فهیمه رمضانی تهرانی
-
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 5 (پیاپی 131، آذر و دی 1402)، صص 407 -415مقدمه
بیماری های قلبی-عروقی از مشکلات رایج سلامتی زنان به شمار می آید. شواهد نشان می دهد که میزان پرولاکتین سرم می تواند با بروز بیماری های قلبی-عروقی ارتباط داشته باشد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط سطح پرولاکتین با خطر بروز بیماری های قلبی-عروقی در زنان؛ انجام شد.
مواد و روش هادر این مطالعه مبتنی بر جمعیت، زنان واجد شرایط از بین شرکت کنندگان مطالعه قند و لیپید تهران انتخاب شدند. برای ارزیابی ارتباط پرولاکتین و خطر بیماری قلبی-عروقی از مدل کاکس استفاده شد.
یافته هاشرکت کنندگان در این مطالعه شامل 1279 زن بودند. میزان پرولاکتین تفاوت معناداری بین دو گروه مبتلا و غیرمبتلا به بیماری قلبی-عروقی نداشت (0/98=p). سن (گروه مبتلا: 7/24±36/97 سال و گروه غیرمبتلا: 7/26±31/68 سال: (0/001>p) و شاخص توده بدنی گروه مبتلا: 4/52±28/07 کیلوگرم بر مترمربع، گروه غیرمبتلا: 4/46±26/01 کیلوگرم بر مترمربع: (0/001>p) در گروه مبتلا به بیماری قلبی-عرروقی به طور معناداری بالاتر از گروه غیرمبتلا بود. پرولاکتین با افزایش خطر بیماری قلبی-عروقی در کل جمعیت و در گروه یائسه و غیریائسه همراه نبود. در مدل تعدیل شده نیز افزایش خطر مشاهده نشد. با این حال در مدل تعدیل شده؛ در کل زنان به ازای هر واحد افزایش سن و شاخص توده بدنی به ترتیب حدود 7 درصد و 12 درصد خطر بیماری قلبی-عروقی افزایش یافت. همچنین در زنان یائسه؛ به ازای هر واحد افزایش سن و شاخص توده بدنی، خطر بیماری قلبی-عروقی به ترتیب 10 و 11 درصد افزایش یافت. تعداد زایمان در کل جمعیت نیز خطر بیماری قلبی-عروقی را 25 درصد و در زنان سنین باروری 79 درصد افزایش داد.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه ارتباط آماری معنی داری بین خطر ابتلا به بیماری قلبی-عروقی با سطح پرولاکتین سرم زنان نشان نداد.
کلید واژگان: پرولاکتین, بیماری قلبی- عروقی, زنانIntroductionCardiovascular diseases are common health problems in women. Evidence shows that serum prolactin levels can be related to the development of cardiovascular diseases. This study aimed to determine the association between prolactin levels and cardiovascular diseases in women.
Materials and MethodsIn this population-based study, eligible women were chosen from the participants of the Tehran Lipid and Glucose Study. Cox model was used to evaluate the relationship between prolactin levels and the risk of cardiovascular diseases.
ResultsA total of 1279 women participated in this study. There was no significant difference in the prolactin levels between the two groups with and without cardiovascular diseases (p=0.98). Age (affected group: 36.97±7.24 years Vs. non-affected group: 31.68±7.26 years; p<0.001) and body mass index (BMI) (affected group: 28.07±4.52 kg/m2 Vs. non-affected group: 26.01±4.46 kg/m2; p<0.001) was significantly higher in the affected group than the non-affected group. Prolactin was not associated with an increased risk of cardiovascular diseases in the whole population and in the menopausal and non-menopausal groups. There was no association in unadjusted model. However, in the adjusted model, the risk of cardiovascular diseases increased by 7% and 12% for each unit of increase in age and BMI, respectively. Moreover, in postmenopausal women, the risk increased by 10 and 11% for each unit of increase in age and BMI, respectively. Also, the number of births increased the risk of cardiovascular diseases by 25% in the whole population and by 79% in women of reproductive age.
ConclusionThe results of this study did not show a statistically significant association between the risk of cardiovascular diseases and the serum prolactin levels in women.
Keywords: Prolactin, Cardiovascular Diseases, Women -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 5 (پیاپی 131، آذر و دی 1402)، صص 423 -432مقدمه
ریخت شناسی تخمدان پلی کیستیک (PCOM) یک یافته سونوگرافی و بر اساس معیار روتردام، از ملاک های تشخیصی سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) در زنان بالغ می باشد. با توجه به تغییرات سطوح برخی از هورمون ها؛ مانند پرولاکتین سرم، با تعداد فولیکول های تخمدان و همچنین تخمک گذاری، این مطالعه با هدف بررسی ارتباط PCOM، بر اساس شواهد سونوگرافی، با سطوح مختلف پرولاکتین سرم انجام گردید.
مواد و روش هادر این پژوهش از داده های حاصل از مطالعه شیوع PCOS در ایران و مطالعه شیوع PCOS در خوزستان استفاده گردید. در مطالعات مذکور برای انتخاب نمونه ها از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای استفاده شده و جمع آوری داده ها با تکمیل پرسش نامه همراه با مصاحبه حضوری، جمع آوری نمونه خون وریدی ناشتا برای ارزیابی های آزمایشگاهی و انجام سونوگرافی تخمدان صورت گرفته است. در مطالعه حاضر، بر اساس معیارهای ورود، 750 زن در دو گروه PCOM (120 نفر) و گروه شاهد (630 نفر) وارد مطالعه شدند. مدل رگرسیون چندکی برای ارزیابی رابطه بین PCOM و سطح پرولاکتین استفاده گردید و مقادیر (0/05 >p) از نظر آماری معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هامیانگین سطوح پرولاکتین بین گروه PCOM و گروه شاهد تفاوت معنی داری نداشت. حتی پس از تعدیل عوامل مخدوش کننده بالقوه (مانند سن، شاخص توده بدنی و تعداد بارداری)، مدل رگرسیون چندکی تفاوت معنی داری را در هیچ پنجک پرولاکتین بین زنان مبتلا به PCOM و گروه شاهد نشان نداد (0/05<p).
نتیجه گیریمطالعه مبتنی بر جمعیت ما نشان داد که سطوح پرولاکتین بین گروه سالم و افراد مبتلا بین PCOM تفاوت معناداری ندارد.
کلید واژگان: تخمدان پلی کیستیک, پرولاکتین, ریخت شناسی تخمدان پلی کیستیکIntroductionPolycystic ovary morphology (PCOM) is an ultrasound finding and, according to the Rotterdam criteria, one of the diagnostic criteria for polycystic ovary syndrome (PCOS) in adult women. Given the hormonal changes, such as serum prolactin levels, associated with the number of ovarian follicles and ovulation, this study aimed to investigate the relationship between PCOM (based on ultrasound evidence) and different serum prolactin levels.
Materials and MethodsIn this study, data from the PCOS prevalence study in Iran and the PCOS prevalence study in Khuzestan were used. In these studies, a multi-stage cluster random sampling method was employed for sample selection, and data collection involved completing a questionnaire, conducting face-to-face interviews, collecting fasting venous blood samples for laboratory evaluations, and performing ovarian ultrasounds. In the present study, based on the inclusion criteria, 750 women were enrolled in two groups: the PCOM group (120 individuals) and the control group (630 individuals). A quantile regression model was used to assess the relationship between PCOM and prolactin levels, with a significance level set at p<0.05.
ResultsThe mean prolactin levels did not significantly differ between the PCOM group and the control group. Even after adjusting for potential confounding factors (such as age, body mass index, and number of pregnancies), the quantile regression model revealed no significant differences in prolactin levels across any quintile between women with PCOM and the control group (p>0.05).
ConclusionOur population-based study showed that prolactin levels are not significantly different between the healthy group and those affected by PCOM.
Keywords: Polycystic Ovaries, Prolactin, Polycystic Ovary Morphology -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 3 (پیاپی 129، امرداد و شهریور 1402)، صص 273 -282
کم کاری تیروئید تحت بالینی از جمله اختلالات رایج در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک می باشد که می تواند به پیامدهای نامطلوبی برای مبتلایان منجر شود. این مطالعه مروری با هدف بررسی اثر کم کاری تیروئید تحت بالینی در تظاهرات و عوارض سندرم تخمدان پلی کیستیک انجام شد. در این مطالعه مرور نقلی جستجوی واژگان کلیدی مرتبط شامل کم کاری تیروئید، کم کاری تیروئید تحت بالینی، سندرم تخمدان پلی کیستیک، متابولیک و دیابت در پایگاه های اطلاعاتی پاب مد، وب آو ساینس، گوگل اسکولار، پایگاه مرکز اطلاعات جامع دانشگاهی و بانک اطلاعات نشریات کشور، تا می 2023 انجام شد. جمع بندی یافته های موجود نشان داد که اختلال بافت چربی، التهاب، اختلال در جذب و تولید گلوکز و اختلال در ترشح انسولین در مبتلایان به سندرم تخمدان پلی کیستیک و کم کاری تیروئید تحت بالینی می تواند منجر به مقاومت به انسولین شود. مقاومت به انسولین نیزخود پیش زمینه ای برای بروز اختلالات کاردیومتابولیک و باروری می باشد. شواهد موجود تشدید علایم بالینی تخمدان پلی کیستیک؛ نظیر پرمویی، اختلال قاعدگی و تظاهرات بیوشیمیایی را، در بروز هم زمان کم کاری تیروئید تحت بالینی در مبتلایان، حمایت نمی کنند. اما، طبق شواهد متعدد احتمال بروز اختلالات لیپیدی و گلیسمی در موارد با بروز هم زمان دو اختلال بالاتر می باشد. هم چنین برخی از مطالعات به خطر بالای عوارض باروری در صورت وجود هم زمان این دو اختلال اشاره کرده اند. در مدیریت علایم و عوارض سندرم تخمدان پلی کیستیک باید به احتمال بروز کم کاری تیروئید تحت بالینی و عوارض متابولیک مرتبط با آن توجه بیشتری شود.
کلید واژگان: کم کاری تیروئید, سندرم تخمدان پلی کیستیک, متابولیک, هورمون, باروری, مطالعه مروریSubclinical hypothyroidism is one of the common thyroid disorders in women with polycystic ovary syndrome, which can lead to adverse outcomes. This review explored the effects of subclinical hypothyroidism on the clinical and biochemical features and complications of polycystic ovary syndrome. In this review, the keywords of hypothyroidism, subclinical hypothyroidism, polycystic ovary syndrome, metabolic syndrome, and diabetes were searched in the PubMed, Web of Science, Google Scholar, Scientific Information Database, and Magiran database to gather relevant publications up until May 2023. According to available evidence, adipose tissue disorders, inflammation, glucose absorption and production disorders, and insulin secretion disorders may lead to insulin resistance. Insulin resistance, in turn, predisposes to the occurrence of cardiometabolic and fertility disorders. There is no evidence supporting the exacerbation of clinical symptoms, such as hirsutism, menstrual disorders, and biochemical manifestations, but several pieces of evidence have noted that the probability of lipid and glycemic disorders in individuals with polycystic ovary syndrome may increase in the presence of subclinical hypothyroidism. Also, some studies have pointed out a high risk of fertility complications when polycystic ovary syndrome coincides with subclinical hypothyroidism. When managing the symptoms and complications of polycystic ovary syndrome, more attention should be paid to the potential adverse effects of concurrent subclinical hypothyroidism and related metabolic complications.
Keywords: Hypothyroidism, Polycystic Ovary Syndrome, Metabolic, Hormone, Fertility, Review Study -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 3 (پیاپی 129، امرداد و شهریور 1402)، صص 215 -221مقدمه
دیابت و سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) از مشکلات رایج سلامتی زنان می باشند. شواهد نشان می دهد که احتمال افزایش خطر ابتلا به PCOS در زنان مبتلا به دیابت در مناطق و قومیت های مختلف وجود دارد، این مطالعه با هدف بررسی و مقایسه شیوع تخمدان پلی کیستیک و عوامل موثر بر آن در جمعیت زنان مبتلا و غیر مبتلا به دیابت طراحی شد.
مواد و روش هادر این مطالعه مقطعی مبتنی بر جمعیت، زنان واجد شرایط از بین شرکت کنندگان مطالعه قند و لیپید تهران از فاز ششم انتخاب شدند. از مدل رگرسیون لجستیک برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد.
یافته هادر ابتدا 4435 نفر با اطلاعات در دسترس در زمینه وضعیت ابتلا به PCOS وارد شدند، سپس افراد با وضعیت نامشخص ابتلا به دیابت و PCOS خارج شدند و در نهایت 2867 وارد مطالعه شدند. شرکت کنندگان به دو دسته زیر 40 سال و بالای 40 سال تقسیم شدند. در بین زنان غیر دیابتی کمتر از 40 سال، 28/3 درصد و در بین افراد دیابتی زیر 40 سال، 53/7 درصد مبتلا به PCOSبودند. در میان مبتلایان به دیابت، بیماران PCOS جوان تر بودند و وضعیت قند خون ناشتا بهتری داشتند. بر اساس رگرسیون لجستیک در میان بیماران مبتلابه دیابت و در افراد غیر مبتلابه دیابت، افزایش سن شانس ابتلا به PCOS را در میان بیماران مبتلا به دیابت و در گروه افراد غیر مبتلابه دیابت، به ترتیب 85% و 42% کاهش داد. همچنین در میان شرکت کنندگان غیر دیابتی، سابقه خانوادگی دیابت با افزایش خطر ابتلا بهPCOS همراه بود (نسبت شانس:1/22، فاصله اطمینان 95%: 1/49-1/006، 0/04=P).
نتیجه گیریشیوع PCOS در افراد مبتلابه دیابت و بدون دیابت در جمعیت ما تفاوت معنی داری نداشت.
کلید واژگان: سندرم تخمدان پلیکیستیک, دیابت, زنان, ایرانIntroductionDiabetes mellitus (DM) and polycystic ovary syndrome (PCOS) are rising health issues. Evidence highlighted the potential for an increased risk of PCOS among females with DM across various locations and ethnicities. This study aimed to investigate the prevalence of PCOS among Iranian females with and without DM.
Materials and MethodIn this population-based cross-sectional study, eligible females were selected from participants of the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). For this study, females with complete data were selected from Phase VI (2016–2018) of TLGS. The logistic regression model was used.
ResultsAt first, 4435 women with definite information about PCOS status were included, women with unclear diagnoses of DM and PCOS were excluded, and finally, 2867 were included in the study. Then, they were divided into two categories, Under 40 years and over 40 years. Among females without DM aged <40 years, 28.3%, and among those with DM aged <40 years, 53.7% had PCOS. Among participants with DM, PCOS patients were younger and had better fasting blood glucose levels. Using logistic regression for PCOS risk from a logistic regression model in participants, it was found that among patients with and without DM, increasing age decreased the odds of PCOS by 85% and 42%, respectively. On the contrary, among participants without DM, a family history of DM increased the risk of PCOS (odds ratio [OR] = 1.22, 95% confidence interval [CI] = 1.006 to 1.49, p=0.04).
ConclusionThe prevalence of PCOS was not significantly different between subjects with and without DM in our population.
Keywords: Polycystic Ovary Syndrome, Females, Diabetes, Iran -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 2 (پیاپی 128، خرداد و تیر 1402)، صص 87 -95مقدمه
اختلال در پذیرش جنین توسط آندومتر و شکست در لانه گزینی در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) گزارش شده است؛ لیکن سازوکار های مولکولی موجب این اختلال نامشخص است. در این مطالعه، بیان نسبی ژن CYP19 در سلول های گرانولوزای تخمدان و ژن های دخیل در فرآیند لانه گزینی؛ شامل SOCS3، HOXA9 و HOXA11، در بافت رحم موش صحرایی بالغ مبتلا به PCOS؛ نسبت به گروه شاهد (سالم) مورد بررسی قرار گرفت.
مواد و روش هادر روز 20 بارداری پنج میلی گرم تستوسترون آزاد، به صورت زیر جلدی، به موش های صحرایی باردار تزریق شد و موش های صحرایی باردار در گروه دیگر فقط حلال دریافت کردند. زاده های ماده ای که در طول زندگی جنینی خود در معرض آندروژن قرار گرفته بودند به عنوان مدل موش صحرایی مبتلا به PCOS و زاده های ماده از گروه دیگر به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شدند (تعداد حیوان ها در هر گروه 8 سر بود). بیان نسبی ژن های CYP19 در سلول های گرانولوزای تخمدان و ژن های SOCS3، HOXA9 وHOXA11 در رحم به روش Real-time PCR و با استفاده از رنگ سایبر گرین اندازه گیری شد.
یافته هاکاهش معنی داری در بیان نسبی ژن CYP19 در سلول های گرانولوزای تخمدان مدل موش صحرایی PCOSنسبت به گروه شاهد مشاهده شد (0/02=p). هم چنین میزان بیان نسبی ژن های (0/018=p) SOCS3 (p< 0/001)، HOXA9 و (0/007=p) HOXA11 در بافت رحم مدل موش صحرایی PCOS نسبت به گروه شاهد کاهش معنی داری نشان داد.
نتیجه گیریکاهش بیان ژنCYP19 در سلول های گرانولوزای تخمدان و ژن های SOCS3، HOXA9 و HOXA11 در بافت رحم، ممکن است از سازوکار های مولکولی زمینه ساز شکست لانه گزینی در افراد مبتلا بهPCOS باشد.
کلید واژگان: CYP19, SOCS3, HOXA, لانه گزینی, سندرم تخمدان پلی کیستیک, موش صحراییIntroductionImpaired endometrial receptivity and implantation failure have been reported in women with polycystic ovary syndrome (PCOS). However, the molecular mechanisms underlying impaired implantation in women with PCOS remain unclear. In this study, the relative expression of the CYP19 gene in ovarian granulosa cells (GCs), as well as SOCS3, HOXA9, and HOXA11 genes in the uterine tissue (genes involved in the implantation process) were examined in the adult rat model of PCOS compared to controls.
Materials and MethodsFive milligrams of free testosterone was subcutaneously injected into pregnant rats on the 20th day of pregnancy, and pregnant rats in the other group only received solvent. Female offspring who were exposed to androgen during their fetal life were considered as a rat model of PCOS, and female offspring from the other group were considered as the control group (n=8 in each group). The relative expression of the CYP19 gene in ovarian GCs and SOCS3, HOXA9, and HOXA11 genes in the uterus were measured using SYBR-Green real-time PCR.
ResultsA significant decrease in the relative expression of the CYP19 gene was observed in the ovarian GCs of the rat model of PCOS compared to controls (p=0.02). In addition, the relative expression of SOCS3 (p<0/001), HOXA9 (p=0.018), and HOXA11 (p=0.007) genes significantly decreased in the uterine tissue of PCOS rats compared to the controls.
ConclusionReduced expression of the CYP19 gene in ovarian GCs, SOCS3, HOXA9, and HOXA11 in the uterine tissue may be one of the molecular mechanisms underlying implantation failure in PCOS subjects.
Keywords: CYP19, SOCS3, HOXA, Implantation, Polycystic ovary syndrome, Rat -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 2 (پیاپی 128، خرداد و تیر 1402)، صص 163 -173
شواهد نشان می دهد که پرولاکتین و اختلالات متابولیکی نقش مهمی در پاتوفیزیولوژی اختلالات باروری زنان و مردان دارند. این مطالعه به جمع بندی مطالعات موجود در این زمینه پرداخته است. در این مطالعه مرور نقلی، مراحل تدوین بر اساس چک لیست سانرا و جستجو بدون اعمال محدودیت زمانی تا ژانویه سال 2023 با استفاده از واژگان کلیدی مرتبط در پایگاه های اطلاعاتی پاب مد، وب آو ساینس، گوگل اسکولار، پایگاه مرکز اطلاعات جامع دانشگاهی و بانک اطلاعات نشریات کشور انجام شد. تمامی مقالات انگلیسی و فارسی مرتبط باهدف مطالعه استخراج و مورد ارزیابی قرار گرفتند. جمع بندی شواهد موجود حاکی از آن بود که سطوح پرولاکتین نسبتا بالا، در محدوده فیزیولوژیک، می تواند برای متابولیسم مفید است. پرولاکتین نقش مهمی در تنظیم عملکرد مجموعه متابولیک و باروری مردان و زنان دارد. اختلال در تنظیم این هورمون؛ مانند هیپرپرولاکتینمی، سبب طیف وسیعی از اختلالات متابولیک؛ مانند مقاومت به انسولین و عدم تحمل گلوکز، اختلالات منجر به ناباروری؛ مانند عدم تخمک گذاری و نقص در ترشح گنادوتروپین ها و اختلال عملکرد جنسی در زنان و مردان می شود. از طرفی سطوح سرکوب شده پرولاکتین نیز می تواند عملکرد دستگاه باروری و متابولیک را مختل کند. بنابراین تعامل پیچیده بین پرولاکتین و شاخص های متابولیک، نقش مهمی در سلامت متابولیک و باوری ایفا می کند. سطح بهینه پرولاکتین که بیانگر سلامت متابولیک و باروری در هر دو جنس باشد هنوز مشخص نیست. مطالعات آینده نگر برای تعیین عوامل تعیین کننده نقش متابولیکی پرولاکتین در باروری ضروری می باشد.
کلید واژگان: پرولاکتین, باروری, سندرم متابولیک, دیابت, تولیدمثلEvidence suggests that prolactin and metabolic disorders have a significant impact on the pathophysiology of reproductive disorders in both males and females. This study aimed to summarize the existing literature in this field. In this review, we followed the SANRA checklist to compile relevant studies, and a search was performed until January 2023 using relevant keywords in PubMed, Web of Science, SID, Magiran, and Google Scholar. All articles related to the purpose of the current study were extracted and evaluated by the authors. The available evidence indicates that relatively high prolactin levels within the physiological range appear to be beneficial for metabolism. Dysregulation of this hormone, such as in hyperprolactinemia, can lead to various adverse metabolic effects, including insulin resistance, glucose intolerance, anovulation, defects in gonadotropin secretion, and sexual dysfunction. On the other hand, suppressed levels of prolactin can also disrupt both the reproductive and metabolic systems. The complex interaction between prolactin and metabolic markers in the body is believed to play an important role in metabolic and reproductive health. However, the optimal level of prolactin that reflects metabolic health and fertility in both genders remains unknown. Further research is needed to determine the factors that determine the metabolic role of prolactin in the reproductive system.
Keywords: Prolactin, Reproductive, Metabolic Syndrome, Diabetes, Reproduction -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و پنجم شماره 1 (پیاپی 127، فروردین و اردیبهشت 1402)، صص 65 -77
آلزایمر یک بیماری پیشرونده نورودژنراتیو و شایع ترین نوع زوال عقل است. سندرم تخمدان پلی کیستیک Polycystic ovary syndrome(PCOS) با اختلالات متابولیک و هورمونی، چاقی، التهاب، اختلال در میکروبیوتای روده و خطر بالاتر ابتلا به اختلالات خلقی و افسردگی همراه است و بنابراین زنان مبتلا به این سندرم ممکن است با اختلالات شناختی، اختلالات حافظه و به دنبال آن بروز آلزایمر مواجه شوند. هدف این مطالعه، بررسی عملکرد شناختی، حافظه و احتمال بروز زوال عقل و آلزایمر در زنان مبتلا به PCOS و توضیح عوامل تاثیرگذار بر این اختلالات در زنان مبتلا به این سندرم بود. بررسی متون در خصوص ارتباط بین PCOSو بروز اختلالات شناختی و حافظه نشان می دهد که چندین اختلال مرتبط باPCOS و برخی از داروهای مصرفی در این بیماران می تواند بر شناخت و حافظه به طور مثبت یا منفی تاثیر بگذارد. علی رغم نتایج به دست آمده از برخی مطالعات موجود مبنی بر اثرات مثبت آندروژن ها و داروهای خوراکی ضد بارداری بر روی عملکرد شناختی و حافظه، شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مقاومت به انسولین، چاقی، التهاب، استرس اکسیداتیو، ناهمترازی زیستی میکروبیوتای روده و افسردگی می توانند شناخت و حافظه در زنان مبتلا به PCOS را به طور منفی تحت تاثیر قرار دهند و آنان را مستعد ابتلا به آلزایمر نماید. به هر حال، برای تخمین خطر بروز اختلالات شناختی، اختلالات حافظه و آلزایمر در زنان مبتلا به PCOS و شناسایی سازوکارهای دخیل در ایجاد این اختلالات، مطالعات بیشتری مورد نیاز می باشد. شناسایی زود هنگام بیماران مبتلا به PCOS در معرض خطر ابتلا به این اختلالات شناختی، می تواند در پیشگیری و اقدامات درمانی مناسب موثر باشد.
کلید واژگان: سندرم تخمدان پلی کیستیک, شناخت, حافظه, آلزایمر, زوال عقلAlzheimer's disease (AD), a progressive neurodegenerative disease, is the most common type of dementia. Polycystic ovary syndrome (PCOS) is associated with metabolic and hormonal disorders, obesity, inflammation, gut microbiota dysbiosis, and an elevated risk of mood disorders and depression. Therefore, patients with this syndrome may be exposed to cognitive and memory disorders, followed by AD. The aim of this review was to focus on the cognitive function, memory, and the risk of dementia and AD in women with PCOS and to identify the factors affecting the risk of progression to these complications in women with this syndrome. Reviewing the literature on the relationship between PCOS and the occurrence of cognitive and memory disorders showed that several disorders linked with PCOS and some drugs used to treat these patients could positively or negatively affect the risk of the development of cognitive and memory disorders. While some reports have declared positive effects for androgens and oral contraceptive drugs on cognitive function and memory, others have argued that insulin resistance, obesity, inflammation, oxidative stress, gut microbiota dysbiosis, and depression may negatively affect cognitive and memory function in women with PCOS, predisposing them to AD. More studies are needed to estimate the risk of cognitive disorders, memory deficits, and AD in women with PCOS and to identify the factors involved in the development of these disorders. The early identification of PCOS patients at risk of developing these cognitive disorders can help prevent the progression of these conditions and appropriately treat them.
Keywords: Polycystic ovary syndrome, Cognition, Memory, Alzheimer’s disease, Dementia -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و چهارم شماره 6 (پیاپی 126، بهمن و اسفند 1401)، صص 401 -419مقدمه
سندرم تخمدان پلی کیستیک از شایع ترین اختلالات غدد درون ریز در زنان سنین باروری سراسر جهان است.بیشتر زنان مبتلا علایم بالینی و بیوشیمیایی اختلالات متابولیک را دارند. محققان طی سال های اخیر ارتباط بین ناترازشدن هم زیستی در میکروبیوتای روده را با بسیاری از انواع بیماری های غدد درون ریز نشان داده اند. و گزارش شده است که ناتراز شدن هم زیستی در میکروبیوتای روده، اختلال ایمنی و هم چنین تغییرات محیطی منجر به بروز انواع بیماری های متابولیک از جمله سندرم تخمدان پلی کیستیک می شود. در مطالعه حاضر به جمع بندی نقش میکروبیوتای روده در بروز اختلالات متابولیک رایج در سندرم تخمدان پلی کیستیک پرداخته شده است.
مواد و روش هادر این مطالعه، پایگاه های پابمد، اسکوپوس و گوگل اسکولار جهت یافتن مقالات منتشرشده مرتبط با موضوع تحقیق، از ابتدا تا سال 2022 مورد جستجو قرار گرفتند. جستجو به زبان انگلیسی بوده و مقالاتی که چکیده انگلیسی داشتند، مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته هامسیرهای بیوشیمیایی دخیل در متابولیسم تخمدان و افزایش آندروژن ها تحت تاثیر آرایش میکروبیوتای روده و ترشحات وابسته، بیماران مبتلابه سندرم تخمدان پلی کیستیک را مستعد ابتلا و یا تشدید اختلالات متابولیک نظیر چاقی، دیس لیپیدمی، اختلال عملکرد کبد، دیابت و بیماری قلبی-عروقی می نمایند.هم چنین نتایج مطالعات حاکی از اثربخشی بسیاری از رویکردهای درمانی نوین در بهبود شاخص های متابولیک از طریق تغییر در میکروبیوتای روده می باشد. در مطالعه حاضر ضمن بیان اهمیت میکروبیوتای روده در بروز و درمان اختلالات متابولیک در سندرم تخمدان پلی کیستیک، نقشه راهی جامع، با هدف شناسایی عوامل موثر بر پیشروی این اختلال و راه های درمانی ممکن تدوین شده است.
نتیجه گیریبرگرداندن تراز بین میکروارگانیسم های هم زیست در روده؛ می تواند با تاثیر بر مسیرهای متابولیکی در پیشگیری و درمان سندرم تخمدان پلی کیستیک موثر باشد.
کلید واژگان: سندرم تخمدان پلی کیستیک, میکروبیوتای روده, اختلالات متابولیک, سندرم متابولیک, مقاومت به انسولینIntroductionPolycystic ovary syndrome (PCOS) is one of the most common endocrine disorders among women of reproductive age worldwide. Most of the affected women with PCOS have clinical and biochemical symptoms of metabolic disorders. In recent years, researchers have shown the association between the gut dysbiosis with many types of endocrine diseases. Evidence showed that an imbalance of gut microbiota, immune disorder and environmental changes can contribute to various diseases including polycystic ovary syndrome. This study aims to summarize the role of gut microbiota in the development of common metabolic disorders in PCOS.
Materials and MethodsA comprehensive search was conducted on PubMed, Scopus, and Google Scholar databases for articles published from the beginning to 2022. Only articles with English abstracts were reviewed.
ResultsThe composition of gut microbiota and related secretions influence the biochemical pathways involved in ovarian metabolism and the increase of androgens. This make individuals with PCOS more susceptible to or worsen metabolic disorders such as obesity, dyslipidemia, liver dysfunction, diabetes and heart disease. Furthermore, studies have shown that interventions targeting the gut microbiota can lead to improvements in metabolic indices. This study provides a comprehensive roadmap for identifying factors that contribute to the progression of PCOS and potential treatment methods.
ConclusionReversing gut dysbiosis by affecting metabolic pathways may be effective in the prevention and treatment of PCOS.
Keywords: Polycystic ovary syndrome, Gut microbiota, Metabolic Disorders, Metabolic Syndrome, Insulin Resistance -
مقدمه
دیابت بارداری، یکی از عوارض جدی دوران بارداری می باشد که می تواند منجر به پیامدهای نامطلوب مادر و نوزاد در کوتاه مدت و طولانی مدت شود. مطالعه مرور سیستماتیک حاضر با هدف بررسی ارتباط دیابت بارداری با اختلال تکامل عصبی در فرزند انجام شد.
روش کار:
در این مطالعه مروری جهت یافتن مقالات مرتبط، پایگاه های اطلاعاتی PubMed، Scopus، Web of Science و Google Scholar با کلیدواژگان مرتبط نظیر دیابت بارداری، کودک، اختلال شناختی و اختلال رفتاری تا مارس 2022 مورد جستجو قرار گرفتند. جهت بررسی کیفیت مطالعات از چک لیست اوتاوا استفاده شد. گزارش یافته های این مطالعه به صورت کیفی ارایه شد.
یافته هادر این مطالعه، 14 مطالعه مشاهده ای با 728140 شرکت کننده مورد بررسی قرار گرفتند. جمع بندی یافته های موجود در زمینه بروز عوارض تکامل عصبی در فرزندان مادران مبتلا به دیابت بارداری که با معیارهای مختلف تشخیصی دیابت بارداری در آن ها تشخیص داده شده بود، حاکی از احتمال بروز عوارض تکامل عصبی- شناختی در فرزندان مادران مبتلا به دیابت بارداری بود. رایج ترین روش تشخیص دیابت بارداری، معیار Carpenter-Coustan و پس از آن معیار تشخیصی سازمان جهانی بهداشت بود.
نتیجه گیریشواهد در دسترس به طور عمده بیانگر ارتباط دیابت بارداری با عوارض عصبی- شناختی در فرزند بودند، اما به دلیل محدودیت مطالعات، امکان مقایسه پیامدهای حاصل از روش های تشخیصی و درمانی مختلف امکان پذیر نبود.
کلید واژگان: تکامل عصبی- شناختی, دیابت بارداری, مروری, معیارهای تشخیصیIntroductionGestational diabetes (GDM) is one of the serious complications of pregnancy which can lead to adverse outcomes for mother and offspring in the short and long-term. This systematic review study was performed to investigate the relationship between GDM and neurodevelopmental disorders in the offspring.
MethodsIn this review study, to find the related articles, databases of PubMed, Scopus, Web of Science, and Google Scholar were searched using the keywords of gestational diabetes, offspring, cognitive disorder and behavioral disorder up to March 2022. The Newcastle-Ottawa scale was used to assess the quality of the studies. The findings of this study were reported qualitatively.
ResultsThis study reviewed 14 observational studies with 728140 participants. The findings of included studies on the incident of neurodevelopmental complications in the offspring of mothers with GDM, who were diagnosed using different diagnostic criteria, show the possibility of neurodevelopmental complications in the offspring of mothers with GDM. The most common diagnosing criterion of GDM was the Carpenter-Coustan criterion; after that, the World Health Organization diagnostic criterion was the most common.
ConclusionThe available evidence mainly indicated the association between GDM and neurodevelopmental disorders in the offspring, while due to limited studies, it was not possible to compare the outcomes of different diagnostic and therapeutic approaches.
Keywords: Diagnostic criteria, Gestational diabetes, Neurocognitive development, Review -
مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، سال چهل و چهارم شماره 4 (پیاپی 160، مهر و آبان 1401)، صص 305 -316زمینه
بارداری ناخواسته از جمله شرایطی است که میتواند تجربه شیرین مادری را تحت تاثیر و فرد را در دوراهی سقط یا زایمان قرار دهد؛ غافل از این که هر انتخاب چه تاثیری بر سلامت روان فرد به خصوص بروز اضطراب و افسردگی خواهد داشت. هدف از این پژوهش مقایسه میزان اضطراب و افسردگی در بین دو گروه زنان با تجربه سقط خودخواسته و زایمان در بارداری ناخواسته است.
روش کاراین پژوهش به روش توصیفی و از نوع علی مقایسه ای انجام شد که در آن میزان اضطراب و افسردگی میان 420 نفر از بانوان با تجربه بارداری ناخواسته شامل 210 زن با سابقه سقط خودخواسته و 210 زن با سابقه زایمان به روش نمونهگیری در دسترس، مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. اطلاعات اولیه شامل وضعیت تاهل، سن، تعداد فرزندان، شغل و میزان تحصیلات ثبت شد. گردآوری دادهها با استفاده از پرسشنامههای افسردگی بک و اضطراب بک انجام شد و دادهها بر اساس آزمون t مستقل و با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 19 مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها:
میزان اضطراب در بین زنان با تجربه زایمان، بیشتر از زنان با تجربه سقط خودخواسته در بارداری ناخواسته بود. در بحث افسردگی تفاوت معناداری میان زنان با تجربه سقط خودخواسته نسبت به گروه زنانی که زایمان را در بارداری ناخواسته انتخاب کرده بودند دیده نشد، هرچند اکثر زیر مقیاسهای افسردگی نظیر احساس شکست، نارضایتی، احساس گناه، عیبجویی از خویشتن، فکر خودکشی یا میل به خودکشی، گریه، بیعلاقگی، بلاتکلیفی، احساس بیارزشی، کمتوانی، تغییر در الگوی خواب، تحریکپذیری، تغییر در اشتها، مشکل در تمرکز، خستگی و و بیعلاقگی به امور جنسی در گروه با سابقه سقط بیشتر از گروه زنان با سابقه زایمان در بارداری ناخواسته بود. همچنین در این بررسی نشان داده شد که میزان اضطراب و افسردگی پس از سقط خودخواسته در بین افراد مجرد بیشتر از افراد متاهل است (0/05>P).
نتیجهگیری:
احتمال بروز سطوح مختلف افسردگی در بین زنان با تجربه سقط خودخواسته تحت تاثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی بیشتر است. در مقابل میزان اضطراب مادرانی که در مواجهه با بارداری ناخواسته مسیر زایمان و به دنیا آوردن فرزند را انتخاب میکنند به دلیل مسوولیتهای والدگری و فرزندپروری بیشتر است. همچنین به دلیل مسایل مربوط به روابط خارج از چارچوب ازدواج رسمی و قبح و عدم پذیرش اجتماعی روابط این چنین و لزوم انجام سقط بدون داشتن حق انتخاب، میزان اضطراب و افسردگی پس از سقط در بین افراد مجرد بیشتر از افراد متاهل است.
پیامدهایعملی:
نتایج پژوهش حاضر میتواند در حوزه تحقیقات کاربردی و تدوین پروتکلهای پیشگیرانه و درمانی مورد بهرهبرداری قرار گیرد و خیل عظیمی از مادران و نوزادان متاثر از آسیب اضطراب و افسردگی ناشی از بارداری ناخواسته را پوشش دهد.
کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, زایمان در بارداری ناخواسته, سقط خودخواستهBackgroundUnwanted pregnancy can affect the sweet experience of motherhood and put a person at the crossroads of abortion or childbirth unaware of how each choice can affect a person's mental health, especially anxiety and depression. This study aimed to compare the rates of anxiety and depression between two groups of women with the experience of induced abortion and unwanted delivery.
MethodsThis research was conducted among 420 women with experience of unwanted pregnancy, including 210 women with a history of induced abortion and 210 women with a history of unwanted delivery. Beck Depression Inventory (BDI) and Beck Anxiety Inventory (BAI) were the main tools for gathering the related information. We collected demographic information, including marital status, age, number of children, occupation, and level of education. The associated data was analyzed based on an independent t-test using the Statistical Package for the Social Sciences (SPSS) software 19.
ResultsThe results showed that the rate of anxiety among women with a history of unwanted delivery was higher than those with induced abortion. Although there was no significant difference in depression between the two groups, most subscales of depression such as feelings of failure, dissatisfaction, guilt, self-blame, suicidal ideation, crying, apathy, indecision, feelings of worthlessness, impotence, changes in sleep patterns, irritability, changes in appetite, difficulty in concentration, fatigue, and sexual apathy in the group with a history of abortion were higher than the group of women with a history of unwanted delivery. In addition, the rate of anxiety and depression was higher among single women with experience of induced abortion than married ones (P<0.05).
ConclusionAccording to the results, different levels of depression are more likely to occur among women who experience induced abortion under the influence of cultural, social, and religious factors. On the other hand, the level of anxiety among mothers who choose the path of childbirth in the situation of unwanted pregnancy is higher due to the responsibilities of parenthood. Furthermore, the relationships out of the formal marriage in traditional societies like Iran are taboos and do not meet social acceptance; so single mothers have to abort secretly without having the right to choose. This coercion can explain the higher rate of anxiety and depression among single women with a history of induced abortion than married ones.
Practical Implications:
The results of the present study can be used in the field of applied research and the development of preventive and therapeutic protocols and cover a large number of mothers and infants affected by anxiety disorders and depression due to unwanted pregnancies.
Keywords: Anxiety, Depression, Induced abortion, Unwanted delivery -
مقدمه
سندرم تخمدان پلی کیستیک و سردردهای اولیه، از مشکلات شایع سلامت زنان در سراسر جهان محسوب می شوند. برخی شواهد حاکی از این است که این دو اختلال ممکن است برخی عوامل خطر را به اشتراک بگذارند. مطالعه مرور نقلی حاضر با هدف بررسی مسیرهای مشترک دخیل در بروز همزمان این دو اختلال انجام شد.
روش کار:
در این مطالعه مرور نقلی، کلید واژه های مرتبط نظیر سندرم تخمدان پلی کیستیک و سردرد اولیه (میگرن، سردرد خوشه ای و سردرد تنشی) در پایگاه های اطلاعاتی PubMed، Scopus، Web of Science وGoogle Scholar با اعمال محدودیت زبان انگلیسی و بدون اعمال محدودیت زمانی تا نوامبر 2021 مورد جستجو قرار گرفتند. معیارهای ورود مقالات شامل مطالعات از نوع مشاهده ای، تجربی و مروری و مقالاتی که یافته های متناسب با اهداف این مطالعه مروری را ارایه کرده بودند. گزارش یافته های این مطالعه به صورت کیفی ارایه شد.
یافته هادر این مطالعه 60 مقاله استخراج شده مورد بررسی قرار گرفت. برخی عوامل خطر و پیامدهای بالینی سندرم تخمدان پلی کیستیک و سردردهای اولیه از جمله میگرن، مشترک است، اما تداخل احتمالی بروز همزمان این دو اختلال هنوز مشخص نشده است. شواهد متعدد حاکی از آن بود که سبک زندگی و فاکتورهای روان شناختی، از جمله فاکتورهای مهمی هستند که در بروز هر دو این اختلال نقش دارند. به علاوه از دیگر مسیرهای پاتولوژیک احتمالی مشترک بین این دو اختلال می توان به اختلالات هورمونی (هورمون های جنسی، هورمون تیروییدی، پرولاکتین)، فاکتورهای خطر مربوط به اختلالات متابولیک (مقاومت به انسولین، فشارخون بالا، اختلال لیپیدی)، چاقی و فاکتورهای التهابی اشاره کرد.
نتیجه گیریشواهد در دسترس به طور عمده بیانگر مسیرهای مشترک از جمله اختلالات هورمونی، متابولیک و التهابی در بروز سندرم تخمدان پلی کیستیک و سردرد های اولیه از جمله میگرن هستند.
کلید واژگان: سردرد اولیه, سندرم تخمدان پلی کیستیک, مروری, میگرنIntroductionPolycystic ovary syndrome and primary headaches are common health problems in women around the world. Some evidence indicates that these two disorders may share some risk factors. This narrative review study was performed aimed to investigate the common pathways involved in the simultaneous occurrence of these two disorders.
MethodsIn this narrative review study, the relevant keywords such as polycystic ovary syndrome and primary headache (migraine, cluster headache and tension headache) were searched in databases of PubMed, Scopus, Web of Science, and Google Scholar with English language limitation and no time limit until Nov 2019. Inclusion criteria were observational, experimental, and review studies, and the articles which presented findings appropriate to the objectives of this review study. Findings of this study were presented qualitatively.
ResultsIn this study, 60 extracted articles were assessed. Polycystic ovary syndrome and primary headaches like migraine have some common risk factors and clinical consequences, but the possible overlap between these two disorders has not yet been identified. Numerous evidences have suggested that lifestyle and psychological factors are important factors that contribute in the development and progression of both disorders. In addition, other possible common pathological pathways include hormonal disorders (sex hormones, thyroid hormone, and prolactin), risk factors for metabolic abnormalities (insulin resistance, hypertension, and lipid disorder), obesity, and inflammatory factors.
ConclusionThe available evidence mainly indicates common pathways including hormonal, metabolic, and inflammatory abnormality in the development of polycystic ovary syndrome and primary headaches including migraine.
Keywords: Migraine, Polycystic ovary syndrome, Primary headache, Review -
زمینه و هدف:
شاغلین در نیروگاه های برق به علت کار با بوستر پمپ ها، کندانسورها، فن ها، بویلرها، دریچه های بخار و سایر تجهیزات در مواجهه با صدا می باشند. صدا به عنوان یک عامل زیان آور شایع، اثرات مخربی بر سلامتی انسان دارد. احتمال اثر صدا به عنوان یک استرس زای شغلی بر فاکتورهای باروری وجود دارد و یکی از مشکلات مشاهده شده در جوامع مختلف ناباروری است. هدف این مطالعه بررسی ارتباط مواجهه شغلی با صدا با سطح برخی هورمون های تولید مثل مردان شاغل در نیروگاه برق می باشد.
روش هامطالعه توصیفی-تحلیلی در بین شاغلین بخش های مختلف نیروگاه برق منتخب در اطراف تهران در سال 1398 اجرا شد. 122 مرد شاغل در نیروگاه با شرایط سنی 50-20 سال، عدم سابقه ناباروری و عدم مصرف داروهای مکمل بدنسازی و استروییدی انتخاب شدند. پس از تکمیل پرسشنامه های مصرف دخانیات و کیفیت خواب پیترزبورگ (PSQI)، قد و وزن به منظور محاسبه BMIسنجش شد. مواجهه با صدا با استفاده از دستگاه صداسنج (SLM) اندازه گیری شد و با توجه به مدت زمان هر وظیفه شغلی، تراز معادل فشار صوت برای افراد محاسبه گردید. سطح سرمی هورمون های تستوسترون آزاد، LH، FSH شرکت کنندگان تعیین گردید. آنالیز داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSSنسخه 25 انجام شد.
یافته هابین ویژگی های دموگرافیک (وضعیت تاهل، شیفت کاری، تحصیلات، کیفیت خواب و مصرف دخانیات) با سطح سرمی هورمون های تستوسترون آزاد، LH و FSH رابطه آماری معنی داری وجود نداشت. با افزایش سن (0/005=P، 25/0-r=) و سابقه کار (0/025=P، 0/203-r=) سطح سرمی هورمون LH به طور معنی دار کاهش یافت. در بررسی رابطه BMI با سطح هورمون ها، علی رغم کاهش سطح هورمون های تولید مثل با افزایش وزن، رابطه معنی دار نبود (0/05>p). بین میزان مواجهه با صدا با سطح سرمی هورمون های تستوسترون آزاد، LH و FSH رابطه معنی داری مشاهده نگردید (0/05>p).
نتیجه گیریارتباطی بین مواجهه با صدا و ویژگی های دموگرافیک با سطح هورمون های تولیدمثلی تستوسترون آزاد، LH و FSH وجود نداشت. با این وجود بدون استفاده از روش های دقیق تر و برآورد عملکرد باروری مردان و روش مطالعه قوی تر، نمی توان در این خصوص اظهار نظر قطعی نمود.
کلید واژگان: هورمون های تولیدمثل مردان, نیروگاه برق, مواجهه با صدا, کیفیت خواب, مصرف دخانیات, شاخص توده بدنیJournal of Military Medicine, Volume:24 Issue: 7, 2022, PP 1462 -1473Background and AimEmployees in power plants are exposed to noise due to working with booster pumps, condensers, fans, boilers, steam valves, and other equipment. Noise, as a common detrimental factor, has devastating effects on human health. Today, infertility is one of the problems observed in different societies, and it is possible that noise, as a job stressor, affects fertility factors. The aim of this study is to investigate the relationship between occupational exposure to noise and the levels of some reproductive hormones in men working in power plants.
MethodsA descriptive-analytical study was conducted among the employees of different sections of the selected power plant around Tehran, in 2019. One hundred and twenty-two men working in the power plant were selected based on the age of 20-50 years, no history of infertility, and no use of bodybuilding supplements and steroids. They completed the Smoking and Petersburg Sleep Quality Index (PSQI) questionnaires, and their height and weight were measured to calculate Body Mass Index (BMI). Noise exposure was measured using the sound meter (SLM). Regarding the duration of each job task, the equivalent sound pressure level for individuals was calculated. Serum levels were determined for free testosterone, luteinizing hormone (LH), and follicle stimulating hormone (FSH). The data were analyzed using SPSS version 25 statistical software.
ResultsThere was no statistically significant relationship between demographic factors (marital status, work shift, education, sleep quality, and smoking) with serum levels of free testosterone, LH, and FSH. With increasing age (r=-0.25, P=0.005) and work experience, serum levels of LH decreased significantly (r=-0.203, P=0.025). In the study of the relationship between BMI and hormone levels, despite a decrease in the level of reproductive hormones with weight gain, no significant relationship was observed (P>0.05). There was no significant relationship between noise exposure and serum levels of free testosterone, LH, and FSH (P>0/05).
ConclusionThere was no relationship between noise exposure and demographic factors with the levels of free reproductive hormones, testosterone, LH, and FSH. However, it is not possible to make a definite statement in this regard without using more accurate methods to estimate male fertility performance and using a stronger study method.
Keywords: Male Reproductive Hormones, Power Plant, Exposure to Noise, Sleep Quality, Smoking, Body Mass Index -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و سوم شماره 6 (پیاپی 120، بهمن و اسفند 1400)، صص 426 -436مقدمه
پوکی استخوان شایع ترین بیماری بافت استخوان در انسان می باشد که زمینه ساز بروز شکستگی های استخوانی می باشد. بر اساس شواهد، ترکیبی از عوامل ژنتیک و محیطی، همچون اختلالات هورمونی، سوء تغذیه، عوامل التهابی، داروها و بی تحرکی با ایجاد و پیشرفت این بیماری ارتباط دارند. هدف مطالعه حاضر، مروری بر اثرات آندروژن ها و برخی بیماری های غدد درون ریز؛ که با افزایش در مقادیر آندروژن همراه هستند، بر روی سلامت استخوان می باشد. پایگاه های اطلاعاتی؛ شامل پاب مد و اسکوپوس، با استفاده از این جستار برای بازیابی مقالات مرتبط جستجو شدند:("polycystic ovary syndrome" OR PCOS OR "cushing syndrome" OR "congenital adrenal hyperplasia "OR CAH) AND (Bone OR fracture OR osteoporosis OR osteopenia) آندروژن ها برای رشد و حفظ توده استخوان ضروری می باشند. علی رغم اثرات مثبت آندروژن ها بر روی استخوان، در افراد مبتلا به بیماری های غدد درون ریز که با مقادیر مازاد آندروژن مواجه هستند، از جمله سندرم تخمدان پلی کیستیک، هیپرپلازی مادرزادی آدرنال و سندرم کوشینگ، کاهش در تراکم معدنی استخوان، پوکی استخوان و افزایش خطر شکستگی ها گزارش شده اند. کاهش کیفیت استخوان در این بیماران می تواند به علت عوامل دیگر همراه شده، از جمله مقاومت به انسولین، چاقی، افزایش فاکتورهای التهابی، اختلال در میکروبیوم روده، مصرف گلوکوکورتیکوییدها و افزایش سطوح کورتیزول رخ دهد. علاوه بر این، مواجهه طولانی مدت با مقادیری بیش از غلظت فیزیولوژیک آندروژن ها، ممکن است با عوارض جانبی نامطلوبی برای سلامت استخوان در این بیماران، همراه باشد. بنابراین لازم است سلامت استخوان در این بیماران به دقت بررسی و اقدامات پیشگیرانه و یا درمانی جهت پوکی استخوان و شکستگی ها انجام شود.
کلید واژگان: سندرم تخمدان پلی کیستیک, هیپرپلازی مادرزادی آدرنال, سندرم کوشینگ, پوکی استخوانIntroductionOsteoporosis is humans' most common bone tissue disease that causes bone fractures. Based on the evidence, a combination of genetic and environmental factors, hormonal disorders such as estrogen deficiency, malnutrition, inflammatory factors, drugs, and physical inactivity are related to the pathogenesis of this disease. The present study aimed to review the effects of androgens and some endocrine diseases associated with androgen excess on bone health. PubMed and Scopus databases were searched to retrieve related articles, using the following keywords (“polycystic ovary syndrome” OR PCOS OR “cushing syndrome” OR “congenital adrenal hyperplasia” OR CAH) AND (Bone OR fracture OR osteoporosis OR osteopenia). Androgens are essential for the growth and maintenance of bone mass. Despite the positive effects of androgens on bone, a decrease in bone mineral density, osteoporosis, and an increased risk of fractures have been reported in patients with endocrine diseases exposed to androgen excess, including polycystic ovary syndrome, congenital adrenal hyperplasia, and cushing's syndrome. Decreased bone quality in these patients can be due to other associated factors, such as insulin resistance, obesity, increased inflammatory factors, gut microbiota dysbiosis, glucocorticoid therapy, and increased cortisol levels. In addition, long-term exposure to supraphysiologic doses of androgens may adversely affect bone health in these patients. Therefore, bone health in these patients should be carefully monitored, and preventive or therapeutic interventions should be taken for osteoporosis and fractures.
Keywords: Androgen, Polycystic ovary syndrome, Congenital adrenal hyperplasia, Cushing's syndrome, Osteoporosis -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و سوم شماره 4 (پیاپی 118، مهر و آبان 1400)، صص 274 -292مقدمه
دیابت بارداری یکی از شایع ترین عوارضی است که در دوران بارداری رخ می دهد. این اختلال با پیامدهای نامطلوب برای مادران و فرزندانشان همراه است. آلودگی هوا یکی از محرک های محیطی است که ممکن است زنان باردار را مستعد ابتلا به دیابت بارداری نماید. در این مرور نظام مند، مطالعات انجام شده در زمینه ارتباط آلودگی هوا بر بروز دیابت بارداری مورد بررسی قرار گرفته اند.
مواد و روش هادر این بررسی نظام مند، پایگاه های اطلاعاتی پاب مد، وب او ساینس، اسکوپوس و هم چنین پایگاه های فارسی مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و بانک اطلاعات نشریات ایران (مگیران) با استفاده از کلیدواژه های مناسب، تا تاریخ 11 سپتامبر 2021 برای مقالات مرتبط انگلیسی و فارسی زبان، مورد جستجو قرار گرفتند. از 36175 مورد مرتبط در جستجوی اولیه، 31 مطالعه واجد شرایط مورد ارزیابی بودند. کیفیت مقالات با استفاده از مقیاس نیوکاسل-اتاوا ارزیابی شد.
یافته هااین بررسی شامل 29 مطالعه کوهورت، یک مطالعه مورد-شاهدی و یک مطالعه مقطعی بودند. نتایج ارزیابی کیفیت مطالعات نشان داد که از 31 مطالعه ورودی، 29 مطالعه (93/5%) کیفیت بالا و تنها 2 (6/5 %) مطالعه کیفیت متوسط قابل قبول داشتند. بیشترین آلاینده مورد بررسی در مطالعات ذرات معلق با قطر آیرودینامیکی کمتر از 2/5 میکرومتر و سپس دی اکسید نیتروژن بودند.
نتیجه گیرینتایج نشان دهنده ارتباط مستقیم آلاینده های هوا و دیابت بارداری است. بررسی نظام مند مطالعات نشان داد که التهاب، استرس اکسیداتیو، اختلال عملکرد سلول بتای پانکراس، عدم تعادل عصبی هورمونی، عدم تعادل میکروبیوتای روده و مقاومت به انسولین ممکن است در ارتباط بین آلودگی هوا و دیابت بارداری دخیل باشند.
کلید واژگان: دیابت بارداری, آلودگی هوا, آلاینده هوا, مقاومت به انسولین, دی اکسید نیتروژن, ذرات معلقIntroductionGestational diabetes mellitus (GDM) is one of the most common complications occurring during pregnancy. This disorder is associated with adverse outcomes for mothers and their infants. Air pollution is one of the environmental stimuli that may predispose pregnant women to GDM. This systematic review examined studies on the relationship between air pollution and GDM incidence.
Materials and MethodsIn this systematic review, the PubMed, Web of Science, and Scopus databases, as well as Persian databases of SID, Irandoc, and Magiran, were searched for related English and Persian articles using appropriate keywords until September 11, 2021. Out of 36175 related articles in the initial search, 31 eligible studies were evaluated. The quality of the articles was assessed using the Newcastle-Ottawa scale.
ResultsThe review included 29 cohort studies, a case-control study, and a cross-sectional study. The quality assessment results showed that of the 31 studies selected, 29 (93.5%) were high quality studies, and only two (6.5%) were moderate quality studies. PM2.5 pollutants followed by NO2 pollutants were the most examined in the studies.
ConclusionThe results showed a direct relationship between air pollutants and GDM. The systematic review of the studies revealed that inflammation, oxidative stress, β-cell dysfunction, neurological, hormonal imbalance, intestinal microbiota imbalance, and insulin resistance may be involved in the association between air pollution and GDM.
Keywords: Gestational diabetes, Air pollution, Air pollutants, Insulin resistance, Nitrogen dioxide, Particulate matter -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و سوم شماره 3 (پیاپی 117، امرداد و شهریور 1400)، صص 176 -181مقدمه
بیماری مزمن کلیه، یکی از ناتوان کننده ترین بیماری های غیرواگیر می باشد. از آنجا که بروز بیماری های غیرواگیر بعد از یایسگی افزایش می یابد، هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین سن یایسگی با بروز بیماری مزمن کلیه در میان زنان یایسه بود.
مواد و روش هااین مطالعه به روش طولی انجام شده و نمونه ها از میان 3697 زن یایسه مشارکت کننده، از شروع مطالعه قند و لیپید تهران، انتخاب شدند. از میان این زنان، افرادی که سن یایسگی و اطلاعات مربوط به بیماری مزمن کلیه آنان ثبت نشده بود و مبتلا به بیماری مزمن کلیه قبل از شروع مطالعه بودند، از مطالعه خارج شدند. در نهایت 2080 نفر از زنان یایسه در مطالعه باقی ماندند. جهت انجام آنالیزها از مدل رگرسیون کاکس استفاده شد.
یافته هاتا پایان مطالعه 1351 نفر مبتلا به بیماری مزمن کلیه شدند. میانگین کلی سن یایسگی 5/0±49/9 سال بود. میانگین سن یایسگی در میان مبتلایان 5/0 ±50/0 سال و در غیرمبتلایان میانگین سن یایسگی 5/0±49/7 بود. نتایج، پس از تعدیل متغیرهای مخدوش گر نشان داد که یک سال افزایش در سن یایسگی، بروز بیماری مزمن کلیه پس از یایسگی را 10 درصد افزایش می دهد. نسبت خطر 1/10 (95% فاصله اطمینان =(1/07،1/13) برآورد گردید.
نتیجه گیریسن یایسگی با بروز بیماری مزمن کلیه ارتباط مستقیم دارد. با توجه به اهمیت این بیماری در کاهش کیفیت زندگی و افزایش مرگ و میر در مبتلایان، توجه خاص به زنانی که سن یایسگی بالاتری دارند، در انجام غربالگری های مربوط به این بیماری باید مبذول شود.
کلید واژگان: یائسگی, بیماری مزمن کلیه, سن یائسگی, بیماری غیرواگیر, مطالعه قند و لیپید تهرانIntroductionChronic kidney disease (CKD) is one of the most debilitating non-communicable diseases (NCDs). Since the incidence of NCDs increases after menopause, this study aimed to investigate the relationship between menopausal age and CKD incidence among menopausal women.
Materials and MethodsThis study was performed longitudinally, and the subjects were selected from among 3697 postmenopausal women participating in the Tehran Lipid and Glucose Study. Among the subjects, those whose menopausal age and chronic kidney disease information were not recorded and who had chronic kidney disease before the study were excluded. Finally, 2,080 postmenopausal women remained in the study. The Cox regression model was used for data analysis.
ResultsBy the end of the study, CKD occurred in 1351 menopausal women. The overall mean age of menopause was reported at 49.9±5.0. The mean age of menopause was 50±0.5 years in the patients and 49.7±5.0 years in others. After modifying the extraneous variables, the results showed that every year increase of age at menopause increased the incidence of CKD by 10% after menopause, with the hazard ratio of 1.10 and the confidence interval of 95% (1.07-1.13).
ConclusionMenopausal age is directly related to the incidence of chronic kidney disease after menopause. Given the importance of CKD in reducing the quality of life and increasing mortality in patients, special attention should be paid to women of higher menopausal age in screening programs related to CKD.
Keywords: Chronic kidney disease, Non-communicable disease, Menopause, Age at menopause, Tehran Lipid, Glucose Study (TLGS) -
مقدمه
ارتباط بین هیپوتیروییدی تحت بالینی (SCH) و دیابت بارداری (GDM) موضوع بحث برانگیزی است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه دیابت بارداری در زنان مبتلا به هیپوتیروییدی تحت بالینی با زنان یوتیرویید انجام شد.
روش کاردر این مطالعه آینده نگر، از داده های به دست آمده از 1026 زن باردار (شامل 683 یوتیرویید و 343 زن مبتلا به SCH) در مطالعه کوهورت تیرویید و بارداری تهران استفاده شد. سطح سرمی تیروتروپین (TSH)، تیروکسین (T4)، T3-uptake و آنتی بادی پراکسیداز تیرویید (TPOAb) در اولین ویزیت سه ماهه اول بارداری مورد بررسی قرار گرفت و بر این اساس، زنان یوتیرویید و مبتلا به هیپوتیروییدی تحت بالینی مشخص گردیدند. این دو گروه از نظر دیابت بارداری مورد مطالعه قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار STATA (نسخه 13) انجام شد. متغیرهای پیوسته با استفاده از آزمون تی مستقل و من ویتنی و متغیرهای رسته ای با استفاده از آزمون کی دو یا آزمون دقیق فیشر بین دو گروه مقایسه شدند. به منظور شناسایی اثر SCH و مصرف لووتیروکسین بر GDM از مدل لگ باینومیال استفاده گردید میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هاتفاوت معنی داری در دیابت بارداری در افراد مبتلا به هیپوتیروییدی تحت بالینی در مقایسه با گروه کنترل چه در مدل تعدیل نشده و چه بعد از تعدیل اثر ریسک فاکتورها مشاهده نشد. همچنین تفاوت معنی داری در دیابت بارداری بین گروه هیپوتیروییدی تحت بالینی باTPOAb+ ، گروه هیپوتیروییدی تحت بالینی با TPOAb- و افراد یوتیرویید وجود نداشت. ریسک دیابت بارداری در گروه TPOAb+ تفاوت معنی داری با ریسک دیابت بارداری در گروه TPOAb+ منفی نداشت. سطح سرمی TSH (9/0=p)، T4 (8/0=p)، T3-uptake (7/0=p) و TPOAb (4/0=p) نیز در دو گروه مبتلا و غیرمبتلا به دیابت بارداری تفاوت معنی داری نداشتند.
نتیجه گیریاگرچه در این مطالعه ارتباط معنی داری بین دیابت بارداری و هیپوتیروییدی تحت بالینی مشاهده نشد، اما به نظر می رسد با توجه به عوامل مختلف موثر بر بروز هیپوتیروییدی تحت بالینی و دیابت بارداری از جمله معیارهای تشخیصی و مقادیر مرجع مختلف، اثبات این موضوع نیازمند مطالعات بیشتری است.
کلید واژگان: تیروئید, حاملگی, دیابت بارداری, مقاومت به انسولین, هیپوتیروئیدیIntroductionThe association between subclinical hypothyroidism (SCH) and gestational diabetes (GDM) is controversial. This study was performed with aim to compare the incidence of GDM in women with SCH and euthyroid women.
MethodsIn this prospective study, data obtained from 1026 pregnant women (including 683 cases of euthyroid and 343 women with SCH) participating in the cohort study of Tehran thyroid and pregnancy (TTP) was used. Serum levels of thyrotropin (TSH), thyroxine (T4), T3-uptake, and thyroid peroxidase antibody (TPOAb) were measured at first visit of the first trimester of pregnancy; based on this, euthyroid and SCH women were identified. These two groups were evaluated for gestational diabetes. Data were analyzed using STATA software (version 13). The continuous variables were compared between the two groups using independent t-test and Mann-Whitney test, and categorical variables using chi-square test or Fisher's exact test. Log-binomial model was used to identify the effect of SCH and levothyroxine on GDM. P< 0.05 was considered statistically significant
ResultsThere was no significant difference in the incidence of GDM in SCH women compared to the control group either in the unadjusted model or after adjusting for the effective risk factors. Also, there was no significant difference in the incidence of GDM between SCH with TPOAb+, SCH with TPOAb-, and euthyroid groups. The risk of GDM in the TPOAb positive group was not significantly different from TPOAb negative group. Serum TSH (p=0.9), T4 (p=0.8), T3-uptake (p=0.7), and TPOAb (p=0.4) levels were not significantly different between the GDM and non-GDM groups.
ConclusionAlthough no significant association was found between GDM and SCH in this study, however, it seems that due to various factors affecting the incidence of SCH and GDM, such as different diagnostic criteria and reference values, proving this issue requires further studies.
Keywords: Gestational diabetes, Hypothyroidism, insulin resistance, pregnancy, Thyroid -
زمینه و هدف
هدف از انجام تحقیق حاضر تبیین تاثیر تمرین تاباتا در آب بر برخی فاکتورهای خطرزای قلبی عروقی، لپتین و آدیپونکتین در زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک انجام بود.
روش کارجامعه آماری تحقیق را کلیه زنان دارای شاخص توده بدنی فراتر از 9/29 شهر اصفهان تشکیل دادند. تشخیص سندرم تخمدان پلی کیستیک بر اساس تست های آزمایشگاهی، علایم بالینی (هیرسوتیسم، آکنه، نامنظمی قاعدگی)، سونوگرافی (با معیار تعداد 8 یا بیشتر فولیکول 9-2 میلی متری، یا اندازه تخمدان بیشتر از 10 سی سی در یک یا هر دو تخمدان) صورت گرفت. از بین افراد جامعه 30 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش (متفورمین+تمرین تاباتا) (15 نفر) و گروه کنترل (متفورمین) (15 نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی برنامه تمرینات تاباتا شامل 3 جلسه در هفته به مدت 40 دقیقه (10 دقیقه گرم کردن، 20 دقیقه تمرین و 10 دقیقه سرد کردن) متشکل از دوره های 4 دقیقه ای (20 ثانیه فعالیت و 10 ثانیه استراحت) را به مدت 12 هفته انجام دادند. برای ارزیابی متغیرهای بیوشیمیایی عمل خون گیری پس از 12 تا 14 ساعت ناشتایی و در دو مرحله قبل و 12 هفته بعد از مداخله (48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین) انجام گرفت. به منظور اندازه گیری شاخص های لیپیدی از روش فتومتری و از کیت های مونوبایند و برای اندازه گیری لپتین و آدیپونکتین از کیت های تخصصی DRG و روش الایزا استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل استنباطی دادهها از آزمون های شپیرو ویلک، تحلیل واریانس دو طرفه و آزمون تعقیبی بن فرونی استفاده شد.
یافتههانتایج نشان داد میزان آدیپونکتین و HDL در پایان دوره به طور معنی داری در گروه تمرین از گروه کنترل بیشتر بود. همچنین میزان لپتین و تری گلیسرید در پایان دوره به طور معنی داری در گروه تمرین از گروه کنترل کمتر بود. اما میزان کلسترول و LDL در پایان دوره تغییر معنی داری نداشت.
نتیجهگیریبا توجه به نتایج استفاده از تمرینات تاباتا در آب زیر نظر متخصص توصیه میشود.
کلید واژگان: تمرین تاباتا در آب, فاکتورهای خطرزای قلبی عروقی, سندرم تخمدان پلی کیستیک, لپتین, آدیپونکتینBackground & AimsObesity and overweight and especially visceral fat accumulation are common findings in people with polycystic ovary syndrome and it has been shown that increasing body fat has a direct role in determining insulin resistance (4) Research shows that weight loss alone in women with polycystic ovary syndrome reduces insulin and androgen levels and resumes ovulation cycles (5) Research has also shown that in people with polycystic ovary syndrome, some cardiovascular risk factors such as fat profile (CHOL, TG, HDL, LDL) (7) are also affected due to The mechanisms of this disease are formed by this change in balance.Today, restrictions on diet and physical activity are recommended by experts as a priority for these patients (3). This has led to the use of different training methods, which have also yielded different results. Among these is a type of intense periodic Tabata exercise (13). Numerous clinical studies have reported significant aerobic, metabolic, musculoskeletal, and psychological benefits for water sports programs and intermittent swimming exercises (14).
However, in view of the above, it should be noted that due to the complications of polycystic ovary syndrome, which include infertility, cardiovascular disease and insulin resistance; Reducing the symptoms and treating this disease is very important. Therefore, according to the various results that have shown the role of exercise in controlling the symptoms and complications of this disease, and since no research has been done on the effect of Tabata exercises in water on these patients. The effect of Tabata exercises on cardiovascular risk factors in patients with polycystic ovary syndrome can be of particular importance.MethodsThe present research is a quantitative and applied study that was conducted with a two-group design (experimental and control) with pre-test and post-test. The statistical population of the present study consisted of all women with a body mass index of more than 29.9 in Isfahan with polycystic ovary syndrome. 30 people were selected as a sample from the community and provided they met the inclusion criteria, which were randomly assigned to the experimental group of Tabata + metformin exercise control. Subjects then completed a personal information questionnaire and blood samples were taken after 12 hours of night fasting to determine the level of research variables. In the continuation of the experimental group, the training program consisted of 12 weeks, 3 sessions per week and each session lasted 40 minutes of Tabata training in water with a special training song for 20 minutes and 10 minutes of stretching and cooling exercises. The dose of metformin prescribed in the experimental group was 500 mgr twice a day after breakfast and dinner. 48 hours after the last training session, blood samples were taken again from all subjects. Descriptive statistics and Shapiro-Wilk tests, one-way analysis of variance and Tukey's post hoc test were used to analyze the data using SPSS / 21 software at the significance level of 0.05.
ResultsThe results of two-way analysis of variance test showed exercise (F = 47.708, P = 0.001, µ = 0.536), time (F = 26.049, P = 0.001, µ = 0.317) and exercise-time interaction (F = 69.105, P = 0.001 (5 = 0.552) had a significant effect on adiponectin in obese women with polycystic ovary syndrome. Regarding leptin, it was found that exercise, time and interaction of exercise and time had a significant effect on leptin and cholesterol in obese women with polycystic ovary syndrome. Also, the results of Ben Foroni test showed that leptin and cholesterol at the end of the period were significantly lower in the exercise group than the control group.The results also showed that exercise had a significant effect on triglyceride and LDL levels in obese women with polycystic ovary syndrome, but exercise time and interaction and time had no significant effect.Based on the results of two-way analysis of variance, it was found that exercise and interaction between exercise and time have a significant effect on HDL in obese women with polycystic ovary syndrome, but time has a significant effect on HDL in obese women with ovarian syndrome. It did not have polycystic.
ConclusionIt seems that the increasing nature of exercise in water, which with a gradual increase in the intensity of exercise and the use of intense exercise movements that were followed in the present study, has led to an increase in energy consumption and a significant increase in adiponectin concentrations. In addition, the involvement of larger muscle masses in this method of exercise has helped to intensify this process in obese women with polycystic ovary syndrome. Findings have shown that when working in water, more muscle groups are used to overcome water resistance, and this can be useful in increasing the dynamic pressure on bones and muscles and increase energy consumption(23). It seems that this mechanism is the main cause of changes in serum adiponectin in the present study.Intensity and duration of activity, nutritional status of individuals, blood sampling hours, calorie imbalance, rhythm of leptin wheels, etc. are affected by exercise (30). People who are more obese are more resistant to leptin, so they need more exercise to affect leptin levels (30).Modifying the leptin response to exercise can lead to insulin sensitivity and improve energy expenditure. In general, physical activity lowers leptin levels not only by reducing fat mass but also by increasing leptin sensitivity.The results of the present study showed that eight weeks of Tabata training in water had no significant effect on cholesterol levels in obese women with polycystic ovary syndrome. Cholesterol levels are affected by the balance between endogenous cholesterol and cholesterol from food. In the present study, nutrition and stress could not be controlled. Perhaps due to the pressure and duration of the protocol, cholesterol levels in obese women with polycystic ovary syndrome did not change significantly. Because the mechanism of action of exercise in improving lipid profile is related to the enzymatic processes involved in lipid metabolism, so if exercise was done with proper nutrition, it would allow for greater enzymatic and hormonal adaptation and changes in cholesterol.Regarding the possible mechanism of the effect of physical activity on blood lipoproteins, the findings of previous research have shown that physical activity reduces triglycerides by increasing the activity of two enzymes, lipoprotein lipase and lecithin cholesterol acyl transferase (32). It seems that longer training can be more effective on the lipid profile, while exercise affects most of the lipid profile of women with higher basal triglyceride levels (33). Also, one of the mechanisms of effect of regular physical activity is that it increases the transport and use of triglycerides by muscle (34).
Keywords: Continuous Training, Interval Training, Brain-Derived Neural Growth Factor, Insulin-Like Growth Factor -
مقدمه
سندرم پیش از قاعدگی، یکی از شایع ترین اختلالات قاعدگی زنان در سنین باروری است. این سندرم بر کیفیت زندگی زنان مبتلا تاثیر می گذارد و باعث کاهش کارایی آنان می شود. از طرفی علت اصلی آن شناخته نشده است و عوامل مختلف از قبیل سبک زندگی، نوع تغذیه و هورمون ها بر آن موثر است. از آنجا که ویتامین ها و املاح، به عنوان عوامل اثرگذار احتمالی بر شدت علایم این سندرم مطرح شده اند، لذا مطالعه حاضر با هدف جمع بندی یافته های مطالعاتی که به بررسی اثر ویتامین ها و املاح بر علایم سندرم پرداخته اند، انجام گرفت.
روش کاردر این مطالعه مرور نقلی جهت یافتن مقالات مرتبط، پایگاه های اطلاعاتی SID، PubMed وGoogle scholar با استفاده از کلمات کلیدی منتخب شامل: سندرم پیش از قاعدگی، علایم سندرم قبل از قاعدگی، املاح و ویتامین ها از سال 2020-1980 مورد جستجو قرار گرفتند و مقالات کارآزمایی بالینی و مروری منتخب که منتشر شده بودند، انتخاب شدند و زبان پذیرش مقالات تنها انگلیسی و فارسی بود.
یافته هابرخی ویتامین ها شامل E، D و B6 و املاحی مانند منیزیم، کلسیم و روی باعث کاهش علایم سندرم می شوند.
نتیجه گیریبا توجه به این امر که مصرف بهینه ویتامین ها و املاح، باعث ارتقاء سلامت عمومی می گردد، نتایج این مطالعه نقلی، با شناسایی چالش های موجود در این زمینه، منجر به شناخت و بهره گیری از املاح و ویتامین های موثر، در جهت کاهش علایم سندرم پیش از قاعدگی می شود.
کلید واژگان: املاح, سندرم پیش از قاعدگی, علائم سندرم قبل از قاعدگی, ویتامین هاIntroductionPremenstrual syndrome is one of the most common menstrual disorders in women at reproductive age. This syndrome affects women’s quality of life and reduces their efficiency. On the other hand, the main cause is not known, various factors such as lifestyle, type of nutrition, and hormones affect it. Since vitamins and minerals have been suggested as possible factors affecting the severity of symptoms of this syndrome, so this study was conducted with aim to investigate the effect of vitamins and minerals on the symptoms of the syndrome.
MethodsIn this narrative review study, to find the related studies, databases of SID, PubMed, and Google Scholar were searched according to the keywords including premenstrual syndrome, premenstrual syndrome symptoms, minerals, and vitamins from 1980 to 2020. The clinical trial and review studies which were published and the language of them was English or Persian were selected.
ResultsSome vitamins such as vitamin E, B6, D and some minerals such as magnesium, zinc, and calcium have a positive effect on the symptoms of premenstrual syndrome.
ConclusionSince the optimal consumption of vitamins and minerals promotes general health, the results of this narrative review by identifying the challenges in this area, leads to the recognition and use of effective minerals and vitamins to reduce the symptoms of premenstrual syndrome.
Keywords: minerals, Premenstrual Syndrome, Symptoms of premenstrual syndrome, Vitamins -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و سوم شماره 2 (پیاپی 116، خرداد و تیر 1400)، صص 81 -91مقدمه
بیان هورمون آدیپونکتین و گیرنده هایش در تخمدان نقش تنظیم کننده ی سیستم زادآوری زنانه را برای آن مطرح کرده است. برای شناخت سازوکار بیماریزایی سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) و توضیح اثرات مواجهه پیش از تولد با آندروژن اضافی، بیان ژن آدیپونکتین (AdipoQ) و گیرنده هایش (R1 و R2) در تخمدان و سلول های گرانولوزای موش های صحرایی مدل PCOS بررسی شد.
مواد و روش هاپنج موش صحرایی باردار از نژاد ویستار در گروه آزمون، در روز 20 بارداری 5 میلی گرم تستوسترون آزاد حل شده در 5/0 میلی لیتر روغن کنجد و بنزیل بنزوات، و 5 موش در گروه شاهد 0/5 میلی لیتر حلال دریافت کردند. بیان ژن های AdipoQ،R1 و R2 در زاده های ماده در سه نقطه زمانی؛ بدو تولد،10 و100روزگی (بلوغ) در نمونه های تخمدان و گرانولوزای زاده های بالغ، مورد بررسی قرار گرفتند. بیان نسبی ژن ها توسط TaqMan real-time polymerase chain reaction سنجیده شد.
یافته هابیان ژن AdipoQ و گیرنده هایش در تخمدان موش های گروه آزمون، در بدو تولد، تفاوت آماری معنی دار با گروه شاهد نشان نداد. بیان AdipoQ در نمونه های تخمدان، 10 روزگی (0/001=P) و پس از بلوغ (0/008=P) و در سلول های گرانولوزای زاده های بالغ گروه آزمون (0/001=P)، نسبت به میزان بیان در بدو تولد کاهش داشت. کاهش بیان گیرنده های R1 و R2 نیز در10روزگی نسبت به بدو تولد مشاهده شد (به ترتیب 0/046=P و0/001=P). بیان AdipoQ و R2 در تخمدان زاده های 10روزه و گرانولوزای زاده های بالغ، نسبت به گروه شاهد کاهش داشت (0/05<P).
نتیجه گیریمواجهه ی پیش از تولد با آندروژن اضافی می تواند با تاثیر بر بیان تخمدانی آدیپونکتین و گیرنده هایش در دوران پس از تولد و بلوغ، تنظیم عملکرد سیستم زادآوری را مختل ساخته و در سازوکار بیماریزایی PCOS نقش داشته باشد.
کلید واژگان: آدیپونکتین, گیرنده R1 آدیپونکتین, گیرنده R2 آدیپونکتین, سندرم تخمدان پلی کیستیک, آندروژن, مدل حیوانیIntroductionThe expression of adiponectin hormone and its receptors in the ovary suggests a regulatory role for this hormone in the female reproductive system. To identify the pathogenic mechanism of polycystic ovary syndrome (PCOS) and explain the effects of prenatal hyperandrogenization, the expression of the adiponectin gene (AdipoQ), and its receptors (R1 and R2) were assessed in the ovaries and granulosa cells (GCs) of PCOS rats.
Materials and MethodsFive pregnant Wistar rats in the experimental group received 5mg of free testosterone dissolved in 0.5ml of sesame oil and benzyl benzoate on the 20th day of pregnancy, and five mice in the control group received 0.5ml of solvent. AdipoQ, R1, and R2 expression were examined in female offspring ovaries at birth, 10 and 100 days (puberty), and in GCs of adult offspring. Relative gene expression was measured by TaqMan real-time polymerase chain reaction.
ResultsThe expression of AdipoQ and its receptors in the ovaries of experimental mice at birth did not show a statistically significant difference from the control group. AdipoQ expression in the ovaries of the experimental group showed a decrease ten days after birth (P=0.001), after puberty (P=0.008), and in GCs (P=0.001) compared to the expression level at birth. There was a decreased expression of R1 and R2 at ten days of age compared to birth (P=0.046 and 0.001, respectively). AdipoQ and R2 expression were reduced in 10-day-old ovaries and GCs of adult offspring compared to the control group (P<0.05).
ConclusionsPrenatal hyperandrogenization could dysregulate the reproductive system by affecting AdipoQ, R1, and R2 ovarian expression after birth and puberty and play a role in the pathogenesis of PCOS.
Keywords: Adiponectin, R1 adiponectin receptor, R2 adiponectin receptor, Polycystic ovary syndrome, Androgen, Animal model -
مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، سال بیست و سوم شماره 2 (پیاپی 116، خرداد و تیر 1400)، صص 92 -101مقدمه
بر اساس شواهد موجود، مواجهه جنین ماده با آندروژن ها در دوره پیش از تولد، با متاثر ساختن بیان برخی ژن ها، می تواند موجب بروز سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) در بزرگسالی شود. از سوی دیگر، تغییرات در سطوح هورمون لوتیینی (LH) و گیرنده آن با خطر ابتلا به اختلالات تولیدمثلی، از جمله PCOS، همراه می شود. هدف از مطالعه ی حاضر، بررسی میزان بیان ژن گیرنده LH در تخمدان موش صحرایی مدل PCOS، القاء شده توسط مواجهه با آندروژن در دوره پیش از تولد، می باشد.
مواد و روش هادر موش های صحرایی بالغ مبتلا به PCOS و شاهد (8 سر حیوان در هر گروه)، تعیین فازهای مختلف چرخه ی جنسی (چرخه ی استروس) با استفاده از اسمیرهای واژن، و اندازه گیری فاصله مقعد تا برجستگی تناسلی (AGD) توسط ورنیه، صورت گرفت. سلول های گرانولوزای تخمدانی جداسازی شدند و RNA سلولی استخراج گردید. میزان بیان ژن گیرنده LH در این سلول ها به روش Real-time polymerase chain reaction تعیین شد. داده ها توسط نرم افزار GraphPad Prism تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هاچرخه های جنسی بی نظم و طولانی تر، افزایش AGD (0/3±17/32 در مقابل 0/26±11/73 میلی متر (0/0001=P)) و کاهش در بیان ژن گیرندهLH (0/12±0/42 در مقابل 0/13±0/88 (0/02=P))، در مدل موش صحرایی بالغ مبتلا بهPCOS ، در مقایسه با حیوان های کنترل مشاهده شد.
نتیجه گیریکاهش در بیان ژن گیرنده LH در سلول های گرانولوزای تخمدان، ممکن است یکی از مکانیسم های درگیر در پاتوفیزیولوژی PCOS به دنبال مواجهه جنین ماده با آندروژن ها در دوره پیش از تولد باشد.
کلید واژگان: آندروژن, زندگی جنینی, گیرنده LH, سندرم تخمدان پلیکیستیک, موش صحراییIntroductionBased on available evidence, exposure of the female fetus to androgens during the prenatal period, by affecting the expression of some genes, can cause polycystic ovary syndrome (PCOS) in adulthood. On the other hand, changes in luteinizing hormone (LH) levels and its receptor are associated with the risk of reproductive disorders, including PCOS. The present study aimed to evaluate the expression of the LH receptor gene in the ovaries of a rat model of PCOS induced by androgen exposure in the prenatal period.
Materials and MethodsIn adult rats with PCOS and controls (eight animals in each group), different phases of the sexual cycle (estrous cycle) were determined using vaginal smears, and the anogenital distance (AGD) was measured using a vernier caliper. Ovarian granulosa cells were isolated, and RNA was extracted. The LH receptor gene expression levels in these cells were determined using the real-time polymerase chain reaction (PCR). Data were analyzed by GraphPad Prism software.
ResultsIrregular and longer sexual cycles, an increase in AGD (17.32 17 0.3 vs. 11.73 ± 0.26 mm (P=0.0001)), and a decrease in LH receptor gene expression (42. ± 0.12) 0 vs. 0.88 (0.13 (P=0.02)) were observed in the adult rat model of PCOS compared to controls.
ConclusionA decrease in LH receptor gene expression in the ovarian granulosa cells may be one of the mechanisms involved in the pathophysiology of PCOS following prenatal exposure of the female fetus to androgens.
Keywords: Androgen, Fetal life, LH receptor, Polycystic ovary syndrome, Rat -
مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی کردستان، سال بیست و هفتم شماره 1 (پیاپی 118، فروردین و اردیبهشت 1401)، صص 55 -70زمینه و هدف
علی رغم برتری تیوریک کنتراسپتیوهای خوراکی (OCs) حاوی پروژستین های آنتی آندروژنیک نسبت به فراورده های دارای فعالیت های آندروژنیک، مزایای بالینی این ترکیبات نامعلوم می باشد. هدف از مطالعه حاضر مقایسه اثربخشی کنتراسپتیوهای خوراکی حاوی دزوژسترل (DSG) و یا دروسپیرنون (DRSP) بر پارامترهای هورمونی، بالینی و متابولیکی بیماران مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) بود.
مواد و روش هااین مطالعه یک کارآزمایی بالینی تصادفی می باشد که بر روی 126 بیمار مبتلا به PCOS انجام شده است. بیماران به صورت تصادفی به یکی از گروه های مداخله با کنتراسپتیوهای خوراکی حاوی DSG و یا DRSP تخصیص داده شدند. پیامدهای مورد بررسی شامل آندروژن های سرمی، نمره فریمن گالوی و پارامترهای آنتروپومتریک و متابولیک در وضعیت پایه، ماه سوم و ششم درمان بررسی شدند.
یافته هاپس از سه تا شش ماه درمان با OCs، میزان آندروژن های سرم بین دو گروه درمان شده با DSG و DRSP تفاوت معنی داری نداشت. همچنین تفاوت معنی داری میان دو گروه درمان، به لحاظ نمره فریمن گالوی و پارامترهای آنتروپومتریک به جز اندازه دور کمر (011/0 = P) در ماه ششم درمان وجود نداشت. سه ماه پس از مداخله، بیماران درمان شده با کنتراسپتیوهای خوراکی حاوی DSG در مقایسه با بیمارانی که تحت درمان با کنتراسپتیوهای حاوی DRSP بودند، میزان کلسترول لیپوپروتیین با چگالی کم (LDL) (017/0 = P)، فشار خون سیستولیک (013/0 = P) و دیاستولیک (008/0 = P) بیشتری داشتند.
نتیجه گیریگرچه مصرف OCs حاوی پروژستین های ضد آندروژنیک و آندروژنیک اثرات یکسانی بر پروفایل هورمونی، و پارامترهای آنتروپومتریک و هیرسوتیسم داشتند، ترکیبات حاوی DSG با اثرات مخرب بیشتری بر لیپیدهای سرمی و فشارخون همراه بودند.
کلید واژگان: کنتراسپتیوهای خوراکی (OCs), سندرم تخمدان پلی کیستیک, هیپرآندروژنیسم, پروفایل متابولیکBackground and AimDespite the theoretical superiority of oral contraceptives (OCs) containing antiandrogenic progestins, to the products with androgenic activity, the clinical benefits of these compounds remain unknown. This study aimed to compare the efficacy of OCs containing desogestrel (DSG) or drospirenone (DRSP) on the hormonal, clinical and metabolic parameters of the patients with polycystic ovary syndrome (PCOS).
Materials and MethodsThis study was a randomized clinical trial and included 126 patients with PCOS. Patients were randomly assigned to one of the intervention groups using OCs containing DSG or DRSP. Outcomes of interest, including serum androgens, Ferriman-Gallwey score, and anthropometric and metabolic parameters were measured at the baseline, third, and sixth months of treatment.
ResultsAfter 3 to 6 months of treatment with OCs, we found no significant difference between the two groups in regard to serum androgen levels. There were also no significant differences between the two treatment groups, in terms of Ferriman-Gallwey score and anthropometric parameters, except for waist circumference in the sixth month of treatment (P = 0.011). After 3 months of the intervention, patients treated with OCs containing DSG had higher levels of low-density lipoprotein cholesterol (LDL) (P = 0.017), higher systolic (P = 0.013) and diastolic blood pressures (P = 0.008) than those treated with OCs containing DRSP.
ConclusionAlthough use of OCs containing antiandrogenic and androgenic progestins had the same effects on hormonal profiles, anthropometric and hirsutism parameters, compounds containing DSG were associated with more negative effects on serum lipids and blood pressure.
Keywords: Oral contraceptives (OCs), Polycystic ovary syndrome (PCOS), Hyperandrogenism, Metabolic profile -
مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی کردستان، سال بیست و هفتم شماره 1 (پیاپی 118، فروردین و اردیبهشت 1401)، صص 39 -54زمینه و هدف
عملکرد قلبی و مقاومت به آسیب ایسکمی-ریپرفیوژن به وسیله عوامل مختلف شامل هورمون های جنسی به ویژه آندروژن ها و استروژن ها تحت تاثیر قرار گرفته می شوند. در مطالعه حاضر، هدف ما بررسی اثرات مواجهه پیش از تولد با تستوسترون بر روی تحمل قلبی به آسیب ایسکمی-ریپرفیوژن در موش های صحرایی نر در طول دوره بزرگسالی (بالغ) بوده است.
مواد و روش هاقلب موش های صحرایی نر که در طول دوره بحرانی از تکامل جنینی شان با تستوسترون مواجه شده بودند (گروه آزمایشی) و موش های صحرایی گروه کنترل، جدا شدند و در دستگاه لانگندورف، پرفیوژن صورت گرفت. مقادیر پارامترهای همودینامیکی قلب شامل ±dp/dt ,RPP,LVDP,LVSPبا استفاده از دستگاه پاورلب ثبت شدند. مدل رگرسیون خطی تعمیم یافته و مدل معادلات برآورد تعمیم یافته برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد.
یافته هادر حالت پایه (قبل از ایسکمی)، موش های صحرایی نر بزرگسال در گروه آزمایشی مقادیر بالاتر معنی دار از±dp/dt,RPP,LVDP,LVSP را در مقایسه با کنترل هایشان نشان دادند (0/05 <p). بعد از ریپرفیوژن، مقادیر±dp/dt,RPP,LVDP,LVSP به طور معنی داری در موش های صحرایی آزمایشی در مقایسه با کنترل کاهش پیدا کرد (0/05 <p).
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان داد که مواجهه بالا با تستوسترون در دوره جنینی، منجر به تحمل قلبی پایین تر در برابر آسیب ایسکمی-ریپرفیوژن در موش های صحرایی نر، در دوره بعدی زندگی (بزرگسالی) می شود.
کلید واژگان: تستوسترون, جنین, آسیب ایسکمی-ریپرفیوژن, قلب, موش صحراییBackground and AimCardiac function and resistance to ischemia/reperfusion (I/R) injury are affected by various factors including sex hormones, especially androgens and estrogens. The aim of this study was to examine the effects of prenatal testosterone exposure on cardiac tolerance to I/R injury in male rats during adulthood.
Materials and MethodsThe hearts of male rats exposed to testosterone during the critical period of fetal development (experimental group) and also rats in the control group were isolated and perfused in a Langendorff apparatus. Values of hemodynamic parameters, including left ventricular systolic pressure (LVSP), left ventricular developed pressure (LVDP), rate pressure product (RPP) and peak rates of positive and negative changes in left ventricular pressure (±dp/dt) were recorded using a power lab system. Generalized linear regression model and generalized estimation equation model were used for data analysis.
ResultsAt baseline (before ischemia), adult male rats in the experimental group demonstrated significantly higher values of LVSP, LVDP, RPP and ± dp/dt, compared to the rats in the control group (P < 0.05).
After reperfusion, the values of LVSP, LVDP, RPP and ±dp/dt significantly decreased in the experimental rats compared to the rats in the control group (P < 0.05).ConclusionThe present study showed that fetal hyperexposure to testosterone led to lower cardiac tolerance to I/R injury in male rats, in adulthood.
Keywords: Testosterone, Fetus, Ischemia, reperfusion injury, Heart, Rat -
سابقه و هدف
شناخت عوامل وابسته به بی نظمی قاعدگی اهمیت به سزایی دارد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط بین سن منارک و بی نظمی قاعدگی انجام شد.
مواد و روش ها:
نمونه های این مطالعه طولی آینده نگراز میان زنان شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران انتخاب شدند. زنانی که در زمان شروع مطالعه هنوز قاعده نشده بودند و در پیگیری های بعدی سن منارک آنان ثبت شده بود. افراد شرکت کننده بر حسب سن شروع قاعدگی به سه گروه، گروه اول >11 سال، گروه دوم 11-15 سال و گروه سوم > 15 سال تقسیم شدند. شانس بروز اختلال قاعدگی در این سه گروه مقایسه و گروه با سن قاعدگی 11-15 سال به عنوان مرجع در نظر گرفته شد. آنالیزها توسط نرم افزار STATA نسخه 13 انجام شد.
یافته ها:
نتایج این مطالعه نشان داد که شانس ابتلا به بی نظمی قاعدگی در کسانی که دارای سن منارک کم تر از 11 سال هستند 2 برابر بیش تر از افرادی است که در فاصله سنی 11-15 سال منارک برایشان اتفاق افتاده است ((3/8, 1/1)=CI 95درصد، 2/0 =(OR. این شانس پس از تعدیل اثر متغیرهای سن و شاخص توده بدنی به 2/2 برابر افزایش یافت ((4/2, 1/1)=CI 95درصد، 2/2 =(OR.
استنتاجسن منارک < 11 سال با افزایش شانس ابتلا به بی نظمی های قاعدگی، در زنان سنین باروری همراه است. لذا توجه به سن منارک در بررسی های مربوط به بی نظمی ها و بررسی اختلالات اندوکرین باید مورد توجه قرار گیرد.
کلید واژگان: سن منارک, بی نظمی قاعدگی, سنین باروریBackground and purposeFactors associated with menstrual irregularities are highly important. This study aimed to determine the association between age at menarche and menstrual irregularities in reproductive period.
Materials and methodsThis prospective longitudinal study, was done in women participating in Tehran Lipid and Glucose Study who did not reach menarche at the time of enrollment, but their age of menarche was recorded later during follow-up visits. The subjects were divided into three groups based on the age of menarche: 1- menarcheal age< 11 years; 2- menarcheal age 11-15 years, and 3-menarcheal age>15 years. The odds of menstrual irregularities were compared between these groups considering group 2 as reference. Statistical analyses were performed in STATA V13.
ResultsThe odds of menstrual irregularities in women of group 1 was two times higher than those in group 2 (OR = 2.0, 95% CI: 1.1-3.8) that was 2.2 times higher (OR = 2.2, 95% CI: 1.1-4.2) after adjusting for age and body mass index.
ConclusionMenarcheal age <11 years increases the risk of menstrual irregularities in reproductive women and should be considered as an influential factor in assessment of women with menstrual irregularities.
Keywords: age at menarche, menstrual irregularity, reproductive age -
مقدمه
یکی از مهم ترین عوامل موثر بر پایداری زندگی زناشویی، سلامت جنسی است که بر کیفیت زندگی انسان ها اثرگذار است، لذا ضرورت اتخاذ تدابیر مناسب جهت حفظ سلامت جنسی و پیشگیری و درمان اختلالات جنسی حایز اهمیت است. بنابراین مطالعه حاضر با هدف مروری بر اثر گیاهان دارویی در درمان اختلالات جنسی انجام شد.
روش کاردر این مطالعه مرور نقلی جهت یافتن مقالات مرتبط، واژگان کلیدی مرتبط در پایگاه های اطلاعاتی PubMed، Scopus، Web of Science، SID، Magiran، Embase و Google Scholar تا مارس 2020 بدون اعمال محدودیت زمانی جستجو شدند. در مورد هر گیاه از مقالات کارآزمایی بالینی و مروری منتخب منتشر شده به زبان انگلیسی یا فارسی که متن کامل آنها موجود بود، استفاده شد.
یافته هامطالعه مروری حاضر، پس از بررسی اولیه 717 مقاله و در انتها 75 مقاله مورد بررسی نهایی قرار گرفت. بر اساس نتایج این مطالعه، اثرات گیاهان بر اختلالات جنسی متفاوت است. برخی گیاهان مانند گل سرخ عمدتا باعث کاهش دیسپارونی، ایجاد ارگاسم، افزایش میل جنسی و برخی مانند زنجبیل باعث بهبود اختلالات نعوظ و رضایت جنسی می شوند. برخی نیز مانند خارخاسک با افزایش تعداد و کیفیت اسپرم و نیز افزایش هورمون تستوسترون، در کاهش اختلالات جنسی موثر هستند.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که به کارگیری گیاهان مناسب، می تواند جهت درمان اختلالات جنسی اثرگذار باشد، هر چند نیاز به مطالعات بیشتری در این زمینه وجود دارد.
کلید واژگان: اختلالات جنسی, درمان, سلامت جنسی, گیاهان داروییIntroductionOne of the most important factors affecting the stability of marital life is sexual health, which affects the human's quality of life. Therefore, it is important to take appropriate measures to maintain sexual health and prevent and treat the sexual disorders. This study was performed with aim to review the effect of medicinal plants in the treatment of sexual disorders.
MethodsTo find the related articles in this narrative review study, the related keywords were searched in the databases of PubMed, Scopus, Web of Science, SID, Magiran, Embaseand Google Scholar until March 2020 without time limitation. For each plant, the selected clinical trials and reviews with full text and published in English or Persian were used.
ResultsIn the present review study, after an initial review of 717 articles, finally 75 articles were reviewed.According to the findings of this study, the effects of plants on sexual disorders are different. Some plants like as Rose reduce dyspareunia, create orgasm and increase libido and some plants such as Ginger improve erectile dysfunction and sexual satisfaction. Some plants like as Tribulus are effective in reducing sexual dysfunction by increasing the number and quality of sperm as well as the increasing testosterone hormone.
ConclusionThe findings of this study showed that the use of appropriate plants can be effective in treating sexual disorders; however, more studies in this field are needed.
Keywords: Medicinal herbs, Sexual disorders, Sexual health, Treatment -
زمینه و هدف
محدودیت در رژیم غذایی و فعالیت بدنی به عنوان یک اولویت برای درمان بیماران سندرم تخمودان پلی کیستیک از سوی متخصصین توصیه می شود. هدف از انجام تحقیق حاضر تبیین تاثیر 12 هفته تمرین تاباتا در آب بر مقاومت به انسولین، آپولیپوپروتیین A و آپولیپوپروتیین B در زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک بود.
روش کاربدین منظور از بین زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک شهر اصفهان 30 نفر داوطلبانه انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه 15 نفره (متفورمین+تمرین تاباتا) و گروه (متفورمین) تقسیم شدند. پس از 12 ساعت ناشتایی و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین خونگیری انجام شد. در ادامه گروه تجربی برنامه تمرینات تاباتا در آب را به مدت 12 هفته، 3 جلسه در هفته به مدت 40 دقیقه متشکل از دوره های 4 دقیقه ای (20 ثانیه فعالیت و 10 ثانیه استراحت) انجام دادند. جهت تجزیه و تحلیل استنباطی داده ها از آزمون های شپیرو ویلک، تحلیل واریانس دو طرفه و آزمون تعقیبی بن فرونی استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد تمرین باعث کاهش معنی دار مقاومت به انسولین در گروه تمرین (0001/0P=) شد. اما تمرین بر آپولیپوپروتیین A و آپولیپوپروتیین B در زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک تاثیر معنی داری نداشت.
نتیجه گیریبا توجه به تاثیر معنی دار تمرینات تاباتا در آب بر مقاومت به انسولین و عدم تاثیر معنی دار بر آپولیپوپروتیین A و آپولیپوپروتیین B، به نظر می رسد درک مزایای تمرینات منظم تاباتا در زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک نیاز به مطالعات بیشتری دارد.
کلید واژگان: تمرین تاباتا در آب, آپولیپوپروتئین A, آپولیپوپروتئین B, سندرم تخمدان پلی کیستیکBackground & AimsPolycystic ovary syndrome is the most common endocrine disorder of the reproductive system in women. It is associated with some diseases such as insulin resistance, type 2 diabetes, endometrial hyperplasia, increased risk of cardiovascular disease, depression and sometimes mental disorders (2). Insulin resistance is currently a common feature of polycystic ovary syndrome, which puts women at risk for type 2 diabetes, coronary artery disease, high blood pressure and obesity. According to research, 70% of women with this complication have insulin resistance (4). Insulin resistance leads to an increase in insulin levels, which stimulates androgen production in the ovarian stroma and impairs follicular development (5). In addition, research has shown that in people with polycystic ovary syndrome, some cardiovascular risk factors such as apolipoproteins (6) are also affected, which due to the mechanisms of this disease, this change in balance is formed. Research suggests that the most important way to prevent and treat infertility disorders in people with polycystic ovary syndrome is to control their diabetes and weight (16). Although the benefits of aerobic exercise have been proven in many studies, little research has been done on intense intermittent exercise. One type of intense intermittent exercise is the Tabata exercise (5). Numerous clinical studies have reported significant aerobic, metabolic, musculoskeletal, and psychological benefits for water sports programs and intermittent swimming exercises (22). Considering the above and the importance of treating polycystic ovary syndrome on the one hand and the importance of angiogenesis on the other hand, the researcher intends to investigate the effect of Tabata exercise in water and metformin on endostatin and in obese women with polycystic ovary syndrome.
MethodsThe present research is a quantitative and applied study that was conducted with a two-group design (experimental and control) with pre-test and post-test. The statistical population of the present study consisted of all women with a body mass index of more than 29.9 in Isfahan with polycystic ovary syndrome. 30 people were selected as a sample from the community and provided they met the inclusion criteria, which were randomly assigned to the experimental group of Tabata + metformin exercise control. Subjects then completed a personal information questionnaire and blood samples were taken after 12 hours of night fasting to determine the level of research variables. In the continuation of the experimental group, the training program consisted of 12 weeks, 3 sessions per week and each session lasted 40 minutes of Tabata training in water with a special training song for 20 minutes and 10 minutes of stretching and cooling exercises. The dose of metformin prescribed in the experimental group was 500 mgr twice a day after breakfast and dinner. 48 hours after the last training session, blood samples were taken again from all subjects. Descriptive statistics and Shapiro-Wilk tests, one-way analysis of variance and Tukey's post hoc test were used to analyze the data using SPSS / 21 software at the significance level of 0.05.
ResultsThe results showed that exercise (F = 27.424, P = 0.001, µ = 0.329) and the interaction of exercise and time (F = 5.865, P = 0.019, µ = 0.095) had a significant effect on adiponectin in obese women with polycystic ovary syndrome. But time had no significant effect on adiponectin in obese women with polycystic ovary syndrome (F = 0.001, P = 0.972, µ = 0.001). It was also found that insulin resistance at the end of the period was significantly lower in the exercise group than the control group (P = 0.0001). In relation to apolipoprotein A, exercise (F = 0.099, P = 0.754, µ = 0.002), time (F = 1.645, P = 0.205, µ 0.029) and exercise-time interaction (F = 1.213, P = 0.275) were determined. µ = 0.021) had no significant effect on the amount of apolipoprotein A in obese women with polycystic ovary syndrome. Other findings showed exercise (F = 1.138, P = 0.291, µ = 0.020), time (F = 0.585, P = 0.448, µ = 0.010) and exercise-time interaction (F = 0.713, P = 0.402, µ = 0.013 ) Have no significant effect on the amount of apolipoprotein B in obese women with polycystic ovary syndrome.
ConclusionThe results of the present study showed that 12 weeks of Tabata exercise program in water led to a significant reduction in insulin resistance in obese women with polycystic ovary syndrome. This finding of the present study is consistent with the results of research by Harrison et al. (2012) and Esmailzadeh Tolouei et al. (2015) (20-21). Probably the reason for the decrease in insulin resistance in the present study is a decrease in factors such as weight, body mass index and fat percentage in these people after exercise. Regarding apolipoprotein A, it can be said that apolipoprotein A catalyzes low-density lipoprotein in the blood vessel wall of the body, especially the vascular wall of adipose tissue, by activating the enzyme lipoprotein lipase. In sports activities, low-density lipoprotein catabolism develops. Therefore, it is necessary to increase apolipoprotein A, but since the increase in low-density lipoprotein was not significant in this study, the lack of increase in lipopathological catabolism can be considered a reason for not increasing apolipo protein A. On the other hand, it has been suggested that the increase threshold of apolipo protein A is to exercise more than one hour per session and more than twelve weeks (26). However, the training protocol was followed in the study for 12 weeks, which could be one of the reasons why apolipo protein A did not change. Finally, the fact that apolipoprotein B levels do not decrease following Tabata exercises in the present study may be justified by the fact that LDL levels do not decrease. It seems that controlling the diet by consuming less foods with high or high glycemic index and instead consuming foods with low or medium glycemic index can have a positive effect on the amount of apolipoprotein B (29). Therefore, by controlling this nutritional factor, positive changes of apolipoprotein B can be achieved after exercise. However, in the present study, subjects did not follow a specific diet. A period of Tabata training did not cause a significant change in apolipoprotein B levels in obese women with polycystic ovary syndrome.
Keywords: Water-based Tabata training, Apolipoprotein A, Apolipoprotein B, Polycystic ovary syndrome
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.