به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

علی غنائی چمن آباد

  • وحیده مومنیان، علی غنایی چمن آباد*، محمدسعید عبدخدایی، زهرا طبیبی
    مقدمه

    تحریک جریان مستقیم فراجمجمه ای (tDCS) و ذهن آگاهی دو مداخله متداول برای هدف قرار دادن فرآیندهای شناختی مرتبط با آسیب شناسی هیجانی هستند.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع کاربردی و نیمه تجربی است. جامعه آماری شامل دانشجویان 19 تا 26 ساله دانشگاه فردوسی مشهد بود. از این میان 60 نفر از دانشجویان سالم به روش نمونه گیری هدفمند بر اساس مقیاس استرس، اضطراب و افسردگی انتخاب و به صورت تصادفی در 4 گروه قرار گرفتند. در مطالعه حاضر، ما بررسی کردیم که چگونه tDCS به همراه با ذهن آگاهی بر واکنش اضطرابی به نشخوار فکری القایی تاثیر می گذارد. همه افراد tDCS آندال فعال یا ساختگی را بر روی DLPFC یا tDCS کاتدال فعال یا ساختگی را بر روی IPL همراه با مراقبه ذهن آگاهی فعال یا یا مراقبه ذهن آگاهی شم دریافت کردند. اضطراب 5 بار در طول مطالعه ارزیابی شد. برای جمع آوری داده ها، پرسشنامه حالت- اضطراب اسپیلبرگر توسط هر شرکت کننده تکمیل شد. در پایان داده ها به صورت توصیفی به صورت میانگین و انحراف معیار و استنباطی با روش تحلیل واریانس مختلط مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    تجزیه و تحلیل بین گروهی نشان داد که پس از یک جلسه tDCS همراه با مراقبه ذهن آگاهی، تفاوت معنی داری در نمرات اضطراب مربوط به پنج مرحله وجود ندارد. با این حال، تجزیه و تحلیل درون آزمودنی تغییرات قابل توجهی را در سطح اضطراب مربوط به پنج زمان ارزیابی نشان داد.

    نتیجه گیری

    یک جلسه منفرد tDCS به همراه مراقبه ذهن آگاهی در قالب اسکن بدن تفاوت معنی داری بین گروه ها در هیچ یک از زمان های ارزیابی اضطراب ایجاد نکرد. اما با تداوم ذهن آگاهی به صورت تمرکز بر تنفس، در سطح پاسخ اضطرابی هر 4 گروه نسبت به مرحله قبل تفاوت معنی داری مشاهده شد.

    کلید واژگان: قشر جلوی مغز پشتی جانبی, لوب آهیانه, عواطف, آسیب شناسی
    Vahideh Momeniyan, Ali Ghanaeichamanabad*, Mohammad Saeed Abdkhodaei, Zahra Tabibi
    Introduction

    transcranial direct current stimulation (tDCS) and mindfulness are two commonly used interventions for targeting cognitive processes related to emotional pathology.

    Materials and Methods

    The current research is applied and quasi-experimental. The population was students aged 19 to 26 at Ferdowsi University of Mashhad. Among them, 60 healthy college students were selected through a purposive sampling method according to the stress, anxiety, and depression scale and were randomly assigned to 4 groups. In this study, we examined how tDCS in combination with mindfulness influenced the anxiety reactivity to induced rumination. All populations received either active or sham anodal tDCS to DLPFC or active or sham cathodal tDCS to the IPL, delivered either in active or sham mindfulness meditation. anxiety was assessed 5 times across the study. To collect data, the Spielberger State-Anxiety Inventory was completed by each participant. In the end, the data were analyzed descriptively by mean and standard deviation and inferentially by mixed variance analysis.

    Results

    The between-group analysis revealed that after a single session of tDCS combined with mindfulness meditation, there were no significant differences in anxiety scores across the five stages. However, the within-subject analysis indicated significant changes in anxiety levels across the five assessment times.

    Conclusion

    Concurrent single sessions of tDCS and mindfulness in the form of a body scan did not create a significant difference between the groups in any of the anxiety assessment times. However, with the continuation of mindfulness in the form of focusing on breathing, there were significant differences in the level of anxiety response compared to the previous stage

    Keywords: Dorsolateral Prefrontal Cortex, Parietal Lobe, Emotions, Pathology
  • زینب فیاض پارسا، شهربانو عالی*، علی غنائی چمن آباد، فاطمه تیمورزاده
    مقدمه

    ارتکاب رفتارهای مغایر با قوانین و مقررات دانشگاه از آسیب های تاثیرگذار بر زندگی دانشجویان است. از این رو بررسی عوامل زمینه ساز بروز رفتارهای مجرمانه دانشجویان در سال های اخیر از مسائل مهم پیش روی محققان حوزه روانشناسی جنایی بوده است و نظریه پردازی های بسیاری در این حوزه انجام شده است. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش ذهنیت های طرحواره ای در انتقال بین نسلی طرحواره های ناسازگار اولیه مادر و فرزند و شکل گیری الگوی تفکر جرم زا در دانشجویان دختر می باشد.

    روش بررسی

    طرح پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه این پژوهش را کلیه دانشجویان دختر که در سال تحصیلی 1400-1401 در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تحصیل بودند به همراه مادرانشان، تشکیل دادند. نمونه پژوهش 200 نفر از دانشجویان دختر به همراه مادرانشان بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل سه پرسشنامه ی طرحواره های ناسازگار اولیه، ذهنیت های طرحواره ای و تفکرجرم زا بود. هر سه پرسشنامه توسط دختران و پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه توسط مادران آن ها تکمیل شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار AMOS جهت آزمون مدل معادلات ساختاری انجام شد.

    یافته ها

    نتایج تاثیر مستقیم و معناداری بین طرحواره های ناسازگار اولیه مادران با ذهنیت طرحواره ای دختران (0.05>P و 0.20=β) طرحواره های ناسازگاراولیه دختران (0.05>P و 0.43=β) و تفکرجرم زا در دختران (0.05>P و 0.45=β) را نشان داد.  هم چنین نقش میانجی گری ذهنیت های طرحواره ای بین طرحواره های ناسازگار اولیه مادران و طرحواره های ناسازگار اولیه دختران  و بین  طرحواره های ناسازگار اولیه مادران و تفکر جرم زا در دختران تایید شد.

    نتیجه گیری

    همان طور که نتایج آماری نشان داد درشکل گیری تفکرجرم زا که در بروز تخلفات دانشجویی موثر است، نقش مادر و طرحواره های ناسازگاراولیه او اهمیت بسیاری دارد و در پیشگیری از تخلف های دانشجویی تدوین برنامه آموزشی ویژه مادران می بایست مورد توجه برنامه ریزان آموزشی قرار گیرد.

    کلید واژگان: تفکرجرم زا, روابط بین نسلی, مادر و فرزند
    Zeinab Fayyaz Parsa, Shahrbanoo Aali*, Ali Ghanaei Chamanabad, Fatemeh Teimoorzadeh
    Introduction

    Engaging in behaviors that violate university rules and regulations significantly impacts students' lives. Therefore, investigating the underlying factors contributing to students' criminal behaviors has become a critical area of focus for researchers in the field of criminal psychology in recent years, resulting in numerous theories. The aim of the present study is to examine the role of schema modes in the intergenerational transmission of mothers' early maladaptive schemas to their daughters and the formation of criminal thinking patterns among female university students.

    Methods

    This study employed a descriptive correlational research design. The research population consisted of all female students enrolled at Ferdowsi University of Mashhad during the academic year 2021-2022, along with their mothers. A sample of 200 female students and their mothers was selected using a convenience sampling method. The research instruments included three questionnaires: The Early Maladaptive Schemas Questionnaire, the Schema Modes Questionnaire, and the Criminal Thinking Patterns Questionnaire. All three questionnaires were completed by the students, and the Early Maladaptive Schemas Questionnaire was also completed by their mothers. Data analysis was conducted using AMOS software to test the structural equation model.

    Results

    The results demonstrated a direct and significant impact of mothers' early maladaptive schemas on their daughters' schema modes (P<0.05, β=0.20), daughters' early maladaptive schemas (P<0.05, β=0.43), and criminal thinking patterns in daughters (P<0.05, β=0.45). Additionally, the mediating role of schema modes between mothers' early maladaptive schemas and daughters' early maladaptive schemas, as well as between mothers' early maladaptive schemas and daughters' criminal thinking patterns, was confirmed.

    Conclusion

    As the statistical results indicated, mothers and their early maladaptive schemas play a significant role in the formation of criminal thinking patterns that contribute to university misconduct. Therefore, to prevent student violations, educational planners should focus on developing specialized educational programs for mothers.

    Keywords: Criminal Thinking, Intergenerational Relations, Mother, Child
  • رابطه بین ویژگی های شخصیتی و موفقیت در مربیان فوتبال اروپایی و آسیایی
    علی صنعتگر قوچانی، حسین حسن آبادی، علی غنایی چمن آباد*
    زمینه و هدف

    فیفا و کنفدراسیون های فوتبال قاره های گوناگون سالانه با صرف هزینه های هنگفت به دنبال افزایش احتمال موفقیت مربیان هستند. کشور ما نیز از این مقوله مستثنی نیست. ویژگی های شخصیتی مربیان می تواند نقش مهمی در موفقیت آن ها در تیم های فوتبال ایفا کند. پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی و موفقیت مربیان فوتبال اروپایی و آسیایی انجام شد.

    روش

    این پژوهش به لحاظ هدف، کاربردی و به لحاظ روش انجام، توصیفی از نوع پیمایشی است. جامعه آماری این پژوهش مربیان آسیایی و اروپایی بودند. شرکت کنندگان شامل200 نفر مربی اروپایی و 200 نفر مربی آسیایی بودند که با روش نمونه گیری گوی برفی انتخاب شدند. آن ها فرم ج پرسشنامه سنجش شخصیت تیپ نمای مایرز-بریگز، و پرسش نامه محقق ساخته موفقیت را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از روش همبستگی و رگرسیون در نسخه 21 نرم افزار SPSS تحلیل شد.

    یافته ها

    بر اساس نمودارها و جداول این نتیجه حاصل شد که بیشترین فراوانی مربوط به ویژگی های شخصیتی برونگرای حسی متفکر منضبط (ای اس تی جی)، درونگرای حسی متفکر منضبط (آی اس تی جی)، برونگرای شهودی متفکر منضبط (ای ان تی جی) و درونگرای شهودی متفکر منضبط (آی ان تی جی) است و این نشان دهنده این نکته است که بیشتر مربیان موفق در سطح اروپا و آسیا دارای این چهار ویژگی شخصیتی هستند. بیشتر مربیان آسیایی با ویژگی ای اس تی جی قرار داشتند که تعداد آن ها 44 نفر بود و سپس در ویژگی آی اس تی جی متمرکز هستند که تعدادشان 15 نفر است، بیشترین تمرکز مربیان اروپایی در ویژگی های ای اس تی جی و آی اس تی جی است که 18 نفر در هر ویژگی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین ویژگی های شخصیتی مربیان فوتبال اروپایی و آسیایی تفاوت معنی داری وجود دارد.

    نتیجه گیری

    فارغ از ویژگی های درونگرایی یا برونگرایی و حسی یا شهودی بودن مربیان، ویژگی های متفکر و منضبط بودن، می توانند به عنوان ویژگی های مرتبط با موفقیت مربیان فوتبال شناسایی شوند. بنابراین، پیشنهاد می شود که در انتخاب و آموزش مربیان فوتبال به این ویژگی های شخصیتی توجه بیشتری شود.

    کلید واژگان: فوتبال, مربیگری, تیپ شخصیت, موفقیت
    The relationship Between Personality Types and Success in European and Asian Football Coaches
    Ali Sanatgar Ghouchani, Hossin Hassan Abadi, Ali Ghanaei Chamanabad*

    Background and Puorpose: 

    FIFA and continental football confederations annually invest substantial amounts of money to increase the likelihood of coaching success. Our country is no exception. Coaches' personality traits can play a significant role in their success in football teams. This study aims to examine the relationship between personality traits and the success of European and Asian football coaches.

    Method

    This applied research is descriptive-survey in nature. The statistical population included Asian and European football coaches. The participants consisted of 200 European and 200 Asian coaches, selected through snowball sampling. They completed Form C of the Myers-Briggs Type Indicator (MBTI) personality assessment and a researcher-made success questionnaire. Data were analyzed using correlation and regression methods in SPSS-21.

    Findings

    Based on the charts and tables, the most frequent personality traits were Extraverted, Sensing, Thinking, Judging (ESTJ), Introverted, Sensing, Thinking, Judging (ISTJ), Extraverted, Intuitive, Thinking, Judging (ENTJ), and Introverted, Intuitive, Thinking, Judging (INTJ). This indicates that the most successful coaches in Europe and Asia possess these four personality types. Most Asian coaches fell into the ESTJ type (44 coaches), followed by ISTJ (15 coaches). The majority of European coaches were concentrated in ESTJ and ISTJ types, with 18 coaches in each type. The results showed a significant difference between the personality types of European and Asian football coaches.

    Conclusion

    Regardless of being introverted or extroverted, sensing or intuitive, the traits of being thinking and judging can be identified as traits associated with the success of football coaches. Therefore, it is recommended that more attention be paid to these personality traits in the selection and training of football coaches.

    Keywords: Coaching, Football, Personality Types, Succeccful
  • مرضیه سروی، علی غنائی چمن آباد*، محمدجواد اصغری ابراهیم آباد، فاطمه غنائی چمن آباد
    مقدمه

    اختلال شنوایی اختلالی ارتباطی است، فرد مبتلا اغلب توسط افراد جامعه دچار سردرگمی و رنجش قرار می گیرد وباعث آسیب به سلامت روان فرد می گردد؛ ازاین رو روان درمانی بدنی علمی است که شامل استفاده از ارتباط غیرکلامی از طریق حرکت و تلفیق با تمرین های عصب روانشناختی ارائه می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر روان درمانی بدنی بر برون گرایی و روان رنجورخویی دانش آموزان ناشنوا است.

    روش ها

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان ناشنوای دختر 13 تا 20 سال است که تحت پوشش سازمان بهزیستی مشهد بوده اند. 24 نفرکه به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون شخصیت آیزنک (EPQ) بود.گروه آزمایش به مدت 3 ماه، هفته ای 3 جلسه 90 دقیقه ای در فرایند روان درمانی بدنی شرکت کردند برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس یکراهه استفاده شد.

    یافته ها

    شاخص های توصیفی در گروه روان درمانی بدنی، نمره ی مولفه ی روان رنجور پس از مداخله کاهش معنی داری نسبت به قبل آن داشته است(05/0>p) که این تغییردر گروه کنترل معنی دار نبوده است. (077/0=p.) برای مقایسه روان رنجورخوئی در گروه آزمایش و کنترل به این صورت است که مقدار F بدست آمده 039/7 در سطح 01/0 معنی دار است(05/0>p).

    نتیجه گیری

    نتیجه ی پژوهش بیانگراین بود که استفاده ازروان درمانی بدنی جهت بهبود ویژگی های روان رنجورخوئی در دانش آموزان دختر ناشنوا مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: ناشنوا, روان درمانی بدنی, روان رنجورخوئی, برون گرایی, شخصیت
    Marziyeh Sarvi, Ali Ghanaei Chamanabad *, Mohammadjavad Asghari Ebrahimabad, Fatemeh Ghanaei Chamanabad
    Introduction

    Hearing impairment is a communication disorder, the affected person is often confused and resentful by the society and causes damage to the mental health of the person; Therefore, Body psychotherapy is a scientific that includes the use of non-verbal communication through movement and combining it with neuropsychological exercises. The purpose of the present study is to investigate the effect of Body psychotherapy on extroversion and neuroticism of deaf students.

    Methods

    The current research is semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population of the research includes all deaf female students between the ages of 13 and 20 who were covered by the Mashhad Welfare Organization. 24 people were randomly assigned to two experimental and control groups. The research tool included the Eysenck Personality Test (EPQ). The experimental group participated in the physical psychotherapy process for 3 months, 3 sessions of 90 minutes per week, and one-way covariance analysis was used to analyze the data.

    Findings

    Descriptive indices in the physical psychotherapy group, the score of the neurotic component after the intervention had a significant decrease compared to before (p<0.05), and this change was not significant in the control group. (p=0.077) for the comparison of neuroticism in the experimental and control groups, the obtained F value is 7.039 significant at the 0.01 level (p<0.05).

    Conclusion

    The result of the research indicated that the use of physical psychotherapy to improve neuroticism characteristics in deaf female students should be considered and used.

    Keywords: Deafness, Body Psychotherapy, Neuroticism, Extraversion, Personality
  • ریحانه آجودان قرائی، محمدرضا اسماعیل زاده قندهاری*، علی غنایی چمن آباد، احسان تهامی

    هدف از تحقیق حاضر تعیین توانایی فرایندهای ذهنی مصرف کنندگان (ورزشکار و غیر ورزشکار) محصولات ورزشی با توجه به نقش بازاریابی عصبی برندهای داخلی و خارجی می باشد. در این پژوهش تبلیغات ورزشی داخلی و خارجی به عنوان متغیر مستقل و امواج مغزی و نگرش ورزشکاران و غیرورزشکاران به عنوان متغیر وابسته مطرح هستند. تحقیق حاضر، از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت نیمه تجربی است. جامعه ی آماری پژوهش شامل 32 دانشجوی ورزشکار و غیر ورزشکار بودند، که از این تعداد 16 نفر ورزشکار و 16 نفر غیر ورزشکار و همگی راست دست و در رده ی سنی20 الی 35 سال انتخاب شدند. اطلاعات حاصل جهت تحلیل کمی با استفاده از نرم افزارMatlab19 و SPSS نسخه 22 به داده های کمی تبدیل شدند و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی به عمل آمد. از آزمون کلموگروف- اسمیرنوف جهت مشخص کردن نرمال بودن جامعه ی آماری استفاده شد. جهت آزمون فرضیه ها، از آزمون t زوجی، تحلیل واریانس با اندازه های مکرر (هم بسته) استفاده شد. یافته ها همچنین تفاوت فعالیت فرکانس های مغزی (در مجموع) در قبل، حین و بعد از مشاهده ی تبلیغات در افراد ورزشکار و غیر ورزشکار را به طور واضح نشان داد و همچنین نتایج، تفاوت تاثیر تبلیغات خارجی نسبت به داخلی بر تصمیم به خرید گروه های ورزشکار و غیر ورزشکار را به طور واضح نشان داد.

    کلید واژگان: نورومارکتینگ, برند ورزشی, نگرش ورزشکاران, امواج مغزی
    Reyhaneh Ajudan Gharaee, MohammadReza Esmaeilzadeh Ghandehari *, Ali Ghanae Chamanabad, Ehsan Tahame

    The purpose of this study was to analysis of the electroencephalography signal to assess the effect of internal & external -sport advertising and attitude of athletes and non-athletes among them. In this study “Internal and external sport advertising “was independent variable and “Brain wave activity “and “attitude of athlete and non-athlete” are dependent variable. This research is applied in terms of purpose and in nature is semi-experimental. Statistical community of the present study consist of 32 university students, including athlete and non-athlete men and women, 16 athlete and 16 non-athletes that all right-handed in the age category 20-35 years and no history of illness and surgery in the head. Information for quantitative analysis using Matlab19 software and SPSS 22. Data analysis was performed using descriptive and inferential statistics Kolmogorov-Smirnov Test was used for study normality of data distribution and was used paired T Test analysis of variance with repeated measures and the approach of Wilks Lambda to test the hypothesis. Results showed differences in the impact of external sport advertisement on the attitude in athletes and non-athletes’ groups.

    Keywords: neuromarketing, Sport Brand, Attitude Athlete, Brain Waves
  • سید ایمان سیدزاده دلویی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، محمدسعید عبدخدایی، علی غنایی چمن آباد

    اهداف:

     مصرف مشکل ساز پورنوگرافی یکی از نگرانی های نوظهور بالینی است که باعث تخریب کارکردهای فرد می شود. بنابراین به کارگیری درمان های نوظهور رفتاری و تکنولوژیک ضروری است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای و درمان ترکیبی بر کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی بود. 

    مواد و روش ها:

     پژوهش حاضر، شبه آزمایشی از نوع طرح های تک آزمودنی A-B-A است. مرحله اول این طرح (A) خط پایه، مرحله دوم (B) مرحله مداخله و پس از اتمام مرحله مداخله، مرحله پیگیری (A) انجام می شود. جامعه آماری شامل کلیه مردان 18 تا 24 سال مراجعه کننده به کلینیک روان شناسی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1401 بود. نمونه شامل 9 مرد بود که به شیوه داوطلبانه و هدفمند از بین افراد دارای ملاک های ورود انتخاب شدند و با کمک نرم افزار تصادفی سازی و ساخت توالی تصادفی SAS و به روش اجرای پنهان سازی تخصیص تصادفی SNOSE در سه گروه آزمایش جای گذاری شدند. داده ها به روش ترسیم دیداری، درصد بهبودی، شاخص تغییر پایا و شاخص های کارایی بالینی تحلیل شدند.

    یافته ها:

     باتوجه به نتایج به دست آمده، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 26/2 با اندازه اثر 0/63 و به مقدار 27/05 با اندازه اثر 0/62 منجر شد. همچنین، مداخله تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 22/7 با اندازه اثر 0/56 و به مقدار 21/2 با اندازه اثر 0/53 منجر شد. درنهایت، درمان ترکیبی به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 33/4 با اندازه اثر 0/72 و به مقدار 29/3 با اندازه اثر 0/67 منجر شد که همگی مداخلات در سطح 0/05 معنادار بود.

    نتیجه گیری:

     به طورکلی می توان گفت درمان ترکیبی نسبت به درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای، به کاهش معنا دار بیشتر ولع مصرف و استفاده مشکل ساز از پورنوگرافی منجر شد. همچنین، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نسبت به تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای به کاهش معنا دار بیشتر ولع مصرف و استفاده مشکل ساز از پورنوگرافی منجر شد.

    کلید واژگان: مصرف مشکل ساز پورنوگرافی, ولع, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای
    Seyed Iman Seyedzadeh Dalooyi, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaaf*, MohammadSaeed Abdekhodaei, Ali Ghanaei Chamanabad

    Objectives:

     Problematic pornography use (PPU) is one of the emerging clinical concerns that can negative affect individual performance. Therefore, it is necessary to use emerging behavioral and technological treatments. This study aims to investigate the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) and transcranial direct current stimulation (tDCS) in reducing craving and PPU in young men.

    Methods :

    This is a clinical trial with a pre-test/post-test/follow-up design. The study population consists of all men aged 18-24 years referred to the counseling clinic of Ferdowsi University of Mashhad, Iran in 2022 with diagnosed PPU. Of these, 9 were selected purposefully based on the entry criteria. They were placed in three groups of ACT, tDCS, and ACT±tDCS, using the computerized random number generator in SAS software, version 9.4 and the sequentially numbered, opaque, sealed envelopes (SNOSE) to preserve random allocation concealment. The data were analyzed based on visual analysis, percentage of non-overlapping data index, and mean percentage reduction (MPR).

    Results:

     The ACT led to a decrease in craving (MPR=26.2% with an effect size of 0.63) and PPU (MPR=27.05% with an effect size of 0.62). Also, tDCS led to a decrease in craving (MPR=22.7% with an effect size of 0.56) and PPU (MPR=21.2% with an effect size of 0.53). The combined treatment (ACT±tDCS) led to a decrease in craving (MPR=33.4% with an effect size of 0.72) and PPU (MPR=29.3% with an effect size of 0.67). The effects in all groups were significant (P<0.05).

    Conclusion:

     The combination of ACT and tDCS can lead to a more significant reduction in craving and PPU in young men than ACT and tDCS alone. ACT is more effective than tDCS in reducing craving and PPU.

    Keywords: Problematic pornography use, Craving, Acceptance, commitment therapy, Transcranial direct current stimulation
  • سید عبدالکریم قاسمی، علی غنایی چمن آباد*، سید روح الله حسینی، امیرمحمد مهدی نیا، زهره تیموری، سجاد عباس زاده
    زمینه

    مداخلات تکنولوژیک همانند تحریک الکتریکی مغز ممکن است در فرایندهای شناختی و شخصیتی افراد وابسته به مواد همانند وابستگی به نیکوتین اثرگذار باشد.

    هدف

    هدف از انجام این مطالعه بررسی اثربخشی تحریک الکتریکی فراجمجمه ای با جریان متناوب در فرکانس آلفا، بر بازداری و تکانشگری افراد وابسته به نیکوتین بود. 

    روش ها

    طرح پژوهش در این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل و شم بود. 30 نفر افراد وابسته به نیکوتین واجد شرایط از شهرستان مشهد و با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. آزمودنی ها به صورت تصادفی به 3 گروه 10 نفره تقسیم شدند. گروه اول تحریک را در 8 جلسه 20 دقیقه ای و در ناحیه پیش پیشانی خلفی جانبی دریافت کردند. گروه دوم به شکل شم تحریک شده و گروه سوم به صورت کنترل هیچ تحریکی دریافت نکردند. داده های این مطالعه توسط تکلیف برو-نرو و پرسش نامه بارت (1995) جمع آوری شدند. بعد از 8 جلسه بازداری و تکانشگری افراد ارزیابی شدند و نتایج با روش تحلیل کوواریانس چند متغیره ارزیابی شدند. همچنین بعد از 2 ماه، بازداری افراد توسط روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، ارزیابی شد. 

    یافته ها

    اثربخشی مداخله تحریک جریان متناوب الکتریکی براساس موج آلفا بر بازداری در کوتاه مدت و بلندمدت به طور معناداری در گروه آزمایش با گروه های دیگر متفاوت بود (0/001=P). تفاوت معناداری بین این 3 گروه در تکانشگری وجود نداشت (0/7=P). 

    نتیجه گیری

    مداخله تحریک جریان متناوب الکتریکی براساس موج آلفا برافزایش بازداری در کوتاه مدت و بلند مدت در افراد وابسته به نیکوتین موثر است. در نتیجه این روش ممکن است در آینده با پژوهش های بیشتر برای افزایش بازداری افراد وابسته به نیکوتین استفاده شود. این روش بر تکانشگری افراد وابسته به نیکوتین موثر است و باعث کاهش تکانشگری افراد وابسته به نیکوتین شد، اما اثر معناداری ندارد. این نتیجه گیری ها نیازمند بررسی ها و آزمایشات بیشتر است.

    کلید واژگان: بازداری, مهار پاسخ, تحریک فراجمجمه ای متناوب الکتریکی, تکانشگری, قشر پیشانی خلفی جانبی
    Seyyed Abdolkarim Ghasemi, Ali Ghanaei Chamanabad*, Seyyed Ruhollah Hosseini, Amirmohammad Mahdinia, Zohreh Teymori, Sajjad Abbaszade
    Background

    Technology-based interventions, such as electrical brain stimulation may be effective in the cognitive and personality processes of substance abusers, including nicotine dependents.

    Objective

    We conducted this study to investigate the effectiveness of transcranial alternating current stimulation (tACS) using alpha frequency on inhibitory control and impulsivity in nicotine-dependent individuals.

    Methods

    We used a pre-test/post-test/follow-up quasi-experimental design with control and sham groups. We selected 30 eligible nicotine addicts from Mashhad using the available sampling method and randomly divided the subjects into three groups. We applied the intervention in eight sessions for 20 minutes in the dorsolateral prefrontal cortex for the first group, fake interventions for the second group, and no intervention for the third group. The Fagerström questionnaire, Barrett impulsivity questionnaire, and go-no-go task were used to collect data. After eight sessions, people’s inhibitory control and impulsivity were evaluated and analyzed using multivariate analysis of covariance (MANCOVA). Also, after two months, we evaluated inhibitory control data with repeated-measures analysis of variance.

    Results

    The effectiveness of alpha-tACS intervention on short- and long-term inhibitory control was significantly different in the experimental group compared to other groups (P=0.001). There was no significant difference between these three groups in impulsivity (P=0.700).

    Conclusion

    Alpha-tACS intervention effectively increases inhibitory control in nicotine-dependent individuals but does not explicitly affect their impulsivity.

    Keywords: Dorsolateral prefrontal cortex, Impulsivity, Inhibitory control, transcranial alternating current stimulation
  • ریحانه حقیقی، محمدعلی باقرپور ولاشانی*، علی غنایی چمن آباد، محمدرضا عباس زاده

    مقاله حاضر به بررسی اینکه آیا در یک بازار نوظهور حسابرسی با رقابت بالا، بعد علوم اعصاب شناختی بر قضاوت حسابرس اثرگذار است یا خیر، می پردازد. علاوه براین، سایر ابعاد اثرگذار شامل “ویژگی های هویتی”، “ویژگی های بیولوژیکی و ارزش های اخلاقی و معنویات “و” محیط” نیز درنظر گرفته شده است. این پژوهش از نوع توصیفی است و جامعه آماری حسابرسان مستقل می باشند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسشنامه استفاده شده است. نتایج نشان دهنده اثر مثبت بعد علوم اعصاب شناختی بر قضاوت حسابرس می باشد. از میان مولفه های اثر گذار این بعد می توان به مهمترین آن شامل “توانایی حسابرسان در انتخاب و اولویت بندی مسایل و مشکلات جهت پاسخ به آن ها”، “سطح توجه حسابرس”، و “سطح تمرکز “اشاره نمود. همچنین سایر ابعاد مورد بررسی نیز مولفه های اثرگذار بر قضاوت حسابرس شناسایی شدند. نتایج یافته ها بر این امر دلالت دارد که عملکرد و قضاوت حسابرس متاثر از مولفه های مختلف علوم اعصاب شناختی بوده که تحقیقات بیشتر در این زمینه ضرورت دارد. مطالعه مولفه های علوم اعصاب شناختی به عنوان یک حوزه جدید در تحقیقات حسابرسی می تواند به حسابرسان در بهبود قضاوت و اظهار نظرشان کمک نموده که کاهش ریسک حسابرسی و نیز افزایش کیفیت حسابرسی را همراه دارد. همچنین نتایج تحقیق می تواند از طریق ارتباط تصمیم گیری با تیوری های شناحتی و بکارگیری تکنیک های مرتبط علوم اعصاب شناختی، عرصه جدیدی در تحقیقات بین رشته ای ایجاد نماید.

    کلید واژگان: ویژگی های هویتی, علوم اعصاب شناختی, محیط, ویژگی های بیولوژیکی, ارزش های اخلاقی و معنویات
    Reyhaneh Haghighi, MohammadAli Bagherpour Velashani *, Ali Ghanaei Chamanabad, MohammadReza Abbaszadeh

    The current study investigated whether the cognitive neuroscience dimension affects auditors’ judgment in an increasingly competitive emerging audit market. In addition, other influential dimensions, including “identity characteristics,” “biological characteristics and moral values and spirituality,” and “environment” were also considered. The research was a descriptive survey, and the statistical population consisted of independent auditors. The field survey and questionnaire were used for data collection. The results generally showed that the cognitive neuroscience dimension affects auditors’ judgment positively. Among the examined factors, “the auditor’s selectivity about which problems to solve,” “the auditor’s level of attention,” and “the level of concentration” were the most important factors. In addition, other investigated dimensions, including “identity characteristics,” “biological characteristics and moral values and spirituality,” and “environment,” were considered influential factors. The findings imply that different neuroscience factors that require more research in this area affect auditors’ judgment and performance. Studying cognitive neuroscience factors as a novel stance to the audit literature can help auditors improve their professional judgments and opinions, resulting in reduced audit risk and increased audit quality. It can also help develop a new era in interdisciplinary studies via associating decision-making with cognitive theories and implementing neuroscience related technologies.

    Keywords: Biological Characteristics, Cognitive neuroscience, environment, Identity Characteristics, Moral values, Spirituality
  • علی غنائی چمن آباد*، محمدرضا گلمکانی، ایمان الله بیگدلی، مجید قشونی
    مقدمه
    اصطلاح اثر عینیت و هیجان به این واقعیت اشاره دارد که واژگان عینی و هیجانی به صورت سریع تر و دقیق تری نسبت به واژگان انتزاعی و خنثی پردازش می شوند. چنین اثری در بازه گسترده ای از تکالیف شناختی مشاهده و همچنین مدل های مختلفی به منظور تبیین آن ارایه گردیده است. بررسی پتانسیل های مغزی وابسته به عینیت و هیجان در پردازش معنایی واژگان در زبان فارسی هدف اصلی پژوهش پیش رو را تشکیل می دهد.
    روش
    روش مورد استفاده شبه آزمایشی و از نوع اندازه گیری های مکرر بود. 24 دانشجوی مرد براساس شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و در موقعیت آزمایشی گمارده شدند. موقعیت آزمایشی در برگیرنده یک تکلیف تصمیم گیری واژگانی بود و همزمان با آن فعالیت الکتریکی شبکه های نورونی مورد اندازه گیری و ثبت قرار گرفت.
    یافته ها
    مقایسه پتانسیل های وابسته نشان داد که اثر هیجان به صورت پیش رس و در پنجره زمانی 300P نمایان می شود. این درحالی بود که واژگان عینی و انتزاعی به ترتیب مولفه های 400N و 600P بزرگتری را فرا خواندند و اثر آنان در پنجره های زمانی متاخر نمود یافت.
    نتیجه گیری
    از الگوی یافته ها می توان چنین استنتاج کرد که هیچ یک از نظریه های مطرح شده در این پژوهش با الگوی اثر عینیت در زبان فارسی همخوانی کامل ندارد و از این رو انجام مطالعات تجربی بیشتر در این زمینه توجیه پذیر می نماید.
    کلید واژگان: اثر عینیت, اثر هیجان, پردازش معنایی, بازشناسی دیداری واژگان, پتانسیل های وابسته به رویداد (ERP)
    Ali Ghanaei Chamanabad *, Mohammad Reza Golmakani, Imanollah Bigdeli, Majid Ghoshuni
    Introduction
    The term concreteness and emotionality effects refers to the reality that concrete and emotion words are processed faster and more accurately than abstract and neutral words. This effect has been observed in various cognitive tasks and several models have been proposed to account it. The aim of present study is investigating concreteness and emotionality effects on semantic processing in the Persian language using Event-related potentials.
    Method
    A quasi-experimental design, repeated measures is employed to examine concreteness as well as emotionality effects on visual word processing. 24 male students were taken by convenience sampling and set in the experimental condition that included a lexical decision task. The activation of neural networks was recorded while participants responded to concrete, abstract and emotional words.
    Findings
    Comparison of related-potentials showed that emotional words elicited an early and more pronounced P300 than both concrete and abstract words. Nonetheless, concrete and abstract words evoked late and larger N400 and P600 In the second and third time windows respectively.
    Conclusion
    The pattern of results suggest that concreteness effect in Persian is not entirely consistent with existing theories provided in this paper, so there may be an increased chance for other explanations to clarify the concreteness and emotionality effect on visual word processing in the Persian language.
    Keywords: Concreteness effect, Emotionality effect, Semantic Processing, Visual word recognition, Event-related potentials (ERP)
  • حمید ذوالفقاری، ایمان الله بیگدلی*، علی مشهدی، علی غنائی چمن آباد
    زمینه و هدف

    اختلال وسواس جبری، دارای شیوع گسترده ای در جامعه بشری می باشد. بر این اساس شناخت زمینه های شناختی، رفتاری و عصب شناختی در این بیماران و روش های موثر مداخلات درمانی برای بهبود شرایط آنها، از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف از پژوهش حاضر، مقایسه نیم رخ شناختی، هیجانی و عصب شناختی در افراد دارای نشانه های وسواس جبری با افراد عادی بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری متشکل از تمام افراد دارای نشانگان اختلال وسواس جبری در شش ماهه دوم 1400 در شهر مشهد بود که از طریق فراخوان به پژوهش وارد شدند. پس از انجام مصاحبه غربالگری و بررسی ملاک های ورود به پژوهش، 80 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون رنگ واژه استروپ، کارت های ویسکانسین، حساسیت اضطرابی، سناریوهای مبهم، پرسشنامه اختلال های رفتاری گوگلن، پرسشنامه نشانگان وسواس جبری یل براون و مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، به واسطه اکتشافی بودن مدل، کم بودن حجم نمونه و نرمال نبودن توزیع متغیرها، از رویکرد حداقل مربعات جزیی[1](PLS) استفاده شد. تحلیل ها با نرم افزار های SPSS.25 و SmartPLS.3.3.2 انجام شد

    یافته ها:

     نشان داد که مسیر پیش بینی نشانگان وسواس جبری توسط شاخص های پنج گانه در همه ابعاد معنادار بوده است. بر این اساس مشخص شد که از شاخص های شناختی، واکنش های همخوان (01/0>P)، واکنش ناهمخوان (01/0>P) و سناریوهای مبهم (01/0>P)، از بین شاخص های عصبی درجازدن (01/0>P) و تکمیل طبقات (01/0>P)، از بین شاخص های هیجانی حساسیت اضطرابی (01/0>P) و عدم تحمل بلاتکلیفی (01/0>P) و از بین شاخص های رفتاری گرایشات رفتار بی ثبات (01/0>P) و گرایشات رفتار تکانشی (01/0>P) پیش بین های معناداری برای نشانگان وسواس جبری بودند. این نتایج بیانگر این هستند که در تبیین نیمرخ روانشناختی مبتلایان به وسواس جبری، لزوم توجه به شاخص های شناختی، رفتاری، هیجانی و عصب شناختی دارای جایگاه مهمی است. همچنین بر اساس این یافته ها مشخص شد که از بین شاخص های بررسی شده، شاخص های هیجانی دارای بیشترین میزان پیش بینی پذیری و شاخص های رفتاری دارای کمترین میزان پیش بینی کنندگی هستند.

    کلید واژگان: نیمرخ عصب روانشناختی, شناخت, هیجان, وسواس جبری, حساسیت اضطرابی
    Hamid Zolfaghari, Imanoallh Bigdeli*, Ali Mashhadi, Ali Ghanaeei Chaman Abadi
    Background and purpose

    Obsessive compulsive disorder has a wide prevalence in human society. Based on this, it is of great importance to know the cognitive, behavioral and neurological backgrounds of these patients and the effective methods of therapeutic interventions to improve their conditions. The aim of the current research was to compare the cognitive, emotional and neurological profile of people with obsessive compulsive symptoms with normal people.

    Research method

    The present study was a correlational descriptive study. The statistical population consisted of all people with symptoms of obsessive-compulsive disorder in the second half of 1400 in Mashhad, who entered the research through an invitation. After conducting the screening interview and checking the criteria for entering the research, 80 people were selected as the research sample. The research tools included the Stroop color word test, Wisconsin cards, anxiety sensitivity, ambiguous scenarios, Googlen behavioral disorders questionnaire, Yale Brown obsessive compulsive disorder questionnaire and uncertainty intolerance scale. In order to analyze the data, partial least squares (PLS) approach was used due to the exploratory nature of the model, the small sample size, and the non-normal distribution of the variables. Analyzes were performed with SPSS.25 and SmartPLS.3.3.2 software. The findings showed that the trajectory of predicting obsessive-compulsive symptoms by five indicators was significant in all dimensions. Based on this, it was found that from the cognitive indicators, congruent reactions (P < 0.01), incongruent reactions (P < 0.01) and ambiguous scenarios (P < 0.01), among the neurological indicators (01 P < 0.01) and completion of classes (P < 0.01), among the emotional indices of anxiety sensitivity (P < 0.01) and intolerance of uncertainty (P < 0.01) and among the behavioral indices of behavioral tendencies Consistency (P<0.01) and impulsive behavior tendencies (P<0.01) were significant predictors for OCD symptoms. These results indicate that in explaining the psychological profile of obsessive-compulsive sufferers, the need to pay attention to cognitive, behavioral, emotional and neurological indicators has an important place. Also, based on these findings, it was found that emotional indicators have the highest level of predictability and behavioral indicators have the lowest level of predictability among the investigated indicators.

    Keywords: neuropsychological profile, cognition, emotion, obsessive compulsive, anxiety sensitivity
  • سید علی موسوی گوکی، علی غنایی چمن آباد*، محمدعلی باقرپور ولاشانی، مهدی صالحی

    اهمیت تردید حرفه ای به قدری است که از آن به عنوان قلب فرایند حسابرسی نام برده می شود و حسابرسان بر اساس استانداردهای حسابرسی، بایستی فرایند حسابرسی را با نگرش تردید حرفه ای انجام دهند. با توجه به اینکه ویژگی های شخصیتی حسابرس می تواند بر تردید حرفه ای آن ها تاثیر بگذارد، از این رو پژوهش حاضر به دنبال بررسی ابعاد مختلف تیپ شخصیتی و تاثیر آن بر تردید حرفه ای حسابرس می باشد. داده های تحقیق با استفاده از پرسش نامه پنج عامل اصلی نیو و پرسش نامه تردید حرفه ای هارت جمع آوری شده است. زمان انجام تحقیق سال 1399 می باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر، حسابرسان شاغل در سازمان حسابرسی و موسسات حسابرسی عضو جامعه حسابداران رسمی بوده و نمونه پژوهش شامل 96 حسابرس با شرایط مذکور بوده است که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شده اند. نتایج پژوهش در کل نشان می دهد که تیپ شخصیتی بر تردید حرفه ای حسابرسان تاثیرگذار بوده به نحوی که حسابرسان با تیپ شخصیتی برونگرا نسبت به درون گرا، حسابرسان دارای توافق پذیری کمتر نسبت به حسابرسان توافق پذیر، حسابرسان دارای ثبات هیجان نسبت به حسابرسان روان نژند و نیز حسابرسان منظم و وظیفه شناس نسبت به حسابرسان بی نظم، تردید حرفه ای بیشتری دارند. به بیان دیگر، یافته ها حاکی از آن است که تردید حرفه ای تحت تاثیر تیپ شخصیتی بوده؛ امری که می تواند بی طرفی و استقلال حسابرسان را تحت تاثیر قرار دهد. نتایج این پژوهش می تواند به موسسات حسابرسی کمک نماید تا افرادی مناسبی را استخدام نموده و نیز پرسنل فعلی خود را ارزیابی نموده و در صورت لزوم بهبود بخشند.

    کلید واژگان: تیپ شخصیتی, تردید حرفه ای, استقلال حسابرس, پنج عامل اصلی نئو
    Sayyed Ali Mousavi Gowki, Ali Ghanaee Chamanabad*, Mohammad Ali Bagherpour Velashani, Mahdi Salehi

    The importance of Professional Skepticism is such that is being called as the heart of auditing and the auditors must perform the auditing process using a Professional Skepticism attitude. As the auditors’ personality can affect their Professional Skepticism, the aim of this study is to investigate the effect of personality types on auditor’s professional skepticism. Research data was collected using Neo Big 5 personality trait and Hurtt questionnaires during 2020. The statistical population is the auditor working in the Auditing Organization and accounting firms listed in the Iranian Association of Certified Public Accountants. The sample includes 96 auditors who have been selected by using the simple random sampling method. The results show that the personality type affects the auditor professional skepticism and the auditors with a higher (lower) level of extraversion, a higher (lower)  level of stability, a lower (higher) level of agreeableness, and a higher (lower) level of conscientiousness, have a higher (lower) level of professional skepticism. In other words, auditors’ independence is affected by their personality type. The results can help the audit firms to recruit new employees and also to evaluate and maintain the current employees.

    Keywords: Personality type, Professional Skepticism, Auditor Independency, Neo Big Five Traits
  • محمدرضا مظلوم زاده، علی غنائی چمن آباد*، فاطمه باقرزاده

    پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی گری دشواری تنظیم هیجان در رابطه بین نارسایی کنش های اجرایی و اعتیاد به اینترنت انجام گرفت. طرح پژوهش حاضر توصیفی - همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل بزرگسالان ایرانی بودند که از میان آن ها 400 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه اعتیاد به اینترنت یانگ (IAT)، مقیاس نارسایی کنش های اجرایی بارکلی (BDEFS) و دشواری تنظیم هیجان گرتز و رویمر (DERS) جمع آوری شدند.  داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر از طریق نرم افزارهای SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.  نتایج نشان دادند که مدل مفروض برازش مطلوبی دارد. در این مدل نارسایی کنش های اجرایی رابطه مستقیم و معناداری با دشواری تنظیم هیجان داشت (P<0.01)، نارسایی کنش های اجرایی و دشواری تنظیم هیجان رابطه مستقیم و معناداری با اعتیاد به اینترنت داشتند (P<0.01)؛ و همچنین دشواری تنظیم هیجان به طور معنی داری بین نارسایی کنش های اجرایی و اعتیاد به اینترنت نقش میانجی دارد (217/0= β ؛001/0p=). بنابراین بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان گفت که نارسایی کنش های اجرایی از طریق دشواری تنظیم هیجان، اعتیاد به اینترنت را پیش بینی می کند.

    کلید واژگان: نارسائی کنش های اجرایی, دشواری تنظیم هیجان, اعتیاد به اینترنت
    Mohammadreza Mazloomzadeh, Ali Ghanaei Chamanabad*, Fatemeh Bagherzadeh

    The purpose of this study was to determine the mediating role of emotion regulation difficulty in the relationship between executive dysfunction and internet addiction. The research plan of this study was in a descriptive-correlation way, and of structural equations type. The statistical population of this study included Iranian adults, from whom, 400 individuals were selected by the available sampling method. Data were collected using the Young Internet Addiction Test a.k.a. (IAT), the Barkley Deficits in Executive Functioning Scale, or (BDEFS), and the Gratz and Roemer Difficulties in Emotion Regulation Scale, (DERS). Data were analyzed by Pearson correlation method and route analysis using SPSS and AMOS software. The results showed that the assumed model possessed an eligible fitting. In this model, executive dysfunction had a direct and significant relation with emotion regulation difficulty (P<0.01), executive dysfunction and emotion regulation difficulty had a direct and significant effect on internet addiction (P<0.01), and emotion regulation difficulty, also has a significant mediator role between executive dysfunction and internet addiction (p=0/001, β =0/217). Therefore, based on the results of the current study, it can be said that executive dysfunction predicts Internet addiction through emotion regulation difficulty.

    Keywords: Executive Dysfunction, Emotion Regulation Difficulty, Internet Addiction
  • زهرا رسولی، محمدکاظم علمی سولا *، علی غنایی چمن آباد، علیرضا کهنسال

    بسیاری از فلاسفه اسلامی بحث اختیار انسان را از مهم‌ترین راه‌های ‌خداشناسی می‌دانند؛ زیرا معتقد هستند انسان در ذات، صفات و افعال، شبیه خداوند است و از این‌رو شناخت اختیار انسان و حدود آن، نقش و جایگاه او در هستی و نیز نسبت وی با خداوند را روشن می‌کند. ملاصدرا این بحث‌ را به‌صورت منسجم و ابتکاری بر مبنای اصول وجودشناختی اصالت، تشکیک و وحدت وجود بیان کرده و در نهایت به‌نحوی بدیع، نظریه امر بین‌الامرین را از طریق نظریه وحدت شخصی وجود تبیین می‌کند. گزنیگا نیز به‌عنوان دانشمند علوم اعصاب‌شناختی و نوخاسته‌گرا در مسئله مغز/ذهن در راستای تبیین اختیار انسان معتقد است اراده انسان، ساخته «مفسر» مغز است و آزادی انتخاب برای انسان از طریق تعامل در اجتماع و محیط حاصل می‌شود، اما در‌عین‌حال انسان، موجودی مسیول می‌باشد. در این نوشتار ابتدا مبانی اندیشه هریک از این‌دو متفکر تبیین شده و پس از بیان تشابه‌ها و تفاوت‌های دیدگاه آنان، هر دو دیدگاه، تحلیل و ارزیابی می‌شود.

    کلید واژگان: اختیار, اراده, مفسر مغز, ملاصدرا, گزنیگا
    zahra Rasouli, Mohammad Kathem Elmi Sola *, ali Ghanaei, Alireza Kohansal

    Many of the Muslim philosophers view human free-will as among the most significant means of knowing God; that is because they believe that man is similar to God in his essence, attributes, and actions and thus knowing human free-will and its limits would clarify his role in the world of being as well as his relation to God. Mulla Sadra has stated this discourse in a coherent and innovative way based on the principle of the ontology of genuineness, gradation, and oneness of being and ultimately has ingeniously explained the theory of intermediate position (amr-i bain al-amrain) through the theory of individual oneness. Similarly, in respect to explaining human free-will, Gazzaniga, as a leading researcher in cognitive neuroscience and the study of the neural basis of mind, believes that human free-will is made up by the brain's "interpreter" and freedom of choice is attained for man through interaction in society and environment, but at the same time humans are responsible beings. In this paper, first, each of these thinkers' principles of thoughts is elucidated and then, after explaining the similarities and differences of their viewpoints, both viewpoints are analyzed and evaluated.

    Keywords: free-will, volition, brain's interpreter, Mulla Sadra, Gazzaniga
  • زهرا رعنایی*، احمد منصوری، علی غنایی چمن آباد، سیدعلی کیمیایی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری بر کنش های اجرایی و باورهای غیرمنطقی مادران کودکان مبتلابه نقص توجه-بیش فعالی انجام شد. از این رو، در یک پژوهش نیمه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل و مداخله نما، تعداد 30 مادر کودک مبتلابه نارسایی توجه- بیش فعالی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر بجنورد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به تصادف در سه گروه آزمایش، کنترل و مداخله نما قرار گرفتند. مادران گروه آزمایش در معرض مداخله 8 جلسه ای گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری قرار گرفتند، اما گروه کنترل و مداخله نما در معرض چنین مداخله ای قرار نگرفتند. باوجوداین، گروه مداخله نما به مدت 8 جلسه نرم افزار ورد-ویندوز را آموزش دیدند. شرکت کنندگان پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز (1969) و آزمون برج لندن (1982) را تکمیل کردند. داده های پژوهش با استفاده از شاخص های آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد که گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری باعث کاهش باورهای غیرمنطقی و بهبود کنش های اجرایی گروه آزمایش نسبت به گروه های کنترل و مداخله نما می شود. در مجموع، گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری نقش مهمی در کاهش باورهای غیرمنطقی و بهبود کنش های اجرایی مادران کودکان مبتلابه نارسایی توجه-بیش فعالی دارد. از این رو، می توان از این روش درمانی برای کاهش باورهای غیرمنطقی و بهبود کنش های اجرایی مادران کودکان مبتلابه این اختلال استفاده کرد.

    کلید واژگان: گروه درمانی, باورهای غیرمنطقی, کنش های اجرایی, اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی
    Zahra Ranaee *, Ahmad Mansouri, Ali Ghanaei Chamanabad, Seyed Ali Kimiaee

    The aim of present study was to investigate the effectiveness of rational emotive behavior group therapy on the executive functions and the irrational beliefs in mothers of children with attention-deficit/hyperactivity disorder (ADHD). In a quasi-experimental study, 30 mothers of children with ADHD referred to counseling centers in the city Bojnurd were selected by available sampling method and then randomly designed into three experimental, placebo and control groups. The experimental group participated in 8 sessions of rational emotive behavior group therapy, while placebo and control groups were not in any treatment. The participants completed Irrational Beliefs Test (IBT, 1969) and Tower of London Test (TOL, 1982). Data were analyzed by SPSS22 software, using analysis of covariance. The results showed that REBG leading to improving the executive functions and decreases irrational beliefs in experimental group than placebo and control groups (P<0.05). The result showed that REBG might be an efficient way to improving executive the functions and decreases the irrational beliefs in mothers of children with ADHD. Also, therapists can use this therapeutic approach for decreases irrational beliefs and improving executive functions.

    Keywords: Group therapy, Irrational beliefs, executive functions, attention-deficit, hyperactivity disorder
  • فرزاد فرهودی، جواد صالحی فدردی*، علی غنایی چمن آباد، سید حمید میرحسینی
    مقدمه

    هدف پژوهش حاضر مقایسه تاثیر درمان شناختی رفتاری مواجهه و جلوگیری از پاسخ بر بیماران مبتلا به اختلال وسواسی جبری از نوع مذهبی و آلودگی بود.

    روش بررسی

    روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. 60 نفر از بیماران مبتلا به اختلال وسواسی جبری با وسواس مذهبی و وسواس آلودگی با استفاده از مصاحبه تشخیصی و پرسش نامه های ییل براون و مقیاس وسواس مذهبی پن، به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) جایگزین شدند. درمان شناختی رفتاری مواجهه و جلوگیری از پاسخ در قالب نه جلسه چهل و پنج دقیقه ای به صورت فردی برای دو گروه آزمایش اجرا شد.  داده های حاصله از طریق نرم افزار SPSS Inc., Chicago, IL; Version 16 و مدل آماری تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت.

    نتایج

    نتایج تحلیل کوواریانس چند متغیری و آزمون تعقیبی بن فرونی بیانگر تاثیر درمان مواجهه و جلوگیری از پاسخ در کاهش وسواس فکری، عملی و نمره کل اختلال وسواسی جبری گروه های آزمایشی در مقایسه با گروه کنترل بود (001/0≥ P). با توجه به آزمون تعقیبی بن فرونی بین گروه وسواس مذهبی و گروه های وسواس آلودگی و گروه کنترل در متغیر وسواس فکری (05/0 < p) تفاوت معنا داری وجود دارد، بین گروه وسواس مذهبی و گروه وسواس آلودگی در متغیر وسواس عملی (15/0 < p) تفاوت معنا داری وجود ندارد.

    نتیجه گیری:

     یافته های مطالعه حاضر نشان داد که درمان شناختی رفتاری مواجهه و جلوگیری از پاسخ با کاهش علائم فکری و عملی اختلال وسواسی جبری در هر دو گروه بیماران مبتلا به وسواس آلودگی و وسواس مذهبی همراه بوده است ولی پاسخ دهی گروه مبتلا به اختلال وسواسی جبری از نوع مذهبی در مقایسه به گروه مبتلا به وسواس آلودگی کمتر بوده است.

    کلید واژگان: اختلال وسواسی جبری آلودگی, اختلال وسواسی جبری مذهبی, درمان مواجهه و جلوگیری از پاسخ
    Farzad Farhoodi, Javad Salehi Fadardi*, Ali Ghanaie Chamanabad, Seyed Hamid Mirhoseini
    Introduction

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of cognitive behavior therapy based on exposure and response prevention on the patients with contamination obsessive-compulsive disorder (OCD) and scrupulosity.

    Methods

    The method was semi-experimental pretest-posttest design by control group. Sixty OCD participants who were suffering from scrupulosity and contamination OCD were diagnosed by means of diagnostic interviewing, Yale-Brown Obsessive-Compulsive Scale and Penn inventory of scrupulosity. They were selected through convenience sampling method and were assigned in two experimental groups and one control group (each group 20). The cognitive behavioral therapy based on exposure and response prevention was performed on the subjects in nine individual sessions for 45 minutes for each experimental group. The data were analyzed using SPSS Inc., Chicago, IL; Version 16 by the multivariate analysis of covariance.

    Results

    The results of multivariate analysis of covariance and Bonferroni post hoc tests showed that cognitive behavioral therapy based on exposure and response prevention were effective in decreasing OCD in the experimental groups compared to the control group (0.001≥ P). Bonferroni post hoc test showed that there was a significant difference between the scrupulosity group and the contamination group and control group on the obsession variable (0.05 < P). There was no significant difference between the contamination group and the scrupulosity group on the compulsion variable (0.15 < p).

    Conclusion

    The findings suggest that cognitive behavioral therapy based on exposure and response prevention could help alleviate symptoms of obsessive-compulsive disorder in both religious and contamination OCD.

    Keywords: Scrupulosity, Contamination obsessive-compulsive disorder, Exposure, response prevention
  • زهرا رسولی*، محمد کاظم علمی سولا، علی غنایی چمن آباد، علیرضا کهنسال

    انسان همواره در طول تاریخ زوایای وجودی خود را از ابعاد و طرق مختلف بررسی و کاوش کرده است. مسئله تعامل نفس و بدن از جمله مسائلی است که با پیشرفت علوم مختلفی چون علوم شناختی از حوزه فلسفه وارد علوم تجربی شده است. ملاصدرا این موضوع را به صورت ابتکاری با طرح مسئله حدوث جسمانی نفس بر مبنای اصول تشکیک وجود و حرکت جوهری پاسخ داده است. مایکل گزنیگا نیز به عنوان متخصص علوم اعصاب شناختی (Cognitive neuroscience) در صدد است با مطالعه مغز و ساختار آن در قالب دیدگاه نوخاسته گرایی به سوال چگونگی تعامل مغز/ ذهن پاسخ دهد. در این نوشتار ابتدا دیدگاه نوخاسته گرایی بیان شده سپس سعی شده خوانشی از دیدگاه ملاصدرا در قالب نظریه نوخاسته گرایی ارائه شود و با دیدگاه نوخاسته گرایانه گزنیگا مقایسه گردد و در نهایت پس از مقایسه و تحلیل به ارزیابی دیدگاه آنان می پردازد.

    کلید واژگان: نوخاستگی, تعامل ذهن و بدن, ملاصدرا, گزنیگا
    Zahra Rasoli*, Mohammad Kathem Elmi Sola, Ali Ghanaei, Alireza Kohansal

    Throughout history, human beings have always explored their existential angles in various dimensions and ways. The interaction of the soul and the body is one of the issues that has been introduced from philosophy to the empirical sciences with the development of various sciences such as Cognitive Science. Mulla Sadra has answered this question in an innovative way by proposing the corporeal origination of soul on the basis of the principles of the gradation in existence and the substantial motion. Gazzaniga, as a neuroscientist, is also trying to answer the question of how the interacts of brain / mind by studying the brain and its structure in the form of a Emergentism perspective. In this article, first the Emergentism perspective is expressed, then it is attempted to provide a reading from the perspective of Mulla Sadra in the framework of theory of Emergentism and to compare it with the emergentism perspective of Gazzaniga, and finally, after comparison and analysis, their views are evaluated.

    Keywords: Emergance, The Interaction of the Mind, the Body, Mulla sadra, Gazzaniga
  • سحر سادات نظم بجنوردی، علی غنایی چمن آباد*، جواد صالحی فدردی
    مقدمه

    با توجه به شیوع بالای افسردگی پس از سکته لازم است توان بخشی های مناسب جهت بهبود بیماران در این زمینه مورد بررسی و مقایسه قرار بگیرند. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر روان درمانی بدنی بر بهبود کنش های اجرایی بیماران افسرده پس از سکته مغزی انجام گردید.

    روش کار

    این کار آزمایی بالینی در سال 1398 در خانه سالمندان مهرآنا در شهرستان بجنورد انجام شد. تعداد 20 نفر از بانوان مبتلا به سکته مغزی به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه مداخله روان درمانی بدنی (10 نفر) و شاهد (10 نفر) قرار گرفتند. گروه مداخله در جلسات روان درمانی بدنی شرکت داده شدند و گروه شاهد درمان روتین دریافت کرد. بیماران با استفاده از پرسشنامه های جمعیت شناختی، آزمون افسردگی بک، مقیاس سکته موسسه ملی سلامت و آزمون های رایانه ای سنجش کنش های اجرایی شامل آزمون کارت های ویسکانسین، برج لندن، حافظه دیداری-فضایی مکعب های کرسی و فراخنای ارقام وکسلر مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از آزمون تی تست و کوواریانس از طریق نرم افزار spss مورد تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    گروه آزمون بعد از مداخله روان درمانی بدنی در آزمون های برج لندن (p= 0/000)، مکعب های کورسی (p=0/03)، کارت ویسکانسن و فراخنای حافظه وکسلر (p= 0/03)، بهبود معناداری نسبت به گروه شاهد نشان دادند .

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های تحقیق حاضر روان درمانی بدنی می تواند به بهبود کنش های اجرایی در بیماران افسرده پس از سکته مغزی کمک کند.

    کلید واژگان: افسردگی, روان درمانی بدنی, سکته مغزی, کنش های اجرایی
    Sahar Sadat Nazm Bojnourdi, Ali Ghanaei Chaman Abad *, Javad Salehi Fadardi
    Introduct

    Psychotherapy sessions and the control group received routine treatment. Patients were assessed via demographic questionnaires, Beck Depression Inventory, National Institutes of Health Stroke Scale, and computerized tests of executive performance measures including the Wisconsin Card Test, Tower of London, ion: Due to the high prevalence of post-stroke depression, appropriate rehabilitation is needed to improve and rehabilitate them. The purpose of this study was to evaluate the effect of body Psychotherapy on improving executive functions of depressed patients with post-stroke depression.

    Materials and Methods

    This clinical study performed in Mehrana Nursing Home in Bojnourd city in 2019. Twenty women with post-stroke depression were selected by purposeful sampling and were randomly divided into two groups of intervention (n = 10) and control (n = 10). The intervention group participated in body psychotherapy sessions and the control group received routine treatment. Patients were assessed via demographic questionnaires, Beck Depression Inventory, National Institutes of Health Stroke Scale, and computerized tests of executive performance measures including the Wisconsin Card Test, Tower of London, Visual-Cubic Visual Memory, and Wechsler cultivars. Data were analyzed by t-test and covariance analysis by SPSS software.

    Results

    The intervention group showed significant improvements in the London Tower tests (p = 0.000), cursive cubes (p = 0.03), Wisconsin card and Wechsler memory space (p = 0.03) than the control group.

    Conclusion

    Based on the findings of this study, body psychotherapy can help improve executive functions in people with post-stroke depression.

    Keywords: Body psychotherapy, Depression, Executive functions, Stroke
  • عماد آذر، ایمان الله بیگدلی*، علی غنایی چمن آباد
    مقدمه
    باند فرکانسی آلفا در محدوده 12-8 هرتز با کارکردهای شناختی مانند خلاقیت در ارتباط می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی فعالیت باند فرکانسی آلفا در دو موقعیت تفکر واگرا و همگرا بود.
    مواد و روش ها
    بر اساس نمونه گیری در دسترس و مشارکت داوطلبانه 38 دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه فردوسی مشهد (19 مرد و 19 زن) انتخاب شدند. 2 آزمودنی به دلیل وجود آرتیفکت در امواج مغزیشان از تجزیه و تحلیل حذف گردیدند. این مطالعه یک مطالعه شبه آزمایشی با اندازه گیری های مکرر می باشد. امواج الکتروآنسفالوگرام در طول عملکرد چهار تکلیف (استفاده های غیرمعمول، شمارش مارها، آزمون شمارش اعداد و میسونرها و تکالیف آدمخورها) در دو موقعیت تفکر واگرا و همگرا ثبت شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که بین فعالیت امواج آلفا در نیمکره چپ و راست در تفکر واگرا و همچنین در تفکر همگرا هیچگونه تفاوت معنی داری وجود ندارد. علاوه بر این نتایج تجزیه و تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر نشان داد که فعالیت امواج آلفا در تفکر واگرا در نواحی پیشانی، مرکزی و گیجگاهی با پدیده همگام سازی رو به رو بوده است. در حالی که در موقعیت تفکر همگرا ناهمگام سازی امواج آلفا مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    تغییرات توان باند آلفا در دو موقعیت تفکر واگرا و همگرا نشانگر مکانیسم های متفاوت کارکردی امواج آلفا در دو موقعیت تفکر در نواحی مختلف مغز می باشد.
    کلید واژگان: الکتروآنسفالوگرام, مغز, تفکر
    Emad Aazr, Imanollah Bigdeli*, Ali Ghanaei Chamanabad
    Introduction
    Alpha frequency band in the range of 8-12 Hz is associated with cognitive functions, such as creativity. The aim of this study was to examine the activity of the alpha frequency band in two divergent and convergent thinking positions.
    Materials and Methods
    In accordance to the available sampling and voluntary participation, thirty-eight postgraduate students of the Ferdowsi University of Mashhad (19 males and 19 female) were chosen. Two subjects were excluded from the analysis due to artifacts in their brain waves. This study was a quasi-experimental research with repeated measures. The EEG was recorded during the performance of four tasks (alternative uses test, counting the snakes, counting numbers test, and Missionaries and Cannibals task) in two divergent and convergent thinking.
    Results
    The findings revealed that there is no significant difference between the activity of alpha waves in the left and right hemispheres in divergent thinking as well as in convergent thinking. In addition, the results of the analysis of variance of repeated measures indicated that in divergent thinking activity of alpha waves in the temporal, central and frontal areas were synchronized, while in the convergent thinking position de-synchronization of alpha waves was observed. 
    Conclusion
    Alpha band power changes in two divergent and convergent thinking positions represented of different functional mechanisms of alpha waves in these two thinking positions in different regions of the brain.
    Keywords: Electroencephalography, Brain, Thinking
  • علی غنایی چمن آباد، علی مشهدی مهدی غیاثی گیشی

    هدف از این مطالعه بررسی میزان اثربخشی آموزش کلاسی کنش های اجرایی به همراه نوروفیدبک بر ارتقاء عملکرد تحصیلی دانش آموزان بهنجار بود. در قالب یک طرح نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، 36 نفر دانش آموز پسر کلاس چهارم ابتدایی به صورت تصادفی انتخاب شده و در سه گروه 12 نفری آموزش کنش های اجرایی و نوروفیدبک، آموزش کنش های اجرایی و کنترل قرار داده شدند. دو گروه آموزش کنش های اجرایی به همراه نوروفیدبک و آموزش به تنهایی در 16 جلسه آموزش کلاسی کنش های اجرایی و گروه آموزش و نوروفیدبک علاوه بر آموزش کلاسی در 8 جلسه آموزش نوروفیدبک شرکت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفتند. نتایج بیانگر بهبود معنادار عملکرد تحصیلی دانش آموزان شرکت کننده در جلسات آموزشی کنش های اجرایی نسبت به گروه کنترل با اندازه اثر 89/0 در نمره کلی عملکرد تحصیلی است و مقایسه گروه ها معناداری بیش تر عملکرد تحصیلی را در گروه آموزش کنش های اجرایی به همراه نوروفیدبک نسبت به گروهی که فقط از آموزش کلاسی استفاده کرده بودند را نشان داد. این مطالعه نشان داد که با آموزش کنش های اجرایی می توان عملکرد تحصیلی دانش آموزان را ارتقاء داد و این آموزش ها در همراهی با نوروفیدبک تاثیرگذاری بیش تری دارد.

    کلید واژگان: کنش های اجرایی, عملکرد تحصیلی, نوروفیدبک, دانش آموزان
    M. Ghiyasi, A. Mashhadi & A. Ghanaei Chaman Abad

    The purpose of this study was to evaluate the effectiveness of executive-function training and neuro-feedback on improving normal students’ academic performance. Through a pretest-posttest quasi-experimental design with a control group, thirty six male students from the fourth grade of primary school were randomly selected and put into three groups of twelve including 1) executive-function training and neuro-feedback group, 2) executive-function training group, and 3) control group. The two groups of executive function training plus neuro-feedback and mere executive-function training participated in 16 sessions of class trainings of executive functions and the group of executive function training plus neuro-feedback attended in 8 sessions of neuro-feedback training in addition to the previous sessions; the control group remained in the waiting list. The results indicated a significant improvement in academic performance of the students attending the training sessions of executive function relative to those of the control group manifested as with an effect size 0f 0.89 an improvement in total score of educational performance and comparison of the groups indicated the higher significance of academic performance in “executive-function training plus neuro-feedback” group relative to the group utilizing the class training alone. The results of this study suggest that through training the executive functions, it is possible to improve students’ academic performance and these trainings would be more influential and effective in association with neuro-feedback.

    Keywords: Academic performance, executive functions, neuro-feedback, students
  • حانیه یاورزاده، علی غنایی چمن آباد *، محمد جواد اصغری ابراهیم آباد، فرح اشرف زاده، نرگس هاشمی
    مقدمه
    صرع بیماری مزمنی است که علائم بالینی آن ایجاد تشنجات صرعی است که با حملات ناگهانی و معمولا بدون عامل برانگیزنده، اختلال هشیاری و حرکات غیر ارادی مشخص می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی تحریک الکتریکی فراجمجمه ای (tDCS) بر بازداری کودکان مبتلا به صرع کانونی پیچیده ی گیجگاهی مقاوم به درمان بود.

    روش
    طرح پژوهش حاضر به صورت تک آزمودنی بود. جامعه پژوهش مراجعه کنندگان به کلینیک بیمارستان قائم مشهد در سال 1394 تا 1396 بودند که توسط پزشک متخصص داخلی اعصاب به صرع کانونی مقاوم به درمان دارویی تشخیص داده شدند. سن مورد نظر افراد نمونه بین 7 تا 11 سال است و تعداد 5 نفر انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون هوش مازهای پروتئوس و آزمون برو – نرو بودند. نتایج با استفاده از تحلیل دیداری نمودار و درصد بهبودی تحلیل شدند.

    یافته ها
    نتایج نشان داد که در آزمون برو – نرو نمرات آزمودنی ها در خطای ارتکاب سیر نزولی داشته است. سه آزمودنی درصد بهبودی بالای 50 داشتند که نشان دهنده ی بهبودی و معناداری بالینی در بازداری است. خطای ارتکاب دو آزمودنی دیگر نیز کاهش پیدا کرده بود و بهبودی اندکی گزارش کردند.

    نتیجه گیری
    پژوهش حاضر نشان داد که مداخله tDCS می تواند نقش بسزایی در بهبود بازداری کودکان مصروع داشته باشد. بنابراین استفاده از شیوه های نوین درمانی مانند tDCS که نیازمند دارو نیست اثرات مفیدی در وضعیت زندگی این افراد و بهبود عملکردهای روانی آن ها خواهد داشت.
    کلید واژگان: بازداری, کودکان مصروع, صرع کانونی گیجگاهی مقاوم به درمان دارویی, تحریک الکتریکی فراجمجمه ای
    H. Yavarzadeh, A. Ghanaee-Chamanabad *, M.J. Asghari Ebrahim-Abad, F. Ashrafzadeh, N. Hashemi
    Introduction
    Epilepsy is a chronic disease characterized by epileptic seizures that are identified by suddenly attacks, usually without eliciting external event, along with disorder of consciousness and involuntary movements. The purpose of the present study was to examine the effect of transcranial direct current stimulation (tDCS) on improving the inhibition of childhood drug-resistant temporal lobe Epilepsy.
    Method
    The present research use a single subject design. The research population included all clients referred to the clinic of Ghaem Hospital of Mashhad, in 2015 to 2018 and were diagnosed by an expert neurologist with experience on drug-resistant temporal lobe Epilepsy. The age range of subjects were between 6 and 18 years old and 5 patients were selected. The research tools were Porteus Maze Test and the Go-No Go Test. The final results were analyzed using a visual analysis chart and a recovery percentage formula.
    Results
    Results were shown that in the Go-No Go Test, for the majority of subjects the commission error decreased. The percentage of recovery for 3 subjects were over 50 percent which is a sign of clinical recovery. The other two subjects revealed a lower recovery in commission error.
    Conclusion
    This study suggest that tDCS intervention play a significant role on improving the inhibition of epileptic children. Hence the use of such a new therapies as tDCS that requires no medication will have beneficial effects on patients’ lives and their mental functioning.
    Keywords: Inhibition, childhood epilepsy, drug, resistant, temporal lobe epilepsy, transcranial direct current stimulation
  • فاطمه غیورکاظمی*، زهره سپهری شاملو، علی مشهدی، علی غنایی چمن آباد، فروزان پاسالار
    مقدمه
    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی درمان فراشناخت و آموزش نوروفیدبک بر علائم اضطراب، نظم جویی هیجان و فعالیت امواج مغزی دانشجویان دختر دارای تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی بود.
    روش
    پژوهش حاضر از نوع تک آزمودنی است. 5 دانشجوی دختر با تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی از دانشگاه فردوسی و دانشگاه فرهنگیان مشهد با استفاده از شیوه نمونه گیری داوطلبانه و مصاحبه بالینی ساختاریافته و پرسشنامه هراس اجتماعی کانور انتخاب و پس از همتاسازی، به صورت تصادفی در گروه فراشناخت و نوروفیدبک جای دهی شدند. فراشناخت درمانی در8 جلسه هفتگی و نوروفیدبک16 جلسه، سه بار درهفته اجرا شد. آزمودنی ها در خط پایه، انتهای درمان و پیگیری، پرسشنامه نظم جویی هیجان را تکمیل کردند، پرسشنامه کانور دو بار در میانه درمان و امواج مغزی آزمودنی های نوروفیدبک نیز قبل وبعد درمان تکمیل وثبت گردید. برای تحلیل داده ها ازبازبینی نمودارها و شاخص درصد بهبودی استفاده شد.
    یافته ها
    اثربخشی هردو درمان درعلائم اضطرابی آزمودنی ها مثبت و معنادار و بهبودی شرکت کننده ها درپیگیری ادامه یافته بود؛ اما اثربخشی هردو درمان برای نظم جویی هیجان معنادار نبود و تنها یکی از آزمودنی های گروه فراشناخت اثربخشی معناداری در آن نشان داد. همچنین، آزمودنی های نوروفیدبک، پس از درمان، امواج بهنجارتری را در موج آلفا و نقاط F3 وF4 داشتند.
    نتیجه گیری
    درمجموع نتایج بیانگر تاثیر مثبت درمان فراشناخت ونوروفیدبک بر اضطراب اجتماعی و امواج مغزی آزمودنی ها بود؛ اما درنظم جویی هیجان تاثیر این دو روش درمانی قابل توجه نبود
    کلید واژگان: اضطراب اجتماعی, درمان فراشناخت, آموزش نوروفیدبک, نظم جویی هیجان
    Fatemeh Ghayour Kazemi*, Zohreh Sepehri Shamloo
    Aim: The aim of this study was to compare the effectiveness of Metacognitive therapy and Neurofeedback training on Anxiety Symptoms, Emotion Regulation and Brain waves activity in Female Students with Social Anxiety Disorder.
    Method
    5 students with diagnosis of SAD were selected from Ferdowsi and Farhangian universities of Mashhad by volunteer sampling method and using SCID-I and SPIN, peered and randomly assigned to the MCT and neurofeedback groups. 8session per week for MCT and 16sessions 3times per week for neurofeedback was performed. Participants completed the Emotion Regulation questionnaire in the baseline, the end of the treatment and follow-up. Conner's Inventory was answered 2times within the treatment and brain waves activity was recorded in the neurofeedback group before and after the treatment. The revised graphs and Percent recovery was used for data analysis.
    Findings: the effectiveness of both treatments was positive and significant in SAD's symptoms and participant's recovery was continued during follow up, but the effectiveness of both treatments for the Emotion Regulation was not significant and only one of the MCT subjects had a significant effect. Also the subjects of the neurofeedback group experienced a normal alpha waves and F3 and F4 areas after treating.
    Conclusion
    In sum, the results indicate the positive effect of metacognitive therapy and neurofeedback on SAD and brain waves of subjects, but in Emotion Regulation, the effect of these treatments was not significant.
    Keywords: Social Anxiety Disorder, Metacognitive therapy, Neurofeedback, Emotion Regulation
  • زهرا رعنایی*، علی غنایی چمن آباد، سیدعلی کیمیایی، احمد منصوری
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری بر کنش های اجرایی و سلامت روان مادران کودکان مبتلا به نقص توجه-بیش فعالی انجام شد.

    روش

    در یک پژوهش نیمه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل و مداخله نما، تعداد 30 مادر کودک مبتلا به نقص توجه-بیش فعالی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر بجنورد طی مدت چهار ماه و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و همچنین به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش، کنترل و مداخله نما قرار گرفتند. مادران گروه آزمایش در معرض مداخله 8 جلسه ای گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری قرار گرفتند، درحالی که گروه کنترل و مداخله نما در معرض چنین مداخله ای قرار نگرفتند. باوجوداین، گروه مداخله نما به مدت 8 جلسه نرم افزار ورد-ویندوز را آموزش دیدند. پرسشنامه سلامت عمومی و آزمون برج لندن در مورد شرکت کنندگان اجرا گردید. داده های پژوهش به کمک نرم افزار آماری «اس. پی. اس. اس.» و با استفاده از شاخص های آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس تحلیل شدند.

    نتایج

    یافته های پژوهش حاضر نشان داد که گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری باعث بهبود سلامت روان و کنش های اجرایی گروه آزمایش نسبت به گروه های کنترل و مداخله نما می شود.

    بحث و نتیجه گیری

     گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری نقش مهمی در بهبود کنش های اجرایی و افزایش سلامت روان مادران کودکان مبتلا به نقص توجه-بیش فعالی دارد. درمان گران می توانند از این روش درمانی جهت بهبود کنش های اجرایی و افزایش سلامت روان مادران کودکان مبتلا به نقص توجه-بیش فعالی استفاده کنند.

    کلید واژگان: گروه درمانی عقلانی هیجانی رفتاری, کنش های اجرایی, سلامت روان, نقص توجه - بیش فعالی
    Zahra Ranaee *, Ali Ghanaei Chamanabad, Seyed Ali Kimiaee, Ahmad Mansouri
    Introduction

    The aim of present study was to investigate the effectiveness of Rational Emotive Behavior Group (REBG) therapy on the executive functions and mental health in mothers of children with attention-deficit/hyperactivity disorder (ADHD).

    Method

    In a quasi-experimental study, 30 mothers of children with ADHD referred to counseling centers in the city Bojnurd, during four months, were selected by available sampling method and then randomly designed into three experimental, placebo and control groups. The experimental group participated in 8 sessions of rational emotive behavior group therapy, while placebo and control groups were not in any treatment. However, the placebo group participated in 8 sessions of Word-Windows software training. The participants completed General Health Questionnaire (GHQ) and Tower of London Test (TOL). Data were analyzed by SPSS22 software, using analysis of covariance (MANCOVA).

    Results

    The findings showed that REBG leading to improving the executive functions and increase mental health in experimental group than placebo and control groups.

    Discussion and conclusion

    The results showed that REBG might be an efficient way to improving executive functions and increase mental health in mothers of children with ADHD. Also, therapists can use this therapeutic approach for improving executive functions and increase mental health.

    Keywords: Attention-deficit, hyperactivity disorder, Executive functions, Mental Health, rational emotive behavior group therapy
  • مصطفی تیموری خروی، علیرضا صابری کاخکی *، حمیدرضا طاهری، علی غنایی چمن آباد، محمد دارینی
    مقدمه
    تحریک جریان مستقیم فراجمجمه ای می تواند سبب بهبود یا اختلال عملکرد مغز شود. این ویژگی tDCS را به ابزاری تبدیل کرده است که می تواند جهت ارزیابی تخصص عمل یافتگی نیمکره ای در برنامه ریزی حرکتی و دقت رسیدن به هدف به عنوان اجزا یادگیری و کنترل حرکتی استفاده شود.
    مواد و روش ها
    دو مطالعه متفاوت طراحی شده است. 53 نفر دانشجوی مرد (61/1±34/21سال) و 43 نفر دانشجوی مرد (578/1±442/20) در مطالعات اول و دوم به ترتیب شرکت کردند. شرکت کننده ها به صورت تصادفی در چهار گروه قرار گرفتند. نواحی C3/C4 و F3/F4 به ترتیب در مطالعات اول و دوم با جریان 2 میلی آمپر تحریک شدند. آزمون Repeated Measure جهت تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد.
    یافته ها
    در آزمایش اول، برنامه ریزی حرکتی گروه Left M1 (تحریک آندی چپ/کاتدی راست) به طور معنی داری در مقایسه با سایر گروه ها بهبود یافت. در آزمایش دوم، دقت رسیدن به هدف گروه قشر پیش -پیشانی -خلفی -جانبی (تحریک کاتدی راست/آندی چپ) به صورت معنی داری در مقایسه با سایر گروه ها کاهش یافت.
    نتیجه گیری
    داده های ما پیشنهاد می کند که نیمکره چپ در برنامه ریزی حرکتی تخصص یافته است در حالی که نیمکره راست برای دقت رسیدن به هدف تخصص یافته است. این نتایج با فرضیه هیبریدی کنترل حرکت قابل تفسیر است.
    کلید واژگان: مغز, یادگیری, نقش
    Mostafa Teymuri Kheravi, Alireza Saberi Kakhki *, Hamidreza Taheri, Ali Ghanaie Chaman Abad, Mohammad Darainy
    Introduction
    Transcranial Direct Current Stimulation (tDCS) can improve or impair the function of the brain. This has turned tDCS into a tool that can be used for evaluation of hemispheric specialization in motor programming and final position accuracy, as components of motor control and learning.
    Materials And Methods
    Two different studies were designed. 53 male students (21.34±1.61 years) and 43 male students (20.442±1.578 years) were participated in the first and second studies, respectively. Participants were randomly assigned into four groups. C3 /C4 and F3/F4 areas were stimulated with the 2mA current in the first and second studies, respectively. The Repeated Measure test was used to analyze data.
    Results
    In the first experiment, left M1 group (left anode/right cathode stimulation) significantly improved motor programming compared to the other groups. In the second experiment, the right dorsolateral prefrontal cortex group (right cathode/left anode) significantly decreased final position accuracy compared to the other groups.
    Conclusion
    Our data suggested that the left hemisphere is specialized for motor programming whereas the right hemisphere is specialized for final position accuracy. These results are interpretable with hybrid motor control hypothesis.
    Keywords: Brain, Learning, Role
  • شهربانو عالی، سید امیر امین یزدی، محمدسعید عبدخدایی، علی غنایی چمن آباد، فاطمه محرری
    هدف پژوهش حاضرطراحی درمان ترکیبی خانواده- محور مبتنی بر مدل تحول یکپارچه ی انسان و مقایسه ی اثربخشی آن با بازی درمانی فلورتایم بر بهبود نشانه های رفتاری اختلال طیف اوتیسم و استرس والدگری مادران آن ها می باشد. این مطا لعه در چهارچوب یک طرح تک آزمودنی در طول 6 ماه روی 12 کودک 8-3 ساله ی مبتلا به اختلال طیف اوتیسم و خانواده های آن ها اجرا شد و نتایج در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با مقیاس های استرس والدگری ومقیاس درجه بندی اوتیسم کودکی بررسی شد. بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش، درصد بهبودی نشانه های رفتاری کودکان شرکت کننده در گروه درمان ترکیبی خانواده- محور به ویژه در خرده مقیاس های ارتباط با مردم، پاسخ هیجانی، ترس یا ناآرامی و ارتباط کلامی وهمچنین بهبودی استرس والدگری مادران آن ها به ویژه در خرده مقیاس های نارسایی توجه/ فزون کنشی، سلامت، دلبستگی و روابط با همسر از 50 درصد بیشتر و از نظر بالینی معنادار بود. اندازه اثر درمان نیز بالاتر از 80/0 برآورد شد. در مجموع می توان گفت؛ درمان ترکیبی خانواده- محور که در این مطالعه طراحی شده است، می تواند اثربخشی بازی درمانی فلورتایم را افزایش دهد و به عنوان یک رویکرد درمانی اثربخش در درمان این اختلال استفاده شود.
    کلید واژگان: درمان ترکیبی خانواده, محور, بازی درمانی فلورتایم, کارکرد تحولی خانواده, تحول هیجانی, کارکردی, اختلال طیف اوتیسم
  • فاطمه غیورکاظمی، زهره سپهری شاملو*، علی مشهدی، علی غنایی چمن آباد
    مقدمه
    اختلال اضطراب اجتماعی، شایعترین نوع اختلالات اضطرابی است که به عملکرد و روابط اجتماعی فرد آسیب می رساند. هریک از درمانهای روانشناختی، بر درمان جنبه ای از عوامل زیربنایی آسیب دیده در این اختلال تمرکز کرده و فقط تا حدودی موفق بوده است. اخیرا درمانهای جدیدتر مانند فراشناخت و آموزش نوروفیدبک مدنظر قرار گرفته اند. هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی درمان فراشناخت با نوروفیدبک در کاهش علائم اختلال اضطراب اجتماعی بود.
    روش
    این پژوهش از نوع مطالعه تک آزمودنی و نمونه گیری داوطلبانه بود. 7 نفر دانشجو با تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی از دانشگاه فردوسی و فرهنگیان مشهد، همتا شده، بصورت تصادفی در سه گروه (کنترل، فراشناخت و نوروفیدبک) جای گرفتند. از پرسشنامه هراس اجتماعی کانور و مصاحبه تشخیصی DSM-IV-TR استفاده شد. درمان فردی فراشناخت بصورت 8جلسه هفتگی و نوروفیدبک 16جلسه، سه بار درهفته اجرا شد. پرسشنامه دوبار در میانه درمان، سپس انتهای درمان و در پیگیری 45روزه، تکمیل شد و برای تحلیل داده ها از درصد بهبودی استفاده گردید.
    یافته ها
    درمان فراشناخت و نوروفیدبک در دو آزمودنی دارای اختلال اضطراب اجتماعی خفیف، 88 و47درصد بهبودی در انتهای درمان نشان دادند. تغییرات سه آزمودنی دارای اختلال شدیدتر در گروه فراشناخت یا نوروفیدبک، در محدوده17 تا 39درصد بهبودی بوده و بهبودی آزمودنی ها در پیگیری ادامه یافته است.
    نتیجه گیری
    درمان فراشناخت و نوروفیدبک بطور اثربخشی توانستند اختلال اضطراب اجتماعی را نسبت به گروه کنترل بهبود بخشند اما اثربخشی بیشتر درمان فراشناخت برای کاهش علائم اضطراب اجتماعی خفیف و نوروفیدبک برای اختلال اضطراب اجتماعی شدیدتر مشاهده شد.
    کلید واژگان: اضطراب اجتماعی, اضطراب, فراشناخت درمانی, نوروفیدبک
    F. Ghayour Kazemi, Z. Sepehri, Shamloo*, A. Mashhadi, A. Ghanaei, Chamanabad
    Introduction
    Social Anxiety Disorder (SAD) is the most common anxiety disorder that damages one's functionsand social relationships. Each one of the therapeutic approaches has focused on treating one aspect of the damaged substructures in this disorder and none was completely successful. So lately new treatments such as Metacognitive therapy (MCT) and Neurofeedback training are considered. The aim of this research was to compare MCT with Neurofeedback in reducing the symptoms of SAD.
    Method
    This research was a single subject study with volunteer sampling method. 7 students from Ferdowsi and Farhangian universities of Mashhad were peered and replaced randomly in three groups (control, MCT and Neurofeedback). Conner's Social Phobia Inventory and DSM-IV-TR structured interview were used. 8 session per week for MCT and 16 sessions 3 times per week for neurofeedback was performed. Conner's Inventory was answered 2 times within and at the end of the treatment and also in 45 days follow-up. Percent recovery was used for data analysis.
    Results
    MCT and neurofeedback had 88 and 49 percent recovery in milder SAD subjects at the end of the sessions and Percent recovery in the three more severe subjects in both treatments was in the range of 17 to 39 percent and recovery for all the subjects has continued in the follow up.
    Conclusion
    MCT and Neurofeedback were both effective in reducing SAD comparing to control group but MCT was more effective in milder SAD and Neurofeedback was more effective in severe SAD than MCT.
    Keywords: Social Anxiety, Anxiety, Metacognitive Therapy, Neurofeedback
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر علی غنایی چمن آباد
    دکتر علی غنایی چمن آباد
    دانشیار دانشکده علوم تربیتی و وروانشناسی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال