نفیسه ثقفی
-
مقدمه
رضایت جنسی، ارزیابی مثبت فرد از کل رابطه جنسی است. کاهش رضایت جنسی از شکایات شایع دوران پس از یایسگی می باشد. بذر کتان یک فیتواستروژن و حاوی لیگنان می باشد. مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر کرم واژینال بذرکتان و استروژن کونژوگه بر رضایت مندی جنسی در زنان یایسه انجام شد.
روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی یک سوکور در سال 98-1397 بر روی 60 زن متاهل یایسه 65-40 ساله واجد شرایط که به درمانگاه های بیمارستان قایم (عج) و امام رضا (ع) مشهد، مرکز بهداشت ویلاشهر و پایگاه بهداشت شهرستان خلیل آباد کاشمر مراجعه کرده بودند؛ انجام شد. واحدهای پژوهش با تخصیص تصادفی در دو گروه 30 نفره کرم واژینال بذرکتان و استروژن کونژوگه به مدت 8 هفته قرار گرفتند. گروه مداخله ژل واژینال 4% به صورت 1 گرم در روز و گروه بذر کتان، 1 گرم در روز تا 8 هفته دریافت کردند. رضایت مندی جنسی بر اساس پرسشنامه لارسون قبل، 4 و 8 هفته پس از مطالعه محاسبه شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 22) و آزمون های تی مستقل، من ویتنی و فریدمن انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد.
یافته هامیانگین رضایت مندی جنسی 4 هفته پس از مداخله، در گروه بذر کتان 4/10±2/24 و در گروه استروژن کونژوگه 1/12±4/23 بود (576/0=p) و پس از 8 هفته، در گروه بذر کتان 2/18±7/37 و در گروه استروژن کونژوگه 3/18±8/37 شد که بین دو گروه تفاوت معنی داری نشان نداد (638/0=p).
نتیجه گیریکرم واژینال بذر کتان بدون هیچ گونه عارضه جانبی در مقایسه با عوارض هورمون تراپی می تواند در افزایش رضایت جنسی به اندازه کرم واژینال استروژن کونژوگه موثر واقع شود.
کلید واژگان: استروژن کونژوگه, بذر کتان, رضایت مندی جنسی, کرم واژینال, یائسهIntroductionSexual satisfaction is a person's positive evaluation of the sexual relationship. Decrease in sexual satisfaction is one of the common complaints of the postmenopausal period. Flaxseed is a phytoestrogen and contains lignan. The present study was conducted with aim to investigate the effect of vaginal cream of flaxseed and conjugated estrogen on sexual satisfaction in postmenopausal women.
MethodsThis single-blind randomized clinical trial study was conducted in 2018-2019 on 60 married postmenopausal women aged 40 to 65 years referred to the clinics of Qaem and Imam Reza hospitals in Mashhad, Villa Shahr Health Center and the health center of Khalilabad city of Kashmar. The research units were randomly assigned in two groups of 30 people, vaginal cream of flaxseed and conjugated estrogen for 8 weeks. The intervention group received 4% vaginal gel in the form of one gram per day, and the flaxseed group received one gram per day for up to 8 weeks. Sexual satisfaction was calculated based on Larson's questionnaire before, 4 and 8 weeks after the study. Data analysis was done using SPSS statistical software (version 22) and Independent t-test, Friedman and Mann-Whitney tests. P<0.05 was considered statistically significant.
ResultsThe mean sexual satisfaction 4 weeks after the intervention was 24.2 ± 10.4 in the flaxseed group and 23.4 ± 12.1 in the conjugated estrogen group (P=0.576), and after 8 weeks, it was 37.7 ± 18.2 in the flaxseed group and 37.8 ± 18.3 in the conjugated estrogen group, which did not show a significant difference between the two groups (P=0.638).
ConclusionVaginal cream of flaxseed without any side effects compared to the side effects of hormone therapy can be as effective as conjugated estrogen vaginal cream in increasing sexual satisfaction.
Keywords: Conjugated estrogen, Flaxseed, Menopause, Sexual satisfaction, Vaginal cream -
مقدمه
فیستول شریانی وریدی دورال یک بیماری عصبی نادر به شمار می آید. در این مطالعه یک مورد مرگ مادر ناشی از فیستول شریانی وریدی دورال گزارش شد.
معرفی بیماربیمار خانمی 19 ساله با سابقه 2 بار حاملگی و 2 بار زایمان بود که 38 روز بعد از سزارین با شکایت اختلال حافظه (فراموشی) و سردرد به صورت سرپایی مراجعه نمود، در حالی که نام همسر و فرزندش را به یاد نمی آورد، خطوط را می دید، اما قادر به خواندن نبود. با توجه به نتایج CT اسکن و نیاز مبرم به مراقبت ویژه و با تشخیص متخصص مغز و اعصاب به ICU منتقل شد. روز ششم بستری بیمار دچار تشنج تونیک کلونیک ژنرالیزه و افت هوشیار شد که دارودرمانی اولیه انجام و CT اسکن اورژانس درخواست گردید و در CT ادم مغزی شدید گزارش شد که می توانست به علت خونریزی ساب آراکنویید و یا سودوساب آراکنویید باشد. طبق CT آنژیوگرافی، MRI و MRV فیستول شریانی وریدی دورال تشخیص داده شد. بیمار همان روز تحت عمل جراحی قرار گرفت. 3 روز بعد از عمل جراحی بیمار دچار ارست قلبی شده که بلافاصله CPR و ماساژ قلبی و دستورات دارویی اجرا شد که متاسفانه پس از 45 دقیقه انجام CPR موفقیت آمیز نبود و بیمار فوت کرد.
نتیجه گیریبرای زنانی که دچار سردرد پس از زایمان شده اند، بایستی ارزیابی دقیق و سریعی انجام گیرد. همچنین بروز تشنج در زنان باردار و تشخیص اولیه اکلامپسی نباید مانع از توجه پزشک به سایر تشخیص های افتراقی مهم و کشنده شود.
کلید واژگان: بارداری, تشنج, فیستول- شریانی وریدی, مرگ مادرIntroductionDural arteriovenous fistula is a rare neurological disease. In this study, a case of maternal death due to dural arteriovenous fistula was reported.
Case presentationThe patient was a 19-year-old woman, G2 P2 who complained of memory impairment (forgetfulness) and headache 38 days after cesarean section and referred on outpatient basis, while she could not remember the names of her husband and child, and saw the lines but was not able to read. According to the results of the CT scan and the urgent need for intensive care, she was transferred to the ICU with the diagnosis of a neurologist. On the sixth day of hospitalization, the patient suffered from generalized tonic-clonic seizures and loss of consciousness. Initial drug therapy was performed and emergency CT scans were requested. Severe cerebral edema was reported on CT, which could be due to subarachnoid or pseudo-subarachnoid hemorrhage. CT angiography, MRI and MRV revealed a dural arteriovenous fistula. The patient underwent surgery the same day. Three days after the surgery, the patient suffered a cardiac arrest, which was immediately followed by CPR, cardiac massage, and medication, which unfortunately was not successful after 45 minutes of CPR, and the patient died.
ConclusionWomen who suffer from postpartum headaches should be evaluated accurately and quickly. In addition, the occurrence of seizures in pregnant women and the initial diagnosis of eclampsia should not prevent the physician from paying attention to other important and deadly differential diagnoses.
Keywords: Arteriovenous fistula, Maternal Death, pregnancy, Seizure -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال هفتاد و هشتم شماره 3 (پیاپی 231، خرداد 1399)، صص 183 -187زمینه و هدف
وارونگی رحم در زمانی غیر از زایمان یافته نادری است. بسیاری از متخصصین زنان ممکن است حتی شاهد یک مورد از آن در دوران طبابت خود نباشند. وارونگی رحم به خروج رحم از سرویکس دیلاته گفته می شود. در این مقاله یک مورد وارونگی رحم پس از یایسگی گزارش می شود.
معرفی بیماربیمار زن 66 ساله مولتی پار 6 با شکایت خونریزی رحمی، درد شکم و خروج توده از واژن در مهر 1396 به بیمارستان قایم (عج) مشهد مراجعه کرده بود. بیمار با تشخیص میوم همراه با وارونگی کامل رحم تحت میومکتومی واژینال قرار گرفت. با رویکرد شکمی-پرینیال، وارونگی رحم به طور کامل رفع و هیسترکتومی انجام شد. دو ماه پس از عمل هیچگونه شکایت و یافته بالینی غیرطبیعی وجود نداشت.
نتیجه گیریوارونگی حاد رحم یک وضعیت خطرناک می باشد (خونریزی، درد شدید، احتمال نکروز رحم و عفونت سیستمیک) که در سنین پس از منوپوز به عنوان یک تشخیص افتراقی مهم در توده های واژینال باید مدنظر قرار گیرد.
کلید واژگان: لیومیوما, بعد یائسگی, وارونگی رحمBackgroundNonpuerperal uterine inversion is a rare medical condition that many gynecologists might not be encountered even with one case during their entire medical practice. It refers to the expulsion of uterine corpus from the dilated cervix resulting in uterus being turned inside out. There are two kinds of uterine inversion, puerperal and non-puerperal, which the second condition is less common. Acute uterine inversion usually presented by crampy abdominal or pelvic pain, vaginal bleeding, anemia, and even symptoms of severe sepsis. We describe a case of uterine inversion in a postmenopausal woman.
Case PresentationA 66 years old grand multiparous woman (6 normal vaginal delivery) who was menopause since 15 years ago, was referred to the emergency unit of an academic hospital of Mashhad University of Medical Sciences at October 2016 due to postmenopausal uterine bleeding, cramp-like abdominal pain and mass protrusion from the vagina. The vital sign was stable at the first visit but a big non-necrotizing red vaginal mass was protruded from vaginal opening that connected to other soft intravaginal mass. Abdominal ultrasonography revealed the dilated vaginal cuff and some air-fluid levels in the uterine cavity. The patient referred to the operative room and vaginal myomectomy was done with diagnosis of pedunculated submocusal leiomyoma. Then, total abdominal hysterectomy and bilateral salpingo-oophorectomy were performed after the correction of uterine inversion by abdominoperineal approach.
ConclusionAcute uterine inversion is a potentially dangerous condition (due to vaginal bleeding, severe abdominal or pelvic pain, and the possibility of uterine necrosis and even systemic infection). This condition should be considered as an important differential diagnosis as a vaginal mass in the post-menopausal period.
Keywords: leiomyoma, postmenopause, uterine inversion -
مقدمهخونریزی پست پارتوم به دنبال زایمان، بالاترین میزان مرگ ومیر را به همراه دارد که علل شناخته شده مختلفی دارد. پارگی لایه داخلی میومتر از علل کمتر شناخته شده ای است که عدم تشخیص آن می تواند منجر به مرگ مادر گردد. در این گزارش، یک مورد نادر خونریزی پست پارتوم به دنبال پارگی لایه داخلی میومتر معرفی می شود.
معرفی بیمار: بیمار خانم 35 ساله G3L2 بود که با حاملگی ترم و شکایت پارگی پرده های جنینی جهت ختم بارداری تحت نظر قرار گرفت و به دنبال القاء زایمان، زایمان طبیعی انجام شد. به دنبال تولد نوزاد با وزن 3700 گرم، مادر دچار خونریزی پست پارتوم شدید شد که به دلیل عدم پاسخ به اقدامات حمایتی و دریافت داروهای یوتروتونیک و یک نوبت CPR، منتقل اتاق عمل شد و تحت هیسترکتومی قرار گرفت. در بررسی پاتولوژی رحم، پارگی لایه داخلی میومتر در دیواره خلفی رحم مشاهده شد. در روز اول بستری در ICU بیمار به دلیل تاکی کاردی بطنی و سپس برادی کاردی و ایست قلبی و تنفسی، CPR شد ولی ناموفق بود و متاسفانه بیمار فوت شد.نتیجه گیریدر نظر داشتن پارگی لایه داخلی میومتر به عنوان یک علت مهم و قابل کنترل خونریزی بعد از زایمان می تواند منجر به تشخیص این عارضه شود.کلید واژگان: پارگی رحم, خونریزی بعد از زایمان, میومترIntroductionPostpartum hemorrhage is associated with highest rate of mortality and has many known etiologies. Inner myometrial laceration is one of the rare etiologies that lack of diagnosis can lead to maternal mortality. This report introduced a rare case of postpartum hemorrhage due to inner myometrial laceration.Case presentationThe patients were a 35-year-old woman (gravida 3 and live 2) referred to the hospital due to term pregnancy and premature rupture of membrane for pregnancy termination. Normal vaginal delivery was done following labor induction. After delivery of a 3700 gr neonate, severe postpartum hemorrhage occurred which was unresponsive to medical treatment and uterotonic drugs; she was transferred to operating room and hysterectomy was performed. Then, she was transferred to ICU. On the first day of Intensive Care Unit admission, the patient was complicated by ventricular tachycardia and bradycardia, and finally cardiopulmonary arrest. CPR was done, but it was unsuccessful, and the patient was expired. Pathological assessment revealed inner myometrial laceration at the posterior uterine wall.ConclusionConsidering inner myometrial laceration as one of the important and controllable causes of postpartum hemorrhage can lead to the diagnosis of this complicationKeywords: Myometrium, Postpartum Hemorrhage, Uterine rupture -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال شانزدهم شماره 5 (پیاپی 100، May 2018)، صص 341 -348مقدمه
پارگی پره ترم و پیش از موعد پرده های آمنیون (PPROM) که به صورت پارگی پرده ها قبل از 37 هفته کامل بارداری تعریف می شود از علل اصلی زایمان پره ترم و افزایش موربیدیتی و مورتالیتی نوزادان می باشد. علل مختلفی را برای آن مطرح کرده اند، اما یکی از مهمترین آنها عفونت سیستم ژنیتال و کلونیزاسیون باکتریایی سرویکس در مادران باردار می باشد که می تواند در ایجاد این عارضه و حتی عفونت نوزادان متولد شده از این مادران نقش داشته باشد.
هدفهدف از این مطالعه بررسی الگوی کلونیزاسیون باکتریایی سرویکال در خانم های حامله با پارگی زودرس و پره ترم پرده ها و بررسی ارتباط آن با عوارض مادری و نوزادی می باشد.
موارد و روش هادر این مطالعه کوهورت از 200 خانم حامله با پارگی پره ترم پرده ها با سن حاملگی 37-27 هفته که در بیمارستان آموزشی قایم و ام البنین در شهر مشهد بستری شدند قبل از تجویز آنتی بیوتیک دو نمونه از ترشحات سرویکس گرفته شده و کشت داده شد. سواپ اول جهت کشت عمومی باکتری ها و سواپ دوم جهت کشت اختصاصی استرپتوکوک گروه B مورد ارزیابی قرار گرفت. ارتباط کلونیزاسیون سرویکال و کوریوآمنیونیت، کشت خون مثبت نوزادان، نیاز به بستری در NICU و مرگ نوزادان مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج136 مورد (68%) کشت مثبت وجود داشت. شایعترین میکروارگانیسم جدا شده اشرشیاکولی (24/2%)، استافیلوکوک اپیدرمیس (14/7%)، استافیلوکوک ساپروفیتیکوس (12/5%)، و انترکوک و کاندیدا هر کدام (11/7%) بودند. میزان کشت استرپتوکوک گروه B تنها 2/2% بود. کشت خون 6 نوزاد 3% بود که در 66/6% ارگانیسم مسیول باسیل گرم منفی و فقط یک مورد کوکسی گرم مثبت و یک مورد کاندیدا (16/7%) وجود داشت. کلونیزاسیون سرویکس با نیاز بیشتر به بستری نوزادان در NICU مرتبط بود (p=0/004)، اما با کوریوآمنیونیت و کشت خون نوزادان و مورتالیتی نوزادان رابطه ای نداشت.
نتیجه گیریعلی رغم شیوع بالای کلونیزاسیون میکروبیال سرویکس در خانم های حامله با پارگی پره ترم پرده های آمنیون، شیوع کلونیزاسیون با GBS استرپتوکوک بتا همولتیک گروه A در جامعه ما زیاد نبود. کلونیزاسیون باکتریایی سرویکس می تواند عامل نیاز به بستری بیشتر نوزادان در NICU باشد اما در بروز کوریوآمنیونیت و سپسیس نوزادان و مورتالیتی نوزادان بی تاثیر است. با توجه به غلبه باسیل های گرم منفی در عفونت های نوزادی باید تجویز آنتی بیوتیک های موثر بر ارگانیسم های گرم منفی در موارد PPROM در نظر گرفته شود.
کلید واژگان: کلونیزاسیون باکتریایی, سیستم ژنیتال, پارگی زودرس کیسه آبBackgroundOne of the most important etiologies in pretermpremature rupture of membranes (PPROM) is cervical bacterial colonization.
ObjectiveThis study evaluated cervical bacterial colonization in women with PPROM and the pregnancy outcomes.
Materials And MethodsIn this cohort study, 200 pregnant women with PPROM at 27-37 wk of gestation who were admitted in an academic hospital of Mashhad University of Medical Sciences from March 2015 to July 2016 were studied. samples were obtained from endocervical canal for detection of routine bacteria and Gram staining. Also, we obtained one blood culture from neonates. Maternal endocervical culture, chorioamnionitis, neonatal intensive care unit admission, neonatal positive blood culture, neonatal sepsis, and mortality were documented.
ResultsMost common isolated microorganism of endocervical culture were Escherichia coli (24.2%), Coagulase negative Staphylococci (27.2%), Enterococcus and candida each one (11.7%). The prevalence of GBS was only 2.2%. Simultaneous positive blood cultures were seen in 3% of neonates. Among them, Gram-negative bacilli accounted for (66.6%), while Gram-positive cocci and candida made up only (16.7%). Endocervical colonization was associated with a higher admission rate (p=0.004), but there was no significant correlation between endocervical colonization and chorioamnionitis, positive blood culture and neonatal mortality rate.
ConclusionWith regard to low GBS colonization rate, appropriate antibiotic regimens should be considered in PPROM cases according to the most prevalent micro organisms of endocervical bacterial colonization. Maybe cervical bacterial colonization had some effects on neonatal outcomes. There was no significant association between endocervical bacterial colonization and chorioamnionitis, positive neonatal blood culture and neonatal mortality.
Keywords: Bacterial colonization, Genital tract, Preterm premature rupture of membrane -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال شانزدهم شماره 1 (پیاپی 96، Jan 2018)، صص 1 -8مقدمه
پره اکلامپسی یک عارضه جدی در بارداری است و یکی از دلایل مهم مورتالیته و موربیدیته مادر، جنین و نوزاد با پاتوژنز نامشخص به حساب می آید. پروتئین شوک حرارتی 70 یکی از فاکتورهایی است که می تواند اثرات سیتوریداکتیو، ضد اپوپتوز و تنظیم سیستم ایمنی داشته باشد.
هدفاین مطالعه متاآنالیز با هدف بررسی سطح سرمی پروتئین شوک حرارتی 70 در پره اکلامپسی و حاملگی نرمال انجام شد.
موارد و روش هامقالات مرتبط در ارتباط با سطح سرمی HSP70 در پره اکلامپسی و بارداری نرمال که قبل از سال 2015 چاپ شده اند از پایگاه های PubMed Central ،Scopus، ISI و Web of Knowledgeتوسط دو پژوهشگر بطور جداگانه استخراج شدند. کلمات کلیدی شامل پره اکلامپسی، HSP70 و پروتئین شوک حرارتی 70 بود. آنالیز آماری اطلاعات استخراج شده با استفاده از نرم افزار STATA (نسخه 11) انجام شد.
نتایجاز میان 127 مقاله، 7 مقاله واجد شرایط باقی ماند که شامل 350 حاملگی پره اکلامپسی و 429 مورد بارداری سالم بود. نتایج آنالیز آماری از 7 مقاله که واجد معیارهای ورود به مطالعه بود حاکی از ارتباط معنادار بین HSP70 و پره اکلامپسی بود. نتایج آزمون Cochran نشان دهنده همگونی مطالعات بود (0/001>p) و شاخص 12 هم 91% بود. مقدار شاخص تفاوت میانگین های غلظت سرمی HSP70 دو گروه بر اساس مدل تاثیر راندوم با روش trim and fill برابر 0/92 بود (1/51-CI:0/33,95%) بود.همچنین ارتباط معناداری بین HSP70 و پره اکلامپسی مشاهده شد (z=3/07, p=0/002)
نتیجه گیریغلظت HSP70 به طور معناداری در بیماران پره اکلامپسی بیشتر از گروه کنترل بود. لذا، پروتئین شوک حرارتی 70 ممکن است به عنوان یک فاکتور تشخیصی شناخته شود.
کلید واژگان: پره اکلامپسی, پروتئین شوک حرارتی 70 (HSP70), بارداری, متاآنالیزBackgroundPreeclampsia, a severe complication of human pregnancy is one of the main causes of maternal, fetal, and neonatal morbidity and mortality with unclear pathogenesis. Heat shock protein 70 (HSP70) is one of the factors that can mediate cytoprotective, antiapoptotic, and immune regulatory effects.
ObjectiveThis meta-analysis was performed with aim to evaluate HSP70 in preeclampsia and normal pregnancy.
Materials And MethodsThe original publications reporting the serum HSP70 levels in preeclampsia and normal pregnancies published before November 2015 were identified by searching PubMed Central, Scopus, and ISI Web of Knowledge databases by two researchers, separately. The keywords were preeclampsia and HSP70 or Heat shock protein 70 Statistical analyses were performed using STATA software (version 11).
ResultsOut of 127 studies, seven eligible case-control studies were identified which consists of 350 preeclampsia and 429 normal pregnancies. Our pooled analysis of data from 7 studies which met the inclusion criteria, provides evidence that there is a significant association between HSP70 and preeclampsia. Cochran's test results showed the heterogeneity of the studies (p
ConclusionThe results showed that serum HSP70 concentration was significantly higher in preeclamptic patients than the control group. Therefore HSP70 may be identified as a diagnostic factor.
Keywords: Heat shock protein 70 (HSP70), Preeclampsia, Pregnancy, Meta-analysis -
مقدمهکودکان آینده سازان جامعه هستند و تامین سلامت کودکان یک سرمایه گذاری ملی و سازنده است. از آنجایی که مادران بیشترین تماس را با نوزادان دارند، بالا بودن آگاهی آنها در زمینه مراقبت ها و عوامل خطر دوره نوزادی می تواند در پیشگیری از مرگ و میر نوزادان بسیار موثر باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان آگاهی مادران از مراقبت های نوزادی در سه بیمارستان آموزشی دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شد.روش کاراین مطالعه مقطعی در سال 1393 بر روی 784 مادر باردار مراجعه کننده به زایشگاه های بیمارستان های ام البنین (س) ، امام رضا (ع) و قائم (عج) انجام شد. ابزار گردآوری داده ها در این مطالعه، پرسشنامه پژوهشگر ساخته در خصوص مراقبت های دوره نوزادی بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمون های تی، کای اسکوئر و آنووا انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.یافته هادر این مطالعه 50 نفر (4/6%) از مادران در مورد مراقبت های دوره نوزادی آگاهی ضعیف، 430 نفر (8/54%) آگاهی متوسط و 295 نفر (6/37%) آگاهی خوب داشتند. مادران با سطح تحصیلات دیپلم بیشترین میزان آگاهی را نسبت به سایر مادران داشتند. بین میزان تحصیلات، شغل مادر و نوع زایمان با آگاهی مادران از مراقبت های دوره نوزادی ارتباط معناداری وجود داشت (05/0=p).نتیجه گیریبا توجه به تاثیر میزان آگاهی مادران در پیشگیری از بیماری ها و مرگ و میر نوزادان، بهتر است تمرکز بیشتری بر آموزش مادران به خصوص در زمینه فعالیت های ورزشی مادر و رژیم غذایی، ترک خوردگی سرپستان و داروهای بی خطر در دوران شیردهی برای تمام مادران معطوف شود.کلید واژگان: آگاهی, دوره نوزادی, مراقبت های نوزادیIntroductionChildren are important component of future society and providing their health care is a national investment. With regard to close contact between mother and child, so, improving the mothers knowledge about neonatal care and the risk factors can be effective to prevent neonatal mortality and morbidity. This study was performed with aim to evaluate mothers knowledge about neonatal care in three educational hospitals of Mashhad University of Medical Sciences.MethodsThis cross-sectional study was conducted in 2014 on 784 pregnant women referred to maternity wards of Omolbanin, Emam reza and Ghaem hospitals. The data collection tool was a researcher-made questionnaire on neonatal care. Data were analyzed by SPSS software (version 16) and using t-tests, Chi-square and ANOVA. PResultsThe knowledge of 50 mothers (6.4%) about neonatal care was poor, 430 (54.8%) moderate and 295(37.6%) good. The mothers with diploma level education had the highest level of knowledge than other mothers. There was significant relationship between mother's level of education, job and mode of delivery with mother's knowledge about neonatal care (P=0.005).ConclusionDue to the effect of mother's knowledge in the prevention of neonatal disease and mortality, it is better to focus more on educating mothers, especially in the field of mothers diet and exercise, nipple cracking, and safe drugs during breastfeeding for all mothers.Keywords: Knowledge, Neonatal care, Neonatal period
-
مقدمه
کم خونی فقرآهن به معنای هموگلوبین کمتر از 11 گرم بر دسی لیتر در سه ماهه اول و سوم و کمتر از 5/10 گرم بر دسی لیتر در سه ماهه دوم بارداری تعریف می شود. آنمی فقرآهن، شایع ترین علت کم خونی در زمان بارداری است و باعث عوارض مهمی در بارداری از قبیل وزن کم موقع تولد و زایمان زودرس و... می شود.مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان شیوع آنمی فقرآهن در زنان باردار و بررسی ارتباط آن با برخی متغیرها انجام شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی در سال 1389 بر روی 600 زن باردار مراجعه کننده به درمانگاه صبح بیمارستان قائم (عج) انجام شد. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه ای محقق ساخته بود که اطلاعات مورد نیاز شامل سن بارداری، تعداد حاملگی و زایمان، تعداد سقط جنین، سطح سواد و میزان درآمد خانوار در آن ثبت شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) انجام شد. میزان p کمتر از 0/05 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هادر این مطالعه شیوع آنمی در واحدهای پژوهش 2/11% بود. در زنان باردار بین سن و آنمی (0/001≥p)، سن اولین بارداری و آنمی (0/001=p) و فاصله بین بارداری فعلی با بارداری قبلی و آنمی (0/001=p) ارتباط معنی داری مشاهده شد. همچنین بین سن جنین (0/0005=p)، تعداد بارداری (0/001=p)، تعداد زایمان (0/005≤p)، سطح سواد (0/0001≤p) و میزان درآمد (0/0001≤p) و ابتلاء به آنمی ارتباط معنی داری وجود داشت.
نتیجه گیریافزایش تعداد بارداری و زایمان باعث افزایش شیوع فقرآهن می شود. با توجه به اینکه کمخونی فقرآهن عارضه ای قابل پیشگیری است، توجه خاص به برنامه هایی پیشگیری و تقویت سیاست های مراقبت های بهداشتی در دوران بارداری می تواند یکی از مهم ترین اولویت های بهداشتی در کشور باشد.
کلید واژگان: بارداری, پاریتی, کم خونی فقرآهن, گراویدیتیAssessment of the Prevalence of Iron Deficiency Anemia in Pregnant Women referring to Ghaem HospitalIntroductionIron deficiency anemia is defined as hemoglobin < 11g/dl in the first and third trimesters، and < 10. 5 g/dl in the second trimester of pregnancy. Iron deficiency anemia is the most common cause of anemia during pregnancy and leads to important complications such as low birth weight، preterm birth and so on during pregnancy. This study was performed with aim to determine the prevalence of iron deficiency anemia in pregnant women and evaluation of its relationship with some variables.
MethodsThis cross-sectional study was conducted on 600 pregnant women referred to morning Clinic of Ghaem Hospital in 2010. Data collection tool was a researcher-made questionnaire in which required information including gestational age، gravidity and parity، number of abortions، educational level and household income were recorded. Data analysis was performed by SPSS software (version 16).
ResultsIn this study، the prevalence of anemia was 11. 2% in the subjects. There was significant relationship between age of pregnant women and anemia (P≤0. 001)، anemia and age during the first pregnancy (P=0. 001) and anemia and the time interval between the current and the previous pregnancies (P=0. 001). In addition، there was a significant relation between the prevalence of anemia and gestational age (P=0. 0005)، parity (P≥0. 005)، gravidity (P=0. 001)، educational level (p≥0. 0001) and income (p≥0. 0001).
ConclusionIncreased parity and gravidity leads to an increase in the prevalence of iron deficiency anemia. Regarding the fact that iron deficiency anemia is a preventable complication، specific attention to prevention programs pregnant women and empowering health care policies during pregnancy can be one of the most important priorities in the country.
Keywords: Gravidity, Iron deficiency anemia, Parity, Pregnancy -
مقدمه
سرطان تخمدان، شایع ترین سرطان دستگاه تناسلی در زنان می باشد که اغلب هنگام تشخیص، در مرحله پیشرفته است. شیمی درمانی نئوادجوانت در موارد پیشرفته استفاده می شود، اما با عوارض مختلفی همراه است. پروپولیس ماده ای است که توسط زنبور عسل ساخته می شود. مطالعات اخیر اثر درمانی کمکی آن همراه با شیمی درمانی و کاهش عوارض و توکسیسیته شیمی درمانی را نشان می دهد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثربخشی و عوارض پروپولیس همراه با شیمی درمانی و شیمی درمانی به تنهایی در درمان نئوادجوانت سرطان تخمدان انجام شد.
روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده دو سوکور بین سال های 93-1392 بر روی زنان مبتلا به مراحل پیشرفته سرطان اپی تلیال تخمدان و نیازمند شیمی درمانی نئوادجوانت، در بخش انکولوژی زنان بیمارستان قائم (عج) و امید دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شد. افراد به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. در کنار شیمی درمانی معمول، به یک گروه قرص پروپولیس و به یک گروه دارونما تجویز شد. دو گروه از نظر کاهش حجم تومور و میزان تومور مارکر CA125 و میزان تهوع، استفراغ، سیتوپنی، اختلال کبدی و امکان انجام جراحی سیتورداکتیو اپتیمال پس از درمان مقایسه شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 13) و آزمون های من ویتنی، کروسکال والیس، ویلکاکسون و تست دقیق فیشر انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هادر هر دو گروهکاهش حجم تومور و میزان تومور مارکر CA125 کاهش مشخصی داشت، هرچند به ترتیب تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده نشد (19/0=p) (87/0=p). دو گروه از نظر میزان لکوپنی و تهوع و استفراغ تفاوت معنی داری نداشتند (42/0=p). اختلال کبدی در هیچ یک از بیماران وجود نداشت. در گروه پروپولیس تمام افراد جراحی سیتورداکتیواپتیمال شدند، اما در گروه دارونما در 2 نفر (25%) جراحی سیتورداکتیو اپتیمال قابل انجام نبود.
نتیجه گیریتجویز پروپولیس در کنار شیمی درمانی بدون داشتن تاثیر سوء، اثربخشی شیمی درمانی معمول را بهبود می بخشد.
کلید واژگان: پروپولیس, سرطان اپی تلیال تخمدان, شیمی درمانی نئوادجوانتIntroductionOvarian cancer is the most common cancer of the female genital tract which is often advanced at the diagnosis. Neoadjuvant chemotherapy is used in advanced cases، but is associated with several side-effects. Propolis is a substance made by bees. Recent studies show that propolis with chemotherapy has therapeutic effect and reduces chemotherapy side-effects and toxicity. This study was performed aimed to comparatively evaluate the efficacy and side-effects of propolis with chemotherapy and chemotherapy alone for neoadjuvant therapy of ovarian cancer.
MethodsThis double-blind randomized clinical trial study was performed on the women with advanced stages of epithelial ovarian cancer who required neoadjuvant chemotherapy at the department of gynecology oncology of Ghaem and Omid hospitals، Mashhad University of Medical Sciences from 2013 to 2014. The subjects were randomly divided into two groups. In addition to the usual chemotherapy، one group randomly received Propolis tablet and other group received placebo. Two groups were compared in terms of reduced tumor volume and tumor marker of CA125 and nausea، vomiting، cytopenia، liver dysfunction and possibility of optimal cytoreductive surgery after treatment. Data analysis was performed using SPSS statistical software (version 16) and Mann-Whitney، Exact fisher test and Kruskal-Wallis tests.
ResultsIn both groups، reduced tumor volume and tumor marker of CA125 had a significant decrease، but no significant difference was observed between the two groups (P=….). The rate of leukopenia، nausea، and vomiting was not significantly different between the two groups (P=…). No cases had liver dysfunction. All cases underwent cytoreductive surgery in Propolis group، but optimal cytoreductive surgery was not performable in 2 patients (25%) in the placebo group.
ConclusionPropolis administration along with chemotherapy improves the efficacy of common chemotherapy without adverse therapeutic effect.
Keywords: Neoadjuvant chemotherapy, Ovarian epithelial cancer, Propolis -
مقدمه
P53 در بیش از 50% تومورهای توپر جهش یافته است و در سرطان آندومتر که شایع ترین بدخیمی دستگاه تناسلی زنان می باشد، در 40-30% موارد تغییر کرده است و تغییر مزبور با نوع سلول سروز پاپیلری و مرحله بالا و پیش آگهی بد همراه است. همچنین میزان آنژیوژنز تومور و بروز بیش از حد BCL2 در پیش آگهی بیماری دارای اهمیت می باشد، بنابراین مطالعه حاضر با هدف بررسی بروز پروتئین P53 و BCL2 و میزان آنژیوژنز در سرطان آندومتر و ارتباط آن با شاخص های کلینیکو پاتولوژیک و عوامل موثر بر پیش آگهی بیماری انجام شد.
روش کاردر این مطالعه طولی گذشته نگر طی سال های 93-1384، پرونده های 30 مورد از بیماران مبتلا به سرطان آندومتر در سه بیمارستان امام رضا (ع)، قائم (عج) و امید جمع آوری شد. نمونه های آسیب شناسی از نظر مارکرهای P53 و Bcl2 و آنژیوژنز مورد رنگ آمیزی ایمنوهیستوشیمی قرار گرفتند و ارتباط این مارکرها با عوامل موثر بر پیش آگهی بیماری و عود بیماری مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری تی تست، کای اسکوئر و Log rank انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هابروز P53 در 9 مورد از 10 بیمار (90%) با سرطان غیر آندومتریوئید مثبت بود و تمام بیماران از نظر Bcl2 منفی بودند و 8 مورد از 10 بیمار (80%) با نوع غیر آندومتریوئید و 6 مورد از 20 بیمار با انواع آندومتریوئید (30%) از نظر آنژویوژنز شدید بودند. بین نوع بافت شناسی تومور و درجه و مرحله تومور و نیز بقاء بیماری ارتباط معنی داری وجود داشت (002/0=p).
نتیجه گیریبا توجه به ارتباط بین مارکرهای ژنتیکی با مرحله و درجه بیماری و نیز بقاء بیماران، بهتر است هنگام تشخیص پاتولوژی سرطان آندومتر، بلوک مربوط از نظر این مارکرها بررسی شود.
کلید واژگان: آنژیوژنز, ایمنوهیستوشیمی, سرطان آندومترIntroductionP53 is mutated in more than 50% of solid tumors and has been changed in 30-40% of endometrial cancer which is the most common malignancy of the genital tract of women and this change is associated with papillary serous cell type and advanced stage and poor prognosis. In addition، the overexpression of BCL2 and tumor angiogenesis is important in the prognosis of patient. Therefore، this study was performed with aim to evaluate the expression of BCL2 and P53 and angiogenesis in endometrial cancer and its relationship with clinicopathological characteristics and the factors affecting the prognosis of disease.
MethodsIn this retrospective longitudinal study which was performed during 2005-2014، 30 files of patients with endometrial cancer in three different hospitals (Imam Reza، Ghaem، Omid) were collected. The pathology samples were immunohistochemical staining in terms of Bcl2 and P53 markers and angiogenesis and the association of these markers with factors affecting the prognosis and recurrence of disease were investigated. Log rank، t-test and Chi-square tests were used to analyze the data and P.
ResultsP53 expression was positive in 9 cases of 10 patients (90%) with non-endometrial cancer and all patients (100%) were negative in terms of Bcl2 and angiogenesis was severe in 8 cases of 10 patients (80%) with non-endometrial cancer and in 6 cases of 20 patients (30%) with endometrial cancer. There was significant relation between tumor histology and tumor grade and stage of the disease and survival (P = 0. 002).
ConclusionSince there is relationship between genetic markers with stage and grade of disease and also survival of the patients، it is better that the related block be evaluated in terms of these markers at the time of pathological diagnosis of endometrial cancer.
Keywords: Angiogenesis, Endometrial cancer, Immunohistochemistry -
مقدمه
انسداد محل اتصال حالب به لگنچه (UPJO)، انسداد نسبی یا کامل جریان ادرار است که در محل ورود حالب به لگنچه کلیه اتفاق می افتد. UPJO در 37-22 درصد کلیه های اکتوپیک رخ می دهد. در کلیه اکتوپیک لگنی در بالغین جوان، UPJO با علائم بالینی به صورت درد متناوب پهلو یا شکم تظاهر می کند که ممکن است با علائم توده های لگنی شباهت داشته باشد. هدف از این مقاله، گزارش یک مورد تظاهر نادر در توده لگنی است.
معرفی مورد: بیمار خانم 18 ساله مجرد که با شکایت نامنظمی قاعدگی از یک سال گذشته سونوگرافی انجام داده و با تشخیص کیست تخمدان در سونوگرافی مراجعه کرد. در سونوگرافی اولیه کیست حدود 2×12 سانتی متر در تخمدان راست گزارش شد که بعد از 3 ماه مصرف قرص کنتراسپتیو در سونوگرافی بعدی باز هم کیست 68×95×98 میلی متری با منشا احتمالی آدنکس راست گزارش شد. با توجه به درد شکمی و سایز بزرگ کیست بیمار کاندید لاپاروتومی شد. منشا کیست مذکور لگنچه کلیه تشخیص داده شد. کلیه سمت راست اکتوپیک و حاوی UPJO بود. پیلوپلاستی به روش آندرسون هایس انجام شد و سوند دابل جی گذاشته شد.نتیجه گیریدر موارد مواجه با توده لگنی توجه به احتمال وجود منشا غیر ژنیکولوژیک توده بسیار مهم است، مخصوصا در مواردی که امکان معاینه ژنیکولوژیک کامل به دلیل مجرد بودن بیمار وجود ندارد. تمام تشخیص افتراقی های توده لگنی مخصوصا با منشا اورولوژیک و گوارشی باید مد نظر قرار گیرد و اقدامات تشخیصی لازم قبل از جراحی انجام شود.
کلید واژگان: انسداد در محل حالب به لگنچه, تومور مارکر, درد لگنیIntroductionuretero pelvic junction obstruction (UPJO) is partial or complete obstruction of urine flow that occurs at the site where the ureter enters to the renal pelvis. UPJO occurs in 22-37% of ectopic kidneys. In pelvic ectopic kidney in young adults, UPJO protests with clinical symptoms of intermittent pain in the side or abdomen that may be similar to the symptoms of pelvic mass. The aim of this report is to introduce a rare case of a pelvic mass protest. Case Report: A 18-year-old virgin woman referred with complain of menstrual irregularities that has performed ultrasound one last year and diagnosed with an ovarian cyst at ultrasound. Early ultrasound reported a cyst with size of about 2 × 12 cm in right ovary that after 3 months consumption of contraceptive pills, a cyst 98 × 95 × 68 mm with possible origin of right adnexal was reported. Due to abdominal pain and large size of cyst, the patient was candidate for laparotomy. The origin of cyst was diagnosed as the renal pelvis. The right kidney was ectopic and contained UPJO. Pyeloplasty was conducted by Anderson Hys method and Double-J Stent was inserted.
ConclusionIn the cases of pelvic mass, it is very important to consider the possible non-gynecologic origin of the mass, especially when there is no possibility of a full gynecological examination because the patient was Virgin. All differential diagnosis of pelvic masses, especially with urologic and gastrointestinal origin should be considered and diagnostic procedures should be performed before the surgery.
Keywords: Pelvic pain, Uretro pelvic junction obstruction, Tumor marker -
مقدمه
سرطان های ژنیکولوژیک می توانند اثرات عمیقی بر عملکرد زندگی زنان داشته باشند. در زنان مبتلا به سرطان تخمدان، درمان باعث تغییراتی در آناتومی کارکرد واژن می شود. مطالعه حاضر با هدف بررسی اختلالات عملکرد جنسی در زنان مبتلا به سرطان تخمدان انجام شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی طی سال های 1388 تا 1392 بر روی 210 نفر از زنان مبتلا به سرطان تخمدان مراجعه کننده به بیمارستان های قائم و امید مشهد و 130 نفر از افراد سالم که از نظر سنی با گروه بیماران همخوانی داشتند انجام شد. افراد فرم پرسشنامه عملکرد جنسی را از طریق پرسشگری مستقل تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 5/16) انجام شد. 05/0>p معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته ها9/31% بیماران در دهه 5 عمر بوده و میانگین سنی 48/15 سال داشتند. بر اساس نتایج آزمون پیرسون، شیوع اختلال عملکرد جنسی در افراد مبتلا به سرطان تخمدان 7/85% و در افراد سالم 9/52% بود که این اختلاف معنادار بود (001/0>p).
نتیجه گیریاختلالات جنسی در مبتلایان به سرطان در مقایسه با گروه سالم شیوع بالایی دارد.اختلال در موارد تهییج و میل جنسی، رطوبت مهبلی، ارگاسم و درد هنگام مقاربت شیوع بیشتری داشت.
کلید واژگان: اختلال جنسی, درمان, سرطانIntroductionGynecologic cancers can have profound effects on function of women''s life. In women with ovarian cancer، treatment leads to changes in the anatomy and function of the vagina. This study was performed with aim to evaluate sexual dysfunction in women with ovarian cancer.
MethodsThis cross-sectional study was performed on 210 women with ovarian cancer admitted to Mashhad Ghaem and Omid hospitals and 130 healthy women who were matched with our patients in terms of age from 2009 to 2013. The subjects completed the form of sexual function questionnaire (FSFI) through an independent inquiry. Data was analyzed by SPSS software (version 16. 5).
Results31. 9% of patients were within 5 decades of life and had mean age of 48. 15 years. According to Pearson test، the prevalence of sexual dysfunction was 85. 7% in patients with ovarian cancer and 52. 9% in healthy women that the difference was significant (P< 0. 001).
ConclusionSexual dysfunction is more prevalent in patients with cancer compared to healthy subjects. Disorders were highly prevalent in the excitement and libido، vaginal moisture، orgasm and pain during intercourse.
Keywords: Ovarian cancer, Sexual dysfunction, Treatment -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال دوازدهم شماره 12 (پیاپی 59، Dec 2014)، صص 793 -798مقدمه
پره اکلامپسی از عوارض شایع دوران حاملگی با مورتالیته و موربیدیته قابل توجه مادری و جنینی است. افزایش انعقادپذیری به واسطه فاکتورهای ترومبوفیلیک (متاثر از نژاد) به عنوان اتیولوژی دخیل در بروز این بیماری مورد بحث می باشد.
هدفاین مطالعه به بررسی 6 فاکتور ترومبوفیلی در بیماران مبتلا به پره اکلامپسی و بارداری طبیعی پرداخته است.
مواد و روش هااین مطالعه به روش مورد-شاهدی در سال 92-91 بر روی 200 خانم باردار در سه ماهه سوم حاملگی انجام شده است. 100خانم باردار مبتلا به پره اکلامپسی و بستری دربیمارستان های دانشگاهی در گروه مورد و 100 نفر از زنان باردار فاقد پره اکلامپسی مراجعه کننده به درمانگاه زنان این بیمارستان ها در گروه شاهد انتخاب شدند.10 میلی لیتر از نمونه خون دو گروه جهت بررسی فاکتورهای انعقادی شامل فاکتور V لیدن، پروتئین C، پروتئین S، آنتی ترومبین III، آنتی کاردیولیپین آنتی بادی، لوپوس آنتی کوآگولان آنتی بادی گرفته شد و نتایج مورد مقایسه قرارگرفت. برای توصیف داده ها از درصد فراوانی و نمودارهای توصیفی مناسب و برای تحلیل داده ها از آزمون های Chi-square استفاده شد.
نتایجدوگروه ازنظر سن مادر و تعداد حاملگی تفاوت معناداری نداشتند (0/05˃p). افراد دارای موارد غیر طبیعی فاکتور V لیدن، پروتئین C، پروتئین S، آنتی ترومبین III، آنتی کاردیولیپین آنتی بادی ،لوپوس آنتی کوآگولان آنتی بادی در دوگروه مورد مقایسه گرفتند. تعداد بیماران دارای مقادیر غیرطبیعی فاکتور V لیدن و پروتئین C در گروه بیماران پره اکلامپسی به صورت چشمگیر بیشتر ازگروه شاهد بود (0/002=p و 0/009=p به ترتیب) ولی سایر فاکتورها اختلاف معناداری در دو گروه نداشتند. وجود اختلالات ترومبوفیلی در گروه مورد بطور معنی داری بیشتر بود (0/001˂p).
نتیجه گیریاحتمال اختلالات ترومبوفیلی در بیماران مبتلا به پره اکلامپسی بیشتر از حاملگی نرمال است.
کلید واژگان: پره اکلامپسی, فاکتورهای ترومبوفیلیک, حاملگیBackground63TPreeclampsia63T is one of the 63Tcommon complications63T 63Tduring63T 63Tpregnancy with63T 63Tconsiderable maternal and fetal63T 63Tmortality63T 63Tand63T 63Tmorbidity63T. 63THypercoagulability63T 63Tdue to63T 63Tthrombophilic63T 63Tfactors63T 63Tis63T 63Tdiscussed as the etiology involved in63T 63Tthis disease63T.
Objective63TThe aim of this study63T was to evaluate 63Tselected thrombotic factors among pregnant women with preeclampsia and normal pregnant women63T.
Materials And Methods63TThis63T 63Tcase-control63T 63Tstudy63T was performed 63Ton63T 63T200 pregnant women63T 63Tat63T 63Tthird trimester63T 63Tof pregnancy between 2012 and 2013.63T 63T100 pregnant women63T 63Tadmitted to63T Qaem and Imam Reza hospitals of Mashhad, due to preeclampsia, were selected as 63Tcase group63T 63Tand63T 63T10063T 63Tpregnant women63T 63Twithout preeclampsia63T referred to OB/GYN 63Tclinic63T of these hospitals as 63Tcontrol group. Blood samples63T were taken from two groups for evaluation of the 63Tcoagulation factors63T including 63Tfactor V63T 63TLeiden63T, 63Tprotein63T 63TC,63T 63Tprotein63T 63TS,63T 63Tantithrombin63T 63TIII,63T 63Tanti-63Tcardiolipin 63Tantibodies63T, and lupus 63Tanticoagulant63T 63Tantibodies63T.
Results63TTwo groups were not significantly different63T 63Tin63T 63Tterms of63T 63Tmaternal age and63T 63Tparity63T 63T(p>0.05).63T 63TLevels of factor63T 63TV63T 63TLeiden63T, 63Tprotein63T 63TC,63T 63Tprotein63T 63TS, antithrombin63T 63TIII,63T 63Tanti-63Tcardiolipin 63Tantibodies63T and lupus 63Tanticoagulant63T 63Tantibodies63T 63Twere63T 63Tcompared between63T 63Ttwo groups63T. The 63Tnumber63T 63Tof patients with abnormal factor V Leiden and63T 63Tprotein63T 63TC63T 63Twas63T 63Tsignificantly higher63T 63Tin63T 63Tcase group than63T 63Tin63T 63Tthe control63T 63Tgroup63T 63T(63Tp<0.01 respectively), but other 63Tfactors63T 63Twere63T not 63Tsignificant different between two groups.63T 63TThrombophilia63T 63Tdisorders63T 63Twere significantly63T 63Tmore in case group63T compared to control 63T(p<0.001)63T.
Conclusion63TThe63T 63Trisk of63T 63Tthrombophilia63T 63Tdisorders63T is higher 63Tin63T 63Tpreeclamptic63T 63Tpatients than63T 63Tnormal63T 63Tpregnant women63T
Keywords: 16TPreeclampsia, Thrombotic factors, Pregnancy16T -
مقدمهپارگی زودرس کیسه آب می تواند مشکلات جدی برای مادر، جنین و نوزاد به همراه داشته باشد. تعیین نوع آنتی بیوتیک مصرفی در مادر دچار این مشکل با توجه به عوامل شایع کلونیزاسیون واژینال مادر متغیر می باشد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثر سفوتاکسیم در مقابل آمپی سیلین بر روی بروز عفونت نوزادی ناشی از پارگی زودرس کیسه آب انجام شد.روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی در سال 91-1389 بر روی 200 زن مبتلا به پارگی زودرس کیسه آب که نیاز به آنتی بیوتیک داشتند در بیمارستان قائم (عج) مشهد انجام شد. افراد به صورت تصادفی در دو گروه A (درمان معمول با آمپی سیلین) و B(سفوتاکسیم) قرار گرفتند. وضعیت مادر و جنین تا تولد و سپس نوزاد در بخش نوزادان یا بخش مراقبت های ویژه نوزادان تا ترخیص یا فوت کنترل شد. وضعیت نوزاد متولد شده از نظر تعداد گلبول سفید، پلاکت، ESR، CRP، کشت خون، وضعیت مایع مغزی نخایی، کشت مایع مغزی نخایی و میزان مرگ و میر در دو گروه ثبت و مقایسه شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 5/14) و آزمون های کای دو، تی مستقل و من- ویتنی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.یافته هادو گروه از نظر میانگین مدت پارگی کیسه آب تا زمان زایمان (78/0=p)، تعداد دفعات بارداری (46/0=p)، سن بارداری (150/0=p)، وزن نوزاد (147/0=p) و جنس نوزاد (431/0=p) همگن بودند. عفونت قطعی (034/0=p)، ESR بالا (003/0=p)، CRP مثبت (049/0=p)، نیاز به بستری (001/0=p) و مرگ نوزاد (05/0>p) در گروه نوزادان دریافت کننده آمپی سیلین بیشتر بود.نتیجه گیریخطر بروز عفونت در نوزادان مادران دچار پارگی زودرس کیسه آب دریافت کننده سفوتاکسیم به طور واضحی کمتر از مادران دریافت کننده آمپی سیلین می باشد.
کلید واژگان: آمپی سیلین, پارگی زودرس کیسه آب, سفوتاکسیم, عفونت, نوزادIntroductionPremature rupture of membranes (PROM) may have serious problems for mother، fetus and baby. Determining antibiotic use is various in mothers with these problems due to common causes of maternal vaginal colonization. The aim of this study was comparing the efficacy of cefotaxime and ampicillin on neonatal infection after premature rupture of membranes.MethodsThis clinical trial was conducted on 200 women with premature rupture of membranes who required to use antibiotics in Ghaem hospital، Mashhad، Iran in 2010-2012. Women were divided randomly into two groups: group A received conventional therapy (ampicillin) and group B received cefotaxime. Status of mothers and her fetus until birth and neonates in neonatal ward or neonatal intensive care unit (NICU) until discharge or death was controlled. White blood cell and platelet count، erythrocytes sedimentation rat (ESR)، C-reactive protein (CRP)، blood cultures، cytology of cerebral spinal fluid، cerebral spinal fluid culture and mortality rates were compared in neonates of both groups. All statistical analyses were performed using SPSS software version 14. 5 and chi-square، t-test and Mann-Whitney tests. P value less than 0. 05 was considered significant.ResultsThe mean length of PROM until delivery (p=0. 78)، parity (p=0. 46)، gestational age (p=0. 150)، birth weight (0. 147) and sex (p=0. 431) were homogeneous between two groups. Definite infection (p=0. 034)، high ESR (p=0. 003)، CRP positive (p=0. 049)، require hospitalization (p=0. 001) and mortality (p<0. 05) was higher in neonates who received ampicillin.ConclusionThe risk of neonatal infection in mothers with PROM who receive cefotaxime is clearly less than mothers who receive ampicillin.Keywords: Ampicillin, Cefotaxime, Fetal Membranes, Premature Rupture, Infant, Newborn, Infection -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال یازدهم شماره 8 (پیاپی 43، Aug 2013)، صص 659 -664مقدمهسقط مکرر خودبه خودی (RSA) یکی از مهم ترین مشکلات بهداشتی می باشد که دارای بخش قوی ژنتیکی است. اختلالات ژنتیک متعددی به عنوان عوامل ایجاد موارد RSA دارای الگوی وراثت وابسته به کروموزوم X شناسایی شده اند. با این حال بیشتر عوامل ژنتیکی ایجادکننده این حالت ناشناخته باقی مانده اند.هدفدر این مطالعه به منظور شناسایی لکوس استعداد برای سقط مکرر در یک شجره بزرگ مبتلا به سقط مکرر وابسته به جنس بررسی پیوستگی ژنتیکی انجام شد.مواد و روش هابررسی پیوستگی با استفاده از 11 لکوس میکروساتلیت بر روی 27 عضو از یک خانواده بزرگ مبتلا به سقط مکرر وابسته به جنس انجام شد. با استفاده از برنامه نرم افزاری Superlink v 1.6 بررسی پیوستگی دو نقطه ای پارامتریک انجام شد.نتایجشواهد وجود پیوستگی ژنتیکی با مارکر واقع در ناحیه (Xq23 (DXS7133 و با نمره3/12=LOD و(Xq22.1 (DXS101 با نمره 1/60=LOD مشاهده شد.نتیجه گیریلکوس شناسایی شده در این مطالعه احتمالا حامل یک ژن مسئول برای سقط مکرر وابسته به جنس است. با محدودکردن این ناحیه در مطالعات بعدی احتمالا می توان ژن مسئول این بیماری را شناسایی نمود.
کلید واژگان: وابسته به جنس, سقط خودبخودی مکرر, پیوستگیObjectiveIn this study we performed linkage analysis on a large X linked RSA pedigree to find a novel susceptibility locus for RSA.Materials And MethodsA linkage scan using 11 microsatellites was performed in 27 members of a large pedigree of hereditary X-linked RSA. Two point parametric Linkage was performed using Superlink v 1.6 program.ResultsEvidence of linkage was observed to markers at Xq23, DXS7133 and at Xq22.1 DXS101, with LOD score of 3.12 and 1.60, respectively.ConclusionIdentified locus in this study may carry a responsible gene in RSA. Narrowing down of this region may leads to identification of this gene Recurrent spontaneous abortion (RSA) is one of the most common health complications with a strong genetic component. Several genetic disorders were identified as etiological factors of hereditary X linked RSA. However, more genetic factors remain to be identified.Keywords: X, linked, Recurrent spontaneous abortion, Linkage -
مقدمه
پروتئین های شوک حرارتی (HSPs)، به مجموع پروتئین های داخل سلولی گفته می شوند که در شرایط استرسی در سلول بیان می شوند. در بارداری طبیعی، سطح HSP70 کاهش می یابد و افزایش سطح این پروتئین ها در همراهی با چندین عارضه بارداری مشاهده شده است. نقش HSP70 در بارداری های طبیعی و پاتولوژیک به خوبی شناخته نشده است، لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط سطح سرمی HSP70 و پره اکلامپسی انجام شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی در سال های 1390-1389 بر روی 41 بیمار مبتلا به پره اکلامپسی و 39 زن با بارداری طبیعی در سه ماهه سوم بارداری در بیمارستان قائم (عج) مشهد انجام شد. تمام افراد، نخست باردار بودند. افراد دو گروه تا زمان زایمان از نظر عوارض مادری و جنینی پیگیری شدند. سطح HSP70 در سرم های بیماران با استفاده از روش الایزا اندازه گیری شد. داده ها پس از گردآوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمون های تی مستقل، دقیق فیشر و من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هادو گروه از نظر سن مادر، سن بارداری و شاخص توده بدنی تفاوت معناداری نداشتند (05/0<p). غلظت سرمی HSP70 در بیماران پره اکلامپسی به طور معناداری بالاتر از افراد با بارداری طبیعی بود (001/0>p). بین HSP70 و شاخص توده بدنی و همچنین بین HSP70 و سن مادر و سن بارداری، ارتباط معناداری وجود نداشت (05/0<p). بین HSP70 و فشار خون سیستولیک مادر در گروه مورد، ارتباط معناداری وجود داشت (001/0>p).
نتیجه گیریغلظت سرمی HSP70 در افراد مبتلا به پره اکلامپسی، بالاتر از افراد با بارداری طبیعی است. HSP70 نه تنها می تواند یک نشانگر برای این شرایط باشد، بلکه می تواند نقش مهمی در پاتوژنز پره اکلامپسی داشته باشد.
کلید واژگان: بارداری طبیعی, پروتئین شوک حرارتی نوع 70, پره اکلامپسیIntroductionHeat shock proteins (HSPs) are intracellular proteins which are expressed in cell during stress responses. In normal pregnancy، circulating HSP70 levels are decreased and it was suggested to be elevated in several pregnancy complications. The role of circulating HSP70 in normal and pathological pregnancies is not fully known. The aim of this study was to investigate the association between serum HSP70 levels and preeclampsia.
MethodsThis cross sectional study was conducted on 41 preeclamptic women and 39 healthy pregnant women in third trimester of pregnancy who admitted to Qaem hospital of Mashhad، Iran in 2010-2011. All subjects were in their first pregnancy. The two groups were followed until delivery in terms of maternal and fetal complications. Serum HSP70 levels were measured using ELISA method in patients. Data were analyzed using SPSS software (version 16)، independent t-test، Fisher''s exact and Mann-Whitney tests. P value less than 0. 05 was considered significant.
ResultsThe two groups were not significantly different in terms of maternal age، gestational age and body mass index (p>0. 05). Serum HSP70 levels in patients with preeclampsia were significantly higher than those with normal pregnancies (p<0. 001). There was no significant relationship between HSP70 and body mass index as well as between HSP70 and maternal age and gestational age (p>0. 05). There was no correlation between HSP70 and maternal systolic blood pressure (p<0. 001).
ConclusionSerum HSP70 levels in patients with preeclampsia was higher than those with normal pregnancy. Serum HSP70 is not only be a marker for these conditions، it may also play an important role in pathogenesis of preeclampsia.
Keywords: HSP70 Heat, Shock Proteins, Pregnancy, Pre, Eclampsia -
پیش
زمینهانتشار مشکلات و تنگناهای صنف پزشکی یکی از مواردی است که در حوزه حرفه ای پزشکی در ایران کمتر مورد توجه واقع شده است. هدف از این مطالعه، ارائه دیدگاه صاحب نظران در مورد قالب مجله، محتوا و کیفیت مقالاتی است که لازم است در مجله سازمان نظام پزشکی مشهد انتشار یابند.
روش هااین مطالعه توصیفی کیفی در سال 1392 و در طی یک جلسه به صورت گروه هدف (Focus group) انجام شد. جامعه آماری این پژوهش، اعضای هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد و اعضای سازمان نظام پزشکی مشهد بودند. افراد دیدگاه های خود را به صورت سخنرانی و همچنین نوشتاری (در پرسش نامه های از پیش طراحی شده) ارائه کردند.
یافته هادر مجموع نظرات 45 نفر از صاحب نظران جمع آوری گردید. 85% شرکت کنندگان مرد با متوسط (انحراف معیار) سنی(7) 49 سال بودند. 76% شرکت کنندگان از اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودند. شرکت کنندگان نظرات خود را در دو حوزه (1) ساختار مجله و (2) محتوای مجله بیان نمودند. برای بهبود ساختار مجله، اصلاح ساختار فیزیکی مجله (با استفاده ازگروه تحریریه قوی و متخصص، کاهش هزینه های چاپ، الکترونیک شدن مجله از طریق تارنمای سازمان) (22%)، نظرسنجی از تمام اعضای سازمان برای انتخاب سرفصل های مجله (22%)، و تداوم انتشار مطالب علمی- ترویجی در مجله(22%) بیشترین پیشنهادها را به خود اختصاص دادند. بیشترین موضوعات پیشنهادشده برای محتوای مطالب مجله به ترتیب شامل آموزش مسائل قانونی- حقوقی و کیفری در پزشکی (60%)، ارائه مطالب علمی و آموزشی و کاربردی در پزشکی (56%)، آموزش اخلاق پزشکی (31%) بودند.
نتیجه گیریجامعه پزشکی به علت گرفتاری و مشغله زیاد کمتر فرصت مطالعه در مورد مسائل مرتبط با حرفه خود اعم از مسائل قانونی، حقوقی و کیفری دارند. همچنین ممکن است به علت فاصله گرفتن از محیط دانشگاهی کمتر امکان آشنایی با تغییرات به روز علم پزشکی داشته باشند. مجله سازمان نظام پزشکی مشهد می بایست با به کار بستن نظرات همکاران و استادان به عنوان یک سکوی آموزشی عمل کند. به علاوه لازم است با رویکردی پژوهشی به مسائل صنفی و معضلات جامعه پزشکی بپردازد.
کلید واژگان: جامعه پزشکی, مجله علمی پژوهشی, سازمان نظام پزشکیBackgroundPublication of articles about problems and setbacks against medical careers has been of less interest in Iran. The aim of this study was to present the viewpoints of medical experts about the journal format, contents and quality of the articles that will be published in the Journal of Mashhad Medical Council.
MethodsThis descriptive qualitative study was conducted during a meeting in May 2013. A focus group comprised of academic staff of Mashhad University of Medical Sciences (MUMS) and members of the Medical Council of Mashhad (MMC) participated in this meeting. The participants presented their views with lectures and also wrote their views by answering to a pre-designed questionnaire.
ResultsIn total, opinions of 45 medical experts were collected. 85% of participants were male with a mean (SD) age of 49 (7) years old. 76% of the participants were academic staff of MUMS. Participant's opinions were categorized in two areas: (a) the structure of the journal, (b) the scope of the journal. For improvement of the journal structure, using professional editorial team, reducing printing costs, establishment of the journal website (22%), obtaining feedback of the MMC members (22%), and publication of scientific articles (22%) were the most frequent recommendations. Most recommended topics for the articles were: teaching medico-legal laws (60%), providing practical and educational articles about medical professionalism (56%), and educating medical ethics (31%).
ConclusionMedical careers are involved with high loads of work. Hence, they have less time to read and update themselves about their job related issues including medico-legal issues. They may also be less updated about new findings in medical science. Journal of Mashhad Medical Council should work as a scientific platform with collaboration of medical staffs and MMC members to disseminate necessary knowledge for medical community. Furthermore, it should address occupational problems of medical community with research-based perspective.
Keywords: Medical community, Scientific journal, Medical Council -
مقدمهتهوع و استفراغ، دومین شکایت شایع بیماران بعد از عمل جراحی می باشد که باعث عوارض نادر اما جدی می شود. هدف از این مطالعه، ارائه پیشگیری بهتری از تهوع و استفراغ بعد از جراحی لاپاراسکوپی ژنیکولوژیک می باشد.روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی در سال 90- 1389 در بیمارستان امام رضا (ع) و قائم (عج) مشهد انجام شد. 150 بیمار که داوطلب جراحی لاپاراسکوپی ژنیکولوژیک بودند، به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. تمام بیماران بلافاصله بعد از اینداکشن بیهوشی دگزامتازون دریافت کردند. 15 دقیقه قبل از خارج کردن لوله تراشه برای گروه یک، گرانیسترون و برای گروه دو، اندانسترون تجویز شد، گروه سوم (کنترل)، نرمال سالین دریافت کردند. در بیمارانی که دچار تهوع و استفراغ بعد از جراحی شدند، درمان به صورت یک چهارم دوز پروفیلاکسی آن دارو، وریدی و یک جا تجویز شد. نحوه تاثیر داروی ضد تهوع مورد بررسی قرار گرفت. داده ها پس از گردآوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 11) و آزمون های کولموگروف - اسمیرنوف و آزمون پارامتریک ANOVA یک طرفه و آزمون آماری غیر پارامتریک کروسکال والیس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.یافته هامتغیر تهوع در فواصل زمانی 1 ساعت و 1 تا 6 ساعت بعد از خارج کردن لوله تراشه در گروه گرانیسترون- دگزامتازون بیشتر از گروه اندانسترون - دگزامتازون و در هر دو گروه مداخله، بیشتر از گروه کنترل بود. این تفاوت در هر دو مرحله زمانی، معنی دار بود (به ترتیب 019/0=p، 045/0=p).نتیجه گیریترکیب گرانیسترون- دگزامتازون در مقابل اندانسترون - دگزامتازون و در مقایسه با گروه کنترل، جهت پیشگیری از تهوع و استفراغ بعد از اعمال جراحی ژنیکولوژی لاپاراسکوپیک در فواصل زمانی 1 ساعت و 1 تا 6 ساعت بعد از خارج کردن لوله تراشه، اثربخشی بیشتری دارد و پیشنهاد می شود در مهارت های بالینی روزانه برای پیشگیری و درمان بهتر این عارضه تجویز شود.
کلید واژگان: اندانسترون, بیهوشی عمومی, تهوع و استفراغ بعد از عمل جراحی, دگزامتازون, اعمال جراحی لاپاراسکوپی زنان, گرانیسترونIntroductionNausea and vomiting are the second most common complaints reported in the postoperative period and can lead to rare but serious medical complications. The aim of this study was better prevention of postoperative nausea and vomiting following gynecologic laparoscopic surgeries.MethodsThis clinical trial was done in Qhaem and Emam Reza hospital of Mashhad، Iran during 2010 and 2012. 150 patients who were candidate for gynecologic laparoscopic surgeries were divided randomly into three groups. All patients received Dexamethasone immediately after anesthesia. 15 minutes before extubation، one group were given Granisotron and second group were given Ondostron and the third group (control) were given normal saline as placebo. The patients who had postoperative nausea and vomiting were treated with the same antiemetic drugs that they were given preopertively but with reduced dose of 25%. All patients were assessed for signs of nausea and vomiting. Data were analyzed using SPSS software version 11 and one-sample kolmogorov-Smirnov، one-way ANOVA and Kruskal-Wallis tests. P value less than 0. 05 was considered significant.ResultsVomiting in the first one hour and 1-6 hours after operation was more in Granisetron-Dexamethasone group than Ondansetron-Dexamethasone group. The difference was statistically significant between two groups (p<0. 019) and the difference of vomiting was statistically significant between two groups and control group (p<0. 045)ConclusionGranisetron-Dexamethasone is more effective than Ondansetron-Dexamethasone and or placebo in control of postoperative nausea and vomiting after gynecologic laparoscopic surgeries، 1 hour and 1-6 hours after operation. It is recommended to use these drugs pre-operatively.Keywords: Anesthesia, General, Dexamethasone, Granisetron, Gynecologic Surgical Procedures, Ondansetron, Postoperative Nausea, Vomiting -
مقدمهافزایش فشار خون یکی از شایع ترین عوارض بارداری است که علت اصلی ناتوانی مادری و پری ناتال محسوب می شود. لابتالول (مهار کننده همزمان گیرنده بتا و آلفا) داروی موثری در کنترل فشار خون می باشد که در بیمارستان های دانشگاهی ایران در بخش زنان، استفاده چندانی از آن نمی شود. مطالعه حاضر با هدف مقایسه دو داروی هیدرالازین و لابتالول در کنترل فشار خون در پره اکلامپسی شدید انجام شد.روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی از اسفند ماه 1389 تا آذر ماه 1390 بر روی 200 زن مبتلا به پره اکلامپسی شدید با سن بارداری 28 تا 40 هفته انجام شد. افراد به طور تصادفی در دو گروه تحت درمان با هیدرالازین (5 میلی گرم تزریق وریدی یکجا و آهسته و تکرار آن هر 20 دقیقه تا حداکثر 5 نوبت) و تحت درمان با لابتالول (20 میلی گرم تزریق وریدی یک جا و سپس در صورت عدم تاثیر در عرض 20 دقیقه، 40 میلی گرم دیگر و پس از آن 80 میلی گرم هر 20 دقیقه تا حداکثر دوز 300 میلی گرم) قرار گرفتند. هدف اصلی، پایین آوردن موفقیت آمیز فشار خون دیاستولیک در حد 90 تا 100 میلی متر جیوه و پیشگیری از کاهش شدید فشار خون مادری بود. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 13) و آزمون های کای دو و من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هابین دو گروه هیچ گونه اختلاف معناداری از نظر فشار خون سیستولیک (619/0=p) و دیاستولیک (888/0=p) پس از تجویز دارو، زمان زایمان (903/0=p)، مقیاس آپگار در دقیقه 1 (681/0=p) و دقیقه 5 (639/0=p)، سزارین (659/0=p) و خونریزی غیر طبیعی پس از زایمان (998/0=p) مشاهده نشد.نتیجه گیریاز لابتالول می توان برای کنترل فشار خون در زنان مبتلا به هیپرتانسیون شدید بارداری به عنوان جایگزین هیدرالازین استفاده کرد.
کلید واژگان: اکلامپسی, پره اکلامپسی, لابتالول, هیدرالازینIntroductionHypertension is one of the most common complications of pregnancy which is the main reason of both maternal and perinatal morbidity. Labetalol (both beta and alpha – receptor inhibitor) is an important drug in controlling blood pressure that is rarely used in Iran''s gynecology ward of university hospitals. This research was held with the aim of comparing the effects of two medications: hydralazine and Labetalol، in treatment of hypertension in patients with severe preeclampsia.MethodsThis clinical trial study was performed on two hundred women with severe hypertension in pregnancy and gestational age of 28 to 40 weeks from March to December in 2011. They were randomly classified into two groups: receiving hydralazine (5 mg as a slow bolus dose given intravenously، and repeated every 20 min up to a maximum of five doses) and receiving labetalol (20 mg intravenous bolus dose followed by 40 mg if not effective within 20 min، followed by 80 mg every 20 min up to a maximum dose of 300 mg). The main aim was successful lowering of diastolic blood pressure 90 to 100 mm Hg and preventing maternal hypertension. Collected data were analyzed by using SPSS software version 13، chi-square and Mann Whitney Test. P value less than 0. 05 was considered statistically significant.ResultsMultivariate analysis revealed no significant differences between two groups (hydralazine and labetalol) in systolic (p=0. 619) and diastolic (p=0. 888) blood pressure after receiving medications، time of delivery (p=0. 903)، Apgar score 1minute (p=0. 681)، Apgar score 5 minute (p=0. 639)، cesarean section (p=0. 659) and abnormal bleeding after delivery (p=0. 998) respectively.ConclusionLabetalol can be used alternatively instead of hydralazine to control blood pressure in severely hypertensive pregnant women.Keywords: Eclampsia, Hydralazine, Labetalol, Preeclampsia -
مقدمه
زایمان زوردس به تولد قبل از هفته 37 حاملگی اطلاق می شود که عامل دوسوم موارد مرگ ومیر پره ناتال و یکی از مشکلات علم مامایی است و یکی از عوامل موثر بر آن را عوامل هورمونی می دانند. پروژسترون یکی از هورمورن های مترشحه از جفت و موثر در حفظ حاملگی است. هدف از این تحقیق بررسی اثر 17 α-هیدروکسی پروژسترون کاپروات در پیشگیری از زایمان زودرس یود.
روش کاراین کارآزمایی بالینی مداخله ای روی 100 خانم باردار با سابقه زایمان زودرس مراجعه کننده به کلینیک مامایی بیمارستان قائم(عج) وابسته به دانشگاه علوم پزشکی مشهد طی سال های 1386 تا 1387 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند و در گروه مورد آمپول 250 میلی گرمی 17 α-هیدروکسی پروژسترون کاپروات از هفته 16 تا 37 بارداری به صورت هفتگی تزریق عضلانی شد و در گروه کنترل مراقبت پره ناتال به طور معمول انجام شد. سپس نتایج حاملگی اخیر در دو گروه مقایسه شد. داده ها به کمک آزمون tمستقل و مجذورکای با نرم افزارSPSS (نسخه 11) تحلیل شد.
یافته هامیانگین سن حاملگی اخیر در گروه دریافت کننده پروژسترون 36 هفته و در گروه کنترل 32 هفته بود. وزن نوزاد به دنیا آمده در گروه کنترل 2299 گرم و در گروه دریافت کننده پروژسترون 2695 گرم بود که از نظر سن حاملگی و وزن زمان تولد بین دو گروه اختلاف معنی دار وجود داشت (05/0p<).
نتیجه گیریتزریق هفتگی آمپول 17 α-هیدروکسی پروژسترون کاپروات به خانم های باردار دارای سابقه زایمان زودرس باعث کاهش میزان زایمان زودرس و بهبود وزن هنگام تولد می شود.
کلید واژگان: 17 α, هیدروکسی پروژسترون کاپروات, زایمان زودرس, سن حاملگی, وزن تولدIntroductionPreterm delivery accounts for preterm labor or birth before 37th weeks of gestation that is the cause of two third of prenatal mortality and one of the problems in obstetrics and hormonal factors are reported to be effective. Progesterone is a placental hormone and effective in maintaining pregnancy. The aim of this study was to evaluate the efficacy of 17α-hydroxyprogesterone caproate in preterm delivery prevention.
MethodsThis interventional clinical trial was performed on 100 pregnant women who referred to obstetrics clinic of Ghaem hospital affiliated to mashhad university of medical sciences during 2007 to 2008. They were randomly divided into two groups of 50 cases and 50 controls. The case group received intramuscular 250 mg 17α-hydroxyprogesterone caproate injection weekly at 16th up to 37th week of gestational. In control group, routine prenatal cares was performed and then pregnancy outcomes were compared in two groups. Data was analyzed using student t-test and chi square test by SPSS 11 software.
ResultsMean gestational age was 36 weeks in case group and 32 weeks in control group. Mean birth weight was 2299 grams in case group and 2695 grams in control group. Ggestational age and birth weight had significant difference in two groups (p<0.05).
ConclusionWeekly administration of 17α-hydroxyprogesterone caproate in pregnant women with history of preterm delivery decrease preterm labor and induced improvement of birth weight.
-
Objective: Assisted reproduction treatment (ART) entails a risk of ectopic pregnancy and early pregnancy loss. Serum ß-human chorionic gonadoropin (ß-hcg) has been found to be predictive of pregnancy outcome. Our aim was to determine whether serum ß-hcg levels obtained 16 days after ovulation are reliable predictors of pregnancy outcome.
Subjects and Methods: In this retrospective study, 200 women who have achieved a pregnancy through ART treatment at the infertility clinic of Mashhad Medical Sciences University were evaluated. The treatment included IUI in 196 (98%), ICSI in 2 (1%) and IVF in 2 (1%). Serum samples were obtained on days 16 and serum ß-hcg concentration was measured by immune-radiometric assay.
Results: The mean age at treatment was 29 (range 19–35 y). One hundred and sixty women aged above 30 y and 40 cases aged below 30 y. Out of 200 patients with ART cycles 175 cases were found to be viable pregnancies (live fetus at 20 weeks gestation) and 25 patients resulting in spontaneous abortion. A statistically significant difference was found between the mean ß-hcg value of the non-viable and viable pregnancies (PObjectiveAssisted reproduction treatment (ART) entails a risk of ectopic pregnancy and early pregnancy loss. Serum ß-human chorionic gonadoropin (ß-hcg) has been found to be predictive of pregnancy outcome. Our aim was to determine whether serum ß-hcg levels obtained 16 days after ovulation are reliable predictors of pregnancy outcome. Subjects andMethodsIn this retrospective study, 200 women who have achieved a pregnancy through ART treatment at the infertility clinic of Mashhad Medical Sciences University were evaluated. The treatment included IUI in 196 (98%), ICSI in 2 (1%) and IVF in 2 (1%). Serum samples were obtained on days 16 and serum ß-hcg concentration was measured by immune-radiometric assay.ResultsThe mean age at treatment was 29 (range 19–35 y). One hundred and sixty women aged above 30 y and 40 cases aged below 30 y. Out of 200 patients with ART cycles 175 cases were found to be viable pregnancies (live fetus at 20 weeks gestation) and 25 patients resulting in spontaneous abortion. A statistically significant difference was found between the mean ß-hcg value of the non-viable and viable pregnancies (P<0.001).ConclusionsA single serum ß-hcg level 16 days after ovulation provides a useful predictor of pregnancy outcome. -
مقدمهبیضه زن ساز یکی از انواع دوجنسی بودن مردانه و یک سندرم نادر ارثی وابسته به کروموزوم X می باشد. در این گزارش دو مورد بیمار دارای بیضه زن ساز معرفی شده و ارزش لاپاروسکوپی در تشخیص ودرمان این بیماری ارزیابی شده است.
معرفی بیمار: دو خانم نابارور با سابقه آمنوره به مرکز ما ارجاع شدند. در ارزیابی آنها با سونوگرافی شکمی و لگنی، فقدان رحم و حضور دو گناد در نزدیک رینگ داخلی اینگوینال دیده شد. موی زهار و رشد دستگاه تناسلی خارجی و پستان مانند زنان طبیعی بود. بررسی هورمونی انجام شد. کاریوتیپ XY46 بود. در سی تی اسکن شکم بیمار دوم دو گناد که بیانگر بیضه بودند، مشاهده شد. به منظور تشخیص به وسیله لاپاروسکوپ تحت بیهوشی عمومی و با تکنیک Hasson، تروکار F 10 وارد شد. بیضه ها داخل شکم مشخص شدند و به علت خطر گنادوبلاستوما، با قرار دادن 2 تروکار F5 در هر دو بیمار، گونادکتومی انجام گرفت. هر دو بیمار دو روز بعد از عمل مرخص شدند. یافته های بافت شناسی وجود بیضه را تایید کرد.نتیجه گیریبا توجه به تجارب دیگران و تجربه اندک ما به نظر می رسد کهحذف بیضه به روش لاپاروسکوپیک با موربیدیته کمتر و بدون عارضه قابل انجام است.
کلید واژگان: حذف بیضه, بیضه زن ساز, لاپاروسکوپیIntroductionTesticular feminization is a rare X linked syndrome with 46 XY karyotype. The aim of this report was to present the role of laparoscopy in the diagnosis and treatment of this syndrome.Materials & Patients: Two women referred to us with a history of amenorrhea. They were 23 and 19 years olds. Physical examination showed normal pubic hair and normal development of external genitalia and breasts. Ultrasonography of abdomen showed; agenesis of the uterus and existence of two gonads near the internal inguinal rings. Hormonal assays were done and karyotype study showed 46XY. In order to confirm the diagnosis by laparoscopy, under general anesthesia and by using Hasson technique, a 10Fr trocar was inserted and totally the fourResultsTestes were seen in the abdomen of two patients. Because of the risk of gonadoblastoma, two 5F trocars were introduced in midclavicular lines (below the umbilicus), the gonads were released from the surrounding tissues, and after ligating the vascular attachments the gonads were excised and removed through the trocar incision sites. Post laparoscopy course was uneventful and both patients discharged home after two days. Histopathologic study of the removed gonads confirmed testicular features.ConclusionHaving considered the minimal morbidity and complications in this two cases and report the experience of other authors, it seems that, laparoscopic gonadectomy might be a suitable option in managing patients with testicular feminization.Key Words: -
هدفتعیین میزان اثر کاهش ذخیره تخمدان در ایجاد سقط مکرر توجیه نشده.مواد و روش هااز میان 116 بیمار مراجعه کننده به علت سقط مکرر به بخش زنان بیمارستان قائم (عج) پس از بررسی علل سقط، تعداد 25 زن با تشخیص سقط مکرر توجیه نشده به عنوان گروه کنترل و تعداد 25 زن با سابقه حاملگی طبیعی به عنوان گروه شاهد انتخاب شدند. میانگین سنی، طول سن قاعدگی، سابقه نازائی و اندازه گیری FSH و E2 در روز سوم دوره ماهانه در تمام آنها بررسی شد و نتایج با یکدیگر مقایسه شد.نتایجمیزان FSH یا E2 سرم در روز سوم دوره ماهانه در زنان با شکایت سقط مکرر توجیه نشده بالاتر از گروه کنترل بود (60% در مقابل 16%)،P<0.005. سایر معیارهای مورد بررسی در میان دو گروه تفاوت مشخصی نداشت.بحث و نتیجه گیریمیزان FSH و E2 روز سوم دوره ماهانه در زنان با شکایت سقط مکرر توجیه نشده بالاتر از زنان با سابقه حاملگی طبیعی بود. بنابراین کاهش ذخیره تخمدانی ممکن است در سقط مکرر دخالت داشته باشد و بایستی به عنوانی قسمتی از ارزیابی این گونه بیماران مدنظر قرار گیرد.
کلید واژگان: سقط مکرر توجیه نشده, حاملگی نرمال, استرادیول, FSH
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.