به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

وحید سینایی

  • جواد جمالی، وحید سینایی*، مهدی نجف زاده، محمدعلی تقوی

    در دوره پهلوی، تلاش‏های هدفمندی برای نوسازی و توسعه ایران با حضور دولت و نیروهای اجتماعی صورت گرفت. در پژوهش هایی که در این باره انجام شده، بیشتر بر نقش دولت و درآمدهای نفتی در فرایند توسعه تاکید شده است. نقش نهادهای دولت در فرایند توسعه قابل انکار نیست اما نیروهای اجتماعی توسعه‏ گرا نیز نقش ایجابی مهمی در فرایند توسعه ایفا کردند. رابطه‏ ی دولت و نیروهای اجتماعی و تاثیر این رابطه در پیشبرد نوسازی و توسعه در دوره پهلوی پرسش اصلی این مقاله است. به باور ما «دولت پهلوی به عنوان یک دولت توسعه گرا، با جلب همکاری نیروهای اجتماعی حامی توسعه بویژه روشنفکران، طبقه متوسط جدید و نخبگان ابزاری و بوروکرات ها، توانست مخالفان توسعه را تضعیف کند و در پیشبرد توسعه موفق شود. اما بروز شکاف میان این نیروهای اجتماعی حامی توسعه و دولت و رویگردانی آنها از دولت مستقر، به سقوط دولت و توقف فرایند توسعه در پایان عمر پهلوی منجر شد». چارچوب نظری این مقاله نظریه »دولت توسعه گرا»ی لفت ویچ است که با نگاهی نقادانه از آن بهره جسته‏ ایم. داده‏ های مورد نیاز مقاله به شکل اسنادی- کتابخانه‏ ای گردآوری و تجزیه و تحلیل شده اند.

    کلید واژگان: توسعه, دولت, جامعه, پهلوی, لفت ویچ
    Javad Jamali, Vahid Sinaee *, Mahdi Najafzadeh, Seyed Mohammadali Taghavi

    The Pahlavi dynasty (1925-1979), made purposeful efforts to modernize Iran by government and social forces. Researches that have been usually done in this regard have mainly emphasized on the role of the government and oil revenues in the development process. Although the role of government institutions cannot be denied, developmental social forces also played an important positive role in this process. The relationship between the government and social forces, and the role of this relationship in advancing modernization in the Pahlavi era is the main question of this article.we believe Pahlavi as a strong developmental state could attract the cooperation of social forces that supported development, especially the intellectuals, the new middle class and bureaucrats.and could curb the social forces who were against development, and succeeded in advancing development . But at the end of Pahlavi's life, the gap between these social forces and the government led to the fall of the government and the halting of the development process.The theoretical framework of this article was formed by the critical look to Leftwich Developmental State theory. The article’s data have also been collected and analyzed in a documentary-library form.

    Keywords: Development, Government, Society, Pahlavi, Leftwich
  • مهدی نجف زاده، وحید سینائی، احمد رحیمی *

    قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آموزه ولایت فقیه را در کشور نهادینه و آن را بر تمام شئون مردم ایران چیره کرد. آیت الله حسینعلی منتظری و آیت الله سید محمد حسینی بهشتی به واسطه جایگاهشان در مجلس، نقشی بی بدیل در تدوین قانون اساسی داشتند. هر کدام از این دو درباره قانون اساسی و مفهوم آن در ذهنشان، تفاوت های مهمی داشتند. در این مقاله از دیدگاه هرمنوتیک روشی اسکینر، به تحلیل نقش این دو شخصیت برجسته انقلاب اسلامی در قانون اساسی پرداخته ایم. اینکه این دو از نظام سیاسی مستقر در قانون اساسی چه هدفی داشتند و عملا چه کاری انجام دادند؟ آنها در دورانی که اسلام به شدت از سوی اندیشه غربی، تهدید به نابودی می شد، می خواستند نظام سیاسی اسلامی ایجاد کنند. منتظری، مفاهیم و احکام فقه حول اندیشه ولایت فقیه را برای اداره جامعه اسلامی کافی می دانست؛ بهشتی اما احکام و موازین اسلامی را در حول محور ولایت فقیه به عنوان چارچوبی می نگریست که درون آن به گونه ای گزینشی، مفاهیم مدرن دموکراتیک، مارکسیستی و حقوق بشری را بتوان استفاده کرد تا پاسخگوی جامعه کنونی ایران اسلامی باشد. در تحلیل نهایی در تدوین قانون اساسی، نظریه بهشتی دست بالا گرفت و حکومت اسلامی با ساختی عرفی را پدیدار کرد.

    کلید واژگان: قانون اساسی, ولایت فقیه, آیت الله منتظری, آیت الله بهشتی و اسکینر.
    Mahdi Najafzadeh, Vahid Sinaee, Ahmad Rahimi*

    The Constitution of the Islamic Republic of Iran institutionalized the principle of Guardianship of the Jurist (Velayat-e Faqih) in the country and extended its influence over all aspects of the lives of the Iranian people. Ayatollah Hussein-Ali Montazeri and Ayatollah Seyyed Mohammad Hosseini Beheshti played an irreplaceable role in formulating the Constitution due to their positions in the parliament. Each of these two eminent figures had significant differences in their understanding of the Constitution and its concepts. This article, from the perspective of Skinner's hermeneutic method, delves into analyzing the prominent roles of these two figures in the Islamic Revolution in the drafting of the Constitution. What were their intentions and practical actions within the political system established by the Constitution? During a time when Islam was severely threatened by Western thought, they aimed to establish an Islamic political system. Montazeri believed that the principles and rules of fiqh concerning the concept of Guardianship of the Jurist were sufficient for governing Islamic society, while Beheshti viewed Islamic principles and standards around the axis of Guardianship of the Jurist as a framework that could selectively incorporate modern democratic, Marxist, and human rights concepts to be responsive to the current Iranian Islamic society. In the final analysis, Beheshti's theory prevailed in drafting the Constitution, bringing about an Islamic government through a constructed customary process.

    Keywords: Constitution, Velayat-E Faqih, Ayatollah Montazeri, Ayatollah Beheshti, Skinner
  • وحید سینائی*، احمد ارشاد خطیبی

    نوگرایی چپ گرایانه در دوره زمامداری حزب دموکراتیک خلق (1978 تا 1992) در افغانستان تجربه شد. این نوع نوگرایی، موفقیت هایی در نوسازی افغانستان داشت اما نتوانست به هدف های اصلی اش دست یابد. اصلاحات ارضی، سوادآموزی، مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان، سه برنامه اصلی نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان بود که هر سه با ناکامی روبه رو شد. عامل های مختلفی در ناکامی نوگرایی چپ گرایانه نقش داشته اند. سنت افغانی از عامل های مهم در ناکامی نوگرایی چپ گرایانه بوده است. در این نوشتار به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که در شکست نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان، سنت افغانی چگونه نقش داشت؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که تضاد ریشه ای شاخص های سنت افغانی با اندیشه ها و نوگرایی چپ گرایانه سبب شکست آن شد. روش این نوشتار، کیفی تاریخی و داده ها و اطلاعات مورد نیاز، به شیوه اسنادی و کتابخانه ای گرد آوری شده است. رویارویی سنت و نوشدگی(مدرنیته)، چارچوب نظری نوشتار را تشکیل می دهد. یافته های این نوشتار نشان می دهد که سنت زدایی ایدئولوژیک نوگرایی چپ گرایانه، تحریک سنت را در پی داشت و نزاع میان سنت و نوشدگی را در افغانستان تشدید کرد. با آغاز نوگرایی چپ، هویت سنت افغانی با خطر روبه رو شد. سنت برای دفاع از هویت خود، ناگزیر به رویارویی شد و از همه ظرفیت های خود استفاده کرد. سنت افغانی در شکست نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان، تاثیر های مختلف داشت. سنت افغانی از یک سو موجب اتحاد نیروهای ضد نوگرایی چپ شد. از سوی دیگر پیروان سنت را بسیج کرد و مبارزه آنان را مشروعیت بخشید. سرانجام سنت افغانی توانست راه نوگرایی چپ را مسدود کند و به پیروزی دست یابد.

    کلید واژگان: سنت, نوگرایی چپ گرایانه, دولت چپ گرا, حزب دموکراتیک خلق, افغانستان
    Vahid Sinaee *, Ahmad Arshad Khatibi
    Introduction

    Leftist modernism was experienced during the government of the People's Democratic Party (1978-1992) in Afghanistan. The leftist modernism had special characteristics during the ruling period of the People's Democratic Party.This model of modernism was influenced by Soviet models and relied on authoritarian policies and was violently implemented in Afghanistan. The government of the People's Democratic Party, especially the People's Party government, wanted to implement reforms quickly and not gradually. Another characteristic of left modernism in Afghanistan was its ideological nature. For the People's Democratic Party, especially the People's party government, modernization was not a goal, but a means to dominate and consolidate the party government in economic, social and cultural fields; Land reforms, literacy and women's participation in political and social life were the most important reform programs of the People's Democratic Party government. Meanwhile, land reform can be considered the most important reform program of the leftist government. This type of modernism had some success in modernizing Afghanistan, but it could not achieve its main goals. Various factors have contributed to the failure of leftist modernism. Afghan tradition has been one of the important factors in the failure of leftist modernism.

    Research question:

     How did the Afghan tradition play a role in the failure of leftist modernism?Research hypothesis: The essential contradiction of the indicators of the Afghan tradition with the leftist ideas and modernism caused its failure. Being Islamic, being ethnic, being historical, people's extreme sensitivity towards the private sphere, centrism, anti-government, and xenophobia can be counted among the important indicators of the Afghan tradition. The ideological de-traditionalization of left-wing modernism led to the promotion of tradition and intensified the conflict between tradition and modernity in Afghan society. With the onset of left modernism, the identity of the Afghan tradition was threatened. To defend its identity, tradition had to confront and was able to play different roles in the failure of this model of modernity.

    Methodology and theoretical framework:

     In this article, the qualitative research method and the required data and information have been collected in documentary and library form.  The theoretical framework of this research is based on some basic modernization assumptions, such as the fact that development is an internal matter as well as a complex, gradual and evolutionary process, at the same time some of the ideas of late modernization including the possibility of interaction between tradition and modernity, the non-integral nature of development, and the necessity of paying attention to tradition in the development process.

    Results and discussion

    The Afghan traditions were able to play complex and multiple roles in the failure of the main programs of left modernism, such as land reforms, fight against illiteracy and women's participation and political and social freedom. In the first step, the Afghan tradition, as a "unified" force, united its guards and followers against leftism and leftist modernism. Despite the differences that existed among the leftist opposition forces, they all agreed that the leftist economic, cultural and social reforms, which had a socialist and secular nature, are against Islamic and traditional values and resistance to them is a religious and patriotic matter. The Afghan tradition was the motive to fight against leftist modernism.Islam, as the main indicator and component of the Afghan tradition, aroused the feelings and motivations of the followers of this tradition, especially the villagers. They joined Islamic political parties (Jihadi Organizations) to fight against the leftist government and its reform programs. "Giving legitimacy" to the opposing forces of leftist modernism was another role of the Afghan tradition. The Sunni guardians were able to easily shape the mentality of the people among the people, especially in the villages, which were the main base of the Sunnah, in such a way that the people consider them to be right and the other party to be false.The Afghan tradition played its role in a complex way in the defeat of the reform programs of the People's Democratic Party government. On the one hand, it gave legitimacy, motivation and unity to the followers and guardians of tradition, but on the other hand, it took away the legitimacy of the Afghan People's Democratic Party. In other words, the function of the Afghani tradition was completely positive for its adherents but completely negative for the executors of leftist modernism. During the implementation of leftist reforms, there were behaviors and actions of the leaders that evoked the Afghan tradition. The agents and implementers of land reforms in the villages did actions that were considered disrespectful to religion by the people. They did not respect local clerics and landowners, while these people had a lot of social influence in the villages, which is the main base and origin of the tradition. In addition, they used leftist literature that was not understandable for the villagers. Bringing women to literacy courses in villages was also in conflict with rural culture.

    Conclusion

    The findings of this research show that Afghan tradition played a very important role in the failure of leftist modernism. Unity, motivation and legitimization were the three roles played by the Afghan tradition in the fight against leftist reforms. The nature and characteristics of Afghani tradition were in complete contrast with the nature and characteristics of left modernism. For its survival, the Afghan tradition used all its power and strength in the fight against leftism and finally won. The reform experience of the People's Democratic Party can be important for the pro-modernist forces in Afghanistan. The Afghan tradition has always been victorious against different approaches of modernism. Therefore, the revival of tradition will have a negative effect on the process of Afghanistan’s modernization.

    Keywords: Tradition, Leftist Modernism, Leftist Government, People’S Democratic Party, Afghanistan
  • وحید سینایی*، فاطمه محروق، احسان مزدخواه

    با پیچیدگی در روابط بین الملل و نظم های منطقه ای توجه به دیپلماسی فعال و سیاست همسایگی مجموعه ساز به منظور قدرت سازی و تامین منافع ملی از جمله ضروریات راهبردی کشور ها است. در این چارچوب ایران کشوری پرهمسایه است که هر یک از همسایگان آن دارای ویژگی های ژئوپلیتیکی، منزلت های استراتژیک و ژئواکونومیک و همچنین معضله های امنیتی هستند. باتوجه به این مسئله در پیش گرفتن سیاست خارجی چند گانه گرا در قالب سیاست همسایگی فرکتال و منطق شبکه ای متداخل از الزامات ایران در عرصه ی سیاست خارجی می باشد. هدف بنیادین این نوشتار تببین وضعیت سیاست همسایگی ایران پساانقلاب در خوانشی نوین است. بدین منظور پرسش محوری این مقاله بدین صورت است که سیاست خارجی همسایگی فعال ایران به عنوان کشوری چندهمسایه، در بستر ساختار سیستمی بین الملل چگونه قابل تبیین است؟ فرضیه مقاله بیان می دارد که بهره گیری از دیپلماسی راهبردی و هوشمندانه در سیاست خارجی ایران، هم افزایی هوشمند و توجه به رویه های نهادی، منجر به ساخت یابی سیاست همسایگی فعال و مجموعه ساز می شود.

    کلید واژگان: سیاست خارجی فرکتال منطقه ای, منطقه گرایی متداخل شبکه ای, ایران, سیاست همسایگی
    Vahid Sinaee *, Fatemeh Mahrough, Ehsan Mozdkhah

    Complexity in international relations and regional order have force countries as one of the strategic necessities to Pay attention to active diplomacy and collective neighborhood policy to strengthen and secure national interests. In this context, Iran as a multi-neighborhood country is facing with neighbors with geopolitical characteristics, strategic and geoeconomics dignity as well as security problems. This situation requires Iran to follow multi-neighborhood foreign policy in the form of fractal neighborhood policy and the logic of the multiplex network. Respectively, the fundamental goal of this article is to explain the status of post -revolutionary Iran's neighborhood policy in a new reading. To this end, the central question of this article is how Iran's active neighborhood foreign policy as a multi-neighborhood country can be explained in the context of the international system structure? The paper hypothesis states that the use of strategic and intelligent diplomacy in Iran’s foreign policy along with pursuing, smart synergy and attention to institutional practices lead to the construction of fractal neighborhood policy.

    Keywords: Fractal Neighborhood Foreign Policy, Multiplex Regionalism, Iran, Neighborhood Policy
  • محمدابراهیم فروزش، مهدی نجف زاده*، وحید سینایی، مرتضی منشادی

    افغانستان سرزمین اقلیت های قومی است که با کمترین توجه به ملی گرایی در تعارض زیسته اند. عدم یکپارچگی-اجتماعی، حاکمان را نیز در مشرب رهبران ملوک الطوایف دراین کشور معرفی می کند. طرف دیگر، ملت-دولت سازی مدرن است که اشاره به انقلاب کبیر فرانسه و استعمار در هندوستان دارد. این دو، افغانستان را نیز دچار شوک فرهنگی،کش و قوس سنت و مدرنیته ساخته است. افغانستان به دلیل دوری از اروپا، ضعف ادبیات مدرنیسم در فرهنگ سیاسی بارها لباس مدرنیسم را به تن کرده، اما کهنه خویی، لباس مدرن را با خشونت دور ریخته است. چنانکه یکی از مفاهیم نو، ناسیونالیسم است که افغانستان سنتی را در لباس مدرن معرفی می کند. این آموزه در همپوشی با لیبرالیسم که ایدئولوژی پسا نوزایی و روشنگری است و تاثیر توسعه گرایی را در اروپا با خود دارد، در افغانستان اما نتوانسته توسعه را به قوام رساند. در واقع، ناسیونالیسم بیش ازآن که به همبستگی ملی و توسعه بی انجامد، بانی دگرستیزی میان اقوام چند فرهنگ افغانستان گردیده است. زیرا کاربست ناسیونالیسم مدنی بدون تئوری، ارمغان آن محض ملی سازی تباری، تعارض اجتماعی، ضعف ملی-گرایی و توسعه نیافتگی است. چنانکه شورش های مسلحانه، ظهورگروه های تروریستی، دخالت بیرونی، نابودی زیربناها و فروپاشی ذهنیت توسعه از تبعات آن در افغانستان می باشد. بنابراین، پژوهش حاضر، با روش جامعه شناسی تاریخی به شیوه ی-کتابخانه ی با طرح این سوال که « تآخیر در شکل گیری ناسیونالیسم چه تاثیری بر توسعه داشته و چگونه به فروپاشی ذهنیت توسعه در افغانستان انجامیده است؟ با فرضیه ی ذیل پاسخ میدهد. « تآخیر در شکل گیری ناسیونالیسم مدنی، ضعف تفکیک سپهرخصوصی از عمومی در هشتمین قانون اساسی ، مساعد نبودن زمینه های تاریخی به آموزه های لیبرالی، کارکرد غیرجامعه شناسانه ی جامعه جهانی و استمرارملی سازی تباری بدون توجه به پیشینه ی فرهنگی اقوام از سال 2002 تا 2021 ذهنیت توسعه را در افغانستان فروپاشنده است.

    کلید واژگان: ناسیونالیسم افغانستان, توسعه, لیبرال دموکراسی, چندفرهنگ گرایی و توسعه
    Mohammad Ebrahim Forouzesh, A Najafzadeh *, Vahid Vahid Sinaei, Morteza Manshadi

    Afghanistan is a country with diverse ethnic minorities that have been in conflict with each other, without much emphasis on nationalism. Lack of social cohesion has led to the dominance of tribal leaders in the country. On the other hand, modern nation-state building has been introduced through the French Revolution and colonization in India. These two ideologies have resulted in a cultural shock, tug of war between tradition and modernity, and violence in Afghanistan. Nationalism, which introduces traditional values into modern clothing, is in conflict with liberalism, which emphasizes post-enlightenment ideology and development in Europe, but has not been able to bring development to Afghanistan. Nationalism has led to division and animosity between the various cultures and ethnic groups in Afghanistan, resulting in social conflicts, weak nationalism, and underdevelopment. Armed uprisings, the emergence of terrorist groups, foreign intervention, the destruction of infrastructure, and the collapse of the developmental mindset are some of the consequences of this underdevelopment. This sociological-historical research aims to answer the question of how the delay in the formation of nationalism affected the development and led to the collapse of the developmental mindset in Afghanistan. The hypothesis is that the delay in the formation of civic nationalism, weak separation of private and public spheres in the eighth constitutional law, lack of historical background to liberal teachings, the non-sociological function of global society, and continuous ethnic nationalism without regard to the past have contributed to this collapse.

    Keywords: Afghan Nationalism, Development, Liberal Democracy, Multiculturalism, And Development
  • احمد ولوی نسب، سید حسین اطهری*، مهدی نجف زاده، وحید سینائی

    هدف پژوهش حاضر فهم نگاه آیت الله مصباح و حائری در باب «حکومت» با بهره گیری از الگوی نظری «غایت مشروعیت» با استفاده از روش هرمنوتیکی است؛ لذا فرضیه «با حاکمیت یافتن فقهای شیعی و نتایج سیاسی ناشی از فرایند مدرنیته؛ نگاه آیت الله مصباح و آیت الله حائری به حکومت، تلفیقی از سنت اسلامی شیعی و تجربیات بشری ناشی از مدرنیته»، به بررسی گذاشته شد. نتایج حاصله، حکایت از آن دارد که در بخش غایت حکومت، مصباح یزدی، زمینه سازی برای «عبودیت خداوند» را وظیفه حکومت می داند و حائری حکومت را موظف به تهیه «منافع و مصالح شهروندان» می کند. در حوزه کیستی حاکم؛ مصباح معتقد به حاکمیت فقیه به نصب از جانب امام و پذیرش مردم است و حائری حاکمیت را متعلق به شهروندان می داند. در حوزه محدودیت های قدرت: مصباح محدودیت های؛ فقاهت - عدالت -کفایت، مجلس خبرگان، قانون و شورا را مطرح و در اندیشه حائری محدودیت ها، غایات حکومت، آزادی ها، خواست شهروندان، نفی نقش تربیتی، قانون گذاری و کاربرد زور توسط حکومت هستند و در حوزه حق اعتراض؛ مصباح، حکم به بسط ید حاکم و مقابله با کنش های براندازانه می دهد و حائری دست شهروندان را برای هر اقدام اصلاحی یا انقلابی علیه حکومت باز می گذارد.

    کلید واژگان: آیت الله مصباح یزدی, الگوی غایت &Ndash, مشروعیت, حکومت, مدرنیته, مهدی حائری یزدی, روش هرمنوتیکی
    Ahmad Valavinasab, Seyyed Hossein Athari *, Mahdi Najafzadeh, Vahid Sinaee

    The objective of this paper is to study the viewpoints of Ayatollah Mesbah Yazdi and Ayatollah Mehdi Haeri about the nature of "government". The theoretical framework adopted for this research is “goal-legitimacy” and hermeneutic method has been employed for analysis of the data. The hypothesis of this study is as follows: with the Shia jurisprudents coming to power and the political consequences of the process of modernity, the approaches of Ayatollah Mesbah Yazdi and Ayatollah Haeri Yazdi to the government are a combination of Islamic-Shi’i tradition and human experiences resulting from modernity. The findings of the research show that regarding the ultimate goal of the government Mesbah Yazdi maintains that the goal of the government is to prepare the grounds for man’s obedience of God, while Haeri believes that the duty of the government is to protect the interests and good of the citizens. Regarding the person of the ruler, Mesbah Yazdi believes that a jurisprudent appointed by the H Imam Mahdi should take the helm, while Haeri maintains that governorship belongs to the people. Regarding the the qualifications and conditions for a Muslim to take the helm and exercise power, Mesbah Yazdi mentions knowledge of jurisprudence, justice, managing capability, approval of the Experts Assembly, the law, and the Council. Haeri mentions the followings: Commitment to the goals of the government, freedoms, citizen’s will, refutation of the role of raising the people, legislation and exercise of force by the government. In the field of right to protest, Mesbah Yazdi believes that the ruler has unlimited power and has the power to suppress subversive acts, while Haeri Yazdi maintains that the citizens have the right to take any reformative or revolutionary action.

    Keywords: Ayatollah Mesbah Yazdi, Goal-Legitimacy Model, Government, Modernity, Ayatollah Mehdi Haeri Yazdi, Hermeneutic Method
  • حمید مسعودی*، وحید سینائی، فاطمه ذوالفقاریان
    اشتغال پذیری دانش آموختگان بالاخص در رشته های علوم انسانی، یکی از مسائل مهم حوزه آموزش است و با توجه به حجم بالای پذیرش در دانشگاه ها بررسی این مسئله اهمیت بسزایی دارد؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی وضعیت ادامه تحصیل و اشتغال پذیری دانش آموختگان زن رشته علوم سیاسی است.روش پژوهش به دو صورت تحلیل ثانویه اطلاعات موجود و پیمایش تلفنی بوده است. اهداف پژوهش براساس اطلاعات موجود در سامانه آموزشی و مصاحبه تلفنی با دانشجویان است. ابزار پژوهش پرسشنامه ای محقق ساخته است که شاخص های مختلف اشتغال پذیری را پوشش می دهد و پس از اعتباریابی اجرا شده است.یافته ها در سامانه اطلاعات فارغ التحصیلان نشان می دهد 53 درصد فارغ التحصیلان این رشته در مقطع کارشناسی هستند که 53 درصد آن ها را زنان تشکیل می دهند. 51 درصد سه نفر برتر در ورودی های این رشته زنان بوده اند. میزان فارغ التحصیلی در این رشته در بین تمام دانشجویان، 80 درصد در هر ورودی و بیشترین ترک تحصیل در سال 1388 با 36 درصد بوده است. یافته های مصاحبه های تلفنی نیز نشان می دهد 51 درصد افراد مورد مطالعه در حال حاضر شاغل هستند. آن ها بیشتر در بخش دولتی، به صورت قراردادی و تمام وقت مشغول به کارند. مهم ترین انگیزه برای اشتغال برخورداری از استقلال مالی، دلیل عدم اشتغال کمبود فرصت های شغلی، دلیل ادامه تحصیل علاقه به رشته و دلیل عدم ادامه تحصیل کم تاثیربودن رشته عنوان شده است.این پژوهش نشان می دهد مهم ترین عوامل موثر در اشتغال دانش آموختگان، گرایش به زندگی در شهر مشهد و عضویت در تشکل های دانشجویی و تشکل های خارج دانشگاه است که زمینه مناسبی برای کسب مهارت دانشجویان ایجاد کرده است؛ بنابراین توسعه مهارت های شغلی در دانشگاه ها، برقرار ارتباط دانشگاه با جامعه و همچنین پیگیری وضعیت شغلی پس از دانش آموختگی می تواند زمینه اشتغال دانشجویان را افزایش دهد.
    کلید واژگان: اشتغال پذیری, دانش آموختگان, دانشگاه فردوسی مشهد, زن, علوم سیاسی
    Hamid Masoudi *, Vahid Sinaee, Fatemeh Zolfagharian
    The employability of graduates, especially in humanities, is one of the important issues in the field of education, and considering the high volume of admissions in universities, it is very important to investigate this issue. This study aims to examine the relationship between female political science graduates' employability and their engagement in continuing education.Two research metho​dologies were employed: secondary analysis of data obtained from the educational system's alumni information system, with a specific emphasis on graduation rates and gender distribution. Graduates were surveyed via telephone with regard to their employment status, motivations, and reasons for continuing their education.There is a high graduation rate (80%) in political science, with women comprising 53% of graduates and holding the majority of top positions (51%). The telephone survey revealed a 51% employment rate among graduates, with most employed in the public sector on full-time contracts. Financial independence was cited by graduates as the principal incentive for securing employment, while unemployment was primarily attributed to a dearth of opportunities. Continuing education was identified as the primary impetus for these individuals. Regression analysis revealed that employment is influenced by variables such as city residence in Mashhad and involvement in student organizations (both on and off campus), which presumably offer opportunities for skill development.The study suggests a link between continuing education, participation in student organizations, and employability among female political science graduates.
    Keywords: Employability, Female Graduates, Political Science, Ferdowsi University Of Mashhad
  • یونس ایرندگانی، وحید سینایی*، سید محمدعلی تقوی، مرتضی منشادی

    هدف این مقاله، شناخت شکل مسلط رابطه دولت و اقوام در ایران پیشامدرن است. نوع رابطه دولت و اقوام در ایران مفهومی ایستا نبوده و تحت تاثیر تحول ساخت دولت و قدرت دچار دگرگونی هایی شده است. از این رو پرسش اصلی این مقاله درباره چیستی رابطه دولت و اقوام در دوره یاد شده است. به نظر می رسد در ایران پیشامدرن به دلیل ساخت پراکنده قدرت از میان سه شکل رابطه دولت و اقوام؛ همکاری، رقابت و منازعه سهم " همکاری" در قالب تبادل منابع قدرت بین دولت مرکزی و هسته های قدرت محلی، برجسته تر بوده است. در این مقاله از نظریه ساختار فرصت سیاسی به عنوان چارچوب تحلیلی مختار برای تبیین شکل مسلط تعامل دولت و اقوام استفاده شده است. همکاری و مساعدت اقوام با دولت در تعیین مرزهای ایران به صورت موردی در قراردادهای گلد اسمید بررسی و نشان داده است. روش این پژوهش تبیینی - تاریخی است.

    کلید واژگان: ایران سنتی, دولت, اقوام, همکاری, قراردادهای گلد اسمید
    Yones Irandegani, Vahid Sinaee *, Seyyed MohammadAli Taghavi, Morteza Manshadi

    The purpose of this article is to know the dominant form of the relationship between the state and Ethnicities in pre-modern Iran.The type of relationship between the State and Ethnicities in Iran is not a static concept and has undergone transformations under the influence of the evolution of State and power. hence, the main question of this article is about quiddity the relationship between the State and the Ethnicities in the mentioned period. It seams in pre-modern Iran, due to the scattered construction of power among the three forms of relationship between the State and the Ethnicities; Cooperation, competition and conflict The contribution of "cooperation" has been more prominent in the form of exchange of power resources between the central State and local power cores. In this article, the theory of political opportunity structure has been used as selected analytical framework to explain the dominant form of interaction between the State and Ethnicities. The cooperation and assistance of the Ethnicities with the State in the determination of Iran's borders has been examined and shown in the case of the Goldsmith Treaties. The method of this research is historical explanation.

    Keywords: Premodern Iran, State, Ethnicities, cooperation, Goldsmith Treaties
  • وحید سینائی*، احمد ارشاد خطیبی

    پیدایش سریع گروه طالبان در عرصه سیاست افغانستان در دهه 1990 و حاکم شدن آن، یکی از مهم ترین تحولات این کشور در چهار دهه اخیر است. با وجود این که بیش از دو دهه از پایان سقوط حکومت اول طالبان می گذرد، اما اقتصاد سیاسی آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است.  این نوشتار، نوع و سرشت اقتصاد سیاسی حکومت اول طالبان را بررسی می کند. بنابراین، پرسش این مقاله معطوف به شناخت چیستی اقتصاد سیاسی حکومت اول طالبان است. فرضیه مقاله این است که اقتصاد سیاسی طالبان، ترکیبی از اقتصاد سیاسی تروریسم و محافظه کاری همراه با پیروی از آموزه های اسلام سنتی در اداره جامعه است. روش پژوهش این نوشتار، روش کیفی است. اطلاعات مورد نیاز پژوهش به شیوه کتابخانه ای، مطالعه اسنادی و استفاده از منابع معتبر در سایت های اینترنتی گردآوری شده است. رهیافت اقتصاد سیاسی تروریسم و برخی مولفه های اقتصاد سیاسی محافظه کاری، چارچوب نظری پژوهش را تشکیل می دهد. یافته های پژوهش نشان می دهد که رهبری طالبان در دوران نخست حکومت خود، نسبت به امور اقتصادی، نگرشی ایدیولوژیک داشتند. حکومت طالبان از منابع مالی داخلی و خارجی متعددی برخوردار بوده است. آن ها از تجارت سنتی و ترانزیت، به عنوان منبع رسمی و از مواد مخدر به عنوان منبع غیررسمی استفاده می کردند. برخی دولت ها و گروه های هم سو با طالبان نیز در تامین مالی حکومت این گروه نقش داشتند. از این رو، اقتصاد سیاسی طالبان، بیشترین هم سویی و سازگاری را با اقتصاد سیاسی تروریسم داشته است.

    کلید واژگان: طالبان, منابع مالی, اقتصاد سیاسی, تروریسم, افغانستان
    Vahid Sinaee *, Ahmad Arshad Khatibi
    Introduction

    The rapid emergence of Taliban in Afghan politics in the 1990s and its governance is one of the important changes in Afghanistan in the last four decades. The emergence of the Taliban was a surprise. The Taliban, who appeared from the south of Afghanistan, managed to control Kabul and the northern regions of the country on several occasions. After capturing Herat, they were able to capture Kabul easily. Although two decades have passed since the fall of the first government of this group, there have been fewer scientific analyzes and researches about its economic and political-economic issues. A detailed examination of the economy and political economy of the first Taliban government helps us to know this group better. Understanding the political economy of the Taliban adds to our knowledge of the nature and characteristics of the Taliban. In order to understand the political economy of the Taliban, this research examines the financial resources of this group and the economic situation of Afghanistan under their rule. The focus of this research is on the political economy of the Taliban. The research seeks to determine the nature of the political economy of the Taliban.

    Research Question:

     What was the type of political economy of the first Taliban government between the years 1996-2001?

    Research Hypothesis:

     The hypothesis is that the nature of the political economy of the Taliban was a combination of the political economy of terrorism and conservatism, which claimed to follow Islamic teachings in managing the economic issues of the society and was not compatible with the usual approaches of political economy in the world. It seems that the political economy of the first Taliban government cannot be studied in the framework of the popular political economy approaches in the world. In other words, the political economy of the Taliban cannot be analyzed in the framework of classical, radical and neoliberal political economy approaches. The Taliban's view of the economy was religious and ideological.

    Methodology and Theoretical Framework:

     In this article, a qualitative method and a descriptive-analytical approach have been used to investigate the political economy of the first Taliban government. The approach of the political economy of terrorism and some components of the political economy of conservatism is the theoretical framework of this research.

    Results and Discussion

    The Taliban leadership's approach to the economy was ideological. They were exerting their religious, jurisprudential and economic rules in the areas under their control. This view worsened the economic situation of Afghanistan. Mullah Omar and other Taliban leaders did not believe in solving people's economic problems through government intervention and scientific programs. According to them, only God can solve people's economic problems. The Taliban did not follow any specific rules or economic system to run Afghanistan's economy. Mullah Omar issued several orders in the first government of the Taliban. The Taliban were loyal to these orders. The Taliban government had numerous internal and external financial resources. They were using traditional trade and transit as official sources and drugs and mines as informal sources. Afghanistan's trade with the Persian Gulf countries and Pakistan developed during the Taliban regime. Trade and transit were the largest official source of income for the Taliban. Approximately 300 trucks daily went from Kandahar to Central Asia and through Herat to Iran. About 200 other trucks were traveling to northern Afghanistan daily through Jalalabad and Kabul customs, earning large sums of money for the Taliban. Smuggling was another source of funds for the Taliban. Mines were another internal source of funding for the Taliban. In the areas under the control of this group, the Taliban were extracting mines in an unprofessional and non-standard manner. The Taliban also met part of their financial needs through tithe and zakat. The Taliban also earned a lot of money through drug cultivation and trafficking. The Taliban did not establish the cultivation, production and trafficking of drugs in Afghanistan, but they were its promoters.During the Afghan war against the Soviet Union, jihadist groups met part of their financial needs through the sale of drugs. But when the Taliban came to power, they expanded poppy cultivation and smuggling to meet the needs of their war machine and government and allowed ordinary farmers to grow it. Under the first Taliban government, opium production in Afghanistan increased dramatically. The sale of opium provided many of the financial needs of this group. The Taliban used the sale of opium as an economic and political tool. Some of the Taliban leaders had made a lot of money from opium cultivation, smuggling and trade.

    Keywords: Taliban, Financial Resources, political economy, terrorism, Afghanistan
  • یونس ایرندگانی، وحید سینائی*

    هدف این مقاله بررسی سهم اشکال منازعه، رقابت و همکاری در رابطه دولت و اقوام در دوران جمهوری اسلامی و تحول روابط دولت و اقوام در فاصله زمانی سال های 1357 تا 1397 است. سوال اصلی پژوهش معطوف به شناخت تحولات روابط دولت و اقوام در جمهوری اسلامی ایران در سال های 1357 تا 1397 است. به نظر می رسد در سال های دهه نخست جمهوری اسلامی آمیزه ای از اشکال منازعه، رقابت و همکاری در رابطه دولت و اقوام حاکم بود؛ اما به تدریج در دهه های بعد و تا سال 1397 تحت تاثیر ساختار فرصت سیاسی موجود در نظام سیاسی، الگوی رقابت و همکاری تقویت شد. در ایران سنتی، ذیل ساخت قدرت پراکنده و غیرایدیولوژیک ملوک الطوایفی، رابطه دولت و اقوام بیشتر مبتنی بر همکاری و در دوره پهلوی، ذیل ساخت قدرت متمرکز و ایدیولوژیک دولت مطلقه مدرن، رابطه دولت و اقوام بیشتر مبتنی بر منازعه بوده است؛ اما در دوره جمهوری اسلامی، با گذر از ساخت قدرت بی ثبات سال های اولیه به ساخت قدرت مبتنی بر قانون اساسی و برقراری ثبات امنیتی و رویکردهای توسعه ای و طرح مباحث عدالت و مشارکت عمومی، رابطه دولت و اقوام به طیفی از منازعه، رقابت و همکاری تحول یافته است. در مقاله حاضر، با کاربست نظریه ساختار فرصت سیاسی و در پرتو تحلیل سیاست هویتی حاصل از ساخت قدرت دولت ، به جنبه های متنوع تر در رابطه دولت و اقوام در ایران در فاصله سال های 1357 تا 1397 پرداخته شده است. روش پژوهش، کیفی از نوع تبیینی، تاریخی است.

    کلید واژگان: دولت, اقوام, منازعه, رقابت, همکاری
    Yones Irandegani, Vahid Sinaee*

    The purpose of this article is to investigate the contribution of forms of conflict, competition and cooperation in the relationship between the government and ethnic groups during the Islamic Republic and the evolution of the relationship between the government and ethnic groups between 1979 and 2018. The main question of the research is related to the understanding of the developments in the relations between the government and the ethnic groups in the Islamic Republic of Iran in the years 1979 to 2018. It seems that in the first decade of the Islamic Republic, there was a mixture of forms of conflict, competition and cooperation in the relationship between the government and the ethnic groups. But gradually, in the following decades and until 2018, under the influence of the political opportunity structure in the political system, the pattern of competition and cooperation was strengthened. In traditional Iran, under the construction of the scattered and non-ideological power of Mulūk Al-Ṭawā'ifi, the relationship between the state and ethnicities was more based on cooperation, and in the Pahlavi period, under the construction of centralized and ideological power of the modern absolute state, the relationship between the state and ethnicities was more based on conflict. But in the period of the Islamic Republic, with the transition from the unstable power of the early years to the construction of power based on the constitution and the establishment of security stability and development approaches and the discussion of justice and public participation, the relationship between the government and ethnic groups has evolved into a spectrum of conflict, competition and cooperation. In this article, using the theory of political opportunity structure and the analysis of identity politics resulting from the construction of government power, more diverse aspects of the relationship between the government and ethnic groups in Iran between 1979 and 2018 have been discussed. The research method is qualitative and explanatory, historical.

    Keywords: State, Ethnicity, Conflict, Competition, Cooperation
  • ناصر یوسف زهی*، وحید سینائی

    «جامعه پذیری بین المللی توسعه» مفهوم جدیدی در نوشتار حاضر پیرامون گریزناپذیری توسعه جوامع از «درونی سازی هنجارهای بین المللی» در هر دوره تاریخی است؛ اما هنجارهای کلاسیک و مدرن توسعه و جامعه بین المللی از دیرباز به علت سرشتی «اروپامحور» هنگام درونی سازی با مقاومت نظام معرفتی کشورهای غیراروپایی مواجه می شده اند. مطالعه موردی و تاریخی پرسمان مذکور، ایران عصر مشروطه است؛ زیرا انقلاب مشروطه «نخستین جامعه پذیری بین المللی اروپایی ایرانیان» است که آرمان «ترقی» داشت. درواقع مشروطه توانست نخستین الزامات ترقی و پیوستن به جامعه بین المللی اروپایی ازجمله قوه مجریه، مجلس، قانون اساسی و حقوق بشر را پدید آورد. پیرامون تاثیر نظام معرفتی بر جامعه پذیری بین المللی ایران در عصر مشروطه این فرضیه مطرح می شود که ساختار «جامعه ناباور»، «غیر توسعه گرا» و «متعارض» معرفت ایرانیان (باستانیت، اسلامیت، مدرنیت) درونی سازی هنجارهای بین المللی و توسعه را در جامعه ایرانی دشوار ساخت. فرضیه مزبور توسط رهیافت سازه انگاری و روش جامعه شناسی تاریخی آزمون می شود. طبق یافته های پژوهش ساختار باستانیت و اسلامیت اگرچه به علت «جامعه ناباوری بین المللی» و «غیر توسعه گرا»بودن تاریخی-زبانی پذیرای هنجارهای جدید توسعه و نهادهای اولیه جامعه پذیری بین المللی نبود، روشنفکران با هدف ترقی ایران تلاش نظری شایعی پیرامون سازگار جلوه دادن باستان، اسلام و غرب کردند؛ به ویژه با ارایه قرایتی «دموکراتیک» از باستانیت و اسلامیت، حمایت سلطنت و روحانیت را از مشروطه کسب کردند. این «قرینه سازی فرهنگی» و «جعل معرفتی» هنگام نهادینه سازی هنجارهای فرامحلی (غربی) مانع برخورد سیاسی-اقتصادی ساختار های معرفتی نشد؛ به گونه ای که مجلس اول و دوم مشروطه عرصه منازعات نمایندگان معرفت شیعی (روحانیت)، اروپایی (روشنفکران) و باستانی (سلطنت طلبان) پیرامون چگونگی ترقی و تعاملات بین المللی شد که نتیجه آن تداوم توسعه نیافتگی ایران بود.

    کلید واژگان: درونی سازی, قرینه سازی, بین الملل گرایی, اقناع سازی
    Naser Yosefzehy *, Vaheed Senaee

    The international socialization is the internalization of the global norms. But these norms while the national internalization will be faced with the semantic system of countries. The case study of the mentioned object is Constitution Revolution, because it is the first international socialization of development in Iran. Around the effect of the structure of the semantic system on international socialization, our hypothesis is that the triple and conflicting construction of Iranian identity (antiquity, Islam and modernity) made the internalization of norms difficult and failed. This hypothesis is tested by constructivist approach and the method of historical sociology. Based on the findings, the elites of constitution made an extensive theoretical effort to reconcile antiquity, modernity, and Islamism. They presented a democratic reading of antiquity and Islam. However, this "falsification of knowledge" while internalizing of norms could not prevent the traditional and modern struggle of Iranian knowledge. This research can be a "historical basis" to study the interaction of development international socialization in the periods of Pahlavi and the Islamic Republic.

    Keywords: Internationalization, Institutionalization, symmetrizing, persuasion
  • سارا اکبری، وحید سینائی*

    شکل گیری حکومت صفویه در ایران به دگرگونی عمیقی در بنیادهای آرایش سیاسی و پایه ریزی نهادهای تازه ای در پیکره جامعه انجامید. این نهادهای جدید، با دنبال کردن فرایندی پویا و خود تقویت شونده در توالی های تاریخی بعدی توانستند الگوهای کنش ورزی جدیدی در پیکربندی نهادی جدید شکل دهند. این مقاله برخلاف رویکرد نظری غالب در تبیین مناسبات دولت و جامعه در ایران - که بر عاملیت انحصاری دولت و غیاب نیروهای اجتماعی در تحولات جامعه تاکید دارد- درصدد است با الهام از رویکرد نهادگرایی تاریخی و تبیین های زنجیره ای (روایت علی تاریخی)، روایت بدیلی از مناسبات جامعه و دولت در ایران عصر صفوی و تداوم میراث نهادی ماندگار حاصل از تحول نهادی در این برهه تاریخی ارایه دهد. یافته های پژوهش نشان می دهد در پیکربندی نهادی دوره صفویه، جامعه مفهومی ایستا نیست و آرایش سیاسی عمیقا تحت تاثیر مولفه های اجتماعی است. دیگر اینکه شکل گیری حکومت صفویه بر پایه های متکثر قدرت، پیکربندی نهادی جدیدی را بازتولید نمود که بر شبکه نسبتا پیچیده ای از روابط متقابل میان نهادهای کلیدی قدرت در این دوره یعنی دولت، ایلات، روحانیت و بازار استوار گشت که این امر منجر به شکل گیری میراث نهادی ویژه ای شد که تا سده ها پس از سقوط صفویان تداوم یافت. روش پژوهش حاضر جامعه شناسی تاریخی و با توجه به مسیله، هدف و چارچوب نظری آن، در چارچوب راهبرد تاریخی-تحلیلی قرار می گیرد.

    کلید واژگان: جامعه, دولت, نهادگرایی تاریخی, پیکربندی نهادی, صفویه
    Sara Akbari, Vahid Sinaee *

    The formation of the Safavid State in Iran led to a profound change in the foundations of political arrangement and the establishment of new institutions in the body of society. Contrary to the prevailing theoretical approach in explaining the relationship between State and society in Iran - which emphasizes the exclusive agency of the State and the absence of social forces in the evolution of society - this article seeks to be inspired by the historical institutionalist approach and chain explanations (historical causal narrative). To provide an alternative narrative of the relations between society and State in Safavid Iran and the continuation of the lasting institutional heritage resulting from institutional change in this historical period. The research findings show that in the institutional configuration of the Safavid period, society is not a static concept and political arrangement is deeply influenced by social components. Another is that the formation of the Safavid State on the basis of multiple powers reproduced a new institutional configuration based on the relatively complex network of interrelationships between the key institutions of power in this period, namely the State, tribes, clergy and the market, which led to The formation of a special institutional heritage that lasted for centuries after the fall of the Safavids. The method of the present research is historical sociology and according to its problem, purpose and theoretical framework, it is placed in the framework of historical-analytical strategy.

    Keywords: : Society, state, Historical Institutionalism, reconfigured, Safavid
  • محمد باقری*، مهدی نجف زاده، وحید سینائی، مرتضی منشادی
    هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین مدرنیزاسیون و سیاست های توسعه شهری در شهر مشهد است. روش تحقیق در این پژوهش کیفی (تحلیلی تم) است و داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری شد. جامعه آماری تحقیق شامل استادان دانشگاه، نخبگان و متخصصان آشنا با حوزه مدرنیزاسیون شهر مشهد هستند که با استفاده از روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند و کفایت داده ها و اصل اشباع در مجموع با 20 نفر مصاحبه شد. داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز و محوری و گزینشی مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان می دهد که دوران پیش از انقلاب، سبک مدرنیزاسیون غربی بر شهر حاکم بود و شاه تلاش داشت الگوی غربی را در برنامه های توسعه شهر پیاده سازی کند. پس از انقلاب اسلامی نیز در راستای توسعه شهری، مداخله مستقیم و غیرمستقیم در بافت مرکزی شهر مشهد صورت گرفت. اما در این میان، در جریان مدرنیزاسیون مشهد در دوران پس از انقلاب اسلامی تعارضاتی از جمله تعارض ملی و محلی؛ تعارض سنت و مدرنیته و توسعه بدون در نظر گرفتن اصول مدرنیزاسیون نیز پدیدار شده است. نتیجه نهایی، تغییر شهر مشهد از ماهیت مذهبی به شهر مدرن جدید است.
    کلید واژگان: مدرنیزاسیون, نوسازی, توسعه شهر, سیاست, مشهد
    Mohammad Bagheri *, Mehdi Najafzadeh, Vahid Sinaei, Morteza Manshadi
    The purpose of this study is to investigate the relationship between modernization and urban development policies in Mashhad. The research method in this study is qualitative (theme analysis) and data were collected through semi-structured interviews. The statistical population of the study includes university professors, elites and specialists familiar with the field of modernization in Mashhad. Using purposive non-random sampling method and data adequacy and the principle of saturation, a total of 20 people were interviewed. Data were analyzed in three stages of open and axial and selective coding. The results show that before the revolution, the Western modernization style dominated the city and the Shah tried to implement the Western model in the city's development plans. After the Islamic Revolution, in the direction of urban development, direct and indirect intervention was made in the central part of Mashhad. But in the meantime, during the modernization of Mashhad in the post-Islamic Revolution, conflicts such as national and local conflict; The conflict between tradition and modernity and development without considering the principles of modernization has also emerged. The end result is the change of the city of Mashhad from a religious nature to a new modern city.
    Keywords: Modernization, city development, Politics, Mashhad
  • سارا اکبری، وحید سینائی، مهدی نجف زاده، روح الله اسلامی

    تبیین نسبت میان دولت و جامعه از مهم‌ترین چالش‌های نظری در علوم سیاسی است. در یک کشمکش نظری و در نتیجه انتقادهای فراوان به تبیین های تک‌بعدی که به جامعه یا دولت می‌پردازند، این پرسش کلیدی مطرح شده است که نظریه‌های تک متغیره و یک سویه تا چه میزان، قدرت تبیین و پاسخگویی به چرایی و چگونگی روابط موجود میان دولت و جامعه را دارند و کاستی های آنها چیست؟ این مقاله در وهله نخست درصدد نقد سنت تحلیلی موجود در ادبیات روابط دولت و جامعه و سپس تبیین مولفه‌های نهادگرایی تاریخی به‌عنوان یکی از رویکردهای مطرح در علوم سیاسی است. رویکرد نهادی با روش توصیفی-استقرایی- به دلیل پویایی و تمرکز بر بافتار تاریخی سبب غنای بیشتر تحلیل‌های سیاسی درباره روابط دولت و جامعه ‌شده است. مطابق این نگرش، دولت و جامعه در فرایند تاریخی خود، به‌گونه‌ای متقابل بر هم اثر گذاشته، از هم اثر می‌پذیرند. این دیدگاه، قدرت دولت و حتی تجلی و نمود این قدرت را در پیوند با قدرت جامعه و آرایش‌های نهادی موجود در یک جامعه و تحول آنها را محصول پیوند ساختارهای قدرت در یک فرآیند تاریخی می داند. مولفه‌های اصلی این نظریه عبارتند از: بزنگاه های مهم، وابستگی به مسیر، زمان بندی و توالی، رخدادها، طراحی و تحول نهادی. همچنین یافته های این مقاله نشان می‌دهد که شکل گیری یک پیکربندی سیاسی اجتماعی متعادل، مبتنی بر شبکه پیچیده ای از روابط متقابل و ترتیبات نهادی پویا بین دو نهاد دولت و جامعه در یک فرایند زمانی گسترده است که حاصل آن نه سلطه دولت بر نهادهای دیگر، بلکه ارتباط نهادی آن با جامعه است؛ زیرا نهادگرایی تاریخی به واسطه نگاه تاریخی خود علاوه بر برداشتی پویا از تکوین و تغییر نهادی، می-تواند زمینه ساز نوعی پیوند میان نظریه های زمینه گرا و نهادگرا تلقی شود.

    کلید واژگان: دولت, جامعه, قدرت, رابطه دولت و جامعه و نهادگرایی تاریخی
    sara akbari, Vahid sinaee, Mehdi Najafzadeh, eslami eslami

    Explaining the relationship between the state and society is one of the most important theoretical challenges in political science. In a theoretical conflict and as a result of numerous criticisms of one-dimensional explanations of society or the state, the key question is to what extent univariate and one-sided theories have the power to explain and answer why and how the relationship between state and society is and what are their shortcomings. This article first seeks to critique the analytical tradition in the literature on government-society relations and then explain the components of historical institutionalism as one of the approaches in political science. According to this view, the government and society have mutually influenced each other in their historical process. This view sees the power of the state and the manifestation of this power in connection with the power of the society and considers the existing institutional arrangements in society and their transformation as the product of the connection of power structures in a historical process. The main components of this theory are “important milestones, path dependence, timing and sequence, events, design, and institutional transformation”. The analytical framework presented in this paper is based on systematic attention to how institutional arrangements are established and consolidated in the context of time, and therefore rather than having the characteristics of specific theories, it is introduced as a general theoretical framework. It may have more power to analyze the role of institutions in the social sciences in general and political science in particular.

    Keywords: state, society, power, state-society relationship, historical institutionalism
  • ناصر یوسف زهی، وحید سینایی*

    سازه انگاری امروزه پرکاربردی ترین رهیافت نظری برای تحلیل سیاست خارجی است. اما این رهیافت تاکنون نتوانسته چارچوبی منسجم و مدل سازی شده در اختیار پژوهشگران قرار دهد. ازاین رو بسیاری از پژوهش ها به ضرورت های نظری، روشی و مفهومی که می بایستی در تحلیل سیاست خارجی درنظر گرفته می شد علم و وقوف کافی نداشته اند. بدین جهت دچار تحلیل های سطحی و «تقلیل گرایی نظری» شده اند. پژوهش های سازه انگارانه در هستی شناسی به «انسان شناسی» و «جامعه پذیری» نپرداخته اند. چنین «مشکلی تاحدودی ناشی از ماهیت سازه انگاری است؛ زیرا سازه انگاری ازآنجاکه حایل و سنتز پوزیتویسم و پساختارگرایی است، ترکیب متناقض نمایی از عناصر عینی و ذهنی را در تحلیل سیاست خارجی دخیل ساخته است. لذا مطالعات «تجربی» نیازمند مطالعات «نظری» روشمند است. در این مقاله به این پرسش پرداخته می شود: «براساس سازه انگاری، مبانی و بایسته های نظری پژوهش در تحلیل سیاست خارجی کدام اند؟». طبق یافته ها بررسی سیاست خارجی نیازمند تجزیه وتحلیل ساز ه انگاری در ابعاد پنج گانه هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی، گونه شناسی و مفهوم شناسی است.در هستی شناسی باید «سطح تحلیل» و «واحدهای تحلیل» مشخص شوند: سطح خرد (انسان شناسی، جامعه شناسی و دولت شناسی) و سطح کلان (نظام بین الملل، سازمان های بین المللی، حقوق بین الملل، ساختارها و کارگزاران بین المللی). در معرفت شناسی رابطه دانش و ارزش، سوژه و ابژه، تبیین و تفسیر، واقعیت و حقیقت و ماده و معنا تحلیل می شود. هستی شناسی و معرفت شناسی روش پژوهش را مشخص می سازند: کمی یا کیفی. سپس نوع سازه انگاری انتخاب می شود: تفسیری، انتقادی، پسامدرن یا پوزیتویستی. سرانجام سازه های مفهومی پایه استخراج و تعریف می شوند: بین الاذهانیت، برساختگی، فرهنگ، هویت، انگاره، معرفت، هنجار و جامعه پذیری. بااین وجود، بایسته های پنج گانه مذکور حاکی از پیچیدگی و دشواری تحلیل سازه انگارانه سیاست خارجی است.

    کلید واژگان: جامعه پذیری, هنجار, قواعد, ارزش ها, نهاد
    Naser Yosefzehy, Vahid Sinaee *

    Constructivism is one of the most widely used theoretical approach for analizing foreign policy. But this approach has failed yet to provide the researches with a coherent and modeled framework. Therefore, many studies have not been sufficiently aware of the theoretical, methodological and conceptual necessities that should have been considered in foreign policy analysis. For this reason, they have undergone superficial analysis and "theoretical reductionism". For example, constructivists in ontology have not addressed "anthropology" and "socialization." Such a "problem" stems from the nature of constructivism; because constructivism is a buffer and synthesis of positivism and post-structuralism, has included a paradoxical combination of objective and subjective elements in foreign policy analysis. Therefore, empirical studies require methodical theoretical studies. With the aim of compiling a research guide for constructivist researchers, the question is addressed: based on constructivism what are the theoretical foundations and requirements of research in foreign policy analysis. According to our findings, the study of foreign policy requires the analysis of constructivism in the five dimensions of ontology, epistemology, methodology, typology and conceptology. In ontology, "level of analysis" and "units of analysis" must be specified: micro level (anthropology, socialization and stateology) and macro level (international system, international organizations, international law, international structures and agents). In epistemology, the relationship between knowledge and value, subject and object, explanation and interpretation, reality and truth, material and meaning are analyzed. Ontology and epistemology determine the method of research: quantitative or qualitative. Then the type of constructivism is chosen: interpretive, critical, and post-modern or positivist. Finally, the basic conceptual constructs are extracted and defined: inter-subjectivity, constructivism, culture, identity, idea, knowledge, norm, and socialization. These five requirements indicate the complexity and difficulty of constructivist analysis of foreign policy.

    Keywords: Socialization, norm, rules, values, institution
  • رضا سرحدی*، وحید سینائی

    ایران در دهه های 1300 و 1310 شمسی شاهد شکل گیری مراحلی از توسعه و رشد فرآیندهای آن بود. اشغال ایران در شهریور 1320 و سقوط دولت رضاشاه و سپس تبعید وی باعث شد تا عامل خارجی به عنوان اصلی ترین مانع و عامل ناتمام ماندن برنامه های توسعه این دوران برجسته و از عوامل داخلی که در بطن سیاست ها و روش های حاکم وجود داشت، غفلت شود. هدف مقاله حاضر گشودن دریچه جدیدی با بهره گیری از دو مفهوم نهادهای بهره کش و چرخه رذیلت از دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون به دلایل و عوامل درون زایی است که فرآیند توسعه را با اخلال همراه کرده و نارضایتی عمومی را از دولت توسعه گرا رضاشاه ایجاد کرد. ازاین رو، پرسش اصلی مقاله این است: فرآیند توسعه در ایران دوره رضاشاه تحت چه شرایطی آغاز شد و کاستی های این فرآیند چه بوده است؟ کامیابی، ارتقای کارآمدی و تداوم فرآیند توسعه مستلزم رشد نهادهای فراگیر و وجود چرخه فضیلت و ناکامی توسعه حاصل نهادهای بهره کش و چرخه رذیلت است. در حکومت پهلوی اول، گام هایی در مسیر توسعه برداشته شد اما این فرآیند تحت تاثیر شکل گیری نهادهای بهره کش و چرخه رذیلت با اختلال روبه رو شد و به نارضایتی جامعه منجر شد. یکی از ابعاد این نارضایتی را می توان عدم حمایت نیروهای اجتماعی از دولت به هنگام اشغال ایران در جنگ جهانی دوم دانست. روش این مقاله، تاریخی- تبیینی بود و داده های آن از طریق مطالعات کتابخانه ای- اسنادی گردآوری شده است.

    کلید واژگان: پهلوی اول, دولت توسعه گرا, استقلال دولت, نهادهای بهره کش, چرخه رذیلت
    Reza Sarhaddi *, Vahid Snaee

    In the 1920s and 1930s, Iran witnessed the formation of stages in the development and growth of its processes. The occupation of Iran in August 1941 and the fall of Reza Shah's government and then his exile led to emphasis of the foreign factor as the main obstacle to successful development programs. Thus was neglected the internal factors that were at the heart of the prevailing policies and methods. The purpose of this article is to clarify the internal reasons and factors for the cessation and failure of the development process by using the two concepts of extractive institutions and the Vicious Cycle in the Reza Shah Developing Government. The main question is: Under what conditions did the development process in Iran during the Reza Shah period begin and what have been the defect of this process? Success, promoting efficiency and sustaining the development process requires the growth of inclusive institutions and the existence of a cycle of virtue and the failure of development resulting from the extractive institutions and the Vicious Cycle. first Pahlavi, steps were taken to establish institutions and exploit them on the path to development. However, this process was disrupted due to the formation of extractive institutions and the Vicious Cycle and led to public dissatisfaction. This dissatisfaction was revealed by the lack of support for the social forces of the government during the occupation of Iran during the Second World War. This study is designed as historical-explanatory and its data gathering method is library-documentary studies.

    Keywords: Pahlavi, Developing Government, Government Independence, extractive institutions, Vicious Cycle
  • وحید سینائی*، سارا اکبری
    دولت و بازار به عنوان دو نهاد سیاسی و اقتصادی در ایران معاصر و به ویژه در دوره جمهوری اسلامی روابط متغیری را تجربه کرده اند. در دهه نخست دولت در چارچوب نظام اقتصاد متمرکز تلاش کرد از میزان نفوذ و قدرت بازار سنتی در عرصه های سیاسی و اقتصادی بکاهد. اما با ورود به دهه دوم  و آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی این مناسبات تا حد زیادی متحول گردید. این تغییر بیش از هر چیز متاثر از اتخاذ سیاست تعدیل اقتصادی در دولت نخست وی بود که زمینه های قدرت یابی و استیلای جناح راست سنتی و بازار در عمده ترین نهادها و مراجع قدرت و اقتدار کشور را فراهم نمود. اما به تدریج و به ویژه از سال 1372 زمینه های اختلاف میان دولت وی و جناح بازار فراهم و به تقابل آن ها انجامید. سوال اصلی این مقاله چگونگی تاثیر سیاست های اقتصادی بر تعامل دولت و بازار در دولت اول و دوم هاشمی رفسنجانی است. فرضیه نویسندگان این است که اگرچه در دولت اول هاشمی با اجرایی شدن سیاست های لیبرالی، سرمایه داری تجاری و سنتی در پیوند با دولت توانستند منافع خویش را تامین نمایند، اما سیاست های جدید اقتصادی دولت دوم، شکل گیری طبقه سرمایه دار صنعتی، ورود سرمایه گذاری خارجی به کشور، تورم،  تغییر در نظام توزیع و ایجاد فروشگاه های زنجیره ای موجب دگرگونی آشکاری در روابط میان دولت و بازار شد.
    کلید واژگان: دولت, بازار, اقتصاد سیاسی, تعدیل اقتصادی, هاشمی رفسنجانی
    Vahid Sinaee *, Sara Akbari
    The state and the bazaar have experienced variable relations as the two political and economic institutions in contemporary Iran, especially during the Islamic Republic. In the first decade , the state tried to decrease the bazaarc's influence and power in the political and economic spheres in the framework of centralized economic system. But with the arrival of the second decade and the beginning of the presidential term, Hashemi Rafsanjani, these relations have changed greatly. This change was influenced by the Taking the economic adjjustment policies by Rafsanjani in his first government, which provided the grounds for the empowerment and domination of the traditional right wing and the market in the major institutions and institutions of power and authority of the country. But gradually, since 1993, it created the grounds for a dispute between his state and the faction of the bazaar and led to confrontation between them. This article's main question is that how the economic policies influence the interaction between government and bazaar in the Hashemi Rafsanjani's first and second state. The authors' hypothesis is that although in the Hashemi' state first, with the implementation of liberalism policies, commercial and traditional capitalism in the context of the government was able to secure its own interests. But the new economic policies of the second state, the formation of the industrial capitalist class, the entry of foreign investment into the country, inflation, the change in the distribution system, and the creation of chain stores caused a dramatic change in the relations between the state and the bazaar.
    Keywords: State, Bazar, Political Economy, Economic Adjustment, Hashemi Rafsanjan
  • ناصر یوسف زهی*، وحید سینایی

    دولت ایران در سده اخیر به ابزارهای مختلف برای تغییر رفتار کشورهای هدف متوسل شده است. یکی از این ابزارها «اقتصادی» است. توسل به ابزارهای اقتصادی ملی و فراملی برای تغییر رفتار دولت هدف «کشورداری اقتصادی» نامیده می شود. این نوع از کشورداری ابزار مهم سیاست خارجی در پیشبرد «توسعه اقتصادی» است. مطالعه موردی برای فرضیه مذکور در نوشتار حاضر ایران و افغانستان هستند. مطالعه نقش سیاست خارجی بر توسعه به وسیله کشورداری اقتصادی روزنه ای جدید پیرامون مطالعات سیاست گذاری عمومی و توسعه در ایران است. هدف پژوهش «تبیین تاریخی-علی» اهمیت ابزارهای اقتصادی فراملی در توسعه جوامع است. پرسش مقاله بدین شرح است: کشورداری اقتصادی ایران درقبال افغانستان (1398-1298ش.) چه فرایندی را طی کرده است؟ براساس یافته های پژوهش سیاست خارجی ایران در دولت پهلوی اول ازطریق ابزارهای سیاسی و دفاعی ازجمله پیمان های مودت و در پهلوی دوم تحت تاثیر مدرنیزاسیون از ابزارهای اقتصادی همچون حمایت های مالی و موافقت نامه های تجاری درصدد تغییر رفتار خارجی دولت افغانستان بود؛ اما پس از سقوط پهلوی ابزارهای نظامی به علت ایدیولوژی های انقلاب اسلامی 1357 و کودتای کمونیستی 1357 در افغانستان جایگزین ابزارهای اقتصادی شد؛ ازجمله حمایت های تسلیحاتی ایران از مجاهدین افغان علیه دولت کابل. پس از سقوط طالبان ایران به تدریج به ابزارهای اقتصادی متوسل شد که یکی از نتایج آن تبدیل شدن ایران به بزرگ ترین شریک تجاری افغانستان طی چند سال گذشته است. مقایسه دوره های یادشده نشان می دهد که ابزارهای اقتصادی بیش از سایر ابزارها منافع و همگرایی دو کشور را تحقق ساخته است. لذا ابزارهای اقتصادی فراملی از ضرورت های گریزناپذیر در توسعه کشورهاست.

    کلید واژگان: ایران, افغانستان, کشورداری اقتصادی, سیاست خارجی, توسعه
    Naser Yosefzehy *, Vahid Sinaee

    target states. This paper, explores the role of Iran's economic statecraft to Afghanistan. Economic statecraft is used to apply the international and national instruments for changing the behavior of the target state and domestic development. Our question is: what process has Iran's economic statecraft passed to Afghanistan. The state of Iran in the first Pahlavi's era, by political and diplomatic tools, and in second Pahlavi's era by economical tools as financial supporting, interchanging goods, and trade contracts intended to change the behavior of Kabul's state. In the first decade of the Islamic Republic, under the influence of revolutionary events in both country, the economic instruments of Iran' foreign policy has been gone away, and with the goals of disabling and collapsing Kabul's communist government, non-economical tools have been exercised. But in the decades of 2000s and 2010s with the purpose of enabling and absorbing of Afghanistan's state foreign behavior gradually a various ways of economic have been applied. As a result, Iran has become the biggest trade partner of Afghanistan and the interdependence stage of two this country has grown more. Comparing the mentioned periods show that economical tools more than others have proved national and transnational interest of Iran in Afghanistan.

    Keywords: Iran, Afghanistan, economic statecraft, foreign policy
  • افسانه دانش، وحید سینایی*

    رشد و توسعه سریع چین و هند در سالیان اخیر، این کشورها را به پدیده ای جذاب در مباحث توسعه تبدیل کرده است. با این حال، این دو کشور با دو ساختار سیاسی متفاوت به توسعه دست یافته اند. هدف مقاله حاضر بررسی رابطه ساختار دولت و توسعه اقتصادی در این کشورها است. شناخت این رابطه به ویژه برای کشورهای در حال توسعه اهمیت بسزایی دارد. زیرا جوامع درحال گذار، جویای شناخت نسبت ساختار سیاسی و توسعه در کشور خود می باشند. نتایج این بررسی نشان می دهد که دموکراسی یا اقتدارگرایی ضرورتا پیش شرط توسعه نیست، بلکه وجود شاخص های دولت توسعه گرا در چین و هند شامل: نخبگان توسعه گرا، استقلال نسبی دولت، دیوان سالاری قوی و جامعه مدنی ضعیف بسترهای لازم را برای توسعه در دو کشور چین و هند فراهم کرده است.

    کلید واژگان: ساختار سیاسی, توسعه اقتصادی, دولت توسعه گرا, چین, هند
    Afsane Danesh, Vahid Sinaee *

    AbstractChina and India's rapid growth and development in recent years, with two different political structures, have made them an attractive phenomenon in development issues. In so far as that, the two countries have become models for other developing societies which seek to understand the relationship between political structure and development. India is a country with a democratic infrastructure, but China has an authoritarian and centralized system. The present paper seeks to examine the relationship between political structure and economic development in India and China based on the model of the developmental state of Adrian Leftwich. Therefore, the current article investigates the relationship between political structure and economic development in these two countries. We hypothesize that the existence of developmental state indicators in these two countries has led to the economic development of India and China. The level of democratic freedom does not necessarily determine development. This study shows that the existence of the characteristics of a developmental state, including developmental elites, the relative independence of the state, strong bureaucracy, and weak civil society, has provided the necessary grounds for development in China and India. This paper is based on data and documentary-library

    Keywords: Political Structure, Economic Development, Developmental state, China, India
  • علی قدیری نوفرست*، وحید سینائی

    استمرار حیات ویروس کرونا و امکان ناپذیری چشم اندازی برای پایان آن یک مساله پزشکی را به امری اجتماعی بدل کرده است. «بحران بودگی کرونا» همانند رخدادهایی نظیر جنگ، انقلاب، یا بیماری های واگیردار می تواند به عنوان عامل محرک در تغییر سیاست ملی تلقی شود و بر سرنوشت کشورها اثر بگذارد. اکنون نحوه مواجهه دولت ها با بحران کرونا و گمانه-زنی ها در رابطه با تاثیر آن بر دولت ها محل تبادل نظرهای گسترده ای قرار گرفته است. اما آیا بحران کرونا به تغییر الگوهای حکمرانی دولت جمهوری اسلامی ایران منجر شده است؟ پاسخ گویی به این پرسش، با بهره گیری از نظریه آشوب جرد دایموند و به روش توصیف پرمایه و با محوریت برخی داده های خبری، اطلاعات و آمار منتشرشده صورت پذیرفته است. مطابق با مولفه های دوازده گانه نظریه آشوب، تغییراتی در روش های حکمرانی دولت در ایران به واسطه هماهنگی و انطباق نسبی با «وضعیت اضطراری ویروسی»، در دستور کار قرار گرفته که با استفاده از توصیف دقیق شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی می توان به طرح پرسش از تداوم یا تغییر الگوهای حکمرانی در ایران، متاثر از بحران کرونا پرداخت. به نظر می رسد ساخت دولت در جمهوری اسلامی به گونه ای صورت بنده شده است که بحران کرونا نمی تواند الگوهای حکمرانی آن را تغییر دهد و با وجود برخی تغییرات موردی متاثر از شرایط خاص کرونایی، الگوهای حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران تداوم یافته است.

    کلید واژگان: بحران, تغییر, تداوم, ویروس کرونا, دولت جمهوری اسلامی ایران
    Ali Ghadiri Noferest *, Vahid Sinaee

    The persistence of the corona virus and the impossibility of the prospect of ending it have turned a medical issue into a social one. The "corona crisis", like events such as war, revolution, or infectious diseases, can be seen as a driver of national policy change. How states deal with the Corona crisis and speculation about its impact on governments is now the subject of widespread debate. But has the Corona crisis led to a change in the governing patterns of the state of the Islamic Republic of Iran? Answer this question; Using Diamond Chaos Theory and the method of thik description and with the focus on some news data, information and published statistics, has been done. According to the twelve components of chaos theory, changes in the methods of state in Iran due to coordination and relative adaptation to the "eceptional situation" are on the agenda, which can be asked by accurately describing the historical, social and political conditions. Continuation or change of governance patterns in Iran, affected by the Corona crisis. It seems that the formation of the state in the Islamic Republic has been formulated in such a way that the Corona crisis can not change its governance patterns, and despite some occasional changes due to the special circumstances of Corona, governance patterns in the Islamic Republic of Iran have continued.

    Keywords: Crisis, Alteration, Continuity, Coronavirus, Government of the Islamic Republic of Iran
  • محمد باقری، مهدی نجف زاده *، وحید سینایی، مرتضی منشادی

    مدرنیزاسیون(نوسازی) اصطلاحی برای تعریف روند تغییرات اجتماعی است که به موجب آن جوامع کمتر توسعه یافته ویژگی های مشترک جوامع پیشرفته تر را به دست می آورند. مدرنیزاسیون نتایج مثبت و منفی متعددی با خود برای شهرها به ارمغان می آورد. از جمله کلان شهرهای ایران که در طی یک قرن اخیر با وجود بافت سنتی و مذهبی که دارد، درگیر مدرنیته شده است، شهر مشهد است. نوسازی مشهد پس از انقلاب اسلامی ایران تهدید ها و فرصت هایی برای توسعه این شهر ایجاد کرده است که این مقاله در صدد است با رویکردی توصیفی و تحلیلی(از نظر روشی) به شکل کتابخانه ای و فیش برداری از منابع مختلف اینترنتی و غیر اینترنتی، به بررسی آنها بپردازد. نتایج مطالعه حاضر نشان میدهد که رونق اقتصادی، تجاری، صنعتی، گردشگری و توسعه سیاسی که شامل منطقی سازی اقتدار، ارتقای مشارکت مردمی، افزایش قدرت نرم، برپا سازی ساختار منظم و تفکیک شده اداری است از مهمترین فرصت های ایجاد شده و تغییر نامتناسب بافت تاریخی فرهنگی شهر، آلودگی های زیست محیطی، مشکلات اجتماعی و فرهنگی از مهمترین عوارض و تهدیدهای مدرنیته برای شهر مشهد پس از انقلاب اسلامی ایران بوده است.

    کلید واژگان: مدرنیزاسیون, توسعه سیاسی, توسعه شهری, قدرت نرم, مشهد
    Mohammad Bagheri, Mehdi Najafzadeh *, Vahid Senaee, Morteza Manshadi

    Modernization is a term used to describe the process of social change in which less developed societies acquire the common features of advanced societies. Modernization brings many positive and negative consequences for cities. Mashhad is one of the metropolises of Iran that despite its traditional and religious context, has been modernized during the last century. Modernization of Mashhad after the Islamic Revolution of Iran has created threats and opportunities for the development of this city. The results of the present study show that economic, commercial, industrial, tourism and political development prosperity, which includes rationalization of authority, promotion of popular participation, increase of soft power, establishment of a regular and separate administrative structure, are among the most important opportunities and disproportionate change of the historical and cultural context of the city, environmental pollution, social and cultural problems have been the most important complications and threats of modernity for the city of Mashhad after the Islamic Revolution of Iran..

    Keywords: Modernization, Political Development, Urban Development, Soft power, Mashhad
  • سید مرتضی حافظی، وحید سینائی*
    قانون اساسی مشروطه که در دوران زوال قاجار تدوین شد، به عنوان نتیجه مستقیم مشروطیت، نخستین متن حقوق اساسی در تاریخ ایران است. اما علی رغم مجاهدت های مشروطه خواهان و عزم آنان برای ابتناء امر سیاسی بر قانون به فاصله کوتاهی مسیر قدرت یابی رضاشاه از طریق ایجاد یک وضعیت استثنایی هموار شد. وضعیت استثنا موقعیتی خلاء گونه، مبین نوعی عدم تعادل میان امر سیاسی و حقوق عمومی و اهرمی است که به واسطه آن دارنده حق انحصار تصمیم گیری، می تواند با کنار زدن موانع قانونی و حتی خود قانون، به تمرکز قدرت به نفع خویش اقدام کند. در چنین وضعیت خلاگونه ای رضاشاه موقعیت را برای دستیابی به قدرت مناسب یافت. او که پشتوانه ای مشروعیت ساز برای توجیه سلطنت خود نداشت، قانون اساسی را نسخ نکرد، بلکه با اعلام وفاداری خود به این قانون، کوشید با ایجاد یک وضعیت استثنایی زمینه را برای تعلیق و درنتیجه به دست گرفتن قدرت فراهم سازد. با چنین مفروضه ای پرسش این نوشتار این است: باوجود قانون اساسی مشروطه، سیر صعود سردار سپه به قدرت از وزارت جنگ تا پادشاهی چگونه هموار شد؟ در پاسخ به پرسش پژوهش، این فرضیه مطرح است: سردارسپه با استفاده از وضعیت اضطراری ایجادشده، مشروطه سازی قدرت سیاسی را به تعلیق کشاند و راه خود را برای رسیدن به سلطنت، سیطره بر حیات سیاسی شهروندان و انقیاد آنان هموار کرد. روش این پژوهش، تاریخی - تبینی و داده های آن از طریق مطالعات کتابخانه ای - اسنادی گردآوری شده است و در چارچوب نظریه وضعیت استثنایی آگامبن بررسی و تحلیل شده اند.
    کلید واژگان: آگامبن, وضعیت استثنائی, قانون محاکم نظامی, تعلیق قانون اساسی مشروطه, رضاشاه
    Seyed Morteza Hafezi, Vahid Sinaee *
    The constitutional movement, which was drafted during the decline of the Qajar dynasty, as an immediate consequence of constitutionalism, is one of the turning points in the contemporary history of Iran. Despite the struggles of the constitutionalists, the output of the first Iranian constitution was to weaken the idea of monarchy and to pave the way for Reza Shah to gain power by creating an exceptional situation. The state of exception is a vacuum, indicating a kind of imbalance between politics and public and leverage rights. Whereby the holder of the monopoly of decision-making can concentrate power in his favor by removing legal obstacles and even the law itself. In such a situation, Reza Shah found the opportunity to gain the power. He had no legitimizing support to justify his monarchy, not only did he not turn his back on the constitution and abrogate it, but also, by stating his allegiance to the law, he sought to create an exceptional situation to cover the way for the suspension and consequent seizure of power. Thus, the question of this article is: Despite the constitution, how did the rise of Sardar Sepah to power from the Ministry of War to the monarchy go smoothly? It is hypothesized that Sardar Sepah, using the created emergency situation, Suspended the constitutionalizing of political. The method used in this research is descriptive-analytical based on historical data and the framework of Agamben's theory of exceptional situation.
    Keywords: Agamben, Exceptional Status, Law of Military Courts, Suspension of the Constitutional Constitution, Reza Shah
  • وحید سینائی*، سارا اکبری

    پس از انقلاب اسلامی، روابط دولت و بازار سنتی به عنوان یک نهاد اجتماعی-اقتصادی دگرگون شد. در ابتدای انقلاب، اعضای برجسته جامعه بازار، بخش های بزرگی از اقتصاد ایران را از طریق مدیریت بنیادهای انقلابی و نهادهای دولتی در دست گرفته، روابط نزدیکی با رهبران جمهوری اسلامی برقرار نمودند. اما در سال های بعد، تغییراتی در این روابط به وجود آمد. در بررسی این دگرگونی و برای تبیین روابط دولت و بازار در دهه نخست جمهوری اسلامی، این فرضیه قابل طرح است که در دهه یادشده، سیاست های یکسان و مشابهی در قبال بازار وجود نداشت. دولت موقت به سیاست های لیبرالی در حوزه اقتصاد باور داشت، اما تحت تاثیر مصوبات شورای انقلاب، فضای انقلابی و نابسامانی های پس از انقلاب، در عمل به اجرای مصوبات شورای انقلاب پرداخت. با سقوط دولت موقت و روی کار آمدن دولت های چپ گرا، قدرت بازار سنتی به ویژه در عرصه های سیاسی و اقتصادی به چالش گرفته شد. در مقابل، بازار هم تلاش کرد تا مانع تسلط و استیلای کامل دولت بر اقتصاد و بخش خصوصی گردد. روش پژوهش، تبیینی و گردآوری داده ها به صورت کتابخانه ای و اسنادی بوده است.

    کلید واژگان: ایران, دولت, بازار, اقتصاد سیاسی, جامعه شناسی سیاسی
    Vhid sinaee*, sara akbari

    After the Islamic Revolution, the relationship between the state and the traditional bazaar as a socio-economic institution changed. At the beginning of the revolution, prominent members of the bazaar community took control of large sections of Iran's economy through the management of revolutionary and state institutions, and established close relations with the leaders of the Islamic Republic. But in the following years, there were changes in these relationships. For studying this transformation and explaining the relationship between state and the bazaar in the first decade of the Islamic Republic, it can be hypothesized that in the mentioned decade, there were no similar policies towards the bazaar. The Provisional or Movaghat state believed in liberal policies in the field of economics, but under the influence of the resolutions of the Revolutionary Council, the revolutionary conditions and the post-revolutionary unrest, it practically implemented the resolutions of the Revolutionary Council. With the fall of the Provisional government and the rise of left-wing state, traditional bazaar power was challenged, especially in the political and economic spheres. On the contrary, the bazaar tried to prevent the state from dominating the economy and the private sector. The research method is explanatory and data collection is library and documentary.

    Keywords: Iran, State, Bazaar, political economy, political sociology
  • ناصر یوسف زهی، وحید سینایی*، سید احمد فاطمی نژاد، مرتضی منشادی

    کشورداری اقتصادی به مثابه بهره گیری از ابزارهای اقتصادی بین المللی در تحقق اهداف راه بردی دولت ها مفهومی جدید در مطالعات اقتصادی سیاست خارجی است. تاکنون ره یافت های ماتریالیستی این حوزه را بررسی کرده اند. این پژوهش ها با پیونددادن ابزارهای اقتصادی با سیاست، قدرت سخت، بقا، و امنیت حوزه نظری کشورداری اقتصادی را گسترش داده اند. با تاکید آنان بر نقش عناصر مادی و اهداف سیاسی در به کارگیری ابزارهای اقتصادی، کشورداری اقتصادی به «سیاست قدرت»، «ره یافتی ماتریالیستی»، و ابزار تحلیل رقابت منفی قدرت های بزرگ و روابط تحکمی آنان با دولت های در حال توسعه تقلیل یافته است. کشورداری اقتصادی سنتی و ریالیستی فاقد ظرفیت کاربست برای کشورهای درحال توسعه و مطالعه نقش عناصر اجتماعی در تحلیل سیاست خارجی و توسعه است. درصورتی که کشورداری اقتصادی و جامعه پذیری بین المللی از ابزارهای مهم توسعه تلقی می شوند. این مقاله[i] درصدد پیوند کشورداری اقتصادی با «سیاست توسعه» و «ره یافت اجتماعی» سیاست خارجی است. پرسمان اصلی بدین شرح است: عوامل موثر در موفقیت کشورهای در حال توسعه در به کارگیری ابزارهای اقتصادی بین المللی چیست؟ از لوازم بهره گیری از ابزارهای اقتصادی بین المللی نوع هویت و جامعه پذیری دولت است. دولت های درحال توسعه با تغییر هویت خودمحور به هویت جمعی در فرایند جامعه پذیری بین المللی، مشروعیت و زمینه معرفتی بهره گیری از منابع اقتصادی فراملی را فراهم می آورند. بنابراین، امکان موفقیت دولت های جامعه ستیز بین المللی در کشورداری اقتصادی و توسعه ضعیف است. در «قرایت توسعه ای و اجتماعی» تقلیل گرایی ریالیستی و موضع تحکمی ادبیات کشورداری اقتصادی رفع می شود و قابل کاربست برای کشورهای درحال توسعه خواهد بود. مرکز ثقل تحولات معاصر کشورداری ایران منازعه بر سر استفاده از ابزارهای اقتصادی توسعه و درونی سازی هنجارهای بین المللی بوده است. هویت غیرجمعی دولت و ساختارها و نهادهای جامعه ستیز بین المللی از موانع توسعه و کشورداری اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران بوده اند. [i]. این مقاله برگرفته از رساله است.

    کلید واژگان: کشورداری اقتصادی, توسعه, جامعه پذیری بین المللی, هویت, ایران
    Naser Yosefzehy, Vahid Sinaee *, Sayed Hamad Fatemi Nezhad, Morteza Manshasi

    The economic statecraft as the international economic tools of fallowing the strategic goals of countries is a new notion in economic studies of foreign policy. The materialist approaches ever consulted this field. These researches by linking the economic tools with politics, hard power, survival, and security have expanded the theoretical sphere of economic statecraft. By their emphasizing on the role of material elements and political goals in utilizing of economic instruments, economic statecraft has been declined to the power of politics and the analytical tool of the great powers' negative competitions and their dictating relations with developing countries. The realistic and traditional economic statecraft is in lack of applying capacity to developing countries and analysis of the role of meta-material elements in foreign policy. The article aims at to link the economic statecraft to "policy of development" and the social approach of foreign policy. What are the effective elements at the success of developing countries in utilizing the international economic tools? Invoking to the international economic tools is rooted the national necessity of development, identity, and socialization. By changing the egoistic identity to the collective identity during the process of international socialization, legitimacy and knowledge context of optimization the transnational sources will be prepared and reached. Development is the final target of international socialization and economic statecraft. In narrative of sociality and development will be dismiss the realistic declining and be applied to developing countries. The focal points of Iran's contemporary statecraft events have been the struggle on economic tools and international political norms; means the patterns of modernization and constructing of economic development and the patterns of constitution and republican of political development. The non-collective political identity and international non-socialization are the obstacles of succession of Iran's economic statecraft.

    Keywords: Economic Statecraft, Development, Identity, International Socialization, Iran
  • علی داوطلب، سید محمدعلی تقوی*، محسن خلیلی، وحید سینائی

    جنگ داخلی سوریه محصول مجموعه ای پیچیده از عوامل داخلی و خارجی است. در این پژوهش، علل داخلی بروز بحران سوریه از زاویه روند تحول مناسبات قومی و مذهبی در این کشور بررسی می شود. پرسش پژوهش آن است که سیاست های قومی-مذهبی دولت های سوریه چه تاثیری بر مناسبات اقوام و مذاهب در این کشور و نهایتا بروز بحران کنونی داشته اند. این پژوهش بازه زمانی فروپاشی امپراتوری عثمانی تا 2018 را دربرمی گیرد. روش تحقیق تاریخی بوده و چارچوب نظری آن «الگوهای سیاست قومی» ارایه شده توسط مارتین مارجر است. طبق یافته های این پژوهش، سیاست قومی مذهبی  حکومت سوریه در دوره قیمومیت فرانسه، الگوی تکثرگرایی نابرابر با هدف برجسته کردن هر چه بیشتر تمایزات میان اقلیت های قومی مذهبی  و اکثریت عرب سنی سوریه به منظور متحد کردن آن ها علیه جریان استقلال طلبی سوریه برپایه ناسیونالیسم عرب سنی بوده است. سیاست های قومی - مذهبی حکومت های دوره استقلال نیز مبتنی بر الگوی همانند سازی فرهنگی و ساختاری در مورد اکثریت عرب سنی و اقلیت ها بوده است. این سیاست در مورد کردها متضمن تکثرگرایی نابرابر شدید به صورت تلاش برای اخراج و نابودسازی فیزیکی و فرهنگی آن ها نیز بود. فرضیه پژوهش آن است که سیاست تکثرگرایی نابرابر دولت قیم فرانسوی حاکم بر سوریه و سیاست همانندسازی دولت های دوران استقلال، علی رغم اهداف متضاد، در یک جهت حرکت کرده و موجب بروز حس سوءظن، بی اعتمادی و احساس خطر دایمی هم در حکومت ها و هم در گروه های قومی مذهبی  و نهایتا تداوم و تشدید منازعات اقوام و مذاهب در این کشور شده است.

    کلید واژگان: سوریه, تکثرگرایی, سیاست قومی مذهبی, قومیت, ناسیونالیسم, همانندسازی
    Ali Davtalab, Seyed MohammadAli Taghavi *, Mohsen Khalili, Vahid Sinaei

    This study examines the internal causes of the Syrian crisis from the perspective of the development of ethnic and religious relationships in the country. the research question is: how the Syrian government's ethnic-religious policies have affected the ethnic-religious relations in this country, leading to the current crisis. This research covers the period beginning from the collapse of the Ottoman Empire until 2018. The research method is historical and its theoretical framework is the "Ethnic Policy Patterns" presented by Martin Marger. According to this framework, the Syrian government's ethnic-religious policy during the French mandate was “unequal pluralism” aimed at further accentuating the differences between the ethnic-religious minorities and the Syrian Sunni Arabs majority in order hinder Syrian independence championed by Sunni Arabs nationalists. Ethnic-religious policies of the governments during the period of independence were also based on cultural and structural “assimilation” in favor of the Sunni Arab majority. the kurds became subject to expulsion and extermination both physically and culturally. The “unequal pluralism” policy of the French guardian government and the “assimilation” policy of the independent era, despite their different goals, have moved in the same direction, and had the same results. The profound cultural and structural effects of these policies have created a continual sense of suspicion, distrust, and feeling of danger among ethnic-religious groups. This has led to the continuation and intensification of ethnic-religious disputes and conflicts in the country that ultimately brought about the current crisis and the ongoing full-scale war.

    Keywords: Syria, assimilation, ethnic-religious policy, ethnicity, Nationalism, Pluralism
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • وحید سینائی
    وحید سینائی
    (1379) دکتری علوم سیاسی، دانشگاه تهران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال