به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

gholam ali afrooz

  • غلامعلی افروز، مسعود غلامعلی لواسانی، راضیه ستوده*
    زمینه و هدف

    والدین نخستین مربیان و الگوی فرزندان هستند؛ ازاین رو توجه به نهاد خانواده دارای اهمیت است. پژوهش حاضر باهدف طراحی و ارزیابی اثربخشی مداخله روان شناختی خانواده محور بر تقویت جاذبه های زوجیت در والدین، نشاط معنوی، عملکرد تحصیلی و نگرش به ازدواج در فرزندان دختر انجام شد.

    روش بررسی

    روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانش آموزان دختر و والدین آن ها (پدر و مادر هر دو) در پایه های دهم و یازدهم و دوازدهم در سال تحصیلی 1401-1400 تشکیل دادند. شصت دانش آموز واجد شرایط از پنج مدرسه در مناطق یک، دو، پنج، نه و هجده شهر تهران، به روش نمونه گیری تصادفی وارد مطالعه شدند. در گروه آزمایش به والدین (پدر و مادر هر دو) سی نفر از دانش آموزان برنامه روان شناختی خانواده محور آموزش داده شد. والدین سی نفر دیگر در گروه گواه آموزشی دریافت نکردند. ابزارهای جمع آوری داده ها، مقیاس رضایت مندی زوجیت افروز (افروز، 1389)، مقیاس نشاط معنوی افروز (افروز، 1395)، مقیاس عملکرد تحصیلی فام و تیلور (فام و تیلور، 1999) و مقیاس نگرش به ازدواج روزن و براتن (براتن و روزن، 1998) بود. تحلیل داده ها با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی با سطح معناداری 0٫05 انجام شد.

    یافته ها

    براساس نتایج، در گروه آزمایش تاثیر مداخله بر نمرات رضامندی زوجیت والدین، نگرش به ازدواج، نشاط معنوی و عملکرد تحصیلی فرزندان معنادار بود (0٫001>p). در گروه آزمایش، بین مراحل پیش آزمون با پس آزمون و پیگیری در متغیرهای مذکور تفاوت معنادار مشاهده شد (0٫001>p). همچنین بین مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معنادار وجود نداشت که حاکی از ماندگاری مداخله در مرحله پیگیری بود.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های مطالعه، آموزش برنامه روان شناختی خانواده محور بر بهبود رضامندی زوجیت والدین، عملکرد تحصیلی، نشاط معنوی و نگرش فرزندان به ازدواج موثر است.

    کلید واژگان: رضایتمندی زوجیت, نشاط معنوی, عملکرد تحصیلی, نگرش به ازدواج
    Gholam Ali Afrooz, Razieh Sotoudeh*
    Background & objectives

    Parents are the first role models for children. Thus, paying attention to family institution is essential. This research aims to design and evaluate the impact of family–based psychological intervention on strengthening the appeals of marriage in parents and their daughter’s spiritual vitality, educational performance, and attitude toward marriage.

    Methods

    The current research was quasi–experimental, employing a pretest–posttest and follow–up design. The study’s statistical population included all secondary school female students and their parents living in Tehran City, Iran, during the 2021–2022 academic year. Five girl high schools of education districts 1, 2, 5, 9, 18 of Tehran were randomly selected. From the students of these schools, 60 eligible students (who scored less than 120 on the educational performance scale and less than 150 on the spiritual vitality scale) were randomly selected as the research samples. Parents of 30 students in the experimental group were taught a family–based psychological program. The program was delivered in ten 120–minute sessions. The control group did not undergo any intervention. A follow–up test was performed one month after the posttest to assess the stability of the intervention. The study tools used in this research were the Afrooz Marital Satisfaction Scale (2010), the Afrooz Spiritual Vitality Scale (2016), the Rosen and Brateen Marital Attitude Scale (1998), and the Educational Performance Pham–Taylor test (1999). Data analysis was performed using descriptive statistics (mean, standard deviation, frequency, and percentage) and inferential statistics (analysis of variance with repeated measures and Bonferroni post hoc test)in SPSS software version 22. The significance level for all tests was set at p ≤ 0.05.

    Results

    The analysis of variance of all variables (marital satisfaction, educational performance, spiritual vitality, and attitude toward marriage) was significant for intragroup (time) (p<0.001) and intergroup (p=0.042) factors. Thus, for variables of marital satisfaction, educational performance, spiritual vitality, and attitude toward marriage, there was a significant difference between the experimental and control groups during the research stages, indicating the effect of the intervention. The results showed that the mean marital satisfaction score in the experimental group in the posttest was more than in the pretest (p<0.001). Also, marital satisfaction in the follow–up stage significantly differed from the pretest (p<0.001). There was no significant difference between the posttest and follow–up (p=0.463). The mean score of the attitude toward marriage in the experimental group in the posttest was more than that in the pretest (p<0.001). Also, the attitude toward marrige in the follow–up stage significantly differed from the pretest (p<0.001). There was no significant difference between the posttest and follow–up (p=0.597). Results indicated that the mean score of spiritual vitalityin the experimental group in the posttest was more than in the pretest (p<0.001). Also, spiritual vitality in the follow–up stage was significantly different from the pretest (p<0.001). There was no significant difference between the posttest and follow–up (p=0.198). Also, the mean educational performance score in the posttest experimental group was more than that in the pretest (p<0.001). In addition, educational performance in the follow–up stage was significantly different from the pretest (p<0.001). There was no significant difference between the posttest and follow–up (p=0.560), indicating the stable effect of teaching a family–based psychologycal program in the follow–up stage on the mentioned variables.

    Conclusion

    Based on the study findings, family–based psychological intervention effectively improves marriage appeal in parents and their daughter’s spiritual vitality, educational performance, and attitude toward marriage.

    Keywords: Marital Satisfaction, Spiritual Vitality, Educational Performance, Attitude Toward Marriage
  • آناهیتا محمدعلیزادنمینی، رضا پورحسین*، فاطمه نصرتی، غلامعلی افروز
    زمینه

    خودارزشمندی پایین در دوران نوجوانی طیفی از مشکلات عاطفی و رفتاری را پیش بینی می کند. به این ترتیب، شناسایی منابع بالقوه تاثیرگذار بر خودارزشمندی نوجوانان مهم است.

    هدف

    هدف پژوهش حاضر الگوی ساختاری بررسی رابطه رضامندی زوجیت والدین و محبوبیت ایشان در خانواده با احساس خود ارزشمندی و نشاط معنوی فرزندان شاغل در مدارس استعدادهای درخشان بود.

    روش

    روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان استعدادهای درخشان شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 320 نفر از دانش آموزان مقطع متوسطه اول و دوم شهر تهران بود که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند و به پرسشنامه های رضامندی زوجیت افروز (1395)، محبوبت والدین (افروز، 1391)، خودارزشمندی (کروگر و همکاران، 2003) و نشاط معنوی (افروز، 1393) پاسخ دادند. جهت ارزیابی الگوی پیشنهادی از مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از ویراست 24 نرم افزار AMOS و نسخه 27 SPSS استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از ضریب همبستگی نشان داد که بین ابعاد رضامندی زوجیت و محبوبیت والدین با ابعاد نشاط معنوی و خودارزشمندی رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت (05/0 ≥P). یافته ها حاکی از برازش مناسب الگوی پیشنهادی با داده هاست. نتایج مدل یابی معادله ساختاری نشان داد که 38 درصد از واریانس نشاط معنوی توسط رضامندی زوجیت و محبوبیت والدینی تبیین می شود. همچنین 80 درصد از واریانس خودارزشمندی توسط رضامندی زوجیت، محبوبیت والدینی و نشاط معنوی تبیین می شود. به عبارت دیگر رضامندی زوجیت و محبوبیت والدینی به طور مستقیم و غیر مستقیم از طریق نشاط معنوی بر خودارزشمندی دانش آموزان اثر مثبت دارند.

    نتیجه گیری

    رضامندی زوجیت و محبت والدین با خودارزشمندی بالاتر نوجوانان مرتبط است. داده ها مقطعی بودند، بنابراین جهت تاثیرات را نمی توان تایید کرد، اما یافته ها از این ایده حمایت می کنند که رضامندی زوجیت و محبوبیت والدین نزد فرزندان باعث افزایش نشاط و خودارزشمندی نوجوان می شود

    کلید واژگان: رضامندی زوجیت, محبوبیت والدین, خودارزشمندی, نشاط معنوی, دانش آموزان استعدادهای درخشان
    Anahita Mohammad Alizade Namini, Reza Pourhosein*, Fatemeh Nosrati, Gholamali Afrooz
    Background

    Low self‐worth during adolescence predicts a range of emotional and behavioural problems. As such, identifying potential sources of influence on self‐worth in adolescence is important.

    Aims

    The aim of this study was to construct The Relationship between Parents' Marital Satisfaction and Popularity in the Family with Sense of Self-worth and Spiritual Vitality of Children Working in Gifted Schools

    Methods

    The research method is descriptive-correlational of structural equation modeling. The statistical population of this study is all talented students in Tehran during the academic year of 1400-1401. The sample consisted of 320 high school students in Tehran who were selected by cluster sampling and responded to Afrooz marital satisfaction scale (2016), Popularity of parent’s scale (Afrooz, 2012), Spiritual vitality scale (Afrooz, 2014) and Self-Worth Scale (Crocker and et al, 2003). To evaluate the proposed model, structural equation modeling was used using AMOS software version 24 and SPSS version 27.

    Results

    The results of correlation coefficient showed that there was a positive and significant relationship between marital satisfaction and parental popularity with dimensions of spiritual vitality and self-worthiness (P< 0.05). Findings indicate that the proposed model fits the data appropriately. Also, 80% of the variance of self-worth is explained by marital satisfaction, parental popularity and spiritual vitality. In other words, couple's satisfaction and parental popularity directly and indirectly through spiritual vitality have a positive effect on students' self-worth. Couple's satisfaction and parental affection are associated with higher adolescents' self-worthiness.

    Conclusion

    The data were cross-sectional, so the direction of the effects could not be confirmed, but the findings support the idea that couple's satisfaction and parental popularity in children increase adolescent's vitality and self-worthiness.

    Keywords: Marital Satisfaction, Popularity Of Parents, Self-Worth, Spiritual Vitality, Gifted Students
  • عبدالرحیم تاج الدین، منصوره شهریازی احمدی*، غلامعلی افروز، حسن پاشا شریفی

    هدف از پژوهش حاضر مقایسه قوانین اجرایی مرتبط با حمایت های تحصیلی کودکان و نوجوانان استثنایی ایران و سازمان بین المللی یونیسف بود. روش پژوهش کیفی و از نوع تطبیقی می باشد. نمونه پژوهش شامل اسناد و گزارش های سالیانه موجود درسازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی و سازمان بهزیستی که از سال 1390 تا 1399 و از طریق نمونه گیری در دسترس و هدفمند انتخاب شدند، می باشد و در بعد بین المللی نیز گزارش های سالیانه یونیسف در مورد حمایت های تحصیلی از کودکان و نوجوانان استثنایی مربوط به سال های 2011 تا 2020 بررسی شد. برخی داده های کمی پژوهش با استفاده از روش های توصیفی تحلیل شدند و در بخش تطبیق اسناد ، به تحلیل محتوا پرداخته شد. مطابق با یافته ها، تعداد کودکان و نوجوانان استثنایی که تحت پوشش بهزیستی قرار می گیرند در سالهای اخیر رو به افزایش بوده است. ضریب همبستگی فای بین نظر خانواده های کودکان و نوجوانان استثنایی و مسئولین بهزیستی در مورد کمیت و کیفیت حمایت های تحصیلی نشان داد نظر خانواده ها و مسئولین همسو است. مطابق با تحقیق انجام شده یونیسف در 51 کشور در حال توسعه 42 درصد دختران و 51 درصد پسران کودکان استثنایی و معلول (میانگین حدود 47 درصد) موفق شدند به دبستان بروند، در حالی که در ایران این میانگین به 62.5 درصد می رسد. بنابراین می توان نتیجه گرفت حمایت های تحصیلی در ایران وضعیت بهتری نسبت به گزارش های یونیسف از کشورهای در حال توسعه دارد.

    کلید واژگان: کودکان استثنایی, قوانین اجرایی, حمایت های تحصیلی
    Abdulrahim Tajuddin, Mansure Shahriari Ahmadi *, Gholamali Afrooz, Hasan Pasha Sharifi

    The purpose of this study was to compare the executive laws related to educational support for exceptional children and adolescents in Iran and the international organization UNICEF. The research method was qualitative and comparative. The research sample included the documents and annual reports available in the welfare organization from 2010 to 2019, which were selected through available and targeted sampling, and in the international dimension, UNICEF's annual reports on educational support for exceptional children and adolescents in 2011. Reviewed by 2020. Some quantitative research data were analyzed using descriptive methods and content analysis was done in the document matching section. According to the findings, the number of exceptional children and teenagers who are covered by welfare has been increasing in recent years. The coefficient of correlation between the opinion of the families of exceptional children and adolescents and the welfare officials about the quantity and quality of educational support showed that the opinion of the families and the officials are aligned. According to the research conducted by UNICEF in 51 developing countries, 42% of girls and 51% of boys of exceptional and disabled children (average about 47%) managed to go to primary school, while in Iran this average reaches 62.5%. Therefore, it can be concluded that education support in Iran is in a better situation than the UNICEF reports of developing countries.

    Keywords: Exceptional Children, Executive Laws, Educational Support
  • مژگان ربانی باوجدان، فاطمه نصرتی*، مهدی دهستانی، غلامعلی افروز
    زمینه

    عوامل متعددی می توانند با شدت ابتلا در کووید- 19 مرتبط باشند. سبک زندگی، روابط اجتماعی و موقعیت اقتصادی-اجتماعی نیز می   تواند بر چگونگی درک عوامل استرس زای بیرونی از جمله بحران   های سلامتی تاثیر بگذارند. با این حال، تحقیقات کمی در مورد نقش آن ها به عنوان عوامل خطر در شدت ابتلا به کووید-19 در مبتلایان بستری و غیر بستری در تحقیقات نادیده گرفته شده است.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش سبک زندگی، روابط اجتماعی، موقعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده در شدت ابتلا به کووید-19 انجام شد.

    روش

    این پژوهش از نوع مقطعی (تحلیلی) بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد 18 سال به بالا در شهر کرمان با تجربه ابتلا به کووید-19 در فاصله زمانی اسفند 1399 تا فروردین 1400 بود. نمونه آماری با توجه به تعداد کل مبتلایان 146000 نفر، 180 مبتلا بستری شده و 220 مبتلا بدون بستری به روش نمونه   گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای گرداوری داده ها از پرسشنامه های سبک زندگی (لعلی،1391)، کیفیت روابط (پیرس، 1991)، پرسشنامه جمعیت شناختی استفاده شد. داده ها با استفاده از روش رگرسیون لوجستیک، با نرم افزار SPSS-26 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    رگرسیون لوجستیک نشان داد سبک زندگی، روابط اجتماعی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی در شدت ابتلاء به کووید-19 در بزرگسالان مبتلا بستری شده و مبتلا بستری نشده نقش معنی داری دارند و شانس بستری شدن در مبتلایان به کووید-19 با سبک زندگی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی نامناسب و روابط اجتماعی پایین بیشتر است (05/0 >P).

    نتیجه گیری

    با توجه به نقش این عوامل در شدت ابتلا مبتلایان به کووید-19، درک مسئولین را از تاثیر این عوامل بهبود می بخشد و آمادگی را برای پاسخ به شیوع های احتمالی در آینده یا همه گیرهای مسری دیگر تقویت می کند.

    کلید واژگان: سبک زندگی, روابط اجتماعی, موقعیت اقتصادی-اجتماعی, کووید-19
    Mozhgan Rabani Bavojdan, Fatimah Nosrati*, Mahdi Dehestani, Gholamali Afrooz
    Background

    Several factors may be associated with the severity of COVID-19. Lifestyle, social relations, and socio-economic status can also influence how external stressors, including health crises, are perceived. However, limited research has addressed their role as risk factors in the severity of COVID-19 in both hospitalized and non-hospitalized patients.

    Aims

    The present study was conducted with the aim of In the investigation of the role of lifestyle, social relations and socio-economic status of the family in the severity of Covid-19.

    Methods

    This cross-sectional (analytical) research included all individuals aged 18 years and older in Kerman city who had experienced COVID-19 between March 2020 and April 2021. The statistical sample, selected through stratified random sampling, comprised 180 hospitalized patients and 220 non-hospitalized patients out of a total of 146,000 patients. Data were collected using lifestyle questionnaires (Laali, 2013), quality of relationships (Pierce, 1991), and demographic questionnaires. Data analysis was performed using the logistic regression method with SPSS26 software.

    Results

    Logistic regression revealed that lifestyle, social relations, and socio-economic status significantly contribute to the severity of COVID-19 infection in both hospitalized and non-hospitalized adults. The likelihood of hospitalization is higher in COVID-19 patients with an inappropriate lifestyle, low socio-economic status, and weak social relations (p> 0.05).

    Conclusion

    Recognizing the role of these factors in the severity of COVID-19 enhances officials' understanding of their impact and strengthens preparedness for responding to potential future outbreaks or other infectious epidemics.

    Keywords: Lifestyle, Social Relations, Socio-Economic Status, Covid19
  • هانیه گلی رستمی، سعید پورنقاش مطلق تهرانی*، فریدون یاریاری، غلامعلی افروز
    زمینه

    یکی از مشکلات رایج در خانواده معتادان، ناسازگاری زناشویی و نظم جویی شناختی-هیجانی است. یکی از درمان های موثر برای ناسازگاری زناشویی و نظم جویی شناختی-هیجانی، آموزش عصب روانشناختی خانواده محور است.

    هدف

    هدف از پژوهش حاضر، تعیین تاثیر مداخلات آموزش عصب روانشناختی خانواده محور بر ناسازگاری های زناشویی و نظم جویی شناختی-هیجانی مراجعین متاهل وابسته به مواد مخدر بود.

    روش

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی مراجعان مرد متاهل وابسته به مواد مخدر بستری در بخش اعصاب و روان بیمارستان کوثر سمنان در فاصله زمانی سال 1401 تا 1402 بودند، که با درنظر گرفتن ملاک های ورود و خروج و روش در دسترس تعداد 30 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه های استاندارد ناسازگاری زناشویی (اسپانیر، 1976) و نظم جویی شناختی هیجان (گرانفسکی و همکاران، 2001) بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها نیز از بخش توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر) با استفاده از نرم افزار SPSS24 و EXCEL انجام شد (05/0 >p).

    یافته ها

    مداخلات آموزش عصب روانشناختی خانواده محور بر ناسازگاری های زناشویی و نظم جویی شناختی-هیجانی مراجعین متاهل وابسته به مواد مخدر تاثیر دارد (05/0 >p).

    نتیجه گیری

    نتایج نشانگر اهمیت بخشیدن به آموزش های مبتنی بر علوم روانشناختی و عصب شناسی در حوزه خانواده و ارتقاء ارتباطات زناشویی و مهارت های نظم جویی شناختی-هیجانی در این گروه از افراد می باشد. این مداخلات نه تنها به بهبود روابط خانوادگی و زناشویی کمک می کنند بلکه به افزایش توانایی های مقابله با مشکلات مرتبط با وابستگی به مواد مخدر نیز کمک می نمایند.

    کلید واژگان: عصب روانشناختی خانواده محور, ناسازگاری های زناشویی, نظم جویی شناختی-هیجانی
    Hanieh Goli Rostami, Saeed Pournagash Motlaq Tehrani*, Fereydoun Yariari, Gholamali Afrooz
    Background

    One of the common problems in the families of drug addicts is marital incompatibility and cognitive-emotional regulation. One of the effective treatments for marital incompatibility and cognitive-emotional regulation is family-oriented neuropsychological training.

    Aims

    The purpose of the present study was to determine the effect of family-oriented neuropsychological training interventions on marital incompatibility and cognitive-emotional regulation of married clients addicted to drugs.

    Methods

    The present study was a descriptive interventional and semi-experimental design with a (pre-test-post-test with control group) and 3-month follow-up. The statistical population included all the married male clients addicted to narcotics admitted to the neuropsychiatric department of Kausar Semnan Hospital in Betveen 2022 and 2023 and considering the entry and exit criteria and available methods, 30 people were selected as a sample.. The tools of data collection were the standard questionnaires of marital discord by Spanier (1976) and cognitive regulation of emotion by Granfsky et al. (2001). The validity of these questionnaires was confirmed and reliability was calculated through Cronbach's alpha coefficient (0.93, 0.88 percent), respectively. For data analysis, descriptive (mean and standard deviation) and inferential (Kolmogorov Smirnov and univariate analysis of covariance) were done using SPSS24 and EXCEL software.

    Results

    Family-centered neuropsychological training interventions have an effect on marital incompatibility and cognitive-emotional regulation of married drug dependent clients.

    Conclusion

    The effect of family-centered neuropsychological training interventions on marital incompatibility and cognitive-emotional regulation of married clients dependent on drugs is powerful.

    Keywords: Family Oriented Neuropsychology, Marital Incompatibilities, Cognitive-Emotional Regulation
  • Maryam Kazemi, Gholamali Afrooz *, Kivan Kakabraee, Maryam Asaseh, Mohammad Parsa Azizi
    BACKGROUND

    Alzheimer's disease (AD) is the most common cognitive disorder and people with Down syndrome face this disease from middle age onwards, leading to numerous problems for the individuals and their families. Important factors, such as psychological, health, and educational variables, have not been investigated so far. This study aimed to compare the emotional bond and reading skills in adults with Down syndrome with and without AD.

    METHODS

    This study has descriptive-causal-comparative prospective research aspects. The statistical population used in this research was all adults with Down syndrome in Kermanshah Province, the western part of Iran, which included 70 people from September to November 2013. The sampling was done in a census manner. Information was collected through a demographic questionnaire, a researcher-made reading skills questionnaire, and Hillburn's Emotional Scale. Data analysis was performed in the descriptive dimension using statistical indices, and in the inferential dimension using the independent t-test and SPSS software.

    RESULTS

    There was no significant difference between the two groups of individuals with Down syndrome with and without AD in terms of family emotional bonds and subscales (t = 1.56, P = 0.05), but there was a significant difference in reading skills and subscales between the two groups with and without AD (t = 4.87, P = 0.05).

    CONCLUSION

    Adults with Down syndrome without AD were at a higher level in terms of reading skills compared to adults with Down syndrome with AD. This issue shows the importance of reading skills in preventing AD in these people and makes it stand out.

    Keywords: Down Syndrome, Emotional Bond, Reading Skills, Alzheimer
  • Homa Kheirkhah, Masoud Gholamali Lavasani *, Gholamali Afrooz
    Objective

    This study aims to investigate the effectiveness of a cognitive-behavioral couple therapy program on the marital satisfaction of parents and the internalizing and externalizing behavioral problems of students with ASD.

    Methods and Materials:

     This study employed a quasi-experimental design with a pre-test, post-test, and follow-up with a control group. The statistical population consisted of all parents of 10- to 15-year-old male students with autism in Mashhad in 2023. The sampling method was convenience sampling, including 58 eligible parents of children with internalizing behavioral problems. These parents were selected from the Tebassom public center and the Mehr Amin private clinic and were divided into two groups: experimental and control. Data were collected using the Marital Satisfaction Questionnaire, Child Behavior Checklist, and GARS-2 Autism Rating Scale and analyzed using repeated measures ANOVA and SPSS.22 software.

    Findings

    The results indicated that the implementation of the cognitive-behavioral couple therapy program significantly impacted mothers' marital satisfaction (F=38.98, P<0.001), fathers' marital satisfaction (F=65.25, P<0.001), externalizing behavioral problems (F=61.80, P<0.001), and internalizing behavioral problems (F=29.48, P<0.001) of children with autism.

    Conclusion

    It can be concluded that the cognitive-behavioral couple therapy program effectively improves the marital satisfaction of parents and the internalizing and externalizing behavioral problems of children with ASD. This approach can be utilized to reduce the psychological issues of children with ASD.

    Keywords: Cognitive-Behavioral Therapy, Marital Satisfaction, Behavioral Problems, Adolescents, Autism
  • Abdolrahim Tajeddin, Mansoureh Shahriari-Ahmadi *, Gholamali Afrooz, Hassan Pasha-Sharifi
    Background

     The main goal of planning governments is to provide physical, mental, and social support to people by providing them with relevant facilities. The purpose of this study was to compare the implementation of the laws related to the educational support of exceptional children and adolescents in Iran and the United Nations International Children's Emergency Fund (UNICEF) international organization.

    Methods

     The research method was qualitative and adaptive. The sample included the documents and annual reports available in the Organization for Education of Exceptional Children and the Welfare Organization of Iran that were selected through available and targeted sampling from 2011 to 2020, and an international dimension, UNICEF annual reports on educational support for exceptional children and adolescents from 2011 to 2020. Some quantitative data were analyzed using descriptive methods, and content analysis was done in the documentation adaptation section. According to the findings, the number of exceptional children and adolescents covered by well-being has increased in recent years.

    Results

     The Phi correlation coefficient between families of exceptional children and adolescents and welfare authorities on the quantity and quality of educational support showed that the views of families and authorities were in harmony. According to a UNICEF study in 51 developing countries, 42% of female and 51% of male exceptional and disabled children (an average of about 47%) managed to attend primary school, while in Iran, the average was 62.5%.

    Conclusion

     It can be concluded that educational support in Iran is better than UNICEF reports from developing countries.

    Keywords: Adolescent, Child, Iran, United Nations, Exceptional
  • هاشم قادری، علی اکبر ارجمندنیا*، مهدی دهستانی، غلامعلی افروز

    هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان تروما (EFTT) بر کارکرد اجرایی در افرادی با آسیب جنسی بود. روش تحقیق براساس هدف کاربردی، گردآوری اطلاعات کمی از نوع آزمایشی و جامعه مورد نظر شامل کلیه افراد آسیب دیده جنسی مراجعه کننده به انستیتو ترومای ایران در شهر مشهد در سال 1400 بود (ده نفر شامل شش زن و چهار مرد) که سه نفر زن طبق ملاک های ورود به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این پژوهش از پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ) و تکلیف ظرفیت حافظه فعال دیداری هیجانی (EVWMC) استفاده شد. روش تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل دیداری نمودارهای تغییرات متغیرهای پژوهش و اندازه اثر هریک از متغیرها بر مراجعان و نیز میزان درصد بهبودی و درصد کاهش تغییرات نمرات آن ها از طریق فرمول های مربوطه با بهره گیری از نرم افزار SPSS-26 صورت پذیرفت. اندازه های اثر، اثربخشی نسبتا زیاد درمان متمرکز بر هیجان تروما بر ظرفیت حافظه فعال افرادی با آسیب جنسی را در هر سه شرکت کننده هم در دوره مداخله و هم در دوره پیگیری نشان داد. براساس یافته ها، درمان متمرکز بر هیجان تروما، طی یازده ماه توانست حافظه فعال را در افراد آسیب دیده جنسی از نظر بالینی بهبود دهد و به جلوگیری از آسیب مجدد جنسی منجر شود.

    کلید واژگان: آسیب جنسی, حافظه فعال, درمان متمرکز بر هیجان تروما, قربانی شدن مجدد جنسی
    Hashem Ghaderi, Aliakbar Arjmandnia *, Mehdi Dehestani, Gholamali Afrooz

    The purpose of this study was to examine the impact of emotion-focused therapy on executive functions in individuals who have experienced sexual trauma. The target population was all sexually assaulted individuals who visited the Iran Trauma Institute in Mashhad in 2021. The research method was practical in nature, and the data collection was quantitative and experimental. Three of the ten individuals selected as samples were women, as determined by the entry criteria. Childhood trauma questionnaires (CTQ), Emotional visual working memory capacity (EVWMC) were implemented in this investigation. Visual analysis of the graphs depicting the changes in the research variables and the effect size of each variable on the clients, as well as the percentage of improvement and the percentage of reduction in their score changes, were employed to conduct the data analysis using the appropriate formulas in the SPSS-26 software. The effect sizes of emotion-focused therapy of trauma (EFTT) on the working memory capacity of individuals with sexual trauma were relatively high in all three participants during both the intervention and follow-up periods. The results indicated that EFTT enhanced the executive function of working memory capacity in sexually traumatized individuals from a clinical perspective, thereby preventing sexual revictimization.

    Keywords: Emotion-Focused Therapy For Trauma, Sexual Trauma, Sexual Revictimization, Working Memory
  • مریم کاظمی، غلامعلی افروز*، کیوان کاکابرایی، مریم اساسه، محمدپارسا عزیزی
    مقدمه

    سندروم داون رایج ترین اختلال کروموزومی است و آلزایمر شایع ترین بیماری ای است که این افراد از سن میان سالی به بعد به آن مبتلا می شوند و به بروز مشکلات عدیده ای برای افراد، خانواده و سرپرستان آنان منجر می گردد. به منظور توسعه راهبردهای پیشگیری از آلزایمر در سندرم داون، درک عواملی که در ایجاد آن نقش دارند، مانند مبانی روان شناختی، بسیار مهم است. هدف پژوهش حاضر تحلیل شخصیت و سبک زندگی در بزرگ سالان آهسته گام با نشانگان داون با و بدون اختلال آلزایمر بود.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر کیفی و با رویکرد پدیدارشناسی توصیفی بود. جامعه پژوهش را بزرگ سالان با نشانگان داون، والدین و سرپرستان آنان در استان کرمانشاه در سال 1402 تشکیل می دادند. بدین منظور، جمع آوری اطلاعات از طریق دسترسی به پرونده های پزشکی افراد در سازمان بهزیستی و همچنین مصاحبه نیمه ساختاریافته با این افراد که به صورت هدفمند انتخاب شده بودند تا رسیدن به مرحله اشباع نظری انجام شد. تحلیل داده ها از طریق روش کلایزی و مشخص کردن مضامین اصلی و فرعی صورت گرفت. به منظور معتبرسازی نهایی، از ملاک اعتبار و قابلیت اطمینان استفاده گردید.

    یافته های پژوهش: 

    یافته های حاصل از تجزیه وتحلیل داده ها به استخراج سه مضمون اصلی (اجتماعی، روان رنجور خویی، مهارت مقابله ای) و چهارده زیرمضمون در بعد شخصیت و نه مضمون اصلی (خواب، فعالیت های بدنی، حرفه، سلامت جسمانی، کنترل وزن و تغذیه، بهداشت فردی، مصرف دخانیات و الکل، اوقات فراغت، انجام کارها به صورت مستقلانه) و بیست ویک زیرمضمون در بعد سبک زندگی منجر شد.

    بحث و نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نقش و اهمیت سبک زندگی سالم و ویژگی های شخصیتی سازگار در پیشگیری از ابتلا به آلزایمر در بزرگ سالان آهسته گام با نشانگان داون را نشان می دهد؛ از این رو پیشنهاد می گردد، برنامه های پیشگیرانه و آگاهی بخشی در این دو بعد توسط کارشناسان و مراکز رسمی تدوین و اجرا شود.

    کلید واژگان: نشانگان داون, شخصیت, سبک زندگی, آلزایمر, پدیدارشناسی
    Maryam Kazemi, Gholamali Afrooz*, Keyvan Kakabaraee, Maryam Asaseh, Mohamadparsa Azizi
    Introduction

     Down syndrome is the most common chromosomal disorder. Alzheimer's disease is the most prevalent disease affecting these individuals from middle age onwards and leading to numerous problems for individuals, their families, and their caregivers. To develop Alzheimer's prevention strategies for Down syndrome, it is of utmost importance to understand the factors that contribute to its development, such as psychological foundations. The present study aimed to analyze personality and lifestyle in slow-paced adults with Down syndrome with and without Alzheimer's disease.

    Material & Methods

    This qualitative research was conducted based on a descriptive phenomenological design. The research population consisted of adults with Down syndrome (60 cases without Alzheimer's and 10 subjects with Alzheimer's), their parents, and caregivers in Kermanshah province in 2023. In this regard, data collection was carried out through access to medical records of individuals in the Welfare Organization and also semi-structured interviews with these individuals who were purposefully selected until reaching the stage of theoretical saturation. Data analysis was performed using the Clausi method, and the main and sub-themes were identified. For final validation, the criteria of validity and reliability were used.

    Results

    The findings from the data analysis resulted in the extraction of 3 main themes (social-psychotic-coping skills), 14 sub-themes in personality dimension, and 9 main themes (sleep-physical activity-occupation-physical health-weight control and nutrition-personal hygiene-smoking and alcohol consumption-leisure time-doing things independently) and 21 sub-themes in the lifestyle dimension.

    Discussion & Conclusion

    The results of this study highlighted the role and importance of a healthy lifestyle and adaptive personality characteristics in preventing Alzheimer's disease in slow-paced adults with Down syndrome. Therefore, it is suggested that preventive and awareness-raising programs in these two dimensions be developed and implemented by experts and official centers.

    Keywords: Alzheimer, Down Syndrome, Lifestyle, Personality, Phenomenology
  • Soheila Rezaei, Leila Kashani Vahid, Maryam Asaseh *, Gholamali Afrooz, Babak Shekarchi
    Objective

     The present study aimed to present a structural model of resilience based on psychological optimism with the mediating role of cognitive emotion regulation strategies in parents of children with cancer.

    Methods and Materials: 

    The research method is descriptive and correlational, utilizing structural equation modeling (SEM). The statistical population of this study included all parents of children with cancer under the care of the Mahak Institute in 2022, whose children were undergoing chemotherapy, radiotherapy, hormone therapy, and were in the treatment process. The sample size was considered to be 250 individuals, selected through convenience sampling. In the end, 236 completed and eligible questionnaires were obtained. The primary data for this study were collected using the Resilience Questionnaire (Connor & Davidson, 2003), the Life Orientation Questionnaire (Scheier & Carver, 2015), and the Emotion Regulation Questionnaire (Garnefski et al., 2001). Descriptive statistics (central indices, skewness-kurtosis) and inferential statistics, including structural equation modeling, were used to analyze the data.

    Findings

     The results of the study, through correlation and regression tests, indicated that the structural model of the relationship between resilience and psychological optimism with the mediating role of cognitive emotion regulation strategies in parents of children with cancer fits well. Cognitive emotion regulation strategies do not mediate the relationship between resilience and psychological optimism in parents of children with cancer.

    Conclusion

     Resilience, psychological optimism, and cognitive emotion regulation strategies, as an intertwined set, play a fundamental role in overcoming psychological and emotional disturbances in parents of children with cancer.

    Keywords: Resilience, Psychological Optimism, Cognitive Emotion Regulation, Strategies
  • Homa Kheirkhah, Masoud Gholamali Lavasani, Gholamali Afrooz *
    Objective

    Autism spectrum disorders, being neurodevelopmental, present with serious difficulties in social interactions, verbal and non-verbal communication, repetitive behaviors, and restricted interests. This research aimed to investigate the efficacy of couples therapy with a cognitive-behavioral approach on the marital satisfaction of parents and the externalized behavioral problems of students with autism spectrum disorder.

    Methods and Materials: 

    The current research design was quasi-experimental, utilizing a pre-test, post-test, and follow-up with a control group. The population for this study consisted of all parents of male students aged 10 to 15 with autism in Mashhad in the year 2023. Sampling was conducted through a convenience method, including 58 qualified parents of children with internalized behavioral problems, selected from the parents at the Tabbasum public center and the Mehr Amin private clinic, and were divided into experimental and control groups. Data were collected using the Spouses' Marital Satisfaction Questionnaire, the Child Behavior Checklist, and the Gilliam Autism Rating Scale-2, and analyzed using repeated measures ANOVA with SPSS software version 22.

    Findings

    The results indicated that implementing couples therapy with a cognitive-behavioral approach significantly affected mothers' marital satisfaction (F=38.98, P<0.001), fathers' marital satisfaction (F=65.25, P<0.001), and the externalized behavioral problems (F=61.80, P<0.001) of children with autism spectrum disorder.

    Conclusion

    It can be concluded that couples therapy with a cognitive-behavioral approach is effective in enhancing the marital satisfaction of parents and addressing the externalized behavioral problems of children with autism spectrum disorder. This approach can be utilized to reduce the psychological issues of children with autism spectrum disorder.

    Keywords: Couples Therapy, Cognitive-Behavioral Approach, Behavioral Problems, Autism
  • نگار مطاع، سید سعید پورنقاش تهرانی*، مسعود غلامعلی لواسانی، غلامعلی افروز
    مقدمه

    پژوهش ها درباره تدوین و اثربخشی برنامه مداخله روان شناختی خانواده محور بر اهمیت ارتقای نشاط معنوی در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس محدود است. لذا هدف پژوهش حاضر علاوه بر تدوین برنامه، تعیین اثربخشی مداخله روان شناختی خانواده محور بر بهبودی نشاط معنوی در مبتلایان به  مالتیپل اسکلروزیس بود.

    روش کار

    طرح پژوهش شامل دو بخش کیفی و کمی بود. در بخش کیفی برنامه مداخله خانواده محور تدوین شد و در بخش کمی این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با پیگیری سه ماهه به همراه گروه کنترل بود. در بخش کیفی جامعه آماری شامل اساتید روانشناسی، بیماران  مالتیپل اسکلروزیس و روانشناسان ساکن تهران بود که سابقه کار با بیماران مالتیپل اسکلروزیس را داشتند. نمونه شامل 4 نفر از اساتید روانشناسی، 4 نفر از روانشناسانی که تجربه کار با بیماران مالتیپل اسکلروزیس را داشتند و 4 بیمار مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بود که به روش هدفمند انتخاب شدند. در بخش کمی جامعه آماری پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس ساکن تهران که عضو انجمن ام اس بودند و در بهار 1402 به انجمن ام اس مراجعه کردند. به منظور تشکیل دو گروه با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، ابتدا 32 نفر  انتخاب شدند و سپس به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گروه کنترل گروه بندی شدند. از پرسشنامه و نظرسنجی به منظور گردآوری داده های بخش کیفی استفاده شد، همچنین از پرسشنامه نشاط معنوی افروز (1395)، برای جمع آوری داده ها در بخش کمی استفاده شد. داده های پژوهش در بخش کیفی به وسیله روش لاوشه و داده ها در بخش کمی با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری های تکراری در نرم افزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج بررسی روایی برنامه تدوین شده نشان داد، برنامه روانشناختی خانواده محور از روایی بالایی برخوردار است (84/0r=). دیگر نتایج نشان داد، بین نشاط معنوی (730/5=F، 023/0=P) و مولفه های آن شامل احساس و رفتار (395/5=F، 027/0=P)  و باورها (754/5=F، 023/0=P) در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنادار وجود دارد و این تفاوت در نتیجه اجرای مداخله برنامه روانشناختی خانواده محور در گروه آزمایش است.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج یافته های این پژوهش، برنامه مداخله خانواده محور تدوین شده روشی موثر در بهبود نشاط معنوی در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس است لذا به درمانگران و مراکز مالتیپل اسکلروزیس بر لزوم استفاده از برنامه های مداخله روانشناختی خانواده محور جهت بهبود وضعیت روانشناختی این بیماران پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: مداخله روانشناسی, معنویت, مالتیپل اسکلروزیس
    Negar Mota, Seyed Said Pournaghash-Tehrani*, Masoud Gholamali Lavasani, Gholamali Afrooz
    Introduction

    Researches about the development and effectiveness of the family-centered psychological intervention program on the importance of promoting spiritual vitality in patients with multiple sclerosis are limited. Therefore, the aim of the current research, in addition to developing a program, was to determine the effectiveness of family-oriented psychological intervention on the improvement of spiritual vitality in patients with multiple sclerosis.

    Methods

    The research design included two qualitative and quantitative parts. In the qualitative part, a family-centered intervention program was developed and in the quantitative part of this research, it was a semi-experimental type with a pre-test-post-test design with a three-month follow-up along with a control group. In the qualitative part, the statistical population included psychology professors, multiple sclerosis patients and psychologists living in Tehran who had experience working with multiple sclerosis patients. The sample included 4 psychology professors, 4 psychologists who had experience working with multiple sclerosis patients, and 4 patients with multiple sclerosis who were selected in a targeted manner. In the quantitative part, the statistical population of the study includes all patients with multiple sclerosis living in Tehran who were members of the MS Association and in the spring of 2023, they referred to the MS Association. In order to form two groups using the purposeful sampling method, First, 32 people were selected and then they were randomly grouped into two experimental and control groups. Questionnaires and surveys were used to collect qualitative data. also, Afrooz spiritual vitality questionnaire (2015) was used to collect data in the quantitative part. The research data were analyzed in the qualitative part by the Laushe method and the data in the quantitative part by using mixed variance analysis tests with repeated measurements in SPSS software version 22.

    Results

    The results of the validation of the developed program showed that the family-oriented psychological program has high validity (r=0.84). Other results showed that between spiritual vitality (F = 5.730, P = 0.023) and its components including feelings and behavior (F = 5.395, P = 0.027) and beliefs (5.754). F, P=0.023) there is a significant difference in the experimental and control groups, and this difference is the result of the implementation of the family-oriented psychological program intervention in the experimental group.

    Conclusions

    According to the results of this research, the developed family-centered intervention program is an effective method in improving spiritual vitality in patients with multiple sclerosis, therefore, multiple sclerosis therapists and centers are advised to use family-oriented psychological intervention programs to improve the psychological status of these patients.

    Introduction

    Researches about the development and effectiveness of the family-centered psychological intervention program on the importance of promoting spiritual vitality in patients with multiple sclerosis are limited. Therefore, the aim of the current research, in addition to developing a program, was to determine the effectiveness of family-oriented psychological intervention on the improvement of spiritual vitality in patients with multiple sclerosis.

    Methods

    The research design included two qualitative and quantitative parts. In the qualitative part, a family-centered intervention program was developed and in the quantitative part of this research, it was a semi-experimental type with a pre-test-post-test design with a three-month follow-up along with a control group. In the qualitative part, the statistical population included psychology professors, multiple sclerosis patients and psychologists living in Tehran who had experience working with multiple sclerosis patients. The sample included 4 psychology professors, 4 psychologists who had experience working with multiple sclerosis patients, and 4 patients with multiple sclerosis who were selected in a targeted manner. In the quantitative part, the statistical population of the study includes all patients with multiple sclerosis living in Tehran who were members of the MS Association and in the spring of 2023, they referred to the MS Association. In order to form two groups using the purposeful sampling method, First, 32 people were selected and then they were randomly grouped into two experimental and control groups. Questionnaires and surveys were used to collect qualitative data. also, Afrooz spiritual vitality questionnaire (2015) was used to collect data in the quantitative part. The research data were analyzed in the qualitative part by the Laushe method and the data in the quantitative part by using mixed variance analysis tests with repeated measurements in SPSS software version 22.

    Results

    The results of the validation of the developed program showed that the family-oriented psychological program has high validity (r=0.84). Other results showed that between spiritual vitality (F = 5.730, P = 0.023) and its components including feelings and behavior (F = 5.395, P = 0.027) and beliefs (5.754). F, P=0.023) there is a significant difference in the experimental and control groups, and this difference is the result of the implementation of the family-oriented psychological program intervention in the experimental group.

    Conclusions

    According to the results of this research, the developed family-centered intervention program is an effective method in improving spiritual vitality in patients with multiple sclerosis, therefore, multiple sclerosis therapists and centers are advised to use family-oriented psychological intervention programs to improve the psychological status of these patients.

    Keywords: Psychological Intervention, Spirituality, Multiple Sclerosis
  • مریم سادات میری، سمیرا وکیلی*، زهرا نقش، غلامعلی افروز، سوگند قاسم زاده

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعدیل کننده جنسیت در رابطه میان سن و سبک یادگیری در دانش‏آموزان آهسته گام با نشانگان داون انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی - همبستگی و از نوع تحقیقات پیمایشی با رویکردی کمی بود. جامعه آماری شامل تمام دانش آموزان آهسته گام با نشانگان داون شهر تهران و خراسان رضوی که در سال 1403-1402 مشغول به تحصیل بودند، انتخاب شدند. حجم نمونه 100 نفر دختر با میانگین سنی (36/0 ± 12/13)  و 100 نفر پسر با میانگین سنی (44/0  ±  6/13) بود که با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات، چک لیست وارسی سبک یادگیری واک مورد استفاده قرار گرفت. برای تحلیل یافته ها از نرم افزار SPSS-22 و برای بررسی فرضیه پژوهش از تحلیل رگرسیون چندگانه با رویکرد سلسله مراتبی طی دو گام متوالی استفاده شد. یافته‏ها نشان دادند که ارتباط سن و سبک یادگیری دیداری، منفی بوده است، یعنی با افزایش سن این سبک کاهش پیدا کرده است. همچنین، متغیر جنسیت، رابطه بین سن و سبک یادگیری دیداری را تعدیل کرده و از طرف دیگر ارتباط سن با سبک‏های یادگیری شنیداری و جنبشی، مثبت بوده، یعنی با افزایش سن این دو سبک افزایش پیدا یافته است و متغیر جنسیت رابطه بین سن و سبک‏های یادگیری شنیداری و جنبشی را تعدیل کرد. به نظر می رسد، سن می تواند بر سبک یادگیری شنیداری و جنبشی موثر باشد و جنسیت نیز این رابطه را تعدیل می کند. پیشنهاد می شود، معلمان سن و جنسیت را به عنوان عوامل موثر جهت ارتقای سطح آموزشی دانش آموزان آهسته گام با نشانگان داون در نظر گیرند.

    کلید واژگان: آهسته گام, جنسیت, سبک یادگیری, سن, نشانگان داون
    Maryam Sadat Miri, Samira Vakili *, Zahra Naghsh, Gholamali Afrooz, Sogand Ghasemzadeh

    The present study was conducted with the aim of investigating the moderating role of gender in the relationship between age and learning style in students with Down syndrome. The current research method is descriptive-correlation and survey research with a quantitative approach. The statistical population includes all slow-paced students with Down syndrome who were busy studying in  Tehran and  Razavi Khorasan city in the 2022-2023 academic year. The sample size was 100 girls with an average age of 13.12 ± 0.36 and 100 boys with an average age of 13.6 ± 0.44, who were selected by available sampling method. In order to collect information, VAK learning style questionnaire (VLSQ) was used. In order to analyze the findings, SPSS22 software was used and to check the research hypothesis, the regression equation test was used. The findings showed that age and visual learning style are negative, that is, this style decreases with increasing age, and the gender variable moderates the relationship between age and visual learning style, and on the other hand, age and auditory and kinesthetic learning style are positive. That is, this style increases with age and gender variable moderates the relationship between age and auditory and kinesthetic learning style, It seems age can affect who have a kinesthetic and auditory learning style, and gender modulates this relationship, It is suggested that teachers consider age and gender as effective factors for improving educational level.

    Keywords: Slow-paced, Gender, Learning Style, age, down syndrome
  • بهاره میراحمدی*، مسعود غلامعلی لواسانی، احمد علیپور، غلامعلی افروز
    مقدمه
    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه خانواده محور بر پریشانی روانشناختی و تبعیت از درمان در افراد مبتلا به دیابت و فشارخون بود.
    روش
    پژوهش حاضر، یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری سه ماهه بود. 40 فرد مبتلا به دیابت و فشارخون برای ورود به مطالعه انتخاب شدند. سپس نمونه انتخابی با همتاسازی به لحاظ سن و سابقه ابتلا به دیابت، به طور تصادفی به دو گروه 20 نفره گمارش شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس و پرسشنامه تبعیت از دستورات درمانی مدانلو بود.
    یافته ها
    مقایسه میانگین ها حاکی از اثربخشی گروه برنامه خانواده محور در برابر گروه کنترل بود. بین نمرات اضطراب در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با لحاظ کردن گروه های مختلف آزمایش و کنترل تفاوت معناداری وجود دارد. در متغیر افسردگی اثر اصلی گروه (423/0=Ƞ2 ، 05/0p< ، 846/27F=) معنادار می باشد. نتایج نشان می دهد اثر اصلی زمان (781/0=Ƞ2 ، 05/0p< ، 824/135F=) معنادار است. در متغیر استرس اثر اصلی گروه (634/0=Ƞ2 ، 05/0p< ، 767/65F=) معنادار می باشد. در متغیر تبعیت از درمان اثر اصلی گروه (80/0=Ƞ2، 05/0p<، 726/172F=) معنادار می باشد.یعنی بدون درنظر گرفتن گروه آزمایش و کنترل تغیرات میانگین نمرات از مرحله پیش آزمون به پس آزمون و پی گیری معنی دار می باشد.
    نتیجه گیری
    نتایج این پژوهش نشان داد که برنامه خانواده محور در بهبود تبعیت از درمان و پریشانی روانشناختی در کارکنان مبتلا به دیابت و فشارخون موثر است. توانمندسازی خانواده ارائه و آموزش سبک زندگی ارتقادهنده سلامت به خانواده افراد با اختلال های مزمن بوده، که به خانواده ها کمک می کند تا با مشکلات خانوادگی مرتبط با اختلال مزمن مقابله کنند و نقاط قوت خانواده را در تلاش برای ارتقای ایمنی، رفاه و سازگاری فرد مبتلا تقویت نمایند.
    کلید واژگان: برنامه خانواده محور, پریشانی روانشناختی, تبعیت از درمان, دیابت, فشارخون
    Bahareh Mirahmadi *, Massoud Lavasani, Ahmed Alipour, Gholam Ali Afrooz
    Objective
    The purpose of this study was to investigate the effectiveness of the family-oriented program on psychological distress and adherence to treatment in people with diabetes and hypertension.
    Method
    The present study was a semi-experimental with pre-test-post-test design with a control group and a three-month follow-up. 40 people with diabetes and hypertension were selected to enter the study. Then, 40 volunteers participating in the research and eligible to enter the research were randomly assigned to two groups of 20 people by matching them in terms of age and history of diabetes. The data collection tool included demographic information questionnaire, depression, anxiety and stress scale and Madanlo's questionnaire of adherence to treatment orders.
    Results
    The comparison of means indicates the effectiveness of the family-based program against the control group. Considering the different experimental and control groups, there is a significant difference between the anxiety scores in the pre-test, post-test, and follow-up stages. For the depression variable, the main effect of the group is substantial (Ƞ2=0.423 Ƞ^2=0.423 Ƞ2=0.423, p<0.05 p<0.05 p<0.05, F=27.846 F=27.846 F=27.846), indicating a significant overall difference in mean depression scores between the two groups. The results show that the main effect of time is substantial (Ƞ2=0.781 Ƞ^2=0.781 Ƞ2=0.781, p<0.05 p<0.05 p<0.05, F=135.824 F=135.824 F=135.824). For the stress variable, the main effect of the group is significant (Ƞ2=0.634 Ƞ^2=0.634 Ƞ2=0.634, p<0.05 p<0.05 p<0.05, F=65.767 F=65.767 F=65.767), indicating a significant overall difference in mean stress scores between the two groups. For the treatment adherence variable, the main effect of the group is substantial (Ƞ2=0.80 Ƞ^2=0.80 Ƞ2=0.80, p<0.05 p<0.05 p<0.05, F=172.726 F=172.726 F=172.726). The main effect of time is significant (Ƞ2=0.985 Ƞ^2=0.985 Ƞ2=0.985, p<0.05 p<0.05 p<0.05, F=2516.562 F=2516.562 F=2516.562), meaning that the changes in mean scores from the pre-test to the post-test and follow-up stages are significant regardless of the experimental and control groups.
    Conclusion
    The results of this research showed that the family-based program is efficacious in improving treatment adherence and psychological distress in employees with diabetes and hypertension. Family empowerment involves providing and teaching a health-promoting lifestyle to families of individuals with chronic disorders, helping families cope with familial problems related to chronic disorders, and strengthening family strengths to improve the safety, well-being, and adaptation of the affected individual. Family empowerment in self-management and self-care for chronic disorders is an intervention that focuses on strengthening the core values of caregivers (families). Family empowerment can also increase positive control of mind and body, preventive care, and constructive relationships with the environment, enhance positive emotions, and improve the family's ability to manage the disorder independently. The more individuals control and master their living environment, particularly stressful life conditions, the greater their sense of inner satisfaction, self-efficacy, and self-belief, leading to better psychological well-being. Conversely, individuals suffering from stress-induced hypertension often lack cognitive and behavioral skills to control stressful environmental events, generally doubting their abilities and constantly worrying about negative evaluations from others regarding themselves and their behaviors.
    Keywords: Family-Centered Program, Psychological Distress, Adherence To Treatment, Diabetes, Hypertension
  • ساجده ودودی، سوگند قاسم زاده*، زهرا نقش، غلامعلی افروز
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف اثربخشی برنامه غنی سازی مهارت های ارتباطی خانواده محور به منظور ارتقای رضامندی زوجیت و تنظیم هیجان فرزندان نوجوان دارای اختلال های عاطفی انجام شد.

    روش بررسی

    پژوهش از نوع شبه آزمایشی با گمارش تصادفی و با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. ابزارهای پژوهش پرسشنامه رضامندی زوجیت افروز، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان بشارت بود و برنامه غنی سازی مهارت های ارتباطی خانواده محور به شکل 23 جلسه گروهی برای گروه آزمایش برگزار شد. تحلیل داده ها به روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره از نوع اندازه گیری های مکرر نشان داد.

    یافته ها

    برنامه غنی سازی مهارت های ارتباطی خانواده محور موجب ارتقای رضامندی زوجیت، تنظیم هیجان و و نیز کاهش نشانه های بالینی فرزندان دارای اختلال های عاطفی شده است و این نتایج در پیگیری نیز پایدار است (0.01P<).

    نتیجه گیری

    در برنامه غنی سازی مهارت های ارتباطی خانواده محور نشانه های رفتاری و افکار منفی، علل رویدادها، نشانه های هیجانی و شناختی شناسایی و راهکارهای اصلاح و رهایی از باورهای نادرست و جایگزین های سالم آموزش داده می شود که باعث اصلاح روابط بین فردی زوجین و هیجان های تجربه شده می شود. آموزش مهارت های ارتباطی خانواده محور اطمینان خواهد داد که فرد از نظر شناخت و بینش برای انجام برخی از مهارت های تعاملی بین فردی آمادگی کسب می کند چراکه فرد سطح مطلوبی از چگونگی عملکرد شناختی را آموخته است و روش ها و تمهیدهایی در اختیار دارد که سالم، ایمن، موثر و مقرون به صرفه است.

    کلید واژگان: خانواده, مهارت های ارتباطی, رضامندی زوجیت, تنظیم هیجان, اختلال روانی, نوجوان
    Sajedeh Vadoudi, Sogand Ghasemzadeh*, Zahra Naghsh, Gholam Ali Afrooz
    Background

    Adolescence is the most important developmental stage of every human being, which may be associated with behavioral disorders and be neglected by the family.

    Purpose

    The present study was conducted with the aim of the effectiveness of family-oriented communication skills enrichment program in order to improve marital satisfaction and emotional regulation of adolescent children with emotional disorders.

    Method

    The research was of pseudo-experimental type with random assignment and with pre-test, post-test and follow-up. The research tools were Marital Satisfaction Questionnaire (1390), Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (2013), and family-oriented communication skills enrichment program (Vadoudi et al., 1402) was held in the form of 23 group sessions for the experimental group. Data analysis showed multivariate covariance analysis of repeated measurements type.

    Results

    The family-oriented communication skills enrichment program has improved marital satisfaction, emotion regulation, and also reduced the clinical symptoms of children with emotional disorders, and these results are stable in the follow-up (p<0.01).

    Conclusion

    In the enrichment program of family-oriented communication skills, behavior signs and negative thoughts, the causes of events, emotional and cognitive signs are identified and ways to correct and get rid of false beliefs and healthy alternatives are taught. which will improve the interpersonal relationships of the couple and the experienced emotions. The training of family-oriented communication skills will ensure that the person is prepared in terms of knowledge and insight to perform some interpersonal interactive skills because the person has learned an optimal level of cognitive functioning and the methods and It has preparations that are healthy, safe, effective and affordable.

    Keywords: enrichment of family-oriented communication skills, marital consent, emotion regulation, behavioral disorder, teenager
  • ابراهیم رهبر کرباسدهی*، غلامعلی افروز، فاطمه رهبر کرباسدهی
    هدف

    هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور بر نگرش های ناکارآمد و بهزیستی روان شناختی در نوجوانان با گرایش به مصرف مواد مخدر بود.

    روش

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی نوجوانان با گرایش به مصرف مواد مخدر مراجعه کننده به کلینیک روان شناسی پردیس شهرستان رشت در سال 1402 به همراه والدینشان بودند. از این بین، 28 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (14 نفر) و کنترل (14 نفر) قرار گرفتند. شرکت کنندگان هر دو گروه پرسشنامه های نگرش ناکارآمد و بهزیستی روان شناختی را در پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. آموزش گروهی مدیریت رفتاری خانواده محور در 10 جلسه 60 دقیقه ای با فراوانی یک جلسه در هفته بر روی گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    یافته های این پژوهش نشان داد که آموزش برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور باعث کاهش نگرش های ناکارآمد و افزایش بهزیستی روان شناختی در نوجوانان با گرایش به مصرف مواد مخدر شد.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج این پژوهش، مداخلات خانواده محور می تواند تلویحات مهمی در زمینه سلامت روان شناختی و پیشگیری از مصرف مواد در دوره نوجوانی داشته باشد.

    کلید واژگان: مداخلات خانواده محور, نگرش های ناکارآمد, بهزیستی روان شناختی, نوجوانی, مصرف مواد مخدر
    Ebrahim Rahbar Karbasdehi*, Gholamali Afrooz, Fatemeh Rahbar Karbasdehi
    Objective

    The aim of this study was to examine the impact of a family-based behavioral management program on dysfunctional attitudes and psychological well-being in adolescents with a propensity for Drug use.

    Method

    The present study was quasi-experimental with a pretest-posttest design and included a control group. The statistical population of the research included all adolescents with a tendency towards Drug use who were referred to the Pardis Psychology Clinic in Rasht City in 2023, along with their parents. Among these, 28 people were selected using convenience sampling and assigned to the experimental group (n = 14) and control group (n = 14). Participants in both groups completed the dysfunctional attitude scale and the psychological well-being scale in pre- and post-tests. Group training on family-based behavioral management was conducted over 10 sessions, each lasting 60 minutes, with one session per week for the experimental group. The data were analyzed using multivariate analysis of covariance.

    Results

    The findings of this research showed that family-based behavioral management program training decreased dysfunctional attitudes and increased psychological well-being in adolescents with a tendency towards Drug use.

    Conclusion

    According to the results of this research, family-based interventions can have significant implications in the field of psychological health and the prevention of Drug in adolescence.

    Keywords: Family-Based Interventions, Dysfunctional Attitudes, Psychological Well-Being, Adolescents, Drug Use
  • زهرا سلطانی، غلامعلی افروز*، سوگند قاسم زاده
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه توانمندسازی حسی- حرکتی خانواده محور بر توان خواندن دانش آموزان با نشانگان داون انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش، نیمه آزما یشی از نوع پیش- آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان با نشانگان داون شهرستا ن کاشان در سال تحصیلی 1401-1400 بود. نمونه پژوهش شامل 30 دانش آموز در دامنه سنی 8 تا 12 سال بود که با روش نمونه گیر ی در دسترس انتخاب و در دو گروه 15 نفری آزمایش و کنترل گمارده شد. ابزار جمع آوری اطلاعات آزمون خواندن و نارساخوانی کرمی نوری و مرادی (1384) بود. جهت تحلیل داده ها از آزمون کواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که از لحاظ توان خواندن تفاوت معناداری میان گروه آزما یش و کنترل وجود دارد (0/01>p).

    نتیجه گیری

    در نتیجه، میتوان برنامه توانمندسازی حسی - حرکتی خانواده محور را به عنوان مداخله ای مناسب جهت بهبود توان خواندن دانش آموزان با نشانگان داون پیشنهاد نمود.

    کلید واژگان: توانبخشی حسی- حرکتی, مداخله خانواده محور, نشانگان داون, توان خواندن
    Zahra Soltani, Gholamali Afrooz*, Sogand Ghasemzadeh
    Objective

    The aim of this study was to determine the effectiveness of the family-oriented sensorymotor empowerment program on the reading ability of students with Down syndrome.

    Method

    The research design was a quasi-experimental pre-testpost-test with a control group. The statistical population included all students with Down syndrome in Kashan City in the academic year of 2021-2022. The research sample consisted of 30 students in the age range of 8-12 years, who were selected by available sampling method and assigned to experimental and control groups (each consisted of 15 children). The data collection tool was Kormi Nouri and Moradi's reading and dyslexia test (2004). Covariance test was used to analyze the data.

    Results

    The results showed a substantial difference between the experimental and control groups in terms of reading ability (p<0.01).

    Conclusion

    Based on the research results, we suggest the family-oriented sensory-motor empowerment program as a suitable intervention to improve the reading ability of students with Down syndrome.

    Keywords: Sensory-Motor Rehabilitation, Familyoriented Intervention, Down Syndrome, Reading Ability
  • Farnaz. Moin Mehr*, Gholam Ali. Afrooz, Mahdi. Davaee
    Objective

    Students endowed with creative and critical thinking, alongside their unique intellectual and behavioral styles, confront academic and social life challenges. They efficiently fulfill their duties by optimally utilizing their existential forces and spirituality. The purpose of this study was to investigate the development of a model of student creativity based on perceived competence with the mediation of perfectionism.

    Methods and Materials: 

    The design of this study was descriptive-correlational. For this purpose, 300 students were selected using cluster random sampling and responded to the Abedi Creativity Scale (1993), the Harter's Self-Perception Profile for Adolescents (1982), and the Frost, Marten, Lahart, and Rosenblate Perfectionism Scale (1995). Data analysis was performed using path analysis. Additionally, SPSS 24 and AMOS 24 software were utilized for classification, processing, data analysis, and hypothesis testing.

    Findings

    The evaluation of the hypothesized model using fit indices showed that the model fits the measurement model (CFI=0.93, NFI=0.91, RMSEA=0.07). Overall, in the proposed model of the study, the results indicated that perceived competence is related to creativity both directly and indirectly through perfectionism (p<0.05). Moreover, the results showed a positive and significant relationship between perceived competence and perfectionism.

    Conclusion

    Therefore, to enhance student creativity, intervening in perceived competence and perfectionism could be significant.

    Keywords: Creativity, Perceived Competence, Perfectionism, Student
  • Faezeh. Ebrahimi, Maryam. Moghadasin*, Gholamali. Afrooz, Samira. Vakili
    Objective

    Following the publication of a report on sustainable development issues, the United Nations identified creativity, innovation, and entrepreneurship as key elements to address sustainable development challenges. The primary objective of this study was to present an appropriate conceptual model for entrepreneurial competence based on cognitive components and personality traits with an emphasis on creativity. In this context, to achieve a comprehensive and hypothetical understanding of the psychological factors' impact on entrepreneurship, an integration of both the creativity and entrepreneurship domains was utilized.

    Methods and Materials: 

    This study employed a qualitative meta-synthesis approach. According to the qualitative meta-synthesis method, the research population included all Persian and English scientific documents (research articles, theses, and books) published in the field of entrepreneurship from 2010 to 2022. To assess the quality of the found articles, the impact factor of a scientific journal was examined, and 90 articles were approved. Then, the relevant data from each article were extracted and entered into MAXQDA software. After reaching saturation, content analysis in this software was a systematic and continuous process of data comparison, conducted in three stages: open coding, axial coding, and selective coding, based on Strauss and Corbin's approach.

    Findings

    The results showed that the conceptual model of entrepreneurial competence based on cognitive components and personality traits with regard to creativity includes the following: Personality traits (dynamism and restlessness, lively interaction and humor combined with personal discipline, thoughtful extraversion, ambition with altruism, simultaneous femininity and masculinity, rebellious and independent, passionate yet realistic and goal-oriented, suffering and pain along with much pleasure, determined and serious yet flexible, internal control source, openness and the expansiveness of fantasy rooted in realities, emotional stability with emotional steadiness, hardworking and perseverance combined with responsibility). Cognitive components (intelligence quotient above 120, active memory, attention and concentration, convergent and divergent thinking), Contextual conditions (planning ability, organizational ability, time management and control, reasoning power, judgment ability, decision-making power, problem-solving ability, impulse control), Intermediate conditions (cognitive flexibility, ambiguity and conditions of uncertainty and certainty, being active, experience-seeking and risk-taking).

    Conclusion

    It can be concluded that a multidimensional empirical approach of cognitive components and personality traits provides more information.

    Keywords: Entrepreneurship, Creativity, Cognitive Components, Personality Traits
  • Negin Dorri *, Sogol Olamazadeh, Gholamali Afrooz, Feridoun Noohi, Reza Pourhosein
    BACKGROUND

    The Self-Care of Coronary Heart Disease Inventory-Patient Version 3 (SC-CHDI v3) is a globally used tool for assessing self-care behaviors among patients with coronary heart disease (CHD). This study aimed to translate the SC-CHDI v3 into Farsi, validate it, and evaluate its psychometric properties among Iranian patients.

    METHODS

    The translation of the original SC-CHDI v3 into Farsi was conducted in 2022 at Shaheed Rajaie Cardiovascular, Medical & Research Center, Tehran, Iran, following a standard forward-backward approach. The validation process included face, content, and construct validity. A panel of 10 experts scored each item's necessity on an ordinal Likert scale of three. The content validity ratio (CVR) was computed using the Lawshe formula. Ten judges from the predefined panel rated each item on a 4-point Likert scale regarding relevancy, clarity, and simplicity for individual CVI calculation. The mean individual-CVI was used to determine the Scale-CVI for each domain. Questions with minimum values of CVR and CVI were retained for reliability evaluation. Construct validity was assessed through confirmatory factor analysis. Internal consistency reliability was evaluated using Cronbach's α and McDonald's Omega. Test-retest reliability was determined using intraclass correlation coefficients (ICC).

    RESULTS

    All questions achieved CVR values exceeding 0.62 and CVI scores of 0.80 or higher, and thus were retained in the questionnaire. Face validity evaluation indicated that all questions were deemed acceptable in terms of relevance and clarity. Cronbach's α coefficients for self-care maintenance and monitoring were 0.802 and 0.817, respectively, while McDonald's Omega for the self-care management scale was0.725. The ICC was 0.81, demonstrating good test-retest reliability. Confirmatory factor analysis revealed relative goodness of fit for all dimensions.

    CONCLUSION

    The Farsi version of the SC-CHDI v3 proved to be a reliable tool for assessing self-care behaviors among Iranian CHD patients, enabling healthcare professionals to develop personalized self-care interventions.

    Keywords: Coronary Heart Disease, Self-Care, Validity, Reliability
  • Amineh Jalali*, Reza Pourhosein, Ahmad Alipour, GholamAli Afrooz
    Objective

    Diabetes is a chronic metabolic disorder that can be exacerbated by stress, poor compliance and self-care practices. This study investigated the effects of self-care training combined with stress management on treatment adherence in type 2 diabetes mellitus (T2DM) people.

    Materials and Methods

    This is a randomized clinical trial with repeated measures. The study sample included 30 T2DM who were purposively selected among the eligible members of the Kerman Diabetes Association. The participants were randomized to the experimental group (stress management based on cognitive-behavioral therapy and self-care training) (n=15) and the control group (no intervention) (n=15). Both groups completed the Medanlo Treatment Adherence Questionnaire at the pretest, posttest, and follow-up time points. Data were analyzed statistically using ANOVA.

    Results

    The post-test and follow-up mean scores of treatment adherence significantly increased in the experimental group compared with the control group (P< 0.001). In addition, the results demonstrated that treatment adherence improved in follow-up (P< 0.001).

    Conclusion

    According to the study results, psychological training should be integrated with self-care training to achieve long lasting treatment adherence in T2DM people.

    Keywords: Treatment adherence, Self-care, Stress, Diabetes mellitus
  • رضا پورحسین*، احمد علی پور، غلامعلی افروز، امینه جلالی

    استرس و عدم تبعیت درمانی و خودمراقبتی ضعیف در دیابت می تواند وضعیت سلامتی افراد مبتلا را بدتر کند. بنابراین، این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی روش مدیریت استرس مبتنی بر رویکرد شناختی رفتاری و آموزش خودمراقبتی و ترکیب آن دو بر وضعیت سلامتی در افراد مبتلا به دیابت نوع 2 انجام گرفته است. این پژوهش، یک کارآزمایی بالینی تصادفی چهار گروهی دو سر کور است. نمونه پژوهش، شامل 60 فرد مبتلا به دیابت نوع 2 بود که به صورت هدفمند از انجمن دیابت و مطب های خصوصی پزشکان متخصص داخلی در کرمان انتخاب شدند. این افراد، پس از همتاسازی به لحاظ سن و جنسیت، به روش تصادفی در 4 گروه 15 نفره (گروه 1: مدیریت استرس مبتنی بر درمان شناختی- رفتاری، گروه 2: آموزش خودمراقبتی، گروه 3: مدیریت استرس مبتنی بر درمان شناختی- رفتاری + آموزش خودمراقبتی، و گروه کنترل: بدون هیچ مداخله ای) جایگزین شدند و گروه های آزمایش در 8 جلسه مداخلات مربوطه را اخذ کردند و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماهه از اعضای هر 4 گروه، با پرسشنامه وضعیت سلامت سازمان بهداشت جهانی، انجام یافت. یافته ها طبق نتایج تحلیل SPANOVA، میانگین نمرات وضعیت سلامتی در مراحل پس آزمون و پیگیری در مقایسه با مرحله پیش آزمون، افزایش یافته بود و افزایش رخ داده تا مرحله پیگیری پایدار مانده بود. از یافته های این پژوهش چنین نتیجه گیری شد که برای ارتقا وضعیت سلامتی، و پایداری نتایج به دست آمده، همراهی و ترکیب مداخلات پزشکی و روان شناختی، ضرورت دارد.

    کلید واژگان: وضعیت سلامتی, آموزش خودمراقبتی, مدیریت استرس, دیابت نوع 2
    Reza Pourhossein*, Ahmed Alipour, Gholam Ali Afrooz, Amine Jalali

    In diabetes, stress lack of adherence to therapy, and poor self-care can worsen the condition of the affected people. Therefore, the study aimed to determine the effectiveness of stress management methods based on cognitive behavioral approach and self-care training and the combination of both on health status in people with type 2 diabetes. The present study is a randomized four-group double-blind clinical trial. The research sample included 60 people with type 2 diabetes selected purposefully among the members of the Diabetes Association and Private offices in Kerman City. The participants, after matching in terms of age and gender, were randomly replaced into 4 groups of 15 people (group 1: stress management based on cognitive-behavioral therapy, group 2: self-care training, group 3: stress management based on cognitive-behavioral therapy + self-care training, the control group: without any intervention) and the experimental groups received the relevant interventions in 8 sessions and the control group did not receive any intervention. Pre-test, post-test, and 2-month follow-up of the members of all 4 groups were performed by health status questionnaire from the World Health Organization. According to the results of the SPANOVA analysis, the mean scores of health status in the post-test and follow-up phases were increased compared to the pre-test phase and the occurred increase remained stable until the follow-up phase. Conclusion According to the findings of the study, the combination of medical and psychological interventions is necessary to improve the health status and stability of the obtained results.

    Keywords: Health Status, self-care training, stress management, Type 2 Diabetes
  • محمد خدایاری فرد، کیوان صالحی، روح الله شهابی، مسعود آذربایجانی، محمدحسن آسایش، اعظم آصف نیا، حمیدرضا آیت اللهی، خدایار ابیلی، غلامعلی افروز، سعید اکبری زردخانه، خسرو باقری نوع پرست، رضا پور حسین، حمید پیروی، سعیده تقی زاده، منصوره حاج حسینی، الهه حجازی موغاری، مرجان حسنی راد، سید کمال خرازی، مرضیه دهقانی، سعید زندی، سید سعید سجادی اناری

    هدف از این مطالعه، شناسایی عوامل تسهیل گر و بازدارنده گرایش دانشجویان به اخلاق محوری بود. مطالعه با رویکردی کیفی و به روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد. داده ها با استفاده از مصاحبه  نیمه ساختارمند با 98 نفر از اعضای هیات علمی، مدیران دانشگاهی، صاحب نظران، کارکنان و دانشجویان که با استفاده از نمونه گیری ملاکی انتخاب شده بودند، گردآوری شد. یافته ها درباره عوامل تسهیل گر به شناسایی هشت عامل شامل عوامل «ساختاری، کارکردی، اجتماعی، فرهنگی، فردی، دینی، مطالعاتی پژوهشی، آموزشی پرورشی» و در عوامل بازدارنده (موانع) به شناسایی 9 مورد شامل موانع «ساختاری، اجتماعی، عملکردی، سیاسی، فردی، کارکردی، مفهومی، اطلاع رسانی شناختی و فرهنگی» منجر شد. نتایج این مطالعه که برآمده از ادراک دامنه وسیعی از کنشگران دانشگاهی بود به شناسایی ابعاد و مولفه های جدید و کامل تری از عوامل مرتبط در گرایش یا عدم گرایش به اخلاق محوری دانشجویان در محیط دانشگاهی منتج می شود و می توان براساس آن در توسعه اخلاق محوری در دانشگاه موفق تر عمل کرد.

    کلید واژگان: اخلاق محوری, اخلاق دانشگاهی, دانشگاه اخلاق محور, پدیدارشناسی, عوامل تسهیل گر, عوامل
    Mohammad Khodayarifard, Keyvan Salehi, Rouhollah Shahabi, Masoud Azarbayejani, Mohammad Hassan Asayesh, Azam Asefniya, Hamidreza Ayatollahi, Khodayar Abili, Gholamali Afrooz, Saeid Akbarizardkhaneh, Khosrow Bagheri-Noaparast, Reza Pour Hosein, Hamid Peyravi, Saide Taghizade, Mansoureh Haj Hosseini, Elaheh Hejazi Moughari, Marjan Hasani Rad, Seyyed Kamal Kharrazi, Marziye Dehghani

    This study aimed to identify the facilitating and inhibiting factors of students' tendency towards ethics. A qualitative approach with a descriptive phenomenological method was employed. Data were collected using semi-structured interviews with 98 Iranian faculty members, university administrators, experts, staff, and students who were selected through criterion sampling. The findings suggest that there are eight facilitating factors such as “structural, functional, social, cultural, personal, religious, study-research-driven, and educational" factors, and there are also nine hindering factors (obstacles) such as “structural, social, performance-related, political, personal, functional, conceptual, informative-cognitive, and cultural” factors. Drawing upon the understanding of a wide range of academic activists, this study identifies new and more complete dimensions and components of the factors concerning the tendency or non-tendency of students towards ethics in the university environment. It is recommended to use these results to develop academic ethics in higher education more efficiently.

    Keywords: Adherence To Ethics, Academic Ethics, Ethics-Oriented University, Phenomenology, Facilitating Factors, Inhibiting Factors
  • سیده ثریا علوی نژاد*، غلامعلی افروز، محسن شکوهی یکتا، علی اکبر ارجمندنیا

    مطالعه حاضر با هدف ارزیابی اثربخشی برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی خانواده محور بر تقویت مهارت های حرکتی و رشدی کودکان 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد صورت گرفت. طرح پژوهش از نوع آمیخته (کیفی-کمی) بود. جامعه آماری، کودکان 12 تا 24 ماهه دارای کم وزنی هنگام تولد در شهر تهران در سال 1400 بودند. نمونه شامل 38 کودک 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد و مادران آن ها بود که به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار تحقیق، مقیاس غربالگری تحولی کودک-ویرایش سوم و پرسشنامه های سنین و مراحل (ASQ3TM) بود که برای هردو گروه توزیع شد. 16 جلسه مداخله برای کودکان گروه آزمایش و 2 جلسه برنامه خانواده محور برای مادران آن ها درنظر گرفته شد. تجزیه و تحلیل داده ها، با نرم افزار تحلیل آماری SPSS نسخه 26 انجام گرفت. ابتدا متغیرها، نرمال بودن پیش فرض ها و مساوی بودن واریانس متغیرها در گروه ها بررسی و سپس با بهره گیری از تحلیل کوواریانس تک متغیره، فرضیات پژوهش مطالعه شدند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان از اثربخشی برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی خانواده محور بود. تفاوت معناداری بین پیش آزمون و پس آزمون در ابعاد مهارت های رشدی بین گروه آزمایش و کنترل نشان داده شد (005/0>P). این مطالعه نشان داد مهارت های حرکتی و رشدی در کودکان 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد می تواند از طریق برنامه های با ساختار مناسب و همراه با سرگرمی تقویت شود. برای پژوهش های آتی، اثربخشی این برنامه روی کودکان با وزن طبیعی و همچنین مطالعات طولی پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی, کم وزنی, کودکان, مهارت های رشدی, مهارت های حرکتی
    Seyede Soraya Alavinezhad *, Gholamali Afrooz, Mohsen Shokoohi Yekta, AliAkbar Arjmandnia

    The purpose of this study was to assess the efficacy of a family-centered sensory and motor interactive activities program in enhancing the motor and developmental abilities of infants between the ages of 12 and 24 months who have a medical history of low birth weight. The design of the study was combined methods (qualitative and quantitative). The statistical population comprised infants between the ages of 12 and 24 months who had a documented history of low birth weight in Tehran in 2022. The study sample comprised twenty-eight infants, ranging in age from twelve to twenty-four months, whose mothers were selected using a readily available sampling method. The participants were allocated into two groups—experimental and control—at random. The Children's Developmental Screening Scale, third edition of Ages and Stages Questionnaires (ASQ3TM) was utilized in both cohorts. Two sessions of the family-centered program for mothers and sixteen sessions for children in the experimental group were taken into account. The statistical analysis software SPSS version 26 was utilized to analyze the data. Initially, the descriptive analysis of the variables, the normality of the assumptions, and the equality of the variance of the variables in the groups were examined. Subsequently, univariate analysis of covariance was employed to examine the research hypotheses. The results of the covariance analysis demonstrated that the family-centered interactive activities program for sensory and motor development was effective. A significant difference has been observed between the experimental and control groups with regard to developmental skills between the pre-test and post-test (P<0.005). Motor and developmental skills among children aged 12 to 24 months with a history of low birth weight can be enhanced through entertainment programs that incorporate suitable structure, according to the findings of this study. It is recommended that future research investigate the efficacy of this program on children of average weight and conduct longitudinal studies.

    Keywords: Children, developmental skills, Low Birth Weight, motor skills, Sensory, motor interactive games program
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر غلامعلی افروز
    دکتر غلامعلی افروز
    استاد گروه روانشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال