به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

نیلوفر میکائیلی

  • نیلوفر میکائیلی*، نسیم امینی، سیف الله آقاجانی
    زمینه و هدف

    مشکلات سلامت روان کودکان و نوجوانان یکی از دغدغه های جوامع امروزی و مورد توجه محققان بسیاری است و عوامل مختلفی در شکل گیری و ظهور آن نقش دارند که یکی از آنها مسائل شغلی والدین است. فرسودگی شغلی و ناامنی شغلی، دو نمونه از مسائل شغلی با تبعات روانی و جسمی برای مشاغل پرچالشی از جمله پرستاری است که می تواند بر جنبه هایی از زندگی آنها، از جمله سلامت روان فرزندان شان تاثیر منفی بگذارد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش فرسودگی شغلی و ناامنی شغلی پرستاران در پیش بینی مشکلات هیجانی- رفتاری فرزندان آنها انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر از نوع توصیفی همبستگی بود که روی 200 نفر از پرستاران شاغل در بیمارستان های شهر ساری در سال های 1400 و 1401 که دارای فرزند 12-4 ساله بودند، انجام شد. نمونه ها از طریق نمونه گیری در دسترس وارد مطالعه شدند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه های فرسودگی شغلی ماسلاچ (1981)، امنیت شغلی نیسی و همکاران (1379) و مقیاس توانایی ها و مشکلات کودکان گودمن (1997) بود. داده های به دست آمده به وسیله ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون با استفاده از نرم افزار SPSS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج همبستگی پیرسون، ارتباط معنی داری را بین متغیرهای فرسودگی شغلی) 0/354= (r و ناامنی شغلی (0/412=r) پرستاران با مشکلات هیجانی- رفتاری فرزندانشان، نشان داد (0/05>p). بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون چندمتغیری به روش گام به گام، فقدان موفقیت فردی (0/37=β) و خستگی عاطفی (0/31=β) از مولفه های فرسودگی شغلی؛ و عدم رضایت شغلی  (0/28=β) و نداشتن شغل مناسب  (0/21=β) از مولفه های ناامنی شغلی، در پیش بینی مشکلات هیجانی- رفتاری فرزندان پرستاران، نقش تعیین کننده داشتند.

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های پژوهش، به نظر می رسد می توان با تامین امنیت شغلی و تغییراتی در جهت تعدیل فشار شغلی روی پرستاران گامی در جهت کاستن مشکلات شغلی پرستاران و در نتیجه افزایش سلامت روان فرزندان آنان برداشت. همچنین پیشنهاد می گردد با ارائه خدمات روانشناختی و آموزش مهارت های زندگی به ارتقاء بهزیستی پرستاران و خانواده هایشان کمک کرد.

    کلید واژگان: فرسودگی شغلی, ناامنی شغلی, مشکلات هیجانی- رفتاری, پرستاران, سلامت کودک
    N Mikaeili*, N Amini, S Aghajani
    Background

    The problem of mental health in children and adolescents is one of the concerns of modern societies and is of interest to many researchers. Many different factors play a role in its formation and manifestation, one of them is the occupational issues of the parents. Job burnout and job insecurity are two examples of employment issues that have psychological and physical consequences for difficult jobs, including nursing, which can negatively affect aspects of their lives, including their children’s mental health. Therefore, this study was conducted to investigate the role of nurses' job burnout and job insecurity in predicting the emotional-behavioral problems of their children.

    Methods

    The present study was descriptive and correlational. A total of 200 nurses working in hospitals of Sari in 2022 and 2023 with 4 to 12-year-old children were studied using convenience sampling method. The data collection tools were Maslach's job burnout questionnaire (1981), Nisi et al.'s job security questionnaire (1379), and Goodman's strengths and difficulties questionnaire (1997). The obtained data were analyzed using Pearson's correlation coefficient and regression analysis using the SPSS-22 software.

    Results

    Pearson correlation results showed that nurses’ job burnout (r=0.354) and job insecurity (r=0.412) were positively related to their children's emotional and behavioral problems (p<0.05). Based on the results of stepwise multivariate regression analysis, lack of personal accomplishment =β) 0.37) and emotional exhaustion =β) 0.31) as the components of job burnout; and lack of job satisfaction=β) 0.28) and not having a suitable job =β) 0.21) as the components of job insecurity were instrumental in predicting emotional and behavioral problems in nurses' children.

    Conclusion

    According to the results, ensuring job security and adjusting job burden for nurses can be an effective measure to reduce work-related problems for nurses and improve the mental health of their children. It is also proposed to improve the mental health of nurses and their families through the provision of psychological services and life skills training

    Keywords: Job Burnout, Job Insecurity, Emotional-Behavioral, Problems, Nurses, Child Health
  • فاطمه شفیعیان، نیلوفر میکائیلی*، محمد نریمانی
    مقدمه

    اغلب کودکان درگیر با مشکلات مربوط به سلامت روان از خانواده های از هم فرو پاشیده اند. لذا هدف پژوهش حاضر پیش بینی بهزیستی روانشناختی کودکان طلاق براساس مولفه های والدگری با میانجیگری ویژگی های شخصیتی والدسرپرست می باشد.

    روش کار

    روش پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی است . جامعه آماری  شامل دانش آموزان مقطع ابتدایی (پایه دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم) استان قم در سال تحصیلی 1401-1402 که والدین آن ها از هم جداشده بودند. گروه نمونه شامل200 دانش آموز (100دختر ،100 پسر) بودند. نمونه ها به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند . کودکان طلاق شرکت کننده در پژوهش " مقیاس بهزیستی روانشناختی (فرم کودکان) (Psychological Well-Being Scale (for Children)) و "پرسشنامه  والدگری آلاباما" (Alabama Parenting Questionnaire) را تکمیل کردند. همچنین" سیاهه پنج عاملی نئو" (NEO Five-Factor Inventory) توسط والد سرپرست هر یک از کودکان پاسخ داده شد . روایی ابزارها با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ اندازه گیری شد.  پس از تکمیل پرسشنامه ها، داده ها به روش الگوی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار اس پی اس اس نسخه 26و نرم افزار لیزرل نسخه 8/8 انجام گرفت.

    یافته ها

    الگوی پیشنهادی براساس شاخص های برازندگی از برازش مطلوب برخوردار است (64/1=x2/df ،97/0=  CFI ،96/0= NFI ،056/0=RMSEA). همچنین نتایج نشان داد مولفه های والدگری با  بهزیستی روانشناختی کودکان طلاق همبستگی مستقیم،مثبت و معنادار دارد (01/0>P) همچنین ویژگی های شخصیتی والدسرپرست بین مولفه های والدگری و بهزیستی روانشناختی کودکان طلاق به طور مثبت و معنادار نقش میانجی دارد (01/0>P).

    نتیجه گیری

    مولفه های والدگری به صورت مستقیم و به صورت غیر مستقیم به واسطه ویژگی های شخصیتی والد سرپرست سبب افزایش بهزیستی روانشناختی کودکان طلاق می شود. لذا پیشنهاد می شود مسئولان تربیتی و آموزشی با برگزاری کارگاه ها و برنامه های آموزشی با آموزش والدگری، آگاهی والدین را بالا برده و در جهت بهبود بهزیستی روانشناختی دانش آموزان بکوشند.

    کلید واژگان: بهزیستی روانشناختی کودکان, والدگری, ویژگی های شخصیتی, کودکان طلاق
    Fatemeh Shafieiyan, Niloofar Mikaeili*, Mohammad Narimani
    Introduction

    Most of the children involved with mental health problems come from broken families. Therefore, the aim of the current study is to predict the psychological well-being of divorced children based on Components of parenting with the mediation of the guardian's personality traits.

    Methods

    The research method is descriptive-correlation. The statistical population includes primary school students (second, third, fourth, fifth and sixth grades) of Qom province in the academic year of 2022-2023 whose parents were separated. The sample group included 200 students (100 girls, 100 boys). The samples were selected by multi-stage random sampling method. Divorced children participating in the study completed the "Psychological Well-Being Scale (Children's form)" and the "Alabama Parenting Questionnaire". As well as the "NEO Five-Factor Inventory" by the guardian parent of each child was answered. The validity of the instruments was measured using confirmatory factor analysis and reliability by internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient. After completing the questionnaires, the data were analyzed using the structural equation model method using SPSS v. 26 and Lisrel 8.8.

    Results

    Based on the fit indices, the proposed model has a good fit (x2/df =1.64, 2.64, CFI=0.97, NFI=0.96, RMSEA=0.056). Also, the results showed the components of parenting with psychological well-being. Divorced children have a direct, positive and significant correlation (P<0.01). Also, the personality traits of the guardian parent between the components of parenting and the psychological well-being of divorced children have a positive and significant mediating role (P<0.01).

    Conclusions

    Components of parenting increases the psychological well-being of divorced children directly and indirectly through the personality traits of the guardian parent. Therefore, it is suggested that educational authorities hold workshops and training programs to teach the parenting, sometimes raise parents and try to improve the psychological well-being of students.

    Keywords: Psychological Well-Being, Perceived Parenting, Personality Traits Of Parents, Children Of Divorce
  • سعید رحیمی، نیلوفر میکائیلی *، محمد نریمانی، سجاد بشرپور
    زمینه و هدف

    دیابت نوع دو، عوارض جسمانی و روان شناختی فراوانی برای افراد مبتلا ایجاد می کند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان چشم انداز زمان بر عملکرد جنسی، خودکارآمدی هیجانی و تعارضات زناشویی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 دارای اختلال عملکرد جنسی بود.

    روش کار

    روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی و طرح آن پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 دارای اختلال عملکرد جنسی مراجعهکننده به کلینیک دیابت پارسیان شهر مشهد در سال 1402 تشکیل میدادند. تعداد 30 نفر از این افراد به روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند و بر اساس دارابودن اختلال عملکرد جنسی انتخاب و در دو گروه آزمایشی و کنترل به تصادف جایگزین شدند. گروه آزمایشی به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان چشم انداز زمان قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از آزمون های تعارضات زناشویی ثنایی ذاکر، براتی و بوستانی پور (1387)، خودکارآمدی هیجانی باورلی، نیکلا و شوت (2008) و عملکرد جنسی زناشویی فرج نیا، حسینیان، شهیدی و صادقی (1393) استفاده شد. داده های به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره و تک متغیره در نرم افزار spss-24 تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که پس از کنترل اثرات پیش آزمون، تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در متغیرهای عملکرد جنسی، خودکارآمدی هیجانی و تعارضات زناشویی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 دارای اختلال عملکرد جنسی وجود داشت (01‏/0=p).

    نتیجه گیری

    درمان چشم انداز زمان بر عملکرد جنسی، خودکارآمدی هیجانی و تعارضات زناشویی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 دارای اختلال عملکرد جنسی موثر است.

    کلید واژگان: ادراک زمان, اختلال عملکرد جنسی, تعارضات خانوادگی, خودکارآمدی, دیابت نوع 2
    Saeid Rahimi, Nilofar Mikaeli*, Mohammad Narimani, Sajjad Basharpoor
    Background & objectives

    Type 2 diabetes is associated with a multitude of physical and psychological complications, significantly impacting the quality of life for individuals afflicted with the condition. This study aimed to explore the effectiveness of Time Perspective Therapy (TPT) on enhancing sexual function, emotional self-efficacy, and reducing marital conflicts among patients with Type 2 diabetes experiencing sexual dysfunction.

    Methods

    This study used a semi-experimental design involving a pre-test and post-test control group. The research included 30 individuals diagnosed with sexual dysfunction who were recruited from the Persian Diabetes Clinic in Mashhad in 2024. Participants were randomly divided into two groups: the experimental group, which received eight 90-minute TPT sessions, and the control group. Various assessment tools such as the Marital Conflicts Scale, Emotional Self-Efficacy Scale, and Marital Sexual Performance Scale were used. The data were analyzed using multivariate and single analysis of covariance through SPSS 24 software.

    Results

    The results indicated statistically significant improvements in sexual function and emotional self-efficacy, along with a reduction in marital conflicts among participants in the experimental group compared to the control group. After controlling for pre-test scores, notable differences between the post-test scores of both groups were observed, affirming the potential of TPT to foster better sexual health and enhance emotional resilience.

    Conclusion

    Time Perspective Therapy significantly enhances sexual function, emotional self-efficacy, and reduces marital conflicts in patients with Type 2 diabetes facing sexual dysfunction. This study underscores the importance of psychological interventions in managing the complex needs of diabetic patients, suggesting that TPT can be an effective adjunct to traditional medical treatments.

    Keywords: Family Conflict, Self-Efficacy, Sexual Dysfunction, Type 2 Diabetes, Time Perception
  • مریم عزتی بابی، محمد نریمانی*، نیلوفر میکائیلی، سیف الله آقاجانی
    اهداف

    پژوهش حاضر باهدف بررسی اثربخشی آموزش تنظیم هیجانی بر بهبود خودکنترلی و اضطراب اجتماعی در دانش آموزان مبتلابه ناتوانی یادگیری انجام شد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری مراجعه کننده به مرکز تخصصی وابسته به آموزش وپرورش شهرستان های اردبیل و گرمی در سال 1401 بود. نمونه پژوهش 30 دانش آموز دارای ناتوانی یادگیری  بود که به روش نمونه گیری تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها، از پرسشنامه های مشکلات یادگیری (LDQ)، خودکنترلی  تانچی و همکاران و اضطراب اجتماعی لاجرسا استفاده شد. گروه آزمایش 8 جلسه90 دقیقه ای آموزش تنظیم هیجانی آلن، مکهاگ و بارلو (2009) را دریافت کردند و برای گروه کنترل مداخله ای ارائه نشد.  داده های جمع آوری شده نیز با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره به وسیله نرم افزار spss27 تجزیه وتحلیل شد. 

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که میانگین پس آزمون نسبت به پیش آزمون  در متغیرهای خودکنترلی افزایش معنادار و در اضطراب اجتماعی کاهش معنادار داشت (0/001>P).

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که آموزش تنظیم هیجانی موجب بهبود خودکنترلی و اضطراب اجتماعی دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری شده است. بنابراین، پیشنهاد می شود از آموزش تنظیم هیجانی به عنوان روش درمانی موثر و جایگزین در کنار روش های درمانی  برای ارتقاء خودکنترلی، اضطراب اجتماعی، سلامت روانی و کاهش علائم اختلال و مشکلات هیجانی-رفتاری دانش آموزان دارای اختلال ناتوانی یادگیری استفاده شود.

    کلید واژگان: آموزش تنظیم هیجانی, خودکنترلی, اضطراب اجتماعی, ناتوانی یادگیری
    Maryam Ezzatibabi, Mohammad Narimani *, Niloofar Mikaeili, Seifollah Aghajani
    Objective

    The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of emotional regulation training on improving self-control and social anxiety in students with learning disabilities. 

    Methods

    This experimental research was conducted with a pre-test-post-test design with a control group.  The statistical population of the research included all students with learning disabilities referring to the specialized center related to education in Ardabil and Germi cities in the year at 2021. The research sample was 30 students with learning disabilities who were selected by random sampling and placed in two experimental and control groups (15 people in each group).  To collect data, learning difficulties questionnaires (LDQ), Tanchi et al.'s self-control and Lajersa's social anxiety questionnaires were used.  The experimental group received 8 sessions of 90-minute emotional regulation training by Alan McHugh and Barlow (2009), no intervention was given to the control group.  The collected data were analyzed using multivariate covariance analysis by SPSS 27 software.

    Results

    The findings of the research showed that the average of the post-test compared to the pre-test significant increased in the variable of self-control and significant decreased in social anxiety (p<0.001). 

    Conclusion

    The results showed that emotional regulation training improved self-control and social anxiety of students with learning disabilities. Therefore, it is suggested, emotional regulation training can be used as an effective alternative treatment method along with treatment methods to improve self-control, social anxiety, mental health and reduce symptoms of disorder and emotional-behavioral problems of students with learning disabilities.

    Keywords: Emotional Regulation Training, Self-Control, Social Anxiety, Learning Disabilities
  • نیلوفر میکائیلی، شایان نوری لاسکی، صدرا فیضی دهخوارقانی، محمد زارعی نوروزی*

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی گرایش به مصرف سیگار دانشجویان براساس ناگویی هیجانی، اضطراب اجتماعی و فرسودگی تحصیلی انجام شد. پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از لحاظ روش انجام، توصیفی_هم بستگی بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه ی دانشجویان دختر و پسر دانشگاه محقق اردبیلی تشکیل می دادند که از بین ایشان 300 نفر به شیوه در دسترس انتخاب شدند تا به پرسشنامه های ناگویی هیجانی تورنتو (1994)، اضطراب اجتماعی کانور (2000)، فرسودگی تحصیلی مسلش (2002) و گرایش به مصرف سیگار پاسخ گویند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج نشان داد که بین ناگویی هیجانی، اضطراب اجتماعی و فرسودگی تحصیلی با تمایل به مصرف سیگار، رابطه ی مستقیم و معنی داری وجود دارد. هم چنین در بین متغیرهای این مطالعه، تنها فرسودگی تحصیلی توانست به میزان 8 درصد تغییرات نمرات گرایش به مصرف سیگار دانشجویان را پیش بینی نماید. با توجه به نتایج این مطالعه، فرسودگی تحصیلی عامل کلیدی در گرایش به مصرف سیگار جوانان است.

    کلید واژگان: سیگار, دخانیات, ناگویی هیجانی, اضطراب اجتماعی, فرسودگی تحصیلی
    Niloofar Mikaeili, Shayan Noori Lasaki, Sadra Feyzi Dehkharghani, Mohammad Zarei Nouroozi*

    The present study was conducted with the aim of predicting students' tendency to smoke based on Alexithymia, social anxiety, and academic burnout. The current research was applied in terms of purpose and descriptive-correlational in terms of method. The statistical population of the research was made up of all male and female students of Mohaghegh Ardabili University, from whom 300 people were selected in an accessible manner to use Toronto's alexithymia questionnaires (1994), Connor's social anxiety questionnaires (2000), Maslach's academic burnout (2002), and the desire to smoke as the answers. Pearson's correlation coefficient and multiple regression were used to analyse the data. The results showed that there is a direct and significant relationship between alexithymia, social anxiety, and academic burnout and the tendency to smoke. Also, among the variables in this study, only academic burnout was able to predict 8% of students' smoking tendency score changes. According to the results of this study, academic burnout is the key factor in the tendency of young people to smoke.

    Keywords: Smoking, Alexithymia, Social Anxiety, Academic Burnout
  • محمد باهر طالاری، نیلوفر میکائیلی، سیف الله آقاجانی*، نرگس حبیبی
    مقدمه
    سرخوردگی زناشویی از مهم ترین عوامل ایجاد مشکلات و پیامدهای منفی در بین زوجین است که می تواند منجر به طلاق شود. از این رو، بررسی عوامل موثر بر این متغیر اهمیت فراوانی دارد. هدف پژوهش حاضر، پیش بینی سرخوردگی زناشویی بر اساس تحریف شناختی، بخشودگی بین فردی و راهبردهای تنظیم هیجان در افراد متاهل بود.
    روش
    پژوهش حاضر از نوع تحقیقات همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش، تمام افراد متاهل مراجعه کننده به مراکز سلامت شهرستان زنجان در سال 1400 بود. شرکت کنندگان در پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای دو منطقه از مناطق مختلف شهرستان زنجان انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس سرخوردگی زناشویی MDS، مقیاس تحریف شناختی بین فردی (ICDS)، پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان (CERQ-P) و پرسشنامه بخشودگی بین فردی جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها در نرم افزار SPSS (نسخه 24) با استفاده از تحلیل رگرسیون و ضریب همبستگی پیرسون در سطح معنی داری (05/0 P<) انجام شد.
    یافته ها
    نتایج رگرسیون چندگانه نشان داد که بین تحریف های شناختی، بخشودگی بین فردی و راهبردهای تنظیم هیجان با سرخوردگی زناشویی، همبستگی چندگانه 0/41  وجود دارد (p<0/05). همچنین  17 درصد از واریانس سرخوردگی زناشویی توسط متغیرهای پیش بین به طور معناداری تبیین می شود (p<0/001). بخشش بین فردی دارای بیشترین سهم در تبیین واریانس سرخوردگی زناشویی است.
    نتیجه گیری
    سرخوردگی زناشویی زوجین تحت تاثیر عوامل درون فردی و بین فردی مختلفی قرار دارد. از این رو، شناسایی عوامل تاثیرگذار بر سرخوردگی زناشویی و استفاده از نتایج آن به شکل کاربردی و مداخله ای، تاثیرات بسیاری بر بهبود روابط زوجین دارد.
    کلید واژگان: زوجین, سرخوردگی, تحریف شناختی, بخشش, تنظیم هیجان
    Mohammad Baher Talari, Niloofar Mikaeili, Saifullah Aghajani *, Narges Habibi
    Introduction
    Martial disaffection is one of the most important causes of problems and negative consequences among couples, which can lead to divorce. Therefore, investigating the factors affecting this variable is very important. The purpose of this research was to predict marital disaffection based on cognitive distortion, interpersonal forgiveness, and cognitive emotion regulation in married people.
    Method
    This correlation study was conducted on 200 married people who were referred to Zanjan health centers in the year 1400. The study population was selected using a multi-stage cluster sampling method. Data were collected using the Martial Disaffection Scale (MDS), Interpersonal Cognitive Distortion Scale (ICDS), Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ-P), and Interpersonal Forgiveness Questionnaire based on self-report. Data analysis was done in SPSS software (version 24) using regression analysis and Pearson's correlation coefficient at a significance level of ≤ 0.05.
    Results
    The results obtained from multiple regression showed that the multiple correlations between cognitive distortions, interpersonal forgiveness, and cognitive emotion regulation with marital disaffection are 0.41 (P≤0.05). Also, 17% of the variance of marital disaffection is explained by predictor variables. Interpersonal forgiveness has the largest contribution in explaining the variance of marital disaffection.
    Conclusion
    Marital disaffection in couples is influenced by various intrapersonal and interpersonal factors. Therefore, identifying factors affecting marital disaffection and using its results in a practical and interventional way has many effects on improving couples' relationships. It is suggested that disaffection be considered a general concept that encompasses different dimensions and all its aspects should be examined.
    Keywords: Couples, Disaffection, Cognitive Distortion, Forgiveness, Emotion Regulation
  • یوسف حسنی جبدرقی، نیلوفر میکائیلی*، سیف الله آقاجانی، سجاد بشرپور

    هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه اضطراب صفت و عدم تحمل بلاتکلیفی با نشانه های افسردگی در دانشجویان با نقش واسطه ای ذهن آگاهی بود. روش پژوهش، توصیفی_همبستگی به روش تحلیل مسیر بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی در سال تحصیلی1400- 1399 بودند (12000=N) که از بین آنها 249 نفر که نمره 14و بالاتر را در پرسشنامه افسردگی بک داشتند به صورت دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل ویراست دوم مقیاس افسردگی بک (1966)، سیاهه اضطراب حالت -صفت اشپیل برگر (1970)، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی فریستون (1994) و مقیاس ذهن آگاهی رایان و براون (2003)بود . برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر در نرم افزار SPSSV19و نرم افزار lisrelV15 استفاده شد. یافته ها نشان داد که مدل از برازش خوبی برخوردار بوده(032/0RMSEA=، 985/0CFI=) و بین اضطراب صفت (421/0= β، 05/0p<) و عدم تحمل بلاتکلیفی (271/0= β، 05/0p<) با نشانه های افسردگی رابطه ی مثبت و معنی داری وجود دارد و علاوه بر این اضطراب صفت (088/0= β، 01/0p<) و عدم تحمل بلاتکلیفی (077/0= β، 01/0p<) با میانجیگری ذهن آگاهی نیز اثر غیر مستقیم مثبت و معنی داری بر نشانه های افسردگی در دانشجویان داشتند. براساس این یافته ها می توان نتیجه گرفت که در تایید فرضیات پژوهش اضطراب صفت و عدم تحمل بلاتکلیفی به شیوه های مستقیم و غیرمستقیم نشانه های افسردگی در دانشجویان را تحت تاثیر قرار می دهند و نقش پویایی در نشانه های افسردگی ایفا می کنند.

    کلید واژگان: اضطراب صفت, عدم تحمل بلاتکلیفی, ذهن آگاهی, نشانه های افسردگی
    Yousof Hasani Jabdaragi, Niloofar Mikaeili *, Seifallah Aghajani, Sajjad Basharpoor

    The purpose of the current study was to study the relationship between trait anxiety intolerance of uncertainty with depression syndromes in college students with moderating role of mindfulness. The research method was descriptive-correlation based on path analysis. Samples of this study were whole Mohageg Ardabili university students in 2021 -2022 semester (n=12000). Which 249 of them that had rating of 14 and higher in Beck Depression Inventory were selected by available sampling method as samples. the questionnaires including Beck Depression Inventory (1966), Spielberger State-Trait Anxiety Inventory (1970), Fristons Intolerance of uncertainty Scale (1994) and Rayan and Browns Mindfulness Attention Awareness Scale (2003) were completed buy were completed by participants. And those with ratings of 14 and above in BDI were selected as final sample (249 students)with depression symptoms. For analyzing data we used Pearson correlation test and path analysis in SPSSV19 and lisrelV15 software. Results showed that the model has a good fit (RMSEA=0.032، CFI=0.985) and there is a positive and significant correlation between trait anxiety (p<0/05, β= 0/421) and intolerance of uncertainty (p<0/05, β= 0/271) with depression symptoms. Furthermore trait anxiety (p<0/01, β= 0/077) and intolerance of uncertainty (p<0/01, β= 0/088) had a positive and significant indirect effect on depression symptoms through mindfulness. Results indicate that with confirming study's hypotheses trait anxiety and intolerance of uncertainty have a both direct and indirect effect on depression symptoms and play a dynamic role in depression symptoms.

    Keywords: Trait Anxiety, Intolerance Of Uncertainty, Mindfulness, Depression Symptoms
  • نیلوفر میکائیلی، محمد حاتمی نژاد*

    انسان معاصر می تواند با به کارگیری از هوش معنوی ، به کارهای خود معنی ببخشند و معنای دیگری به وجود زندگی خویشتن دهند، الگوبرداری از سرمشق های دینی و معنوی، بهزیستی روان شناختی ایجاد می کند و شادکامی و تاب آوری جزء مولفه هایی است که در کیفیت زندگی موثر و موجب ارتقاء سلامت روان، سلامتی و افزایش مشارکت اجتماعی فرد می شود و به عنوان مانعی در برابر اختلال های روانی عمل می کند. به همین سبب؛ هدف پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین هوش معنوی و شادکامی و تاب آوری است. روش پژوهش از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل دانشجویان دختر و پسر و مجرد و متاهل سنین و مقطع های مختلف، دانشگاه لرستان در نیمسال اول 1401 بودند. حجم نمونه شامل 120 نفر (60 دختر و 60 پسر) که به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش عبارت اند از: پرسشنامه هوش معنوی کینگ، پرسشنامه شادکامی فوردایس و پرسشنامه تاب آوری کانر. آزمون های آماری همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه با استفاده از نرم افزار SPSS V22 است. نتایج نشان داد که هوش معنوی با میزان شادکامی دانشجویان اثر معنی داری دارد، هوش معنوی با میزان تاب آوری دانشجویان رابطه مثبت و معنی دار دارد. با توجه به نتایج حاصل شده هوش معنوی دانشجویان هرچه بالاتر باشد، میزان شادکامی و تاب آوری آنان بالاتر خواهد بود.

    کلید واژگان: هوش معنوی, شادکامی, تاب آوری, دانشجویان, دانشگاه لرستان
    Nilofar Mikaiili, Mohammad Hatami Nejad *

    By using spiritual intelligence, modern man can give meaning to his work and give another meaning to his life, imitating religious and spiritual examples creates psychological well-being, and happiness and resilience are among the components that are effective in the quality of life and promote health. Psyche, health and increased social participation of the individual and acts as a barrier against mental disorders. for this reason; The purpose of this research is to determine the relationship between spiritual intelligence and happiness and resilience. The research method is correlation type. The statistical population included female and male, single and married students of different ages and degrees of Lorestan University in the first semester of 1401. The sample size includes 120 people (60 girls and 60 boys) who were selected by random sampling. The research tools are: King's Spiritual Intelligence Questionnaire, Fordyce's Happiness Questionnaire and Kanner's Resilience Questionnaire. Statistical tests are Pearson's correlation and multiple linear regression using SPSS V22 software. The results showed that spiritual intelligence has a significant effect on students' happiness, spiritual intelligence has a positive and significant relationship with students' resilience. According to the obtained results, the higher the spiritual intelligence of the students, the higher their level of happiness and resilience will be.

    Keywords: Spiritual intelligence, happiness, resilience, students, Lorestan University
  • زهرا صادقی، نیلوفر میکائیلی*، اکبر عطادخت
    مقدمه

    تشخیص سرطان و بستری شدن کودکان در بیمارستان می تواندباعث به وجود آمدن احساساتی مانند اضطراب، نامیدی و ترس ازمرگ شود. در دوره بستری، بازی درمانی  می تواند به عنوان یک درمان غیر دارویی باعث کاهش علائم روانی و تسهیل مداخلات متخصصان شود.

    روش

    روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی کودکان 8 تا 14 سال مبتلا به سرطان  بود که در سال 1397-1398 به مرکز آموزشی-درمانی بیمارستان بوعلی مراجعه کرده بودند. 30 نفر از کودکان با روش نمونه گیری در دسترس از جامعه مذکور انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15نفر) قرار داده شدند.کودکان گروه آزمایش 8 جلسه بازی درمانی مبتنی بر شناختی رفتاری دریافت کردند.  داده های پژوهش از طریق مقیاس اضطراب کودکان اسپنس (1997) و مقیاس ناامیدی کودکان کازدین (1979) جمع آوری شدند. داده ها به شیوه تحلیل کوواریانس چند متغیره در محیط نرم افزار SPSS-24 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بازی درمانی موجب کاهش معنادار نمرات اضطراب و ناامیدی گروه آزمایش در مرحله پس آزمون شده است (p<0/001).

    بحث و نتیجه گیری

    با توجه با یافته های پژوهش می توان گفت که مداخله بازی درمانی بر کاهش اضطراب و ناامیدی موثر است، در نتیجه این درمان می تواند به عنوان یک درمان مکمل در کنار درمان های اصلی سرطان به کار رود.

    کلید واژگان: بازی درمانی, اضطراب, ناامیدی, کودکان مبتلا به سرطان
    Zahra Sadeghi, Niloofar Mikaeili*, Akbar Atadokht
    Background

    Cancer diagnosis and hospitalization of children can cause feelings such as anxiety, hopelessness, and fear of death. During hospitalization, play therapy can reduce psychological symptoms and facilitate the interventions of specialists as a non-pharmacological treatment.

    aim

    Therefore, the aim of the current research was to determine the efficacy of play therapy on anxiety and hopelessness in children with cancer in Ardabil

    Methods

    This study was semi-experimental with pre-test and post-test with the control group. The statistical population consisted of all children with cancer referred to Boali Hospital Training center year 1397-1398 in Ardebil.30 children were chosen through available sampling and randomly divided into two experimental and control groups (15 subjects each) The experimental group received 8 sessions of Cognitive-behavioral play therapy. Data were collected through “the Kazdin Hopelessness Scale for children (1979)”, and “the Spence Children’s Anxiety Scale (1997)”. Statistical analyses were conducted by Covariance analysis and SPSS software version 24.

    Results

    The results of covariance analysis indicated that laughter therapy significantly reduced anxiety and hopelessness scores in the post-test. (P <0.001). 

    Conclusion

    According to the findings of the research, it can be said that play therapy intervention is effective in reducing anxiety and hopelessness, as a result, this treatment can be used as a complementary treatment alongside the main cancer treatments.

    Keywords: Play Therapy, Anxiety, Hopelessness, Children With Cancer
  • فاطمه شهنازدوست، نیلوفر میکائیلی*، سیف الله آقاجانی
    زمینه و هدف

    ارزیابی و واکاوی مشکلات دوره نوجوانی دارای اهمیت بسیار است. یکی از رفتارهایی که سبب نگرانی های عمومی درباره سلامت نوجوانان شده است، رفتارهای آسیب به خود است. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ریخت های ارزشی انگیزشی با رفتارهای آسیب به خود در نوجوانان با نقش میانجی تنظیم هیجان انجام شد.

    روش

    روش این پژوهش، توصیفی و از نوع همبستگی است. نمونه مورد مطالعه شامل 200 دانش آموز دختر دوره متوسطه دوم شهر رشت در سال تحصیلی 1400-1399 بود که با روش نمونه گیری در دسترس از طریق فراخوان اینترنتی در پژوهش انتخاب شده اند. ابزارهای گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه های آسیب به خود (سانسون و همکاران، 1998)، زمینه یابی ارزشی (شوارتز، 1992) و تنظیم هیجان (گراس و جان، 2003) بودند. داده ها به روش مدل یابی معادلات ساختاری با نرم افزار SPSS23 و Amos26 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد بین ارزش های متمرکز بر فرد و ارزش های متمرکز بر جمع با ارزیابی مجدد رابطه مثبت و معنادار و با فرونشانی رابطه منفی و معنادار وجود دارد. بین ارزش های متمرکز بر جمع با رفتارهای آسیب به خود رابطه منفی و معنادار، و بین ارزیابی مجدد و فرونشانی با رفتارهای آسیب به خود به ترتیب رابطه منفی و مثبت معناداری وجود دارد (001/0 >P). بین ارزش های متمرکز بر فرد با رفتارهای آسیب به خود نیز رابطه معناداری مشاهده نشد. همچنین نتایج نشان داد اثر غیرمستقیم ریخت های ارزشی انگیزشی بر رفتارهای آسیب به خود از طریق تنظیم هیجان معنادار است (001/0 >P).

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر بر نقش میانجی تنظیم هیجان در رابطه بین ریخت های ارزشی انگیزشی و رفتارهای آسیب به خود تصریح دارد. تقویت و درونی سازی ریخت های ارزشی انگیزشی کارآمد و مداخلات مبتنی بر تنظیم هیجانی ممکن است در پیشگیری یا درمان نشانه های خودآسیب رسانی در نوجوانان موثر باشد.

    کلید واژگان: رفتارهای آسیب به خود, ریخت های ارزشی انگیزشی, تنظیم هیجان, نوجوانان
    Fatemeh Shahnazdoust, Niloofar Mikaeili*, Seifollah Aghajani
    Background and Purpose

    It is very crucial to study the issues related to adolescents. One of the behaviors that have caused public concern about adolescents' health is self-injurious behavior. This study aimed to investigate the relationship between motivational value characters and self-injurious behaviors in adolescents mediated by emotional regulation.

    Method

     The present research method is descriptive and correlational. The sample consists of 200 female high school students in Rasht in the academic year 2020-2021 who participated in the study conducted by available sampling method through online calling. Data collection tools included The Self-Harm Inventory (SHI) (Sanson et al. 1998), Schwartz's Value Survey (SVS) (Schwartz, 1992), and Emotion Regulation Questionnaire (ERQ) (Gross and John, 2003). The data were analyzed by structural equation modeling using SPSS23 and Amos26 software.

    Results

    The results showed that there is a positive and significant relationship between personal focus values and social focus values with reappraisal and a negative and significant relationship with suppression. There is a significant negative relationship between social focus values and self-injurious behaviors and a significant negative and positive relationship between reappraisal and suppression of self-injurious behaviors (P<0.001). There was no significant relationship between personal focus values and self-injurious behaviors. The results also showed that the indirect effect of motivational value characters on self-injurious behaviors through emotional regulation is significant (P<0.001).

    Conclusion

    The present study emphasizes the mediating role of emotional regulation in the relationship between motivational value characters and self-injurious behaviors. Strengthening and internalizing effective motivational value characters and emotional regulation-based interventions may be effective in preventing or treating the symptoms of self-injurious in adolescents.

    Keywords: Self-injurious behavior, motivational value characters, emotional regulation, adolescents
  • نیلوفر میکاییلی*، محمد نریمانی، فاطمه مرحمتی
    زمینه و هدف

    اضطراب اجتماعی به عنوان یکی از مطرح ترین نشانه های روانی در دانشجویان مشاهده می شود. هدف این پژوهش تعیین نقش میانجی تنظیم شناختی هیجان در رابطه بین نشانه های اضطراب اجتماعی با اجتناب تجربه ای در دانشجویان بود.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش توصیفی، تعداد 253 نفر از دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی در سال تحصیلی 1402-1401 به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه های اضطراب اجتماعی Conor و همکاران، پرسش نامه پذیرش و عمل نسخه دوم و فرم کوتاه پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان (Cognitive Emotion Regulation Questionnaire) استفاده شد. داده های به دست آمده با استفاده از روش های آماری مدل یابی معادلات ساختاری و همبستگی Pearson مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    بر اساس یافته ها، اجتناب تجربه ای (001/0>P، 31/0=β)، تنظیم شناختی هیجان مثبت (001/0>P، 29/0=β) و تنظیم شناختی هیجان منفی (001/0>P، 37/0=β) بر اضطراب اجتماعی اثر مستقیم داشتند. هم چنین، اجتناب تجربه ای از طریق تنظیم شناختی هیجان منفی (001/0>P، 130/0=β) و تنظیم شناختی هیجان مثبت (001/0>P، 122/0=β) بر اضطراب اجتماعی اثر غیرمستقیم داشت.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که اجتناب تجربه ای به طور مستقیم و غیرمستقیم با میانجی گری تنظیم شناختی هیجان در ایجاد و حفظ اضطراب اجتماعی نقش دارد. مداخلاتی در جهت کاهش اجتناب تجربه ای و مدیریت هیجانی و در دانشجویان پیشنهاد می گردد.

    کلید واژگان: اضطراب اجتماعی, اجتناب تجربه ای, تنظیم شناختی هیجان, دانشجویان
    Niloofar Mikaeili*, Mohammad Narimani, Fatemeh Marhamati
    Background and Objectives

    Social anxiety is seen as one of the most prominent psychological symptoms in students. The aim of this study was to determine the mediating role of cognitive emotion regulation in the relationship between social anxiety symptoms and experiential avoidance in college students.

    Materials and Methods

    In this descriptive research, 253 students of Mohaghegh Ardabili University were selected and studied in the academic year 2022-2023 by cluster random sampling method. To collect data, the Social Anxiety Questionnaire of Conor et al., the Acceptance and Action Questionnaire – version 2, and the short form of the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire were used. The obtained data were analyzed using the statistical methods of structural equations modeling and Pearson’s correlation.

    Results

    According to the findings, experiential avoidance (β=0.31, p<0.001), cognitive regulation of positive emotion (β=0.29, p<0.001), and cognitive regulation of negative emotion (β=0.37, p<0.001) had a direct effect on social anxiety. Also, experiential avoidance through cognitive regulation of negative emotion (β=0.130, p<0.001) and cognitive regulation of positive emotion (β=0.122, p<0.001) had an indirect effect on social anxiety

    Conclusion

    The results showed that experiential avoidance plays a role in creating and maintaining social anxiety directly and indirectly through the mediation of cognitive emotion regulation. Interventions to reduce experiential avoidance and emotional management in students are recommended.

    Keywords: Social anxiety, Experiential avoidance, Cognitive emotion regulation, Students
  • سیده مهسا موسوی*، نیلوفر میکاییلی، سیده سحر عسگری قلعه بین
    افراد دچار ملال جنسیتی آشکارا از ناراحتی مداوم به دلیل عدم تناسب نقش جنسیتی و احساسات فعلی، علاقه وافر و مداوم به همانندسازی با جنس مخالف بدون بهره بردن از مزایای فرهنگی و اجتماعی خاص آن جنس رنج می برند. لذا پژوهش حاضر با هدف مقایسه افکار خودکشی، آلکسی تایمیا و صفات اوتیستیک در افراد مبتلابه ملال جنسیتی و افراد بهنجار انجام شد. پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری داده ها توصیفی و از نوع علی-مقایسه ای بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه افراد دارای اختلال ملال جنسیتی و عضو ترنس-سکشوال های قبل ازجراحی تغییر جنسیت انجمن حمایت از بیماران ملال جنسیتی استان تهران در سال 1401 بود. همچنین کلیه افراد بهنجار ساکن استان تهران نیز جامعه افراد عادی این پژوهش بودند. تعداد 50 نفر از افراد دارای اختلال ملال جنسیتی و 50 نفر از افراد عادی به شیوه در دسترس انتخاب شدند و به دلیل عدم دسترسی حضوری به آزمودنی ها، داده های پژوهش به صورت پرسشنامه اینترنتی گردآوری شد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های افکار خودکشی بک (1991)، الکسی تایمیای تورنتو (TAS-20) و صفات اوتیستیک بارون-کوهن و همکاران (2001) استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از روش تحلیل واریانس چند متغیره و نرم افزار SPSS24 مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه افراد دارای اختلال ملال جنسیت و عادی در افکار خودکشی (64/153=F و 01/0>P)، الکسی تایمیا (89/207=F و 01/0>P) و صفات اوتیستیک (24/133=F و 01/0>P) وجود دارد. و صفات اوتیستیک، آلکسی تایمیا و افکار خودکشی در افراد دارای ملال جنسیتی بیشتر از افراد بهنجار است. نگرش های منفی به افراد دارای ملال جنسیتی و عدم بسترسازی مناسب اجتماعی و فرهنگی، در اغلب این افراد مولفه هایی مانند صفات اوتیستیک، آلکسی تایمیا و افکارخودکشی از سوی خانواده و جامعه تشدید می شود. لذا، برای ممانعت از پیامدهای ناشی از آن لزوم آگاه سازی جامعه درمورد این مفهوم احساس می شود.
    کلید واژگان: افکار خودکشی, آلکسی تایمیا, صفات اوتیستیک, ملال جنسیتی
    Seyyede Mahsa Mousavi *, Nilofar Mikaeli, Seyyede Sahar Asgari Ghale Bin
    People with gender boredom obviously suffer from constant discomfort due to the inadequacy of the gender role and current feelings, abundant and continuous interest in identifying with the opposite sex without taking advantage of the specific cultural and social benefits of that sex. Therefore, the present study was conducted with the aim of comparing suicidal thoughts, alexithymia and autistic traits in people suffering from sexual boredom and normal people. The current research was applied in terms of purpose and descriptive and causal-comparative in terms of data collection method. The statistical population of the current study was all people with gender dysphoria and transsexuals who were members of the Society for Support of Sexual Dysfunction Patients in Tehran province in 1401. Also, all normal people living in Tehran province were the population of normal people of this research. 50 people with gender dysphoria disorder and 50 normal people were selected in an available manner and due to the lack of in-person access to the subjects, the research data was collected in the form of an internet questionnaire. Beck (1991), Toronto Alexithymia (TAS-20) and Baron-Cohen et al (2001) autistic traits questionnaires were used to collect data. The collected data were analyzed using multivariate analysis of variance and SPSS24 software. The results showed a statistically significant difference between the two groups of people with gender dysphoria and normal people in suicidal thoughts (F=153.64 and P<0.01), alexithymia (F=207.89 and P<0.01) and There are autistic traits (F=133.24 and P<0.01). And autistic traits, alexithymia and suicidal thoughts are more common in people with sexual boredom than in normal people. Negative attitudes towards people with gender dysphoria and lack of proper social and cultural background, in most of these people, components such as autistic traits, alexithymia and suicidal thoughts are intensified by family and society. Therefore, in order to prevent its consequences, it is felt necessary to inform the society about this concept.
    Keywords: suicidal thoughts, alexithymia, autistic traits, Gender Dysphoria Disorder
  • نیلوفر میکائیلی*، علی سلمانی، آیسان شارعی
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف تاثیر آموزش مهارت های ارتباطی بر انسجام/ سازش یافتگی خانواده و راهبردهای مقابله ای در والدین دانش آموزان دختر دارای ناتوانی های یادگیری انجام گرفت.موارد و
    روش ها
    روش پژوهش حاضر آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی والدین دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دوره اول دارای ناتوانی های یادگیری در سال تحصیلی 1403-1402 شهرستان اردبیل بود. بدین منظور تعداد 30 والدین دانش آموز دارای ناتوانی های یادگیری بر حسب ملاک های ورود به پژوهش به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. پس از انجام پیش آزمون به وسیله مقیاس ارزیابی انسجام و سازش یافتگی خانواده السون، روسل و اسپرینکل و پرسشنامه راهبردهای مقابله ای بیلینگز و موس گروه آزمایشی 8 جلسه (هرهفته دو جلسه) 75 دقیقه ای برنامه آموزش مهارت های ارتباطی را دریافت کردند. درحالی که گروه کنترل هیچ برنامه مداخله ای دریافت نکرد. داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS.26و با روش تحلیل کواریانس چندمتغیری تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که آموزش مهارت های ارتباطی موجب تفاوت معنادار بین انسجام/ سازمان یافتگی خانواده و راهبردهای مقابله ای در والدین دانش آموزان دختر دارای ناتوانی های یادگیری شده است. به عبارت دیگر اثر آموزش مهارت های ارتباطی در گروه آزمایش توانسته است انسجام/ سازمان یافتگی خانواده و راهبردهای مقابله ای در والدین دانش آموزان دارای ناتوانی های یادگیری را افزایش دهد (05/0≥ P).
    نتیجه گیری
    بنابراین، می توان گفت که از این برنامه می توان برای کمک به والدین و دانش آموزان دختر دارای ناتوانی های یادگیری استفاده کرد.
    کلید واژگان: مهارت های ارتباطی, انسجام, سازش یافتگی خانواده, راهبردهای مقابله ای, والدین و ناتوانی های یادگیری
    Niloofer Mikaeili *, Ali Salmani, Aysan Sharei
    Objective
    The present study examined the effect of communication skills training on family adaptability/cohesion and coping strategies in parents of female students with learning disabilities.
    Methods
    The current research method was a pre-test-post-test experiment with a control group. The statistical population of this research included all parents of female students of the first period of high school with learning disabilities in the academic year of 2022-2023 in Ardabil city. For this purpose, the 30 parents of students with learning disabilities, according to the criteria of entering the research, were selected by the purposeful sampling method and randomly replaced in two experimental and control groups (15 people in each group). After conducting the pre-test using the Olson, Roussel, and Sprinkle family adaptability/cohesion assessment scale and the Billings and Moss coping strategies questionnaire, the experimental group received eight sessions (two sessions per week) of 75 minutes of the communication skills training program. At the same time, the control group did not receive any intervention program. The data were analyzed using SPSS.26 software and multivariate covariance analysis method.
    Results
    The results showed that communication skills training caused a significant difference between family adaptability/cohesion and coping strategies in parents of female students with learning disabilities. In other words, the effect of communication skills training in the experimental group has increased family adaptability/cohesion and coping strategies in parents of students with learning disabilities (P≤0.05).
    Conclusion
    Therefore, it can be said that this application can be used to help parents and female students with learning disabilities
    Keywords: communication skills, family adaptability, cohesion, coping strategies, parents, learning disabilities
  • معصومه قریب بلوک، نیلوفر میکائیلی*، سجاد بشرپور، سمیه قریب بلوک
    مقدمه

     اگرچه عوامل متعدد هیجانی، شخصیتی، شناختی و رفتاری با کیفیت خواب در نوجوانی ارتباط دارند، اما تصوری جامع در مورد آن ها وجود ندارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی تنظیم هیجان سازگارانه و ناسازگارانه در رابطه بین حساسیت اضطرابی، روان رنجوری، نگرش های ناکارآمد و کیفیت خواب در نوجوانان دوره دوم متوسطه انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر از نوع مطالعات همبستگی و مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری کلیه نوجوانان دختر و پسر دوره متوسطه دوم شهرستان دامغان در سال تحصیلی 1400-1399 بودند، که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای 329 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. جهت اندازه گیری متغیرها از مقیاس باورها و نگرش های ناکارآمد درباره خواب (1993)، شاخص حساسیت اضطرابی (1986)، پرسشنامه راهبردهای تنظیم هیجان کودکان (2003) و پرسشنامه کیفیت خواب (1989) استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از روش های ضریب همبستگی پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار SPSS نسخه 22 و AMOS نسخه 24 تجزیه وتحلیل شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که مدل پژوهش از برازش مناسب با داده ها برخوردار است، همچنین راهبردهای سازگارانه و ناسازگارانه تنظیم هیجان در ارتباط بین حساسیت اضطرابی، روان رنجوری، نگرش ها و باورهای ناکارآمد به خواب و کیفیت خواب نوجوانان نقش میانجی دارد (0/001>P).

    نتیجه گیری

    براساس نتایج روان رنجوری، حساسیت اضطرابی و راهبردهای ناسازگارانه تنظیم هیجان با کیفیت خواب آشفته تر و راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان با کیفیت خواب سالم تر همراه است همچنین راهبردهای تنظیم هیجان در ارتباط بین حساسیت اضطرابی، روان رنجوری، نگرش ها و باورهای ناکارآمد به خواب نقش میانجی ایفا می کند. بر این اساس به متخصصان سلامت روان توصیه می شود جهت بهبود کیفیت خواب نوجوانان نقش مولفه های مورد بررسی در پژوهش حاضر را در نظر داشته باشند.

    کلید واژگان: حساسیت اضطرابی, روان رنجوری, نگرش های ناکارآمد, تنظیم هیجان, کیفیت خواب
    Masoumeh Gharib Bolouk, Niloofar Mikaeili*, Sajjad Basharpoor, Somayeh Gharib Bolouk
    Introduction

    While a variety of emotional, personality, cognitive, and behavioral factors are linked to sleep quality during adolescence, a comprehensive understanding of these factors remains elusive.

    Aim

    The present study aimed to explore the mediating role of adaptive and maladaptive emotion regulation strategies in the relationship between anxiety sensitivity, neuroticism, dysfunctional attitudes towards sleep, and sleep quality among second-year high school adolescents.

    Method

    The statistical population of this correlational study, which employed structural equation modeling, consisted of all second-year high school students (boys and girls) in Damghan, Iran, during the 2020-2021 academic year. A sample of 329 adolescents was selected through a multi-stage cluster sampling method. To measure the variables under study, the Dysfunctional Beliefs and Attitudes about Sleep Scale (1993), the Anxiety Sensitivity Index (1986), the Children's Emotion Regulation Questionnaire (2003), and the Sleep Quality Questionnaire (1989) were administered. The collected data was analyzed using Pearson’s correlation coefficient test and structural equation modeling in SPSS-22 and AMOS-24.

    Results

    The present results indicated the good fit of the research model for the data. Both adaptive and maladaptive emotion regulation strategies were found to mediate the relationship between the sleep quality of adolescents and anxiety sensitivity, neuroticism, and dysfunctional attitudes and beliefs about sleep (P<0.001).

    Conclusion

    According to the findings, neuroticism, anxiety sensitivity, and maladaptive emotion regulation strategies are linked to a poor sleep quality. Conversely, adaptive emotion regulation strategies are associated with a higher sleep quality. Emotion regulation strategies were found to mediate the relationship between sleep quality and factors, such as anxiety sensitivity, neuroticism, and dysfunctional attitudes and beliefs about sleep. Mental health professionals are advised to consider the components examined in this study as they can play a crucial role in enhancing the sleep quality of adolscentse.

    Keywords: Anxiety sensitivity, Neuroticism, Dysfunctional attitudes, Emotion regulation, Sleep quality
  • صفورا کیوانلو*، نیلوفر میکائیلی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی تلفیقی درمان تنظیم هیجان و شفقت درمانی بر اجتناب تجربه ای زنان دارای تجربه خشونت خانگی انجام شد. پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی هدف مطالعه ی حاضر تمامی زنان 20 تا 40 سال آسیب دیده از خشونت خانگی مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی و مشاوره و مراکز پزشکی قانونی در شهر مشهد بودند.20 نفر به شیوه ی نمونه گیری داوطلبانه انتخاب شده و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه چند بعدی اجتناب تجربی گامز و همکاران (2011) استفاده شد. گروه آزمایش مداخله درمان تلفیقی هیجان مدار مبتنی بر شفقت در 10 جلسه 60 دقیقه ای دریافت کردند. سرانجام داده های پژوهش با تحلیل کواریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان دادند تلفیق درمان تنظیم هیجان و شفقت درمانی باعث کاهش اجتناب تجربی در زنان دارای تجربه خشونت خانگی شده است. بر اساس یافته های پژوهش، با در نظر گرفتن نقش مهم زنان در جامعه و خانواده و لزوم توجه به سلامت روانی آن ها، لازم می باشد در مراکز مشاوره و بازتوانی، کارگاه های آموزشی درزمینه آموزش شفقت درمانی و درمان تنظیم هیجان برگزار گردد.
    کلید واژگان: درمان تنظیم هیجان, شفقت درمانی, اجتناب تجربه ای, خشونت خانگی
    Safura Keyvanlo *, Niloofar Mikaeili
    this study was conducted with the aim of investigating the combined effectiveness of emotion regulation therapy and compassion therapy on the experiential avoidance of women who have experienced domestic violence. The current research was semi-experimental with a pre-test and post-test design with a control group. The target population of the current study was all women aged 20 to 40 affected by domestic violence who referred to psychological and counseling clinics and legal medical centers in Mashhad. 20 people were selected by voluntary sampling and randomly assigned to two experimental groups. and control were divided. For data collection, the multidimensional experimental avoidance questionnaire of Gamez et al. (2011) was used. The intervention experimental group received emotion-oriented integrated therapy based on compassion in 10 sessions of 60 minutes. Finally, the research data were analyzed by multivariate covariance analysis. The findings of the research showed that the combination of emotion regulation therapy and compassion therapy has reduced experiential avoidance in women who have experienced domestic violence. Based on the findings of the research, taking into account the important role of women in society and family and the need to pay attention to their mental health, it is necessary to hold training workshops in the field of compassion therapy and emotion regulation therapy in counseling and rehabilitation centers
    Keywords: Emotion Regulation Therapy, compassion therapy, Experiential Avoidance, domestic violence
  • عباس اصغری شربیانی، اکبر عطادخت، نادر حاجلو، نیلوفر میکاییلی
    زمینه و هدف

    اختلال بی نظمی خلقی اخلالگر یک تشخیص نسبتا جدید است که برای اولین بار در DSM-5 معرفی شد. بارزترین ویژگی این اختلال شامل اختلالات رفتاری و خلقی است. پژوهش های کمی در مورد اختلال بی نظمی خلق اخلالگر صورت گرفته است. هدف از پژوهش حاضر همه گیرشناسی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در نوجوانان و مقایسه قضاوت اخلاقی افراد مبتلا و غیر مبتلا می باشد.

    روش

    روش تحقیق، توصیفی و از نوع پیمایشی و پس رویدادی بود. جامعه آماری مشتمل بر 165 هزار و 555 دانش آموز بود که بر اساس فرمول مورگان 384 دانش آموز با استفاده از نمونه گیری تصادفی خوشه ای جهت بررسی همه گیرشناسی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر به عنوان نمونه انتخاب شد. همچنین برای بررسی تفاوت قضاوت اخلاقی در دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و عادی، 45 دانش آموز با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب شد. برای گردآوری اطلاعات از شاخص واکنش پذیری عاطفی Stringaris و همکاران (2012 م.)، پرسشنامه قضاوت اخلاقی Rest و همکاران (1973 م.) و مصاحبه تشخیصی بر اساس DSM-5 استفاده شد. برای تحلیل داده ها از شاخص های توصیفی و آزمون تی مستقل با استفاده از نرم افزار SPSS 18 بهره گرفته شد.

    ملاحظات اخلاقی:

     در نگارش این مقاله جنبه های اخلاقی شامل حفظ اصالت متون، صداقت و امانتداری و رضایت و اطلاع رسانی رعایت شده است.

    یافته ها

    نتایج توصیفی پژوهش نشان داد شیوع نشانگان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر 3/1 درصد بود. قضاوت اخلاقی دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نسبت به کودکان فاقد اختلال به طور معناداری متفاوت بود (05/0P<، 06/2-T=).

    نتیجه گیری

    میزان شیوع اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در استان آذربایجان شرقی در مقایسه با سایر پژوهشهای انجام گرفته در خارج از کشور در دامنه متوسط قرار دارد. با این وجود، لزوم سیاستگذاری های سلامت روان در مقطع نوجوانی برای کاهش بار آسیب در آینده و ارایه راهکارهای برون رفت از این مساله به قوت خود باقی است.

    کلید واژگان: بی نظمی خلق اخلالگر, قضاوت اخلاقی, نوجوانان
    Abbas Asghari Sharabiani, Akbar Atadokht, Nader Hajloo, NiloofarMikaeili
    Background and Aim

    Disruptive mood dysregulation disorder (DMDD) is a relatively new diagnosis that was introduced for the first time in DSM-5. The most prominent features of this disorder consist of behavioral as well as mood disruptions. Few researches have been done on disruptive mood disorder. The purpose of the current research is the epidemiology of disruptive mood disorder in adolescents and the comparison of moral judgment of affected and non-afflicted individuals.

    Methods

    The research method was descriptive and it was a survey and post-event type.Statistical population included 165 thousand and 555 students from among whom 384 ones were chosen using cluster random sampling based on Morgan formula to investigate epidemiology of disruptive mood dysregulation disorder. Also, for analyzing moral judgment differencebetween the students with disruptive mood dysregulation disorder and normal students, 45 ones were selected using targeted sampling. For gathering data, emotional reactivity index of Stringaris & et al(2012), moral judgment questionnaire of Rest & et al (1973) and recognition interview based on DSM-5 were used. For analyzing data, descriptive indexes and independent t-test through SPSS 18 software were applied.

    Ethical Considerations:

    In compiling this research, ethical aspects including preserving the originality of the texts, honesty and fidelity and satisfaction and awareness have been respected.

    Results

    Descriptive results of the research showedthat the prevalence of syndrome of disruptive mood dysregulation disorder was 1.3 percent. Moral judgment of the students with disruptive mood dysregulation disorder was significantly different from that of the students with no disorder (P<0.05, T=2.06).

    Conclusion

    The prevalence rate of disruptive mood dysregulation disorderin East Azarbaijan province is inthe middle range compared to other studies conducted abroad. However, attention should be paid to mental health policy-making in adolescents to decrease behavioral problems and prevent future issues.

    Keywords: isruptive Mood Dysregulation, Moral Judgment, Teenagers
  • عباس اصغری شربیانی*، اکبر عطادخت، نادر حاجلو، نیلوفر میکاییلی
    مقدمه

    اختلال بی نظمی خلق اخلالگر یک اختلال جدید با چالش های متعدد در زمینه تشخیص و درمان می باشد. از همین رو به کار بستن درمان های استاندارد در زمینه تحریک پذیری برای بدست آوردن تلویحات درمانی در این اختلال ضرورت می یابد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری مبتنی بر آموزش والدین بر تنظیم هیجان و تحریک پذیری دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بود. 

    روش

    روش تحقیق پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون با پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر مقطع متوسطه اول استان آذربایجان شرقی در سال تحصیلی 1400-1399 بود. نمونه پژوهش 30 دانش آموز دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بود که از طریق نمونهگیری هدفمند غیرتصادفی انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات از شاخص واکنش پذیری عاطفی استرینگاریس و همکاران]2012[، پرسشنامه تنیظم هیجان گراس و جان]2003[و مصاحبه تشخیصی بر اساس DSM-5 استفاده شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و با استفاده از نسخه ی 18 بسته ی آماری برای علوم اجتماعی تجزیه و تحلیل شدند.

    نتایج

    نتایج نشان داد رفتار درمانی شناختی رفتاری مبتنی بر آموزش خانواده در کاهش تحریک پذیری و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر به طور معناداری موثر بوده است (p<0/001). همچنین نتایج آزمون بنفرونی حاکی از ادامه دار بودن اثر آموزشی در دوره پیگیری بود (p>0/05).

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر از کارایی درمان درمان شناختی رفتاری و پایداری آن در جهت کاهش تحریک پذیری و تنظیم هیجان دانش آموزان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر حمایت می کند. بنابرین استفاده از آن برای متخصصان حوزه درمان در زمینه اختلال بی نظمی خلق اخلالگر توصیه می گردد.

    کلید واژگان: اختلال بی نظمی خلق اخلالگر, تنظیم هیجان, تحریک پذیری, درمان شناختی رفتاری
    Abbas Asghari Sharabiani*, Akbar Atadokht, Nader Hajloo, Niloofar Mikaeili
    Introduction

    Disruptive mood dysregulation disorder (DMDD) is a new disorder with challenging diagnosis and treatment. As a result, standard irritability therapies must be used in order to obtain therapeutic implications for the aforementioned disorder. The aim of this study was to determine the efficacy of cognitive behavior therapy based on parental education on emotion regulation and irritability in students with disruptive mood disorders.

    Methods

    The research method was semi-experimental, with pre-test and post-test groups, and contained control and follow-up session. The study's statistical population included all male high school students in East Azarbaijan province during the academic year 2020–2021. The study population included 30 students with disruptive mood disorders who were chosen through a nonprobability purposive sampling method. The Stringaris et al. (2012) Emotional Affective Reactivity Index, the Gross and John Emotion Regulation Questionnaire (2003), and the clinical interview based on the DSM-5 were used to collect data. The data were analyzed using analysis of ANOVA with repeated measures and via statistical package for social sciences version 18.

    Results

    Family-based cognitive behavioral therapy was found to be significantly effective in reducing irritability and regulating emotions in students with disruptive mood dysregulation disorders (p<0/001). Furthermore, the Bonferroni correction test results revealed that the educational effect persisted throughout the follow-up period (p>0/05).

    Conclusion

    The current study's findings support the efficacy of family-based cognitive-behavioral therapy and dialectical therapy in reducing irritability and regulating emotions in students with disruptive mood dysregulation disorder. Therefore, its use is recommended for treatment specialists in the field of disruptive mood dysregulation disorder.

    Keywords: Disruptive Mood Dysregulation Disorder, Emotion Regulation, Irritability, Behavioral Cognitive Therapy
  • نرگس حبیبی، نیلوفر میکائیلی*، ابوالفضل حاتمی ورزنه

    هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین حمایت اجتماعی ادراک شده و خود کارآمدی والدگری از طریق نقش واسطه ای خودتنظیمی هیجانی در والدین دارای فرزند مبتلا به فنیل کتونوری بود. جامعه آماری شامل 195 والد (130 مادر، 65 پدر) ، مراجعه کننده به مرکز حمایت از بیماران متابولیک استان زنجان در سال 1400 بود. تعداد 157 نفر(113زن،44 مرد) از والدین به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده (MSPSS)؛ پرسشنامه راهبردهای خودتنظیمی هیجانی (ESRSQ) و پرسشنامه خودکارآمدی والدگری (PSAM) استفاده شد. تحلیل داده ها از طریق مدل سازی معادلات ساختاری با حداقل مربعات جزیی و با استفاده از نرم افزار Smart PLS انجام شد. با توجه به نتایج بوت استرپ، اثرات مستقیم حمایت ادراک شده از دوستان بر خود تنظیمی هیجانی(011/0, p =24/0 β=) و خود تنظیمی هیجانی بر خودکارآمدی والدگری (0001/0, p =35/0 β=) معنی دار و مثبت بود. اثرات غیرمستقیم حمایت ادراک شده از دوستان (019/0, p =083/0 β=)، از طریق خودتنظیمی هیجانی بر خودکارآمدی والدگری معنادار و مثبت بود. این یافته ها شواهد جدیدی را ارایه می کنند که نشان می دهد راهبردهای خودتنظیمی هیجانی ممکن است هدفی برای مداخلات روان شناختی باشد که برای افزایش خودکارآمدی والدین دارای فرزند مبتلا به فنیل کتونوریا تلاش می کنند. همچنین پیامدهایی برای اقدامات مراقبت های بهداشتی و مداخلات حمایتی-درمانی بیماران فنیل کتونوری دارد، زیرا بر اهمیت کمک به والدین برای مواجه با مشکلات ناشی از این بیماری در خانواده ها تاکید می کند.

    کلید واژگان: حمایت اجتماعی, خودتنظیمی عاطفی, خودکارآمدی, فنیل کتونوری, والدین
    Narges Habibi, Niloofar Mikaeili *, Abolfazl Hatami Varzaneh

    The purpose of this study was to investigate the relationship between perceived social support and parenting self-efficacy through the mediating role of emotional self-regulation in parents with a phenylketonuria (PKU) child. The statistical population consisted of 195 parents (130 women, 65 men) with PKU children, who referred to the support center for metabolic patients in Zanjan province in 2022. A total of 157 parents (113 women, 44 men) were selected by purposive sampling method. The study utilized three instruments: The Multidimensional Scale of Perceived Social Support (MSPSS), the Parental Self-efficacy questionnaire (PSAM) and the Emotional Self-regulation questionnaire(ESRSQ). The data were analyzed using Smart PLS software, and the relationship between variables was assessed through partial least squares structural equation modeling. According to the bootstrap results, the direct effects of perceived support from friends on emotional self-regulation (β=0.011, p=0.24) and emotional self-regulation on parenting self-efficacy (β=0.35, p=0.0001) was significant and positive. The indirect effects of perceived support from friends (β=0.083, p=0.019) through emotional self-regulation on parenting self-efficacy were significant and positive. These findings provide new evidence that emotional self-regulation strategies may be a target for psychological interventions that attempt to increase the self-efficacy of parents with a PKU child. Our findings have implications for health care practices and supportive-therapeutic interventions for PKU patients, as they emphasize the importance of helping parents cope with PKU-related problems in families.

    Keywords: Emotional Self-Regulation, Parents, Phenylketonuria, self-efficacy, Social Support
  • مونا محمدی*، نیلوفر میکائیلی

    این پژوهش به منظور توصیف، تحلیل و ترکیب ارایه شده در زمینه عوامل همبسته با خشونت علیه زنان در دوران اپیدمی کرونا است. روش این پژوهش از نوع فراتحلیل است. جامعه آماری پژوهش حاضر را اسناد مکتوب اعم از پایان نامه ها، پژوهش ها و مقالات مندرج در مجلات علمی پژوهشی در بین سالهای اخیربه موضوع عوامل همبسته با خشونت علیه زنان  در دوران کرونا پرداخته اند، تشکیل می داد. از بین آثار منتشر شده در دسترس که در پایگاه اطلاعاتی مگیران و آثار منتشر نشده بخش مرجع کتابخانه دانشگاه های محقق اردبیلی، تهران و ارومیه، تعداد 26 سند در 51 عامل پژوهشی انتخاب شد. اطلاعات جمع آوری شده از  هر یک از اسناد و پژوهش های مورد نظر با استفاده از نرم افزار CMA-2 و  SPSS 22 تجزیه و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد که مقدار شاخص خی دو 061/0 و مقدار اندازه اثر در مدل ثابت 403/0 محاسبه شده است و بررسی این مطالعات 44 عامل اثرگذار شناسایی و اثرگذاری آنها معنادار ارزیابی شد. کلیه مقادیر مذکور در سطح اطمینان 95 درصدی معنادار ارزیابی شده است.

    کلید واژگان: کرونا, خشونت خانگی, خشونت زناشویی, فراتحلیل
    Mona Mohammadi*, Niloufar Mikaeili

    This research aims to describe, analyze and synthesize the factors related to violence against women during the Corona epidemic. The method of this research is meta-analysis. The statistical population of the present study was composed of written documents including dissertations, researches and articles published in scientific research journals in recent years on the issue of factors related to violence against women in the era of Corona. Among the published works available in the database of collectors and unpublished works of the reference section of the library of Mohaghegh Ardabili, Tehran and Urmia universities, 26 documents in 51 research factors were selected. The information collected from each of the documents and studies were analyzed using CMA-2 and SPSS 22 software. The findings of the research showed that the value of the chi-square index was 0.061 and the effect size value was calculated at 0.403 in the fixed model, and the analysis of these studies identified 44 influencing factors and their effects were evaluated as significant. All the mentioned values have been evaluated at the 95% confidence level.

    Keywords: Corona, domestic violence, marital violence, meta-analysis
  • سید محسن نعمتی، نیلوفر میکائیلی*، اعظم هادی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه ای رابطه سبک های زندگی با گرایش به کنترل وزن و کیفیت روابط زناشویی در زنان باردار و غیر باردار انجام شد.

    روش

    روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است، جامعه آماری شامل تمام زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشت شهرستان اردبیل در سال 1400 است که با استفاده از نمونه گیری هدفمند 300 نفر (150 نفر زن باردار و 150 نفر غیر باردار) به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل مقیاس کیفیت زناشویی باسبی و همکاران (1995)، پرسشنامه سبک زندگی (LSQ) و پرسشنامه پیروی از رژیم غذایی بود که داده ها با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین انواع سبک های زندگی سلامت محور با گرایش به کنترل وزن و ابعاد کیفیت روابط زناشویی روابط مثبت و معناداری وجود دارد و تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که ابعاد سبک های زندگی توان پیش بینی مثبت و معنادار گرایش به کنترل وزن و ابعاد کیفیت روابط زناشویی را دارند. همچنین مقایسه روابط سبک های زندگی با گرایش به کنترل وزن و کیفیت روابط زناشویی در زنان باردار و غیر باردار نشان داد که شدت رابطه ها به نفع زنان غیر باردار است.

    نتیجه گیری

    با توجه به اهمیت دوران بارداری و شرایط خاص این دوران توجه زنان باردار به انجام فعالیت های جسمانی، نحوه تغذیه و سلامت معنوی خود باعث کنترل وزن و افزایش کیفیت زندگی دوران بارداری خواهد شد.

    کلید واژگان: سبک های زندگی, گرایش به کنترل وزن, کیفیت زناشویی, زنان باردار
    Seyed Mohsen Nemati, Niloofar Mikaeili*, Azam Hadi
    Objective

    The aim of this study was to compare the relationship between lifestyle and tendency to control weight and the quality of marital relationships in pregnant and non-pregnant women.

    Method

    The method of this study is descriptive-correlational. The statistical population includes all women who referred to health centers in Ardabil in 1400 using a sample of 300 people (150 pregnant women and 150 non-pregnant women) as a sample. Were chosen. Data collection tools included Marital Quality Scale of Basby et al. (1995), Lifestyle Questionnaire (LSQ) and Diet Following Questionnaire. The data were analyzed using Pearson correlation and multivariate regression tests.

    Results

    The results showed that there is a positive and significant relationship between different types of health-oriented lifestyles with a tendency to weight control and dimensions of marital quality and regression analysis also showed that the dimensions of lifestyles can be a positive and significant predictor of a tendency to control Weight and dimensions have the quality of marital relationships. Also, comparing lifestyle relationships with the tendency to control weight and the quality of marital relationships in pregnant and non-pregnant women showed that the intensity of relationships is in favor of non-pregnant women.

    Conclusion

    Considering the importance of pregnancy and the special conditions of this period, the attention of pregnant women to physical activity, nutrition and spiritual health will control weight and increase the quality of life during pregnancy.

    Keywords: Lifestyles, tendency to control weight, marital quality, pregnant women
  • صفورا کیوانلو، نیلوفر میکائیلی*

    خشونت خانگی علیه زنان توسط همسر آن ها یک نقض جدی در حقوق بشر و یک نگرانی در بهداشت عمومی است که توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان یک اپیدمی پنهان جهانی شناخته شده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی تلفیقی درمان تنظیم هیجان و شفقت درمانی بر بهزیستی ذهنی زنان دارای تجربه خشونت خانگی انجام شد. پژوهش حاضرنیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی هدف مطالعه ی حاضر تمامی زنان 20 تا 40 سال آسیب دیده از خشونت خانگی مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی و مشاوره و مراکز پزشکی قانونی در شهر مشهد بودند.20 نفر به شیوه ی نمونه گیری داوطلبانه انتخاب شده و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه بهزیستی ذهنی کی یز و ماگیارمو (2003) استفاده شد. گروه آزمایش مداخله درمان تلفیقی هیجان مدار مبتنی بر شفقت در 10 جلسه 60 دقیقه ای دریافت کردند. سرانجام داده های پژوهش با تحلیل کواریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان دادند تلفیق درمان تنظیم هیجان و شفقت درمانی باعث افزایش بهزیستی ذهنی در زنان دارای تجربه خشونت خانگی شده است. بر اساس یافته های پژوهش، با در نظر گرفتن نقش مهم زنان در جامعه و خانواده و لزوم توجه به سلامت روانی آن ها، لازم می باشد در مراکز مشاوره و بازتوانی، کارگاه های آموزشی درزمینه آموزش شفقت درمانی و درمان تنظیم هیجان برگزار گردد.

    کلید واژگان: درمان تنظیم هیجان, شفقت درمانی, بهزیستی ذهنی, خشونت خانگی
    Safura Keyvanlo, Niloofar Mikaeili*

    Domestic violence against women by their spouses is a serious violation of human rights and a public health concern, recognized by the World Health Organization as a hidden global epidemic. The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of integration of emotion regulation therapy and compassion therapy on the mental well-being of women who have experienced domestic violence. The current research was quasi-experimental with a pre-test and post-test design with a control group. The target population of the current study was all women aged 20 to 40 affected by domestic violence who referred to psychological and counseling clinics and legal medical centers in Mashhad. 20 people were selected by voluntary sampling and randomly assigned to two experimental groups. and control were divided. Keyes and Magyarmo (2003) mental well-being questionnaire was used to collect data. The intervention experimental group received emotion-oriented integrated therapy based on compassion in 10 sessions of 60 minutes. Finally, the research data were analyzed by multivariate covariance analysis. The findings of the research showed that the combination of emotion regulation therapy and compassion therapy has increased mental well-being in women who have experienced domestic violence. Based on the findings of the research, taking into account the important role of women in society and family and the need to pay attention to their mental health, it is necessary to hold training workshops in the field of compassion therapy and emotion regulation therapy in counseling and rehabilitation centers.

    Keywords: emotion regulation therapy, compassion therapy, mental well-being, domestic violence
  • عباس اصغری شربیانی*، اکبر عطادخت، نادر حاجلو، نیلوفر میکاییلی
    سابقه و هدف

     اختلال بی نظمی خلق اخلالگر (Disruptive mood dysregulation disorder) DMDD، یک تشخیص جدید همراه با چالش های متعدد درمانی است. بارزترین ویژگی این اختلال شامل اختلالات رفتاری و خلقی می باشد. مطالعات درمانی بسیار کمی در مورد DMDD وجود دارد. هدف از پژوهش حاضر، اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیک بر تنظیم هیجان و تحریک پذیری دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بود.

    مواد و روش ها

     پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه شاهد بود. جامعه ی آماری پژوهش شامل کلیه ی دانش آموزان پسر مقطع متوسطه ی اول استان آذربایجان شرقی مراجعه کننده به هسته های مشاوره ی ادارات آموزش و پروش در سال تحصیلی 1400-1399 بود. نمونه ی پژوهش شامل 30 دانش آموز دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بود که از طریق نمونهگیری هدفمند غیرتصادفی انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات از شاخص واکنش پذیری عاطفی، پرسش نامه ی تنظیم هیجان و مصاحبه ی تشخیصی استفاده شد. اطلاعات جمع آوری شده از طریق آزمون آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

     نتایج پژوهش نشان داد، رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش تحریک پذیری و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر به طور معنی داری موثر بوده است (0/001  <p). همچنین نتایج حاکی از ادامه دار بودن اثر آموزشی در دوره ی پیگیری بود (0/05  >p).

    نتیجه گیری

     بر اساس نتایج پژوهش، رفتار درمانی دیالکتیک می تواند باعث افزایش شناخت مبتلایان به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر از مشکلات خود شده و درک صحیح تری در برخورد با مشکلات به ویژه در حوزه ی بین فردی کسب کنند. بنابراین در حوزه ی درمان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، رفتار درمانی دیالکتیک می تواند به عنوان بخشی از برنامه ی درمان اجرا شود.

    کلید واژگان: رفتار درمانی دیالکتیک, اختلال بی نظمی خلق اخلالگر, تحریک پذیری, تنظیم هیجان
    Abbas Asghari Sharabiani*, Akbar Atadokht, Nader Hajloo, Niloofar Mikaeili
    Background and Objectives

    Disruptive mood dysregulation disorder (DMDD) is a new diagnosis with multiple treatment challenges. The most prominent features of this disorder consist of behavioral as well as mood disruptions. There are very few treatment studies on DMDD. The aim of this study was to determine the efficacy of Dialectical Behavior Therapy on emotion regulation and irritability in students with disruptive mood disorders.

    Materials and Methods

    The current research was a semi-experimental type of pre-test-post-test with a control group. The statistical population of the research included all male students of the first secondary level of East Azarbaijan province who referred to the counseling centers of education and training departments in the academic year of 2020–2021. The study population included 30 students with disruptive mood disorders who were chosen through a nonprobability purposive sampling method. Emotional Affective Reactivity Index, the Emotion Regulation Questionnaire, and the clinical interview were used to collect data. The collected data were analyzed through the statistical test of ANOVA with repeated measurements.

    Results

    Dialectical Behavior Therapy was found to be significantly effective in reducing irritability and regulating emotions in students with disruptive mood dysregulation disorders (P < 0.001). Furthermore, the results revealed that the educational effect persisted throughout the follow-up period (P > 0.05).

    Conclusions

    According to the results of the research, dialectical behavior therapy can increase the awareness of the disruptive mood disorder sufferers about their problems and gain a more correct understanding in dealing with problems, especially in the interpersonal field. Therefore, in the field of treatment of disruptive mood disorder, dialectical behavior therapy can be implemented as part of the treatment plan.

    Keywords: Dialectical Behavior Therapy, Disruptive Mood Dysregulation Disorder, Irritability, Emotion Regulation
  • مهدی حیاتی گرجان*، نادر حاجلو، سیف الله آقاجانی، نیلوفر میکائیلی

    هدف پژوهش حاضر، مقایسه خودناتوان سازی تحصیلی، درد ذهنی و دوجین کثیف در دانش آموزان تیزهوش و عادی بود. با توجه به ماهیت موضوع، روش پژوهش حاضر از نوع علی_ مقایسه ای بود. جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانش آموزان مدارس مقطع متوسطه دوم شهر اردبیل (24931 نفر) در سال تحصیلی 1402 -1401 بود. نمونه آماری تحقیق حاضر 400 دانش آموز (200 نفر تیزهوش و 200 نفر عادی) که به صورت تصادفی خوشه ای انتخاب گردید. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های خودناتوان سازی تحصیلی شوینگر و همکاران (2011)، درد ذهنی اورباخ و میکولینسر (2003) و دوجین کثیف جنیسون و وبستر (2010) استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا) استفاده شد. نتایج نشان داد که بین خودناتوان سازی تحصیلی در دو گروه دانش آموزان تیزهوش و عادی تفاوت معنی داری وجود دارد (01/0 <p). همچنین بین درد ذهنی در دانش آموزان تیزهوشان و عادی تفاوت معنی داری وجود ندارد (05/0 >p). و در آخر متغیر دوجین کثیف در دو گروه دانش آموزان تیزهوش و عادی تفاوت معنی داری وجود دارد (05/0 <p). بنابراین توجه به این نتایج می توان بیان نمود هر یک از گروه های دانش آموزان تیزهوش و عادی نیازمند توجه در خصوص متغیرهای موردمطالعه می باشند.

    Mehdi Hayati Garjan *, Nader Hajloo, Seyfollah Aghajani Aghajani, Niloofar Mikaeili

    The aim of the present study was to compare academic self-handicapping, mental pain and dirty dozen in gifted and normal students. According to the nature of the subject, the method of the current research was of a causal-comparative type. The statistical population of this research was all students of second secondary schools in Ardabil city (24931 people) in the academic year of 2022-2023. The statistical sample of the current research is 400 students (200 gifted and 200 normal), who were randomly selected in a cluster. To collect data, Schwinger et al.'s (2011), mental pain questionnaires of Auerbach and Mikulinser (2003) and Jenison and Webster's (2010) dirty dozen questionnaires were used to collect data. Multivariate analysis of variance (MANOVA) test was used for data analysis. The results showed that there is a significant difference between academic self-handicapping in two groups of gifted and normal students (p<0.01). Also, there is no significant difference between mental pain in gifted and normal students (p>0.05). And finally, there is a significant difference in the dirty dozen variable in two groups of gifted and normal students (p<0.05). Therefore, paying attention to these results, it can be said that each group of gifted and normal students needs attention regarding the studied variables.

  • مهدی حیاتی گرجان*، نادر حاجلو، سیف الله آقاجانی، نیلوفر میکائیلی

    هدف:

     پژوهش حاضر مقایسه تجربه غرقگی و ذهن آگاهی در دانش آموزان تیزهوش و عادی بود. شناسایی تفاوت های روان شناختی بین دانش آموزان تیزهوش و عادی و درنظرگرفتن آن ها در برنامه های آموزش و پرورش می تواند به رشد و پیشرفت بیشتر در بین آن ها منجر شود .

    مواد و روش ها

    با توجه به ماهیت موضوع، روش پژوهش حاضر از نوع علی_ مقایسه ای بود. جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانش آموزان مدارس مقطع متوسطه دوم شهر اردبیل (24931 نفر) در سال تحصیلی 1401 -1400 بود. نمونه آماری تحقیق حاضر 400 دانش آموز (200 نفر تیزهوش و 200 نفر عادی) که به صورت تصادفی خوشه ای انتخاب گردید. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های شیفتگی تحصیلی مارتین و جکسون و فرم کوتاه پرسشنامه ذهن آگاهی فرایبورگ، استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا) استفاده شد.

    یافته ها: 

    نتایج نشان داد که بین تجربه غرقگی و ذهن آگاهی در دو گروه دانش آموزان تیزهوش و عادی تفاوت معنی داری وجود نداشت (05/0>p).

    بحث و نتیجه گیری:

     بنابراین با توجه به این نتایج می توان بیان نمود هر یک از گروه های دانش آموزان تیزهوش و عادی نیازمند توجه در خصوص متغیرهای موردمطالعه می باشند.

    کلید واژگان: تجربه غرقگی, ذهن آگاهی, دانش آموزان تیزهوش, دانش آموزان عادی
    Mehdi Hayati Garjan *, Nader Hajloo, Seyfollah Aghajani, Niloofar Mikaeili

    The aim of the present study was to compare the experience of flow, mindfulness in gifted and normal students. Identifying psychological differences between gifted and normal students and considering them in education programs can lead to greater growth and development among them.

    Methods

     According to the nature of the subject, the present research method was causal-comparative. The statistical population of this research was all students of second secondary schools in Ardabil city (24931 people) in the academic year of 2021-2022. The statistical sample of the current research is 400 students (200 gifted and 200 normal) who were randomly selected in a cluster. Martin and Jackson's Academic Flow Questionnaire and the short form of the Freiburg Mindfulness Questionnaire were used to collect data. Multivariate analysis of variance (MANOVA) test was used to analyze the data.

    Results

    The results showed that there was no significant difference between the experience of flow and mindfulness in two groups of gifted and normal students (p>0.05).

    Conclusion:

    Therefore, paying attention to these results, it can be said that each group of gifted and normal students needs attention regarding the studied variables.

    Keywords: experience flow, mindfulness, gifted students, normal students
  • سیده سحر عسگری قلعه بین*، نیلوفر میکائیلی
    زمینه و هدف

     افراد با اختلال شخصیت نمایشی گاه تعارض های درون روانی خود را به شکل سردردهای میگرنی نشان می دهند که تا حل نشدن این تعارضات ناهشیار، پاسخ مناسب به درمان های دارویی نشان نمی دهند. این تحقیق باهدف بررسی اثربخشی روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی بر شدت سردردهای میگرنی و نشانگان اختلال شخصیت نمایشی انجام شد.

    روش بررسی

     روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمام مراجعه کنندگان به یک کلینیک تخصصی روان شناسی در سال 1401-1400 در شهر تهران تشکیل دادند. ازاین بین بیست نفر داوطلب واجد شرایط به طور هدفمند وارد مطالعه شدند. آزمودنی ها پس از تکمیل پرسش نامه ارزیابی ناتوانی میگرن (MIDAS) (استوارت و همکاران، 1999) و پرسش نامه چندمحوری میلون (MCMI-III) (میلون و دیویس، 1997) به تصادف در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. سپس، گروه آزمایش  طی شانزده جلسه یک ساعته مداخله روان پویشی کوتاه مدت را دریافت کرد. یک هفته پس از آخرین جلسه درمانی، از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. تحلیل داده ها با آزمون تحلیل کوواریانس در سطح معنا داری 0٫05 در نرم افزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.

    یافته ها

     نتایج نشان داد، درمان روان پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری بر شدت سردردهای میگرنی افراد با اختلال شخصیت نمایشی (0٫010=p) و نشانگان اختلال شخصیت نمایشی  (0٫001>p) به ترتیب با اندازه اثر 46 درصد و 52درصد تاثیرگذار بود.

    نتیجه گیری

     براساس یافته های پژوهش، روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی بر کاهش شدت سردردهای میگرنی با ریشه عصبی و نشانگان اختلال شخصیت نمایشی اثربخش است؛ بدین ترتیب استفاده از این روش در درمان افراد دارای سردردهای میگرنی و اختلال شخصیت نمایشی پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: روان درمانی پویشی کوتاه مدت, سردردهای میگرنی, اختلال شخصیت نمایشی
    Seyede Sahar Asgari Ghalebin *, Niloofar Mikaeili
    Background & Objectives

     Histrionic personality disorder is characterized primarily by intense emotions expressed in histrionic ways and attempts to seek others' attention, approval, or support through covert or overt seductive behavior. In addition to theatrical/seductive inappropriate interpersonal communication styles, this disorder is characterized by flexibility and sexualization tendencies. It seems that for the effective treatment of these individuals, the target should be their inner conflicts and intrinsic anxiety. A significant correlation between histrionic personality disorder and chronic migraine has been reported. Intensive short-term dynamic psychotherapy (ISTDP) is an optimal, modern treatment to address this issue. Based on the model of short-term psychotherapy, physical syndromes, such as longstanding migraine headaches, are caused by psychological anxiety and conflicts that often stem from childhood experiences. This research was conducted to investigate the effectiveness of short-term dynamic group psychotherapy on the severity of migraine headaches and histrionic personality disorder symptoms. 

    Methods

     This quasi-experimental study employed a pretest-posttest design with a control group. The study's statistical population comprised all clients from a psychology clinic in Tehran City, Iran, in 2021-2022. Of whom, 24 clients (16 women and 8 men) were selected purposefully and completed the Migraine Disability Assessment Scale (MIDAS) (Stewart et al., 1999) and Millon Clinical Multiaxial Inventory-III (MCMI-III) (Milon & Davis, 1997). Then, they were randomly assigned to two groups: short-term dynamic psychotherapy (n=10) and control (n=10). The inclusion criteria included participation in all therapy sessions and being committed to group rules such as arriving on time and confidentiality. Since the participants in this research had been suffering from severe migraine headaches for many years and did not respond well to medication, eliminating the use of drugs for migraine was not one of the inclusion criteria. Simultaneous participation in other psychotherapy programs, having a history of psychosis, addiction, and lack of strong impulse control were other criteria for excluding the research. The exclusion criteria included the absence of more than two sessions and the unwillingness to cooperate in the research. Then, the intervention consisted of 16 group therapy sessions (one hour each) based on the ISTDP protocol implemented for the experimental group. One week after the last therapy session, the posttest was performed for both groups. Data were analyzed using covariance analysis at a significance level 0.05 with SPSS24 software.

    Results

     The analysis of covariance indicated that short-term dynamic group psychotherapy significantly influenced the severity of migraine headaches in individuals with a histrionic personality disorder (p=0.010) with a 46% effect size. Further, the intervention significantly affected the symptoms of histrionic personality disorder (p<0.001) with a 52% effect size.

    Conclusion

     According to the results, short-term dynamic group psychotherapy is effective in reducing the severity of neurotic migraine headaches and the symptoms of histrionic personality disorder. Thus, its use is suggested in the treatment of people with migraine headaches and histrionic personality disorder.

    Keywords: Short-Term Dynamic Psychotherapy, Migraine Headaches, Histrionic Personality Disorder
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر نیلوفر میکاییلی
    دکتر نیلوفر میکاییلی
    استاد گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال