alireza heydarei
-
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ارزشمندی بدن در زنان مبتلا به چاقی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون و گروه کنترلبا دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه پژوهش را کلیه زنان با شاخص توده بدنی 30 و بیشتر مراجعه کننده به مراکز بهداشتی- درمانی شهر ساری در سال 1401 تشکیل دادند که از بین آنها تعداد 45 نفر به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفره جایگذاری شدند. ابزار این پژوهش شامل پرسشنامه خودارزشمندی کروکر و همکاران (CSWS، 2003) بود. گروه های آزمایش هر کدام طی 8 جلسه 90 دقیقه هفته ای یک بار مداخله های درمان شناختی- رفتاری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را دریافت کردند. روش تحلیل این پژوهش، روش تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر بود. نتایج نشان داد هر دو مداخله درمان شناختی رفتاری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری باعث افزایش ارزشمندی بدن شد (05/0>p) و این نتیجه تا مرحله پیگیری ماندگار بود. همچنین نتایج نشان داد که بین اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ارزشمندی بدن در زنان مبتلا به چاقی تفاوت معناداری وجود ندارد (05/0<p). یافته ها نشان داد. از یافته های فوق می توان نتیجه گرفت که درمان شناختی- رفتاری و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی نقشی کلیدی در افزایش ارزشمندی بدن زنان مبتلا به چاقی دارد.
کلید واژگان: درمان شناختی- رفتاری, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, ارزشمندی بدنThe present study aimed to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness of body worth in obese women. The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group with a three-month follow-up period. The research population consisted of all women with a body mass index of 30 or more who were referred to the health-treatment centers of Sari in 2023, from which 45 people were selected by the available method and randomly placed in three groups of 15 people. The tool of this research included Crocker et al.'s self-esteem questionnaire (CSWS, 2003). The experimental groups received cognitive-behavioral therapy and cognitive-behavioral therapy interventions based on mind awareness during 8 sessions of 90 minutes once a week. The analysis method of this research was repeated measurement variance analysis. The results showed that both the intervention of cognitive behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness significantly increased the value of the body compared to the control group (p<0.05) and this result was permanent until the follow-up stage. Also, the results showed that there is no significant difference between the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness of body worth in obese women (p<0.05). The findings showed. From the above findings, it can be concluded that cognitive-behavioral therapy and cognitive therapy based on mindfulness play a key role in increasing the value of the body of obese women.
Keywords: Cognitive-Behavioral Therapy, Cognitive Therapy Based On Mindfulness, Valuing The Body -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال سی و یکم شماره 1 (پیاپی 132، فروردین و اردیبهشت 1403)، صص 83 -95زمینه و هدف
سال های اولیه زندگی در مداخلات و پیشرفت کودکان اتیسم، اهمیت فراوانی دارد و بررسی نقش والدین در این زمینه ضروری به نظر می رسد. مطالعه حاضر با هدف تعیین میزان اثربخشی مداخلات زود هنگام مدل دنور- والدین بر بهبود نیم رخ تحولی در کودکان دارای اختلال طیف اتیسم انجام گرفته است.
مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع کاربردی با روش طرح های تک آزمودنی نوع AB و جامعه آماری کودکان دارای اختلال طیف اتیسم در شهرستان ماهشهر بودند که از بین آنها 3 کودک اتیسم با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و والدین در 12 جلسه انفرادی و 1 ساعت در هفته، مداخلات زودهنگام مدل دنور- والدین را آموزش دیدند. ارزیابی در 7 مرحله با پرسش نامه سنین و مراحل رشد ویرایش سوم (ASQ3) انجام و برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی، تحلیل دیداری با محاسبه درصد داده های ناهمپوش (PND) و همپوش (POD) و مقایسه نمودارها استفاده گردید.
یافته هانتایج تحلیل دیداری نشان داد که استفاده از مداخلات زود هنگام مدل دنور- والدین باعث افزایش نمرات در زیرمقیاس های نیم رخ تحولی در آزمودنی ها، با میزان 100 درصد داده های ناهمپوش (PND) و0 درصد داده های همپوش (POD) گردیده است و روند افزایشی نمرات حوزه های گوناگون رشد تا مرحله پیگیری ادامه داشته است.
نتیجه گیریاجرای مداخلات زود هنگام مدل دنور- والدین می تواند منجر به بهبود حوزه های تحولی در کودکان دارای اختلال طیف اتیسم گردد و والدین نقش برجسته ای در این فرایند دارند بنابراین به نظر می رسد که با واردن کردن و مشارکت فعال والدین در روند مداخلاتی، می توان گامی مهم در راستای بهبود تاخیرهای تحولی در کودکان اتیسم برداشت.
کلید واژگان: اتیسم, مداخلات زودهنگام, نیمرخ تحولی, مدل دنور- والدینIntroductionThe early years of life are very important in the interventions and progress of autistic children, and it seems necessary to examine the role of parents in this field. The present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of early interventions of the Denver-parent model on improving the developmental profile of children with autism spectrum disorder.
Materials and MethodsThe current research is applied with AB-type single-subject designs and the statistical population was autistic children in Mahshahr, 3 autistic children were selected by purposive sampling and parents, during 12 individual sessions and 1 hour per week, learned P-ESDM. The evaluation was done in 7 stages with the questionnaire of ASQ3 and descriptive statistics, visual analysis by calculating the percentage of non-overlapping and overlapping data, and comparing graphs were used to analyze the data.
ResultsThe results of the analysis showed that the use of early interventions of the Denver-Parent model increased the scores in the subscales of the developmental profile, with 100% PND and 0% POD, and the increasing trend of scores in various areas of growth continued until the follow-up stage.
ConclusionThe implementation of early interventions of the Denver-parent model can lead to the improvement of developmental areas in autistic children and parents have a prominent role in this process, so it seems that introducing and Active participation of parents in the intervention process can be an important step to improve developmental delays in autistic children.
Keywords: Autism, Early Interventions, Developmental Profile, Denver-Parent Model -
زمینه و هدف
بیماران سرطانی علاوه بر مشکلات جسمانی، از مشکلات روانی و اجتماعی ناشی از بیماری، رنج می برند که این مشکلات ممکن است بر کیفیت زندگی آنها تاثیرگذار باشد. هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر بهزیستی روان شناختی در بیماران سرطانی است.
روش بررسیاین پژوهش با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری شامل بیماران مبتلا به سرطان شهر اهواز در سال 1400 بود. 45 نفر از بیماران مبتلا به سرطان در شهر اهواز به صورت تصادفی انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه بهزیستی روان شناختی که توسط ریف(2002) ساخته شده بود، استفاده شد. این پرسشنامه مشتمل بر 18 سوال است که در یک مقیاس لیکرتی 6 درج های از کاملا مخالفم(1) تا کاملا موافقم(6)، نمره گذاری می شود. گروه آزمایشی تحت درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند، اما بر روی گروه کنترل هیچ درمانی صورت نگرفت. داد ه ها با استفاده از نسخه 26 نرم افزار SPSS و آزمون آماری کوواریانس تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد درمان شناختی رفتاری بر روی بهزیستی روان شناختی بیماران سرطانی تاثیرگذار بوده است(05 / .P>0)
نتیجه گیریبا توجه به یافته های این مطالعه، می توان از درمان شناختی رفتاری جهت ارتقای بهزیستی روان شناختی در بیماران مبتلا به سرطان در اهواز استفاده کرد و از این راه به بهبود سلامت روان آنها کمک کرد.
کلید واژگان: سرطان, بهزیستی روا ن شناختی, درمان شناختی رفتاریBackground and ObjectivesIn addition to physical problems, patients with cancer suffer from psychologicaland social problems caused by the disease, which may affect their quality of life. This study aims toinvestigate the effect of cognitive-behavioral therapy (CBT) on psychological well-being of patients withcancer in Ahvaz, Iran.
Subjects and MethodsThis study was conducted with a pre-test/post-test design. The study populationconsists of all patients with cancer in Ahvaz City in 2021, of whom 45 were randomly selected andrandomly divided into two groups of intervention and control. To collect data, the short form ofpsychological well-being scale developed by Ryff (2002) with 18 items was used. rated on a 6-pointLikert scale, from completely disagreeing (1 point) to completely agreeing (6 points). The interventiongroup underwent CBT, but no treatment was provided to the control group. Data were analysed in SPSSsoftware , version 22, using analysis of covariance.
ResultsThe results showed that CBT had a significant effect on the psychological well-being of patients(P>0.05).
ConclusionThe CBT can be used to improve the psychological well-being of patients with cancer in Ahvazand consequently improve their mental health.
Keywords: cancer, Psychological Well-Being, cognitive-behavioral therapy -
زمینه و هدف:
از مهمترین بیمار یهای قرن می توان به سرطان اشاره کرد که بعد از بیمار یهای قلب و عروق، ب هعنوان دومین علت مر گومیر شناخته شده است. تشخیص سرطان و به دنبال آن تحمل درمان های طولانی معمولا تجارب استر سزا به حساب م یآید. بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر ادراک از بیماری و نشخوار فکری در بیماران مبتلا به سرطان شهر اهواز بود.
روش بررسی :
پژوهش حاضر از نوع مطالعات آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری و گرو ه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مرد و زن مبتلا به سرطان شهر اهواز در سال 1400 بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 40 نفر از آنان انتخاب و در گروه آزمایشی و کنترل هر گروه 20 نفر(قرار گرفتند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرس شنامه های ادراک از بیماری مووس-موریس و همکاران و نشخوار فکری نولن و مورو استفاده شد. گروه آزمایشی تحت درمان کاهش استرس مبتنی بر ذه نآگاهی 8 جلسه 60 دقیق های قرار گرفتند، اما گروه کنترل هی چگونه مداخل های دریافت نکردند. داد ه ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل کوواریانس تجزی هوتحلیل شدند.
یافته ها:
یافته ها نشان داد درمان کاهش استرس مبتنی بر ذه نآگاهی بر افزایش ادراک از بیماری و کاهش نشخوار فکری بیماران مبتلا به سرطان اثربخش بود.(001 / P>0)
نتیجه گیری:
با توجه به نتایج ب هدس تآمده، م یتوان از این درمان در جهت افزایش ادراک از بیماری و کاهش نشخوار فکری بیماران مبتلا به سرطان بهره برد و از این راه به کاهش تنش در آ نها کمک کرد.
کلید واژگان: سرطان, ادراک از بیماری, نشخوار فکری, کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهیBackground and ObjectivesCancer is one of the most important diseases of the century. It is the secondleading cause of death after cardiovascular diseases. Diagnosis of cancer followed by long treatmentprocess is a stressful experience. This study aims to evaluate the effect of mindfulness-based stressreduction (MBSR) therapy on illness perception and rumination in patients with cancer.
Subjects and MethodsThis quasi-experimental study was conducted with a pre-test, post-test, follow-updesign. The statistical population consists of all patients (males and females) with cancer in Ahvaz, Iranin 2021. Using a purposive sampling method, 40 were selected and divide into the experimental andcontrol groups (20 in each group). To collect data, the illness perception questionnaire of Moss-Morriset al. (2003) and the ruminative response scale of Nolen-Hoeksema and Morrow (1991) were used.The experimental group underwent MBSR (8 sessions 60 minutes), while the control group received notreatments. Data were analyzed using analysis of covariance.
ResultsThe MBSR was effective in improving illness perception and reducing rumination in patients(P<0.001).
ConclusionMBSR can be used to improve illness perception and reduce rumination in patients withcancer.
Keywords: cancer, Illness perception, Rumination, Mindfulness-based stress reduction -
زمینه و هدف
در پژوهش حاضر رابطه میان اهداف پیشرفت با اضطراب دانشجویان در درس آمار با توجه به نقش واسطه ای خودکارآمدی مورد بررسی قرار گرفت. پژوهش حاضر از نوع طرح های رابطه ای و به عبارت دقیق تر طرح همبستگی از نوع الگویابی معادلات ساختاری است
روشاز بین دانشجویان سال اول، دوم، سوم و چهارم، به صورت تصادفی دانشجویان سال دوم و چهارم انتخاب شدند که تعداد 324 نفر دانشجو پرسشنامه های پژوهش حاضر را تکمیل کردند. در نهایت بعد از حذف پرسشنامه های ناقص، تعداد 312 پرسشنامه تحلیل شد. در تحقیق حاضر به منظور گردآوری داده ها، از مقیاس اهداف پیشرفت میدلتن و میگلی (1997)، مقیاس خودکارآمدی (شرر و آدامز، 1986) و مقیاس اضطراب آمار کرویس و همکاران (1985) به عنوان ابزار پژوهش استفاده گردید. در پژوهش حاضر برای ثبت داده ها و تحلیل اولیه از نرم افزار SPSS19، و جهت تحلیل داده ها از نرم افزار AMOS استفاده گردید و برای تمام فرضیه ها سطح معنی داری 05/0 >p در نظر گرفته شد.
یافته ها:
مدل برازش شده پیش بینی اضطراب آمار را نشان می دهد. اعداد روی مسیرها پارامترهای استاندارد شده اند . مسیرها در سطح 001/0 معنادار هستند. از بین متغیرهای برونزا (اهداف تبحری، اهداف عملکردی و اهداف اجتنابی)، متغیر اهداف تبحری بیشترین اثر مستقیم بر اضطراب آمار دارد.
نتیجه گیری:
یافته های این تحقیق حاکی از آن بود که اهداف پیشرفت اثر مستقیم معنی داری بر اضطراب آمار دارد.
کلید واژگان: اهداف پیشرفت, اضطراب دانشجویان, درس آمار, خودکارآمدیBackground and AimThe responsibility that the entire education system is facing today is to formulate policies and policies for the development of society in the economic, social, emotional and personality fields of individuals. Therefore, the purpose of this research was to investigate the relationship between achievement goals and students' anxiety in statistics course, considering the mediating role of self-efficacy.
MethodsThe current research was of the type of relational design, and more precisely, the correlation design was of the structural equation modeling type. Among the first, second, third, and fourth year students, the second and fourth year students were randomly selected, and 324 students completed the questionnaires of this research. Finally, after removing incomplete questionnaires, 312 questionnaires were analyzed. In order to collect data, achievement goals goals scale (1997), self-efficacy scale (Sherer and Adams, 1986) and Kravis et al.'s statistics anxiety scale (1985) were used as research tools in this research to collect data. In this research, SPSS19 software was used for data recording and preliminary analysis, and AMOS software was used for data analysis, and a significance level of p < 0.05 was considered for all hypotheses.
ResultsThe results of the hypothesis analysis showed that the effect of the mediator variable in the regression model is significant and effective. As a result, the main hypothesis of the research that there is a relationship between professional ethics based on teacher's emotions and the mediating role of moral identity in teachers of Babak city is confirmed.
ConclusionIt can be concluded that students' anxiety can be predicted through achievement goals with the mediation of self-efficacy.
Keywords: Achievement goals, students' anxiety, statistics lesson, self-efficacy -
زمینه و هدف
در پژوهش حاضر رابطه میان اهداف پیشرفت با اضطراب دانشجویان در درس آمار با توجه به نقش واسطه ای درگیری مورد بررسی قرار گرفت. پژوهش حاضر از نوع طرح های رابطه ای و به عبارت دقیق تر طرح همبستگی از نوع الگویابی معادلات ساختاری است
روشاز بین دانشجویان سال اول، دوم، سوم و چهارم، به صورت تصادفی دانشجویان سال دوم و چهارم انتخاب شدند که تعداد 324 نفر دانشجو پرسشنامه های پژوهش حاضر را تکمیل کردند. در نهایت بعد از حذف پرسشنامه های ناقص، تعداد 312 پرسشنامه تحلیل شد. در تحقیق حاضر به منظور گردآوری داده ها، از مقیاس اهداف پیشرفت میدلتن و میگلی (1997)، مقیاس درگیری تحصیلی پینتریچ و دی گروت (1994) و مقیاس اضطراب آمار کرویس و همکاران (1985) به عنوان ابزار پژوهش استفاده گردید. در پژوهش حاضر برای ثبت داده ها و تحلیل اولیه از نرم افزار SPSS19، و جهت تحلیل داده ها از نرم افزار AMOS استفاده گردید و برای تمام فرضیه ها سطح معنی داری 05/0 >p در نظر گرفته شد.
یافته ها:
مدل برازش شده پیش بینی اضطراب آمار را نشان می دهد. اعداد روی مسیرها پارامترهای استاندارد شده اند. تمامی مسیرها در سطح 001/0 معنادار هستند. از بین متغیرهای برونزا (اهداف تبحری، اهداف عملکردی و اهداف اجتنابی)، متغیر اهداف تبحری بیشترین اثر مستقیم بر اضطراب آمار دارد.
نتیجه گیری:
یافته های این تحقیق حاکی از آن بود که اهداف پیشرفت اثر مستقیم معنی داری بر اضطراب آمار دارد، که اثر اهداف تبحری و اهداف عملکردی بر اضطراب آمار، منفی و اثر اهداف اجتنابی بر اضطراب آمار، مثبت بود
کلید واژگان: اهداف پیشرفت, اضطراب دانشجویان, درس آمار و درگیری تحصیلیBackground and purposeIn the present study, the relationship between achievement goals and students' anxiety in statistics course was investigated with regard to the mediating role of conflict. The present research is of the type of relational design, and more precisely, the correlation design is of the structural equation modeling type.
MethodAmong the first, second, third, and fourth year students, the second and fourth year students were randomly selected, and the number 324 students completed the questionnaires of this research. Finally, after removing incomplete questionnaires, 312 questionnaires were analyzed. In this research, in order to collect data, Middleton and Migli (1997) achievement goals scale, Pintrich and DeGroot (1994) academic engagement scale, and Kravis et al.'s (1985) statistics anxiety scale were used as research tools. In the present study, SPSS19 software was used for data recording and preliminary analysis, and AMOS software was used for data analysis, and a significance level of p < 0.05 was considered for all hypotheses.
FindingsThe fitted model shows the prediction of statistical anxiety. The numbers on the lines are standardized parameters. All paths are significant at the 0.001 level. Among the exogenous variables (mastery goals, performance goals and avoidance goals), mastery goals variable has the most direct effect on statistics anxiety.
ConclusionThe findings of this research indicated that progress goals have a significant direct effect on statistics anxiety, that the effect of mastery goals and performance goals on statistics anxiety was negative and the effect of avoidance goals on statistics anxiety was positive.
Keywords: Achievement goals, students' anxiety, statistics course, academic engagement -
هدف
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی وزن و ارزشمندی بدن در زنان مبتلا به چاقی بود.
روش پژوهش:
روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان مبتلا به چاقی شهر ساری در سال 1398 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 30 نفر از آنان انتخاب و در گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15نفر) قرار گرفتند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسشنامه های سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی وزن کلارک، آبرامز، نیایورا، اتون و روسی (1991) و ارزشمندی بدن مندلسون، مندلسون و وایت (2001) استفاده شد. گروه آزمایش تحت درمان شناختی-رفتاری براساس پروتکل رایت و همکاران (2017) در 8 جلسه 90 دقیقه ای انجام شد اما گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار spss.24 مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها:
نتایج نشان داد درمان شناختی- رفتاری بر بهبود سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی وزن (08/10=F؛ 001/0>P) و افزایش ارزشمندی بدن (53/13=F؛ 001/0>P) زنان مبتلا به چاقی اثربخش بود.
نتیجه گیری:
براساس یافته های این پژوهش می توان از درمان شناختی-رفتاری در جهت بهبود سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی وزن و افزایش ارزشمندی بدن زنان مبتلا به چاقی بهره برد و از این راه به کاهش تنش در آنها کمک نمود.
کلید واژگان: چاقی, سبک زندگی, خودکارآمدی, درمان شناختی- رفتاریObjectiveThe aim of this study was to evaluate the effectiveness of cognitive-behavioral therapy on lifestyle based on weight self-efficacy and body value in obese women.
MethodsThe present research method was quasi-experimental with pre-test-post-test design and follow-up with a control group. The statistical population included all women with obesity in Sari in 1398. Using purposive sampling method, 30 of them were selected and placed in the experimental and control groups (15 people in each group). Lifestyle questionnaires based on Clark, Abrams, Niaura, Aton and Rossi (1991) and Mendelssohn, Mendelssohn and White (2001) body value questionnaires were used to collect data. The experimental group underwent cognitive-behavioral therapy based on Wright et al. (2017) protocol in 8 sessions of 90 minutes but the control group did not receive any intervention. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance and SPSS.24 software.
ResultsThe results showed that cognitive-behavioral therapy improves lifestyle self-efficacy based on weight self-efficacy (F = 10.08; P <0.001) and increases body value (F = 13.53; P <0.001) in women with Obesity was effective.
ConclusionBased on the findings of this study, cognitive-behavioral therapy can be used to improve lifestyle based on weight self-efficacy and increase the value of the body of women with obesity and thus help reduce stress in them.
Keywords: Obesity, Lifestyle, self-efficacy, cognitive behavioral therapy -
هدف
این پژوهش با هدف بررسی نقش سواد سلامت و خودمراقبتی مردان مبتلا به دیابت در پیش بینی رضایتمندی زناشویی زنان انجام شد.
روشروش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی بود. با در نظر گرفتن معیارهای ورود 330 نفر از مردان مبتلا به دیابت و همسران آن ها به روش تصادفی ساده از انجمن دیابت استان خوزستان در سال 1399 در این مطالعه مشارکت داشتند. به منظور گردآوری دادهها از مقیاس زوجی انریچ (فاورز و اولسون، 1989)، پرسشنامه سواد سلامت برای بزرگسالان ایرانی (منتظری و همکاران، 1393) و پرسشنامه خلاصه فعالیتهای خودمراقبتی دیابت (توبرت و همکاران، 2000) استفاده شد. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد که رضایت مندی زناشویی با سواد سلامت (001/0=p، 306/0=r) و خودمراقبتی (001/0=p، 543/0=r) همبستگی مثبت و معنادار دارد. نتایج رگرسیون نشان داد فقط متغیر سواد سلامت در مردان می توان نقش پیش بینی کنندگی برای رضایت مندی زنان را داشته باشد (0001/0=p، 543/0=β) و در مجموع 29/0 از رضایت مندی زناشویی را تبیین می کند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده اهمیت توجه به ارتقاء رفتارهای خودمراقبتی در مردان مبتلا به دیابت به منظور بهبود روابط زوجی پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: دیابت, رضایت مندی زناشویی, سواد سلامت, خودمراقبتیAimThe aim of this study was to investigate the role of health literacy and self-care of men with diabetes in predicting women's marital satisfaction.
MethodThe research method was descriptive-correlational. Considering the inclusion criteria of 330 men with diabetes and their wives in a simple random method from the Diabetes Association of Khuzestan Province in 2020 participated in this study. In order to collect data, the ENRICH Couple Scale (Fowers & Olson, 1989), Health Literacy for Iranian Adults (Montazeri et al., 2014) and Summary of Diabetes Self-Care Activities (Toobert et al., 2000) were used. Data were analyzed using Pearson correlation coefficient and regression.
ResultsThe results showed that marital satisfaction had a positive and significant correlation with health literacy (r=0.306; p= 0.001) and self- care (r=0.543; p=0.001). Regression results showed that only the variable of health literacy in men can play a predictive role for women's satisfaction (β=0.543; p=0.0001) and a total of 0.29 of marital satisfaction.
ConclusionAccording to the results, the importance of paying attention to the promotion of self-care behaviors in men with diabetes in order to improve marital relationships is suggested.
Keywords: Diabetes, Marital Satisfaction, Health Literacy, Self-Care -
زمینه و هدف
خیانت، تجربهای دردناک و پیچیده برای زوجها محسوب میشود. هدف از این پژوهش، تعیین اثربخشی درمان راهحل محور بر کارکرد خانواده و فرسودگی زناشویی در زنان آسیب دیده از خیانت همسر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اهواز بود.
روش و موادروش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان آسیب دیده از خیانت همسر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اهواز در سال 1398 بود که با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند تعداد 30 نفر از آنان انتخاب و در دو گروه آزمایشی و گواه، هر گروه 15نفر قرار گرفتند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسشنامههای کارکرد خانواده و فرسودگی زناشویی استفاده شد. پیش از انجام مداخله، پیش آزمون برگزار شد بعد گروه آزمایش تحت درمان راهحل محور در شش جلسه دوساعته قرار گرفتند اما گروه گواه هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. سپس پس آزمون اجرا شد و پس از یک ماه از اجرای پس آزمون، پیگیری انجام شد. دادهها با استفاده از آزمون آماری تحلیل کوواریانس و نرم افزار SPSS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هامیانگین (انحراف معیار) سن شرکت کنندگان گروه آزمایش (3/6) 7/33 و گروه گواه (9/5) 4/31 بود. در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) کارکرد خانواده از (7/17) 4/128 در پیش آزمون به (8/22) 5/188 در پس آزمون و (4/23) 1/192 در پیگیری افزایش یافت (001/0>P) ولی در گروه گواه از (3/15) 4/125 در پیش آزمون به (8/15) 9/124 در پس آزمون و (5/15) 7/123 در پیگیری رسید که تفاوت معنی دار نبود. در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) فرسودگی زناشویی از (6/14) 124 در پیش آزمون به (9/8) 9/61 در پس آزمون و (8/9) 9/58 در پیگیری کاهش یافت (001/0>P) ولی در گروه گواه از (5/12) 5/123 در پیش آزمون به (3/12) 7/124 در پس آزمون و (4/11) 8/123 در پیگیری رسید که تفاوت معنی دار نبود.
کلید واژگان: خیانت زناشویی, کارکرد خانواده, فرسودگی زناشویی و درمان راه حل محورBackground and ObjectiveInfidelity is a painful and complicated experience for couples. The aim of this study was to determine the effectiveness of solution-based therapy on family functioning and couple burnout among women affected by spouse infidelity referred to counseling centers in Ahvaz.
Materials and MethodsThe research method was experimental with pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. Participants included 30 women affected by spouse infidelity referred to counseling centers in Ahvaz in 2019, selected by purposive sampling method, and divided into two experimental and control groups of 15 people. Family functioning and couple burnout questionnaires were used to collect data. Before the intervention, a pre-test was held, and the experimental group received six 120-minute solution-based therapies, while the control group did not receive any intervention. The post-test was then performed, and after one month of post-test, the follow-up period was performed. Data were analyzedusing covariance analysis via SPSS software version 22.
ResultsThe mean (SD) age of participants was 33.7 (6.3) in the experimental group and 31.4 (5.9) in the control group. In the experimental group, the mean (SD) score of family functioning increasedfrom 128.4 (17.7) in the pre-test to 188.5 (22.8) in the post-test, and 192.1 (23.4) in the follow-up (P<0.001). In the control group, it varied from 125.4 (15.3) in the pre-test to 124.9 (15.8) in the post-test, and 123.7 (15.5) in the follow-up, which was not significant. In the experimental group, the mean (SD) score of couple burnout decreased from 124.0 (14.6) in the pre-test to 61.9 (8.9) in the post-test and 58.9 (9.8) in the follow-up (P<0.001). In the control group, it varied from 123.5 (12.5) in the pre-test to 124.7 (12.3) in the post-test, and 123.8 (11.4) in the follow-up, which was not significant.
ConclusionSolution-based therapy improved family functioning and reduced marital burnout among women affected by spouse infidelity referred to counseling centers in Ahvaz.
Keywords: Couple burnout, Family functioning, Marital infidelity, Solution-based therapy -
زمینه و هدف
تحقیقات اخیر تحت تاثیر شیوع اپیدمی کووید-19 قرار گفته است در این راستا پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش نشانه های اضطراب بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر شهرستان دزفول در زمان شیوع کووید-19 انجام گرفت.
مواد و روش هاروش پژوهش از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون -پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر دزفول تشکیل می دادند. تعداد 30 نفر از جامعه به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به صورت کاملا تصادفی در دو گروه آزمایش و گروه کنترل گمارده شدند. در هر سه گروه، اختلال اضطراب بیماران از طریق مقیاس 7 سوالی اضطراب فراگیر (GAD-7) مورد ارزیابی قرار گرفتند، گروه نخست، در 8 جلسه یک ساعته درمان شناختی - رفتاری دریافت کردند و گروه دوم، 8 جلسه یک ساعته و هفته ای یک جلسه تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند؛ اما گروه سوم آموزشی ندیدند. سپس مجددا در پس آزمون اضطراب هر سه گروه مورد ارزیابی قرار گرفت. با توجه به عدم رعایت مفروضه های تحلیل کواریانس داده ها با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه و نرم افزار SPSS نسخه 25 تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هایافته های پژوهش نشان داد درمان های شناختی - رفتاری و پذیرش و تعهد توانستند نشانه های اضطراب فراگیر را نسبت به گروه کنترل کاهش دهند (01/0<p) ولی تفاوت اثربخشی درمان های مبتنی بر پذیرش و تعهد و شناختی _ رفتاری بر اختلال اضطراب فراگیر معنادار نبود (05/0<P).
نتیجه گیریبه نظر می رسد هر دو رویکرد درمانی می تواند در جهت نشانه های اضطراب فراگیر اثرگذار باشند.
کلید واژگان: درمان شناختی- رفتاری, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, اختلال اضطراب فراگیر, کووید-19Aim and BackgroundRecent research has shown the prevalence of the Covid-19 epidemic in this regard The purpose of this study was to compare the effectiveness of Cognitive Behavioral Therapy (CBT) and Acceptance and Commitment Therapy (ACT) on reduction anxiety symptoms in patients with Generalized anxiety disorder in Dezful during the outbreak of Covid-19.
Methods and MaterialsThe research was a pilot study with a pretest-post-test-follow-up with control group. The statistical population of this study was the All patients with generalized anxiety disorder referring to Dezful counseling centers 30 people were selected through targeted sampling and randomly assigned to two groups of experimental and control group. In all three groups, patients' anxiety disorder was assessed through the questionnaire of General Anxiety (GAD-7). The first group received cognitive-behavioral therapy in 8 sessions 60 minutes, and the second group in 8 sessions 60 minutes acceptance and commitment therapy, but the third group did not receive training. Then, the anxiety test was re-evaluated in all three groups. Given that the assumptions of covariance analysis were not met data were analyzed using one-way variance analysis and SPSS software.
FindingsThe findings of the study showed that cognitive-behavioral therapy and acceptance and commitment therapy could reduce the symptoms of anxiety in comparison with the control group (p <0.001) However, the difference between the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and acceptance and commitment therapy on reduce the symptoms of anxiety was not significant (p> 0.05).
ConclusionsIt seems that both therapeutic approaches can be effective in treating the symptoms of generalized anxiety disorder.
Keywords: Cognitive-Behavioral Therapy, Acceptance, Commitment Based Therapy, Generalized Anxiety Disorder, Covid-19 -
مقدمه
دیابت به عنوان یک بیماری مزمن می توان آثار نامطلوبی بر روابط زناشویی افراد مبتلا داشته باشد، بنابراین بررسی نقش عوامل محافظت کننده در رضایت زناشویی این افراد از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی گری رضایت جنسی در رابطه بین خودمراقبتی و سواد سلامت مردان مبتلا به دیابت با رضایت زناشویی زنان بود.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری این مطالعه شامل کلیه زوجین دارای شوهر مبتلا به دیابت نوع 1 و 2 می باشد که در شهر اهواز ساکن و در انجمن دیابت استان خوزستان تا سال 1399 ثبت نام کرده بودند، که جمعیت کل آن ها 2000 نفر می باشد. به منظور انجام پژوهش با در نظرر گرفتن معیارهای ورود 330 نفر از بیماران و همسران آن ها به روش تصادفی ساده به عنوان نمونه انتخاب شدند و پرسشنامه ها را تکمیل کردند. جهت جمع آوری داده ها از خلاصه فعالیت های خودمراقبتی دیابت، سواد سلامت برای بزرگسالان ایرانی، پرسشنامه رضایت جنسی و مقیاس زوجی انریچ استفاده شد.
یافته هانتایج آزمون مدل ساحتاری نشان می دهد که شاخص های برازش در وضعیت مطلوبی قرار دارند. همچنین نتایج تحلیل مسیر نشان داد که خودمراقبتی مردان مبتلا به دیابت با میانجی گری رضایت جنسی بر رضایت زناشویی زنان اثر مثبت و معنادار دارد؛ همچنین سواد سلامت مردان با نقش میانجی رضایت جنسی بر رضایت زناشویی زنان تاثیر مثبت دارد (01/0<p).
نتیجه گیرینقش خودمراقبتی و سواد سلامت مردان مبتلا به دیابت در رضایت زناشویی زنان توسط رضایت جنسی میانجی گری می شود. با توجه به نتایج پژوهش برگزاری برنامه های آموزشی در جهت ارتقاء سواد سلامت و خودمراقبتی افراد مبتلا به دیابت در مراکز درمانی و انجمن دیابت استان ها پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: دیابت, رضایت جنسی, خودمراقبتی, سواد سلامت, رضایت زناشوییIntroductionDiabetes as a chronic disease can have adverse effects on the marital relationships of people with the disease. Therefore, examining the role of protective factors in marital satisfaction of these people is of great importance. According to this, the aim of this study was to investigate the mediating role of sexual satisfaction in the relationship between self-care and health literacy of men with diabetes and marital satisfaction of women.
MethodsThe present study is descriptive-correlation. The statistical population of this study includes all couples with husbands with type 1 and 2 diabetes who lived in Ahvaz and were registered in the Diabetes Association of Khuzestan province until 2020, whose total population is 2000 people. In order to conduct the study, considering the inclusion criteria, 330 patients and their spouses were selected as a sample by simple random sampling and completed the questionnaires. In order to collecte data, a Summary of Diabetes Self-Care Activities, Health Literacy for Iranian Adults, a Sexual Satisfaction Questionnaire and the ENRICH Couple Scale were used.
ResultsThe test results of the structural equation model showed that the index of fit are in good condition. Also, the results of path analysis showed that self-care of men with diabetes mediated by sexual satisfaction has a positive significant effect on marital satisfaction of women; Also, men's health literacy with the mediating role of sexual satisfaction has a positive effect on women's marital satisfaction (P<0.01).
ConclusionsThe role of self-care and health literacy of men with diabetes in women's marital satisfaction is mediated by sexual satisfaction. According to the research results, holding educational programs to promote health literacy and self-care of people with diabetes in medical centers and diabetes associations is recommended.
Keywords: diabetes, Sexual Satisfaction, Self-Care, Health Literacy, Marital Satisfaction -
مقدمه
خیانت، تجربهای دردناک و پیچیده برای زوج یا زوجه خیانت دیده محسوب میشود. هدف این پژوهش، مقایسه اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار و درمان راهحل محور بر رضایت جنسی در زنان آسیب دیده از خیانت همسر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اهواز بود.
روش کارروش پژوهش آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان آسیب دیده از خیانت همسر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اهواز در سال 1398 بود که با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند تعداد 45 زن انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل (هر گروه 15زن) قرار گرفتند. بمنظور گردآوری دادهها از پرسشنامههای نگرش به روابط فرازناشویی توسط ویتلی (2006) و رضایت جنسی هادسون و همکاران (1981) استفاده شد. گروههای آزمایشی تحت زوج درمانی هیجان مدار (10 جلسه 90 دقیقهای) و درمان راهحل محور (6 جلسه 120 دقیقهای) قرار گرفتند؛ اما گروه کنترل هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. دادهها با استفاده از آزمون آماری تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها:
نتایج نشان داد، هر دو زوج درمانی هیجان مدار و درمان راهحل محور بر افزایش رضایت جنسی در زنان اثربخش بودند (0.01<p) و بین اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار و درمان راهحل محور بر افزایش رضایت جنسی در زنان، تفاوت معنیداری وجود نداشت (0.05>p) و این نتایج تا مرحله پیگیری تداوم داشت.
نتیجه گیری:
بر اساس نتایج پژوهش میتوان نتیجه گرفت، از زوج درمانی هیجان مدار و درمان راهحل محور در جهت افزایش رضایت جنسی در زنان بهره برد.
کلید واژگان: خیانت زناشویی, رضایت جنسی زوج درمانی هیجان مدار و درمان راه حل محورIntroductionInfidelity is a painful and complicated experience for a betrayed spouse. The purpose of this study was to the comparison of the effectiveness of emotionally focused couple therapy and solution- focused therapy on sexual satisfaction in women affected by marital infidelity referred to consulting centers in Ahvaz city.
MethodsThis experimental study was conducted with a pretest, posttest and follow up design with control group. The statistical population included all women affected by marital infidelity referred to consulting centers in Ahvaz city in 2019, that 45 women were selected and randomly assigned to two experimental groups and one control group (each group of 15 women). To collect data questionnaires such as Attitudes to Crossover Relationships of Vitley (2006) and Sexual Satisfaction of Hadson et al (1981) were used. The experimental groups underwent emotionally focused couple therapy (10 sessions 90 minutes) and solution- focused therapy (6 sessions 120 minutes), but the control group received no training. Data were analysed using covariance analysis.
ResultsThe results showed that both emotionally focused couple therapy and solution- focused therapy were effective to increasing sexual satisfaction in women affected by marital infidelity (p<0/01) and the results showed that there was no significant difference between the effectiveness of emotionally focused couple therapy and solution- focused therapy on increasing sexual satisfaction in women affected by marital infidelity (p>0/05) And these results did not continue until the follow up stage.
ConclusionsBased on the results of this study, it can be concluded that emotionally focused couple therapy and solution- focused therapy are used to increasing sexual satisfaction in women.
Keywords: marital infidelity, sexual satisfaction, emotionally focused couple therapy &, solution- focused therapy -
تاثیر قرار دهند. هدف از انجام پژوهش حاضر ارایه الگوی ساختاری رضایت زناشویی زنان بر اساس نگرش مثبت به روابط فرازناشویی و سواد سلامت در همسران مبتلا به دیابت آن ها از طریق میانجی گری رضایت جنسی بود.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری این مطالعه شامل کلیه زوجین دارای شوهر مبتلا به دیابت نوع 1 و 2 می باشد که در شهر اهواز ساکن و در انجمن دیابت استان خوزستان تا سال 1399 ثبت نام کرده بودند، که جمعیت کل آن ها 2000 تن می باشد. با توجه به معیارهای ورود، 330 تن از بیماران و همسران آن ها بر اساس جدول Krejcie & Morgan به روش تصادفی ساده با استفاده از جدول اعداد تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. در نهایت 285 زوج مایل به همکاری بودند و پرسشنامه ها را تکمیل کردند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه جمعیت شناختی، "مقیاس زوجی انریچ" (ENRICH Couple Scale)، "مقیاس نگرش به خیانت زناشویی" (Attitudes toward Infidelity Scale)، "سواد سلامت برای بزرگسالان ایرانی" (Health Literacy for Iranian Adults) و "پرسشنامه رضایت جنسی" (Sexual Satisfaction Questionnaire) استفاده شد. روایی و پایایی ابزار ها در مطالعات قبلی تایید شده است. تحلیل داده ها در نرم افزار آماری اس پی اس اس نسخه 24 و آموس 23 انجام شد.
یافته ها:
الگوی پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار بود. همبستگی بین نگرش مثبت به روابط فرازناشویی مردان با رضایت زناشویی زنان (01/0>P)؛ بین نگرش مثبت به روابط فرازناشویی مردان با رضایت جنسی زنان (01/0>P)؛ بین سواد سلامت مردان با رضایت جنسی زنان (01/0>P)؛ بین رضایت جنسی زنان با رضایت زناشویی زنان (01/0>P)؛ مستقیم و معنادار دارد. اما بین نگرش مثبت به روابط فرازناشویی مردان با رضایت زناشویی زنان (05/0<P) همبستگی معنادار نشد. همچنین، مسیرهای غیرمستقیم نگرش مثبت به روابط فرازناشویی مردان با رضایت زناشویی زنان با نقش واسطه رضایت جنسی زنان (01/0>P) و نیز همبستگی سواد سلامت مردان با رضایت زناشویی زنان با نقش واسطه ای رضایت جنسی زنان (01/0>P) معنادار شدند.
نتیجه گیری:
الگوی پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار بود و گام مهمی در جهت شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی زنان دارای همسران مبتلا به دیابت محسوب می شود. پیشنهاد می شود که در زمینه درمان مشکلات زناشویی بیماران مبتلا به دیابت به نقش متغیرهای نگرش مثبت به روابط فرازناشویی و سواد سلامت با میانجی گیری رضایت جنسی در پیش بینی رضایت زناشویی توجه شود.
کلید واژگان: دیابت, رضایت جنسی, روابط فرازناشویی, سواد سلامت, رضایت زناشوییIntroductionChronic diseases such as diabetes can lead to marital incompatibility and affect family health. The purpose of this study was to develop a structural model of womenchr('39')s marital satisfaction based on positive attitudes toward extramarital relationships and health literacy in their diabetic spouses through sexual satisfaction.
MethodsThe present study is descriptive-correlation. The statistical population of this study includes all couples with husbands with type 1 and 2 diabetes who lived in Ahvaz and were registered in the Diabetes Association of Khuzestan province until 2020, whose total population is 2000 people. According to the inclusion criteria, 330 patients and their spouses were selected as a sample based on the Krejcie & Morgan table by simple random sampling using a random number table. Finally, 285 couples were willing to cooperate and completed the questionnaires. In order to collected data demographic questionnaire, the “ENRICH Couple Scale”, the “Attitudes Toward Infidelity Scale”, the “Health Literacy for Iranian Adults”, and the “Sexual Satisfaction Questionnaire”, were used. The validity and reliability of the instruments have been confirmed in previous studies. Data analysis was performed by using SPSS.24 and Amos.23.
ResultsThe proposed model had a good fit. There is a significant relationship between men positive attitudes toward extramarital relationships with women marital satisfaction (P<0.01), between men positive attitudes toward extramarital relationships with women sexual satisfaction (P<0.01), between men health literacy with women sexual satisfaction (P<0.01), between women sexual satisfaction with women marital satisfaction (P<0.01), but there was significant relationship between health literacy with marital satisfaction (P>0.05). Also indirect pathways are significant positive attitudes toward extramarital relationships with marital satisfaction with mediating role of sexual satisfaction (P<0.01), health Literacy with marital satisfaction with mediating role of sexual satisfaction (P<0.01).
ConclusionsThe proposed model had a good fit and is an important step in understanding the factors related to marital satisfaction of women with spouses with diabetes. It is suggested that in the treatment of marital problems of patients with diabetes, the role of positive attitude variables in extramarital relationships and health literacy mediated by sexual satisfaction in predicting marital satisfaction should be considered.
Keywords: Diabetes, Sexual Satisfaction, Crossover Relationships, Health Literacy, Marital Satisfaction -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و سوم شماره 5 (پیاپی 173، آذر و دی 1399)، صص 2707 -2718مقدمه
تحقیقات نشان داده است که تشخیص و دخالت زودهنگام اختلال اضطراب فراگیر می تواند به حداقل شدن علایم و کند شدن پیشرفت آن کمک شایان توجهی کند. بنابراین پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان نوروفیدبک بر کاهش نشانه های اضطراب بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر شهرستان دزفول انجام گرفت.
روش کارروش پژوهش از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون -پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر دزفول تشکیل دادند. تعداد 30 نفر از جامعه به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به صورت کاملا تصادفی در دو گروه آزمایش و گروه کنترل گمارده شدند. در هر سه گروه ، اختلال اضطراب بیماران از طریق مقیاس 7 سوالی اضطراب فراگیر (GAD-7) مورد ارزیابی قرار گرفتند، هردو تجربی گروه 8 جلسه و هر جلسه یک ساعت تحت درمان قرار گرفتند. با توجه به عدم رعایت مفروضه های تحلیل کواریانس داده ها با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه و نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شدند.
نتایجنتایج پژوهش نشان داد که درمان های شناختی - رفتاری و نوروفیدبک توانستند نشانه های اضطراب فراگیر را نسبت به گروه کنترل کاهش دهند (01/0 <p) و نیز اثر درمان نوروفیدبک بر کاهش علایم اضطراب فراگیر بیشتر بوده است (01/0 <p).
نتیجه گیریباتوجه به نتایج به دست آمده، می توان از درمان های شناختی - رفتاری و نوروفیدبک در جهت کاهش علایم اضطراب فراگیر بهره برد.
کلید واژگان: درمان شناختی- رفتاری, نوروفیدبک, اختلال اضطراب فراگیرIntroductionResearch has shown that early detection and intervention of generalized anxiety disorder can help to minimize symptoms and slow its progression. Therefore, the aim of this study was to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and neurofeedback therapy on reducing anxiety symptoms in patients with generalized anxiety disorder in Dezful.
MethodsThe research method was experimental with pre-test-post-test design with control group. The statistical population of the study consisted of all patients with generalized anxiety disorder referred to counseling centers in Dezful. Thirty people from the community were selected by purposive sampling and randomly assigned to the experimental and control groups. In all three groups, patients' anxiety disorders were assessed through the 7-item General Anxiety Scale (GAD-7), both experimental groups were treated for 8 sessions and each session for one hour. Due to non-observance of the assumptions of analysis of covariance, the data were analyzed using one-way analysis of variance and SPSS software.
ResultsThe results showed that cognitive-behavioral and neurofeedback therapies were able to reduce the symptoms of generalized anxiety compared to the control group (p <0.01) and also the effect of neurofeedback therapy on reducing the symptoms of generalized anxiety was greater (p <0.01).
ConclusionAccording to the obtained results, cognitive-behavioral and neurofeedback therapies can be used to reduce the symptoms of generalized anxiety disorder.
Keywords: Cognitive-behavioral therapy, Neurofeedback, Generalized anxiety disorder -
Background
Substance dependence is acknowledged as one of the major social and health issues inflicting severe and profound physical and psychological harm, as well as numerous social damages, such as divorce and unemployment. The present study aimed to make a comparison between the effectiveness of Matrix training and transcranial direct current stimulation (tDCS) treatments on positive and negative affects and craving in substance abusers who referred to Ahwaz addiction treatment centers within 2018-2019.
Materials and MethodsThe present semi-experimental study was conducted using a pre-test post-test control group design with a two-month follow-up. The study population consisted of all substance abusers who referred to Ahwaz addiction treatment centers within 2018-2019. A total of 60 volunteers were selected by voluntary sampling method and randomly assigned to Matrix training (n=20), tDCS (n=20), and control (n=20) groups. Data were collected by The Positive and Negative Affect Schedule (PANAS) and Desire For Drug Questionnaire and were analyzed in SPSS software (version 22).
ResultsBased on the obtained results, Matrix, tDCS, and control groups were significantly different in terms of positive and negative affects and craving (P<0.001). Moreover, it was found that Matrix training and tDCS were effective on positive and negative affects and cravings (P<0.001); nonetheless, no significant difference was observed between the matrix and tDCS groups (P>0.05).
ConclusionGenerally speaking, it can be concluded that Matrix training and tDCS methods are equally effective in emotions and craving.
Keywords: Craving, Transcranial Direct Current Stimulation, Drug users, Affect -
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش واسطهای عملکرد خانواده در رابطه بین سبک زندگی و هوش معنوی با بهزیستی روانی در مادران کودکان ناشنوا بود. این مطالعه همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری را کلیه مادران کودکان ناشنوا شهر بجنورد در سال 1398 تشکیل دادند که به روش نمونهگیری هدفمند تعداد 89 نفر بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار سنجش شامل پرسشنامههای سبک زندگی (LSQ)، هوش معنوی (SIQ)، بهزیستی روانی (PWBQ) و عملکرد خانواده (FADQ) بود. ارزیابی مدل پیشنهادی با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام گرفت. نتایج پژوهش نشان داد رابطه بین هوش معنوی با بهزیستی روانی؛ بین عملکرد خانواده با بهزیستی روانی، بین سبک زندگی با عملکرد خانواده و بین هوش معنوی با عملکرد خانواده رابطه معنادار وجود داشت (01/0p<)؛ اما بین سبک زندگی با بهزیستی روانی رابطه معنادار نشد (05/0p>). همچنین، مسیرهای غیرمستقیم سبک زندگی با بهزیستی روانی با نقش واسطه عملکرد خانواده و نیز رابطه هوش معنوی با بهزیستی روانی با نقش واسطهای عملکرد خانواده معنادار شدند (01/0p<).بر اساس نتایج این پژوهش، الگوی پیشنهادی از برازش مطلوبی برخوردار بود و گام مهمی در جهت شناخت عوامل موثر بر بهزیستی روانی مادران کودکان ناشنوا محسوب میشود.کلید واژگان: عملکرد خانواده, سبک زندگی, هوش معنوی, بهزیستی روانیThe aim of this study was to investigate the mediating role of family functioning in the relationship between life style and spiritual intelligence with psychological well-being in mothers of deaf children. This was a correlational study of path analysis type. Population consisted of all the mothers of deaf children of Boujnord City in year 2019 from among whom 89 individuals were selected through purposive sampling method. Research tools included Miller & Smith's Life Style Questionnaire (2002), AbdallahZade et al's Spiritual Intelligence Questionnaire (2008), Ryff's Psychological Well-Being Questionnaire (2002) and Mc Master's Family Functioning Questionnaire (1983). The proposed model was evaluated using a path analysis method. The results of this study showed that there is a significant relationship between spiritual intelligence and psychological well-being; between family functioning and psychological well-being; between life style and family functioning; between spiritual intelligence and family functioning (p<0/01), but there was no significant relationship between life style and psychological well-being (p>0/05). Also, indirect pathways of life style and psychological well-being with mediating role of family functioning, and spiritual intelligence with psychological well-being with mediating role of family functioning were significant (p<0/01). The proposed model had an acceptable fitness to the result and is considered as an important step in recognizing the effective factors in the psychological well-being of mothers of hard-of-hearing children.Keywords: Family functioning, Life style, Spiritual intelligence, Psychological Well-Being
-
زمینه و هدف
اعتیاد به معنای پاسخ فیزیولوژیک بدن به مصرف مداوم مواد اعتیادآور است. عوامل مهمی که در موفقیت یا نبود موفقیت افراد وابسته به مواد در ترک وجود دارد، خودکنترلی و ولع مصرف است. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان با tDCS بر ولع مصرف و خودکنترلی در افراد وابسته به مواد مخدر بود.
روش بررسی:
روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش تمامی افراد وابسته به مواد مراجعه کننده به بیمارستان گلستان شهر اهواز در سال 1398 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدف مند تعداد 40 نفر از آنان انتخاب شدند. سپس به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و گواه (هر گروه 20 نفر) قرار گرفتند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسشنامه ولع مصرف (فرانکن و همکاران، 2002) و مقیاس خودکنترلی (تانجی و همکاران، 2004) استفاده شد. گروه آزمایشی تحت درمان با tDCS قرار گرفت؛ اما گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل کوواریانس، در سطح معناداری 0٫05 تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها:
نتایج نشان داد که درمان با tDCS بر بهبود ولع مصرف (0٫002=p، 11٫67=F) و خودکنترلی (0٫004=p، 52٫13=F) افراد وابسته به مواد مخدر موثر بود.
نتیجه گیری:
براساس یافته های این پژوهش می توان گفت که درمان با tDCS بر بهبود ولع مصرف و خودکنترلی افراد وابسته به مواد مخدر موثر است و می توان از آن برای بهبود وضعیت افراد وابسته به این مواد استفاده کرد.
کلید واژگان: درمان با tDCS, ولع مصرف, خودکنترلی, اعتیادBackground & ObjectivesSubstance dependence indicates the bodychr('39')s physiological response to the constant use of addictive substances; self-control and craving are essential in the success or failure of treatment in substance-dependent individuals. Craving is among the persistent factors in addictive behaviors. Craving is a tendency that, if not fulfilled, can lead to biopsychological conditions in substance abusers, including aggression, anxiety, depression, and vulnerability. Accordingly, craving seems to be controlled by automatic or non-automatic cognitive-emotional processes. Researchers have suggested different methods to improve cravings and self-control that affect the brain in different manners. One of such approaches is Transcranial Direct-Current Stimulation (tDCS). Few studies have presented the effectiveness of tDCS treatment on self-control and recurrence prevention. Therefore, the present study aimed to evaluate the efficacy of tDCS treatment on craving and self-control in individuals with substance dependence.
MethodsThis was an applied and quasi-experimental study with a pretest-posttest and a control group design. The statistical population of the study consisted of all individuals with substance dependence referring to Golestan Hospital in Ahwaz City, Iran, in 2019 (N=342). The study participants were selected by purposive sampling method. The sample size selection criteria were 0.225, alpha 0.05, and 0.80 in the two groups; the minimum number of samples to achieve the desired power value; 20 per group, and 40 in total. Thus, 80 subjects with substance abuse; those who obtained lower scores than average in the Self-Control Scale (SCS; Tangney et al., 2004) and scores above average in the Desires for Drug Questionnaire (DDQ; Franken et al., 2002) were included in the pretest phase. Individuals aged between 20 and 42 years, with no concomitant drug use for any other disorder, were selected as the study sample. Subsequently, they were randomly assigned to the experimental and control groups (n=20/group). The study exclusion criterion included not attending >2 of the therapy sessions. Then, the experimental group received tDCS; however, the controls received no intervention. After the tDCS sessions, the experimental and control groups completed the posttest phase. Additionally, tDCS sessions were performed on the control group after the observation of training sessions data and running posttest on both study groups. The DDQ and SCS were used to collect the required data. The obtained data were analyzed using Multivariate Analysis of Covariance (MANCOVA) at a significant level of 0.05 in SPSS.
ResultsMANCOVA data suggested that the tDCS and control groups were significantly different in at least one of the explored dependent variables (p<0.001, F=23.17). The results of MANCOVA revealed that tDCS treatment was effective in improving craving (p=0.002, F=11.67) and self-control (p=0.004, F=52.13) in the investigated substance dependents. The eta-squares of cravings and self-control were 0.382 and 0.427, respectively, indicating a relatively high effect of tDCS treatment on cravings and self-control in the studied subjects.
ConclusionBased on the present study findings, tDCS treatment was effective in improving craving and self-control in substance abusers; thus, this method could be used to improve the health status of substance abusers.
Keywords: Transcranial Direct-Current Stimulation (tDCS) treatment, Craving, Self-Control, Addiction -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و دوم شماره 6 (پیاپی 166، آذر و دی 1398)، صص 199 -212مقدمه
با توجه به نقش کلیدی کارکردهای اجرایی در موفقیت تحصیلی و اجتماعی کودکان از سویی و آسیب ها و نقایص شناختی کودکان با کم توان ذهنی از سوی دیگر و همچنین با تکیه بر کارآمدی مداخلات بهنگام به عنوان یکی از اصول پذیرفته شده در فرایند آموزش و درمان کودکان با نیازهای ویژه، هدف این پژوهش تدوین برنامه مداخله بهنگام مبتنی بر کارکردهای اجرایی و بررسی اثربخشی آن بر عملکرد عصب شناختی کودکان با کم توانی ذهنی آموزش پذیر است.
روش کارروش این پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش عبارتند از تمامی کودکان با کم توان ذهنی آموزش پذیر باهوشبهر 50 تا 70 که در دوره پیش دبستانی مدارس استثنایی شهر تهران مشغول به تحصیل هستند. از این میان تعداد 20 نفر با روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب و در دوگروه آزمایش(12نفر) و گروه کنترل (8 نفر)تقسیم شدند. داده های این پژوهش که با استفاده از نسخه نوین هوش آزمای تهران- استنفورد- بینه و آزمون عصب روانشناختی کانرز گردآوری شده اند با استفاده از آزمون اندازه گیری مکرر چند متغیری توسط نرم افزار SPSS تحلیل شدند.
نتایجیافته های پژوهش حاکی از آن است برنامه مداخله بهنگام مبتنی بر کارکردهای اجرایی منجر به افزایش معنی دار توانایی های عصب شناختی توجه، عملکرد حسی حرکتی، حافظه و یادگیری و کارکردهای اجرایی در میان کودکان کم توان ذهنی گروه آزمایش شده است. با این حال برنامه مذکور منجر به افزایش معنی دار عملکرد زبانی در میان این کودکان نشده است.
نتیجه گیریبا توجه به یافته های این پژوهش، پیشنهاد می شود، کارکردهای اجرایی با توجه به اهمیت بسیار زیادی که در عملکرد شناختی و اجتماعی کودکان کم توان ذهنی ایفا می کنند، به عنوان ستون و محور مداخلات بهنگام در نظر گرفته شوند.
کلید واژگان: مداخله به هنگام, کارکردهای اجرایی, عملکرد عصب شناختی, کم توان ذهنیIntroductionConsidering the key role of executive functions in children's academic and social success, and the cognitive impairments of children with intellectual disabilities, as well as relying on the efficacy of early intervention as one of the accepted principles in the process of education and treatment of children with special needs, The purpose of this study was to develop a early intervention program based on executive functions and to evaluate its effectiveness on the neuropsychological performance improvement of children with intellectual disabilities
MethodsThe method of this research is experimental with pre-test, post-test and follow-up with the control group. The statistical population of this study is all children with a low educational level of 50 to 70 students who are studying in the pre-school period of exceptional schools in Tehran. Among them, 20 subjects were selected by non-random sampling method and divided into two groups (n = 12) and control (n = 8). The data of this study, which were collected using the neuropsychological Conner's questionnaire test, were using SPSS software for analyzed MANCOVER repeated measures test.
ResultsThe findings of the present study indicate that a early intervention program based on executive functions has led to a significant increase in neurological cognitive abilities, motor sensory function, memory and learning, and executive functions among the children with intellectual disabilities. However, the program did not lead to a significant increase in language performance among these children.
ConclusionAccording to the findings, it is suggested that executive functions should be considered as a pillar and axis of early interventions, given the great importance they play in the cognitive and social functioning of children with intellectual disabilities.
Keywords: Early intervention, Executive functions, Neurological Function, intellectual disabilities -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و دوم شماره 6 (پیاپی 166، آذر و دی 1398)، صص 275 -287مقدمهکارکردهای اجرایی را میتوان چتر توانمندی های شناختی و اجتماعی دانست. بر این اساس کارکردهای اجرایی از جمله بازداری رفتاری، انعطاف پذیری، سازماندهی اطلاعات، هدف گذاری و خودنظارتی مسیر موفقیت تحصیلی و اجتماعی کودکان را فراهم می کند، با این حال یافته های پژوهشی حکایت از آن دارد که کارکردهای اجرایی در کودکان کم توان ذهنی محدودیتها و مشکلات اساسی دارد. بر این اساس هدف این پژوهش تدوین برنامه مداخله بهنگام مبتنی بر کارکردهای اجرایی و بررسی اثربخشی آن بر رشد اجتماعی کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر است.روش کارروش این پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش عبارتند از تمامی کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر باهوشبهر 50 تا 70 که در دوره پیش دبستانی مدارس استثنایی شهر تهران مشغول به تحصیل هستند. از این میان تعداد 20 نفر با روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب و در دوگروه آزمایش(12 نفر) و گروه کنترل (8 نفر) تقسیم شدند. داده های این پژوهش که با استفاده از نسخه نوین هوش آزمای تهران- استنفورد- بینه و مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی رشد اجتماعی(گرشام و الیوت) گردآوری شده اند با استفاده از آزمون اندازه گیری مکرر چندمتغیری توسط نرم افزار SPSS تحلیل شدند.نتایجیافته های پژوهش حاکی از آن است برنامه مداخله بهنگام مبتنی بر کارکردهای اجرایی منجر به بهبود معنی دار (P=0.001) مهارت های اجتماعی در میان کودکان کم توان ذهنی گروه آزمایش شده است.نتیجه گیریبا توجه به یافته های این پژوهش، پیشنهاد می شود، کارکردهای اجرایی با توجه به اهمیت بسیار زیادی که در عملکرد شناختی و اجتماعی کودکان کم توان ذهنی ایفا می کنند، به عنوان ستون و محور مداخلات بهنگام در نظر گرفته شوند.کلید واژگان: مداخله به هنگام, کارکردهای اجرایی, رشد اجتماعی, کم توان ذهنیAbstractIntroductionExecutive functions can be considered as the umbrella of cognitive and social abilities. Accordingly, executive functions such as behavioral inhibition, flexibility, information organization, targeting, and self-monitoring can provide educational and social achievement for children, however, research findings suggest that executive functions in mentally retarded children have limitations and fundamental problems . Accordingly the purpose of this study is to develop a early intervention program based on executive functions and its effectiveness on improving social developmentof Children with intellectual disabilities.Materials and MethodsThe method of this research is experimental with pre-test, post-test and follow-up with the control group. The statistical population of this study is all children with a low educational level of 50 to 70 students who are studying in the pre-school period of exceptional schools in Tehran. Among them, 20 subjects were selected by non-random sampling method and divided into two groups (n = 12) and control group (n = 8). The data of this study, which were collected using the New Version of Tehran-Stanford-Binet Intelligence Scale and Social Growth Scale for Social Development (Gersham & Eliot), were using SPSS software for analyzed MANCOVER repeated measures test.ResultsResultsThe findings of the study indicate that early intervention program based on executive functions has led to a significant improvement
(p= 0.001) in social skills among performance of the Children with intellectual disabilities .ConclusionAccording to the findings, it is suggested that executive functions should be considered as a pillar and axis of early interventions, given the great importance they play in the cognitive and social functioning of children with intellectual disabilities.Keywords: Early intervention, Executive functions, social performance, intellectual disabilities
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.