محمدحسن ارجمندی فر
-
موضوعی که در برگردان فارسی واژه متکا در آیه 31 سوره یوسف در بیشتر ترجمه های فارسی قرآن کریم نادیده گرفته شده است. در بخشی از این آیه که روایتگر داستان رویارویی زنان مصر با حضرت یوسف (ع)، به دعوت همسر عزیز مصر است آمده:«واعتدت لهن متکا» یعنی زلیخا به زنان مصر، یک«متک» داد و بعد عنوان می کند «به هریک از آنان کارد داد». با اینکه در روایت این ماجرا در ادبیات منظوم و منثور فارسی-از زمان رودکی تا امروز- سخن از حضور نارنج یا ترنج در دست زنان مصر بوده است اما در بیشتر ترجمه های فارسی از نارنج یاد نشده است. بررسی 63 ترجمه فارسی این آیه نشان داد فقط 5 درصد از مترجم ها (3مترجم) این واژه را ترنج معنی کرده و 95 درصد (60 مترجم) آن را پشتی، محفل، میوه و نوعی غذا ترجمه کرده اند. برای این منظور معنی واژه متکا در 168 کتاب تفسیر، حدیث و لغت به زبان عربی، بررسی و مشخص شد 101 کتاب این واژه را واژه ای عبری دانسته و آن را ترنج یا نارنج معنی کرده اند. بنابراین بهترین معادل برای واژه متکا در این آیه، ترنج یا نارنج است و این امر، لزوم گسترش دایره معنایی واژگان چندمعنایی تا مرز شناسایی واژه های غیرعربی قرآن مجید را آشکار می کند و بر اهمیت تناسب برگردان فارسی واژه گان چندمعنایی با بافت متن و منطق آیه دلالت دارد. از سوی دیگر مطابقت تاریخی-گیاه شناسی ترنج نشان می دهد که این گیاه در زمان حضرت یوسف (ع) در مصر، میوه ای لوکس و وارداتی بوده و هنوز در مصر کشت نمی شده است و این حقیقت، بیانگر یکی دیگر از اعجازهای کلامی-تاریخی قرآن مجید است.
کلید واژگان: ترنج, قرآن کریم, سوره یوسف, متکا, ترجمهThe story of Yusuf, the messenger of God, has been narrated in Holy Quran completely. God has entitled this story as "احسن القصص" which means the best story of all. A part of this story is related to the event in which Yusuf and the Egyptian women faced with each other (completely narrated in the 31th verse of Yusuf sura). In this part which has been narrated in Persian literature for years, we have often talked about orange or Bergamot orange. However, by observing nearly 63 translations of Quran, we can clearly see that only 5percent of the translators have translated this word as Bergamot orange and 95 percent of them have translated it as a kind of cushion or food. in this field, we can regard the theories below. 1. Due to the logic and the techniques of Quran`s storytelling, the best equivalent for the Arabic word " متکا" which has been written in the 31 verse of Yusuf sura in Quran, is Bergamot orange. 2. By surveying this verse we can figure out another verbal miracle of the Holy Quran in which God mentions the simultaneity of Yusuf`s lifetime and the importation of the Bergamot orange to Egypt . 3. The fact that Zuleikha suggested the Egyptian women in the meeting to eat Bergamot orange signifies the costliness and novelty of this fruit and it also shows her deceitfulness. 4. In Yusuf`s lifetime there was no orange and they only ate Bergamot orange
Keywords: Holy Qur'an, Surah Yusuf, Translated, Reliable, Bergamot Orange -
شعر نیز مانند هر ساختار دیگر از اجزا و عناصری تشکیل شده که بالندگی آن در گروه چینش ماهرانه و پیوند آگاهانه اجزای آن است. آنچه ما را بر آن می دارد تا شعری را خوب بدانیم، نتیجه فهم دانشورانه ادبی خرد پنهان و آگاهی شاعری است که فن قرار دادن به جای واژگان در کنار هم را در خودآگاه خود پرورده و آنها را در قالب شعر با ناخودآگاه خود سروده است. در ادبیات فارسی، آنچه از دیرباز عامل برازندگی شعر شناخته و با عناوینی همچون «محورعمودی»، «وحدت ساختاری»، «انسجام و هماهنگی اجزا شعر» نام برده شده است، ناظر بر یکپارچگی هدفمند عناصر ساختاری شعر فارسی است. عناوینی کلی که روشی کاربردی برای رسیدن و رساندن شعر به یکپارچکی معرفی نکرده و به بیان این حقیقت -که برای برازندگی شعر، اجزای آن باید رابطه منسجمی با هم داشته باشند- بسنده کرده اند . این پژوهش، کوششی است برای ارائه شیوه نامه ای جدید با معرفی سنجه هایی برای شناسایی عواملی که عناصر شعر را به درستی در کنار هم قرار می دهند و پیوند شایسته ای بین این عناصر برقرار می کنند و در یک کلام موجب یکپارچگی عناصر شعر می شوند. در این شیوه نامه، هشت سنجه با عنوان های یکپارچگی: موسیقیایی، موضوعی، ضمیری، منطقی، واژگانی، زمانی، سبکی و روایی پیشنهاد داده شده و در پایان به این نتیجه رسیده است که رعایت یکپارچگی در شعر، موجب بالندگی و سزاواری این هنر می شود.
کلید واژگان: یکپارچگی, وحدت, محور عمودی, انسجام و شعرThis research has been conducted in a descriptive-analytical manner based on library studies.With an introduction regarding the role of the unity of poetic elements, referred to with terms such as unity, coherence, and vertical axis, we will gradually accompany the formation of a ghazal to propose a method for the unity of elements in Persian poetry.This approach will help us answer the question (hypothesis) of whether maintaining the unity of poetic elements contributes to the flourishing of poetry, using the eight criteria outlined in this study.
Keywords: Coherence, Unity, Vertical Axis, Poetry -
زمینه و هدف
عروض-یکی از قدیمی ترین و متداول ترین شیوه نامه های سنجش و طبقه بندی وزن شعر - از قرن دوم(ه.ق) تا به امروز، و میزان و معیار وزن سنجی شعر فارسی و عربی بوده است. شیوه نامه ای که بسیاری خاستگاه آن را زبان عربی و مبدع آن را دانشمندی عرب به نام خلیل ابن احمد فراهیدی میدانند. این پژوهش با بررسی سیر تاریخی شعر فارسی در پی یافتن خاستگاه زبانی و جغرافیایی عروض است.
روش مطالعهپژوهش پیش رو مطالعه ای نظری است که به شیوه پژوهش کتابخانه ای انجام شده و برای شناسایی خاستگاه عروض، مسیر تاریخی و ادبی شعر فارسی از پیش از میلاد مسیح(ع) که شعر هجایی فارسی در گونه وزنی کمی سروده میشده، دنبال شده و مسیر تکامل و تطور شیوه هجایی تا پیدایش شیوه عروضی طی شده است تا مشخص شود عروض چه خاستگاه جغرافیایی و زبانی دارد؟ در خصوص پیشینه پژوهش نیز تاکنون کار متمرکزی در این خصوص صورت نگرفته و پراکنده بدان اشاره شده است.
یافته هاسابقه چند هزارساله شعر فارسی گویای این حقیقت است که ایرانیان از قرنها پیش از اسلام، به شیوه هجایی با وزن کمی، شعر میسرودند، وزنهای مخصوص خود را داشتند و شیوه عروض، صورت تکامل یافته شعر هجایی فارسی است.
نتیجه گیریپس عروض نه یکباره که طی قرنها شکل گرفته و خلیل ابن احمد فقط آن را نظام مند کرده است. آگاهی از این حقیقت که عربها سابقه ای در هنر موسیقی نداشته و بعد از اسلام آن را از ایرانیان وام و فرا گرفته اند و همچنین تاثیرپذیری بالای عروض از موسیقی ایجاب میکند خلیل ابن احمد یا ایرانی باشد یا آن را از ایرانیان فراگرفته باشد. یاقوت الحموی در قرن ششم در کتاب معجم الادبا وقتی به روشنی به ایرانی و فارسی زبان بودن خلیل ابن احمد اشاره میکند، این ابهام را از میان برمیدارد. چون در قرن دوم(ه.ق)، زبان علم و حکومت در منطقه خاورمیانه، زبان عربی بوده است، خلیل ابن احمد این شیوه را به زبان عربی وضع و پیشنهاد کرده است. از این روی خاستگاه عروض را میتوان ایران و زبان فارسی دانست به مثابه فردی ایرانی که لباس عربی بر تن کرده است.
کلید واژگان: عروض, خلیل ابن احمد, وزن شعر, عروض فارسی, عروض عربیJournal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:17 Issue: 100, 2024, PP 179 -198BACKGROUND AND OBJECTIVESArūz (prosody) is -one of the oldest and most common methods of measuring and classifying the weight of poetry - from the second century (A.H.) until today, has been the measure and standard of measuring the weight of Persian and Arabic poetry. A style book that many consider to be the origin of the Arabic language and its creator is an Arab scientist named Khalil Ibn Ahmad Farahidi. By examining the historical course of Persian poetry, this research seeks to find the linguistic and geographical origin of prosody.
METHODOLOGYThe present research is a theoretical study that was conducted in the style of a library research, and to identify the origin of Arūz, the historical and literary path of Persian poetry was followed from before the era of Christ (PBUH), when Persian syllabic poetry was written in a quantitatively weighted form. The path of evolution of syllabic style to the emergence of prosodic style has been followed in order to determine the geographical and linguistic origin of Arūz. Regarding the background of the research, no focused work has been done in this regard and it has been mentioned sporadically.
FINDINGSThe history of several thousand years of Persian poetry is indicative of the fact that Iranians used to sing poetry in a syllabic style with little weight, they had their own weights, and the prosody style is an evolved form of Persian syllabic poetry.
CONCLUSIONSo Arūz is not a one-time event that was formed over centuries and Khalil Ibn Ahmad only systematized it. Being aware of the fact that the Arabs had no history in the art of music and borrowed and learned it from the Iranians after Islam, as well as the high influence of Arūz on music, requires Khalil Ibn Ahmad to be Iranian or to have learned it from the Iranians. In the 6th century, Yaqut al-Hamwi removes this ambiguity when he clearly points out that Khalil ibn Ahmad is an Iranian and a Persian speaker in his book Mujam al-Adba. Because in the second century (A.H.), the language of science and government in the Middle East region was Arabic, Khalil Ibn Ahmad proposed this method in Arabic. Therefore, the origin of Prozod can be considered Iran and the Persian language, as an Iranian person wearing Arabic clothes.
Keywords: Arūz, Khelil Ibn Ahmad, Weight Ofpoetry, Persian Arūz, Arabic Arūz -
شناخت همه جانبه واژه -به عنوان سنگ بنای متن- در ترجمه قرآن مجید از اهمیتی خاص برخوردار است. به ویژه وقتی مترجم با «واژگان چندمعنایی» مواجه می شود که در این راستا برای رسیدن به ترجمه مطلوب، لازم است به همه این معانی آگاه باشد و به تناسب بافت متن، معنای بایسته را از میان معانی مختلف آن انتخاب کند. در عین حال باید احتمال«بیگانه و دخیل بودن» واژه را نیز در نظر داشته باشد، رویکردی که در برگردان فارسی واژه متکا در آیه 31 سوره یوسف در بیش تر ترجمه های فارسی قرآن کریم نادیده گرفته شده است. در بخشی از این آیه که روایتگر داستان رویارویی زنان مصر با حضرت یوسف7، به دعوت همسر عزیز مصر است، آمده:«واعتدت لهن متکا» یعنی زلیخا به زنان مصر، یک«متکا» داد سپس ادامه می دهد: «به هریک از آنان کارد داد». با این که در روایت این رخداد در ادبیات منظوم و منثور فارسی-از زمان رودکی تا امروز- سخن از حضور نارنج یا ترنج در دست زنان مصر بوده است، اما در بیش تر ترجمه های فارسی از نارنج یاد نشده است. بررسی63 ترجمه فارسی این آیه نشان داد تنها 5 درصد از مترجمان (3مترجم) این واژه را ترنج معنا کرده و 95 درصد(60 مترجم) آن را پشتی وتکیه گاه، محفل، میوه و نوعی غذا ترجمه کرده اند. در جست وجوی رویکرد، معنای واژه متکا در 168 کتاب تفسیر، حدیث و لغت به زبان عربی، بررسی و مشخص گردید 101 کتاب این واژه را واژه ای عبری دانسته و آن را ترنج یا نارنج معنا کرده اند. بنابراین بهترین معادل برای واژه متکا در این آیه، ترنج یا نارنج است و این امر، لزوم گسترش دایره معنایی واژگان چندمعنایی تا مرز شناسایی واژه های غیرعربی قرآن مجید را آشکار می سازدو بر اهمیت تناسب برگردان فارسی واژگان چندمعنایی با بافت متن و منطق آیه دلالت دارد.
کلید واژگان: قرآن کریم, سوره یوسف, ترجمه, متکا, ترنج و نارنجA comprehensive understanding of the multi-faceted aspect of the word - as the cornerstone of the text - holds particular significance in the translation of the Holy Quran. Especially when faced with "polysemous words," the translator must be aware of all these meanings to select the essential meaning based on the text's context. However, considering the possibility of the word being "foreign and alien" is crucial, an approach often overlooked in the Persian translation of the term "متکا" in Surah Yusuf, verse 31. In a part of this verse which narrates the confrontation of the Egyptian women with Yusuf which was an invitation by the Emir of Egypt’s wife, it is mentioned that "واعتدت لهن متکا" meaning Zulaykh gave them متکا meaning repast and then furthers that she gave them a knife. While the literature depicts the presence of oranges or citrus fruits in the hands of Egyptian women in the story of Yusuf in the Persian poetry and prose of Persian since the time of Rudaki until now, Persian translations commonly neglect this. A survey of 63 Persian translations of this verse revealed only 5% (3 translators) translated the term as "ترنج" (Citrus), while 95% (60 translators) translated it as a seat, gathering place, fruit, or a type of food. A review of 168 Arabic books on interpretation, hadith, and dictionaries showed that 101 considered "متکا" a Hebrew word, interpreting it as "ترنج" (Citrus) or orange. Therefore, the best equivalent for "متکا" in this verse is "ترنج" or orange, emphasizing the need to expand the semantic scope of polysemous words to identify non-Arabic words in the Holy Quran and highlighting the importance of aligning Persian translations with the text's context and logic.
Keywords: Holy Quran, Surah Yusuf, Translation, متکا, Citrus, Orange -
زمینه و هدف
یکی از عاشقانه های نیک بنیان شاهنامه فردوسی، داستان زال و رودابه است؛ اثری که حماسه و عشق را به زیبایی در هم آمیخته و به زبان شعر روایت کرده است. مشابه این داستان در ادبیات عامیانه اروپا، داستانی به نام راپونزل است که شباهتهای چشمگیری با داستان زال و رودابه دارد. هدف از این پژوهش بررسی تطبیقی دو داستان و واکاوی این موضوع است که آیا داستان راپونزل از داستان زال و رودابه اقتباس شده است یا نه.
روش مطالعهاین پژوهش بر اساس نظریه روایت شناسی به مقایسه تطبیقی داستان راپونزل و داستان زال و رودابه میپردازد. پس از دیرینه شناسی داستانها مشخص شد که داستان راپونزل یک قرن پیش از معرفی و ورود شاهنامه به اروپا، در ایتالیا چاپ شده و در ادبیات عامیانه مردمان ساحل دانوب وجود داشته است؛ بنابراین فرضیه مقتبس بودن راپونزل از شاهنامه رد میشود.
یافته هادر همانندسنجی گفتمانی این داستانها، عناصر و نمادهای مشترکی همچون اصالت عشق، برج و بلندی و کوه، گیسو و گیسوافشاندن و فرزند یافت شد که بر کهن الگوها و دیدگاه های مشترک فرهنگی خاستگاه های هردو داستان اشاره دارد.
نتیجه گیریدر هر دو داستان، عشق راه رسیدن به تعالی معرفی شده و رونده ای است که راه خود را به سوی وصال باز میکند و در نهایت، پیروزی با عشق است. از سوی دیگر، خرد و عشق بالهای پریدن و تعالی معرفی میشوند که خرد بی عشق و عشق بی خرد معنا ندارد. «بلندی» نیز که در هر دو داستان در شمایل برج خودنمایی میکند، نشانگر میل درونی انسان به فرارفتن است و آنچه میتواند زمینه این تعالی را فراهم سازد، گیسوی فروهشته یار است و بالاخره اینکه فرزندآوری به تداوم منش عاشقانه و جاودانگی اشاره دارد که در داستان زال و سیمرغ به زاده شدن رستم و در داستان راپونزل به تولد دوقلوها میانجامد. در مجموع اگرچه این داستانها سیر روایی مشابهی ندارند، به لحاظ گفتمانی و پیام اثر، وجوه مشترک زیادی را میتوان در آنها برشمرد که نشان میدهد این همانندی اتفاقی نیست.
کلید واژگان: زال و رودابه, راپونزل, سیمرغ, فردوسی, شاهنامهJournal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:16 Issue: 92, 2023, PP 1 -22BACKGROUND AND OBJECTIVESOne of the well-founded romances of Ferdowsi's Shahnameh is the story of Zal and Rudabeh. A work that has beautifully mixed epic and love and narrated it in the language of poetry. Similar to this story in European folk literature, there is a story called Rapunzel, which has significant similarities with the story of Zal and Rudabeh. The purpose of this research is to compare the two stories and examine whether the story of Rapunzel is adapted from the story of Zal and Rudabeh or not.
METHODOLOGYBased on the theory of narratology, this research compares the story of Rapunzel and the story of Zal and Rudabeh. After the paleontology of the stories, it was found that the story of Rapunzel was printed in Italy a century before the introduction and arrival of the Shahnameh to Europe and existed in the folk literature of the people of the Danube coast; Therefore, the hypothesis that Rapunzel is adapted from the Shahnameh is rejected.
FINDINGSIn the discourse analysis of these stories, common elements and symbols were found such as the originality of love, tower and height, mountain, hair and hair, and child, which points to the archetypes and common cultural views of the origins of both stories.
CONCLUSIONIn both stories, love is introduced as the path to excellence and is a process that opens its way to union and finally, victory is with love. On the other hand, wisdom and love are introduced as the wings of flying and excellence, that wisdom without love and love without wisdom have no meaning. "Highness" which appears in the image of the tower in both stories, indicates the inner desire of man to move forward and what can provide the ground for this exaltation is the hair of Faroheshta Yar, and finally, having children refers to the continuation of romantic nature and immortality, which in The story of Zal and Simorgh leads to the birth of Rastam, and the story of Rapunzel leads to the birth of twins. In general, although these stories do not have the same narrative process, in terms of discourse and the message of the work, many common aspects can be counted in them, which shows that this similarity is not accidental.
Keywords: Zal, Rudabeh, Rapunzel, Simorgh, Ferdowsi, Shahnameh -
حافظ همانطور که از نظر جنبههای بلاغی از سرآمدان ادبیات منظوم فارسی است، از نظر جنبههای دستوری نیز باید واجد شرایط استادی باشد، از این روی بررسی جنبههای دستوری در دیوان او میتواند مرجع اطمینانبخشی برای بیشآگاهی در حوزه دستور زبان فارسی باشد. این مقاله با بررسی وجه امری در غزلیات حافظ شیرازی میکوشد به واکاوی دیدگاه او به این وجه دستوری بپردازد و با چراغ روشنگر او نقطههای تاریک دستور زبان فارسی را روشن سازد. بررسی وجه امری در غزلیات حافظ، با جستجوی افعال امر و نهی از پنج منظر دستوری در غزلیات او آغاز شد و 1835 فعل امر و نهی در 495 غزل او یافت و مشخص شد چهارپنجم آنها فعل امر و بقیه فعل نهی هستند، همچنین دوسوم این افعال، فعل ساده و بقیه غیرساده بودند. در بررسی ساختار این افعال مشخص شد بیشترین سهم به افعال امر «بدون پیشوند فعلی» و بعد از آن به افعال امر و نهی با «پیشوند فعلی ب و م» تعلق دارد. از منظر اغراض وجه امری، افعال امر بر اساس سیزده غرض و افعال نهی بر اساس هفت غرض بررسی شد که بیشترین فراوانی اغراض فعل امر به غرضهای «اذن و اجازه» و «ارشاد و ترغیب و تشویق» و بیشترین فراوانی اغراض نهی به غرضهای«تهدید و تحذیر» و «ارشاد» تعلق گرفت بنابراین حافظ در وجه امری بیشتر یک مرشد است. از منظر پنجم، وجه امری بر اساس نوع مخاطب، بررسی و مشخص شد،90درصد مخاطبان وجه امری در شعر حافظ، «دوم شخص مفرد(تو)» هستند. اما بر اساس شیوه دستوری حافظ تمام ضمایر اول شخص، دوم شخص و سوم شخص اعم از مفرد و جمع میتوانند مخاطب وجه امری قرار گیرند.
کلید واژگان: حافظ شیرازی, دستور زبان فارسی, وجه امری, فعل امر, فعل نهیThe study of imperative verbs in Hafez`s poems started with looking for imperative verbs in his poems by considering five different grammatical aspects and 1835 affirmative and negative imperative verbs have been found through 495 poems of Hafez .It has been concluded that almost 80percent of those verbs are affirmative imperative and 20percent are negative imperative. It has also been concluded that two third of those verbs are simple verbs and the rest are compound verbs. In the analyzation of structure of those verbs It has been clarified that the early majority of them belong to the group of imperative verbs without verbal prefix and the second majority belongs to imperative verbs with affirmative imperative maker prefix and negative imperative maker prefix. In this study we have undrestood that If we want to categorize imperative verbs into different groups by considering their intentions, we can claim that affirmative imperative verbs can be assorted it has been concluded that the intentions of the majority of affirmative imperative verbs consist of "permission" and "encouragement" and the intentions of the majority of negative imperative verbs include "threatening" and "guiding" .All in all, Hafez should be known as a guide in the aspect of using imperative verbs. If we want to take a look at his poems from the fifth aspect which is the addressor`s view we can recognize that About 90 percent of the addressors in Hafez`s poems are "singular second-person" .The other noticeable point that has been found out in this study is that grammar teachers categorize the addressors of imperative verbs into three groups including "singular second-person","plural second-person" and "plural first-person.
Keywords: Hafez' Poems, Grammar, Hafez, Affirmative imperative verb, Negative imperative verb
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.