به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب لادن رهبری

  • محمود شارع پور *، مریم رفعت جاه، لادن رهبری
    مقدمه
    حق به شهر لوفور مهیاکننده یک بازاندیشی رادیکال از اهداف، تعاریف و محتوای اجتماعات سیاسی است و مفهوم مشارکت در آن جایگاهی کلیدی دارد. این پژوهش با استفاده از نردبان مشارکت آرنستاین که یک سازه مفهومی برای سنجش مشارکت شهروندی است، به بررسی مشارکت شهروندان تهرانی و ارتباط آن با حق به شهر می پردازد.
    روش
    مطالعه حاضر به روش پیمایش و با نمونه گیری خوشه ایچندمرحله ای در بین 879 نفر از شهروندان مناطق 22گانه شهر تهران اجرا شد.
    یافته ها
    دخالت شهروندان در طراحی فضا در سطح بسیار پایینی قرار داشته و در میزان مشارکت آنان تفاوتهای جنسیتی وجود ندارد.
    بحث: پیوند یافته های تحقیق با مفهوم حق به شهر لوفور و مشارکت شهروندان در فضای شهری گویای این است که نظم حاکم، در طراحی فضایی، سرمایه و طبقه را بیش از جلب مشارکت عموم شهروندان و جنسیت مورد توجه قرار می دهد و گفتمان هژمونیک سرمایه بر طراحی فضایی حاکم است. این مسئله با روندهای سازمانی نهادینه شده در ارتباط است و هرگونه تغییر در آن، نیازمند تغییرات در ساختارهای سازمانی مشارکت شهروندی است.
    کلید واژگان: جنسیت, حق به شهر, شهروندی, فضا, مشارکت}
    Mahmood Sharepour, Maryam Rafatjah, Ladan Rahbari
    Introduction
    Lefebvre's right to the city is a radical reconceptualization of goals, definition and content of political communities and the concept of participation plays a great role in it. This project has used Arnestein ladder of participation as a conceptual construct to evaluate different levels of citizen participation, as well as the relation between participation and Lefebvre's idea of the right to the city.
    Method
    This study has been conducted by survey method using multistage cluster sampling on 879 citizens of 22 municipalities of the city of Tehran.
    Findings
    Citizen Participation in urban design is very low and at the tokenism level while there are no gender differences in the levels of participation.Debate: Implementing Lefebvre’s concept of right to city in this study indicates that in designing urban spaces, capital and class are considered prominent factors by urban authorities while public participation and gender are neglected. The hegemonic discourse of capital is prevalent in the urban space planning. This situation is rooted in the institutional mechanisms and structures thus any change to the current trends, requires alterations in structures of citizen participation.
    Keywords: citizenship, gender, participation, Right to the city, space}
  • لادن رهبری، نادر رزاقی، حیدر جانعلی زاده
    از دیدگاه نظریه فمینیستی محدودیت های ساختاری سبب حذف زنان از فرایند تولید دانش شده است. در طول تاریخ، تولید دانش، موضوع دانش و شناخت دانشمند حوزه هایی مردانه انگاشته شده اند. در این نوشتار با استفاده از مرور اسنادی و فراتحلیل تاریخچه علم انسان شناسی نشان می دهیم که این رشته از پیش داوری ها و دیدگاه های جنسیت زده مصون نبوده و در دوران شکل گیری و تحول، بسته به پارادایم های مسلط تاریخی جهت گیری کرده است. جریان فمینیسم در عرصه دانشگاهی، رشته انسان شناسی را با چالش های هستی شناختی، معرفت شناختی و روش ش ناختی ای مواجه ساخت که سبب تغییر بنیادین پارادایم های پیشین شده است. سه چالش عمده در این حوزه نفی ذات انگاری زیستی شناختی، نفی تفاوت های جنسیتی مغزی- هوشی و رد نظریه حرم و سلطه جنسی نرینه در نخستی ها بوده است. در نتیجه، رشته انسان شناسی در دوران معاصر، تحت تاثیر سه چالش تاریخی فمینیستی، با کنار گذاشتن دیدگاه های طبیعت گرایانه و برساخت گرایانه ، به تایید ارتباط میان پیوند میان طبیعت و تربیت گرویده است.
    کلید واژگان: انسان شناسی, جنسیت, دانش, ذات انگاری, فمینیسم, معرفت شناسی, هستی شناسی}
    Ladan Rahbari, Nader Razaghi, Heidar Janalizade
    Feminist theory notes that structural limitations have excluded women from the process of knowledge production for a long time. Production of knowledge has been considered masculine realms in history. In this article, by using meta-analysis, we will demonstrate that anthropology has been prone to sexist presuppositions and viewpoints and its orientation has evolved according to the dominant paradigms. The feminist current has confronted anthropology with ontological, epistemological and methodological challenges in academic arena which helped develop new paradigms. Three main challenges of such nature that discipline of anthropology as faced are: the denial of biological; denial of major gender differences in brain's physical structure and functions; and denial of male sexual dominance in all primates. As a consequence, anthropology has distanced itself from naturalism and structuralism ideologies and approached towards integration of nature and nurture.
    Keywords: Anthropology, epistemology, essentialism, feminism, gender, knowledge}
  • مریم رفعت جاه، لادن رهبری
    زنانگی مفهومی است که هر دو بعد جنسی و جنسیتی را شامل می شود و متاثر از فرهنگ قرار دارد. عضویت در گروه قومی نیز به مثابه یک عامل فرهنگی بر شکل گیری زنانگی موثر است. در این پژوهش با استفاده از روش های کیفی مصاحبه، داستان زندگی، تحلیل محتوا و شناسایی طبقه های متعارف، شاخص های زنانگی و گونه شناسی آن بین زنان متاهل 22-19 ساله در سه گروه قومی مشخص شد؛ در این پژوهش اقوام آذری و کردی و مازندرانی و موضوع ها و طبقه های فکری متعارف شناسایی شده است. براساس نتایج شاخص های زنانگی مشترک در هر سه گروه قومی تقریبا مشابه و شامل پنج مورد نقش های مراقبتی، شخصیت احساس محور، رقابت درون جنسی، نقش های خانگی و زیبایی ظاهری است. سنخ های چهارگانه زنانگی شناخته شده در سه گروه قومی عبارتند از: منفعل، سنتی، مستقل و فعال؛ این سنخ شناسی برمبنای نگرش نسبت به شاخص های پنج گانه صورت گرفته است. سنخ منفعل در گروه قومی کرد و آذری، سنخ سنتی و مستقل در هر سه گروه قومی کرد و آذری و مازندرانی و سنخ فعال فقط در گروه قومی مازندرانی دیده شده است. در حالی که به نظر می رسد برداشت از زنانگی در گروه قومی مازندرانی دستخوش بازتعریف از نگرش سنتی شده است، تمایز اساسی در برداشت گروه های قومی آذری و کرد مشاهده نشد. طبقه های متعارف فکری شناسایی شده در این پژوهش شامل تفکر «ذات گرایانه» و «تمایل های مادرانه» است.
    کلید واژگان: ذات گرایی, زنانگی, سنخ شناسی, گروه قومی, مادری}
    Maryam Rafatjah, Ladan Rahbari
    Femininity includes both sex and gender dimensions and affect from culture. Being a member of an ethnicity is also influential to the in the formation of femininity. In this study we use qualitative method including interview, life story, content analysis and identification of common categories for deriving the component of femininity and its typology amongst the married women of the three ethnic groups namely Kordish, Azarish and Mazandarani at the age 19 to 22 and their common categories of thoughts have been recognized. The findings show that the components of universal femininity are nearly similar and including five cases, take caring roles, emotion based personality, intra sexual competition, housekeeping roles and looking beauty. Four types of femininity have been recognized in the three ethnic groups which include: passive, traditional, independent and active. The typology is made on the basis of attitude towards the penta categories. Passive type exists in kordish and Azarish ethnicities and independent type exists in all of the tree ethnicities and the active type exists just in Mazandarani ethnic group. Although it seems that the concept of femininity undergoing redefinition in Mazandarni etnic groups, but we did not observed any basic difference in the interpretations of Azarish and Kordish women. The common categories of thoughts which we identified in this research have been "essentialist thinking” and "motherly inclinations".
    Keywords: femininity, Typology, essentialism, Methnic group, motherhood}
  • امنیت و جنسیت در فضاهای شهری: مطالعه کیفی حق زنان به شهر
    مریم رفعت جاه*، محمود شارع پور، لادن رهبری

    زمان و مکان در فضاهای شهری به دو گونه امن و غیرامن تقسیم بندی شده است. اگرچه امنیت مساله ای فراجنسیتی است؛ زنان به دلیل احساس ناامنی بیشتر نمی توانند از فضاهای شهری استفاده کنند. احساس امنیت یکی از مولفه های حق به شهر در نظریه شهری لوفور است که در این پژوهش به عنوان یکی از عوامل پیش بینی کننده میزان بهره مندی از حق به شهر مورد بررسی قرار گرفته است. یافته های به دست آمده با روش کیفی و مصاحبه های نیمه ساخت یافته با زنان 25 تا 55 ساله تهرانی نشان می دهد که قریب به نیمی از زنان مورد مطالعه احساس می کنند که در محلاتی امن و بیش از نیمی از آنان احساس می کنند که در محلات نسبتا امن، ناامن یا بسیار ناامن زندگی می کنند. چهار عامل در نگرش و ادراک زنان از امنیت شهری موثر شناخته شد: ویژگی های فضای شهری، میانجی های انسانی، حافظه جمعی و چندپارگی زمانی. در فضاهای شهری به ترتیب اولویت، کاربری های ناهم خوان، روشنایی مصنوعی کم، بسته بودن فضا، تک جنسیتی بودن فضا و عدم امکان گریز سبب ایجاد احساس ناامنی است. سه چهارم زنان مورد مطالعه به موثر بودن حامی فردی و دوسوم آنان به تاثیرگذار بودن حامی عام اشاره کرده اند. میانجی های انسانی تاثیر مهمی در کاهش احساس ناامنی زنان در فضاهای شهری دارد. به طوری که قریب به یک سوم افراد مورد مطالعه نقل قول ها و تجربیات نزد کیان و بیش از 80 درصد آنان اخبار رسانه های گروهی را بر احساس ناامنی خود تاثیرگذار دانسته اند.

    کلید واژگان: احساس امنیت, جامعه, حق به شهر, زنان, شهروندی, فضا}
    Security and Gender in Urban Places: Qualitative Study of Women's Rights
    Maryam Rafatjah, Mahmoud Sharepour, Ladan Rahbari

    Time and places are divided into two categories in urban places: secure and insecure. Although security is transgender issue, due to feeling unsecure women ca not benefit from urban places properly. Security feeling is among constituents of urban rights in the urban theory of Lofor, which has been examined as one of the forecasting factors of level of benefitting from urban rights .The findings achieved through qualitative method and interviews with women ranging from 25 to 55 indicate that almost half of the respondents feel that live in safe neighborhoods, and more than half of them feel that they live in rather secure, insecure or very insecure neighborhoods. There are four factors identified to be effective in women's understanding and vision toward urban security: characteristics of urban places, human mediators, collective memory, and time split. The factors leading to insecurity feeling are heterogeneous application, inadequate lighting, closed environment, being used by one gender, lack of possibility of escaping, respectively. Three fourths of the respondents have referred to effectiveness of existence of individual supporter and two thirds of them have pointed out the effectiveness of public supporter. Human mediators have significant impact on reduction of insecurity on the part of women in urban places, so that almost one third of them believe that quotations and experiences of their friends and relatives have had impact on their insecurity feeling, while 80 percent of them believe that mass media have had impact on their insecurity feeling.

    Keywords: security feeling, Community, urban rights, Women, Citizenship, Environment}
  • محمداسماعیل ریاحی، لادن رهبری
    رویکرد فرایند استرس، هم سو با مطالعه تاثیر عوامل اجتماعی بر ایجاد و توزیع اختلالات روانی ناشی از استرس، در دهه 1980 شکل گرفت و از همان زمان تاکنون سیطره خود را در مطالعات جامعه شناسی سلامت روان حفظ کرده است. الگوی فرایند استرس شامل سه مولفه اصلی است: منابع اجتماعی تولید استرس، عوامل روانی- اجتماعی تعدیل کننده یا میانجی استرس و واکنش به استرس. این رویکرد دارای این پیش فرض اساسی است که تمام رویدادهای خوشایند و ناخوشایند زندگی منبع تولید استرس هستند؛ گرچه به لحاظ تداوم زمانی، می توان پیوستاری از ضربه های شدید روانی (تروما) تا استرس زاهای مزمن را ترسیم کرد. همچنین، مهم ترین عوامل تعدیل کننده تاثیر استرس، حمایت اجتماعی (ساختاری یا کارکردی) و نیز شیوه های مقابله فردی هستند. درنهایت، واکنش به استرس، تحت تاثیر عوامل اجتماعی- فرهنگی، ازقبیل فرهنگ های عواطف، هنجارهای اجتماعی و فرایند یادگیری اجتماعی چگونگی بروز عواطف شکل می گیرد. تمرکز رویکرد فرایند استرس به مثابه چارچوبی جامعه شناختی، بر نقش ساختارهای کلان و بافت اجتماعی در تولید الگوهای غیرتصادفی توزیع اختلالات روانی ناشی از استرس است. نوشتار حاضر لزوما به دنبال برداشتن گام هایی عملی به منظور فهم جامعه شناختی استرس نیست، بلکه هدف اصلی آن، اشاره به مسائلی است که به هنگام مطالعه اجتماعی استرس باید کانون توجه جامعه شناسان قرار بگیرد. ازآنجاکه راهبرد اساسی پژوهش های اجتماعی، شناسایی حلقه های اتصال سامانه های اجتماعی با استرس فردی است، این مقاله سعی کرده است با پیشنهاد چارچوبی مفهومی و تحلیلی، به گسترش حوزه جامعه شناسی استرس کمک کند.
    کلید واژگان: فرایند استرس, عوامل استرس زا, حمایت اجتماعی, راهبردهای مقابله ای, سلامت روان, جامعه شناسی استرس}
  • لادن رهبری، محمود شارع پور
    این مطالعه نظریه حق به شهر هانری لوفور را در شهر تهران به آزمون گذاشته و میزان کاربست پذیری آن را در زمینه اجتماعی- شهروندی ایران ارزیابی می کند؛ ضمن این که احتمال وجود تفاوت های جنسیتی در بهره مندی از حق به شهر را نیز مورد بررسی قرار می دهد. نتایج حاصل از پیمایش انجام شده در جمعیت نمونه 168 نفری از زنان و مردان ساکن مناطق بیست و دوگانه شهر تهران نشان می دهد که نظریه حق به شهر لوفور در بستر شهروندی تهران کاربست پذیری دارد. نتایج رگرسیون چند متغیره نشان داد که مفهوم تولید فضا که در نظریه لوفورنقش کلیدی دارد، تاثیر معناداری بر ادراک از حق به شهر در تهران ندارد که این می تواند ناشی از تفاوت های زمینه ای در ادراک از مفهوم حق و یا تفاوت در معنای شهروندی در اجتماعات متفاوت باشد. نتیجه رگرسیون لجستیک نیز نشان داد که تفاوت های جنسیتی در بهره مندی از حق به شهر وجود دارد. این مطالعه نشان می دهد که مشارکت زنان در شهر و اختصاص یابی فضای شهری به زنان کمتر از مردان است و جنسیت در کنار طبقه، نقش کلیدی در اختصاص دهی فضاها به اقشار اجتماع بازی می کند.
    کلید واژگان: جنسیت, حق, شهر, شهروندی, طبقه, فضا}
  • حیدر جانعلی زاده چوب بستی، لادن رهبری
    زنان در طول تاریخ علم هرگز جایگاهی برابر با مردان نیافته اند. مطالعه ی تاریخ مشارکت و نقش زنان در علم در ایران و غرب نشان می دهد که تمایز چندانی میان جایگاه زنان در علم تا دهه های پایانی قرن نوزدهم میان زنان ایرانی و اروپایی وجود نداشته است. در تاریخچه ی هر دو، آموزش زنان با توجه به نقش های خانگی و فضیلت های اخلاقی پیشامدرن زنانه صورت می گرفته است. تنها در اوایل قرن بیستم است که آموزش آکادمیک زنان در اروپا از ایران پیشی می گیرد. در دوران معاصر نیز، جایگاه زنان چه در اروپا و چه در ایران همچنان در مقام فرودست تری نسبت به مردان قرار دارد. بررسی پیشینه ی تحقیق نشان می دهد ورود زنان به دانشگاه، چه در مقاطع پایین و چه در مقاطع بالای تحصیل مانند دوره ی کارشناسی ارشد و دکتری در ایران، تفاوت چندانی با اروپا ندارد. ریزش زنان در نردبان ترقی و رسیدن به موفقیت های علمی، چه در ایران و چه در غرب بسیار بیش از مردان است؛ اما تفاوت محسوسی در کمیت ریزش و قرارگیری آنان در موقعیت های علمی (مانند عضویت هیات علمی، عضویت در نهادهای علمی و بنیادهای نخبگان) و جایگاه های مدیریتی مشاهده می شود. نظریه های جامعه شناختی به دو عامل مشارکت زنان و ممانعت بیرونی در تبیین جایگاه زنان در علم پرداخته اند. به نظر می رسد که از بین بردن شکاف جنسیتی در پرکردن جایگاه های علمی، به بهترین نحو با استفاده از نظریه های مبتنی بر ممانعت و اعمال سیاست های برابری گرایانه در نهادهای علمی و آموزشی امکان پذیر است.
    کلید واژگان: زنان در علم, مسلمان, مقایسه ی تاریخی, مشارکت, ممانعت, ساختار, فرهنگ}
    Heydar Janalizadeh Choub Basti, Ladan Rahbari
    Women have never occupied an equal status as men in science. An investigation of women's roles and participation history in science implies that there is not a great difference in the status of women in science between Iranian and western women before 20th century. Women's education in Iranian and western history had been based on domestic roles and ethical virtues until late decades of 19th century. It is in the beginning of 20th century that women's academic education in Europe surpasses Iranian education. In the contemporary era, women occupy a lower status than men in both Europe and Iran. Women's entrance in university in all educational levels in Iran is similar to Europe. Women leak in the pipeline of scientific achievements more than men in a similar manner in Iran and in the west. But there is a distinguishable difference in the quantity of leakage in achieving statuses such as university staff membership, scientific institution or scientific elite organizations membership and managerial positions occupancy. Sociological theories account two factors of women's participation and external exclusions as the explaining factors of women's status in science. We suppose that the gender gap in scientific statuses is best excluded by applying theories of exclusion and equalizer policies.
    Keywords: Women's Roles in Science, Muslim Women, Historical Comparison, Exclusion, Participation, Structures, Culture}
  • لادن رهبری
    پژوهش عملی مشارکتی عموما در جهت ایجاد تغییرات اجتماعی حرکت می کند و با ویژگی هایی مانند تمرکز بر روی افرادی که تحت تاثیر موضوع پژوهش قرار دارند و مشارکت دادن آنها در فرایند پژوهش، تاکید بر دانش تعاملی و مبتنی بر آموزش دوطرفه پژوهشگر و مردم که نتیجه عملی به دنبال داشته باشد و برای عموم مردم قابل فهم باشد، جلوگیری از ایجاد رابطه مبتنی بر اعمال قدرت و سلطه میان پژوهشگر و مردم عادی، توانمندسازی افراد و انتخاب موضوع از مسئله های عینی جامعه شناخته می شود. پژوهش عملی مشارکتی در راستای ایجاد پیوند میان نظریه و عمل و با نگرش رهایی بخش، ارزش ها را خارج از چارچوب علم نمی داند و مطالعه ای را سودمند می انگارد که به ارزش های اجتماعی به اندازه واقعیت های عینی اهمیت دهد. این مقاله با ارجاع به پژوهش های انجام شده، به معرفی تفصیلی این روش، بنیان های نظری، نقاط قوت و ضعف و راهبردهای عملی آن پرداخته و همگرایی بنیادین آن با پژوهش جامعه شناسی مردم مدار را به بحث گذاشته است.
  • لادن رهبری
    ساختارگرایان بر این عقیده اند که مناسک گذار که در میان بومیان مناطق مختلف جهان معمول است ساختار ثابتی دارد. این الگوی ثابت که در این نوشتار معرفی خواهد شد صورت خود را حفظ می کند و تنها از لحاظ محتوایی تغییر می پذیرد. در این مقاله نشان داده خواهد شد که اسطوره زال از الگویی مشابه این مناسک پیروی می کند. زال نیز در مناسکی شرکت می جوید و پیرو آموزش های فراطبیعی ای که از سیمرغ می بیند همانند نوآموز بومی به جایگاهی متفاوت در خرد و توانایی های فراطبیعی دست می یابد. آیین او نیز همانند مناسک گذار فردی، با حضور موجودات آسمانی همراه است. زال به نیروی درمانگری و جادوگری دست می یابد که پس از گذار از پلیدی به نیکی و فره در او ایجاد شده است. این مقاله در تلاش است نشان دهد که الگوی روایی اسطوره زال ساختاری بسیار مشابه با ساختار مناسک گذار در جوامع نانویسا است.
    کلید واژگان: اسطوره زال, ساختارگرایی, سیمرغ, شاهنامه, فراطبیعی, فره, قدسی, مناسک گذار, نوآموز}
    L.Rahbari
    Structuralists claim that there is a common mental structure shaping rite of passage in all primitive societies around the world. This stable pattern does not change in form but undergoes some alterations in its content. This article shows that the myth of Zaal follows the same pattern that the rite of passage does. Zaal takes part in a rite in which learns metaphysical lessons from his tutor Simorgh; like the primitive Chosen One, Zaal reaches a new status of wisdom and ability in his society after going through the rite of passage. His rite also includes participation of heavenly creatures like Simorgh. Zaal gains witchcraft and healing abilities once he abandoned badness and tended to Goodness and consequently gained Farrah and became a divine being as result of the above-said tendency. This article tries to picture that the narrative pattern of the Zaal myth is very much similar to the rite of passage structure in the primitive societies.
    Keywords: divine, Farrah, metaphysical, myth of Zaal, rite of passage, Simorgh, Shāhnāmeh, structuralism, the chosen One}
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال