به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب

نادر شایگان فر

  • سارا جوانمرد تقی آباد*، نادر شایگان فر

    عناصر نوشتاری در آثار تجسمی ایران از دیرباز تاکنون سرگذشتی پیچیده و جذاب دارد. هدف این نوشتار اما مطالعه تاثیر «روابط معنی» در میدان‎های گفتمانی بر سوژه و متعاقبا شکل‎گیری جریان‏های متفاوت در آثار تجسمی نوشتارمحور است. از آن‎جایی که در روش تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه، گفتمان نظامی از «هستارهای افتراقی» تعریف شده است که پیرامون تولید معنا شکل می‎گیرد؛ پرداختن به «تفاوت ها»‎ می‎تواند بیان‎گر چرایی چرخش‎های گفتمان فرهنگی و خلق سامانه ‏های معنایی نو در آثار هنری باشد. معنای یک نشانه در جریان شکل‎ گیری‎اش به غیریت‏ سازی نیاز دارد. این «غیر» یا «عناصر در حاشیه» همان تفاوت‏ها هستند که در چارچوب تولید اجتماعی معنا به یک «نشانه» تقلیل پیدا نکرده ‏اند و از راه فروپاشی زنجیره‎ های هم‎ارزی موجود و مفصل‎بندی دگرباره این عناصر در نظم‏های جدید عمل می‎کنند. پرسش اصلی پژوهش این است که چگونه عناصر نوشتاری در هنرهای تجسمی معاصر از سامانه معنایی غالب فاصله گرفته و با قرارگرفتن در نظام معنایی جدید موجب خلق آثار متفاوت می‎گردند؟ روش تحقیق در مقاله پیش رو، تحلیل گفتمان است و شیوه جمع‎ آوری داده‏ ها، به ‎صورت میدانی و کتابخانه‎ای و مراجعه به اسناد آرشیوی بصورت فیش‎برداری ‎انجام شده است. با تحلیل گفتمان‎های فرهنگی موردنظر و بررسی آثار هر دوره، درمی‎یابیم که با هژمونی شدن دال مرکزی «اسلامی» در دهه اول پس از انقلاب، عناصری مانند فرمالیسم حروف، وجوه ملی‏گرایانه، جهانی‏ شدن، روایت‏های شخصی، امر روزمره و دغدغه‏ های معاصریت از سیاست فرهنگی ایرانی-اسلامی غیریت‏ سازی شدند. با «ازجاشدگی» و بی قراری دال مرکزی اسلامی در دهه 70 و امکان سرریزشدن سایر معناها به درون کلیت گفتمان، تفاوت‏ها و آثار متفاوت رو به فزونی گرفته است. با آن‎که مجددا در دهه 80 دال مرکزی اسلامی با هدف بازگشت به سیاست‎گذاری‎ فرهنگی گذشته بازمفصل‏بندی شد، اما آفرینش آثار متفاوت همچنان به قوت خود باقی‎ ماند. گرچه غیریت‏ سازی‏ها در کلیه گفتمان‎های پس از انقلاب از طریق مرزبندی منفی در سیاست‎گذاری‎ فرهنگی صورت گرفته، اما اثر آن در افزایش آثار متفاوت مثبت و مولد بوده است.

    کلید واژگان: تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه, تفاوت, هنرهای تصویری نوشتارمحور, انقلاب 57 ایران
    Sara Javanmard Taghiabad*, Nader Shayeganfar

    The literary elements in Iranian visual arts have had a complex and alluring history from ancient times to the present. The aim of this paper, however, is to draw attention to aspects of this history shaped by elements on the fields of discursively, which have led to the emergence of different types of literary elements in contemporary visual arts.  Even a cursory review indicates that the use of letters in visual arts has undergone such transformations that it challenges the fixed beliefs and deterministic propositions of traditional approaches such as calligraphy in the cultural discourse since Iran’s’ revolution in 1979. This research, relying on the discourse analysis method of Laclau and Mouffe, intends to analyze artistic flows to show the conflicts over the definition and stabilization of meaning in this field. Conflicts whose social effects lead to different formulations of the presence of written elements in visual arts. The special prominence of the upcoming research is to reveal the marginalized elements that appear in the moments of unrest and instability of the discourse and challenge the hegemony of the central discourse. The discourse analysis provides us with the opportunity of examining the differing positions of actors within a discursive space and to explore the contexts of text production. Such artworks meaningfully diverge from collective identities such as religion, revolution, war, and social contradictions and discuss them in a personal and critical manner. Before sending any messages, such artworks include a kind of over-connotation that could be summarized in this phrase: The subject’s effort to position signs within a new chain of equivalence for creating a novel semantic system. These artists play the role of agents in the reproduction and transformation of the power circumstances, with their distinctive creativity. This research endeavors to reflect on how and under what discursive conditions the artist, by creating a new semantic system, emphasizes the agency of the subject in such a way that it generates a new discourse. The methodology of investigation in the present research is discourse analysis, and the method of information collection is library-based, including the review of archival documents and observational

    Keywords: Discourse Analysis Of Laclau, Mouffe, Difference, Writing-Oriented Visual Arts, 1979 Revolution Of Iran
  • رسول یوسفی، نادر شایگان فر*

    آرای کانت درخصوص امر زیبا در کتاب «نقد قوه حکم» آورده شده است. کانت در این کتاب به جای تمرکز مستقیم بر تجربه زیبایی شناختی، بر احکام زیبایی شناختی زیبایی تکیه کرده است. وی احکامی را که به آن ها می پردازد، گزاره هایی می داند که زیبایی را به چیزها نسبت می دهند و بحث خود را درباره آن ها به چهار دقیقه کمیت، کیفیت، نسبت و جهت تقسیم می کند. مسیله نوشتار حاضر نیز بررسی دقایق چهارگانه امر زیبای کانتی و امکان استفاده از آن ها برای غنا بخشیدن به مفاهیم مطرح شده در زیبایی شناسی زندگی روزمره است، به این صورت که در این مقاله به این چهار دقیقه و همچنین رابطه میان آن ها و زیبایی شناسی زندگی روزمره پرداخته شده است. درواقع پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی تحلیلی درصدد پاسخ گویی به این سوال است که میان احکام ناظر به زیبایی در دیدگاه کانت و مفاهیم مطرح شده در زیبایی شناسی زندگی روزمره، چه نسبتی وجود دارد؟ در دیدگاه کانت احکام ذوقی نه به ابژه ای متعین یا خاصیتی از آن، بلکه به حالت خود ضمیر که ناشی از بازی آزاد قوای متخیله و فاهمه و آگاهی سوبژکتیو از آن است ارجاع دارد. این واکنش را به عنوان احساسی سوبژکتیو می توان با یکی از مهم ترین ماموریت های زیبایی شناسی زندگی روزمره، یعنی کشف پتانسیل های پنهان در پشت نمای معمولی زندگی روزانه، مرتبط دانست. پرورش ظرفیت و حساسیت برای روشن کردن چیزهای بسیار آشنا، توانایی به دست آوردن یک تجربه زیباشناختی تازه و غنی سازی زندگی فردی از این طریق، یکی از نقش های مهم زیبایی شناسی زندگی روزمره است.

    کلید واژگان: حکم ذوقی, زیبایی شناسی زندگی روزمره, سوبژکتیویته, کانت, نقد قوه حکم
    Rasool Yusefi, Nader Shayganfar*

    Kant’s views on beauty are given in his book, The Critique of Judgment. In this book, instead of focusing directly on the aesthetic experience, Kant relied on the aesthetic judgments of beauty. He considers the sentences he dealt with as propositions attributing beauty to things. He divides his discussion about them into four moments: quantity, quality, relation, and modality, which means clarifying their essential nature under distinct aspects. The problem of the present article is to examine Kantian’s four moments of the beauty and the possibility of using them to enrich the concepts raised by the aesthetics of everyday life. As such, in this article, these four moments and the relationship between these four moments and the aesthetics of everyday life have been discussed. In fact, the current research, using the descriptive-analytical method, intends to answer the question that what is the relationship between the sentences regarding beauty in Kant’s view and the concepts raised in the aesthetics of everyday life? In Kant’s view, aesthetic judgments do not refer to a specific object or a property of it, but to the state of the mind itself, which is caused by the free play of imagination and understanding powers and subjective awareness of it. This reaction as a subjective feeling can be related to one of the most important missions of the aesthetics of everyday life, that is, to discover the hidden potentials behind the ordinary facade of daily life. Cultivating the capacity and sensitivity to illuminate very familiar things, the ability to gain a new aesthetic experience and enrich one’s life in this way is one of the important roles of everyday life aesthetics. Another feature that makes Kant interesting is that, unlike many later writers, he did not limit aesthetics to nature and art. Furthermore, in Kant’s views, the aesthetic experience is the result of the pain that comes from judging that the objective is ugly. This can also be related to the negative aesthetics that are raised in the discussions related to the aesthetics of everyday life.

    Keywords: Aesthetics of everyday life, Judgment of taste, subjectivity, Kant, Critique of judgment
  • فرشته دیانت*، امیرعباس محمدی راد، نادر شایگان فر

    این تحقیق به کاوش عنصر آشنایی زدا که به چگونگی تبدیل موضوع روزمره به اثرهنری منجر می گردد، می-پردازد. لذا پژوهش پیش رو می کوشد با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی(تحلیل معنایی یانیس) به کشف چگونگی تبدیل موضوعات روزمره به ابژه ی هنری نائل آید. در این گونه آثار، امرروزمره سند تلقی شده و آثار هنری نه تنها با بیان ایده و به چالش کشیدن امرروزمره بلکه به کمک عنصر آشنایی زدا و رسانه ی عکاسی سعی دارند تا به معنا و مفهومی جدید دست پیدا کرده و ادراک هنری مخاطب را بر انگیزند. در واقع این آثار با تاکید بر امرروزمره و اهمیت بخشی به آن، نقشی مهم و اساسی در ایجاد معنا و تبدیل آن به اثری هنری ایجاد می کنند. نتایج این بررسی به صورت مفصل در جدول 1 و 2 ارائه شده است. جدول شماره یک بااستفاده از روش تحلیل محتوای معنایی به بررسی پنج عامل مهمی که همزمان به معنای مورد نظر هنرمند، جامعه مورد هدف و ویژگی روش او در بهره بردن از روش آشنایی زدایی می پردازد، اشاره دارد. جدول شماره ی دو از نه عامل آشنایی زدا در مجموعه ها نام می برد که هر کدام در برخی از این خصوصیات با هم وجه اشتراک دارند. شایان ذکر است این پژوهش، در استفاده از روش کیفی تحلیل محتوا در مطالعه ی آثار هنری عکاسی و به ویژه امرروزمره دارای نوآوری است.آنچه از یافته های این پژوهش حاصل می گردد این است که ابژه ها، وقایع و رخدادهای معمول زندگی روزمره به گونه ای از عوامل مهم و تاثیرگذار در ایجاد اثر هنری به شمار می روند.

    کلید واژگان: تحلیل محتوا, آشنایی زدایی, امرروزمره, عکاسی
    Fereshteh Dianat *, Amirabbas Mohammdirad, Nader Shaygan Far

    Ibn Sina's philosophical framework gives particular consideration to narrative and creativity. He regarded the meaning of physical punishment for humans on the day of Judgment as one of the symbols and signs and embraced the physical resurrection based on religious narrative. In other words, Sheikh did not place the centrality on evaluating, rejecting, and accepting issues in general, and religious issues in particular, intellect and rational perception, and he stressed that if the rational argument fails to prove some cases, it is not the reason that it is impossible. This was done based on hermeneutic insight. Ibn Sina, therefore, took a dualistic perspective on resurrection and, despite his faith in a spiritual resurrection, thought the bodily resurrection was conceivable. He thought that the Qur'anic verses' descriptions of the bodily punishment of the Resurrection, which were intended to be as near to general comprehension as possible, were mysterious and concise. Because they cannot fathom that it is impossible to vote, the general public can better comprehend the position of those who are crammed. He made the first distinction between fantasy and imagination concerning the power of imagination, describing it as a creative and inventive power with the capacity to grasp shapes and meanings. This difference enables the imagination to create forms that have no analogs outside of the imagination and to create new forms from those it has already saved. However, imagination requires the assistance of an engaged mind to translate logical ideas into tangible shapes. The power of imagination restricts the active intellect's ability to conjure up tangible representations of sensible ideas and capture their pictures and meanings. Another important subject for supporting the representation of religious topics like the Day of Judgment is the continuity of narration and imagination in the painter's eyes. This Day is a day that makes the earth and the man stands before God with his actions, and God says: We have bound the actions of every human being to him eternally, and we will bring out writing for him, which he will see open before him. This study aims to identify instances of the imagination used by the painter to depict the visual substance of human behavior on the day of judgment, on the one hand, and to provide direction for Qur'anic allusions and allegorical expressions of verses, on the other. What strategy has the painter used in the face of narrative and fantasy in the concrete depiction of plausible ideas in the context of resurrection day, given the importance of this question? To adequately respond to this question, it is important to consider Ibn Sina's viewpoints in light of his in-depth discussion of the power of imagination and to take an interpretive perspective on the subject of bodily revival. A painting named "Day of Judgment" was selected in this direction to tie the two study areas of Ibn Sina's views and the art of painting in the framework of narrative and imagination. This image with the same title was portrayed in the Falnamah book and during the Safavid. This volume, which Shah Tahmasab ordered illustrated, is a compilation of horoscopes associated with stars and constellations that have a devotional bent. One of the few artworks from the Ilkhanid to Safavid eras that depicts the Day of Judgement is the cover of "Judgment Day." More significantly, the visual components are based on Shiite religious themes, which are significant Safavid era characteristics. However, when contrasting these two images, the image selected for the current study has portrayed increasingly comprehensive descriptions; this difference was the basis for the image selection. With the aid of library resources and a descriptive-analytical research methodology, the current study examined the aforementioned subjects and the results of the studies are as follows: In addition to having a semantic connection to representing the circumstances of the day of Judgement, the interior space of the image is based on a narrative arrangement from top to bottom, and it symbolically refers to the sacred position of prophets, imams, and sinners as well as their true high and low status. The eleven imams are depicted in Shafaan's posture without any characteristics resembling those of regular persons, and the ambient light is replaced by the typical features of face art, such as eyes, eyebrows, etc. This holy blaze serves as a metaphor for the illumination of wisdom that God has bestowed upon the unadulterated institution of the infallible imams. Meanwhile, the body of Fatimah has a remarkably unique pattern that shows that, in addition to her cranium, the entirety of her being is encircled by sacred light, demonstrating both her essence and her luminous nature. This symbolic portrayal, which shares a close semantic relationship with the Qur'anic reference to her as "Zahra," or "light," indicates the significance of the artist's transfer and approval of Shiite readings. The relationship between face and meaning has developed in the posture of observers as a result of the accumulation of vertical visual factors. In this way, the scale's face, which also alludes to the establishment of homeostasis and balance, is linked to the vertical visual forces, which have meanings like establishment, balance, and stability. The combination of these two formal and lexical allusions with the physical appearance of Hazrat Muhammad and Hazrat Ali, whose bodies serve as the Qur'anic yardsticks for measuring human behavior on the Day of Judgment, which is one of the significant outcomes of the painter's use of narrative and imagination in his or her creative and sacred vision. The combination of the color of the sacred flame of the Prophet and Imam Ali with the color of the holy flame of the innocent imams, who were in the position of the intercessors, is another logical idea that can be seen in the position of the assessors. This in turn alludes to the reality of Noor Muhammadiyah on the one hand and the Imams' descendants on the other. The Qur'anic passages and Shia interpretive sources served as the painter's inspiration for depicting the offenders in the position of those who are tallied. His creative ability successfully creates combos that are appropriate for the circumstances specified for the evildoers by entering and filling the forms and meanings kept in the power of imagination and memory. In addition to depicting the condition of evildoers, rather than painting some of their features dark, the audience has also been made aware of the ugliness of the actions, and in this way, it also depicts quality problems. The incorporation of the awoken in the amazement of the eight groups of offenders with the high rank of imams at the top of the image is put in the bottom portion of the image in a clear semantic comparison. The most significant of these are distinct and covered faces, open and regretful faces, radiant faces with a holy flame, black and dark faces, placement in Paradise and next to the Tuba tree, placement in the barren and barren desert, women dressed in colorful societies, naked upper bodies and shrouded lower bodies, and others. This conflict between the positions and ranks of the innocent imams and the evildoers has also been represented in other open confrontations.

    Keywords: Content Analysis, De-Familiarization, Everyday Life Issue, Photography, Iran
  • جلال نصیری هانیس*، نادر شایگانفر، احمد الستی
    در فیلم های جریان اصلی سینما یک واقعیت خیالی و درواقع یک ساختارایدئولوژیکی، طبیعی نشان داده می شود؛ اما فرافیلم ها با پرداختن به مسائل فیلم سازی، تخیلی یا تصنعی بودن خود را برجسته می کنند. تقابل و کشمکش شخصیت ها در آثار سینمایی، اهمیت مطالعه نسبت خود و دیگری را در آن ها به خوبی نمایان می کند. در تاریخ فلسفه در رابطه با این نسبت دو نگاه کلی حاکم است که توسط سارتر و لویناس نمایندگی می شود؛ سارتر هم ستیزی را روح حاکم بر نسبت خود و دیگری می داند. در این دیدگاه «خودآیینی» حاکم است. در مقابل، لویناس از احساس مسئولیت نامتناهی در مقابل «دیگری» و «دیگرآیینی» اخلاقی صحبت می کند. سینمای ایران دارای تعداد زیادی فرافیلم است که اغلب مشکلات کارگردان در فرایند خلق فیلم و نسبت او با دیگر عوامل ساخت فیلم را به نمایش گذاشته اند. با توجه به کارکردهای خودبازتابانه، آیا این آثار توانسته اند به ساختاربندی مجددی از نظم گفتمانی حاکم بر جامعه در نسبت خود و دیگری دست یابند؟ برای پاسخ به این پرسش ، فرافیلم های زیر درختان زیتون (1373) عباس کیارستمی، میکس (1378) داریوش مهرجویی، بوی کافور عطر یاس (1378) بهمن فرمان و وقتی همه خوابیم (1378) بهرام بیضایی با رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف بررسی شده اند. نتیجه ی تحقیق آنکه در فرافیلم های کیارستمی و بیضایی دیگرآیینی مشهود است اما نظم گفتمانی حاکم بر فرافیلم های مهرجویی و فرمان آرا در نسبت با دیگری، علی رغم ظاهر انتقادی و روشنفکرانه ، بازتولید گفتمان حاکم است، چراکه خودبازتابی در فرافیلم ها تنها در صورتی می تواند باعث دیگرآیینی اخلاقی شود که حاوی خودانتقادی بوده و خودارجاعی آن، از لاک خودشیفتگی و محافظه کاری بیرون باشد.
    کلید واژگان: فرا فیلم, دیگری, تحلیل انتقادی گفتمان, خود بازتابی, سینمای ایران
    Jalal Nasirihanis *, Nader Shayganfar, Ahmad Alasti
    Mainstream cinema seeks to naturalize and project as real what comes from an ideological and imaginative framework. Met-films, on the contrary, are meant to highlight their own artificiality and imaginative nature through their particular focus on the movie production process.The two dominant views with respect to the moral association between “the self” and “the other” in the history of western philosophy, are represented by Jean-Paul Sartre and Emmanuel Levinas. From Sarte’s standpoint, that association is characterized by conflict. Levinas, on the other hand, raises the concept of asymmetrical and infinite responsibility, introducing moral heteronomy. If mainstream cinema represents the dominant discourse on the association between “the self” and “the other”, then the question is whether the self-reflective qualities in the Iranian meta-films have created variations in the representation of “the other”? To address that question, the present research has put the spotlight on such meta-films as “Under the Olive Trees” (1994) by Abbas Kiarostami, “When We Are All Asleep” (2009) by Bahram Beyzaei, Mix (1999) by Daryoush Mehrjouee, and “Smell of Camphor, Scent of Jasmine” (1999) by Bahman Farmanara. Relying on descriptive analytics, the study bases its review on Norman Fairclough’s Critical Discourse Analysis (CDA). The research concluded that those meta-films have their own different individual treatment of “the other” as the obstacle on their path toward creativity. When it comes to this, Kiarostami and Beyzaei have resorted to heteronomy, while Mehrjouee and Farmanara — despite appearing critical and intellectualist — do reproduce the dominant discourse.
    Keywords: : Met-film, “the other”, Critical Discourse Analysis, self-reflectivity, Iranian Cinema
  • نرگس یزدی، مجید فدائی*، نادر شایگان فر

    زنده بودن، یکی از مهم‏ترین اصطلاحات در هنرهای اجرایی به طور خاص، و سایر هنرها به طور عام است. به ویژه از حدود دو دهه پیش با فراگیری بینارسانگی و چندرسانگی در هنرهای اجرایی، مباحث مربوط به زنده ‏بودن، به نحو جدی ‏تری مطرح شدند و نظریه ‏پردازان متعددی درباره این اصطلاح به بحث و تبادل‏ نظر پرداختند. در سال‏ های اخیر نیز رشد فزاینده کاربرد فنون و تمهیدات مرتبط با فیلم در اجرا مناقشات بسیاری درخصوص این اصطلاح به همراه داشته است. بدیهی است زنده‏ بودن در حوزه ‏های متنوعی نظیر مطالعات اجرا، مطالعات رسانه، مطالعات ورزش، مطالعات موسیقی، مطالعات فرهنگی و غیره قابل بررسی است، اما تمرکز پژوهش حاضر بر حوزه مطالعات اجرا و ناگزیر تا حدی بر مطالعات رسانه است. پژوهش توصیفی- تحلیلی حاضر بر آن است تا با واکاوی آراء فلن و اسلندر درباره زنده بودن در حوزه مطالعات اجرا به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می‏ توان این نظرات را در پرتو تحولات اخیر در فرم ‏های اجرایی به ویژه با گسترش اجراهای دیجیتال و بینارسانه ‏ای مورد ارزیابی مجدد قرار داد. نتایج نشان می‏ دهد ضمن این‏که هر دو نظریه‏ پرداز به ناپایداری و ناپدیدشدن اجرای زنده پس از اتمام آن اذعان دارند، هم دیدگاه هستی‏ شناختی مبتنی بر تقابل اجرای زنده و اجرای رسانه ‏ای‏ شده فلن و هم مباحث اسلندر مبتنی بر تاریخمندی و مشروط بودن زنده بودن، با فراگیری فرم ‏های اجرایی نوین ترکیبی، به ‏ویژه پس از تحولات اخیر در اجراهای دیجیتال و مجازی نیازمند بازنگری ‏اند.

    کلید واژگان: زنده بودن, هنر اجرا, اجرای زنده, پگی فلن, فلیپ اسلندر
    Narges Yazdi, Majid Fadaei*, Nader Shayganfar

    Liveness is one of the most important issues to consider in all arts in general and in performing arts in particular. In recent years with the ever- increasing popularity of intermedial and multimedial it has assumed a new significance and the nature and definition of liveness has become the subject of much theoretical debate. Following this novel trend numerous scholars and theorists have contributed to the vigorous debate on liveness. Liveness has been analyzed in various fields such as performance studies, media studies, film and television studies, sports studies, virtual studies and more. The present study, however, focuses on performance studies and media studies. In the wake of  Peggy Phelan’s observations in  “Unmarked: The Politics of Performance” namely claiming that performance’s only life is in the present as well as placing considerable emphasis on the fact that performance is ontologically ephemeral, numerous theorists contributed to advancing the discussion. Philip Auslander, initially determined to take issue with the ontological view, made an effort to investigate liveness taking innovations in digital and hybrid performances into consideration. Therefore, warning against solely attempting to locate liveness in the object of perception, he highlighted the role of spectator or audience. Recent innovations, however, proved these considerations insufficient too, since particularly during the COVID-19 pandemic the absence of live performance from cultural experience necessitated reassessment of previously agreed-upon statements. The present descriptive- analytical research which is conducted with comparative approach aims to explore the theories of Phelan and Auslander regarding liveness. In this regard, an attempt is made to examine the ideas of both theorists and compare them in the light of recent findings in this field. The findings of this research indicate that Phelan’s ontologically- based definition of liveness, though significant, might not prove practical considering recent innovations. On the other hand, Auslander’s pronouncements, initially based on the historicity and contingency of liveness, at each stage, reflect the specific conditions of the case studies he chooses to investigate. Particularly if we consider the new definition of space, which is related to the space created in digital performances, the co-presence of performer and spectator in time and space can exist, albeit in a new sense of space.

    Keywords: Liveness, Performance Art, Live Performance, Peggy Phelan, Philip Auslander
  • نادر شایگانفر*
    بنشی های اینیشیرین اثر مارتین مک دونا (1970-) است که در قالب یک فیلم تراژدی-کمدی سیاه به ما رخ می نماید. در این فیلم علیرغم نمایش صحنه های خیال انگیز اولیه به ناگاه آن تصاویر زیبای جزیره به سیاهی و شوربختی تبدیل می شود. این پژوهش می کوشد با تکیه بر اندیشه های هانا آرنت (1976-1906)، فیلسوف سیاسی قرن بیستم نشان دهد که چرا علی رغم همه آن زیبایی های اولیه، در پایان ما شاهد آتش، جنگ، مرگ و مهاجرت و در نتیجه شوربختی و ناخرسندی هستیم. در این نوشتار، مدار و محور بحث بر سه مفهوم اساسی کتاب وضع بشر آرنت یعنی، زحمت، کار و عمل استوار شده است و سعی بر آن است تا نشان داده شود که فقدان مفهوم عمل است که باعث آن همه تاریکی، تلخی و شوربختی در پایان فیلم می گردد. این نوشتار در واقع می کوشد تا نشان دهد که سه گانه مورد نظر در جهان انسانی در وضع بشر آرنت، باید باهم و در کنار هم متحقق شوند، چراکه غیاب عمل یا چشم پوشی و عدم درک جایگاه هستی شناختی آن موجب شوربختی جهان انسانی می گردد.
    کلید واژگان: «بنشی های اینیشیرین», مارتین مک دونا, هانا آرنت, «وضع بشر», شوربختی
    Nader Shayganfar *
    The Banshees of Inisherin by Martin McDonagh (1970- ) is black tragicomedy film. In this film, despite representation of the first fantastic scenes of the film, suddenly, all those beautiful images of the island turn into darkness and misery. Relied on the thoughts of Hannah Arendt (1906-1976), the political philosopher of the 20th century, this research tries to show why, despite all the initial beauties, in the end we see fire, war, death, immigration and misery and dissatisfaction. In this article, the focus of the discussion is based on three basic concepts in Arendt's book The Human Condition: labor, work and action. In the end, it is tried to show that it is the lack of the concept of action that causes all the darkness, bitterness and misery at the end of the film. In fact, this article tries to show that the desired trinity in the human world in Arendt's human condition must be realized together and side by side. Because the absence of action or ignoring and not understanding its ontological position causes the misery of the human world.
    Keywords: The Banshees of Inisherin, Martin McDonagh, Hannah Arendt, The Human Condition, Misery
  • رزیتا صفری صدیق*، نادر شایگان فر

    مینیمالیسم با شعار "کم ترین، بیش ترین است" نگرش و سبکی است که مشخصه اصلی آن بیان ذات چیزها در عین اختصار است. این مفهوم با فلسفه ذوات ادموند هوسرل در پدیدارشناسی که با شعار "بازگشت به خود چیزها" از طریق اپوخه و تحویل پدیدارشناسانه میسر می شود؛ در هماهنگی بوده و شاید بتوان بیش ترین نمود آن در هنرها را در ذات طراحی گرافیک جست وجو کرد. به این ترتیب، آثار طراحی آگهی تبلیغاتی به عنوان یکی از مهم ترین زیرشاخه های طراحی گرافیک می تواند نظرگاه مناسبی برای بررسی این رابطه باشد. می توان پرسش را به این نحو مطرح کرد که چه رابطه ای میان وجوه پدیدارشناسانه مینیمالیسم و طراحی و درک آثار در گستره طراحی گرافیک وجود دارد؟ و اختصار در بیان مینیمال چگونه با مفهوم ذات بینی پدیدارشناسانه هوسرل می تواند پیوند برقرار کند؟ مقاله حاضر در پی آن بوده که با تکیه بر مفاهیم کلیدی در اندیشه پدیدارشناسی هوسرل، نحوه ظهور و بروز آن ها را در خلق آثار مینیمال در بستر طراحی گرافیک دنبال کند. در این راستا، ابتدا مروری بر مفاهیم اصلی روش پدیدارشناسی هوسرل مانند اپوخه، تحویل پدیدارشناسانه و بررسی ذوات صورت پذیرفته و سپس تجلی آن ها در خلق، تجربه تصویر و دریافت آثار طراحی گرافیک تبیین و توصیف شده است. نمونه هایی از این آثار از طریق نمونه گیری شدت، به عنوان راهبردی از نمونه گیری هدفمند در پژوهش کیفی حاضر در راستای مفاهیم انتخاب و با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی ارایه گشته است. نتیجه این مطالعه نشان داده است که بیان مینیمال در گستره طراحی گرافیک را می توان نوعی بیان پدیدارشناسانه در نظر گرفت که از طریق شهود ذات و دیدن ساختارهای بنیادین پدیدارها به ویژه با توجه به مولفه ضرورت ذاتی، امر طراحی را صورت داده و همراهی مخاطب را تا تجربه تصویر به دنبال داشته است.

    کلید واژگان: پدیدارشناسی, هوسرل, مینیمالیسم, طراحی گرافیک
    Rozita Safari Sedigh*, Nader Shayganfar

    With the motto “Less Is More”, minimalism is a view and style whose main characteristic is to express the essence of phenomena while being concise. This view, which is made possible by the motto “Zu Den Sachen Selbst (to the Things Themselves)” through epoché and phenomenological reduction (bracketing) is in harmony with Edmund Husserl's philosophy of “Essences of Things” in phenomenology; perhaps most representatives of this philosophy in the arts can be found in the essence of graphic design. Advertising design works as one of the most important sub-branches of graphic design can be a suitable ground to examine this view. Accordingly, some questions can be raised: what is the relationship between the phenomenological aspects of minimalism and the design and understanding of works in graphic design? And how can brevity in minimal expressions connect with the method of “Wesenseinsicht (Seeing Essences)” in Husserl's phenomenology? The present article is based on the key concepts in Husserl's phenomenological thought, following the way they appear and emerge in creating minimal works in graphic design. In this regard, first, the main of Husserl's phenomenological concepts, such as epoché, phenomenological reduction, and seeing essences are briefly discussed, and then their manifestations in creating, experiencing images, and receiving graphic design works were explained and described. Examples of graphic works were selected through an intensity sampling, as a strategy of purposeful sampling method in the current qualitative research based on the inclusion criteria and presented via a descriptive-analytical method. The results indicated that minimal expressions in graphic design can be considered as phenomenological expressions that make design and accompanies the audience up to the image experience through “seeing essences” and “essential structures” of phenomena, especially concerning the component of essential necessity.

    Keywords: Phenomenology, Husserl, minimalism, graphic design
  • نادر شایگان فر*

    فیلم بنشی های اینیشیرین اثر مارتین مک دونا (1970م) در قالب یک تراژدی-کمدی سیاه، تبدیل دوستی به دشمنی بی پایان دو دوست، هم-صحبت و همدم را نشان می دهد. پژوهش حاضر، این فرض را با خود دارد که دگردیسی دوستی به دشمنی به نمایش درآمده، بر بنیاد افتراق هستی شناختی اگزیستانسیالیستی استوار است و نمی توان آن را تنها و صرفا اختلالی مزاجی و اختلافی اجتماعی یا مولفه های دیگر از این دست دانست. لذا با این فرض، اندیشه های پدیدارشناسانه اگزیستانسیالیستی مارتین هایدگر (1976-1889 م) به مثابه روشی برای درک و فهم دلیل این پدیده، یعنی تبدیل دوستی به دشمنی، به عنوان نقطه اتکای این پژوهش قرار گرفته است. بر مبنای فرض مذکور با اتکا بر اینکه آن دو دوست در دو ساحت متفاوت زبان، یعنی گفتار و وراجی استقرار دارند، تلاش خواهد شد با ابتنای بر کتاب هستی و زمان، نحوه شفافیت اختلاف افق ها که ابتدا برای یکی از دو دوست منکشف می شود، نشان داده شود و درنهایت پایان تراژیک آن مورد تامل قرار گیرد و سعی می شود نشان داده شود که تباعد و افتراق هستی شناختی و نحوه زیستن متفاوت در ساحت زبان چگونه می تواند دوستی صمیمی را به آتش جنگ و خون ادامه دار مبدل سازد.

    کلید واژگان: بنشی های اینیشیرین, مک دونا, هایدگر, گفتار, وراجی
    Nader Shaygan Far*

    The film Banshees of Inisherin by Martin McDonough (1970-  ), in the shape of a black comedy-tragedy, shows the transformation of friendship into endless enmity between two friends, interlocutors and companions. This research assumes that the transformation of friendship into enmity shown is based on the ontological difference of two existentialist horizons, and it cannot be simply a temperamental disorder and a social difference or other things such as these.Based on the mentioned assumption, relying on the fact that the two friends are established in two different areas of language, i.e., Speech, Discourse- Language/ Rade and Idle talk / Gerede, an attempt will be made to clarify the difference in horizons that is first revealed to one of the two friends, relying on the book of Being and Time. Finally, its tragic end should be reflected upon and an attempt will be made to show how the distance and ontological difference and the different way of living in the field of language can turn a close friendship into the fire of war and blood continue to convert.Understanding/ Verstehen, it is not possible for one of them to return to the past. The other friend, without the ability to imagine and understand this transformation of Dasein as a friend, tries to turn it into war and fire.

    Keywords: The Banshees of Inisherin, McDonagh, Heidegger, Speech, Discourse- Language, Rade, Idle talk, Gerede
  • نرگس یزدی، مجید فدائی*، نادر شایگان فر

    زنده بودن یکی از مفاهیم کلیدی در حوزه مطالعات اجراست. به طور سنتی، زنده بودن عمدتا در تقابل با ضبط شده بودن یا هر نوع رسانش دیگر قرار داده شده و اجرای زنده در قیاس با فیلم یا سایر فرم های هنری دربردارنده نوعی رسانش، واجد ارزش و اعتبار دانسته شده است. در سال های اخیر نظریه پردازان متعددی از جمله فلیپ اسلندر درباره این مفهوم به بحث و تبادل نظر پرداخته اند. بلست ثیری، یک گروه هنری انگلیسی که در آثارش ترکیبی از گیم های آنلاین و جهان های مجازی را به کار می برد تا به نحوی اجرایی و اینتراکتیو مخاطب را درگیر کند، در آثار متاخرش به بهره گیری از تکنولوژی برای واکاوی مسایل متعدد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی روی آورده است. دو اثر بینارسانه ای این گروه با عنوان آدم ربایی و کرن، به طور خاص مسایلی را در خصوص زنده بودن برمی انگیزند و زنده بودن در آن ها به ویژه با در نظر گرفتن تبیین نوین فضا قابل بررسی است. پژوهش توصیفی  تحلیلی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش انجام شده که با در نظر گرفتن مباحث اسلندر و تعاریف نوین فضا، زنده بودن را چگونه می توان در دو نمونه موردی واکاوی کرد. یافته های پژوهش نشان می دهد این دو اثر بینارسانه ای، زنده بودن را در سطوحی چندگانه و در معنایی کاملا متفاوت با تبیین های سنتی به نمایش می گذارند. به این معنی که با تعاریف نوین فضا، زنده بودن که پیش تر بر مبنای هم حضوری جسمانی اجراگر و مخاطب در زمان و فضایی مشترک تعریف می شد که مراد از آن مجاورت فیزیکی آن ها بود را اکنون می توان بر مبنای هم حضوری در زمان و فضایی مشترک، اما فضایی که به واسطه تکنولوژی خلق شده، تبیین کرد. به ویژه با فراگیری شبکه های ارتباطی موبایل، در هر لحظه با برقراری ارتباط، فضای نوینی خلق می شود که زنده بودن اثر را به نمایش می گذارد بدون این که لزوما اجراگر و کاربر در فضای فیزیکی واحدی قرار داشته و هوای مشترکی را تنفس کنند.

    کلید واژگان: زنده بودن, اجرای دیجیتال, اجرای بینارسانه ای, حضور, فلیپ اسلندر, بلست ثیری
    Narges Yazdi, Majid Fadaei *, Naderr Shayganfar

    The concept of liveness is of great significance in performance studies. Traditionally, liveness had been defined in contrast to expressions such as “recorded” or “mediated”, in other words, the live was supposed to materialize in the absence of any sort of mediatization or it was associated with the bodily copresence of performer and audience in the same space and time. In line with such traditional definitions, live performance had been associated with realness and authenticity, while recorded or mediatized forms had been regarded as non-real or inauthentic. However, over the recent years, numerous scholars have theorized about this concept among whom Peggy Phelan and Philip Auslander can be mentioned as the most prominent. Auslander in his book “Liveness: Performance in a Mediatized Culture” raises the significant issue of the status of live performance in a culture dominated by mass media. He questions the traditional definitions of liveness and in particular challenges Phelan’s ontological view. The Present study aims to explore the concept pf liveness in digital performances and uses Auslander’s observations in “Digital Liveness” as its starting point. Since his ideas can be applied to several categories of digital performance particularly the categories involving human- machine interaction, robots and the internet, this research focuses on analyzing two works of Blast Theory, one of the pioneering artistic groups that create creative, inventive and interactive work, namely Kidnap and Karen which demonstrate different characteristics. The question this article aims to answer is: in what sense can these works be regarded as live in light of new findings in this field. The results demonstrate that although these two works cannot be regarded as live in the traditional sense of the word, they demonstrate liveness in different levels considering new spaces created by the utilization of new media and mobile communication networks. Furthermore, issues are raised regarding the authenticity of considering the real and the virtual world as two separate entities.

    Keywords: Liveness, Presence, Philip Auslander, Blast Theory, Kidnap, Karen
  • محسن ساربان نژاد*، نادر شایگان فر

    تاملات دیوید هیوم در باب زیباشناسی و معیار ذوق و نیز فلسفه هنر جرج دیکی که در قالب نظریه نهادی هنر ارایه شده، هر دو بر خاستگاهی اجتماعی و جامعه شناختی استوارند. از دیدگاه هیوم ملاک صحت و اتقان احکام زیباشناسانه، حکم عام داورانی است که بنا به برایت از نقص در قوه ذوق در همه شرایط صادق و صحیح است. نظریه نهادی هنر با عطف نظر به لزوم بازتعریف مرز مفارق هنر از ناهنر در میانه قرن بیستم ارایه شد. نظریه ای که بر اساس آن، اعطای شان هنر به شییی مصنوع، از سوی شخص یا اشخاصی صورت می گیرد که به نیابت از عالم هنر در مقام نهادی اجتماعی عمل می کنند و داوری ایشان در اعطای شان به شیء مصنوع، در جهت ارزیابی یا ارج گذاری به مثابه اثر هنری نسبت به آرای دیگر، به دلیل ارتباط مستمر با عالم هنر و سلامت قوه ذوق، قبول عام یافته و واجد مرجعیت است. درنتیجه پرسش اصلی تحقیق این است که از طریق چه سازوکاری شرط لازم و کافی برای صحت احکام ذوقی و ارزش گذاری آثار هنری از یک سو، و تعریف هنر از طریق تمیز هنر از غیر هنر از سوی دیگر، از جانب «داوران حقیقی» و افراد «ذی صلاح» تامین و تضمین می شود؟ این پژوهش که با استفاده از روش تطبیقی به انجام رسیده و داده های آن به شیوه کتابخانه ای گردآوری شده است، ابتدا به مطالعه مفهوم حکم ذوقی می پردازد، سپس نسبت زیباشناسی هیوم و نظریه نهادی هنر را می سنجد.

    کلید واژگان: ذوق, زیبایی, دیوید هیوم, جرج دیکی, عالم هنر, نظریه نهادی
    Mohsen Sarebannejad*, Nader Shayganfar

    David Hume's reflections on aesthetics and the standard of taste, as well as George Dickie's philosophy of art presented in the form of the “Institutional Theory of Art”, are both based on a social and sociological origin. According to Hume, the standard of correctness of aesthetic judgments is the joint verdict of true judges, which is true and correct in all circumstances due to the lack of defects in the faculty of taste. The institutional theory of art was presented in the middle of the 20th century, focusing on the necessity of redefining the boundary between art and non-art. A theory according to which, granting the dignity of art to an artificial object is done by a person or persons who act on behalf of the artworld as a social institution, and their judgment in granting dignity to an artificial object, in order to evaluate or honor it as a work of art compared to other opinions, is generally accepted and has authority due to its continuous connection with the artworld and delicacy. As a result, the main question of the research is to explore the importance of consensus on issuing aesthetic judgments and valuing works of art on the one hand, and explaining the distinction between art and non-art on the other hand, according to “true judges” and “qualified” people. This research, which was carried out using the comparative method and its data was collected in a library manner, first studies the concept of judgment of taste and then evaluates the relationship between Hume's aesthetics and the institutional theory of art.

    Keywords: Taste, Beauty, Hume, George Dickie, The Artworld, Institutional Theory
  • فرشته دیانت*، امیرعباس محمدی راد، نادر شایگان فر

    با مطالعه ویژگی های متفاوت عکس های هنرمندان معاصر زن و مرد در پرداختن به اشیا و انتخاب سبک هنری پاسخ به این پرسش که، چه تفاوت معناداری در عکس های مردان و زنان از بازنمایی اشیای روزمره به چشم می خورد، ضروری می نماید. لذا، این مقاله با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و روش تحلیل متن پل جی بر آن است تا به تحلیل محتوای بازنمایی اشیای زندگی روزمره در آثار عکاسان معاصر ایرانی نایل آید. هنرمندان با اهداف گوناگون از اشیای روزمره بهره برده تا ادراک هنری مخاطب را برانگیزند و او را به تفکر در مقابل چیزهای به ظاهر معمول دعوت کنند. اگرچه این آثار به بازنمایی اشیا می پردازند، با به چالش کشیدن یک شی روزمره، سعی در بیان ایده هنرمند و دعوت به تامل مخاطب دارند. نتایج این بررسی با تاکید بر روش پل جی به صورت مفصل در دو جدول، که به بررسی هفت کنش زبانی مهم و پنج فعالیت در هر اثر اشاره دارد، ارایه گردیده است. آن چه از یافته های این پژوهش منتج می گردد، تفاوت بارز و معناداری ا ست که در بازنمایی از اشیا در آثار هنرمندان زن و مرد معاصر ایرانی به چشم می خورد. شایان ذکر است عکس های این پژوهش به صورت هدف مند انتخاب شده اند.

    کلید واژگان: تحلیل محتوا, اشیای روزمره, عکاسی ایران
    Fereshteh Dianat *, Amir Abbas Mohammadi Rad, Nader Shayganfar

    This study applies quantitative content analysis, and Paul Gee’s context analysis methods to analyze the representation of everyday life objects in works of Iranian contemporary photographers. In this respect, answering the question about meaningful differences in the choice of subject and the artistic styles in the works of male and female photographers seems necessary, through studying different characteristics of works of contemporary Iranian photographers.Artists use everyday objects to arise artistic perception of the audience and inspire them to contemplate what seem to be ordinary. Whereas such art works represent an object, they challenge everyday subject to express artistic ideas and invite the audience to think.This study investigates seven important linguistic actions and five activities in each art work provided in two different tables, in details.What is derived as  result, is a meaningful and obvious difference in representation of objects in works of male and female photographers.  Photos of this study are selected through targeted sampling method.Key words: Content Analysis, Context Analysis, Everyday Life Objects, Iran’s Photography. One of the most important reasons that make everyday life a subject worthy of research is its ordinary nature. It was from the end of the 20th century that social theorists considered daily life as a dynamic and controversial subject. Since the beginning of the human consciousness and his approach to art, countless common objects and elements have been among the shaping factors of works of art. Especially photographers have emphasized their aesthetic aspect and importance in life by looking at and recording objects. In the photos where the objects are next to the portraits, you can understand the class and social position of the people.The collection of photographs whose main subject is everyday life objects and tools, as well as dealing with the difference in the representation of everyday life objects in the works of contemporary Iranian male and female photographers, form the subject of this article. This representation of objects invites the audience to think and try to criticize the phenomena and normal affairs of everyday life. For this purpose, and better presentation of the concept of the article the works of the following contemporary Iranian artists have been studied: Shadi Qadirian (two collections), Mitra Tabrizian, Farshid Azarang, Mehran Mohajer, Neda Razavipour, Maitham Mahfouz and Behnam Sediqi.This article uses the combined method of qualitative content analysis1 in order to describe the collections and analyze the text with an approach to Paul Gee’s discourse analysis method, which on the one hand expresses the constituent parts and components of the text and on the other hand expresses its internal actions.  The sources were collected through was field study and library research. The method of selecting works is based on targeted sampling among the works of male and female artists since 1991.Content analysis is actually the classification of signs and the description of the explicit content of the message. It can be defined as a technique used to classify signs. Content analysis as a method recognizes and highlights the main points or axes of a text (or photo, video, etc.). In this method, the implicit content of the work needs to be examined as much as the obvious aspects. In this research, descriptive analysis is used to point out the frequency of specific topics and general theme analysis. This article has benefited from content analysis in the description of the collections and Paul Gee’s text analysis. According to Paul Gee, the analysis of the text is the analysis of the language used in the situation. In this research, language means the system of representing everyday life objects in the works of contemporary photographers. Paul Gee believes that the internal dialogue of the text shapes its conditional meanings and it is not possible to get out of it. As a result, the artistic text is able to create its conditional meanings through its internal language. According to Paul Gee, these texts have a kind of social praxis that creates identity. These texts create new actions and promote new policies.In this research, with the help of Paul Gee's discourse analysis method, we will identify the linguistic actions that are performed in each of these functional parts of the language. In his two books, "Introduction to Discourse Analysis Theory 2005" and "Discourse Analysis: A Toolbox 2011", James Paul Gee has mentioned the method of discourse analysis, which believes that every linguistic text consists of "six parts". And according to the "seven linguistic actions" that the language performs, reality occurs. If in the analysis of a text (here we mean photography) we can identify these seven linguistic actions and the linguistic elements and relationships that make these actions practical, we can analyze the descriptive discourse of a text.What this study emphasizes on is not the descriptive attention of the existence of objects, but it is a door to confronting and contemplating the objects, which leads to reflection on everyday life and to the explanation of the difference in the representation of everyday life objects in the works of contemporary Iranian male and female photographers.In contemporary art, objects without human presence also have a meaning and have a special place. The beginning of the use of objects in art goes back to Marcel Duchamp who, by using the object itself and changing the title, changed the attitude towards matter and caused a revolution in the attitude towards everyday objects. Although this representation has been accompanied by ups and downs in the expression of the idea, the mere representation of it has not changed. For example, in the past, artists used objects for their representation and visual appeal, and in the modern era, this representation has led to a change in the artists' vision of the objects and phenomena of everyday life. In the era of new art, where the idea behind the representation of objects is to invite the audience to think and contemplate the artist's perspective, the objects of daily life have continued to be a constant in modern art. In photography, which is one of the branches of art, objects have always been the constant basis of images, either separately or next to people. In this article, an attempt has been made to examine the importance of objects in the works of male and female photographers and how they are represented.This article deals with the representation of objects in the photographs of contemporary Iranian artists, and by studying the characteristics of the artists' works and how they deal with the subject, it aims to answer the question of whether there is a difference between the representations of everyday objects in the photographs of male and female artists. In most of the photographs taken by female artists of objects, they are represented next to women; while in the works of male artists, objects have an independent identity and only the physical and commodity aspect of the object itself, has significance. In photographing objects, women seek to give importance to women's identity and assert lost social rights. A work of art is an object that has emerged from the artist's perspective on world affairs. What has turned the everyday object into a work of art in these works is its separation from the context of everyday life. Through art (here, photography), objects are separated from their everyday functions and become objects to be seen. It is their separation from their usual context that gives them an appearance and makes them worth seeing. In this type of looking beyond reality, the value of objects and materiality is revealed and they can be separated from their empirical dimension through observation and reflection, and can be considered art. In Art as Device, Shklovsky claims “there is a difference between everyday objects and artistic objects because there is no insight in everyday objects and we experience them unconsciously." In fact, by emphasizing everyday objects and highlighting them, these works play an important and fundamental role in creating meaning and turning them into a work of art.

    Keywords: Content Analysis, context analysis, everyday life objects, Iran’s photography
  • محمدعلی عبدالمحمدی، نادر شایگان فر*

    پیکرنگاری درباری از آخرین سبک های نگارگری ایرانی است که بیش و کم می توان آن را سبکی تلفیق شده از عناصر ایرانی و اروپایی دانست. این سبک با الهام از فرنگی سازی به وجود آمد، اما در عصر قاجار تحولات مهمی را از سر گذارند؛ از جمله این تحولات گرایش به نوعی ریالیسم در بازنمایی پیکره ها بود. این پژوهش در تلاش است که به دو پرسش در پیرامون این گرایش پاسخ دهد: پرسش اول آنکه گرایش ریالیستی در پیکرنگاری درباری در ارتباط با چه نوع گفتمان اجتماعی به وجود آمد و پرسش دیگر اینکه پیامد آن در فرهنگ بصری ایران چه بوده است. برای همین منظور، ابتدا ویژگی های اصلی پیکرنگاری درباری قبل و بعد از فتحعلی شاه شناسایی و چگونگی ایجاد این گرایش به عنوان گسستی مهم در بازنمایی پیکره ها شرح داده شد؛ سپس با تکیه به اندیشه های میشل فوکو پیرامون مفهوم تکنیک قدرت، ارتباط این گرایش با گفتمان اجتماعی آن عصر تحلیل و پیامد این گسست در فرهنگ بصری ایران بررسی شد. پس از تحلیل های انجام شده که به صورت کیفی و با روش تحقیق توصیفی تحلیلی بوده است، این نتیجه حاصل شد که گسست پیکرنگاری درباری در بازنمایی فرم بدن و درون گفتمان وقایع نگاری صورت گرفته و از تصویر همچون نوشتار برای ثبت چیزها بهره برداری شده است؛ پیامد آن اینکه به عنوان تکنیک قدرت ثبت علاوه بر بازتولید این گفتمان در حوزه هنر، منطق وقایع نگارانه و ریالیستی را جانشین زبان استعاری در فرهنگ بصری می کند و بدین ترتیب راه برای جذب تکنیک های عکاسی و نقاشی ریالیستی هموار می شود.

    کلید واژگان: هنر قاجار, نگارگری, پیکرنگاری درباری, میشل فوکو, قدرت
    MohammadAli Abdolmohammadi, Nader Shayeganfar*

    Royal Portraiture is one of the last Iranian miniature styles which more or less can be considered a Synthesis Style of Iranian and European elements. This style was inspired by Westernization, but underwent important changes during the Qajar era. In this research, one tries to analyze and interpret one of its ruptures that occurred in the era of Mohammad Shah. The main issue of the present project is to study the ways this rupture and its consequences were occurred in Qajar visual culture. For this purpose, first, the main features of Royal Portraiture before and after the Fath-Ali Shah era were identified and then, the ways of the occurrence of this rupture were described. After that, based on Michel Foucault’s thoughts on the concept of the technique of power, the consequences of this rupture were examined. In this project, which was based on qualitative and analytical research method, after conducting studies, the result obtained from this study shows that the rupture of the Royal Portraiture was taken place in representation of body figure and in the discourse of chronology. The consequence was that, this rupture as a technique of power-record, in addition to reproducing this discourse, replaced metaphorical logic with realistic language in visual culture.

    Keywords: Qajar Art, Miniature, Royal Portraiture, Michel Foucault, Power
  • ندا کیانی اجگردی، نادر شایگان فر*
    موزه در قالب یک نهاد فرهنگی و آموزشی، بیش از آنکه فضای انبار، چیدن و نمایاندن این و آن شیء باشد، همواره مبین نوعی رابطه عمیق و نسبت گفتمانی با قدرت بوده است. در این بین، انعکاس برخی از مضامین قدرت در موزه با شواهدی در رابطه با مفهوم «هتروتوپیا» از فضا همراه بوده است که در میان تاملات میشل فوکو مشاهده می شود. وی ازطریق مفاهیمی چون «هتروتوپیا یا فضای غیریت»، به چگونگی عیان شدن قدرت، نظم، انضباط و دانش به وسیله شکل های نهادی در فضاهایی خاص اهتمام ورزیده است. بر همین مبنا، پژوهش حاضر با تکیه بر اندیشه های فوکو، می کوشد به تحلیل انتقادی جایگاه موزه بپردازد و این پرسش را پیش رو بگذارد که ویژگی های هتروتوپیایی موزه منوط به ساختار قدرت کدام است و تا چه اندازه می تواند با این مفهوم سازگار افتد. حاصل آنکه علاوه بر دوام و قوام شش اصل اولیه معرف یک هتروتوپیا در موزه که قدرت انضباطی و استقرار کنترل شده دانش را بازتاب می دهند، اصل هفتمی را نیز می توان اضافه کرد که در جایگاه مقاومت عمل می کند.
    کلید واژگان: فوکو, قدرت, مقاومت, هتروتوپیا, موزه
    Neda Kiani Ejgerdi, Nader Shayganfar *
    The museum, in the form of a cultural and educational institution, has always expressed a kind of deep relationship and a discourse relationship with power, rather than a warehouse space, arranging and displaying this or that object. In the meantime, the reflection of some themes of power in the museum is accompanied by evidence of the concept of "heterotopia" from space, which is visible among the thoughts of Michel Foucault. Through concepts such as "heterotopia or the space of otherness", Foucault has dealt with how power, order, discipline, and knowledge are manifested through institutional forms in specific spaces. Accordingly, the present study, based on Foucault's ideas, tries to critically analyze the position of the museum. The main question is what are the heterotopic features of the museum depending on the power structure and to what extent it can be adapted to this concept. As a result, in addition to the durability and consistency of the six basic principles of heterotopia in a museum, which reflects the disciplinary power and controlled establishment of knowledge, a seventh principle can be added that operates in the position of resistance.
    Keywords: Foucault, Power, Resistance, Heterotopia, Museum
  • سمیه چترائی*، مرضیه پیراوی ونک، نادر شایگانفر، پریسا داروئی
    ادراک بصری نقش بسزایی در دستیابی ما به سطح بالایی از شناخت، ایفا می کند و ارتقای آن می تواند بیشترین تاثیر را برروی کیفیت تجارب زیباشناختی ما داشته باشد. براین اساس فهم ماهیت و سازوکار آن درجهت غنای بیشتر، از الزامات حوزه آموزش هنر می باشد؛ بسیاری از تلاش ها برای فهم چیستی ادراک و پدیده های آن، حاصل اندیشه های پدیدارشناسان و روان شناسان گشتالت بوده است و موریس مرلوپونتی و رودلف آرنهایم، دو فیلسوف و نظریه پرداز برجسته در این حوزه اند که عمده آراء آنها تحت تاثیر این مکتب و با رویکرد پدیدارشناختی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر سعی دارد با تطبیق آراء این دو فیلسوف به شناخت گسترده تری از ماهیت ادراک دست یابد و رهیافت آن را در حوزه آموزش هنر واکاوی نماید. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناختی، به شیوه تحلیلی-تطبیقی و با بهره گیری از اسناد معتبر و منابع کتابخانه ای نگاشته شده است؛ یافته های این نوشتار نشان می دهد مرلوپونتی و آرنهایم در اندیشه ای یکسان بر این باورند که در ادراک بصری، جوهر عالم درون و بیرون، برخلاف آموزه های دوآلیستی دکارتی، در هیات بازی میان نیروهای مختلف به شکل یک گشتالت در می آید و از خلال همین درهم تنیدگی ارگانیسم با جهان مدرک است که می توان به درک امر واقعی رسید؛ همچنین با اتکا به این هیات کلی می توان به معانی و مفاهیمی دست یافت که در دیدن و هنرهای دیداری وجود دارد و ابزار ارتباطی هنرمند به شمار می آید. بنابراین لازمه آفرینش و درک اثر هنری، توانایی ذهنی در درک همین ساختارهای یکپارچه و معنادار می باشد و این ضرورت فهم عالی پدیده های بصری را در تربیت هنری دوچندان می کند.
    کلید واژگان: ادراک بصری, آرنهایم, آموزش هنر, مرلوپونتی, مطالعه تطبیقی
    Somayeh Chatrayi *, Marzieh Piravi Vanak, Nader Shayganfar, Parisa Darouei
    Many attempts to understand the nature of perception and its phenomena have been the result of the thoughts of phenomenologists and Gestalt psychologists. Maurice Merleau-Ponty and Rudolph Arnheim are two of the prominent philosophers and theorists in this field, who’s their opinions are influenced by Gestalt school with a phenomenological approach.The present article aims at achieving a broad cognition of the nature of perception by comparing the opinions of these two philosophers and analyzes these implications in the field of art education.This research was carried out with phenomenological approach, using an analytically-comparative method and utilizing authentic documents and library resources.The findings of the study show that Merleau-Ponty and Arnheim share the same thoughts, they believe that in visual perception, contrary to the dualistic doctrines of Descartes, the essence of the inner and outer world (subject & object) takes the form of a gestalt in the interplay between different forces and it is through this intertwining of the organism with the perceived world and it,s possible to understand the real thing. Also, by relying on this overall structure, we can achieve the meanings and Visual expression that there are in vision and visual arts as communication tools of artist. Therefore, the necessity of creating and understanding an artwork is the mental ability to understand these integrated and meaningful structures, which doubles the excellent understanding of visual phenomena in art education.
    Keywords: Arnheim, art education, Comparative Study, Merleau-Ponty, visual perception
  • امیرحسین عسگری، ایمان زکریایی کرمانی *، نادر شایگانفر
    زمینه و هدف

    روایت و روایتمندی عنصر مهمی در گزارش تاریخی و شرح رویدادها و افعال انسان است. پیرنگسازی به معنای تمهیدات و صناعات بکاررفته در ترتیب و ارایه رویدادهای تاریخ به نحوی معنادار، وجه عمده روایتمندی است و از این نظر جزو مقولات مورد توجه نویسندگان در زمان نگارش متن تاریخبوده است. تاریخ بیهقی نمونه خاص و ممتاز تواریخ دودمانی در شرح وقایع دوران پادشاهی مسعود غزنوی است که شیوه های خاص آن در پردازش طرح کلی و پیرنگ در روایت وقایع، کمتر مورد توجه بوده است. پژوهش پیش‌رو با بهره گیری از آرای دو نظریه پرداز روایت تاریخی، پل ریکور و هایدن وایت، به شناسایی و تحلیل شیوه های پیرنگسازی تاریخ بیهقی با رویکردی مقایسه ای و همچنین با توجه به کاربردهای و دلالتهای معنایی این شیوه ها میپردازد.

    روش مطالعه

    مطالعه و جمع‌آوری داده ها در این مقاله به شیوه کتابخانه ای و شیوه بحث توصیفی-تحلیلی است.

    یافته ها

    پیرنگسازی در تاریخ بیهقی در دو حوزه طرح کلی تاریخ و پیرنگ روایات و قایع قابل بررسی است. در حوزه طرح کلی، نشانه گذاری دوره های تاریخ و همچنین تغییر جایگاه زمانی پاره های تاریخ در قالب تکنیک گذشته نگر و آینده نگر مهمترین تمهیدات بیهقی در پیرنگسازی است. در پیرنگسازی روایات وقایع تاریخ، پیرنگسازی براساس الگوبرداری روایت از دو جریان روایات برجسته تواریخ پیشین (بخصوص تواریخ خلفا) و روایات دوران حکومت محمود غزنوی، دارای اهمیت است. همچنین در این حوزه تغییراتی که در پیرنگ حکایات الحاقی (نسبت به روایات اصلی آنها) برای درج در تاریخ اعمال شده، بواسطه دو تکنیک شرح زمینه ها و اسباب وقایع و همچنین افزودن کنشها، موقعیتها و گفتارهای خاص به پیرنگ اصلی معرفی شده است.

    نتیجه گیری

    در تاریخ بیهقی تمهیدات نوآورانه ای در پیرنگسازی نسبت به شیوه های معمول در تواریخ پیشین بکار رفته است. نشانه گذاری تاریخ، درج گذشته نگرها و آینده نگرها در تدوین طرح کلی تاریخ و بهره گیری از الگوها و تناظرها در تدوین پیرنگ روایات، ازجمله مهمترین تمهیدات پیرنگسازی بیهقی است که به نحوی بدیع و گسترده در این تاریخ بکار رفته است.

    کلید واژگان: پیرنگ, پیرنگسازی, الگو, پیرفت, گذشته نگر, آینده نگر
    Amir Hossein Asgari, Iman Zakariaee kermani, Nader Shayeganfar
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    Narrative and narratively is an important part of historical report and explanation of historic events and human actions. emplotment, as the composing manners of representing historic events in significant way, is the main aspectof narratively and in this respect was considered by historians. Tarikh-e beyhaqi (about Masood Ghaznavi’sreign) is a specific sample ofdynastic chronology in which the particular structure of outline and plots are neglected. this article, based on the comments of two theoreticians of historic narrative, Paul Ricoeur and Hayden White,is about recognizing and analyzingthe emplotment techniques in Tarikh-e Beyhaqi according to an inductive approach and in regards to the applications and significations.

    METHODOLOGY

    This article has been done by library method and descriptive-analytical method.

    FINDINGS

    In the article the outline and plots of tarikh-e beyhaqi has been analyzed in two separation parts. the analysis of the outline of tarikh-e beyhaqi is about sectioning and marking in the history and also anachronism in analepsis and prolepsis parts. In study of plots, the similarity of sequence to classic narratives (chieflynarrative of Abbasid history) and the narratives of Sultan Mahmooud’s regin have been considered. In this section, also, two kind of changes applied on the original plot of adjunct narrative, has been introduced.

    CONCLUSION

    In Tarikh-e Beyhaqi the emplotment techniquesof prior history was applied increasingly and innovatively. The main methods of employment in tarikh-e beyhaqi are: Sectioning and marking the history,forming the outline of the history by interpolating paralysis and analysis parts, and attending to the patterns and similarities in composition of plots, which applies widely and in specific manner.

    Keywords: Plot, Employment, Sequence, Pattern, Analepsis, Paralepsis
  • جلال نصیری هانیس*، نادر شایگان فر

    فیلم های سینمای رایج و رسمی، واقعیت فریبنده ای را خلق کرده و از طریق تکنیک های فنی، و روایتی شیوه تولید معنا را از نظر پنهان می سازند؛ اما فرافیلم ها که اغلب داستان فرایند فیلم سازی یا زندگی فیلم ساز را در جریان یکی از مراحل ساخت فیلم نشان می دهند برخلاف آثار رایج سینما، به جای پنهان کردن ماهیت فیلمی خود به شیوه های گوناگون و با پرداختن به سختی ها، مشکلات و لذت های فیلم سازی، تخیلی یا تصنعی بودن خود را برجسته می کنند. فرافیلم، وقتی همه خوابیم، نیز همچون بسیاری از آثار خودبازتاب، با نگاه انتقادی شیوه تولید معنا در سینما را نشان می دهد. در این اثر، تفاوت دیدگاه دو طیف تهیه کننده سرمایه گذار و کارگردان سبب ارایه دو رویکرد متفاوت نسبت به سینما شده است. در این پژوهش نسبت کنشگری این دو طیف به مثابه «خود» با سینما، عوامل سینما و مخاطب در قالب «دیگری» براساس روش تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف بررسی می شود تا به نظم گفتمانی حاکم بر اثر در نسبت با دیگری دست یافت. بدین منظور، به ماجرا، شخصیت های فیلم و تعامل آن ها با هم و نقش کارکردها و تمهیدات خودبازتابی در ماجرا توجه شده است. نتیجه تحقیق حاکی از آن است که عوامل سینما از جانب کنشگران طیف اول با راهکارهای ابژه سازی، قدرت زدایی و فاصله گذاری بازنمایی می شوند؛ این طیف به سینما به مثابه کالا نگاه کرده و در تلاش برای قدرت زدایی از آن، به عنوان یک زبان هنری و انتقادی، است. آن ها مخاطب را چون مصرف کننده فرض کرده و جایگاه سوژگانی برای او قایل نیستند؛ اما تلاش برای هم سخنی و احساس مسیولیت نسبت به عوامل سینما بر نگاه کارگردان حاکم بوده و سینما به مثابه هنر و خلاقیت دغدغه اصلی اوست. در رابطه با مخاطب نیز کارگردان موفقیت فیلم را وابسته به باورپذیر بودن آن می داند. حاصل آنکه دو گفتمان متعارض «سوداگری» و «خلاقیت هنری» نظم گفتمانی این اثر را تشکیل می دهند. در گفتمان سوداگری، نگاه به دیگری در تایید و بازتولید گفتمان حاکم است، درحالی که گفتمان خلاقیت هنری در تلاش برای ساختاربندی جدیدی از نظم گفتمانی حاکم است.

    کلید واژگان: تحلیل انتقادی گفتمان, فرافیلم, دیگری, وقتی همه خوابیم, کارکردهای خودبازتابی
    Jalal Nasiri Hanis*, Nader Shayganfar

    Mainstream cinema seeks to naturalize and project as real what comes from an ideological and imaginative framework. Met-films, on the contrary, are meant to highlight their own artificiality and imaginative nature through their particular focus on the movie production process. Meta films are a category of films whose subjects are about the nature of cinema and film making. Film makers of this Sub Genre have a critical view to the production of meaning confront the current illusion in the conventional and realistic films. Modeled on the stylistic properties of self-reflective cinema, the meta-film “When We Are All Asleep” depicts the production process of the movie itself. Differences of opinion existing between the producer-investor on the one hand, and the filmmaker on the other, represent two opposing views toward cinema in “When We Are All Asleep”. Employing Norman Fairclough Critical Discourse Analysis (CDA), the present research seeks to reveal the association between those hailing from either group of the spectrum — representing “the self” — and production team and the audience, representing “the other”. To identify the discursive order dominating the film in question, the paper analyzes the plot, characterization, the interaction among characters and the arrangements made for self-reflectivity toward the closure of the movie. The study found that the production team is treated with objectification, neutralization and distancing at the hands of those who fall in the business-oriented category. The same category regards cinema as a commodity and is in a constant push to neutralize its artistic and critical functions. They do consider the audience as consumers with no subjective attitude. The director, on the contrary, is in pursuit of solidarity, sympathy and a sense of responsibility toward the production team and maintains the view that cinema is art, and creativity remains the key concern. From this viewpoint, the movie’s success lies in its plausibility for the audience. In other words, the two dominant discourses of “business” and “art and creativity” shape the discursive order in the movie. In the former, a tendency toward “the other” backs up and reproduces the discourse, while in the latter, efforts are being made toward a restructuring of the discourse that has overwhelmed the Iranian society.

    Keywords: Meta-Film, “the other”, Critical Discourse Analysis (CDA), “When We Are All Asleep”, self-reflectivity functions
  • محمدعلی عبدالمحمدی، نادر شایگان فر*

    پروبلماتیزه کردن مفهومی مهم در اندیشه های فوکو است که در سرتاسر تحلیل های تاریخی او نقش اساسی دارد. او پروبلماتیزه کردن را تفسیر خاصی از نشانه ها می داند. از سوی دیگر، او در تحلیل های خود، اهمیت هنر در تفسیر تاریخ را هم سطح با دیگر حوزه ها قرار می دهد. مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که پروبلماتیزه کردن در اندیشه های او چه نسبتی با هنر دارد. برای پرداختن به این مسئله ابتدا جایگاه این مفهوم در اندیشه فوکو بررسی شد و سپس با استفاده از بخش هایی که او به تحلیل آثار هنری پرداخته است رابطه هنر با این مفهوم مورد مداقه قرار گرفت. نتیجه حاصل شده اینگونه بود که فوکو به دو معنا مفهوم پروبلماتیزه کردن را استفاده می کند. در معنای اول به امری تاریخی اشاره دارد که به وسیله دانش و قدرت پروبلماتیزه شده و حقایقی پیرامون آن به وجود آمده است. در معنای دوم برای او، پروبلماتیزه کردن فعالیتی فلسفی- تاریخی است که به وسیله آن تاریخ اکنون تحلیل می شود. بررسی ها نشان داد که در تحلیل های تاریخی او، هنر در جایگاه استراتژی دانش یا تکنیک قدرت، موضوعات مختلف را پروبلماتیزه می کند. از سوی دیگر، تحلیل برخی آثار هنری برای فوکو به مثابه فعالیتی فلسفی است تا که تاریخ اکنون را پروبلماتیزه کند. بر همین اساس هنر با هر دو معنای پروبلماتیزه کردن رابطه مستقیم و درونی دارد.

    کلید واژگان: میشل فوکو, پروبلماتیزه کردن, هنر
    Mohammad Ali Abdolmohammadi, Nader Shayganfar *

    Problematization is an important concept in Foucault’s thoughts and one that plays a fundamental role throughout his historical analyzes. He sees problematization as a special interpretation of signs. On the other hand, in his analyzes, he equates the importance of art in interpreting history with other fields. The main issue of the present study is how the problematization in his thoughts is related to art. To address this issue, first the place of this concept in Foucault’s thought was examined and then with the help of the sections by which he has analyzed works of art, the relationship between art and this concept was examined. The result was that Foucault used the concept of problematization in two senses, In the first sense, it refers to a historical matter that has been problematized by knowledge and power, In the second sense for him, it is the problematization of a philosophical-historical activity by which “the history of present” is analyzed. Studies have shown that in his historical analysis, art as a strategy of knowledge or technique of power problematizes various issues. For Foucault, on the other hand, the analysis of some works of art is a philosophical activity to problematize the history of present. Accordingly, art has a direct and internal relationship with the two meaning of problematization.

    Keywords: Michel Foucault, Problematization, Art
  • اسماعیل نصری*، احمد صالحی کاخکی، نادر شایگان فر

    مطالعه و طبقه بندی نقوش انسانی سفالینه های زرین فام سده های میانه کاشان (مطالعه موردی: ظروف زرین فام موزه آبگینه و سفالینه های ایران)چکیدهپس از گذشت حدود دو سده از ظهور اسلام، به تدریج تولید سفال در ایران دستخوش تغییراتی شگرف شد و نقش مایه های انسانی به یکی از مهم ترین عناصر تزیینی سفال زرین فام دوران سلجوقی و ایلخانی بدل گشت. مهم ترین سهم هنرمندان این سده ها در ساخت، ابداع و تکامل سفال های زرین فام است که نقوش انسانی به دفعات و تعداد زیاد بر روی این نوع سفال ها به چشم می خورد. نقوش انسانی (مرد و زن) در سفال زرین فام دوران میانه که بر مبنای فرهنگ و تمدن زمان خود بر روی این سفال ها منعکس گردیده حایز اهمیت فراوان است. لذا این پژوهش با محوریت مطالعه نقوش انسانی بر سفال زرین فام ساخته شده در کاشان در طی اعصار میانی اسلامی و با بررسی سفال های زرین فام موزه آبگینه و سفالینه های ایران و شناساندن آن آغاز شد. از این رو هدف از این مقاله آشنایی و تامل با انواع نقوش انسانی در سفالینه های زرین فام سده های میانه کاشان در نهایت طبقه بندی این نوع نقوش است. در این راستا سعی شده است به این پرسش که نقوش انسانی سفالینه های مورد مطالعه در برگیرنده چه نوع صحنه هایی هستند؟ پاسخ داده شود. روش مطالعه در پژوهش حاضر شیوه توصیفی- تاریخی است و از منابع کتابخانه ای و گردآوری میدانی جهت تبیین موضوع استفاده شده است. نتایج بدست آمده حاکی از آن است نقوش انسانی به عنوان مهم ترین تزیینات سفالینه های زرین فام در شش گروه، عمدتا در متن کاسه ها و بشقاب ها به کار رفته اند. همچنین این آثار علی رغم اینکه از تنوع تزیینی مختلف برخوردار هستند، نگاره اصلی تزیین بر عهده نقوش انسانی است.

    کلید واژگان: کاشان, سفال زرین فام, نقوش انسانی, طبقه بندی, موزه آبگینه
    Esmaiel Nasri *, Ahmad Salehi kakhki, Nader Shayganfar

    About two centuries after the rise of Islam, the production of pottery in Iran gradually underwent dramatic changes. The pottery decorations, which were initially without patterns and simple, gradually expanded and human motifs became one of the most important decorative elements of the Lustre pottery of the Seljuk and Ilkhanid eras. The most important contribution of the artists of these centuries is in the construction, invention and evolution of Lustre pottery, in which human motifs can be seen many times on this type of pottery. Human motifs (male and female) are of great importance in the medieval Lustre pottery, which is reflected on these pottery based on the culture and civilization of its time. Therefore, this research began with the focus on studying and examining the Lustre pottery of the Glassaware and Ceramic's Museum of Iran's. and introducing it. Therefore, the purpose of this article is to get acquainted with and reflect on the types of human motifs in the studied Lustre pottery. Finally, to classify these types of motifs. In this regard, an attempt has been made to the question of what kind of scenes do the human motifs of the studied pottery contain? To be answered. The study method in the present study is descriptive-historical method and library resources and field collection have been used to explain the subject. The results indicate that human motifs as the most important ornaments of Lustre pottery in six groups, mainly used in the text of bowls and plates. Also, despite the fact that they have a variety of different decorations, the main image of the decoration is the responsibility of human motifs.

    Keywords: Kashan, Luster, Human Role, Classification, Abgineh Museum
  • غلامرضا معروف، نادر شایگان فر*

    مقارن مشروطه، در فضای آزادی خواهانه نشریات ایران، مفهومی بی سابقه موسوم به «زن به مثابه شهروند» شکل گرفت که با مختصات زن سنتی ذیل سایه ی مرد تعریف شده بود، در تضاد بود، این پژوهش که در حوزه مطالعات زنان جای می گیرد، با رویکردی انتقادی و با تکیه بر اندیشه های تبارشناسانه میشل فوکو بر این پرسش تمرکز دارد که در گسل سنت مدرنیته چگونه هویتی موسوم به «زن ضعیفه» که اغلب ابژه جهان مردان بود، در مقام «زن شهروند» همدوش مردان ظاهر شد. در این مسیر به کمک بایگانی پژوهی و تمرکز بر اسناد آرشیوی، تاثیر پیوستن ایران به معاهده منع برده داری بروکسل 1890م/ 1308ه.ق بر شکل گیری سوژه زن آزادی خواه، مد نظر است. بر این مبنا براساس اسناد آرشیوی پرونده «ابوالقاسم نیل فروش» مطالعه شد سپس با بهره گیری از تبارشناسی فوکویی طی ده گام این دگردیسی مورد تامل قرار گرفت. حاصل جست وجو اینکه پذیرش ممنوعیت نگهداری کنیز و برده در ایران، نخستین سنگر سنت بود که مدرنیته فتح کرد و اگرچه به دشواری، اما توانست زمینه های شکل گیری آزادی زنان و سوژه زن شهروند را مهیا کند، از این منظر عصر مشروطه عصر استقرار و پذیرش همگانی منع برده داری و پیروزی اخلاق مدرن بر احکام سنتی است.

    کلید واژگان: زن, شهروند, زن, ضعیفه, مشروطه, برده داری
    Gholamreza Maroof, Nader Shayganfar *

    Concurrent with the Consitutional Revolution, in the liberal atmosphere of Iranian publications, an unprecedented concept called "woman as citizen" was formed. It contradicted the characteristics of a traditional definition of woman as being a shadow of a man (patriarchal system). This study, being in the field of women's studies, focuses critically on Michel Foucault's genealogical ideas and deals with how in the fault of tradition-modernity the term "weak-woman", a patriarchal concept, coincided with "woman-citizen", which implies equality of men and women. In this context, supported by archival research and an emphasis on archival documents, the effect of Iran's accession to the Brussels Prohibition of Slavery in 1890 on the formation of the subject of the woman-liberty is considered. On this basis, the archival documents "Abolghasem Nilforosh" has been studied. Afterwards, using Foucault's genealogy, metamorphosis of this subject has been considered in ten steps. The result of the search is that the acceptance of the ban on slavery in Iran has been the first stronghold of tradition, conquered by modernity and, difficult as it was, it managed to pave the way for the formation of women's freedom along with the subject of woman-citizen. From this perspective, the Constitution era becomes the era of establishment and universal acceptance of the prohibition of slavery as well as the victory of modern morality over traditional rules.

    Keywords: Woman-citizen, weak-woman”, Constitution, slavery
  • رزیتا صفری صدیق، امیرعباس محمدی راد*، نادر شایگان فر

    بازنمایی تصویری در جهان رسانه در ساحت عکس های ساخته و پرداخته شده دیجیتال، امری نوین است که دست یابی به آن، نیازمند شناسایی نظام معرفتی و تکنولوژیک هنر پسامدرن و رسانه ای و نیز تحولاتی است که در مسیر دگرگونی سوبژکتیویته پدید آمده اند. بازنمایی تصویری سوژه زن در شبکه اجتماعی اینستاگرام می تواند منظر مناسبی برای بررسی امر بازنمایی معاصر فراهم آورده و با فاصله گرفتن از سوژه محوری مدرن، جایگاه سوژه زن در حادفضای رسانه را نمایان سازد. مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی در چارچوب آرای ژان بودریار در باب رسانه، در پی پاسخ به این پرسش ها است که چگونه شبکه اجتماعی اینستاگرام با ساختار تکنولوژیک و گردش رسانه ای خود بر بازنمایی تصویری سوژه زن معاصر ایران تاثیر گذاشته و چه جایگاهی را می توان برای سوژه هنرمند و ابژه تصویر در بازنمایی رسانه ای معاصر قایل شد؟ هدف از این نوشتار، تحلیل تطبیقی بازنمایی سوژه زن معاصر ایران در حادفضای اینستاگرام با تکیه بر آرای بودریار است. جامعه هدف، عکس های منتشرشده از زنان در این شبکه بوده که از طریق نمونه گیری هدفمند انتخاب شده؛ معیارهای انتخاب تصاویر مبتنی بر دریچه مفهومی بودریار تعیین شده اند. نتایج حاصل از پژوهش به روشنی نشان می دهند که جهان بازنمایی رسانه ای زنان معاصر ایران، همان جهان بی مرجع رسانه و حادواقعیتی است که در گسست از واقعیت، امکان فاعلیت سوژه را سلب کرده و او را با ابژه هایی روبه رو ساخته است که رسانه و ساختار تکنولوژیک آن پیش روی او نهاده اند؛ ابژه هایی فرازیباشناختی و فراجنسیتی که بدل به وانموده هایی تهی شده و هویت و واقعیت جدید خود را مبتنی بر جهان رسانه جست و جو می کنند.

    کلید واژگان: بازنمایی رسانه ای, شبکه اجتماعی اینستاگرام, بودریار, حادواقعیت, سوژه
    Rozita Safari Sadigh, Amir Abass Mohamadi Rad*, Nader Shayganfar

    Visual representation in the media world of digital images is an emerging phenomenon in which its achievement requires the identification of the epistemological and technological system of postmodern and media art, and the developments that have emerged in the path of the transformation of subjectivity. The visual representation of the female subject on Instagram as a social network can provide a suitable perspective for examining the contemporary representation and can reveal the status of the female subject in social media by distancing itself from the modern subjectivity. Via a descriptive-analytical research method and employing Jean Baudrillard's ideas of media, the present study seeks to answer the following questions: How has the Instagram social network with its technological structure and media circulation affected the image representation of the contemporary Iranian female subject? What position can be given to the artist-subject and the image-object in the contemporary media representation? The study aims to conduct a comparative analysis of the representation of the contemporary Iranian female subject in Instagram hyperreality, relying on Baudrillard's ideas. The population consisted of the women’s published photos on Instagram, selected through a purposive sampling method. The inclusion criteria of images were based on Baudrillard’s concepts. The results revealed that the world of contemporary women’s media representation is a world without reference or hyperreality that denies the possibility of a subject’s agency in a break from reality, making her face the objects that the media and its technological structure have put forward, that is, transaesthetic and transsexual objects that become empty simulacra, seeking for their new identity and reality based on the media world.

    Keywords: Media Representation, Instagram Social Network, Baudrillard, Hyperreality, Subject
  • بهروز عوضپور، نادر شایگانفر*

    امروزه نظرورزی ضروری ترین وجه مباحث هنر محسوب می شود، اما، این مهم در فرهنگ ما سابقه ای درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است، این امر دلایل متعددی دارد که قسمی با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهم ترین دلیل درونی آن می نماید. پس، نظرورزی در خصوص خلاقیت بایسته است. این نوشتار که در پی همین بود، نقاشی های بیکن را پیکره ی خود برگزید و روان سنجی مورون را روش تحقیق خود. متخصصان آثار بیکن را "خلاقانه" می خوانند و به زعم آنان درک "فرآیند خلاقیت" نزد او مستلزم وقوف به اصول روان کاوی است. و روان سنجی مورون نخستین روش تحقیق روان کاوانه در حیطه ی هنر محسوب می شود که تبیین "خلاقیت هنری" غایت آن است؛ مورون بر آن است که در مجموعه ی آثار هر هنرمند خلاقی انسجامی ویژه قابل پیگیری است که ریشه در ناخودآگاه او دارد، ناخودآگاه هر هنرمند خلاقی چهره ای فراگیر دارد که اسطوره ی شخصی او را بازنمایی می کند، و این نیروی محرکه ی هر نوع خلاقیتی است. این نوشتار از روان سنجی خلاقیت در نقاشی های بیکن، بدین نتیجه رسید که اسطوره ی شخصی او؛ اسطوره ای که نیروی محرکه ی خلاقیت نزد او بوده و از این راه در خلق نقاشی های او نقشی بنیادین ایفا کرده است، همانا، هراکلس است.

    کلید واژگان: خلاقیت, نقد روان کاوانه, روان سنجی, شارل مورون, فرانسیس بیکن
    Behrouz Avazpour, Nader Shayganfar*

    In the present age, dealing with theorizing and theorization is the most necessary aspect of human discussions, as also in the field of art, theoretical attention to artworks is as important as their creation, and it is effective in determining their destiny. This aspect of art in our culture does not have a proper history, as our art has declined since the late Safavid. For this decline, many different causes can be considered which some have inner and some have outer relations to art, and lack of creativity is the most important inner cause. So this is why theorizing and making new definition for this old principle of art is necessary. And this is what this essay is looking for, therefore the paintings of Francis Bacon are chosen to work on and Charles Mauron's method, psychocritic, is chosen to work with. The experts call the works of Bacon "creative" and they believe that understanding his "process of creativity" requires familiarity with the principles of psychoanalysis. Also It must be noted that psychocritic of Charles Mauron is the first systematic and methodical psychoanalytic approach to art which defining "artistic creativity" is its final aim, based on Charles Mauron's psychocritic in the series of artworks of each creative artist a special coherence can be followed which is rooted in the unconscious of each artist. Due to Charles Mauron, unconscious of each creative artist has a holistic face that represents his personal myth. And it is this personal myth that is the basis of any kind of artist's creativity. In order to find personal myth of Bacon with the method of psych criticism of Charles Mauron which will be the key to analyze all of his paintings four stages have been done; first, researching in all of his artworks to find the network of the obsessive metaphors and images made it clear that the general form of his paintings is a closed space, and the part of this space that is assigned to object and things is always at focus, also the content of them is consisted of figures and portraits that are so overwhelmed that are more like a piece of meat or an object than a human, a human which is very lonely and panic; second, keeping attention to this network to find the basic characteristic of these metaphors and images and complexes of Bacon was led to claustrophobia, panic disorder, Oedipus complex and Peterpan syndrome; third, keeping attention to these complexes to discover and find the personal myth of Bacon led to Heracles as a personal myth; and forth, examining the main characteristics of personal myth which was Heracles and is discovered in the last stage with the life of Bacon in order to ensure the above findings, so finally studying biography and interviews of Bacon proofed the third stage's hypothesis. And the result is that Bacon's personal myth that has been his driving force behind his creativity which has had a fundamental role in creating his paintings is Heracles.

    Keywords: Creativity, psychocritic, psychoanalytic criticism, Charles Mauron, Francis Bacon
  • میلاد حسن نیا، نادر شایگان فر*، رحمت امینی

    دیویی رسالت فلسفه را تحول اجتماعی می‌دانست و تحول موردنظر او به‌وسیله آموزش صورت می‌پذیرد. بدیهی است دوران کلاس و مدرسه روزی به پایان می‌رسد اما از آنجا که رشد انسان توقفی ندارد تعلیم ‌و تربیت نیز نباید محدود به برهه خاصی از زندگی باشد بلکه نفوذ نهادهای آموزشی اجتماعی باید همیشه جاری بوده و ادامه داشته باشد. اقدامات فرهنگی و هنری نظیر تیاترهای کاربردی ابزارهای آموزشی مفیدی هستند که بهره‌گیری صحیح از آنها می‌تواند در رشد و تکامل اخلاقی و توانمندی‌های اجتماعی شهروندان یک جامعه تاثیر قابل‌توجهی داشته باشند. آگوستو بوآل نیز که یکی از بزرگترین نظریه‌پردازان پیشروی تیاتر کاربردی محسوب می‌گردد، تیاتر شورایی را جهت رسیدن به نقطه شروع تغییر و دگرگونی زندگی پیشنهاد نمود. تیاتر مدنظر بوآل فرصتی برای افراد جامعه فراهم می‌کند تا خواسته‌های درونی‌شان را بیان کنند. در تیاتر شورایی موقعیت‌هایی مشابه واقعیت ساخته می‌شود و فرصت تمرین و تجربه زندگی به مخاطبان داده می‌شود، بدون آنکه آنان متحمل ضرر و زیان و فرصت‌سوزی شوند. پژوهش حاضر با استفاده از پژوهش‌های بنیادی پیشین، در زمینه فلسفه زیبایی‌شناختی و تربیتی دیویی و با روش توصیفی-تحلیلی بر آن است تا به این پرسش پاسخ دهد که چگونه می‌توان با بهره‌گیری از نظریات دیویی به تحکیم و موکدسازی تیاتر شورایی اقدام نمود و راهکارهایی برای افزایش کارکرد این گونه نمایشی ارایه کرد. در این مقاله پس از پرداختن به تیاتر شورایی، در بخشی ویژه بر تیاتر رنگین‌کمان آرزو تمرکز می‌شود و نشان داده خواهد شد که می‌توان با ایجاد همدلی در میان تماشابازیگران و ترغیب به عمل بیانگر، سلامت روانی آنان را ارتقا داد.

    کلید واژگان: جان دیویی, آگوستو بوآل, تئاتر شورایی, تئاتر رنگین کمان آرزو, تماشابازیگر
    Milad Hasannia, Nader Shayganfar *, Rahmat Amini

    John Dewey thought that the mission of philosophy was social change, and the desired change could be achieved through education. Human growth is perpetual, and so education should not be limited to a specific period of life, rather it should be a part of the process of life. The class and school years always come to an end eventually, however, the influence of social educational institutions must be continuous. Cultural and artistic measures such as applied theaters are useful educational tools that can have a great effect on the moral growth and social life capabilities of the citizens. Augusto Boal developed the idea of the Theater of the Oppressed (TO) to reach the starting point of change in life. TO provides an opportunity for people in society to express their inner desires. Here, certain situations similar to reality are created, where the audience is allowed to practice and experience life, without having to endure losses and lose opportunities. This study was mainly based on secondary research using existing fundamental works on Dewey’s aesthetics and education philosophy, aiming to provide applied research for empowering Theater of the Oppressed (TO) and presenting solutions to increase its function. After a review of TO, the theater of the Rainbow of Desire was explored in a special section, showing that it is possible to improve the mental health of the spect-actors by creating sympathy among them and encouraging them toward expressive actions.

    Keywords: John Dewey, Augusto Boal, Theatre of the Oppressed, theater of The Rainbow of Desire, Spect-actor
  • میلاد حسن نیا، نادر شایگان فر*، رحمت امینی
    پژوهش حاضر با استفاده از پژوهش های بنیادی در فلسفه ی دیویی، نقش بازی های نمایشی در ارتقای آموزش در مدارس را موردمطالعه قرار می دهد تا بتواند با بهره گیری از یافته های خود ویژگی های تیاتر آموزشی را معرفی و راهکارهایی برای افزایش کارکرد آن پیشنهاد دهد. بدین منظور پس از پرداختن به مفاهیم اساسی در فلسفه ی دیویی نظیر پراگماتیسم، تجربه، زیبایی شناسی، دموکراسی و نقش بازی های نمایشی در تعلیم وتربیت، برای مطالعه ی موردی، نمایش خلاق با رویکرد حل مسئله ی دیویی مورد بازخوانی قرار می گیرد.هدف پژوهش پاسخ دادن به این سوال است که چگونه می توان با تلفیق رویکرد حل مسئله ی دیویی در تکنیک نمایش خلاق بر توانایی دانش آموزان در درک مفاهیم و حل مسایل تاثیر مثبتی گذاشت؟اولین مرحله ی اجرای نمایش خلاق معمولا بازگو کردن یک داستان مناسب به صورت کامل برای دانش آموزان است. اما این مطالعه نشان می دهد که اگر داستان به صورت نیمه تمام بازگو شود و دانش آموزان به تکمیل آن در ادامه ی نمایش بپردازند، این رویکرد منجر به ایجاد شدن مسئله در ذهن دانش آموزان می شود و آنها را برای حل مسئله به فعالیت ترغیب می کند. نمایش خلاق با رویکرد حل مسئله ابزار آموزشی مفیدی است که بهره گیری صحیح از آن می تواند در رشد، تکامل اخلاقی و توانمندی های اجتماعی دانش آموزان تاثیر قابل توجهی داشته باشد و آنان را برای حل مسایل در زندگی فردی و اجتماعی توانا سازد.
    کلید واژگان: جان دیویی, تعلیم وتربیت, تئاتر کاربردی, تئاتر آموزشی, نمایش خلاق
    Milad Hasannia, Nader Shayganfar *, Rahmat Amini
    John Dewey thought that the mission of philosophy was social change, and the desired change could be achieved through education. According to Dewey, the sole purpose of education is to reform society and pave the way for social progress, thus demonstrating the necessity of education for the survival of society. Cultural and artistic venues such as educational theater are useful venues that can have great effects on moral growth and desired social change for their communities. Creative Drama provides an opportunity for people to express their inner desires. Here, certain situations similar to reality are created, where the audience is allowed to practice and experience life, without having to endure losses and lose opportunities. Dewey's aesthetic and educational theories can be useful in increasing the social and artistic function of creative drama.This study was mainly based on secondary research using existing fundamental works of Dewey's education philosophy and aesthetics, aiming to explore the effect and importance of theatrical plays as a means of promoting education in schools and the community at large. The main features of applied theater are introduced and suggestions are provided to increase the effectiveness and function of this art form as a way to improve people's social lives. For this purpose, after examining the basic concepts of Dewey's philosophy (e.g. pragmatism, experience, aesthetics, education, and the role of theatrical plays in education) certain and specific aspects of the applied theater are introduced. This study also included a case study of creative drama based on Dewey's educational theories. By re-reading creative drama, suggestions are presented in order to use Dewey's educational theories, hoping to help artists to take proactive steps in the field of education aimed at social awareness and change.According to Dewey, students develop in an educational setting where they can experience and interact with the issue at hand. Each and every student needs to play a role and cooperate in their learning process. Dewey believed problem-solving to be the best teaching method, fitting individuals for life and empowering them to solve problems in their personal lives and their social interactions. Problem-solving was deemed the best teaching method by Dewey, which leads to creative drama and its effectiveness since its base foundation is formed around the theory of problem-solving. The first step in creative drama is to tell a story to students thoroughly. This paper seeks to show that when a story is told to students incompletely, in order to be completed by them in a creative drama, a problem will be formed in their minds, encouraging them to solve it. If the content of creative drama is presented to learners in full detail, their mental engagement with the content will be reduced, and, consequently, their ability and motivation to interact will diminish. Performing creative drama based on problem-solving exposes students to the problem in a creative manner; they are encouraged to cooperate and think to bring the drama to a desirable end. Placed at the core of problem in creative drama, students are forced to think and provide solutions that ultimately are skills that they will need in their own lives.
    Keywords: John Dewey, Education, Applied Theatre, pedagogical theatre, Creative Drama
  • بهروز عوضپور، نادر شایگان فر*
    ژیلبر دوران در ساحت نقد از حیطه هنر پنج روش ابداع کرده و در این ابداع به اذعان خود تحت تاثیر اسلام ایرانی بوده است، در حالی که، ما او را اساسا نمی شناسیم، آثار او را به فارسی ترجمه نکرده ایم، و در خصوص آن ها چنان که باید و شاید سخن نگفته ایم. بنابر رای متخصصان، از آثار دوران، آن که نمایان گر نظام فکری او و به تبع این زیرایستای روش های ابداعی اوست، کتابی است که به اقرار خود او نسخه توسعه یافته رساله کم حجمی است به نام سفر و اتاق در اثر خاویردومستر، همان که تحلیل آن موضوع این نوشتار بود. در این رساله نظام فکری نوینی تبیین می شود که آبستن روش نوینی از نقادی است؛ اسطوره سنجی. رساله مبتنی بر نظام مذکور و روش مدنظر به تحلیل اثری از داستان نویس فرانسوی دومستر می پرداخت، این تحلیل سه رکن اصلی داشت: ادبی، روان شناختی، اسطوره شناختی. بر این رکن ها نقدهایی وارد بود که در بدنه ی این نوشتار مدنظر قرار گرفتند. البته به رغم این همه، نباید از نظر دور داشت که نظام مذکور یعنی اسطوره شناسی تحلیلی از کاربردی ترین اسطوره شناسی های هنری است، چنان که، روش مدنظر یعنی اسطوره سنجی از کاربردی ترین روش های نقادی هنری است.
    کلید واژگان: ژیلبر دوران, اسطوره شناسی تحلیلی, اسطوره سنجی, خاویر دومستر, سفر پیرامون اتاقم
    Behrouz Avazpour, Nader Shayganfar *
    In the field of criticism of art, Gilbert Durand has invented five methods, and in this case, he has been directly influenced by Iranian Islam. Despite this, we do not know him fundamentally, we have not translated his works into our language, and we have not addressed them as we should. According to experts, one of his works which represents his intellectual system and consequently the substructure of his innovative methods, is a book that, according to him, is in fact an expanded version of a not so voluminous treatise entitled “Journey and Room in Xavier de Maistre’s Work”, the one which its analysis is the main subject of this article: this treatise seeks to explain the new system of thought, conceiving the invention of a new method of critique, mythocritic. In this treatise, based on the system and the method in question, a work by the French novelist de maistre is analyzed. This analysis had three main pillars: literary, psychological, and mythological. There are some criticisms of these pillars which were taken into account in this article. On the contrary, it should not be overlooked that the system in question, analytical mythology, is one of the most applied artistic mythologies, just as the method in question, mythocritic, which is one of the most practical methods of artistic criticism.
    Keywords: Gilbert Durand, Analytical Mythology, Mythocritic, Xavier de maistre, A Journey Around My Room
  • میلاد حسن نیا، نادر شایگان فر*، رحمت امینی

    تیاتر خیابانی محدود به دیوارهای سالن نمایش نمی‌شود و حوزه‌ی تاثیرگذاری‌اش به‌سوی خیابان‌ها و اجتماعات گسترده می‌شود. هنرمندان این عرصه با هدف مشارکت هرچه بیشتر با مخاطبان به شکستن قواعد سنتی صحنه‌های ایتالیایی‌وار مبادرت می‌ورزند. آنان خود را به واقعیت‌ها و مشکلات اجتماعی جامعه متعهد می‌دانند و تیاتر خیابانی را به ابزاری برای ایجاد دگرگونی و تغییر در زندگی مردمی بدل می‌سازند که به‌دلایل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امکان برقراری ارتباط با آنها توسط تیاتر مرسوم امکان‌پذیر نیست. به نظر می‌رسد که بهره‌گیری از نظریات زیبایی‌شناسانه و تربیتی دیویی می‌تواند در جهت افزایش کارکرد اجتماعی و هنری تیاتر خیابانی مفید و مثمر ثمر واقع شود. زیرا دیویی نیز رفعت هنر را در وجه کارکردی آن می‌داند و معتقد است برای اینکه چیزی دارای ارزشی انسانی گردد، باید به‌نحوی هم نیازهای سازواره‌ی انسانی را تامین کند و هم زمینه‌ی بهبود زندگی را فراهم سازد. دیویی هدف فلسفه را تحول اجتماعی می‌دانست از همین رو به تعلیم‌وتربیت برای دستیابی به تحول موردنظرش توجهی ویژه داشت. هدف تربیتی دیویی، آماده کردن فرد برای تفکر، تجربه، زندگی اجتماعی و در تعریف ویژه‌ی او رسیدن به رشد است. مبنای اصلی در نگارش این مقاله روش یافته‌اندوزی کتابخانه‌ای است که با مددجویی از فلسفه‌ی زیبایی‌شناختی و تربیتی دیویی، پژوهشی کاربردی برای توانمندسازی تیاتر خیابانی ارایه می‌دهد و نشان می‌دهد که تیاتر خیابانی می‌تواند باتکیه‌بر اندیشه‌های دیویی و با نمایش موضوعات مرتبط با زندگی روزمره در جهت بهبود و تغییر شرایط زندگی و رشد زیست اجتماعی، فردی و اخلاقی شهروندان موثر باشد و با ایجاد همدلی در میان اعضای جامعه، آنان را به متحدانی در عرصه‌ی فعالیت‌های اجتماعی بدل سازد. پژوهش حاضر می‌کوشد تا با بهره‌گیری از تاملات زیبایی‌شناسانه و تربیتی دیویی برای هنرمندان دل‌مشغول به تیاتر خیابانی زمینه‌ای را فراهم کند که به کنشگران توانمند عرصه‌ی‌ اجتماعی در ساخت جامعه‌ای بهتر بدل گردند.

    کلید واژگان: تئاتر خیابانی, جان دیویی, زیبایی شناسی روزمره, رشد اجتماعی, همدلی
    Milad Hasannia, Nader Shayganfar*, Rahmat Amini

    Transcending the confines of the playhouse, street theater expands its scope of influence over streets and communities and goes beyond the traditional rules of the classical stage to establish a deeper connection with different audiences. Street theater artists commit themselves to the realities and issues of society and use the street theatre as a medium to make a difference in the lives of those people with whom conventional theater fails to communicate due to political, economic, and cultural reasons. John Dewey’s views on aesthetics and education seem useful for improving the social and artistic function of street theater, because he prioritizes the functional aspect of art, maintaining that for things to be valued by humans, they need to both fulfill human organismic needs and pave the way for the improvement of lives. To Dewey, the job of philosophy was creating social change, which, he believed, is achievable through education. Based on his point of view, experience shapes the basis of education, the goal of which is to prepare individuals for active and positive participation in society and, as he puts it, “achieving greater growth”. Conducted as desk research, the present study consulted Dewey’s philosophy of aesthetics and education to offer pragmatic ways to empower street theater. The effort found that by relying on Dewey’s ideas and by portraying themes of everyday life, this form of theater can make use of its potentials to change lives and inspire the social, individual, and moral growth of citizens. Moreover, street theater can create empathy among members of society, making them a united whole when it comes to tackling social issues. It is hoped that the study use of Dewey’s philosophy as a source can help street theater artists become accomplished social activists who make society a better place.

    Keywords: Street Theater, John Dewey, Aesthetics of Everyday Life, social growth, empathy
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال