به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

golaleh asghari

  • هانیه سادات اجتهد، شیرین حسنی رنجبر*، هانیه مالمیر، رضوان رزمنده، آذین پاک مهر، یاسمن خورشیدی، گلاله اصغری، امیرمحمد مرتضویان، محمدرضا مهاجری تهرانی، افشین استوار، باقر لاریجانی
    مقدمه

    شیوع اضافه وزن، چاقی و عوارض مرتبط با آن، با سرعت بسیار زیاد در جهان در حال افزایش است. همچنین درمان این بیماری درصورت وجود یا نبود بیماری های همراه به یک چالش تبدیل شده است. در این مقاله بر پایه توصیه های بالینی انجمن غدد درون ریز آمریکا و کالج غدد درون ریز آمریکا راهنمای بالینی جامعی برای مراحل درمان بیماران مبتلا به چاقی و فردی سازی آن نوشته شده است و سعی شده براساس شرایط موجود در ایران تا حد امکان بومی سازی شود.

    روش ها

    به کمک یک راهبرد جستجوی مشخص، جستجوی کاملی در پایگاه های در دسترس انجام شد. سپس، راهنماهای بالینی متناسب با جامعه ایرانی انتخاب شدند و با استفاده از نظرات متخصصین و کارشناسان فعال در بالین و مقالات مرور سیستماتیک مرتبط، راهنمای بالینی برای درمان چاقی در بزرگسالان ایرانی تهیه شد.

    یافته ها

    در این مقاله، در ادامه بخش قبلی راهنمای بالینی به سوالات شماره 4 تا 6 در خصوص مراحل درمان چاقی و شخصی سازی آن در افراد بزرگسال جامعه ایرانی پاسخ دادیم و در مجموع 60 توصیه در این خصوص ارایه کردیم.

    نتیجه گیری

    در بخش دوم راهنمای بالینی مدیریت چاقی در بزرگسالان ایرانی سعی بر آن شد که دید ویژه ای به درمان این بیماران داشته باشیم و با ارایه توصیه ها و بیانیه های مبتنی بر شواهد، روند درمان را تا حد ممکن در بیماران با شرایط خاص فردی سازی کنیم تا تصمیم گیری در این خصوص برای همکاران کادر درمان تسهیل گردد.

    کلید واژگان: چاقی, راهنمای بالینی, درمان
    Hanieh-Sadat Ejtahed, Shirin Hasani-Ranjbar*, Hanieh Malmir, Rezvan Razmandeh, Azin Pakmehr, Yasaman Khorshidi, Golaleh Asghari, Amir Mohammad Mortazavian, Mohammad Reza Mohajer-Tehrani, Afshin Ostovar, Bagher Larijani
    Background

    The prevalence of overweight, obesity and related complications is increasing rapidly in the world. Also, treating this disease in the presence or absence of co-morbidities has become a challenge. In this article, based on the clinical recommendations of the American Endocrinology Association and the American College of Endocrinology, a comprehensive clinical guide has been written for the stages of treating obese patients and its individualization, and it has been tried to be adjusted as much as possible based on the conditions in Iran.

    Methods

    with a specific search strategy, a complete search was performed in PubMed, Scopus, ISI Web of Science, EMBASE and Google Scholar Cochrane databases. Then, the best clinical guidelines suitable for the Iranian society were selected and using the opinions of specialists and clinical experts, a clinical guideline was prepared for the treatment of obesity in Iranian adults.

    Results

    In this article, in continuation of the previous article, we answered the questions number 4 to 6 regarding the stages of obesity treatment and its individualization in adults of Iranian society, and presented a total of 60 recommendations in this regard.

    Conclusion

    In this part of the clinical guide for obesity in Iranian adults, we tried to have a special view on the treatment of these patients and by providing evidence-based recommendations and statements, the treatment process was personalized as much as possible for patients with special conditions so that decision-making in this regard is facilitated for the relevant colleagues in this field.

    Keywords: Obesity, Guideline, Treatment
  • هانیه سادات اجتهد، شیرین حسنی رنجبر*، هانیه مالمیر، آذین پاک مهر، رضوان رزمنده، یاسمن خورشیدی، گلاله اصغری، احمدرضا سروش، افشین استوار، باقر لاریجانی
    مقدمه

    با توجه به روند افزایشی و نگران کننده اضافه وزن و چاقی و نیز عوارض مرتبط با آن، در این مطالعه راهنمای بالینی جامعی برای مراقبت های پزشکی بیماران مبتلا به چاقی بر پایه توصیه های بالینی انجمن غدد درون ریز آمریکا و کالج غدد درون ریز آمریکا نوشته شده است و براساس شرایط ایران تا حد امکان بومی سازی شده است.

    روش ها

    جستجوی کاملی در پایگاه های اطلاعاتی در دسترس انجام شد و بهترین راهنماهای بالینی متناسب با جامعه ایرانی انتخاب شدند. سپس از نظرات متخصصین و کارشناسان فعال در بالین استفاده شده و راهنماهای بالینی چاقی برای بزرگسالان ایرانی نوشته و توصیه ها بر مبنای بررسی دقیق شواهد بالینی موجود ارایه شد.

    یافته ها

    در مجموع 1788 مرجع مورد استفاده قرار گرفت و در پاسخ به 9 سوال بالینی، 123 توصیه که شامل 160 بیانیه مخصوص می شود، در جهت تعیین برنامه جامع مراقبت پزشکی برای چاقی ارایه شد. در این مقاله به پیشگیری، غربالگری، تشخیص، فواید و اهداف درمان چاقی می پردازیم و سوالات 6 تا 9 در رابطه با مراحل درمان چاقی و فردی سازی آن در بخش بعدی راهنما به چاپ خواهد رسید.

    نتیجه گیری

    سوالات و توصیه های دقیق مبتنی بر شواهد که در این مطالعه ذکر شده، موارد بالینی را مشخص می کنند که تصمیم گیری در مورد بیماران چاق از غربالگری و تشخیص تا اهداف درمان را تسهیل کند و به ارایه یک رویکرد علمی و منطقی برای مدیریت چاقی با هدف برقراری و حفظ سلامتی، کمک کند.

    کلید واژگان: چاقی, راهنمای بالینی, غربالگری, پیشگیری, تشخیص
    Hanieh-Sadat Ejtahed, Shirin Hasani-Ranjbar*, Hanieh Malmir, Azin Pakmehr, Rezvan Razmande, Yasaman Khorshidi, Golaleh Asghari, Ahmadreza Soroush, Afshin Ostovar, Bagher Larijani
    Background

    Considering the increasing and alarming trend of overweight and obesity as well as its related complications, in this study, a comprehensive clinical guide for the medical care of patients with obesity was written based on the clinical recommendations of the American Endocrinology Association and the American College of Endocrinology, and it has been adjusted as much as possible based on the conditions in Iran.

    Methods

    A complete search was performed in the available databases without any restrictions with a specific strategy. Using the opinions of experts in this field, the best clinical guidelines were selected and obesity clinical guidelines were written for Iranian adults. Recommendations were given based on a detailed review of available clinical evidence and considering objective factors.

    Results

    A total of 1788 references were used and in response to 9 clinical questions, 123 recommendations, including 160 special statements, were provided to determine a comprehensive medical care program for obesity. In this article, we discuss the prevention, screening, diagnosis, benefits and goals of obesity treatment. Questions 6 to 9 regarding obesity treatment steps and its individualization will be published in the next part of the article.

    Conclusion

    The detailed evidence-based questions and recommendations outlined in this study identify clinical considerations that facilitate decision-making in obese patients from screening and diagnosis to goals of treatment.

    Keywords: Obesity, Guideline, Screening, Prevention, Diagnosis
  • Maryam Zarkesh, Zahra Nozhat, Mahdi Akbarzadeh, Maryam S Daneshpour, Behnaz Mahmoodi, Golaleh Asghari, Mehdi Hedayati, Afsoon Daneshafrooz, Rani Fedoruk, Emad Yuzbashian, Parvin Mirmiran, Alireza Khalaj
    Background

    Peroxisome proliferator-activated receptor gamma (PPARγ) has recently been studied for its potential influence on the functional response of the human body to exercise. We aimed to investigate the association of habitual physical activity (PA) with PPARγ mRNA level in the visceral and subcutaneous adipose tissues (VAT and SAT) in non-obese and obese non-diabetic adults.

    Methods

    VAT and SAT were obtained from 95 individuals, including 40 non-obese (BMI<30kg/m2) and 55 obese (BMI≥30kg/m2) who underwent elective abdominal surgery (Tehran, Iran, 2012-2015). The assessment of habitual PA was performed by a valid and reliable International PA Questionnaire-long form, and the metabolic equivalent of task (MET) was evaluated. Real-time quantitative reverse transcriptase-PCR evaluated the PPARγ expression in VAT and SAT.

    Results

    PPARγ expression in both VAT (1.18 vs. 0.37 fold change, P<0.001) and SAT (2.07 vs. 0.29 fold change, P=0.004) among obese subjects was higher than the non-obese group. After controlling for age, sex, and total energy intake, a positive association was found between total METs and PPARγ expression in both VAT and SAT among obese participants (β=0.22, P=0.007 and β=0.12, P<0.001, respectively). Among obese participants, there was a direct association between leisure time-related METs with VAT PPARγ expression (β=0.05, P=0.026). Moreover, in this group, an association was observed between occupation-related METs with PPARγ in both fat tissues (β=0.11, P=0.002 and β=0.17, P=0.013, respectively), and household work-related METs with SAT PPARγ (β=0.21, P=0.011).

    Conclusion

    High PA as an indispensable part of a healthy lifestyle may exert its beneficial effect by regulating PPARγ expression.

    Keywords: Adipose tissue, Exercise, Non-diabetic
  • یاسمن خورشیدی، گلاله اصغری*، پروین میرمیران
    مقدمه

    اسپکسین، یک نوروپپتید جدید با عملکردهای فیزیولوژیک متنوع است که می تواند یک بیومارکر ارزیابی خطر بیماری های قلبی عروقی باشد. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط غلظت سرمی اسپکسین و عوامل خطر قلبی و عروقی در کودکان و نوجوانان بود.

    مواد و روش ها

    جستجو برای جمع آوری مطالعات در بازه زمانی ژانویه 2007 تا مارچ 2021 در پایگاه های داده ی پاب مد، امبیس و اسکوپوس انجام شد. کلید واژه های "neuropeptide Q" و "spexin" همراه با کلیدواژه های مرتبط با دیابت، التهاب، سندرم متابولیک و بیماری های قلبی عروقی برای جستجو مورد استفاده قرار گرفتند.

    یافته ها

    11 مقاله با متن کامل وارد مطالعه شدند. در 6 مطالعه سطح اسپکسین در کودکان و نوجوانان چاق کمتر از افراد با وزن طبیعی بود که در 4 مطالعه این اختلاف معنی دار (0/05>p) بود. شش مطالعه رابطه معکوس اسپکسین با مقاومت به انسولین را مشاهده کردند؛ اما با گلوکز همبستگی مشاهده نشد. در رابطه با التهاب نتایج متناقض بود، لیکن همبستگی مثبت اسپکسین  با عوامل ضدالتهابی، نشانه ای از اثرات ضد التهابی این نوروپپتید بود. پنج مطالعه در رابطه با  اسپکسین و بیماری های قلبی عروقی، مانند فشارخون، انجام شده بود که سه مطالعه نشان دهنده نقش مثبت اسپکسین در سلامت قلب و عروق بود. هم چنین یک مطالعه اثر اسپکسین را در سندرم متابولیک بررسی کرده بود و نقش محافظت کننده اسپکسین را نشان می داد.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد این نوروپپتید اثر مثبت بر وضعیت متابولیک، بخصوص کنترل وزن و مقاومت به انسولین در کودکان و نوجوانان داشته باشد.

    کلید واژگان: اسپکسین, عوامل خطر قلبی و عروقی, چاقی, کودکان, نوجوانان
    Yasaman Khorshidi, Golaleh Asghari*, Parvin Mirmiran
    Introduction

    Spexin, a novel neuropeptide with diverse physiological functions, can be a cardiovascular disease risk assessment biomarker. This study investigated the association between serum spexin concentration and cardiovascular risk factors in children and adolescents.

    Materials and Methods

    A search was conducted to collect studies between January 2007 and March 2021 in the PubMed, Embase, and Scopus databases. The keywords "neuropeptide Q" and "spexin," along with keywords related to diabetes, inflammation, metabolic syndrome, and cardiovascular disease, were used for the search.

    Results

    A total of 11 full-text articles were included in the study. In six of the studies, the spexin level was lower in obese children and adolescents than in normal-weight individuals, and the difference was significant in four of them (p <0.05). An inverse relationship was observed between spexin and insulin resistance in six of the studies; however, no correlation was found between spexin and glucose in the studies. The results were contradictory regarding inflammation, but the positive correlation of spexin with anti-inflammatory agents showed the anti-inflammatory effects of this neuropeptide. Five of the studies investigated the relationship between spexin and cardiovascular diseases such as hypertension, and three of them showed a positive role for spexin in cardiovascular health. Also, one of the studies examined the effect of spexin on metabolic syndrome and confirmed the protective role of spexin.

    Conclusion

    It seems that this neuropeptide positively affects metabolic status, especially weight control and insulin resistance, in children and adolescents.

    Keywords: Spexin, Cardiovascular risk factors, Obesity, Children, Adolescents
  • بهناز محمودی، گلاله اصغری، عماد یوزباشیان، پروین میرمیران*، فریدون عزیزی
    سابقه و هدف

    مطالعات در زمینه ارتباط بین فعالیت بدنی با بروز بیماری مزمن کلیوی (CKD) نتایج متناقصی گزارش کرده اند. هدف از انجام این پژوهش بررسی ارتباط فعالیت بدنی با بروز بیماری مزمن کلیوی در زنان و مردان در یک مطالعه مبتنی بر جمعیت است.

    مواد و روش ها:

     در مطالعه آینده نگر حاضر، 4226 شرکت کننده (1872 مرد و 2354 زن) بدون CKD در قالب مطالعه قند و لیپید تهران به مدت 6 سال از فاز3 (1386-1384) تا فاز 5 (1394-1391) پیگیری شدند. اطلاعات پایه فعالیت بدنی برای اندازه گیری معادل متابولیکی (MET) بر حسب ساعت در هفته مورد بررسی قرار گرفت. تخمین فیلتراسیون گلومرولی با استفاده از معادله اصلاح رژیم غذایی در بیماری های کلیوی (MDRD) محاسبه وCKD به صورت
    eGFR < 60 ml/min/1.73 m2 تعریف شد. برای بیان ارتباط بین بروز CKD با طبقه بندی های معادل متابولیکی، شانس خطر و 95 درصد فاصله اطمینان با استفاده از رگرسیون لجستیک محاسبه شد.

    یافته ها: 

    میانگین MET در مردان و زنان به ترتیب 913 و 683 دقیقه در هفته و بروز  CKDبه ترتیب برابر 7/10 و 4/15 درصد بود.پس از تعدیل عوامل مخدوش کننده، در مردان با فعالیت بدنی سنگین تر نسبت به مردان با فعالیت بدنی سبک تر شانس بروز CKDبه میزان 30 درصد (فاصله اطمینان 95 درصد: 95/0-51/0) کاهش یافته بود (012/0=P). هیچ رابطه معنی داری بین سطوح مختلف فعالیت بدنی و بروز CKD در زنان ملاحظه نشد (059/0=p).

    استنتاج

    فعالیت بدنی بیش تر با خطر بروز کم تر بیماری مزمن کلیوی بین مردان پس از 6 سال پیگیری در ارتباط است.

    کلید واژگان: فعالیت بدنی, بیماری مزمن کلیه, معادل متابولیکی
    Behnaz Mahmoodi, Golaleh Asghari, Emad Yuzbashian, Parvin Mirmiran*, Fereidoun Azizi
    Background and purpose

    There is controversy over the association between habitual physical activity and incidence of chronic kidney disease (CKD). The aim of this research was to investigate the association between physical activity and incidence of CKD in a population-based cohort study.

    Materials and methods

    In Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS) a prospective investigation was performed in 4226 individuals (1872 males and 2354 females) with no known CKD who were followed-up for six years (from phase 3 (2005-2007) to phase 5 (2012-2015). Baseline physical activity was accessed, and the metabolic equivalent of task (MET) hours per week was calculated. Glomerular filtration estimation (eGFR) was done using Modification of Diet in Renal Disease (MDRD) and CKD was determined as eGFR <60 ml/min/1.73 m2. Logistic regression was used to evaluate the association between CKD and MET categories by reporting odds ratio (OR) and 95% confidence intervals (95%CI).

    Results

    The average MET values in males and females were 913 and 638 min/week, respectively. The incidence of CKD was 10.7% in men and 15.4% in women. After adjusting for potential confounders, men with high physical activity had a 30% (95% CI: 0.51-0.95) lower risk of incident of CKD than those with light physical activity (P=0.012). There was no significant association between levels of physical activity and CKD in women (P=0.059).

    Conclusion

    In this study, higher physical activity levels were associated with lower risk of CKD among men.

    Keywords: physical activity, chronic kidney disease, metabolic equivalent of task
  • Niloofar Naderinejad, Hanieh Sadat Ejtahed, Golaleh Asghari, Parvin Mirmiran *, Fereidoun Azizi
    Background

    Although high blood pressure is an important risk factor for chronic kidney disease (CKD), it remains unclear whether diet can still influence the risk of CKD in adults with high blood pressure.

    Objectives

    This study aimed at investigating the association between major dietary patterns and the incidence of CKD in adults with high blood pressure.

    Methods

    In this cross-sectional study, we recruited 1,521 subjects aged ≥ 27 years with high blood pressure and with preserved estimated glomerular filtration rate at baseline, who participated in the fourth examination survey of the Tehran Lipid and Glucose Study. The principal component analysis was performed to derive dietary patterns. High blood pressure was defined as systolic blood pressure ≥ 120, diastolic blood pressure ≥ 80, or the current use of antihypertensive drugs. Multiple logistic regression analysis was applied to investigate the association between the dietary pattern scores and CKD risk.

    Results

    After 3.6 years of follow-up, the incidence of CKD was 16.8%. Three dietary patterns were produced by using factor analysis, including the Western, the healthy, and the traditional Iranian dietary patterns. The healthy and the traditional Iranian dietary patterns were not related to the risk of CKD, but scoring on the Western dietary pattern was associated with enhanced odds of CKD, after being adjusted for relevant confounders (odds ratio: 2.12; 95% confidence interval: 1.19 - 3.76).

    Conclusions

    Results of this study provided evidence that a high score on the Western dietary pattern was associated with an increased risk of CKD in adults with high blood pressure.

    Keywords: Chronic Kidney Disease, High Blood Pressure, Dietary Patterns
  • مریم زرکش، کیمیا طبائی، بهناز محمودی، عماد یوزباشیان، گلاله اصغری، مهدی هدایتی*، پروین میرمیران، علیرضا خلج
    مقدمه

    بافت چربی با ترشح پروتئین هایی به نام آدپیوکین، بر هموستاز بدن اثر دارد. سطح پلاسمایی آپلین بعد از ورزش کاهش می یابد؛ هر چند شواهد در تنظیم این ژن در سلول های چربی نادر است. هدف از مطالعه ی حاضر، بررسی ارتباط بین فعالیت بدنی روزانه با بیان ژن آپلین و سطح سرمی آن در بافت چربی احشایی و زیرجلدی افراد غیرچاق و چاق مفرط است. 

    مواد و روش ها:

    در مطالعه ی مقطعی حاضر، چربی احشایی و زیرجلدی از 64 فرد که تحت جراحی شکمی بودند، جمع آوری شد. فعالیت بدنی با استفاده از پرسش نامه ی بین المللی فعالیت بدنی فرمت بلند (IPAQ) ارزیابی شد و معادل متابولیکی (MET) محاسبه گردید. بیان ژن آپلین با استفاده از روش qRT-Real Time PCR ارزیابی شد.

    یافته ها

    میانگین سنی برای گروه غیرچاق و چاق مفرط به ترتیب 45/6 و 39/6 سال و مجموع فعالیت بدنی به ترتیب 1093 و 894 (معادل متابولیکی بر هفته) بود. بیان آپلین در چربی زیرجلدی افراد چاق مفرط در مقایسه با افراد غیرچاق به صورت معنی داری بالاتر بود (0/038=p). پس از کنترل سن، اندازه دور کمر و سطح انسولین، MET کل به طور معنی داری در هر دو گروه غیرچاق و چاق مفرط با سطح mRNA آپلین چربی زیرجلدی ارتباط داشت (0/519=β و 0/395=β). در میان افراد چاق مفرط، فعالیت بدنی مرتبط با شغل و پیشه با بیان ژن آپلین در بافت چربی زیرجلدی ارتباط داشت (0/391=β).

    نتیجه گیری

    وجود ارتباط بین فعالیت بدنی و بیان ژن آپلین بافت چربی در افراد چاق مفرط و غیرچاق حاکی از اثرات مثبت سبک زندگی فعال بر آدیپوکین های ترشحی از بافت چربی است.

    کلید واژگان: ورزش, بیان ژن, آپلین, بافت های چربی
    Maryam Zarkesh, Kimia Tabaei, Behnaz Mahmoodi, Emad Yuzbashian, Golaleh Asghari, Mehdi Hedayati*, Parvin Mirmiran, Alireza Khalaj
    Introduction

    Adipose tissue affects body hemostasis by secreting a variety of proteins named adipokines. Plasma levels of apelin decreases after exercise; however, the evidence on gene regulation in adipocytes is rare. The aim of this study was to investigate the association of daily physical activity and applein gene expression and its serum levels in visceral and subcutaneous adipose tissues in non-obese and morbid obese subjects.

    Materials and Methods

    In this cross-sectional study, samples of visceral and subcutaneous adipose tissues were collected from patients (64) undergoing abdominal surgery. Data on physical activity was gathered using a valid and reliable International Physical Activity Questionnaire (IPAQ) and the metabolic equivalent (MET) was calculated. Apelin expression in fats was evaluated using the qRT-Real Time PCR method.

    Results

    Mean age for non-obese and morbid obese groups was 45.6 and 39.6 years, and total physical activity was 1093 and 894 (MET), respectively. The expression of apelin was significantly higher in subcutaneous fat in morbid obese subjects, compared to non-obese adults (P=0.038). After controling age, waist circumference and insulin levels, total MET was significantly associated with subcutaneous adipose tissue (β=0.519 and β=0.395) in both, the non-obese and obese groups. Among obese individuals, occupational-related activity was associated with apelin expression in subcutaneous adipose tissue (β=0.391).

    Conclusion

    The association of physical activity and adipose tissue gene expression in non-obese and obese individuals indicates the positive effects of active lifestyles on adipokines secreted from adipose tissues.

    Keywords: Exercises, Gene expressions, Apelin, Fatty tissuess
  • مریم آقایان، عماد یوزباشیان، گلاله اصغری*، پونه دهقان، مریم جوادی، پروین میرمیران
    مقدمه

    انتخاب نوع میان وعده ی غذایی با عوامل خطر بیماری های قلبی عروقی در ارتباط است. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط بین مصرف میان وعده های غذایی با ضخامت اینتیما مدیا شریان کاروتید (CIMT) در میان کودکان و نوجوانان دچار اضافه وزن یا چاقی انجام شد.

    مواد و روش ها

    در مطالعه توصیفی تحلیلی حاضر، 339 کودک و نوجوان 6 تا 13 ساله دارای اضافه وزن یا چاقی با کمک معیار امتیاز Z نمایه توده بدن≥1 انتخاب شدند. اندازه گیری های تن سنجی، وضعیت بلوغ، و CIMT جمع آوری گردید. دریافت های غذایی با کمک پرسش نامه روا و پایای بسامد خوراک جمع آوری و ارزیابی شدند. آنالیز آماری داده ها با استفاده از رگرسیون خطی و لجستیک انجام گردید. 

    یافته ها: 

    میانگین سنی افراد شرکت کننده در مطالعه 9/3 سال و درصد افراد چاق  68/4 بود. پس از کنترل عوامل مخدوش گر سن، جنس، دریافت انرژی، وضعیت بلوغ، فعالیت بدنی و نمایه توده بدن به ازای افزایش یک انحراف معیار از گروه مغز ها، 0/126 میلی متر کاهش در میزان CIMT مشاهده شد (0/019=P-value). افراد در سهک پایانی دریافت گروه مغز ها، نسبت به افراد در سهک اول، 63 درصد خطر کمتر برای ابتلا به CIMT بالا داشتند (0/006=P روند). جایگزینی یک واحد از گروه مغز ها با همین میزان از گروه میان وعده های شیرین سبب کاهش 0/15 میلی متری در CIMT گردید.

     نتیجه گیری:

    مصرف گروه مغز ها به عنوان میان وعده غذایی سالم می تواند اثرات موثری بر مراحل غیر بالینی بیماری تصلب شراین بگذارد. مطالعه های کارآزمایی بالینی می تواند اثر مصرف انواع گروه مغز ها را برCIMT  و سایر عوامل خطر بیماری قلبی عروقی بررسی نماید.

    کلید واژگان: مغز ها, میوه های خشک, میان وعده, جایگزینی, ضخامت اینتیما مدیا شریان کاروتید, کودک, نوجوان, چاقی
    Maryam Aghayan, Emad Yuzbashian, Golaleh Asghari*, Pooneh Dehghan, Maryam Javadi, Parvin Mirmiran
    Introduction

    Snack consumption is associated with cardiovascular disease (CVD) risk factors in children and adolescents. The aim of this study is to investigate the association of snack consumption and carotid intima media thickness (CIMT) among overweight and obesity children and adolescents.

    Material and Methods

    In this cross sectional study, a total of 339 participants, aged 6 to 13 years with the body mass index Z score ≥1 enrolled in this study. Data on anthropometric measurements, pubertal status, and CIMT were documented. Food intakes of participants were measured by a valid and reliable food frequency questionnaire (FFQ). Linear and logistic regression were estimated. 

    Results

    Mean age of study participants was 9.3 years and with 68.4% of obesity. After controlling for confounders, including age, sex, energy intake, puberty status, physical activity, and body mass index, one SD increase in intake of nuts decreased the CIMT, by 0.126 mm (P value=0.019). Moreover, participants in the last tertile of nuts intake had 63% lower risk of high CIMT in comparison with those who consumed less than 1.74 serving/wk of nuts (P for trend=0.006). When nuts intake was replaced by the sweet unhealthy snacks the CIMT decreased by 0.15 mm.

    Conclusion

    Our findings emphasize the positive impact of nuts consumption as a healthy snack on subclinical stages atherosclerosis. Clinical trial studies could examine the effect of different kinds of nuts consumption on CIMT and complications of CVD risk factors.

    Keywords: Nuts, Dried fruit, Snacks, Substitution, CIMT, Children, Adolescent, Obesity
  • محمد نصرتی اسکویی، محمد صفریان، عماد یوزباشیان، گلاله اصغری، مریم زرکش، نازنین سادات عقیلی مقدم، مهدی هدایتی، پروین میرمیران*، علیرضا خلج
    مقدمه

    امنتین آدیپوکینی است که دارای اثرات ضدالتهابی بوده و منجر به کاهش مقاومت به انسولین می گردد، بنابراین، می تواند در پیشگیری از بیماری های قلبی عروقی و دیابت نقش مهمی داشته باشد. هدف مطالعه ی حاضر، بررسی ارتباط غلظت پلاسمایی و دریافت اسیدهای چرب با بیان ژن امنتین در بافت چربی احشایی و زیرجلدی بود.

    مواد و روش ها

    بافت چربی احشایی و زیرجلدی و خون ناشتا از 50 فرد چاق و 47 فرد غیرچاق بزرگ سال که تحت جراحی شکم قرار گرفته بودند، جمع آوری شد. دریافت های غذایی از طریق پرسش نامه بسامد خوراک ارزیابی گردید. میزان بیان نسبی ژن امنتین در بافت های چربی با روش Real-Time PCR و اسیدهای چرب پلاسما با روش کروماتوگرافی گازی تعیین شد.

    یافته ها

    بیان ژن امنتین در بافت چربی احشایی افراد غیرچاق بالاتر از افراد چاق بود، درحالی که در بافت چربی زیرجلدی تفاوتی مشاهده نشد. بیان ژن امنتین در بافت چربی احشایی با اسیدهای چرب تک غیراشباع رژیم غذایی (0/394β= و 0/011P=) در افراد چاق و نسبت پلاسمایی اسیدهای چرب امگا-6 به امگا-3 (0/385β= و 0/029P=) در افراد غیرچاق پس از تعدیل مخدوشگرها ارتباط مستقیم نشان داد. ارتباطی بین اسیدهای چرب دریافتی و پلاسمایی با بیان ژن امنتین در بافت چربی زیرجلدی مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    دریافت غذایی اسیدهای چرب تک غیراشباع افراد چاق و نسبت پلاسمایی اسیدهای چرب امگا-6 به امگا-3 افراد غیرچاق با بیان ژن امنتین در بافت چربی احشایی ارتباط مستقیم داشت. بنابراین، به نظر می رسد که افزایش دریافت اسیدهای چرب تک غیراشباع به واسطه ی افزایش بیان ژن امنتین می تواند در بهبود چاقی و عوارض مرتبط با آن در ارتباط باشد.

    کلید واژگان: امنتین, اسید چرب اشباع (SFA), اسید چرب تک غیراشباع (MUFA), اسید چرب چند غیراشباع (PUFA), نسبت امگا-6 به امگا-3, بافت چربی احشایی, بافت چربی زیرجلدی
    Mohammad Nosrati Oskouie, Mohammad Safarian, Emad Yuzbashian, Golaleh Asghari, Maryam Zarkesh, Nazanin Sadat Aghili Moghaddam, Mahdi Hedayati, Parvin Mirmiran*, Alireza Khalaj
    Introduction

    Omentin, an adipokine, with anti-inflammatory effects reduces insulin resistance, and can hence, play an important role in prevention of cardiovascular disease and diabetes. The present study aimed to investigate the association of plasma and dietary fatty acids with gene expression of omentin in visceral and subcutaneous adipose tissues.

    Materials and Methods

    Visceral and subcutaneous adipose tissues and fasting blood samples were obtained from 50 obese and 47 non-obese participants, who had undergone elective abdominal surgery. Dietary intakes were assessed using a food frequency questionnaire. Relative gene expression of omentin in visceral and subcutaneous adipose tissues was measured by Real-Time PCR and plasma fatty acids were measured using gas chromatography.

    Results

    Omentin gene expression in visceral adipose tissue was higher in non-obese participants, compared to obese ones; however, no difference was found in subcutaneous adipose tissue. A significant direct association was observed between omentin gene expression in visceral adipose tissue with dietary monounsaturated fatty acid (MUFA) (P=0.011, β=0.394) in obese subjects and the plasma omega 6: omega 3 ratio (P=0.029, β=0.385) in non-obese subjects after adjustment for confounders. No association was observed between omentin gene expression in subcutaneous adipose tissue and plasma and dietary fatty acids.

    Conclusion

    Dietary intakes of MUFA in obese participants and plasma omega 6: omega 3 ratio in non-obese ones were directly associated with omentin gene expression in visceral adipose tissue. Therefore, higher omentin gene expression by increasing dietary MUFA may be related to improvement of obesity and its associated comorbidities.

    Keywords: Omentin, Saturated fatty acids, Monounsaturated fatty acids, polyunsaturated fatty acids, Omega-6: Omega-3 ratio, Visceral adipose tissue, Subcutaneous adipose tissue
  • Behrouz Talaei, Golaleh Asghari, Parvin Mirmiran*, Fereidoun Azizi, Shohreh Bahreini
    Background
    Considering that herbal medicines are commonly used for treatment or management of type 2 diabetes, the aim of this study was to determine the knowledge, attitude, and practice (KAP) of patients with diabetes regarding herbal products.
    Methods
    A cross-sectional study was conducted on 421 patients with diabetes who referred to the Iran Diabetes Association in Tehran, Iran in 2014. The KAP of participants on herbal products were determined by a pre-designed questionnaire containing close ended questions.
    Results
    The participnats' age Mean ± SD was 38.0 ± 20.6 years. Of 421 participants, 163 used some type of herbal products during the past year for controlling diabetes. Of these patients, 40 to 60% did not have knowledge about the possibility and desirability of using herbs along with or instead of the anti-diabetic chemical drugs. However, 71% of patients believed that they could not use herbal products without physician's prescription. Participants had a negative attitude towards using herbal products instead of conventional drugs, especially without the physician's prescription (40–60% of patients). Among users of herbal products, 53.0% believed that these products caused no side effects. One-third of patients used herbal products at least once a month for controlling or treating their disease. Most participnats (64.4%) informed their physiciens about consumingherbal drugs and 15.8% had self-prescribed use of these herbal products.
    Conclusion
    Our findings indicated that nearly a third of patients with diabetes used herbal remedies and most of them considered these products safe. However, more than half of the patients informed their physician about using herbal medicines.
    Keywords: Herbal Products, Diabetes, Knowledge, Attitude, Practice
  • Sahar ASKARI, Golaleh ASGHARI, Hossein FARHADNEJAD, Parvin MIRMIRAN, Fereidoun AZIZI, Arash GHANBARIAN *
    Background
    Zinc, an essential trace element, plays a key role in many biological human body functions. Se-rum zinc concentration is the most widely used indicator of zinc status for general populations. Considering the limited data available on seasonal fluctuation of serum zinc concentration, we aimed at determining seasonal variations in serum zinc concentrations of Tehranian adults.
    Methods
    The current study was conducted within the framework of the Tehran Lipid and Glucose Study, on 4698 subjects, aged ≥20 years. Serum zinc samples of subjects were obtained from all four seasons over three years (from 2009 to 2011); samples of similar seasons over three years were placed in one group and the geo-metric means of serum zinc concentration of four seasons were compared to determine possible seasonal varia-tions.
    Results
    Participants with mean age 46.3 yr and geometric mean of serum zinc concentration 116.3 μg/dl, were studied for almost three years through four seasons. Serum zinc concentrations in spring and summer were significantly higher than those in autumn and winter (112.2 and 114.4 vs. 106.7 and 104.8 μg/dl; P<0.001, re-spectively). Moreover, monthly serum zinc concentration of all subjects differed, with the lowest and highest levels found in October and August (98.5 vs. 122.7; P<0.001).
    Conclusion
    This study demonstrates the difference in serum zinc concentration in Iranian adults of both gen-ders in different months and seasons during the year.
    Keywords: Serum zinc, Trace elements, Seasonal variation
  • Parvin Mirmiran, Farshad Teymoori, Golaleh Asghari*, Fereidoun Azizi
    Background
    Dietary amino acids have been associated with blood pressure (BP) in previous studies; we conducted this study to examine the association between dietary branched chain amino acids (BCAAs) and the incidence of hypertension among participants of the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS).
    Methods
    Analyses were conducted on 4,288 participants aged 20–70 years, who were free of hypertension at baseline (2008– 2011) and were followed for 3 years (2011–2014) to ascertain incident hypertension. Dietary intakes of BCAAs including, valine, leucine, and isoleucine were collected at baseline using the food frequency questionnaire (FFQ). Odds ratio (OR) of hypertension were determined by logistic regression across quartiles of BCAAs, adjusted for sex, age, smoking status, physical activity, body mass index (BMI), diabetes, and some dietary factors.
    Results
    The mean ± standard deviation for age and BMI of participants (41.9% men) were 39.7 ± 12.8 years and 26.9 ± 4.6 kg/ m2 , respectively. The median intakes of total BCAAs, valine, leucine, and isoleucine was 17.9, 5.5, 7.8, and 4.5 percentage of total amino acids intake, respectively. We documented 429 (10%) hypertension incident cases. The multivariable adjusted OR for the highest vs lowest quartiles of BCAAs was 1.54 (95% confidence interval (CI):1.03–2.32; P for trend = 0.05); furthermore, the OR (95% CI) of hypertension for the highest vs the lowest quartile of valine was 1.61 (1.10–2.36; P for trend = 0.009) in the fully adjusted model. However, we found no significant association between leucine and isoleucine with incidence of hypertension.
    Conclusion
    Findings indicated that higher BCAA intake, in particular valine, is associated with higher risk of incident hypertension.
    Keywords: Branched chain amino acids, Hypertension, Isoleucine, Leucine, Valine
  • Firoozeh Hosseini, Esfahani, Zahra Bahadoran, Nazanin Moslehi, Golaleh Asghari, Emad Yuzbashian, Somayeh Hosseinpour, Niazi, Parvin Mirmiran *, Fereidoun Azizi
    Context: In recent decades, investigations have been focused on the definition, incidence and predictors of metabolic syndrome (MetS) in Iranians. This study aimed to review systematically investigations on MetS, conducted among the Tehran lipid and glucose study (TLGS) participants. Evidence Acquisition: Literature on MetS documented by TLGS studies published from 2000 to 2017 were searched using Pubmed and Scopus database in English language with a combination of following keywords: Metabolic syndrome, TLGS.
    Results
    The harmonized definition of MetS was confirmed, based on the estimated cut point of waist circumference (WC) ≥ 95 cm for both genders in Iran. The incidence rate was 550.9/10000 person/years, lower among women (433.5/10000) than men (749.2/10000). The prevalence of abdominal obesity, high triglycerides (TG), low high density lipoprotein cholesterol (HDL-C), high blood pressure (BP), and high fasting blood glucose (FBG) was 30, 46, 69, 34, and 12%, respectively. The prevalence of MetS in adolescents was 10.1% with no significant difference between boys and girls (10.3% in boys and 9.9% in girls). A strong association of WC (OR: 2.32, CI: 2.06 - 2.59) and TGs (OR: 1.95, CI: 1.65 - 2.11) with development of MetS was found. In adolescent boys, WC had the highest OR for MetS risk. WHO-defined MetS was a significant predictor of total and cardiovascular mortality both in men (HR: 1.66, CI: 1.23 - 2.24; HR:1.93, CI: 1.26 - 2.94) and women (HR: 2.01, CI: 1.39 - 2.88; HR:2.71, CI: 1.44 - 5.09).
    Conclusions
    Our results indicate high incidence of MetS in Tehranian adults and adolescents; high WC also appears to be a strong predictor of MetS. All definitions of MetS predicted cardiovascular disease.
    Keywords: Metabolic Syndrome, Obesity, Hypertension, Hyperlipidemia, HDL-C, LDL-C, Tehran Lipid, Glucose Study
  • Firoozeh Hosseini, Esfahani, Somaye Hosseinpour, Niazi, Golaleh Asghari, Zahra Bahadoran, Nazanin Moslehi, Mahdieh Golzarand, Hanieh, Sadat Ejtahed, Parvin Mirmiran *, Fereidoun Azizi
    Context: Genetic and environmental factors contribute to the incidence of metabolic syndrome (MetS). This study aimed to review all findings of studies conducted in framework of the Tehran lipid and glucose study (TLGS) regarding the association of dietary factors with cardio-metabolic risk factors. Evidence Acquisition: All English-language studies were searched using PubMed and Scopus databases from 2000 to 2017. Finally, 105 relevant papers were included in this review.
    Results
    Whole grains, legumes, nuts and healthy dietary patterns (DPs) reduced risk of MetS, while white rice, salty/sweet snacks increased this. The western DP had a significant interaction with APOC3, APOA1 and MC4R polymorphisms in relation to MetS. After 6.5 years of follow-up, odds of reaching menarche ≤ 12 years was significantly higher in girls with higher intakes of milk, calcium, magnesium, and phosphorous. Among children and adolescents, higher adherence to the dietary approaches to stop hypertension (DASH)-style diet decreased the risk of abdominal obesity, whereas increased adherence to the western DP could contribute to general and abdominal obesity. A three-year follow-up of adult participants showed that higher intakes of phytochemical-rich foods were inversely related to development of insulin resistance. Higher adherence to the healthy DPs was associated with the reduced risk of hyperlipidemia and hypertention. Nutrition interventions postponed rise in the prevalence of MetS. The DASH diet resulted in weight reduction compared to control diet.
    Conclusions
    Higher adherence to healthy food choices was associated with reduced odds of MetS, abdominal obesity, dyslipidemia and hypertension. The western DP accentuated the association of polymorphisms with MetS.
    Keywords: Cardiovascular Risk Factors, Diet, Nutrients, Tehran Lipid, Glucose Study, Metabolic Syndrome
  • Firoozeh Hosseini, Esfahani, Nazanin Moslehi, Golaleh Asghari, Somayeh Hosseinpour, Niazi, Zahra Bahadoran, Emad Yuzbashian, Parvin Mirmiran *, Fereidoun Azizi
    Context: The high prevalence of chronic diseases can be prevented or managed by specific changes in lifestyle patterns of individuals of which dietary factors is emphasized. The objective of this study was to review all findings of the Tehran Lipid and Glucose Study regarding validity and reliability of food frequency questionnaire (FFQ), evaluating dietary quality and association of dietary factors in relation to diabetes, dysglycemia, cardiovascular (CVD) and chronic kidney disease (CKD). Evidence Acquisition: Related documents were searched through PubMed and Scopus databases, in English language from 2000 to 2017. Finally, 52 relevant documents were eligible for inclusion in this review.
    Results
    The FFQ proved to be an acceptable tool for assessing nutrient and food group intakes and rank individuals accurately according to the levels of their dietary intakes. After 8 years of follow-up, the western dietary pattern (DP) was fairly stable but there was instability of traditional Iranian DP. DPs of over two-thirds of Tehranian populations were not in accordance with the dietary recommendations. Higher dietary scores of variety and healthy DPs were also associated with reduced odds of dysglycemia. The main dietary factor related to increased risk of CVD in our population was western DP. Patterns of amino acid intakes may contribute to the development of CVD. Higher intakes of several micronutrients and macronutrients, DPs and some vegetables decrease the risk of CKD. In conclusion DPs of most Tehranian adults need improvement.
    Conclusions
    This review showed that higher adherence to healthy food choices was associated with reduced odds of dysglycemia and CVD. Dietary sources of renal-protective nutrients should be encouraged among the general population.
    Keywords: Chronic Kidney Disease, Diabetes, Cardiovascular Disease, Diet, Nutrients, Tehran Lipid, Glucose Study
  • فرشاد تیموری صفا، گلاله اصغری، محمد متقیان، پروین میرمیران *، فریدون عزیزی
    مقدمه
    پرفشاری خون یکی از اصلی ترین عوامل خطر بیماری های قلبی و عروقی است. اخیرا ارتباط دریافت رژیمی اسیدهای آمینه با سطح فشار خون مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه ی حاضر با هدف ارزیابی ارتباط گلایسین دریافتی از رژیم غذایی با بروز پرفشاری خون انجام گرفت.
    مواد و
    روش ها
    مطالعه ی حاضر در 2612 نفر از بزرگسالان 35 تا 70 ساله شرکت کننده در مرحله چهارم مطالعه ی قند و لیپید تهران (1387 تا 1390) که تا مرحله ی پنجم (1390 تا 1393) این مطالعه پی گیری شده بودند، انجام شد. شرکت کنندگان در مرحله ی چهارم مطالعه ی قند و لیپید که دارای داده های کامل تغذیه ای، تن سنجی و فشار خون و فاقد بیماری های پرفشاری خون، قلبی عروقی و سرطان بودند، وارد مطالعه شدند. دریافت گلایسین با استفاده از پرسش نامه تکرر مصرف مواد غذایی محاسبه شد و بروز پرفشاری خون پس از سه سال پی گیری اندازه گیری شد. ارزیابی ارتباط دریافت گلایسین و بروز پرفشاری خون با استفاده از آزمون رگرسیون لجستیک پس از تعدیل اثر مخدوشگرهای احتمالی انجام شد.
    یافته ها
    میانگین سنی شرکت کنندگان (9/42 درصد مردان) 3/8±1/47 سال بود. بروز پرفشاری خون پس از سه سال پی گیری 365 مورد (14 درصد) بود. پس از تعدیل اثر متغیرهای مخدوش گر احتمالی نسبت شانس (95 درصد فاصله اطمینان) ابتلا به پرفشاری خون در بالاترین سهک دریافت گلایسین نسبت به پایین ترین سهک 040/0P for trend= (96/0–49/0) 69/0 بود.
    نتیجه گیری
    یافته ها حاکی از ارتباط معکوس دریافت بالاتر رژیمی گلایسین و بروز پرفشاری خون است.
    کلید واژگان: اسیدآمینه, گلایسین, پرفشاری خون
    Farshadad Teymoori Safa, Golaleh Asghari, Mohammad Mottaghian, Dr Parvin Mirmiran *, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    Hypertension is one of the main risk factors of cardiovascular diseases, and recent studies have been investigating the association of dietary amino acids with blood pressure. This study aimed to determine the association of dietary glycine with blood pressure.
    Materials And Methods
    For the present study, conducted on 2612 participants, aged 35-70 years, who had participated in the fourth phase of the Tehran Lipid and Glucose Study (2008-2011) were followed up to the fifth phase (2011-2014). At baseline, participants, who were free of hypertension, cardiovascular diseases, and cancer and had complete documented anthropometric, clinical and dietary data entered the study. Dietary glycine information was collected, using a valid and reliable food frequency questionnaire. Incidence of hypertesion was ascertained after three years of follow up, using logistic regression to assess the associations between incidence of hypertension and tertiles of glycine intake, adjusted for potential confounders.
    Results
    The mean±SD age of participants (42.1% men) was 47.1±8.3 years. During 3 years of follow-up, 365 cases (14%) of hypertension developed. The OR of the highest tertile of glycine intake was 0.69 (95% CI: 0.49-0.96; P for trend: 0.04), compared to the lowest, after adjusting for potential confounders.
    Conclusion
    Our results indicate an inverse association between higher glycine intake and incidence of hypertension.
    Keywords: Amino acid, Glycine, Hypertension
  • Maryam Behrooz, Matin Ghanavati, Zahra Hosseini, Golaleh Asghari, Bahram Rashidkhani
    Background And Objective
    Diet quality indices are unique approach to studying relations between diet and disease. Our objective was to investigate the relationship between healthy eating index (HEI) and risk of multiple sclerosis (MS).
    Methods
    We recruited 68 subjects with MS and 140 control subjects in a case-control study. Dietary intake was collected using a valid and reliable food frequency questionnaire. The HEI was calculated. Logistic regression was used to evaluate the relationship between HEI score and MS, after adjustment for season of the birth, daily amount of imposed stress, total energy intake, and age.
    Results
    in comparison to controls, Cases had lower scores of total HEI (68.4vs 72.5 ; P = 0.04), vegetable (7.5vs 8.8; P = 0.006), fruit (6.3vs 8.0; P = 0.02), and Food variety (8.0vs 10; P = 0.008).when comparing the highest and the lowest quintiles of HEI ,We observed a significant decreasing trend in the risk of MS (p- for trend=0.04 ). Although insignificant (p- value>0.05), MS risk was reduced when comparing each quintile to the reference quintile (OR = 0.95, 95% CI: 0.37–2.38), (OR = 0.62, 95% CI: 0.24–1.62), (OR = 0.36, 95% CI: 0.12–1.14). ), (OR = 0.38, 95% CI: 0.13–1.19), respectively.
    Conclusions
    Our study suggests that a high quality diet assessed by HEI may decrease the risk of MS.
    Keywords: Key words: Healthy Eating Index, Multiple Sclerosis, diet quality
  • Farshad Teymoori, Golaleh Asghari, Seyyed-Mostafa Jalali, Parvin Mirmiran, Fereidoun Azizi
    Background And Objectives
    Our aim was to evaluate the association between dietary serine intakes and hypertension incident.
    Materials And Methods
    We used the data of 4287 subjects aged 20-70 years, who participated in the fourth phase of Tehran Lipid and Glucose Study (2008-2011) and were followed up to the fifth phase (2011-2014). At baseline, the participants were free of hypertension, cardiovascular diseases, and cancer. Serine dietary data were collected through a valid and reliable food frequency questionnaire. Incidence of hypertension was identified after three years of follow up. To investigate the association of serine intake and incidence of hypertension, multivariable adjusted models of logistic regression were used, and odds ratios (ORs) across quartiles of serine were reported.
    Results
    After three years of follow up, 429 (10%) incident cases of hypertension were ascertained. The OR of the highest quartile of serine intake was 1.43 (95% CI: 1.05-1.95; P for trend: 0.03) compared to the lowest adjusted for age and sex. After further adjustment for body mass index (BMI), diabetes status, physical activity, smoking status, and dietary intake of energy, saturated fatty acids, monounsaturated fatty acids, polyunsaturated fatty acids, calcium, magnesium, sodium, potassium and fiber, the OR of the highest vs. the lowest quartile of serine intake was 1.70 (95% CI: 1.18-2.44; P for trend=0.005).
    Conclusions
    These findings suggest that dietary serine intake may be directly associated with the risk of hypertension incident.
    Keywords: Serine, Amino acid, Hypertension
  • شبنم حسینی، گلاله اصغری، مجتبی فلاح، معصومه یارجانلی *، سارا حسینی طاهری
    سابقه و هدف
    مطالعات محدودی به بررسی ارتباط کمبود ویتامین D با نوروپاتی دیابتی پرداخته اند. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر ویتامین D بر درمان نشانه های ناشی از نوروپاتی محیطی دیابتی طراحی شد.
    روش بررسی
    در این مطالعه مداخله ای نیمه تجربی، 30 نفر از بیماران دیابتی بالای 35 سال مبتلا به نوروپاتی محیطی که سطح سرمی ویتامین D آنها کمتر از ng/ml30 بود به صورت متوالی انتخاب شدند. برای تعیین شدت نشانه های نوروپاتی دیابتی (اطلاعات غیر مستند) از پرسش نامه NSS (Neuropathy Symptom Score) و درخصوص علایم نوروپاتی (اطلاعات مستند) از پرسش نامه NDS (Neuropathy Disability Score) استفاده شد. بیماران به مدت10 هفته تحت درمان با هفته ای 50000 واحد ویتامین D خوراکی قرار گرفتند.
    یافته ها
    میانگین سنی بیماران 60/1 سال بود و 33 % مرد بودند. 83/3 درصد افراد کمبود سطح ویتامین D (کمتر از mng/mL20) و 7/16 درصد آنان سطح ناکافی ویتامین D سرمی (ng/mL20 تا30) داشتند. میانگین سطح سرمی ویتامین D در ابتدای مطالعه ng/mL 86/5 ± 37/14 بود. برای نمرات NSS، از بین افراد مورد مطالعه نمرات 70 درصد آنان قبل و بعد از تجویز ویتامین D و همچنین میانگین نمرات آنها قبل و بعد از مداخله کاهش معنی داری نشان داد (به ترتیب 02/0P= و 05/0P<). در حالی که تغییرات معنی داری در نمرات NDS قبل و بعد از تجویز ویتامین D رخ نداد (748/0p=).
    نتیجه گیری
    تجویز ویتامین D به مدت 3 ماه در بیماران دیابتی سبب بهبود نشانه های ناشی از نوروپاتی دیابتی با توجه به پرسش نامه NSS گردید، درحالی که در معاینات بیماران با توجه به پرسشنامه NDS تغییری مشاهده نشد.
    کلید واژگان: ویتامین D, نوروپاتی محیطی, دیابت, مداخله, NSS, NDS
    Shabnam Hosseini, Golaleh Asghari, Mojtaba Fallah, Massomeh Yarjanli*, Sara Hasibi Taheri
    Background
    Few studies have investigated the relationship between vitamin D deficiency and diabetic neuropathy. Present study aimed to investigate the effect of vitamin D in the treatment of diabetic peripheral neuropathy.
    Materials And Methods
    In this semi-experimental trial, 30 diabetic subjects aged over 35 years with peripheral neuropathy with serum levels of vitamin D less than 30ng/ml, were sequentially selected. The NSS questionnaire (Neuropathy Symptom Score) used to determine the severity of the symptoms of diabetic neuropathy (subjective data) and NDS questionnaire (Neuropathy Disability Score) used for symptoms of neuropathy (objective information). Participants were treated by 50,000 IU/week of oral vitamin D for 10 weeks.
    Results
    30 patients with mean age of 60.1 years, including 10 (33%) men, were studied. 83.3% had serum vitamin D deficiency (under 20ng/mL) and 16.7% had serum vitamin D insufficiency (20-30ng/mL). Mean (± standard deviation) serum vitamin D levels was 14.37±5.86 ng/mL. Seventy percent of participants showed a significant decrease in NSS scores (p=0.02), as well as declining in mean of their scores (p
    Conclusion
    Prescription of vitamin D for 3 months improved the symptoms of diabetic neuropathy in diabetic patients regarding NSS; however, NDS showed no changes in the examinations of participants.
    Keywords: Vitamin D, Peripheral neuropathy, Diabetes
  • حسین فرهادنژاد، گلاله اصغری، پروین میرمیران *، فریدون عزیزی
    مقدمه
    با توجه به بروز روزافزون چاقی در افراد نوجوان، در این مطالعه ارتباط الگوی غذایی DASH (رژیم غذایی کاهنده ی فشار خون) با بروز چاقی و تغییرات نمایه ی توده ی بدنی در نوجوانان بررسی شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه ی کوهورت در قالب مرحله ی 4 تا مرحله ی 5 مطالعه ی قند و لیپید تهران روی 629 فرد نوجوان (10 تا 18 سال) انجام گرفت. برای به دست آوردن اطلاعات تغذیه ای از پرسش نامه ی نیمه کمی بسامد خوراک استفاده شد. در شروع و پس از 3 سال پی گیری، شاخص های تن سنجی اندازه گیری شد. چاقی در افراد نوجوان نیز با استفاده از معیارهای ملی، براساس صدک ≥ 95 بر حسب سن و جنس تعیین شد.
    یافته ها
    میانگین (±انحراف معیار) سنی و امتیاز رژیم غذایی DASHافراد به ترتیب 5/2±1/14 سال و 2/4±1/24 بود. هم چنین میانگین تغییرات نمایه ی توده ی بدن 6/2±7/1 کیلوگرم بر متر مربع و میزان بروز چاقی بعد از 3 سال پی گیری 12 درصد بود. بعد از کنترل اثر عوامل مخدوش گر، امتیاز بالای رژیم غذایی DASH و دریافت پایین نوشیدنی های شیرین ارتباط معکوسی با تغییرات 3 ساله ی نمایه ی توده ی بدنی داشتند (05/0>P). هم چنین خطر بروز چاقی در افراد در بالاترین پنجک امتیاز رژیم غذایی DASH به طور معنی داری80 درصد کمتر از افراد در پایین ترین پنجک بود (نسبت شانس 2/0؛ 025/0=P). در بین اجزای رژیم غذایی DASH نیز، دریافت پایین نوشیدنی های شیرین به طور معنی داری با کاهش خطر بروز چاقی همراه بود (نسبت شانس 2/0؛ 003/0= P).
    نتیجه گیری
    الگوی غذایی DASH در افراد نوجوان، ارتباط معنی دار معکوسی با خطر بروز چاقی و تغییرات 3 ساله ی نمایه ی توده ی بدنی دارد.
    کلید واژگان: نوجوان, چاقی, نمایه ی توده ی بدنی, رژیم غذایی DASH
    Hossein Farhadnejad, Golaleh Asghari, Dr Parvin Mirmiran *, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    Considering the incrediblly high incidence of obesity in adolescents, in this study, we have examined the association of DASH diet with 3-year body mass index change and risk of obesity in Tehranian adolescents.
    Materials And Method
    This population based cohort study included 629 adolescents (aged 10 to 18 years) from the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). Dietary data were collected using a valid and reliable food-frequency questionnaire. Anthropometric measures were assessed both at baseline and end of follow up. In adolescents, obesity was defined as body mass index ≥ 95th percentile for age and sex according to national reference curves.
    Results
    Mean±SD for age and DASH score at baseline were 14.1±2.5 years and 24.1±4.2, respectively. Also, the mean±SD of body mass index gain and risk of incident obesity was 1.7±2.6 kg/m2 and 12% after 3 years follow up, respectively. After adjustment for potential confounding variables, higher DASH diet score and lower dietary intakes of sweet beverage were inversely associated with 3-year changes in body mass index (P
    Conclusion
    A DASH- style dietary pattern is associated inversely with 3-year body mass index changes and risk of incident obesity in adolescents.
    Keywords: Adolescent, Obesity, DASH diet, Body mass index
  • نیلوفر نادری نژاد، هانیه سادات اجتهد، گلاله اصغری، پروین میرمیران *، فریدون عزیزی
    مقدمه
    مطالعه ی حاضر با هدف بررسی ارتباط الگوهای غذایی با بروز بیماری مزمن کلیه در افراد مبتلا به فشار خون بالا طراحی شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه ی طولی بر روی 1521 فرد مبتلا به پیش پرفشاری خون و پرفشاری خون شرکت کننده در مرحله ی چهارم مطالعه ی قند و لیپید تهران با سن≥ 27 سال که در شروع مطالعه فاقد بیماری مزمن کلیه بودند، انجام شد. دریافت رژیمی افراد با استفاده از پرسش نامه ی بسامد خوراک معتبر جمع آوری شد. از روش تحلیل عامل اصلی جهت تعیین الگوهای غذایی استفاده شد. اندازه گیری های آنتروپومتریک و بیوشیمیایی انجام شد. بیماری مزمن کلیه بر اساس میزان فیلتراسیون گلومرولی تخمینی کمتر از 60 میلی لیتر بر دقیقه تعریف شد. از تحلیل رگرسیون لجستیک چندگانه جهت بررسی ارتباط بین الگوهای غذایی با خطر بیماری مزمن کلیه استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین سنی شرکت کنندگان این مطالعه 59/11±32/46 سال بود. پس از 6/3 سال پی گیری، 255 نفر (8/16درصد) به بیماری مزمن کلیه مبتلا شدند. سه الگوی غذایی غربی، سالم و سنتی ایرانی شناسایی شد. پس از تعدیل اثر مخدوش گرهای مرتبط، خطر بیماری مزمن کلیه در افرادی که در بالاترین چارک الگوی غذایی غربی قرار داشتند، در مقایسه با افراد پایین ترین چارک، بیشتر بود (نسبت شانس: 12/2 و فاصله اطمینان 95 درصد: 19/1– 76/3). بین هیچ یک از دو الگوی غذایی سالم و سنتی با خطر بیماری مزمن کلیه ارتباط معنی داری مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    پیروی از الگوی غذایی غربی سبب افزایش بروز بیماری مزمن کلیه در افراد مبتلا به فشارخون بالا می شود.
    کلید واژگان: بیماری مزمن کلیه, الگوی غذایی, فشارخون بالا
    Niloofar Naderinejad, Hanieh, Sadat Ejtahed, Golaleh Asghari, Dr Parvin Mirmiran *, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    To investigate the association between major dietary patterns and the incidence of chronic kidney disease (CKD) over a 3.6 year follow up in adults with high blood pressure.
    Materials And Methods
    This cohort study was conducted on 1521 prehypertensive and hypertensive subjects, aged ≥ 27 years, without CKD at baseline, who participated in the fourth phase (2009-2012) of the Tehran Lipid and Glucose Study. Dietary data were collected using a valid food frequency questionnaire. Principal component analysis was performed to derive dietary patterns. Anthropometrics and biochemical measurements were obtained. CKD was defined as estimated glomerular filtration rate (eGFR)
    Results
    The mean age of participants was 46.32±11.59 years. After 3.6 years of follow-up, 255 (16.8%) cases of CKD occurred. Three dietary patterns were identified, the western, healthy and the traditional Iranian patterns. After adjustment for relevant confounders, subjects in the highest, compared to the lowest quartile category of the Western dietary pattern score, had a higher risk of CKD (OR: 2.12; 95% CI: 1.19-3.76). Neither the healthy nor the traditional dietary patterns were significantly associated with incidence of CKD.
    Conclusions
    Adherence to the Western dietary pattern is associated with increased risk of CKD in adults with high blood pressure.
    Keywords: Chronic kidney disease, Dietary patterns, High blood pressure
  • Parvin Mirmiran, Emad Yuzbashian, Zahra Bahadoran, Golaleh Asghari, Fereidoun Azizi
    Introduction. The objective was to examine whether dietary acid load was associated with chronic kidney disease (CKD) in adults.
    Materials and Methods. The cross-sectional analyses included 4564 participants, aged 20 years and older, who participated in the 4th phase of the Tehran Lipid and Glucose Study and had complete dietary and serum creatinine data. Dietary data were obtained from using a 147-item food-frequency questionnaire. Dietary acid load was calculated as the potential renal acid load (PRAL). Anthropometrics, blood pressure, and fasting plasma glucose, and lipids were measured. Chronic kidney disease was defined as an estimated glomerular filtration rate (GFR) less than 60 mL/min/1.73 m2 calculated using the Modification of Diet in Renal Disease equation. Risk of CKD was obtained in quartiles of PRAL with logistic recreation.
    Results. The mean dietary PRAL of the participants was -22.0 mEq/d. After adjustment for age, sex, and body mass index, the odds ratio for CKD in the highest compared to the lowest quartile of PRAL was 1.38 (95% confidence interval [CI], 1.02 to 1.83). After additional adjustment for energy intake and smoking, the odds ratio for CKD in the 4th quartile of PRAL compared to the 1st was 1.42 (95% CI, 1.06 to 1.91). In the final model, after additional adjustment for dietary intake of total fat, carbohydrate, dietary fiber, fructose, sodium, diabetes mellitus, and hypertension, the risk of CKD in the highest dietary PRAL category, compared to the lowest, increased by 42%.
    Conclusions. After adjusting for possible confounding factors, we found that higher PRAL (more acidic diet) was associated with higher prevalent CKD in Iranian adults.
    Keywords: diet, acid, base load, chronic kidney disease
  • Majid Hasan, Ghomi, Parvin Mirmiran *, Golaleh Asghari, Zohreh Amiri, Nafiseh Saadati, Saeed Sadeghian, Fereidoun Azizi
    Background And Objectives
    This study was undertaken to determine the relationship between food security and individual dietary diversity score (IDDS).
    Materials And Methods
    This population-based cross-sectional study was conducted on 200 non-diabetic individuals aged ≥40 years, selected randomly from the Tehran Lipid and Glucose Study. Household food security was measured using a validated United States Department of Agriculture (USDA) 18-item questionnaire and IDDS using a valid and reliable 147-item food frequency questionnaire based on five food groups of the Food Guide Pyramid.
    Results
    Overall, 48.5% of the study subjects had high, 36.0% had borderline, and 15.5% had low food security. Significant inverse correlations were observed between the scores for food security, diversity of fruits and vegetables, and total IDDS. Food secure group had significantly higher total IDDS (4.74 ± 1.40 vs. 5.15 ± 1.28, P = 0.033) and score for diversity of fruits (1.48 ± 1.40 vs. 1.68 ± 1.28, P = 0.030) as compared to the food insecure group. After adjusting for covariates, higher food security score was associated with lower total IDDS (regression coefficient for a 1-unit difference in diversity score = -0.130, P = 0.040), and score for diversity of fruits (regression coefficient for a 1-unit difference in diversity score = -0.182, P = 0.010).
    Conclusions
    The results showed an inverse relationship between food security score and dietary diversity score. Intake of different fruits is associated with higher food security.
    Keywords: Dietary diversity, Food security, Food insecurity
  • Maryam Behrooz, Golaleh Asghari, Zohreh Hosseini, Parvin Mirmiran, Bahram Rashidkhani
    Background And Objectives
    Multiple Sclerosis (MS) is the most prevalent autoimmune disease of the central nervous system, and it has been suggested that nutrition might play a role in the etiology of MS. This study was aimed to evaluate the relationship between MS risk and intake of some macro- and micro-nutrients in Tehran (Iran).
    Materials And Methods
    In this hospital based, case-control study, a total of 60 newly diagnosed patients with MS and 140 controls underwent face-to-face interviews. Information regarding the usual dietary intake of each individual in the past year was collected by using a valid and reliable 168-item semi-quantitative food frequency questionnaire. Multivariate logistic regression was used to estimate the odds ratios and 95% confidence intervals.
    Results
    Inverse significant associations were observed (P< 0.05) between the intake of protein (OR=0.19; 95% CI: 0.04-0.76) and micro-nutrients such as vitamin B1 (OR=0.10; 95% CI: 0.02-0.53), vitamin B2 (OR=0.15; 95% CI: 0.04-0.50), cobalamin (OR=0.13; 95% CI: 0.04-0.38), vitamin C (OR=0.20; 95% CI: 0.07-0.58), vitamin A (OR=0.23; 95% CI: 0.09-0.59), vitamin D (OR=0.28; 95% CI: 0.11-0.72), vitamin E (OR=0.15; 95% CI: 0.05-0.41), β-carotene (OR=0.38; 95% CI: 0.15-0.97), zinc (OR=0.05; 95% CI: 0.01-0.27), magnesium (OR=0.12; 95% CI: 0.03-0.47) and calcium (OR=0.23; 95% CI: 0.08-0.67) and the risk of MS.
    Conclusions
    The results suggest that intake of some macro- and micro-nutrients might be associated with reduced risk of MS. It seems promising that intake of nutrients at least in the dietary reference levels may decrease the risk of MS.
    Keywords: Multiple Sclerosis (MS), Micronutrients, Case, control study
  • هانیه سادات اجتهد، گلاله اصغری، مهدیه نورمحمدی، سحر میرزایی، پروین میرمیران*، فریدون عزیزی
    سابقه و هدف
    با توجه به تاثیر اضافه وزن دوران کودکی و نوجوانی در بروز بسیاری از بیماری های مزمن بزرگسالی، تعیین شاخص-های پیشگویی کننده آن می تواند نقش مهمی در سلامت افراد ایفا نماید. لذا مطالعه حاضر با هدف مقایسه چندین شاخص تن سنجی شامل نمایه توده بدن (BMI)، دور کمر (WC)، نسبت دور کمر به دور باسن (WHR)، نسبت دور کمر به قد (WHtR) و ضخامت چین پوستی (SF) در نوجوانان ایرانی به عنوان پیشگویی کننده درصد چربی بدن (PBF) و تشخیص نوجوانان با چربی بیش از حد انجام شد.
    روش بررسی
    در مطالعه مقطعی حاضر که بر روی 133 نوجوان (65 پسر و 68 دختر) 10 تا 18 ساله انجام شد، درصد چربی بدن توسط آنالیز مقاومت بیوالکتریکی (BIA) و شاخص های تن سنجی برای هر یک از افراد اندازه گیری گردید. آنالیز آماری داده ها با استفاده از رگرسیون خطی و منحنی (receiver operating characteristic) ROC با تعدیل مخدوش گرهایی چون سن، جنس و درجه بلوغ انجام شد.
    یافته ها
    نمایه توده بدنی، 67% تفاوت های بین فردی PBF را توضیح داده و R2adj مدل ها نشان داد که BMI در مقایسه با سایر شاخص ها، PBF را بهتر پیشگویی می کند (001/0 > P). سطح زیر منحنی محاسبه شده برای BMI جهت تمایز بین چربی بدنی بیش از حد و نرمال 92/0 بود (001/0 > P) که این مقدار در مقایسه با شاخص های WC، WHR و WHtR به طور معنی داری بالاتر بود (05/0 > P).
    نتیجه گیری
    از میان شاخص های تن سنجی بررسی شده، BMI توانایی بیشتری در پیشگویی P BF و تشخیص چربی بیش از حد در نوجوانان را دارد.
    کلید واژگان: نمایه توده بدن, درصد چربی بدن, نوجوانان
    Hanieh, Sadat Ejtahed, Golaleh Asghari, Mahdiyeh Nour, Mohammadi, Sahar Mirzaie, Parvin Mirmiran *, Fereidoun Azizi
    Background
    Regarding to the impact of childhood and adolescence obesity on incidence of most of chronic adulthood diseases, determination of the predictors of obesity can play an important role in human health. Therefore, the objective of the present study was to compare body mass index (BMI), waist circumference (WC), waist to hip ratio (WHR), waist to height ratio (WHtR) and skinfolds as predictors of percentage body fat (PBF) and diagnosis of excess adiposity in Iranian adolescents.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study, all anthropometric measurements and PBF using the bioelectrical impedance analysis of 133 adolescents (65 boys and 68 girls), aged 10-18 years, were taken. Linear regression and receiver operating characteristic (ROC) analysis were used to analyze the data, adjusting for potential covariates including sex, age, and pubertal stage.
    Results
    BMI explained 67% of between-subject variance in PBF and R2adj of models revealed that prediction of PBF by BMI was better than other indices (P< 0.001). The AUC value for BMI to differentiate between the excess adiposity and normal PBF was 0.92 (P< 0.001), which was significantly higher than those for WC, WHR, and WHtR (P< 0.05).
    Conclusion
    The performance of BMI is better than other anthropometric indices in predicting PBF and diagnosing excess adiposity in Iranian adolescents.
    Keywords: Body mass index, Percentage body fat, Adolescents
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال