پارسا ارباب
-
یکپارچه سازی حفاظت و توسعه در مواجه با میراث شهری، هم چنان مسئله ای چالش برانگیز و حائز اهمیت تلقی می شود. بر این اساس، مسئله و متعاقبا هدف اصلی این پژوهش، در قالب شناسایی اصول و ملاحظات کاربست مشارکت اجتماعی در حفاظت و توسعه یکپارچه میراث شهری، تعریف و تدقیق و با واکاوی نظریات مطرح، اسناد بین المللی و تجارب جهانی، دنبال شده است. این پژوهش، از نوع کاربردی با راهبرد کیفی و از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانه ای، نخست، ادبیات مرتبط با حوزه مورد مطالعه را بازخوانی می کند. سپس، با استفاده از روش فراترکیب، اصول و ملاحظات مشارکت اجتماعی در حفاظت و توسعه یکپارچه را استخراج و در قالب یک چارچوب جامع ارائه می کند. «یکپارچه سازی میراث در راستای توسعه»، «بازتعریف مشترک از مفهوم میراث و ارزش های آن»، «ارتقا نظارت عمومی بر حفاظت میراث» و «پیوند جامعه محلی و میراث» را می توان به عنوان اصول کلیدی مشارکت اجتماعی در حفاظت میراث شهری تلقی کرد. از طرف دیگر، «تعادل بخشی در ابعاد توسعه»، «برقراری پایداری اجتماعی»، «تضمین عدالت و برابری در توسعه اجتماعی» و «تغییر نگرش و سبک زندگی در مسیر پایداری» را می توان به عنوان اصول کلیدی مشارکت اجتماعی در توسعه پایدار میراث شهری در نظر گرفت. این چنین، راهبردهایی نظیر «به کارگیری تمامی گروه های اجتماعی برای مشارکت»، «اولویت بندی اقدامات اجتماعی و سطوح مشارکت پیش از فعالیت های فیزیکی»، «حصول اطمینان از تعهد سازمان های دولتی در راستای اعتمادسازی» و «استفاده همزمان از مشارکت بالا به پایین و پایین به بالا»، می توانند متضمن حفاظت و توسعه یکپارچه میراث شهری بر مبنای مشارکت گروه های اجتماعی باشند. این مجموعه اصول و راهبردها، به همراه ملاحظات خود، از جمله محورهایی هستند که برای انجام تحقیقات آتی در حوزه حفاظت و توسعه یکپارچه میراث شهری و انجام مطالعات موردی هدفمند در این زمینه، پیشنهاد می شوند.
کلید واژگان: توسعه شهری, حفاظت شهری, فضای شهری, مشارکت, میراث شهری -
امروزه، مسائل نوین حوزه شهرسازی به دلیل پیچیدگی، عدم قطعیت و هنجارمندی، بغرنج تلقی می شوند. این در حالی است که علی رغم معرفی مفهوم مسئله بغرنج در معنای عام در طول 5 دهه گذشته، شناسایی مسائل شهری بغرنج و نحوه مواجهه با آن، در میان نظریه پردازان برنامه ریزی شهری همچنان موضوعی در کانون توجه و نیازمند مطالعه است. ازاین رو، هدف از مقاله حاضر، تدوین چارچوبی برای شناسایی مسائل بغرنج در برنامه ریزی شهری است. روش شناسی مطالعه، تحلیل تبارشناسانه است که پدیده ها را در تطور تاریخی خود بررسی کرده و جایگاه انتقادی مناسبی را برای فهم شرایط کنونی آن ها، پدید می آورد. این چنین، مفهوم مسئله شهری بغرنج در پنج مرحله شامل شناسایی، سوابق شکل گیری، کشف گفتمان ها، تحلیل گسست و نقد حال، مورد تحلیل تبارشناسی قرارگرفته است. بر اساس چارچوب پیشنهادی، مسائل شهری بغرنج در دو دسته کلی مشخصه های مسئله محور و مشخصه های راه حل محور، قابل شناسایی هستند که متعاقبا ویژگی هایی را چون نامعینی در تعریف و پیکربندی، منحصربه فردی، ارتباط متقابل و تنگاتنگ، عدم امکان تعریف راه حل قطعی، پایان ناپذیری فرآیند مواجهه و عواقب گسترده و اجتناب ناپذیر مواجهه، در برمی گیرند. درعین حال، نبود حاکمیت و متولی اصلی در مواجهه، فرصت محدود برای مواجهه و تشدید به واسطه مواجهه شوندگان، ظهور مسئله شهری فوق بغرنج را به دنبال دارد. چارچوب ارائه شده برای شناسایی مسائل بغرنج در شهرسازی، زمینه ساز تحلیل دقیق تر و متعاقبا تعریف کارآمدتر چگونگی مواجهه با آن ها برای برنامه ریزان و سیاست گذاران شهری است که به علاوه، نیازمند کاربست و مداقه در پژوهش های مرتبط موضوعی و موردی آتی خواهد بود
کلید واژگان: برنامه ریزی شهری, پیچیدگی, عدم قطعیت, مسئله بغرنج, هنجارمندیToday, new problems in urban planning are considered wicked due to their complexity, uncertainty, and normativity. Despite introducing the wicked problem concept during the last five decades, identifying urban wicked problems and how to encounter them is still an issue at the center of focus and study among urban planning theorists. Therefore, this article aims to develop a framework to identify wicked problems in urban planning. The study’s methodology is a genealogical analysis that examines the phenomena in their historical development and creates a suitable critical position for understanding their current conditions. In this way, the concept of the wicked urban problem has been subjected to genealogical analysis in five stages, including identification, records, discourses, discontinuity analysis, and criticism of the present. According to the proposed framework, wicked urban problems could be identified in two general categories, problem-oriented characteristics and solution-oriented characteristics, which subsequently include features such as uncertainty in definition and configuration, uniqueness, interrelationship and closeness, the impossibility of defining a definitive solution, the inexhaustibility of the encountering process, and the extensive and inevitable consequences of addressing. Meanwhile, the absence of a leading authority, the limited opportunity for encountering, and escalating by those who encounter lead to the emergence of super wicked urban problems. The presented framework to identify wicked problems in urban planning lays the groundwork for a more detailed analysis and, accordingly, more efficient approaches to encounter them for urban planners and policymakers, which will need to be applied and scrutinized in future related thematic and case studies
Keywords: Complexity, Normativity, Uncertainty, Urban Planning, Wicked Problem -
پس نگری، ناظر بر چشم انداز آینده مطلوب و نگاه به عقب برای چگونگی دستیابی به آن، رویکردی هنجاری، هدفگرا و متمرکز بر حل مسیله است. علی رغم توجه جهانی فزاینده به پس نگری و کارآمدی آن در حوزه های مختلف، این رویکرد در برنامه ریزی و طرح ریزی شهری و مواجهه با مسایل و تحولات پیچیده شهر در کشور، موردتوجه قرار نگرفته است. ازاین رو، مقاله حاضر به دنبال استفاده از رویکرد پس نگری در تدوین نقشه راه برای چشم انداز شهر تهران است. تلقی این مطالعه از چشم انداز آینده مطلوب، همان چیزی است که در سند طرح راهبردی- ساختاری (جامع) تهران تدوین شده و این چنین، گویای کاربست پس نگری متخصص محور با برگشت از چشم انداز آینده مطلوب تهران در افق 1405 به مبدا وضعیت موجود در سال 1385 است. آرمان های چشم انداز توسعه در قالب ارکان هفت گانه به عنوان چشم انداز آینده مطلوب، مورد مداقه قرارگرفته اند. شناخت وضعیت موجود ذیل ارکان مذکور، با تحلیل محتوای کیفی سند طرح جامع تهران انجام شده است. متعاقبا، تدوین نقشه راه با تعیین گام ها و مقاصد کلیدی که ازنظر ماهیت در سه دسته متمایز قرار می گیرند، دنبال شده است. بر این اساس، چشم انداز آینده مطلوب تهران از مسیر سه خرد چشم انداز «تهران، شهری آگاه نسبت به ماهیت وجودی خود با اشراف جامع به امکانات و محدودیت ها برای تثبیت و تعدیل»، «تهران، شهری ظرفیت ساز برای خدمات زیربنایی و روبنایی، توانمند ازنظر اجتماعی و سازمانی و مستعد برای توسعه همه جانبه» و «تهران، شهری شکوفا و پایدار ازنظر انسجام و تاب آوری، مرفه از حیث کیفیت زندگی و تاثیرگذار در سطح فراملی»، قابل تحقق خواهد بود
کلید واژگان: آینده پژوهی, برنامه ریزی راهبردی, پس نگری, چشم انداز, نقشه راهBackcasting is a normative, target-oriented, and problem-solving approach, focusing on the desirable future vision and looking back for how to achieve it. Despite the growing global attention to backcasting and its efficiency in various fields, this approach has not been considered in urban planning and facing the complex issues and evolvements of the city in Iran. Therefore, this article uses the backcasting approach to develop a roadmap for Tehran’s vision. The presumption of this study from the desirable future vision is the same as that compiled in Tehran’s Strategic-Structural (Comprehensive) Plan. Thus, it indicates applying expert-based backcasting by stepping back from Tehran’s desirable future vision on the horizon of 2026 to the origin of the current situation in 2006. The ideals of the development perspective in the seven pillars have been scrutinized as the desirable future vision. Studying the current situation has been done by the qualitative content analysis of the document of Tehran’s Comprehensive Plan. Then, the roadmap was followed by defining key steps and targets, essentially placed in three distinct categories. Accordingly, Tehran’s desirable future vision will be realized through the pathway of three short visions, including “Tehran is aware of its existential nature with comprehensive knowledge about facilities and limitations for consolidation and modification,” “Tehran is the capacity builder for infrastructure and facility services, socially and organizationally capable, and prepared to all-round development,” and “Tehran is a prosperous and sustainable regarding cohesion and resilience, wealthy concerning the quality of life, and influential on a transnational level.”
IntroductionBackcasting is a normative, target-oriented, and problem-solving approach, focusing on the desirable future vision and looking back for how to achieve it. Despite the growing global attention to backcasting and its efficiency in various fields, this approach has not been considered in urban planning and facing the complex issues and evolvements of the city in Iran. Therefore, this article uses the backcasting approach to develop a roadmap for Tehran’s vision. There is a difference between predictive, explorative, and normative methods that seek to study probable, possible, and preferable futures. In this way, the backcasting is distinguished from other future studies approaches. Forecasting goes from the present to the future, but backcasting starts from the future and connects to the present. Hence, backcasting as a process and not a method involves identifying a preferable future with desired goals aspired by the planning client and creating milestones or decisive steps on the pathway from that desirable future vision back to the present. It is relevant when short-term directional studies and longer-term forecasts indicate that the goals and targets will not be achieved within the designated time.
MethodologyThe backcasting approach can be classified as expert-based backcasting, participative backcasting, and interactive backcasting. Expert-based backcasting focuses on the technical analysis of future policy recommendations in a top-down process. In contrast, participative and interactive backcasting mainly emphasize defining future visioning in a bottom-up manner. After defining the desirable future vision in the first phase, the second phase is to look back to the present, study, and analyze the current situation compared to that vision. Accordingly, in the third phase, a roadmap is developed, including decisive steps and key targets providing short visions to achieve the end vision. The presumption of this study from the desirable future vision is the same as that compiled in Tehran’s Strategic-Structural (Comprehensive) Plan. Thus, it indicates applying expert-based backcasting by stepping back from Tehran’s desirable future vision on the horizon of 2026 to the origin of the current situation in 2006. The ideals of the development perspective in the seven pillars have been scrutinized as the desirable future vision. Studying the current situation under the mentioned pillars has been done by the qualitative content analysis of the document of Tehran’s Comprehensive Plan, including 11 volumes or main study areas. Then, the roadmap was followed by defining key steps and targets, essentially placed in three distinct categories.
Results and discussionThe seven pillars of the desirable future vision include “Iranian-Islamic originality and identity,” “intelligence, smartness, and globality,” “greenness, beauty, and vitality,” “security and resistance against crises and risks,” “structural stability and coherence,” “prosperous, well-equipped, and fair,” and “centralized with national and global functions.” According to the pillars mentioned above, studying the current situation is the result of the content analysis of the plan and the inspection of the instances included in it, which generally have a physical-spatial nature and mainly indicate the inappropriateness of the context resulted in the occurrence of widespread functional disorders in Tehran. Accordingly, the roadmap to realize Tehran’s desirable future vision has been developed based on the current situation following the framework of the seven pillars. This roadmap includes normative key steps and targets, and their number varies in the pathway of connecting the current situation to the desirable future vision in the seven pillars. It means that in achieving the desirable future vision from the current situation, the number and priority of the steps and targets could differ depending on the pillars’ nature.
ConclusionAccordingly, Tehran’s desirable future vision will be realized through the pathway of three short visions, including “Tehran is aware of its existential nature with comprehensive knowledge about facilities and limitations for consolidation and modification,” “Tehran is the capacity builder for infrastructure and facility services, socially and organizationally capable, and prepared to all-round development,” and “Tehran is a prosperous and sustainable regarding cohesion and resilience, wealthy concerning the quality of life, and influential on a transnational level.” By forecasting the current situation, these visions and targets could be considered as a basis for backcasting for a constant and continuous pathway towards the gradual realization of the desirable future vision and, simultaneously, as a topic for further related research. Meanwhile, using participatory and interactive backcasting approaches in differentiating or complementing expert-based ones is a significant field for study in the future.
Keywords: Backcasting, Future Studies, Roadmap, Strategic Planning, Vision -
مقدمه
هدف از برنامه های بازآفرینی شهری، تبدیل مناطق ویران و متروکه به مراکز جدید پرجنب وجوش و جذاب است. با این حال، این پروژه های در ظاهر شگفت انگیز، اگرچه به نام بهبود استانداردهای زندگی و شرایط کالبدی آغاز می شوند، عموما با جابه جایی، بی خانمانی و جدایی گزینی، منجر به اعیان سازی و تشدید در نابرابری فضایی، تضعیف هویت محلی و در پی آن، کاهش سرمایه اجتماعی می شوند. اعیان سازی که در میان برخی سیاست گذاران، به عنوان نشانه ای از موفقیت شهری و اقتصادی در برابر زوال و فقر شهری تلقی می شود، با مشکلاتی که در رابطه با مسکن و استطاعت پذیری آن به وجود می آورد، همواره از مسایل مهم و مورد مناقشه در حوزه برنامه ریزی شهری معاصر به حساب می آید. از این رو، بحث فزاینده ای بر اثرات منفی اعیان سازی، به ویژه زمانی که توسط برنامه های بازآفرینی شهری واقع شده باشد، اختصاص یافته است. در این میان، توجه به نتایج و تاثیرات گسترده تر در سطح محله و شهر شامل افزایش نامریی بی خانمانی و جابه جایی متاثر از مکانیسم های بازار، مسایل مربوط به استطاعت ناپذیری محله از نظر مصرف، خدمات و مسکن و فرایندهای بی عدالتی اجتماعی، متمرکز شده است. بر این اساس، پژوهش حاضر به واکاوی مسکن قابل استطاعت در برنامه های بازآفرینی شهری مبتنی بر واقعیات محله همت آباد اصفهان، می پردازد.
مواد و روش هانخست، به ابعاد نظری موضوع که ناظر بر حق مسکن و تامین مسکن قابل استطاعت در بازآفرینی شهری بر اساس دیدگاه ها، نظریات و تجارب این حوزه است، پرداخته می شود. سپس و ضمن معرفی محدوده مورد مطالعه و همین طور تبیین روش پژوهش، مصادیق عینی برگرفته از تحلیل مبتنی بر نظریه زمینه ای (داده بنیاد) مصاحبه نیمه ساختاریافته با افرادی که مستقیم در روندهای برنامه ریزی و اجرای پروژه بازآفرینی محله همت آباد درگیر بوده و از طریق روش گلوله برفی یا نمونه گیری زنجیری شناسایی شده اند، مورد بحث و نتیجه گیری قرار می گیرند. همت آباد یکی از محلات منطقه 6 واقع در جنوب شهر اصفهان است که در گذشته خارج از محدوده قانونی قرار داشت. با توسعه تدریجی شهر در جنوب رودخانه زاینده رود، همت آباد به محل سکونت کارگران و طبقه کم درآمد تبدیل شد. تجربه طرح ها و برنامه های متعددی که طی دو دهه اخیر برای محله همت آباد تهیه شده اند، نشان می دهد مداخلاتی که در تقابل با منافع ساکنان بومی باشد، با مخالفت عمومی مواجه شده و مانع انجام هرگونه عملیات بازآفرینی می شود. در مجموع 11 مصاحبه بر اساس تحقق اشباع نظری، انجام گرفته است که با استفاده از رویکرد نظریه زمینه ای، تحلیل شده ا ند. بر این اساس، تجارب مصاحبه شوندگان در رابطه با مسکن قابل استطاعت در بازآفرینی محله همت آباد، از طریق شناسه گذاری اولیه، یادداشت برداری و شناسه گذاری متمرکز، مورد مداقه قرار گرفته است.
یافته هابر اساس تحلیل مبتنی بر نظریه زمینه ای مصاحبه ها و سپس شناسه های متمرکز ارایه شده، الزامی برای ارایه مسکن قابل استطاعت در بازآفرینی محله همت آباد، حداقل در مراحل ابتدایی یا پیشنهادهای اولیه، وجود نداشته و تدارک مسکن، موضوعی مجزا از بازآفرینی شهری قلمداد شده است. با این وجود، زمینه سازی برای شکل گیری ابتدایی مفهوم استطاعت پذیری همگام با تاکید بر ماندگاری، توانمندسازی و یکپارچگی جامعه محلی، به چشم می خورد که در عین حال، فقط شامل مالکان بوده و گروه های مستاجر را در قالب حمایت از مسکن استیجاری، در بر نمی گیرد. این در حالی است که با استناد به واقعیات محله همت آباد، در تحقق پذیری تامین مسکن قابل استطاعات در برنامه های بازآفرینی شهری، ابعاد اجتماعی ناظر بر ساکنان بومی شامل مشارکت عمومی، اعتمادسازی، مذاکره با مردم و توجه به نیاز و خواست ایشان و ابعاد فنی با ماهیت عمدتا اقتصادی نظیر برآورد هزینه های طرح، تامین سهم خدمات، توزیع مجدد زمین، توجیه اقتصادی پیشنهادها، مسایل ثبتی، مدیرت طرح و زمان بندی اجرا، از جمله عوامل کلیدی و تاثیرگذار به حساب می آیند. در مجموع، نتایج گویای آن است که جایگاه مشخصی برای مسکن قابل استطاعت در طرح های بازآفرینی شهری وجود ندارد و این ارتباط، به رغم هدف گذاری بر تحقق حق مسکن، روشن نیست. این در حالی است که الزامی بر استطاعت پذیری مسکن و ماندگاری ساکنان بومی و محلی، به ویژه مستاجران، در سیاست ها و دستورالعمل های تدوین طرح های بازآفرینی شهری و سپس جلوگیری از وقوع پدیده های اعیان سازی و جدایی گزینی وجود ندارد.
نتیجه گیریمسکن قابل استطاعت در بازآفرینی شهری در ایران موضوعی کلیدی و در عین حال، نیازمند توجه در هر دو حوزه نظر و عمل شهرسازی است. ابتکار عمل در بازآفرینی بافت های ناکارآمد شهری، اغلب به دست بخش عمومی است و فقط به اطلاع رسانی، برپایی دفاتر تسهیلگری و ارایه تسهیلات در قالب ودیعه سکونت و وام نوسازی، محدود می شود. در مقابل، مشارکت چندجانبه ذی نفعان، اعتمادسازی و همگرایی و تعادل میان نیازها و انتظارات بازیگران نسبت به ابعاد اساسی در پروژه های بازآفرینی شهری، از الزامات مهم به شمار می رود. اتخاذ رویکردهای خاص و ویژه همراه با انعطاف پذیری با هدف ارتقای کارآمدی با توجه به ویژگی ها و شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی پروژه های بازآفرینی شهری، فارغ از ابعاد کالبدی و فیزیکی، ضروری است. تغییر نگرش و تدوین سیاست های منعطف تر و همکارانه تر به ویژه در موضوعاتی همچون تا مین سهم خدمات از منابع بخش عمومی و تعریف مکانیزم های متنوع سرمایه گذاری در برنامه های بازآفرینی شهری، بسیار اهمیت دارد. در این میان، بازنگری در حل و فصل چالش های خرده مالکیت ها، مباحث ثبتی و تملک اراضی، به عنوان موضوعات پیچیده و برخوردار از فرصت ها و تهدیدهای احتمالی، در مسیر پیشبرد پروژه های بازآفرینی شهری، الزامی اجتناب ناپذیر است. در ارایه پیشنهادهای کالبدی، توجیه اقتصادی همراه با توجه به تاثیرات کالبدی- فضایی از جمله جمعیت پذیری و کیفیت زندگی، ضروری است. درنهایت ، اطمینان از پایداری راه حل های استطاعت پذیری برای دوره پس از اجرا به واسطه حساسیت و درک صحیح از بافت محلی، برای موفقیت بازآفرینی شهری مبتنی بر مسکن، امری حیاتی خواهد بود. با توجه به گستردگی و چالش برانگیز بودن موضوع بازآفرینی شهری به ویژه با محوریت استطاعت پذیری مسکن، یکپارچگی طرح های ملی مسکن گروه های کم درآمد با طرح های بازآفرینی شهری، توجه به ابعاد کیفی و غیر کالبدی و همچنین، ارزیابی های جامع پیش، حین و پس از اجرا این طرح ها از جمله موضوعاتی هستند که برای انجام پژوهش های آتی در این زمینه، پیشنهاد می شوند.
کلید واژگان: اعیان سازی, بازآفرینی شهری مبتنی بر مسکن, حق مسکن, عدالت اجتماعی, فقر شهری, مسکن قابل استطاعت, نظریه زمینه ای (داده بنیاد)Introduction :
Urban regeneration plans aim to transform ruined and abandoned areas into new active and attractive centers. However, these ambitious projects, initiated to improve living standards and physical conditions, generally result in gentrification and spatial inequality intensifying, weakening local identity, and reducing social capital by displacement, homelessness, and segregation. Gentrification, viewed by some policymakers as a measure of success against urban decay and poverty, with the problems it creates concerning housing and its affordability, is always one of the challenging and conflicting issues in contemporary urban planning. Consequently, there is a growing debate focusing on the adverse effects of gentrification, particularly when urban regeneration plans cause it. This attention has been concentrated on broader neighborhood and city-level outcomes and impacts, including the invisible increase in homelessness and displacement driven by market mechanisms, neighborhood unaffordability regarding consumption, services, and housing, and social injustice processes. Hence, this research explores affordable housing in urban regeneration plans, considering the realities of the Hemmatabad neighborhood of Isfahan.
Materials and MethodsFirstly, the theoretical aspects concerning the right to housing and the provision of affordable housing in urban regeneration are explained, drawing upon various views, theories, and experiences in this field. Then, while explaining the research area and methodology, objective examples derived from the Grounded Theory-based analysis of semi-structured interviews are discussed and concluded. These interviews were conducted with individuals directly involved in planning and implementing the Hemmatabad neighborhood regeneration project, identified through snowball or chain sampling. Hemmatabad is one of the neighborhoods of District 6 in the south of Isfahan, previously located outside the legal limits. With the gradual development of the city in the south of the Zayandehrud River, it became the residence of workers and the low-income class. Over the last two decades, several plans and programs have been prepared for the Hemmatabad neighborhood. However, these interventions, conflicting with the interests of local inhabitants, have encountered public opposition, impeding any regeneration operations. Following the realization of the theoretical saturation, 11 interviews were conducted and analyzed using the Grounded Theory approach. Accordingly, the interviewees’ experiences regarding affordable housing in the regeneration of the Hemmatabad neighborhood were scrutinized through initial coding, memoing, and focused coding.
FindingsAccording to the Grounded Theory-based analysis of the interviews and the corresponding focused codes, it was found that there was no requirement to provide affordable housing during the regeneration of the Hemmatabad neighborhood, at least in the early phases or initial proposals, and housing provision is actually treated as a separate matter from urban regeneration. However, the concept of affordability began to emerge, primarily by emphasizing the permanence, empowerment, and integration of the local community, which only encompasses the owners and excludes tenant groups who relied on rental housing. Based on the facts observed in the Hemmatabad neighborhood, in providing affordable housing in urban regeneration plans, the social aspects, including public participation, trust-building, negotiation with the local inhabitants, and addressing their needs and desires, and technical dimensions, predominantly of an economic nature, such as estimating project costs, allocating service share, land redistribution, economic justification of proposals, registration issues, project management, and establishing implementation schedule, are among the key and influential factors. Overall, the results indicate that there is no specific place for affordable housing within urban regeneration plans, and this relationship is not clear despite targeting the realization of the right to housing. There is no necessity for housing affordability and guaranteeing the permanence of former local inhabitants, particularly tenants, in the policies and guidelines for developing urban regeneration plans and subsequently preventing the occurrence of gentrification and segregation.
ConclusionAffordable housing in urban regeneration is a critical issue in Iran that requires attention in both the theory and practice of urban planning. The initiative in regenerating inefficient urban areas is often in the hands of the public sector and limited to information dissemination, establishment of facilitation offices, and provision of housing deposits and renovation loans. However, multilateral stakeholder participation, trust-building, convergence, and a balance between the needs and expectations of all actors are fundamental factors in urban regeneration projects. It is necessary to adopt flexible approaches that can enhance efficiency based on the unique characteristics and cultural, social, and economic conditions of each urban regeneration project beyond its physical dimensions. Changing the attitude and formulating more flexible and collaborative policies are essential, particularly in providing service share from public sector resources and defining various investment mechanisms in urban regeneration plans. Meanwhile, it is inevitable to review the resolution of the challenges related to small ownership, land registration, and land acquisition, as complex issues with possible and probable opportunities and threats, toward advancing urban regeneration projects. Besides, in preparing physical proposals, economic justification is vital alongside considering their physical-spatial effects, including population dynamics and quality of life. Finally, ensuring the sustainability of affordable solutions for the post-implementation period through sensitivity and proper understanding of the local context will be critical to the success of housing-led urban regeneration. Given the broad and challenging nature of urban regeneration, especially with a focus on housing affordability, integrating national housing programs for low-income groups with urban regeneration plans, emphasizing qualitative and non-physical aspects, and conducting comprehensive evaluations before, during, and after the implementation of these plans, are among issues suggested for future research in this field.
Keywords: affordable housing, Gentrification, Grounded theory, housing-led urban regeneration, right to housing, Social Justice, urban poverty -
این مقاله بر خشیت الهی متمرکز است و آن را به عنوان کلید اصلی و ملاک حقیقی و بنیادین علم، عالم و دانشگاه اخلاقمدار، هدفگذاری میکند. بر این اساس، شناسایی پژوهشهای کلیدی مرتبط جهت فراهم سازی مبانی نظری با نقطه نظر تحلیل محتوا، سنتز و تفسیر، هدفگذاری شده است. به واسطه پایگاههای معتبر در دسترس، مقالات معتبر با محوریت خشیت الهی به واسطه رویکرد گلوله برفی یا زنجیری، مورد جستجو و شناسایی قرار گرفتهاند. خشیت الهی یا خداباوری و خداترسی، مفهومی بنیادین و راهگشا در سیر و سلوک و بندگی مبنی بر تسلیم، تعظیم و تکریم منسوب به عظمت و مهابت خداوند متعال و همچنین خودباختگی، افتادگی و فروتنی منتج از علم و معرفت حقیقی و راستین است. مراد از عامل تحقق بخش خشیت، معرفت علمی متبلور در باور و عمل است که تلقی از آن، علم اخلاقمدار و عالم به آن، عالم اخلاقمدار به عنوان پیشنیاز دانشگاه اخلاقمدار است که با مختصات و ویژگیهایی که دارند، بینشی وسیع را عرضه داشته و در خدمت سعادت بشریت خواهند بود. این چنین، علم، عالم و دانشگاه اخلاقمدار، خشیت آفرین، تزکیه کننده، هدایت آفرین، مسیولیتپذیر، عملگرا، پاسخگو، جامعنگر، تخصصی، نافع، فرازمان، فرامکان، یقینی و اصیل و در یکپارچگی با ایمان به مفهوم درک معنای جهان خواهند بود.
کلید واژگان: خشیت, معرفت علمی, اخلاق, آموزش عالی, دانشگاه -
همجواری اراضی قهوه ای با بافت شهر و خصوصا محلات مسکونی، در پی توسعه شهری، تهدیدی جدی و در عین حال، فرصتی حیاتی ناظر بر تنزل و یا ارتقا کیفیتهای زیست نظیر سرزندگی، پویایی و امنیت محیطی است. علیرغم تلاش های انجام شده در سال های اخیر، در جهان و نیز کشور، به منظور احیاء و توسعه مجدد این اراضی، تدوین اصول و ملاحظات مدون به منظور کاربست در فرآیند توسعه مجدد آن ها، هم چنان مغفول مانده است. از این رو، پژوهش حاضر به دنبال کاربست اصول و ملاحظات در چارچوب توسعه مجدد اراضی قهوه ای شهری است. رویکرد پژوهش، کیفی و روش شناسی در سطح نظری، فراترکیب است تا اصول و ملاحظات ابتدا از میان ادبیات، استخراج و تدوین و سپس در سطح تجربی و مبتنی بر روش مطالعه موردی، در ارتباط با نمونه ای عینی، به صورت مصداقی واکاوی شوند. این چنین، اصول «درک اهمیت و روایت مکان»، «تعیین علل فرسودگی و متروک شدن سایت»، «پاکسازی یا مهار آلودگی ها»، «سازگاری استفاده ثانویه متناسب با شرایط سایت و بافت پیرامونی»، «انعطاف پذیری به منظور استفاده مجدد»، «حفظ، نمایش و به کارگیری عناصر هویتمند و واجد ارزش» و «حفظ و ارتقاء کیفیت دید» و ملاحظات اختصاصی هر یک، در پهنه صنعتی متروک متعلق به کارخانه روغن نباتی ناب واقع در محله حکیمیه شهر تهران، به عنوان نمونه مطالعاتی، مورد کاربست قرار گرفته اند. پیاده سازی و تطبیق اصول هفت گانه مذکور متناسب با شرایط خاص هر سایت، گامی اساسی و رهیافتی کلیدی در پاسخ به چالش توسعه مجدد اراضی قهوه ای شهری و متعاقبا مراحل برنامه ریزی و طراحی آن ها است.
کلید واژگان: اراضی قهوه ای, استفاده مجدد تطبیقی, توسعه مجدد, تهران, میراث شهریThe proximity of brownfields to the city’s urban fabric, predominantly residential areas, due to urban development, is a severe threat and, at the same time, a vital opportunity to reduce or improve living qualities, such as environmental vitality, dynamism, and security. Despite recent efforts concerning the brownfields’ revitalization, the principles and considerations in their redevelopment process have been neglected. Therefore, the present study seeks to apply the principles and considerations in the redevelopment framework of urban brownfields. The research approach is qualitative, and the method adopted at the theoretical level is meta-synthesis. Accordingly, the principles and considerations were first extracted and compiled from the literature, then scrutinized and applied at the empirical level through the case study method. The principles of “understanding the importance and narrative of the place,” “determining the causes of site obsolescence,” “cleaning up or controlling pollution,” “adapting the secondary use to the site conditions and surrounding context,” “flexibility of the reuse,” “preservation, display and use of identified and valuable elements”, and “preservation and improvement of landscape” with their specific considerations have been applied in the abandoned industrial zone belonging to the Naab Vegetable Oil Factory, located in the Hakimieh neighborhood of Tehran. Fulfilling and implementing these seven principles under the particular conditions of each site is an important step and a fundamental approach in responding to the challenge of the redevelopment of urban brownfields and, subsequently, their planning and design phases.
Keywords: Adaptive Reuse, Brownfields, Redevelopment, Tehran, Urban Heritage -
طرح های جامع، به منزله یکی از جریان های تاثیرگذار شهرسازی، می تواند از منظر ابعاد و حوزه های مختلف و مرتبط چون نظام برنامه ریزی، محتوای طرح ها، فرایند تهیه و بررسی و تصویب، و نیز نحوه اجرا و سازمان اجرایی مورد توجه قرار گیرد. در این میان، پژوهش حاضر به شناسایی علل ناکارآمدی طرح های جامع به ویژه از منظر ماهیت و محتوای این نوع نگرش از برنامه ریزی شهری می پردازد. به همین منظور، ضمن بررسی نظریه ها و دیدگاه های موجود در این زمینه، واکاوی مصداق های عینی از علل یادشده نیز هدف گذاری شده است. این موضوع به واسطه ارزیابی پس از اجرای برنامه در قالب سنجش میزان کارآمدی و تحقق پذیری طرح جامع نوشهر در محورهایی مشخص، شامل ابعاد اجتماعی و نیز ابعاد کالبدی، دنبال شده است. پیروی از رویکرد خطی و یک سویه، انعطاف ناپذیری و عدم واقع گرایی، برداشت منفرد و حل مشکلات در معنای عمدتا کالبدی، ارایه جزییات بسیار بر اساس چارچوب های ثابت و جامد، و همچنین عدم امکان پیش بینی های صحیح، مهم ترین علل محتوایی ناکارآمدی برنامه ریزی شهری بر اساس رویکرد طرح های جامع هستند. این عوامل، همان چالش هایی هستند که کارآمدی طرح جامع نوشهر نیز از آن ها رنج می برد. رویکرد غیرواقع بینانه در تعیین محدوده شهر، سیاست نادرست استفاده از فضاهای باز و افزایش تراکم در مغایرت با ماهیت اکولوژیکی و توریستی و بندرگاهی شهر، عدم تحقق اغلب کاربری های اراضی پیشنهادی و متعاقبا کمبود شدید فضاهای خدماتی از بارزترین مصادیق عینی ناکارآمدی طرح جامع نوشهر در سایه علل محتوایی مورد اشاره اند. توجه به علل ناکارآمدی و تحلیل مصداق های عینی، رهیافتی کلیدی است که می تواند محتوای طرح های شهری را، به ویژه طرح هایی که هم گام با تحول در برنامه ریزی شهری و جایگزینی نگرش های جدید تهیه می شوند، متمایز از نمونه های قدیمی کند و بیش از پیش موفق و تحقق پذیر سازد.
کلید واژگان: ارزیابی پس از اجرا, برنامه ریزی شهری, تحقق پذیری, سنجش, طرح های جامعAs one of the most effective currents in urban development, comprehensive plans can be taken into account from various or related dimensions and arenas such as the planning system, plan content, the process of preparation, examination, and enactment, the manner of execution, and the executive organization. The present study was an effort to identify the reasons for the inefficiency of comprehensive plans, especially from the viewpoint of the nature and content of this attitude to urban planning. To this end, in line with the examination of the existing theories and standpoints in this regard, we sought to explore the objective instances of the foregoing reasons. This was done through the ex post evaluation of the implementation of the plans in the form of the assessment of the efficiency and feasibility rates of Nowshahr comprehensive plan in specific directions including social and physical dimensions. There are different content reasons for the inefficiency of urban planning based on the comprehensive plan approach. These include following linear, one-way methods, inflexibility and lack of realism, one-way perceptions and trying to solve the problems mainly through physical means, providing numerous details based on fixed and solid frameworks, and impossibility of making correct predictions. These factors are the very challenges that have maimed the effectiveness of Nowshahr comprehensive plan. The unrealistic approach to the determination of city boundaries, the incorrect policy in using open spaces and increasing building density that contrasts the ecologic, touristic, and port nature of the city, and non-fulfillment of most proposed land uses (which has led to a severe lack of service spaces) are among the most evident objective instances of the inefficiency of Nowshahr comprehensive plan through the lens of the foregoing content reasons. The consideration of the reasons for inefficiency and analysis of the objective instances are key solutions that can differentiate the content of urban plans – especially ones that are developed in line with changes in urban planning and proposition of novel attitudes – from the previous plans, and make them more successful and feasible.
Keywords: Urban Planning, Comprehensive Plans, Feasibility, Ex-Post Evaluation of Implementation, assessment -
مفهوم عمومی شهر جدید، با تمرکز بر ماهیت متمایز چین در قالب ضرباهنگ سریع رشد و توسعه شهری، بازتاب دهنده ابعاد اختصاصی این رویکرد مبنی بر شهرسازی مقدم بر شهرنشینی است. از این رو، نسل های قدیم و جدید شهرهای جدید در چین، با استناد به نمونه منطقه کلانشهری شانگهای، رهیافتی در مواجهه با افزایش فزاینده جمعیت شهرنشین هستند که در عین حال، ارتقاء سریع رشد اقتصادی و متعاقبا بهبود رقابت پذیری و کاهش نابرابری های منطقه ای را هدفگذاری می کنند. کلانشهر شانگهای و منطقه کلانشهری شانگهای، بستر تبلور این جریان هستند که نخست و ناگزیر بر ابعاد کمی توسعه متمرکز است، اما به تدریج، ابعاد کیفی آن را نیز مخاطب قرار می دهد. این چنین، اگر نسل قدیم شهرهای جدید بر تدارک مسکن در خدمت فعالیت های صنعتی و سپس کارکرد اقتصادی تاکید داشتند، نسل جدید، توسعه مسکونی را به عنوان محرکی برای رشد اقتصادی و متعاقبا زیست پذیری و کیفیت زندگی، هدفگذاری می کنند. اگر نسل قدیم با اتکا به مدل صنعتی اتحاد جماهیر شوروی، توسعه حومه شانگهای و پراکنده رویی شهری مبتنی بر الگوی تک مرکزی را دنبال می کردند، نسل جدید به دنبال ساختار فضایی چندمحور، چندلایه و چندمرکزی منطقه کلانشهری شانگهای است. آنچه در سیر تحول ایجاد و توسعه نسل های قدیم و جدید شهرهای جدید در منطقه کلانشهری شانگهای قابل توجه است، تقلیل نقش دولت مرکزی و تفویض اختیار به دولت های محلی و شرکت های توسعه و ساخت است که متمم آن، تغییر در مکانیزم سرمایه گذاری است. توجه به سایر ابعاد و ویژگی های این جریان، می تواند برای سایر کشورها، از جمله ایران، که این سیاست هم چنان در آن ها موضوعیت دارد، شناسایی و کاربست تدابیری را در پی داشته باشد که با لحاظ اشتراکات شکلی و محتوایی و افتراقات زمینه ای و اختصاصی، راهگشا خواهند بود.
کلید واژگان: برنامه ریزی شهری, شهرهای جدید, توسعه شهری, منطقه کلانشهری, شانگهای, چین -
هوشمندی در پیوند با رقابت پذیری و پایداری و شهر هوشمند به عنوان پایه ای برای شکل گیری و گسترش شهر آینده، تسهیل توسعه به واسطه زیرساخت ها و فناوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی، ارتقاء کیفیت توسعه مبتنی بر حفظ و ارتقاء سرمایه های انسانی و اجتماعی و متعاقبا، حل مسایل و چالش های پیش روی توسعه را از طریق ارایه راهکارهای جدید و نوآورانه، هدفگذاری می کند. رشد هوشمند به عنوان یک اولویت و شهر هوشمند به عنوان یک مدل مقصد یا مورد انتظار در مقایسه با وضع فعلی شهر، به روشنی در ذیل استراتژی ده ساله رشد و اشتغال اتحادیه اروپا و در کنار دو اولویت اصلی دیگر یعنی رشد فراگیر و رشد پایدار، مورد توجه قرار گرفته است. بر این اساس، شهرهای هوشمند اروپا شامل تنوعی از ابتکارات مربوط به شهر هوشمند که خود در بر دارنده مجموعه ای از پروژه های شهر هوشمند هستند، مورد توجه قرار گرفته اند. این جریان، به واسطه سه ساختار سلسله مراتبی کلیدی شامل فرآیند شهرهای هوشمند اروپا مشتمل بر گام ها و بخش های مرتبط در پیوند با چارچوب پژوهش و نوآوری، ابعاد، عوامل و شاخص های شهرهای هوشمند اروپا شامل 6 بعد، 31 عامل و 74 شاخص جهت سنجش وضعیت هوشمندی یا پتانسیل هوشمند بودن و نهایتا، چگونگی ارزیابی تحقق پذیری شهرهای هوشمند اروپا مشتمل بر پروژه های شهر هوشمند در خدمت ابتکارات شهر هوشمند و در نتیجه تحقق مجموعه ای از شهرهای هوشمند، هدایت و پیگیری می شود. از این رو، اگر چشم انداز هوشمندی توسعه شهری و متعاقبا شهرهای هوشمند، به عنوان پاسخی برای چالش های فراگیر در عرصه شهرنشینی، مقصد قرار گیرد، تمرکز بر ابعاد مختلف هر سه ساختار مذکور با ماهیت فرآیندی، مفهومی و نظارتی، جهت تنظیم و هدایت مسیر پیش روی، الزامی و در عین حال کلیدی و راهگشا خواهد بود.
کلید واژگان: رشد هوشمند, رشد فراگیر, رشد پایدار, شهر هوشمند, توسعه شهری, اروپا -
مقاله حاضر به واکاوی چشم انداز شهرهای جهانی در کشورهای در حال توسعه به واسطه تحلیل انتقادی می پردازد. حجم عمده ادبیات و الگو یا الگوهای موجود شهر جهانی، تلاش می کند تا چارچوب هایی را که در ارتباط با نمونه های نخستین این پدیده ایجاد شدند، برای سنجش شواهد جهانی شدن شهرها در کشورهای در حال توسعه و بررسی وضعیت آنها به کار برد. این در حالی است که موفقیت این شهرها نیز عمدتا براساس معیارها و سنجه های غربی، مورد توجه قرار می گیرد که اصطلاحا از این جریان، تسلط و تحکم غربی (انگلیسی_امریکایی) در حوزه مباحث جهانی شدن و شهر، یاد می شود. در مقابل، گروه در حال رشدی از محققان معتقدند، ارتباط میان مفهوم شهر جهانی با موضوعات قدرت، بازیگران و نهادهایی که در سطح جهانی عمل می کنند، با اغراق همراه بوده و زمینه و احتمالات محلی، دست کم گرفته شده است. بر این اساس، در فرآیند ادراک و تحلیل جهانی شدن شهرها در کشورهای در حال توسعه، مناسب است تا از عمومیت هایی مبتنی بر تجربه شهرهای جهانی غرب به سمت الگو یا الگوهای جدید، از طریق اتخاذ رویکردهایی از جمله چارچوب مفهومی جایگزین پیشنهادی، براساس نقش ها، موقعیت ها و ظرفیت های متنوع و در نتیجه ابعاد، آثار و پیامدهای متفاوت، حرکت نمود. در پاسخ به تلقی ها و تعابیر فعلی و غالب تئوری شهر جهانی و چالش هایی که به کارگیری مطلق آنها پدید می آورد، رهیافت موثر در زمینه چشم انداز شهرهای جهانی در کشورهای در حال توسعه و ارزیابی آن، انجام مطالعات بیشتر در خصوص تعامل میان بازیگران جهانی و محلی بر پایه این چارچوب مفهومی جایگزین به واسطه تجارب، شواهد، قراین و مصداق ها با استناد به یک نمونه یا دسته ای از نمونه های جدید، مبتنی بر ارزش گذاری ویژگی ها، اولویت ها و تفاوت هاست.
کلید واژگان: جهانی شدن, شهرهای جهانی, کشورهای در حال توسعه, تسلط و تحکم غربی (انگلیسی-امریکایی), چارچوب مفهومی جایگزینThis research aims to explore the outlook of global cities in developing countries through the critical analysis. Global or globalizing cities have emerged in the developing countries during the past two decades. Some of the latest cases include Bangkok, Beijing, Buenos Aires, Istanbul, Jakarta, Johannesburg, Kuala Lumpur, Manila, Shanghai, and Taipei. Other older cases involve Hong Kong, Sao Paulo, Seoul, Singapore, and Mexico City.Questions about the concepts and meanings of the global functions for development of these cities are raised when considering their role as part of the global cities network. The main body of literature on the patterns of the global city attempts to use the framework of the prime examples and paradigmatic cases of the global or globalizing cities such as London, New York, Paris, and Tokyo for evaluating the evidence of the globalization of cities in developing countries. Moreover, the success and the status of these cities are considered and measured mainly based on western criteria. This issue is due to the domination of western (Anglo-American) framework in the field of the globalization and the city. In contrast, an increasing number of academic researchersbelieve that the relationship between the global city concept and the issues of power, actors and institutions - that operate globally - is exaggerated. In their view, this challenge has led to the underestimation of the local context and probabilities. Hence, the application of the current dominant paradigm of the globalization for the outlook of the global cities in the developing countries has been criticized by them. They argue that achieving a general set of comprehensive and universal results is a barren probability. Meanwhile, a type of ethnocentrism dominates the literature of globalization and global cities. Moreover, it is problematic to focus the research on the limited and specific factors and criteria of globalization, especially when such research attempts to explain the results and outcomes of the global cities in the developing countries. Therefore, alternative approaches, differentiated with the current dominant ones, have been proposed in this regard. Other models based on the complexity and diversity of the effects and consequences must be adopted. Serious consideration for the valuation of the local and native capacities, priorities and differences is essential for any theoretical and empirical study on the process of the globalization in the developing countries. It is necessary to operationalize distinct types of measures instead of the current global city label in reference to them. Accordingly, it is very important to use innovative models or patterns through the adoption of new frameworks based on the various roles, positions, capacities, dimensions, effects and consequences. Instead of absolute acceptance of the dominant Anglo-American approaches, it is more useful to conduct further studies on the interaction between the global and local actors. Such approach, presented as an alternative conceptual framework in this paper, could act as a basis for further studies on new cases in the developing countries.
Keywords: Globalization, Global Cities, Developing Countries, Western (Anglo-American) Domination, Alternative Conceptual Framework -
مقاله حاضر با تمرکز بر فرایند تغییر و تحول در رویکردها و گرایش های موثر در زمینه سیاست شهرهای جدید، ایجاد و توسعه نسل های اول و دوم شهرهای جدید را با استناد به نمونه کره جنوبی مورد مداقه قرار داده است. نسل اول شهرهای جدید این کشور با دو پیش زمینه رشد سریع شهرنشینی، صنعتی شدن و رشد اقتصادی منتج از آن، پی ریزی و همراه می گردد. از جمله چالش های شهری قابل توجه در این دوره، فقدان مسکن و عرضه ناکافی آن، شکل گیری و رشد اسکان غیررسمی به ویژه در ارتباط با سئول و متعاقبا تمرکزگرایی و لزوم تعادل در منطقه کلان شهری سئول است. شهرهای جدید نسل دوم که نخست با عملکرد تدارک و عرضه مسکن در ناحیه پایتخت برنامه ریزی می شوند، آغازگر جریانی هستند که به واسطه کاهش نرخ رشد جمعیت و توجه همزمان به توسعه های مجدد در کنار جدید، بر توسعه کیفی، تدریجی و برنامه ریزی شده در قالب پروژه هایی با مقیاس کوچکتر، اما متعدد نسبت به گذشته، متمرکز است. امتداد این حرکت، تمرکززدایی از شهر و منطقه کلان شهری سئول، توسعه یکپارچه منطقه ای و در نهایت، تعادل قلمرو ملی کره جنوبی را از منظر آمایش سرزمین، هدفگذاری کرده است.کلید واژگان: آمایش سرزمین, شهرهای جدید, کره جنوبی, منطقه کلان شهری سئول, نسل های اول و دومThis article, with a focus on the change and transformation process of the approaches and trends affecting the new towns policy, scrutinizes the first and second generations of the new towns in reference to the South Korea as a case study. The first generation of new towns development in South Korea is associated with the rapid growth of urbanization, industrialization and subsequently economic increase of this country. Lack of housing and inadequate housing supply, formation and growth of the informal settlements especially in connection with Seoul, and the subsequent centralization in the Seoul metropolitan area are the main and significant urban challenges of South Korea in this period. The second generation of new towns has been planned first with the aim of housing supply as their main function in the capital region. These cities are the result of approach that follow the qualitative, gradual and planned development in the form of small scale but multiple projects compared to the past. Decentralization of Seoul and Seoul metropolitan area, integrated regional development, and ultimately the balance of South Koreas national territory are the key purposes of this process, in terms of spatial planning.Keywords: Spatial Planning, New Towns, First, Second Generations, South Korea, Seoul Metropolitan Area
-
نظام آدرس دهی شهری که از ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و مدنی برخوردار است، زمینه ساز موقعیت یابی فضایی امکانات و تسهیلات شهری و متعاقبا تاثیرگذار بر کمیت و کیفیت خدمات در دسترس برای شهروندان به ویژه از منظر پاسخ دهی و تسهیل گری می باشد. این نظام، پایه گذار پتانسیل های حیاتی و ویژه برای شهر و از این طریق، فراهم کننده فرصت های وسیعی در حوزه شهرسازی، برنامه ریزی و مدیریت شهری است که در این مقاله مورد توجه قرار گرفته اند. بر این مبنا، کارآمدی نظام های آدرس دهی شهری از منظر وجود مکانیزم های منطقی، سازگار و شفاف جهت پیاده سازی، استفاده و پیش بینی آسان، بسیار کلیدی و مهم است. این چنین، پروژه های متعدد جهت اصلاح نظام های آدرس دهی شهری موجود یا سرمایه گذاری برای ایجاد نظام های آدرس دهی شهری جدید در شهرهای مختلف جهان در حال تعریف و تنظیم است. این پروژه ها به واسطه دسته بندی و پی ریزی گام ها و اقدامات عمده شامل امکان سنجی، کدگذاری، ممیزی، نقشه برداری، تخصیص شماره ها، نصب علایم، تهیه فهرست راهنما از آدرس ها و نگهداری، در قالب سه فاز آماده سازی، اجرا و نگهداری، عملیاتی می شوند. هویت مدنی، اطلاعات شهری، خدمات شهرداری، ممیزی مالیاتی، مدیریت زمین و توسعه اقتصادی از جمله پتانسیل های کاربردی پروژه های ایجاد و توسعه نظام های آدرس دهی شهری کارآمد است.کلید واژگان: نظام آدرس دهی شهری, موقعیت یابی فضایی, خدمات شهری, برناهم ریزی و مدیریت شهری, کارآمدیUrban addressing system includes various economic, social, legal, and civil aspects. This system provides the spatial locating of urban facilities, thereby affecting the quantity and quality of services available to citizens. Urban addressing system founds the vital potentials for the city and establishes wide opportunities in the field of urban planning and management considered in this paper. On this base, the efficiency of urban addressing system is very key and important in terms of logical, consistent, and transparent mechanisms for easy performance, use, and forecast. Thus, numerous projects in order to reform the existing urban addressing systems or fund for defining the new ones are being carried out in different cities around the world. These projects are operationalized by major steps and actions, such as feasibility study, codification, surveying, mapping, number assignment, installation of signs, setting up an address directory, and maintaining, in three phases of preparation, implementation, and maintenance. Civic identity, urban information, municipal services, tax systems, land management, and economic development are applied potentials through the development of efficient urban addressing systems projects.Keywords: Urban Addressing System, Spatial Locating, Urban Services, Urban Planning, Management, Efficiency
-
مقاله حاضر به تبیین معیارهای کلیدی فرآیند شکل گیری هویت مکان در توسعه شهری جدید می پردازد. به همین منظور و براساس مبانی نظری شامل نظریه ها و دیدگاه های مهم و نیز پژوهش های موردی قابل توجه و شناسایی شده در چارچوب هدف مذکور، 8 معیار کلیدی «آشنایی و شناخت»، «خوانایی و تشخص»، «رضایت مندی»، «خودکارآمدی»، «تعامل اجتماعی»، «تناسب محیطی»، «دلبستگی» و «خاطره انگیزی» در زمینه شکل گیری، احراز و تشخیص هویت مکان از نقطه نظر ساکنان در توسعه شهری جدید دارای اهمیت می باشند. بررسی و تبیین بیشتر این 8 معیار، در مجموع به واسطه 29 زیرمعیار و 50 سنجه (متغیر) با استناد به انجام تحلیل عاملی تاییدی در خصوص تایید سازه های عاملی فوق به همراه روایی و پایایی در ارتباط با مطالعه موردی شامل شهرک های دهکده المپیک، چشمه، راه آهن و صدرا مورد توجه قرار گرفته است. این چنین، امکان طرح مدلی 8 عاملی در زمینه مطالعه و سنجش هویت مکان در توسعه شهری جدید فراهم شده که در عین حال، گامی اساسی در مسیر تدوین و ارائه مدلی ساختاری در سطحی فراتر است. کفایت برازندگی این مدل اندازه گیری (سنجش)، به واسطه شاخص های مختلف، گویای آن است که الگوی مورد توجه از نقطه نظر هماهنگی داده ها شامل 638 نمونه مورد توجه با ساختار عاملی آن، از برازندگی قابل قبولی برخوردار است.کلید واژگان: فرآیند شکل گیری هویت مکان, توسعه شهری جدید, معیارهای کلیدی, تحلیل عاملی تاییدی, مدل اندازه گیری (سنجش)This research aims to explain the key criteria of the process of place-identity formation in new urban development. Based on the theories, views, and researches that are identified and cited in the framework of the mentioned purpose, eight key criteria are important and considered. These criteria are included Familiarity, Environmental Legibility and Distinctiveness, Satisfaction, Environmental Self-Efficacy, Social Interaction, Environmental Congruency, Attachment, and Memorability. These eight key criteria have been investigated with 29 sub-criteria and 50 measures or variables in total through the confirmatory factor analysis with confirmation of 8 structures and validity and reliability. This analysis has been done in relation to the case study, selected neighborhoods from District 22 of Tehran including Dehkadeh-Olympic, Cheshmeh, Rah-Ahan, and Sadra Towns, respectively with reference to 154, 157, 166, 161, and 638 samples in total. To this end, the views of the local inhabitants have been focused through a questionnaire based on the 5-point Likert-type scale including 1: very poor, 2: poor, 3: average or fair, 4: Good, and 5: Very good. Results of the factor analysis show that these structures are in the range of 61 to 81 percent in terms of the total variance explained and reflected. The values of this index in relation to the Familiarity, Environmental Legibility and Distinctiveness, Satisfaction, Environmental Self-Efficacy, Social Interaction, Environmental Congruency, Attachment, and Memorability are about 71%, 61%, 70%, 64%, 70%, 61%, 72%, and 81%. According to the statuses of each of the key criteria, as the scores show, all eight factors of the process of place-identity formation in new urban development are average (2.96 to 3.04). However, separate output indicates that their statuses are better than average in Dehkadeh-Olympic (3.21-3.4), average in Cheshmeh (3.03-3.15), close to average in Rah-Ahan (2.80-3.04), and between poor and average in Sadra town (2.47-2.76). Accordingly, it can be said that the situation of identification as the formation of sense and identity of place is more favorable in Dehkadeh-Olympic compared to the other towns. A measurement model for the process of place-identity formation in new urban development has been suggested based on the above-mentioned eight criteria or factor structures. This finding is an essential step on the path of developing a structural model in this regard. Statistical tests and indices of the model fit assessment establish that this suggested measurement model is acceptable in term of the coordination of actual data including 638 samples with factor structure. In reference to the contribution and role of this research, it can be emphasized that the foundation of any insight and vision on the mechanism of the place-identity formation in new urban development is only possible by simultaneous attention to all the key criteria: Familiarity, Environmental Legibility and Distinctiveness, Satisfaction, Environmental Self-Efficacy, Social Interaction, Environmental Congruency, Attachment, and Memorability. In addition, evaluation of this process, planning, and acting in order to accelerate and enhance it should be considered accordingly based on this framework. Further specific studies on these criteria or factors and their effectivenesses and relationships are issues that can be addressed in future researches for clarification of the theoretical and empirical findings.Keywords: Place-Identity Formation, New Urban Development, Key Criteria, Confirmatory Factor Analysis, Measurement Model
-
مقاله حاضر به واکاوی ارتباط مدت زمان سکونت با شکلگیری هویت مکان در توسعه شهری جدید، نمونه منطقه 22 تهران می پردازد. بر این اساس، تمرکز عمده بر مدت زمان سکونت در میان سایر معیارها یا عوامل مهم در فرآیند شکلگیری هویت مکان در توسعه شهری جدید، جهت گیری و سهم اصلی مقاله را به خود اختصاص می دهد. در سطح نظری و به واسطه دیدگاه ها و نیز پژوهش های شناسایی شده و مورد استناد در چارچوب هدف یادشده، ارتباط قابل توجه و در عین حال معنادار و مثبت مدت زمان سکونت با فرآیند فوق مبنی بر شکلگیری و توسعه تدریجی و مستمر هویت مکان در سایه پیوستگی، توالی و آن طور که عموما یاد می شود، تداوم ارتباط متقابل)تعامل(ساکن و محل سکونت در گذر زمان، مورد تاکید قرار می گیرد. این در حالی است که در سطح تجربی نیز در ارتباط با مطالعه موردی شامل شهرک های دهکده المپیک، چشمه، راه آهن و صدرا، ارتباط معنادار و مثبت یادشده به واسطه بررسی و تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی اسپیرمن تایید می شود. این مدت زمان سکونت، احراز و تشخیص هویت مکان از نقطه نظر ساکنانی که در یک توسعه شهری جدید سکونت خود را اختیار کرده اند، ارتقا می یابد. این یافته، گویای این است که مدت زمان سکونت عاملی کلیدی در فرآیند شکلگیری هویت مکان در توسعه شهری جدید است. ضریب این همبستگی در شهرکهای دهکده المپیک، چشمه، راه آهن و صدرا به ترتیب 0.57 به ازای 451 نمونه، 0.58 به ازای 751 نمونه، 0.78 به ازای 661 نمونه و0.77 به ازای 161 نمونه مورد توجه است. این چنین، شهرک های چشمه و راه آهن گویای همبستگی قویتری در این زمینه نسبت به دو شهرک دیگر هستند. تخمین این ارتباط و ترسیم آن در قالب هر سه نوع رابطه خطی، توانی و لگاریتمی امکان پذیر بوده، اما مدل مبتنی بر رگرسیون خطی، از برازندگی بهتری نسبت به دو حالت دیگر برخوردار است.
کلید واژگان: شکلگیری هویت مکان, توسعه شهری جدید, مدت زمان سکونت, همبستگی معنادار و مثبت, رگرسیون خطیThis research aims to explore the relationship between the length of residence and the place-identity formation in new urban development in the case of the District 22 of Tehran. Based on this، the main contribution and orientation of this article is toward the length of residence among the other important criteria or factors in the process of place-identity formation in new urban development. In the literature review، based on the theories، views، and researches identified and cited for the above purpose، the significant and positive correlation between the length of residence and the discussed process is emphasized. This indicates a gradual، step-by-step and continuous formation and development of the place-identity through stability، sequence and continuity of mutual connection and interaction between the resident and residency over time. In addition، at the empirical level، in reference to case studies including Dehkadeh-Olympic، Cheshmeh، Rah-Ahan، and Sadra towns، respectively with 18، 16، 11، and 9 years as the average length of residence، this relevance is confirmed by analyzing the data using the Spearman correlation coefficient. To this end، the status of place-identity was assessed by synthesis of the eight criteria in total and for each town separately. The relationship between the length of residence and the place-identity formation has a correlation coefficient of 0. 84 for 638 samples، in total. Hence، identification as the identity and sense of place will be promoted and enhanced by increasing the length of residence، especially in new urban development. This finding shows that the length of residence is an essential factor in the process of place-identity formation in new urban development. The correlation coefficients in Dehkadeh-Olympic، Cheshmeh، Rah-Ahan، and Sadra towns are respectively 0. 75 for 154 samples، 0. 85 for 157 samples، 0. 87 for 166 samples، and 0. 77 for 161 samples that were considered. Thus، the correlation between the length of residence and the place-identity formation is stronger in Cheshmeh and Rah-Ahan compared to the other towns. Based on the analysis conducted، estimation of this relationship is possible by all three types of regression، linear with a coefficient of determination of 0. 64، logarithmic with a coefficient of determination of 0. 60، and power with a coefficient of determination of 0. 62. However، the fitness of the linear regression model is better than the other two. The coefficients of determination in linear regression are 0. 56، 0. 64، 0. 66 and 0. 57 for Dehkadeh-Olympic، Cheshmeh، Rah-Ahan، and Sadra towns، respectively. Consequently، analysis of this type of relationship illustrates that there is a positive strong significant correlation، well explained by the linear regression model، between the length of residence and the place-identity formation in new urban development. Therefore، any insight and vision on the mechanism of identification as the formation of the sense and identity of place in new urban development must be founded and operationalized by simultaneous attention to this fundamental fact. Accordingly، focus can be placed on the evaluation of this process، planning، and action for accelerating and enhancing it based on all the key criteria and factors with their specific roles and effectiveness.
Keywords: Place, Identity Formation, New Urban Development, Length of Residence, Significant, Positive Relationship, Linear Regression -
مقاله حاضر به فتح شهر قزوین و تحولات کالبدی فضایی آن در دوران اسلامی (قرن اول تا اوایل قرن ششم ه. ق.) می پردازد. هرچند مطابق با منابع موجود، جزییات مربوط به چگونگی فتح قزوین از سوی مسلمانان چندان روشن نیست، ولیکن به نظر می رسد این امر در یک نوبت و به سادگی محقق نشده است. از این پس قزوین به عنوان یکی از ثغور مهم اسلام که خصوصا از سوی دیلمیان مورد تهدید است، مطرح بوده که تلاش دستگاه خلافت از طریق ذکر احادیث و روایاتی چند برای القا موقعیت و منزلتی خاص برای آن در خصوص سکونت و دفاع نیز به احتمال قوی به این دلیل است. به نظر می رسد نخستین گام مهم و قابل توجه در رابطه با شهر قزوین ایجاد دو شهر قلعه به نام-های مدینه موسی و مدینه مبارکه در فاصله کمتر از هزار متری از شهر موجود، در زمان خلفای عباسی است. این در حالی است که شاید به نوعی نقطه عطف وقایع و تحولات اثرگذار بر قزوین، سفر هارون الرشید و بنای مسجد جامع، اقدام جهت توسعه شهر و اهتمام به احداث بارو باشد که موقوفاتی نیز در این زمینه تخصیص می یابند. از این زمان است که در توصیف قزوین از اعتبار یافتن آن سخن به میان رفته و حدود و ثغور شهر کم کم شکل گرفته و مشخص می شود، حدودی که در قالب آن، شهر در طول قرون سوم (تکمیل شدن باروی شهر) تا ششم ه. ق. توسعه یافته است. قزوین در دوره سلجوقیان (قرن پنجم و ششم ه. ق.) و خصوصا به علت پیشرفت فرقه اسماعیلیه در ناحیه الموت، از سوی سلاطین سلجوقی مورد توجه قرار گرفته و در این بازه زمانی ابنیه و عمارات متعددی در شهر احداث می-شود.
کلید واژگان: شهر قزوین, دوره اسلامی, فتح, ثغر, تحولات کالبدی فضاییThis paper explored the conquest of the city of Qazvin and its physical-spatial changes in the Islamic era (first century to the early sixth century AH). According to available sources, although the details of how Qazvin was conquered by the Muslim were not clear enough, it seemed that it was not achieved at once and easily. Afterwards, Qazvin was considered as one of the most important bounds of Islam especially threatened by Dylmyan. The Efforts of caliphate to gain special status for this city by mentioning some hadiths and narratives about its habitation and defense were probably for this reason. It seemed the first significant step relating to Qazvin was the development of two cities with castles named Musa Medina and Mobarakeh Medina at a distance of less than a thousand meter from the city at the time of Abbasid caliphs. Perhaps, a milestone of events and developments influencing Qazvin was the travel of Harun al-Rashid that led to building of the Jameh Mosque, taking action to develop the city, and making an effort to construct the city rampart for which some endowed properties (Waqf) were allocated. Since then, Qazvin was considered as a valid and great city and its boundaries were gradually formed and defined which was led to the development of the city between the third and the sixth centuries A.H (completion of the rampart). During Seljukian dynasty (fifth and sixth century AH), particularly due to the progress of Ismaili sect in the area of Alamut, Qazvin was taken into consideration by the Seljuk Sultans. Consequently, several buildings were constructed at that special time.Keywords: City of Qazvin, Islamic Era, Physical Spatial Developments, Conquest, Bound -
مقاله حاضر نظام برنامه ریزی فضایی کشور روسیه را مورد بررسی قرار می دهد. مطالعه نظامبرنامه ریزی فضایی روسیه، سه مرحله متمایز از یکدیگر را مشخص می سازد. مرحله نخست از قرنشانزدهم تا اوایل قرن بیستم میلادی را شامل می شود، این دوره دوره ای است که منشا برنامه ریزی فضایی شکل گرفته و در طول حدود 400 سال به مرور توسعه یافته است. مرحله دوم به دوران سلطهاتحاد جماهیر شوروی اختصاص دارد، دورانی که در سایه تکیه بر قدرت متمرکز دولت ی و تفکراتسوسیالیستی به نوعی برنامه ریزی فضایی افول کرده یا با نقطه نظرهایی خاص و متمایز پیاده می شود. مرحله سوم تشکیل فدراسیون روسیه در اواخر قرن بیستم میلادی تا به امروز را در بر م یگیرد، باز هایکه طرح های برنامه ریزی قلمرو با تکیه بر مجموعه قوانین توسعه شهری فدرال، در سطوح مختلف ملی، منطقه ای و محلی اعمال شده و نوید حرکتی قاعده مند را می دهد که چشم انداز آن فراهم ساختن بستر مناس بتر برای انسجام بیش تر، شفافیت و مشارکت بازیگران مختلف، تحقق پذیری و کارآمدی است.
کلید واژگان: نظام برنامه ریزی فضایی, روسیه, طرح های برنامه ریزی قلمرو, مجموعه قوانین توسعه شهری فدرال, سطوح مختلفThis paper considers the spatial planning system in Russian Federation. Study of spatial planning system of Russia specifies three different stages from each other. The first phase consists of the sixteenth century until the early twentieth century. In this period, baseof the spatial planning was formed and gradually developed during approximately 400 years. The next phase is devoted to Soviet domination. Under reliance on centralized state power and socialist ideas, spatial planning declines or can be implemented by specific and different opinions. In the third period, from creation of Russian Federation in the late twentieth century to today, territorial planning schemes are adopted at various levels of national, regional and local with emphasis on RF Urban Development Code. This era promises regular move that its perspective is provision of more appropriate context for more consistency, transparency and participation of different actors, implementation and efficiency. -
شناسایی و ارزیابی فرآیند شکل گیری هویت در شهرهای جدید / مطالعه موردی: شهر جدید هشتگردمقاله حاضر به شناسایی و ارزیابی فرآیند شکل گیری هویت در شهرهای جدید می پردازد. فرآیند شکل گیری هویت شهر و به تبع آن شهر جدید، در قالب تعامل مداوم محیط و اجتماع در گذر زمان پی ریزی شده و قابل شناسایی است. بررسی های انجام شده حاکی از آن است که این فرآیند، علاوه بر اینکه با ابعادی نظیر خوانایی و تشخص، احساس تعلق و وابستگی، خاطره انگیزی و تعاملات اجتماعی مرتبط بوده و از آنها متاثر است، با مدت زمان سکونت و رضایت مندی از سکونت نیز، به ویژه در ارتباط با شهرهای جدید، دارای ارتباط معنادار است. نتایج تحقیق نشان دهنده آن است که با افزایش مدت زمان سکونت در شهر جدید هشتگرد، هویت شهر نیز ارتقاء می یابد. این در حالی است که با افزایش میزان رضایت مندی از سکونت نیز، هویت از نظر ساکنان وضعیت مناسب تری را به خود اختصاص می دهد. مطالعات پژوهش بیانگر آن است که هویت شهر جدید هشتگرد، که از آغاز ساخت و ساز و اسکان در آن بیش از 15 سال می گذرد، در وضعیت میان ضعیف (بد) و متوسط قرار دارد. در این میان، فاز اول شهر از این نظر، با وضعیت نزدیک به متوسط، دارای شرایط بهتری نسبت به فاز دوم و فاز سوم می باشد.
کلید واژگان: فرآیند شکل گیری هویت, محیط, اجتماع, زمان, رضایت مندی, شهر جدید هشتگردThis research considers the recognition and evaluation of Identity Formation Process in New Towns, with special reference to Hashtgerd New Town in Iran, located in some 65 kilometers distance on the west of Tehran, the capital. The construction of Hashtgerd New Town and people settlement was started in more than 15 years ago. The concept of city identity, its divisions and elements, explanation of the new towns identity formation process, and its related criteria are considered. The conceptual frameworks of these issues are also discussed. The research also provides a framework based on six key criteria for recognition and evaluation of the identity formation process in new towns. The findings of the study show that, the process of identity formation is founded on the basis of continuous interaction between Society and Environment over time. This process is related to various factors and influenced by them, including legibility and personification, belonging to place, memory and social interactions. In addition the study proves this process has a significant correlation with Time and Satisfaction of habitation too. The results show that, when the period of the settlement time in Hashtgerd New Town has increased, its identity has promoted. Furthermore, as the level of people satisfaction is increased, the new town identity is promoted. The research findings indicate that the level of identity criterion is between poor (bad) and moderate. However, this level in the first phase of this town is close to moderate status, meaning that it is better than the second phase (status between poor and moderate). The third phase of the town has a weak identity. The main reason for these different situations is related to the four mentioned criteria for evaluating and analyzing the process of identity formation in the three phases. The first phase of the new town has provided more suitable context for the above process, rather than the second and third phases. Since there is a positive and strong relation between settlement duration and people satisfaction with identity, it can be considered the different conditions and their effects of these two criteria on the mentioned aspects. Identity formation process in new towns requires time and opportunity. It is necessary to use strategic and effective plans. Identity formation process can be achieved through clear vision on important criteria, including legibility and personification, belonging to place, memory and social interactions, as well as residents’ satisfaction. Designing central points, symbols and specific spaces for social interactions, are necessary to improve new towns identity. Emphasizing only on housing production, consequently as dormitory places, is a key problem in new towns development. Provision of public facilities is the most important factor to accelerate identity formation process. There are challenges affecting the process of identity formation, needing other strategies to consider for mitigation and solving the problems.Keywords: Society, Environment, Time, Satisfaction, Hashtgerd New Town, Identity Formation Process -
در مقاله حاضر برای بیان تمایز و تفاوتهای اساسی میان رویکردهای برنامه ریزی شهری در نیمه اول و دوم قرن بیستم میلادی به مراحل تکوین آن از نقطه نظر پیتر هال (مرحله اول: دوران طرح های جامع یا طرح های کلی، مرحله دوم: دیدگاه سیستمی برنامه ریزی و مرحله سوم: برنامه ریزی به عنوان مشارکت مداوم در مناقشه) پرداخته شده است. مرحله اول را باید دوران محصول نهایی، قطعی، تغییر ناپذیر و گرایش به سمت ابعاد کالبدی در قالب طرح های جامع دانست. نقد طرح های جامع به واقع آغاز جریان تکوینی رویکردهای برنامه ریزی (نیمه دوم قرن بیستم به بعد) است که ضمن اذعان به پیچیدگی های بیش از پیش برنامه ریزی، با ارائه نظریات مختلف به دنبال تعدیل آنهاست. مرحله دوم، اختصاص به رویکرد برنامه ریزی برای کنترل سیستمهایی خاص دارد که ایده تعامل دائمی بین دو سیستم متوازی (سیستم شهر و برنامه ریزی) ایده بنیادین آن است. مرحله سوم که با واکنش علیه برنامه ریزی سیستمها آغاز می شود، مرحله ای است که مشکل اصلی یعنی مشارکت مداوم در مناقضه کم کم هویدا می شود. این دوره، دوره پارادایمهایی اساسی (بحران پارادایمها) است که تا به امروز نیز در حال کشف و مطرح شدن می باشند. هال با طرح چنین نگرشی در نهایت چالش اساسی برنامه ریزی را آشتی دادن میان دسته های مختلف ارزشها و هویت سیاسی غالب تصمیمات برنامه ریزی می داند. با چنین پیش فرضی هر دیدگاه جمع و جور برنامه ریزی (خواه سیستمی باشد یا...) به خطا خواهد رفت. بنابر این برنامه ریزی باید فراهم آوردن منبعی برای تصمیم سازی مردمی و آگاهانه را هدف قرار دهد، این تمام چیزی است که برنامه ریزی مشروعا می تواند انجام دهد و درک درست این مطلب پیام واقعی انقلاب سیستم هاست.
-
بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از مسایل اساسی کشورهای در حال توسعه، رشد و گسترش شتابان و ناهمگون شهرنشینی بوده است. در اکثر کشورهای در حال توسعه، آهنگ رشد سالانه جمعیت شهری بین 5 تا 8 درصد در نوسان بوده است. در کشور ما نیز دگرگونی های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی 4 دهه اخیر موجب رونق بی سابقه شهر گرایی و شهرنشینی گشته...
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.