دکتر علیرضا شهاب جهانلو
-
Background
Bioelectrical impedance analysis (BIA) is a new and rapid technique to validate body composition. Several studies have used this technique to evaluate body compositions, such as muscle mass, in diabetic patients, but the results are very different. This may due the differences between diabetic patients and control group. Therefore, this study aimed to compare the muscle mass of diabetic patients with healthy matched adults using the BIA method.
MethodsThis descriptive cross-sectional study was conducted on 928 diabetic patients and 928 healthy individuals selected based on gender, age, height, weight, and closeness to demographic conditions. Body composition was measured by the BIA technique. Total body water, muscle mass in the trunk, legs, hands, and total body protein were measured by this method. The data were analyzed using t-test, paired t-test, and one-way ANOVA.
ResultsDiabetic women aged 50-60 years showed that their body weight, total protein, total muscle, right-hand muscle mass, left-hand muscle mass, right foot muscle mass, left foot muscle mass, and trunk muscle mass were higher than healthy matched women, and the differences were significant.
ConclusionDiabetic women aged 50-60 years showed the most significant difference compared to other age groups. It seems that diabetes along with the changes in humeral status in this age group due to menopause affected their body weight, total muscle mass, hand and leg muscles, and trunk muscles mass, and total body protein compared to healthy matched women. However, diabetic men showed no significant difference in the studied variables compared to healthy male subjects.
Keywords: Body composition, Bioelectrical impedance analysis, Diabetes, Muscle condition -
مقدمهامروزه چاقی را به عنوان یک عامل خطر در دیابت نوع دو محسوب می کنند. اندازه گیری ترکیبات بدن به روش (Bioelectrical Impedance Analysis:BIA) یک متد جدید می باشد که دقت آن تایید شده است. هدف این مطالعه، مقایسه میزان چربی بدن، چربی در ناحیه تنه، بافت بدون چربی بدن به همراه نسبت دور کمر به باسن بین افراد دیابتیک نوع دو و افراد سالم همسان شده است.روش کاردر این مطالعه توصیفی – مقطعی از میان 23395 نفر که در طی پنج سال به روش متوالی انتخاب شدند، تعداد 928 نفر بیمار دیابتیک نوع دو و 928 نفر به عنوان گروه شاهد به روش همسان سازی (Matching) (سن، جنس، قد و وزن) انتخاب گردیدند. اندازه گیری ترکیبات بدن به روش BIA انجام گرفت. مقایسات آماری به روش تی تست و تی زوج با توجه به دسته بندی سنی و جنسی انجام گرفت.یافته هاهیچ نوع تفاوت معنی داری بین متغیرهای مورد بررسی در بین مردان مورد بررسی با توجه به رده بندی سنی دیده نشد. در زنان دیابتیک، تغییرات در ترکیبات بدن، بین سن 40 تا 60 سالگی دیده شد که شامل کاهش میزان درصد چربی، کل چربی بدن، و چربی در ناحیه تنه و افزایش در میزان توده بدون چربی بدن بود. در زنان دیابتیک بین 50 تا 60 سال کاهش نسبت دور کمر به باسن هم دیده شد. در سایر گروه های سنی زنان تفاوتی مشاهده نشد.نتیجه گیریدیابت تاثیری بر روی ترکیبات بدن در مردان مورد بررسی ندارد ولی در زنان دیابتیک، بیشترین تفاوت ها در سنین 40 تا 60 سالگی دیده شد که شامل کاهش چربی و افزایش میزان بافت بدون چربی بدن بود که می تواند دلیل آن تغییرات هورمونی در این سال ها باشد. کاهش شاخص نسبت دور کمر به باسن در زنان بین 50 تا 60 سال می تواند ناشی از کاهش کل چربی بدن و کاهش بافت چربی در ناحیه تنه در این محدوده سنی باشدکلید واژگان: دیابت نوع 2, ترکیبات بدن, توده بدون چربی بدن, کل چربی بدن, چربی در ناحیه تنه, نسبت دور باسن به کمرIntroductionResearch shows a relationship between diabetes (type II) and obesity. Bioelectrical Impedance Analysis (BIA) is a relatively new and approved method for the measurement of body composition. The aim of this study was to compare diabetic and non-diabetic adults on the basis of waist-hip ratio, total fat, percentage of fat, trunk fat, and soft lean mass.MethodsIn this cross-sectional descriptive study, from a population of 23,395 adults, 928 diabetics (type II) were selected and matched with 928 healthy adults on the basis of age, gender, height, and weight. The analysis of data was performed by paired test and correlated samples t-test.ResultsThe comparison of males in all age groups, females less than 40, and females more than 60 years old showed no statistically significant difference on the basis of all outcome measures. In females between 40 and 60 years of age, fat percentile and trunk fat were less and soft lean mass was more observed among diabetics compared to non-diabetics, and the differences were statistically significant. The waist-hip ratio was less among diabetic females in the 50-60 age group compared with the matched non-diabetics.ConclusionsDiabetes is not related to male body composition, but is related to the body composition of females between 40 and 60 years of age, which can be due to the effects of diabetes on hormone glands during the menopause age. Among diabetic females between 50 and 60 years of age, a decrease in the waist-hip ratio can be due to the decrease in total fat and trunk fat.Keywords: Diabetes Type 2, Body Composition, Body Fat, Fat Percentile, Soft Lean Mass, Trunk Fat, Waist-Hip Ratio
-
مقدمه و هدفشاخص نسبت دور کمر به دور باسن (WHR) یک اندازه گیری برای چاقی در ناحیه شکم می باشد. مطالعات بر اساس این شاخص در اقوام مختلف نتایج متفاوت داشته است. هدف این مطالعه بدست آوردن بهترین نقطه برش شاخص نسبت دور کمر به دور باسن جهت تفکیک افراد چاق می باشد.روش کاردر این مطالعه مقطعی تعداد 19366 نفر با سن بالاتر از 19 سال به روش سر شماری در طی پنج سال انتخاب شدند. اندازه گیری ترکیبات بدن به روش Bioelectrical Impedance Analysis انجام گرفت. میزان WHR، درصد بافت چربی بدن، کل بافت چربی بدن و میزان بافت نرم بدن اندازه گیری گردید. عملکرد تشخیصی (Diagnostic Performance) بر اساس محاسبه ویژگی و حساسیت در هر دو گروه زن و مرد با استفاده از نقاط برش استاندارد طلایی بر اساس جنسیت و دسته بندی سنی محاسبه شد. آنالیز داده به روش تی تست، کای اسکور، منحنی راک و رگرسیون خطی انجام گرفت.نتایجدر هر دو گروه زن و مرد، میزان همبستگی بین متغیرهای مختلف بالا می باشد. میزان حساسیت و قدرت پیش بینی منفی در گروه زنان برابر با 2/84 درصد و 6/85 درصد و در کل مردان برابر با 21 درصد و 7/50 درصد است. دسته بندی سنی نشان داد که با افزایش سن میزان حساسیت و قدرت پیش بینی منفی در مردان و میزان حساسیت در زنان افزایش می یابد. بهترین نقطه برش WHR برای مردان 5/87 درصد و برای زنان 5/83 درصد محاسبه شد.
نتیجه نهایی: این شاخص به درستی زنان را در گروه چاق و دارای اضافه وزن دسته بندی می کند. نقطه برش بدست آمده در گروه زنان نزدیک به نقطه برش استاندارد ولی در مردان بسیار کمتر از آن می باشد. این شاخص در مردان جوان فاقد دقت لازم است ولی با افزایش سن در این گروه، دسته بندی به نحو بهتری انجام می گیرد.
کلید واژگان: چاقی, ساختمان بدن, نسبت دور کمر به دور باسنIntroduction &ObjectiveProportion of Waist-to-Hip Ratio (WHR) is an indicator of abdominal obesity, which is supported by some studies but rejected by others. The aim of this study was to examine the accuracy of the WHR and obtain suitable cut- off points for detecting obesity among adult Iranians.Materials and MethodsIn this cross-sectional-descriptive study the sample consisted of 19366 adults. The data collection took place from 2009 to 2014, using Bioelectrical Impedance Analysis (BIA). The following data were obtained: WHR, Percentile of Body Fat (PBF), To-tal Fat (TF), and Soft Lean Mass (SLM). Sensitivity and specificity, based on World Health Organization’s Gold Standards were calculated for both sexes at three age groups. The data analysis included t-test, chi-square, ROC curve, and linear regression.ResultsAll study variables were correlated with each other. Age was only correlated with the WHR. Percentages of sensitivity and Negative Predictive Value (NPV) were 84.2% and 85.6% in women; 21% and 50.7% in men. Increase in age was associated with increase in sensitivity in men and women, and NPV in men. The suitable cut-off points for men and women were found to be 87.5% and 83.5%, respectively.ConclusionWaist-to-Hip ration is a suitable indictor of obesity for Iranian women but not men, especially among those who are under 59 years old.Keywords: Body Constitution, Obesity, Waist, Hip Ratio -
مقدمه و هدفدسته بندی گالاگر برای شاخص توده بدنی در سال 2000 ارائه شد. این دسته بندی بر اساس درصد چربی بدن و دسته بندی سنی عمل می نماید و افراد را به پنج گروه سنی تقسیم می کند. سازمان بهداشت جهانی استاندارد طلایی چاقی را، چربی بیشتر از 25 درصد برای مردان و 35 درصد برای زنان تعریف نموده است. هدف این مطالعه تعیین دقت دسته بندی به روش گالاگر در تشخیص اضافه وزن و چاقی با استفاده از نقطه برش استاندارد طلایی می باشد.روش کاردر این مطالعه توصیفی- مقطعی 20163 نفر در طی پنج سال (1393-1388) به روش متوالی انتخاب شدند. اندازه گیری ترکیبات بدن به روش (Bioelectrical Impedance Analysis) BIAانجام گرفت. از استاندارد طلایی سازمان بهداشت جهانی به عنوان نقاط برش برای تعیین میزان دقت دسته بندی گالاگر در تشخیص چاقی استفاده شد. عملکرد تشخیصی بر اساس محاسبه درصد ویژگی، درصد حساسیت، درصد قدرت پیش بینی مثبت و درصد قدرت پیش بینی منفی برای تشخیص چاقی با توجه به نقاط برش استاندارد طلایی به تفکیک جنس و دسته بندی سنی در گروه دارای اضافه وزن و چاق انجام گرفت. آنالیز داده ها به کمک نرم افزار SPSS نسخه 22 و با استفاده از آزمونهای آماری تی، کای اسکور و منحنی راک انجام شد.نتایجافراد مورد مطاله شامل 14270 زن و 5893 مرد با محدوده سنی بین 18 تا 85 سال بودند. بر اساس دسته بندی گالاگر 2549 مرد و 2992 زن چاق می باشند و بر اساس استاندارد طلایی 7126 زن (9/49%) و 3208 مرد (4/54%) چاق می باشند. میزان حساسیت برای تشخیص چاقی در مردان بین 9/53 تا 100 درصد و در زن ها بین 38 تا 85 درصد و میزان ویژگی آن در گروه مردان بین 4/99 تا 100 درصد و در گروه زنان 100 درصد می باشد. میزان (قدرت) پیش بینی منفی در گروه زنان بین 3/84 – 1/14درصد می باشد. در زنان با افزایش سن میزان درصدحساسیت تست و قدرت پیش بینی منفی به شدت کاهش می یابد.
نتیجه نهایی: دسته بندی گالاگر بخوبی مردان را تا سن 40 سالگی و زن ها را تا سن 19 سالگی بر اساس اضافه وزن و چاقی دسته بندی می کند ولی نمی تواند به خوبی زنان چاق و دارای اضافه وزن را بعد از سن 19 سالگی از هم تفکیک نماید، همچنین با افزایش سن میزان حساسیت و قدرت پیش بینی منفی در این دسته بندی کاهش می یابد.
کلید واژگان: چاقی, دسته بندی گالاگر, سازمان بهداشت جهانی, استانداردها, وزن بدنIntroduction &ObjectiveIn the year 2000, Gallagher presented a new classification for body mass on the basis of the Percentile of Body Fat (PBF), age, and sex. The World Health Organization defines gold standard for obesity as PBF>25% in men and >35% in women. The primary purpose of the study was to evaluate the accuracy of Gallagher’s classification in detecting overweightness and obesity on the basis of WHO gold standard cutoff points.Materials and MethodsIn this cross sectional- descriptive study the sample consisted of 20163 adults. Body composition measures were obtained, using the Bioelectrical Impedance Analysis (BIA). The detection of obesity was done by computing sensitivity, specificity, Positive Predictive Power (PPV) and Negative Predictive Power (NPV) for various age and sex groups.ResultsThere were 14270 women and 5893 men, ranging in age from 18 to 85 years, who participated in the study between 2009 and 2014. On the basis of Gallagher’s classification, 2549 (43.2%) men and 2992 (21%) women were obese. The WHO gold standard cutoff points showed that 7126 (49.9%) women and 3208 men (54.4%) met the criteria for being classified as obese. The sensitivity ranged from 53.9% to 100% in males and 38% to 85% in females. The range of specificity among males was from 99.4% to 100%; it was 100% among females. The NPV ranged from 29.8% to 100% in males and 14.1% to 84.3% in females.The PPV ranged from 99.8% to 100 in males and it was 100% in females. Among females, the increase in age was associated with decrease in sensitivity and NPV.ConclusionGallagher’s classification is accurate in detecting overweightness and obesity among males between the ages of 18 and 40; however, it is questionable among females.Keywords: Body Weight, Gallagher Classification, Obesity, World Health Organization -
مقدمهزیره سیاه ایرانی (Bunium persicum) با نام عمومی Black cumin گیاهی علفی از خانواده چتریان (Umbelliferae) است. این گیاه در نواحی گرم و خشک ایران به صورت خودرو (وحشی) می روید. کاندیدا آلبیکنس نوعی مخمر است که به عنوان فلور نرمال پوست و مخاط دستگاه های گوارشی، تنفسی و تناسلی شناخته می شود. این قارچ در افراد دچار نقص سیستم ایمنی ایجاد بیماری می کند. هدف از این مطالعه، بررسی اثر بازدارندگی اسانس روغنی زیره سیاه بر روی قارچ کاندیدا آلبیکنس به عنوان یک پاتوژن بیماریزای انسانی در محیط آزمایشگاهی بود.روش کاردر این مطالعه آزمایشگاهی 28 پلیت حاوی مخمر کاندیدا آلبیکنس بر روی محیط کشت سابورو دکستروز آگار پاساژ داده شد. 7 پلیت به عنوان گروه شاهد (بدون اسانس روغنی زیره سیاه) و 21 پلیت به عنوان گروه های مورد، حاوی غلظتهای mg/ml 1، mg/ml 2 و mg/ml 3 از اسانس فوق الذکر (هر کدام 7 پلیت) مورد بررسی قرار گرفتند. تمامی پلیت ها به مدت 72 ساعت در انکوباتور 37 درجه سانتی گراد قرار داشتند که هر 24 ساعت یک بار از نظر تعداد کلونی های رشد یافته توسط کاغذ شطرنجی و استریوسکوپ Heerbrugg WILD مورد شمارش قرار می گرفتند. در نهایت نتایج بدست آمده توسط روش های آماری توصیفی گزارش گردید.نتایجبعد از 24 ساعت اول، مخمرهای کاندیدا آلبیکنس در کلیه پلیت های گروه شاهد رشد داشت اما در هیچ یک از گروه های مورد رشدی مشاهده نشد. در 24 ساعت دوم تمامی پلیت های گروه شاهد و پلیت های حاوی mg/ml1 اسانس روغنی زیره سیاه رشد داشتند. این در حالی است که هیچگونه رشدی در پلیت های حاوی mg/ml 2 و mg/ml 3 اسانس روغنی زیره سیاه صورت نگرفته بود. نهایتا پس از 72 ساعت با وجود رشد در پلیت های گروه های شاهد (غیرقابل شمارش)، mg/ml 1 (غیرقابل شمارش) و mg/ml2 (میانگین = 46 کلونی) از اسانس روغنی زیره سیاه، در گروه mg/ml 3 از اسانس مذکور هیچگونه رشدی مشاهده نشد.نتیجه گیرینتایج بدست آمده از بررسی حاضر نشان دادند که هر 3 غلظت فوق الذکر قادرند رشد قارچ کاندیدا آلبیکنس را به تاخیر انداخته و بر روی آن اثر مهاری خود را القا نمایند. مدت زمان مهار رشد قارچ تابع غلظت اسانس در محیط بود.
کلید واژگان: زیره سیاه, کاندیدا آلبیکنس, محیط آزمایشگاهیIntroductionBunium persicum is a gramine plant from Umbelliferae family. Candida albicans is a kind of yeast known as normal flora of skin and gastrointestinal tract (GIT)، respiratory and genitourinary (GU) mucosa. This fungi makes disease in immunodeficient individuals. The aim of this study was to assess the antifungal effect of essential oil of Bunium persicum on Candida albicans.Methods28 plate''s receptacle of Candida albicans were passaged on Sabouraud dextrose agar medium. Seven plates were assign as control (without essential oil of Bunium persicum) and 21 plates as cases، consisted 1mg/ml، 2 mg/ml and 3mg/ml (7 plates for each of them) Bunium persicum essential. All plates incubated in 37°C incubator for 72 hours. Colony counting was done each 24h by crossbar paper and Heerbrugg WILD stereoscope. Finally، descriptive statistics was used for results presentation.ResultsAfter the first 24hr، Candida albicans yeasts had growth in all case plates but no growth was seen in control plates. In the second 24hr، all control and 1mg/ml essential oil of Bunium persicum plates، had growth، but no culture observed in 2mg/ml and 3mg/ml essential oil of Bunium persicum plates. Finally after 72hr، although culture was seen in control (Innumerable)، 1mg/ml (Innumerable) and 2mg/ml (Average=46 colony) essential oil of Bunium persicum plates، no culture was observed in 3 mg/ml plates.ConclusionResults of present study demonstrated that، all 3 concentrations could delay culture of Candida albicans and induce stay effect on that. Time of staying culture of fungi was related to essential concentration in mediumKeywords: Black Cumin, Candida Albicans, In vitro -
زمینه و هدفاز عوارض مهم فیستولهای شریانی - وریدی در بیماران همودیالیز، نروپاتی ایسکمی عصب مدیان در مچ دست میباشد. این مطالعه با هدف تاثیر محل فیستول شریانی وریدی در بروز سندرم تونل کارپ انجام گرفت.
مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 37 بیمار همودیالیزی بیمارستان شهید محمدی بندرعباس در سال 86-87 انجام گرفت. کلیه بیماران دارای یک فیستول دیستال یا پروگزیمال فقط در یک دست بودند. از روش سرعت هدایت عصبی و زمان تاخیری دیستال حسی وحرکتی عصب مدیان، جهت تشخیص سندرم تونل کارپ استفاده گردید. اندام فاقد فیستول به عنوان شاهد در مقابل اندام دارای فیستول قرار گرفت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های تی مستقل و همبستگی پیرسون انجام شد.
یافته ها: 17 نفر از بیماران دارای فیستول پروگزیمال و مابقی فیستول دیستال داشتند. طول عمر فیستول 15 نفر بیشتر از یک سال و 22 نفر کمتر از یک سال مشخص شد. 25 مچ دست در اندام فیستول دار (17 مچ حرکتی، 8 مچ حسی) و 27 مچ در اندام فاقد فیستول (19 مورد حرکتی و 8 مورد حسی) به سندرم تونل کارپ مبتلا بودند. تفاوت معنیداری مابین زمان تاخیری دیستال حسی عصب مدیان در اندام فیستولدار با اندام فاقد فیستول مشاهده شد. بین سایر متغیرهای مورد بررسی تفاوت معنیداری مشاهده نشد. همچنین ارتباط معنیداری مابین طول عمر فیستول و ایجاد سندرم تونل کارپ به دست آمد.نتیجه گیریبروز سندرم تونل کارپ در هر دو اندام فیستولدار و بدون فیستول یکسان است و تفاوتی از لحاظ محل فیستول و تاثیر آن در ایجاد نورپاتی ایسکیمیک عصب مدیان وجود ندارد.
کلید واژگان: فیستول شریانی وریدی, سندرم تونل کارپ, همودیالیزBackgroundOne of the main complications associated with arteriovenous fistula in hemodialysis patients is the median nerve ischemic neuropathy in the wrist. This study was conducted to examine the effect of arteriovenous fistula on the development of carpal tunnel syndrome.Materials And MethodsThis cross-sectional study was conducted on 37 hemodialysis patients at Shahid Mohammadi Hospital of Bandar Abbas in 2007-2008. All of the patients had either a distal or a proximal arteriovenous fistula in one hand. Nerve conduction velocity and median nerve distal sensory and motor latency were applied to the diagnosis of carpal tunnel syndrome. The limb with fistula (the case) was compared to the one without it. Data were analyzed through independent t-test and Pearson product correlation.ResultsOverall, 17 patients had proximal and the rest had distal fistulas. Fistulas aging more than one year were seen in 15 patients and 22 patients had fistulas less than one year old. Carpal tunnel syndrome had developed in 25 wrists with fistula (17 motor and 8 sensory cases) and 27 wrists without fistula. A significant difference was observed in the median nerve distal sensory latency between the wrists with fistula and those without it. There was not a significant difference between the variables. In addition, there was a significant difference between the age of the fistulas and the incidence of carpal tunnel syndrome.ConclusionThe rate of the development of carpal tunnel syndrome in wrists with or without fistula is the same. Also, the site of the fistula does not have any effects on the incidence of the median nerve ischemic neuropathy. -
مقدمهبیماری های قلبی و عروقی از عوارض اصلی بیماری دیابت می باشند که باعث مرگ زودرس در این بیماران می شود. شیوع بیماری های قلبی و عروقی را می توان با کاهش فشار خون، چربی های سرم و کنترل قند کاهش داد. هدف این مطالعه بررسی عوامل خطر بیماری های و عروقی بر اساس سطح سواد بیماران دیابتیک می باشد.روش کاراین بررسی مقطعی بر روی 256 بیمار دیابتیک که طی سالهای 87-86 به درمانگاه دیابت شهر بندرعباس مراجعه کرده بودند، انجام گرفت. بیماران به دو گروه بیسواد و کم سواد دسته بندی شدند. کلسترول، تری گلیسیرید LDL و HDL به روش آنزیماتیک و HbA1c به روش کالری متریک سنجیده شد. فشارخون بیماران و شاخص توده بدنی به روش استاندار بدست آمد. بوسیله دو پرسشنامه استاندار، دانش و آگاهی مرتبط با بیماری دیابت و رفتار مرتبط با این بیماری سنجیده شد. تجزیه و تحلیل داده ها بوسیله آنالیز واریانس یک طرفه و همبستگی بین متغیرها انجام گرفت.نتایج52% از کل بیماران بیسواد و 73 درصد بیماران دارای اضافه وزن بودند. میانگین شاخص توده بدنی و تری گلیسیرید در خانم ها بیشتر از آقایان و معنی دار بود (05/0Pکلید واژگان: هموگلوبین A1C, سواد - ریسک فاکتورهIntroductionCardiovascular disease is the major diabetic phenomenon leading to early death. The incidence of cardiovascular disease is reduced by controling blood pressure (BP), lipid modification blood glucose level. The aim of this study was to evaluate the effect of cardiovascular risk factors in diabetic patients based on literacy level, knowledge and diabetic-related behavior. To identify the effect of literacy level on coronary risk factors in diabetes type 2, we measured HbA1c, lipid profile serum, BMI and BP, knowledge and attitude and respective behavior in diabetics patients.MethodsA cross-sectional study was carried out a diabetics’ clinic in Bandar Abbas, Iran. 256 diabetic patients were enrolled during July, June and August 2007. Patients were classified into 2 groups: Literate and, Low-literate. Cardiovascular risk factors including HbA1c, LDL-cholesterol, Triglyceride (TG), Total Cholesterol (TC) and HDL-Cholesterol were measured by enzymatic methods. With 2 standard questionnaires we evaluated knowledge, attitude and behavior related diabetes in these patients. In addition we measured Blood pressure and BMI by standard methods. Data analysis was carried out with one way ANOVA Post Hoc (Test-Tukey), t-test and bivariate analysis method.Results52% of patients were illiterate and 73% of patients had BMI more than 25. The mean BMI and TG in females were significantly greater than men. The mean LDL in illiterate patients were higher than in low-literate patients Knowledge and diabetic-related altitude in illiterate patients was significantly lower than the other group.ConclusionThere was no significant difference between blood glucose levels in both the groups. The effect of carduorasolr risk factors among illiterates was higher. Hence we suggest that implementing a punctual educational intervention for each group could be useful.
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.