مسعود آخشی
-
ترکیه را می توان یکی از بازیگران مهم منطقه ای به شمار آورد که از سال 2015 «رویکرد تهاجمی» را در سیاست خارجی خود اتخاذ کرده است؛ آنکارا که روزی سیاست «تنش صفر» داوود اوغلو را در پیش گرفته بود، از سال 2010 با عبور از اصل سیاست مزبور، وارد سطوح متعددی از تنش های سیاسی، امنیتی، نظامی در مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا و قفقاز شد. در واقع پس از قیام های مردمی و شکل گیری سه جبهه اسلام سیاسی (شیعی) به مرکزیت ایران، اسلام سلفی عربستان و اسلام اخوانی ترکیه رقابت ها برای معرفی خود به عنوان مرجع اسلام میان سه بازیگر تشدید شد. در این پژوهش سعی شده با استفاده از حقایق موجود منطقه و بر اساس روش تحلیلی-توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی به این سوال اصلی پاسخ داده شود که ترکیه چگونه از راهبرد بازدارندگی شبکه ای علیه ایران استفاده کرده است؟ در همین راستا فرضیه پژوهش بر این نکته تاکید دارد که رفتار ترکیه پس از تحولات قیام های عربی سال 2010 در راستای ایجاد موازنه قوا از طریق پیوندهای ارتباطی با بازیگران ملی و فراملی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ایدیولوژیکی و امنیتی پیش رفته و از سال 2015 سیاست منطقه ای ترکیه، پیرو مداخله روسیه و ایران در سوریه و توافق هسته ای ایران با آمریکا و به تبع آن چرخش موازنه قوا به نفع تهران، به شکل تهاجمی در قالب بازدارندگی شبکه ای علیه جمهوری اسلامی ایران چرخش داشته است.
کلید واژگان: ترکیه, موازنه شبکه ای, گروه های ضدسیستمی تهاجمی, جمهوری اسلامی ایران, زیرمناطق بحرانTurkey can be considered one of the important regional players that has adopted an "aggressive approach" in its foreign policy since 2015; Ankara, which once pursued a policy of "zero tension" with Davutoglu's neighbors, has since entered the political arena into several levels of political, security, and military tensions in the Middle East and the Caucasus. Critical points in the mentioned areas of role-playing and active presence of its behavior have changed in the form of play with the sum of zero. In fact, after the popular uprisings and the formation of three fronts of political (Shiite) Islam in central Iran, Saudi Salafi Islam and the Turkish Brotherhood Islam, the competition for leadership and introduction as the authority of Islam among the three actors intensified. Balanced in the form of network communication against the threats of Iranian political Islam. In this study, using the facts in the region and based on the analytical-descriptive method and using library and Internet resources, the main question is how Turkey has used the network deterrence strategy against Iran?The research hypothesis emphasizes that Turkey's foreign policy after the Arab uprisings of 2010 in order to create a balance of power through relations with national and ethnic actors in the political, economic, cultural, ideological and security dimensions
Keywords: Turkey, network balance, offensive anti-systemic groups, Islamic Republic of Iran, crisis sub-regions -
طی بیش از یک دهه گذشته به ویژه پس از خیزش های مردمی در خاورمیانه در سال 2011، روسیه به عنوان قدرت فرامنطقهای فعال در خاورمیانه و شمال آفریقا ایفای نقش نموده است. اتخاذ چنین نقشی و رویکردی به خصوص از دوره ریاست جمهوری پوتین در سیاست خارجی روسیه مورد توجه قرار گرفت. مهم ترین حضور روسیه را به شکل عینی می توان در مسیله سوریه سال 2015 مشاهده کرد که طی آن مسکو نقش فعالی را در تحولات غرب آسیا برعهده گرفت و تاکنون نیز این روند در منطقه ادامه داشته است. در پژوهش پیش رو سعی شده است تا با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با ابزار گردآوری کتابخانه ای و اینترنتی به این پرسش پاسخ داد که مهم ترین عوامل موثر در افزایش نقش روسیه پس از تحولات 2011 در منطقه خاورمیانه در یک دهه اخیر کدم اند؟ در پاسخ به پرسش اصلی پژوهش این فرضیه مطرح می شود که افزایش نقش روسیه در قالب قدرت فرامنطقه ای و مداخله گر در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا درراستای ایجاد موازنه قوا با ویژگی چندوجهی - چندبرداری در ابعاد ساختار قدرت نظام بین المللی، ژیوپلیتیکی و امنیتی در خاورمیانه پس از وضعیت آشوب 2011 صورت پذیرفت که درصورت عدم حضور مسکو در بحران سوریه، توازن قدرت در ساختار نظام بین الملل و مولفه های قدرت در سطح منطقه ای (منابع، متحدان/ شرکا و قلمرو نفوذ) بهشکل دومینووار به سمت غرب و آمریکا سوق می یافت؛ همچنین حضور پررنگ روسیه در خاورمیانه تحت تاثیر بسترها و محرکه هایی امنیتی، سیاسی و اقتصادی موجود در منطقه و درراستای مقابله با یک جانبه گرایی و نظم آمریکایی به اجرا درآمده است؛ همانطور که توازن در حوزه های اقتصادی، تجاری، ژیوپلیتیکی و...، پیش نیاز مهمی برای تداوم سیاست خارجی خاورمیانه ای فعال مسکو در دهه های آتی در منطقه نیز هست.
کلید واژگان: روسیه, موازنه سازی چندوجهی, چندبرداری, نظم چندقطبی, خاورمیانه و بازیگران غیر دولتی تدافعی و تهاجمیFor more than a decade, especially since the popular uprisings in the Middle East in 2011, Russia has emerged as an active trans-regional power in the Middle East and North Africa. The adoption of such a role and approach has been particularly noticeable in Russian foreign policy since Putin's presidency. Russia's most important presence can be seen in the Syrian issue in 2015, during which Moscow played an active role in the developments in West Asia, and this trend has continued in the region. The present study has tried to answer the question using descriptive-analytical method and library and internet collection tools that: The most important factors in increasing the role of Russia after the 2011 developments in the Middle East in the last decade Which ones? In response to the main question of the research, the hypothesis is raised that the increasing role of Russia in the form of supra-regional and intervening power in the Middle East and North Africa in order to create a balance of power with multifaceted characteristics - multiplicity in the power structure of the international, geopolitical and security system. In the Middle East after the 2011 unrest, in the absence of Moscow in the Syrian crisis, the balance of power in the structure of the international system and the components of power at the regional level (resources, allies / partners, spheres of influence) would be dominated by the West and the United States. Also, Russia's strong presence in the Middle East has been carried out under the influence of security, political and economic contexts and stimuli in the region and in order to counter American unilateralism and order, as if the balance in economic, trade, geopolitical and ... There is also an important need for the continuation of Moscow's active Middle East foreign policy in the coming decades in the region.
Keywords: Russia, Multilateral, Multilateral Balancing, Multipolar Order, Middle East, Defensive, Offensive Non-Governmental Actors -
هر رفتاری از سوی هر دولتی در روابط بین الملل که در سیاست خارجی آن کشور تبلور می یابد، حامل پیام ها، انگاره ها و معانی خاصی است که محصول شرایط محیطی داخل و خارج از آن کشور می باشد. در این میان، ترکیه با حاکمیت حزب عدالت و توسعه از سال 2003 همواره در تلاش بوده است تا نفوذ و قدرت منطقه ای خود را در مناطق پیرامونی، به ویژه خاورمیانه، افزایش دهد. در همین راستا، پیرو تحولات سال 2011 و خیزش های مردمی کشور های عربی منطقه، در چارچوب دکترین عمق استراتژیک داوود اوغلو؛ آنکارا سعی کرده است تا با ابزار های متعددی اقدام به ارتقای جایگاه خود در خاورمیانه نماید. عنصر آب و هیدروپلیتیک، طی دو دهه گذشته، در کنار دیگر ابزار های ترکیه نظیر (ایدیولوژی اخوانی، قدرت نظامی، هاب انرژی، ترانزیت) به یکی از ابزار های مهم، تاثیرگذار و راهبردی در مسایل داخلی و سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است؛ بر همین اساس، در این مقاله سعی شده است تا با استفاده از روش توصیفی تحلیلی به این سوال پاسخ داده شود که آب چه نقشی در سیاست های منطقه ای ترکیه در خاورمیانه ایفا می کند؟ فرضیه پژوهش بر این نکته تاکید دارد که ترکیه طی دو دهه گذشته با استفاده از موقعیت هیدروهژمونی خود در هیدروپلیتیک خاورمیانه سعی کرده است تا از آب در راستای افزایش اقتدار سیاسی داخلی خود (افزایش مشروعیت، امنیت غذایی، امنیت انرژی) از یک سو و همچنین، استفاده از آن به عنوان دارایی (Asset)، ابزار و همچنین، سلاح راهبردی در سیاست های خارجی خود در خاورمیانه از سوی دیگر، در راستای تبدیل شدن به هژمون منطقه ای در منطقه بهره گیری نماید. بنابراین، برخی از موارد استفاده از آب به عنوان سلاح از سوی رهبران ترکیه، صرف نظر از به مخاطره انداختن امنیت زیست محیطی کشور های منطقه مانند دشت مغان در شمال غربی ایران، ابعاد امنیتی حادی را در پی خواهد داشت؛ به شکلی که امکان وابسته شدن سیاست های داخلی و منطقه ای بغداد به آنکارا، دور از ذهن نخواهد بود؛ چنانچه در بررسی بحران سوریه، می توان یکی از عوامل مهم بی ثباتی این کشور را عدم دسترسی قشر روستایی به منابع آبی دانست.
کلید واژگان: هیدروپلیتیک, هیدروهژمون, ترکیه, خاورمیانه, پروژه های گاپ و داپAny behavior by any government in international relations that crystallizes in the foreign policy of that country carries special messages, ideas and meanings that are the product of the environmental conditions inside and outside that country. In the meantime, Turkey, under the rule of the Justice and Development Party since 2003, has always been trying to increase its influence and regional power in the peripheral regions, especially in the Middle East. In this regard, following the developments of 2011 and the popular uprisings of Arab countries in the region, within the framework of Davutoglu's doctrine of strategic depth; Ankara has tried to improve its position in the Middle East with several tools. During the last two decades, the element of water and hydropolitics has become one of the important, influential and strategic tools in the domestic issues and foreign policy of this country, along with other tools of Turkey such as (Brotherhood ideology, military power, energy hub, transit); Accordingly, in this article, an attempt has been made to answer the question of what role water plays in Turkey's regional policies in the Middle East using descriptive-analytical methods. The hypothesis of the research emphasizes the fact that during the last two decades, Turkey has tried using its hydro-hegemonic position in the hydropolitics of the Middle East to use water in order to increase its internal political authority (increasing legitimacy, food security, energy security) on the one hand, and also, Use it as an asset, a tool, and also a strategic weapon in its foreign policies in the Middle East, on the other hand, in order to become a regional hegemon in the region. Therefore, some cases of using water as a weapon by Turkish leaders, regardless of jeopardizing the environmental security of countries in the region such as the Mughan plain in northwestern Iran, will result in acute security dimensions; In such a way that the possibility of Baghdad's internal and regional policies being dependent on Ankara is not out of the question; If in the analysis of the crisis in Syria, one of the important factors of the instability of this country can be considered the lack of access to water resources by the rural population.
Keywords: hydropolitics, hydrohegemony, Turkey, Middle East, GAP, DAP projects -
مجله دانش تفسیر سیاسی، پیاپی 7 (بهار 1400)، صص 192 -229
آزمایش هستهای کره شمالی در نهم اکتبر سال2006 از جمله تحولات مهم شرق آسیا بود که تاثیرات مهمی را به لحاظ امنیتی بر منطقه شرق آسیا و سیاست بینالملل در آستانه ورود به قرن 21 در پی داشته است. این مقاله با استفاده از نظریه پیوستگی جمیز روزنا در قالب روش تاریخی - توصیفی درپی پاسخ به این سوال است که چه عواملی منجر به اتخاذ رویکرد امنیتی در سیاست خارجی از سوی کرهشمالی شد؟ یافته پژوهش نشان میدهد بر اساس نظریه پیوستگی جیمز روزنا مجموعه عوامل داخلی و محیطی به ترتیب (ویژگی شخصیتی رهبران، سیستمی، نقش، حکومتی، جامعه) در روند شکلگیری سیاست امنیتی کرهشمالی باعث شده که کشور مذکور به سمت سیاست خودیاری در شکل آزمایش هستهای حرکت کند. دومین پرسش نیز به پیامدهای سیاست امنیتی کره شمالی مربوط است و نتایج پژوهش بیانگر آن است که سیاست هستهای کرهشمالی پیامدهای مختلفی در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی به همراه داشته است که اهم آنها عبارت هستند از: حل مسئله بقاء نظام سیاسی کرهشمالی، افزایش تعداد قدرتهای دارنده سلاح هستهای در نظام بینالملل، افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه، تضعیف رژیم بینالمللی عدماشاعه و در نهایت تغییر موازنه قوا به نفع محور چین - روسیه.
کلید واژگان: ایدئولوژی جوچه, اصل خودیاری, نظام بین الملل, محور چین - روسیهThe North Korean nuclear test on October 9, 2006 was one of the most significant developments in East Asia, with significant security implications for the East Asian region and international politics on the eve of the 21st century. This article uses James Rozena's linkage theory in the form of a historical-descriptive method to answer the question of what factors have led North Korea to adopt a security approach to foreign policy? The research findings show that according to James Rosena's linkage theory, a set of internal and environmental factors (personality characteristics of leaders, system, role, government, society) in the process of shaping North Korea's security policy has led the country to move towards self-help policy in the form of nuclear testing. The second question is related to the consequences of North Korea's security policy. The results of the study indicate that North Korea's nuclear policy has had various consequences at the domestic, regional and international levels, the most important of which are: resolving the issue of revival of North Korean political system, increasing the number of Nuclear powers in the international system, increasing the US military presence in the region, weakening the non-proliferation international regime, and ultimately shifting the balance of power in favor of the China-Russia axis.
Keywords: Joche ideology, principle of self-help, international system, China-Russia axis -
هم زمان با افزایش قدرت ژیوپلیتیک منطقه ای ایران از سال 2006 در جغرافیای سیاسی غرب آسیا تا سواحل مدیترانه شرقی، ما شاهد ارتقای جایگاه ژیوپلیتیکی این منطقه در نظام بین الملل و برهم خوردن توازن منابع قدرت، به شکل فعال شدن نیروهای ژرف سیستمی شامل نیروهای اقتصادی (ژیو اکونومیکی)، هویتی (فرهنگ و ایدیولوژیک) و سیاسی (جغرافیایی، نظامی) در نظم خاورمیانه هستیم. نیروهای ژرف سیستمی با تحول دو مفهوم نظم و الگوهای رفتاری از طریق ایجاد فرآیندها و ساختارها، محیط سیستمی و نظام بین الملل نوینی را سبب شده اند که در آن، منافع متعارض بازیگران در حوزه های موضوعی مختلف باعث شکل گیری پویش های واگرایانه به همراه پذیرش نقش های متنوع بازیگران منطقه ای متناسب با تغییرات ژیوپلیتیکی به منظور ایجاد توازن قوای منطقه ای شده است. در این مقاله، تلاش شده است تا عمده عوامل شکل گیری گروه های ضدسیستمی مانند داعش در منطقه خاورمیانه مورد بررسی قرار گیرد. در پاسخ به پرسش فوق، این فرضیه مطرح می شود که ظهور گروه های ضدسیستمی در منطقه خاورمیانه ناشی از پیوند تغییرات در هر سه سطح (سیستمی، منطقه ای و سطح دولت ملتی) در راستای موازنه قوای نیروهای سیاسی می باشد. در این زمینه، ابتدا می توان به تحولات ساختاری ژیوپلیتیکی نظام بین الملل نوین، نقش قدرت های بزرگ نظام بین الملل از جمله تغییر تاکتیک آمریکا از "حمله پیشگیرانه" و استراتژی "تغییر رژیم"دوران بوش به بهره گیری از سیاست "دیپلماسی اجبار" و راه اندازی "جنگ نامتقارن" در قالب ایتلاف سازی منطقه ای و طرح "بی ثبات سازی" و ناامن کردن کشورهای امن و تبدیل آنها به "دولت های فرومانده " از طریق مهندسی ژیوپلیتیکی در مناطق آشوب، در دولت اوباما اشاره داشت. همچنین، در سطح منطقه ای نیز می توان به ویژگی نظم بی ساختار منطقه خاورمیانه همراه با جدال ژیوپلیتیک هویتی در قالب جنگ درون تمدنی اشاره داشت. سرانجام، در سطح داخلی می توان به عواملی چون فرآیند شکننده دولت ملت سازی در خاورمیانه و ساختار سیاسی داخلی که موجب ظهور عوامل گریز از مرکز و میکروپولیتیکی به شکل خرده ناسیونالیستی و خرده دولتی همانند افراط گرایان مذهبی در قالب داعش شده اند، اشاره کرد.
کلید واژگان: نظم بی ساختار منطقه ای, رقابت ژئوپلیتیک هویتی, جنبش های ضدسیستمی, دولتی, جنگ نامتقارن, میل به توازن در ژئوپلیتیک آشوب, داعشAs Iran’s regional geopolitical power has increased since 2006 in West Asia’s political geography to the eastern shores of the Mediterranean, we are witnessing the rise of region’s geopolitical status in the international system and upsetting the balance of power resources. These have been realized in the form of deep systemic forces including economic (geo-economic), identity (culture and ideological) and political (geographical, military) forces in the Middle East order. Deep systemic forces, by evolving two concepts of order and patterns of behavior through the creation of processes and structures, have produced a systemic environment and a new international system in which conflicting interests of actors in various subject areas have led to the formation of divergent dynamics and acceptance of diverse roles based on geopolitical changes in order to create a balance of regional power. In this article, the researchers attempted to examine the main factors in the formation of anti-systemic groups such as ISIS in the Middle East. To answer the above question, the hypothesis is that the emergence of anti-systemic groups in the Middle East is due to the link between changes at all three levels (systemic, regional and government) and for balancing the power of political forces. In this context, we can first look at the structural-geopolitical developments of the new international system and the role of the great powers of the international system including changing US tactics from Bush’s “pre-emptive strike” and “regime change” strategy to Obama’s “aggressive diplomacy” policy and waging asymmetric war through creating a regional coalition and planning to destabilize countries via geopolitical engineering in chaotic regions and turning them into “safe collapsed states”. Also, at the regional level, we can mention the feature of the unstructured order of the Middle East region along with the geopolitical identity conflict in the form of war inside the civilization. Finally, at the internal level, we can refer to factors such as the fragile state-nation-building process in the Middle East and the internal political structure that have led to the emergence of sub-government agents such as religious extremists and micro-political factors in the form of nationalist and subversive minorities such as ISIS.
Keywords: Regional unstructured Order, Geopolitical Identity Competition, Anti-Systemic, Governmental Movements, asymmetric warfare, Balance in Geopolitical Chaos -
در آغاز هزاره سوم میلادی، دیپلماسی پلیسی یکی از اشکال جدید و مهم دیپلماسی در زمینه همکاری امنیتی بین کشورها محسوب می شود که در آن، پلیس نقش محوری و پررنگی ایفا می کند. در همین رابطه، این مقاله در پی پاسخ به این سوال است که چه عواملی موجب شکل گیری این نوع دیپلماسی در سطح بین المللی شده است؟ نگارندگان معتقدند از پیامدهای مهم پدیده جهانی شدن، ظهور تهدیدهای نوین امنیتی (غیر سنتی) و تهدیدهای مشترکی است که متوجه امنیت ملی دولت ها شده است. در این میان، مقام های امنیتی کشورها به منظور مقابله با این نوع تهدیدهای امنیتی با استفاده از عنصر پلیس در مذاکره ها و گفت وگوی های امنیتی بین دولت ها به افزایش همکاری و تقویت همگرایی امنیت منطقه ای و بین المللی و تبادل تجربه های پلیسی از طریق مذاکره و دیپلماسی، مانند دیپلماسی رسمی به شکل چندجانبه و دوجانبه، در قالب سازمان ها (پلیس بین الملل / پلیس اروپا) و موافقتنامه های مربوط پرداخته اند که چنین فرایندی به شکل گیری الگوی جدیدی از دیپلماسی در عرصه امنیت بینالملل در قالب دیپلماسی پلیس محور انجامیده است. دومین پرسش نیز به اهداف و کارکردهای دیپلماسی پلیس محور مربوط است. یافته ها حاکی از آن است که دیپلماسی پلیسی در موضوع مقابله با تهدیدهای امنیتی غیرسنتی باعث افزایش همکاری های امنیتی بین کشورها شده تا ضمن کاهش آسیب پذیری آنها، موجب افزایش توان ملی دولت ها در تامین امنیت شهروندان خود به منظور مقابله با تهدیدهای امنیتی نوین شود که عبارتاند از: مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مهاجرت های غیر قانونی، گذرنامه های جعلی، امنیت مرزی، حفاظت از اماکن دیپلماتیک، جلوگیری از قاچاق انسان، تروریسم، جرایم سازمان یافته، استرداد افراد مجرم، تبادل اطلاعات امنیتی، تبادل تجربه های آموزش و مبارزه با اقدامات تروریستی گروه های ضدسیستمی دولتی و بینالملل.
کلید واژگان: دیپلماسی پلیسی, تهدیدهای غیرسنتی, وابسته های پلیسی, جرایم سازمان یافتهPolice diplomacy from the early of third Millennium CE, was regarded as one of the new forms of diplomacy in the field of Security Cooperation between countries, in which police played central and considerable role. In this regard, the study have pursued the question that what factors have been caused to formation of this diplomacy in the international level? The authors believed that the rising of new security (non-traditional) and common threats are among the important consequences of globalization phenomena that have been aimed to government’s security. Therefore, security authorities of countries in order to confrontation with this security threats, by using of element of police in security discourses and dialogues between countries have dealt with to increasing cooperation and enforcement of international and regional security convergence and exchange of police’s experiences through discourse and diplomacy such as formal diplomacy in the multi-dimensions and mutual form in the fashion of organizations (International Police / European Police) and concordats that such a process has been led to formation of new pattern of diplomacy in the area of international security in the form of Police-based Diplomacy. Second question is related to the goals and functions of police-based diplomacy. Findings indicate that policing diplomacy in the subject to confrontation with non-traditional security threats have been caused to increased international cooperation among countries so that whilst reducing its harms, to increased national power of countries in providing security for their citizens in order to confront with drugs smuggling, illegal immigrations, fake passports, border security, protection of diplomatic places, prevention of human smuggling, terrorism, organized crimes, extradition of an offenders, exchange of security – secret information, exchange of educational experiences and encounter against terroristic activities of international and state anti-system groups.
Keywords: Police Diplomacy, Liaison Officer, Non-traditional Threats, Police Belongings, Organized Crimes -
مجموعه تحولات جهان پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001، اهمیت ژئو استراتژیک نوینی به منطقه آسیای مرکزی بخشیده است. حضور ناتو در افغانستان و تغییر استراتژی آمریکا از«امنیت انرژی» به استراتژی «مبارزه با تروریسم» در محیط پیرامونی آسیای مرکزی و اقدام به همکاری در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی و عملیاتی در این منطقه در قالب نظریه جامع((امنیت تعاونی)) همزمان با شکل گیری سازمان همکاری شانگهای و ائتلاف بندی جدید در قالب نظریه نومنطقه گرایی در برابر نفوذ ناتو در منطقه نشان از اهمیت منطقه آسیای مرکزی در سیاست های بازیگران مهم این دو سازمان یعنی آمریکا، روسیه و چین در دهه اول قرن جاری داشته است. این مقاله در تلاش است تا با استفاده از روش توصیفی- مقایسه ای به این سوال پاسخ گوید که چگونه می توان سیاست های امنیتی ناتو و سازمان همکاری شانگهای در منطقه آسیای مرکزی را مورد مطالعه و مقایسه قرار داد؟ یافته های این مقاله حاکی از آن است که در طی دهه مذکور اعضای دو سازمان در زمینه هایی موضوعی مانند؛ ثبات افغانستان، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، تروریسم، دارای منافع مشترک بوده که در قالب سازوکارهای مشارکت برای صلح ناتو و شورای روسیه- ناتو به آن سامان داده اند. این سامان دهی موضوعی در قالب منطقه عمدتا سطح تاکتیکی داشته است. ولی به رغم وجود تهدیدهای مشترک، اعضای دو سازمان مذکور در زمینه موضوعاتی راهبردی چون استقرار بلند مدت آمریکا در منطقه، گسترش ناتو به شرق و امنیت مسیرهای انرژی دارای تفاوت منافع می باشند. در این میان عواملی همچون تاثیر روابط ناتو با کشورهای آسیا مرکزی بر سیاست های منطقه ای روسیه و چین ، اهداف متعارض بازیگران اصلی و نبود سند و سازوکار جامع همکاری بین دو سازمان بر تشدید عمق اختلافات این دو افزوده است.کلید واژگان: ناتو, امنیت تعاونی, سازمان همکاری شانگهای, نومنطقه گرایی و ساختار منطقه ای ضد ترورریسمThe strategic importance of Central Asian region emerged within the framework or global security challenges following 9/11. NATO engagement in Afghanistan and the US strategic shifts from energy security" to "fighting against terrorism" in the region, together with its new approaches in various political, military and operational fields within the context of comprehensive theory of "cooperative security" encountered with the formation of Shanghai Cooperation Organization (SCO)and the formation of new regional security arrangement within the context of neo-regionalism theory. These developments indicate the importance of the Central Asia Region in the world politics and amongst major players of these two organizations namely US, Russia and China over the past decade.
This article tries to answer the main question by using a comparative-descriptiveMethodHow could security policies of NATO and SCO in Central Asian Region be studied and theoretically compared? The authors believe that, over the past decade, member states of the two organizations have shared tactical interest such as the stability of Afghanistan, the fight against drug trafficking, organized crimes and terrorism, all realized in terms of partnership mechanisms for NATO peace and NATO-Russia council. Therefore, despite the existence of mechanisms of cooperation to achieve tactical shared interests, two organizations disagreed on strategic subject matters such as the long term goals of the US in the region, the expansion of NATO to the East and the controlling and managing energy security in Central Asia. In the meantime, there are some elements such as NATOs bilateral relationship with some Central Asian countries being affected by China and Russia policies, contradicting goals of major players, and lack of comprehensive institutional mechanism of consultation and cooperation in the two organizations have deepened the differences among them.Keywords: NATO, Cooperative Security Theory, Shanghai Cooperation Organization, Neo, Regionalism Theory, Central Asia, Regional Security Arrangement
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.