure
-
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال پنجاه و هشتم شماره 10 (پیاپی 143، بهمن و اسفند 1394)، صص 611 -619مقدمهطبق آمار ارائه شده تعداد زایمان هایی که از طریق سزارین انجام می شود در سراسر جهان در حال افزایش است. در مطالعات صورت گرفته، تناقضات زیادی در مورد عوارض روان شناختی سزارین وجود دارد و اغلب مطالعات رویکرد جامعی به این عوارض نداشته اند. هدف از این مطالعه بررسی ویژگی های روانشناختی زنانی است که به روش های مختلف زایمان کرده اند.روش کاراین پژوهش توصیفی مقطعی به صورت هم گروهی و بر 3 گروه 25 نفری از زنان باردار (مجموعا 75 نفر) که در بیمارستان امام رضا و قائم اقدام به زایمان کرده اند انجام گرفت. طی هفته دوم پس از زایمان، پرسشنامه های مربوطه شامل اطلاعات دموگرافیک و افسردگی ادینبرگ، مقیاس اضطراب همیلتون، پرسشنامه سلامت عمومی GHQ، پرسشنامه اعتماد به نفس آیزنک، پرسشنامه دلبستگی مادری، به افراد مورد پژوهش ارائه شد. برای اطمینان از صحت اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه ها، مصاحبه روانپزشکی نیز انجام گردید.نتایجسه گروه از لحاظ افسردگی، اعتماد به نفس و سلامت عمومی تفاوت معناداری با یکدیگر نداشتند(05/0
p)..
نتیجه گیریهر چند میزان افسردگی و اعتماد به نفس در زنان بارداری که سزارین انتخابی انجام می دهند در مقایسه با زایمان طبیعی تفاوت چندانی ندارد ولی این زنان در دوران بعد از زایمان در معرض مشکلات اضطراب بیشتری هستند و کیفیت روابط پایین تری با نوزاد خود دارند و لذا نیازمند پیگیری های های روانپزشکی بیشتری خواهند بود.کلید واژگان: افسردگی, اضطراب, اعتماد به نفس, زایمان سزارینIntroductionAccording to studies, cesarean delivery is increasing in worldwide and there are many controversies about the psychological morbidity of cesarean delivery and most studies did not have a comprehensive approach to these problems.MethodsThis cohort study was done on three groups of 25 pregnant women (total 75) that had labor in Imam Reza and Ghaem hospital. During the second week of postpartum period, questionnaires included demographic information Edinburgh postnatal depression scale (EPDS), Hamilton Rating Scale for Anxiety, General Health Questionnaire (GHQ)-28, Eysenck self esteem questionnaire, maternal attachment scale, were fulfilled by subjects. To ensure the accuracy of information that obtained from the questionnaire, psychiatric interviews were also conducted.ResultsThree groups in terms of depression, self-esteem and general health were not significantly different from each other (0.05 P).ConclusionAlthough depression and self-esteem in pregnant women who have elective cesarean section compared with vaginal delivery is not significantly different But these women in the postpartum period are more prone to anxiety problems and lower quality relationships with their babies, so will require further psychiatric follow-up in this period.Keywords: Depression, Anxiety, self, esteem, Caesarean Delivery -
مقدمهعلایم وسواس شستشو، احتمال نقص در بازداری رفتاری را مطرح می سازند. پارادایم توقف علامت در بررسی بازداری رفتاری به کار می رود و از آن جا که تکلیف توقف علامت، نیازمند بازداری یک پاسخ حرکتی به راه افتاده است، هدف این پژوهش، بررسی بازداری رفتاری در افراد مبتلا به وسواس شستشو در چهارچوب این پارادایم بوده است.روش کارنمونه های این مطالعه ی توصیفی پس-رویدادی از میان مبتلایان مراجعه کننده به مطب روان پزشکان در سطح شهر مشهد انتخاب شدند که شامل 30 نمونه ی بالینی مبتلا به اختلال وسواس شستشو و 30 نمونه ی غیر مبتلا به وسواس بودند. پرسش نامه های افسردگی بک ویرایش II، پرسش نامه ی بازنگری شده ی اختلال وسواسی اجباری و آزمون توقف علامت در کلینیک روان شناسی دانشکده ی علوم تربیتی دانشگاه فردوسی مشهد بر روی نمونه ها اجرا گردیدند. داده ها با تحلیل کوواریانس چندمتغیره و نرم افزارSPSS نسخه ی بیست، تحلیل شدند.یافته هاتحلیل یافته ها نشان دهنده ی معنی دار شدن عامل گروه است (05/0>P و 37/4=F). بررسی آزمون های تعقیبی مربوط به تاثیرات بین آزمودنی ها نشان داد که تفاوت میانگین ها در متغیر زمان واکنش علامت توقف معنی دار بوده است (05/0>P، 90/8=F). در این میان، تفاوت مربوط به میانگین های مربوط به متغیر تاخیر زمان واکنش معنی دار نشده است (18/0=P، 83/1=F).نتیجه گیریمعنی دار شدن تفاوت مربوط به متغیر زمان واکنش علامت، نشان دهنده ی نقص بازداری حرکتی است که در افراد دچار وسواس شستشو با علایم اصلی این اختلال، هماهنگی دارد.کلید واژگان: اختلال وسواسی, اجباری, بازداری, علامتIntroductionBehavioral inhibition deficit is considered probable in compulsive washing symptoms. Go-No Go and stop signal paradigms are the frameworks used for studying behavioral inhibition. As in stop signal paradigm it is necessary for participants to inhibit triggered response, we aimed to investigate behavioral inhibition in clinical compulsive washing in this paradigm.Materials And MethodsThe cases of this clinical trial were participated among obsessive-compulsive patients who referred to psychiatrists clinics in Mashhad. Number of 30 cases with washing compulsion and 30 cases without disorder were selected. Beck Depression Inventory - version II, Obsessive Compulsive Inventory- Revised (OCI-R) and Stop it test were fulfilled for all cases in the Psychology Clinic of Ferdowsi University of Mashhad. Data analyzed by MANCOVA and SPSS software version 20.ResultsThe analysis showed that the effect of group factor (F=4.37, PConclusionSignificant differences in stop-signal reaction time between the two groups indicated a deficiency in behavioral inhibition in the compulsive washing group. Inability to inhibit triggered response (behavioral inhibition) in compulsive washing patients is consistent with the symptoms of disorder.Keywords: Inhibition, Obsessive, compulsive disorder, Signal
-
وقفه های تنفسی بیماران مصرف کننده ی مواد؛ اختلالات تنفسی حین خوابوقفه ی تنفسی در خواب که به آپنه ی شبانه (Sleep Apnea) نیز معروف است، معمولا شب ها رخ می دهد و طی آن تنفس فرد برای مدت کوتاهی قطع می شود. این اختلال خواب باعث می شود که جریان تنفس فرد در حین خواب به طور موقت (بیش از 10 ثانیه) قطع گردد و سپس بار دیگر ادامه یابد. وقفه های تنفسی حین خواب به دو دسته ی کلی آپنه ی انسدادی خواب (ناشی از اختلال در مجاری تنفسی) و آپنه ی تنفسی مرکزی در خواب (ناشی از نبود تلاش تنفسی) طبقه بندی می شوند (1). بسیاری از بیماران، ترکیبی از این دو نوع وقفه ی تنفسی را دارند، اما شایع ترین نوع آن وقفه ی تنفسی انسدادی (OSA) می باشد. ریسک فاکتور عمده برای آپنه ی انسدادی حین خواب و سندرم مقاومت مجاری تنفسی (UARS)، چاقی و بدشکلی های...
-
پدیده بازداری بازگشت (IOR) به عنوان یک کنش بازداری شناختی، اشاره به سرکوب نسبی توجه به محرک هایی دارد که اخیرا مورد توجه قرار گرفته اند. این کنش در آدمی دارای ارزش انطباقی است (ونگ و کلاین، 2010). با توجه به علایم مرکزی در اختلال وسواس اجباری (OCD) احتمال نقص در بازداری شناختی وجود دارد. اما نتایج پژوهش ها در این زمینه بسیار ناهمسو است. از این رو این پژوهش در جهت بررسی نقص احتمالی IOR در نمونه ای بالینی از وسواس شستشو انجام گرفت. این مطالعه به روش علی مقایسه ای بود. سه مقیاس پرسشنامه افسردگی بک ویرایش II(BDI-II)، پرسشنامه بازنگری شده وسواسی اجباری (OCI-R) و آزمون IOR هیجانی بر روی نمونه پژوهش شامل 30 نمونه بالینی مبتلا به اختلال وسواس شستشو (%20 مذکر) و 30 نمونه غیروسواس (%7/26 مذکر) اجرا شدند. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیره نشان داد که افراد دچار وسواس شستشو نقصی در IOR ندارند (134/0=2η؛ 866/0= Wilk’s Lambda؛ 05/0< P و 265/1=F). از طرفی بدون در نظر گرفتن عامل گروه، بین زمان واکنش افراد در کوشش های معتبر و نامعتبر تفاوت معنادار وجود دارد (05/0≥P؛ 29/2= t) که نشان دهنده پدیده IOR عمومی در آزمودنی ها است. بررسی نتایج نشان داد که نقصی در بازداری شناختی در نمونه بالینی از مبتلایان به وسواس شستشو وجود ندارد. احتمال وجود نقص در سطوح دیگر بازداری مانند بازداری رفتاری مطرح است. دیگر تلویحات نظری و تجربی مورد بحث قرار گرفته است.
کلید واژگان: بازداری شناختی, وسواس شستشو, پارادایم بازداری بازگشتInhibition of Return (IOR) as a cognitive inhibition function, refers to the relative suppression of orienting toward stimuli that had recently been considered. This function has an adaptive value in human beings (Wang and Klein, 2010). Regarding the core symptoms of Obsessive-Compulsive Disorder (OCD), deficit in cognitive inhibition is probable. However, results are inconsistent. Therefore, the present study aimed to study the probable IOR deficit in clinical sample with compulsive washing. This study was conducted with a comparative method. Beck Depression Inventory-version II (BDI-II), Obsessive- Compulsive Inventory-Revised (OCI-R), and emotional Inhibition of Return test were administered on 30 clinical samples with compulsive washing (20% male) and 30 normal samples (26/7% male). The results of multivariate analysis of covariance showed that there was no deficit in IOR in compulsive washing (F=1.256, P>.05; Wilk’s Lambda =. 866; Y2 = 0.134). On the other hand without considering group effect, there was a significant difference deference between reaction times in valid and invalid trails (t=2.29; P[.05) that shows the general inhibition of return phenomenon in the subjects. This research failed to show cognitive inhibition deficit in clinical samples of compulsive washing, however, the probability of inhibition deficit is suggested in other levels of inhibition such as behavioral one. Other theoretical and experimental implications have been discussed.Keywords: Cognitive inhibition, Washing compulsion, Return paradigm -
مقدمهبا توجه به شیوع ناباروری در جامعه و مشکلات روان شناختی ناشی از آن مانند افسردگی و اضطراب که بر زندگی افراد نابارور تاثیرگذار است، مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر درمان شناختی رفتاری بر افسردگی زنان نابارور انجام شد.روش کاراین مطالعه مداخله ای در سال 1390 بر روی 30 زن نابارور مراجعه کننده به بیمارستان ناباروری منتصریه شهر مشهد انجام شد و بیماران پرسش نامه افسردگی بک و همیلتون را تکمیل کردند. سپس به دوگروه کنترل و آزمون تقسیم شدند و برای گروه آزمون 10 جلسه درمان هفتگی درمان شناختی رفتاری (CBT) اجرا شد. تمام افراد در پس آزمون، مجددا پرسش نامه های افسردگی بک و هامیلتون را تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 5/11) و آزمون کوواریانس انجام شد. سطح معنی داری کمتر از 05/0 در نظر گفته شد.یافته هاروشCBT بر افسردگی زنان نابارور گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد، تاثیر معنی داری داشت (001/0p<، 37/35=F).نتیجه گیریدرمان شناختی رفتاری گروهی بر بهبود افسردگی و کاهش مشکلات روان شناختی زنان نابارور موثر است.
کلید واژگان: افسردگی, درمان شناختی, درمان رفتاری, ناباروریIntroductionAccording to the prevalence of infertility and psychological problems such as depression and anxiety that affect the life in infertile individuals، this study investigated the effects of cognitive behavioral therapy (CBT) on depression in infertile women.MethodsIn this interventional study in 2011، 30 cases of infertile women referred to Montaseriyeh Infertility Hospital in Mashhad. They fulfilled Beck and Hamilton Depression Inventories. Then they were divided into two groups of case and control. For experimental group، 10 weekly sessions of group CBT was performed. All of cases fulfilled Beck and Hamilton Depression inventories for post-test. Data were analyzed by SPSS software version 11. 5 and covariance analysis. P value less than 0. 05 was considered significant.ResultsCognitive behavioral therapy had a significant effect on depression in cases compare to controls (F=35. 37، p<0. 001).ConclusionGroup cognitive behavioral therapyis effective in reduction of depression and psychological problems among infertile women.Keywords: Behavioral Therapy, Cognitive Therapy, Depression, Infertility -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال پنجاه و هفتم شماره 7 (پیاپی 125، فروردین و اردیبهشت 1393)، صص 398 -405مقدمهمقاومت درمانی در مانیای حاد شایع است و نقش درمان های تقویتی شامل فاکتورهای تغذیه ای و ویتامین ها همیشه مورد توجه بوده است. هدف این پژوهش، ارزیابی تاثیر افزودن فولیک اسید به سدیم والپروات در درمان مانیای حاد بود.
روش کاراین مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی دوسویه کور در بیمارستان روانپزشکی ابن سینای مشهد و در سال 1390 انجام گرفته و در سایت کارآزمایی های بالینی ایران به شماره IRCT201112188106N1 ثبت شده است. به 29 بیمار مانیک، علاوه بر سدیم والپروات، به صورت تصادفی در دو گروه فولیک اسید و دارونما داده شد. در خط پایه و پایان هفته های سوم و ششم، شدت مانیا با آزمون مانیای یونگ (YMRS) و بهبود شناختی با آزمون کوتاه وضعیت روانی (MMSE) ارزیابی شد. داده ها با نرم افزار SPSS و آزمون های کای دو و تی دانشجویی تحلیل گردیدند.
نتایجمیانگین نمرات YMRS در خط پایه در گروه فولیک اسید44/2± 22 و در گروه پلاسبو95/1± 14/21 محاسبه گردیدکه این میانگین در پایان هفته های سوم و ششم در گروه فولیک اسید86/4± 26/8 و64/1± 13/3 و در گروه پلاسبو31/4± 14/14 و 21/5±13 بود. کاهش میانگین نمرات YMRS در گروه فولیک اسید نسبت به دارونما پس از پایان هفته ی سوم (005/0=p) و ششم(001/0>p)، معنی دار اما تغییرات میانگین نمرات MMSE پس از پایان هفته سوم 068/0=p و ششم 068/0=p معنی دار نبود.
نتیجه گیریبر اساس یافته های مطالعه، درمان کمکی با اسید فولیک در کنار درمان اصلی با سدیم والپروات، در بهبود علایم دوره مانیای حاد اختلال دوقطبی حداقل تا پایان هفته ششم درمان موثر است..
کلید واژگان: اختلال دوقطبی, اسید فولیک, سدیم والپروات, مانیاObjectivesTreatment resistance is common in acute mania، so the role of augmented therapies، including nutritional factors and vitamins have always been considered. This study aimed to assess the effect of addition of folic acid to sodium valproate in treatment of acute mania. Subjects &MethodsThis double blind randomized clinical trial study was done in Mashhad Avicenna psychiatric hospital، in 2011 and was registered with IRCT201112188106N1 code in Iranian registry clinical trials site. Twenty nine manic patients، divided into two groups randomly. They received sodium-valproate+folic acid or sodium-valproate+placebo. The severity of mania، by Jung Mania Rating Scale (YMRS)، and cognitional improvement، by Mini-Mental State Examination (MMSE)، were determined at baseline، after 3 and 6 weeks. Data analyzed by SPSS-16، к2 and t-student tests.ResultsThe mean scores of YMRS at baseline، after 3 and 6 weeks، in the folice acid group were 22±2. 44، 8. 26±4. 86 and 3. 13±1. 64 respectively، and in placebo group were 21. 14±1. 95، 14. 14±4. 31 and 13±5. 21 respectively. The mean scores of YMRS significantly decreased in the folic acid group compared to the placebo group after 3،6 weeks (P=0. 005، PP=0. 068، P=0. 068).ConclusionOur study showed that adjuvant treatment by folic acid in addition to standard treatment with sodium-valproate during manic phase in patients with BMD-I after 6 weeks of treatment was effective.Keywords: Bipolar mood disorder, Folic acid, Mania, Sodium valproate -
زمینه و هدفسوءمصرف مواد یک معضل جهانی است و معتادان ایرانی سالانه معادل 15 درصد درآمد نفتی کشور را صرف مواد مخدر می کنند. بیماری مزمن اعتیاد،عامل بحران و کاهش کیفیت زندگی می باشد. پرستاران می تواند در انتخاب روش موثرتر مراقبت، مددجو را حمایت کنند. هدف این مطالعه، مقایسه کیفیت زندگی معتادان سم زدایی شده شرکت کننده درجلسات معتادان گمنام، اجتماع درمان مدار و تحت درمان با متادون در کلینیک های ترک اعتیاد مشهد بود.
روش بررسیدر مطالعه هم گروهی با طرح سه گروهه پیش آزمون- پس آزمون، 27 نفر در گروه معتادان گمنام و اجتماع درمان مدار و 23 نفر در گروه متادون درمانی در ابتدای درمان و به روش غیر احتمالی در دسترس و با توجه به معیارهای ورود و خروج مطالعه انتخاب گردیدند. واحدها در ابتدا و 5/1 ماه بعد درمان، پرسشنامه ها را تکمیل نمودند. داده ها با نرم افزار SPSS-11/5 تجزیه و تحلیل شد.
یافته هاشرکت در جلسات سه گروه باعث افزایش کیفیت زندگی گردید. مقایسه نشان داد نمرات کسب شده در گروه انجمن معتادان گمنام در تمام ابعاد هشت گانه به طور معنی داری نسبت به دو گروه دیگر بالاتر بود.
نتیجه گیریشرکت در گروه های سه گانه، افزایش معنی داری در کیفیت زندگی معتادان سم زدایی شده داشت. بکارگیری این سه روش، بخصوص انجمن معتادان گمنام توصیه می شود.
کلید واژگان: کیفیت زندگی, معتادان گمنام, اجتماع درمان مدار, متادون درمانی, معتاد سم زدایی شدهBackground And ObjectiveSubstance abuse is a universal problem. Iranian Addicts، on average، spend 15 percent of the oil revenue on drugs. Addiction is the cause of crisis and decreased quality of life. The Nurse can support care- giver to select the effective method. The purpose was to compare detoxified addicts’ life quality participating in narcotics anonymous، therapeutic community and who refer to methadone therapy clinics in Mashhad، Iran.Material And MethodsThis three-group pretest-posttest study was conducted on the subjects، selected via convenience sampling، including 27 patients in narcotics anonymous، 27 in therapeutic community and 23in methadone treatment. The baseline and after 1. 5 months data were collected، using a questionnaire، and analyzed by SPSS software.Resultsthe results show that participating in the sessions of all groups led to increased quality of life. In all eight aspects of program، the scores of Narcotics Anonymous group were significantly higher than those of other groups.Conclusionbecause of significant effect on quality of life، we recommend applying these approaches، especially Narcotics Anonymous.Keywords: Quality of life, Narcotics Anonymous, Therapeutic community, Methadone therapy, Detoxified addict -
مقدمهفرسودگی شغلی، عواقب و هزینه های بسیاری بر سازمان ها و کارکنان تحمیل می کند اما باورهای دینی و سبک های دلبستگی به خداوند قادرند آن را تغییر دهند. هدف این پژوهش بررسی باورهای اساسی دینی و سبک دلبستگی به خداوند به عنوان پیش بین های فرسودگی شغلی است.روش کارجامعه ی آماری این پژوهش توصیفی همبستگی را 300 تن از کارکنان ستادی دانشگاه علوم پزشکی مشهد تشکیل دادند که با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. اطلاعات با پرسش نامه های فرسودگی شغلی مازلاک و باورهای اساسی دینی رجائی و پرسش نامه ی محقق ساخته ی سنجش سبک های دلبستگی به خداوند، جمع آوری گردیدند. داده ها با نسخه ی 19 نرم افزار SPSS و شاخص های توصیفی، ضرایب همبستگی پیرسون، اسپیرمن، آزمون تی و رگرسیون چندمتغیره تحلیل شدند.یافته هارابطه ی باورهای اساسی دینی (000/0=P و30/0-=r) و سبک دلبستگی به خداوند، با فرسودگی شغلی (010/0 =P و 15/0-=r) منفی معنی دار و رابطه ی بین باورهای اساسی دینی و سبک های دلبستگی به خداوند، مثبت و معنی دار (000/0=P و 31/0 =r) بود. در مدل رگرسیون (000/0=P و 19/18=F) نیز تاثیر هم زمان باورهای اساسی دینی و سبک های دلبستگی به خداوند بر فرسودگی شغلی تایید گردید. فرسودگی شغلی نیز در بین مردان و زنان اختلاف معنی داری را از خود نشان داد و در زنان بالاتر از مردان گزارش گردید (004/0=P).نتیجه گیریبه نظر می رسد که باورهای اساسی دینی و سبک های دلبستگی به خداوند می توانند از فرسودگی شغلی بکاهند.
کلید واژگان: باورهای دینی, دلبستگی, فرسودگیIntroductionJob burnout has imposed much expense on the institutes and employees، but religious beliefs and god attachment styles can change it. The aim of this study was the investigation of religious basic beliefs and god attachment styles as the predictors of job burnout.Materials And MethodsThe statistic groups of this correlational-descriptive research were containing 300 employees of Mashhad University of Medical Sciences، which they were chosen with random sampling method. Data were gathered with Maslach job burnout questionnaire، Rajaee religious basic beliefs questionnaire and the questionnaire of god attachment styles measurement. Data were analyzed with SPSS 19 software، descriptive tests، Pierson correlation coefficient، Spearman t-test and multiple regressions.ResultsThe relationship of religious basic beliefs (P=0. 000، r= -0. 3) and god attachment styles with the job burnout was negative and significant (P=0. 010، r= -0. 15) and the relationship between the religious basic beliefs and the god attachment styles was positive and significant (P=0. 000، r=0. 31). In regression model، the synchronous effect of religious basic beliefs and god attachment styles on the job burnout was confirmed (P=0. 000، F=18. 19). The job burnout between females and males showed a significant difference and the amount of this difference was more in females (P=0. 004).ConclusionIt seems that the religious basic beliefs and the god attachment styles can decrease the job burnout.Keywords: Attachment, Burnout, Religious beliefs -
پیشزمینهنیروی انسانی در محیط کار با معضل فشار روانی ناشی از عوامل سازمانی رو به رو است که بر رضایت شغلی وی تاثیر دارد. این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین رضایت شغلی و سطوح فرسودگی شغلی در پرسنل درمانی بیمارستان های مشهد صورت گرفت.روش هادر یک مطالعه توصیفی-تحلیلی، 660 نفر از پرسنل شاغل در بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی مشهد که به روش طبقه ای، خوشه ایو در مرحله آخر به صورت تصادفی ساده انتخاب شده بودند، ابزار پژوهش را که شامل اطلاعات دموگرافیک و پرسش نامه های رضایت شغلی و فرسودگی شغلی مازلاک (MBI) بود را تکمیل نمودند. آنالیز داده ها توسط نرم افزار SPSS انجام شد.یافته هادر رابطه با ابعاد سه گانه فرسودگی شغلی؛ 38.6% کارکنان سطوح کم خستگی هیجانی، 58% سطوح کم مسخ شخصیت و 62.9% سطوح کم فراوانی کفایت شخصی را گزارش کردند. 42.1% کارکنان رضایت شغلی کم، 54.8% رضایت متوسط و 3 درصد نیز رضایت شغلی بالایی داشتند. ارتباط معکوس و معنی داری بین احساس خستگی هیجانی و مسخ شخصیت با رضایت شغلی وجود داشت، به طوری که کارکنانی که رضایت شغلی بیشتری داشتند، خستگی هیجانی و مسخ شخصیت کمتری را گزارش کردند (P<0.05). کفایت شخصی بالا در کارکنانی گزارش شد که از شغلشان رضایت نسبی داشتند (P<0.05).نتیجه گیریرضایت شغلی در پرسنل بیمارستان ها در حد متوسط و میزان کلی فرسودگی شغلی در بعد خستگی هیجانی و مسخ شخصیت پایین بود اما در بعد کفایت شخصی نیز پایین گزارش شد (عامل خطر). افزایش رضایت شغلی در کارکنان منجر به کاهش خستگی هیجانی و مسخ شخصیت می شود.
کلید واژگان: کارکنان درمانی, رضایت شغلی, فرسودگی شغلی مازلاکBackgroundHuman resources are exposed to the scourge of mental pressure caused by organizational factors which can affect job satisfaction. This study was designed to determine “the relationship between job satisfaction and levels of Burnout in clinical staff working at hospitals in the city of Mashhad”.MethodsIn this descriptive-analytical study, the sample size was 660 medical personnel in hospitals of Mashhad University of Medical Sciences which were selected with stratified, cluster and in the final phase with simple randomized sampling methods. They completed the research questionnaire which included demographic information form, the questionnaire of job satisfaction and the Maslach Burnout Inventory (MBI). Data were analyzed using SPSS version11.5 with the appropriate statistical tests.ResultsAccording to 3 factors of MBI, 38.6% of subjects reported low levels of emotional exhaustion, 58% low levels of depersonalization and 62.9% low levels of personal accomplishment. 42.1% of the medical staff had low, 54.8% had moderate and 3% had high levels of job satisfaction. There was a significant inverse correlation of emotional exhaustion and depersonalization with job satisfaction as medical staff that had higher job satisfaction reported less emotional exhaustion and depersonalization (P<0.05). High personal accomplishment was more reported form employees who were relatively satisfied with their job (P<0.05).ConclusionJob satisfaction in staff of hospitals was found to be moderate. The burnout based on emotional exhaustion and depersonalization was low but personal accomplishment was also low (risk factor). Improvement of job satisfaction may reduce emotional exhaustion and depersonalization in medical staff.Keywords: Maslach Burnout Inventory (MBI), Medical staff, Job satisfaction -
سابقه و هدفکارکردهای اجرایی شامل مجموعه ای از مهارت های شناختی اند که مسئول طراحی، شروع و توالی رفتار پیچیده معطوف به هدف و نظارت بر آن هستند. اگرچه اختلال در این کارکردها در فاز حاد اختلال دوقطبی بدیهی است اما منابع موجود، اختلال آن ها را به عنوان یک اشکال زمینه ای اساسی در این بیماران مطرح نموده اند. هدف پژوهش حاضر مقایسه کارکردهای اجرایی و احتمال آسیب به لوب پیشانیبین بیماران دوقطبی یک در مرحله بهبود، با افراد فاقد این اختلال بود.مواد و روش هادر این پژوهش (علی- مقایسه ای) مورد- شاهدی، جامعه آماری شامل تمام بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک مراجعه کننده به درمانگاه ویژه بیمارستان ابن سینای شهر مشهد از تیر تا آبان ماه 1390 می باشد که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 بیمار بر اساس معیار های ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به تشخیص روان پزشک انتخاب شدند. گروه شاهد، 30 نفر از افراد بدون هیچ گونه سابقه ی روان پزشکی بودند. برای دوگروه، آزمون های افسردگی هامیلتون، درجه بندی مقیاس مانیای یونگ و دسته بندی کارت های ویسکانسین اجرا شد. داده ها بانرم افزار SPSS،آزمون های آماری تی مستقل و یو من ویتنی تحلیل گردیدند.یافته هانمرات گروه شاهد نسبت به مورد در تمامی شاخص های آزمون ویسکانسین (خطای کل، خطای در جا ماندگی و تعداد طبقات) به طور معنی دار بالاتر بود(05/0p<).استنتاجکارکردهای اجرایی بیماران دوقطبی در مقایسه با گروه فاقد اختلال حتی در فاز بهبود با گروه شاهد تفاوت معنی دار دارد. با توجه به مناسب بودن تست ویسکانسین جهت ارزیابی کارکردهای لوب پیشانی و نتایج گروه مورد نسبت به شاهد، احتمال آسیب در بیماران مذکور وجود دارد.
کلید واژگان: اختلال دوقطبی, مرحله بهبود, کارکردهای اجراییBackground andPurposeExecutive functions include cognitive skills responsible for the design, initiation and sequencing of complex behaviors. Impairment in these functions is obvious in acute phase of bipolar disorder but available resources demonstrate this impairment as a major problem in bipolar patients. This research was conducted to compare executivefunctions and possibility of having frontallobe damage among bipolar I patients in their recovery phase and people without this disorder.Materials And MethodsThis cross-sectional study included all the patients suffering from bipolar I disorder, attending Ibn-e-Sina Hospital in Mashhad during July to December 2011. Thirty patients diagnosed with bipolar I disorder were chosen according to DSM-IV-TR and psychologist's identification criteria. The control group included 30 ordinary people who did not have any psychological background. To collect the data the Hamilton Rating Scale for Depression, Young Mania Rating Scale, and Wisconsin Card Sorting Test were applied. The data was analyzed using independent T and U-Mann Whitney tests in SPSS.ResultsThere was a significant difference among control and case groups in all indices of Wisconsin's test (total error, perseveration error, number of categories) (P<0.05).ConclusionExecutive functions of bipolar patients showed a significant difference in recovery phase compared to those of the control group. According to suitability of Wisconsin test for evaluating functions of frontallobes and significant results among these two groups, there is a high possibility of frontallobe damage in patients with bipolar disorder.Keywords: Bipolar disorder, executive functions, recovery phase -
مقدمهسندرم پیش از قاعدگی، یکی از شایع ترین اختلالات سنین باروری می باشد که زندگی زنان را به میزان قابل توجهی مختل می سازد و لزوم انجام مطالعات بیشتر در این زمینه احساس می شود. بنابراین مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری بر کاهش مشکلات روان شناختی و علائم سندرم پیش از قاعدگی در زنان مبتلا به آن انجام شد.روش کارمطالعه حاضر یک مطالعه مداخله ای با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل کلیه زنان آموزش و پرورش شهرستان کاشمر در سال تحصیلی 90-1389 بود. از بین این افراد، بعد از مرحله غربالگری به وسیله پرسشنامه غربالگری علائم پیش از قاعدگی، 40 زن مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی به شیوه نمونه گیری تصادفی انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 8 هفته آموزش مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری را تجربه کردند در حالی که گروه شاهد بدون مداخله پیگیری شدند. پرسشنامه غربالگری علائم پیش از قاعدگی و پرسشنامه افسردگی، اضطراب و استرس (DASS) به عنوان ابزار ارزشیابی در پیش آزمون و پس آزمون به کار گرفته شد. داده ها پس از گردآوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و شاخص های آمار توصیفی و آزمون تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.یافته هابیش از نیمی از افراد مورد مطالعه (3/53%) در محدوده سنی40-36 سال قرار داشتند. 18 نفر (60%) از افراد گروه کنترل و آزمایش دارای مدرک تحصیلی لیسانس، 10 نفر (4/33%) دارای مدرک تحصیلی فوق دیپلم و 2 نفر (6/6%) دارای تحصیلات دیپلم و فوق لیسانس بودند. اکثر زنان مورد مطالعه (34/63%) دارای دو فرزند بودند. افراد گروه آزمون در نمره کل سندرم پیش از قاعدگی (01/0>p) و نمرات افسردگی (05/0>p) و استرس (01/0>p) کاهش معنی داری نسبت به گروه کنترل در پس آزمون نشان دادند.نتیجه گیریآموزش مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری بر کاهش مشکلات روان شناختی و علائم سندرم پیش از قاعدگی موثر است.
کلید واژگان: سندرم پیش از قاعدگی, درمان شناختی رفتاری, مدیریت استرس, مشکلات روان شناختیIntroductionSince the premenstrual syndrome (PMS) is one of the most prevalent disorders in fertility age that disturbs the women''s life considerably which seems it need to do more study in this area. The present study was planned to investigate the effectiveness of training of cognitive- behavioral stress-management on decreasing psychological problems and symptoms of premenstrual syndrome of afflicted women in Kashmar city.MethodsThis interventional study was conducted with pretest- posttest design by using the experimental-control groups. Statistical population was consisted of all female members of educational system in Kashmar city in academic year of 2010-2011. After screening by PSST test، 40 participants who have taken PMS diagnosis، were selected randomly based on cluster sampling method and divided randomly into two equal (20 participants) experimental and control groups. While no intervention was carried out on the control group، the experimental group experienced 8 weeks of cognitive-behavioral stress-management training. The questionnaires of PSST and Depression anxiety and stress scale (DASS) were used in pretest and posttest as evaluating tools. Data were analyzed using statistical SPSS software version 16، descriptive indices and covariance analysis. P value less than 0. 05 was considered statistically significant.ResultsMore than half of the participants (53. 3%) were between 36 to 40 years. 18 persons (60%) were graduated، 10 persons (33. 4%) had Associate degree، 2 persons (6. 6%) had diploma، and master degree in both groups. Most of the participants (63. 34%) had two children. The experimental group showed significant decreases in general score of PMS (p<0. 01)، the ones of depression (p<0. 05)، and stress (p<0. 01) posttests.ConclusionTraining of cognitive-behavioral stress-management is effective on decreasing psychological problems and symptoms of premenstrual syndrome of afflicted women.Keywords: Premenstrual syndrome, Psychological problems, Stress management, Training of cognitive, behavioral -
مقدمهاین پژوهش به منظور بررسی نقش عوامل جمعیت شناختی و شاخص توده ی بدنی بر کیفیت خواب دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شده است.روش کاراین مطالعه ی پژوهشی توصیفی بر روی 310 نفر (222 زن و 88 مرد) از دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 87-1386 انجام گرفت. اطلاعات با نمونه گیری تصادفی و از طریق پرسش نامه های جمعیت شناختی محقق ساخته و کیفیت خواب پیتزبورگ، جمع آوری شدند و نمره ی کلی بالاتر از 5 به عنوان کیفیت خواب نامناسب در نظر گرفته شد. داده ها با نرم افزار SPSS نسخه ی 16و با استفاده از آزمون های مجذور خی، یومن ویتنی و دقیق فیشر تحلیل شدند.یافته هاکیفیت خواب نامناسبی در 8/39 درصد از دانشجویان گزارش شد. متغیرهای جنسیت (003/0=P) و شاخص توده ی بدنی (BMI) دانشجویان در دو سطح مساوی یا بالای 25 و کمتر از 25 (019/0P<) با نوع کیفیت خواب آن ها رابطه ی معنی داری داشت. بین کیفیت خواب و متغیرهای وضعیت تاهل (547/0=P)، سن (500/0=P) و محل سکونت (در خوابگاه و غیر خوابگاه) (109/0=P) رابطه ی معنی داری مشاهده نگردید. با توجه به این که BMI در مردان به طرز معنی داری بیشتر از زنان بود (00001/0>P)، مشخص شد که در 25≤BMI، کیفیت خواب دو جنس، تفاوت معنی داری ندارد (00/1=P) اما در 25> BMI کیفیت خواب مردان، نامناسب تر از زنان است (019/0=P).نتیجه گیریبنا بر نتایج، شیوع بالای کیفیت خواب نامناسب در بین دانشجویان پزشکی مشهد نسبت به مطالعات مشابه، نیاز به توجه ویژه و انجام تحقیقات بیشتر جهت شناسایی عوامل مرتبط با کیفیت خواب را در مورد دانشجویان پزشکی روشن می سازد.
کلید واژگان: پزشکی, دانشجو, شاخص توده ی بدنی, کیفیت خوابIntroductionThis study aimed to assess the rules of demographic variables and body mass index in sleep quality among medical students of Mashhad University of Medical Sciences.Materials And MethodsIn this descriptive study, in 2007-2008 the random sample of 310 medical students, including 222 male and 88 female, completed a researcher made demographic questionnaire and the Pittsburg Sleep Quality Index (PSQI) questionnaire. A total score of more than 5 were considered as the poor sleep quality. The data were analyzed using SPSS version 16 and chi-square, exact Fischer and U Mann-Whitney tests.ResultsBased on data, 39.8% of the students had poor sleep quality. Gender (P=0.003) and body mass index (≥25 and <25) (P<0.19) had significant relationship and marital status (P=0.547) and age (P=0.500) had no significant relationship with sleep quality. Also, there was no significant relationship between sleep quality of students who live in university dormitories and those of non-dormitory residents (P=0.109). According to significant differences of BMI in men compare to women (P<0.00001), results showed that no significant differences of sleep quality in men and women with BMI≥25 (P=1.00). On the other hand, in BMI<25, male students had poor sleep quality compare to female students (P=0.019).ConclusionCompared with the similar studies, the high prevalence of poor sleep quality among Mashhad medical students needspecial attention andfurtherresearchesto are needed to identifyfactors associated withsleep quality of medical students.Keywords: Body mass index, Medicine, Sleep quality, Student -
مقدمهاعتیاد و درمان آن، حداقل در سال های اخیر مشکل اصلی نظام سلامت در بسیاری از کشورهای جهان بوده است. در کشور ایران با توجه به جوان بودن جمعیت و فراهم بودن زمینه های لازم جهت شیوع اعتیاد در بین جمعیت جوان، حدود 44 میلیون نفر در معرض خطر هستند. بدین منظور پژوهش های پیرامون مساله اعتیاد از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. با توجه به این که در مطالعات ترک اعتیاد، خودکارآمدی پیش بینی کننده رفتارهای وابسته به سلامتی می باشد، ساخت و تهیه ابزاری بر ای سنجش میزان خودکارآمدی در معتادان ضروری است. هدف از انجام مطالعه حاضر، رواسازی و بررسی پایایی پرسشنامه خودکارآمدی ترک اعتیاد برامسون بوده است.روش کارپس از اطمینان از اعتبار ترجمه و تعیین روایی (روایی محتوایی، صوری و روایی سازه که خود شامل تحلیل عاملی بود)، پرسشنامه خودکارآمدی ترک اعتیاد برامسون به طور همزمان با پرسشنامه خودکارآمدی عمومی به صورت تصادفی ساده در اختیار 150 نفر از مددجویان معتاد مراجعه کننده به کلینیک درمان و بازتوانی اعتیاد مهر و پیروزی شهر مشهد قرار گرفت. پایایی این پرسشنامه با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ محاسبه گردید.یافته هاضریب همبستگی پیرسون با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نشان دادکه بین نمرات دو پرسشنامه (خودکارآمدی ترک اعتیاد برامسون و خودکارآمدی عمومی)، همبستگی بالا (67/0= r)و معناداری به لحاظ آماری وجود داشت (001/0> p). ساختار عاملی پرسشنامه نیز با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی مورد تایید قرار گرفت. فاصله اطمینان در این پژوهش برای هر ضریب آلفا 95% لحاظ گردید. اعتبار این پرسشنامه از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ (90/0=α) به دست آمد. در نتایج تحلیل عاملی، چهار عامل مهارت های حل مساله، تصمیم گیری، ابراز وجود و ارتباط شناسایی شدند. میزان آلفا برای عامل ها بین 72/0 تا 78/0 به دست آمد.نتیجه گیریپرسشنامه خودکارآمدی ترک اعتیاد برامسون دارای روایی و پایایی مناسب شناخته شد و با توجه به نتایج پژوهش حاضر، عوامل به دست آمده از تحلیل عاملی می توانند خودکارآمدی ترک اعتیاد در مددجویان وابسته به مواد مخدر را به گونه ای مناسب اندازه گیری نمایند.
کلید واژگان: روایی, پایایی, خودکارآمدی, اعتیادIntroductionAddiction is a major health problem worldwide. Regarding young population in Iran, about 44 million individuals are at risk for addiction. Studies have shown that the self-efficacy is a main predictor of health behaviors. The aim of this study was to study validity and reliability of the Bramson’s quit addiction self-efficacy questionnaire.MethodsAfter doing translation-back translation processes, the questionnaire along with the general self-efficacy questionnaire were completed by 150 addicted clients who were selected randomly from the rehabilitation and treatment Mehr and Piroozi addiction clinics in mashhad. The reliability was calculated using the Cronbach's alpha coefficient.ResultsPearson correlation coefficient showed that there was high correlation between the two questionnaires (general self-efficacy and Bramson’s quit addiction self-efficacy; r=0.67; p<0.001). Factor structure of the questionnaire was confirmed using the confirmatory factor analysis. The Cronbach's alpha was 0.90. The results of the factor analysis identified four factors: problem-solving skills, decision making, assertiveness, and communication (The alphas were between 0.72 and 0.78).ConclusionThe validity and reliability of the questionnaire seemed to be appropriate. -
مقدمهجهان در کنار بحران تهدید بمب اتمی، بحران نابودی محیط زیست، بحران فقر جامعه، شاهد بحران اعتیاد نیز می باشد. یکی از مشکلات شایع در اکثر مددجویان معتاد کاهش عزت نفس است. عزت نفس انعطاف پذیری در مقابل تغییرات را افزایش داده و نگرش های مثبت در جهت پیشرفت احساس خودکفایی را تقویت می کند. پژوهش های پیرامون مسئله اعتیاد و ارائه راهکارهای درمانی غیر دارویی اعتیاد از اهمیت بسیار بالایی برخوردار می باشد. هدف از انجام مطالعه حاضر بررسی تاثیر آموزش حل مسئله خانواده محور بر میزان عزت نفس مددجویان وابسته به مواد مخدر است.
روش کاراین پژوهش یک مطالعه مورد شاهدی تجربی دو گروهه است که در سال 1389 در کلینیک مهر مشهد انجام شده است. پس از تایید روایی و پایایی پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت،60 مددجوی وابسته به مواد مخدر در دو گروه 30 نفره آزمون و کنترل به صورت تخصیص تصادفی تقسیم شدند. تمامی واحدهای پژوهش فرم ها و پرسشنامه عزت نفس را قبل از مداخله تکمیل نموده برای گروه آزمون به مدت دو ماه، 8 جلسه 45 دقیقه ای جلسات حل مساله خانواده محور برگزار گردید. سپس هر دو گروه پرسشنامه عزت نفس را تکمیل نمودند. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزار spss و آزمون های دقیق فیشر، تی مستقل و تی زوجی استفاده شد.
نتایجمداخله در گروه آزمون منجر به افزایش معنی داری (0001/0p=)، به میزان 5/4 برابر افزایش در نمره عزت نفس نسبت به گروه کنترل گردید.
نتیجه گیریبکارگیری روش آموزشی حل مسئله با رویکرد خانواده محور می تواند جهت بهبود و تکمیل فرآیند درمانی ترک اعتیاد مددجویان به عنوان یک روش غیر دارویی مفید و موثر باشد.
کلید واژگان: آموزش حل مسئله تعدیل شده, خانواده محور, عزت نفس, مددجویان وابسته به موادIntroductionThe world witnesses addiction crisis along with atomic bomb, environmental degradation and poverty. One of the most common problems in most of the addict clients is low self-esteem. Self-esteem increases flexibility against changes and reinforces positive attitudes in order to improve sense of self-sufficiency. The researches about addiction and its non-drug treatment strategies, specially increasing self-esteem, is a very important issue. The present study aimed to assess the effect of family-centered problem solving teaching method upon the self esteem in drug-dependent clients. Materials and MethodsThis research was an experimental, two-group pretest-posttest design. After approval of research tool's validity and reliability, 60 addictive clients were randomly divided into 2 tests and one 30-person control group. The participants completed the questionnaires before and after the intervention. The test group received family-centered problem solving teaching method in 8 45-minute sessions for 2 months in additional to common treatment.ResultsFamily-centered problem solving teaching method led to statistically significant increase in test group’s self-esteem. Self-esteem scores rate in test group was 4.5 times more than control group.ConclusionApplying the family-centered problem solving teaching method can be useful in improving and completing the treatment process of clients’ addiction quitting in these clinics as a non-drug method.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.