علی اکبر اسدی
-
مقدمه
افزایش حضور و اثرگذاری چین در خاورمیانه و توسعه روابط آن با کشورهای خلیج فارس یکی از روندهای مهم در محیط پیرامونی ایران در سالهای اخیر بوده است. با توجه به حضور دیرپای امریکا در خلیج فارس و شراکت آن با کشورهای عربی، نقش آفرینی چین به پیچیدگی جدی مسائل منطقه منجر شده است. از جمله عربستان سعودی به عنوان بزرگترین کشور عربی خلیج فارس به توسعه تعاملات خود با چین با محوریت انرژی پرداخته و در عمل چین به شریک تجاری و اقتصادی نخست ریاض تبدیل شده است.
اهدافهدف اصلی مقاله حاضر تبیین مهمترین عوامل و تغییرات اثرگذار بر سیاست خارجی عربستان سعودی در قبال چین در دوره ملک سلمان است. پرسش کلیدی این است که مولفه های تعیین کننده سیاست خارجی عربستان در خصوص چین در سالهای پس از 2015 کدامند و این عوامل چگونه به اولویت یافتن همکاری های گسترده و مشارکت جامع راهبردی در روابط دو کشور منجر شده است؟روش تحقیق و چهارچوب مفهومی: در این مقاله در چهارچوب مفهومی رئالیسم نوکلاسیک و با بکارگیری روش تبیینی تلاش شده است مولفه هایی که باعث ایجاد تغییر در سیاست خارجی عربستان در خصوص چین شده مورد شناسایی و تبیین واقع شود. رئالیستهای ساختارگرا بر تغییرات نظام بین الملل و موازنه قدرت جهانی به عنوان متغیرهایی کلیدی در جهت دهی به سیاست خارجی کشورها تاکید دارند. اما رئالیستهای نوکلاسیک به منظور تبیین سیاست خارجی دولت متغیرهای داخلی را پراهمیت می دانند. در این راستا بخش عمده ای از این پژوهش به بررسی تاثیرات مولفه های داخلی بر راهبردهای دولت سعودی در خصوص چین اختصاص یافته است.
یافته های تحقیق:
یافته های این پژوهش نشان می دهد ظهور چین و پیامدهای آن در سطوح بین المللی و منطقه ای متغیرهای اصلی و مستقل شکل دهنده سیاست خارجی جدید عربستان در قبال چین هستند. اما به رغم تعیین کنندگی بالای عوامل بین المللی، برخی عوامل داخلی نیز به عنوان متغیرهای میانجی در راهبردهای عربستان در قبال چین نقش دارند. در این سطح ظرفیتهای قدرت ملی، تقویت اقتدارگرایی و انسجام و اجماع نخبگان سعودی، ظهور ملی گرایی جدید سعودی و محوریت یافتن توسعه اقتدارگرایانه و ادراکات نوین رهبران سعودی در خصوص دگرگونی های جدید بین المللی و منطقه ای مهمترین عوامل در توسعه همکاریهای عربستان و چین در دوره ملک سلمان هستند.مناسبات عربستان سعودی و چین در طول سه دهه گذشته روندی مثبت و روبه رشد داشته است. اما تنها در دوره ملک سلمان این روابط وارد مرحله جدیدی تحت عنوان مشارکت جامع راهبردی شد که در همکاریهای فزاینده بین دو کشور در عرصه های تجاری- اقتصادی و سیاسی نمایان شد. به قدرت رسیدن نسل جدیدی از رهبران سعودی با محوریت محمدبن سلمان با درک متفاوت و جدیدی از روندها و شرایط نظام بین الملل بیشترین تاثیر را در این خصوص داشته است. به خصوص فهم واقع گرایانه از روند انتقال قدرت از غرب به شرق، نگرش عملگرایانه در روابط با کنشگران منطقه ای و جهانی و ارایه تعریف جدید از منافع ملی در این خصوص برجسته بوده است.
نتیجه گیریدر شرایط جدید به رغم تداوم برخی عدم قطعیتها در خصوص جهت گیری کلان سیاست خارجی عربستان، تداوم همکاریهای نظامی- امنیتی این کشور با امریکا همچنان مشهود است. با این حال در اولویت قرار گرفتن توسعه اقتدارگرایانه از سوی رهبران سعودی پیشران مهمی است که به تداوم و توسعه روابط عربستان و چین در سال های آینده منجر خواهد شد.
کلید واژگان: عربستان سعودی, چین, نظم بین المللی, ملک سلمان, سیاست خارجیIntroductionIn recent years, there has been a notable trend in Iran's environment, characterized by China's increasing presence and influence in the Middle East, as well as its endeavors to strengthen relations with the Persian Gulf countries. Given America's longstanding presence in the Persian Gulf and its strategic partnerships with Arab countries, China's involvement has significantly contributed to the complexity of regional issues. For instance, Saudi Arabia, the largest Arab country in the Persian Gulf, has expanded its interactions with China focusing on energy, and in practice, China has become Riyadh's first commercial and economic partner.The main aim of this article is to provide a comprehensive analysis of the essential factors and significant changes that have shaped Saudi Arabia's foreign policy towards China during the reign of King Salman. It addresses the following questions: what are the determining elements of Saudi Arabia's foreign policy regarding China in the years after 2015, and how have these factors led to the prioritization of extensive cooperation and a comprehensive strategic partnership between the two countries?
Methods and Conceptual Framework:
To identify and explain the underlying factors behind Saudi Arabia's shift in foreign policy toward China, this study adopts the conceptual framework of Neoclassical Realism and uses an explanatory methodology. Structural realists emphasize the importance of changes in the international system and the balance of global power in shaping countries' foreign policies. However, neoclassical realists emphasize the significance of internal factors in understanding a government's foreign policy. Therefore, a substantial part of this research focuses on investigating the impact of domestic variables on the strategic choices made by the Saudi government towards China.
Results and DiscussionThe findings of this research indicate that the rise of China and its consequences at international and regional levels are the main and independent variables shaping Saudi Arabia's new foreign policy towards China. However, while international factors have a substantial impact, there are also specific domestic factors that serve as intermediate variables in Saudi Arabia's strategies toward China. At this level, several crucial factors contributed to the development of Saudi cooperation with China during King Salman's era. These factors included the capacities of national power, the rise of authoritarianism, unity and consensus among Saudi elites, the emergence of new Saudi nationalism, the centralization of authoritarian development, and evolving perceptions of Saudi leaders regarding recent international and regional transformations.Saudi Arabia and China's relations have shown a positive and steadily growing trend over the past three decades. However, it is during the reign of King Salman that these relations have entered a new stage, known as a comprehensive strategic partnership. This partnership is characterized by increased cooperation in the commercial, economic, and political spheres. The emergence of a new generation of Saudi leaders, led by Muhammad bin Salman, has significantly influenced the transformation of Saudi policies. These leaders possess a deep and comprehensive understanding of international trends and conditions, which has played a pivotal role in reshaping Saudi Arabia's approach. Particularly noteworthy is their realistic understanding of the shift of power from West to East, their pragmatic approach in relations with regional and global actors, and the new definition of national interests.
ConclusionIn the new circumstances, despite the persistence of some uncertainties regarding the overall direction of Saudi Arabia's foreign policy, the continuation of the country's military-security cooperation with the United States remains evident. However, the prioritization of authoritarian development by Saudi leaders is a significant driver that will lead to the continuation and development of Saudi Arabia-China relations in the coming years.
Keywords: Saudi Arabia, China, International Order, King Salman, Foreign Policy -
عربستان سعودی یکی از جدیدترین نمونه های برندسازی ملی و ارایه تصویری نوین و ایجابی از این کشور در عرصه جهانی است. هدف اصلی این پژوهش بررسی و تبیین ظرفیت ها و سیاست های نوین دولت سعودی در عرصه برندسازی ملی است و این پرسش مطرح شده است که برندسازی ملی چه جایگاهی در سیاست های کلان عربستان داشته و سیاست های برندسازی در دوره ملک سلمان با چه تغییراتی روبرو شده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد سه وجه سنتی شهرت و برند ملی عربستان که باعث ایجاد تصویری متمایز از این کشور در عرصه بین المللی شده، وجوه و شهرت نفتی، دینی و کمک های انسانی و توسعه ای آن است. با این حال، در دوره ملک سلمان با هدف ایجاد تصویری مدرن و پیشرو از عربستان، رهبران سعودی سیاست های نوینی را در پیش گرفته اند که به عنوان مرحله جدیدی از برندسازی ملی در این کشور تلقی می شود. مهمترین این سیاست ها عبارتند از: برندسازی اقتصادی و مطرح ساختن عربستان به عنوان کشوری با اقتصاد متنوع؛ برندسازی فرهنگی، اصلاحات اجتماعی و نمایش عربستان به مثابه جامعه ای غیرافراطی و میانه رو؛ توسعه گردشگری و برندسازی با میراث فرهنگی؛ کارآمدسازی حکمرانی برای تقویت برند ملی؛ برندسازی ورزشی و برندسازی شهری و توسعه شهرهای جدید. این مقاله به عنوان پژوهشی توصیفی- تبیینی در چارچوب ساختار مفهومی شش وجهی سیمون آنهولت در خصوص برندسازی ملی انجام شده است.
کلید واژگان: عربستان, برندسازی ملی, ملک سلمان, قدرت نرم, خلیج فارسIntroductionQatar and the United Arab Emirates stand as pioneers in the cultivation of soft power and national branding within the Persian Gulf region. Their leadership recognizes the pivotal role of branding in safeguarding and advancing national interests and security and continues to invest significant efforts in this domain. Recently, Saudi Arabia has also turned its attention towards this sphere, emerging as a unique and somewhat complex case study in terms of branding capacities and policies. Especially since the coming to power of the current king of Saudi Arabia in 2015 and the subsequent power consolidation of Crown Prince Mohammed bin Salman, Riyadh has embarked on a new trajectory of domestic and foreign policies. Changing Saudi Arabia’s image and its national branding is one of those. For this purpose, this paper aims to explore the fundamental question: “What role does national branding play in Saudi Arabia’s overarching policies, and how has this evolved during Salman’s reign?”
MethodologyThis research is theoretically and conceptually grounded in Simon Anholt’s six-dimensional conceptual framework for national branding, which encompasses Exports; Governance; Culture; People; Tourism; and Immigration and Investment. Methodologically, the study adopts a descriptive-explanatory approach. Utilizing a qualitative method, data has been collected through library research and online resources.
Discussion and ResultsOver the past decades, Saudi Arabia has carved out a distinctive international reputation, effectively establishing its national brand on the global and regional stages. This image is primarily shaped by three key facets. Firstly, the nation’s substantial capacities and capabilities in oil production and export, with Saudi Aramco leading as the world’s largest exporter of this commodity. Secondly, Saudi Arabia’s significant religious standing within the Islamic world, which extends its influence globally. Thirdly, its financial and economic aid to various countries, particularly within the Islamic world. This assistance is often manifested in the form of humanitarian or developmental aid. Thus, the triad of traditional elements shaping Saudi Arabia’s reputation and national brand, thereby crafting a unique anddistinctimage of the country on the international stage, encompasses its oil industry, religious influence, and humanitarian and developmental contributions.Under the reign of King Salman, Saudi leaders have initiated a mission to reshape the past image, striving to project a new and positive depiction of the nation. While some previous policies have been maintained, significant changes have ushered in a new era for national branding. Central to this is the Vision 2030 document, which serves as the primary framework guiding efforts to effect a fundamental shift in Saudi Arabia’s position and global image. The document, aimed at diversifying Saudi Arabia’s oil-dependent economy, represents a strategic endeavor to shift the traditional perception of Saudi Arabia as merely an oil-rich country. Its three core tenets - fostering a vibrant society, building a thriving economy, and cultivating an ambitious nation - encapsulate the renewed image that Saudi leaders aspire to project, underscoring their commitment to transformative change.The Saudis have gradually come to the conclusion that the traditional religious-conservative image and the presentation of Saudi Arabia as an oil country cannot contribute much to the soft power and the country's capacities. For this, the introduction of a new image as a country with a diverse economy, an open and moderate society, and efficient and modern governance, is considered an important part of the efforts of Saudi statesmen. In this context, a variety of strategies have been implemented with the goal of advancing to a new level of national branding. The most significant of these include economic branding, along with the promotion of Saudi Arabia as a nation with a diversified economy; cultural branding and social reforms, aimed at presenting Saudi Arabia as a moderate and non-extremist society; The development of tourism and branding that leverages cultural heritage; Enhancing governance to fortify the national brand; Sports branding; and Urban branding and the creation of new cities. These initiatives are crucial in achieving this objective.Saudi leaders recognize the necessity of shifting global public opinion towards their country, including through national branding. They are striving to craft a positive, modern, and distinguished image of Saudi Arabia. These efforts involve acknowledging past weaknesses and negative perceptions, while also considering Riyadh’s regional competition with smaller neighbors such as the United Arab Emirates and Qatar. In this context, traditional capacities and structural barriers are also deemed significant. Indeed, the political determination of the Saudis and their efforts to implement new policies and significant innovations are crucial.
ConclusionDespite some accomplishments and positive outcomes in terms of national branding, there are several challenges that Saudi Arabia faces. These include:The absence of a clear definition of branding as a distinct issue in national strategies;The continued dominance of oil in Saudi Arabia’s economic structure, perpetuating the country’s image as an oil-based economy;The potential escalation of internal conflicts and divisions due to cultural and social reforms, which could lead to new crises; and.The increasing political authoritarianism within the Saudi government and the limited participation of civil society in national branding.
Keywords: Saudi Arabia, National Branding, King Salman, Soft power, Persian Gulf -
در تحلیل رفتارها در عرصه بین المللی، نظریات مختلفی ارایه شده است. برخی مانند نظریه های معروف به جریان اصلی، با پیروی از رویکرد خطی علم کلاسیک، سیستم بین الملل را مکانیکی، بسته و به دور از تعامل در نظر گرفتند. برخی دیگر مانند نظریه سیستم های پیچیده، مفهوم روابط غیرخطی و تعامل به کار رفته در تحلیل سیستم های زیستی را، در توضیح رفتارهای سیستم بین الملل مورد توجه قرار دادند و سعی در توضیح رفتارهای انسانی به عنوان سیستم زیستی داشتند. تعامل به عنوان مفهوم اصلی در تبیین رفتار سیستم های طبیعی و زنده شناخته شده است که باعث به وجود آمدن رفتارهای آشوبگون می شود. از آنجا که مفهوم تعامل در سیستم های انسانی، به عنوان عالی ترین نمونه سیستم های زیستی، به دلیل برخورداری از نیروی تعقل مفهوم متفاوتی است، هدف مقاله حاضر معرفی تعامل با ویژگی های؛ جریان-خلق و تفسیر اطلاعات، غایتمندی، حساسیت به شرط اولیه و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری در سیستم بین الملل است. بررسی ها نشان می دهد، به دلیل تفاوت تعاملات انسانی با تعاملات سایر موجودات زنده، رفتارهای آشوبگون در سیستم بین الملل دارای مشخصه های؛ سادگی در پیچیدگی، قطعیت در عدم قطعیت و نظم در بی نظمی است.
کلید واژگان: آشوب, سیستم بین الملل, تعامل, حساسیت به شرط اولیه, غایتمندیVarious theories have been proposed to analyze behaviors in the international arena. Some theories, such as mainstream theories, are influenced by the linear approach of classical science, considering the international system as mechanical, closed, and far from interaction. Others, such as complex systems theory, considered the concept of nonlinear relationships and interaction used in the analysis of biological systems to explain the behavior of the international system and tried to explain human behavior as a biological system. Interaction is the main concept in explaining the behavior of natural and living systems that causes chaotic behaviors. Because the concept of interaction in human systems, as the highest example of biological systems due to the power of thinking, is a different concept. The purpose of this article is to introduce the interaction in the international system with features; Flow-creation and interpretation of information, purposefulness, sensitivity to the initial condition and impact and effectiveness. Studies show that due to the differences between human interaction and the interaction of other living organisms, Chaotic behaviors in the international system have characteristics; Simplicity in complexity, certainty in uncertainty, and order in disorder.
Keywords: Chaos, International System, Interaction, Sensitivity to Initial Condition, Purposefulness -
امروزه نظم بین الملل تحولات مهمی را در سطح کلان و مناطق پشت سر می گذارد. ورود نظم بین الملل به دوران گذار پساآمریکایی و پویایی های محیطی در سطح مناطق عدم قطعیت های اساسی را با خود به همراه دارد که الهام بخش تغییر نقش بسیاری از کنشگران در سطح مناطق و به طور خاص منطقه خلیج فارس بوده است. ازجمله مهم ترین این کنشگران می توان به امارات متحده عربی اشاره کرد. براین اساس پژوهش حاضر با مبنا قرار دادن نظریه نقش و بکار گیری آن در دوران گذار نظم بین الملل به دنبال پاسخ گویی به این سوال مهم است که: تحولات و پویایی های نظم در سطح جهانی و منطقه ای چه تاثیری بر نقش و کنش های رفتاری بازیگران در عرصه منطقه ای خلیج فارس به همراه داشته است؟ و فرضیه ای که در پاسخ به آن مورد آزمایش قرار خواهد گرفت بدین صورت قابل طرح می باشد: پویایی های نظم در سطح کلان و منطقه ای منجر به تغییر ساختار اجتماعی نظم شده و این امر به عنوان محرکه ای برای تغییر نقش برخی از کنشگران منطقه ای از جمله امارات متحده عربی عمل کرده است تا نقش خود را از یک کنشگر میانه رو و تابع در تحولات منطقه ای به یک کنشگر سیاسی، نظامی و امنیتی طی دهه گذشته تغییر دهد. هدف پژوهش نشان دادن تغییر در تصورات از نقش کنشگران منطقه ای (امارات متحده عربی) و پیامدهای آن برای نظم منطقه ای است. روش پژوهش نیز در قالب رویکردهای تبیینی-تحلیلی خواهد بود و شیوه گردآوری داده ها، کتابخانه ای و مبتنی بر آمار و اسناد بین المللی می باشد.
کلید واژگان: نظم جهانی, نظم منطقه ای, خاورمیانه, ایالات متحده آمریکا, امارات متحده عربیGeopolitics, Volume:18 Issue: 2, 2022, PP 57 -87IntroductionNowadays, international order has passed serious changes in both world and regional levels. The entrance of international order to the era of post-American transition and environmental dynamisms in regions have made some basic uncertainties inspiring changes in roles of most of actors in regions, particularly in Persian Gulf. United Arab Emirates is one of the most significant examples of the mentioned actors. Using the theory of role, this research seeks to investigate what effects have the changes and dynamisms of orders in world and region had on roles and acts of actors in the region of Persian Gulf. The hypothesis is that: dynamisms of orders in world and regional levels have changed the social structure of order and consequently this issue has provoked some regional actors like UAE to start promoting its role from a moderate and dependent actor in regional upheavals to a security, military, and political actor during the last 10 years. The research is explanatory-analytical and the method of data collection procedure is based on library and online international statistics and documents.
MethodologyThe research is descriptive-analytic. Using the descriptive-analytic approach, the researcher seeks to answer why and how is established a causal relationship between independent and dependent variables, and it is attempted to describe a process and develop a concept.
Results and discussionTwo factors at the systemic and regional levels have changed the role of the UAE. 1) Changing the regional role of the United States of America in the Persian Gulf region; 2) Regional developments such as the Arab Spring and military conflicts in Iraq, Syria and Yemen, the rise of the Muslim Brotherhood, Iran's growing influence, and competition and conflict with Qatar. In addition, to consolidate its new role, the UAE has taken actions including: 1) Intervention in the Yemeni civil war; 2) Finding new regional and trans-regional allies such as Russia and Israel.
ConclusionsThe findings of this study show that changes in order at the systemic and regional levels change perceptions of the role of regional actors. In this regard, the role and foreign policy of the United Arab Emirates were discussed. In particular, the UAE's foreign policy behavior was largely influenced by the structure of the international system, and they traditionally followed the dominant power; but changes at the systemic level and the dynamics of order at the environmental level led the country to take on a role beyond the subordinate government at the regional level. Hence, the UAE is trying to impose its political and security order through proxy forces, military organizations and the support of affiliated politicians. But the UAE's ambitions and behavior to become an influential country in the Persian Gulf region can have a significant impact on regional order. For example, bringing Israel into the Gulf security environment could provoke a reaction from pro-Palestinian groups and lead to new tensions.
Keywords: World order, Regional Order, Persian Gulf, USA, United Arab Emirates -
هدف اصلی مقاله حاضر بررسی تاثیرات شکاف سنت و مدرنیسم در عربستان سعودی بر ثبات سیاسی این کشور است. در طول دهه های متمادی، به رغم تلاش رهبران سعودی برای پیشبرد روند نوسازی به منظور تحکیم قدرت و بهبود حکمرانی، علمای وهابی به ترویج ارزشها و باورهای سلفی و در نتیجه تقویت گرایش های سنتی و محافظه کار در جامعه پرداخته اند. اما در نهایت به رغم برخی چالشها، مدیریت شکاف سنت و نوگرایی از سوی رهبران سعودی باعث حفظ ثبات سیاسی در این کشور شد. در دوره ملک سلمان، روند جدید و پرشتابی از نوسازی با رهبری محمدبن سلمان آغاز شد. این روند جدید که با ابعاد متعددی مانند محدودسازی علمای وهابی، تمرکز بر تغییرات نسلی و اصلاحات فرهنگی و اجتماعی با محوریت زنان همراه است پرسشهای مهمی را در خصوص ثبات سیاسی عربستان مطرح می سازد. نتایج این مقاله نشان می دهد که سیاستهای اصلاحی بن سلمان و تحولات جدید معطوف به شکاف سنت و مدرنیسم موجب ایجاد چالشهایی مانند کاهش مشروعیت حکومت در اقشار سنتی و افزایش گرایش مردم به جریانهای افراط گرا می شود، اما در نهایت این تحولات به تغییرات اساسی در نظام سیاسی سعودی منجر نخواهد شد.
کلید واژگان: عربستان سعودی, محمدبن سلمان, سنت- مدرنیسم, ثبات سیاسی, شکاف اجتماعیThis paper seeks to study the effects of tradition - modernism cleavage on the political stability in Saudi Arabia. For decades, Wahhabi scholars have promoted Salafi values and beliefs, and as a result have strengthened traditional and conservative tendencies in the Saudi society, despite the decades of efforts made by Saudi leaders to advance the process of modernization in order to consolidate their power and improve governance. However, despite some challenges, the management of the tradition - modernism cleavage by Saudi leaders have sustained political stability in the country. During the Reign of King Salman, a new and rapid process of modernization began under the leadership of MBS. This newly-emerged trend is accompanied by a number of dimensions, such as restriction of Wahhabi scholars, concentration on generational changes and also cultural and social reforms with a focus on women’s situation, raises important questions about Saudi political stability. This article makes two interrelated arguments; first, it contributes that the MBS reformist policies and new developments regarding tradition - modernism cleavage causes some challenges like declining the legitimacy of government and growing tendency of people towards extremist groups. Second, these development will not lead to fundamental changes in the Saudi political system.
Keywords: Saudi Arabia, Muhammad bin Salman, tradition- modernism, political stability, social cleavage -
این مقاله در پی بررسی مساله استقلال کردستان عراق از منظر منافع و راهبرد بازیگران اثرگذار با بهره گیری از رویکرد تحلیل بازیگر و روش مکتور است. پرسش اصلی این است که در خصوص مساله استقلال کردی در عراق چه همگرایی ها و هم پوشانی هایی در منافع و راهبردهای بازیگران کلیدی وجود دارد و این وضعیت به چه نحوی استقلال کردی را متاثر می سازد؟ در روش مکتور به تحلیل روابط بین بازیگران و ارزیابی روابط بین بازیگران و راهبردها پرداخته می شود. در این مقاله ابتدا بازیگران و راهبردهای اصلی در مساله استقلال کردی شامل 11 بازیگر اصلی و 14 راهبرد کلیدی شناسایی شد و سپس نمودارها و گراف های تولیده شده مورد تحلیل قرار گرفت. مهمترین نتایج بدست آمده در خصوص مساله استقلال کردستان شامل اثرگذارترین و اثرپذیرترین بازیگران، رقابت پذیری بازیگران در مساله استقلال کردی؛ و بیشترین حساسیت و میزان همگرایی و واگرایی بازیگران درباره راهبردهاست. نتیجه مهم اینکه حساسیت بازیگران اثرگذار و اجماع نسبی در مخالفت با تشکیل دولت کردی، تجزیه عراق و نگرانی از شکل گیری کردستان بزرگ و تشدید بی ثباتی و وخامت امنیت منطقه ای در روند شکل گیری دولت کردی به مفهوم وجود موانع جدی در مقابل کردهای عراق است.
کلید واژگان: تحلیل بازیگر, روش مکتور, کردستان عراق, پژوهشهای راهبردی, عراقThe present article seeks to explain the Iraqi Kurdistan independence from the perspective of the interests and strategy of the effective actors, and utilizes the Actor Analysis Approach and MACTOR method. In this regard the main question is: what is the main convergences between interests and strategies of the main actors in Iraqi Kurdistan, and this circumstances how affects Kurdish independence? MACTOR method explicitly analyzes the relationships between actors and evaluates the relationships between actors and strategies. The main actors and strategies - including 11 main actors and 14 key strategies- were identified and then graphs were analyzed. The most important results regarding the Kurdistan independence are: the most influential actors in the subject; the actors competitiveness in the Kurdish independence; the most sensitive strategies; and the degree of convergence and divergence of actors regarding the strategies under consideration. The important result is that the sensitivity of the key actors and their relative consensus to disagree about establishment of Kurdish state and disintegration of Iraq and also concerns about creation of great Kurdistan state and as a result Increasing instability and Insecurity in the region, means that there are serious obstacles to ahead of Iraqi Kurds.
Keywords: actor analysis, MACTOR method, Iraqi Kurdistan, strategic researches, Iraq -
حضور و نقش آفرینی آمریکا در عراق در سال های اخیر، بیش از آنکه از اهداف و منافع خاص ایالات متحده درخصوص عراق ناشی شود، از اهداف و تلاش های واشینگتن برای اعمال فشار بر ایران و تلاش برای محدودسازی آن متاثر بوده است. خروج آمریکا از پایگاه های مختلف عراق؛ انتقال سیستم دفاع موشکی پاتریوت به پایگاه های عین الاسد و اربیل؛ کاهش پرسنل سیاسی و دیپلماتیک آمریکا در سفارتخانه و کنسولگری آمریکا؛ انتشار اخبار و گزارش هایی درمورد آماده شدن طرح ها و بسترسازی آمریکایی ها برای حمله به جریان های مقاومت با محوریت کتایب حزب الله؛ از جمله مهم ترین تحرکات و اقدامات آمریکا در عراق در ماه های اخیر بوده است. اگرچه تحرکات آمریکا نگرانی هایی را درمورد ایجاد بی ثباتی و منازعات جدید در این کشور ایجاد کرده است اما واکنش دولت و گروه های عراقی به این تحرکات حداقلی و بسیار محدود بوده است. اظهار نگرانی از تحرکات جدید آمریکا به خصوص گشت های هوایی نیروهای آمریکایی، اعلام بی اطلاعی از انتقال سامانه دفاعی پاتریوت به عراق ازسوی آمریکایی ها و محکومیت هرگونه حمله به پایگاه های نظامی عراقی یا مراکز سیاسی و دیپلماتیک در این کشور به عنوان نقض حاکمیت عراق، سه نکته کلیدی در واکنش های مقامات سیاسی و نظامی عراقی درخصوص تحرکات و تحولات جدید در این کشور بوده است. دولت و عمده جریان های سیاسی از گسترش تنش های بین ایران و آمریکا و آثار آن بر ثبات این کشور نگران اند، ضمن اینکه ظرفیت های محدود و موضع میانی دولت و اغلب جریان های سیاسی مانع از اثرگذاری بالای آنها بر معادلات کنونی و ایجاد بازدارندگی در مقابل رویکردها و تحرکات اخیر آمریکا در عراق می شود. در میان جریان های عراقی، عمده ترین واکنش قاطع و قدرتمند به تحرکات اخیر آمریکا در عراق به گروه های مقاومت مربوط بوده است. مسئله ای که نشانگر اثرگذاری بالای این جریان ها در تحولات سیاسی و نظامی امنیتی جدید عراق در مقایسه با سایر گروه های عراقی و درعین حال، اثرپذیری بالای این جریان ها از رویکردها و تحرکات آمریکایی هاست. سایر جریان های عراقی فارغ از دیدگاه های مختلف موضع گیری کمتری دارند و درمجموع، خواستار کاهش تنش ها و حفظ ثبات در این کشورند.
-
ابتنای اعتراضات اخیر عراق بر محرومیت، فساد و ناکارآمدی حکومت؛ همراهی قابل توجه مرجعیت با اعتراضات مسالمت آمیز؛ و بهره گیری بازیگران خارجی از فضای سیاسی و اعتراضی از اصلی ترین ویژگی های تحولات سیاسی جدید و اعتراضات مردمی در عراق محسوب می گردد. در سطح داخلی، احزاب و گروه های عراقی سعی کرده اند که اهداف و منافع خاص خود را در تحولات اعتراضی دنبال کنند و عمدتا از دریچه اهداف و منافع گروهی و بخشی به اعتراضات بنگرند. درخصوص بازیگران خارجی باید گفت که ایران و آمریکا، دو بازیگر اصلی عراق، در تحولات چند ماه اخیر نیز نقش کانونی داشته اند. در جریان تحولات اخیر عراق، جمهوری اسلامی ایران بر لزوم توجه به مطالبات مشروع مردم تاکید کرده است؛ اما رهبران ایران با اشاره بر عواقب بحران های امنیتی و ناآرامی های متداوم، بر لزوم مدیریت بحران و توجه به امنیت به عنوان اصل اساسی در همسایه غربی خود تاکید کرده اند. آمریکا در تحولات اخیر ترجیح داده است خود را در قالب یک بازیگر منتقد و همراه با جریان اعتراضی مطرح، و از وضعیت جاری انتقاد کند؛ همچنین نقش ایران را در وضعیت و مشکلات جاری عراق بزرگ نمایی کند تا از نفوذ ایران در عراق بکاهد. در آینده میان مدت، این کشور همچنان با سطحی از اعتراض ها و نارضایتی ها روبه رو خواهد بود. در آینده بلندمدت نیز به رغم ایجاد برخی تغییرات در ساختار قدرت، چالش های عمده تا حدود زیادی تداوم خواهد داشت. حمایت از نظام سیاسی دموکراتیک عراق و ارایه حمایت های لازم برای افزایش کارآمدی آن؛ افزایش انسجام و هماهنگی جریان های شیعی؛ بازنگری و ارتقا در دیپلماسی عمومی عراق و ترمیم ذهنیت های منفی برخی از گروه های اجتماعی عراق درخصوص ایران؛ توجه به طرح های نفوذ یا سدبندی نفوذ ازسوی بازیگران رقیب و حفظ تعاملات راهبردی با عراق؛ و تاکید بر اهمیت دیدگاه ها و مطالبات مردم عراق از مهم ترین اقدامات ایران درقبال این بحران در عراق هستند.
-
هدف این مقاله، بررسی رویکرد عربستان در دوره ملک سلمان درخصوص ایران و راهبرد جمهوری اسلامی ایران در برابر اقدامات سعودی هاست. فرضیه مقاله این است که عربستان سعودی در دوره ملک سلمان، در نقش «بازیگر کارکردی» در نظریه امنیتی سازی، بیش از هر زمانی در راستای امنیتی سازی جمهوری اسلامی ایران تلاش کرده است. یافته اصلی مقاله این است که حمایت از امنیتیسازی نقش منطقه ای ایران در خاورمیانه، محور اصلی سیاستهای عربستان ملک سلمان در قبال ایران بوده است؛ بدین معنی که رهبران جدید سعودی با تاکید بر نقش منطقه ای مخرب ایران تلاش کرده اند تا سیاستها و کنشهای ایران در خاورمیانه را به عنوان اصلیترین تهدید برای ثبات و امنیت منطقه نشان دهند و ظرفیتهای مختلفی را در مقابل ایران بسیج کنند. هرچند این اقدامات باعث تشدید فشارهای امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران شده، اما امنیتی سازی ایران با محدودیت ها و چالش هایی نیز مواجه بوده است.
کلید واژگان: ایران, عربستان سعودی, امنیت ملی, امنیتیسازی, کنشگر کارکردیThe purpose of the article is to examine King Salman of Saudi Arabia's approach towards Iran and the strategy of the Islamic Republic of Iran against Saudi actions. This paper hypothesizes that Saudi Arabia under King Salman has more than ever attempted to securitization of the Islamic Republic of Iran in the role of "functional actor". The main finding of this article is that support for securitization of Iran's regional role in the Middle East has been a key focus of Malik Salman's Saudi policy toward Iran. The new Saudi leaders have emphasized on what they called "Iran's destructive regional role" and tried to highlight Iran's policies and actions in the Middle East as the main threat to regional stability and security to mobilize various capacities against Iran. Although these measures have exacerbated security pressures against the Islamic Republic of Iran, however, trying to securitization of Iran has faced significant restrictions and challenges.
Keywords: Iran, Saudi Arabia, national security, Securitization, Functional actor -
هدف
با تغییر نظام سیاسی بعثی در عراق در سال 2003 و درنتیجه برجسته شدن هویت های قومی و مذهبی جنگ داخلی شدت یافت؛ با ظهور داعش، مداخلات منطقه ای و بین المللی در این کشور به بیشترین حد خود رسید و درنهایت با برگزاری همه پرسی استقلال کردستان، سمت وسوی آینده عراق در قالب یک دولت- ملت با چالش هایی جدی مواجه شد؛ هدف اصلی پژوهش بررسی این مسئله است که تحت تاثیر فضای سیاسی- اجتماعی عراق و مولفه های مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی، چه سناریوهایی برای نظام سیاسی عراق در یک دهه آینده قابل تصور است؟
روشدر این تحقیق از رویکرد آینده پژوهی و روش سناریونویسی پیتر شوارتز استفاده شده است.
یافته ها: پس از بررسی عوامل و پیشران های تاثیرگذار در آینده نظام سیاسی عراق، دو عدم قطعیت اصلی - به مثابه عوامل تعیین کننده و با قطعیت کم- در خصوص آینده نظام سیاسی این کشور شناسایی شده است که عبارت است از: افزایش یا کاهش اقتدار دولت مرکزی؛ و افزایش یا کاهش منازعات قومی و مذهبی. سه سناریو اصلی بر اساس این عدم قطعیت ها طراحی شده اند: عراق منسجم با اقلیم کردی، تجزیه عراق و فدرالیسم.نتیجه گیریدرصورتی که توان و اقتدار دولت مرکزی افزایش و منازعات قومی- مذهبی کاهش یابد، نظام سیاسی عراق، به سمت انسجام سوق می یابد. کاهش اقتدار دولت مرکزی و افزایش منازعات قومی- مذهبی باعث تجزیه عراق می شود. افزایش هم زمان اقتدار دولت مرکزی و منازعات قومی و مذهبی نیز منجر به ظهور سناریوی فدرالیسم (بر مبنای خطوط قومی- مذهبی) خواهد شد.
کلید واژگان: عراق, نظام سیاسی, تجزیه, فدرالیسم, انسجام, آینده پژوهیObjectivethe civil war intensified as a result of the ethno-religious identities highlighted by the Baathist regime change in Iraq in 2003; In the following these conflicts, with the advent of ISIS, regional and international interventions in the country reached their highest levels; finally, Iraq's future direction in the form of a nation-state confronted with serious challenges by holding a referendum on independence for Kurdistan. So, the main question of the study is that what can be considered scenarios for the Iraqi political system for the next decade under the influence of the political-social environment of Iraq and the various components of domestic, regional and international?
Methodin order to perform this future study, we use Peter Schwartz scenario planning method.
ResultsAfter examining the factors and drivers affecting ethno-religious conflicts of Iraq in three domestic, regional and international dimensions, we identified two main uncertainties - as determinants and with limited certainty - about the future of the Iraqi political system which are: Increase or decrease in authority of the central government; and increase or decrease in ethnic and religious conflicts. Based on these uncertainties, three major scenarios were designed: integrated Iraq with the Kurdish region, disintegration of Iraq and federalism.
ConclusionIf the power and authority of the central government increases and ethno-religious conflicts are reduced, the Iraqi political system will lead to coherence. Reduction in the authority of the central government and as well as increasing ethnic-religious conflicts will break down Iraq. The simultaneous increase in the authority of the central government and ethno-religious conflicts will also lead to the emergence of a federalist scenario (based on ethno-religious lines).
Keywords: Iraq, Political System, Disintegration Federalism, Integration, Futures Studies -
عراق را می توان یکی از مهم ترین حوزه های سیاست خارجی آمریکا در طول سه دهه اخیر دانست. به رغم اینکه دولت های اخیر آمریکا بر لزوم کاهش حضور و نقش آفرینی در خاورمیانه تاکید دارند، بررسی رویکردهای سیاست خارجی دولت ترامپ نشان می دهد که عراق همچنان یکی از حوزه های راهبردی در سیاست خاورمیانه ای آمریکا محسوب می شود. اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و تداوم حضور این نیروها در عراق نشانگر تفاوت قابل ملاحظه بین عراق و سایر حوزه های منطقه ای از منظر رهبران آمریکاست. با توجه به این وضعیت، درحالی که ترامپ برای تغییر بسیاری از ابعاد و اهداف سیاست خارجی آمریکا و مسلط ساختن نگاهی نوین در رفتارهای بین المللی واشینگتن تلاش می کند، در اینجا این پرسش مورد بررسی قرار می گیرد که مهم ترین ابعاد و محورهای سیاست خارجی آمریکا در عراق در دوره ترامپ کدام اند. دراین راستا، ضمن تبیین مهم ترین مواضع ترامپ درخصوص عراق، بر این مسئله تاکید می شود که سیاست خارجی آمریکا در این حوزه تلفیقی از دیدگاه های خاص تیم ترامپ و نگرش های راهبردی و بلندمدت واشینگتن است. بررسی ها و یافته های این مطالعه نشان می دهد که می توان بر محورهای زیر به عنوان ابعاد و رویکردهای اصلی سیاست آمریکا درخصوص عراق در دوره ترامپ تاکید کرد: حفظ روند دولت سازی فدرال دموکراتیک در عراق؛ تداوم حضور نظامی در عراق؛ حفظ تمامیت ارضی و مدیریت ثبات و امنیت داخلی عراق؛ کنترل روندهای سیاسی و موازنه قدرت داخلی عراق؛ کاهش نقش ایران در عراق؛ و توسعه مشارکت عربی در عراق.
-
در حالی که تحولات جهان عرب بعد از آغاز جنبشهای مردمی در سال 2011 در دگرگونی سیاست خارجی عربستان نقش اساسی داشت، به قدرت رسیدن ملک سلمان به عنوان نقطه عطفی مهم در تغییر جهت گیری سیاست خارجی ریاض از رویکردی محافظه کارانه به فعالانه و تهاجمی محسوب می شود. بر این اساس این مساله اهمیت می یابد که عربستان سعودی در شرایط جدید چه اهداف و مطلوبیتهایی را در خصوص نظم منطقه ای دنبال می کند؟ مساله مهم دیگر آن است که عربستان در پیشبرد این اهداف چه ظرفیتها و فرصتهایی را در اختیار دارد یا با چه موانع و چالشهایی مواجه است؟ یافته اصلی مقاله آن است که عربستان اهداف خود در خصوص نظم منطقه ای را در سه سطح یا لایه تعریف کرده است که عبارتند از: هژمونی گرایی سخت در محیط پیرامونی یا حوزه شبه جزیره عربی؛ هژمونی گرایی نرم در حوزه جهان عرب و؛ موازنه سازی در سطح خاورمیانه. این کشور از ظرفیتها و فرصتهای مناسبی برای پیشبرد اهداف خود برخوردار است که شامل ظرفیتها یا عناصر قدرت ملی، فرصتهای ناشی از بحران در محیط منطقه ای و همچنین روابط و حمایتهای بین المللی است. اما در مجموع برخی ضعفهای ساختاری، حضور و نقش آفرینی طیف قابل توجهی از بازیگران منطقه ای به عنوان رقیب و شکنندگی شرایط و روابط و سرعت تحولات منطقه به عنوان موانع عمده پیش روی رهبران سعودی محسوب می شود.کلید واژگان: نظم منطقه ای, عربستان سعودی, خاورمیانه, ملک سلمانDevelopments in the Arab world after the Arab Arab uprisings in 2011 Played a major role in transformation of saudi Arabia's foreign policy. The reign of Salman is considered an important turning point in changing the direction of Riyadh's foreign policy from conservative to an active and aggressive approach. The main question here is that what's the main objectives and desires that Saudi Arabia pursues a bout regional order in the new situation? Another question is about Saudi capacities and opportunities or its obstacles and challenges to pursue his objectives. The main finding of this article is that Saudi Arabia has defined its objectives for regional order in three levels or layers: Hard hegemony in the peripheral environment or the Arabian Peninsula; Soft hegemony in the Arab world and; Balancing in the Middle East. Saudi Arabia has several capabilities and opportunities to achieve its objectives, Including capabilities of national power, opportunities arising from regional crisis and international relations and supports. But in sum the main obstacles ahead are Structural Weaknesses, the role of saudi's regional Rivals and the Fragility of regional relations and conditions.Keywords: Saudi Arabia, regional order, Middle East, king Salman
-
اهل سنت عراق، با سقوط صدام و شکل گیری ساختار نوین فدرال دموکراتیک در کشور عراق، جایگاه برتر خود را از دست دادند و دچار نوعی سرگشتگی و آشفتگی سیاسی شدند؛ در نتیجه، رویکردهای سیاسی متفاوتی را در دوره های مختلف اتخاذ کردند. آن ها از سال2003 به بعد، هم از ذهنیت تاریخی سلطه گرا، همچنین از فضای سیاسی امنیتی درون عراق و تاحدودی وضعیت منطقه متاثر بوده اند. پرسش اصلی نوشتار آن است که گزینه های اعراب اهل سنت عراق، تحت تاثیر فضای سیاسی حاکم بر عراق پس از سقوط صدام به چه سمت وسویی سوق یافته اند؟فرضیه اصلی آن است که کنش های سیاسی اهل سنت در ساختار قدرت، به صورت سینوسی از معارضه و تحریم تا مشارکت در نوسان بوده است؛ اما آن ها با توجه به نتایج نامحسوس و نامطمئن رویکرد معارضه و همچنین محقق نشدن مشارکت متوازن (به عنوان بدیل مشارکت تناسبی) ، کم کم به سمت گزینه سوم، یعنی کسب حاکمیت یا خودگردانی محلی در مناطق خود، گرایش یافته اند که این موضوع می تواند به صورت شکل گیری اقالیم سنی نمود یابد. در این مقاله، شیوه استدلال و فهم رابطه بین متغیرها، براساس روش توصیفی تحلیلی است.کلید واژگان: اهل سنت عراق, تحریم و معارضه, مشارکت تناسبی, اقلیم سنی, روند سیاسیThe Sunnis in Iraq under the Baath regime had unique place in the political structure of Iraq.But with the fall of Saddam's regime and the formation of a new structure of the federal democratic, they the lost their high position and became a kind of confusion and political turmoil and took positions and different political approaches in different periods. Therefore, In the years after 2003, Sunni political approaches influenced by historical domination-oriented mentality and the political and security environment in Iraq and partly the regional situation. Accordingly, Domestic political and security environment variables and other components had shaped new fluctuations in Sunni political approaches, despite the dominance of 'negative and suspicion Sunnis into the political process in the country. This article emphasizes that the political actions of Sunni in Iraq from a sinus of conflict and sanctions to participation in the power structure had fluctuated.However, according to the results of intangible and uncertain conflict options and also not fulfilling of balanced participation as an alternative proportional participation, Iraq's Sunnis are gradually moving towards the third option namely, the acquisition of sovereignty or local self-government in Sunni regions.Keywords: Sunni in Iraq, Sanction, Conflict, Proportional Participation, Sunni Region, Political Process
-
حمله امریکا به عراق در سال 2003 و فروپاشی رژیم بعث از مهمترین تغییرات در محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران در طول دهه های اخیر بوده است. این تحول باعث ایجاد تغییرات ژیوپلیتیک مهمی در این کشور شد که از منظر رهبران سیاسی و مجریان سیاست خارجی ایران به عنوان فرصتی راهبردی نگریسته شد. هدف این مقاله بررسی تاثیر این تغییرات بر راهبرد سیاست خارجی ایران در عراق است. در حالی که شکل گیری روند سیاسی دموکراتیک، حضور امریکا در عراق، فدرالیسم کردی و تشدید افراط گرایی و تروریسم به عنوان اصلی ترین ویژگیهای عراق پس از صدام بوده است در این نوشتار استدلال می شود که ایران پس از اتخاذ راهبردهای موقتی بی طرفی مثبت و انتظار و احتیاط به سمت راهبرد توسعه نفوذ و گسترش روابط حرکت کرده است. راهبردی که هدف آن افزایش اثرگذاری بر تحولات محیط پیرامونی و ممانعت از تبدیل شدن دوباره عراق به تهدیدی برای امنیت ملی کشور است. در این چهارچوب ضمن اشاره به ابعاد این راهبرد به بررسی متغیرهای میانجی اثرگذار در اتخاذ این راهبرد، پرداخته شده است.کلید واژگان: عراق, سیاست خارجی ایران, امریکا, شیعه, امنیت ملی
-
پس از تصرف سرزمین های عراق به خصوص موصل توسط داعش، موضوع تجزیه عراق دوباره به شکل جدی تری مطرح گردید و امروز نیز بحث تجزیه این کشور پس از سقوط داعش و شکست آن در موصل بیشتر در محافل سیاسی مطرح است. هدف اصلی این پژوهش بررسی این موضوع است که منازعات قومی و مذهبی به اندازه کافی قدرتمند هستند تا به تجزیه عراق منجر شود؛ با ملاحظه تحولات اخیر در عراق با عنوان منازعات قومی و مذهبی، پرسش اصلی این است که این وضعیت می تواند تهدیدی برای تمامیت ارضی عراق باشد یا نه؟ با ملاحظه و رصد مواضع گروه های داخلی عراق، منافع ایالات متحده آمریکا و کشورهای همسایه عراق شامل ایران، عربستان سعودی و ترکیه حکایت از آن دارد که تجزیه عراق به نفع این کشورها نیست و باعث تنش بیشتر در منطقه می شود. در این تحقیق نقش عناصر ملی، بین المللی یا داخلی و خارجی در سیاست و جامعه عراق مورد تحلیل قرار گرفته است. بررسی تاثیر سه متغیر کردی، سنی و شیعی بر تجزیه یا یکپارچگی عراق نشان دهنده این است که متغیر کردی بیشترین تاثیرات مثبت و تشدیدکننده را بر تجزیه عراق دارد و دو متغیر دیگر از قابلیت کمتری برای بردن عراق به سمت تجزیه برخوردارند. با این حال، منافع کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای و حصر جغرافیایی عراق مانع بزرگی بر سر تجزیه عراق است.کلید واژگان: تجزیه عراق, بحران هویت, همسایگان عراق, ایالات متحده آمریکا, حصر جغرافیایی, همه پرسی استقلالGeopolitics, Volume:13 Issue: 4, 2018, PP 245 -279In the wake of the capture of Iraqi lands, especially Mosul by the ISIS, the talk of disintegration of Iraq was ever more serious in political circles. The idea is still at issue even after the collapse of the ISIS and its defeat in Mosul. The main objective of this study is to examine whether ethnic and religious conflicts are powerful enough to lead to Iraqs disintegration. Considering the recent developments in Iraq with pretexts of ethnic and religious conflicts, the question considered in this article is whether this situation could pose a threat to the territorial integrity of Iraq or not? Monitoring the positions of internal groups of Iraq, U.S. interests as well as neighboring countries including Iran, Saudi Arabia and Turkey indicates that disintegration of Iraq would not be beneficial for these countries and it will cause farther violence in the region. In this research, the roles of certain Foreign & domestic or International & national elements in the Iraqi politics and society are being analyzed. A study of the effect of the three variables of Kurds, Sunnis and Shias on Iraqi disintegration or integrity indicates that the Kurd variable has the largest contributing effect on Iraq disintegration while the other two variables show lesser potential for driving the country towards disintegration. Nevertheless, the interests of the regional and trans-regional states combined with the geographical situation of Iraq as a landlocked territory prove to be an obstacle in the way of disintegration of the country. According to the findings of this research, the territorial disintegration of Iraq does not seem to be a viable scenario and territorial integrity of Iraq is more consistent with the objectives and interests of local communities and foreign governments.Keywords: Decomposition of Iraq, Identity Crisis, Iraq's neighbors, United States of America, Geographical restriction, Independence referendum
-
در این مقاله ضمن اینکه مولفه های منطقه ای و بین المللی به عنوان متغیرهای مستقل یا منابع بیرونی سیاست خارجی عربستان بررسی شده اند، به چهار ویژگی پادشاهی، وهابی، رانتیر و شبه جزیره ای بودن دولت به عنوان متغیرهای میانجی یا منابع داخلی سیاست خارجی این کشور پرداخته شده است. همچنین، پنج محور به عنوان اصول و اهداف کلان سیاست خارجی عربستان مورد تاکید قرار گرفتهاند که عبارتند از: برتری جویی پیرامونی، موازنه سازی منطقه ای، مرکزگرایی اسلامی- وهابی، ائتلاف سازی بین المللی و دموکراسی ستیزی. در پایان، مسائل اصلی سیاست خارجی عربستان در سطوح مختلف به عنوان بازتاب منابع و مولفه های ثابت و متغیر سیاست خارجی از یک سو، و اصول و اهداف کلان آن از سوی دیگر، بررسی شدهاند.کلید واژگان: عربستان سعودی, سیاست خارجی, رئالیسم نوکلاسیک, منابع و اصول سیاست خارجیThis article explores the regional and international factors as the independent variables affecting foreign policy of Saudi Arabia and then it discusses four main features of its political system, namely, kingdom, wahhabism, rentierism and peninsula situation as the intermediate variables domestic sources. Within this approach, five principles and grand goals of its foreign policy, including peripheral dominance seeking, regional balance, Islamic- Wahhabism centralism, coalition building and anti democracy actions are analyzed. The main existing issues of Saudi Arabia's foreign policy are to be further explained at different levels as the reference of its constant elements and grand goals.Keywords: Saudi Arabia, Foreign Policy, Neo-Realism, Sources, Principles of Foreign Policy
-
کردهای خاورمیانه از زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی در چهار کشور مختلف پراکنده بوده و اغلب به عنوان گروه هایی مخالف فعالیت هایی مبارزاتی داشته اند، اما آنان در وضعیت کنونی به بازیگرانی با نقشی متفاوت تبدیل شده اند. نوشتار حاضر به بررسی وضعیت سیاسی کردها از دوره جنگ سرد تا حال حاضر می پردازد. کردهای خاورمیانه با توجه به تحولات منطقه ای، نقش و اراده بین المللی و تلاش های مبارزاتی خود از بازیگری حاشیه ای در دوره جنگ سرد به بازیگری فعال و تاثیرگذار نه تنها داخل چهار کشور یادشده، بلکه در عرصه منطقه ای تبدیل شده اند.کلید واژگان: کردها, عراق, ترکیه, سوریه, خاورمیانه, فدرالیسم, هویت ملی, عثمانی, ایران, جنگ سردMiddle East's Kurds were scattered in four different countries since the collapse of the Ottoman Empire, and often had campaign activities as opposition groups. But in the current situation, they have become the actors with different roles. The present paper with examining of the political situation of Kurds from the twenty-first century to present , has the belief that , according to regional developments, the international role and campaign efforts ,Middle East's Kurds have become the active and effective player from marginal player, not only within countries but also in regional areas. In this regard, first, there is a survey of the situation of Kurds before the present century, especially at the beginning of changing the position of this ethnic group in the 1990s and then drawing their political outlook with the explanation of Evolution of kudos's role.Keywords: Kurd, Iraq, Turkey, Syria, Middle East, Federalism, National Identity, Ottoman, iran, Cold war
-
حکومت بحرین و شورای همکاری خلیج فارس به محوریت و رهبری عربستان سعودی، به عنوان دو بازیگر اصلی، سعی کرده اند خیزش مردمی بحرین را مدیریت و مهار کنند. حکومت بحرین با توجه به مولفه های مختلف تاثیر گذار بر رفتار آن به اتخاذ رویکردهای مختلف در قبال خیزش مردمی پرداخت. حکومت آل خلیفه به رغم رویکردی مسالمت آمیز در مقطعی از خیزش مردمی و با وجود برخی اختلاف نظرهای داخلی، سرانجام رویکرد سرکوب گسترده و خشونت آمیز معترضان را اتخاذ کرد. در این میان، گروه های اپوزیسیون نیز رویکردی واحد در قبال حکومت نداشتند. شورای همکاری خلیج فارس نیز تحت تاثیر و تسلط دیدگاه های مقامات عربستان سعودی و نگاه خاص آنها به تحولات منطقه ای، به خصوص بحرین، به حمایت از آل خلیفه و مقابله با خیزش مردمی بحرین پرداخت. این رفتارها به رغم برخی اختلاف نظرها، مورد اجماع کلی اعضای شورای همکاری قرار دارد، اما عمدتا از ملاحظات سعودی ها در مورد تاثیر خیزش مردمی بحرین بر مسائل داخلی خود، توازن قدرت منطقه ای و مولفه هایی مشابه ناشی می شود.Government of Bahrain and the Persian Gulf Cooperation Council with central leadership of Saudi Arabia, as the two main actors have tried to manage and control Bahrain's popular uprising. Bahrain Government considering various components that influence its behavior adopted different approaches towards the popular uprising. Al-Khalifa regime despite peaceful approach toward popular uprising in a period of time and some internal disagreements, finally adopted approach of widely violent suppression of protesters. Meanwhile, opposition groups did not have a unified approach towards the government. Also Persian Gulf Cooperation Council influenced by Saudi authorities and their particular attitude toward regional developments, especially Bahrain, supported al-Khalifa regime and suppressed the popular uprising. Despite some disagreements, members of the council had general consensus about these behaviors, but mostly arises from Saudis considerations about effect of Bahrain's popular uprising on its domestic issues, regional balance of regional power and similar factors.
-
مقاله حاضر در پی پاسخگویی به این پرسش است که کدام یک از نظریه های رئالیستی می توانند چهارچوب مفهومی جامع تر و مناسب تری را برای تبیین سیاست خارجی کشورها ارائه نماید. در این راستا ضمن اشاره به مبانی مشترک و مناظره های درونی رئالیسم به نحوه نگاه و تبیین رئالیسم کلاسیک، رئالیسم ساختارگرا و رئالیسم نوکلاسیک به مقوله سیاست خارجی پرداخته شده است. تاکید رئالیسم کلاسیک بر سرشت قدرت طلب انسان و ویژگی های دولت ها در تبیین سیاست خارجی و عدم توجه کافی به عوامل سیستمی و در مقابل عدم توجه رئالیسم ساختارگرا به عوامل سطح واحد و تاکید صرف بر متغیرهای کلان سیستمی از نارسایی های این دو نظریه برای تبیین سیاست خارجی محسوب می شود. مهم تر اینکه در نورئالیسم متغیر وابسته اصلی که نظریه پردازان در پی تبیین آن هستند، مؤلفه ها و نتایج بین المللی است و بررسی سیاست خارجی دغدغه عمده ای محسوب نمی شود. در حالی که رئالیسم نوکلاسیک متغیر وابسته مورد بررسی خود را سیاست خارجی می داند و این نظریه در درجه نخست، نظریه ای برای تبیین سیاست خارجی دولت هاست. استدلال اصلی این است که رئالیسم نوکلاسیک به دلیل توجه همزمان به عوامل سطح سیستمی به مثابه متغیر مستقل و عوامل سطح واحد به عنوان متغیر میانجی و تلقی سیاست خارجی به عنوان متغیر وابسته اصلی می تواند چهارچوب مفهومی جامع تری را برای تبیین سیاست خارجی در مقایسه با رئالیسم کلاسیک و ساختارگرا ارائه دهد.
کلید واژگان: رئالیسم, سیاست خارجی, رئالیسم نوکلاسیک, رئالیسم ساختارگرا, رئالیسم کلاسیکThis article tries to answer the question that which realist theory can provide a more comprehensive and more appropriate conceptual framework for explaining the foreign policy of countries. Along these lines, the author, while mentioning the common foundations of realist views and their internal debates, describes how classical realism, structural realism, and neo-classical realism look to the notion of foreign policy. The emphasis of classical realism on the power – seeking nature of the man, thecharacteristics of states, and its insufficient attention to systemic factors, on the one hand, and the lack of attention of structural realism to the factors of unit level and its mere emphasis on systemic grand variables, on the other hand, are among the deficiencies of these two theories for explaining foreign policy. A more important point is that in neo-realism, the main dependent variable the theorists are to explain, is international implications of an event or a phenomenon, and studying foreign policy does not constitute their main preoccupation, while neo-classical realism posits foreign policy as its dependent variable. This theory, in the first instance, is a theory for explaining the foreign policy of the states. -
عراق طی چند دهه گذشته، به خصوص دوره بعث، بازیگری تهدیدساز در برابر ایران بوده است. تغییر رژیم عراق پس از حمله امریکا و شکل گیری ساختار جدیدی از قدرت با مولفه های دموکراتیک که مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته باعث آغاز دوره ای نو در روابط و تعاملات جمهوری اسلامی ایران و عراق شده است. اما این مساله با توجه به ابعاد و پیامدهای منطقه ای آن، به ویژه تاثیرگذاری بر توازن قدرت منطقه ای، با مخالفت برخی بازیگران منطقه ای و قدرت های فرامنطقه ای روبه روست. بر این اساس نوشتار حاضر به بررسی سیاست ها و اقدامات امریکا و کشورهای عربی به محوریت عربستان سعودی به عنوان بازیگران اصلی خواستار محدودسازی تعاملات ایران و عراق پس از صدام، می پردازد و اهداف آنها را تبیین می کند.Over the past decades, especially in the Baath period, Iraq has been a threatening actor against Iran. Regime change in Iraq after the U.S. invasion and the formation of a new power structure with democratic components which have been supported by Islamic Republic of Iran, have caused beginning of a new era in relations and interactions of Iran and Iraq. But considering the regional dimensions and consequences of this problem, especially affecting the regional balance of power, this issue has been faced with the opposition of some regional actors and transregional powers. Accordingly, the present paper tries to explain their goals and to examine policies and measures of US and Arab countries with centrality of Saudi Arabia as the main actors who have called for confining interactions of Iran and Iraq in post-Saddam period.
-
القاعده عراق را می توان اصلی ترین بازیگر غیردولتی در عراق پس از حمله آمریکا به این کشور محسوب کرد. این گروه به عنوان چالش برانگیزترین گروه مخالف روند سیاسی عراق با رویکردی مسلحانه و خشونت آمیز بعد از حمله آمریکا در این کشور ظهور کرد، اما با گذشت چند سال و به ویژه از سال 2007 القاعده عراق به تدریج به سمت ضعف و افول رفت. هدف این نوشتار بررسی عوامل ظهور و افول القاعده در عراق است. در این راستا ابتدا به عوامل ظهور و به ویژه تشدید شکاف ها و منازعات بین گروه های داخلی عراق و رویکرد مخالفت آمیز گروه های سنی پرداخته می شود. سپس با تبیین اهداف، استراتژی و عملکرد القاعده در عراق به عوامل افول و تضعیف این گروه از جمله واکنش گروه های سنی و تقابل اغلب سنی ها با آن اشاره می شود.
کلید واژگان: القاعده عراق, اهل تسنن, آمریکا, شوراهای بیداریIraqi Al-Qaeda can be considered the most important non-governmental actor in Iraq, following the U.S. attack on this country. This group emerged as the most challenging group in opposing the political process in Iraq. It adopted a violent approach, but since 2007, it gradually began its downturn trend. This article tries to study the factors contributing to the rise and fall of Al-Qaeda in Iraq. Along these lines, the author first addresses the factors which contributed to the rise of this group and particularly increasing differences and conflicts among internal groups in Iraq as well as opposition made by Sunni groups. Then, while explaining the goals, strategies and performance of Al-Qaeda in Iraq, the author discusses the factors contributing to its weakness including reactions made by the majority of Sunni groups against it.Keywords: Iraqi Al Qaeda, Sunnis, U.S., Awakening Councils
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.