فاطمه بنویدی
-
براساس دیدگاه های صاحب نظران تعلیم وتربیت تجربه زیبایی شناختی و درک هنر جزء حیاتی یک زندگی شکوفاست. هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش تجربه زیبایی شناختی در تربیت کودکان است. برای رسیدن به این هدف اولین گام دفاع از ضرورت تربیت زیبایی شناختی برای کودکان براساس تحلیل توجیهات فلسفی موجود است که برای این منظور از روش پژوهش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. توجیهات فلسفی متعددی در ضرورت تربیت زیبایی شناختی طرح شده که ارزیابی انتقادی آن ها نشان می دهد تنها پاسخ مبتنی بر تجربه زیبایی شناختی است که این امکان را فراهم می کند که دفاع از هنر براساس ارزش متمایزش انجام شود؛ بنابراین تربیت زیبایی شناختی برای کودکان می تواند مستقل از کمک هنر به بیان گری و نقشش در ارتقای اخلاقی، قابل توجیه و ضروری باشد؛ چراکه تجربه زیبایی شناختی و درک هنر مولفه حیاتی در زندگی شکوفاست و قرار گرفتن در معرض تجربه زیبایی شناختی راه هایی را برای رشد انسان باز می کند که هیچ تجربه دیگری چنین قابلیتی را ندارد. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که حتی اگر آموزش هنر به نوآوری و مهارت های بهبودیافته قابل اندازه گیری با روش های کمی نینجامد، می بایست جایگاه مهمی در مدارس و برنامه های درسی داشته باشد. برنامه درسی بدون تربیت زیبایی شناختی و ارزش گذاری مناسب برای هنرها از هدف ما برای پرورش انسان های شکوفا و شایسته تجارب زیبایی شناختی معنادار غافل است. همچنین تربیت زیبایی شناختی نباید به افراد و موضوعات محدود شود بلکه باید کل برنامه درسی را پوشش دهد؛ زیرا تجربه یادگیری اگر به تجربه زیبایی شناختی تبدیل شود خوشایند است.
کلید واژگان: تربیت زیبایی شناختی, آموزش هنر, تجربه زیبایی شناختی, زندگی شکوفا, کودکانAccording to the views of education experts, aesthetic experience and understanding of art is a vital part of a flourishing life. The main purpose of this research is to investigate the role of aesthetic experience in children's education. To achieve this goal, the first step is to defend the necessity of aesthetic education for children based on the analysis of existing philosophical justifications. For this purpose, the descriptive-analytical research method has been used. Several philosophical justifications have been proposed for the necessity of aesthetic education, whose critical evaluation shows that the only answer is based on aesthetic experience, which makes it possible to defend art based on its distinctive value. Therefore, aesthetic education for children can be taken as justifiable and necessary independent of art's contribution to expression and its role in moral promotion. This is because the aesthetic experience and understanding of art is a vital component in flourishing life, and being exposed to the aesthetic experience opens up ways for human growth that no other type of experience can do. The findings of this research indicate that even if art education does not lead to innovation and improved skills that can be measured with quantitative methods, it should have an important place in schools and curricula. A curriculum without aesthetic training and proper appreciation for the arts ignores our goal of raising flourishing human beings worthy of meaningful aesthetic experiences. Also, aesthetic education should not be limited to people and subject-matters, but should cover the entire curriculum.
Keywords: Aesthetic education, Art education, Aesthetic experience, Flourishing life, Children -
این موضوع که تصاویر قادر به نمایش چیزهایی کاملا متفاوت از خودشان هستند، از زمان افلاطون برای فیلسوفان جذاب بوده است. از جمله فیلسوفانی که به این حوزه پرداخته اند پدیدارشناسان هستند، آنها از زوایای مختلف به تصاویر نزدیک می شوند. در این مقاله سعی می شود به این سوال پاسخ داده شود که چگونه می توان از مفاهیم پدیدارشناختی برای درک انتزاع در نقاشی کمک گرفت؟ در این نوشتار متاثر از ادموند هوسرل، از مفاهیم [افق، تقلیل پدیدارشناختی، زیست جهان، اپوخه] کمک گرفته شده است تا نشان بدهد چه ارتباطی بین انتزاع، جهان و تقلیل پدیدارشناختی وجود دارد. نتیجه مورد تاکید مقاله این است که هنرمند مانند پدیدارشناس از جهان طبیعی و روزمره دور می شود و عمیق تر به جهان نگاه می کند و زیست جهان فراموش شده را دوباره احیا کرده و شکاف بین آگاهی و جهان را پر می کند. از این نظر دو نتیجه قابل تحصیل است: یکی اینکه کارکرد انتزاع در هنر نشان دادن این بازگشت به جهان و روابط درونی ناشناخته آن است. دیگر اینکه تمام نقاشی ها انتزاعی هستند. زیرا دنیای قابل رویت را نشان نمی دهند، بلکه نیروهای نامریی فعال در جهان را نشان می دهند. همچنین مفهوم اپوخه پدیدارشناختی و تمایزش با اپوخه زیبایی شناختی نشان می دهد، نقاشی ها معنایی فراتر از عناصر تصویری دارند که باید با تمرین طولانی اندیشیدن هنری آن را آموخت.کلید واژگان: پدیدارشناسی, افق, تقلیل پدیدارشناختی, اپوخه, انتزاع, نقاشیImages are able to show completely different things fromthemselves and have fascinated philosophers since Plato.Among the philosophers who have dealt with this field arephenomenologists, who approach images from differentangles. Some philosophers who study phenomenologicalaesthetics consider art as the perception of the visible.In this article, we try to answer the question, what is theimportance of art and aesthetics for philosophy, and howcan phenomenological concepts be used to understandabstraction in painting? Does phenomenology add anythingnew to our understanding of painting? Influenced by thefounder of phenomenology, Edmund Husserl, we draw onspecific concepts - horizon, phenomenological reduction,life-world, epoch - and show what the connection is betweenabstraction, the world, and phenomenological reduction.Abstraction shows the relationship between the world andthe horizon. Pictorial reduction reveals how the horizon ofthe world and surprises the viewer. Or how past horizonsmake up for our present experience. Relying on Husserlianframework and descriptive-analytical method, we must beprepared to look at artwork without any presuppositions, toset aside habitual expectations, and to react directly to thedynamic relationships of the visible elements of color andform. Thus, this reading works by reducing, eliminating,and concentrating, and it requires an active response, nota passive acceptance. In this reading, the work of art is anobject to motivate thought, but not in the way that inanimatenature, landscape, portrait, or narrative might be. In fact, ourjudgment of the effect depends on how the effect penetratesour consciousness and affects our feelings and thoughts.Thus, the artist, like a phenomenologist, moves away fromthe natural and everyday world and looks deeper into theworld, reviving the forgotten biosphere and filling the gapbetween consciousness and the world. In other words, theyboth rebuild the world and both return to the world. It thusrefers to the abstract concept of the return to the world and theinternal relations of the world that are not known. With thisreading we have shown that abstraction is not a separationfrom the world or nature, but a different experience of it.In fact, abstraction is a useful tool for expressing a varietyof experiences and ideas. In other words, abstraction maymean something positive, a “return” to a deeply globalrelationship, though not explicitly recognized. Also,considering the distinction between the phenomenologicalepoch and the aesthetic epoch, we conclude that the wholepainting is abstract and non-figurative. Finally, and surely arthas long been the subject of phenomenological philosophicalstudies, which in turn gives way to the expression of humanlife. However, the tradition of phenomenological aestheticsis still in its infancy and its identity is very fluid, and thepossibility of phenomenological aesthetics can still be posedas a living question.Keywords: phenomenology, horizon, phenomenological reduction, epoch, Abstraction, Painting
-
زمینه و هدف
در دو دهه اخیر مفهوم «سلامت» از دامنه شمول کاربردی چنان گسترده ای برخوردار شده است که دیگر نمی توان فقط با اتکا به نظریه های سنتی و قراردادی و کلاسیک به تعریف یا تبیین آن پرداخت. اکنون سلامت به عنوان یکی از بخش های مورد توجه در حوزه های میان رشته ای قرار دارد. یکی از این حوزه ها، رسانه و سلامت است، زیرا رسانه می تواند بر روی هوشمندسازی مخاطب و تلاش در تغییر رفتار شهروندان در حوزه سلامت موثر باشد. این مقاله سعی دارد به کیفیت توفیق این مسئله [رسانه و سلامت] با رویکرد انتقادی اجتماعی و قرایت هابرماسی بپردازد. از نظریه کنش ارتباطی و تقابل دوگانه جهان زیست و نظام هابرماس استفاده شده است تا به اصلی ترین سوال مقاله پاسخ داده شود: «آیا رسانه در اهمیت مقوله سلامت برای شهروندان مفید بوده است؟»
روشابتدا مفاهیم کلیدی رویکرد نظری هابرماس توضیح داده می شود؛ سپس، با استفاده از مفاهیم و عقاید هابرماس، موضوعات و مسایل مربوط به سلامت که از نظر تجربی مسایل قابل تحقیق هستند و تاثیر قدرتمندی دارند، بررسی و پاسخ سوالات تحقیق مشخص می شود.
یافته ها:
پژوهش هایی که در حوزه سلامت انجام شده است بیانگر نقش و اهمیت ویژه این حوزه در استمرار حیات فردی و اجتماعی نسل بشر می باشد. این پژوهش ها از یک سو گرایش بسیار گسترده به سمت همکاری و ادغام با علوم رفتاری و زیست پزشکی برقرار کرده و از سویی دیگر نزدیکی و تقارنی با علوم اجتماعی انتقادی، نظریه اجتماعی و نقد فرهنگی نشان می دهد.
نتیجه گیری:
براساس قرایت هابرماس این نتیجه حاصل شده است که از مهم ترین دلایل بی توجهی شهروندان به مقوله سلامت و ناموفق بودن عملکرد رسانه ها در این زمینه، فقدان توازن میان عقلانی شدن نظام و عقلانی شدن جهان زیست و استفاده از کنش راهبردی به جای کنش ارتباطی است. همچنین این فقدان منجر به تخصص زدایی، به مخاطره افتادن اعتماد در تعامل پزشک بیمار و پدیده های کلانی چون مشتری گرایی و مصرف گرایی شده است.
کلید واژگان: رسانه, سلامت, نظریه هابرماسBackgroundIn the last two decades, the concept of health has gained such a wide range of applications that it can no longer be defined or explained solely on the basis of traditional, conventional or classical theories.Health is now one of the areas of interest in the interdisciplinary field.One of these areas is media and health, because the media can be effective in making the audience smarter and trying to change the behavior of citizens in the field of health.This article tries to address the quality of the success of this issue [media and health] with a critical-social approach and Habermas theory.The theory of communication and dual interaction between the universe and the Habermas system has been used to answer the main question of the article namely: "Has the media been useful in the improvement of health of citizens?"
MethodsFirst, the key concepts of Habermaschr('39') theoretical approach were explained; Then, using Habermas concepts and ideas, health issues that are empirically researchable and have a strong impact are identified, and research questions are answered.
ResultsIn fact, research in the field of health indicates the special role and importance of this field in the continuation of individual and social life of the human race. On the one hand, these researches have established a very wide tendency towards cooperation and integration with behavioral sciences and biomedicine, and on the other hand, they show closeness and symmetry with critical social sciences, social theory and cultural criticism.
ConclusionAccording to Habermas, one of the most important reasons for citizenschr('39') disregard of health and the failure of the media in this regard is the lack of balance between rationalization of the system and rationalization of the world and the use of strategic action instead of communication. The imbalance has also led to de-specialization, jeopardizing trust in physician-patient interaction, and major phenomena such as customer orientation and consumerism.
Keywords: Health, Haberdashery Theory, Media -
مسئله پژوهش این است که «زندگی» چگونه در هنر نمود پیدا می کند. به این منظور این مقاله به بحث های میشل آنری، پدیدارشناس قرن بیستم می پردازد. مفهوم زندگی برای آنری از اهمیت زیادی برخوردار است. او سعی دارد معنای حقیقی زندگی را که نامریی و درونی است و به زعم او در جهان بینی مدرن فراموش شده، احیا کند. هنر نیز نقشی مرکزی در پدیدارشناسی آنری بازی می کند. به این منظور او از هنر انتزاعی به ویژه از نقاشی های کاندینسکی کمک می گیرد. برای آنری از میان هنرها، نقاشی مهم است، زیرا می تواند ذات زندگی را آشکار کند. ایده اصلی او این است که در تفکر و آثار کاندینسکی انتزاع بیش از یک جنبش خاص در نقاشی است. زیرا هنر را از جهان بیرونی و مریی رها می کند و حقیقت عمیق همه هنر را نشان می دهد: این را که همه هنر «انتزاعی» است. همچنین این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی و با استفاده از چارچوب نظریات آنری به این نتیجه می رسد که در دنیای مدرن هنر می تواند مناسب ترین جایگاه برای آشکارکردن ارزش های زیبایی شناختی باشد؛ نقاشی انتزاعی ما را به سمت امکان پذیری همه نقاشی ها سوق می دهد و می تواند ما را به ذات زندگی نزدیک کند.کلید واژگان: نامرئی, مرئی, هنر انتزاعی, میشل آنری, کاندینسکیThe question of research is what the essence of life is and how life manifests in art. This article addresses the arguments of Michel Henry, a 20th century phenomenologist. The concept of life is very important to Henry because life is a spontaneous manifestation, as a phenomenological life itself, which constantly presents itself as what Henry calls Pathos. He seeks to restore the true meaning of life, which is invisible and internalized in a forgotten modern worldview. Because modern worldview has reduced the value of life to the outer world by oblivion of all realities. Art plays a central role in Henry's phenomenology. He was interested in art before the eighteenth century as well as in the abstract art of the twentieth century. He has written a book on this subject, Seeing the Invisible (1988) and draws on Kandinsky's work in this work. Henry's explicit purpose in writing this book is to clarify the importance of discovering Kandinsky's abstract painting. In Kandinsky's writings, Henry discovers a kind of material phenomenology, for he believe’s that he [Kandinsky] has made a phenomenological reduction in the representation of the visible world, which reduces us to a mere conception of the elements of painting. Henry admires abstract art, wich art that seeks to fundamentally guide the artist and audience. He argues here that after Kandinsky, art no longer seeks to represent the world and its objects, and thus ceases its focus on the visible, and instead focuses on the invisible concept, or what Kandinsky and Henry call "inner", it changes. Thus, Henry is one of the phenomenologists who advocate the possibility of invisible experience with more attention to visual elements such as dots, lines, surfaces, shapes and colors. Henry's phenomenology of abstract painting, therefore, takes us one step further from Husserl and Merleau-Ponty. Henry's purpose in all his writings was to separate the inside from the outside. For him, painting is important because it can reveal the essence of life. According to Henry, Kandinsky's paintings express the phenomenological essence of life. What really stands out is not what we see in paintings, but what we feel. He sees the primary purpose of the art of painting as the expression of "invisible" forces, not the "irony of the visible world." Also his main idea is that in Kandinsky abstraction is more than a specific movement in painting, and Kandinsky shows the profound truth of all art, that all art is "abstract". In addition, an interview has been published entitled "The Art and Phenomenology of Life" (1996), which illustrates Henry's view of the aesthetics and philosophy of art. Our aim in this article is to show from Henry's perspective - how art can be the most appropriate place in the modern world for the manifestation of aesthetic values; how abstract painting leads us to all paintings; In short, how life manifests in art. In this short article, we will deal with these issues and the importance of painting from Henry's perspective in a descriptive and analytical way.Keywords: Invisible, visible, Art Abstract, Michel Henry, Kandinsky
-
مسئله پژوهش حاضر در وهله اول تبیین چرایی اهمیت نقاشی است.این مقاله در مسیر گشودن این مسئله آرای استیون کرویل و پاول کراودر را در سنت پدیدارشناسی بازخوانی می کند. به اعتقاد آنها نقاشی فقط انتقال اطلاعات تجربی نیست، بلکه شامل یک بینش فلسفی عمیق است که براساس مولفه های؛ سکوت، سطح، مکان و زمان می تواند مورد واکاوی قرار بگیرد. در امتداد این مولفه ها، ابتدا دو مفهوم زیبایی ایدیال و زیبایی متافیزیکی طرح شده است و در وهله دوم از مجموعه مفاهیم ذکر شده برای رسیدن به خوانشی جایگزین در نقاشی ایرانی استفاده می شود. نگارنده سعی دارد با روش توصیفی و تحلیلی و با استفاده از آرا این دو پدیدارشناس اهمیت نقاشی ایرانی را با خوانشی جایگزین [نسبت به خوانش های سنت گرایانه و تاریخ نگارانه] ارایه دهد. از رهگذر بازخوانی آرای آنها به این نتیجه می رسد که علت اهمیت نقاشی ایرانی راهی است که برای مواجهه با حقیقتی عمیق تر و فراتر از ادراک روزمره ایجاد می کند. مواجهه ای که نقش هستی شناختی ما را نسبت به موجودات دیگر یادآوری می کند؛ ما را از محدودیت های متناهی مان فراتر می برد و دعوت می کند تا عمیق تر به راز هستی بپردازیم و از این مسیر به شکلی از تعالی زیبایی شناختی نزدیک شویم.
کلید واژگان: زیبایی متافیزیکی, زیبایی ایده آل, نقاشی, استیون کروئل, پاول کراودرThe problem of the present study is in the first place to explain why painting is important. This article rereads the views of Steven Crowell and Paul Crowder in the tradition of phenomenology. According to them, painting is not just a transfer of empirical information, but also contains a deep philosophical insight that can be explored based on the components: silence, level, place and time. Along these components, the two concepts of ideal beauty and metaphysical beauty are also proposed. In this article and in the second place, the set of mentioned concepts is used to achieve an alternative reading in Iranian painting. Using descriptive and analytical methods and using the opinions of these two phenomenologists, the author tries to present the importance of Iranian painting with an alternative reading [compared to traditionalist and historiographical readings]. By re-reading their opinions, it is concluded that the reason for the importance of Iranian painting is the way it creates a confrontation with a deeper reality and beyond everyday perception. An encounter that reminds us of our ontological role compared to other beings; It transcends our finite limitations and invites us to delve deeper into the mystery of Being and in this way approach a form of aesthetic excellence.
Keywords: metaphysical beauty, Ideal Beauty, Painting, Steven Crowell, Paul Crowther -
سوال اصلی مقاله این است که پاتوس «pathos» چیست و چه ارتباطی می تواند با هنر داشته باشد؟ پاتوس یکی از مفاهیمی است که در اندیشه ارسطو، از اهمیت زیادی برخوردار است. تا جایی که در پژوهش های معاصر بر اهمیت پاتوس و نقش بنیادین آن در خوانش اندیشه ارسطو بسیار تاکید می شود. یکی از نخستین اندیشمندانی که در دوران معاصر به پاتوس توجه کرده هایدگر بوده است. پس از آن میشل آنری پدیدارشناس فرانسوی در نسبتی انتقادی با هیدگر متوجه پاتوس شده است و خاستگاه نظری این مقاله نیز ریشه در اندیشه های آنری درباره پاتوس دارد. میشل آنری، خوانشی انتقادی از هایدگر و هوسرل دارد و پدیدارشناسی خود را «پدیدارشناسی زندگی» می نامد. او معتقد است زندگی حقیقی نامریی است و معنی مخفی زندگی، به عنوان پاتوسی است که تنها می تواند در درون خود تجربه شود. به عقیده آنری، هنر به ویژه هنر انتزاعی توانسته این معنای نامریی را نشان دهد. او وظیفه هنر را نه افشای جهان بیرونی، بلکه بیان درونی پاتوس های زندگی می داند. همچنین او هنر را، راه نجات انسان از جهان بینی مدرن می داند. آنری ریشه «پاتوس» را از یونان می گیرد، اما معنایی که از آن برداشت می کند از تلقی مرسوم تاریخی اش متفاوت است. درنهایت، او پاتوس را درد و لذتی می داند که موجب رهایی و ارتقا می شود و آن را در مرکز زندگی انسان قرارمی دهد و در این راستا، خاستگاه هنر را در زندگی قرار می دهد و معتقد است برخی آثار هنری می توانند به خوبی آن را نشان دهند.
کلید واژگان: پاتوس, تاثیرگذاری, تاثیرپذیرفتن, میشل آنری, ارسطو, هیدگر, هوسرلThe main question is what is pathos and what can it have to do with art? Pathos is one of the concepts that is very important in Aristotle's thought. To the extent that contemporary researches emphasize the importance of the pathos and its fundamental role in the reading of Aristotle's thought. Heidegger was one of the first scholars to pay attention to Pathos in contemporary times. Subsequently, the French phenomenologist Michel Henry has been critical of Heidegger in his relation to Heidegger, and the theoretical origins of this article are rooted in Henry's ideas about Pathos. Michelle Henry has a critical reading of Heidegger and Husserl and calls his phenomenology "Phenomenology of life." He believes that real life is invisible and the secret meaning of life is as a pathos that can only be experienced within. According to Henry, art, especially abstract art, has been able to show this invisible meaning. Unlike Heidegger, he places the essence of art in life, not in the world. In other words, he views the task of art not as an external exposition of the world but an internal expression of the pathos of life. He also sees art as the way to save man from modern worldview. Henry traces the origins of "Pathos" to Greece, but the meaning he derives from it differs from its conventional historical view. In Henry's reading of Pathos, the pain and suffering that comes with Aristotle's work becomes the idea of liberation and pleasure. That is to say, contrary to the popular perception that it has the destructive effect of Pathos and also the "suffering", it does not necessarily have a destructive effect on Henry Pathos and can lead to emancipation. That is, Pathos makes something come true.In the end, he views Pathos as a pain and pleasure that liberates and promotes it and places it at the center of human life, believing that some works of art can best represent it. Henry reminds us that the origin is the work of art, not the world. In other words, for Henry it is the task of the art of expressing the inner pathos of life rather than as Heidegger thought of " disclose the exteriority of the world". For this reason, for an artist like Kandinsky, Henry is someone who looks at the world and phenomena more deeply than other peer-reviewed artists and can reflect on the inner experience in his work. In the end it can be said that the distinguishing feature of Henry's reading of the concept of "pathos" is that it can show the power of the artwork. Because, according to this reading, the work of art reveals what lies in the visible world and forces the audience to look deeper into the world.
Keywords: Pathos, Paschein, Poiein, Michel Henry, Aristotle, Heidegger, Husserl -
شعر در فرهنگ های مختلف ویژگی های خاص خود را دارد و با رویکردهای گوناگونی به آن نگاه شده است. در مقاله حاضر با رویکرد پدیدارشناختی به شعر نگریسته ایم و از دیدگاه یکی از پدیدارشناسان فرانسوی، میکل دوفرن، شعر را مورد بررسی قرار داده و به تقابل این دیدگاه با دیدگاه ساخت گرایان اشاره کرده ایم. دوفرن متاثر از هوسرل و با استفاده از دو اصطلاح «نوئما» و «نوئسیس» نشان می دهد که رویکرد پدیدارشناسی به شعر چه تفاوتی با رویکرد ساخت گرایی می تواند داشته باشد. به اعتقاد او تفسیرهای ساخت گرایان به لذت بردن و درک شعر کمک چندانی نمی کند؛ زیرا این رویکرد هیچ گاه ما را به جهان اثر و تجربه زیسته شاعر نزدیک نمی کند؛ درحالی که در رویکرد پدیدارشناختی با حرکت از نوئما به نوئسیس می توان به جهان اثر راه یافت و از ادراک معمولی به ادراک زیبایی شناختی رسید. دوفرن جهان اثر را جهان بازنمایی شده نمی داند، بلکه به باور او جهان اثر، جهانی است که به تجربه زیسته شاعر برمی گردد و به چنین جهانی نمی توان با قواعد ساخت گرایی راه یافت. در این جستار کوتاه با روش توصیفی- تحلیلی، این دو رویکرد به شعر بررسی می شود.کلید واژگان: ابژه زیبایی شناختی, پدیدارشناسی, شعر, نوئما, نوئسیس, ساخت گرایی, دوفرنEvery culture has its own conception of poetry and approaches it differently. This paper draws on phenomenological approach, in specific that of Mikel Dufrenne, to compare it with Structuralisms approach. Dufrenne makes use of two Husserlian concepts, noema and noesis, to show the difference between these two approaches to poetry. He contends that Structuralist commentaries does not provide much in terms of enjoying and understanding poetry because it says almost nothing to get us in close touch with the lived experience of poet and the world of his work. Phenomenological approach, on the contrary, moves from noema toward noesis and as such gives a way to the world of the work and yields an aesthetic understanding of it. Dufrenne sees the world of the work not as represented but instead as a world that can be traced back to poets lived experience to which Structuralist rules grant no access. Based on a comparative-analysis method, this paper would compare these two approaches.Keywords: aesthetic object, phenomenology, poetry, noema, noesis, Dufrenne
-
ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش می شود این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی و نقش قوه خیال از دیدگاه دوفرن نشان داده شود. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که در آن از مرلوپونتی تاثیر پذیرفته است. در مرحله دوم، یعنی خیال از سارتر تاثیر پذیرفته، و سرانجام در مرحله سوم، یعنی تامل و احساس متاثر از کانت است. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی، مرحله دوم بررسی می شود. همچنین به تاثیری که دوفرن از سارتر گرفته، اشاره خواهد شد. در پایان، دوفرن نتیجه می گیرد که خیال یک مرحله از ادراک است و به غفلت سارتر از ادراک به خاطر خیال و عواطف اعتراض می کند و این غفلت را باعث و بانی سوء تفسیر سارتر از تجربه زیبایی شناختی می داند.
کلید واژگان: سارتر, میکل دوفرن, خیال, ادراک زیبایی شناختی, نقاشی شارل هشتمMikel Dufrenne is one of the most important figures in phenomenology of art. His voluminous book named phenomenology of aesthetic experience has created a fundamental development in aesthetics، which continued and formed the book called about poetry. This book is one of the most considerable events in modern history of philosophy، and also the second complete French work as «phenomenology»، and only in this case Merleau-Ponty''s phenomenology of perception takes precedence. Dufrenne undoubtedly has been fully informed about works of different philosophers such as: Moritz Geiger and his emphasis on the experience of aesthetic pleasure in phenomenological psychology، Roman Ingarden and his emphasis on the role of art in shaping the actions of intentionality is sufficient; and has completely read Sartre and Merleau-Ponty''s works. Also، in their essays covers a lot of ground and draws into his discussion on aesthetics a whole range of thinkers، including Barthes، Foucault، Lyotard، Metz، Freud and Derrida …. These essays are well worth reading both for the quality of the writing and for the continual insights which come to the surface along the way. From the very beginning he clearly does not follow the exact footsteps of Husserl، but he wants to understand phenomenology as Sartre and Merleau-Ponty used this French term. Aesthetic perception is one of the controversial discussions on the new aesthetics that Dufrenne has tried to express it from a special point of view. In his idea، artwork provides a structure for an aesthetic object which is the most important distinction between these two in perception. In this paper، we try to determine this differentiation and show the process of aesthetic perception and role of imagination from Dufrenne’s point of view. Dufrenne distinguishes three stages in aesthetic perception. The first stage is presence which he is influenced by Merleau-Ponty at this stage. The second stage is imagination which he is influenced by Sartre and the third stage is perception and feeling influenced by Kant. In Dufrenne’s idea in understanding the art work، the spectator of art work should understand these three aspects simultaneously. Therefore، in this quest we try to examine the second stage by descriptive and analytical method and also propound the impact that Dufrenne got from Sartre. Library research and writing studies and theoretical study of internal and external sources، we have analyzed the views Dufrenne. A qualitative approach to data analysis is based on a phenomenological approach. Also، the influence of Sartre Dufrenne been mentioned. Finally، Dufrenne concluded that imagination is a process of perception and protests Sartre for neglecting understanding because of the mind and emotions and considers this negligence the reason of Sartre’s misinterpretation of aesthetic experience. Emphasis on aesthetic perception، Merleau-Ponty Dufrenne closer to the generally accepted position. He tries to talk about the perception of the nature of aesthetic experience to explain and discuss the position of Sartre and Merleau-Ponty on the Judiciary emphasizes the fact that the perception will be driven approach. However، the discussion of the object and its relationship with Merleau-Ponty perception is also controversial.Keywords: Sartre, Dufrenne, Imagination, Perception, Aesthetic, Painting by Charles VIII -
ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش داریم این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی را نشان دهیم. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که درک همان گونه که مرلوپونتی توصیف می کند، اتفاق می افتد؛ کلی، پیشاتاملی و در بدن ما. مرحله دوم، بازنمود و خیال؛ متاثر از سارتر است. در این مرحله، ادراک تمایل دارد تا صور مفاهیم تازه پدید آمده از حضور درک شده را در اشخاص و رویدادهای قابل تمییز به صورت مادی مجسم سازد. مرحله سوم، تامل و احساس متاثر از کانت است. این تامل می تواند همدلانه و تاحدی ابژکتیو باشد، که بیشتر مرتبط به حس است تا ادراک. در این فرایند است که ادراک زیبایی شناختی صورت می گیرد. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. دوفرن در مرحله پایانی ادراک، یعنی احساس، یگانگی سوژه و ابژه را نشان داده است. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی سعی داریم این مراحل را بررسی کنیم.کلید واژگان: پدیدارشناسی, ادراک زیبایی شناختی, حضور, خیال, تامل, میکل دوفرن
-
هگل در کتاب پدیدارشناسی روح و در فلسفه هنرهای زیبا خود، به مسئله تراژدی و چگونگی شکل گیری آن می پردازد. اکثر پژوهندگان غربی مدعی هستند که از زمان ارسطو تاکنون هیچ یک از اندیشمندان اروپایی نتوانسته اند تراژدی و کمدی را آن طورکه هگل تبیین کرد مورد تحلیل قرار دهند و تاکنون همواره نکته گیری های ژرفش، اندیشمندان پس از او را به تامل واداشته است. نمونه تراژدی یونانی در نظر هگل، آنتیگونه سوفوکلس است. هگل در اثر معروف خود فلسفه هنرهای زیبا به شرح و بسط تراژدی آنتیگونه می پردازد. در طول تاریخ فلسفه در حوزه های مختلف رابطه هنر و فلسفه به وضوح مشاهده می شود. اگرچه هگل متن کاملی در مورد زیبایی شناسی منتشر نکرد تا با علم منطق مقایسه کند، این به این معنا نیست، که او هنر و زیبایی را در مرز نظام فلسفی خود پایین آورده، در واقع نظریه زیبایی شناسی هگل از قلب نظام فلسفی اش ناشی می شود، و تنها می تواند دور نمایی از آن سیستم شناخته شود. بر این اساس ما در این اوراق در پی آنیم که بسته به بضاعت خویش، لحظه های بی زمان فراز و فرود تراژدی را، به تحریر کشیده و رخداد «وجدان معذب (آگاهی معذب)» هگلی را شرح داده، «برخورد تراژیک» را مصور کرده و دقیقه ای بازاندیشی کنیم.
کلید واژگان: تقدیر تاریخی, وجدان معذب, آنتیگونه, تراژدی, سوفوکلHegel’s interpretation of Sophocles’ Antigone is surely one of the best we can find in literature or philosophy. In his book “Phenomenology of Spirit”, Hegel goes through insightful interpretations of Antigone and analyzes this work based on his own system of philosophy. Hegel is one of the few systematic philosophers who made a universal body of philosophy which is supposed to overwhelm all humanity’s questions and problems. Therefore in order to understand Antigone based on Hegel’s thoughts we should firstly get familiar with the basic ideas of Hegel. It seems that one of the main questions which can be regarded as the beginning point for Hegel is the relationship between God and human. In Christianity, God is in the shape of human and in Christian theology God is incarnated in a human being. The quality of God’s incarnation in Christ was irrational to young Hegel. He was thinking how it is possible that Infinite God can be incarnated in finite physical body of a human called Christ. This problem at the beginning is purely theoretical however later it becomes all his philosophy and inspires his absolute idealism. Theoretically speaking, the problem of God’s incarnation in Christ is that when we state it philosophically, it is the relation of the Infinite with the finite and when we state it politically it changes into the relation of the Government and an individual. In his book, Phenomenology of Spirit and also in his Aesthetics, Hegel presents inspiring ideas regarding the tragedy. Most western researchers believe that since Aristotle’s time, none of the European thinkers have been able to explain comedy and tragedy the way Hegel has done and his deep points of view have made his post-thinkers reflect on them. In Hegel’s view, Sophocles’ Antigone is a sample of Greek tragedy. In his famous work, Philosophy of Fine Arts, Hegel deals with the explanation of the tragedy of Antigone. Therefore, in this paper, considering our available means, the authors plan to portrait the rise and fall of the moments of tragedy and explain the event, “conscience malheureuse”, portrait “Tragic Clash” and rethink for moments. The gods, especially Zeus, are often dispensers of fate, sometimes superior to it, and sometimes constrained by it. Zeus and fate somehow determine events, but men have free will: fate exploits the character of men to maintain cosmic order. The Greeks are in harmony with nature; then a rift opens up between freedom and fate necessity; finally, Christianity begins the reign of providence. Hegel is also influenced by the Greek concept of fate, especially moria (‘allotted portion (especially of death), fate’, also personified s moira, ‘the Fates’), which approach in epic, tragedy and, especially in the guise of ananke (‘NECESSITY’), in pre-Socratic philosophers (especially Heraclitus). Thus, in this paper through the method of analytical-descriptive we intend to find out Hegel’s main philosophical problem and then we justify why Hegel had turned to Greek playwrights specifically Sophocles’ Antigone. At the end, we will discuss the idea of historical destination.Keywords: Antigone, Historical Destiny, Sophocle's, Conscience Malheureuse, Tragedy -
رابطه موسیقی رمانتیک و ایده منطق از دیدگاه هگلبحث درباره هنر رمانتیک نزد فیلسوفان بسیار چالش برانگیز بوده است. هگل به عنوان فیلسوف و متفکر ایدئالیسم آلمانی از زمانی که با رهیافت خاص خود به تحلیل هنر رمانتیک پرداخت تاکنون همواره نکته گیری های ژرفش، اندیشمندان پس از او را به تامل واداشته است. هگل به واسطه کتاب «پدیدارشناسی روح» و «علم منطق» مشهور شده است، و متن مستقلی در مورد زیبایی شناسی به طبع نیاورده است، اما این به این معنا نیست، که او در چارچوب نظام فکری اش به هنر و زیبایی بی توجه بوده است. درواقع نظریه زیبایی شناسی هگل از قلب نظام فلسفی اش ناشی می-شود. مسئله اصلی هگل رابطه نامتناهی و متناهی است. روش هگل برای حل این مسئله روش دیالکتیک است. این روش خصوصیاتی دارد. از جمله اینکه دینامیک و پویا است. به نظر او در کل عالم حیات این روش برقرار است. از دید هگل این پویایی در یکی از شاخه های هنر رمانتیک یعنی موسیقی دیده می شود. موسیقی هم مانند ایده منطق هگل انتزاعی است. یکی از راه هایی که هگل سعی می کند حرکت اندیشه موجود در منطق را شرح دهد بهره گیری از مثال موسیقی است، زیرا واجد آن ویژگی است که هگل می خواهد. این مقاله اشاراتی است به رابطه ای که بین موسیقی و ایده منطق وجود دارد. نگارنده در این پژوهش سعی دارد با روش توصیفی- تحلیلی به این رابطه بپردازد.
کلید واژگان: هگل, موسیقی, منطق, هنر رمانتیک, روش دیالکتیکی, ایده منطقThe Relation between Romantic Music and Logical Idea in Hegel's ThoughtThe discussion on the Romantic Art for philosophers has been challenging. Hegel as a Idealist German philosopher in traditional philosophy, since examining the special approach to Romantic Art analysis, has made most of thinker after him ponder on Hegelian genius points of view due to the importance of matters in his thoughts. The discussion on the Romantic Art for philosophers has been challenging. Hegel as a Idealist German philosopher in traditional philosophy, since examining the special approach to Romantic Art analysis, has made most of thinker after him ponder on Hegelian genius points of view due to the importance of matters in his thoughts.Hegel is well known by the book “Phenomenology of Soul and Logical Science” but he didnt publish anything independently on Aesthetics. This doesn’t mean that he had been regardless to Art and Aesthetics. Indeed, the Aesthetic theory of Hegel arises from the center of philosophical systems which could introduce a landscape of it. The main theme of Hegel’s thought is the relation between infinite and finite; Hegel solution this problem by dialectic method. The Hegelian dialectic has a special character, for example; one of its characters is dynamic being. According to Hegelian thought, in the Whole of the being World, we can see this dynamic aspect is in Romantic Art specially music. The music is an abstract matter the same as Hegelian Logical Idea. As the Romantic Art has been separated of social faction, it is an acceptable and the most fundamental reason that music must be abstract. This abstraction links music to Logical Idea. The usages of music example help Hegel to explain the motion of thought in Logic. The music can explain spiritual and inner life which is considered by romantic thinkers, so it is better than painting. The music moves in time the same as subjective life. Music and symphony were so outstanding in Germany and France at that time. Goethe, Hugo, Holderline, schilling and schiller and etc. were romantic; but Hegel neglected literature and painting and concentrated on music. The cause of this regard is the nature of music. Music is somatic and doesn’t have a material, it is invisible like soul when the absolute soul wanted to appear in sculpture but it couldn’t reflect the soul. The music is the melody of the lack of soul. Soul has understood that arts are not its statements. Then, the music is the best Art in modern period. The trace of romantic music is in Hegelian dialectical logic because Hegel’s logic is movement in logic. It is planned for demonstrating conceptual anti theses who normal logic considers it as a stable and permanent principle. In deed, the manner of Hegel in description of human soul is a correct and direct explanation from romantic view. In this description, he explains how the absolute soul transforms from a higher stage and is unquiet in every stage. This article considers the relation between music and absolute logical Idea. The author tries to examine this relationship by analytical-descriptive method. -
ازجمله جریان های مهم فکری که دو سه دهه اخیر در فرانسه پایه گذاری شد و تاثیر به سزایی به ویژه بر مارکسیسن گذاشت، مارکسیسم ساختگرا بود. پایه گذار این جریان را لویی آلوستر فرانسوی دانسته اند. این جریان می کوشید تا با استناد به تحولات زبانشناسی ساختگرا و نیز روانکاوی لاکانی به تبیین جدیدتری از موضوعات و مسایل بنیادین مارکز دست یابد. به همین خاطر آلوستر کوشید تا از جزمیت ها یا دگم های مارکسیستی مبنی بر تاثیر یک سویه زیربنای اقتصادی بر روبنای فرهنگی و سیاسی و حقوقی فاصله گیرد و تاکنون همواره نکته گیری های ژرف وی، اندیشمندان پس از او را به تحمل واداشته است. رابطه بین هنر و ساختگرایی از موضوعاتی است که هنوز آن گونه که باید بررسی نشده است. ساختگرایی نیز به نوبه خود بر چگونگی درک و نقد اثر هنری موثر بوده است. این جنبش هنری در پی رد ایده هنر برای هنر کارکردی اجتماعی برای هنر در نظر می گرفت. آن ها می کوشیدند تا هنر دارای منفعت بیشتری برای مردم باشد.
نگارنده در این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی به بررسی نقاشی هنرمند ایتالیایی لیوناردو کرمونینی (-1925)، که نرمند مکتب اکسپرسیونیسم انتزاعی است، پرداخته است و در پی بررسی مفهوم ایدیولوژی، هنر و همچنین رویکرد ضد اومانیستی است که البته این بررسی با تکیه بر دستاوردهای لویی آلوستر صورت می گیرد.کلید واژگان: هنر, ایدیولوژی, ساخت گرایی, کرمونینی, اکسپرسیونیسم, انتزاعی
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.