به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

هایده صابری

  • جهانگیر شعبان، خدیجه ابوالمعالی الحسینی*، هایده صابری
    زمینه

    مشکلات هیجانی-رفتاری کودکان مشکلاتی هستند که آنان را دچار درماندگی کرده و می تواند آنان را در برابر مسائل و مشکلات ناتوان کرده و علاوه بر ایجاد مشکلات فراوان برای خود کودک، برای اطرافیان، معلمان و خانواده نیز مشکلاتی پدید می آورند. علی رغم انجام مطالعات متعدد جهت کاهش مشکلات هیجانی-رفتاری کودکان، تاکنون کمتر به بررسی اثربخشی بسته های آموزشی محقق ساخته مبتنی بر روایت های زندگی مادران بر کاهش مشکلات هیجانی-رفتاری فرزندان 8-6 ساله آنان پرداخته شده است.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی بسته آموزشی مهارت های زندگی به مادران برکاهش مشکلات هیجانی-رفتاری کودکان 6-8 ساله انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی مادران کودکان 8-6 ساله مراکز پیش دبستانی و مدارس ابتدایی (پایه های اول و دوم) شهرهای خرم آباد و بروجرد در سال تحصیلی 1400-1399 بود. به منظور انتخاب نمونه آماری پژوهش (مادران کودکان دارای مشکلات هیجانی-رفتاری)، ابتدا فرم والد پرسشنامه آخنباخ روی 100 کودک 6 تا 8 ساله اجرا شد و در مجموع 26 مادر با نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه گمارش شدند. برای سنجش اختلالات هیجانی-رفتاری کودکان در مطالعه حاضر از فرم والد پرسشنامه آخنباخ (آخنباخ و رسکورلا، 2001) استفاده شد. در این پژوهش گروه آزمایش، تحت 8 جلسه 60 دقیقه ای آموزش مهارت های زندگی قرار گرفتند. همچنین جهت تحلیل داده ها در مطالعه حاضر از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS-26 استفاده شد.

    یافته ها

    یافته های این پژوهش بیانگر آن بود که اجرای بسته آموزشی مهارت های زندگی برای مادران، مشکلات هیجانی-رفتاری کودکان را به صورت معنادار کاهش داده است (01/0 p<) و نتایج بعد از یک ماه پیگیری، دوام داشته است.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده مبنی بر اثربخشی بسته آموزشی مهارت های زندگی در مطالعه حاضر پیشنهاد می شود، مشاوران و روانشناسان کودک برای کاهش مشکلات هیجانی-رفتاری کودکان 8-6 ساله از محتوی این بسته آموزشی و تکالیف آن جهت آموزش مادران این دسته از کودکان استفاده کنند.

    کلید واژگان: بسته آموزشی مهارت های زندگی, مشکلات هیجانی-رفتاری, مادران, کودکان 6-8 ساله
    Jahangir Shaban, Kadijeh Abolmaali Alhossini*, Hayedeh Saberi
    Background

    Children's emotional-behavioral problems are problems that make them helpless and can make them helpless against issues and problems, and in addition to creating many problems for the child, they also create problems for the people around them, teachers and family. Despite conducting numerous studies to reduce children's emotional-behavioral problems, So far, the effectiveness of educational packages Researcher made on the life narratives of mothers on reducing the emotional-behavioral problems of their 6-8 year old children has not been investigated.

    Aims

    The present study was conducted with the aim of investigating the effecacy of the life skills training package for mothers in reducing the emotional-behavioral problems of 6-8 year old children.

    Methods

    The current research design was a semi-experimental pre-test-post-test type with a control group and a one-month follow-up. The statistical population of the present study included all mothers of children aged 6-8 in preschool centers and primary schools (first and second grades) in Khorram Abad and Borujerd cities in the academic year of 2020-2021. In order to select the statistical sample of the research (mothers of children with emotional-behavioral problems), first the parent form of the Achenbach questionnaire was implemented on 100 children aged 6 to 8 years, and a total of 26 mothers were selected by purposeful sampling and randomly assigned to two experimental and control groups. To measure children's emotional-behavioral disorders in the present study, the parent form of the Achenbach Questionnaire (Achenbach & Rescorla, 2001) was used. In this research, the experimental group underwent 8 sessions of 60 minutes of life skills training. Also, to analyze the data in this study, the method of analysis of variance with repeated measurements and SPSS-26 software was used.

    Results

    The findings of this research indicated that the implementation of the life skills training package for mothers has significantly reduced the emotional-behavioral problems of children
    (p< 0.01) and the results were sustained after one month of follow-up.

    Conclusion

    According to the results obtained regarding the effectiveness of the life skills training package in the present study, it is suggested, Counselors and child psychologists should use the contents of this educational package and its assignments to reduce the emotional-behavioral problems of children aged 6-8 to educate the mothers of this group of children.

    Keywords: Training Life Skills, Emotional-Behavioral Problems, Mothers, 6-8 Year Old Children
  • لیلا اورنگ*، هایده صابری، افسانه طاهری
    پژوهش حاضر با هدف تدوین و اثربخشی درمان مبتنی بر هیجان بر مولفه های سازگاری روانی با بیماری سالمندان مبتلا به سرطان انجام شد. طرح پژوهش حاضر آمیخته (ترکیبی) می باشد. در بخش کیفی به روش روایت پژوهی و در بخش کمی، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بوده است. جامعه آماری پژوهش سالمندان زن مبتلا به سرطان در شهر تهران در سال 1401-1400تشکیل دادند که از این جامعه 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. تدوین بسته درمان مبتنی بر هیجان در قالب 10 جلسه 90 دقیقه ای طراحی و ارائه شد. برای اعتباریابی آن از اعتبار محتوایی استفاده شد. ابزار پژوهش را پرسشنامه سازگاری روانی با بیماری (Watson et al.) مورد استفاده قرار گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس آمیخته بهره برده شد. نتایج پژوهش در بخش کیفی نشان داد که چهار مقوله اصلی چالش های حمایتی، چالش های جسمی و فیزیولوژیکی، چالش های معنوی و چالش ها هیجانی با نه مقوله محوری استخراج شد. سپس بر اساس مقوله های به دست آمده و مطالعات کتابخانه ای بسته مداخله مبتنی بر هیجان برای سالمندان مبتلا به سرطان تدوین و اعتبار آن توسط متخصصان درمان هیجان محور مورد تایید قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که بسته مداخله ای هیجان مدار توانست با (سطح معنی داری، 001/0=p) سازگاری روانی با بیماری سرطان را افزایش دهد. به علاوه بسته مداخله ای هیجان مدار پس از اجرای پس آزمون، پیگیری شد و نتایج نشان داد که تغییر محسوسی در پس آزمون بعد از دو ماه ایجاد نشده است. می توان نتیجه گرفت بسته مداخله مبتنی بر هیجان بر سازگاری با بیماری و مولفه های آن در زنان سالمند مبتلا به سرطان اثر بخش است.
    کلید واژگان: درمان مبتنی بر هیجان, سازگاری روانی با بیماری, سالمندان, سرطان
    Leila Orang *, Hayede Saberi, Afsane Taheri
    IntroductionElderly is a process that is genetically visible during the life of living things and decreases in the organism over time, which reduces the activities of the organs of the body. Although it is not an aging disease and most of the elderly can be seen in other age groups, the elderly process is facilitating physical diseases, including cancer. The formation of tumors becomes. These cells grow very rapidly and usually cause severe pain by pressing on healthy tissues and nerve fibers, blocking fluid flow in the body, and disrupting the activity of the organs. MethodThe present semi-experimental research design was used with a pre-test-then-test with the control group. The research community is all the 60 to 75-year-olds residing in Tehran in 2021 who have been diagnosed with Stage 1 and Stage 2 cancer, of which 30 elderly women were referred to medical centers for treatment. The semi-trial design was used to determine the effectiveness of the emotion therapy. The pre-test was first implemented and then accidentally performed in one of the two experimental groups of excitement treatment, and the control group received no training and was implemented at the end of the post-test training. Research Criteria: Over 60 years old, getting a cancer diagnosis, mental consciousness, lack of participation in another therapeutic program, wanting to cooperate, elderly with cancer, tendency to attend intervention, and exit criterion unwilling to participate in intervention. The selected sample was accessible through random selection into two groups of tests and certificates. The emotion-based treatment package was developed and presented in the format of 10 sessions, each 90 minutes long, and content validity was used to validate it. The research tool was the questionnaire on psychological adaptation to cancer by Watson et al. (1988). Coronbach's alpha was used for data analysis using conventional descriptive statistics (average and standard deviation) and inferential statistics (repeated measurement variance analysis). ResultsThe results of the study showed that the emotional intervention package was able to significantly increase mental compatibility with cancer. In addition, the excitement intervention package was followed up after the post-test execution, and the results showed that there was no tangible post-test change after two months (p < 0.001). DiscussionTherefore, excitement-based treatment with recovery experiences and changing the meaningful meanings of any experience has a corrective training for stabilized emotional strategies that enhance the use of efficient and positive strategies and better adaptation to the disease by breaking the inefficient strategy and better adaptation to the disease. Since this study was conducted on older women with cancer in Tehran, it is recommended that other cultural and gender groups be aware of the generalization of the results.
    Keywords: Emotion-Based Therapy, Cancer, Components Of Mental Adaptation
  • طیبه عبادی، هایده صابری*، نسرین باقری
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش تعاملات والد - کودک بر بهزیستی روانشناختی و بازداری پاسخ کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه - بیش فعالی انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری با دو گروه آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری پژوهش مادران کودکان دارای اختلال نقص توجه - بیش فعالی مراجعه کننده به کلینیک راستین در منطقه 3 شهر تهران در سال 1400 که تعداد 30 نفر از طریق نمونه گیری در دسترس بر اساس ملاک های ورود در گام اول انتخاب و سپس به صورت تصادفی در دو  گروه 15 نفری که شامل گروه ازمایش و کنترل  بودند، جایگزین شدند که ده جلسه آموزش تعاملات والد - کودک دریافت کردند. جلسات به صورت هفتگی بود و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزارهای پژوهش پروتکل تعاملات والد - کودک، پرسشنامه بهزیستی روانشناختی (ریف، 2002) و آزمون رنگ - واژه (استروپ، 1935) بودند.

    یافته ها

    یافته های پژوهش نشان داد آموزش تعاملات والد - کودک به طور معناداری موجب افزایش بهزیستی روانشناختی مادران دارای کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه - بیش فعالی و بازداری پاسخ کودکان می شود (0/001>P)

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر بر اهمیت آموزش تعاملات والد - کودک در افزایش بهزیستی روانشناختی مادران کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه - بیش فعالی و ارائه افق های جدید در مداخلات بالینی تاکید دارد. بنابراین آموزش تعاملات والد - کودک می تواند با ایجاد تغییر مثبت و مناسب در مادران کودکان مبتلا به  اختلال نقص توجه - بیش فعالی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: تعاملات والد - کودک, بهزیستی روانشناختی, بازداری پاسخ, اختلال نقص توجه - بیش فعالی
    Tayebeh Ebadi, Hayedeh Saberi*, Nasrin Bagheri
    Introduction

    The present study was conducted to determine the effectiveness of parent-child interaction training on psychological well-being and response inhibition of children with attention deficit hyperactivity disorder.

    Methods

    The current research was semi-experimental with a pre-test-post-test and follow-up design with two experimental and control groups. The statistical research population of mothers of children with attention deficit hyperactivity disorder who were referred to the Rastin Clinic in the 3rd district of Tehran in 1400, 30 people were selected through available sampling based on the entry criteria in the first step and then randomly in the second step. A group of 15 people, including the experimental and control groups, were replaced by ten sessions of parent-child interaction training. The sessions were weekly and the control group was placed on the waiting list. Research tools were parent-child interaction protocol, psychological well-being questionnaire (Reif, 2002), and color-word test (Stroop, 1935).

    Results

    The research findings showed that parent-child interaction training significantly increases the psychological well-being of mothers with children with attention deficit hyperactivity disorder and children's response inhibition (P<0.001).

    Conclusions

    The present study emphasizes the importance of parent-child interaction training in increasing the psychological well-being of mothers of children with attention deficit hyperactivity disorder and providing new horizons in clinical interventions. Therefore, parent-child interaction training can be used  to create a positive and appropriate change in the mothers of children with attention deficit hyp eractivity disorder.

    Keywords: Parent-Child Interactions, Psychological Well-Being, Response Inhibition, Attention Deficit Hyperactivity Disorder
  • فاطمه حاجی نقی طهرانی، هایده صابری*، نسرین باقری
    مقدمه

    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش شفقت با خود و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر انعطاف پذیری شناختی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم بود.

    روش کار

    این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از نوع نیمه آزمایشی پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل و مرحله پیگیری و جامعه آماری شامل مادران کودکان مبتلا به اوتیسم موسسه دوست اوتیسم شهر تهران در سال 1399 بود. تعداد 45 نفر از این جامعه به عنوان گروه نمونه با استفاده از روش نمونه گیری داوطلبانه و غیراحتمالی انتخاب و به صورت تصادفی ساده در سه گروه 15 نفری که شامل دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بودند جایگزین شدند. گروه اول آزمایش هشت جلسه آموزش شفقت با خود و گروه دوم آزمایش هشت جلسه آموزش پذیرش و تعهد دریافت کردند. طول جلسات برای هر دو گروه 45 دقیقه و به صورت هفتگی بود و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزارهای پژوهش پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی ، پروتکل پذیرش و تعهد تلفیقی و پروتکل شفقت به خودبود. داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس چند متغیره و اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش شفقت با خود و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر انعطاف پذیری شناختی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم اثربخش بود. لذا آموزش شفقت با خود و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند در بهبود سلامت روانی این دسته از مادران نتایج مفیدی را به دنبال داشته باشد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که آموزش شفقت با خود و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر انعطاف پذیری شناختی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم اثربخش بود. لذا آموزش شفقت با خود و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند در بهبود سلامت روانی این دسته از مادران نتایج مفیدی را به دنبال داشته باشد.

    کلید واژگان: آموزش شفقت با خود, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, انعطاف پذیری شناختی
    Fatemeh Haji Naghi Tehrani, Hayedeh Saberi*, Nasrin Bagheri
    Introduction

    The purpose of this study was to compare the effectiveness of self-compassion training and acceptance and commitment-based therapy on the cognitive flexibility of mothers of children with autism.

    methods

    This research was applied in terms of purpose and semi-experimental pre-test-post-test with a control group and a follow-up phase and the statistical population included mothers of children with autism in Dost Autism Institute in Tehran in 2019. 45 people from this community were selected as a sample group using voluntary and non-probability sampling methods and replaced by simple random in three groups of 15 people which included two experimental groups and one control group. The first group of the experiment received eight sessions of self-compassion training and the second group of the experiment received eight sessions of acceptance and commitment training. The duration of the sessions for both groups was 45 minutes weekly, and the control group was placed on the waiting list. The research tools were the cognitive flexibility questionnaire, acceptance and commitment protocol, and self-compassion protocol. The data were analyzed using the method of multivariate analysis of covariance and repeated measurement.

    Results

    The results showed that self-compassion training and therapy based on acceptance and commitment were effective on the cognitive flexibility of mothers of children with autism. Therefore, teaching self-compassion and treatment based on acceptance and commitment can have useful results in improving the mental health of these mothers.

    Keywords: teaching self-compassion, treatment based on acceptance, commitment, cognitive flexibility
  • شهرزاد عظیمی، هایده صابری*، فریبرز باقری
    زمینه

    اختلال اوتیسم افزون بر آن که کودک را از مسیر رشد طبیعی خود خارج می کند، نظام خانواده و در راس آن والدین را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. از نظر بالینی مشخص شده است که این دسته از والدین اغلب باورهایی را حفظ می کنند که ممکن است بر تعاملات والدین-کودک و حتی پیش آگهی های کودکان تاثیر بگذارد، به همین دلیل یکی از متغیرهای مورد توجه در رابطه با والدین دارای کودکان مبتلا به اوتیسم، داشتن باورهای مطلوب است. در مورد اثربخشی بسته تلفیقی ذهنی سازی و مثبت نگری بر باورهای مطلوب در والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم، شکاف پژوهشی وجود دارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهنی سازی و مثبت اندیشی بر باورهای مطلوب والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی والدین دارای کودک مبتلا به اوتیسم در انجمن اوتیسم و مدارس اوتیسم شهرهای تهران، کرج، شهریار و هشتگرد در سال 1401 بود. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، نمونه آماری پژوهش شامل 32 نفر از والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه 16 نفری آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه باورهای مطلوب (برایانت، 2003) استفاده شد و بسته آموزشی مبتنی بر ذهنی سازی و مثبت اندیشی (محقق ساخته) در 12 جلسه 120 دقیقه ای برای گروه آزمایش برگزار شد. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر با استفاده از نرم افزار SPSS-25 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد، آموزش مبتنی بر ذهنی سازی و مثبت اندیشی باعث شده تا میانگین نمره کل و مولفه های باورهای مطلوب والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم در مراحل پس آزمون و پیگیری در مقایسه با مرحله پیش آزمون افزایش یابد (0/001 <p). همچنین روند تغییرات ناشی از آموزش مذکور بر نمره کل و مولفه های باورهای مطلوب (گروه آزمایش) بعد از گذشت سه ماه از اتمام دوره آموزشی، هم چنان پابرجا مانده بود (0/001<p).

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های به دست آمده، به نظر می رسد آموزش های ذهنی سازی و مثبت اندیشی در پژوهش حاضر با رشد ظرفیت تامل بر حالات ذهنی، بستر لازم را برای رشد باورهای مطلوب و مولفه های آن یا به عبارتی لذت بردن به آگاهی از تجارب مثبت و تقویت هیجانات مثبت ناشی از آن تجارب را فراهم می سازند.

    کلید واژگان: آموزش مبتنی بر ذهنی سازی و مثبت اندیشی, باورهای مطلوب, والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم
    Shahrzad Azimi, Hayede Saberi*, Fariborz Bagheri
    Background

    Autism disorder, in addition to taking the child out of its natural development path, also affects the family system, especially the parents. Clinically, it has been found that this group of parents often maintain beliefs that may affect parent-child interactions and even children's prognosis, so one of the variables of interest in parents of children with autism is having savoring beliefs. There is a research gap regarding the effectiveness of the integrated package of mentalization and positivity on savoring beliefs in parents of children with autism.

    Aims

    The present study was conducted with the aim of investigating the efficacy of training based on mentalization and positive thinking on the savoring beliefs of parents with children with autism.

    Methods

    The design of the current research was semi-experimental, of pre-test-post-test type with a control group and a three-month follow-up. The statistical population of the research included all parents with children with autism in the autism association and autism schools in Tehran, Karaj, Shahriar and Hashtgerd cities in 2022. Using the available sampling method, the statistical sample of the research included 32 parents of children with autism and they were randomly divided into two groups of 16 people, experimental and control. To collect information, the Savoring Belief Inventory (SBI) (Bryant, 2003) was used, and the educational package based on mentalization and positive thinking (made by the researcher) was held for the experimental group in 12 sessions of 120 minutes. Data analysis was also done with the method of analysis of variance with repeated measurements using SPSS-25 software.

    Results

    The results of the present study showed that training based on mentalization and positive thinking has increased the average total score and components of savoring beliefs of parents with children with autism in the post-test and follow-up stages compared to the pre-test stage (P<0.001). Also, the process of changes caused by the aforementioned training on the total score and the components of savoring beliefs (experimental group) remained unchanged after three months of completing the training course (P<0.001).

    Conclusion

    According to the findings, it seems that mentalization and positive thinking trainings in the current research, with the growth of the capacity to reflect on mental states, provide the necessary platform for the development of savoring beliefs and its components, in other words, enjoying the awareness of positive experiences and strengthening the feelings arising from It provides positive experiences.

    Keywords: training based on mentalization, positive thinking, savoring beliefs, parents with childrenwith autism
  • لیلا کاردانی، سیمین بشردوست*، هایده صابری
    زمینه و هدف

    در افراد مبتلا به ملال جنسیتی آسیب های روانی بسیاری شناسایی شده است که کمک به آنها از اهداف اصلی روانشناسان است. لذا هدف از این پژوهش بررسی پیش بینی ایده پردازی خودکشی بر اساس تنظیم هیجان، شفقت خود و حمایت اجتماعی ادراک شده در افراد مبتلا به ملال جنسیتی بود.

    روش کار

    روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد مبتلا به ملال جنسیتی شهر تهران در سال 1400-1399 به تعداد تقریبی 150000 نفر بودند. حجم نمونه 300 نفر از این‏ افراد بر اساس دیدگاه کلاین (2016) و به شیوه نمونه‏گیری غیرتصادفی در دسترس (شیوه آنلاین) انتخاب و به مقیاس گرایش به ایده‏پردازی خودکشی بک و همکاران (1979)، پرسشنامه تنظیم هیجان گروس و جان (2003)، مقیاس مهربانی با خود یا شفقت خود نف (2003) و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی زیمت و همکاران (1988) پاسخ دادند. داده‏های جمع آوری شده با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیره تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین تنظیم هیجان، شفقت خود و حمایت اجتماعی ادراک شده با ایده پردازی خودکشی رابطه معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نیز آشکار کرد که 8/54 درصد واریانس ایده پردازی خودکشی به تنظیم هیجان، شفقت خود و حمایت اجتماعی ادراک شده ‏تبیین می‏شود.

    نتیجه گیری

    یافته‏های این پژوهش نشان می دهد که تنظیم هیجان، شفقت خود و حمایت اجتماعی ادراک شده نقش مهمی در پیش بینی ایده پردازی خودکشی افراد مبتلا به ملال جنسیتی دارند.

    کلید واژگان: ایده پردازی خودکشی, تنظیم هیجان, شفقت خود, حمایت اجتماعی ادراک شده, ملال جنسیتی
    Leila Kardani, Simin Bashardoost*, Hayede Saberi

    Background &

    Aims

    Gender identity is a fundamental factor in human life, which accompanies him from the beginning to the end of his life, and represents a person's stable emotional and cognitive experience of his gender and objective manifestations of a specific gender. In Iran, the number of people suffering from sexual boredom is estimated to be approximately 150 thousand people. According to the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders - Fourth Edition, gender identity disorder is diagnosed based on the fact that a person continuously and intensely assumes the opposite gender identity for himself; An identity that does not belong to another gender simply because of the desire to benefit from cultural privileges. Restlessness, dissatisfaction, confusion, or gender boredom is a situation in which a person experiences a lot of confusion and anxiety due to the inconsistency between the gender assigned to him at birth and his gender identity. Therefore, dissatisfaction with one's gender makes the family and society always expect them to accept the roles appropriate to their biological sex and blame them for having movements and behaviors similar to the opposite sex. They put pressure and this causes these people to withdraw and reduce their self-esteem. Most of the people suffering from sexual boredom have a lot of interpersonal conflicts and they form one of the most victimized minorities, and they are not being accepted by their family and society and their isolation has consequences such as suicidal thoughts in them. Therefore, one of the most important problems of these people can be suicidal ideation. Emotion regulation is related to constructs such as self-compassion. Self-compassion is the extent of kindness and compassion towards oneself or deep awareness and empathy towards the suffering of others. Also, research background has shown that dissatisfaction with gender identity affects self-concept and identity in patients with gender boredom. This means dissatisfaction with their gender identity can make people with gender dysphoria show less self-compassion towards themselves. On the other hand, the special conditions in which these people are located increase the risk of creating problems related to mental health for them, and in the meantime, the perceived social support protects them. Since there is little research on the predictive role of emotion regulation, self-compassion, and perceived social support on suicidal ideation of people suffering from sexual boredom, to solve this research gap, the question of whether ideation has been answered. Can suicide processing be predicted based on emotion regulation, self-compassion, and perceived social support in people suffering from sexual boredom?

    Methods

    The research method is descriptive and correlational. The statistical population of the research was all the people suffering from sexual boredom in Tehran in 2019-1400, approximately 150,000 people. The sample size of 300 of these people were selected based on Klein's (2016) point of view and the available non-random sampling method (online method) and according to Beck et al.'s suicidal ideation scale (1979), Gross's emotion regulation questionnaire and John (2003), Neff's (2003) self-kindness or self-compassion scale, and Zimmet et al.'s (1988) Multidimensional Social Support Scale answered. The collected data were analyzed using Pearson's correlation coefficient and multivariate regression analysis.

    Results

    The results showed that there is a significant relationship between emotion regulation, self-compassion, and perceived social support with suicidal ideation (P<0.01). The results of multiple regression analysis also revealed that 54.8% of the variance of suicidal ideation is explained by emotion regulation, self-compassion, and perceived social support.

    Conclusion

    The purpose of this research was to investigate the prediction of suicidal ideation based on emotion regulation, self-compassion, and perceived social support in people suffering from sexual boredom. The results showed that cognitive reappraisal and emotional suppression (as emotion regulation strategies) can predict suicidal ideation. Emotional suppression can make a person weak against suicidal thoughts and prone to suicide. In this way, when a person evaluates a negative event in his mind with negative strategies such as emotional suppression, he looks at this event with a more negative view and considers its possible short and long-term positive aspects less. As a result, he experiences more depression and despair, so he is more prone to suicidal ideation. People suffering from sexual boredom in Iran are under more pressure from society due to religious, social, and cultural restrictions and they experience high psychological and social pressure that these cases make them prone to suicide. Therefore, sexually bored people who tend to experience their negative emotions uncontrollably from society, the possibility of using the strategy of emotional suppression increases in them, and most of them lack the necessary skills to manage and regulate negative emotional experiences They are inconsistent and have more suicidal thoughts. Therefore, it is reasonable to say that emotion regulation strategies can predict suicidal ideation. To make the results more generalizable, it is suggested that students and researchers repeat such studies in other cities to provide evidence of the obtained relationships. It is suggested that the model of the present study, i.e. suicide ideation based on the regulation of emotions and compassion in people suffering from gender boredom, should be investigated and compared by gender, i.e. in men and women. The use of longitudinal studies and other research methods (a combination of qualitative and quantitative) can be more beneficial for this study. In this way, it is suggested to use a qualitative study (studies of lived experience and descriptive phenomenology) to examine the factors affecting suicidal ideation in people suffering from gender boredom. The achievements and consequences of this research can be presented at two theoretical and practical levels. At the theoretical level, the research findings can help to expand the existing knowledge, concepts, and models in the field of suicidal ideation, especially in people suffering from gender boredom, by explaining how the variables of emotion regulation and self-compassion influence. Also, the results of the present research can pave the way for more recent research to expand emotional and psychological knowledge in the field of factors influencing the formation of suicidal ideation in these people.

    Keywords: Suicidal Ideation, Emotion Rgulation, Self-Compassion, Perceived Social Support, Gender Boredom
  • کیمیا مقدم، سیمین بشردوست*، هایده صابری
    چکیده
    مقدمه
    شناسایی علل بروز رفتارهای پرخطر در نوجوانان که به دلایل متفاوت ممکن است صورت می گیرد، حائز اهمیت است. هدف پژوهش پیش بینی رفتارهای پرخطر در نوجوانان بر اساس حساسیت اضطرابی و اعتماد بین فردی با میانجیگری پذیرش خویشتن بود.روش پژوهش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمام نوجوانان 14 تا 18 ساله شهر تهران در سال تحصیلی 97-96 بودند که از میان آنها 500 نفر به روش نمونه گیری در دسترس از مدارس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه رفتارهای پرخطر محمدخانی؛ پرسشنامه پذیرش بی قید و شرط خویشتن چمبرلین و هاگا؛ شاخص حساسیت اضطرابی ریس و همکاران و پرسشنامه سرسختی ذهنی کلاف و همکاران بود. جهت تحلیل داده ها از روش مدلیابی معادلات ساختاری استفاده شد.
    یافته ها
    ضریب مسیر بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر با میانجیگری پذیرش مشروط (074/0=β) و ضریب مسیر بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر با میانجیگری پذیرش غیر مشروط (087/0=β) مثبت و معنادار بود. ضریب مسیر بین اعتماد بین فردی و رفتارهای پرخطر با میانجیگری پذیرش مشروط (034/0-=β) و ضریب مسیر بین بین اعتماد بین فردی و رفتارهای پرخطر با میانجیگری پذیرش غیر مشروط (054/0-=β) منفی و معنادار بود.
    نتیجه گیری
    نتایج پژوهش حاضر نشان داد پذیرش خویشتن میانجیگر رابطه حساسیت اضطرابی و اعتماد بین فردی با رفتارهای پرخطر در نوجوانان است. پیشنهاد می شود با ارزش بخشی به نوجوانان و ایجاد پیوندهای قابل اعتماد برای آنان از بروز رفتارهای پرخطر کاست. همچنین پیشنهاد می شود در مشاوره و رواندرمانی نوجوانان دارای رفتار پرخطر بر میزان حساسیت اضطرابی آنها نیز توجه شود
    کلید واژگان: اعتماد بین فردی, پذیرش خویشتن, حساسیت اضطرابی, رفتار پرخطر
    Kimia Moghaddam, Simin Bashardoust *, Hayedeh Saberi
    Introduction
    It is important to identify the causes of risky behaviors in adolescents, which may occur for different reasons. The research aimed to predict risky behaviors in adolescents based on anxiety sensitivity and interpersonal trust with the mediation of self-acceptance.Research
    Method
    The present study was descriptive and correlational. The statistical population of the study included all adolescents aged 14 to 18 years in Tehran in the academic year of 2017-2018, from which 500 people were selected by convenience sampling from schools. The study tools included the Risky Behaviors Questionnaire by Mohammadkhani; Unconditional Self-Acceptance Questionnaire by Chamberlain & Haaga, Anxiety Sensitivity Index by Reiss et al., and Mental Toughness Questionnaire by Clough et al. (2002). For data analysis, structural equation modeling was used.
    Results
    The path coefficient between anxiety sensitivity and risky behaviors with the mediation of conditional acceptance (β=.074) and the path coefficient between anxiety sensitivity and risky behaviors with the mediation of unconditional acceptance (β=.087) was positive and significant. The path coefficient between interpersonal trust and risky behaviors with the mediation of conditional acceptance (β=-.034) and the path coefficient between interpersonal trust and risky behaviors with the mediation of unconditional acceptance (β=-.054) was negative and significant.
    Conclusion
    The results of the present study showed that self-acceptance mediates the relationship between anxiety sensitivity and interpersonal trust with risky behaviors in adolescents. It is suggested to reduce the occurrence of risky behaviors by giving value to adolescents and creating reliable links for them. It is also suggested to pay attention to the level of anxiety sensitivity of adolescents with high-risk behavior in counseling and psychotherapy.
    Keywords: Anxiety Sensitivity, Interpersonal trust, Risky Behavior, self-acceptance
  • شهرزاد عظیمی، هایده صابری*، فریبرز باقری
    زمینه

    از متغیرهای مورد توجه در رابطه با والدین دارای کودک مبتلا به اوتیسم، باورهای مطلوب است. باورهای مطلوب از مولفه های سلامت روان محسوب شده و دارای همبستگی و رابطه مستقیم با بهزیستی روان شناختی است. پژوهش ها نشان می دهند والدین دارای کودک مبتلا به اوتیسم در معرض انواع آسیب های جسمانی و روانی قرار دارند، به همین دلیل شناسایی، رشد و گسترش باورهای مطلوب برای پیشگیری از آسیب ها و بهبود سلامت روان در این دسته از والدین ضروری به نظر می رسد. در ایران تا کنون ابزار معتبری برای سنجش باورهای مطلوب در والدین دارای کودکان مبتلا به اوتیسم گزارش نشده است.

    هدف

    هدف از پژوهش حاضر، بررسی ساختار عاملی پرسشنامه باورهای مطلوب در بین والدین دارای کودکان مبتلا به اوتیسم بود.

    روش

    روش پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و ازحیث ماهیت داده ها، همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی والدین دارای کودک اوتیسم در مدارس و انجمن اوتیسم شهرهای تهران، کرج، شهریار و هشتگرد در سال 1401 بود. روش نمونه گیری به صورت در دسترس از نوع هدفمند و نمونه آماری پژوهش نیز شامل 321 نفر (248 زن و 73 مرد) از والدین دارای فرزند مبتلا به اوتیسم بود. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه باورهای مطلوب (برایانت، 2003) و بهزیستی روانشناختی (ریف، 1980) استفاده شد. تحلیل داده ها نیز با روش تحلیل عامل تاییدی و ضریب آلفای کرونباخ و با استفاده از نرم افزارهای SPSS25 و AMOS24 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد، هر یک از گویه های پرسشنامه از توان لازم برای سنجش مولفه های باورهای مطلوب (پیش بینی، لذت از لحظه و یادآوری) برخوردار بوده و هر یک از مولفه ها نیز از توان قابل قبولی برای سنجش عامل کلی تر یعنی باورهای مطلوب برخوردارند. ضرایب آلفای کرونباخ سه مولفه پیش بینی، لذت از لحظه و یادآوری در پرسشنامه به ترتیب برابر با 0/89، 0/91 و 0/84 محاسبه شد. بر این اساس می توان گفت، گویه های هر یک از مولفه های پرسشنامه از همسانی درونی قابل قبول برخوردار است.

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های به دست آمده، به نظر می رسد نسخه ایرانی پرسشنامه باورهای مطلوب، مقیاسی معتبر برای اندازه گیری نگرش ها در رابطه با توانایی لذت بردن از تجارب مثبت چه در پیش بینی، چه لذت از لحظه و چه یادآوری است. همچنین این پرسشنامه برای کاربرد در فعالیت های پژوهشی و کار بالینی از ویژگی های روان سنجی مناسبی برخوردار است.

    کلید واژگان: اوتیسم, باورهای مطلوب, ساختار عاملی
    Shahrzad Azimi, Hayede Saberi*, Fariborz Bagheri
    Background

    One of the important variables in relation to parents with autistic children is savoring beliefs. savoring beliefs are considered as components of mental health and have a direct correlation and relationship with psychological well-being. Researches show that parents of autistic children are exposed to all kinds of physical and mental injuries, for this reason, identifying, growing and expanding favorable beliefs to prevent injuries and improve mental health in this group of parents seems necessary. In Iran, so far, no valid tool has been reported to measure savoring beliefs in parents of children with autism.

    Aims

    The purpose of this research was to investigate the factor structure of the savoring beliefs questionnaire among parents of children with autism.

    Methods

    The method of the present research was applied in terms of purpose and correlational in terms of the nature of the data. The statistical population of the research included all parents with autistic children in schools and autism associations in the cities of Tehran, Karaj, Shahriar and Hashtgerd in 2022. The sampling method was accessible of targeted type and the statistical sample of the research included 321 people (248 women and 73 men) from parents of children with autism. To collect information, the questionnaire of savoring beliefs (Bryant, 2003) and psychological well-being (Ryff, 1980) were used. Data analysis was also done with confirmatory factor analysis and Cronbach's alpha coefficient using SPSS25 and AMOS24 software.

    Results

    The results of the present study showed that each of the items in the questionnaire has the necessary power to measure the components of savoring beliefs (anticipation, enjoying the moment and remembering) and each of the components has an acceptable power to measure the general factor of savoring beliefs. Cronbach's alpha coefficients of the three components of prediction, enjoyment of the moment and recall in the savoring beliefs questionnaire were calculated as 0.89, 0.91 and 0.84, respectively. Based on this, it can be said that the items of each of the components of the savoring beliefs questionnaire have an acceptable internal consistency.

    Conclusion

    According to the findings, it seems that the Iranian version of the savoring beliefs questionnaire is a valid scale for measuring attitudes regarding the ability to enjoy positive experiences, whether in anticipation, enjoyment of the moment, or recall. Also, this questionnaire has suitable psychometric properties for use in research activities and clinical work.

    Keywords: Autism, Savoring beliefs, Factorial Structure
  • نرگس دیانی*، هایده صابری

    هدف از انجام این پژوهش، پیش بینی اضطراب وجودی بر اساس راهبردهای فرا شناختی و ذهن آگاهی است. این پژوهش در بین کارکنان میانسال شعب منطقه یک بانک ملت تهران انجام شد. روش پژوهش از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر 429 نفر از کارکنان میانسال (40 تا 65 سال) شعب منطقه یک بانک ملت تهران در سال 1400 است و حجم نمونه بر اساس توصیه هویت و کرامر به ازای هر متغیر حداقل 40 نفر در تحقیقات همبستگی تعداد 205 نفر محاسبه شد. نمونه آماری با روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای صورت پذیرفت. بدین منظور ابتدا از بین همه شعب بانک ملت منطقه یک شهر تهران تعداد 10 شعبه انتخاب شد. در این پژوهش از ابزارهای اضطراب وجودی (گود و گود، 1974)، راهبردهای فراشناخت (ولز، 1997) و ذهن آگاهی (بایر و همکاران، 2006) استفاده شد که همگی از اعتبار و پایایی قابل قبولی برخوردار بودند. در راستای بررسی فرضیه های پژوهش، از روش رگرسیون خطی بهره گرفته شد. طبق نتایج تحلیل مشخص شد که بین اضطراب وجودی و راهبردهای فراشناختی ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین بین اضطراب وجودی و ذهن آگاهی ارتباط منفی و معناداری وجود دارد.

    کلید واژگان: اضطراب وجودی, راهبردهای فراشناختی, ذهن آگاهی
    Narges Dayani*, Hayedeh Saberi

    The purpose of this research is to predict existential anxiety based on meta-cognitive strategies and mindfulness. This research was conducted among the middle-aged employees of Bank Mellat branch in Tehran. The research method is correlation type. The statistical population of the present study is 429 middle-aged employees (40 to 65 years old) of branches of Mellat Bank of Tehran in 1400, and the sample size was calculated to be 205 people based on the recommendation of Hewitt and Kramer, at least 40 people for each variable in the correlational research. The statistical sample was made by multi-stage random sampling method. For this purpose, first, 10 branches were selected from among all Bank Mellat branches in one area of Tehran. In this research, tools of existential anxiety (Good and Good, 1974), meta-cognitive strategies (Wells, 1997) and mindfulness (Baer et al., 2006) were used, all of which had acceptable validity and reliability. In line with research hypotheses, linear regression method was used. According to the results of the analysis, it was found that there is a positive and significant relationship between existential anxiety and meta-cognitive strategies. Also, there is a negative and significant relationship between existential anxiety and mindfulness.

    Keywords: Existential Anxiety, Meta-Cognitive Strategies, Mindfulness
  • طیبه عبادی، هایده صابری*، نسرین باقری
    مقدمه

    مطالعه حاضر با هدف تدوین و بررسی اثر برنامه آموزشی مبتنی بر تعاملات والد-کودک بر بهزیستی روانشناختی و خودکارآمدی والدینی مادران دارای کودک مبتلابه اختلال نقص توجه-بیش فعالی صورت پذیرفت.

    روش پژوهش:

     روش مطالعه حاضر از نوع مطالعات آمیخته بود که در بخش کیفی از رویکرد گرندد تیوری و در بخش کمی از روش آزمایشی استفاده شد، روش نمونه گیری نیز در بخش کیفی هدفمند و در بخش کمی در دسترس بود.

    یافته ها

    با توجه به نتایج حاصل از مصاحبه های بخش کیفی، ده جلسه به ترتیب با اهداف آشنایی با طرح، مراقبه، شناخت اختلال، کنترل محرکی، مهارت همدلی، توجه به آسیب های محیطی، افزایش دقت، حمایت اجتماعی، بازداری پاسخ و مرور شناسایی شدند و در بخش کمی برای گروه آزمایشی اجرا شد، نمونه ها در مطالعه کمی همچنین به پرسشنامه های مقیاس خودکارآمدی والدینی و بهزیستی روانشناختی ریف به صورت پیش و پس آزمون و پیگیری پاسخ دادند. یافته های حاصل از آزمون واریانس طرح درون آزمودنی - بین آزمودنی نشان داد که درمان خانواده محور بر افزایش نمرات بهزیستی روان شناختی (001/0 <p) و خودکارآمدی والدینی (001/0 <p) در پس آزمون موثر بوده و این افزایش پایداری خود را در مرحله پیگیری نیز حفظ کرده است.

    بحث و نتیجه گیری

    نتایج در حالت کلی نشان داد که برنامه آموزشی تدوین شده در مطالعه حاضر دارای اعتبار مناسبی می باشد و می تواند در افزایش بهزیستی روان شناختی و خودکارآمدی والدینی مادران دارای کودک مبتلابه اختلال نقص توجه-بیش فعالی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: تعاملات والد-کودک, بهزیستی روانشناختی, خودکارآمدی والدینی مادران, اختلال نقص توجه-بیش فعالی
    Tayebeh Ebadi, Hayedeh Saberi*, Nasrin Bagheri
    Introduction

    This study is aimed at developing an education program based on parent-child interactions and examining its impact on psychological wellbeing and parental self-efficacy of mothers of children with ADHD.

    Method

    This study was a mixed study, in which Grounded theory was used in the qualitative section and the experimental method was used in the quantitative section. Purposive sampling was used in the quantitative section and convenience sampling was used in the qualitative section. Ten sessions aimed at 1. introducing the program, 2. meditation, 3. recognizing the disorder, 4. stimulus control, 5. empathy skill, 6. dealing with environmental modifications, 7. increasing attention, 8. social support, 9. response inhibition and 10.

    Results

    review were respectively recognized based on the results obtained from the interviews conducted in the qualitative section. These were then carried out for the experimental group in the qualitative section. Participants answered to the parental self-efficacy scale questionnaires (Domka et al., 1996) and psychological well-being (Ryff, 2002) in the quantitative study using pre-post tests and follow-up.
    Discussion and

    Conclusion

    Findings obtained from within-subjects between-subjects design variance test revealed that family-centered therapy was effective in increasing psychological well-being (P<0.001) and parental self-efficacy scores (P<0.001) in post-test. The increase has maintained its stability in the follow-up stage. In addition, results showed that the education program developed in the current study has good validity and can be applied to psychological well-being and parental self-efficacy of mothers of children with ADHD.

    Keywords: Parent-child interactions, Psychological well-being, Parental self-efficacy of mothers, ADHD (Attention Deficit Hyperactivity Disorder)
  • سهیلا اورنگ، هایده صابری*، افسانه طاهری
    پژوهش حاضر با هدف تدوین و اثربخشی درمان مبتنی بر هیجان بر نظم جویی شناختی هیجان و اضطراب مرگ سالمندان مبتلا به سرطان انجام شد. طرح پژوهش حاضر آمیخته(ترکیبی) بودکه در قسمت کیفی به روش روایت پژوهی و در قسمت کمی نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری باگروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه سالمندان زن مبتلا به سرطان در شهر تهران در سال 1401-1400تشکیل دادند که از این جامعه 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. تدوین بسته در قالب 10 جلسه 90 دقیقه ای انجام و ارایه شد و برای اعتباریابی آن از اعتبار محتوایی استفاده شد. ابزار پژوهش را پرسشنامه های اضطراب مرگ و تنظیم شناختی هیجان تشکیل دادند و روش تجزیه تحلیل با آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر انجام شد. نتایج پژوهش در بخش کیفی نشان داد که چهار مقوله اصلی چالش های حمایتی، چالش های جسمی و فیزیولوژیکی، چالش های معنوی و چالش ها هیجانی با نه مقوله محوری استخراج شد. سپس بر اساس مقوله های بدست آمده و مطالعات کتابخانه ای بسته مداخله مبتنی بر هیجان برای سالمندان سرطانی تدوین و اعتبار آن توسط متخصصان درمان هیجان محور مورد تایید قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که بسته مداخله ای هیجان مدار توانست بطور معنی داری اضطراب مرگ و تنظیم منفی هیجان را کاهش و تنظیم مثبت هیجان را افزایش دهد. به علاوه بسته مداخله ای هیجان مدار پس از اجرای پس آزمون، پیگیری شد و نتایج نشان داد که تغییر محسوسی در پس آزمون بعد از دو ماه ایجاد نشده است. می توان نتیجه گرفت بسته مداخله مبتنی بر هیجان بر اضطراب مرگ و تنظیم شناختی هیجان در زنان سالمند مبتلا به سرطان اثر بخش است.
    کلید واژگان: درمان مبتنی بر هیجان, اضطراب مرگ, تنظیم شناختی هیجان
    Soheila Orang, Hayedes Saberi *, Afsaneh Taheri
    The aim of this study was to develop and evaluate the effectiveness of emotion-based therapy on cognitive emotion regulation and death anxiety in the elderly with cancer. The design of the present study was mixed, which in the qualitative part was by narrative research method and in the quantitative part was quasi-experimental with pre-test-post-test design and follow-up with the control group. The statistical population of the study consisted of all elderly women with cancer in Tehran in 1401-1400, from which 30 people were selected as the research sample by available sampling method. The package was compiled and presented in the form of 10 90-minute sessions, and content validation was used to validate it. The research instruments were death anxiety and cognitive emotion regulation questionnaires and the analysis method was performed by repeated measures analysis of variance. The results of the research in the qualitative part showed that the four main categories of supportive challenges, physical and physiological challenges, spiritual challenges and emotional challenges were extracted with nine central categories. Then, based on the obtained categories and library studies, an emotion-based intervention package for the elderly with cancer was developed and its validity was approved by emotion-based treatment specialists. The results showed that the emotion-oriented intervention package could significantly reduce death anxiety and negative emotion regulation and increase positive emotion regulation. In addition, the emotion-oriented intervention package was followed up after the post-test, and the results showed that there was no significant change in the post-test after two months. It can be concluded that the emotion-based intervention package is effective on death anxiety and cognitive emotion regulation in elderly women with cancer.
    Keywords: Emotion-Based Therapy, Death Anxiety, cognitive emotion regulation
  • سارا نجاتی، سیمین بشردوست، هایده صابری
    زمینه و  هدف

     پرستاران باید بتوانند با تلفیق مهارت های فنی و دانش حرفه ای خود، قضاوت های بالینی دقیق و مناسبی در مورد وضعیت سلامت بیماران انجام دهند. این مطالعه با هدف تعیین رابطه هوش هیجانی و سبک تفکر انتقادی با تصمیم گیری بالینی با میانجی گری باورهای خودکارآمدی و اعتماد به نفس در کادر پرستاری بیمارستان های شهر رشت انجام شد.

    روش و مواد

     این مطالعه به صورت توصیفی-همبستگی با استفاده از مدل معادلات ساختاری با مشارکت 364 نفر از پرستاران بخش مراقبت های ویژه بیمارستان های شهر رشت انجام شد. روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای بود و داده ها با استفاده از پرسشنامه تصمیم گیری بالینی پرستاران، پرسشنامه هوش هیجانی، پرسشنامه خودکارآمدی در عملکرد بالینی، پرسشنامه سبک تفکر انتقادی و پرسشنامه اعتماد به نفس جمع آوری و با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری و نرم افزار AMOS-22 تجزیه و تحلیل شد.  

    یافته ها

     ضریب مسیر کل (مجموع ضرایب مسیر مستقیم و غیر مستقیم) بین هوش هیجانی و الگوی تصمیم گیری بالینی (001/0>P، 442/0=β)، بین سبک تفکر انتقادی و الگوی تصمیم گیری بالینی (001/0>P، 335/0=β)، بین باورهای خودکارآمدی و الگوی تصمیم گیری بالینی (001/0>P، 325/0=β)، بین اعتماد به نفس و الگوی تصمیم گیری بالینی (001/0>P، 243/0=β)، همچنین اثر غیر مستقیم بین هوش هیجانی (001/0>P، 154/0=β) و سبک تفکر انتقادی (001/0>P، 188/0=β) بر الگوی تصمیم گیری بالینی مثبت و معنادار بود. هوش هیجانی، تفکر انتقادی، باورهای خودکارآمدی و اعتماد به نفس در مجموع 59% از واریانس الگوی تصمیم گیری را در پرستاران تبیین می کند.

    نتیجه گیری

     مطالعه نشان داد باورهای خودکارآمدی و اعتماد به نفس در رابطه بین هوش هیجانی و سبک تفکر انتقادی با تصمیم گیری بالینی در کادر پرستاری بیمارستان های شهر رشت نقش میانجی داشتند. باورهای خودکارآمدی و اعتماد به نفس، رابطه بین هوش هیجانی و سبک تفکر انتقادی با تصمیم گیری بالینی را افزایش دادند.

    کلید واژگان: اعتماد به نفس, باورهای خودکارآمدی, تصمیم گیری بالینی پرستاران, سبک تفکر انتقادی, هوش هیجانی
    Sara Nejati, Simin Bashardoust, Hayedeh Saberi
    Background and Objective

     Nurses should be able to make accurate and appropriate clinical judgments about the health status of patients by combining their technical skills and professional knowledge. This study was conducted to determine the relationship between emotional intelligence and critical thinking style in clinical decision-making with the mediation of self-efficacy beliefs and self-confidence in the nursing staff of Rasht hospitals.

    Materials and Methods

     This descriptive-correlational study was conducted using the structural equation model with the participation of 364 nurses of Intensive care units in Rasht hospitals. The sampling method was random cluster sampling. Data was collected using questionnaires including nurses' clinical decision making, emotional intelligence, self-efficacy in clinical practice, critical thinking style, and self-confidence. The structural equation modeling method used for data analysis by AMOS-22 software.

    Results

     Findings were the total path coefficient (sum of direct and indirect path coefficients) between emotional intelligence and clinical decision-making pattern (P<0.001, β=0.442), between critical thinking style and clinical decision-making pattern (P<0.001, β=0.335), between self-efficacy beliefs and clinical decision-making pattern (P<0.001, β=0.325), between self-confidence and clinical decision-making pattern (P<0.001, β=0.243) and the indirect effect between emotional intelligence (P<0.001, β=0.154), and critical thinking style (P<0.001, β=0.188) on the pattern of positive clinical decision-making and It was meaningful. Emotional intelligence, critical thinking, self-efficacy beliefs and self-confidence explain a total of 59% of the variance of the decision-making pattern in nurses.

    Conclusion

     The study showed that self-efficacy beliefs and self-confidence mediated the relationship between emotional intelligence and critical thinking style with clinical decision-making among Rasht hospitals' nursing staff. Self-efficacy beliefs and self-confidence increased the relationship between emotional intelligence and critical thinking style with clinical decision-making.

    Keywords: Self-confidence, Self-efficacy Beliefs, Nurses' Clinical Decision-making, Critical Thinking Style, Emotional Intelligence
  • مرجان السادات قاضی زاده فرد، خدیجه ابوالمعالی*، هایده صابری، حسین ابراهیمی مقدم
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتبارسنجی برنامه آموزش خلاقیت برای کودکان پیش دبستانی انجام شد.
    روش
    روش پژوهش، کیفی با رویکرد تحلیل محتوا بود. جامعه شامل متون تخصصی در حوزه آموزش خلاقیت به زبان فارسی و انگلیسی در بازه زمانی 10 سال اخیر (1400-1390 و 2021-2011) بررسی شد و همچنین متخصصان در حوزه خلاقیت بود. از100 مقاله استخراج شده، 50 مقاله که ملاک های ورود را داشتند بررسی شدند. 7 متخصص (تا رسیدن به اشباع) به روش هدفمند انتخاب و مورد مصاحبه قرار گرفتند. برای تحلیل داده ها از کدگذاری باز و محوری استفاده شد. برای اعتبارسنجی برنامه آموزشی پیشنهادی از نظر متخصصان استفاده شد.
    یافته ها
    در مجموع 520 کد اساسی از مقالات و مصاحبه ها استخراج شد. سپس این کدها در کدهای سطح بالاتر از جمله: مشارکت کودکان در طراحی و تغییر در فضا و چیدمان کلاس، تعامل با دیگر کودکان، ارایه مهارت های کودک با کمک فن بیان، هنر نمایشی، مهارت آموزی بر پایه موسیقی، نمایش خلاق، عکاسی، شعرخوانی، مهارت های جسمانی-حرکتی، نقش همسالان در تبادل اطلاعات در جهت حل مساله و موارد دیگر طبقه بندی شدند. براساس کدهای شناسایی شده، برنامه آموزشی خلاقیت برای کودکان پیش دبستانی تدوین شد.
    نتیجه گیری
    برنامه آموزش خلاقیت می تواند کودکان پیش دبستانی را تشویق کند تا جهان و ارتباط متقابل عناصر تشکیل دهنده آن را با انعطاف پذیری، تخیل و مهارت های حل مساله تحریک کنند.
    کلید واژگان: برنامه آموزش خلاقیت, کودکان پیش دبستانی, تحلیل محتوا
    Marjan Alsadat Ghazizadeh Fard, Khadijeh Aboalmaali *, Hayede Saberi, Hossein Ebrahimi Moghaddam
    Purpose
    The present research was conducted with the aim of designing and validating the creativity training program for preschool children.
    Method
    The research method was qualitative with a content analysis approach. The community included specialized texts in the field of creativity education in Farsi and English in the last 10 years (1400-1390 and 2011-2021) and were also experts in the field of creativity. Out of 100 extracted articles, 50 articles that met the inclusion criteria were reviewed. 7 experts (until saturation) were selected and interviewed in a targeted way. Open and axial coding was used for data analysis. Experts were used to validate the proposed training program.
    Findings
    A total of 520 basic codes were extracted from articles and interviews. Then these codes are included in higher level codes such as: children's participation in designing and changing the space and layout of the classroom, interacting with other children, presenting children's skills with the help of expression techniques, performing arts, music-based skills training, creative performances, photography, poetry reading, skills Physical-motor, the role of peers in the exchange of information in order to solve the problem and other cases were classified. Based on the identified codes, a creativity training program was developed for preschool children.
    Conclusion
    The creativity training program can encourage preschool children to stimulate the world and the interrelationship of its constituent elements with flexibility, imagination and problem solving skills.
    Keywords: Creativity training program, Preschool Children, Content Analysis
  • محدثه نعمتی، آرزو شمالی اسکویی*، هایده صابری
    هدف

    اهمال کاری تحصیلی باعث افت عملکردهای تحصیلی می شود و باید به دنبال راهکارهایی برای کاهش آن بود. در نتیجه، این مطالعه با هدف ارایه مدل اهمال کاری تحصیلی بر اساس راهبردهای یادگیری خودگردان و سبک های تربیتی والدین با نقش واسطه ای خودکارآمدی تحصیلی انجام شد.

    روش شناسی: 

    طرح پژوهش مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 02-1401 بودند که از میان 23552 دانش آموز، تعداد 400 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. در این پژوهش از ابزارهای اهمال کاری تحصیلی (سولومون و راثبلوم، 1984)، راهبردهای یادگیری خودگردان (پینتریچ و دی گروت، 1990)، سبک های تربیتی والدین (بامریند، 1991) و خودکارآمدی تحصیلی (جینکس و مورگان، 1999) استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش های ضرایب همبستگی و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS-V23 و Lisrel-V8.8 استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که مدل اهمال کاری تحصیلی بر اساس راهبردهای یادگیری خودگردان و سبک های تربیتی والدین با نقش واسطه ای خودکارآمدی تحصیلی برازش خوبی داشت. همچنین، راهبردهای یادگیری خودگردان (شناختی و فراشناختی) بر خودکارآمدی و اهمال کاری تحصیلی به صورت مستقیم و از طریق خودکارآمدی تحصیلی بر اهمال کاری تحصیلی به صورت غیرمستقیم تاثیر معنادار داشتند (05/0>P). علاوه بر آن، سبک های تربیتی والدین (مقتدر، مستبد و سهل گیر) بر خودکارآمدی و اهمال کاری تحصیلی به صورت مستقیم و از طریق خودکارآمدی تحصیلی بر اهمال کاری تحصیلی به صورت غیرمستقیم تاثیر معنادار داشتند (05/0>P).

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج می توان اظهار داشت هر چقدر فرد راهبردهای یادگیری خودگردان، سبک تربیتی مقتدر و خودکارآمدی تحصیلی بیشتر و سبک های تربیتی سهل گیر و مستبد کمتری داشته باشد، میزان اهمال کاری تحصیلی کمتر خواهد شد.

    کلید واژگان: اهمال کاری تحصیلی, راهبردهای یادگیری خودگردان, سبک های تربیتی والدین, خودکارآمدی تحصیلی
    Mohadeseh Nemati, Arezo Shomal Oskoei *, Haideh Saberi
    Purpose

    Academic procrastination causes a drop in academic performance, and should be look for ways to reduce it. As a result, this study was conducted with the aim of presenting the academic procrastination model based on self-directed learning strategies and parenting styles with the mediating role of academic self-efficacy.

    Methodology

    The research design was cross-sectional from type of correlation. The statistical population of the present study was all secondary school students of Tehran city in the academic years of 2022-23, which out of 23552 students number of 400 people were selected by multi-stage cluster sampling method. In this research were used the tools of academic procrastination (Solomon and Rothblum, 1984), self-directed learning strategies (Pintrich and De Groot, 1990), parenting styles (Baumrind, 1991) and academic self-efficacy (Jinks and Morgan, 1999). In order to analyze the data were used correlation coefficients and structural equation modeling methods in SPSS-V23 and Lisrel-V8.8 software.

    Findings

    The findings showed that the academic procrastination model based on self-directed learning strategies and parenting styles with the mediating role of academic self-efficacy had a good fit. Also, self-directed learning strategies (cognitive and metacognitive) on academic procrastination and self-efficacy directly and indirectly through academic self-efficacy on academic procrastination had a significant effect (P<0.05). In addition, parenting styles (authoritative, authoritarian and permissive) on academic procrastination and self-efficacy directly and indirectly through academic self-efficacy on academic procrastination had a significant effect (P<0.05).

    Conclusion

    According to the results, it can be stated that a person has more self-directed learning strategies, authoritative parenting style and academic self-efficacy and less permissive and authoritarian parenting styles, the amount of academic procrastination will decrease.

    Keywords: Academic procrastination, self-directed learning strategies, parenting styles, academic self-efficacy
  • اعظم ناظمی هرندی، شادی جزایری*، هایده صابری
    مقدمه

    مشکلات هیجانی و اجتماعی کودکان با شاخصهای اصلی بزهکاری در نوجوانان، خشونت در بزرگسالان و اختلالات اضطرابی همراه است. این پژوهش با هدف بررسی نقش استرس والدین و حمایت اجتماعی ادراک شده در پیش بینی مشکلات هیحانی - اجتماعی کودکان انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر کاربردی و از نوع توصیفی همبستگی بود. جامعه آماری در این پژوهش شامل کلیه والدین (به همراه کودکان) مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر پردیس تهران در سال 1399 که فرزند زیر 5 سال دارند، بودند که با روش نمونه گیری دردسترس از بین آنها 230 نفر انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری شامل پرسشنامه استرس والدین (آبدین، 1990)، پرسشنامه حمایت اجتماعی (زیمت وهمکاران، 1988) و پرسشنامه مشکلات هیحانی - اجتماعی راتر و همکاران (1975) بود. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چندگانه همزمان استفاده شد.

    ملاحظات اخلاقی:

      این مقاله در دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات تهران، تصویب و مورد تایید قرار گرفته است .کد: 99527

    یافته ها

    از بین آزمودنی ها6/42 درصد را زنان شاغل و 4/57 درصد را زنان خانه دار تشکیل دادند. میانگین سنی زنان 42/28 ± 5/12 بود.  نتایج نشان داد مولفه های استرس والدینی و حمایت اجتماعی سهم معنی داری در پیش بینی مشکلات هیحانی - اجتماعی کودکان داشتند؛ به طوری که به ترتیب 7/44 درصد و 9/8 درصد از واریانس مشکلات هیحانی - اجتماعی کودکان توسط استرس والدینی و حمایت اجتماعی تبیین شد.

    نتیجه گیری

    نتایج این تحقیق نشان دهنده ان است که مولفه های استرس والدینی و منبع حمایتی دوستان در پیش بینی مشکلات هیجانی-اجتماعی می تواند موثر باشد.

    کلید واژگان: مشکلات هیحانی - اجتماعی, استرس والدین, حمایت اجتماعی
    Azam Nazemi-Harandi, Shadi Jazayeri*, Haeideh Saberi
    Background and Aim

    Children's emotional and social problems are associated with the main indicators of delinquency in adolescents, violence in adults and anxiety disorders.

    Materials and Methods

    This study aimed to investigate the role of parental stress and perceived social support in predicting children's psychosocial problems. The present study was based on the purpose of the applied type and based on the data collection method was a descriptive correlational study. The statistical population in this study included all parents (including children) referring to health centers in Pardis in 1399 who have children under 5 years old, from which 230 people were selected by available sampling method. Measurement tools included Parental Stress Questionnaire (Abdin, 1990), Social Support Questionnaire (Zimet et al., 1988) and Rutter et al. (1975). For data analysis, multiple regression was used simultaneously with SPSS software version 25.

    Results

    The results showed that the components of parental stress and social support had a significant role in predicting children's psychosocial problems; So that 44.7% and 8.9% of the variance of children's psychosocial problems were explained by parental stress and social support, respectively.

    Conclusion

    Therefore, the results of this study can be used to design care programs for families with children with emotional and social problems.

    Keywords: Emotional-social problems, Parental stress, social support
  • روح الله زالی، علی اسماعیلی*، هایده صابری
    هدف

    در پژوهش حاضر به بررسی تحلیل نقش میانجیگری تنظیم شناختی هیجان در رابطه بین اضطراب با تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان داوطلب ماستکتومی می پردازیم.

    روش

    روش پژوهش، همبستگی از نوع معادلات ساختاری می باشد. نمونه پژوهش را 350شرکت کننده مبتلا به سرطان پستان داوطلب ماستکتومی از دو بیمارستان امام خمینی (ره) و امام حسین (ع) تشکیل می دهند که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در پژوهش پرسشنامه اضطراب بک، پرسشنامه تصویر بدنی هورمز و همکاران (2008) و پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی دنیس و وندر وال (2010) می باشد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که اثر مستقیم اضطراب با ضریب استاندار بتا بر روی انعطاف پذیری شناختی (789/0-=Beta) و بر روی تصویر بدنی تصویر بدنی (562/0-=Beta) بطور منفی در سطح کمتر از یک هزارم (001/0>P) معنادار است. همچنین اثر مستقیم انعطاف پذیری شناختی بر روی تصویر بدنی (211/0=Beta) بطور مثبت در سطح کمتر از 05/0 معنادار است. علاوه بر این، اندازه اثر غیرمستقیم اضطراب به تصویر بدنی بیماران با ضریب استاندارد 17/0- در سطح کمتر از 05/0 معنی دار است.

    نتیجه گیری

    بیمارانی که از انعطاف پذیری شناختی بیشتری استفاده می کنند اضطراب و تصویر بدنی منفی کمتری را تجربه می نمایند و بالعکس کسانی که از انعطاف پذیری شناختی کمتری استفاده می نمایند اضطراب و تصویر بدنی منفی بیشتری را درک می کنند.

    کلید واژگان: سرطان پستان, اضطراب, تصویر بدنی, انعطاف پذیری شناختی, ماستکتومی
    Rohlalah Zali, Ali Esmaeili *, Hayede Saberi
    Objective

    In the present study, we investigate the mediating role of cognitive emotion regulation in the relationship between anxiety and body image of women with voluntary mastectomy breast cancer.

    Method

    The research method is correlation of structural equations. The sample consisted of 350 participants with voluntary mastectomy breast cancer from two hospitals, Imam Khomeini (RA) and Imam Hossein (AS), who were selected by available sampling method. The instruments used in the research are Beck Anxiety Questionnaire, Hormoz et al. (2008) Body Image Questionnaire and Dennis and Vander Wall (2010) Cognitive Flexibility Questionnaire.

    Results

    The results showed that the direct effect of anxiety with beta standard coefficient on cognitive flexibility (Beta = -0.789) and on body image (Beta = 0.562) negatively at a level less than one The thousandth (P <0.001) is significant. Also, the direct effect of cognitive flexibility on body image (Beta = 0.211) is positively significant at the level of less than 0.05. In addition, the magnitude of the indirect effect of anxiety on the body image of patients with a standard coefficient of -0.17 is significant at the level of less than 0.05.

    Conclusion

    Patients who use more cognitive flexibility experience less anxiety and negative body image, and conversely, those who use less cognitive flexibility experience more anxiety and negative body image.

    Keywords: breast cancer, anxiety, body image, cognitive flexibility, mastectomy
  • فرحناز امیرلو، هایده صابری*، میترا حکیم شوشتری
    هدف

    ترکیب ذهن آگاهی، خودکارآمدی والدینی و فراوالدگری در کاهش تنیدگی والدین به ویژه مادران نقش بسزایی داشته و مدیریت تنیدگی والدینی جهت ارتقای بهزیستی امری مهم محسوب می‎شود.

    روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجیگر ذهن آگاهی و خودکارآمدی والدینی در تبیین روابط علی بین فراوالدگری و تنیدگی والدینی در مادران کودکان مبتلا به اوتیسم انجام شد. طرح پژوهش همبستگی و مبتنی بر روش مدل یابی معادلات ساختاری و جامعه آماری شامل همه مادران دارای کودک 2 تا 14 سال مبتلا به اختلال اوتیسم مراجعه کننده به کلینیک های درمانی شهر تهران در سال 1400 بودند که 250 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به پرسشنامه های تنیدگی والدگری آبیدین (1995)، پرسشنامه ذهن آگاهی (براون و رایان، 2003)، پرسشنامه فراوالدگری (هاوک و هولدن، 2006) و خودکارآمدی والدینی (دومکا و همکاران، 1996) پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارAMOS  نسخه 24 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که ضریب مسیر کل بین فراوالدگری و تنیدگی والدینی (01/0>p، 456/0-=β) منفی و ضریب مسیر بین ذهن آگاهی و تنیدگی والدینی (01/0>p، 474/0-=β) و خودکارآمدی والدینی و تنیدگی والدینی (01/0>p، 386/0-=β) منفی و در سطح 01/0 معنادار بودند که خودکارآمدی والدینی و ذهن آگاهی رابطه بین فرا والدگری و تنیدگی والدگری را به صورت منفی و معناداری میانجیگری کرد.

    نتیجه گیری

    فراوالدگری به صورت مستقیم و ذهن آگاهی و خودکارآمدی والدینی به صورت مستقیم و غیرمستقیم، تنیدگی والدینی را در مادران کودکان مبتلا به اوتیسم پیش بینی می کند. ضرورت دارد جهت ارایه مداخلات به منظور کاهش یا جلوگیری از سطوح بالای تنیدگی والدینی در خانواده‎ها به مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی، خودکارآمدی و فراوالدگری در روابط والد فرزندی توجه ویژه‎ای گردد.

    کلید واژگان: تنیدگی والدینی, ذهن آگاهی, فرا والدگری, خودکارآمدی والدینی, اوتیسم
    Farahnaz Amirlou, Hayedeh Saberi *, Mitra Hakim Shoushtari
    Aim

    The combination of mindfulness, parental self-efficacy and extra-parenting has a significant role in reducing parental stress, especially mothers, and parental stress management is important to promote well-being.

    Methods

    The aim of this study was to investigate the mediating role of parental mindfulness and self-efficacy in explaining the causal relationship between extravagance and parental stress in mothers of children with autism. Correlational research design based on structural equation modeling and statistical population including all mothers with children 2 to 14 years old with autism referred to medical clinics in Tehran in 1400 that 250 people were selected by purposive sampling and Abidin parenting stress questionnaires. (1995) answered the Mindfulness Questionnaire (Brown and Ryan, 2003), the Trans parenting Questionnaire (Hawke and Holden, 2006) and the Parental Self-Efficacy Questionnaire (Dumka et al., 1996). Data analysis was performed using AMOS software version 24.

    Results

    The results showed that the total path coefficient between extravagance and parental stress (p<0.01, β=-0.456) was negative and the path coefficient between mindfulness and parental stress (p <0.01, β=-0.474).) and parental self-efficacy and parental stress (p<0.01, β= -0.386) were negative and at the level of 0.01 were significant that parental self-efficacy and mindfulness were negatively related to the relationship between extra-parenting and parenting stress and mediated meaningfully.

    Conclusion

    Trans parenting directly and parental mindfulness and self-efficacy directly and indirectly predict parental stress in mothers of children with autism. In order to provide interventions to reduce or prevent high levels of parental stress in families, it is necessary to pay special attention to interventions based on mindfulness, self-efficacy and extravagance in parent-child relationships.

    Keywords: Parenting stress, Mindfulness, meta-parenting, parental self-efficacy, autism
  • فاطمه حاجی نقی طهرانی، هایده صابری*، نسرین باقری
    مقدمه

    شناسایی درمان روانشناختی موثر بر بهبود کیفیت زندگی مادران دارای فرزند اوتیسم ضروری است، بنابراین پژوهش حاضر با هدف، اثر بخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کیفیت زندگی و انعطاف  پذیری شناختی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با دو گروه آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری شامل مادران کودکان مبتلا به اوتیسم موسسه دوست اوتیسم شهر تهران در سال 1399 و  نمونه پژوهش تعداد 30 نفر از مادران این موسسه بودند که از طریق نمونه گیری داوطلبانه و غیر احتمالی بر اساس ملاکهای ورود در گام اول انتخاب و سپس به صورت تصادفی در دو  گروه 15 نفری که شامل گروه ازمایش و کنترل  بودند، جایگزین شدند که هشت جلسه آموزش پذیرش و تعهد دریافت کردند. طول جلسات 45 دقیقه و به صورت هفتگی بود و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزارهای پژوهش پروتکل پذیرش و تعهد تلفیقی هیز، پرسشنامه کیفیت زندگی و پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی دنای و وندروال بودند.

    یافته ها

    نتایج پژوهش نشان داد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به طور معناداری موجب افزایش کیفیت زندگی و انعطاف پذیری شناختی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم می شود (0/001>P)

    نتیجه گیری

    یافته های مطالعه حاضر بر اهمیت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در افزایش کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم و ارایه افق های جدید در مداخلات بالینی تاکید دارد. بنابراین درمان پذیرش و تعهد به عنوان درمان مکمل می تواند با ایجاد تغییر مثبت و مناسب در مادران کودکان مبتلا به اوتیسم مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, کیفیت زندگی, انعطاف پذیری شناختی, مادران کودکان مبتلا به اوتیسم
    Fatemeh Haji Naghi Tehrani, HAYEDEH SABERI*, Nasrin Bagheri
    Introduction

    It is necessary to identify psychological treatment effective in improving the quality of life of mothers with autistic children, so the present study was conducted with the aim of the effectiveness of treatment based on acceptance and commitment on the quality of life and cognitive flexibility of mothers of children with autism.

    Methods

    The current research was a semi-experimental experiment with a pre-test-post-test and follow-up design with two experimental and control groups. The statistical population consisted of mothers of children with autism from Dost Autism Institute in Tehran in 2019, and the research sample was 30 mothers of this institution, who were selected through voluntary and non-probability sampling based on the entry criteria in the first step, and then as They were randomly replaced in two groups of 15 people, which included the experimental and control groups. Then they received eight training sessions of acceptance and commitment. The duration of the sessions was 45 minutes per week, but the control group was placed on the waiting list. The research tools were Hayes' Integrated Acceptance and Commitment Protocol, Quality of Life Questionnaire, and Denay and Vanderwaal's Cognitive Flexibility Questionnaire.

    Result

    The results of the research showed that treatment based on acceptance and commitment significantly increases the quality of life and cognitive flexibility of mothers of children with autism (P<0.001).

    Conclusion

    The findings of the present study emphasize the importance of treatment based on acceptance and commitment in increasing the quality of life of mothers of children with autism and providing new horizons in clinical interventions. Therefore, acceptance and commitment therapy can be used as a complementary therapy by creating positive and appropriate changes in mothers of children with autism.

    Keywords: Acceptance, commitment therapy, quality of life, cognitive flexibility, mothers of children with autism
  • مریم بهریان، سیمین بشردوست، هایده صابری
    مقدمه

    اعتیاد جنسی یک اختلال روانی با پیامدهای فردی، بین فردی، قانونی، اجتماعی و جسمانی ناخوشایند است. اعتیاد جنسی به طور عمده در تجربه های ناخوشایند در خانواده و در کودکی ریشه دارد. هدف مطالعه‌ی حاضر بررسی مقایسه خودپنداره و تروماهای کودکی افراد مبتلا به اختلال اعتیاد جنسی با افراد غیرمبتلا بود.

    روش کار

    این مطالعه به صورت علی-مقایسه ای با روش نمونه گیری هدفمند روی 50 نفر دارای اختلال اعتیاد جنسی و 50 غیرمبتلا همتا شده به لحاظ سن و تحصیلات انتخاب شدند. ابزارهای به کار گرفته شده آزمون تجدیدنظر شده غربالگری اعتیاد جنسی (SAST-R) کارنز و همکاران، پرسشنامه خودپنداره (SCQ) راجرز و پرسشنامه ترومای کودکی (CTQ-SF) برنشتاین و همکاران بوده است. در مطالعه حاضر، از تحلیل واریانس چندمتغیره (مانووا) برای تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شده است.

    نتایج

    نتایج تحلیل واریانس چندمتغیره نشان داد که بین خودپنداره و تروماهای کودکی افراد مبتلا به اختلال اعتیاد جنسی با افراد غیرمبتلا تفاوت وجود دارد؛ به این صورت که افراد دارای اختلال اعتیاد جنسی دارای نمرات بالاتری در خودپنداره منفی و ترومای کودکی نسبت به افراد غیرمبتلا بودند.

    نتیجه گیری

    این نتایج تلویحات مهمی از نقش تجربیات ناخوشایند در خانواده بر رفتارهای جنسی افراد در سا ل های بعدی زندگی دارد. به طوری که کسانی که خودپنداره منفی و ترومای کودکی بیشتری دارند بیشتر مستعد اختلال اعتیاد جنسی هستند.

    کلید واژگان: خودپنداره, تروماهای کودکی, اختلال اعتیاد جنسی
    Maryam Bahrian, Simin Bashardust, Hayede Saberi
    Introduction

    Sexual addiction is a psychiatric disorder with unpleasant personal, interpersonal, legal, social, and physical outcomes. Sexual addiction is mainly rooted in unpleasant experiences within family and during childhood. The purpose of this study was to investigate comparison of self-concept and childhood traumas of people with sexual addiction disorder with healthy people.

    Material and Method

    This study was a causal-comparative investigation and using purposive sampling method, was carried out on 50 people with sexual addiction disorder and 50 healthy people in the control group matching with age and academic. The study made use of the sexual addiction screening test-revised (SAST-R) of Carnes and et al, self-concept questionnaire (SCQ) of Rogers and short form of the childhood trauma questionnaire (CTQ-SF) of Bernstein and et al. In this study, Multivariate analysis of variance (MANOVA) was used for data analysis.

    Results

    The results of multivariate analysis of variance showed that there is a difference between self-concept and childhood traumas of people with sexual addiction disorder with healthy people; in this way, the people with sexual addiction disorder have lower scores in negative self-concept and childhood traumas than the healthy people.

    Conclusion

    These results have important implications of the role of unpleasant experiences in the family on the sexual behaviors of people in the later years of life. So that those who have negative self-concept and more childhood trauma are more to sexual addiction disorder.

    Keywords: self-concept, childhood traumas, sexual addiction disorder
  • کریستینه سروب آرزومانیان، جوانشیر اسدی*، هایده صابری
    مقدمه

    هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش گروهی شناختی- رفتاری مادران و آموزش ذهن آگاهی کودکان بر اضطراب کودکان 9 تا 12 سال بود.

    روش پژوهش: 

    روش این پژوهش نیمه آزمایشی، با طرح پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کودکان 9 تا 12 سال مدرسه ابتدایی ارامنه در شهر تهران در سال تحصیلی 1397-1398 بودند که از میان آنها 30 کودک با روش نمونه گیری دردسترس براساس خط برش مقیاس اضطراب چندبعدی کودکان مارچ و همکاران (1997) انتخاب شدند که با گمارش تصادفی در دو گروه آموزش شناختی رفتاری برای مادران و ذهن آگاهی برای کودکان و گروه گواه گمارده شدند. مادران گروه مداخله اول 8 جلسه آموزش شناختی رفتاری به مدت زمان هر جلسه 90 دقیقه و کودکان گروه مداخله دوم 8 جلسه آموزش ذهن آگاهی به مدت زمان هر جلسه 90 دقیقه را دریافت کردند. داده های پژوهش حاضر با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد آموزش گروهی شناختی- رفتاری برای مادران (01/0>P، 86/8 =(36 و 2)F) و آموزش گروهی ذهن آگاهی برای کودکان (01/0>P، 43/5 =(36 و 2)F) در مقایسه با گروه گواه میانگین اضطراب را در کودکان کاهش داد.

    بحث و نتیجه گیری

    بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش گروهی شناختی رفتاری مادران و ذهن آگاهی به کودکان می تواند برای و کاهش اضطراب کودکان استفاده شود.

    کلید واژگان: آموزش شناختی- رفتاری, اضطراب, ذهن آگاهی, کودکان, مادران
    Kristine Sroub Arzumanian, Javanshir Asadi*, Hayedeh Saberi
    Introduction

    The purpose of this study was to compare the effectiveness of cognitive behavioral group training for mothers and mindfulness training for children on the anxiety of 9-12 year old children.

    Research method

    The statistical population of this research included 9-12-year-old Armenian elementary school children in Tehran in the academic year 2019-2020, from among whom 30 children were selected using the available sampling method based on the cut-off line of the Multidimensional Anxiety Scale for Children by March et al. (1997), who were randomly assigned to two Cognitive behavioral training group for mothers and mindfulness for children and the control group. The mothers of the first intervention group received 8 sessions of cognitive behavioral training lasting 90 minutes each session, and the children of the second intervention group received 8 sessions of mindfulness training lasting 90 minutes each session. The data of the present study were analyzed using the analysis of variance with repeated measurements method.

    Results

    The results of the present study showed that cognitive-behavioral group training for mothers (F(2 & 36)= 8.86, P< 0.01) and mindfulness group training for children (F(36, 2)= 5.43, P< 0.01) compared to the control group, reduced the average anxiety in children.

    Discussion

    Based on the findings of the present research, it can be concluded that cognitive behavioral group training for mothers and mindfulness for children can be used to reduce children's anxiety.

    Keywords: anxiety, children, cognitive-behavioral training, mindfulness, mothers
  • ویدا فلاح برنجستانکی، هایده صابری*، آرزو شمالی اسکویی
    هدف

    پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی گروهی با درمان شناختی رفتاری گروهی بر رضایت زناشویی و خودکنترلی زنان دارای تعارض زناشویی انجام شد.

    روش

    روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون- پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمام زنان دارای تعارض زناشویی بود که در سال 1398 به مراکز مشاوره منطقه 7 شهر تهران مراجعه کرده بودند، که از میان آنها 60 نفر با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جلسات واقعیت درمانی به صورت گروهی هفته ای یک جلسه دو ساعته طی 7 هفته برگزار شد. جلسات درمان شناختی رفتاری به صورت گروهی هفته ای یک جلسه دو ساعته طی 8 جلسه برگزار شد. شرکت کنندگان جهت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به مقیاس رضایت زناشویی انریچ (1982) و مقیاس خودکنترلی تانجنی و همکاران (2004) پاسخ دادند. تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر انجام شد.

    یافته ها

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد اثر متقابل زمان*گروه ها موجب افزایش رضایت زناشویی و خودکنترلی (001/0=P) در گروه های آزمایش نسبت به گروه گواه شد. نتایج آزمون تعقیبی بنفرونی حاکی از تفاوت معنادار درمان شناختی- رفتاری و واقعیت درمانی با گروه گواه برای متغیرهای رضایت زناشویی و خودکنترلی بود.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد واقعیت درمانی و درمان شناختی- رفتاری هر دو، به زنان متاهل با بهبود خودکنترل گری به آنها کمک می کند تا روابط زناشویی خود را بهبود بخشند.

    کلید واژگان: تعارض, خودکنترلی, درمان شناختی- رفتاری, رضایت زناشویی, واقعیت درمانی
    Vida Fallah Berejestanaki, Hayedeh Saberi *, Arezoo Shomali Oskoei
    Aim

    The aim of this study was to compare the effectiveness of group reality therapy with group cognitive-behavioral therapy on marital satisfaction and self-control of women with marital conflict.

    Method

    The method of the present study was descriptive quasi-experimental with a pre-test-post-test-follow-up design with a control group. The statistical population of the study included all women with marital conflict who were referred to counseling centers in District 7 of Tehran in 2019, from which 60 people were selected using purposive sampling. Reality therapy sessions were held in groups of one two-hour session per week for 7 weeks. Cognitive-behavioral therapy sessions were held in groups of one two-hour session per week for 8 weeks. Participants responded to the ENRICH Marital Satisfaction Scale developed (1982) and the Self-Control Scale developed by Tangney et al. (2004) for pretest, posttest, and follow-up. Data analysis was performed using repeated-measures analysis of variance.

    Results

    The results of the present study showed that the interaction of time*groups increased marital satisfaction and self-control (P=0.001) in the experimental groups compared to the control group. The results of Bonferroni post hoc test showed a significant difference between cognitive-behavioral therapy and reality therapy with the control group for marital satisfaction and self-control variables.

    Conclusion

    It seems that both reality therapy and cognitive-behavioral therapy help married women to improve their marital relationships by improving their self-control.

    Keywords: Cognitive-Behavioral Therapy, conflict, marital satisfaction, Reality Therapy, Self-control
  • اعظم ناظمی هرندی*، شادی جزایری، هایده صابری
    زمینه و هدف 

    در زندگی مدرن امروزی مشکلات هیجانی و اجتماعی بالاترین رتبه را در بین بیماری های روانی به خود اختصاص داده اند. از این رو پژوهش حاضر با هدف ارایه مدل علی پیش بینی مشکلات هیجانی اجتماعی کودکان براساس سبک های فرزندپروری با تاکید بر نقش واسطه ای حمایت اجتماعی انجام شد

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر به صورت مقطعی تحلیلی بود. جامعه تحت مطالعه شامل 230 نفر از والدین دارای کودکان زیر 5 سال با مشکلات رفتاری هیجانی و مراجعه کننده به مراکز سلامت شهر پردیس در سال 1399 بود که با روش نمونه گیری دردسترس، 230 نفر انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری شامل پرسش نامه سبک های فرزندپروری، پرسش نامه حمایت اجتماعی و پرسش نامه مشکلات هیجانی -جتماعی بود. برای تحلیل داده ها از مدل سازی معادلات ساختاری و بهره گیری از نرم افزار SmartPLS استفاده شد. 

    ملاحظات اخلاقی

    این مقاله در دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات تهران با کد 99527 تصویب و تایید شده است.

    یافته ها 

    میانگین سنی مادران 7/86± 32/87 بود. از طرفی 60 درصد کودکان را پسران و 40 درصد را دختران با میانگین سنی0/87± 4/12تشکیل دادند. میانگین و انحراف معیار مشکلات هیجانی اجتماعی 4/37± 40/16، معیار سبک های فرزندپروری 18/10± 152/23و حمایت اجتماعی 6/49± 34/66 به دست آمد. سبک های فرزندپروری در پیش بینی مشکلات هیجانی اجتماعی کودکان با واسطه گری حمایت اجتماعی نقش معنا داری داشت (0/05>P). همچنین شا خص های برازش مدل نیز ازطریق پایایی ترکیبی و آلفای کرونباخ نشان از برازش مناسب مدل داشت. 

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر بر نقش حساس اوایل زندگی انسان (کودک) و لزوم متمرکز کردن امکانات حمایتی برای زوج مادر و کودک در این سن تاکید دارد. به نحوی که تامین مداخلات روانی و حمایتی برای مادران با استرس بالا به سازگاری و سلامت روان والد و به دنبال آن رشد بهنجار کودک می انجامد.

    کلید واژگان: مشکلات هیجانی اجتماعی, سبک های فرزندپروری, حمایت اجتماعی
    Azam Nazemi-Harandi*, Shadi Jazayeri, Haeideh Saberi
    Background and Aim 

    In modern life, emotional and social problems have taken the highest rank among mental illnesses. The present study aimed to provide a causal model for predicting children’s psychosocial problems based on parenting styles with an emphasis on the mediating role of social support.

    Methods & Materials 

    The present research was a cross-sectional analytic study. The study population included parents of children (under 5 years old with behavioral-emotional problems) referred to the comprehensive health centers services in Pardis City, Iran, in 2020. Of whom, 230 people were selected by convenience sampling method. Measurement tools included parenting styles, social support, and socioemotional problems questionnaires. Structural equation modeling with SmartPLS software was used to analyze the data. 

    Ethical Considerations

    This study was approved by the Ethics Committee of Science and Research Branch, Islamic Azad University (Code: 99527).

    Results 

    The Mean±SD age of mothers was 32.87±7.87 years. Also, 60% of children were boys, and 40% were girls, with an Mean±SD age of 4.12±0.78 years. The Mean±SD scores of socioemotional problems, parenting styles, and social support were found to be 40.16±4.73, 152.23±18.10, and 34.66±6.49, respectively. The results of structural equation modeling showed that parenting styles had a significant role in predicting children’s socioemotional problems through social support mediation (P<0.05). Also, the fitting branches of the model showed the proper fit of the model through the composite reliability and the Cronbach alpha calculation. 

    Conclusion 

    The results of the present study emphasize the critical role of early childhood life and the need to focus on support facilities for mother-child couples at this age. Accordingly, providing psychological and supportive interventions for mothers with high stress can result in parental adjustment and mental health and, subsequently, the child’s normal development.

    Keywords: Socioemotional problems, Parenting styles, Social support
  • فرحناز امیرلو، هایده صابری*، میترا حکیم شوشتری
    اهداف

    شناسایی عوامل مرتبط با سلامت روانی و کیفیت کلی زندگی والدین به ویژه مادران کودکان اوتیسم از اهمیت ویژه ای برخوردار است لذا پژوهش حاضر با هدف پیش بینی تنیدگی والدگری بر اساس بهشیاری و فراوالدگری با نقش میانجیگر خودکارآمدی والدینی مادران کودکان مبتلا به اوتیسم انجام شد.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع همبستگی مبتنی بر روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل همه مادران دارای کودک 2 تا 14 سال مبتلا به اختلال اوتیسم مراجعه کننده به کلینیک های درمانی شهر تهران در سال 1400 بودند که 250 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به پرسشنامه های تنیدگی والدگری(PSI-SF)، بهشیاری(MAAS)، فراوالدگری(M-PQ)و خودکارآمدی والدینی (PSAM)پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده ها با روش مدل یابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار AMOS  نسخه 24 انجام شد.

    یافته ها

    ضریب مسیر کل بین بهشیاری(p<0/01, B=-0/671)، فراوالدگری (p<0/01, B=-0/256) و خودکارآمدی والدینی(p<0/01, B=-0352) با تنیدگی والدگری منفی و معنادار بود. همچنین ضریب مسیر غیرمستقیم بین بهشیاری و فراوالدگری با تنیدگی والدگری  به ترتیب (p<0/01, B=-0/153)و(p<0/01, B=-0/116) منفی و در سطح 0/01 معنادار بود. همچنین مجموع مجذور همبستگی های چندگانه (R2) برای متغیر تنیدگی والدگری برابر با 0/63 حاصل شد.  

    نتیجه گیری

    بهشیاری و فراوالدگری به صورت مستقیم و هم با میانجیگری خودکارآمدی والدینی، تنیدگی والدگری را در مادران کودکان مبتلا به اوتیسم پیش بینی می کند. بنابراین به منظور توسعه مداخلات برای کاهش یا جلوگیری از سطوح بالای تنیدگی والدگری ضرورت دارد از یافته‎های حاصل در جهت ارتقای بهزیستی والدین و بهبود روابط والد- فرزندی بهره گرفته شود.

    کلید واژگان: تنیدگی والدگری, بهوشیاری, فراوالدگری, خودکارآمدی والدینی, اختلالات طیف اوتیسم
    Farahnaz Amirlou, Hayedeh Saberi*, Mitra Hakim Shoushtari
    Objectives

    It is highly important to identify the factors related to the general quality of life of parents, especially mothers of children with autism. Therefore, the present study aims to predict parenting stress based on mindfulness and meta-parenting considering the mediating role of parental self-efficacy of mothers of children with autism.

    Methods

    The present correlational study was conducted using the structural equation modeling (SEM) method. The study population included all mothers of 2- to 14-year-old children with autism referring to the therapeutic clinics in Tehran City, Iran, in 2021. Of this population, a total of 250 individuals were selected using the purposive sampling method and then responded to the parenting stress (PSI-SF), mindfulness (MAAS), meta-parenting (M-PQ), and parental self-efficacy (PSAM) questionnaires. The data were analyzed via the SEM method in the AMOS 21.0 software.

    Results

    The total path coefficient between mindfulness (P < 0.01, β = - 0.671), meta-parenting (P < 0.01, β = - 0.256), and parental self-efficacy (P < 0.01, β = - 0.352), and parenting stress was negative and significant. Also, the indirect path coefficient between parenting stress and mindfulness (P < 0.01, β = - 0.153) and meta-parenting (P < 0.01, β = - 0.116) was negative and significant at the level of 0.01. Moreover, the squared multiple correlation coefficient (R2) for the parenting stress variable was obtained at 0.63.

    Conclusion

    Mindfulness and meta-parenting can predict parenting stress in mothers of children with autism both directly and with the intermediation of parental self-efficacy. Therefore, to develop interventions for preventing high levels of parenting stress, it is necessary to utilize the findings to improve parents’ parent-child relationships.

    Keywords: Parenting stress, Mindfulness, Meta-parenting, Parental self-efficacy, Autism spectrum disorder
  • سارا نجاتی، سیمین بشردوست *، هایده صابری

    مطالعه حاضر با هدف ارایه الگوی تصمیم گیری بالینی بر اساس هوش هیجانی با میانجی گری باورهای خودکارآمدی و اعتماد به نفس در کادر پرستاری بیمارستان های شهر رشت انجام شد. روش این مطالعه از نوع توصیفی - همبستگی با تکیه بر مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این مطالعه پرستاران بخش مراقبت ویژه بیمارستان های شهر رشت بودند که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای نمونه ای به حجم 364 نفر انتخاب شدند و به پرسشنامه تصمیم گیری بالینی پرستاران لوری و سالانترا (2002)، پرسشنامه هوش هیجانی برادبری و گریوز (2005)، پرسشنامه خودکارآمدی در عملکرد بالینی چراغی و همکاران (2009) و پرسشنامه اعتماد به نفس شروگر و شون (1995) پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش مدلیابی معادلات ساختاری نشان داد هوش هیجانی بر الگوی تصمیم گیری بالینی پرستاران اثر دارد (01/0>p، 657/0=β)؛ باورهای خودکارآمدی بر الگوی تصمیم گیری بالینی پرستاران اثر دارد (01/0>p، 370/0=β) و اعتماد به نفس بر الگوی تصمیم گیری بالینی پرستاران اثر دارد (01/0>p، 241/0=β). همچنین، باورهای خودکارآمدی (01/0>p، 186/0=β) و اعتماد به نفس (01/0>p، 108/0=β) اثر هوش هیجانی بر الگوی تصمیم گیری بالینی پرستاران را میانجی‌گری می کنند. پیشنهاد می شود در تدوین برنامه درسی، باور خودکارآمدی و اعتماد به نفس به عنوان عوامل تسهیل کننده تصمیم گیری و عملکرد بالینی دانشجویان پرستاری در نظر گرفته شود.

    کلید واژگان: اعتماد به نفس, باورهای خودکارآمدی, تصمیم گیری بالینی پرستاران, هوش هیجانی
    Sara Nejati, Simin Bashardoost *, Hayede Saberi

    Decisions that the nurses taking during clinical care are affecting their effectiveness in clinical performance and can affect the patient's life and his medical experience. The present study aimed to provide a clinical decision-making model based on emotional intelligence with the assumption of self-efficacy and self-confidence beliefs in the Nursing staff of Rasht Hospital. The method of this descriptive-correlational study was relying on structural equation model. The statistical population of this study was nurses in the intensive care units of Rasht hospitals, which were selected by randomized cluster sampling method, and 364 people were selected by clinical decision-making questionnaire Laureria and Salalara (2002), Bradury and Erotic Elementary Questionnaire (2005), Self-efficacy Questionnaire in Clinical Performance and Partners (2009) and Sensor-Self-confidence and 1993) confidence questionnaire. Data analysis using structural equation modeling method showed that emotional intelligence affects the clinical decision making model of nurses (P <0.01, β = 0.57); Self-efficacy beliefs affect the clinical decision making model of nurses (P <0.01), β-300) and self-esteem on the clinical decision-making model of nurses (P <0.01, β = 241). Also, self-efficacy beliefs (p <0.01, β = 186) and self-confidence (P <0.01), β-108 = 2006 mediate the effect of emotional intelligence on clinical decision making model of nurses. It is suggested that in the formulation of curriculum, self-efficacy and self-confidence beliefs are considered as the facilitating facilitating agents and the clinical performance of nursing students.

    Keywords: Confidence, self-efficacy beliefs, clinical decision making nurses, emotional intelligence
  • کیمیا مقدم، سیمین بشردوست*، هایده صابری
    زمینه و هدف

     شناسایی علل بروز رفتارهای پرخطر در نوجوانان که امکان دارد به‌دلایل متفاوت صورت ‌گیرد، کاری دشوار است. هدف این پژوهش ارایه مدل ساختاری رفتارهای پرخطر در نوجوانان براساس حساسیت اضطرابی با میانجی‌گری پذیرش خویشتن بود.

    روش‌ بررسی:

     پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را تمام نوجوانان 14تا18ساله شهر تهران در سال تحصیلی 97-1396 تشکیل دادند که از میان آن‌ها پانصد نفر به‌روش نمونه‌گیری دردسترس از مدارس انتخاب شدند که از این تعداد 496 نفر واجد شرایط تحلیل بودند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه رفتارهای پرخطر (محمدخانی، 1386)، پرسشنامه پذیرش بی‌قید و شرط خویشتن (چمبرلین و هاگا، 2001) و شاخص حساسیت اضطرابی (ریس و همکاران، 1986) بود. برای تحلیل داده‌ها آزمون آماری همبستگی پیرسون و روش مدل‌سازی معادلات ساختاری با نرم‌افزارهای SPSS و AMOS استفاده شد. سطح معناداری آزمون‌ها 0٫05 در نظر گرفته شد.

    یافته‌ها: 

    نتایج نشان داد ضریب مسیر کل بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر مثبت و معنادار بود (0٫001=p، 0٫27=β). ضریب مسیر مستقیم بین پذیرش مشروط خویشتن و رفتارهای پرخطر مثبت و معنادار به‌دست آمد (0٫001=p، 0٫32=β). ضریب مسیر مستقیم بین پذیرش غیرمشروط خویشتن و رفتارهای پرخطر منفی و معنادار بود (0٫001=p، 0٫28-=β). ضریب مسیر غیرمستقیم بین حساسیت اضطرابی و رفتارهای پرخطر با میانجی‌گری پذیرش مشروط و نامشروط خویشتن مثبت و معنادار به‌دست آمد (0٫001=p، 0٫150=β)؛ همچنین مدل مفروض با داده‌های گردآوری‌شده برازش داشت (164٫15=2X، 0٫954=CFI، 0٫951=GFI، 0٫919=AGFI، 0٫071=RMSEA).

    نتیجه‌گیری: 

    باتوجه به یافته‌های پژوهش نتیجه گرفته می‌شود، حساسیت اضطرابی با میانجی‌گری پذیرش مشروط و غیرمشروط خویشتن، به‌صورت معنادار رفتارهای پرخطر را در نوجوانان پیش‌بینی می‌کند.

    کلید واژگان: پذیرش خویشتن, حساسیت اضطرابی, رفتار پرخطر
    Kimia Moghaddam, Simin Bashardoost *, Hayedeh Saberi
    Background & Objectives

    One of the fundamental problems that adolescents face is the occurrence of high-risk behaviors. These behaviors are destructive and maladaptive that have adverse physical, psychological, and social consequences for the individual. Self-acceptance is a direct behavioral strategy such as effective problem-oriented coping that affects adolescents' adjustment and thus may have a direct effect on adolescents' high-risk behaviors. Conditional self-worth is one of the factors that causes anxiety and stress, while unconditional self-acceptance provides individual adjustment. Anxiety sensitivity explains the predisposition of people to fear and catastrophic interpretations of anxiety symptoms and causes the persistence of anxiety disorders, as one of the etiological factors involved in anxiety disorders. This study aimed to present a structural model of risky behaviors in adolescents based on anxiety sensitivity mediated by self-acceptance.

    Methods

    The present study was descriptive and correlational. The statistical population of the study included all adolescents aged 14 to 18 years living in Tehran City, Iran in the academic year of 2017-2018. Of whom, 500 people were selected by convenience sampling from schools. Out of these students, 496 were eligible for analysis. The inclusion criteria were volunteer participation, adolescents in primary and secondary high school, aged 14 to 18 years, and no history of receiving psychological treatment. The exclusion criteria were incomplete answers to the questionnaires and lack of consent to continue cooperating in the research. The study tools included the Risky Behaviors Questionnaire (Mohammadkhani, 2007), Unconditional Self-Acceptance Questionnaire (Chamberlain & Haaga, 2001), and the Anxiety Sensitivity Index (Reiss et al., 1986). The Pearson correlation test and structural equation modeling were used to analyze the data with SPSS and AMOS software. The significance level of the tests was considered 0.05.

    Results

    In the present study, the results showed that the total path coefficient between anxiety sensitivity and risky behaviors was positive and significant (p=0.001, β=0.27). The path coefficient between conditional self-acceptance and risky behaviors was positive and significant (p=0.001, β=0.32). The path coefficient between unconditional self-acceptance and risky behaviors was negative and significant (p=0.001, β= -0.28). The indirect path coefficient between anxiety sensitivity and risky behaviors mediated by conditional and unconditional self-acceptance was positive and significant (p=0.001, β= 0.150). Also, the hypothesized model had fitness with the collected data (χ2=164.15, CFI=0.954, GFI=0.951, AGFI=0.919, and RMSEA=0.071).

    Conclusion

    Based on the findings of this study, anxiety sensitivity significantly predicts high-risk behaviors in adolescents with the mediation of conditional and unconditional self-acceptance.

    Keywords: Self-acceptance, Risky behavior, Anxiety sensitivity
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • هائیده صابری
    هائیده صابری
    استادیار روان شناسی، واحد رودهن، دانشگاه آزاد اسلامی، رودهن، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال