به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب محمود عابدینی

  • محمود عابدینی، هیرو وحید *، علیرضا سنگانی
    ناهمسانی های قومیتی همانند فرهنگ و زبان مایه شکل دهی بسیاری از شناخت ها درباره محیط، رفتارها و هیجان های جوامع است. پس این پژوهش با هدف هم سنجی باورهای جنسیتی، کارکرد خانواده و نگرش به طلاق دانشجویان کرد و فارس انجام گرفت. روش پژوهش علی مقایسه ای یا پس رویدادی است. جامعه آماری دربرگیرنده همه 20000 دانشجو دختر و پسر کرد و فارس در دو دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج و واحد ساری در بازه زمانی بهمن 1395 تا خرداد 1396 بود. تعداد 370 آزمودنی (370 نمونه در گروه کرد و 370 نمونه در گروه فارس) با به کارگیری روش غیر تصادفی هدفمند بررسی شدند، در این پژوهش از سه ابزار، سنجه نگرش به طلاق کینایرد و جرارد (1986)، پرسشنامه سنجش کارکرد خانواده اپشتاین، بالدوین، بی شاپ (1983) و سنجه باورهای جنسیتی بم (1974) استفاده شد. یافته های حاصل از آزمون آماری تحلیل کوواریانس یک راهه نشان داد که روی هم رفته تفاوت میان خرده مولفه های باورهای جنسیتی و نگرش به طلاق میان دانشجویان دختر و پسر کرد و فارس معنی دار است و میان نقش ها (702/5F=؛ 018/0P<) و آمیزش عاطفی (976/8F=؛ 003/0P<) از متغیر کارکرد خانواده، نگرش مثبت (856/10F=؛001/0P<) از متغیر نگرش به طلاق و باور جنسیتی هر دو جنس (902/3F=؛ 041/0P<) در دو گروه تفاوت معنی داری وجود دارد، ولی در دیگر مولفه ها با توجه به سطح معنی داری به دست آمده در دو گروه با توجه به جنسیت آنان تفاوت معنی داری مشاهده نگردید. این برآیندها تاکیدی بر دیدگاه فرهنگی اجتماعی پیرو نقش آن بر باورها و روابط خواهد داشت، بنابراین می توان نتیجه گرفت که موقعیت قومیتی با توجه به جنسیت می تواند بسیاری از عوامل شناختی، اجتماعی و عملکردی را تحت تاثیر قرار دهد.
    کلید واژگان: باورهای جنسیتی, دانشجویان, کارکرد خانواده, نگرش به طلاق}
    Mahmoud Abedini, Hero Vahid *, Alireza Sangani
    Ethnic differences, like culture and language, responsible for shaping many of the cognitions of the environment, behaviors, and emotions in societies, so the aim of this study was to compare of gender beliefs and attitudes toward divorce between Kurdish and Fars students according Gender. The research method is comparative or post-event. The statistical population included all 20,000 Kurdish and Persian girls and boys in two Islamic Azad University of Sanandaj Branch and Sari Branch during the period from February to April 2017. And the research participant 370 (370 samples in Kurdish group and 370 samples in Persian group) were investigated using non-randomized purposeful method. In this research, three tools included; the Attitude to Divorce Scale of Kinnaird & Gerrard (1986), Family Assessment Device questionnaire of Epstein, Baldwin & Bishop (1983) and Gender Belief Scale of Bem (1974) were used for measurement of variables. One-Way Covariance Analysis (MANCOVA) was used for data analysis. The results showed that there is a significant difference between the subscales of gender beliefs and attitude toward divorce between Persian and Kurd students. And between the roles (F =5/702, P
    Keywords: Attitudes towards Divorce, Family Function, Gender Beliefs, students}
  • مریم عبدالهی، محمدرضا حق شناس، علیرضا رفیعی، محمود عابدینی
    سابقه و هدف
    مالتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری التهابی پیچیده سیستم عصبی مرکزی است که خود ایمنی علیه میلین در ایجاد این بیماری نقش دارد. میزان شیوع بیماری MS، از هر 100000 نفر نزدیک به 52 نفر گزارش شده است. وابستگی MS با عفونت اپشتین بار ویروس (EBV) به خوبی مستند شده است ولی در مطالعات انجام شده نتایج متفاوتی گزارش شده است. هدف از این مطالعه تعیین شیوع آنتی بادی IgM و IgG علیه آنتی ژن کپسید EBV در سرم افراد مبتلا به MS و مقایسه آن در افراد سالم بوده است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مورد- شاهدی که در مرکز آموزشی درمانی بوعلی سینا ساری طی سال های 1393 تا 1394 انجام شده است، میزان شیوع آنتی بادی IgG وIgM علیه EBV-CA توسط کیت الایزا در 45 بیمار مبتلا به MS و 45 نمونه فرد سالم از نظر بیماری MS به عنوان کنترل ارزیابی و با هم مقایسه گردید.
    یافته ها
    در این مطالعه 100 درصد نمونه های بیماران مبتلا به MS از نظر آنتی بادی IgG بر ضد آنتی ژن کپسید EBV مثبت بودند در حالی که 85 درصد از نمونه های گروه کنترل از نظر آنتی بادی IgG بر ضد آنتی ژن کپسید EBV مثبت بوده اند. هم چنین 3/13 درصد نمونه های بیماران مبتلا به MS از نظر IgM بر ضد آنتی ژن کپسید EBV مثبت بودند در حالی تمام نمونه های گروه کنترل از نظر IgM منفی بوده اند.
    استنتاج: نتایج نشان داد که میزان IgM در نمونه های بیماران مبتلا به MS در مقایسه با نمونه های افراد غیر بیمار برعلیه پروتئین VCA ویروس EBV بیش تر می باشد.
    کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, ویروس اپشتین بار, بیماری خود ایمنی}
    Maryam Abdollahi, Mohammadreza Haghshenas, Alireza Rafiei, Mahmoud Abedini
    Background and
    Purpose
    Multiple Sclerosis (MS) is a disease of the central nervous system that is an auto-immune disease, where the immune system gets confused and attacks the nerve cells, damaging this protective layer of myelin sheath. The prevalence of MS is 52 per 100000 worldwide. The relation between Epstein-Barr virus (EBV) and MS is well understood but studies reported different results. This study aimed at determining any association between IgG and IgG and EBV in patients with MS and healthy controls.
    Materials And Methods
    A case-control study was performed in which serum samples were collected from 45 MS patients (attending Sari Boali-Sina Hospital, Iran, 2014-2015) and 45 control samples. The blood samples were centrifuged and plasma was separated. All samples were tested for anti EBV antibodies using Enzyme Linked Immunosorbant Assay (ELISA).
    Results
    In this study, 100% of samples from patients with MS were IgG positive and 85% of control samples were IgG positive. We found that 13.3% of MS positive samples were IgM positive but all control samples were IgM negative.
    Conclusion
    According to our results the rate of positive IgM against EBV-CA in patients with MS was higher than that in normal individuals.
    Keywords: multiple sclerosis, Epsteine, Barr Virus, autoimmune disease}
  • نسیم تبریزی، محمود عابدینی، نرگس کریمی
    روزه داری در ماه مبارک رمضان از مهم ترین فرایض دینی مسلمانان بوده و موجب ارتقاء سلامت جسمی و روانی می گردد. روزه داری بر بروز و سیر اکثر بیماری های نورولوژیک بدون تاثیر و یا دارای اثر مثبت بوده ولی در مورد برخی از بیماری ها نتایج ضدونقیضی وجود دارد. این مطالعه مروری سیستماتیک به بررسی تغییرات بیماری های نورولوژیک در ماه رمضان، اتیولوژی و نیز ارائه راهکارهای لازم جهت پیشگیری از بروز این اختلالات پرداخته است. در این مطالعه مروری سیستماتیک، پایگاه های علمی PubMed، ScienceDirect،Google scholar، Magiran،IranMedex و SID با کلیدواژه های مرتبط در فاصله زمانی سال های 2014-2000 مورد جستجو قرار گرفتند. نتایج مطالعه حاکی از آن است که روزه داری بر بروز سکته های مغزی ایسکمیک شریانی و هموراژیک بدون تاثیر است. میزان بروز ترومبوز وریدهای مغزی در ماه رمضان با افزایش همراه بوده و اتیولوژی اصلی آن مصرف قرص های ضدبارداری(OCP) می باشد. روزه داری در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس با ناتوانی خفیف، بدون تاثیر یا همراه با بهبود کیفیت زندگی بوده ولی در انواع شدیدا ناتوان کننده بیماری توصیه نمی گردد. تاثیر روزه داری بر میزان بروز تشنج و سردرد در مطالعات مختلف نتایج متفاوتی داشته است. افزایش بروز بیماری های نورولوژیک در زمان روزه داری در اکثر موارد به عللی مانند عدم مصرف صحیح دارو، مصرف OCP و عدم دریافت و یا رعایت توصیه های پزشکی رخ می دهد. لذا افزایش آگاهی جامعه و ارائه توصیه های موردنیاز توسط پزشکان، می تواند در پیشگیری از بروز اختلالات نورولوژیک در حین روزه داری کمک کننده باشد.
    کلید واژگان: رمضان, روزه داری, سکته مغزی, تشنج, سردرد}
    Nasim Tabrizi, Mahmoud Abedini, Narges Karimi
    Fasting in holy month of Ramadan is an important obligation of Muslims and increases their physical and mental health. Fasting has no negative effect on incidence and course of most of neurological diseases, but results are controversial regarding few disorders. This systematic review aimed to investigate neurologic diseases, their etiology and the way to prevent them in Ramadan. In this systematic review, PubMed, ScienceDirect, Google scholar, Magiran, IranMedex and SID databases were searched by relevant keywords for time interval of 2000-2014. Based on results, fasting has no effect on hemorrhagic and arterial ischemic strokes. The incidence of cerebral venous thrombosis increases in Ramadan with the main etiology of taking oral contraceptive pills(OCPs). Fasting has no adverse effect and probably improve the quality of life in mildly disabled multiple sclerosis patients. But it is not recommended in patients with severe disability. The effect of fasting on seizure and headache has controversial results. Incorrect medication use by patients, taking OCPs and absence of appropriate medical advices are the most common underlying factors of increased incidence of neurologic diseases during fasting. Therefore, rise of public awareness and reasonable medical advices could be helpful in prevention of neurologic diseases during fasting.
    Keywords: Ramadan, Fasting, Stroke, Seizure, Headache}
  • محمدرضا نجیمی، محمود عابدینی، ملیحه کلاهدوزی، بهرام کوهنورد*
    حوادث ناشی از کار عنوان یکی از مهمترین عوامل خطر بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی در جوامع صنعتی و در حال توسعه معرفی شده اند. هدف پژوهش حاضر بررسی آمار صدمات شغلی ثبت شده در طی سال های مختلف بوده است. در این مطالعه مقطعی، تمامی موارد حوادث شغلی برای افراد حادثه دیده مراجعه کننده به اداره کار، تعاون و رفاه اجتماعی شهر یزد در طی سال های 1387 تا 1393 بررسی شدند. ویژگی های حادثه شامل سال حادثه، ساعت حادثه، علت حادثه، عضو آسیب دیده در چک لیستی طراحی و دسته بندی شدند. تعداد حادثه در این مطالعه، 831 مورد گزارش شد. بیشترین تعداد حادثه در مردان، گروه سنی 29-25 ساله، وضعیت متاهل و برحسب تحصیلات نیز شامل سوم راهنمایی بود. براساس ساعت وقوع حادثه، ساعت 13-10 بیشترین آمار حوادث را داشت. بیشترین و کمترین تعداد حادثه برای نوبت صبح(476مورد) و شب(32) بود. مهمترین علت وقوع حادثه، دستگاه بدون حفاظ یا دارای نقض فنی و بیشترین عامل وقوع حادثه(335مورد)، گیرکردن داخل یا بین اشیاء و ماشین ذکر شد. شکستگی و جراحت، به عنوان مهمترین نتیجه حادثه گزارش شد. بر اساس عضو حادثه دیده بیشترین حادثه مربوط به دست و پا و کمترین نیز به دستگاه گردش خون و عصبی بود. در مجموع با آموزش و تشویق کارگران به استفاده از وسایل ایمنی، تاکید بر احترام به قوانین و آیین نامه های ملی بهداشت حرفه ای و نیز توجه به ایمنی دستگاه ها مورد استفاده توسط کارفرمایان می تواند درصد قابل ملاحضه ای از حوادث مورد مطالعه را کاهش دهد.
    کلید واژگان: حوادث شغلی, عوامل موثر, یزد, مراجعه کنندگان}
    Mohammad Reza Najimi, Mahmod Abedini, Malihe Kolahdozi, Bahram Kouhnavard*
    accidents as one of the most important risk factors for health, social and economic and industrial development have been introduced. This study examined the statistics of occupational injuries recorded during the year has been different. In this cross-sectional study, all cases of occupational accidents injured people admitted to the Department of Labor, Cooperatives and Social Welfare during the years 2009 to 2015 were in the city of Yazd. Details of the event include the event, time of accident, the cause of the accident, a member of the Czech list of injured and were classified. The number of accidents in this study, 831 cases were reported. The highest number of accidents in men 29-25 years of age, married status and education as well as guidance. By the time of the incident, at 13-10 had the highest number of accidents. The highest number of incidents for the morning (476 cases) and night (32), respectively. The cause of the accident, unprotected machine or a technical violation and most of the event (335), getting caught in or between objects and the car was cited. Fractures and injuries as the result of an accident was reported. The accident injured most awkward and least well into the circulatory system and nervous. Overall the training and encourage workers to use safety equipment, emphasis on respect for national laws and regulations of occupational health and safety according to the device used by employers can be considerable percentage of the accidents studied cut.
    Keywords: Ooccupational accidents, Risk factors, Yazd, Referrers}
  • محمود عابدینی، معصومه پاک سرشت، علیرضا رفیعی، رضا ولدان، ام البنین امجدی، رضوان خواجوی، سعید عابدیان کناری، رضا حبیبی ساروی
    سابقه و هدف
    بیماری مالتیپل اسکلروزیس (MS) یکی از شایع ترین اختلالات عصبی و عامل غیر تروماتیک ناتوانی در جوانان اکثر کشورها می باشد. MS نوعی بیماری خود ایمنی است که با درگیری سیستم اعصاب مرکزی منجر به بروز علائم و عوارض گوناگونی می گردد. شیوع این علائم در مناطق مختلف و سن ابتلادر مبتلایان به این بیماری متغیر بوده است لذا این مطالعه با هدف ارزیابی وضعیت دموگرافیک، بالینی و فاکتورهای خطر بیماران مبتلا به MS انجام شده است.
    مواد و روش ها
    مطالعه توصیفی- مقطعی حاضر روی 152 نفر از بیماران مبتلا به MS انجام شد که از اردیبهشت 92 13تا تیرماه 1393وارد مطالعه شدند. تشخیص بیماری MS بر اساس تست های آزمایشگاهی و علائم بالینی و تایید قطعی آن بر اساس کرایتریای مک دونالد انجام گرفت. اطلاعات به دست آمده در پرسش نامه ثبت گردید و مورد تجزیه وتحلیل آماری قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین سنی بیماران 3/7 ± 6/31 سال بود و نسبت فراوانی زنان به مردان بیش از 3 برابر بود و اکثر زنان مبتلا، متاهل بودند. بیش تر بیماران مبتلا به فرم خفیف بیماری بودند (4/86 درصد)، 2/21درصد سابقه خانوادگی درجه 1و2 بیماری MS و 94 درصد ضایعات پلاک در تصویر MRI داشتند. 7/45 درصد از مبتلایان علائم بی حسی و 8/43 درصد مشکلات بینایی داشتند اما افسردگی در 3/9درصد از مبتلایان دیده شد. اختلالات بینایی، اولین علامت بیماری در اکثر بیماران (3/41 درصد) است. از بین علائم مربوط به بیماری، تنها علامت ضعف و اختلالات جنسی در هر سه فرم بیماری (عود کننده- بهبود یابنده، پیشرونده اولیه و ثانویه) ازلحاظ آماری تفاوت معناداری داشت (به ترتیب 05/0p= و 02/0p=) که ضعف در بیماران با افزایش وخامت بیماری تشدید می گردد اما در سایر علائم تفاوت معنی داری میان سه فرم بیماری مشاهده نگردید.
    استنتاج
    ویژگی های بالینی و اپیدمیولوژیکی MS در استان مازندران در مقایسه با جهان و سایر مراکز انجام گرفته مشابهت داشته است. راه اندازی ثبت نظام مند بیماری MS در کشور می تواند اطلاعات بیش تری در خصوص وضعیت این بیماران ازنظر دموگرافیک، بالینی، نوع درمان و پاسخ به درمان فراهم نماید اما با توجه به بالا بودن شیوع فامیلی بیماری MS در استان مازندران نسبت به سایر مناطق کشور، بررسی های بیش تر خصوصا در زمینه ژنتیک ضرورت می یابد.
    کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, فاکتورهای خطر, یافته های بالینی}
    Mahmoud Abedini, Masumeh Paksersht, Alireza Rafiei, Reza Valadan, Omolbanin Amjadi, Rezvan Khajavi, Saied Abediankenari, Reza Habibi
    Background and
    Purpose
    Multiple sclerosis (MS) is one the most prevalent diseases associated with neurological and non-traumatic disability in adults. This autoimmune disease affects the central nervous system (CNS) and manifests different signs and symptoms. The prevalence of disease and age of onset varies considerably across the world. This study aimed at investigating demographic, clinical characteristics, and different risk factors in patients with MS.
    Materials And Methods
    The study was performed on 152 MS patients from May 2013-July 2014. McDonald diagnostic criteria were used for disease diagnosis. Data was recorded and analyzed in SPSS V.17.
    Results
    The mean age of patients was 31.6 ± 7.3 and females were three times more likely to be afflicted with MS. Most of the female patients were married. The majority of patients had benign disease (86.4%), and positive family history of MS was found in 21.2%. Plaque lesions in MRI were seen in 94% of the patients. Sensory loss, visual impairment and depression were observed in 45.7%, 43.8%, and 9.2%, respectively. Visual impairment was the first sign of the disease that was observed in most of the patients (41.3%). Fatigue and sexual dysfunction were significantly different between relapse-remitting, primary progressive, and secondary progressive form of MS (P= 0.05 and P= 0.02, respectively). Fatigue was associated with disease progression but other symptoms were not significantly different between three forms of the disease.
    Conclusion
    Demographic and clinical characteristics of MS in Mazandaran province were similar to those reported from other countries. MS registry is recommended to record all MS cases in order to increase knowledge on demographic and clinical characteristics, treatment options, and patient’s response to medications. Furthermore, high familial prevalence of multiple sclerosis in Mazandaran province compared with other regions in Iran calls for further genetic analyses.
    Keywords: multiple sclerosis, risk factors, clinical finding}
  • معصومه پاک سرشت، سعیده سادات شبیری، علیرضا رفیعی*، ام البنین امجدی، محمود عابدینی
    مولتیپل اسکلروزیس(MS (multiple sclerosis، بیماری پیچیده خودایمنی دمیلینه شونده اعصاب مرکزی با اتیولوژی نامشخص است. اتیولوژی این بیماری پیچیده بوده و عوامل مختلفی می توانند درگسترش آن نقش داشته باشند. مطالعات اتیولوژی MS نشان می دهند که عوامل عفونی، فاکتورهای ژنتیکی و یا ترکیبی از این دو عامل می توانند در بروز MS نقش داشته باشند. ارتباط عوامل عفونی با این بیماری اولین بار در سال توسط Pierre Marie پیشنهاد شد و بعدها با انجام مطالعات مختلف نظیر مطالعات اپیدمیولوژیک، مطالعات بر روی دوقلوها و مهاجرین و آزمایش بر روی مدل های حیوانی، زمینه برای تایید بیش تر این نظریه فراهم شد. این مطالعه مروری با هدف بررسی ارتباط عوامل عفونی مختلف با بیماری مولتیپل اسکلروزیس انجام شد. نتایج این مطالعه نشان می دهد، عوامل ویروسی نظیر اپشتین بار ویروس، بورنا ویروس، سرخک، سرخچه و هم چنین عوامل قارچی می توانند از عوامل زمینه ساز مهم، در ابتلا به بیماری MS باشند. حال آن که عوامل انگلی می توانند نقش تعدیلی در ین بیماری ایفا نمایند. با این وجود جهت شناسایی عوامل مختلف، نیاز به مطالعات گسترده تری وجود دارد. شناسایی ارتباط عوامل عفونی مختلف در بیماری MS و معرفی یک عامل به عنوان عامل اصلی ایجاد این بیماری، می تواند مسیر جدیدی را برای ارائه راه کارهای جدید درمانی باز کند. هم چنین در ارائه عملکرد پیشگیرانه مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین نیاز به مطالعات بیش تری برای درک و شناسایی بهتر انواع عوامل عفونی و مکانیسم های تاثیر آن ها در ابتلا به بیماری MS وجود دارد.
    کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, عوامل عفونی, خود ایمنی}
    Masoomeh Pakseresht, Saiedeh Sadat Shobeyri, Alireza Rafiei *, Omolbanin Amjadi, Mahmood Abedini
    Multiple Sclerosis (MS) is a complex autoimmune demyelinating disease of the central nervous system. Although the main cause of MS is still unknown, several risk factors may contribute in MS development. In the search for the etiology of MS, infectious agents, genetic factors, and/or their combination were believed to participate in MS occurrence. The association between MS and infectious diseases was proposed by Pierre Marie in 1884. It was later accepted following epidemiological studies, analysis on twins, immigrants and animal model. This study aimed at investigating the possible relationship between infectious agents and MS. Our findings showed that viral agents such as EBV, borna virus, measles, mumps, and fungi are possible agents in MS development, while parasites may induce immunomodulatory effects. Identifying the relationship between MS and infectious agents and determining a special pathogenic agent for MS could lead to novel treatment strategies. Furthermore, it may result in developing preventive programs. Therefore, further studies are needed to understand and identify the infectious agents that might affect the pathogenesis of MS and their mechanism of actions.
    Keywords: Multiple Sclerosis, infectious agents, autoimmunity}
  • ام البنین امجدی، محمود عابدینی، علیرضا رفیعی، سمانه صفایی، ابوالقاسم عجمی، عارف حسینیان
    اینترفرون ها سایتوکاین های پلئوتروپیک هستند که دارای خاصیت ضدویروسی و تنظیم کنندگی ایمنی می باشند. فعالیت آن ها از طریق اتصال به گیرنده ها و مسیرهای انتقال پیام انجام می گیرد. بعضی از انواع اینترفرون ها نقش پیش التهابی و بعضی دیگر نیز اثرات ضدالتهابی دارند. عملکرد اینترفرون ها در ایجاد بیماری های خود ایمنی از طریق تولید اتوآنتی بادی ها به اثبات رسیده است اما شواهدی نیز وجود دارد که نشان دهنده نقش حافظتی آن ها می باشد. این عملکرد دوگانه ی اینترفرون ها در پاتوژنز بیماری های خود ایمن تاثیر مهمی بر نحوه ی درمان و انتخاب گزینه های درمانی مناسب دارد. این مطالعه مروری بر انواع اینترفرون ها و نقش آن ها در بیماری های خود ایمن مانند آرتریت سلول ژانت دارد و هم چنین به بررسی نقش متناقض اینترفرون ها در برخی از بیماری های خود ایمن نظیر لوپوس اریتماتوز سیستمیک، مالتیپل اسکلروزیس، آرتریت روماتوئید و اسکلرودرما می پردازد.
    کلید واژگان: اینترفرون ها, بیماری های خود ایمن, اتو آنتی بادی, پاسخ ایمنی}
    Omolbanin Amjadi, Mahmoud Abedini, Alireza Rafiei, Samaneh Safaii, Abulghasem Ajami, Aref Hosseinian
    Interferons (IFNs) are pleotropic cytokines with strong anti-viral and immunomodulatory properties. Their function is dependent to signaling pathway upon binding to IFN receptor. Both pro- and anti-inflammatory effects are seen in interferons-related immune responses. While, interferons are in direct correlation with autoantibodies production during autoimmunity, they have protective effects. This paradoxical role of interferons may impose on immunopathogenesis of autoimmune diseases and selecting appropriate medical strategies. Here, we will review the role of interferons in autoimmune diseases such as giant cell arteritis and describe a general overview on their dual role in autoimmune diseases including, systemic lupus erythematosus, multiple sclerosis, rheumatoid arthritis, and scleroderma.
    Keywords: Interferons, autoimmune diseases, autoantibody, immune response}
  • مطالعه ارتباط عوامل خطر ساز با شیوع افسردگی متعاقب سکته مغزی
    رمضان حسن زاده، سید حمزه حسینی، محمود عابدینی، حسن عنایتی
    زمینه و هدف

    افسردگی پس از سکته مغزی شایع ترین اختلال خلقی در بیماران مبتلا است. سکته مغزی یکی از بیماری های نرولوژیک و از مشکلات عمده سلامت عمومی است. هدف از این مطالعه تعیین شیوع افسردگی متعاقب سکته مغزی و رابطه آن با عوامل خطرساز می باشد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه به صورت توصیفی به روش نمونه گیری در دسترس روی 116 بیمار مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک بستری در بخش مغز و اعصاب بیمارستان بوعلی سینا ساری انجام گرفت. تشخیص سکته مغزی بر اساس تشخیص بالینی متخصص مغز و اعصاب بود که با استفاده از سی تی اسکن یا ام آر آی مغز تایید شده بود. فراوانی افسردگی بر اساس DSMIV و پرسشنامه HADS تعیین و عوامل خطر ساز بر اساس نتایج آزمایشات پارا کلینیکی، پس از تفسیر و تایید متخصص همرا ه با اطلاعات دموگرافیک در پرسشنامه ثبت شد. نتایج با استفاده از نرم افزار spss16 و تست های آماری کای دو و رگرسیون لجستیک مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

    یافته ها

    یافته های پژوهش نشان داد که 4/47 درصد بیماران دچار افسردگی بودند. فراوانی افسردگی در زنان 3/29 درصد و در مردان 1/18 درصد بود. وفور افسردگی در زنان به طور معنی داری بیش تر از مردان بود. هیچ ارتباط معنی داری بین افسردگی با سن و سطح تحصیلات بیماران وجود نداشت ولی بین افسردگی بیماران پس از سکته مغزی و عوامل خطر ساز سکته مانند جنس، قند خون بالا (دیابت)، فشار خون بالا (هیپر تانسیون)، ارتباط معنی داری وجود داشت. با استفاده آزمون کیفی مجذور کای دو، بیماری قلبی ارتباط معنی داری با افسردگی بیماران داشت ولی در رگرسیون لجستیک فرضیه تحقیق پیش بینی و تایید نگردید.

    استنتاج

    به طور کلی نتایج نشان می دهد که افسردگی متعاقب سکته مغزی از فراوانی بالایی در جامعه برخوردار می باشد و افسردگی پس از سکته مغزی با عوامل خطرسازی هم چون جنس و دیابت و هیپرتانسیون ارتباط دارد که تشخیص و درمان و مداخله به موقع می تواند از افسردگی بیماران، خصوصا درجنس مونث کاسته و امید به زندگی را افزوده و در بهبود زندگی بیماران کمک کننده خواهد بود.

    کلید واژگان: عوامل خطر ساز, سکته مغزی, افسردگی}
    Study of relationship risk factors with prevalence post stroke depression
    Ramezan Hasanzadeh, Sayyed Hamzeh Hosseini, Mahmoud Abedini, Hasan Enayati
    Background and Purpose

    post stroke depressionis one of the common emotional disorders affecting stroke survivors.Strokeis one of neurologic diseases and is a public health problem. the purpose of this study was to deter mine the relationship of risk factorswithprevalenceofpost stroke depression.

    Material And Methods

    this descriptive study was performed with relevant sampling metod on 116 inpatient ischemic strokethat admitted in the department of neurology BoaliSinahospital in Sari. recognitionbrainischemicstroke was on the basis clinical recognize neurologist and confirmed with use Brain. C.T.S & M.R.I. Frequency of depression, according to DSM IV criteria & HADS inquiry determined and demographic data were registered by the patient andrisk factors were registered on the basis resultparaclinic testes then confirmed by the physician. all of data analyzed by SPSS 16, Chi Square, Lojestic Regression.

    Results

    findingshowed in this study % 47/4 of patient sufferedpost stroke depression. the frequency of depression in was significantly higher in women (29.3%) than men was (18.1%). there was no significant relation between depression and age andliteracy level. there was significantrelation between depression with sex (sig= 0.004) & diabet mellitus (sig= 0.000) & hypertension (sig= 0.003).

    Conclusion

    our result study show that post stroke depression is prevalent in our society, andthisismoreprominent among women. there is significant relation between depression with sex & diabet & hypertension. earlydiagnosisand treatment and psychologist or psychiatry intervention can help to decrease post stroke depression. specially in women and improve quality of life & expectancy of lifein these patients.

    Keywords: Depression, Stroke, Risk Factor}
  • سید محمد باغبانیان، محمود عابدینی
    ترکیب لیویدورتیکولاریس های متعدد و پراکنده در پوست و حوادث ایسکمیک عروقی مغز را سندرم Sneddon (SNS یا Sneddon syndrome) می نامند. میزان بروز (Incidence) آن 4 در میلیون در سال است. اگر چه نخستین علایم بیماری در سنین جوانی تظاهر می یابد و در جنس مونث بیشتر است، اما بیماری اغلب در دهه پنجم عمر تشخیص داده می شود و لیودورتیکولاریس ضایعات پوستی ماندگار با نمای سیانوتیک است که از تغییرات درجه حرارت محیط متاثر نمی شود. بیماران را به دو گروه طبقه بندی می کنند. فرم اولیه سندرم هیچ علت اتیولوژیک قابل عنوان ندارد و فرم ثانویه به عنوان بخشی از یک اختلال خود- ایمن یا یک وضعیت ترومبوفیلیک رخ می دهد. به نظر می رسد شدت بیماری با نمای MRI (Magnetic resonance imaging) در ارتباط است نه با وجود یا عدم وجود APLA (Antiphospholipid antibody). بررسی بافت شناختی پوست و تعیین انسداد آرتریولار از اهمیت ویژه ای برای طبقه بندی قابل اعتماد و تشخیص زود هنگام این سندرم، برخوردار است. درگیری شرایین کوچک و متوسط در عمق درمیس و باند فوقانی بافت سلولار زیر جلدی در نواحی درگیر تایید کننده خواهد بود.
    کلید واژگان: استروک, لویدورتیکولاریس, Sneddon}
    Seyed Mohammad Baghbanian, Mahmoud Abedini
    The combination of generalized broken livedoreticularis and cerebrovascular accident is referred to as Sneddon syndrome with the incidence of 4/million/year. It predominates among young women and the more prevalent mean age at the moment of diagnosis is the fifth decade. The disease has a slow and progressive clinical course that can lead to disability or death، due to neurological problems or associated complications. Livedo reticularis is characterized by persistent lesions with a cyanotic coloration، which are not influenced by temperature. Patients should be classified as primary Sneddon syndrome، if no etiologic factor can be detected، and secondary Sneddon syndrome، which occurs mainly as part of an autoimmune disorder or in a thrombophilic state. The severity of the disease seems to be correlated with magnetic resonance imaging aspects، but not to the presence of antiphospholipid antibodies. Histopathological study revealed that the disease affects small and medium arteries، located in the profound dermis and superior band of the subcutaneous cellular tissue. We have reported a patient with recurrent vascular accident who had significant skin lesion named livedoreticularis as long as treating for obsessive convulsive for a long time and infertility. We want to emphasis to see well as the first step of examination for diagnosis and treatment of disease.
    Keywords: Stroke, livedoreticularis, Sneddon}
  • سید محمد باغبانیان، منیره رمضانی، محمود عابدینی، جمشید یزدانی چراتی
    سابقه و هدف
    یکی از شایع ترین بیماری های نورولوژیک و دومین علت مرگ و میر در افراد بالغ محسوب می شود. اطلاع دقیقی در خصوص نقش مستقل هر یک از فاکتورهای خطر بر گردش خون قدامی و خلفی مغز موجود نمی باشد در حالی که سکته مغزی در مسیر قدامی شایع تر ولی در مسیر خلفی شدیدتر و خطرناک تر است. لذا این مطالعه با هدف مقایسه فاکتورهای خطر شایع سکته ای مغزی ایسکمیک بر گردش خون قدامی و خلفی انجام شده است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه بیماران شامل 200 بیمار مبتلا به سکته مغزی ایسکمیکترومبوتیک بوده اند که طی یک سال به اورژانس های بیمارستان بوعلی ساری و امام بهشهر مراجعه نموده اند نوع سیرکولاسیون درگیر با MRA و MRI مشخص شد. فاکتور خطرهای بیماران اعم از دیابت، هیپرتانسیون، هیپرلیپیدمی، کشیدن سیگار و بیماری های ایسکمیک قلب ثبت شد.
    یافته ها
    از 200 بیمار 4/40 درصد دچار پرفشاری خون و 2/45 درصد دیابتیک، 7/33 درصد دچار هیپرلیپیدمی و 7/14 درصد دچار بیماری ایسکیک قلبی و 7/7 درصد سیگاری بوده اند. در این مطالعه اثر سن و جنس بر نوع گردش خون درگیر معنی دار نبوده است. در افراد دیابتی شانس درگیری سیرکولاسیون خلفی 6/1 برابر (05/0p<). در افراد مبتلا به پرفشاری خون هم شانس درگیری گردش خون خلفی 6/1 برابر بوده است (05/0p<). در حالی که اثر هم زمان دیابت و فشارخون بر نوع گردش خون درگیر معنی دار نبوده است (05/0p>). شانس درگیری گردش خون قدامی در بیماران دچار هیپرلیپیدمی پنج برابر گردش خون خلفی بوده است. بین سیگار کشیدن و نیز بیماری های ایسکمیک قلبی و نوع گردش خون درگیر اثر معنی داری مشاهده نشده است (05/0p>).
    استنتاج
    با توجه به شیوع بیشتر سکته های مسیر خلفی در بیماران مبتلا به پرفشاری خون و یا دیابتی و خطرناک تر بودن این نوع از سکته های مغزی این ریسک فاکتورها را با دقت بیش تری به مقادیر نرمال نزدیک کرد و در این بیماران به سندرم های مسیر خلفی توجه ویژه مبذول داشت.
    کلید واژگان: سکته مغزی, گردش خون قدامی, گردش خون خلفی, ریسک فاکتور}
    Seyed Mohammad Baghbanian, Monireh Ramezani, Mahmood Abedini, Jamshid Yazdani Charati
    Background and
    Purpose
    Ischemic brain stroke is one of the most common neurologic diseases and the second cause of death among adults. There is currently no information on the relationship between risk factors influencing anterior and posterior circulation. The most common ischemic strokes occur in the (anterior circulation) AC, while strokes occurring in the posterior circulation (PC) are more severe. We sought to explore the differences between risk factors of common ischemic brain strokes on AC and PC.
    Materials And Methods
    In this prospective descriptive study, we evaluated 200 patients referring to Sari Bualisina and Behshahr Imam Hospitals. Strokes in AC and PC were diagnosed by clinical and neuroimaging findings including brain CT Scanning and MRI. Pre-stroke cerebrovascular risk factors were recorded for each patient including hypertension, diabetes mellitus, hyperlipidemia, and smoking.
    Results
    Among the patients 40.4% had hypertension, 45.2% were diabetic, 33.3% were hyperlipidemic, 14.7 % had ischemic heart disease and 7.7% were smokers. The effect of age and sex was not significant between circulations. The prevalence of hypertension as a major risk factor of stroke and diabetes mellitus was higher in patients with PC stroke compared to patients with AC stroke (P<0.05). The co effect of diabetes mellitus and hypertension did not have any significant effect on type of circulation. The prevalence of hyperlipidemia was five times higher in patients with AC stroke (P<0.05). No any significant difference was seen between smoking and ischemic heart diseases and the type of circulation.
    Conclusion
    The prevalence of hypertension and diabetes mellitus as major risk factors of stroke resulted in more PC strokes. Therefore, controlling the risk factors is of great importance to reduce the rate of such strokes.
    Keywords: Brain stroke, anterior circulation, posterior circulation, risk factor}
  • سمیرا عمرانی، بهرام میرزاییان، حامد آقاباقری، رمضان حسن زاده، محمود عابدینی
    سابقه و هدف
    مالتیپل اسکلروزیس (Multiple sclerosis: M.S) جزء گروهی از بیماری های سیستم عصبی است که با تخریب غلاف میلین راه های عصبی همراه است. عوارض این بیماری به دلیل ماهیت ناتوان کننده ی آن تمام جنبه های زندگی فرد مبتلا را در بر می گیرد و در نتیجه امید به زندگی بیمار را کاهش می دهد. کاهش امید به زندگی درتشدید بیماری های مزمن از جمله مالتیپل اسکلروزیس نقش چشمگیری دارد. این پژوهش با هدف بررسی اثر بخشی درمان گروهی شناختی- رفتاری(Cognitive behavioral therapy: CBT) بر امید به زندگی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس انجام شده است.
    مواد و روش ها
    پژوهش از نوع آزمایشی همراه با گروه آزمایش و کنترل بود. آزمودنی ها در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و یک پیگیری یک ماهه مورد ارزیابی قرار گرفتند. تعداد 30 بیمار مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس (M.S) مراجعه کننده به بیمارستان بوعلی سینای شهر ساری انتخاب و به شیوه تصادفی به گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند (n1=n2=15). آزموددنی های گروه آزمایشی یک دوره ی 12 جلسه ای گروه درمانی شناختی- رفتاری در طول 3 ماه دریافت کردند و گروه گواه در این مدت در لیست انتظار درمان قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها، آزمون امید به زندگی حلاجیان (1389) بود. برای تحلیل داده ها علاوه بر استفاده از آمار توصیفی از تحلیل کوواریانس تک متغیری استفاده شد.
    یافته ها
    یافته های پژوهش نشان داد که میانگین نمرات امید به زندگی گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون و پیگیری به صورت معنی داری افزایش یافته است (0001/0< p).
    استنتاج
    با توجه به اثر بخشی گروه درمانی شناختی- رفتاری بر افزایش امید به زندگی بیماران مبتلا به MS به نظر می رسد که گنجاندن دوره گروه درمانی شناختی- رفتاری در فرآیند درمان بیماران مبتلا به MS می تواند به سلامت روان این بیماران به ویژه افزایش امید به زندگی آن ها منجر شود.
    کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, گروه درمانی شناختی, رفتاری, امید به زندگی}
    Samira Omrani, Bahram Mirzaeian, Hamed Aghabagheri, Ramezan Hassanzadeh, Mahmoud Abedini
    Background and
    Purpose
    Multiple sclerosis (M. S) is one of the diseases of nervous system that is accompanied with destruction of neuron ways corded sheath. Side effects of this diseases involves all aspects of the patient because of its weakening nature and as a result declines hope to life of the patient. Declining hope of life has a considerable role in accelerating acute diseases like multiple sclerosis (M. S).
    Materials And Methods
    This study has been done with the aim of investigating effectuality of group treatment of Cognitive Behavioral Therapy (CBT) on the hope of life in patients suffering from multiple sclerosis (M. S). For this purpose، thirty patients suffering from multiple sclerosis (M. S) referring to Bou Ali SIna Hospital in Sari were chosen in frame of a semi-experimental study accompanied with control & evaluation group of pre-test and post-test and one month follow-up and they were assigned to test and witness groups randomly (n2=n2=15). The experimental group were exposed in a treatment group of cognitive behavioral therapy (CBT) within three month and in a 12-session period and witness group were placed in waiting list. The tool of collecting data was Hallajian Hope to Life Test (2010).
    Results
    The results arising from covariance showed that cognitive-behavioral therapy group will cause to increase hope to life in target group. Due to the effectuality of cognitive behavioral therapy group in increasing hope of life in patients suffering from M. S، it seems that including cognitive behavioral therapy group in the process of treatment of M. S patients، can be led to the mental health of the patients specially increasing hope of life in such patients.
    Conclusion
    In new educational package، group treatment of cognitive behavioral therapy consisting of 12-session group treatment program which its goal is challenging and changing negative cognitions of the individuals who are suffering from anxiety disorders like stress، depression، disappointment and severe wrath. Every course includes instructions for exercise in order to attain the aims of treatment and in order to have better performance، different resources about the manner of leading treatment process in group will be available in addition to have a lot of notes. In this program، different existing findings and insights in relation to mental therapy within the last 20 years، will be mixed.
    Keywords: Multiple sclerosis, cognitive behavioral therapy, hope to life}
  • قربان گوهری، عبدالکریم مهروز، حدیث موسوی، مهریار زرگری، سیدمحمدباقر هاشمی، محمود عابدینی، احد علیزاده
    سابقه و هدف
    بر اساس مطالعات اپیدمیولوژیک، استروک به یکی از مشکلات اساسی در منطقه خاورمیانه تبدیل شده است. با توجه به نقش آنزیم پاراکسوناز سرم (PON1) در استروک، مطالعه حاضر طراحی گردید تا اهمیت پروگنوستیک نسبت فعالیت های پاراکسونازی به آریل استرازی (Para/Aryl) و نسبت این فعالیت ها به HDL را مورد ارزیابی قرار دهد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مورد- شاهدی، 85 بیمار مبتلا به استروک ایسکمیک (46 مرد و 39) و 71 نفر کنترل (38 مرد و 33 زن) وارد مطالعه شدند. فعالیت های پاراکسونازی و آریل استرازی آنزیم PON1 با روش اسپکتروفتومتری مورد سنجش قرار گرفتند. پروفایل لیپیدی با کیت های آزمایشگاهی اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده از آزمون های t-test، Chi-square و همبستگی پیرسون آنالیز شدند.
    یافته ها
    در مقایسه با کنترل، مقادیر apoA1 در بیماران به طور معنی داری از کنترل ها پایین تر بود (000/0=p). در مقایسه بین بیماران و کنترل ها، بیشترین اختلاف از نظر آماری به نسبت Para/Aryl تعلق داشت (16/0=p). نسبت های Para/HDL (097/0= P) و Aryl/HDL (57/0=p) در بیماران از کنترل ها بالاتر بودند. در بیماران، بین فعالیت آریل استرازی و apoA1 ارتباط مثبت معنی دار وجود داشت (015/0=p و 268/0= r).
    استنتاج
    در ارزیابی وضعیت PON1 در بیماران غیردیابتی مبتلا به استروک ایسکمیک سنجش نسبت های Para/Aryl و Para/HDL از اندازه گیری فعالیت های آریل استرازی یا پاراکسونازی به تنهایی، شاخص های مناسب تری هستند. مقادیر افزایش یافته Para/Aryl، Para/HDL و Aryl/HDL و مقادیر کاهش یافته Aryl را می توان در بیماران مورد مطالعه به عنوان بیومارکرهای پروگنوستیک در نظر گرفت.
    کلید واژگان: پاراکسوناز سرم, استروک ایسکمیک, پروفایل لیپیدی, Para, Aryl, Para, HDL, Aryl, HDL}
    Ghorban Gohari, Abdolkarim Mahrooz, Hadis Musavi, Mehryar Zargari, Mohammad-Bagher Hashemi, Mahmoud Abedini, Ahad Alizadeh
    Background and
    Purpose
    Based on the epidemiologic studies، stroke has become one of the fundamental problems in the Middle East. Considering to the role of serum paraoxonase (PON1) in stroke، the present study designed to evaluate the prognostic importance of paraoxonase to arylesterase activity ratio (Para/Aryl) and ratios of the activities to HDL in nondiabetic patients with ischemic stroke.
    Materials And Methods
    In this case-control study، 85 patients with ischemic stroke (46 men and 39 women) and 71 control individuals (38 men and 33 women) were enrolled. Paraoxonase and arylesterase activities were determined spectrophotometrically using paraoxon and phenylacetate as the substrates، respectively. Lipid profile was assayed using laboratory kits. The statistical analysis was performed by t-test، Chi-square and Spearman Correlation tests.
    Results
    Compared with the control group، apo A1 levels were significantly decreased (P=0. 000). Among three ratios of Para/Aryl، Para/HDL and Aryl/HDL، the greatest statistical difference belonged to Para/Aryl (P=0. 016). Para/HDL and Aryl/HDL ratios were higher in patients than controls (P=0. 097 and P=0. 57، respectively). There was a significant positive correlation (r= 0. 268، P= 0. 015) between arylesterase activity and apo A1 levels in patients.
    Conclusion
    It concluded that in the evaluation of PON1 status in nondiabetic patients with ischemic stroke، the assay of Para/Aryl and Para/HDL ratios are better indicators of measuring the activity alone. Increased amounts of Para/Aryl، Para/HDL and Aryl/HDL and reduced levels of Aryl may be considered as prognostic biomarkers in the study patients.
    Keywords: Serum paraoxonase, ischemic stroke, lipid profile, Para, Aryl, Aryl, HDL, Para, HDL}
  • محمود عابدینی، اشرف زروانی، ابراهیم خوش نما، سید محمد باغبانیان
    بیماری هالروردن اسپاتز یک بیماری نادر ولی شناخته شده با اختلال عملکرد نورولوژیک پیشرونده و زوال عقل است شیوع آن 1-3 در هر یک میلیون نفر ذکر شده است شروع علایم عمدتا در اواخر دوران کودکی و اوایل سن بلوغ است. ولی مواردی با وقوع در دوران بزرگسالی نیز توصیف شده است و می تواند فامیلیال یا اسپورادیک باشد. موارد فامیلی به صورت اتوزومال مغلوب و ناشی از موتاسیون ژن پانتوتنات کیناز واقع بر کروموزوم 20 به ارث می رسد که نتیجه آن رسوب غیرطبیعی آهن در گلوبوس پالیدوس و پارس رتیکولاتا است. نمای کلینیکی اصلی آن اختلالات حرکتی غیر طبیعی و شناختی است.تشخیص آن بر اساس وجود توام علایم پیرامیدال و اکستراپیرامیدال در کلینیک و نمای رادیولوژیک آن است. نمای رادیولوژیک آن سیگنال هیپواینتنس در گلوبوس پالیدوس و ماده سیاه در MRÏ مغز است. گاه هیپراینتسیتی پالیدال با یک سیگنال هیپواینتس احاطه شده است که به آن علامت چشم ببر می گویند و اشاره شده است که برای بیماری هالروردن- اسپاتز اختصاصی است.
    کلید واژگان: هالروردن اسپاتز, علامت چشم ببر, اختلالات حرکتی, اختلالات شناختی}
    Mahmood Abedini, Ashraf Zarvani, Ebrahim Khoshnama, Seyed Mohammad Baghbanian
    Hallervorden Spatz Disease is a rare familial neurodegenerative disorder, which primarily affects children but also, can occur in adults. Major clinical features are abnormal involuntary movements and cognitive impairment. Diagnosis is based on clinical and radiological features. The radiological features are hypointense signals in globus pallidus and substantia nigra on MRÏ of brain. Ôccasionally the pallidal hypointense signals surround hyperintense signals, this is known as “tiger-eye-sign” and is postulated to be specific for Hallervorden Spatz Disease. We report a brother and sister with such MRÏ findings.
    Keywords: Hallervorden spatz disease, abnormal involuntary movements, cognitive impairment, tiger, eye, sign}
  • مروری بر برخی جنبه های شناختی و روانی بیماری ام اس
    محمود عابدینی، مهران مرتضوی
  • حسن خانی، محمود عابدینی، اشرف زروانی، اسفندیار آزادمرزابادی، علی منتظری، رحمان روشن بخش، آمنه قربانی
    مقدمه و هدف
    بیماری میگرن یکی از شایع ترین علل سردرد است. هدف از این مطالعه تعیین اثر داروی توپیرامات با دوز 50 میلی گرم، روزانه به مدت 3 ماه در پیشگیری از حملات سردرد میگرنی مقاوم به درمان بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دوسوکور می باشد که بر روی 70 بیمار بین سنین 15 تا 45 سال مراجعه کننده به کلینیک سردرد بیمارستان آموزشی درمانی بوعلی سینای ساری که دارای سابقه حملات میگرن براساس معیارهای انجمن بین المللی سردرد به مدت بیشتر از یک سال و با بروز حداقل 1 تا 6 حمله در هر ماه بوده اند، طی سال های 1386 1384 انجام شد. میزان کارایی این دارو به وسیله میزان پاسخ به درمان، میانگین تغییرات در تعداد و شدت حملات میگرن در مقایسه با مرحله پایه و گروه پلاسبو به صورت ماهانه برای یک دوره 3 ماهه محاسبه گشت. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار آماری گراف پد و آزمون های آماری آنالیز واریانس یک طرفه و متعاقب آن آزمون نیومن کیولس، مجذور کای و تی تست تحلیل گردید.
    یافته ها
    66 نفر بیمار از 70 بیمار شرکت کننده در مجموع مطالعه را به پایان رساندند و مابقی از مطالعه حذف شدند. میانگین سنی بیماران 9/7±33/30 سال بود، بیماران بر اساس اهداف مطالعه به سه طبقه سنی 2515، 3525 و 4535 سال تقسیم شدند. بیماران هر گروه به طور تصادفی به دو گروه دریافت کننده پلاسبو و توپیرامات تقسیم شدند. گروه توپیرامات در کلیه ماه های ارزیابی شده دارای کاهش معنی داری در میانگین ماهانه شدت و تعداد حملات میگرن بوده است (0001/0 p<). اما گروه پلاسبو تفاوت معنی داری نداشته است. میزان پاسخ به درمان در بیماران تحت درمان با توپیرامات به طور معنی داری بیشتر از گروه پلاسبو در ماه سوم بوده است(0001/0 < p). عوارض جانبی دارو به طور گذرا بوده و به خوبی تحمل گردید.
    نتیجه گیری
    داروی توپیرامات با دوز 50 میلی گرم، روزانه کارایی قابل توجهی در پیشگیری از حملات میگرن در ماه های اول، دوم و سوم دارد. استفاده از توپیرامات با دوز درمانی پایین، یک روش درمانی مطلوب برای بیماران مبتلا به میگرن مقاوم به درمان می باشد.
    کلید واژگان: توپیرامات, میگرن مقاوم, درمان پروفیلاکسی}
    Khani H., Abedini M., Zarvani A., Azadmarzabadi E.Md. Montazeri A., Roshanbakhash R., Ghorbani A.Bsc
    Introduction &
    Objective
    Migraine is the most common cause of headache. The aim of the present study was to evaluate the effects of topiramate (TPM) in the prevention of drug-resistant migraine headache.
    Materials and Methods
    This is a double-blind clinical trial conducted on 70 patients between ages 15 to 45 years referred to the Bu Ali Sina Hospital in Sari with a history of migraine attacks based on International Headache Society criteria for a period of more than one years with a minimum incidence of 1 to 6 attacks per month. The drug rate performance was assessed by response rate to treatment, mean changes in the number and severity of migraine attacks compared with the placebo group for 3 months. Collected data were analyzed using analysis of variance (ANOVA), Newman-Keuls and Spearman’s Coefficient Rank Correlation as the post hoc tests. GRAPHPAD software was used for analysis of the data.
    Results
    66 of 70 patients completed the study. The mean age of the patients was 30.33±7.9 years. A significant reduction in the severity and frequency of migraine attacks was seen in all months (P < 0.0001) for topiramate treated group in compare to placebo group. Responder rate for patients treated with TPM was significantly higher than placebo group (63.6%, P<0.0001) in the 3rd month of the treatment Side effects of treatment were transient and well tolerated.
    Conclusion
    Low dose of TPM showed significant efficacy in prevention of migraine attacks within the first, second, and third month of treatment. Low dose of TPM seems to be a good therapeutic option for the patients with refractory migraine.
  • محمود عابدینی، رضا حبیبی ساروی، اشرف زروانی، منصور فرهمند
    سابقه و هدف
    با وجود شباهت های فراوان در اپیدمیولوژی (همه گیری شناسی) بیماری مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) در دنیا، شیوع آن متغیر است. در مطالعات کرتزکی ایران جزو کشورهای با شیوع پایین بیماری ام اس طبقه بندی گردید. مطالعه حاضر با هدف دستیابی به شیوع مقطعی بیماری ام اس در استان مازندران و ارزیابی سایر جنبه های اپیدمیولوژیک آن انجام گرفته است.
    مواد و روش ها
    مطالعه در سال1386 به صورت مقطعی بر روی تمام بیماران ام اس ثابت شده (582 نفر، 161 مرد و 421 زن) مقیم مازندران که عضو انجمن ام اس مازندران نیز بوده اند، صورت پذیرفت. ضمن مصاحبه، اطلاعات دموگرافیک و مشخصات بیماری شرکت کنندگان درپرسش نامه ثبت گردید. آمار نفوس استان مازندران (087/893/2نفر) ازنتایج سرشماری سال 1385 اخذ گردید.
    یافته ها
    میانگین سن بیماران 4/9±3/34 وشیوع مقطعی بیماری 1/20 در صدهزار [فاصله اطمینان%95 (CI):1/22-7/18] بوده است. نسبت زنان به مردان 6/2 بوده وبیماری در دهه سوم عمر شایع تر بود. اختلالات بینایی با1/40 درصد(CI95%: 9/42-5/38) واختلالات حسی با 2/34 درصد(CI95%: 1/36-8/32) به ترتیب شایع ترین علائم اولیه بوده اند.
    استنتاج
    مازندران جزو مناطق با شیوع متوسط بالای ام اس می باشد که این نتیجه مغایرت قطعی با اطلاعات پیشین دارد. سایراطلاعات همه گیری شناسی تقریبا از الگوی جهانی تبعیت نموده وبررسی های دقیق تری را می طلبد.
    کلید واژگان: اپیدمیولوژی, ایران, مولتیپل اسکلروزیس, شیوع, مازندران}
  • زهره ترقی، احترام سادات ایلالی، محمود عابدینی، اشرف زروانی، ابراهیم خوش نما، رضا علی محمد پور، نفیسه قانعی، راضیه مختار پور
    زمینه و هدف
    مولتیپل اسکلروزیس (MS) از اختلالات دمیلینالیتو مزمن و پیشرونده سیستم عصبی مرکزی است که اکثرا قشر فعال جامعه را درگیر می سازد. با ارزیابی کیفیت زندگی بیماران می توان برخی از ناتوانی های ایجاد شده را بهبود بخشید و توانایی های باقیمانده را نیز ارتقاء بخشید. این مطالعه با هدف تعیین کیفیت زندگی بیماران عضو انجمن MS مازندران طراحی و اجرا گردید.
    روش بررسی
    پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی بود. جامعه پژوهش را بیماران عضو انجمن MS مازندران تشکیل می دادند. نحوه نمونه گیری به صورت سرشماری انجام گرفت. 101 عضو داوطلب وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری داده ها جهت تعیین کیفیت زندگی، پرسشنامه استاندارد 36 SF- بود. این پرسشنامه دارای 36 سوال است و قبلا در بسیاری کشورها از جمله ایران تعیین اعتبار شده است و از پایایی بالایی برخوردار است (ضریب آلفای کرونباخ 77 درصد تا 90 درصد) علایم بالینی و شدت بیماری با گرفتن شرح حال و انجام معاینه عصبی توسط پزشک متخصص مغز و اعصاب و با استفاده از معیارنمره بندی وضعیت ناتوانی به صورت گسترده (EDSS Expanded disability status scale or) تعیین و ثبت شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد،74 درصد بیماران، زن و 26 درصد، مرد بودند، محدوده سنی بیماران 18-60 سال 31/8 ± 27/33، سن شروع بیماری 12-54 سال 03/8 ± 12/27 بود. در 7 درصد بیماران سابقه خانوادگی MS وجود داشت. میانگین نمره سلامت عمومی (بر مبنای 100) 22/10 ± 34/41، میانگین نمره سلامت جسمی 25/30 ± 75/54، میانگین نمره سلامت روحی 03/22 ± 25/53 میانگین نمره شادابی 44/24 ± 75/54 و میانگین نمره رابطه اجتماعی 96/20 ± 62/56 و میانگین نمره درد جسمی 68/31 ± 75/35 بود.
    نتیجه گیری
    در این بررسی کیفیت زندگی بیماران عضو انجمن MS مازندران در تمام شاخص ها در حد متوسط بود. این امر می تواند ناشی از خفیف بودن بیماری در اکثر بیماران مورد بررسی، پایین تر بودن سن شروع و کوتاه تر بودن دوره بیماری بوده باشد.
    کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, بیماران, کیفیت زندگی}
    Z. Taraghi, E. Ilali, M. Abedini, A. Zarvani, I. Khoshnama, Ra. Mohammadpour, N. Ghanei, R. Mokhtarpour
    Introduction and
    Aim
    MS is one of the progressive and chronic demyelinative disorders involving active members of society. The study of quality of life in these patients could decrease relieve some disabilities and promotes residual abilities to maximal levels. Regarding relatively high prevalence of MS in Mazandaran province, this study was designed to measure the quality of life in Multiple sclerosis patients living in Mazandaran Province.
    Materials and Methods
    In this discriptive study, the community of research included members of Mazandaran Multiple Sclerosis Association (MMSA). The census sampling method was used. The volunteers (101 patients) were assessed from october 2005 to March 2006. Assessment tool for data collection was standard questionnaire SF-36. This questionnaire consists of 36 questions and its validity has already been determined in many countries including Iran and it has high reliability (alpha chronbach 0.77-0.90). Clinical manifestations and the severity of the disease were evaluated with history and physical examination taken by Neurologist and using EDSS criteria.
    Results
    The results showed that 76% of the patients were females and 26% were males. The age range was 18-60 years (mean age 33.27 ± 8.31). The emergence of disease was at age 12-54 years (mean age 27.12 ± 8.03). About %7 of the patients had positive family history of multiple sclerosis. The mean score (based on 100) of general health, physical health, mental health, vivacity, social health, and physical pain were, respectively, 41.34 ± 10.22, 54.75 ± 30.25, 53.25 ± 22.03, 54.75 ± 24.44, 56.62 ± 20.96, and 35.75 ± 31.68..
    Conclusion
    In this study, the quality of life was relatively good in all aspects. This may be due to mildness of disease in majority of the patients, low age at time of disease emergence and shorter duration of disease.
  • سید حمزه حسینی، محمود عابدینی، علیرضا خلیلیان، فرامرز فرقانی
    سابقه و هدف
    بیماری اسکیزوفرنی از شایعترین بیماری ها در حیطه روانپزشکی است که اخیرا تلاش های زیادی برای یافتن علل بیولوژیک و ارگانیک این بیماری صورت گرفته است. یکی از مواردی که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. علایم نورولوژیک ظریف و ارتباط آن با بیماری اسکیزوفرنی است. این مطالعه به منظور مقایسه علایم نورولوژیک ظریف بین بیماران اسکیزوفرن و خواهر یا برادر آنها و گروه شاهد انجام شده است.
    مواد و روش ها
    جمعیت مورد مطالعه شامل30 بیمار اسکیزوفرن، 30 نفر خواهر یا برادر این بیماران و 30 نفر از کارکنان بیمارستان زارع ساری، به عنوان گروه شاهد می باشند. وجود علایم نورولوژیک ظریف درآنها مورد ارزیابی قرار گرفت. سپس یک نمره کلی از نظر این علایم برای هر آزمودنی به دست می آید، در نهایت این گروه ها با هم مقایسه می شوند.
    یافته ها
    میانگین علایم نورولوژیک در بیماران اسکیزوفرن بیشتر از خواهر یا برادر این بیماران و گروه شاهد است. همچنین میانگین نمرات علایم نورولوژیک در خواهر یا برادران بیماران اسکیزوفرن بیشتر از گروه شاهد است. به علاوه بین نمره کلی علایم نورولوژیک ظریف و سابقه فامیلی بیماری اسکیزوفرنی در گروه بیماران اسکیزوفرن ارتباط معنی داری وجود داشت (P=0.34). یعنی بیماران اسکیزوفرنی که سابقه فامیلی از نظر بیماری اسکیزوفرنی داشتند، نمره کلی از نظر علایم نورولوژیک ظریف بیشتر نسبت به سایر بیماران داشتند. هیچ ارتباطی بین سن و جنس و میانگین نمره کلی این علایم وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های این مطالعه که علایم نورولوژیک ظریف در بیماران اسکیزوفرن از دو گروه دیگر بیشتر است، دیدگاه بیولوژیک و ارگانیک در مورد اتیولوژی اسکیزوفرنی را تقویت می کند، این علایم می توانند به عنوان یک مارکربیولوژیک قوی در بیماری اسکیزوفرنی مطرح شوند و با عنایت به شروع زودرس درمان با آنتی سایکوتیک ها، این علایم می توانند در سرنوشت بیماری تاثیر داشته باشند.
    کلید واژگان: اسکیزوفرنی, نورولوژی, علایم نورولوژیک ظریف}
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال