afsaneh nazeri
-
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 139 (مهر 1403)، صص 1621 -1636زمینه
اختلال اضطراب جدایی از متداول ترین اختلالات روانشناختی در دوره کودکی است. سبک های فرزندپروری و اضطراب والدین از جمله عوامل خطر مهمی هستند که برای بروز اختلال اضطراب جدایی شناسایی شده اند. مرور پیشینه پژوهشی نشان می دهد علی رغم انجام مطالعات مختلف در ایران در مورد اثربخشی هنردرمانی به خصوص نقاشی بر کاهش اضطراب جدایی کودکان، در مورد بررسی تاثیر ترکیب نقاشی و تعامل والد-کودک بر اضطراب جدایی کودکان، شکاف پژوهشی وجود دارد.
هدفپژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی روش های نقاشی تعاملی مبتنی بر رابطه والد-کودک بر علائم اختلال اضطراب جدایی کودکان 6-8 سال انجام شد.
روشطرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی کودکان 6 تا 8 ساله دارای اختلال اضطراب جدایی شهر اصفهان در سال 1400 بود که در مراکز پیش از دبستان و مدارس ابتدایی شهر اصفهان ثبت نام کرده بودند. جهت انتخاب نمونه آماری، در مرحله اول مقیاس سنجش اضطراب جدایی (فرم والدین) به صورت در دسترس بر روی 100 نفر از والدین کودکان سنین 6 تا 8 ساله اجرا شد و کودکان دارای اختلال اضطراب جدایی شناسایی شدند و سپس 16 نفر از والدین دارای کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی و فرزندان آن ها شناسایی شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (8 نفر) و گواه (8 نفر) گمارش شد و پروتکل درمانی در 13 جلسه 45 دقیقه ای (هر هفته یک جلسه) برای اعضای گروه آزمایش برگزار شد. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش، نسخه والدین مقیاس سنجش اضطراب جدایی (هان و همکاران، 2003) بود. هم چنین جهت تحلیل داده ها در مطالعه حاضر از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS-23 استفاده شد.
یافته هایافته های پژوهش حاضر نشان داد، روش های نقاشی تعاملی مبتنی بر رابطه والد-کودک بر کاهش علائم اختلال اضطراب جدایی و مولفه های آن (ترس از تنهایی، ترس از رها شدن، ترس از بیماری جسمانی و نگرانی وقوع حوادث خطرناک) در کودکان 6-8 سال تاثیر موثر و معناداری دارد (05/0 P<) و تاثیر این آموزش در مرحله پیگیری نیز تداوم داشته است.
نتیجه گیریبا توجه به تایید اثربخشی روش های نقاشی تعاملی مبتنی بر رابطه والد-کودک بر کاهش اختلال اضطراب جدایی کودکان 6-8 سال در پژوهش حاضر، پیشنهاد می شود مشاوران مدارس و مراکز تخصصی مشاوره کودک، از این شیوه آموزشی-درمانی در جهت کاهش نشانگان اختلال اضطراب جدایی در کودکان استفاده کنند. هم چنین از حیث اهمیت تعامل والد-کودک، می توان از برنامه آموزشی- درمانی مذکور جهت تقویت رابطه والد-کودک در خانواده استفاده کرد
کلید واژگان: روش های نقاشی تعاملی, رابطه والد-کودک, اختلال اضطراب جدایی, کودکان 6-8 سالهBackgroundSeparation anxiety disorder is one of the most common psychological disorders in childhood. Parenting styles and parental anxiety are among the important risk factors that have been identified for the occurrence of separation anxiety disorder. A review of the research background shows that despite conducting various studies in Iran on the effectiveness of art therapy, especially painting, on reducing children's separation anxiety, There is a research gap regarding the effect of the combination of painting and parent-child interaction on children's separation anxiety.
AimsThe present study was conducted with the aim of investigating the efficacy of interactive painting methods based on parent-child relationship on the symptoms of separation anxiety disorder in 6-8 year old children.
MethodsThe current research design was a semi-experimental pre-test-post-test type with a control group and a three-month follow-up. The statistical population of this research included all 6-8 year old children with separation anxiety disorder in Isfahan city in the academic year of 2021-2022, who were enrolled in pre-primary centers and elementary School in Isfahan city. In order to select a statistical sample, in the first step, the Separation Anxiety Assessment Scale (Parent Version) was administered on 100 parents of children aged 6 to 8 years, and children with separation anxiety disorder were identified, And then 16 parents of children with separation anxiety disorder and their children were identified and randomly assigned to two experimental (8 people) and control (8 people) groups, the educational-therapeutic protocol was held in 13 sessions of 45 minutes (one session each week) for the members of the experimental group. The data collection tool in this study was the parents' version of Separation Anxiety Assessment Scale (Hahn et al., 2003). Also, to analyze the data in the present study, the method of analysis of variance with repeated measurements and SPSS-23 software was used.
ResultsThe findings of the present study showed that interactive painting methods based on parent-child relationship reduce the symptoms of separation anxiety disorder and its components (fear of being alone, fear of abandonment, fear of physical illness and worry about calamitous events) It has an effective and significant effect on children aged 6-8 years (P<0.05) and the effect of this training has continued in the follow-up phase.
ConclusionConsidering the confirmation of the efficacy of interactive drawing methods based on parent-child relationship on reducing separation anxiety disorder in 6-8 year old children in the present study, it is suggested, School counselors and specialized child counseling centers should use this educational-therapeutic method to reduce the symptoms of separation anxiety disorder in children. Also, in terms of the importance of parent-child interaction, the aforementioned educational-therapeutic program can be used to strengthen the parent-child relationship in the family.
Keywords: Interactive Drawing Methods, Parent-Child Relationship, Separation Anxiety Disorder, 6-8 Year Old Children -
نشریه پیکره، پیاپی 33 (پاییز 1402)، صص 51 -66
بیان مسیله:
ملاصدرا در مولفه های فلسفی خود به گونه ای به بیان زیبایی پرداخته که تاثیر این تفکرات در آثار هنری عصر صفوی به خصوص در «مکتب نقاشی اصفهان» بازتاب یافته است. مهمترین جریان هنری این مکتب را رضا عباسی و شاگردانش شکل دادند که در آثارشان نقشمایه ها و موضوعاتی در ارتباط با جهان پیرامون و جامعه فرهنگی- هنری آن زمان دیده می شود و به لحاظ کاربست عناصر بصری و همچنین محتوا با مولفه های فلسفی- عرفانی ملاصدرا به ویژه در آرای مرتبط با زیبایی و عشق مطابقت دارد. نگاره ها و مرقعات قطعی و منتسب به رضا عباسی و پیروانش جامعه آماری پژوهش حاضر را تشکیل می دهند که جهت ارزیابی چگونگی ظهور مولفه های «فلسفی ملاصدرا» در آثار نقاشی مکتب اصفهان مورد مطالعه قرار می گیرند. سوال پژوهش این است که چه ارتباطی بین مولفه های ملاصدرا در باب زیبایی با نقاشی مکتب اصفهان با تمرکز بر آثار نقاشی مکتب اصفهان وجود دارد؟
هدفکشف زیبایی های نهفته در آثار مصور مکتب نقاشی اصفهان و انطباق آ ن ها با آرای ملاصدرا در باب زیبایی هدف پژوهش حاضر است.
روش پژوهش:
روش این پژوهش توصیفی- تحلیلی با رویکرد تطبیقی است و روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و اسنادی است. جامعه آماری شامل منتخبی از ممتازترین نگاره ها و مرقعات مکتب اصفهان است که توسط رضا عباسی و شاگردانش خلق شده اند.
یافته هاداده های به دست آمده مبین آن است که عناصر به کار رفته در نگاره ها و مرقعات منسوب به رضا عباسی و شاگردانش بازتاب زیبایی به دو صورت صوری و محتوایی هستند که در مولفه های فلسفی عرفانی ملاصدرا قابل ردیابی است. در این آثار، زیبایی های ظاهری و باطنی که بعضی به گونه رمز و نماد به نمایش درآمده اند، نشان دهنده وضعیت فرهنگی- اجتماعی روزگار صفوی و تفکرات فلسفی- عرفانی آن زمان است. به بیان دیگر، آثار رضا عباسی و شاگردانش، به عنوان نمونه شاخص و برجسته ای از آثار نقاشی مکتب اصفهان، با مولفه های ملاصدرا در باب زیبایی ارتباط دارند.
کلید واژگان: فلسفه ملاصدرا, مکتب نقاشی اصفهان, رضا عباسی, عشق و زیبایی, زیبایی های محتوایی و صوریPaykareh, Volume:12 Issue: 33, 2023, PP 51 -66Problem Definition:
In his philosophical components, Mulla Sadra expressed elegance in such a way that the influence of these thoughts was reflected in the artworks of the Safavid era, especially in the "Isfahan Painting School". The most important artistic trend of this school was formed by Reza Abbasi and his students; in their works, motifs and topics related to the surrounding world and the cultural-artistic society of that time can be seen. In terms of the use of visual elements as well as the content, it corresponds to the philosophical-mystical components of Mulla Sadra, especially in the viewpoints related to beauty and love. The paintings and Muraqqa pieces attributed to Reza Abbasi and his followers form the statistical community of the present research, which are studied to evaluate how the "philosophical components of Mulla Sadra" appear in the paintings of the Isfahan school. The question of the research is: "What is the relationship between the philosophical components of Mulla Sadra and Isfahan school painting in terms of elegance by focusing on Isfahan school painting works"?
ObjectiveThe present study aims to discover the elegance hidden in the illustrated works of the Isfahan school of painting and to match them with Mulla Sadra's views on beauty.
Research MethodThis study applies a descriptive-analytical method with a comparative approach, which was done by collecting library-documentary data. The statistical population includes a selection of the most distinguished paintings and Muraqqas of the Isfahan school, which were created by Reza Abbasi and his students.
ResultsThe obtained data shows the elements used in the paintings and Muraqqas attributed to Reza Abbasi and his students are a reflection of elegance in both form and content, which can be traced to the mystical philosophical components of Mulla Sadra. In these works, the external and internal beauties, some of which are shown as codes and symbols, show the social-cultural situation of the Safavid period and the philosophical-mystical thoughts of that time. In other words, the works of Reza Abbasi and his students, as an outstanding example of the Isfahan school of painting, are related to the components of Mullah Sadra in terms of elegance.
Keywords: Mulla Sadra's Philosophy, Isfahan School of Painting, Reza Abbasi, Love, Beauty, Content, Form Elegance -
ارتباط سینما و نقاشی از جمله مقولاتی انگاشته می شود که از دیرباز مورد توجه بوده است. پدرو آلمودوار را باید در زمره ی فیلمسازانی به شمار آورد که فیلم هایش پیوند وثیقی با هنر نقاشی دارند. آلمودوار با ارجاع به آثار نقاشان کلاسیک مانند ولاسکویر و تیسین؛ هنرمندان مدرن نظیر دالی، مگریت، هاپر، پیکاسو و حتی نقاشان انتزاعی مثل موندریان و روتکو در دسته ی کارگردانانی قرار می گیرد که امتزاجی از نقاشی و سینما در فیلم هایش نظاره می شود. این پژوهش به شیوه ی کیفی به تحلیل نقاشی در فیلم های پدرو آلمودوار می پردازد. هدف از تحقیق پیش رو مطالعه ی نقاشی در سینمای آلمودوار با طرح این پرسش است که «فیلم های پدرو آلمودوار چگونه از متون نقاشی تاثیر پذیرفته اند؟». این مقاله برای پاسخ به این پرسش از روش توصیفی-تحلیلی بر مبنای آرای ژرار ژنت در حوزه ی بینامتنیت و لیندا هاچن در حیطه ی پارودی بهره جسته است. یافته ها موید این مطلب است که قاب های سینماتوگرافیک در فیلم های آلمودوار به انحای مختلفی از نقاشی استنساخ شده اند؛ گاه در قالب تابلو های زنده و گاه در قالب تصاویری که آثار انتزاعی را به ذهن متبادر می سازند. تلمیح، وارونگی آیرونیک، فرامتن سازی و بازآفرینی به مثابه ی ادای احترام؛ به عنوان وجوه آرای این دو متفکر، اضلاعی هستند که فیلمساز به میانجی آنها از نقاشی در کارهایش سود برده است.کلید واژگان: ژرار ژنت, لیندا هاچن, تلمیح, پارودی, تابلوی زنده, سینمای پدرو آلمودوارThe relationship between cinema and painting has long been considered a subject of interest. Pedro Almodóvar is a prominent and progressive filmmaker in new Spanish cinema. His movies are marked by a distinct style and an idiosyncratic aesthetic expression. Frequently, Almodóvar has acknowledged being influenced by various sources. Almodóvar should be counted among the filmmakers whose films have a strong connection to the art of painting. He is one of the directors whose works are fundamentally based on an aesthetic framework of painting. The use of paintings as part of the cinematic mise-en-scène and the recreation of famous paintings within the cinematographic frame are considered to be the primary relationships between Almodóvar's works and art. However, sometimes these connections transcend facile associations and require greater effort to sufficiently be comprehended.Almodóvar employs various techniques of reference for oeuvres from classical painters such as Diego Velázquez, and Titian; modern artists like Salvador Dalí, René Magritte, Edward Hopper, and Picasso in addition to even the abstract painters like Piet Mondrian and Mark Rothko. This feature places him among the directors exhibiting a unique knowledge of painting in their films. The present research conducts a qualitative analysis of paintings in Almodóvar's films. This study aims to examine painting in Almodóvar's cinema by posing the question of how Pedro Almodóvar's films have been influenced by painting. This developmental research utilizes a descriptive-analytical, comparative methodology and a theoretical framing approach to study the modes of cinematic allusion based on Gérard Genette's intertextuality theory and Linda Hutcheon's theory of parody. Case studies include the prominent works of this filmmaker from the 1980s.The findings indicate that the cinematographic frames in Almodóvar's films have been transcribed from painting in various ways. In the first case, the relationship between the cinematic frames and the paintings is a simple intertextual allusion, whereby the filmmaker, inspired by a painting, recreates it in the cinematic frame, known as tableaux vivant. At times, these allusions transcend a simple association and take on a metaphorical quality, forging a particular connection with the world of the film's characters. In some cases, the intertextual relationship leads to a multilayered connection that generates a new texture of allusion and trans-contextualizing occurs, a concept derived from the theoretical dimensions of Linda Hutcheon's parody, which is perceived as a significant feature of modern art. In some instances, the relationship between Almodóvar's cinematic frames and paintings follows an ironic inversion, whereby a form of allusion and imitation is observed but with a repetition that contains differences, possibly employed for purposes such as critique or recreation. In some cases, Almodóvar uses the frame as a painter's canvas, employing cinematic techniques to create scenes reminiscent of abstract paintings.Keywords: Allusion, Gérard Genette, Linda Hutcheon, Parody, Pedro Almodóvar's Cinema, Tableau vivant
-
بازنمایی تصویر در آثار امپرسیونیستی کلود مونه، نحوه رویت طبیعت را به صورتی دیگرگونه به تصویر می کشد؛ گونه ای از نگریستن که به تناسب و ضرورت، شیوه خاصی از بازنمایی را می طلبد. توصیف و تفسیر نوینی که مونه از طبیعت ارایه می دهد، چهره ای متفاوت از این مقوله آشنا و تکراری را بر بوم باز می تاباند. افزون بر این، وی با تمهیدات و شگردهای نوین بصری، تحولی شگرف در زمینه موضوع نقاشی و شیوه ساخت آن ایجاد می کند. در پژوهش پیش رو، نویسندگان بر آن بوده اند تا با هدف بررسی شیوه نگریستن مونه و در پی آن تحول در زبان تصویری وی، براساس بازنمایی لحظه، روش ادراکی نقاش را با عطف به ارزش های تصویری مورد تحلیل و تفسیر قرار داده و به این پرسش پاسخ دهند که نحوه رویت طبیعت در نزد مونه چگونه در فرایند خلق اثر به کاربست تکنیک و تمهیدات بصری خاص انجامیده است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر شیوه رویت و ادراک مونه از طبیعت در حال گذار بوده است. یافته های پژوهش نمایانگر آن است که طرح لمحه ای چون لحظه آنی برای مونه به مثابه مقوله ای فرار و احاطه ناپذیر، سبب می شود که موضوع نقاشی حکم آینه بازتاب دهنده ای را بیاید که شرایط جوی هر دم متغیر را در لحظه آنی استحاله ثبت کند. مونه این چنین حقیقت مسلم و ثابت انگاشته شده طبیعت در شیوه های پیشین نقاشی را به ادراک و تجربه فردی هنرمند در لحظه معطوف می کند. مونه با اولویت دادن به نور و ادراک و به واسطه به کارگیری تمیهدات بصری متناسب با نگرش خود، به گزارش احساس خود از طبیعت می پردازد و به سنت ریالیسم ژرف نمایانه پایان می بخشد. او در بازی متقابل و متعارض انعکاس ها و روشنی ها تعامل شی و محیط را برجسته می کند و بیش از موضوع سعی در فراچنگ آوردن جایگاهی نادیدنی و احاطه ناپذیر را دارد.کلید واژگان: کلیدواژه ها: رویت طبیعت, فرایند خلق اثر, لحظه اکنون, نقاشی, کلود مونه, امپرسیونیسمClaude Monet is known as the pioneer of the first completely modern movement in painting by presenting a different painting. In this work, instead of a completely naturalistic description of a sunrise scene, he records the immediate impact of the landscape on the eye by focusing on the transformations of light and color. In this way, nature in Claude Monet's works is more than the subject, it is an excuse for experiments that make him to leave the workshop and bring him a scientific and new vision to light and colour in contrast to the typical workshop painting style.In sunrise scene, Claude Monet shows a way of perception and vision that critics use the word "impression" to describe it. In his impressionist paintings, he is searching for a way to record the immediate visual perception of the subject, which in this regard changes the previous fixed principles in the field of painting and in general the thinking of the audience of the work. So that it provides a new description and interpretation of the usual and familiar category of nature.The nature in Monet's paintings shows that the painter is more concerned with describing nature than trying to find a way to record the immediate visual perception of the subject. Monet's special way of seeing nature makes it dependent on the individual experience of the artist from an independent and unchanging presence.His emphasis on visibility shows that the nature of the subject depends on the fleeting light conditions and that the subject of the painting is not visible to everyone in the same way. In this regard, by using the new theories of the emergence of colour and following the previous achievements of Barbizon painters, he turns nature from a completely naturalistic treatment into an excuse for another way of seeing and representing nature. By focusing on the change that governs nature and also human perception, Monet diminishes objective reality in contrast to sensory perception. Focusing on the transitory and fleeting states of nature, he reveals an invisible and absolutely necessary field to make nature visible. The idea of series paintings by prioritizing the atmospheric conditions, for the first time diminishes the importance of the subject of the painting and encourages the painter's eye to push back the main subject and focus more on the invisible field, which makes the subject visible.At this time, the visible subject finds the rule of a reflecting mirror, which records the invisible conditions of every variable in a random state. With this preparation, Monet reveals the issue of how the subject of the painting has an existential cause related to an invisible realm. Based on this, Monet changes the framework of attention from the visible subject to the realm of invisibility, which, above all, requires the use of a method different from the common method.Unlike the previous painter, Monet is much less concerned with the description of the subject, beyond that, he is trying to achieve a pure visual-pictorial expression and to induce a sense of the subject to the audience. In This kind of painting, subject turns from a stable presence based on the pure principles of design into forms resulting from the capture of a moment, which their display requires concentration, speed and a special attitude of the painter. In this definition, the sense of the subject is more real than its solid shell, and in this way, the constructionist of nature is discarded and the solid structure of the form transformed in the rapid effects of light and colour.The difference that Monet creates in the history of painting is that this time he gives priority to the background environment. By changing the frame of attention from the main subject of the painting to the surrounding environment, Monet transforms the interaction between nature and the environment.Also, by using visual methods, he looks at a place in the image space that has been considered an unimportant background until now. In this regard, the paintings of Monet's collection realize the visualization of the invisible conditions of visible elements. This collection shows the constantly changing level of the interaction of elements and the surrounding environment, and more than the subject, it tries to capture an invisible position. Monet solves this issue in his painting by recording momentary perceptions, immediacy in execution, focusing on transitory and accidental states, and constructing the structure of objects and analyzing shapes in favour of representing the transformations of light. The broken colour technique, by ignoring the consistent linear format of the shapes, turns the canvas in to a field of continuous colour vibration and colour effects.Therefore, Monet's painting is the field of showing the simultaneous possibilities of visible and invisible, continuity and discontinuity. The elements of nature appear in Monet's painting through an invisible frame, and then, drowning in the distant dimension, they always stay back and remain invisible. Monet captures the visual effect of light without paying attention to the subject and presents relationships in the painting that until then had an unclear and dumb understanding.By introducing a new kind of perception and vision, Monet shows that; Rather than describing nature, the painter is trying to find a way to record the immediate visual perception of the subject. Monet's special way of seeing nature turns nature from an independent and static presence to the individual experience of the artist and his emphasis on his way of seeing and perceiving the moment and the transitory and dynamic conditions of light and atmosphere. This nature is the nature that the painter's eyes see. A method arising from the transformation of the painter's way of seeing, which leads to the transformation of the objective reality and negation of the validity of the subject. Therefore, Monet's paintings show the process of transformation of his look. So that the painting canvas is the field of emergence of the painter's perception in the face of the universe. .Keywords: Seeing Nature, Artwork Creation Process, Present Moment, Painting, Claude Monet, Impressionism
-
پدرو آلمودوار، فیلمساز شاخص و پیشرو سینمای نوین اسپانیا است که در مجموع، فیلم های او سبک خاص و بیان ویژه زیباشناختی مخصوص خود را دارا هستند. آلمودوار بارها به تاثیر پذیرفتن از منابع گوناگون اذعان کرده است؛ سینما، تلویزیون، نقاشی و ادبیات از جمله مراجعی به شمار می آیند که فیلمساز در خلق آثار خود از آنها بهره برده است. در این میان، متون سینمایی از جایگاه والایی در آثار وی برخوردار هستند؛ او از جمله کارگردانانی است که در آثار وی امتزاجی از این متون متنوع مشاهده می شود. مطالعه بینامتنیت از آن گونه مباحثی است که پیرامون آثار این فیلمساز اسپانیایی قابلیت تحقیق و تفحص دارد. هدف تحقیق پیش رو، مطالعه بینامتنیت و با طرح این پرسش بوده است که "فیلم های پدرو آلمودوار چگونه بر اساس روابط بینامتنی با متون سینمایی مختلف شکل گرفته اند؟" برای پاسخ به این پرسش، از روش توصیفی- تحلیلی و همچنین تطبیقی استفاده شده و برای تحلیل و پی جویی این روابط و طبقه بندی آنها، به نظریه بینامتنیت ژرار ژنت تکیه شده است. فیلم های بلند آلمودوار که به لحاظ زمان ساخت مربوط به دهه 1980 میلادی به بعد هستند و آثار برجسته فیلمساز را شامل می شوند، به عنوان جامعه آماری انتخاب شده اند. یافته های پژوهش مبین آن هستند که متن های متعدد سینمایی که در آثار آلمودوار به آنها اشاره شده است، اعم از پاره متن های سینمایی، اسامی و عناوین متون تحت قالب پیرامتن ها و اشارات سینمایی ایماگونه از منظر نظریه بینامتنیت ژنت به مثابه نقل قول های تصویری، ارجاعات سینمایی و تلمیحات بینامولفی و درون مولفی هستند که اساسا در سینمای فیلمساز علاوه بر کارکرد ساده آن، عملکردی استعاری دارند.
کلید واژگان: بینامتنیت, سینما, ژرار ژنت, تلمیح, پدرو آلمودوارPedro Almodóvar is a renowned and influential director in contemporary Spanish cinema whose works have a unique style and aesthetic presentation. Almodóvar has frequently stated that his films are inspired by various sources. This Spanish director drew inspiration for his works from various movies, TV programs, paintings, and literary works. Meanwhile, film references and scripts play an important role in his works, and he is one of the directors whose works incorporate a combination of such texts. Thus, “intertextuality” is one of the topics that can be properly examined in this Spanish filmmaker’s works. This research investigates intertextuality in Almodóvar’s works and answers the following question: “How are Pedro Almodóvar’s films created through their intertextual links with other films?” A descriptive-analytical method and comparative method were used to address this question. In addition, Gérard Genette’s theory of intertextuality has been used to analyze and categorize such intertextual relationships. The statistical population of this research consists of Almodóvar’s feature-length films produced during the 1980s, which are regarded as his most renowned works. The results demonstrate that the various cinematic texts mentioned by Almodóvar, such as cinematic excerpts, script titles, and cinematic allusions, within Genette’s theory take on the roles of para-texts, quotations, cinematic references, and inter- and intra-authorial allusions, which, in addition to their conventional functions, have a metaphorical function.
Keywords: Intertextuality, Cinema, Gérard Genette, Allusions, Pedro Almodovar -
جنی ساویل یک نقاش فیگوراتیو از تصاویر بسیار بزرگ و توصیفات کوبنده در مورد بدن گروتسکی زنان و اغلب خودش است. نقاشی های او با اصطلاحات مختلفی مانند ناخوشایند، بی رحمانه و منزجرکننده توصیف می شود. ریالیسم گروتسک به عنوان یک جریان دارای نفوذ و قدرت در نقاشی فیگوراتیو تا به امروز زنده مانده است. در بدنی تحریف شده به عنوان ابزاری برای با هم ادغام نمودن واقعیت و تخیل. شکاف ها و برآمدگی های این بدن مشترک انسانی ممکن است ناخوشایند یا منزجرکننده به نظر برسند اما باختین این تصاویر احشایی را در چارچوبی بلندنظرانه و مثبت قرار می دهد. این پژوهش با طرح این پرسش اصلی که «چگونه می توان بر مبنای آرای باختین وجوه بصری هنر گروتسک را در آثار جنی ساویل خوانش نمود؟» شکل گرفته و از نظر هدف توسعه ای و از نظر نوع و روش، کیفی و توصیفی-تحلیلی می باشد. یافته های تحقیق آشکار کننده این واقعیت است که این هنرمند با بکارگیری هنر خود هر آنچه در جامعه امروزی فاخر و بلندمرتبه تلقی می شود به زیر کشیده و آن را از مرکز به حاشیه رانده است و این گونه با درهم شکستن روابط سلسله مراتبی و تقدس زدایی از امر مقدس و آرمانی، اعتراض خود را به بی عدالتی و نابرابری در جامعه ابراز نموده است.کلید واژگان: میخائیل باختین, گروتسک, نقاشی, جنی ساویل, کارناوالJenny Saville, the Scottish contemporary artist found immediate success in the 1990s due to the depiction of corpulent women on a large scale; depictions that were considered to be a rebellion against the long-lasting historical practice of drawing women according to the ideal constructs of beauty and slim female body. Saville’s works were considered as bold measures in contemporary art, and the updated historical context which was brought by the oversized depiction of the figures linked Saville to keywords such as atypical, inconsistent, and exaggerated. Saville’s figures fall under the category of Grotesque art due to the depiction of suspended, amorphous, transplanted, and transgendered limbs. The human body and its vital and physical behaviors play a significant role in Saville’s imagination. The bodies created through Grotesque realism are positive entities that delineate a world’s population regardless of their class and have the potential to inject instability in the accepted societal, political, and aesthetic norms. The essence of Mikhail Bakhtin’s notable views on carnival-Grotesque disassociates itself from all the monotonous and invariable conventions, arrangements, stable truths, and cliches and provides an opportunity for revision and creation of novel worldviews. This theory provides a fresh outlook through which the works of Jenny Saville can be studied. The main objective of this study is to analyze the latent layers of meaning in Jenny Saville’s paintings which contain the implicit definitions and implications of criticizing the contemporary political, societal, cultural, and aesthetic landscape. Due to their authenticity, these features are studied according to Bakhtin’s views in order to provide an answer for the following question: “How can the elements of Grotesque art in Jenny Saville’s works be studied according to Bakhtin’s views?” In terms of type, methodology, and developmental features, the present study is of qualitative and descriptive-analytical type. The findings of the present study reveal Saville’s attempt to pull apart and decentralize all the sumptuous and elegant features of contemporary society through her art. Saville expresses her dissatisfaction with the injustice and inequality in the society through overwhelming hierarchical orders and all that is considered to be dignified. Saville is drawn to expressions such as “mutation”, “transformation”, and “ambiguity”, and seeks the extravagant and bulky depictions of human figures that are comparable to Bakhtin’s interpretation of Grotesque body with unique affinity and understanding of the material world. Saville’s recent works feature multilayered and overlapping masses of bodies and distorted limbs, that point to the notion of multiple truths and abundance of signifiers. The figures in her works – which often have elusive dimensions along with transplanted and transitional bodies – are arranged in a way to eliminate the line between creation and annihilation, and to demonstrate the cyclicity of time in Grotesque imagination. For Bakhtin, the Grotesque is against the hierarchiacal order, destroying all forms of social and racial classifications, like large figures of Saville, which provokes the audience to question the "policies of beauty standardization" and the "disgust caused by bodies not complying with the standards."Keywords: Mikhail Bakhtin, Grotesque, Painting, Jenny Saville, Carnival
-
نیکول آیزنمن نقاش فیگوراتیو معاصر، به نسلی از استادان هنر تعلق دارد که منابع خود را از کاریکاتورهای روزنامه ها و نقاشی های دوران رنسانس به طور یکسان اقتباس کرده و در پی ستردن مرز میان هنر عالی و فرهنگ عامه است. اثر "پیروزی فقر" که یکی از گزنده ترین آثار این هنرمند است، برداشتی معاصر از اثری به همین نام است که توسط هانس هولباین نقاشی شده و دارای فضایی چندلایه، گفت وگویی، تمثیلی، هجوآمیز و گروتسکی است. میخاییل باختین از مهم ترین نظریه پردازان قرن بیستم محسوب می شود که به مطالعه زبان به عنوان یک سیستم و نحوه عملکرد گفت وگو در رابطه با اثراتی پرداخت که از طریق ارتباط ایجاد می کند و پیوندی میان هنر و این برقراری رابطه مشاهده کرد. او کارناوال را که عرصه ای محبوب جهت رها کردن خود در زیاده روی های جسمانی است، واجد فضایی گفت وگویی و یک سنت گروتسکی و مردمی دانست که تصاویر آن در پیوندی تاثیرگذار بین نشاط و خشونت یا کیفیت پایین ماتریالیسم هستند. وی بدن مشترک و تحریف شده گروتسک را در چارچوبی بلندنظرانه و مثبت قرار داده و اذعان داشت چنین بدنی پتانسیل ایجاد بی ثباتی در هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی، سیاسی و زیباشناسی را دارا است. در این راستا و با عطف به ویژگی های خاص ریالیسم گروتسک، این پژوهش به خوانش و تحلیل وجوه تصویری نقاشی پیروزی فقر اثر نیکول آیزنمن بر اساس آرای میخاییل باختین پرداخته و از نظر هدف، توسعه ای و از نظر نوع و روش، کیفی و توصیفی- تحلیلی است. یافته های تحقیق آشکارکننده این واقعیت هستند که این هنرمند با به کارگیری هنر خود، به نشان دادن پیروزی طعنه آمیز فقر پس از تصمیم گیری های ضعیف دولت امریکا پرداخته است که مسبب اصلی بحران اقتصادی سال 2008 در این کشور است و به این ترتیب، اعتراض خود را نسبت به سیاست گذاری های غلط، مدیریت ناکارآمد وقت، بی عدالتی و نابرابری در جامعه ابراز نموده است.
کلید واژگان: نیکول آیزنمن, نقاشی معاصر, پیروزی فقر, میخائیل باختین, گروتسکNicole Eisenman, a contemporary figurative painter belongs to a generation of masters of the art who have equally adapted their sources from Renaissance newspaper caricatures and paintings, seeking to efface the borders between fine art and popular culture. “Triumph of Poverty”, one of Nicole Eisenman's greatest nipping artworks, is a contemporary conception of a work of art of the same name by Hans Holbein with a multi-layered, dialogical, allegorical, satirical, and Grotesque feel to it. Mikhail Bakhtin is one of the most important theorists of the twentieth century who studied language as a system. He also studied how dialogue works concerning the effects it creates through communication and observed a connection between art and this establishment. He considered Carnival, a popular arena for indulging in physical excesses, to have a dialogue and a Grotesque and popular tradition whose images are an effective link between vivacity and violence or the low quality of materialism. He also considers the Grotesque common and distorted body in an ambitious and positive framework and acknowledged that such creates instability in accepted social, political, and aesthetic norms. In this regard, and by focusing on the specific features of Grotesque realism, this study reads and analyzes the visual aspects of the “Triumph of Poverty” painting by Nicole Eisenman based on the views of Mikhail Bakhtin. This study is qualitative in terms of developmental purpose and qualitative in terms of type and method, qualitative and descriptive-analytical. The findings showed the fact that the artist has used his art to show the ironic triumph of poverty after the poor decisions of the US government, which is the main cause of the economic crisis in 2008 in this country, and thus, the protest. In this way, it has protested against wrong policies, inefficient time management, injustice, and inequality in society.
Keywords: Nicole Eisenman, Triumph of Poverty, Mikhail Bakhtin, Grotesque, Carnival -
کاربرد اصطلاح و استعاره روایت در ادبیات موزه شناسی بسیار توسعه یافته، اما کمتر از چیستی و چگونگی روایت در آن سخن به میان آمده است و رویکردهای موجود که به ویژه در مطالعات فرهنگی در این حوزه مطرح هستند، بیشتر جنبه های انتقادی را پوشش داده اند. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی در چارچوب "نظریه روایت" ، و بر مبنای آرای ژرار ژنت، در پی این پرسش است که در موزه های هنر ، زنجیره ای از واحدها یا رویدادهای روایی چگونه و با چه فنونی به وسیله شکل گیری گفتمان روایی از نعمت داستان برخوردار می شوند؟ و در این راستا، چگونه با تحلیل یکی از مقولات اصلی روایت شناسی ادبی یعنی زمان روایت و خصوصا با بررسی تطبیقی مقوله "ترتیب" یا "زمان پریشی" برای نمایشگاه موزه، نحوه ای از تحلیل روایت موزه و چیدمان آن بر مبنای نظریه روایت حاصل می شود؟
با بررسی رویکردهای پیشین تجربه شده در چیدمان گالری ملی لندن به عنوان مورد مطالعاتی و تحلیل بخش ساینزبری، این نتیجه حاصل شد که ملاحظات زیباشناختی و کاربردی در معماری و پایبندی به اصول ترکیب بندی و جنبه های بصری در چیدمان، ایجادکننده همان زمان پریشی های روایی هستند که به مثابه ابزار و آرایه های ادبی در روایت می شناسیم. رابرت ونتوری در طراحی معماری این بخش از گالری ملی با دیدگاهی کارکردگرا در جهت ارایه فضایی برای تجربه واقعی دیدن نقاشی ها که فراتر از بازدید صرفا موزه ای باشد، توانسته در عین حال روایت گاهنگارانه موزه را نیز لحاظ کرده و با ایجاد گشایش ها و تعلیق های متعدد از طریق ارتباطات فضایی و از طریق آنچه که در این پژوهش از منظر روایت شناسی به عنوان انواع پیشوازها و بازگشت های زمانی بیرونی شناسایی شد، در این موزه به روایتگری دست یابد. بنابراین اگرچه ژنت روایت را بیشتر محدود به ادبیات می دید، این پژوهش نشان می دهد که مولفه های اصلی تحلیل گفتمان روایی همچون زمان و مقوله ترتیب در آرای وی را می توان برای روایت نمایشگاهی تطبیق داد.کلید واژگان: گفتمان روایی, موزه های هنر, زمان پریشی, ژرار ژنت, گالری ملی لندنAlthough the term and metaphor of narratives are widely used in museological literature, there are still very few studies about what and how narrative is and the existing approaches, especially in cultural studies, have dealt more with critical aspects. The methodology of this research follows a descriptive-analytical approach and is situated in the framework of "narrative theory" based on the views of Gerard Genet. It addresses the question of how and by what techniques a chain of narrative units or events are presented through the formation of narrative discourse in art museums. And in this regard, by analyzing one of the main categories of literary narratology, namely the time in narrative and especially with a comparative study of the category of "order" or "anchronies" for the museum exhibition, how to achieve a way to analyze the museum narrative and its installation based on the theory of narrative?
After reviewing the previous approaches experienced in the installation of the National Gallery of London and analyzing the "Sainsbury Wing" section as a case study, it was concluded that aesthetical and practical principles in architecture and implementation of composition and visual aspects in the installation create the same narrative anachronies that we know as one of the literary tools in the narrative.
In designing the architecture of this section of the National Gallery, Robert Venturi, with a functionalist approach to provide space for a real experience of seeing paintings that goes beyond just a museum visit, has been able to present the museum chronological narrative, and by creating several windows and suspensions, through spatial relationships and through what has been identified in this study from the perspective of narratology as types of external analepsis and prolepsis, has achieved narration in this museum. Therefore, although Gerard Genet considered narrative to be more specific to literature, this study shows that the main components of narrative discourse analysis, such as time and order in his views, can be applied to exhibition narrative.Keywords: Narrative discourse, Art museums, Anachrony, Gerard Genette, National Gallery of London -
هنر تصویری دوره ناصری، آمیزه ای از سنت نقاشی مکتب اول قاجار و رویارویی با دستاوردهای مدرن غربی؛ از جمله رسانه جدید عکاسی است. در واقع، بنیان مفهومی هنر تصویری این دوران را می توان محصول برهم کنش نیروهای مختلفی دانست که مسیله بازنمایی و همچنین بازنمایی جنسیت را تحت تاثیر قرار می دهند. هر چند در نقاشی عهد ناصری بازنمایی پیکر آدمی و مفاهیم جنسیتی آن همچنان موضوع و دغدغه اساسی است، لیکن این بازنمایی ها تفاوت هایی بنیادین با دوره های قبل از خود پیدا می کنند. پرسش اصلی این پژوهش، کیفیت بازنمایی جنسیت در نقاشی و عکاسی دوره ناصری و تفاوت های ماهیتی این دو نظام بازنمایی در ارایه تصویر جنسیت از این دوره است. برای پاسخ به این پرسش، از روش توصیفی تحلیلی و همچنین تطبیق تاریخی استفاده شده و برای صورت بندی و تحلیل قابلیت ها و امکانات ویژه تصویر عکاسی در راستای بازنمایی متفاوت تر جنسیت نسبت به نقاشی، به نظریه هستی شناسی جان سارکوفسکی تکیه شده است. جامعه آماری مورد مطالعه، پیکرنگاری های درباری عهد فتحعلی شاه و مجموعه ای از نقاشی ها و عکس های دوره ناصرالدین شاه است که نمونه وار بوده و به شکل بارزی به بازنمایی جنسیت پرداخته اند. یافته های پژوهش نشان می دهند که عکاسی، نظامی متفاوت در بازنمایی جنسیت دوره ناصری پی می ریزد که تا پیش از آن در نقاشی ایرانی سابقه ای ندارد. دوربین عکاسی به واسطه مختصاتی همچون؛ درگیر بودن با "خود شیء"، "جزییات"، "زمان"، "قاب" و "نقطه دید"، تصویری از جنسیت ارایه کرده که در تقابل با کلیشه های بازنمایی جنسیت در نقاشی، به جای آرمان گرایی بر گفتمانی واقع گرا استوار بود.
کلید واژگان: عکاسی, نقاشی قاجار, بازنمایی جنسیت, عهد ناصری, جان سارکوفسکیThe visual art of the Naseri era is a mixture of the painting tradition of the first Qajar school and the confrontation with modern Western achievements, including the new medium of photography. In fact, the conceptual basis of the visual arts of this period can be seen as the product of the interaction of different forces that affect the issue of representation as well as the representation of gender. Although the representation of the human body and its gendered meanings is still a major concern in the visual art of the Nasserite era, these representations are fundamentally different from those of earlier periods. The main question of this research is to investigate the quality of gender representation in painting and photography of the Naseri period and the differences in essence of these two representation systems in presenting the image of gender. To answer this question, descriptive-analytical method as well as historical comparison has been used and to formulate and analyze the special capabilities and possibilities of photographic image in order to represent gender differently than painting, Szarkowski's ontological theory has been adopted. The statistical population of study are court portraits of the era of Fath Ali Shah and the collection of paintings and photographs of the period of Nasser al-Din Shah that are exemplary and have a prominent representation of gender. Findings show photography introduced a new system of representation of gender in the period, which has no precedent in Iranian painting. The camera provided a picture of gender through coordinates such as engaging with the "the thing itself", "detail", "time", "frame" and "vantage point", as opposed to the stereotypes of gender representation in painting; Realism instead of idealism.
Keywords: Photography, Qajar painting, Gender Representation, Naseri era, John Szarkowski -
ساختارهای زمانی نو یا روایت های مدولار در سینما به لحاظ شیوه روایت، قواعد عام زمانی حاکم بر سینمای کلاسیک را وانهاده و به نحو متمایزی به روایت داستان پرداخته است. از سویی ویژگی های خاص بصری در نگارگری ایرانی، ازجمله فضای چندساحتی تقسیم قاب و نمایش رخدادهای متعدد به طور هم زمان، به چشم می خورد که به لحاظ ساختاری و شیوه روایت مشابهت هایی با فیلم های مذکور دارد. هدف این پژوهش مطالعه شیوه روایت و ویژگی های بصری فیلم های ساختار زمانی نو و مقایسه آن با ساختار تصویری نگارگری ایرانی با تاکید بر نمونه های دوره صفوی بوده است. پرسش پژوهش این است که چه ویژگی های مشترکی از نظر شیوه روایت میان فیلم های ساختار زمانی نو و نگارگری ایرانی وجود دارد. چارچوب نظری این پژوهش برای مطالعه شیوه روایت برپایه پژوهش های دو نظریه پرداز مشهور حوزه روایت در سینما، آلن کامرون و دیوید بوردول، استوار است. نمونه های مورد مطالعه هم فیلم های شب روی زمین و کد زمان و نگاره هایی از نسخ شاهنامه و فالنامه طهماسبی بوده است. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و تطبیقی بوده و گردآوری اطلاعات نیز با بهره گیری از اسناد مکتوب و مشاهده مستقیم صورت گرفته است. یافته ها نشان می دهد به لحاظ ساختاری و بصری مشابهت هایی میان فیلم های مورد مطالعه و ویژگی های بصری نگاره های ایرانی وجود دارد؛ ازجمله روایت غیرخطی و عدم توالی رویدادها، وجود فضای چندساحتی و نمایش توامان زمان های متعدد، روایت داستان های درهم تنیده به طور هم زمان با تعدد شخصیت ها، تعدد زوایا و منظرهای چندگانه.
کلید واژگان: فیلم مدولار, نگارگری, ساختار زمانی نو, صفویه, روایت غیرخطی, شب روی زمین, کد زمان, شاهنامه, فالنامه طهماسبیNew temporal structures in Cinema are considered a special kind of storytelling and narration in cinema that can be contrasted with the simple narratives of classical cinema. In such works - also known as cinematic modular narratives - the filmmaker intends to challenge the viewer, arousing his/her imagination and curiosity. The multifaceted space, Split screen and the simultaneous presentation of diverse narratives and the infinity of qualitative and non-linear place and time can be considered to be the components of Iranian painting.. It is noteworthy that these features were represented properly in the paintings of Tahmasebi era (Shahnamah and Falnamah) and these components can be identified in new temporal structure films. This study aims to investigate the characteristics of new temporal structure films and compare them with Iranian painting with an emphasis on the paintings of the Safavid period. The main question of this paper was: "What are the common features of new temporal structure films and Iranian painting?" Night on Earth and Timecode Films, and Shahnamah and Falnamah Tahmasebi were used as the sample. A descriptive-analytical and comparative research method was employed in this study and data were collected through written documents and observation. Findings suggest that features such as creation of complex space, simultaneous presentation of events, multifaceted and multi-level space, lack of focus on a single character, and multiplicity of characters present in the new temporal structure films are similar to the paintings of Shahnamah and Falnamah Tahmasebi.
Keywords: Modular film, Painting, New temporal structure, Safavid, nonlinear narration -
رمبرانت در خودنگاره های اولیه، با تمهیداتی، مخاطب را از دیدن به وضوح منع می کند. وجه تمایز این آثار را می توان نه در بخش های با وضوح به نمایش درآمده، بلکه در بازنمایی پرظرافت اطلاعات گمشده دانست. به عبارت دیگر، هنرمند، اصول و کیفیات بصری را در جهت عدم بازنمایی دقیق در اثر خود به کار می برد. در این راستا، شی نیز به مثابه ابژه ای کلیدی در اندیشه لاکان، امر واقع را به عنوان ساحتی گریزنده از تصویر و نماد، در تلاقی ساحت های سه گانه جای می دهد. شی از منظر لاکان، بعدی بازنمایی ناپذیر است که از قابلیت تصویر برای بازنمایی محض فراتر رفته و در شکاف حافظه و ادراک از طریق نابازنمایی پدیدار می شود. بر این اساس، گویی رمبرانت نیز در خودنگاره های دوره اول، پیرامون این بعد احاطه ناپذیر تلاش می کند. سوال مطرح آن است که تمهیدات بصری رمبرانت در ارایه تصویری از خود بر اساس مفهوم شی لاکانی، چگونه قابل خوانش هستند؟ چارچوب نظری و رویکرد تحقیق، بر مفهوم شی در تشکل سوژه ژاک لاکان استوار است. روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و تلاش بر این بوده تا با به کارگیری اصول روان کاوانه خوانش تصویر، به چگونگی تحقق خودنگاره رمبرانت مبتنی بر مفهوم شی پرداخته شود.یافته ها نشان دادند که رمبرانت، تمهیدات بصری ویژه ای به کار می گیرد تا خود را از طریق ساختار طبیعی ادراک، صورت بندی کند. به عبارت دیگر، او ناپیدایی ضروری را به تصویر می کشد که در میدان ادراک رخ داده تا امکان دیدن فراهم شود و مهم تر آنکه این ناپیدایی را در شالوده تصویر خود جای می دهد. از این رو، شاید بتوان از منظر لاکان، خودنگاره های رمبرانت را به لحاظ مجسم ساختن این بعد ضرورتا بازنمایی نشده که پیش شرط هر گونه بازنمایی است، شکلی از تبلور شی در سوژه دانست.
کلید واژگان: خوانش روان کاوانه نقاشی, شئ لاکانی, خودنگاره های دوره اول رمبرانتRembrandt, in his early self-portraits, clearly forbids the audience from seeing with precautions. The distinguishing feature of these works can be observed not in the clearly displayed sections, but in the glorious representation of the lost information. In other words, Rembrandt uses visual principles and qualities in order not to represent his works accurately. In this regard, object as a key element in Lacan’s thought places reality as an escaping field from image and symbol in the intersection of three realms. From Lacan’s point of view, the object is an unrepresentable dimension that goes beyond the ability of the image to represent, and emerges in the gap between memory and perception through non-representation. Accordingly, Rembrandt, in his self-portraits of the first period, seems to be working on this unrepresentative dimension. This question raised that how can be readable the Rembrandt’s visual arrangements in presenting a self-portrait based on the Lacanian object concept?The theoretical framework and research approach is based on the concept of object in Jacques Lacan’s subject formation. The research method is descriptive-analytical and the researcher is trying to survey Rembrandt’s self-portraits based on the concept of the object, by applying the psychological principles of image reading. The results showed that Rembrandt uses special visual arrangements to shape himself through the natural structure of perception. In other words, he depicts the necessary invisibility that occurred in the field of perception in order to be seen, and more importantly, he places this invisibility in the foundation of his image. Therefore, from the Lacan’s point of view, Rembrandt’s self-portraits can be recognized as a form of crystallization, in terms of visualizing this necessarily unrepresented dimension, which is a prerequisite for any representation
Keywords: psychoanalytic reading of painting, Lacanian object, Rembrandt’s early self-portraits -
مطالعه بازنمود شبیه سازی فرهنگی در کشتزار مورچگان پرچمی اثر یوکینوری یاناگی بر اساس آرای ژان بودریار
یوکینوری یاناگی هنر مفهومی را با کاربرد نشانه های هویتی-فرهنگی ملت های مختلف ارایه می دهد. او با خلق اثر کشتزار مورچگان پرچمی، استعاره ای از بیهودگی ملی گرایی آفرید. ترس و یا واقعیت تغییر هویت های فرهنگی در این اثر در گستره زندگی روزمره، فرایند شبیه سازی وسیعی را به نمایش می گذارد. به نظر ژان بودریار از پایه گذاران تیوری پست مدرن فرانسه، ما وارد عصر شبیه ها (وانموده ها) شده ایم. شبیه ها نشانه هایی هستند که به منزله رونوشت یا الگوی اشیاء یا رویدادهای واقعی عمل می کنند. در دوران پست مدرن شبیه سازی ها دیگر رونوشت یا کپی واقعیت نیستند، بلکه آن ها همزمان ایده واقعیتی را که مدعی بازنمایی آن هستند، به وجود می آورند. ازاین رو، پژوهش حاضر باهدف مطالعه شبیه سازی فرهنگی در اثر یوکینوری یاناگی با در نظر گرفتن آرای ژان بودریار، این سوال را مطرح می کند که چگونه شبیه سازی فرهنگی در اثر این هنرمند بازنمود پیدا می کند. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی به مطالعه اثر کشتزار مورچگان پرچمی می پردازد. نتایج نشان می دهد که یاناگی، متناسب با پویایی جامعه بشری به لحاظ ماهیت و نحوه اجرا، با استفاده از طرح پرچم های مختلف و مورچه های زنده، نوع متفاوتی از ارتباطات بین کشورها را که منجر به شبیه سازی می شود به شیوه تمثیلی بیان کرده است.
کلید واژگان: شبیه سازی فرهنگی, عصر ارتباطات, ژان بودریار, یوکینوری یاناگی, کشتزار موران پرچمیYukinori Yanagi, a Japanese artist, offers conceptual art with the application of the cultural identity of the various nations. He created a metaphor of the futility of nationalism by creating the work of the World Flag Ant Farm. The fear or the fact of changing cultural identities through the use of Yanagi in the context of everyday life illustrates the great simulation process Which is in the opinion of Jean Baudrillard was a founder of French postmodern theory, he believes that signs and meanings under the guidance of advanced media, since endlessly to multiply and increase the fixed meanings of signs, communicate word and object, and distinguish truth from error and reality from illusion, would not be possible. According to Baudrillard we have entered the era of simulation. Simulation are signs that constitutes the transcripts or the actual act of objects or events. Simulations on postmodern age is no longer a transcript or copy reality, not a replica of it. Therefore, this article aims to analyze and describe Baudrillard's simulation of the study examined the effect of Yukinori Yanagi and the question of how cultural simulate in the visual arts represented? And with the method descriptive - analytical and comparative study of the work of Yanagi.The results show that Yanagi commensurate with the dynamics society stated a different kind of communication between countries that led to assimilate to an allegorical method.Therefore, this article aims to analyze and describe Baudrillard's simulation of the study examined the effect of Yukinori Yanagi and the question of how cultural simulate in the visual arts represented? And with the method descriptive - analytical and comparative study of the work of Yanagi.The results show that Yanagi commensurate with the dynamics society stated a different kind of communication between countries that led to assimilate to an allegorical method.Therefore, this article aims to analyze and describe Baudrillard's simulation of the study examined the effect of Yukinori Yanagi and the question of how cultural simulate in the visual arts represented? And with the method descriptive - analytical and comparative study of the work of Yanagi.The results show that Yanagi commensurate with the dynamics society stated a different kind of communication between countries that led to assimilate to an allegorical method.Therefore, this article aims to analyze and describe Baudrillard's simulation of the study examined the effect of Yukinori Yanagi and the question of how cultural simulate in the visual arts represented? And with the method descriptive - analytical and comparative study of the work of Yanagi.The results show that Yanagi commensurate with the dynamics society stated a different kind of communication between countries that led to assimilate to an allegorical method.Therefore, this article aims to analyze and describe Baudrillard's simulation of the study examined the effect of Yukinori Yanagi and the question of how cultural simulate in the visual arts represented? And with the method descriptive - analytical and comparative study of the work of Yanagi.The results show that Yanagi commensurate with the dynamics society stated
Keywords: Cultural similarity, The Age of Communication, Jean Baudrillard, Yukinori Yanagi, The World Flag Ant Farm -
ژان بودریار معتقد است که فرهنگ در حال تولید شدن و با هدایت رسانه ها دائما در حال تغییر است. به نظر او، ما وارد عصر «شبیه ها» شده ایم. شبیه ها نشانه هایی هستند که مانند رونوشت یا الگوی اشیاء یا رویدادهای واقعی عمل می کنند. از آنجایی که رسانه ها در شبیه سازی فرهنگی نقش به سزایی داشته و همچنین بر هنر معاصر تاثیرگذار بوده اند، هدف این مقاله با عطف به آرای بودریار، مطالعه بازنمود شبیه سازی فرهنگی متاثر از رسانه ها در آثار هنرمند معاصر آلمانی «کاترینا فریچ» بوده و در پی پاسخگویی به این سوال است که: «چگونه شبیه سازی فرهنگی در آثار او بازنمود پیدا کرده است؟». این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی و تطبیقی به مطالعه آثار این هنرمند به ویژه اثر ضیافت او می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد که بازنمود این شبیه سازی فرهنگی، وانموده ای است که هم نظریه پرداز و هم هنرمند، هرکدام به سیاق خود به طور تمثیلی بیان کرده اند. وجوه اشتراک اثر کاترینا فریچ و آرای بودریار همچون تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی، تولید نشانه ها و فرا واقعیت نشان می دهد که هنرمند با استفاده از تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی و تولید نشانه ها، بازنمودی از شبیه سازی فرهنگی را با اثر خود ارائه داده است.
کلید واژگان: شبیه سازی فرهنگی, رسانه, هنرهای تجسمی معاصر, ژان بودریار, کاترینا فریچJean Baudrillard believes that culture is developing like a pseudo-event and with the guidance of the media, it is constantly changing. In his opinion, we have entered a similar age. Similarities are signs that act as a transcript or pattern of objects or real events. Since media play a significant role in cultural simulation, the purpose of this article is to study the representation of cultural simulation of the media in contemporary visual arts and considering Baudrillard's theory analyzed the works of Katrina Fritsch and this poses the question that how does cultural simulation be represented in visual art? This article is descriptive-analytical and comparative and studying the works of this contemporary artist, especially the effect of his banquet. The results of the research show that the representation of this cultural simulation is inevitable that both theoreticians and the artist have allegorically expressed their own terms. The contributions of Katrina Fritsch and Jean Baudrillard's votes are shown that representation of cultural simulation in visual arts can have features that there is a theory in society. They will enjoy the residents of a community in a lifestyle, interests and wishes of the same patterns that they provide to the communicative devices. Culture, which has always been one of the most important frontiers of socialism and socialism now, with electronic media, it can't be as frontier as the past. We can see the most intense cultural mode, simulation, in this work. The people present at the banquet have been simulated so much by the technology of media that they are not readily identifiable. However, such a culture would rarely arise with such extreme conditions. In this simulation work, a sign is a transcript or real pattern of a person who, according to Jean Baudrillard, in postmodern times, is no longer a transcript or a copy, and not a replica of it. People have sat down on a desk as consumer media technology and have been so obliterated that they have fallen into a trance. Characteristics of work's Katharina Fritsch, including repetition and reproduction, reproduction, simulation, consumerism, and the production of signs, metaphor and emergence of new identity signs that artist using these features, imparts cultural simulation allegorically. The banquet effect was allegorically shown that similarity and hyper-reality that Baudrillard speaks of how to happen in the next world. Creation of human beings with the same characteristics and simulated super-reality that involves the audience in thinking. The artist, with the use of black color, has expressed this fears about the future. Finally, it must be said, simulation of Baudrillard and work's Katharina Fritsch both are the futures, each of which expresses metaphysics in their own way. The contributions of work's Katrina Fritsch and Baudrillard's votes are showed that representation of cultural simulation in visual arts can have features that there is a theory in society. Given the importance of the subject, it is suggested that researchers investigate cultural simulations from different perspectives, such as the collapse of the social and actuality of reality.
Keywords: Cultural similarity, Media, Contemporary Visual Arts, Jean Baudrillard, Katharina Fritsch -
نشریه تربیت اسلامی، پیاپی 29 (پاییز 1398)، صص 97 -131
هدف این مقاله بررسی این موضوع است که تصاویر درس های مربوط به کتاب تعلیمات دینی چهارم ابتدایی تا چه میزان در خدمت بیان مفاهیم مربوط به خداشناسی که در متن کتاب بیان شده، بوده و در این دو بازه زمانی این میزان چه تغییراتی داشته است. فایده این تحقیق آن است که ضعف ها و نواقص این تصویرسازی ها از منظر مطابقت با متن شناسایی و زمینه ای برای اصلاح و بهبود این تصاویر پیدا شود. فرضیه اصلی این است که تصویرگران توجه عمیق و موشکافانه ای به متن نداشته اند و غالبا براساس سلیقه های شخصی به تصویرسازی متون پرداخته اند.روش تحقیق تحلیلی تطبیقی است نمونه مورد مطالعه هشت درس مربوط به مفهوم خداشناسی از دوکتاب دینی چهارم ابتدائی درایران متعلق به سال های 1360 و1394 می باشد. جامعه آماری متخصصین حوزه تصویرسازی در دسترس شامل پنجاه ودو نفر از استادان ، فارغ التحصیلان و ودانشجویان ارشد هنرهای تجسمی تهران و نیشابور هستند. فرآیند تحقیق بدین صورت بود که:بر اساس اسناد بالادستی وزارت آموزش وپرورش پرسش نامه ای تهیه گردید حاوی جدول مقایسه یازده شاخصه مشترک میان متن و تصویر و نظیر به نظیر میزان تبعیت تصاویر ازمحتوای متن و اهداف بالادستی مورد سنجش قرار گرفت. نتایج نشان داد که تصویرسازی درس های خداشناسی کتاب دینی چهارم دبستان در مجموع 46 درصد با متن مطابقت داشته اند که این عدد برای سال 1360، 49 درصد و برای سال 1394، 41 درصد بوده است و بیانگر این است که توجه تصویرگران به متن به ویژه مضامین محتوایی آن کافی نیست و آنها مفهوم خداشناسی نهفته در متن را به خوبی با تصویر بیان نکرده اند که هدف اصلی درس می باشد.
The present article aims at investigating the following question: how much do the images in lessons related to books of Religious Teachings in grade four of primary school serve to state the concepts pertaining to theology expressed in the textbooks, and how much have they been changed in those two periods of time? The benefit of this research is identifying the weaknesses and deficiencies of the images as far as correspondence with the text is concerned, and preparing the background for modifying and improving those images. The main hypothesis is that illustrators have not paid deep and scrutinizing attention to the text, and they have done imaging mostly according to their personal taste. The research method is analytical-comparative. The sample studied consists of eight lessons related to the concept of theology from the two books of religious teachings in grade four of primary school in Iran in 1360 and 1394 SH. The statistical population was the experts in imaging available including 52 professors, graduates and MA students of visual arts in Tehran and Neyshabur. The process of research was as follows: a questionnaire was prepared according to the high-level documents of the Ministry of Education, containing a table of comparison for 11 indices common between the texts and the images, and the level of correspondence between the images and the related texts as well as the high-level documents were examined.
The findings showed that imaging of the lessons pertaining to theology in books of Religious Teachings in grade four of primary school, altogether, corresponded to the texts 46%. This was 49% for 1360 SH and 41% for 1394, showing that the illustrators’ attention to the text, especially its content themes, is not sufficient, and they have not well depicted the concept of theology hidden in the text as the main goal of the lesson.Keywords: imaging, textbook, Religious Teachings, theology, visual index -
امروزه طراحی، یکی از مهم ترین علل موفقیت و تمایز یک برند طلا و جواهر است. هر برند با توجه به شخصیت تعریف شده خود بین مشتریان، به طراحی محصولات هدفمند و منحصر به فرد پرداخته و با تکیه بر عوامل موثر و کلیدی؛ از جمله انگیزش احساسات، موفق به جذب و تثبیت مخاطب شده است. با در نظر گرفتن اهمیت طراحی و نیز بهره گیری از تجارب برندهای برتر در این حوزه مشخص، طراحی های سال 2017 دو برند تیفانی اند کو و کارتیه با ویژگی های در خور توجه و در عین حال متمایز از یکدیگر، جهت مطالعه انتخاب شدند. هدف از انجام این پژوهش، بررسی تطبیقی تاثیرات احساسی طراحی های این دو برند بر دانشجویان دختر ایرانی بوده؛ به شکلی که علاوه بر مطالعه ویژگی های بصری و مفاهیم کیفی طرح ها، شخصیت طراحی برندهای فوق، تبیین و تحلیل شده و اثربخشی این دو مجموعه بر احساسات مخاطب مورد نظر، مورد سنجش قرار گرفته است. پژوهش حاضر در پی پاسخ گویی به این سوالات است که طراحی های دو برند تیفانی اند کو و کارتیه در سال 2017، در چه مواردی با یکدیگر اختلاف معنایی داشته و چه ادراک و احساساتی را در دانشجویان دختر ایرانی برانگیخته و چگونه چنین تاثیرات احساسی را از طریق طراحی، به مخاطب منتقل نموده اند؟ در این راستا، با استفاده از روش مهندسی کانسی و انتخاب 24 زوج سنجه که بیان کننده احساسات و ویژگی های مختلف در ارتباط با طراحی طلا و جواهر هستند، ساختار و محتوای پرسش نامه به شیوه افتراق معنایی شکل گرفت و بین 100 نفر از دختران دانشجوی هنر، با میانگین سنی 18 تا 30 سال، توزیع شد. یافته های حاصل نشان دادند که شخصیت طراحی های برند تیفانی اندکو در سال2017 از دید مخاطب مورد آزمون، جوان پسند، به روز، پیشرو و در عین حال غیرقابل اعتماد بوده و در تضاد با آن، طراحی های برند کارتیه، شخصیتی کلاسیک، گذشته گرا، به نوعی سنتی و در عین حال اصیل و قابل اعتماد دارند.کلید واژگان: طراحی, برند, مهندسی کانسی, تیفانی اند کو, کارتیهToday designing is one of the most important reasons for success and differentiation of a gold and jewelry brand. With due regard to the significance of designing, and also utilizing the experiences of better brands in this specified zone, the designing created in 2017 by Tiffany & Co and Cartier and certain with their eye-catching characteristics, and at the same time different from one another, were chosen to be studied. This research aims at comparative examining of emotional influences of the designing of these two brands on Iranian female students, in such a way that in addition to studying the visual characteristics, the qualitative concepts of designs and the personality of designing the above brands, and the impression of these two collections on the feeling the addressee have been analyzed. The present research is seeking to answer the questions that the designing, of Tiffany & Co and Cartier in 2017 in which aspects have had significant differences and what concepts and sensation, have they provoked in Iranian female students and how have they transferred such sensational impressions via designing?In this regard, by utilizing Kansei engineering method and electing 24 measurement spouses who express different feelings and characteristics in connection with the designing of gold and jewelry, the structure and contents of the question are performed after the differentiation semantic, and was distributed among 100 female art students with an age average of 18 to 30. The findings showed that the personality of the designing of Tiffany & Co brand in 2017 has been popular to the youth, up to date, progressive, and at the same time, unreliable, in contrast; the designing of Cartier have a classic, past-oriented and somehow traditional but at the same time genteel and reliable.Keywords: Design_Brand_Kansei Engineering_Tiffany & Co_Cartier
-
درک و شناسایی معناداری وقایع زندگی، یکی از اساسی ترین موضوعات در کیفیت و تحول مثبت زندگی انسان است و همواره در سلامت روانی و رضایت مندی او از زندگی نقش مهمی داشته است. این پژوهش بر آن است تا با بررسی معناداری وقایع زندگی در قرآن و روان شناسی وحدت مدار، به ساختاری مفهومی برسد تا بر اساس آن، تمرین ها و برنامه های هنری موثر برای استفاده در مداخلات روان شناختی طراحی شود؛ بنابراین، با بررسی مسئله معناداری وقایع زندگی در قرآن و روان شناسی وحدت مدار، مفهوم نگرش وحدانی در تجربه ها و رخدادهای زندگی استنباط شد که به منظور عینی سازی، ملموس کردن و انطباق بهتر با رویدادهای زندگی، به ترتیب، سه شاخص شناخت و پذیرش وحدت مدار وقایع زندگی، پیوستگی کثرت های متضاد و معنابخشیدن به کثرت های زندگی از آن استخراج شد و هریک مبنای طراحی تمرین هایی هنری قرار گرفت تا با استفاده از هنر وحدت مدار، وقایع زندگی معنادار شوند و با از بین بردن بار منفی برخی وقایع، نقش مثبت آنها در رشد و تعادل زندگی جستجو شوند؛ به طوری که فرد باروایت وحدانی زندگی خویش و با انجام تمرین های هنری وحدت مدار، منطبق با مفاهیم استخراج شده، به همراه تفسیر آن با دیدگاه قرآنی و روان شناسی وحدت مدار، به خوبی هر آنچه از وقایع زندگی برداشت کرده است ، شرح و با مثال های زندگی خود انطباق دهد.کلید واژگان: قرآن, معناداری وقایع زندگی, روان شناسی وحدت مدار, هنرIdentification and understanding of meaningfulness of life events is one of the most fundamental issues in the quality of human life and its positive changes which also has always had an important role in his mental health and life satisfaction. This study by surveying meaningfulness of life events in Quran and unity-oriented psychology, aims to achieve a conceptual structure, so that effective artistic practices and programs could be designed on its basis to be used in the psychological interventions.
Some psychologists such as Alport, Frankl and Maslow consider meaningfulness of life as the most important factor affecting positive psychosocial actions. So it can be said that giving attention to the meaning of life has been very much considered in the field of psychology. The answer given to the question of meaning of life affects our life experiences and everyday practices. It is creation of meanings that makes sense of the world to us and specifies the path of our life in the world; thus true achieving of it decreases the level of negative emotions (such as depression and anxiety) and also reduces the risk of mental illnesses, so that the Meaning Therapy (MT) is considered as one of the main interventions in psychology. Although meaningfulness of life is a subjective perception and mental cognition; but it depends entirely on the attitude of man to life, and religion is the factor that gives direction to the attitude and worldview of an individual. As a result, the necessity of examining religious psychology is also felt.
In Islam, the Holy Quran has repeatedly expressed the divine goal in meaningfulness of life and giving meaning to the living of human beings. It has stated - in the verses of belief through the explanation of this principle and in the verses of the commandments and ethics by mentioning the way of meaningful life- that it is the wonder and psychological miracle of Quran. One of the psychological characteristics of Quran is its consideration of its goal-oriented and immortal human conduct which is reminiscent of human attachment to the One Being and his origin God Almighty which he ultimately will return to (Al-Baqarah, v. 46). The forgetfulness of this connection leads to separation from the true self, forgetting oneself and fear of loss and insecurity which are the main root of concerns and fundamental anxieties (al-Hashr: 19 and al-Yunus: 62).
Unity-oriented psychology as a new meaning-oriented approach in psychology based on religious knowledge with the centrality and theoretical framework of the concepts of the unity of being and the Quranic teachings, and relying on the unity-oriented transcendent wisdom and by its use, has tried to make a unitary connection between the self of person, his environment and the changes. So that; one can get a positive perception of his life events_ which are the natural causes of his developmental stages_ leading to the constructive change of himself/herself. This monotheistic and religious attitude to the nature of man and the universe describes all the changes and subtleties of individuals in how to respond to the need for one's own monotheistic connection in growth stages of life and considers the separation, lack of interconnectedness and weakening of its attachment in the stages of development as the main causes of anxiety and fundamental fear and the origin of many mental disorders.
Hence, by examining the issue of meaningfulness of life events based on Quran and unity-oriented psychology and the concept of monotheistic outlook toward life experiences and events, it was concluded that in order to objectify, materialize and better adapt to the life events, respectively, three indicators are derived from it: 1. unity-oriented recognition and acceptance of life events, referring to verse 23 of Surah al-Hadid, and related concepts in unity-oriented psychology to create a balanced and meaningful life with reminiscent of the lack of ecstasy in joys and lack of disappointment and frustration in plights; 2. the conjunction of opposite pluralities on the basis of the verses 5 of surah al-Yunus, verse 3 of surah al-Molk and other verses referring to the conjunction of divine guidance such as the chain loops, and interpretation of the same concept in unity-oriented psychology with an emphasis on the continuity of any incident with the past, future, nature and environment, and the adventures before and after it; 3. giving meaning to multiplicities of life referring to verse 216 of Surah al-Baqara, and the concept of the existence of the purpose and wisdom of good and the constructive cultivation of all that occurs, with the intention of opening up and guiding man to purity and consciousness and discovering himself towards progress, prosperity and enlightenment of the path in the unity-oriented attitude.
On the other hand, since the main attribute of religious and Islamic art in Iran has monotheistic foundation, and art is also considered in the unity-oriented approach as a facilitating tool for opening the way for the influence of positive imagination and receiving inspiration and intuition on the mind and makes the clients see their status in an integrated mode and get consistent with the events of life; as a result, artistic design, media and artistic techniques (design, painting, collage, photography, sandbox, etc.) could be used in this regard. Hence, each of the three indicators deduced from unity-oriented psychology and the teachings of Holy Quran in the context of the concept of a unitary attitude in experiences and events of life can be the basis for designing artistic exercises, so that by the use of unity-oriented art, one could give meaning to his/her life events and by removing negative effect of some events, their positive role in the growth and life balance could be found. In this approach; by unitary narrative of his/her life and doing artistic and unity-oriented practices in accordance with the extracted concepts and along with their interpretation by the viewpoint of Quran and unity-oriented psychology approach, one could be able to explain what she/he has perceived from life events and adapt them with examples of his/her own life.Keywords: Quran, Meaningfulness of life events, Unity-oriented psychology, Art -
براساس مطالعات انجام شده درباره بیلبوردهای تجاری، عوامل موثر در استقبال شرکت های تبلیغاتی از بیلبورد بدین قرار است: نوع فعالیت شرکت تجاری، میزان اندازه شرکت، ادراک شرکت ها نسبت به تبلیغات و اثربخشی آنها، فعالیت رقبا و صنعت، توان مالی شرکت، ادراک شرکت ها نسبت به رسانه بیلبورد و منافع آن، نوع فعالیت بازاریابی شرکت تبلیغاتی و میزان ریسک پذیری آن و پاسخ محسوس نسبت به بیلبورد، قیمت رسانه، نوشته ها و جذابیت بصری، حضور محلی، کارآیی رسانه، قوانین محدودکننده، پراکندگی جغرافیایی، قابلیت مشاهده، هزینه و نوع بیلبورد. این تحقیق درپی پاسخ به این سوال است که کدام یک از این عوامل بیشترین تاثیر را بر انتخاب و به کارگیری بیلبورد در تبلیغات تجاری شهر اصفهان دارد؟ هدف از سنجش عوامل مذکور این است که بتوان راهکارهایی برای افزایش مناسب کاربرد بیلبورد در تبلیغات تجاری ارائه داد. این تحقیق از نوع کمی و با روش پیمایشی انجام شده است. جامعه آماری به صورت سرشماری، 76 متخصص است که در 35 شرکت تبلیغاتی اصفهان مشغول به کارند. ابزار اصلی جمع آوری داده های تحقیق، پرسش نامه است. پرسش نامه تحقیق پس از سنجش روایی و پایایی آن دراختیار دست اندرکاران تبلیغات قرار گرفت و 60 پرسش نامه برگشت داده شد. داده های به دست آمده از پرسش نامه با استفاده از آمار توصیفی در نرم افزار spss تجزیه و تحلیل گردید. نتایج تحقیق نشان می دهد که در میان این سه عامل، عمده ترین عوامل موثر مربوط به قابلیت های بیلبورد با میانگین 55 است که جذابیت بصری آن، میانگین 03/4 دارد. بنابراین طراحان گرافیک شرکت های تبلیغاتی نقش موثری در کارآیی این رسانه تبلیغاتی دارند که با تکیه بر طرح های بصری جذاب خلاقانه در بیلبوردها می توانند کاربرد بیلبوردها را در تبلیغات تجاری ارتقا دهند.کلید واژگان: تبلیغات محیطی, گرافیک محیطی, بیلبورد, شرکت تجاری, شرکت تبلیغاتی, اصفهانAccording to studies about commercial billboards, some factors seem to be important to welcome by advertising companies: Type of business activity, The size of the company, Participants perceptions of the effectiveness of advertising, Competitors and Industry Activities, Power Financial Corporation, Billboard participants perceptions about the media and its benefits, Advertising and marketing activities of its risk-taking, Sensible response to the billboard, Medium price, Written and visual appeal, Local presence, Performance Media, Restrictive laws, Geographical distribution, Visibility, Cost and Billboard. This study seeks to answer these questions that which of these factors with the greatest impact on the selection and use of billboard advertising in the city? Because the measurement of these factors can be good ways to optimize and increase the use of billboard advertising provided. This research is a quantitative survey was conducted. Population for this study was a randomized, 76 specialists are employed in 35 companies of advertising. The main instrument of data collection survey questionnaire. The validity and reliability of the questionnaire survey involved a total of 60 questionnaires were returned and was advertising. Data obtained by using descriptive statistics were analyzed in spss software. The results show that the most important factors related to Billboard functionality and visual appeal of it. The graphic designer advertisers role in the effectiveness of the advertising media that rely on innovative designs visually appealing design and use of billboards can promote commercial advertising billboards.Keywords: Environmental advertising, environmental graphics, billboards, business companies, commercial companies, Iafahan
-
مساجد مکانی برای حضور معنوی اقشار مختلف جامعه است که با نقش مایه های متنوع مزین شده است. مسجد جامع اشترجان،یکی از زیباترین مساجد دوره ایلخانی است که از لحاظ سردر ورودی، محراب و نقش مایه هایی که در این مسجد به کار رفته،دارای اهمیت است و قابلیت بررسی و پژوهش های بسیاری را دارد. این مسجد از ویژگی های زیبای یشناختی برخوردار است وارزش های بصری خاصی دارد. در این پژوهش، با هدف بررسی سردر مسجد جامع اشترجان از لحاظ نقش مایه ها، به معرفی ومطالعه آنها پرداخته شده است. پژوهش حاضر در پی پاس خگویی به چیستی و چگونگی ارزش های بصری و زیبای یشناختی سردرورودی مسجد جامع اشترجان و نقش مایه های به کار رفته در آن است که به روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه قرار گرفتند.روش یافته اندوزی به صورت کتابخانه ای، ه مچنین تمامی اطلاعات و داده ها مبتنی بر مطالعات نظری و مشاهدات عینی )میدانی(می باشد. بر اساس داده های حاصل از بررسی های انجام شده مشخص گردید که طرح ها و نقش مایه های سردر ورودی شمالی که هم با گچ، آجر و کاشی اجرا شده است، اعم از گیاهی، هندسی و خط نگاره هستند. تضادی بین دیوارهای ساده و بدون نقش مایه مسجد و سردر مملو از نقش مایه وجود دارد که تام لبرانگیز است. در این مسجد از انواع گره چینی ها و اسلیم ی ها استفاده شده است.
تقارن در سردر مسجد از لحاظ فرم و تقسیمات وجود دارد ولی در به کارگیری نقش مایه ها قرینه در بی قرینگی دیده می شود.کلید واژگان: ایلخانی, مسجد جامع اشترجان, سردر ورودی شمالی, نقش مایه, زیبایی شناختیMosques are places for spiritual presence of different kind of people which is decorated with various motifs. Oshtorjan Jame mosque is one of the most beautiful mosques in Ilkhanid era which is important in its entrance, alter and motifs and might be a challenging and open research issue. This mosque has aesthetic characteristics and special visual values. This paper introduces the Oshtorjans Jame mosques entrance in terms of motifs. This research aims to answer what and how visual and aesthetic values of Oshtorjans Jame mosques entrance and the motifs used in this architecture. According to results, it is specified that north entrance motifs are applied with stucco, brick and tile such as plants, geometric and graphic line. There is a conflict in simple walls without motifs and the entrance full of motifs which is thought provoking. In this mosque all kinds of Girih tiles and Eslimis are used. There is a symmetry in the entrance in terms of form and divisions, but it is observed the using symmetrical motifs of asymmetry.Keywords: Ilkhanid, Oshtorjan Jame mosque, North entrance, motifs, Aesthetic -
تداعی تصویری ذهنی از فرمی مبهم و بی شکل، ممکن است برای هر شخصی اتفاق افتد اما تبدیل آن به فرمی عینی به صورت رسامی در حیطه توانایی های یک هنرمند است. در این پژوهش رابطه بین تداعی های تصویری ترسیم شده از یک قطعه مقوایی بی هدف به عنوان الگو توسط هنرمندان، با نوع شخصیت و میزان خلاقیت آنها بررسی می شود. نمونه پژوهش شامل 80 هنرمند در مقاطع تحصیلی کارشناسی، ارشد و دکترای دانشگاه هنر اصفهان و انجمن هنرمندان نقاش اصفهان بوده است که به صورت نمونه گیری تصادفی دردسترس، انتخاب شده اند. به افراد، یک قطعه سفید مقوایی با فرمی بی هدف و یکسان داده شده و از آنان خواسته شد تصویر تداعی شده در ذهن خود را روی آن ترسیم کنند. سپس، به سوالات یک پرسش نامه محقق ساخته به همراه آزمون شخصیت بزرگسال آیزنگ و آزمون خلاقیت عابدی پاسخ دهند. این پژوهش، از نوع کمی با روش همبستگی (رابطه ای) است که داده های آن با روش های آماری- توصیفی و استنباطی با استفاده از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شدند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین ابعاد شخصیتی و خلاقیت افراد با تداعی تصویری رابطه معنی داری وجود دارد. بدین گونه که افراد دارای خلاقیت بالا از حساسیت های شخصیتی بیشتری برخوردار بوده و نسبت به افرادی با خلاقیت کمتر برون گراتر هستند. همچنین نتایج نشان داد که بین مضامین مختلف حاصل از تداعی های تصویری افراد از قطعه مقوایی فقط تجسم چهره کلاه به سر با فرم قطعه رابطه معنی داری دارد. به طوری که افراد خلاق تر، بیشتر موضوعات متفرقه و متفاوت را ترسیم کردند و افراد کمتر خلاق به ترسیم موضوع چهره کلاه به سر، بیشتر تمایل داشتند. همچنین، افراد برون گرا بیشترین تعداد را بین آزمون گران داشتند. بیشترین تفاوت برون گراها و درون گراها در تداعی و ترسیم موضوع چهره کلاه به سر بود که تعداد برون گراها بیشتر بود. بین احساس حرکت و تداعی های تصویری مختلف نیز رابطه معنی دار وجود داشته و احتمالا ناشی حالت یا فرمی است که قطعه داشته است.
پس می توان گفت بین ابعاد شخصیتی (درون گرایی- برون گرایی) و خلاقیت با تداعی های تصویری بین هنرمندان، رابطه معنی داری وجود دارد.
کلید واژگان: خلاقیت, درون گرایی, برون گرایی, تداعی های تصویری, هنرمندThe mental visual association of a vague and shapeless form may happen for anybody but only an artist can make an objective form out of it through drawing. This article studies the relationship between the visual associations of a random cardboard piece as the pattern drawn by the artists and the type of their personality as well as the level of their creativity. The samples consist of 80 artists in different educational levels including BA, MA and PhD in the Art University of Isfahan and Isfahan Painters Association that were selected by convenience sampling. A white piece of cardboard with an identical random form was given to samples on which they were asked to draw their visual association. Then, they were asked to answer a questionnaire made by the researcher along with Eysenck personality test and Torrance creativity test. This research is a quantitative study using correlation method and its data was analyzed drawing on descriptive-statistical and deductive techniques as well as SPSS software. The results of this study show that there is a significant relation between the type of personality, creativity and visual association; that is, the samples with higher level of creativity had higher personal sensitivity and were more extrovert relative to lower-creativity samples. The results also show that among various themes acquired from visual association of the cardboard piece only the association of “the man in hat” has a significant relation with the form of the piece so that the samples with higher level of creativity drew different themes whereas samples with lower level of creativity tended more to draw “the man in hat” theme. Moreover, amongst the samples, extrovert persons outnumbered other groups. The most prominent difference between extroverts and introverts lies in the association and drawing of “the man in hat” theme in which extroverts outnumbered other groups. There is also a significant relationship between the feeling of motion and various visual associations which may be due to the state or form of the piece.Hence, it could be suggested that there is a significant relation between the type of personality (introversion or extroversion), creativity and visual association among visual artists.Keywords: creativity, extroversion, introversion, visual associations, artist -
فصلنامه نگره، پیاپی 34 (تابستان 1394)، صص 37 -51، / ، . ، ، . ، » « . . . ؟ ، ، ، ؟ - - . ، ، ، ، .
کلید واژگان: نقاشی ایرانی, بهزاد, سعدی و جوان کاشغری, جامی, نقشبندیهThe Creativity and innovation in the Iranian painting, especially in the continuance of implications and subjects are associated with the name of Kamal-al-Din Behzad, as a prominent painter of the Timurid period during the second half of the 9 th/15 th century. His art works were completely free of textual restrictions and were integrated with the implications of his time. Therefore, they were unprecedentedly novel and rich. He created unique and fresh masterpieces because he was sensitive and talented and he was using the dominant ideas and thoughts of histime. Sa,di and Javan-e-Kashghari is one of his masterworks. In this study, its commitment to the literary source and the influences of Behzad’s contemporary artists on the theme of his painting are discussed. The main aim of this research is to emphasize on the influences of his contemporaries’ ideas and thoughts, especially the poet Nur-al-Din Abd-al-Rahman Jami, on Behzad and the reflections of these influences in his painting. The survey will answer the following questions: -To what degree does the theme of Behzad’s painting conform to its literary source? -How Jami – as one of his contemporaries and the most in fluential cultural figure in the society of Herat – affected the theme of this painting? This research with its fundamental-developmental purpose has used a comparativedescriptive method for collecting historical information and the quantitative and qualitative methods for data analysis. To sum up, it can be said that Behzad was influenced by Jami’s thoughts and beliefs after associating and socializing with such a great person who had a prominent position in Herât at that time. He used Jami’s thoughts in creating the theme of his painting besides its literary source which is a story from Golestan of Sa,di.Keywords: Persian Painting_Behzad_Sadi_Javan – e – Kashghari_Jami_Naqshbandi -
تزئینات و آرایه های نقاشی بسیاری از بناها و خانه های تاریخی عصر قاجار اصفهان از میراث ارزشمند و گران بهای برجامانده ای به شمار می روند که تاکنون توجهی درخور به آنها نشده است. آثاری که از چشم بسیاری از هنرشناسان و علاقه مندان به هنر دور مانده و مغفول واقع شده است. خانه «اخوان حقیقی» از بناهای منسوب به دوره اول قاجار است که تزئینات وابسته به معماری آن نیز با توجه به ویژگی های سبکی و مستندات تاریخی همچون کتیبه اتمام تزئینات بنا در تاریخ 1274ه.ق.، متعلق به این دوره است. نظر به بررسی پیشینه تحقیق و کمبود اطلاعات موجود، پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سوال است که انواع و ویژگی های تصویری نقش مایه ها و موضوعات به کار رفته در دیوارنگاره های اتاق مورد نظر کدام است. براین اساس پژوهش حاضر، ضمن عطف به اهمیت و ارزش های فوق العاده و منحصر به فرد معماری بنا و کلیه آرایه های به کار رفته در آن، با محوریت و تمرکز بر ارزش های زیباشناختی نقشمایه ها و مضامین دیوارنگاره های اتاق واقع در ضلع شمال شرقی صورت گرفته و با هدف مطالعه، شناخت، دسته بندی، توصیف و تحلیل چگونگی ویژگی های دیوارنگاره ها با استفاده از مشاهده مستقیم و روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.
نتایج بررسی ها بیانگر این مطلب بود که نقشمایه های اتاق مورد مطالعه، به شیوه التقاطی ویژه نقاشی عصر قاجار ترسیم شده اند و همچون بسیاری از خانه های آن عصر شامل انواع نقوش گیاهی، انسانی، حیوانی، هندسی و موضوعاتی چون منظره یا طبیعت بیجان هستند. همچنین هریک از این نقوش برحسب تناسب و پیروی از فضای معماری و بخش های مختلف هندسی بنا به ویژه کاربری خاص اتاق به عنوان محل پذیرائی از مهمان، انتخاب شده و سازمان یافته اند.
کلید واژگان: اصفهان, دوره قاجار, خانه اخوان حقیقی, اتاق ضلع شمال شرقی, دیوارنگاره, نقش مایه, زیبایی شناسیPainting decorations and ornaments of many historic buildings and houses of Qajar era are amongst the remained valuable heritage to which proper attention has not been paid yet. These are the works which have been ignored by many art experts and those interested in art. Akhavan Haqiqi house is one of the buildings ascribed to early Qajar time and its architectural decorations belong to the same period considering stylistic features and historical documents such as the inscription of completing the decorations of the building at 1274 (A.H). Regarding literature review and little available information, this research aims to investigate types and visual features of motifs and themes used in the mural paintings of the mentioned room. Accordingly, while referring to the significance and extraordinary and unique values of the building’s architecture and all decorations used in it, this research focuses on the aesthetic values of motifs and themes of the mural paintings in the room located at the northeastern side. This research aims to investigate, identify, classify, describe and analyze the features of mural paintings via direct observation and descriptive-analytic method. The results show that the motifs of this room have been drawn with eclectic manner of Qajar painting and, like many other houses of that era, include various floral, animal, human and geometrical motifs as well as subject like landscape and still life. Also, each of these motifs has been selected and organized relative to and following architectural space and different geometric sections of the building, especially the particular function of the room as the drawing room.Keywords: Isfahan, Qajar era, Akhavan Haqiqi house, northeastern room, mural painting, motif, aesthetics -
«وقت» در نزد عرفای مسلمان، معنا، مفهوم، تعابیر و ویژگی های خاصی دارد. ویژگی هایی که متناظر بر«فنای ناسوتی و ظهور لاهوتی» عارف است. در این وقت یا «لحظه حال» است که واقعه های روحانی و شهود حقایق باطنی به وقوع می پیوندد. حالی که مابین گذشته وآینده و در عین حال جامع هر دو است. بر این اساس «وقت» صوفی در «آن» و آناتی می گذرد که بعد و امتداد زمانی ندارد و لذا، در مکانی رخ می دهد که به آن اشاره نمی توان کرد؟ بدینسان، «وقت صوفی» به منزله حضور و «بودن» در مکان و زمانی دیگر است که از قواعد زمان و مکان محسوس مبراست و ویژگی ها و مختصات وجودی خاص خود را دارد.
هدف اصلی این مقاله در وهله نخست، جستجو و بررسی چیستی وجوه مفهومی، کیفی، ماهیت و هستی شناختی«وقت صوفی» و به طور اخص چگونگی این وقت، ویژگی ها و شاخصه های زمانی– مکانی مطرح درآن است. ویژگی هایی که در نهایت زمان و مکان دیگری(لحظه حال- عالم ملکوت) را در عرصه اندیشه و خیال می گستراند. به طوری که جمع اضداد، «همزمانی» گذشته، حال وآینده و... از وجوه و شاخصه های آن است که درکلیه ابعاد وجودی عارف تسری دارد.
در این راستا با توجه به نوع مسئله، بررسی پیشینه تحقیق وخلاء در اطلاعات موجود، با استناد بر آراء، اندیشه ها و توصیف های صوفیه و با هدف گشایشی به سوی معناهای نهفته در عرفان و فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی، دربخش اول از روش توصیفی– تبیینی و سپس در بخش دوم از روش توصیفی- تحلیلی بهره گرفته شده است.
کلید واژگان: وقت, حال, صوفی, مظهریت حق, لحظه حال سرمدی, زمان و مکانFor Muslim Gnostics, “Time” has special meanings, implications and features which indicate “passing-away of human nature and manifestation of the Divine”. It is the very “Time” or “Present Time” when spiritual experiences and intuition of interior Truths happens. The “Present Time” is between the past and future, but at the same time includes both. Accordingly, Sufi Time is going on in the present “Moment”, the moment having no temporal dimension; therefore, it goes on in a place which has no extensions. Hence, Sufi Time means to be “present” in a place and time free from the regulations of ordinary place and time. It has its own existential features and characteristics. The main objective of the present article is to explore what the sense, quality, quiddity, and ontological respects of Sufi Time are, and what spatial-temporal features it has; the features that, eventually, at the mind of a Sufi will develop the time and space (the Present Moment- world of Dominion) which “coincidence” of the past, the present and the future, a contradiction in terms, is one of its features that dominates all his existential aspects. Regarding the research question, its history, and lack of related literature, the research method of the first part is descriptive-explanatory, and of the second part is descriptive-analytic. In doing so, we have relied on the views and terminology of mysticism so that we would unveil the meanings hidden in Iranian-Islamic mysticism and its rich culture.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.