به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

یوسف مصطفی لو

  • فریبا فریور*، یوسف مصطفی لو، اشور محمد قره باش، علیرضا خان احمدی
    سابقه و هدف

    حدود 70 درصد هزینه پرورش دام را هزینه خوراک تشکیل می دهد، بنابراین تهیه جیره غذایی متوازن و ارزان قیمت می تواند نقش مهمی در سودمندی تولید در پرواربندی داشته باشد. یکی از ارزان ترین منابع غذایی برای دام های نشخوار کننده، استفاده از محصولات فرعی کشاورزی است که به مصرف انسان نمی رسند. کاه کلزا یکی از عمده ترین محصولات فرعی زراعی در استان گلستان است که به دلیل بالا بودن ترکیبات لیگنوسلولزی، قابلیت هضم پایینی دارد. فرآوری مواد لیگنوسلولزی با ترکیبات قلیایی با شکستن پیوندهای بین سلولز و لیگنین، می تواند قابلیت هضم و ارزش غذایی این ترکیبات را بهبود بخشد. این تحقیق به منظور بررسی اثر فرآوری کاه کلزا با اوره بر قابلیت هضم مواد مغذی و عملکرد رشد و برخی فراسنجه های خونی بره های پرواری انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    بدین منظور 18 راس بره نر 5 ماهه نژاد دالاق (متوسط وزن 35-30 کیلوگرم) پس از توزین به صورت تصادفی به سه تیمار تغذیه ای تقسیم شدند. گروه شاهد جیره پرواری با نسبت کنسانتره به علوفه (یونجه و کاه به نسبت مساوی) 64:36 بود. در تیمار دوم، 50 درصد کاه گندم با کاه کلزای کوبیده و در تیمار سوم با کاه کلزای عمل آوری شده با اوره جایگزین گردید. پس از دو هفته دوره عادت-پذیری با جیره یکسان و توزین اولیه، تغذیه جیره های آزمایشی به بره ها آغاز و تا پایان دوره 70 روزه پروار ادامه یافت. به منظور تعیین گوارش پذیری، در طی دو هفته خوراک باقی مانده و نمونه مدفوع هر حیوان به صورت روزانه جمع آوری شده و میزان خاکستر نامحلول در اسید به عنوان مارکر داخلی برای محاسبه گوارش پذیری خوراک های آزمایشی استفاده شد. وزن کشی نهایی و نمونه گیری خون در پایان دوره انجام شد. اوره، گلوکز و پروتیین تام نمونه های خون پس از جداسازی سرم، اندازه گیری شد.

    یافته ها

    میانگین مصرف خوراک روزانه بره های تغذیه شده با جیره حاوی کاه کلزای فرآوری شده (00/925 گرم در روز) به طور معنی داری (05/0>P)، بالاتر از گروه تغذیه شده با جیره حاوی کاه گندم یا کاه کلزای فرآوری نشده (به ترتیب 32/887 و 00/850 گرم در روز) بود. میانگین افزایش وزن روزانه بره های تغذیه شده با جیره حاوی کاه کلزای فرآوری شده نیز به طور معنی داری (05/0>P) بالاتر از گروه تغذیه شده با جیره حاوی کاه کلزای فرآوری نشده بود (09/178 در برابر 53/141 گرم در روز)، اما تیمارهای غذایی اثری معنی داری بر ضریب تبدیل خوراک بره‎ها نداشتند. میانگین قابلیت هضم ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی جیره در تیمار حاوی کاه کلزای فرآوری شده (به ترتیب 30/61، 11/71 و 30/35 درصد) به طور معنی داری بالاتر از جیر ه حاوی کاه کلزای فرآوری نشده (به ترتیب 54/55، 42/66 و 96/27 درصد) و کنترل (به ترتیب 80/58، 82/68 و 76/28 درصد) بود (05/0>P). فرآوری با اوره موجب افزایش معنی دار (05/0> P) قابلیت هضم پروتیین خام جیره نسبت به شاهد گردید (32/60 در برابر 04/54 درصد). سطوح اوره سرم خون در تیمار کاه کلزای فرآوری شده به طور معنی داری بالاتر از تیمار کاه کلزای فرآوری نشده و کاه گندم بود (به ترتیب 82/17، 50/15 و 82/14 میلی گرم بر دسی لیتر، 05/0>P) اما میانگین سطوح گلوکز، پروتیین تام، کلسترول و تری گلیسرید سرم خون در بین تیمارها اختلاف معنی داری نداشت.

    نتیجه گیری

    نتایج این تحقیق نشان داد که فرآوری کاه کلزا با اوره موحب بهبود ارزش غذایی آن شده و قابلیت هضم مواد مغذی، مصرف خوراک و عملکرد افزایش وزن بره ها را افزایش می دهد.

    کلید واژگان: بره نر دالاق, عملکرد رشد, فرآوری با اوره, قابلیت هضم مواد مغذی, کاه کلزا
    Fariba Farivar *, Yousof Mostafalou, Ashour Mohamad Gharehbash, Alireza Khanahmadi
    Background and purpose

    About 70% of the cost of livestock breeding is related to feed, so the preparation of balanced diet with inexpensive ingredients can play an important role in the profitability of production in breeding. One of the cheapest sources of feed for ruminant animals is the agricultural by-products that are not consumed by humans. Canola Straw is one of the major agricultural by products in Golestan province whose digestibility is low because of containing high amounts of lignocellulosic materials. Processing lignosellulotic feeds with alkaline components can improve their digestibility throw breaking cellulos-lignine bonds. This research was conducted to investigate the effect of canola straw processing with urea on feed digestibility and weight gain performance and some blood parameters of fattening lambs.

    Materials and methods

    For this purpose, 18 5-month-old male lambs of the Dalaqh breed (30-35 kg body weight) were randomly assigned to three nutritional treatments. The control treatment was a fattening diet with a ratio of forage (alfalfa and straw in equal proportions) to concentrate 64:36. In the second treatment, 50% of wheat straw was replaced with untreated canola straw and in the third treatment with urea treated canola straw. After a two-week habituation period with the same ration and initial weighing, experimental rations were fed to the lambs and continued until the end of the 70-day fattening period. During this period, the lambs were weighed every 14 days. At the end of the period, the lambs were weighed and blood sampled. Blood samples were analyzed to determine the serum urea nitrogen, glucose and total protein concentrations. In order to determine the feed intake and digestibility, during two weeks, the remaining feed and feces samples of each animal were collected daily, and the amount of acid insoluble ash was used as an internal marker to calculate the digestibility of experimental feeds.

    Results

    The average daily feed intake of lambs fed with a diet containing processed canola straw (925.00 gr.day-1) was significantly (P<0.05) higher than lambs fed with diet containing wheat straw or unprocessed canola straw (respectively 887.32 and 850.00 gr.day-1). Also average daily gain of lambs in treated canola straw group was significantly higher than untreated canola straw group (respectively 178.09 vs. 141.53, P<0.05), but feed treatments had no significant effect on feed conversion rate of lambs. Processing with urea significantly (P<0.05) increased the digestibility of dry matter, NDF and ADF (respectively 61.30, 71.11 and 35.30 %) compared to unprocessed canola straw (respectively 55.45, 66.42 and 27.96%) and control (respectively 58.80, 68.82 and 28.76 %). Processing canola straw with urea significantly (P<0.05) increased crud protein digestibility of diet compared to control (60.32 vs. 54.04 %). The levels of serum urea in treated canola straw treatment was significantly higher than untreated canola straw and wheat straw treatments (respectively 17.82, 15.50, 14.82 mg/dl, P<0.05), but the average serum glucose, total protein, total cholesterol and triglyceride levels were not significantly different among the treatments.

    Conclusion

    The results of this research showed that canola straw processing with urea can improve its nutritional value and nutrient digestibility, feed intake and weight gain performance of lambs.

    Keywords: Canola straw, Dalagh ram, nutrient digestibility, urea processing. weight gain performance
  • فرزاد قنبری*، انیس کریم کشته، یوسف مصطفی لو، اشور محمد قره باش
    سابقه و هدف

    نشخوارکنندگان پر تولید به مقدار بالای پروتئین عبوری در شکمبه نیاز دارند. محققین ارتباط بین افزایش تولید و کاهش تجزیه شکمبه ای پروتئین را گزارش کرده اند. پنبه دانه یک خوراک متداول در تغذیه نشخوارکنندگان به علت محتوی بالای الیاف، انرژی و پروتئین خام می باشد. اما تجزیه پذیری پروتئین خام این ماده خوراکی در شکمبه نسبتا بالا می باشد. روش های مختلف عمل-اوری خوراک برای کاهش تجزیه شکمبه ای پروتئین ارایه شده اند که از جمله می توان به فرایند حرارتی اشاره کرد. هدف از انجام این پژوهش بررسی تاثیر عمل آوری حرارتی بر ترکیب شیمیایی و کینتیک تجزیه شکمبه ای ماده خشک و پروتئین خام پنبه دانه و تاثیر آن بر عملکرد رشد بره های دالاق بود. 

    مواد و روش ها:

     پنبه دانه مورد استفاده در این پژوهش به مدت 15 دقیقه با درجه حرارت های 115 و 125 درجه سانتی گراد عمل آوری شد. پس از عمل آوری، ماده خشک، خاکستر و ماده آلی، عصاره اتری، پروتئین خام و الیاف نامحلول در شوینده خنثی مطابق با روش های استاندارد تعیین شدند. آزمایش تجزیه پذیری ماده خشک و پروتئین خام با تکنیک کیسه های نایلونی و با استفاده از سه راس گوسفند نر دالاق مجهز به فیستولای شکمبه ای انجام شد. قابلیت هضم برون تنی و فراسنجه های تخمیری نمونه ها با استفاده از روش کشت بسته تعیین شدند. آزمایش عملکردی به مدت 56 روز و با استفاده 18 راس گوسفند 6 ماهه دالاق با میانگین وزن 69/2±75/34 کیلوگرم انجام شد. بره ها به 3 گروه مساوی تقسیم شده و هر گروه یکی از جیره های (تیمار) حاوی پنبه دانه عمل-آوری نشده، و عمل آوری شده با درجه حرارت 115 و 125 درجه سانتی گراد را دریافت کردند. جیره ها ایزوکالریک و ایزونیتروژنوس بودند. صفات عملکردی شامل افزایش وزن، مصرف خوراک و ضریب تبدیل خوراک اندازه گیری شدند. در پایان آزمایش، خون گیری از گوسفندان برای تعیین شکنندگی گلبول های قرمز، فراسنجه های خونی و آنزیم های کبدی انجام شد. تجزیه آماری داده های حاصل از این آزمایش با استفاده از نرم افزار آماری (1/9) SAS و رویه GLM انجام شد. برای مقایسه میانگین ها از آزمون حداقل تفاوت معنی دار استفاده شد.

     یافته ها:

     عمل آوری تاثیری برترکیب شیمیایی پنبه دانه نداشت (05/0< p). بخش سریع تجزیه، ثابت نرخ تجزیه و تجزیه پذیری موثر ماده خشک و پروتئین خام پنبه دانه در اثر فرایند حرارتی کاهش یافت (05/0 >P). تاثیر حرارت 125 درجه سانتی گراد در کاهش تجزیه پذیری بیشتر از حرارت 115 درجه سانتی گراد بود. به طوری که تجزیه پذیری موثر پروتئین خام در سرعت های عبور 2، 5 و 8 درصد در ساعت از به ترتیب 88/84، 26/79 و 15/75 درصد در شاهد به 26/83، 79/75 و 81/70 درصد در نمونه عمل-آوری شده با 115 درجه سانتی گراد و 32/82، 34/73 و 63/67 درصد در نمونه عمل آوری شده با 125 درجه سانتی گراد کاهش یافت. تیمار حرارتی تاثیری بر قابلیت هضم برون تنی، عامل تفکیک، توده میکروبی تولید شده و بازده آن نداشت. (05/0 < p). اما بازده تولید گاز در اثر عمل آوری با حرارت 125 درجه سانتی گراد (76/40 میلی لیتر) نسبت به شاهد (02/47 میلی لیتر) کاهش یافت (05/0 >P). فرایند حرارتی پنبه دانه تاثیری بر صفات عملکردی دام ها نداشت (05/0 < p). هر چند که افزایش وزن روزانه در گوسفندان تغذیه شده با پنبه دانه حرارت داده شده به طور قابل توجهی بالاتر از گروه شاهد بود. تغذیه پنبه دانه عمل آوری شده با حرارت تاثیری بر شکنندگی گلبول های قرمز خون، متابولیت های خونی و آنزیم های کبدی نداشت (05/0 < p). 

    نتیجه گیری:

    نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که هر چند عمل آوری با درجه حرارت های 115 و 125 درجه سانتی گراد در مدت زمان 15 دقیقه باعث کاهش تجزیه پذیری موثر پنبه دانه در شکمبه شد، اما تاثیری بر فراسنجه های خونی و عملکرد بره ها نداشت. پژوهش های بیشتری برای تعیین میزان بهینه درجه حرارت و مدت زمان اعمال آن برای بهبود ارزش تغذیه ای پنبه دانه لازم است.

    کلید واژگان: پنبه دانه, عمل آوری حرارتی, عملکرد, کینتیک تجزیه شکمبه ای, بره های دالاق
    Farzad Ghanbari *, Anis Karim Koshte, Yousef Mostafaloo, Ashoormohammad Gharehbash
    Background and objectives

    High producing ruminants require a significant amount of rumen escape protein. Researches have reported a correlation between increased yield and decreased ruminal degradation of crude protein (CP). Cottonseed is a common feedstuff for ruminants due to its high fiber, energy and protein. But the CP degradability of this ingredient is relatively high in the rumen. Several feed processing methods have been developed to decrease ruminal CP degradation such as heat treatment. The aim of this study was to investigate the effect of heat treatment on chemical composition and rumen degradation kinetics of dry matter (DM) and CP of cottonseed and its effect on Dalagh lambs growth performance.

    Materials and methods

    The cottonseed used in this study was processed for 15 minutes at temperatures of 115 and 125 °C. After processing, dry matter (DM), Ash and organic matter (OM), ether extract (EE), crude protein (CP) and neutral detergent fiber (NDF) were determined according to standard procedures. Degradability trial of DM and CP was done by nylon bag technique using three rumen fistulated male Dalagh sheep. In vitro digestibility and fermentation parameters were determined with batch culture method. Performance trial was performed for 56 days using 18 six- month old Dalagh sheep with a mean weight of 34.75 2 2.69 kg. The lambs were divided into 3 equal groups and each group received one of the diets contained unprocessed cottonseed and heat processed cottonseed at temperatures of 115 and 125 °C. The diets were isocaloric and isonitrogenous. Performance traits including weight gain, feed intake and feed conversion ratio were measured. At the end of experiment, blood samples were taken from sheep to determine the osmotic fragility of red blood cells, blood parameters and hepatic enzymes. Statistical analysis of data from this experiment was performed using SAS (9.1) software and GLM procedure.

    Results

    Processing had no effect on chemical composition of cottonseed (p < 0.05). Washout fraction, degradation rate of b fraction and effective degradability of DM and CP decreased by heat processing (p < 0.05). The effect of 125 ° C on reducing degradability was greater than that of 115 ° C. So that effective degradability of CP at rumen out flow rates of 2, 5 and 8 percent/h reduced from 84.88, 79.26 and 75.15 percent in control to 83.26, 75.79 and 70.81 percent and 82.32, 73.34 and 67.63 percent in samples processed with 115 and 125 °C respectively. Heat treatment had no effect on in vitro digestibility of dry matter and organic matter, partitioning factor, microbial mass production and its efficiency (P>0.05). But gas yield was decreased (P <0.05) by 125 ° C heat treatment (40.76 ml) compared to control (47.02). Heat processing had no effect on performance traits of animals (P>0.05). However, the daily weight gain in sheep fed heat treated cottonseed was significantly higher than control. Heat treated cottonseed nutrition had no effect on osmotic fragility of red blood cells, blood metabolites and hepatic enzymes.

    Conclusion

    The results of this study showed that although processing with temperatures of 115 and 125 ° C for 15 minutes reduced the effective degradability of cottonseed in the rumen, but had no effect on blood parameters and performance of lambs. Further research is needed to determine the optimum temperature and duration of application to improve the nutritional value of cotton seed.

    Keywords: Cottonseed, Dalagh lambs, Heat processing, Performance, Ruminal degradation kinetics
  • اسحاق اسماعیلی دوآبی، جواد بیات کوهسار، فرخنده رضایی*، یوسف مصطفی لو، آشورمحمد قره باش

    این آزمایش به منظور بررسی تاثیر منابع مختلف کربوهیدرات های غیرالیافی (نشاسته، ساکارز، پکتین و دکستروز) و پروتئین با قابلیت تجزیه پذیری متفاوت بر تولید گاز و فراسنجه های تخمیری در شرایط آزمایشگاهی انجام شد. کنجاله سویای عمل آوری شده با دمای 160 درجه سانتی گراد به مدت 60 دقیقه و کنجاله سویای بدون عمل آوری به ترتیب به عنوان سطوح پایین و بالا پروتئین تجزیه پذیر شکمبه ای انتخاب شدند. دو آزمایش تولید گاز و کشت بسته در قالب طرح فاکتوریل (4×2) با چهار نوع کربوهیدرات غیرالیافی (نشاسته، ساکارز، پکتین و دکستروز) و دو سطح پروتئین تجزیه پذیر انجام شد. نتایج نشان داد که در سطح پروتئین تجزیه پذیر پایین، ساکارز بالاترین مقادیر پتانسیل تولید گاز، نرخ تولید گاز، انرژی قابل متابولیسم، انرژی خالص و غلظت اسیدهای چرب کوتاه زنجیر را در مقایسه با سایر منابع قندی داشت. بالاترین و پایین ترین غلظت نیتروژن آمونیاکی در بین تیمارهای آزمایشی به ترتیب مربوط به تیمارهای نشاسته همراه با پروتئین تجزیه پذیر بالا و پروتئین تجزیه پذیر پایین بود. در بین تیمارهای دارای منبع پروتئینی با قابلیت تجزیه پذیری پایین، تیمار پکتین بالاترین مقدار تولید توده میکروبی و در بین تیمارهای دارای منبع پروتئینی با قابلیت تجزیه پذیری بالا، تیمار نشاسته بالاترین مقدار تولید توده میکروبی و عامل تفکیک را داشت. نتایج این مطالعه نشان داد هنگامی که سطح پروتئین تجزیه پذیر خوراک پایین است ساکارز عملکرد بهتری از نظر پارامترهای تخمیری دارد، در حالیکه هنگام استفاده از پروتئین تجزیه پذیر بالا تفاوت معنی داری بین کربوهیدرات های مختلف مشاهده نشد. به نظر می رسد این اثرات متقابل باید در تنظیم جیره ها مورد توجه قرار گیرد.

    کلید واژگان: پروتئین تجزیه پذیر, تولید گاز, قابلیت هضم, کربوهیدرات غیرالیافی
    E esmaili doabi, Javad Bayat Koohsar, Farkhondeh Rezaii*, Y Mostafalou, A Gharebash
    Introduction

    Carbohydrates are generally classified as either non-structural or structural carbohydrates. Structural carbohydrates include cellulose, hemicellulose and lignin, and non-fiber carbohydrates (NFC) are present inside the plant cells and are usually more digestible than carbohydrates found in plant cell walls. Dietary non-fiber carbohydrates are the main source of energy for high-producing dairy cows, which provide 30 to 45 percent of the dry matter intake. They are a very diverse group of non-fiber carbohydrates, which include starch, sugars, fructans, and pectin substances. Although the total amount of non-fiber carbohydrates is referred to as a single value, different types of NFC have different effects on digestibility and production properties. The dietary profile of NFC has the potential to alter the supply of metabolizable nutrients to the animal because NFC differ in digestion and fermentation characteristics. Sucrose is rapidly fermented in the rumen compared with corn starch. In vitro fermentation of sucrose, starch, and pectin resulted in different organic acid profiles, digestion characteristics, and maximal microbial protein yields. In addition, these effects may be affected by other feed components, such as the amount of rumen degradable protein. Some researchers have been showed that the impact of starch and sugars on low quality forage utilization may interact with the amount of supplemental rumen degradable protein. This experiment was conducted to investigate the effect of various sources of non-fiber carbohydrates (starch, sucrose, pectin, dextrose) in combination with different levels of rumen degradable protein on gas production and digestibility of fermentation parameters in in vitro condition.

    Materials and Methods

    Soybean meal treated with heating at 160°C-60 min and untreated soybean meal were selected as low rumen degradable protein (RDP) and high RDP sources, respectively. Four types of non-fiber carbohydrates (dextrose, sucrose, starch and pectin) supplemented with two levels of rumen degradable protein (RDP) in a 2×4 factorial arrangement by gas production and batch culture. A basal diet including: alfalfa (30%), corn silage (10%), barley grain (25%), wheat barn (9%), salt (0.5%), mineral-vitamin supplement (0.5%), soybean meal (15%) and non- fiber carbohydrate source (10%) was prepared. This study was conducted in two experiments. In the first experiment, the gas production parameters for two levels of high and low rumen degradable protein and four types of non-fiber carbohydrates (starch, sucrose, pectin and glucose) using the gas production technique. In the second experiment, the digestibility of the first experimental treatments were measured in an in vitro batch culture method. In the first experiment, the gas pressure was recorded with the pressure gauge at 0, 2, 4, 6, 8, 12, 24, 36, 48, 72, 96 h after incubation. In the second experiment treatments were incubated in batch culture conditions for 24 hours and the degradability parameters were determined using equations.

    Results and Discussion

    the obtained results showed that sucrose had highest gas production potential, organic matter digestibility (OMD), metabolizable energy (ME) and short chain fatty acids (SCFAs) than other NFC type in low RDP level. There was a significant difference in digestibility of organic matter and dry matter between treatments (P<0.05). The highest and lowest ammonia nitrogen concentrations were obtained from treatments with starch in combination with high and low RDP, respectively. Treatments had a significant effect on partitioning factor and production of microbial mass (P<0.05). Among the low-degradability protein-based treatments, pectin treatment had the highest amount of microbial production and among the treatments with high degradability protein content, starch treatment had the highest production of microbial mass and partitioning factor. Overall, the results showed that when the RDP level is low, sucrose has a better performance in terms of fermentation parameters, whereas when using the high RDP, there was no significant difference between different types of carbohydrates. It seems that these interactions should be considered in regulating diets.

    Conclusion

    The results of this experiment showed that different types of non-fiber carbohydrates and levels of rumen degradable protein had a different responses to fermentation parameters. When using low protein levels, it seems that there is a greater difference between different sources of non-fiber carbohydrates, while at high levels of protein degradation there is no significant difference between the different sources of non-fiber carbohydrates in terms of digestibility. Based on these results, it can be concluded that the non-fiber carbohydrate sources, along with the degradable protein supplement, has the ability to change the characteristics of ruminal fermentation, the source of food and the production.

    Keywords: Degradable protein, Gas production, Non-fiber carbohydrates, Digestibility
  • آیدین آخوندی *، یوسف مصطفی لو، آشورمحمد قره باش، رضا راه چمنی
    زمینه وهدف

    تلقیح مصنوعی در گوسفند یک راه موثر جهت بهبود ژنتیکی و مدیریت تولیدمثل می باشد. یکی از مراحل مهم و حیاتی تلقیح مصنوعی محافظت از اسپرم قوچ طی فرآیند ذخیره سازی است. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثرات سطوح مختلف قند تره هالوز و زمان های مختلف نگهداری در رقیق کننده های تریس-زرده تخم مرغ و تریس-زرده تخم بوقلمون برخصوصیات منی قوچ دالاق در شرایط نگهداری به صورت مایع بود.

    روش کار

    در این تحقیق نمونه های منی از چهار راس قوچ دالاق 2 تا 3 ساله جمع آوری شد. نمونه ها در رقیق کننده های مختلف، رقیق سازی و تیمارهای مختلف قند را دریافت نمودند. نمونه های منی وارد پایوت های 5/0 میلی لیتری گردیدند و به یخچال (دمای °C5) منتقل شدند. سپس در زمان های مختلف خصوصیات اسپرم، شامل درصد اسپرم متحرک، زنده، سلامت غشاء و اسپرم طبیعی مورد ارزیابی قرار گرفتند. این آزمایش به صورت فاکتوریل 3×4 با استفاده از طرح کاملا تصادفی برای هر رقیق کننده به صورت مجزا انجام شد. تیمارها شامل سطوح مختلف قند تره هالوز(صفر، 80، 100و 120 mM) زمان های مختلف نگهداری(صفر، 24 و 48 h) بودند. داده ها در محیط اکسل پردازش و با استفاده از نرم افزار آماری SAS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تجزیه واریانس داده ها با رویه ANOVA و مقایسه میانگین داده ها توسط آزمون توکی در سطح خطای 1% انجام شد.

    یافته ها

    تاثیر سطوح مختلف قند و زمان های مختلف نگهداری در رقیق کننده تریس-زرده تخم مرغ و تخم بوقلمون بر خصوصیات اسپرم معنی دار بود(P<0/01). اثر متقابل سطوح قند و زمان ها در رقیق کننده تریس-زرده تخم مرغ و تخم بوقلمون بر درصد تحرک و سلامت غشاء معنی دار بود (P<0/01). بیشترین درصد تحرک (45/3±00/86%) و زنده مانی اسپرم (74/2±40/94%) و اسپرم طبیعی (69/2±00/88%) در رقیق کننده تریس-زرده تخم بوقلمون حاوی 120 میلی مولار قند و در زمان صفر به دست آمد. بیشترین درصد سلامت غشاء (66/2±40/72%) در رقیق کننده تریس-زرده تخم بوقلمون حاوی صفر میلی مولار قند و در زمان صفر بود.

    نتیجه گیری

     برای رقیق نمودن منی قوچ دالاق استفاده از سطح 120 قند تره هالوز در رقیق کننده تریس- زرده تخم بوقلمون در ساعات اولیه ذخیره سازی در شرایط مایع موثر می باشد.

    کلید واژگان: تره هالوز, رقیق کننده, مایع منی, قوچ دالاق
    A. Akhondi *, Y. Mostafalo, A. Mohammadgharehbash, R.Rahchamani

    Inroduction &

    Objective

    Artificial insemination in sheep is an effective way to improve genetic and reproductive management. One of the vital stages of artificial insemination is the protection of ram sperm during storage. The aim of this study was to evaluate effects of different levels of trehalose sugar and different storage times in Tris-chicken egg yolk and Tris-turkey egg yolk extenders on Dalagh ram semen characteristics in liquid condition.

    Materials And Methods

    In this study, for semen sample collection four Dalagh rams in the age of 2- 3 years were used. The samples were diluted in different extenders, then received different trehalose sugar treatments. Semen samples were aspirated into 0.5 ml straws, and were transferred into the refrigerator (5°C). Then at different times, spermatozoa characteristics including percentage of motile and viable sperm and membrane and sperm normality were evaluated. This experiment was carried out in 4×3 factorial arrangement with the use of completely randomized design. Treatments were included different levels of trehalose sugar (0, 80, 100, 120 mM) and different storage times (0, 24 and 48 hours). The data were processed in Excel spread sheet environment and was analyzed by ANOVA procedure of Statistical Analysis System SAS (version 9.1). Comparison of data means were performed by Turkey test at the level of %1 error.

    Results

    The results showed effects different levels of trehalose sugar and different storage times in Tris- chicken egg yolk and turkey egg yolk extenders on the sperm characteristics were significant (P

    Conclusion

    For Dalagh ram semen dilution, the use 120 Mm of sugar trehalose in Tris-turkey egg yolk extender at the early hours of storage in liquid condition is effective.

    Keywords: Trehalose, Extender, Semen, Ram Dalagh
  • رضا راه چمنی، عبدالله محمدی سنگ چشمه، احسان سیدجعفری، یوسف مصطفی لو، بهناز بگشلوی افشار *
    هدف از این مطالعه بررسی امکان جداسازی سلول های بنیادی مزانشیمی از بافت چربی اسب و مطالعه بازده تمایز استخوانی این سلول ها در شرایط کشت تک بعدی (در ظرف کشت بافت پلاستیکی) و سه بعدی (روی داربست های پلی-ال-لاکتیک-اسید) بود. بافت چربی به روش بیوپسی از ناحیه قاعده دم اسب تهیه و سلول های بنیادی مزانشیمی با کمک هضم مکانیکی و آنزیمی از بافت چربی جدا شد. سلول ها بنیادی جداشده، در دو شرایط جداگانه شامل شرایط ظرف کشت بافت پلاستیکی (گروه شاهد) و شرایط داربست پلی-ال-لاکتیک-اسید با سه تکرار، به رده استخوان تمایز داده شدند. در طول 21 روز تمایز آزمون های آلیزارین رد، اندازه گیری آنزیم آلکالین‏ فسفاتاز و اندازه گیری میزان کلسیم رسوبی برای ارزیابی راندمان هر یک از این شرایط در تمایز سلول ها به رده استخوان مورد استفاده قرار گرفت. دادهای حاصل در قالب طرح کاملا تصادفی تجزیه شدند. رنگ آمیزی آلیزارین رد به عنوان یک آزمون کیفی نشان داد در هر دو شرایط سلول‏ های بنیادی مزانشیمی مشتق شده از بافت چربی اسب می توانند به رده استخوان تمایز یابند. با این حال سلول های بنیادی مزانشیمی کشت داده شده روی داربست پلی-ال-لاکتیک-اسید در مقایسه با سلول های کشت داده شده در شرایط ظرف کشت بافت پلاستیکی دارای فعالیت آنزیم آلکالین‏ فسفاتاز و مقدار کلسیم رسوبی بیشتری بودند. یافته های این مطالعه نشان داد استفاده از داربست های پلی-ال-لاکتیک-اسید امکان رشد و تمایز بهینه سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق شده از بافت چربی اسب را به رده استخوانی فراهم می سازد.
    کلید واژگان: بافت چربی, پلی-ال-لاکتیک-اسید, تمایز استخوانی, داربست, سلول های بنیادی مزانشیمی
    Reza Rahchamani, Abdollah Mohammadi, Sangcheshmeh, Ehsan Seyedjafari, Yussof Mostafaloo, Behnaz Bageshlooyafshar*
    This study was conducted to investigate the differentiation potential of equine adipose-derived mesenchymal stem cell into bone in single-dimensional culture system (in plastic tissue culture) and in three-dimensional system (on poly-l-lactic acid scaffolds; PLLA). A porous structure that allows use of three-dimensional distribution and provides optimal growth of cells is of great clinical significance in the field of tissue engineering. In current study using equine adipose-derived stem cells (ASCs), we intended to compare the osteogenic differentiation potential of PLLA nanofibrous scaffold with tissue culture plastic (TCP). Adipose tissues were collected from 3 adult horses, and ASCswere isolated by enzymatic digestion. PLLA nanofibrous scaffold was successfully prepared using a phase separation method. Viability and growth characteristics of ASCs on TCP and scaffold were investigated by tetrazolium (MTT) based colorimetric assay. Alizarin Red staining was performed for determination of calcium deposition following osteogenic differentiation. Furthermore, other common osteogenic markers such as alkaline phosphatase (ALP) activity, and calcium content were also analyzed. Our data showed that the PLLA scaffold had no detrimental effect on the cell growth rate as evaluated by MTT assay. However, ASCs that differentiated on PLLA nanofibrous scaffolds indicated higher ALP activity and more calcium content than that on TCP. Adequate proliferation rate and higher expression of osteogenic markers of stem cells cultured on PLLA nanofibrous scaffolds provide this scaffold as a suitable substrate to support proliferation and differentiation of ASCs in equine.
    Keywords: adipose tissue, mesenchymal stem cells, osteogenic differentiation, poly-L-lactic-acid, scaffolds
  • سولماز پهم لی، یوسف مصطفی لو*، فرید مسلمی پور، آشور محمد قره باش
    سابقه و هدف

    یکی از فناوری های مهم برای نگهداری ذخایر ژنتیکی، انجماد منی است. از آنجایی که انجماد باعث کاهش باروری اسپرم می شود، افزودن موادی به منی که باروری آن را حفظ کند، مهم می باشد. از ابتدای بکارگیری تکنیک تلقیح مصنوعی، رقیق کننده های مختلفی جهت نگهداری منی در شرایط مایع و انجماد استفاده شده است. بنابراین هدف این پژوهش، بررسی افزودن سطوح مختلف رافینوز و رقیق کننده های شیر، تریس-زرده تخم مرغ و تریس-لسیتین سویا بر ویژگی های منی قوچ پس از انجماد و یخ گشایی بود.

    مواد و روش ها

    نمونه های منی از چهار راس قوچ دالاق بالغ جمع آوری و در رقیق کننده های مختلف، رقیق سازی شدند و سپس رافینوز افزوده شد. نمونه های منی در پایوت های نیم میلی لیتری شدند و به مدت 150 دقیقه در دمای 4 درجه سانتی گراد خنک و سپس در نیتروژن مایع منجمد گردیدند. پایوت های منجمد شده برای ذخیره سازی به تانک حاوی نیتروژن منتقل شدند. پس از یخ گشایی فراسنجه های کیفی اسپرماتوزوآ شامل درصد تحرک اسپرم، زنده مانی، سلامت غشاء و اسپرم طبیعی مورد ارزیابی قرار گرفتند. این آزمایش در قالب آزمایش فاکتوریل 3×4 با آرایش کاملا تصادفی انجام شد. تیمارها شامل چهار سطح رافینوز (صفر، 60، 70 و 80 میلی مولار) و سه نوع رقیق کننده (شیر، تریس-زرده تخم مرغ و تریس-لسیتین سویا) بودند. داده های به دست آمده از این پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری SAS (مدل 1/9) با رویه ANOVA مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. مقایسه میانگین داده ها توسط آزمون توکی در سطح خطای 1 درصد انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که تاثیر افزودن رافینوز بر تحرک و زنده مانی اسپرم معنی دار بود (0/01>P). ولی بر درصد سلامت غشاء و درصد اسپرم با مورفولوژی طبیعی تاثیر معنی دار نداشت. تاثیر رقیق کننده ها بر درصد تحرک، زنده مانی، سلامت غشاء و اسپرم با مورفولوژی طبیعی معنی دار بود (0/01>P). اثر متقابل سطوح رافینوز و رقیق کننده ها بر درصد تحرک، سلامت غشاء و مورفولوژی طبیعی اسپرم ها معنی دار بود ولی بر درصد زنده مانی تاثیر معنی دار نداشت. بیشترین تحرک اسپرم (2/09±35/00 درصد) در رقیق کننده تریس-زرده تخم مرغ حاوی 60 میلی مولار رافینوز به دست آمد. بیشترین زنده مانی اسپرم (1/88±74/40 درصد) در سطح 80 میلی مولار رافینوز بود ولی بیشترین درصد سلامت غشاء (2/60±66/40 درصد) در رقیق کننده زرده تخم مرغ حاوی صفر میلی مولار رافینوز مشاهده شد. بیشترین درصد اسپرم طبیعی (2/82±74/80 درصد) در رقیق کننده تریس-لسیتین سویا حاوی 60 میلی مولار رافینوز به دست آمد.

    نتیجه گیری

    یافته های تحقیق نشان داد که خصوصیات اسپرم شامل درصد تحرک و اسپرم طبیعی در سطح 60 میلی مولار رافینوز، سلامت غشاء در تیمار شاهد و زنده مانی در سطح 80 میلی مولار بهتر حفظ شد. از طرفی، رقیق کننده تریس-زرده تخم مرغ نسبت به شیر و تریس-لسیتین سویا تاثیر بیشتری بر حفظ ویژگی های اسپرم قوچ داشت.

    کلید واژگان: محافظت سرمایی, رافینوز, رقیق کننده منی, باروری, قوچ
    Yousef Mostafaloo

     

    Background and objectives

    One of the pivotal technology for genetic resorviors preservation is the freezing of semen. As freezing causes a reduction in sperm fertility, adding some components to semen to preserve its ferility would be important. Since beginning the time of artificial insemination technique, different diluents have been used to preservation semen in liquid and frozen condition. Therefore, the goal of this stady was to investigate the effect of adding different levels of raffinose and milk, Tris-chicken egg yolk and Tris-soybean lecithin extenders on ovine semen characteristics after freezing and thawing.

    Materials and methods

    Samples were collected from four mature Dalagh rams and extended by different extenders and then raffinose was added. Semen samples were aspirated into 0.5 ml straws and cooled to 4°C within 150 min and then frozen in liquid nitrogen Frozen straws were transferred to a tank containing liquid nitrogen. After thawing spermatozoa quality parameters including percentage of sperm motility, viability, membrane integrity and sperm normality were evaluated. This study was performed in a 4×3 factorial experiment with a completely randomized arrangement. Treatments were four levels of raffinose (0, 60, 70 and 80 mmol) and also three kinds of extenders (milk, tris-egg yolk and tris-soy lecithin). The obtained data from this study were analyzed by ANOVA procedure of Statistical Analysis System SAS (version 9.1). Comparison of data means were performed by Tukey test at the level of %1 error.

    Results

    Results showed that adding raffinose had a significant effect on sperm viability and mobility (P<0.01), but did not significantly affect on sperm memberane integrity and normal morphology percentages. Effect of extender on percentages of motility, viability, membrane integrity and normal morphology of sperms was significant (P<0.01). The interaction between raffinose levels and extenders on percentages of motility, membrane integrity and normal morphology of sperms was significant while it was not for viability percentage. The greatest sperm mobility (35.00±2.09%) was in tris-egg yolk extender containing 60 mmol raffinose while that greatest sperm viabilty (74.40±1.88%) was in tris-egg yolk extender containing 80 mmol raffinose but also the most percentages of membrane integrity (66.40±2.60%) was in Tris-chicken egg yolk containing 0 mM raffinose. The greatest sperm normal morphology (74.80±2.82%) was observed in tris-soy lecithin extender containing 60 mmol raffinose.

    Conclusion

    Findings of the study showed that sperm characteristics including mobility and normal morphology percentages in level 60ml raffinose, membrane integrity percentages in level 0ml raffinose wihle for viability percentage were better preserved in 80ml level. In the other hand, tris-egg yolk extender had more prominant effect on preservation of sperm characteristics.

    Keywords: Cryopreservation, Raffinose, Semen extender, Fertility, Ram
  • ابراهیم ولی، یوسف مصطفی لو، جواد بیات کوهسار *، فرید مسلمی پور
    تحقیق حاضر به منظور مقایسه ارزش تغذیه ای و فراسنجه های تخمیری و تجزیه پذیری یونجه مناطق کوهستانی و دشتی در مراحل مختلف رشد (قبل از گلدهی، گلدهی و پس از گلدهی) در چین دوم انجام شد. نمونه های یونجه ها به صورت تصادفی از یک گونه در چین دوم از دو منطقه کوهستانی (یونجه کوهستانی از مراتع برفچال واقع در مینودشت) و دشتی (یونجه دشتی اطراف شهرستان گنبد کاووس) جمع آوری و به آزمایشگاه منتقل شدند. سپس نمونه ها به مدت 48 ساعت در دمای 65 درجه سانتی گراد خشک و با الک یک و دو میلی متری آسیاب شدند. نتایج نشان داد که یونجه دشتی در مقایسه با یونجه کوهستانی دارای چربی خام، ماده آلی و پروتئین خام پایین تری بود. مقدار و نرخ تولید گاز یونجه کوهستانی و دشتی در مراحل مختلف رشد نشان داد که هر دو یونجه (کوهستانی و دشتی) در مرحله قبل از گل دهی پتانسیل تولید گاز بالاتری داشتند (05/0P<). از نظر فراسنجه های تخمینی نیز بین هر دو یونجه در مراحل مختلف رشد اختلاف معنی داری وجود داشت (05/0>P). از نظر فراسنجه های تجزیه پذیری، یونجه کوهستانی در مرحله گل دهی و نوع دشتی در مرحله پس از گل دهی به ترتیب دارای بالاترین و پایین ترین مقدار بخش سریع تجزیه ماده خشک بودند. بر اساس نتایج حاصل از ترکیب شیمیایی، یونجه کوهستانی در مقایسه با یونجه دشتی دارای پروتئین خام و چربی خام بالاتر و از خاکستر خام، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی پایین تری برخوردار بود. به طور کلی، می توان نتیجه گرفت که شرایط آب و هوایی توانسته است ارزش تغذیه ای یونجه کوهستانی را به طور مثبت بهبود دهد.
    کلید واژگان: ارزش تغذیه ای, شرایط آب و هوایی, مراحل رشد, یونجه
    E. Vali, Y. Mostafaloo, J. Bayatkouhsar *, M. Moslemipoor
    A study was conducted in order to compare the nutritive value, fermentation and degradability parameters of mountainous and plain alfalfa areas at different growth stages (before flowering, flowering and after flowering) at secondary harvest in four experiments.Alfalfa samples were randomly taken from a second species of the mountainous region (Mountain alfalfa meadows of Barfchal in Minoodasht) and plain (alfalfa plain around the Gonbad Kavous) collected and then transferred to the laboratory. The samples were dried for 48 h at 65°C and with a two-millimeter sieve were milled. Results showed that mountainous alfalfa compared with mountainous alfalfa had higher ether extract, organic matter and crude protein. Extent and rate of gas production were highest at before flowering stage in both mountainous and plain Alfalfa (P
    Keywords: Nutritive value, Climatic conditions, Growth stages, Alfalfa
  • آیدین آخوندی*، یوسف مصطفی لو، آشور محمد قره باش، رضا راه چمنی
    سابقه و هدف
    در تلقیح مصنوعی حیوانات مزرعه ای معمولا از اسپرم منجمد استفاده می شود. یکی از روش های مهم جهت حفظ و نگهداری ذخایر ژنتیکی انجماد اسپرم است که به عنوان یکی از روش های کمک باروری می تواند سبب حفظ کیفیت اسپرم شود. از ابتدای بکارگیری تکنیک تلقیح مصنوعی، رقیق کننده های مختلفی جهت حفظ و نگهداری منی در شرایط مایع و منجمد استفاده شده است. ترکیب و ماهیت رقیق کننده ها از اهمیت زیادی در زنده مانی اسپرم برخوردارند. بدین منظور هدف از این پژوهش بررسی اثرات رقیق کننده های شیر، تریس-زرده تخم مرغ و تریس-زرده تخم بوقلمون و سطوح مختلف قند تره هالوز (صفر، 80، 100 و 120 میلی مولار) بر کیفیت منی قوچ دالاق پس از فرآیند انجماد-یخ گشایی بود.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش نمونه های منی از چهار راس قوچ دالاق 2 تا 3 ساله با استفاده از مهبل مصنوعی جمع آوری گردید. سپس نمونه ها در رقیق کننده های مختلف، رقیق سازی شدند و تیمارهای مختلف قند تره هالوز را دریافت نمودند. نمونه های منی وارد پایوت های 5/0 میلی لیتری شدند و به مدت 150 دقیقه در دمای 4 درجه سانتی گراد خنک شدند و سپس در نیتروژون مایع منجمد گردیدند. پایوت های منجمد شده برای ذخیره سازی به تانک حاوی ازت منتقل شدند. پس از یخ گشایی فراسنجه های کیفی اسپرماتوزوآ شامل درصد تحرک اسپرم، زنده مانی، سلامت غشاء و اسپرم طبیعی مورد ارزیابی قرار گرفتند. این آزمایش به صورت فاکتوریل 3×4 با استفاده از طرح کاملا تصادفی انجام شد. تیمارها شامل سطوح مختلف قند تره هالوز (صفر، 80، 100 و 120 میلی مولار) و رقیق کننده های مختلف (شیر، تریس-زرده تخم مرغ و تریس-زرده تخم بوقلمون) بودند. داده های به دست آمده از این پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری SAS (مدل 1/9) با رویه ANOVA مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. مقایسه میانگین داده ها توسط آزمون توکی در سطح خطای 1 درصد انجام شد.
    یافته ها
    نتایج پژوهش حاضر نشان داد که تاثیر سطوح مختلف قند تره هالوز بر درصد تحرک اسپرم، زنده مانی، سلامت غشاء و اسپرم طبیعی معنی دار بود (01/0P<). بیشترین تحرک اسپرم (59/1±33/42 درصد)، زنده مانی (61/1±73/68 درصد)، سلامت غشاء (35/1±06/66 درصد) و اسپرم طبیعی (25/1±66/79 درصد) در سطح 120 میلی مولار قند تره هالوز بدست آمد. تاثیر رقیق کننده ها نیز بر درصد تحرک اسپرم، زنده مانی، سلامت غشاء و اسپرم طبیعی معنی دار بود (01/0P<). بیشترین تحرک اسپرم (38/1±50/42 درصد)، زنده مانی (39/1±25/71 درصد)، سلامت غشاء (17/1±30/53 درصد) و اسپرم طبیعی (08/1±85/73 درصد) در رقیق کننده تریس-زرده تخم بوقلمون بدست آمد.
    نتیجه گیری
    در کل، با در نظر گرفتن همه شاخص های ارزیابی شده در رقیق سازی منی قوچ دالاق، افزودن 120 میلی مولار قند ترهالوز در رقیق کننده تریس-زرده تخم بوقلمون پاسخ بهتری نسبت به دیگر تیمارها پس از فرآیند انجماد-یخ گشایی نشان داد.
    کلید واژگان: انجماد, تره هالوز, رقیق کننده, منی, قوچ دالاق
    Aydin Akhondi *
    Background And Objectives
    In artificial insemination of farm animals, frozen sperm is usually used. Sperm cryopreservation is one of the important methods for maintain and preserve genetic resources, which as one of the methods of assisted reproductive, can maintain the quality of sperm. Since beginning the time of artificial insemination technique, different diluents have been used to maintain and preserve semen in liquid and frozen condition. Extender composition and nature are of great importance in the viability of sperm. To this end, the aim of this research was to evaluate effects of milk, Tris-chicken egg yolk and Tris-turkey egg yolk extenders and different levels of trehalose sugar (0, 80, 100 and 120 mM) on Dalagh ram semen quality after freezing-thawing process.
    Materials And Methods
    In this research semen samples were collected from four Dalagh rams in the age of 2-3 years using artificial vagina. Then samples were diluted in different extenders and received different trehalose sugar treatments. Semen samples were aspirated into 0.5 ml straws and cooled to 4°C within 150 min and then frozen in liquid nitrogen. Frozen straws were transferred to a tank containing liquid nitrogen. After thawing spermatozoa quality parameters including percentage of sperm motility, viability, membrane integrity and sperm normality were evaluated. This experiment was carried out in 4×3 factorial arrangement with the use of completely randomized design. Treatments were included different levels of trehalose sugar (0 , 80 , 100 , 120 mM) and different extenders (milk and Tris-chicken egg yolk and Tris-turkey egg yolk). The obtained data from this study were analyzed by ANOVA procedure of Statistical Analysis System SAS (version 9.1). Comparison of data means were performed by Tukey test at the level of %1 error.
    Results
    The results of this research showed effects different levels of trehalose sugar, on the percentage of sperm motility, viability, membrane integrity and sperm normality were significant (P
    Conclusion
    In general, considering all the indices evaluated for the dilution of Dalagh ram semen, the addition of 120 mM trehalose sugar in Tris-turkey egg yolk extender showed a better response than other treatments after freezing-thawing process.
    Keywords: Frozen, Trehalose, Extender, Semen, Ram Dalagh
  • رضا صلاحی مقدم *، شهریار مقصودلو، یوسف مصطفی لو، محمدحسین شهیر، جواد بیات کوهسار
    تحقیقی به صورت فاکتوریل 3×3 (سه سطح مختلف پروتئین خام در جیره: توصیه شرکت کاب، 10 و 20 درصد کمتر از حد توصیه شرکت کاب و سه نوع فرمولاسیون جیره: جیره ای بر پایه ذرت و کنجاله سویا بعنوان شاهد، جیره دارای گندم و جو و برخی محصولات جانبی کشاورزی که اسیدآمینه های گوگرد دار، لیزین و ترئونین کل آن برابر مقادیر کل همین اسیدآمینه ها درجیره اول بود و جیره ای مشابه جیره دوم با این تفاوت که اسید آمینه های گوگرد دار، لیزین و ترئونین قابل هضم آن، برابر مقادیر قابل هضم همین اسیدآمینه در جیره اول بود) با 4 تکرار در قالب طرح کاملا تصادفی به منظور بررسی اثر نوع خوراک و سطح پروتئین جیره بر دفع نیتروژن جوجه های گوشتی انجام گرفت. تاثیر نوع خوراک بر میزان مصرف، دفع و ابقای نیتروژن (کیلوگرم در واحد آزمایشی) معنی داربود. به طوری که جیره ذرت- سویا بیشترین میزان مصرف، ابقاء و دفع نیتروژن آمونیاکی و کمترین میزان دفع نیتروژن در بستر را ایجاد نمود (05/0> p) و برعکس جیره دارای گندم، جو و ضایعات کشاورزی متعادل شده بر اساس اسید های آمینه کل کمترین میزان مصرف، ابقاء و تولید نیتروژن آمونیاکی را باعث گردید. تنظیم جیره بر اساس اسید های آمینه قابل هضم، وضعیت مصرف، ابقاء و دفع نیتروژن بستری جوجه های گوشتی را تا حدی بهبود بخشید. کاهش سطح پروتئین جیره باعث کاهش معنی دار مصرف، ابقاء و دفع نیتروژن به صورت مطلق گردید (05/0> p) اما درصد ابقاء نیتروژن را در هر واحد آزمایشی بهبود بخشید.
    کلید واژگان: فرمولاسیون خوراک, سطح پروتئین, اسیدآمینه کل, اسیدآمینه قابل هضم, دفع نیتروژن
    Reza Salahi Moghaddam*, Shahriar Maghsoudlou, Yosef Mostafalou, Mohammad Hosein Shahir, Javad Bayat Koohsar
    An experiment was conducted in a 3×3 factorial arrangement (three different dietary protein level: Cobb recommendation, 10 and 20 percents lower than that and three feed formulations: a diet composed of corn and soybean as a control diet, a diet in which wheat, barley and some agricultural by-products were substituted partially instead of corn and soybean of first diet in which its total sulfur amino acids, lysine and threonine was equal to total of these amino acids as per first diet and the third diet was similar to the second one but its digestible sulfur amino acids, lysine and threonine was equal to these digestible amino acids in the first diet) with 4 replicates in a completely randomized design in order to investigate effects of feed type and dietary levels of crude protein on nitrogen excretion of broilers. Effect of feed type on nitrogen intake, retention and excretion of broilers was significant. As corn soybean based diet showed the highest intake, retention and ammonia nitrogen excretion and the lowest nitrogen excretion within the broiler litter (p
    Keywords: Feed formulation-portion level, Nitrogen excretion, Total amino acids-digestible amino acids
  • رضا راه چمنی*، فرزاد قنبری، یوسف مصطفی لو، مریم قاسمی فرد
    زمینه مطالعه
    تغییر جمعیت باکتریایی شکمبه به منظور افزایش عملکرد با چندین روش از جمله گیاهان دارویی انجام می شود. بابونه و کاسنی دو گیاه دارویی با اثرات ضد میکروبی هستند که اطلاعات اندکی در مورد اثر آنها بر میکروفلور شکمبه وجود دارد
    هدف
    این مطالعه به منظور بررسی اثرات پودر بابونه و کاسنی بر عملکرد، جمعیت میکروبی شکمبه و برخی فراسنجه های خونی گوسفند انجام شد.
    روش کار
    از 9 راس گوسفند نر نژاد دالاق در قالب طرح چرخشی در 3 دوره 21 روزه شامل 14 روز به عنوان دوره عادت پذیری و 7 روز نمونه برداری استفاده شد. تیمارهای آزمایشی شامل تیمار1 (شاهد) : بدون افزودنی، تیمار2 (بابونه): جیره حاوی 10% پودر بابونه و تیمار 3 (کاسنی): جیره حاوی 10% پودر کاسنی بودند و گوسفندان در قفس های انفرادی بطور آزاد به آب و غذا دسترسی داشتند. به منظور تعیین جمعیت میکروبی، pH و ازت آمونیاکی، نمونه های مایع شکمبه قبل از خوراک دهی صبح، 4 و 8 ساعت بعد از خوراک دهی صبح جمع آوری شدند. خون گیری در پایان هر دوره از سیاهرگ گردنی صورت گرفت.
    نتایج
    افزودن پودر خشک شده گیاه بابونه و کاسنی تاثیر معنی داری بر افزایش وزن روزانه، مصرف غذا، ضریب تبدیل، pH، تعداد کل باکتری ها و باکتری های اسید لاکتیکی نداشت. تعداد کلی فرم ها در تیمار بابونه نسبت به تیمار شاهد 4ساعت بعد از خوراک دهی صبح کاهش معنی داری داشت. جمعیت پروتوزوآها در تیمار های بابونه و کاسنی نسبت به گروه شاهد، قبل از خوراک دهی صبح به طور معنی داری بالاتر بود. تیمار های بابونه و کاسنی تاثیر معنی دار بر گلوکز و پروتئین کل سرم خون نداشتند ولی غلظت تری گلیسرید بین تیمار کاسنی و بابونه اختلاف معنی داری داشت.
    نتیجه گیری نهایی: بطور کلی نتایج آزمایش نشان داد که پودر خشک شده بابونه و کاسنی هر چند بر جمعیت میکروبی شکمبه موثر بود اما تاثیری بر عملکرد، رشد و فراسنجه های خونی نداشت.
    کلید واژگان: متابولیتهای خونی, پودر کاسنی, جمعیت میکروبی, پودر بابونه, گوسفند
    Reza Rahchamani *, Farzad Ghanbari, Yousef Mostafalo, Maryam Ghasemifard
    Background
    Manipulation of rumen microbial population for improving animal performance is done by several methods including medicinal plants. Matricaria chamomille (chamomile) and Cichorium intybus (chicory) are two medicinal plant with antibacterial effect that there is little information about the effects of them on rumen microflora.
    Objective
    The present study was carried out to evaluate the effects of chamomile and chicory powder on performance, ruminal microbial population and some blood parameters of sheep.
    Methods
    9 Dallagh sheep were used in a change over design experiment at three 21-d periods (14 days as adaptation and 7 days for sample collection). Treatments were: 1) control )without additive(, 2) chamomile ( contained 10% chamomile powder) and 3) chicory (contained %10 chicory powder). Rumen fluid was collected before, 4 h and 8 h after morning feeding and a blood sample was obtained 3 h after morning feeding at last day of each period.
    Results
    Weight gain, dry matter intake, feed conversion ratio, total count of bacteria, acid lactic bacteria, rumen pH, blood glucose and total protein were not affected by treatments. Diet containing 100g chicory significantly decreased plasma triglyceride versus chamomile but the difference was not significant compared with control. Coliforms in rumen fluid at 4 hours after morning feeding were lower in chamomile treatment than control (P
    Keywords: blood metabolite, Cichorium intybus powder, microbial population, Matricaria chamomille powder, Sheep
  • محمد حیدریان، جواد بیات کوهسار *، یوسف مصطفی لو، بلال صادقی، فرید مسلمی پور
    به منظور مقایسه تاثیر روش های مختلف از شیرگیری بر مصرف خوراک، افزایش وزن، شاخص های رشد اسکلتی، فراسنجه های خونی و بازده اقتصادی، از 24 راس گوساله ماده هلشتاین در قالب طرح کاملا تصادفی استفاده شد. گوساله ها پس از تولد به طور تصادفی به یکی از سه روش از شیرگیری: 1) بر اساس مقدار ماده خشک مصرفی، 2) بر اساس وزن و 3) بر اساس سن اختصاص داده شدند. اندازه گیری ماده خشک مصرفی و ثبت نمره مدفوع به صورت روزانه و وزن کشی گوساله به صورت هفتگی و نمونه-گیری خون در سنین 21، 42، 60 و90 روز گی، سه ساعت پس از تغذیه صبح، انجام شد. نتایج نشان داد که بین روش های از شیرگیری از نظر میانگین سن از شیرگیری و مصرف شیر اختلاف معنی داری وجود داشت (05/0P). از نظر هزینه شیر مصرفی و هزینه کل (شیر+ خوراک) و هزینه خوراک به ازاء هر کیلوگرم افزایش وزن روزانه بین گروه ها اختلاف معنی داری وجود داشت (05/0>P)، به طوری که از شیرگیری بر اساس مصرف خوراک در مقایسه با از شیرگیری بر اساس وزن و سن سبب صرفه جویی به ترتیب30000 و 60000 ریالی در هزینه خوراک به ازاء افزایش هر کیلوگرم وزن شد. به طور کلی، رشد و عملکرد مشابه به همراه کاهش در هزینه های پرورش گوساله ها نشان می دهد که از شیر گیری بر اساس مصرف ماده خشک می تواند سودمند باشد.
    کلید واژگان: بازده اقتصادی, روش شیرگیری گوساله, شاخص های رشد اسکلتی, عملکرد, فراسنجه های خونی
    Mohammad Heidarian, Javad Bayad Koohsar *, Youssef Moostafloo, Balal Sadeghi, Farid Moslemipoor
    In order to compare the effects of different weaning strategies on feed intake, structural growth measurement and health, blood metabolites and economic efficiency of young dairy calves, twenty four female Holstein calves were used. Calves after birth were randomly assigned into one of three weaning strategy as follow: 1) weaning based on feed intake, 2) weaning based on weight gain (30 kg weight gain compared to the birth weight), and 3) weaning based on age (at 90 days of age). Starter intake measurement and fecal scoring conducted daily. Calves were weighed weekly and blood samples were obtained on days 21, 42, 60 and 90 after birth. Results showed that there were significant differences among different weaning strategies on average weaning age and milk consumption (p
    Keywords: Calf, Weaning Strategy, performance, blood metabolites, Structural Growth Measurement, economic efficiency
  • حسین برزمینی، یوسف مصطفی لو، جواد بیات کوهسار، فرزاد قنبری
    این پژوهش به منظور بررسی ترکیب شیمیایی، خصوصیات تخمیری و تولید گاز سیلاژ تفاله گوجه فرنگی سیلو شده با سطوح مختلف تفاله چغندرقند و تفاله خشک مرکبات در قالب طرح کاملا تصادفی انجام گرفت. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) سیلاژ تفاله گوجه فرنگی فاقد افزودنی (شاهد) ، 2) تیمار شاهد 5 درصد تفاله چغندرقند، 3) تیمار شاهد 10 درصد تفاله چغندرقند، 4) تیمار شاهد 5 درصد تفاله خشک مرکبات و 5) تیمار شاهد 10 درصد تفاله خشک مرکبات بودند. عمل سیلو کردن در کیسه های پلاستیکی دولایه انجام گرفت. سیلوها بعد از 3، 7، 21 و 45 روز باز شدند. نتایج نشان داد که افزودن سطوح مختلف تفاله چغندرقند و تفاله خشک مرکبات تاثیر معنی داری بر درصد ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی، الیاف نامحلول در شوینده اسیدی و خاکستر خام داشت (05/0P<). با این حال، تیمارهای آزمایشی از نظر پروتئین خام اختلاف معنی داری نداشتند (05/0
    کلید واژگان: پایداری هوازی, پتانسیل تولید گاز, سیلاژ, قابلیت هضم
    H. Barzamini, Y. Mostafaloo, J. Bayat Kouhsar, F. Ghanbari
    This experiment was conducted to investigate the of chemical composition, fermentation characteristics and gas production of tomato pomace ensiled with sugar beet pulp and dried citrus pulp, in a Completely Randomized Design. Treatments were: 1) tomato pomace silage (control), 2) control 5% sugar beet pulp, 3) control 10 % sugar beet pulp, 4) control 5 % dried citrus pulp and 5) control 10 % dried citrus pulp. The ensiling process was performed in two layer plastic bags. The silos were opened after 3, 7, 21, and 45 of days. The results indicated that there were significant differences between treatments on dry matter (DM), neutral detergent fiber (NDF), acid detergent fiber (ADF) and Ash (P
    Keywords: Aerobic stability, Digestibility, Gas Production potential, Silage
  • F. Moslemipur*, Y. Mostafaloo, A. Khanahmadi
    Background
    Study of management and hygienic factors involved in mastitis and also offering appropriate treatment is very effective in lactating animals production.
    Objectives
    This study was to investigate the conformity between organoleptic and microbial culture techniques to diagnose mastitis in industrial and traditional dairy herds in Daland city and to determine the kind of pathogens in milk samples and also antibiogram test for the common antibiotics.
    Methods
    Eight dairy cattle herds (four as industrial and four as traditional) were selected from the region. Three cows from each herd that seemed to be infected to clinical mastitis (according to visual, tactile and etc.) were selected and two morning milk samples were collected from each. Initially, samples incubated in general culture to observe colonies and then, differential tests were performed to identify Staphylococcus aureus and Escherichia coli. Antiobiogram test was performed to determine the sensitivity to oxytetracycline, chlortetracycline and gentamycine.
    Results
    Results of microbal culture showed the incidence of mastitis in the most of suspected cow. Staphylococcus aureus infection was observed in all industrial herd's samples except one, and in 100% of traditional herd's samples, while Escherichia coli infection was only observed in one-fourth of industrial herd's samples and in 100% of traditional ones showing a significant difference between them (P
    Conclusions
    Results demonstrated the high conformity of organoleptic method with bacteriological method to diagnose clinical mastitis. Staphylococcus aureus in both industrial and traditional herds and also Escherichia coli mainly in traditional herds are mediated in dairy cows mastitis in this region. Udder pathogens in both kinds of herd in this region are relatively resistant to oxy- and chlortetracycline while gentamycine can be effective.
    Keywords: Mastitis, Microbial culture, Endemic pathogens, Antibiogram test, Dairy cattle
  • حلیمه ساسانی*، رضا راه چمنی، یوسف مصطفی لو، علی صادقی نسب
    تعداد 15 راس گوساله ماده هلشتاین با میانگین وزن تولد 8/6± 55/39 کیلوگرم بلافاصله بعد از تولد به طور تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. تیمار 1 (شاهد) : تزریق عضلانی14/0 میلی لیتر نرمال سالین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن قبل از خوردن آغوز، تیمار 2 و 3 به ترتیب تزریق عضلانی 07/0 و 14/0 میلی لیتر سلنوفرول (هر میلی لیتر حاوی 5/0 میلی گرم سلنیوم به شکل سدیم سلنیت و 50 میلی گرم ویتامین E) به ازای هر کیلو گرم وزن بدن بعد از تولد و قبل از خوردن آغوز. نمونه گیری خون بلافاصله بعد از تولد (قبل از خوردن آغوز) و در روزهای3، 14 و 28 پس از تولد از سیاهرگ گردنی صورت گرفت. غلظت ایمونوگلبولین G (IgG) سرم خون با روش الایزا اندازه گیری شد. وزن و شاخص های اسکلتی رشد در زمان تولد و هر هفته تا سن 4 هفتگی اندازه گیری شد. ضریب روانی مدفوع به صورت روزانه بررسی شد. میانگین میزان گلبول های سفید و قرمز، هماتوکریت، حجم متوسط گلبولی، هموگلوبین متوسط سلولی، غلظت هموگلوبین متوسط سلولی، هموگلوبین، توتال پروتئین و شاخص های اسکلتی رشد بین تیمارها تفاوت معنی دار نداشت. میزان آنزیم آسپارتات آمینوترانسفراز در گروه شاهد نسبت به تیمار 3 در 14 روزگی به طور معنی داری بالاتر بود. میانگین ضریب روانی مدفوع در گروه شاهد نسبت به گروه 2 به طور معنی داری بالاتر بود (05/0>P). افزایش وزن هفتگی در تیمار 3 نسبت به تیمار شاهد در هفته سوم به طور معنی داری بالاتر بود. نتایج حاصل از شمارش افتراقی گلبول های سفید نشان داد تعداد نوتروفیل ها در 14 روزگی به طور معنی داری در گروه شاهد نسبت به تیمار 2 پایین تر بود (05/0>P). براساس نتایج بدست آمده از این تحقیق می توان اظهار داشت که تزریق E سلنیوم در روز تولد گوساله ها تاثیر معنی داری بر جذب IgG آغوز نداشت.
    کلید واژگان: آغوز, ایمونوگلبولین, سلنیوم, ویتامین E, گوساله
    H. Sasani*, R. Rahchamani, Y. Mostafaloo, A. Sadeghi, Nasab
    Fifteen female Holstein calves with average body weight 39.55±6.8 kg were randomly assigned to three groups immediately after birth. Treatment 1 (control): intramuscular injection of 0.14 ml normal saline per kg body weight before colostrum feeding, treatments 2 and 3: intramuscular injection of 0.07 and 0.14 ml selenofrol (each ml include 0.5 mg selenium and 50 mg vitamin E) per kg body weight after birth and before colostrum feeding, respectively. Sampling was conducted from the jugular vein immediately after birth (before colostrum feeding) and days 3, 14, 28 after birth. The serum IgG concentration was measured by ELISA method. Weight gain and indices of skeletal growth were measured at birth time and weekly for four weeks. Health status and feces flux coefficient was evaluated daily. Average of contents white blood cell, red blood cell, packed cell volume (PCV), mean corpuscular volume (MCV), mean corpuscular hemoglobin (MCH), mean corpuscular hemoglobin concentration (MCHC), hemoglobin, total serum protein and indices of skeletal growth had not significant difference among treatments. Activity of aspartate aminotransferase enzyme of control group was higher significantly than 2 treatments at 14 day of age. Average feces flux coefficient in control group was higher significantly than treatment two (P
    Keywords: Colostrum_Immunoglobulin_Selenium_Vitamin E Calve
  • بهمن پریزادیان کاوان *، محمود شمس شرق، سعید حسنی، یوسف مصطفی لو
    به منظور بررسی اثرات تیمارهای مختلف بر عملکرد جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره های آلوده به آفلاتوکسین، تعداد 512 قطعه جوجه خروس گوشتی به طور تصادفی به 8 گروه آزمایشی با 64 قطعه جوجه تقسیم شدند. جوجه ها از سن 7 الی 42 روزگی پرورش داده شدند. تیمارها شامل جیره غیرآلوده به آفلاتوکسین، جیره آلوده و بدون کلینوپتیلولیت و جیره های آلوده مکمل شده با کلینوپتیلولیت بود. در دوره رشد و کل دوره پرورش، جوجه های تغذیه شده با جیره های غیرآلوده به آفلاتوکسین بیشترین نسبت راندمان پروتئین و انرژی را نشان دادند و کمترین نسبت راندمان پروتئین و انرژی در پرندگان تغذیه شده با جیره های آلوده به آفلاتوکسین و بدون زئولیت بود. استفاده از کلینوپتیلولیت به مقدار 3 درصد با اندازه ذرات 1 تا 2 میلی متر در جیره های آلوده به آفلاتوکسین، در مقایسه با جیره آلوده به آفلاتوکسین و بدون زئولیت، سبب بهبود نسبت راندمان پروتئین و انرژی شد (05/0P<). آلودگی خوراک به آفلاتوکسین سبب افزایش درصد وزن نسبی کبد شد (05/0P<). بیشترین میزان فعالیت آنزیم های آسپارتات ترانس آمیناز و آلکالین فسفاتاز در خون جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره آلوده به آفلاتوکسین و کمترین میزان فعالیت آسپارتات ترانس آمیناز و آلکالین فسفاتاز در خون جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره غیرآلوده به آفلاتوکسین مشاهده شد. استفاده از کلینوپتیلولیت از افزایش میزان فعالیت آلکالین فسفاتاز ایجاد شده در اثر آلودگی خوراک به آفلاتوکسین ممانعت کرد (05/0P<). به طور کلی می توان نتیجه گیری کرد که مکمل سازی جیره آلوده به آفلاتوکسین با کلینوپتیلولیت، اثرات مثبتی بر نسبت راندمان انرژی و پروتئین و میزان فعالیت آنزیم های خون جوجه های گوشتی دارد
    کلید واژگان: جوجه های گوشتی, کلینوپتیلولیت, اندازه فیزیکی, آفلاتوکسین
    B. Parizadian Kavan*, M. Shams Shargh, S. Hasani, Y. Mostafalo
    This experiment was conducted for determining of the effect of physical sizes and levels of clinoptilolite on liver histology, protein and energy efficiency ratio, carcass traits and blood enzymes activityof broilers fed rations contaminated with aflatoxin.Clinoptilolite were used in two levels (1.5 and 3%) and three physical sizes (<0.25 mm, 0.4 -0.8 mm and 1-2 mm). On the basis of the results, Broilers fed by non-contaminated diets with aflatoxin had the highest protein and energy efficiency ratio and the lowest protein and energy efficiency ratio were found in broilers fed by contaminated diets with aflatoxin(P<0.05). Also, using of 3% clinoptilolite with particle size of 1- 2 mm in contaminated diet improved protein and energy efficiency ratio than the aflatoxin contaminated diet and without additive (P<0.05). The highest and the lowest liver percentage were obtained in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin and non-contaminated diets with aflatoxin respectively (P<0.05). The highest and the lowest amount of blood aspartate amino transferase and alkaline phosphatase were found in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin and non-contaminated diets with aflatoxin respectively. Using of 3% clinoptilolite with particle size of 1- 2 mm decreased the level of blood aspartate amino transferase and alkaline phosphatase in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin (P<0.05). Therefore, it can be concluded that the supplementation of diet contaminated with aflatoxin with clinoptilolite had positive effects on protein and energy efficiency ratio and blood parameters in broilers.
    Keywords: Broilers, Clinoptilolite, Physical size, Aflatoxin
  • فهیمه وکیلی صالح، فرید مسلمی پور، یوسف مصطفی لو
    زمینه مطالعه
    ایمنی و سلامت گوساله تازه متولد شده به میزان دریافت ایمونوگلوبولین ها از آغوز بستگی دارد که تیماردهی آغوز ممکن در افزایش جذب آنها موثر باشد.
    هدف
    در این پژوهش اثر حرارت دهی کنترل شده آغوز و افزودن آنتی بیوتیک به آن بر جذب ایمونوگلوبولین ها و شاخص های سلامتی و عملکرد گوساله بررسی گردید.
    روش کار
    مخزن آغوز از گاوهای چندشکم زایش تهیه و پس از اعمال تیمارها منجمد گردید. تغذیه آغوز بلافاصله بعد از تولد گوساله ها آغاز و روزانه در سه نوبت به مدت دو روز انجام شد. دوازده گوساله نر هلشتاین در سه گروه با آغوز تغذیه شدند که شامل: 1) آغوز خام (شاهد)، 2) آغوز حرارت داده شده و 3) آغوز دارای اکسی تتراسایکلین بود که در قالب طرح کاملا تصادفی اعمال گردید. مصرف آغوز، شیر و خوراک آغازین به صورت روزانه اندازه گیری شد. خونگیری در روزهای صفر، 7، 14، 21 و 28 از ورید وداج انجام گرفت. نمره سلامتی و روانی مدفوع به صورت روزانه تعیین گردید.
    نتایج
    نتایج نشان داد حرارت دهی آغوز باعث افزایش معنی دار غلظت ایمونوگلوبولین ها خون و بازده ظاهری جذب آنها شد (01/ 0>p). به طور میانگین، حرارت دهی آغوز باعث افزایش 24 درصدی در غلظت ایمونوگلوبوبین ها و افزایش 15 درصدی در بازده جذب ظاهری آنها نسبت به گروه شاهد و با شدت کمتر نسبت به گروه آنتی بیوتیک شد. تفاوت معنی دار بین گروه های تیماری در افزایش وزن، زمان و وزن از شیرگیری، زمان شروع و میزان مصرف خوراک آغازین مشاهده نشد. ضریب تبدیل غذایی تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. تفاوت معنی دار بین گروه های تیماری در شمارش افتراقی سلول های خون مشاهده نشد. نمره مدفوع بین گروه ها تفاوتی معنی دار نداشت ولی امتیاز سلامت با مصرف آغوز حرارت دیده افزایش و میزان وقوع اسهال کاهش یافت (05/ 0>p).
    نتیجه گیری نهایی: نتایج این تحقیق نشان داد که حرارت دهی کنترل شده آغوز روشی موثر و کاربردی برای افزایش جذب ایمونوگلوبولین های آغوز و کاهش وقوع اسهال در گوساله می باشد.
    کلید واژگان: آغوز, حرارتدهی, آنتیبیوتیک, ایمونوگلوبولینها, عملکرد
    Fahimeh Vakili, Saleh, Farid Moslemipur, Yousof Mostafaloo
    Background
    The immunity and health of newborn calf are related to immunoglobulins uptake from colostrum where treatment of colostrum may improve the uptake.
    Objectives
    The purpose of this study was to investigate the effect of controlled heat-treating of colostrum and antibiotic addition on immunoglobulins absorption, performance and health parameters of calf.
    Methods
    The colostrum pool was prepared from multiparous dams and was frozen after the treatments. Colostrum was fed immediately after the birth three times a day for 2 days. Twelve newborn Holstein calves were divided into three treatment groups including 1) raw colostrum (control), 2) heat-treated colostrum, and 3) colostrum with oxytetracyclin in a completely randomized design. Blood samples were obtained in days 0, 7, 14, 21 and 28 via jugular vein. Health score and fecal point were determined daily.
    Results
    Results showed that heat-treating of colostrum increased immunoglobulins uptake and their apparent efficiency of absorption (p<0.01), where a 24% increase in blood immunoglobulins concentrations and a 15% in their apparent efficiency of absorption were observed by heating the colostrum compared with control group and a lower increase was observed compared with antibiotic group. No significant differences were observed in weight gain, weaning time and weight as well as the amount and time of beginning starter intake among groups. Feed conversion ratio did not affected by the treatments. There were no significant differences in blood cells counts among groups. Calves fecal point was not affected by the treatments but health score was increased by using heat-treated colostrum where scour incidence was reduced (p<0.05).
    Conclusions
    Results of the study showed that controlled heat-treating of colostrum is an effective and practical method to improve immunoglobulins absorption and reduce scour incidence in calf.
    Keywords: antibiotic, colostrum, heating, immunoglobulin, performance
  • بهمن پریزادیان کاوان، محمود شمس شرق، سعید حسنی، یوسف مصطفی لو
    به منظور بررسی اثرات تیمارهای مختلف بر عملکرد جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره های آلوده به آفلاتوکسین، تعداد 512 قطعه جوجه خروس گوشتی به طور تصادفی به 8 گروه آزمایشی با 64 قطعه جوجه تقسیم شد. جوجه ها از سن 7 الی 42 روزگی پرورش داده شد. تیمارها شامل جیره غیرآلوده به آفلاتوکسین، جیره آلوده و بدون کلینوپتیلولیت و جیره های آلوده مکمل شده با کلینوپتیلولیت بود. در دوره رشد و کل دوره پرورش، جوجه های تغذیه شده با جیره های غیرآلوده به آفلاتوکسین بیشترین نسبت راندمان پروتئین و انرژی را نشان داد و کمترین نسبت راندمان پروتئین و انرژی در پرندگان تغذیه شده با جیره های آلوده به آفلاتوکسین و بدون زئولیت بود. استفاده از کلینوپتیلولیت به مقدار 3 درصد با اندازه ذرات 1 تا 2 میلی متر در جیره های آلوده به آفلاتوکسین، در مقایسه با جیره آلوده به آفلاتوکسین و بدون زئولیت، سبب بهبود نسبت راندمان پروتئین و انرژی شد (05/0P<). آلودگی خوراک به آفلاتوکسین سبب افزایش درصد وزن نسبی کبد شد (05/0P<). بیشترین میزان فعالیت آنزیم های آسپارتات ترانس آمیناز و آلکالین فسفاتاز در خون جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره آلوده به آفلاتوکسین و کمترین میزان فعالیت آسپارتات ترانس آمیناز و آلکالین فسفاتاز در خون جوجه های گوشتی تغذیه شده با جیره غیرآلوده به آفلاتوکسین مشاهده شد. استفاده از کلینوپتیلولیت از افزایش میزان فعالیت آلکالین فسفاتاز ایجاد شده در اثر آلودگی خوراک به آفلاتوکسین ممانعت کرد (05/0P<). به طور کلی می توان نتیجه گیری کرد که مکمل سازی جیره آلوده به آفلاتوکسین با کلینوپتیلولیت، اثرات مثبتی بر نسبت راندمان انرژی و پروتئین و میزان فعالیت آنزیم های خون جوجه های گوشتی دارد.
    کلید واژگان: جوجه های گوشتی, کلینوپتیلولیت, اندازه فیزیکی, آفلاتوکسین
    B. Parizadian Kavan, M. Shams Shargh, S. Hassani, Y. Mostafalo
    This experiment was conducted for determining of the effect of physical sizes and levels of clinoptilolite on liver histology، protein and energy efficiency ratio، carcass traits and blood enzymes activityof broilers fed rations contaminated with aflatoxin. Clinoptilolite were used in two levels (1. 5 and 3%) and three physical sizes (<0. 25 mm، 0. 4 -0. 8 mm and 1-2 mm). On the basis of the results، Broilers fed by non-contaminated diets with aflatoxin had the highest protein and energy efficiency ratio and the lowest protein and energy efficiency ratio were found in broilers fed by contaminated diets with aflatoxin (P<0. 05). Also، using of 3% clinoptilolite with particle size of 1- 2 mm in contaminated diet improved protein and energy efficiency ratio than the aflatoxin contaminated diet and without additive (P<0. 05). The highest and the lowest liver percentage were obtained in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin and non-contaminated diets with aflatoxin respectively (P<0. 05). The highest and the lowest amount of blood aspartate amino transferase and alkaline phosphatase were found in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin and non-contaminated diets with aflatoxin respectively. Using of 3% clinoptilolite with particle size of 1- 2 mm decreased the level of blood aspartate amino transferase and alkaline phosphatase in broilers fed by contaminated diet with aflatoxin (P<0. 05). Therefore، it can be concluded that the supplementation of diet contaminated with aflatoxin with clinoptilolite had positive effects on protein and energy efficiency ratio and blood parameters in broilers.
    Keywords: Broilers, Clinoptilolite, Physical size, Aflatoxin
  • محمد مرادی، شهریار مقصودلو، فرامرز رستمی، یوسف مصطفی لو
    به منظور مطالعه تاثیر سطوح مختلف جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا و مکمل ویتامین E بر عملکرد و خصوصیات لاشه جوجه های گوشتی، آزمایشی روی264 قطعه جوجه گوشتی سویه تجاری کاب 500 به انجام رسید. این تحقیق به صورت آزمایشات فاکتوریل 2×4 با 8 تیمار و 3 تکرار و 11 قطعه جوجه گوشتی در هر تکرار در قالب طرح کاملا تصادفی اجرا شد. تیمارهای آزمایشی به صورت چهار سطح جایگزینی دانه اکسترود شده سویا (صفر، 25، 50 و 75 درصد) با کنجاله سویا و دو سطح مکمل ویتامین E (42 و 75 واحد بین المللی درکیلوگرم جیره) بودند. نتایج نشان داد که اثرات سطوح مختلف جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا بر صفات مربوط به عملکرد مانند مصرف خوراک، افزایش وزن (35 روزگی)، ضریب تبدیل غذایی و برخی خصوصیات لاشه (درصد وزن سینه، ران و کبد) معنی دار نبود (05/0P). همچنین اثر جایگزینی دانه کامل سویا با کنجاله سویا بر وزن پانکراس معنی دار بود (05/0>P) به طوریکه با افزایش سطح جایگزینی، وزن پانکراس افزایش یافت. اثر ویتامین E بر تمام صفات مربوط به عملکرد معنی دار (05/0>P) ولی بر هیچ یک از صفات مربوط به لاشه معنی دار نبود (05/0
    کلید واژگان: دانه کامل سویا, اکسترود, ویتامین E, عملکرد, جوجه گوشتی
    An experiment was conducted with 264 Cobb 500 day-old chicks in order to study the effect of different substitution levels of soybean meal (SBM) with extruded soybean (ESB) and vitamin E supplement on performance and carcass characteristics of broiler chicks. This study was conducted in a 4×2 factorial arrangement with 8 treatment and 3 replicates of 11 broiler chicks per each replicate in a completely randomized design. The experimental treatments were four substitution levels of SBM (0, 25, 50 and 75 percent) with ESB and two levels of vitamin E supplementation (42 and 75 IU/kg of diet). Results showed the effects of different substitution levels of SBM with ESB on production traits like feed intake, weight gain and feed conversion ratio as well as some carcass characteristics (breast muscle, thighs and liver as a percentage of live weight) was not significant. A significant interaction effect was found between levels of SBM substitution with ESB and vitamin E on weight gain at 42 days of age (P<0.05). Effects of substitution of SBM with ESB on percentage of pancreas weight was significant (P<0.05) as with increasing substitution levels the pancreas weight also increased. Effects of vitamin E on all the traits was significant (P<0.05) but carcass traits was not significantly affected by vitamin E levels (P>0.05).
    Keywords: Whole soybean_Extrud_Vitamin E Performance_Broiler
  • R. Salahi Moghaddam, Sh. Maghsoudlou*, Y. Mostafalou, M. H. Shahir, J. Bayat Koohsar
    Effect of type of diet formulation (diet with corn and soybean or control diet، diet with wheat، barley and agricultural byproducts balanced for sulfur-containing amino acids، total lysine and threonine and a diet similar to second diet with balanced digestible amino acids) and different levels of dietary protein (recommended level of Cobb company، 10 and 20 percentages lower than the recommended level) were studied on performance and carcass characteristics of broilers within a 3×3 factorial experiment with four replicates and 360 broiler chicks. Effect of formulation type was significant (P<0. 05). Feed intake and body weight of chicks used diets with balanced amino acids were lower than those in control group (4272 g vs. 4445 g and 2156 g vs. 2254 g). Effect of crude protein level was significant on body weight and feed conversion ratio (P<0. 05). Body weight was decreased from 2357 g to 2025 g and feed conversion ratio was increased from 1. 9 to 2. 2 along with decrease in dietary protein level. Percentages of edible carcass parts and breast were greater in control (76 and 26%، respectively) than those for two other formulations (P<0. 05). Percentages of thigh، abdominal fat and giblet were lower in recommended protein level group (20. 6، 2. 1 and 3. 8، respectively) than other levels (P<0. 05). In general، the use of diet based on agricultural byproducts balanced for digestible amino acids was recommendable for improving performance، but decrease in dietary protein level could decline performance.
    Keywords: Digestible amino acids, Total amino acids, Feed formulation, Protein level
  • رضا صلاحی مقدم*، شهریار مقصودلو، یوسف مصطفی لو، محمدحسین شهیر، جواد بیات کوهسار
    تحقیقی به صورت آزمایش فاکتوریل 3×3 (سه سطح مختلف پروتئین خام در جیره: توصیه شرکت کاب، 10 و 20 درصد کمتر از آن × سه نوع جیره: جیره اول بر پایه ذرت - کنجاله سویا به عنوان شاهد، جیره دوم دارای گندم، جو، سبوس گندم و پودر پسماند کشتارگاهی طیور که اسیدآمینه های گوگرددار، لیزین و ترئونین کل آن برابر مقادیر کل همین اسیدآمینه ها در جیره اول بود و جیره سوم که مشابه جیره دوم اما اسیدآمینه های گوگرددار، لیزین و ترئونین قابل هضم آن، برابر مقادیر قابل هضم همین اسیدآمینه ها درجیره اول بود) با 9 تیمار و 4 تکرار 10 قطعه ای جوجه در قالب طرح کاملا تصادفی اجرا شد. طول دوره پرورش 28 روز بود و جوجه ها جیره های آغازین را از 1-10، میانی را از 11-24 و جیره پایانی را از 25 تا 28 روزگی به صورت آزاد دریافت کردند. اثر متقابل نوع جیره و سطح پروتئین آن بر ضریب تبدیل خوراک، شاخص تولید، هزینه خوراک به اضافه وزن و بازده ناخالص اقتصادی پرنده معنی دار (P<0.05). به طوری که در جیره های فرموله شده بر اساس اسید آمینه های کل کاهش 10 درصدی پروتئین باعث کاهش معنی دار شاخص تولید و بازده ناخالص اقتصادی ولی افزایش ضریب تبدیل خوراک و هزینه خوراک به اضافه وزن شد درحالی که در جیره های فرموله شده بر اساس اسید آمینه های قابل هضم کاهش 10 در صدی پروتئین، بر خلاف کاهش 20 درصدی آن اختلاف معنی داری را در شاخص تولید، بازده ناخالص اقتصادی، ضریب تبدیل و هزینه خوراک به اضافه وزن نسبت به گروهی که سطح پروتئین جیره آنها بر اساس توصیه کاب بود، ایجاد نکرد.
    کلید واژگان: اسید آمینه قابل هضم, اسید آمینه کل, فرمولاسیون جیره, سطح پروتئین جیره, مرغ گوشتی, هزینه خوراک به اضافه وزن
    R. Salahi Moghaddam*, S. Maghsoudlou, Y. Mostafalou, M. Shahir, J.Bayat Koohsar
    An experiment was conducted in a 3×3 factorial arrangement (three different dietary protein levels: Cobb recommendation, 10 and 20 percents lower than that, and three types of feed formulations: 1- diet composed of corn and soybean as a control diet, 2-diet in which wheat, barley, wheat bran and poultry by-product mealwhich were substituted partially instead of corn and soybean of the first diet and its total sulfur containing amino acids, lysine and threonine were equal to total of these amino acids as per first diet and 3- diet which was similar to the second one but its digestible sulfur amino acids, lysine and threonine were equal to digestible amino acids in the first diet.In total, nine dietary treatments and four replicates of 10 chicks per eachtreatment were applied in a completely randomized design. Growth period of broilers was 28 days and they received starter diet at 1-10 days, grower diet at 11-24 and finisher diet at 25-28 days of age. The Interaction effect of diet type and dietary protein level on feed conversion ratio, production index, feed cost to gain and monetary returns per chickens was significant (P<0.05). As in diets formulated based on total amino acids a 10% reduction in dietary protein level resulted in a significant decrease in production index and monetary returns and increase in feed conversion ratio and feed cost to live weight however, in diets formulated based on digestible amino acids 10% reduction in dietary protein in spite of 20% reduction in dietary crude protein causes no significant difference in monetary returns, fed conversion ratio and feed cost to live weight in comparison with group their dietary crude protein was based on Cobb recommendation.
    Keywords: Digestible amino acids, Total amino acids, Broilers, Feedformulation, Proteinlevel, Feed cost to live weight
  • فاضل مسلمی پور، فرید مسلمی پور، یوسف مصطفی لو
    در این تحقیق اثر افزودن پروبیوتیک و سینبیوتیک به آغوز و شیر بر انتقال غیرفعال ایمیونوگلوبین ها به گوساله و شاخص های عملکرد مورد بررسی قرار گرفت. شانزده راس گوساله نر هلشتاین تازه متولد شده در چهار گروه تیماری در قالب طرح کاملا تصادفی به مدت 48 روز استفاده گردید. تیمارها شامل 1) آغوز و شیر بدون افزودنی (شاهد)، 2) آغوز و شیر با افزودن 5/2 گرم پروبیوتیک روزانه (سطح توصیه شده)، 3) آغوز و شیر با افزودن 5 گرم پروبیوتیک روزانه و 4) آغوز و شیر با افزودن سینبیوتیک (5/2 گرم پروبیوتیک و 25 گرم پری بیوتیک روزانه) بود. آغوزدهی بلافاصله بعد از تولد و سه بار در روز انجام گرفت. خونگیری در روز های صفر، 1، 8، 16 و 48 انجام شد. نتایج نشان داد که غلظت ایمیونوگلوبولینG خون در تیمارهای پروبیوتیک بطور معنی داری بیشتر از گروه شاهد و سینبیوتیک بود (001/0P<) که بالاترین سطح در گروه 5/2 گرم پروبیوتیک دیده شد. تفاوت معنی داری بین تیمارها در غلظت پروتئین تام خون مشاهده نشد. مصرف خوراک آغازین در گروه شاهد نسبت به سایر گروه ها به طور معنی داری بیشتر بود. استفاده از پروبیوتیک باعث افزایش معنی دار در افزایش وزن گوساله ها دوره شد (05/0P<). ضریب تبدیل غذایی با افزودن پروبیوتیک نسبت به گروه های شاهد و سینبیوتیک به طور معنی داری بهبود یافت (05/0P<). تیمارهای آزمایشی تاثیر معنی داری بر نمره مدفوع و نمره سلامتی نداشتند. در مجموع، افزودن پروبیوتیک به تنهایی به آغوز و شیر به عنوان روشی موثر برای افزایش جذب ایمیونوگلوبولین ها و عملکرد گوساله بوده و سطح توصیه شده برای دستیابی به آن کافی است.
    کلید واژگان: آغوز, پروبیوتیک, سینبیوتیک, ایمیونوگلوبولین ها, گوساله
    F. Moslemipur, *F. Moslemipur, Y. Mostafaloo
    In this study، effects of probiotic and synbiotic addition to colostrum and milk on passive transfer of immunoglobulins، and growth and health parameters in calves were investigated. Sixteen newborn male Holstein calves were assigned to four treatment groups and received the treatments for 48 days in a completely randomized design. Treatments were included as 1) colostrum and milk without any additive (control)، 2) colostrum and milk with 2. 5 g probiotic/day (the recommended level)، 3) colostrum and milk with 5 g probiotic/day، and 4) colostrum and milk with synbiotic (2. 5 g probiotic + 25 g prebiotic/day). Feeding the colostrum was performed immediately after the birth and then three times a day. Blood samples were collected on days 0، 1، 8، 16 and 48. Results showed that serum Immunoglobulin G concentrations were significantly greater in groups received probiotic than control and synbiotic groups (P<0. 05)، where the greatest was observed in 2. 5g probiotic group. There were no significant differences among groups in serum total protein concentrations. The starter intake in control group was significantly greater than other groups (P<0. 05). Liveweight of calves at the end of the study was significantly increased in probiotic group than synbiotic group (P<0. 05). Feed conversion ratio was improved by adding of probiotic to colostrum and milk when compared to control and synbiotic groups (P<0. 05). The use of probiotic or synbiotic significantly improved the fecal score (P<0. 05)، but no significant differences were observed in the health score among groups. In conclusion، probiotic addition is an effective tool to increase immunoglobulin’s uptake from colostrum into calf and also improve growth performance، so the recommended level of 2. 5% is confirmed to achieve the beneficial effects.
    Keywords: Calf, Colostrum, Immunoglobulins, Probiotic, Synbiotic
  • بهمن پریزادیان کاوان*، محمود شمس شرق، سعید حسنی، یوسف مصطفی لو
    به منظور تعیین اثرات اندازه ها و سطوح مختلف کلینوپتیلولیت بر فعالیت آنزیم های گوارشی، خصوصیات استخوان درشت نی و لاشه جوجه های گوشتی، آزمایشی با 448 قطعه جوجه خروس گوشتی سویه راس 308 در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. کلینوپتیلولیت در دو سطح (5/1 و 3 درصد) و سه اندازه فیزیکی (کوچکتر از 250 میکرومتر، 4/0 تا 8/0 میلی متر و 1 تا 2 میلی متر) مورد استفاده قرار گرفت. نتایج این مطالعه نشان داد که استفاده از کلینوپتیلولیت منجر به بهبود شاخص های رشد جوجه های گوشتی می شود. جوجه های گوشتی تغذیه شده با 5/1 درصد کلینوپتیلولیت با اندازه فیزیکی 4/0 تا 8/0 میلی متر، افزایش وزن بیشتر و ضریب تبدیل غذایی کمتری در دوره های رشد (22 تا 42 روزگی) و کل دوره پرورش (7 تا 42 روزگی) در مقایسه با گروه شاهد داشتند (01/0>P). استفاده از کلینوپتیلولیت در اندازه فیزیکی 4/0 تا 8/0 میلی متر و سطح 5/1 درصد سبب بهبود معنی دار نسبت راندمان پروتئین در مقایسه با شاهد شد (01/0>P). جوجه های گوشتی تغذیه شده با کلینوپتیلولیت (5/1 درصد با اندازه فیزیکی 4/0 تا 8/0 میلی متر) بالاترین سطح فعالیت آنزیم های گوارشی لیپاز، تریپسین و کیموتریپسین و گروه شاهد کمترین سطح فعالیت آنزیم های گوارشی را نشان دادند (01/0>P). کمترین درصد خاکستر درشت نی در سن 42 روزگی در گروه شاهد و بیشترین درصد خاکستر در تیمار دارای 5/1 درصد کلینوپتیلولیت با اندازه فیزیکی 4/0 تا 8/0 میلی متر مشاهده شد (05/0>P). جوجه های گوشتی تغذیه شده با کلینوپتیلولیت (5/1 درصد با اندازه فیزیکی 4/0 تا 8/0 میلی متر) درصد لاشه قابل طبخ، سینه و سنگدان بیشتری در سن 42 روزگی در مقایسه با شاهد داشتند. اثر تیمارهای مختلف بر درصد کبد، ران ها و چربی محوطه بطنی جوجه های گوشتی در سن 42 روزگی معنی دار نبود (05/0
    کلید واژگان: جوجه گوشتی, کلینوپتیلولیت, عملکرد, اندازه فیزیکی, آنزیم های گوارشی
    Parizadian Kavan B.*, Shams Shargh M., Hassani S., Mostafalo Y
    A total of 448 Ross 308 seven-day old male broiler chickens were randomly distributed in seven treatments of four replicates with 16 chicks/ pen and effects of physical sizes and levels of clinoptilolite were examined. The chicks given clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm), showed a significant increase in body weight gain than control group that did not received clinoptilolite during 22-42 and 7-42 days of age (P<0.01). Adding clinoptilolite to the diet caused a significant improvement in feed conversion ratio during 22-42 and 7-42 days of age (P<0.01). Broilers were fed with clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm) had lower feed conversion ratio compared to other groups. Broilers were fed with clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm) had better protein efficiency ratio compared to control group in periods of 22-42 and 7-42 days of age (P<0.01). The effect of clinoptilolite on digestive enzymes activities (trypsin and chymotrypsin) were significant (P<0.01). So that the activities of trypsin and chymotrypsin were higher in broilers fed clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm) than control group. The lowest and the highest amount of tibia ash were obtained in broilers were fed with control and treatment including clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm) respectively in day of 42 (P<0.05). Broilers were fed with clinoptilolite (1.5% with particle size of 0.4- 0.8 mm) had higher amount of carcass, breast and gizzard percentage comperd to control group in day of 42. Different treatments hadn’t significant effect on liver, thigh and abdominal percentage (P>0.05). Therefore, it can be concluded that the supplementation of diet with clinoptilolite has positive effects on broilers performance.
    Keywords: Broiler, Clinoptilolite, Performance, Physical size, Digestive enzymes
  • شهریار مقصودلو، محمد مرادی، فرامرز رستمی، یوسف مصطفی لو
    مطالعه ای به منظور بررسی اثر جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا و مکمل ویتامینE، بر شاخص تولید و صفات اقتصادی جوجه های گوشتی صورت گرفت. تعداد 264 قطعه جوجه گوشتی سویه کاب به 24 گروه 11 قطعه ای تقسیم شدند. تحقیق به صورت آزمایش فاکتوریل 2×4 با هشت تیمار و سه تکرار درقالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل چهار سطح جایگزینی دانه اکسترود شده سویا (صفر، 25، 50 و 75 درصد) با کنجاله سویا و دو سطح ویتامین E(42 و 75 واحد بین المللی درکیلوگرم جیره) بودند. نتایج نشان داد که جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا بر شاخص تولید اثر معنی داری نداشت (05/0>P). سطوح توصیه شده ویتامین E بطور معنی داری باعث بهبود شاخص تولید در 28 روزگی شد (05/0>P). اثرات متقابل سطوح جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا و سطح مکمل ویتامین E، بر هزینه خوراک مصرفی در سن 28 روزگی معنی دار بود (05/0>P). همچنین اثرات متقابل بین تیمارها بر هزینه خوراک به اضافه وزن دوره های مختلف تفاوت معنی داری نشان داد (05/0>P). به طوری که افزیش سطوح هریک از آنها باعث افزایش در هزینه ها شد. همچنین اثر متقابل بین تیمارها بر سود ناخالص اقتصادی در42 روزگی معنی دار بود (05/0>P) و افزایش در سود ناخالص اقتصادی مشاهده شد. می توان گفت که سطوح جایگزینی دانه اکسترود شده سویا با کنجاله سویا در سطح بالاتر ویتامین E جیره تاثیر نامطلوبی بر وضعیت اقتصادی و شاخص تولید جوجه های گوشتی ندارد.
    M. Moradi, S. Maghsoudlou, F. Rostami, Y. Mostafalou
    An experiment was conducted in order to study the effect of different substitution levels of extruded (ESB) with soybean meal (SBM) and two dietary vitamin E levels on production index and economic traits of broilers. 264 Cobb 500 day-old chicks of either sex were distributed among 24 groups of 11 chicks per each experiment was exerted as a 4×2 factorial arrangement (4 substitution levels of ESB with SBM: 0, 25, 50 and 75 % and two dietary levels of vitamin E, 42 and 75 IU/Kg) with three replicates in a completely randomized design (CRD). The results showed that different substitution levels had no significant effect on production index at 28 and 42 days of age (P>0.05). However recommended levels of vitamin E significantly improved production index at 28 days of age (P<0.05). The interaction effect of different substitution level of ESB with SBM and vitamin E supplement on feed cost at 28 days and feed cost per live weight gain at 28 and 42 days was significant (P<0.05). As increases each of them increased costs. Monetary return at 42 days of age was significant (P<0.05) and increase of monetary return was showed. It can be said that different substitution levels of ESB with SBM plus higher level of dietary vitamin E had not any negative effect on economic status and production index of broilers.
    Keywords: Broiler_Economic efficiency_Production index_Vitamin E Whole soybean
  • فریبا فریور، یوسف مصطفی لو
    این تحقیق به منظور تعیین سطوح اوره خون گاوهای منطقه گنبد و بررسی ارتباط آن با برخی فاکتورهای تغذیه ای و محیطی انجام گرفت. به این منظور از 175 راس از گاوهای 4 گاوداری صنعتی منطقه در سه نوبت (اواخر تابستان، اواخر پاییز و اواخر زمستان) نمونه خون گرفته شد. نیتروژن اوره ای سرم خون (SUN) به روش رنگ سنجی اندازه گیری شد. میانگین SUN گاوهای مورد آزمایش 13/0±13/15 میلی گرم در دسی لیتر بود. اختلاف معنی داری بین میانگین SUN گاوهای گله های مختلف (برای گله های 1، 2، 3 و 4 به ترتیب 22/0±39/14، 31/0±1/16، 21/0±70/14 و 29/0±36/15 میلی گرم در دسی لیتر) وجود داشت. میانگین SUN در گاوداری 2 بالاتر از گاوداری های دیگر و در گاوداری 1 به طور معنی داری پایین تر از گاوداری 4 بود (05/0>P) اما بین گاوداری 3 و 4 و نیز 1 و 3 اختلاف معنی داری وجود نداشت (05/0P) بالاتر از گاوهای دو گاوداری دیگر (به ترتیب 19/0±41/15 و 18/0±85/14 میلی گرم در دسی لیتر) بود. میانگین SUN در گاوداری هایی که از کنسانتره آماده استفاده می کردند (گاوداری های 2 و 4)، به طور معنی داری بالاتر از دو گاوداری دیگر که کنسانتره مصرفی گاوهای خود را در محل گاوداری تهیه می کردند (به ترتیب 22/0±75/15 و 15/0±54/14 میلی گرم در دسی لیتر) بود (05/0>P). نتایج این تحقیق نشان می دهد که استفاده از مکمل اوره در سیلو یا کنسانتره می تواند باعث افزایش معنی دار سطح اوره خون گاوها شود.
    کلید واژگان: نیتروژن اوره خون, گاوهای شیری, گنبد کاووس
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال